دروغ چیست ؟ (زيانهاي رواني دروغ)

تب‌های اولیه

58 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

راه درمان دروغ
با توجه به عواملي که در ايجاد اين صفت و ريشه دارساختن آن موثر است راه درمان آن نسبتا روشن خواهد بود و به طور کلي براي درمان اين انحراف اخلاقي بايد از طريق زير اقدام نمود:
قبل از هر چيز بايد مبتلايان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوي و مادي ، فردي و اجتماعي اين رذيله زشت متوجه ساخت و با تدبير و تفکر در آيات قرآن کريم و سخنان پيشوايان بزرگ دين و تجزيه و تحليل گذشته و گفتار بزرگان به اين نکته برسيد که دروغ در پاره اي از موارد هر چند نفع شخصي نيز داشته باشد نفعي آني و زود گذر است.و هيچ سرمايه اي براي يک انسان در اجتماع بالاتر از سرمايه اعتماد و اطمينان مردم نسبت به وي نيست که بزرگترين دشمن آن همين دروغ است.
ايجاد شخصيت: يکي ديگر از موثرترين طرق درمان دروغ پرورش شخصيت در افراد است زيرا همانطور که دانستيم يکي از عوامل مهم رواني دروغ، احساس حقارت و کمبود شخصيت است و در حقيقت دروغ گفتن يک نوع عکس العمل براي جبران اين موضوع است.اگر مبتلايان به دروغ احساس کنند صاحب نيروها و استعدادهايي در درون خود هستند که با پرورش آنها مي توانند ارزش و شخصيت خود را بالا ببرند نيازي به توسل جستن به دروغ براي ايجاد شخصيت قلابي در خود نمي بينند به علاوه بايد اينگونه افراد را متوجه ساخت که ارزش اجتماعي يک انسان راستگو بالاتر است ازهر سرمايه مادي و چيزي با آن برابري نمي کند.
کوشش براي تقويت پايه هاي ايمان به خدا در دل مبتلايان و توجه دادن آنها به اين حقيقت که قدرت خدا مافوق تمام قدرتهاست و قادر برحل تمام مشکلاتي است که افراد ضعيف الايمان به خاطر آن به دروغ پناه مي برند . راستگويان در برابر حوادث گوناگون بر خدا تکيه دارند ولي دروغگوها در اين گونه موارد تنهايند.

دروغ آفت هر بدی است.دروغ کلید همه گناهان است.دروغ عبارتست از نگفتن حقیقت ؛به عبارت دیگر حقیقت را طور دیگر جلوه دادن.
در روایات و احادیث گوناگونی از دروغ یاد شده که چون دوستان در پستهای قبل به آن اشاره کردند بنده از ذکر آنها خودداری میکنم.
و اما آثار دروغ :
دروغگو هیچوقت در آسایش نیست و همیشه مضطرب و نگران است که مبادا روزی دروغش برملا شود.
اگر دروغ در دروغگو به صورت عادت در بیاید علاوه بر گناه دروغ گفتن سبب میشود اگر در مساله ای راست گوید دیگران به خاطر دروغهای پی در پی او حرف راست او را نپذیرفته و این امر به مرور زمان باعث انزوا و گوشه گیری فرد میشود چرا که اعتماد بین او و جامعه از بین رفته و فرد کم کم به مرحله ای میرسد که ارتباط برقرار کردن با وی سخت میشود.این امر زمان میبرد تا بین او و جامعه اعتماد برقرار شود.

سخن قرآن درباره دروغگو:"ویل للمکذبین"
در این آیه خداوند کلامش را با "ویل " شروع کرده.گفته شده ویل یکی از چاههای جهنم است.

[=arial] میدونی چرا مردم کلک میزنند و دروغ میگن ؟
[=arial] بخاطر اینکه اونها میدونند بخشش گرفتن از اجازه گرفتن آسونتره ...[=arial] متاسفانه

[=arial]

دروغ استارتی برا شروع گناهان دیگر و بزرگتر

که گاهی برای بعضی افراد به صورت یک بیماری یا عادت تبدیل میشه که قابل ترک کردن نیست
من این افراد رو دیدم حتی وقتی هم که دلیلی برای دروغ گفتن ندارن باز دروغ میگن براشون شده عادت یا ی سرگرمی
بعضی از این افراد متاسفانه هیچ وقتم ترسی از بر ملا شدن دروغشون ندارند چون همه دیگه میشناسنشون و رو حرفاشون حساب نمی کنند...

ahoo-71;338986 نوشت:
دروغ استارتی برا شروع گناهان دیگر و بزرگتر

که گاهی برای بعضی افراد به صورت یک بیماری یا عادت تبدیل میشه که قابل ترک کردن نیست
من این افراد رو دیدم حتی وقتی هم که دلیلی برای دروغ گفتن ندارن باز دروغ میگن براشون شده عادت یا ی سرگرمی
بعضی از این افراد متاسفانه هیچ وقتم ترسی از بر ملا شدن دروغشون ندارند چون همه دیگه میشناسنشون و رو حرفاشون حساب نمی کنند...

[="times new roman"]سلام علیکم
کاملاً درسته!
دروغ شروع گناهان بزرگتر و بزگتر است، البته در همه ی گناهان به همین شکل است اگر فردی عادت به گناه بکند گناه بعد برایش راحت و آسان می شود.
مثل فردی که عادت به سیگار کرده است بعد از سیگار حتماً کاری دیگری هم انجام می دهد!
دروغ و گناهان دیگر هم به همین شکل است و درضمن ترک این کار برای کسی ایمان و تقوا نداشته باشد بسیار بسیار سخت و دشوار است
[/]

جمع بندی:

دروغ گويى در روايات اسلامى

در روايات اسلامى تعبيرهاى تكان دهنده اى درباره زشتى دروغ است كه گلچينى از آن را ذيلا مطالعه مى كنيد:
1ـ از بعضى از روايات استفاده مى شود كه دروغ كليد گناهان است. در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشّرِّ اَقْفالا وَجَعَلَ مفاتيحَ تِلْكَ الاَْقْفالِ اَلشَّرابَ، وَ الْكِذْبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ; خداوند متعال براى شرّ قفل هايى قرار داده است، و كليد آن قفل ها شراب است (چرا كه مانع اصلى زشتى ها عقل است و شراب عقل را از كار مى اندازد) و دروغ از شراب هم بدتر است».[1]
2ـ در تعبير ديگرى از امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى خوانيم: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ كُلُّها فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ اَلْكِذْبَ; تمام پليدى ها در اتاقى قرار داده شده و كليد آن اتاق، دروغ است».([2])
دليل آن اين است كه انسان هاى گنهكار هنگامى كه خود را در معرض رسوايى مى بينند با دروغ گناهان خود را مى پوشانند، و به تعبير ديگر دروغ به آنها اجازه مى دهد كه انواع گناهان را مرتكب شوند، بى آنكه از رسوايى بترسند، در حالى كه انسان راستگو ناچار است گناهان ديگر را ترك كند چرا كه راست گويى به او اجازه انكار گناه را نمى دهد و ترس از رسوايى ها او را به ترك گناه دعوت مى كند.
حديث معروف مردى كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و آلوده انواع گناهان بود و پيامبر(صلى الله عليه وآله)فقط از او پيمان گرفت كه دروغ نگويد، و همين سبب شد كه تمام گناهان را ترك كند شاهد گوياى اين مدّعا است.([3])

3ـ از احاديث ديگرى استفاده مى شود كه دروغ با ايمان سازگار نيست، در حديثى چنين مى خوانيم: «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) يَكُونُ الْمُؤمِنُ جَباناً؟ قالَ: نَعَمُ; قيلَ وَ يَكُونُ بَخِيلا؟ قالَ: نَعَمْ. قِيلَ يَكُونُ كَذَّاباً قالَ: لا; از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پرسيدند آيا انسان مؤمن ممكن است (احياناً) ترسو باشد؟ فرمود: آرى. باز پرسيدند آيا ممكن است بخيل باشد؟ فرمود: آرى. پرسيدند آيا ممكن است دروغگو باشد؟ فرمود: نه».([4])
همين مضمون به صورت ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است آنجا كه فرمود: «لا يَجِدُ الْعَبْدُ طَعْمَ الاِْيمانِ حَتّى يَتْرُكَ الْكِذْبَ هَزْلَهُ وَجِدَّهُ; انسان هيچ گاه طعم ايمان را نمى چشد تا دروغ را ترك گويد خواه شوخى باشد يا جدى».([5])
چرا دروغ با ايمان سازگار نيست؟ زيرا دروغ يا به خاطر آن است كه انسان به منفعتى برسد يا از مشكلى رهايى يابد چنان كه ايمان انسان قوى باشد مى داند كه خير وشر به دست خدا است او است كه مى تواند گره كور مشكلات را بگشايد و او است كه مى تواند در برابر ناملايمات از انسان دفاع كند، و اگر انسان به اين امر كه شاخه اى از شاخه هاى توحيد افعالى است اعتقاد داشته باشد چنين نيازى دارد كه به دروغ متوسل گردد.
4ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «وَشَرُّ الْقُولِ اَلْكِذْبُ; بدترين سخن، دروغ است».([6])
زيرا آثار مرگبار آن از هر سخن بدى بدتر است.
5ـ باز در حديث ديگرى از على(عليه السلام) دروغ به عنوان بدترين گناهان معرفى شده مى فرمايد: «اَعْظَمُ الْخِطايا عِنْدَاللّهِ اَلْلِسانُ الْكَذُوبِ وَ شَرُّ النَّدامَةِ نَدامَةُ يَوْمِ الْقِيامَةِ;بدترين گناهان نزد خدا (گناه) زبان دروغ گو است، و بدترين پشيمانى روز قيامت است».([7])
6ـ در حديث ديگرى، دروغ سرچشمه فجور، سبب ورود در دوزخ شمرده شده است، پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «اِيّاكُمْ وَ الْكِذْبَ فَاِنَّ الْكِذْبَ يَهْدى اِلَى
الْفُجُورِ وَ اِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِى اِلَى النّارِ; از دروغ بپرهيز چرا كه دروغ به فجور دعوت مى كند، و فجور به آتش دوزخ».([8]) 7ـ دروغ با عقل سازگار نيست، همان گونه كه در حديثى از امام كاظم(عليه السلام)مى خوانيم: «اِنَّ الْعاقِلَ لايَكْذِبُ وَ اِنْ كانَ فِيهِ هَواهُ; انسان عاقل دروغ نمى گويد هر چند به آن تمايل داشته باشد».([9])
8ـ دروغ فرشتگان رحمت را از انسان دور مى كند، در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «اِذا كَذِبَ الْعَبْدُ كِذْبَةً تَباعَدَ الْمَلَكُ مِنْهُ مَسيرةَ ميل مِنْ نَتِنِ ماجاءَبِهِ; هنگامى كه يكى از بندگان دروغى بگويد فرشته به خاطر بوى تعفّن كه از آن دروغ بر مى خيزد به اندازه يك ميل از او دور مى شود»([10]) (ميل از يك كيلومتر بيشتر و از دو كيلومتر كمتر است).
9ـ دروغ دريچه اى به سوى نفاق است، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «اِنَّ الْكِذْبَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ النِّفاقِ; دروغ درى از درهاى نفاق است».([11])
زيرا انسان دروغگو خود را در چهره راستگو قرار مى دهد در حالى كه باطنش غير از آن است، اين دوگانگى ظاهر و باطن نوعى و نفاق، و دروغ يكى از كارهاى شايع منافقان است.
10ـ دروغ گو اعتماد مردم را از دست مى دهد، چنان كه در يكى از كلمات اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ عُرِفَ بِالْكِذْبِ قَلّتِ الثِّقَةُ بِهِ; كسى كه به دروغ گويى شناخته شود، اعتماد مردم به او كم مى شود».([12])
و نقطه مقابل اين معنى نيز در كلمات آن بزرگوار آمده كه فرمود: «مَنْ تَجَنَّبَ الْكِذْبَ صُدِّقَتْ أَقْوالُهُ; كسى كه از دروغ بپرهيزد سخنانش پذيرفته مى شود».([13])


[/HR][1] اصول كافى، جلد 3، صفحه 339.

[2] بحارالانوار، جلد 169، صفحه 263.

[3] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 357.

[4] جامع السّعادات جلد 2، صفحه 322.

[5] .اصول كافى، جلد 2، صفحه 340، حديث 11.

[6] نهج البلاغه، خطبه 84.

[7] المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 243، شبيه همين حديث با كمى تفاوت در كنز العمال از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است (كنز العمال، جلد 3، صفحه 619، حديث 8203).

[8] كنز العمال، حديث 8219.

[9] بحارالانوار، جلد 75، صفحه 305.

[10] شرح نهج البلاغه ابى ابى الحديد، جلد 6، صفحه 357.

[11] كنزالعمال، حديث 8212.

[12] شرح غرر، جلد 5، صفحه 390

[13] همان مدرك، صفحه 461.

جمع بندی:
آثار زیان بار دروغ را از روایات اسلامی ذکر کرده و منظور از دورغ مصلحتی را بیان بفرمایید؟

آثار زيان بار دروغ

نخستين اثر زيان بار دروغ رسوايى و بى آبرويى و از دست دادن پايگاه اجتماعى و اعتماد مردم است.
ضرب المثل معروفى مى گويد: دروغ گو حافظه ندارد، و تجربيات نشان مى دهد كه دروغ بودن يك سخن را براى مدت طولانى نمى توان پنهان داشت اگر مسأله بى اهميتى باشد ممكن است فراموش شود، ولى اگر مسأله مهمى باشد سرانجام واقعيت ها خود را نشان مى دهد و راز دروغگو فاش مى شود، نه به خاطر اين كه دروغگو حافظه ندارد، بلكه به خاطر اين كه دروغ چيزى نيست كه آن را بتوان به حافظه سپرد زيرا يك حادثه كه واقع مى شود ارتباط زيادى به حوادث اطراف خود
دارد و پيوندهاى علت و معلول با حوادث قبل و بعد و لوازم غير قابل اجتناب، آن حادثه را با ديگر حوادث مربوط مى سازد. كسى كه حادثه اى را به دروغ مى سازد مجبور است روابط ساختگى آن را با زمان و مكان و اشخاص و حوادث اطراف آن نيز بسازد، و از آنجا كه اين روابط حد و حسابى ندارد به فرض كه چند مورد آن را درست كند و به خاطر بسپارد در بقيه وا مى ماند. درست مانند داستان يوسف(عليه السلام) كه برادرانش به دروغ گفتند: او را گرگ خورد و پيراهن او را به خونى آغشته و براى پدر آوردند، اما فراموش كردند كه پيراهن را از چندين جا پاره پاره كنند. سالم بودن پيراهن پرده از كار آنها برداشت و دروغشان را ظاهر كرد و يا مانند همسر عزيز مصر، هنگامى كه به دروغ ادعا كرد يوسف(عليه السلام) به دنبال او دويده و قصد تجاوز به او را داشته است، فراموش كرده بود كه در اين ماجرا، پيراهن يوسف(عليه السلام) از عقب سر پاره شده كه دليل روشنى است بر دروغ زليخا و اينكه او به دنبال يوسف(عليه السلام) دويده است.
امروز بازپرسان آگاه به راحتى مى توانند با سؤال هاى پى در پى مربوط به يك حادثه و لوازم و خصوصيات آن، دروغ يا راست بودن يك ادعا را ثابت كنند و كمتر دروغ گويى مى تواند خود را از چنگال آن ها رهايى ببخشد. آرى دروغ گو نمى تواند حافظه داشته باشد و به هر حال سرانجام كارش رسوايى و بى آبرويى است.
دومین از آثار دروغ اين است كه انسان را به دروغ هاى ديگر، يا گناهان ديگر دعوت مى كند، چرا كه دروغ گو براى مخفى ساختن دروغش گاه مجبور مى شود دروغ هاى زياد ديگرى بگويد يا دست به كارهاى خطرناكى بزند.
سوّمين اثر زيان بار دروغ اين است كه به شخص دروغگو امكان مى دهد كه به طور موقت پرده اى بر خلافكارى هاى خود بيندازد در حالى كه اگر راست مى گفت ناچار بود آن اعمال را ترك كند.
چهارمين اثر زيان بار دروغ اين است كه انسان را تدريجاً به صفوف منافقان ملحق مى سازد زيرا دروغ خود شاخه اى از شاخه هاى نفاق است چرا كه دروغگو خود را به چهره راست گويان در آورده و سخنش را به عنوان يك واقعيت القا مى كند در حالى كه درونش چيز ديگرى مى گويد اين دوگانگى ظاهر و باطن به طور تدريج به
ساير اعمال و رفتار او سرايت مى كند و از او منافقى تمام عيار مى سازد.
منظور از دروغ مصلحتی چیست؟

‏دروغ در اسلام بلکه تمامى ادیان الهى حرام است، ولى در مواردى که مصلحت دروغ گفتن بیشتر از مفسده آن باشد، دروغ حرام نیست، بلکه در برخى موارد واجب است. در این گونه موارد، دروغ، مصلحت‏آمیز نام گرفته است؛ از جمله موارد آن:
1. اصلاح بین مردم؛ امام صادق(ع) فرمود: «انّ اللَّه أحبّ الکذب فى الإصلاح... و أبغض الکذب فى غیر الاصلاح؛([1]) خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد».
2. دفع شر ظالمان؛ امام صادق(ع) فرمود: «الکذب مذموم الاّ فى امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین؛ ([2]) کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند».
3. دروغ در حال ضرورت: انسان به خاطر ضرر مالی وجانی سنگین می تواند دروغ بگوید. یعنی ضرر مالی باید به گونه ای باشد که تحمل آن دشوار باشد.اما ضرر های ناچیز موجب جواز دروغ نمی شود.
تمام موارد را می توان در یک قاعده کلی خلاصه کرد وآن عبارت است از: به خطر افتادن اهداف مهم تر . در حقیقت تجویز دروغ در این موارد به خاطر ضرورت است وباید به همان قدر ضرورت اکتفا شود.
موارد بسیارى نیز وجود دارد که به عنوان دروغ مصلحت‏آمیز در بین مردم شناخته مى‏شود، اما در واقع چنین نیست، مثلاً کسى به خاطر مصلحت فردى خود و منافع شخصی وکارهای جزیی دروغ مى‏گوید.
آن چه نزد عوام متداول است و آن را دروغ مصلحتى مى نامند که مصلحت شخصى خودشان است ، دروغ واقعى و حرام بوده و داراى آثار خود است و مصلحت اندیشى موجب عذر نخواهد بود.
دروغ مصلحتی یا راست

آنچه در تعالیم اسلامی و دستورات الهی ملاک جائز شدن نهی ها است ضرورت است. انسان در ضرورت می تواند از انجام دستوری چشم پوشی کند،مثلا: دروغ حرام و زشت است،اما در ضرورت می توان دروغ گفت.
نکته قابل توجه آنکه: مطابقت با عدل باشد.
دوستان از دروغ مصلحتی صحبت به میان آوردند که باید گفت دروغ مصلحتی:
1. در تنگناها و ضرورت جائز می گردد.
2. برای مقابله با ظلم(نه ظلم کردن وبه سود و منافع خود رسیدن)و تعدی باشد.
3. تلاش ما بر این باشد که راه موجه و منطقی پیدا کنیم. از جمله نکات غفلت شده این مثال است که برای اصلاح بین مومنین دروغ جائز است،که با ید تصحیح کنیم ؛ اگر راه دیگری نباشد و موجب فاش شدن دروغ و بد نامی ما نشود،این کار جائز است.
4. با توریه حل نشود.
توریه:از شما درباره لیوان آبی می پرسند و شما ظرف غذا را منظور می کنید و قسمتی از کلام را بلند می گوئید که فرد متوجه منظورتان نشود.(عروة الوثقی،نقطه های در اخلاق عملی،اخلاق در قرآن)


[/HR][1] میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 17474.

[2] همان، حدیث 17476.

انگیزه های انسانهای دروغگو در بیان دروغ را ذکر کرده و راه درمان و اصلاح دروغگویی را بیان کنید و بفرمایید که در چه مواقعی دروغ استثناء شده است؟
انگيزه هاى دروغ

دروغ مانند ساير صفات رذيله سرچشمه هاى مختلفى دارد كه مهمترين آنها به شرح زير است:
1ـ ضعف ايمان و اعتقاد. چرا كه اگر دروغگو به علم و قدرت خداوند و وعده هاى او اعتماد كافى داشته باشد هرگز براى رسيدن به اموال دنيا يا تحصيل جاه و مقام، دروغ نمى گويد و موفقيت خود را در دروغ گويى نمى بيند. از فقر نمى ترسد، از پراكنده شدن مردم و بر باد رفتن نفوذ اجتماعى خود هراس ندارد و مقام و قدرت را از سوى خدا مى داند و براى حفظ آن به دروغ متوسل نمى شود. لذا در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «جانِبُوا الْكِذْبَ فَاِنَّ الْكِذْبَ مُجانِبُ الاِْيْمانِ; از دروغ كناره گيرى كنيد، چرا كه دروغ از ايمان جدا است».([1])
2ـ ديگر از سرچشمه هاى دروغ ضعف شخصيت و عقده حقارت است، افرادى كه گرفتار اين ضعف ها هستند، براى پوشاندن ضعف خود متوسل به دروغ مى شوند. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «لايَكْذِبُ الْكاذِبُ اِلاّ مِنْ مَهانَةِ نَفْسِهِ عَلَيْهِ; كسى دروغ نمى گويد مگر به خاطر بى ارزش بودن خودش در نظر خويش».([2])
3ـ بسيار مى شود كه حسد و بخل و تكبر و خودبرتربينى و دشمنی نسبت به افراد سرچشمه دروغ گفتن و تهمت زدن نسبت به آنها مى شود، و يا دروغ گفتن درباره خويش به خاطر كبر و غرور، و تا اين سرچشمه ها گرفته نشود، دروغ هم ادامه خواهد يافت.
منافقان نيز براى پوشاندن چهره واقعى خود به دروغ متوسل مى شوند همان گونه كه قبلا به آن اشاره شد.
4ـ بيمارى هاى اخلاقى جامعه و انحراف از مسير حق و آلودگى به انواع گناهان سبب تشويق عده اى به دروغ مى شود، تا آنجا كه مى گويند اگر به دروغ متوسل نشويم زندگى كردن در اين اجتماع براى ما مشكل است، و يا كسب و تجارت ما مى خوابد.
5ـ علاقه شديد به دنيا و حفظ مقامات آن نيز يكى ديگر از عوامل مهم شيوع دروغ ـ حتى دروغ بر خدا و پيامبر ـ مى گردد.
در خطبه 147 نهج البلاغه مى خوانيم كه على(عليه السلام) فرمود: «وَ اِنَّهُ سَيَأتى عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِى زَمانٌ لَيْسَ فِيهِ شَىءٌ اَخْفى مِنَ الْحَقِّ وَ لا اَظْهَرَ مِنَ الْباطِلِ وَ لا اَكْثَرَ مِنَ الْكِذْبِ عَلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ; بعد از من زمانى براى شما فرا مى رسد كه چيزى پنهان تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پيامبرش نيست».
طرق درمان دروغ

ايجاد شخصيت در افراد، يكى ديگر از مؤثرترين طرق درمان دروغ است زيرا همان گونه كه در گذشته اشاره كرديم يكى از عوامل مهم دروغ گويى احساس حقارت و كمبود شخصيت است، و دروغ گو مى خواهد با لاف زدن آن را جبران كند، و اگر احساس كند صاحب استعدادها و نيروهايى است كه با پرورش آن مى تواند به مقامات عالى در جامعه برسد نيازى به توسل جستن به دروغ براى ايجاد شخصيت كاذب در خود نمى بيند.
به ويژه اگر به آنها توجه داده شود كه راستگويان و صدّيقان در پيشگاه خدا در صف انبياء و شهيدان هستند و رفيق و همنشين آنان در قيامت خواهند بود به يقين براى ترك دروغ و اقبال به راست گويى تشويق خواهند شد، قرآن كريم مى فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفِيقاً; و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيق هاى خوبى هستند».([3])
اين نكته نيز قابل توجه است كه نفوذ صفت زشت دروغگويى مانند صفات ديگر در وجود انسان از جاهاى ساده و كوچك شروع مى شود و تدريجاً انسان را به دروغ هاى خطرناك مى كشاند همان گونه كه امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «اِتَّقُوا الْكِذْبَ فِى صَغِير وَ كَبير فِى كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَاِنَّ الرَّجُلَ اِذا كَذِبَ فِى الصَّغيرِ اِجْتَرَءَ عَلَى الْكَبيرِ; از دروغ بپرهيز خواه كوچك باشد يا بزرگ، جدّى باشد يا شوخى، چرا كه انسان هنگامى كه در موضوعات كوچك دروغ بگويد جرأت مى كند كه دروغ بزرگ هم بگويد».([4])
استثناء های دروغ

با اين كه دروغ از مهمترين گناهان است و خطرات زيادى براى هر انسانى از نظر مادى و معنوى، فردى و اجتماعى دارد، ولى باز هم مواردى دارد كه به صورت
استثناء در روايات اسلامى و سخنان فقهاء و علماى اخلاق به پيروى از آن احاديث آمده است.
اين موارد عمدتاً عبارتند از:
1ـ دروغ براى اصلاح ذات البين;
2ـ دروغ براى اغفال دشمن در ميدان جنگ;
3ـ در مقام تقيّه;
4ـ براى دفع شرّ ظالمان;
5ـ در تمام مواردى كه جان و ناموس انسان به خطر مى افتد و براى نجات از خطر راهى جز توسل به دروغ نيست.
تمام موارد را مى توان در يك قاعده كلى خلاصه كرد و آن اين كه هدف هاى مهمترى به خطر بيفتد و براى دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبير ديگر تمام اين موارد مشمول قاعده اهم و مهم است فى المثل انسان در چنگال جمعى متعصّب و بى منطق و بى رحم گرفتار مى شوند و از مذهب او سؤال مى كنند اگر حقيقت بگويد فوراً خون او را مى ريزند عقل و شرع در اينجا اجازه مى دهند كه انسان با پاسخ دروغين جان خود را از شرّ آنها نجات دهد. يا در مواردى كه اختلاف شديدى در ميان دو نفر بروز كرده و انسان مى تواند با گفتن دروغى (مثلا فلان كس به تو علاقه زياد دارد و بارها در پشت سر، ذكر خير شما را مى گفت) صلح و صفا و آشتى در ميان آن دو برقرار سازد و امثال اين اهداف مهم، نه اين كه انسان به خاطر منافع شخصى و كارهاى جزئى متوسل به دروغ شود، و اين استثنائات ضرورى را دستاويزى براى توسل به دروغ سازد، و به بهانه استفاده از استثنائات دروغ براى هر موضوع جزئى دروغ بگويد.
در واقع تجويز دروغ در اين موارد مانند حلال بودن خوردن مردار در موارد ضرورت است كه بايد به مقدار ضرورت و تنها در مواردى كه راهى جز آن نيست اكتفا شود.
دليل اين استثنائات علاوه بر قاعده عقلى بالا (قاعده اهم و مهم) روايات متعددى است كه منابع مختلف اسلامى از معصومين(عليهما السلام) نقل شده است.
تذکر مهم: همه این استثناء ها که گفته شده در راستای احقاق حق و مقابله با ظلم است نه سوء استفاده و کسب منفعت افراد.

1. در حديث معروفى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لَيْسَ شَىْءٌ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ وَقَدْ اَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ اِلَيْهِ; هيچ حرامى الهى نيست مگر اين كه خداوند آن را براى كسى كه مضطر شده است حلال فرموده».([5])
2. از حضرت على(عليه السلام) نقل شده است كه مى گويد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اِحْلِفْ بِاللّهِ كاذِباً وَ نَجِّ اَخاكَ مِنَ القَتْلِ; سوگند دروغ به نام خدا ياد كن و برادرت را از كشته شدن (به ناحق) نجات ده».([6])
3. در حديث ديگرى از همان حضرت(صلى الله عليه وآله) آمده است كه فرمود: «كُلُّ الْكِذْبِ يَكْتُبُ عَلى إبنِ آدَمِ اِلاّ رَجُلٌ كَذَبَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ يُصْلِحُ بَيْنَهُما; هر دروغى در نامه عمل انسان نوشته مى شود، مگر كسى كه دروغ در ميان دو نفر بگويد تا ميان آن دو صلح برقرار گردد».([7])
4ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَلْكِذبُ مَذُمُومٌ اِلاّ فِى اَمْرَيْنِ دَفْعُ شَرِّ الْظَّلَمَةِ وَ اِصْلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ; دروغ نكوهيده است مگر در دو چيز، دفع شر ظالمان و اصلاح ذات البين».([8])
5ـ در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده است: «كُلُّ الْكِذْبِ مَكْتُوبٌ كِذْباً لا مَحالَةَ اِلاّ اَنْ يَكْذِبُ الرَّجُلُ فِى الْحَرْبِ فَاِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ اَوْ يَكُونُ بَيْنَ رَجُلَيْنِ شَخناءٌ فَيُصْلِحُ بَيْنَهُما اُوْ يُحَدِّثُ اِمْرَأَتَهُ يُرْضِيها; تمام دروغ ها حتماً دروغ نوشته مى شود، مگر اين كه انسان در جنگ دروغ بگويد، زيرا (يكى از طرق پيروزى در) جنگ فريب (دشمن) است، يا در ميان دو نفر كينه و عدواتى باشد و او (به وسيله دروغ) ميان آنها صلح و آشتى برقرار سازد، يا با همسرش سخن مى گويد (كه واقعيت ندارد) به خاطر اين كه او را راضى كند».([9])
منظور از جمله اخير اين نيست كه انسان هر چه بخواهد به همسرش دروغ بگويد بلكه ناظر به مواردى است كه همسر انسان توقّعات نابجايى دارد، كه در اخلاق در قرآنامكانات شوهر نمى گنجد، او با وعده دروغين، سر و صداى او را خاموش مى كند، و اى بسا با گذشت زمان فراموش مى شود، و درگيرى و منازعه اى پيش نخواهد آمد. اين معنى در مورد توقّعات غير منطقى شوهر نيز صادق است، و در بعضى از روايات نيز به آن اشاره شده است.([10])

راه فرار از دروغ (توريه)

توريه (بر وزن توصيه) به سخنى گفته مى شود كه شنونده از آن چيزى مى فهمد و گوينده از آن چيز ديگرى را اراده مى كند، يا به تعبير ديگر سخنى است دو پهلو، كه عبارت تاب هر دو معنى را دارد، و افرادى كه مقيد به پرهيز از دروغ هستند گاه به آن متوسل مى شوند، تا هم دروغ نگفته باشند و هم شنونده از اسرار آنها آگاه نشود.
مثال هاى زير مى تواند اين معنى را كاملا روشن كند:
1ـ كسى از ديگرى سؤال مى كند آيا اين كار خلاف را تو كرده اى؟ او در جواب مى گويد استغفراللّه پناه به خدا مى برم (شنونده از اين سخن نفى آن كار را مى فهمد در حالى كه گوينده منظورش استغفار از عمل خلافى بوده است كه انجام داده است).
2ـ كسى از ديگرى سؤال مى كند فلان كس نزد تو از من بدگويى كرد، او مى گويد: مگر چنين چيزى ممكن است (شنونده از اين جواب نفى آن كلام را مى فهمد، در حالى كه منظور گوينده از آن كلام تنها يك استفهام بود).
3ـ كسى در خانه ديگرى مى آيد و مى گويد: فلان كس خانه است؟ او اشاره به پشت در خانه مى كند مى گويد اينجا نيست (شنونده تصوّر مى كند در خانه نيست، در حالى كه گوينده منظورش پشت در خانه بوده است).
4ـ از يكى از دانشمندان سؤال كردند، جانشين بلافصل پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه بود؟ او كه در شرائطى بود كه نمى بايست عقيده خود را صريحاً بيان كند در جواب گفت: «مَنْ بِنْتُهُ فِى بَيْتِهِ; آن كس كه دخترش در خانه او بود» (شنونده چنين فكر مى كرد كه منظورش
اين است كسى كه دخترش در خانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود يعنى ابوبكر) ولى منظور گوينده اين بود آن كسى كه دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فاطمه زهرا(عليها السلام) در خانه او بود، يعنى على(عليه السلام).
5ـ در داستان سعيد بن جبير و حجاج مى خوانيم هنگامى كه حجاج از او سؤالاتى كرد، مى خواست بهانه اى براى قتل او بتراشد، پرسيد تو مرا چگونه آدمى مى دانى؟ گفت: انت عادل (عادل در لغت عرب دو معنى دارد يكى به معنى عدالت پيشه و ديگر به معنى شخص كافر است كه عديل و شريك براى خدا قائل است، همان گونه كه قرآن مى گويد: «ثُمَ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْيَعْدِلُونَ; كافران براى پروردگار خود، شريك و شبيه قرار مى دهند».([11])
از آنچه در بالا آمد روشن شد كه توريه هرگز دروغ نيست، چرا كه نيّت گوينده سخن راستى بوده و عبارات او نيز تاب آن معنى را داشته است هر چند شنونده به خاطر ذهنيت خودش چيز ديگرى را از آن فهميده و معلوم است اشتباه شنونده در فهم معنى كلام ارتباطى به گوينده ندارد.
و از اينجا روشن مى شود در مواردى كه به خاطر ضرورت هاى مهمى دروغ گفتن جايز است، اگر انسان بتواند توريه كند بايد به آن متوسل شود و از دروغ بپرهيزد، بنابراين دروغ گفتن تنها در ضرورتى مجاز است كه راه توريه بسته باشد، و به اصطلاح علمى مندوحه اى در كار نباشد.
و از اينجا روشن مى شود اين كه افرادى مانند غزالى توريه را مصداق كذب مى دانند، ولى مى گويند ميزان زشتى و فساد آن از كذب هاى معمولى كمتر است درست نيست، مگر اين كه توريه را طور ديگرى تفسير كرده باشد كه واقعاً مصداق دروغ باشد.
به هر حال زشتى و فساد دروغ به قدرى زياد است كه انسان تا ممكن است بايد از آن بپرهيزد، هر چند از طريق توسل به توريه باشد.
مواردى از سخنان انبياء در قرآن مجيد ديده مى شود كه در روايات اسلامى آنها را به عنوان توريه معرفى كرده اند نه دروغ....
مانند گفتگوى ابراهيم(عليه السلام) با بت پرستان بابل كه وقتى از او سؤال كردند تو اين بلا را بر سر خدايان ما آورده اى، او در پاسخ گفت: «بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمُ هَذا فَاسْئَلُوهُمْ اِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ; (ابراهيم) گفت بلكه اين كار را بزرگشان كرده است از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند».([12])
گرچه شنونده از اين عبارت ممكن است چنين بفهمد كه ابراهيم بت شكنى را به بت بزرگ نسبت داده است، ولى جمله «اِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ» (اگر آنها سخن مى گويند) به عنوان شرط براى اين نسبت قرار داده شده، يعنى اگر آن ها مى توانند حرف بزنند كار كارِ آن بت بزرگ است.
همچنين جمله «اِنَّكُمْ لَسارِقُونَ; شما سارق هستيد»([13]) كه كارگزاران يوسف(عليه السلام) به برادران گفتند با توجه به آيات قبل از آن چنين در ذهن منعكس مى كند كه آنها پيمانه شاه را دزديده بودند، در حالى كه منظورشان سرقت يوسف(عليه السلام) از پدر در كنعان بود.
كوتاه سخن اين كه توريه و گفتن سخنان دو پهلو هرگز مصداق كذب نيست هر چند مخاطب به خاطر ذهنيتش چيزى از آن مى فهمد كه با واقعيت مطابقت ندارد، اما متكلم منظورش مفهوم صحيح و درستى است و آنها كه مقياس صدق و كذب را ظاهر كلام مى دانند، نه مراد و مقصود گوينده ممكن است توريه را نوعى دروغ خفيف بدانند در حالى كه چنين نيست، معيار صدق و كذب، مراد و مقصود گوينده است كه قابل تطبيق بر محتواى عبارت باشد.
مثلا كسى از ديگرى مى پرسد: اين لباس را فلان كس به شما اهداكرده است؟ مخاطب كه مايل نيست اين مطلب را صريحاً نفى كند در جواب به صورت توريه مى گويد: خدا او را عمر دهد. اى بسا شنونده از اين سخن چنين استنباط كند كه آرى او به من داده است در حالى كه گوينده چنين قصدى را نداشته است، تنها دعايى در حق او كرده است.


[/HR][1] بحارالانوار، جلد 66، صفحه 386.

[2] كنزالعمّال، حديث 8231 (جلد 3، صفحه 625).

[3] نساء، آيه 69.

[4] بحارالانوار، جلد 69، صفحه 235.

[5] بحارالانوار، جلد 101، صفحه 284.

[6] وسائل الشيعه، جلد 16، صفحه 134، (حديث 4 باب 12 از كتاب الايمان).

[7] المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 245.

[8] بحارالانوار، جلد 69، صفحه 263.

[9] المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 245.

[10] بحارالانوار، جلد 69، صفحه 243.

[11] انعام، آيه 1.

[12] انبياء، آيه 63.

[13] يوسف، آيه 70.

موضوع قفل شده است