' دست نوشته ها + نمک ید دار '

تب‌های اولیه

422 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام و درود بر بروبچه هایِ :Gol:
خوب هستید :Gol:

از صبح تا شب سرگرم مشغله های روزانه ایم شب که میشه تازه چشم باز می کنیم و متوجه می شیم که وقت خوابه

:Nishkhand:

از همه ی دوستانی که با دست نوشته های زیباشون بر ما منت گذاشتند و می گذارند تشکر و قدردانی می کنم:Gol:

از دوست داران و یاران همیشگی تاپیک هم کمال تشکر رو دارم

:Gol:

کسالتی دارم و زیاد تمرکز ندارم امیدوارم اگر کوتاهی و قصوری از حقیر سرزده یا سربزنه به بزرگواری خودتون ببخشید :Gol: :ok:

توی این چند روز اخیر حسابی توی افکار خودم غوطه ور شده بودم و هستم :Sham: اگر خبری از حقیر نشد ! نگران نشین چون غرق شدم :Cheshmak: :Nishkhand:

فرزانه;114248 نوشت:
سلام جناب قضاوت بازم که گل کاشتی

با این همه کاربران گلی که اسک دین داره نیازی به گل کاشتن حقیر نیست :ok: چون گل ما رنگ و بویی نداره در قیاس با این گل ها :Gol:

مهر آوا;114475 نوشت:
منم دلم میخواد بنویسم ولی خیلی زودتر از اون که دستام حرکت کنه دلم می لرزه و اشک چشم هام رو میبنده

پیشنهاد می کنم از لحظات شیرینی که داشتید بنویسید و شروع کنید :Gol:

نان شب;115386 نوشت:
ابتدا باید از برادر عزیزم قضاوت عذر خواهی کنم اگر نمک نوشته ی من تلخه

ممنون از نان شب عزیز به خاطر دست نوشتشون:Gol:

این همه پول می دیدم و سر صف می ایستیم بعد نمک نانتون تلخه :Nishkhand: شکایت می کنم در نانواییتون رو تخته کنند:khaneh:

TAHOOR;115515 نوشت:
قول داده بودم به یکی از دوستان که درد دلهام رو برای خودم نگه دارم اما این دل شکسته دیگه طاقت نیاورد ومن رو به اینجا کشوند.

الان هم درد دل هاتون رو برای خودتون نگهداشتید چون تاپیک متعلق به شما دوستان بزرگواره :ok::Gol:

زینب سادات;115623 نوشت:
شاید بعضی دوستان متن زیر رو که تو تاپیک دیگه ای گذاشته بودم دیده باشن

بنده که ندیدم :Cheshmak: :Nishkhand: هر کی هم دیده با من طرفه :khaneh: :Khandidan!:

زینب سادات;115623 نوشت:
فکر کنم اینجا جای مناسبتری باشه براش!!

شما افکار زیبایی دارید :Cheshmak: منتظریم که پرورششون بدید این افکار رو :ok::Gol:

گل گیسو;116036 نوشت:
راستش ما بر آن بودیم که اینجا رو تحریم کنیم

یا خدا :Moteajeb!: چرا تحریم کنید ما که دنبال سلاح هسته ای نیستیم :Nishkhand: تمام فعالیتهامون تحت نظر بازرسان آژانس مدیر اجرایی هستش:khaneh: :Khandidan!:

گل گیسو;116036 نوشت:
اما جناب قضاوت نه نقدی نه دستی نه گندی هیچیییییی هیچ کاری به نوشته های ما نداشتند اما مطالب دیگران رو به دقت مورد تحلیل و بررسی قرار میدند

همه ی آتیشا زیر سر همین پسره قضاوته !!! چطوره حالشو بگیرم:ok:

گل گیسو;116036 نوشت:
برای همین که با جناب قضاوت نیمچه قهریم قصد کرده بودیم نمکمون رو برای خودم نگه داریم

مگه بچه های پامنار قمم قهر می کنند:Cheshmak: :Nishkhand: حرفا میزنید! ما باور نمی کنیم قهر کنند ! دلخور می شن ولی قهر نه!:ok::Gol:

لا به لای پست های دوستان ممکنه قصوری از بنده سر بزنه و فراموش کنم به همین دلیل عذرخواهی می کنم :Gol: البته ابتدای پست 78
مثل اینکه قضاوت یه چیز هایی در مورد شما نوشته :Cheshmak: :

قضاوت;111351 نوشت:
يه تشكر ويژه از سركار گل گيسو كه اين متن زيبا رو در اختيارمون گذاشتند

خودتون می تونید ببینید :http://www.askdin.com/showthread.php?t=11794&page=8

زیادم بچه ی بدی نیست ! یه کم شیشه خورده داره :Nishkhand:

گل گیسو;116036 نوشت:
قصد کرده بودیم نمکمون رو برای خودم نگه داریم

چون قصد کرده بودید باید کفاره بدید ! مقدار دقیقش رو از استاد سجاد مدیر انجمن احکام بپرسید:Nishkhand::khaneh:

گل گیسو;116036 نوشت:
میرسد ایام الله امتحان / امتحان ای امتحان ای امتحان

یه توصیه از قضاوت به شما و دوستان: :Cheshmak:

میرسد روز اعلام نمرات / درس بخون و بخون و درس بخون:Nishkhand:

خب دیگه شیطونی بسه ! بهتره بزارم دوستان به کاراشون برسند:Nishkhand:


شاد و سلامت باشید:Gol:

یا علی

هرکه مرا دید تو را نفرین کرد
سکوتم را شکست بعضی از حرف ها،بعضی از نگاه ها،بعضی از بغض ها و اشک ها
سکوتم را شکست خیلی از سکوتها
وامروز سکوتم را شکستند دردها
سکوتم را شکستند نه اینکه خودم بشکنم
سکوتم را آری،سکوتم را شکستند.سکوت که بماند خودمو وجودمو شکستن
آری مرا شکستن مرا شکستن
هرچه گفتم و هرچه سوختم و ساختم بیهوده بود
غم من ،غم غمناک است.
بگو تا بدانم چرا؟ آخه چرا؟چرا نمیخندی
هرکه مرا دید تو را نفرین کرد
آری هرکه مرا دید تو را نفرین کرد

فرزانه

آری من یه فریاد خاموشم
همیشه فکر میکردم این بغض نشکسته باید سهم خوده خدا بشه
ولی
من با تمام وجودم خودم را زدم به مردن تا روزگار
دیگر کاری به کار من نداشته باشد
ولی دیدی،دیدی چی شد بیخیال من
آری من یک فریاد خاموشم
ای کاش لااقل تو،قصه ی تنهایم را از چشمانم می خواندی
ای کاش

فرزانه

سلام و درود بر برو بچه هاي ِ :Gol:
خوب هستيد:Gol:

خيلي سوت و كور شده اينجا نمي دونم بقيه جاهاي سايت هم اينجوريه

مشكوك مي زنيد دستاتون مشغول چه كاريه كه چيزي نمي نويسيد:Cheshmak: دستاتون رو بياريد جلو ببينم :khaneh:
نكنه ناخون هاتون بلند شده !! شنبه ناخون هاتون مورد بازديد قرار مي گيره:Nishkhand:
يا شايد موهاتون اومده جلوي چشمانتون رو گرفته كه چيزي نمي نويسيد!! موهاي هركي بلند باشه يه چهار راه تو سرش ايجاد مي كنيم تابره كوتاش كنه:khaneh:

عرض شود كه چند روز پيش ديدم آبجي كوچيكم كه هفت سالشه :Mohabbat:و چند ماه بيشتر نيست كه خوندن و نوشتن يادگرفته :ok:
خوابيده روي دفترش و داره مي نويسه
:ok:

صداش زدم آجي ني ني :Nishkhand: بيا ببينم مدرسه تمام شده داري چي مي نويسي ؟؟؟

تندي دوويد اومد كنار من كه دراز كشيده بودم زياد بهم نزديك نشد چون مي ترسيد محكم ببوسمش :Mohabbat: :Nishkhand:

دست نوشتش رو برام خوند :Cheshmak: گفتم بزارم دوستاني رو كه مي فرمايند نمي تونيم بنويسيم رو يه كمي قلقلكشون بديم:Nishkhand:

*****

جملات قصار آجي جونم : :Mohabbat:

ماكاروني غذاي دلپذيري براي بزغاله است.:khaneh:

مارمولك از دوچرخه سواري لذت مي برد.:Nishkhand:

روباه معلم خود را اذيت كرد. :khaneh:

غذا در شكم تاب بازي مي كند . :Cheshmak:

حلزون به گذشته رفت امّا راهش را گم كرد. :khaneh:

آبان به آذر نرسيد قهر كرد و رفت. :Ghamgin: :Nishkhand:

وقتي دانه هاي ذرت بريزد كچل مي شود.

ذرّه بين آنقدر لقمه را بزرگ كرد كه در دهانم جا نگرفت.:Nishkhand: :khaneh:

تا همينجا نوشته بود كه بنده صداش زدم و رشته ي افكارش پاره شد.:khaneh:

صلوات براي آبجي كوچيكه فراموش نشه هاااااااااااا :Mohabbat: ضمناً قصد ازدواج نداره مي خواد ادامه تحصيل بده :Nishkhand:

يه بررسي هم بكنيم ببينيم دوستان چي نوشتند برامون :Gol::ok:

گل گیسو;116036 نوشت:
راستش ما بر آن بودیم که اینجا رو تحریم کنیم

یا خدا چرا تحریم کنید ما که دنبال سلاح هسته ای نیستیم :Nishkhand: تمام فعالیتهامون تحت نظر بازرسان آژانس مدیر اجرایی هستش:khaneh:

گل گیسو;116036 نوشت:
قصد کرده بودیم نمکمون رو برای خودم نگه داریم

چون قصد کرده بودید باید کفاره بدید ! مقدار دقیقش رو از استاد سجاد مدیر انجمن احکام بپرسید:Nishkhand::khaneh:

گل گیسو;116036 نوشت:
میرسد ایام الله امتحان / امتحان ای امتحان ای امتحان

یه توصیه از قضاوت به شما و دوستان: :Cheshmak:

میرسد روز اعلام نمرات / درس بخون و بخون و درس بخون:Nishkhand:

فرزانه;116316 نوشت:
آری من یه فریاد خاموشم

تا اين فرياد خاموش روشن نشده فرار كنيم كه اوضاع بيخ پيدا مي كنه:Nishkhand:

منتظر دست نوشته هاي زيباي دوستان و اساتيد هستيم.:Gol::Sham:

شاد و سلامت باشيد:Gol:

يا علي

قضاوت;116914 نوشت:
آبجي كوچيكم كه هفت سالشه و چند ماه
آفرین به این خواهر بزرگوار :Kaf:

سلام :Gol:
از قدیم گفتن خواهر زاده به خالو میره :ok:
ولی حالا خواهره یه کم به داداشه رفته
ولی هنوز خیلی راه مونده تا به داداشه برسه
:khaneh::khaneh:

سلام
واقعا این آبجی کوچیکه ایول داره:Kaf:
واقعا قصد ازدواج نداره؟ یه داداش کوچیکه هم ما داریما!!:Gol:
ماشاالله به این ابجی کوچیکه....یه موقع ترشی نزاری بخوره ها!:Kaf::Gol:

بعضی از جملات به بچه هفت ساله نمی خورد. احتمالا داداش کمکش کرده.

قضاوت;116914 نوشت:
ضمناً قصد ازدواج نداره مي خواد ادامه تحصيل بده

کی خواست بیاد خواستگاری؟

من یه پسر خواهر دارم دو سالشه. ولی قصد ازدواج نداره. میخواد ادامه تحصیل بده.

سلاممممممممم بر عزیزان اسک دین و اسوه طنز جناب قضاوت و درود اینجانب بر خواهر با استعدادتان

قضاوت;116914 نوشت:
عرض شود كه چند روز پيش ديدم آبجي كوچيكم كه هفت سالشه و چند ماه بيشتر نيست كه خوندن و نوشتن يادگرفته خوابيده روي دفترش و داره مي نويسه

واقعا میگن ی چیزایی ژنتیکی هستا مثل اینکه ژن طنز نویسی در خونواده شما موروثی است میگم چطوره خونوادگی ی مرکز طنز نویسی راه بندازید
البت از حق نگذریم که در مطالب نغز خواهر شما نکات ارزنده ای نهفته است
نکته اول مثل اینکه آجی شما به دنیای حیوانات خیلی علاقه دارند و زندگی موجودات رو در حالتهای مختلف واکاوی میکنند
قضاوت;116914 نوشت:
ماكاروني غذاي دلپذيري براي بزغاله است. مارمولك از دوچرخه سواري لذت مي برد.

ماکارانی غذای دلپذیری برای ما نیز هست احتمالا خواهر شما به حالت کنایه به ما گفتند بزغاله
خب همونطور که میدونید پسرها هم از دوچرخه سواری لذت میبرند و مراعات نظیر بین پسرها و مارمولک وجود داره

قضاوت;116914 نوشت:
ذرّه بين آنقدر لقمه را بزرگ كرد كه در دهانم جا نگرفت

این جمله واقعا قشنگه و بسی معنا در درونش خفته
من واقعا به مشا تبریک میگم که همچین خواهری دارید مایه مباهات است
از جانب بنده نوعی ایشان را خیلی تحسین نمایید

قضاوت;116914 نوشت:
یا خدا چرا تحریم کنید ما که دنبال سلاح هسته ای نیستیم تمام فعالیتهامون تحت نظر بازرسان آژانس مدیر اجرایی هستش

آخه جناب قضاوت جدیدا مد شده هرجا رو که تحریم میکنند مشتریش بیشتر میشه قصد ما نیز بازار گرمی بود
قضاوت;116914 نوشت:
چون قصد کرده بودید باید کفاره بدید ! مقدار دقیقش رو از استاد سجاد مدیر انجمن احکام بپرسید

حالا بیا و خوبی کن اومدیم ثواب کنیما شنیدم کلاغه گفته شما میخواید کفاره شو حساب کنید باور کنید راضی به زحمت نیستیما
قضاوت;116914 نوشت:
یه توصیه از قضاوت به شما و دوستان: میرسد روز اعلام نمرات / درس بخون و بخون و درس بخون

روز اعلام نمرات که دیگه کار از کار گذشته اونوقت باید بخونیم
مامان کفگیر به دست/وای وای باکفگیر زد تو سرم/وای وای

قضاوت;116914 نوشت:
غذا در شكم تاب بازي مي كند . حلزون به گذشته رفت امّا راهش را گم كرد. آبان به آذر نرسيد قهر كرد و رفت. وقتي دانه هاي ذرت بريزد كچل مي شود. ذرّه بين آنقدر لقمه را بزرگ كرد كه در دهانم جا نگرفت.
سلام به دوستای گلم
جناب قضاوت نمیدونم چی بگم ولی ای ول به خواهر کوچیکه رو دسته همه ی ما زده
خدایش با جملات حسابی بازی کرده:ok:

این روزها دل گرفته تر از همیشه هستم
جای من کجاست.؟.؟.؟ هرچه میگردم پیدا نمیکنم
بیش از این ها ...آه آری
بیش از این ها میتوان خاموش ماند
وچه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هرشب
دلم فریاد میخواهد!!!
مینوازم نوای دلنشین خلوت تنهائی،بی آنکه بتوانم نگاه کنم و ببینم که با من چه کرده ای.

فرزانه

در کوچه های بی کسی و بی انتها تنها ماندم
نبودنت را حس نمیکنم چون نمیخوام باشی
نه!این روزها دیگر گریه نمیکنم،گریه ای در کار نیست.می ایستم روبه روی این بغض لعنتی و تکرار میکنم
حال نمیدانم بگویم هستم یا بودم
تنهائی مرگ غریبی است.

فرزانه

بلند مدتی ایست که که در میان اهداف کوتاه مدتم اسیرم.....

فرزانه;117035 نوشت:
در کوچه های بی کسی و بی انتها تنها ماندم
نبودنت را حس نمیکنم چون نمیخوام باشی
نه!این روزها دیگر گریه نمیکنم،گریه ای در کار نیست.می ایستم روبه روی این بغض لعنتی و تکرار میکنم
حال نمیدانم بگویم هستم یا بودم
تنهائی مرگ غریبی است.

فرزانه

آن خداییکه بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند!!

زیبایی اذان پشه است

که در هنگام نشستن بر لب فرد بزله گو لبخند اشک ها را بر نگاه ها جاری می کند!!

قضاوت;116914 نوشت:

جملات قصار آجي جونم : :Mohabbat:

ماكاروني غذاي دلپذيري براي بزغاله است.:khaneh:

مارمولك از دوچرخه سواري لذت مي برد.:Nishkhand:

روباه معلم خود را اذيت كرد. :khaneh:

غذا در شكم تاب بازي مي كند . :Cheshmak:

حلزون به گذشته رفت امّا راهش را گم كرد. :khaneh:

آبان به آذر نرسيد قهر كرد و رفت. :Ghamgin: :Nishkhand:

وقتي دانه هاي ذرت بريزد كچل مي شود.

ذرّه بين آنقدر لقمه را بزرگ كرد كه در دهانم جا نگرفت.:Nishkhand: :khaneh:


يا علي

سلام خدمت اعضای اسک دین
من در این سایت فقط می ایم و مطالب را میخوانم نظری نمیدهم اما اینجا مجبور شدم یک حرفی بزنم ان هم اینکه محال است یک کودک بتواند به این زیبایی تخیل خود را بر کاغذ بیاورد !!!!!!!!
محال جملات صورتی را میشود گفت از کارتون های تلوزیونی با ذهنش امیخته است اما در مورد جملات سبز هرگز باور کردنی نیست
به گمانم کمی از ارایه روغن و پیاز داغ اضافی در این دست نوشته استفاده شده باشد!!!!!!
غیر قابل باور است:ok:

باسمه تعالی

[="Sienna"]خدمت همه دوستان سلام عرض میکنم

ساده دل;117126 نوشت:
محال است یک کودک بتواند به این زیبایی تخیل خود را بر کاغذ بیاورد !!!!!!!!

بزرگوار، کودک معمولی که نیست

ایشون خواهر جناب قضاوت هستند:ok::Nishkhand:

اگر ذره ای ، تنها ذره ای از ژن شوخ طبعی و طنز نویسی جناب قضاوت در خواهرشون باشه، نه تنها

محال نیست بلکه خیلی هم طبیعیه:ok::Cheshmak:

ان شاء الله خداوند خواهرشون رو حفظ کنه :Doaa:[/]

من هر روز اول صبح اسپند دود میکنم ، فردا به نیت خواهر شما این کار رو میکنم
خداییش کار خودشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قرارمان را از جمعه هایی آموختیم که آمدی و نبودیم هنوز هم قرار است که جمعه بیایی, اما ما کجاییم!!!!چقدر به عهدهایمان پابندیم!آنقدر که یادمان میرود جمعه هم گذشت و تو هنوز منتظری!

خودم را گذاشتم جای تو
دیدم کسی نیست جای من
کاش این همه دیوار نچیده بودی
کاش
اما ..اینم یه سرابه مثل همه سرابای دیگه
زندگی همینه
مینویسم ولی تو نخونم خواهش میکنم تو نخون
تمام اشک هایم را
تمام تنهایی هایم را
وصیت میکنم که من این زخم ها را دوست دارم
اگر میخوانی بفهم که دوستت دارم

فرزانه

:Gol:

قضاوت;116914 نوشت:
جملات قصار آجي جونم :


به نام پایان دهنده همه پایان ها
آمده ام امروز برای تو بگویم
ای همه کس لحظه های بیکسی ام
آمده ام تا اگر به کسی برنمی خورد از دلتنگی هایم با تو بگویم
آمده ام بگویم که دیگر زمین را دوست ندارم
از همان ابتدا هم دوست نداشتم
قبول ، یک مشت خاک را اگر به آسمان پرتاب کنی دوباره به زمین برمی گردد
تلخ است ، خیلی تلخ
اما من آمده ام که بگویم
من که خاک نیستم
خاک بودم
آری!
آنگاه که فرشته ای من را به سوی تو آورد
وقتی مرا با شبنم عشق ، گِل کردی
من باز هم خاک بودم
وقتی با دست های مهربانیت نوازشم دادی تا من ورزیده شوم
من بازهم خاک بودم
اما وقتی تکه ای از روحت را به من قرض دادی دیگر خاک نبودم
مثل کوزه رسی که تاقبل از سوختن در کوره گل است وبعد از آن کوزه
من اما به دنبال سیب یا گندم یا ... نمی دانم
به دنبال آن بودم که به زمین پرتاب شدم
چه فرق می کند که چه بود
مهم فاصله ای است که بین فرش وعرش است
من آمده ام بگویم که بی تابی هایم را از پدرم آدم به ارث برده ام
آمده ام بگویم که هیچ گوشه ای از زمین سهم دلتنگی های من نشد
در گوشه گوشه آن سیلاب اشک هایم جاریست اما
هنوز آرامگاهی دل آرام نیافته ام
آمده ام از تو بپرسم که راز دلتنگی های مکرر من چیست؟
اگر متعلق به همین جا هستم
آرامشم در کدام گوشه از زمین مدفون است؟
آمده ام از تو بخواهم مرا در آسمان دیگری امتحان کنی
آُسمان دیگری نزدیک خودت
آنجا که به زادگاهم نزدیک است
آمده ام بگویم تنها پناه بی پناهی هایم شب است
راس ساعت عشق
آن زمان که باتو قرار دارم
آمده ام بگویم که این روزها تمام بودنم ، دو چشم اند
دو چشم رو به تو ای همیشه مهربان
دوچشم باز ، به فردای آمدنی نزدیک!

سلام

آن روز آمده بودم تا با تو درد دل کنم
وامروز اگر مجددا به کسی برنمی خورد
آمده ام تا با خودم سخن بگویم
آمده ام تا در خودم قدم بزنم
شاید صدای پای قدم هایم کسی را در درونم بیدار کند
آمده ام تا اگر بیدار شد از او بپرسم که آیا مرا میشناسد؟
آمده ام تا برایش فریاد کنم که من زاده جریان جاودانه کارونم
فرزند بهمن شیر باشکوه
فرزند زاگرس سرفراز
اینها را می دانم
اما
اما خودم را نمی شناسم
میخواهم از او بپرسم مرا میشناسد؟
میخواهم از او بپرسم می داند که بی تکیه گاهیم به کدامین گناه است؟
او باید به من بگوید چرا من باید ایستاده بمانم
ایستاده بر دوپایم
حتی ایستاده بمیرم؟
چرا به کوه که تکیه میکنم مشتی خاک می شود؟
چرا به ابرها که دل میبندم حرکت وگریزشان طاقتم راطاق میکند؟
چرا حتی تکیه بر چشمه هم آنرا می خشکاند؟
چرا ؟
انگار هرچه قدم میزنم بیدار نمی شود!
شاید هم بیدار است وپاسخ پرسش هایم را نمی داند.
آمده بودم باخودم حرف بزنم اما
میبینی بازهم حرفهایم باتو بود!
جالب است!
شاید به خاطر این است که جز تو هیچ منی وجود ندارد !
من کیم؟ همه جا تویی
هیچ خلوتی نیست که تو در آن نباشی
به دنبال چه بودم؟
من بیدارم، بیدارتر از همیشه
بی گمان پاسخ پرسش هایم را خواهم یافت
راس همان ساعت عاشقی
تمام وجودم - همان دو چشم منتظر- تیک تاک لحظه های ساعت را می بلعد تا راس ساعت عاشقی

نقل قول:

[indent]میرسد ایام الله امتحان / امتحان ای امتحان ای امتحان
[/indent]تو چه آوردی سر پیر و جوان / امتحان ای امتحان ای امتحان
میکنم بنده،تو را در زمره سربه داران /امتحان ای امتحان ای امتحان
میکنی تو ما را خاک بر سران / امتحان ای امتحان ای امتحان
وه که انیشتن از روی تو گشته نالان/ امتحان ای امتحان ای امتحان

می بری ما را در اسک دین در حالت خفقان/امتحان ای امتحان ای امتحان

میکنند دوستان اینجا خلا ما را جبران/ امتحان ای امتحان ای امتحان

باشد که بعد از تو شویم از رو سپیدان/امتحان ای امتحان ای امتحان

شعر خویش را می بریم رو به پایان/امتحان ای امتحان ای امتحان

عجب چیزی بود ها

ببخشید که من تازه خوندم

ای ول گل گیسووووووجون

ممنون از همه

سلام ای مهربانتر ازمن به من
وباز این دل تنگ من بال شوقش را به سوی تو به پرواز در آورد
دلم برای تو تنگ است
وقتی با تو سخن می گویم
انگار پروانه ای هستم که شوق گل و چمن زار، آسمان آبی را به زیر پرهای زیبایش می کشد
وتمام آسمان به احاطه او در می آید
وقتی که نام بلندت طنین ذکر قنوتم می شود
آنگاه است که واژه ها فقط واژه اند وقاصر از برای از توگفتن
برای از تو گفتن دفتری نیاز است که وسعت کهکشانها نیز جوابگوی آن نیست
چگونه از تو بگویم که چشم دیدنت عقیم وگوش شنیدنت نابیناست؟
ای همه کس بی کسی هایم
می خواهم سکوتم، این بی نهایت وجود
این بغض هزار ساله باتو شکسته شود
بغضی که صدها بلکه هزارها ومیلیونها سال است که همراهیم می کند
بغضی که آن را از مادرم حوا به ارث برده ام
دیگر امروز گلویم طاقت تحملش را ندارد
لطفا مرا بگریان!
شنیده ام که اشک مرهم دردهای کهنه است
سرتا پای من ونام دیگرم درد است.
لطفا بغضم رابشکن!
با من چه میکنی؟
با من آشفته بر سر دوراهی تردید چه کرده ای که نه تاب ایستادن دارم ونه جرأت پرکشیدن؟
با من از خودگریزان چه کرده ای؟
من از خودم فراری ام
دریا می شوم ، می خشکانی ام
کوه می شوم، می لرزانی ام
درخت می شوم، می سوزانی ام
آمده ام ابر باشم به امید اینکه بگریانیم!
سالیان سال است که از تو وخلق تو دورم
حتی از خودم هم دورم
تنها تویی که می توانی مرا به من نزدیک کنی
مرا که فرسنگ ها ازخودم دورم.
من از تو ، جویای توام
تنها تورامی خواهم!
تنها تورا می خوانم!
وقتی در کنار تو قدم میزنم بی نهایت می شوم!
می خواهم بی نهایت ترین سکوتم ، بغضم را با توبشکنم.
می خواهم با توفریاد شوم!
لطفا سکوتم را بشکن
ای آشناترین غریبه آشنا!

«نامش علی است»

صدای گامهایش را می شنوی؟
سنگینی این صدا نبض حیات را در رگ شیطان منجمد می کند
صدای گامهایش خواندنی است
ضرب آهنگ این صدا گویی ضرب آهنگ جاده هایی است که از زمین کنده شده ورو به عرش می تازند.
او به این سمت می آید، به سمت خانه ی همیشه پابرجا از عهد ابراهیم خلیل.
خانه قرن هاست که اینجا ایستاده است، سرفراز واستوار.
آنقدر استوار که سنگینی گامهای فیل های ابرهه هم خم به ابرویش نیاورد!
صلابت است یا شرافت، نمی دانم.
هرچه که هست این بار استغاثه صاحب صدا قلب خانه را به لرزه در آورده است.« خدایا! به حق شرافت این مکان که بیت امن توست، این درد را برمن آسان گردان واین فرزند را که ماههاست مونس جانم شده است برمن ببخشای که تو خود می دانی ایمانم را به خودت وبر آنچه فروفرستادی بر پیامبرانت!»
به ناگاه شکافی بر تن مشکین کعبه زاده می شود وهمه حیران به دیوارهای زبان بسته چشم می دوزندوگمان فروریختنش را در ذهن ترسیم می کنند.
اما فاطمه آرام است ، انگار آب از آب تکان نخورده است.
انگار کسی صدایش می کند ودست های خسته اش را به مشت می کشد.
او آرام است وآرام گام از زمین برمی دارد وپادرون کعبه می نهد .
همه زل می زنند به آرامشش .
همه هنوز گیج دیوارند وفاطمه که شکاف را نسیم می دوزد وبر لباس کعبه می وزد ودور می شود.
بیش از این نیندیشید، بیش از این دنبال راز شگفت دیوار وفاطمه معما نسازید.
بیش از این برشکاف مسدود کعبه چشم نسایید که بیش از این نمی فهمید.
***

سه روز است که ابوطالب شکاف کعبه را گرفته وبر تاریک وروشنش اشک می ساید وفاطمه را به خدای خانه می سپارد.
چشمهای ابوطالب پر از حقانیت خداست، پر از شور معجزه ، پر از....
که ناگاه دیوار دوباره روح می شود ودوباره جوش وخروش می آفریند.
همه دوباره منتظر شگفتی اند وچند گامی به عقب برمی گردند و وحشت ، تنشان را چون کعبه می شکافد.
باد شال فاطمه را پیشاپیش او بیرون می کشاند واو نوزاد سه روزه اش را !
ابوطالب ! بامن سخن مگو که یارای سخن گفتن ندارم.
سه روز است که جز شگفتی ندیده ام.
به خدا قسم که این نوزاد آیتی از آیات روشن خداست.
طنین آوایی ملکوتی نامش را علی نهاده است.

عید شما مبارک

به مناسبت میلاد امام علی علیه السلام:

گفتم بگویم از آقای کعبه زاده ام

مدحی به بلندای دست کوته ام

لکنت گرفت شعرم از آغاز وصف او
حیران به مدح او الفبای خسته ام



شعر امام زمانی به مناسبت نوروز 89:

سبزه به تماشاي تو قامت بسته
نوروز به يمن تو مبارك گشته
گلها همگي محو تماشاي رخت
هشتاد ونه هم به ديدنت دل بسته
....................................
عيد است وبه ما شور دگر بار رسيد
هنگامه شادي وطرب باز رسيد
اما به دلم غمي نهان افتاده
سالي دگر از راه بدون دلدار رسيد

در جواب جناب نان شب در این تاپیک:

بگویم من برایت شعر نابی
[=&quot]که در عالم ندارد هیچ تایی
[=&quot]برادر نان شب شعری بگفتی
[=&quot]که از ماقبل تو شاعر نگفتی
[=&quot]صناعت در شعر تو جایی ندارد
[=&quot]ردیف وقافیه معنایی ندارد
[=&quot]مدیر وکارشناس هم نام کاربر
[=&quot]همینطوری بریختی روی کاغذ
[=&quot]ولیکن گفتن شعرت به جا بود
[=&quot]تشکر میکنم کارت با حال بود

شعری که در اون از نام مدیران وکارشناسان سایت استفاده شده فکر کنم الان بعضی هاشون نیستن:

اغاز میکنم گفتنم از اسک دین را ............ در بیت اول قرار میدهم مدیر را
[=&quot]شایدبه پایان نرسداین شعر ملتهب ............ هردم فزون شود کاربری اسک دین را
[=&quot]یادی کنم از دیگر مدیران سایت............ فنی فرهنگی اجرایی ونشریات را
[=&quot]سجاد گر بخواند اجزای شعر من ............صدیق بخواند وایمان بیاورد مرا
[=&quot]کاوه زآهنگری چشم دوخته است ............ الحمدلله مدیر گشته انجمن تاریخ را
[=&quot]حکیم روشن نمود شفای صدر من............ امیدوار شدم بسی حکمت تورا
[=&quot]اسراء اگر بگویی اسرار بندگی............ در انجمن احکام بجویم سخن تو را
[=&quot]حامی سلیم سیدمهدی مدیران انجمن............ دراین مصرعم جا میدهم سعید را
[=&quot]هادی شوم به خلق اگر من بخوانمی............ تاپیک های استاد محترم مجید را
[=&quot]چندی است که من پستی ندیده ام............ کمیل یاسین عمار هم عماد را
[=&quot]صدرا امین من می شود اگر ............قدری ززمزم عرفان دهد مرا
[=&quot]ساقی به عترت طاها دعا نما ............در این سال زیارت کنم عرفات را

البته یکی دیگه هم هست که تو همین تاپیکه:http://www.askdin.com/showpost.php?p=113580&postcount=95

باسمه تعالی

[="Purple"]

محمد;121547 نوشت:
اغاز میکنم گفتنم از اسک دین را ............ در بیت اول قرار میدهم مدیر را
شایدبه پایان نرسداین شعر ملتهب ............ هردم فزون شود کاربری اسک دین را
یادی کنم از دیگر مدیران سایت............ فنی فرهنگی اجرایی ونشریات را
سجاد گر بخواند اجزای شعر من ............صدیق بخواند وایمان بیاورد مرا
کاوه زآهنگری چشم دوخته است ............ الحمدلله مدیر گشته انجمن تاریخ را
حکیم روشن نمود شفای صدر من............ امیدوار شدم بسی حکمت تورا
اسراء اگر بگویی اسرار بندگی............ در انجمن احکام بجویم سخن تو را
حامی سلیم سیدمهدی مدیران انجمن............ دراین مصرعم جا میدهم سعید را
هادی شوم به خلق اگر من بخوانمی............ تاپیک های استاد محترم مجید را
چندی است که من پستی ندیده ام............ کمیل یاسین عمار هم عماد را
صدرا امین من می شود اگر ............قدری ززمزم عرفان دهد مرا
ساقی به عترت طاها دعا نما ............در این سال زیارت کنم عرفات را
[/]


واقعا زیبا و عالی بود :Kaf:

موفق باشید:Gol:

[=&quot]شب آخر است[/]
[=&quot]
[/]

[=&quot]من زينبم برادر ![/]
[=&quot]اينك در اوج طاقت ايستاده ام ، برفراز قتلگاه [/]
[=&quot]من همانم كه ديشب درانهدام طاقت بودم [/]
[=&quot]وقتي صداي سلول سلول نفس هايت را از گلوگاه خيمه مي شنيدم [/]
[=&quot]توشهادت تلاوت مي كردي واز كشف جاودانگي مي گفتي [/]
[=&quot]ازنمناكي گونه ها بعد ازعروجت [/]
[=&quot]آن لحظه حس كردم شاهكار طاقتم چاقو خورد [/]
[=&quot]آري ! منم من اولين سوگوار حرمت [/]
[=&quot]گفتمت : « آه ! مولا نخوان ، نخوان مرثيه رفتن را [/]
[=&quot]نخوان ، نخوان اين صعوبت خانمان سوز را [/]
[=&quot]نگو كه مرا با وجاهت كربلا سياه پوش مي كني [/]
[=&quot]برادر آرامم نكن ، بگذار بگريم [/]
[=&quot]دستت را برقلبم مگذار ،بگذار بسوزد ، بگذار آتش بگيرد [/]
[=&quot]من را همين امشب فرصت است براي مويه وگريه [/]
[=&quot]تيغه ساطور صبر ، هستي ام را مي خراشد برادر [/]
[=&quot]جامه پاره نمي كنم براي مرگ [/]
[=&quot]صورت نمي خراشم براي شهادتت مولاي من [/]
[=&quot]مگرنه سهم من صبر است ؟[/]
[=&quot]اما ... بي تو نمي دانم مي توانم يا نه »[/]
[=&quot]صدايت را مي شنوم هنوز ! [/]
[=&quot]صدايت هنوز زيباترين ملودي خداست [/]
[=&quot]اين منم سايه تنهايي تو ياحسين [/]
[=&quot]برخيز وببين استواري ام را [/]
[=&quot]زمان انجام رسالتم فرارسيده است [/]
[=&quot]من خواهم رفت [/]
[=&quot]اما بي تو تبسم حرام خواهد بود [/]
[=&quot]بعد ازتو اي صراحت مكرر ، آفتاب وماه چه حقيرانه نورمي پاشند [/]
[=&quot]بي تو، دنيا ، تمام نماي ويراني است [/]
[=&quot]گل هميشه بهارم [/]
[=&quot]نام توزيباست ، محراب توزيباست [/]
[=&quot]وحتي عروجت زيباست [/]
[=&quot]ومن درانتهاي عروجت جز جمال وزيبايي نمي بينم .[/]

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
من اومدم
راستش خیلی وقت بود فقط پیغام هارو چک میکردم و توی هیچ بحثی شرکت نمی کردم اما حالا با دست پر اومدم
برای شروع به همه خانوم ها روز زن و به همه آقایون روز پدر تبریک میگم خوب درسته دیر کردم اما شما ها بزرگوارتر از این ها هسید که قبول نکنید

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
خوب جناب قضاوت الوعده وفا:moteajeb:

سعی کردم این بار کمی نمک دار باشه اما می دونی شرطم چیه که؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ویرایش ممنوع و اگرنه:geristan::geristan:

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
خوب از بابا های عزیز شروع کنم
فضای زندگی سرده پدر جان
و تنهایی خودش درده پدر جان
بگم یا اصل مطلب رو گرفتی
دیگه فرزنده تو مرده پدر جان

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
خوب نوبت مامان هاست
ببخشید اساسا خانوم ها مقدم تر هستن
اما خوب روز پدر به این تاریخ نزدیک تر بود
در باور من فراتر از انسانی
مادر تو فقط به قصه ها می مانی
در قحطی عاطفه بیا قول بده
بعد از پدرم کنار ما می مانی:hey::ajab!:

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
به نظر من نمیشه خانوم ها رو بی نصیب گذاشت پس بفرمایید:chakeretim:
تو سبزی دائما زردی نداری
همیشه گرمی و سردی نداری
زنی و تا ابد در خصلت خویش
زبانم لال نامردی نداری :vamonde::khoshali:

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
ر استش بچه ها یه شب خیلی حالم بد بود اصلا نمی فهمیدم کجام درد میکنه
چون شب بود دلم نیومد کسی رو نگران کنم
منم درد و فلسفی کردم و ریختم روی کاغذ
فقط قول بدین وقتی خوندین اگه فهمیدین من چه دردی داشتم توی همین تایپیک بزارید
من منتظرم نا امیدم نکنید
یک شب تمام دست و پایم دردمی کرد
حتی ز دست پام عصایم درد می کرد
در طول شب متراژ کردم درد خود را
از فرق سر تا شصت پایم درد می کرد
احساس گنگی مثل یک مار خزنده در پیچ و تاب درد هایم درد می کرد
چون جاده ای نالان ز درد سنگلاخی
از ابتدا تا انتهایم درد می کرد
تا انکر الاصوات را تفسیر کردم هر تار صوتی صدایم ام درد می کرد
آرام بخشم بود دل این گونه اوقات یاالعجب حتی دوایم درد می کرد
با مشت از بس بر سرم کوبیده تقدیر آن شب کمی دست قضایم درد می کرد
گفتی نعوذ بالله انگاری که یک آن سر بحر دعوا با خدایم درد می کرد
گوشی نهادم بر مسیر نبض رفتن دیدم که حتی رد پایم درد می کرد
آن شب گذشت و درد من این جاست که آخر اصلا نفهمیدم کجایم درد می کرد
ما قدر مسلم طبق تشخیص خیالم جایی ز جای ناکجایم درد می کرد
مام فلک می گفت از بدو تولد همواره این روح رضایم درد می کرد
وقتی که خود را مثل برگی زرد می کرد
یک جایی از او از برایم درد میکرد

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
خوب بابا چرا ترش کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:moteajeb:
من همین قدر نمک دارم :bastan:
چی کمه:Narahat:
خوب این همه تلاشم بود اگه تو بهتر بلدی چرا یادم نمیدی :Shekastan Del:
قول می دم شاگرد خوبی باشم :mohandes::deldari:
راستی فهمیدی درد من چی بود:reading:
خوب حالا بیا پایین چون که یه مطلب مذهبی نوشتم شاید خوشت اومد این همه بهانه نگرفتی :chakeretim::vamonde:
آره با توام که داری این مطلب رو می خونی و میگی باز این اهورانی اومد:kill::kill::kill::ghati::ghati::dar:

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
چیه کجا وایستادی لب جاده
می خوای بری کجا
چی نشنیدم دوباره بگو
کجا
آهان بهشت
چی داری میری بهشت
پس چرا این جا وایستادی
می خوای تاکسی بگیری
اگه نشد دربست بری
ای بابا مگه داری میری خونه خاله
صبر کن می خوام با تو حرف بزنم
چی
حوصله نداری
می خوای فقط بری
بهشت رفتن راه داره رسم داره
صبر کن
نه نه تو رو خدا سوار نشو بزار حرف بزنم
عصبانی نشو
خوب حالا راحت شدی
سوار اولین ماشین شدی
خیلی خوشحالی داری میری بهشت
بیا اینم تابلو اول به طرف خود خواهی
از کی تا حالا آدم های خوب خود خواه میشن
بیا تا دیر نشده پیاده شو اول حرف بزنیم بعد تو سوار شو برو بهشت
اه اه اه داره میره سمت لجاجت
ببین این داره فقط سمت رفتارهای غیر قابل قبول خدا میره مطمئنی مسیرش بهشته
ببینم توی کوله بارت چی داری چقدر وسایل لازم آوردی
اگه بره جاده خاکی چی اگه به جایی برسی که دور زدن ممنوع باشه چی
اه می خوای پول دربیاری آدم خوبی باشی به دیگران کمک بکنی آخه عزیز دلم به چه قیمتی
اصلا حرفش رو نزن یعنی چی تو پول اون بچه یتیم ها رو قرض گرفتی کارت درست شد دو برار پسشون می دی این گناه ماله بچه یتیم
اه نرو اون سمت آخه ربا رباست
این اسکونت اصلا مشکل رو حل نمیکنه
نزار اه اه تو رو خدا نزار بسمت تهمت بره
ببین این طور دربست داری می ری بهشت چون از تو بهتره باید بهش تهمت بزنی درسته که فامیل رئیس شرکته اما ببین چقدر کارش درسته
چند بار به خوده تو کمک کرده
یعنی چی داره مستقیم میره تو به زنت قول دادی نون حلال بیاری اون راضیه چرا می خوای توی حسابهای شر کت دست ببری که خونه رو عوض کنی خانومت خوشحال بشه
پدرت بهت افتخار بکنه
که این طور
واسه همین اصلا حاله خواهرت رو نپرسیدی تازه یه کاری کردی اصلا بهش وام ندن اون از تو کمک خواست بود
زیر آب دامادتون رو زدی چون ازش خوشت نمی یاد آخه به کم قانعه که برای خانوادش هر کاری میکنه
دوست نداره تو این کارها رو بکنی
بین داره از دوستت تورو جدا میکنه
آقای راننده از اون خیابون نرو بین به کجا رسیدی که هر جا تو باشی آشنا ها اونجا نمیرن
من نگرانم تو به بهشت نمی رسی ببین خانومت ازت قهر کرده بچه ها دیگه خونه نمیان رفتن خونه پدری تو پایین شهر
ای بابا توکه توی کوله بارت چیزی نزاشتی تازه به جای این که بهش اضافه کنی داری کم میکنی
دیگه برات کسی نمونده تو داری میری بهشت
از دست راننده ناراحت بودم خواستم ببینم راننده چه شکلیه که دیدم شبیه خودشه
کی میگه شیطون گولم زد
کی میگه شرایط
ما خودمون هر کاری میکنیم می زاریم پای اطرافیان ببین تو راننده این ماشینی
ببین به جایی رسیدی که دور زدن ممنوع شده
چیکار میکنی کدوم بهشت این زمینیه که شبیه جهنم شد
اون یکی هم وضع بهتری از این یکی نداره
تو خودت خواستی بهشت بری اما این طوری ببین جاده چطوری شده جای دور زدن نداری تازه هرچی جلو تر بری چیزایی که به دست میاری هم سنگ چیزهایی که از دست می دی نیست
این بهشت تو همون جهنم فراموش شدگانه
این بهانه ها فقط تو رو از خودت گرفته
بیا پیاده برگرد
تو رو به جان صداقت روز اول برگرد
تو رو به کودکی پاک هر انسان آفریده شده برگرد قبل از این که حتی پای برگشتن نداشته باشی

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
سیاه در کنار سفید
دور در کنار نزدیک
شب در کنار روز
نگاه کن هزار نقطه تاریک است
و در دل یک شب هزاره ذره نور
و در این قصه حکمتی است که جستجو باید کرد

[=Times New Roman]سلام
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]دست نوشته های پدر بنده :
[=Times New Roman]
http://www.askdin.com/showthread.php?t=10418

http://www.askdin.com/showthread.php?t=10981

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
دلت رو تکون بده
اشتباهاتت تالاپی می افتن زمین
فقط یه تجربه رو بکش بیرون
محکم تر از قبل بتکون
ای وای نه نه آروم تر بتکون خاطره هات نیفتن
خاطره خاطره است
تلخ و شیرین نداره
کافیه
نه هنوز دلت خاکیه
یه تکونه دیگه لازم داره
آهان تمیز شد
حالا دیگه این جا
جای اونه
حالا دیگه اون می تونه باشه
حالا تویی
یک قاب با تموم تجربه هاش
و یک او

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
ساعت هامون رو روی یک ساعت و دقیقه و ثانیه میزان کنیم

و آی عشق ادرکنی
هرگز نومید وار از فراز صخره های سخت زندگی
آینده را نظاره مکن
ایمان توان خفته آدمی
چشمه سار انتظار
خویش را می تواند رساند به دنیای زیبای فردا
زندگی نام زیبایی است
از آسمان حضور زمین روزی سرشار از عطر فرداست
که او خواهد آمد

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
دیر سالی است که در من جاریست

عاشقی نقلی استمراری است
عشق را این غزل حافظ را
می توان مگر گفت تکراری است
به گمان تو
آینه تو
در من این شیفتگی بیماری است
به یقین منو
خشتی چون من
باور آینه ات زنگاری است
در چنین دغدغه های غم باری
که همه زیر و بمش بیداری است
تو به بی دردی خود شنگی
و من شوق دلم این است که درد دلم کاری است
مادر حوصله دارم می گفت
مرگ یک چهره عاشق داری است
پیرزن رفت و رها گشت و هنوز
عاشقش در پی خود آزاری است

بسم الله الرحمن الرحیم

خوشا به حال تو ، خوشابه حال چشمان تو
کاش جای من باتو عوض می شد.
دوست من! کاش به جای تو من مسافر این راه بودم.
اگر من به جای تو این راه را می پیمودم، با پا که نمی رفتم، چشم میگذاشتم برمسیر.
تو چه میدانی این مسیر چه مسیری است؟
مقصد کجا و معشوق کیست؟
فدای نام مولا!
خوشا به حالت دوست من.
تو باید بال در بیاوری.
پرواز کن از اینجا تا مقصد عشق.
گوارای تو باد این باران.
باران لطف مولاست که بر سرت بی هنگامه بارش گرفته است.
کاش لحظه ای یاد من هم در خاطره مولا جاری می شد.
ببین امام با تو چه کرده است.
ببین چه کرامتی به تو عنایت کرده است.
می گویی نمیروم؟
اگر امام یک بار ، فقط یکبار سایه لطفش را نصیب من میکرد، با پای مژگان مسیر تا به دوست را می پیمودم.
تو خیال می کنی من دل ندارم، بی دلم؟
من اگر چه یارای خواندن عشق ندارم اما دل برای عاشق شدن که دارم.
دل که برای دوست داشتن وعاشق شدن نیازی به کلاس ومدرسه ودرس ندارد.
خوشا به حال تو دوست من .
خوشا به حال چشمان تو که تا چندی دیگر دل به جمال حبیب میدوزد.
من اگرچه غرق گناهم اما می دانم مولا آنقدر کرم دارد که روزی مرا هم به پابوس خویش بخواند.
می دانم، روزی خواهد رسید که من هم در مقابل این رحمت واسعه زانو بزنم.
روزی خواهد آمد که این اقیانوس بیکران محبت مرا درون خویش غرق خواهد کرد.
در آن روز دیگر زبان به چه کار آید؟
اشک چه می تواند بکند؟
قلب چگونه در سینه قرار یابد؟
نفس چگونه راه بیرون بشناسد؟
آن وقت است که خدا تابی ، توانی ، لیاقتی به من خواهد بخشید برای آنکه پذیرای این عظمت باشم.
برو دوست من
درنگ جایز نیست.
اما... نه ، درنگی کن.
یک خواهش!یک درخواست!یک التماس!
وقتی به محبوب رسیدی ، سلام مرا به او برسان، تمام ضریحش را به نیابت از من ببوس و بگو کسی است در شهر مانده که کنیز توست، که تو را بسیار دوست میدارد.
که لیاقت شرفیابی ندارد.که.....
خوشا به حال تو دوست من، خوشا به حال چشمان تو....

سلام به همه




عذر خواهی از تمام دوستان مخصوصا اهورانی عزیز من از شعری که گفتم منظوری نداشتم بازم معذرت
واسه همین ویرایشش کردم

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
فرزانه جان من کوچیکتر از اینم که چیزی بگم
شیعه فقط یه دل داری داره که توی تمام لحظه ها یکی هواش رو داره یکی از جنس خودش
ای بی انصاف تک تک لحظه های پر احساسم یادت رفت
چه زود فراموش کردی یوسف زهرای من در راهه
اون داره میاد و تو جای گرد گیری دلت و وجود نازنینت
از غروب جمعه میگی
من حتم دارم یه قرار مهم داشته
من حتم دارم یه مشکلی پیش اومده غصه نخور جمعه دیگه با یه کوله بار از عطر گل یاس می یاد
منتظر هرگز گرفته نیست
منتظر با صلابته
منتظر طعمه خوش نونه تازه است
مزه آب خنک رودخونه

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
سلام به همه
اولا به فرزانه نازم بگم چرا عذر خواهی همه ما ها یه جایی دلمون میگیره پس اشکال نداره اما باور کن چون منتظری یه کم یعیده
این روزا توی سایت با رایانه خودم نمی یام خونه هم نیستم یه جاییم که خدا کنه هیچ وقت از صد فرسخیش رد نشین
چرا و چطوریش بماند
اما من نا امیدی رو از رو میبرم با این که حسابی بی جونم اما براتون عیدی چند تا متن آوردم نمی دونم میخندین یا نه
شاید دلتون بگیره
اما جناب مدیریت یه کم درد و دله اگه به همه جونای این مرز و بوم اعتقاد دارین این متن ها رو فیلتر نکنین فقط کمی حرف داشتم
راستی آقا معلم
جناب قضاوت اگه کمی دیرتر می اومدین باهاتون قهر میکردم از کی تا حالا صاحبخونه مهمون دعوت میکنه و نمیاد
من توی خونه ای که صاحب خونه با روی گشاده نیست پا نمیزارم اما فقط این دفعه چون خونه برادرم اشکال نداره
از حالا بگم دیگه غیبت بی غیبت
پس با اجازه همه دوستای خوبم

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
تاریخچه فیلم های کمدی

پیدایش این گونه فیلم ها برمی گرده به اون زمان که قوم نه چندان مهربان مغول پتکوب پتکوب حمله کردن به سرزمین های
اطراف
آن زمان چون سرزمین های اطراف بحران بسیار بدی رو پشت سرگذاشته بودند
سردم دارانشان تصمیم گرفتن برای خوب شدن حال مردم فیلم کمدی بسازن
به خاطر همین ساختن فیلم کمدی رونق گرفت
صبح تا شب روئسای سرزمین های اطراف سفارش فیلم به این و اون می دادن
به جای این که جلوی مغول ها بایستن و از آشوب ها کم کنن
برای مردم فیلم می ساختن
قحطی و خون ریزی در سرزمین های اطراف بیداد میکرد
بله
اما به جای دارو و دوا فقط فیلم کمدی بود
و مردم مجبور بودن به جای غصه خوردن و کار کردن
و فکر کردن
به اوضاع مملکتشان فیلم کمدی ببینن
و هرهر بخندن
اتفاقا این قضیه جواب داد
مردم دیگر آن قدر غرق سریالها ی متنوع و فیلم های کمدی و حاشیه های بازیگری و پول بازیگران و نقد فیلم ها و فیلم های گیشه و سینمای تجاری شده بودن که دردشان را فراموش کردند
رفت پی کار ش
بعد ها این کار مورد استقبال دوره های بعد هم قرار گرفت و باز هم جواب داد
بقیه اش رو هم خودتون میدونید
حالا کوچولوها برید بخوابید که فردا یه روز تازه در پیشه

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
بچه ها امروز یه قصه از جنگل سبز براتون انتخاب کردم خدا کنه خوشتون بیاد
امروز پدر پنگول تصمیم گرفت پنگول رو ببره تا توی مدرسه جنگل ثبت نام بکنه.
مدیر مدرسه آقا جغده گفت:که برای ثبت نام باید کمک مردمی بکنن.
پدر پنگول با خودش گفت:خوبه اوضاع مالیم که بهتر شد اصلا وظیفه ام که به مدرسه کمک بکنم
اما آقا جغده بهش فهموند که تا کمک مردمی نکنه پنگوله دلبندش رو نمی تونه ثبت نام بکنه
پدر پنگول که از عصبانیت شبیه زود پز در حاله انفجار بود به خودش گفت این یه جور پول زوره دیگه
و هرگز زیر بار این حرف نخواهد رفت
و به پنگول قول داد که تا انتهای تابستان اون رو ثبت نام خواهد کرد
عزمش رو جزم کرد که به آقا جغده بفهمونه جنگل هر کی به هرکی نیست
وقتی چیزی قانونه باید اجرا بشه
وقتی میگن زمان ثبت نام نباید پولی گرفته بشه نباید گرفته بشه
به هر حال آقا پنگول قصه ی ما
به اداره آموزش اون منطقه از جنگل رفت و نامه گرفت
به اداره آموزش مرکزی رفت
بعدش حتی به وزارت آموزش هم رفت
این رو دید اون رو دید به هر حال حسابی سر و صدا کرد
آخر تابستان با یه عالمه نامه و توصیه برگشت پیشه آقا جغده
اما آقا جغده باز حرف خودش رو زد و گفت تا کمک مردمی ندی ثبت نام نمیکنم
البته این برای ساله بعده آخه الان ظرفیت تکمیل شده و ما نمی تونیم دیگه ثبت نام بکنیم
آقا پنگوله ما که هیچ کاری از دستش بر نیومد بود
مجبور شد دوبرابر کمک مردمی بلاعوض و خداپسندانه بکنه تا پنگولش یک سال تحصیلی امر مقدس درس خوندن عقب نیوفته
نمی دونم کلاغه به خونش رسیده یا نه اما قصه من تموم شد حالا کوچو لو های من برید بخوابید و آرزو کنید که کمک مردمی مدرسه شما مبلغش به جیب پدرتون بخوره

موضوع قفل شده است