خدا چیست؟ کیست؟ و رفتارش چگونه است ؟

تب‌های اولیه

208 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام.

دوست عزیزم جناب سلمان14، قصد نداشتم دوباره داخل بحث شوم اما سیاق پاسخهای جنابعالی مرا وادار به ورود مجدد نمود.

سلمان14;378569 نوشت:

بله ما هم معتقدیم که کل هستی قانون دارد،
اما نه آنطور قانونی که ما در مصنوعاتمان ایجاد میکنیم و سپس میشینیم نگاه میکنیم

خدا بخواهد در امور دخالت میکند، اما نه آنطور دخالتی که ما در امور داریم

وقتی معمول نیست، به شیوه ای است که ما نمیفهمیمش

پس میگیم دخالت میکند، نه آنطور که ما دخالت میکنیم

خدا مهربان است نه انگونه که ما هستیم (احساسی میشویم، تحت تاثیر قرار میگیریم، عوض میشویم و ...در یک جمله دل نازک میشویم)

پس دیگه مشکل تغییر و دخالت آنی و .... برای خدا پیش نمی آید، چون تغییر و آناً و ... همش مال ماست

اگر کسی تیکه قرمز رنگ را فراموش کند، دچار تشبیه شده است و خدا را به انسان تشبیه کرده است و سبحان الله.
و نتیجه تشبیه این میشه که میپرسه چطور یهو آیه نازل کرد، چطور یهو عذاب نازل کرد
و در ادامه مجبور میشه که قوانین ثابتی در نظر بگیره که این ها را توجیه کند
و در ادامه خدا را در یک گوشه از هستی قرار داده است

دوست خوبم، اینکه در جواب سؤال چطور و چگونه قانون وضع میکند و دخالت میکند و مهربانی میورزد و خشم میگیرد و خشنود میشود و انتقام میگیرد فقط بگوئیم میکند اما نه مانند قانونهای ما و نه مانند دخالتهای ما و نه مانند مهربانی ما و نه مانند خشم ما و نه مانند خشنودی ما و نه مانند انتقام ما، خب به نظر شما این پاسخگوئی مناسبی به آن سؤال است؟ و نتیجه گیری سبز رنگتان کلید حل مشکل؟

این را که همه میدانستیم. اگر همه این افعال خدا مانند افعال خودمان بود که دیگر نمیپرسیدیم چطور و چگونه.

نه تنها پاسخ مناسب ارائه نمیدهید بلکه میگوئید «وقتی معمول نیست، به شیوه ای است که ما نمیفهمیمش». و با تیکه های آبی رنگی که بیان نمودید به دیگران انگ تشبیه خدا به انسان زده و بقیه را متهم مینمائید که خدا را صرفا یک ناظر میپندارند.

شما که به تیکه های قرمز رنگ بسیار توجه دارید و دچار تشبیه نشده‌اید لطفا بفرمائید:

اگر نه آنطور و نه آنگونه پس چطور و چگونه؟ (همان سؤال اصلی تاپیک)

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

اگه ناخواسته شما یا هر کس دیگری رو با لحن صحبتم ناراجت کردم، معذرت میخوام.

حاج سید مهندس دکتر;378697 نوشت:

شما که به تیکه های قرمز رنگ بسیار توجه دارید و دچار تشبیه نشده‌اید لطفا بفرمائید:
اگر نه آنطور و نه آنگونه پس چطور و چگونه؟ (همان سؤال اصلی تاپیک)

مسئله این است که حقیر صحبت از چگونگی در مورد خدا را درست نمیدانم، و این را برای خودم به عنوان یک قانون نهادینه کرده ام.
انسان میتواند خودش را هیپنوتیزم کند و یک چیزی را بپذیرد ولی آخه چرا؟

شما می گویید که: «قانونی هست، شعوری هست، شی ای هست و خدایی هست و قوانین از سوی خدا وضع شده و تلاش موجود زنده موجب قرار گرفتن شعور در مسیر قانون دیگری می شود» میگم اینها در حدی درست است ولی کاملاً نه.

برخی میفرمایند: «نسبت خالق به مخلوق مثل نفس است به جسم» میگم این بهترین مثال است ولی اینگونه نیست.

حقیر در مورد خدا فقط سعی میکنم ضرورتها را تشخیص دهم:

1- تغییر در او راه ندارد
2- اینطور نیست که محلوقش بی قانون باشد.
3- اینطور نیست که نتواند در کار مخلوقش دخالت کند.
4- اینطور نیست که وقتی دخالت میکند، مثل دخالت کار عمو در کار دایی باشد.
5- و .....

غیر از این نیست که صحبت از چگونگی یک امر، وصف اون امر بر حسب امور دیگر است، و خالق چون واحد است، افعالش هم واحد و بی همتاست، «لیس کمثله شی» بنابراین چگونگی در افعالش راه ندارد. به دنبال چگونگی نمی روم.

حضرت امیر(ع) میفرمایند: «مع کل شی لا بمقارنه» «غیر کل شی لا بمزایله»
گونه ای از همراه بودن بین خالق و مخلوق است که بر ما مکشوف نیست.
میتوان مثال آورد ولی همه اش تشبیه است.
بهترین راه همان است که بگوییم هست ولی نه اینطور.
حضرت امیر(ع): «اول الدین معرفته، و كمال معرفته التصدیق به، و كمال التصدیق به توحیده، و كمال توحیده الاخلاص له، و كمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهاده كل صفُه انها غیر الموصوف، و شهاده كل موصوف انه غیر الصفه؛ فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه، و من ثناه فقد جزاه، و من جزاه فقد جهله، و من جهله فقد اشار الیه، و من اشار الیه فقد حده، و من حده فقد عده، و من قال «فیم» فقد ضمنه، و من قال «علام ؟» فقد اخلی منه. كائن لاعن حدث. موجود لاعن عدم. مع كل شیء لا بمقارنه و غیر كل شیء لا بمزایله. فاعل لا بمعنی الحركات و الاله، بصیر اذ لا منظور الیه من خلقه، متوحد اذ لا سكن یستانس به و لا یستو حش لفقده.»
«آغاز دین شناخت خداست و اوج شناخت او باور كردن و اعتراف به وجود اوست و كمال تصدیق او یگانه دانستن اوست و كمال یگانه دانستنش، خالص دانستن اوست از جسمیت و عرضیت و لوازم این دو و كمال خالص ‍ دانستن او نفی صفات از اوست، چرا كه هر صفتی گواه بر این است كه با موصوف فرق می كند و هر موصوفی گواه بر این است كه با صفت متفاوت است.
پس، هر كه خدا را وصف كند برایش قرین و همتا آورده است و هر كه برایش قرین آورد، او را دو تا دانسته است و هر كه او را دوگانه بداند برایش جزء قایل شده و هر كه او را دارای جزء بداند وی را نشناخته است و هر كه او را نشناسد به او اشاره كند و هر كه به او اشاره كند، محدودش كرده است و هر كه برایش حد تعیین كند او را به شمار در آورده است و هر كه بگوید: او در چیست؟ خدا را در جایی گنجانده است و هر كه بگوید: او بر فراز چیست؟ جایی را از او تهی دانسته است.»


با تشکر.

سلمان14;378569 نوشت:
از ارتباط دو موضوع را میفهمیم:
1- بخشیدن چیزی، دادن یا رساندن چیزی یا ....
2- گرفتن و تحت تاثیر چیزی بودن

سلام

جناب سلمان بهتره روش بحث و عوض کنم

به ایه زیر دقت کنید

در ایه 160 سوره نسا می فرماید :

بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد و بخاطر جلوگیری بسیار انها از راه خدا
بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر انها حلال بود حرام کردیم

قسمت قرمز رنگ و که شما نوشتین در نظر داشته باشین

و به این ایه دقت کنین
اینجا خدا می گوید بخشی از چیزهای پاکیزه را که قبلا بر انها حلال بود
بخاطر ظلمی که کردند بر انها حرام کردیم

یعنی خداوند سنت قبلی رو که حلال بودن چیزها بوده

ناگهان تغییر می ده و بر انهاحرام می کنه

یعنی دو موردی که گفتین مخصوص معلول اینجا دیده میشه
اول خداوند تحت تاثیر ظلمی که از انها صادر شده
تصمیم می گیره نعمتهاش و از انها بگیره

منظورم از تصمیمات ناگهانی این جور جاهاست

این و چطور توجیه می کنید ؟

یک سوال از جناب دکتر

شما معجزاتی نظیر نسوختن ابراهیم در اتش و یا موسی را ناشی از قدرت ذهن انسان دونستید
ولی در قران ایاتی وجود داره که خدا مستقیما بدون وجود انسان دست به معجزه یا انتقام می زنه
مانند ایه

[=arial]در سوره قلم؛ آیات 17 الی 20

ما آنها را آزموديم، همان گونه که (صاحبان باغ) را آزمايش کرديم، هنگامي که سوگند ياد کردند که ميوههاي باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند. ( 17 )

و هيچ از آن استثنا نکنند، ( 18 )
اما عذابي فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالي که همه در خواب بودند،( 19 )

و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلماني شد! ( 20 )

اینها رو چطوری توجیه می کنین ؟

بی نظیر;378531 نوشت:

اما در قران که دقت می کنیم با عباراتی مثل محبت خدا یا خشم خدا یا انتقام خدا
یا گرفتن تصمیمات مقطعی از طرف خداوند مواجه می شویم
که شبهه رفتار انسانی را در ذهن تداعی می کند .با احساساتی کاملا انسانی
خدایی که با پیامبر حرف می زند و خبر به او می دهد حتی در زندگی خصوصی
ان حضرت هم خبر رسانی می کند

خوب این خدا با این احساسات چطور با تعریف خدایی که تغییر در ذاتش نیست
یکسان است ؟
ایا خدای قران با خدای لایتغیر یکی است ؟ چگونه ؟

اینکه میفرماید "امروز دینتان بر شما کامل و نعمتم را تمام کردم" و اینکه میفرماید "عصای خود را اکنون به آب بزن تا دریا شکافته شود" و اینکه میفرماید "بریده باد دو دست ابولهب" و اینکه میفرماید "اکنون رسالتت را علنی کن" و اینکه میفرماید "چیزی را که به تو وحی کردیم به مردم ابلاغ کن که اگر نکنی رسالتت را تمام نکرده‌ای" و...... بسیاری موارد دیگر همه نشان از دخالت آنی خداوند در امور است.

به عبارت دیگر دخالتهای آنی خداوند، مصداقش برای ما تصمصیم گیری در زمان و نیز تغییر احساسات است.


هنوز بعد از این همه بحث به سوال تاپیک جواب داده نشده
:Moshtagh:

بی نظیر خانوم شما پستای من رو نخوندین ؟! خواهش میکنم آخرین پست های من رو بخونید .

از نظر شما تغییر کردن و ثابت نبودن چیه ؟ منظور شما اینه چون خدا هم امکانش هست ناراحت بشه و هم امکانش هست خوشحال بشه ، پس در ذاتش تغییر به وجود اومده ؟!

میشه بگید وقتی میگیم خدا ثابته یعنی چی ؟ چیه خدا ثابته و تغییر نمیکنه ؟ صفات خدا ؟ خوبه که داریم میگیم صفات نه صفت . خدا دارای صفات مختلف هست که بنده ها متناسب با رفتار و اعمالشون ، مورد محبت یا خشم قرار میگیرن . به نظر من اون چیزی که ثابت هست ، قواعد ناراحت شدن یا خوشحال شدن خدا هست نه اینکه خدای من فقط باید یک نوع حس و حال داشته باهش تا ثابت باشه .

منظور شما از گرفتن تصمیمات مقطی دقیقا چیه ؟ تعریف تصمیم مقطی چیه که شما از اون به ثابت نبودن ذات خدا رسیدید ؟ منظور شما از گرفتن تصمیمات مقطی اینه که مثلا خدا تا همین 5 دقیقه پیش تصمیم داشته یه کار دیگه بکنه ولی یهویی تصمیمش عوض شده ؟!

ببینید اون چیزی که عوض میشه ، رفتار ماست . حکم یا نظر خدا ، عوض نمیشه ، بلکه جایگزین میشه . اگر خوبی کنیم خدا تصمیم میگیره خوبی بهمون بده و همین طور برای بدی . اگر خدا در زمان و مکان خاصی تصمیمی گرفته ، این دلیل بر این نیست که این تصمیم تو همون لحظه در نظر خدا به وجود اومده .

این دخالت های آنی که شما ازش حرف میزنید ، یک مغلطه یا یک برداشت اشتباه هست . ببینید به عنوان مثال در یک روزی ، در ساعت فلان ، آیه یی نازل میشه که پیغمبر فلان کار رو بکن ، فلان کسان رو مجازات کن یا ببخش . شما به این میگید دخالت آنی و تصمیماتی از روی احساسات ؟!!

اینطور نیست . این """" حکم """" خدا ، حاصل روز ها ، هفته ها ، ماه ها یا شاید هم سال ها اعمال اون افراد هست و خداوند جکم اون ها رو به پیامبر رسونده . نه اینکه یهو خدا فهمیده و سریع یه تصمیم گرفته .

به جای اینکه بگید رفتارهای خدا مثل خشم ، محبت ، تصمیم گرفتن و حکم دادن و ... شبه انسانی هست ، باید بگید رفتار های انسان شبه خدایی هست . ما حب و بغض داریم و خدا هم داره . این به این معنی نیست که خدا شبیه ما هست ، ما شبیه خدا هستیم .

این که خدا به موسی بگه عصا رو به آب بزن ، یعنی ذات خدا ثابت نیست ؟ یعنی خدا نمیتونه راه حل به بنده هاش بده اون در لحظه ؟ زدن عصا بر آب ، از نظر ما انسان صرفا یک تصمیمی لحظه ایی هست اما خدا اول و آخر این تصمبم رو دیده و گفته .

اینکه من تشنه ام باشه و خدا از آسمون بهم بگه برو آب بخور ، این یعنی خدا ثابت نیست و تصمیمی در لحظه گرفته ؟! این یعنی اینکه خدا به من راه رو نشون داده ، راه حل رو نشون داده . راه حلی که برای نجات از مشکل تشنه گی همیشه کارآمد و ثابته .

حاج سید مهندس دکتر;378697 نوشت:
با سلام.

دوست عزیزم جناب سلمان14، قصد نداشتم دوباره داخل بحث شوم اما سیاق پاسخهای جنابعالی مرا وادار به ورود مجدد نمود.

دوست خوبم، اینکه در جواب سؤال چطور و چگونه قانون وضع میکند و دخالت میکند و مهربانی میورزد و خشم میگیرد و خشنود میشود و انتقام میگیرد فقط بگوئیم میکند اما نه مانند قانونهای ما و نه مانند دخالتهای ما و نه مانند مهربانی ما و نه مانند خشم ما و نه مانند خشنودی ما و نه مانند انتقام ما، خب به نظر شما این پاسخگوئی مناسبی به آن سؤال است؟ و نتیجه گیری سبز رنگتان کلید حل مشکل؟

این را که همه میدانستیم. اگر همه این افعال خدا مانند افعال خودمان بود که دیگر نمیپرسیدیم چطور و چگونه.

نه تنها پاسخ مناسب ارائه نمیدهید بلکه میگوئید «وقتی معمول نیست، به شیوه ای است که ما نمیفهمیمش». و با تیکه های آبی رنگی که بیان نمودید به دیگران انگ تشبیه خدا به انسان زده و بقیه را متهم مینمائید که خدا را صرفا یک ناظر میپندارند.

شما که به تیکه های قرمز رنگ بسیار توجه دارید و دچار تشبیه نشده‌اید لطفا بفرمائید:

اگر نه آنطور و نه آنگونه پس چطور و چگونه؟ (همان سؤال اصلی تاپیک)

مهندس میدونی ما آدمای فرهیخته و سوپر دانشمند وقتی یه چیز ی ور نمیدونیم چی میگیم ؟ : الله و اعلم ! .

خوب نوشتی منهدس . خوشم اومد .

سلمان14;378727 نوشت:
غیر از این نیست که صحبت از چگونگی یک امر، وصف اون امر بر حسب امور دیگر است، و خالق چون واحد است، افعالش هم واحد و بی همتاست، «لیس کمثله شی» بنابراین چگونگی در افعالش راه ندارد. به دنبال چگونگی نمی روم.

شما داری اشتباه میگی . مگه میشه افعال خدا چگونگی نداشته باشه ؟!!!! بالاخره فعل خدا ، یک جوری انجام شده حتی اگر ما ندونیم . اصلا مگر میشه فعلی که انجام گرفته ، هیچ جوری انجام نگرفته باشه .

بی نظیر;378786 نوشت:
سلام

جناب سلمان بهتره روش بحث و عوض کنم

به ایه زیر دقت کنید

در ایه 160 سوره نسا می فرماید :

بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد و بخاطر جلوگیری بسیار انها از راه خدا
بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر انها حلال بود حرام کردیم

قسمت قرمز رنگ و که شما نوشتین در نظر داشته باشین

و به این ایه دقت کنین
اینجا خدا می گوید بخشی از چیزهای پاکیزه را که قبلا بر انها حلال بود
بخاطر ظلمی که کردند بر انها حرام کردیم

یعنی خداوند سنت قبلی رو که حلال بودن چیزها بوده

ناگهان تغییر می ده و بر انهاحرام می کنه

یعنی دو موردی که گفتین مخصوص معلول اینجا دیده میشه
اول خداوند تحت تاثیر ظلمی که از انها صادر شده
تصمیم می گیره نعمتهاش و از انها بگیره

منظورم از تصمیمات ناگهانی این جور جاهاست

این و چطور توجیه می کنید ؟

الان دقیقا اینجور تصمیم گرفتن مشکلش چیه ؟ چه مقام پایین و غلطی رو برای خدا توصیف میکنه ؟

ما میگیم خدا زنده هست ، میگیم همیشه ما رو میبینه ، همیشه حواسش به همه چیز هست پس چطور توقع داریم خدا حواسش به بنده هاش نباشه و در زمان های خاص برای هدایت اون ها تصمیمات خاصی رو نگیره .

بیایم یکم بحث رو عاطفی کنیم . اینکه خدا همیشه حواسش به ما هست و تا ما بریم تو جاده خاکی ، همون جا یا مدت کوتاهی بعد گوشمون رو بپیچونه و حالمون رو بگیره تا متوجه بشیم که خطا کردیم ، خداییش کجاش بده ؟ کجاش با خدا و صفاتش تناقض داره ؟

بازم میگم ، به نظر من ، اون چیزی از خدا که ثابت هست ، تغییر نکردن حد و حدود و قوانین اجرای صفات مختلف خدا هست . اصلا بیایم ذات خدا رو تعریف کنیم .

بزرگترین مشکل ما ، تعریف ثابت بودن ذات خداست . کی گفته ثابت بودن ذات خدا یعنی اینکه خدا تصمیمات خاصی در مواجه با فراد خاصی نگیره ؟ کی گفته ثابت بودن ذات خدا یعنی اینکه خدا فقط باید یک حالت داشته باشه ، یا عصبانی یا خوشحال یا ... ؟

ما داریم از ثابت بودن ذات خدا نتیجه میگیریم که خدا مثل یک روبات عمل میکنه .

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

بی نظیر;378786 نوشت:

در ایه 160 سوره نسا می فرماید :
بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد و بخاطر جلوگیری بسیار انها از راه خدا
بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر انها حلال بود حرام کردیم

حقیر تفاسیر رو دیدم، برخی گفته اند که این حراک کردن، قانونی تکوینی بوده(تقریباً شبیه به چیزی که دکتر مهندس شما میگوید) برخی هم گفته اند تشریعی بوده، یعنی دخالتی که ما میگوییم.

اما بنده نظر خودم رو گفتم: نمیتونیم بگیم دخالت نمیکنه، نمیتونیم بگیم مثل دخالت یک انسان در کار انسان دیگر، دخالت میکند.
اون قسمت قرمزی که نوشتم، ضرورت است.
این بیان فعلی شما هیچ فرقی با بیان قبلی نداره، چرا؟
چون شما دخالت را فقط ناشی از تحت تاثیر بودن میدانید.
خب ما هم همین رو بر حسب یک قاعده عقلی رد کردیم.

اما در مورد آیه شما چه انتظاری دارید؟ بیاد بگه دخالتی نه از آن نوع بلکه از این نوع؟
در قران آمده که «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» آیا این رو ما باید این طوری ترجمه کنید، «بلکه دستهای خدا باز است؟» پس خدا نعوذبالله دست دارد.
خب معلوم است که معنی این جمله این است که: «خدا توانایی هر کاری را دارد» «محدود نیست».
نتیجه: «وقتی در قالب کلمات صحبت میشود، چون ما خودمان موجوداتی محصور در زمان و مکان هستیم، برای فهم موضوع، می بایست که مطلب در قالب همین محدودیتهای مکانی و زمانی به ما تفهیم شود، و گرنه اصلاً نمی فهمیم

Ali-Reza;378837 نوشت:
شما داری اشتباه میگی . مگه میشه افعال خدا چگونگی نداشته باشه ؟!!!! بالاخره فعل خدا ، یک جوری انجام شده حتی اگر ما ندونیم . اصلا مگر میشه فعلی که انجام گرفته ، هیچ جوری انجام نگرفته باشه .

اگر به جای متلک پروندن و ادا ادوار دراوردن توجه میکردی میفهمیدی چی گفتم
آیا خدا یک شی است؟
بله
پس چرا ما نیمتونیم ببنیمش؟
چون واحد است؟
آیا خدا فعلش، فعلی(جوری) است؟
بله
پس چرا ما نمیتونیم تشخیصش بدیم چه جوری است؟
چون واحد است.

در پناه خدا.

Ali-Reza;378833 نوشت:
از نظر شما تغییر کردن و ثابت نبودن چیه ؟ منظور شما اینه چون خدا هم امکانش هست ناراحت بشه و هم امکانش هست خوشحال بشه ، پس در ذاتش تغییر به وجود اومده ؟!

میشه بگید وقتی میگیم خدا ثابته یعنی چی ؟ چیه خدا ثابته و تغییر نمیکنه ؟ صفات خدا ؟ خوبه که داریم میگیم صفات نه صفت . خدا دارای صفات مختلف هست که بنده ها متناسب با رفتار و اعمالشون ، مورد محبت یا خشم قرار میگیرن . به نظر من اون چیزی که ثابت هست ، قواعد ناراحت شدن یا خوشحال شدن خدا هست نه اینکه خدای من فقط باید یک نوع حس و حال داشته باهش تا ثابت باشه .

سلام

شما می گید خدا صفات مختلف داره مثل محبت و خشم و غیره و منم قبول دارم
دقت کنید ما اشکال در روش بکارگیری این صفات داریم

یعنی این صفات طبق قانون و ضابطه اعمال می شه یا بصورت ناگهانی و دلبخواهی

Ali-Reza;378833 نوشت:
منظور شما از گرفتن تصمیمات مقطی دقیقا چیه ؟ تعریف تصمیم مقطی چیه که شما از اون به ثابت نبودن ذات خدا رسیدید ؟ منظور شما از گرفتن تصمیمات مقطی اینه که مثلا خدا تا همین 5 دقیقه پیش تصمیم داشته یه کار دیگه بکنه ولی یهویی تصمیمش عوض شده ؟!

چیزی شبیه این

مثلا طبق ایه قران خوراکیهایی که بر قوم یهود حلال بود بر اثر ظلم و ستم حرام می شود یعنی تصمیم مقطعی

و برای قومی خاص

اینو می گیم تصمیم و دخالت ناگهانی

Ali-Reza;378838 نوشت:
الان دقیقا اینجور تصمیم گرفتن مشکلش چیه ؟ چه مقام پایین و غلطی رو برای خدا توصیف میکنه ؟

هم.نطور که بالا توضیح دادم مشکلش دخالت مقطعی و ناگهانی است

یعنی نقض قانون قبلی توسط خداوند و جاری شدن قانون جدید

Ali-Reza;378838 نوشت:
بیایم یکم بحث رو عاطفی کنیم . اینکه خدا همیشه حواسش به ما هست و تا ما بریم تو جاده خاکی ، همون جا یا مدت کوتاهی بعد گوشمون رو بپیچونه و حالمون رو بگیره تا متوجه بشیم که خطا کردیم ، خداییش کجاش بده ؟ کجاش با خدا و صفاتش تناقض داره ؟

اینها رو می شه طبق قانون همگانی و جاری در طبیعت توجیه کرد

هرچه بکاری همان بدروی
یا تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
قانون عمل و عکس العمل در دنیا جاری و ساری است
عام است وخاص نیست

Ali-Reza;378838 نوشت:
بزرگترین مشکل ما ، تعریف ثابت بودن ذات خداست . کی گفته ثابت بودن ذات خدا یعنی اینکه خدا تصمیمات خاصی در مواجه با فراد خاصی نگیره ؟ کی گفته ثابت بودن ذات خدا یعنی اینکه خدا فقط باید یک حالت داشته باشه ، یا عصبانی یا خوشحال یا ... ؟

دقت کنید ما نمی گیم خدا یک حالت داره خدا خیلی صفات داره
بحث بر سر چگونگی اعمال این صفات است دقت کنید

سلمان14;378841 نوشت:
اگر به جای متلک پروندن و ادا ادوار دراوردن توجه میکردی میفهمیدی چی گفتم

درست حرف بزن .

بی نظیر;378848 نوشت:
دقت کنید ما اشکال در روش بکارگیری این صفات داریم

یعنی این صفات طبق قانون و ضابطه اعمال می شه یا بصورت ناگهانی و دلبخواهی

کدوم دلبخواهی ؟ یعنی چی دلبخواهی ؟ منظور از دلبخواهی یعنی همی طور از رو هوا و عشقی .

بازم نمیفههم که اگر خدا به عنوان مثال همین الان یه دستوری بده ، چه اشکالی داره و چرا شما با لقب " ناگهانی " مشکل دار یا دارای تناقض میبینیش .

بی نظیر;378851 نوشت:
هم.نطور که بالا توضیح دادم مشکلش دخالت مقطعی و ناگهانی است

یعنی نقض قانون قبلی توسط خداوند و جاری شدن قانون جدید

این نقض قانون واسه افرادی خاص ه اشکالی داره ؟ مگه واسه همه ی افراد قانونش رو نقض کرده ؟

اون خوراکی های حلالی که توسط خدا حرام شد ، واسه همیشه حرام نشد ، ذاتا حرام نشد و مضر شناخته نشد . واسه همه حرام نشد . فقط واسه افراد خاصی . اونم واسه تنبیه یا هر جکمت دیگه ایی .

خدا چیزی رو نقض نکرد . خدا تحریم کرد .

Ali-Reza;378852 نوشت:
درست حرف بزن.

همینطور
Ali-Reza;378836 نوشت:

مهندس میدونی ما آدمای فرهیخته و سوپر دانشمند وقتی یه چیز ی ور نمیدونیم چی میگیم ؟ : الله و اعلم ! .
خوب نوشتی منهدس . خوشم اومد .

برادر عزیز، حقیر درست صحبت میکنم
ولی ادب رو رعایت کن تا بی ادبی بهت نشه.

بی نظیر;378851 نوشت:
دقت کنید ما نمی گیم خدا یک حالت داره خدا خیلی صفات داره
بحث بر سر چگونگی اعمال این صفات است دقت کنید

شما به من بگین ، این چگونگی چه مشکلی داره ؟ شاید دوباره بگید با ذات لایتغیر خدا در تناقضه . منم میگم لایتغیر رو تعریف کنید .

سلمان14;378859 نوشت:
همینطور

برادر عزیز، حقیر درست صحبت میکنم
ولی ادب رو رعایت کن تا بی ادبی بهت نشه.

به چه حقی پیش از خود قضاوت کردی و نتیجه گرفتی منظورم با شماست ؟

بی نظیر;378851 نوشت:
اینها رو می شه طبق قانون همگانی و جاری در طبیعت توجیه کرد

هرچه بکاری همان بدروی
یا تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
قانون عمل و عکس العمل در دنیا جاری و ساری است
عام است وخاص نیست

حیلی ببخشید ولی ، خب ، که چی ؟ :Gig:

Ali-Reza;378861 نوشت:
به چه حقی پیش از خود قضاوت کردی و نتیجه گرفتی منظورم با شماست ؟

پیش از خود قضاوت نکردم
اگر منظورت این است که پیش خود قضاوت کردم، بله
به خاطر اینکه شما اصول بحث رو رعایت نمیکنی
شما باید یاد بگیری در فضای مجازی تا حد ممکن طوری صحبت نکنی که شبهه انگیز نباشد برای دیگران
ضمناً با هر کسی که بودی
این چه طرز صحبت کردن است؟:Narahat:

سلمان ، داداش ، دوست دارم . اگه ناراحتت کردم ببخشید . ولی دادا ، تو هم نباید سریع به خودت بگیری ، بعدشم نوکرتم ما رفیقیم باید جنبه داشته باشیم .

اصلا آقا در هر صورت ما کوچیکتیم ، دوست داریم خوشگل .

بی نظیر;378832 نوشت:
یک سوال از جناب دکتر

شما معجزاتی نظیر نسوختن ابراهیم در اتش و یا موسی را ناشی از قدرت ذهن انسان دونستید
ولی در قران ایاتی وجود داره که خدا مستقیما بدون وجود انسان دست به معجزه یا انتقام می زنه
مانند ایه

[=arial]در سوره قلم؛ آیات 17 الی 20

ما آنها را آزموديم، همان گونه که (صاحبان باغ) را آزمايش کرديم، هنگامي که سوگند ياد کردند که ميوههاي باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند. ( 17 )

و هيچ از آن استثنا نکنند، ( 18 )
اما عذابي فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالي که همه در خواب بودند،( 19 )

و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلماني شد! ( 20 )

اینها رو چطوری توجیه می کنین ؟

با سلام.

چیزی که من عرض کردم این بود که در سلسله اسباب و علل، جاری شدن قوانین وضع شده توسط خداوند توسط اسباب مربوط با آن صورت میگیرد و خداوند غالبا امور را بر این اساس انجام میدهد. سنت الهی اینست. نه اینکه این الزامی باشد و خداوند محدود باشد به آن. یکی از این اسباب قدرت ذهن بشر و فیزیک خاص حاکم بر آن است. (شامل الکترو شیمی، الکترو مغناطیس و کوانتوم)

استفاده از قابلیتهای شگفت آور ذهن، استفاده از اسباب است برای جاری شدن یک قانون بر اساس سنت الهی علل و اسباب.

ممکن است بعضی اسباب هنوز برای ما ناشناخته باشد اما معتقدم معجزه بر اساس همان سنت الهی صورت میگیرد و علت و اسبابی دارد. (بازهم میگویم غالبا)

مغز انسان حقا ابزار بسیار مناسب و قدرتمندی برای روح است. قابلیتهای شگرف و عظیمی دارد.

مغز فرستنده و گیرنده امواج الکترومغناطیس هست. موج حامل انرژی و اطلاعات است. انرژی به تعریفی ساده قابلیت انجام کار است. انرژی و اطلاعات سوار بر امواج ساطع شده از مغز، میتواند امواج مغزی شخص دیگری را تحت تأثیر قرار دهد (تله پاتی و خواندن ذهن) و یا میتواند کار مکانیکی انجام دهد (حرکت اشیاء از دور مانند بلند کردن اجسام، توقف قطار، خم کردن قاشق و....)
اطلاعات این امواج نیز میتواند از ذهنی به ذهن دیگر منتقل شده و یا پس از انعکاس از محیط اطراف به ذهن وارد شود. (حس کردن محیط اطراف توسط امواج مغزی دقیقا مانند یک سنسور و تبیین اطلاعات ورودی به مغز در بخش پردازش سمعی و بصری مغز، توجیه علمی آگاهی یک بیمار از محیط اتاق عمل در یک تجربه نزدیک به مرگ NDE میباشد)

افکار و اندیشه های ما تولید موج الکترومغناطیس و نیز موج کوانتومی میکنند. این امواج قابل تأثیر گذاری بر محیط، دیگران و خود ما میباشد. احتمالا همه ما نمونه‌های بازتاب نتایج اعمال و افکارمان را تجربه نموده‌ایم. (نفرین کردن و چشم زخم در این مقوله میگنجند). خداوند از طریق این اسباب قوانینش را جاری میکند. چون یک قانون جاری شده دینامیک و پویاست نیاز به تدبیر دارد. لحظه‌ای کار دنیا به خودش واگذار گردد همه چیز (از جمله شعور و قوانین) از حالت دینامیک به استاتیک (سکون) رسیده و از بین میرود.

چند ماه پیش در یکی از سایتهای خبری (احتمالا انتخاب یا آفتاب) خواندم که یک دختر 11 ساله فیلیپینی با نگاه به اشیاء و کمی تمرکز بر آنها موجب آتش گرفتن و سوختن آنها میگردد.

تمرینهای تمرکز ذهن، ریاضت، باور های بسیار قوی مذهبی، ترس، هیجانات شدید و ... از جمله عواملی هستند که میتوانند قدرتهای ذهنی نهفته در وجود بشر را بالفعل کنند. و در بعضی افراد نیز این قابلیتها بدون هیچگونه تمرین و یا ایمان قوی، بسیار به فعل نزدیک است.

مثلا در مورد ترس و تلقین در یکی از مقالات آزمایشهای عصب شناسی رفتاری (

Neurobehvior) آمده بود که دانشمندان با کسب مجوز از مقامات مربوطه آزمایش زیر را بر روی دو محکوم به اعدام انجام دادند:

ابتدا چشمان نفر اول را بستند و در جلوی چشمان نفر دوم، او را با بریدن رگ دستش کشتند. سپس چشمان نفر دوم را بسته و یک تیغه فلزی کند را بر مچ دستش کشیده و مقداری آب همدما با خون بدن انسان را روی دستش ریختند و آن شخص مرد بدون اینکه قطره خونی از بدنش خارج گردد.

هر چند دانسته های بشر در مورد شگفتیهای مغز و فیزیک کوانتوم و ارتباط تنگاتنگ ایندو بسیار ناچیز است، اما تجربه های کسب شده تا اینجا نشان میدهد که این مقوله نیز جزء همان اسبابی است که قوانین الهی از طریق این اسباب جاری میگردند.

Ali-Reza;378853 نوشت:
کدوم دلبخواهی ؟ یعنی چی دلبخواهی ؟ منظور از دلبخواهی یعنی همی طور از رو هوا و عشقی .

بازم نمیفههم که اگر خدا به عنوان مثال همین الان یه دستوری بده ، چه اشکالی داره و چرا شما با لقب " ناگهانی " مشکل دار یا دارای تناقض میبینیش .

ببینید دوباره توضیح می دم

خدا برای مجازات و انتقام بندگان گناه کار قوانینی را بطور عام و کلی خلق کرده است که به اسم سنتهای تکوینی هم گفته میشه

مثلا وقتی گناه در منطقهای زیاد بشه زلزله میاد حال این گناه تو هرمنطقه ای و با هاقوم و ایلی به حد مورد نظر برسه زلزله رخ بده
نه زودتر نه دیرتر

اما اگه خدا برای مجازات یک قومی قبل از موعد مقرر این زلزله رو حادث کنه اینجا می گیم خدا در قانون ثابت جهان دخالت کرده
و برای قومی تصمیم ناگهانی گرفته

حال بحث سره همین تصمیمات و دخالتهای ناگهانی خداست

Ali-Reza;378860 نوشت:
شما به من بگین ، این چگونگی چه مشکلی داره ؟ شاید دوباره بگید با ذات لایتغیر خدا در تناقضه . منم میگم لایتغیر رو تعریف کنید .

لایتغیر یعنی اعمال صفات خداوند بطور یکسان و قانونمند در کل جهان
و هرگونه عدول از یکسانی نشان از تغییر قوانین و دخالت ناگهانی و این مستلزم احساس است

حاج سید مهندس دکتر;378889 نوشت:
ممکن است بعضی اسباب هنوز برای ما ناشناخته باشد اما معتقدم معجزه بر اساس همان سنت الهی صورت میگیرد و علت و اسبابی دارد. (بازهم میگویم غالبا)

سلام

من هم قبلا معتقد بودم که معجزه از روی قوانین علت و معلومی و بدست انسان انجام می گیرد
و یک تاپیکی هم در اسک قران برای همین مساله زدم و بحث کردیم

اما به این نتیجه رسیدم معجزه با کارهای غیر عادی افراد دیگر خیلی فرق دارد
به چند دلیل

معجزه نمایشی بسیار شگرفتر از نمایشات غیر عادی افراد است

مثلا در همان مبارزه ساحران با حضرت موسی
ساحران هم با انداختن طنابهایی مار و به نمایش گذاشتند ولی وقتی حضرت موسی عسی
را انداختند همان ساحران اذعان کردند که این دیگر سحر نیست و معجزه است و ایمان اوردند

پس یک فرق اساسی بین معجزه و کار غیر عادی افراد دیگر وجود داره و ان هم
دستور و امر خداوند در معجزه است

بی نظیر;379097 نوشت:
سلام

من هم قبلا معتقد بودم که معجزه از روی قوانین علت و معلومی و بدست انسان انجام می گیرد
و یک تاپیکی هم در اسک قران برای همین مساله زدم و بحث کردیم

اما به این نتیجه رسیدم معجزه با کارهای غیر عادی افراد دیگر خیلی فرق دارد
به چند دلیل

معجزه نمایشی بسیار شگرفتر از نمایشات غیر عادی افراد است

مثلا در همان مبارزه ساحران با حضرت موسی
ساحران هم با انداختن طنابهایی مار و به نمایش گذاشتند ولی وقتی حضرت موسی عسی
را انداختند همان ساحران اذعان کردند که این دیگر سحر نیست و معجزه است و ایمان اوردند

پس یک فرق اساسی بین معجزه و کار غیر عادی افراد دیگر وجود داره و ان هم
دستور و امر خداوند در معجزه است

با سلام.

اشتباه نشود. تمامی امور به دستور و امر خداوند است و نه فقط امور خارق عادت. (این همان معنای وضع قوانین و تدبیر امور در مجرای قوانین است)

در عالم مادی ما، سنت الهی براساس انجام امور از طریق سلسله اسباب و علل است. انجام امور نیاز به انرژی دارد. انرژی مادیست نه غیر مادی. خداوند از این وسیله برای انجام معجزه بدست پیامبرانش استفاده میکند. بر همان روال سنتش. حال اگر ما متوجه منبعی که انرژی مورد نیاز برای انجام یک عمل خارق العاده و شگرف توسط خداوند را تأمین میکند نمیشویم، این بدان معنا نیست که انجام آن امر خارج از سنت علل و اسباب بوده.

در مورد مثالی که ذکر نمودید نیز سحر و جادو با مثلا حرکت دادن اشیاء از دور توسط نیروی ذهنی متفاوت است. دومی جادوگری نیست. در جادوگری از حقه استفاده میشود و در واقع باعث میشود قسمت پردازش بصری مغز مخاطب فریب بخورد و واقعیتی را مشاهده کند که حقیقت ندارد.

در انجام امور خارق العاده (نه جادوگری و شعبده بازی) که یا توسط اشخاص عادی صورت میگیرد (نمایش) و یا توسط پیامبران (معجزه)، واقعیت و حقیقت بر هم منطبقند و فریبی در کار نیست.

سلام
برای شناخت صفات خدا نیاز به شناخت کوانتوم و ... نیست
ولی برای کسب معرفت به خدا از طریق شناخت مخلوق، میتوان اینها را مطالعه کرد که خیلی خوب است.

بی نظیر;379090 نوشت:
ما اگه خدا برای مجازات یک قومی قبل از موعد مقرر این زلزله رو حادث کنه اینجا می گیم خدا در قانون ثابت جهان دخالت کرده
و برای قومی تصمیم ناگهانی گرفته

کدوم موعد مقرر ؟ شما از کجا موعد مقررش رو میدونی که میگی زودتر انجام شده ؟

بی نظیر;379092 نوشت:
لایتغیر یعنی اعمال صفات خداوند بطور یکسان و قانونمند در کل جهان
و هرگونه عدول از یکسانی نشان از تغییر قوانین و دخالت ناگهانی و این مستلزم احساس است

اینارو تعریف کن :

یکسان بودن

قانونمند بودن

عدول از یکسانی

Ali-Reza;379268 نوشت:
کدوم موعد مقرر ؟ شما از کجا موعد مقررش رو میدونی که میگی زودتر انجام شده ؟

این مورد و از ایات قراتن میشه فهمید

مثلا وقتی پیامبر به یک قومی هشدار میده و وعده عذاب ناکهانی

بعد شبانگاه عذاب بر ان قوم وارد می شود می توان نتیجه گرفت این عذاب دخالت خدا درامور بوده است

Ali-Reza;379271 نوشت:
اینارو تعریف کن :

یکسان بودن

قانونمند بودن

عدول از یکسانی

بزرگوار شما بدیهیات و قبول نمی کنی
فکرنکنم این موارد مبهم باشه

یعنی یک قانون و یک دستور بر طبق قاعده معین و مشخص و برای همه ملتها و همه اقوام یکسان باشد

حاج سید مهندس دکتر;379182 نوشت:
در عالم مادی ما، سنت الهی براساس انجام امور از طریق سلسله اسباب و علل است. انجام امور نیاز به انرژی دارد. انرژی مادیست نه غیر مادی. خداوند از این وسیله برای انجام معجزه بدست پیامبرانش استفاده میکند. بر همان روال سنتش. حال اگر ما متوجه منبعی که انرژی مورد نیاز برای انجام یک عمل خارق العاده و شگرف توسط خداوند را تأمین میکند نمیشویم، این بدان معنا نیست که انجام آن امر خارج از سنت علل و اسباب بوده.

سلام

فقط یک حالت برای دخالت خداوند در امور میشه در نظر گرفت که این دخالتها از سوی پیامبر یا فرشتگان است
و می توان فرض کرد چون پیامبر خلیفه خدا در روی زمین است این اجازه را دارد که در امور مادی و قوانین حاکم بر طبیعت
دخل و تصرف کند
البته همه انسانها خلیفه هستند ولی واضح است که قدرت خلیفه گری حضرت محمد بیش از دیگران است

بی نظیر;379675 نوشت:
فقط یک حالت برای دخالت خداوند در امور میشه در نظر گرفت که این دخالتها از سوی پیامبر یا فرشتگان است

با سلام.

موافقم. اما به نظرم بهتره فقط یک حالت به غالبا این حالت را و همچنین از سوی به از طریق تغییر کنه. نظرتون؟

حاج سید مهندس دکتر;379763 نوشت:
با سلام.

موافقم. اما به نظرم بهتره فقط یک حالت به غالبا این حالت را و همچنین از سوی به از طریق تغییر کنه. نظرتون؟

سلام

و به عبارت علمی تر می توان گفت سنتهای تکوینی از جانب خدا و سنت های تشریعی از جانب پیامبران است

بزرگوار فکر می کنم از طریق پیامبر هم نمی تونه درست باشه
چون اگه بگیم از طریق پیامبر معنیش اینه که خدا دستور میده و پیامبر اجرا می کنه
و باز همون اشکال اول ایجاد می شه

بی نظیر;379772 نوشت:
فکر می کنم از طریق پیامبر هم نمی تونه درست باشه
چون اگه بگیم از طریق پیامبر معنیش اینه که خدا دستور میده و پیامبر اجرا می کنه
و باز همون اشکال اول ایجاد می شه

با سلام.

از طریق پیامبر به معنای به دست وی یا به واسطه وجود مبارک وی فکرنمیکنم مشکل ساز باشه.

حاج سید مهندس دکتر;379794 نوشت:
با سلام.

از طریق پیامبر به معنای به دست وی یا به واسطه وجود مبارک وی فکرنمیکنم مشکل ساز باشه.

سلام بر شما
بله موافقم

منم بعد از این همه بحث به این نتیجه رسیدم

[="DarkGreen"]دنیا نمازم را ازم گرفت اما می گویم که خدا آن وجود یگانه ، هستی مطلق ، ذات احدیت ، یگانه ای بی همتا ، قادر مطلق ، است که با وجود اینکه به سخره اش گرفته ام باز هم من را دوست دارد . والسلام[/]

سلمان14;379184 نوشت:
سلام
برای شناخت صفات خدا نیاز به شناخت کوانتوم و ... نیست
ولی برای کسب معرفت به خدا از طریق شناخت مخلوق، میتوان اینها را مطالعه کرد که خیلی خوب است.

خیلی ساده به طبیعت نگاه کنید
گل زیبا هست
رنگ تنه درختان قهوه‌ای و رنگ برگها سبز
رنگ آب بی‌رنگ
رنگ اسمان آبی
مزه‌ها یا شور هستند یا شیرین یا ترش یا تلخ
همه موجودات شکم دارند چشم دارند گوش دارند و ...

این همه چیزهای مشترک در طبیعت این رو می‌رسونه یک خدا با یک سلیقه و طبق یک روش و اسلوب مشخص (نه برای همه) خلقت رو انجام می‌ده
مثلا سیاره‌ها همه گرد هستند نه مثلا هرمی شکل و همینطور چیزهای دیگر
فکر کنید نیاکان ما در میلیون‌ها سال پیش چطوری خدا رو می‌شناختند ؟
پیامبر میومده و اونها چطوری حرفاش رو باور می‌کردند ؟ وقتی کشفیات علمی نبود !؟

sonofgod;380494 نوشت:
خیلی ساده به طبیعت نگاه کنید
گل زیبا هست
رنگ تنه درختان قهوه‌ای و رنگ برگها سبز
رنگ آب بی‌رنگ
رنگ اسمان آبی
مزه‌ها یا شور هستند یا شیرین یا ترش یا تلخ
همه موجودات شکم دارند چشم دارند گوش دارند و ...

این همه چیزهای مشترک در طبیعت این رو می‌رسونه یک خدا با یک سلیقه و طبق یک روش و اسلوب مشخص (نه برای همه) خلقت رو انجام می‌ده
مثلا سیاره‌ها همه گرد هستند نه مثلا هرمی شکل و همینطور چیزهای دیگر
فکر کنید نیاکان ما در میلیون‌ها سال پیش چطوری خدا رو می‌شناختند ؟
پیامبر میومده و اونها چطوری حرفاش رو باور می‌کردند ؟ وقتی کشفیات علمی نبود !؟

گفته ی این دوستمون خیلی قشنگه . آیا حتی برای یک لحظه ی کوچک هم که شده به این فکر کردیم که چه کسی این تن و روح و روان برای برای ما آفرید ؟ اگر نه ، بکنید ، یه چیزایی دستگیرتون میشه که هیچ کسی غیر از خودتون ازش خبر نداره .

اگر واقعا می خواید ، خدا را بشناسید و به وجودش پی ببرید باید به آدرس http://www.askdin.com/member308-with-26159.html مراجعه کنید . توی این گفت گو ، شما می فهمید که برای خداشناسی ، باید به خود شناسی برسید و برای رسیدن به خود شناسی ، می تونید کارهایی که گفته شده است را انجام بدید . از مدیتیشن استفاده نکنید بهتره . تا بیاید یاد بگیرید خیلی طول میکشه . از راهی که مسافر درون عزیز گفتند استفاده کنید بهتره .

من که نتیجه گرفتم و در عرض سه روز تونستم ، افکار منفیم را به نصف برسونم
شاید بگید افکار منفی چه ربطی داره ؟ من میگم افکار منفی هستند که در شما و اعتقادتون شک و تردید را به وجود میارند و اول باید از شرشون رها شد .

همه چیز دنیا به هم وابسته است ، پس برای حل تمام مشکلات ، باید اول از خودتون عبور کنید !!


[="Blue"]فقط میتونم بگم عالی بود
از همگی ممنونم

[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

از نظر حقیر میان خالق و مخلوق جدایی معمول، یعنی یکی اینجا باشد و یکی آنجا برقرار نیست.
چون در این تاپیک از این واژه خیلی استفاده کردم لازم میدونم توضیحی بنویسم.
اینی که گفتم، به هیچ وجه تا الان به معنی اصطلاحات عارفانه و فیلسوفانه که موجود را شانی از وجود خداوند میدانند نیست.
حداقل تا الان دلیلی برای این امر پیدا نکردم.
در تاپیک بررسی «برهان وجوب و امکان» و «چرا واجب الوجود خداست» توضیح این مطلب آورده شده است.
خلاصه منظور حقیر از اینکه جدایی معمولی نیست این است که نوعی از با هم بودن میان خالق و مخلوق هست.

در پناه خدا.

[="DarkGreen"]حرف شما یه جورایی درست است و من تا حدودی قبولش دارم . و با توجه به این جمله :" ما از رگ گردنتان به شما نزدیک تریم . " آیا از این جمله نمی توان نتیجه گرفت که شاید خدا در وجود ما هم حضور داشته باشد ؟ آیا این به این معنا نیست که خدا در تمام فضای جهان هستی ،حال چه فضای خالی باشه و چه فضای پر ، وجود دارد ؟ کمی فکر کنید . چگونه میشود که خدا از همه چیز ما آگاه است ؟ آیا خدا در وجود ما نیز وجود دارد ؟[/]

سلام

تولد دوباره;381169 نوشت:
" آیا از این جمله نمی توان نتیجه گرفت که شاید خدا در وجود ما هم حضور داشته باشد ؟ آیا این به این معنا نیست که خدا در تمام فضای جهان هستی ،حال چه فضای خالی باشه و چه فضای پر ، وجود دارد ؟ کمی فکر کنید . چگونه میشود که خدا از همه چیز ما آگاه است ؟ آیا خدا در وجود ما نیز وجود دارد ؟

هر داخل بودنی، نزدیک بودن نیز هست.
اما هر نزدیک بودنی، داخل بودن نیست.

این حرف شما اساسی ندارد.
خداوند فرموده است، نزدیکتر، نگفته داخل تر.

در کل منظورتان واضح نیست، در ما هست یعنی چه؟
یعنی استغفرالله، استخوانی از وجود ماست؟
یعنی جزئی از وجود ماست؟
یعنی ما از او ترکیب شده ایم؟

و ....

و اگر همه اینها را رد میکنید، ما هم از حضرت امیر(ع) نقل کردیم:
«مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لاَ بِمُقَارَنَة وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لاَ بِمُزَايَلَةٍ »

و گفتیم که:

سلمان14;381031 نوشت:
خلاصه منظور حقیر از اینکه جدایی معمولی نیست این است که نوعی از با هم بودن میان خالق و مخلوق هست.

در پناه خدا.

تولد دوباره;381169 نوشت:
حرف شما یه جورایی درست است و من تا حدودی قبولش دارم . و با توجه به این جمله :" ما از رگ گردنتان به شما نزدیک تریم . " آیا از این جمله نمی توان نتیجه گرفت که شاید خدا در وجود ما هم حضور داشته باشد ؟ آیا این به این معنا نیست که خدا در تمام فضای جهان هستی ،حال چه فضای خالی باشه و چه فضای پر ، وجود دارد ؟ کمی فکر کنید . چگونه میشود که خدا از همه چیز ما آگاه است ؟ آیا خدا در وجود ما نیز وجود دارد ؟

ببینید رگ گردن به انسان چسبیده است و نزدیک تر از ان حتما باید درون بدن باشد
و از نظر حقیر خداوند در درون ما است و ما جزیی از خداوند هستیم

سلمان14;381186 نوشت:
هر داخل بودنی، نزدیک بودن نیز هست.
اما هر نزدیک بودنی، داخل بودن نیست.

این حرف شما اساسی ندارد.
خداوند فرموده است، نزدیکتر، نگفته داخل تر.

شما از رگ گردن نزدیکتر مثال بزنید که داخل بدن نباشد ؟
محال است

سلام

بی نظیر;381190 نوشت:
شما از رگ گردن نزدیکتر مثال بزنید که داخل بدن نباشد ؟
محال است

حقیر نگفتم ککه نزدیک نیست، گفتم نمیشه گفت مثل رگ گردن درون بدن است.
اگر به اندازه کافی دقت کنید، منظورم را می فهمید.

در پناه خدا.

با سلام

بی نظیر;381190 نوشت:
شما از رگ گردن نزدیکتر مثال بزنید که داخل بدن نباشد ؟
محال است

سلمان14;381213 نوشت:
حقیر نگفتم که نزدیک نیست، گفتم نمیشه گفت مثل رگ گردن درون بدن است.
اگر به اندازه کافی دقت کنید، منظورم را می فهمید.

سلمان14;381186 نوشت:
هر داخل بودنی، نزدیک بودن نیز هست.
اما هر نزدیک بودنی، داخل بودن نیست.

این حرف شما اساسی ندارد.
خداوند فرموده است، نزدیکتر، نگفته داخل تر.

در کل منظورتان واضح نیست، در ما هست یعنی چه؟
یعنی استغفرالله، استخوانی از وجود ماست؟
یعنی جزئی از وجود ماست؟
یعنی ما از او ترکیب شده ایم؟

مثالش واقع شدن انسان داخل یک میدان مغناطیسی است. جسم شما مانعی برای میدان نیست. درون شما نیز وجود دارد. ولی جزئی از بدن شما نیست. شما درون اوئید. بر روی تک تک سلولهای شما اثر میگذارد و با شما ترکیب نمیشود.

سلمان14;381213 نوشت:
حقیر نگفتم ککه نزدیک نیست، گفتم نمیشه گفت مثل رگ گردن درون بدن است.
اگر به اندازه کافی دقت کنید، منظورم را می فهمید.

سلام

من منظور شما رو فهمیدم شما گفتین از رگ گردن به ما نزدیکتر هست ولی درون مانیست
و من هم گفتم غیر ممکنه اگه از رگ گردن نزدیک تر باشه ولی درون نباشه حتما باید درون ما باشد
که مثال جناب دکتر این موضوع و کاملا مشخص می کنه

حاج سید مهندس دکتر;381228 نوشت:
مثالش واقع شدن انسان داخل یک میدان مغناطیسی است. جسم شما مانعی برای میدان نیست. درون شما نیز وجود دارد. ولی جزئی از بدن شما نیست. شما درون اوئید. بر روی تک تک سلولهای شما اثر میگذارد و با شما ترکیب نمیشود.

بی نظیر;381233 نوشت:
من منظور شما رو فهمیدم شما گفتین از رگ گردن به ما نزدیکتر هست ولی درون مانیست
و من هم گفتم غیر ممکنه اگه از رگ گردن نزدیک تر باشه ولی درون نباشه حتما باید درون ما باشد
که مثال جناب دکتر این موضوع و کاملا مشخص می کنه

مگه یک مثال دکتر شما اورد، مفاهیم عقلی را زیر سوال می برد؟
یا مگه من مثال خواستم؟

جواب شما و جناب دکتر را قبلاً دادیم
شما اول به طریق عقلی ثابت کنید که:

هر نزدیک بودنی، درون بودن است. (نه چند تا)

مثالها هم پیشکشتان.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

بی نظیر;381189 نوشت:
ببینید رگ گردن به انسان چسبیده است و نزدیک تر از ان حتما باید درون بدن باشد
و از نظر حقیر خداوند در درون ما است و ما جزیی از خداوند هستیم

اصولاً وقتی حقیر در اون دو تا تاپیک که معرفی کردم، اومدم گفتم که:
مشروط = موجودی که به شروط خاصی وجود دارد.
نامشروط= موجودی که بدون هیچ شرط خاصی وجود دارد.

و نامشروط در کنار هر مشروط هست.

و اختلاف مشروطها از نوع شرط داشتن است
و اختلاف نامشروط با مشروط از نوع بدون شرط با شرط داشتن است.

در نتیجه همراه بودن نامشروط و مشروط از نوع همراهی دو مشروط نیست

بلافاصله نتیجه میگیریم که:

میدان مغناطیسی و انسان دو مشروط هستند.
پس مجاورت خدا در کنار انسان، مانند مجاورت میدان مغناطیسی در کنار انسان نیست.

اینهایی که شما می فرمایید، تشبیه است.
ما با استدلال منطقی ردش کردیم(با استدلال بالا)
تا جایی که بزرگان هم گفته اند تشبیه دره سقوط خطرناکی است.
و البته«لیس کمثله شی» هم استدلالی است برای کسی که قرآن را قبول دارد.
قرآن نفرموده است مانند رگ گردن درون انسان است، گفته است که: نزدیک تر از زگ گردن است، و نه اینکه نزدیک تر از میدان مغناطیسی نیست!!!!

در پناه خدا

با سلام.
دوست عزیزم، جناب سلمان14

فرمودید:

سلمان14;381237 نوشت:
مگه یک مثال دکتر شما اورد، مفاهیم عقلی را زیر سوال می برد؟

اول: من دکتر ایشان نیستم. شما فرض کنید تا پنجم دبستان سواد دارم. ناراحت نمیشوم.
دوم: در اینکه عقلانیت کمتری نسبت به جنابعالی دارم شکی نیست، اما قصد زیر سؤال بردن مفاهیم عقلی را نیز ندارم.

فرمودید:

سلمان14;381237 نوشت:
جواب شما و جناب دکتر را قبلاً دادیم

منظورتان کدام پرسش از سوی ما و کدام پاسخ از سوی شما است و فاعل فعل "دادیم" کیانند؟

فرمودید:

سلمان14;381237 نوشت:
یا مگه من مثال خواستم؟

خیر. جنابعالی مطالبه مثال ننمودید. ولی مثال ذکر شده در پاسخ به این مطالب شما بود:

سلمان14;381186 نوشت:
در کل منظورتان واضح نیست، در ما هست یعنی چه؟
یعنی استغفرالله، استخوانی از وجود ماست؟
یعنی جزئی از وجود ماست؟
یعنی ما از او ترکیب شده ایم؟

اگر دفت کنید، آن مثال شامل پاسخ چهار سؤال فوق بود.

فرمودید:

سلمان14;381237 نوشت:
شما اول به طریق عقلی ثابت کنید که:

هر نزدیک بودنی، درون بودن است. (نه چند تا)

ایشان هیچگاه نگفتند "هر نزدیک بودنی، درون بودن است." که حالا مجبور به اثباتش باشند. بلکه گفتند هر نزدیکتر بودن از رگ گردن به انسان، درون انسان است.

فرمودید:

سلمان14;381237 نوشت:
مثالها هم پیشکشتان.

در مورد زشتی این جمله من نظری نمیدهم. خودتان کمی بیندیشید.

در آخر: اگر کمی خسته و یا عصبانی هستید، خود را ملزم به پاسخگوئی فوری ننمائید. با تشکر از شما دوست عزیز و بزرگوار:Gol:

موضوع قفل شده است