جمع بندی آیا خداوند بدون واسطه هم فیض می دهد؟

تب‌های اولیه

102 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Navy"]

owari;554900 نوشت:

سلام علیکم برادر مؤمن و بزرگوارم،
تا قسمتی از نظر شما را حقیر می‌توانم قبول کنم ولی ادامه‌اش را نیاز است که ان شاء الله توضیح بیشتری بفرمایید:
اینکه بسیاری از واسطه‌های فیض قابل کنار زدن هستند درش حرفی نیست ... بحث سر کامل کنار زدن تمام واسطه‌هاست که می‌ماند.

کسی که بخواهد از خداوند چیزی بخواهد (چون بحث فیض بدون واسطه در مورد استجابت دعاست و در غیر این صورت همه قبول دارند که فیض خداوند با واسطه است و روال طبیعی خود را طی می‌کند) ابتدا باید به خداوند رو کرده و از او کمک بخواهد، خداوند هم در این مورد دو نکته فرموده است:

... فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ [البقرة، ۱۱۵]
وَلِلَّـهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ... [الأعراف، ۱۸۰]

اهل بیت علیهم‌السلام وجه‌الله و همچنین اسماء‌الله‌الحسنی هستند ... پس خداوند را باید از طریق ایشان خواست ... کسی که از خود خداوند بخواهد هم فرقی نخواهد داشت و باز خداوند از طریق ایشان به فیض می‌رساند چون خودش آنها را واسطه‌ی فیض قرار داده است. در روایت داریم که حضرت موسی علیه‌السلام بیمار شدند، هر چه علمای قوم گفتند که این بیماری نزد ما درمان دارد ایشان نپذیرفتند و می‌گفتند من شفای خود را از خداوند می‌خواهم، ولی مدتی گذشت و ایشان بدتر شدند که بهتر نشدند و مدام از خداوند شفای خود را می‌خواستند و آن علما و طبیبان هم می‌خواستند ایشان را درمان کنند و ایشان باز اجازه نمی‌دادند ... تا اینکه وحی آمد که تا به درمان ایشان تن ندهی شفای خداوند به تو نخواهد رسید! حضرت موسی علیه‌السلام در دل ناراحت شدند ... خداوند به او فرمود که آیا می‌خواهی حکمت را خود را به خاطر توکل تو به خودم نادیده بگیرم؟ چه کسی آن آثار درمانی را در آن گیاهان گذاشته است؟ اینجا بود که حضرت موسی علیه‌السلام متوجه اشتباهشان شدند ... البته بعید نیست در شرایطی که درمان نزد علما موجود نیست خداوند بدون واسطه‌ی طبیعی شفا را بدهد ولی این به معنی دور زدن برخی مراتب واسطه است و نه تمامی آنها!

در دعای امام سجاد علیه‌السلام که فرمودید هم ایشان فرمودند که هر وقت از خداوند بدون واسطه و شفیعی چیزی خواستم خداوند اجابت کرد ... نه اینکه بفرمایند خداوند هم بدون واسطه دعایم را جامه‌ی عمل پوشانده است.

سؤال کردن بی‌واسطه از خداوند ایرادی ندارد ... ما خداوند را هم با اسماء حسنی او می‌خوانیم و هم با نام جلاله‌ی الله که کلمة الله هی العلیا ... اما هر طوری که خداوند را بخوانیم اگر ان شاء الله خداوند اجابت کند این اجابت از طریق واسطه خواهد بود، برای هر کسی بجز واسطه‌های اولی که بالاترین درجات وجودی را دارند و در اصطلاح قرآنی جنب‌الله هستند که باز اهل بیت علیهم‌السلام هستند.

یا علی


سلام برادر
اگر راهی خاص بین بنده و خداست پس همان طریق هم میتواند طریق اجابت و کسب فیض بدون واسطه باشد
البته هیچیک از این دو نافی ارتباط با واسطه و کسب فیض با واسطه هم نیست آن هم طریق الهی است و مجاز است بلکه در برخی موارد ضروری است
یا علیم[/]

نگارا;554884 نوشت:
سلام

معنای "وسیله" را در خطبه ی 109نهج االبلاغه ملاحظه فرمایید:


109

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
اِنَّ اَفْضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ اِلَى اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى
برتر چيزى كه متوسلان به خداوند پاك و بزرگ به آن توسل جستند عبارت است از:

الاْيمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ; وَالْجِهادُ فى سَبيلِهِ فَاِنَّهُ ذِرْوَةُ الاِْسْلامِ;
ايمان به خدا و رسول او; و جهاد در راه حق كه قلّه اسلام;
وَ كَلِمَةُ الاِْخْلاصِ فَاِنَّهَا الْفِطْرَةُ; وَ اِقامُ الصَّلاةِ فَاِنَّها الْمِلَّةُ; وَ ايتاءُ
و كلمه اخلاص كه فطرت توحيدى; و به پا داشتن نماز كه حقيقت آيين; و اداى
الزَّكاةِ فَاِنَّها فَريضَةٌ واجِبَةٌ; وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضانَ فَاِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ
زكات كه فريضه اى مشخص و لازم; و روزه ماه رمضان كه سپر از
الْعِقابِ; وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمارُهُ فَاِنَّهُما يَنْفِيانِ الْفَقْرَ، وَ يَرْحَضانِ
عذاب; و حج و عمره خانه خدا كه نابودكننده فقر و شوينده
الذَّنْبَ; وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَاِنَّها مَثْراةٌ فِى الْمالِ، وَ مَنْسَأَةٌ فِى الاَْجَلِ;
گناه; و صله رحم كه عامل ازدياد ثروت و طول عمر;
وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَاِنَّها تُكَفِّرُ الْخَطيئَةَ; وَ صَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَاِنَّها تَدْفَعُ
و صدقه پنهانى كه كفّاره گناهان; و صدقه آشكار كه دفع كننده مردن
ميتَةَ السُّوءِ; وَ صَنائِعُ الْمَعْرُوفِ فَاِنَّها تَقى مَصارِعَ الْهَوانِ.
بد است; و انجام كارهاى خوب و نيكى به ديگران كه آدمى را از افتادن در خوارى حفظ مى كند.
اَفيضُوا فى ذِكْرِاللّهِ فَاِنَّهُ اَحْسَنُ الذِّكْرِ، وَ ارْغَبُوا فيما وَعَدَ
به ياد خدا شتاب ورزيد كه بهترين ذكر است، و به آنچه به اهل تقوا وعده داده
الْمُتَّقينَ فَاِنَّ وَعْدَهُ اَصْدَقُ الْوَعْدِ، وَاقْتَدُوا بِهَدْىِ نَبِيِّكُمْ فَاِنَّهُ اَفْضَلُ
رغبت نماييد كه وعده اش صادقترين وعده هاست، و به روش پيامبر اقتدا كنيد كه برترين
الْهَدْىِ، وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَاِنَّها اَهْدَى السُّنَنِ، وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَاِنَّهُ
روش، و به سنّت او رفتار نماييد كه رهنماترين سنّت است، و قرآن بياموزيد كه
اَحْسَنُ الْحَديثِ، وَ تَفَقَّهُوا فيهِ فَاِنَّهُ رَبيعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ
بهترين گفتارست، و در آن انديشه كنيد كه بهار دلهاست، و از نورش شفا خواهيد
فَاِنَّهُ شِفاءُ الصُّدُورِ، وَاَحْسِنُوا تِلاوَتَهُ فَاِنَّهُ اَنْفَعُ الْقَصَصِ.
كه شفاى سينه هاست، و آن را به نيكوترين صورت بخوانيد كه سودمندترين داستان سرايى است.
فَاِنَّ الْعالِمَ الْعامِلَ بِغيْرِ عِلْمِهِ كَالْجاهِلِ الْحائِرِ الَّذى لايَسْتَفيقُ
زيرا عالمى كه به غير علمش عمل كند همچون نادانى است سرگردان كه از جهلش
مِنْ جَهْلِهِ، بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ اَعْظَمُ، وَالْحَسْرَةُ لَهُ اَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَاللّهِ
به هوش نيايد، بلكه حجت حق بر او عظيم تر، و اندوهش دائم تر، و نزد خدا بيش از همه سزاوار
اَلْــوَمُ .
ملامت است.



باسلام در این باره پست 39 را مجددا بخوانید

ammarshia;555058 نوشت:
سلام علیکم
متاسفانه این خطبه و معنای توسل بد فهمیده شده !
این یکی از وسائل است نه همه ی وسائل

خود حضرت امیر هم می گه افضل یعنی چی ؟؟بهترین پس یعنی چند نوع هست
یکی افضل داریم یکی نزدیک ترین داریم! نزدیک یعنی چی مثلا می گم فلان مدیر شرکت اقای X بهش نزدیک تر از همست یعنی تو اگه می خوای کارت رو راه بندازه باید بری پیش اقای X که کارت رو به اون مدیر بگه

خود حضرت علی ع هم وسیله است !

علیکم سلام

اگر دقت کنید وسایلی که امام علی ع برای تقرب ه خدا نام برده عملیست که انسان انجام می دهد و با انجام یک عمل خوب
اثار ان در روح و روان انسان اثر گذار و انسان را به خدا نزدیکتر می کند و همچنین مساله مهم دیگر
مثلا با نماز می خوانیم برای خدا نه فقط برای خود نماز

اما اینکه فرمودید حضرت علی خودش وسیله است تا حدودی درست است
امام علی ع وسیله است به شرط اینکه از راه و روش او تبعیت شود
ببینیم او چگونه دعا کرده ما هم مثل او دعا کنیم
نه اینکه خود امام علی و حب او جایگزین خدا و یاد خدا شود
به این صورت خود امام علی هم وسیله است

پیروز باشید

نگارا;554877 نوشت:
سلام و تشکر

استاد همه حرفهای شما را قبول دارم مخصوصا در باره انسان کامل

ولی من جواب سوالم را نگرفتم
مسیحیان هنگام دعا به چه کسی باید توسل جویند ؟
یهودیان به چه کسی ؟
بوداییان به چه کسی ؟
سرخپوستان به چه کسی ؟

ایا خدای شیعه خدای انان هم هست یا نه ؟ ایا انها نمی توانند با خدا ارتباط برقرار کنند چون انها ائمه و پیامبر اسلام را قطعا نمی شناسند ؟

در ضمن درباره سخنان امام علی ع چیزی نگفتید ؟
ایا طبق سخنان امام علی ع دعاهایمان را بخدا بگوییم یا نمی توانیم مستقیما به او بگوییم ؟دعای امام علی ع را لطفا توضیح دهید ؟


و از گنجینه‌‏‌هاى رحمت او چیزهایى را درخواست کن که جز او کسى نمى‌‌‏تواند عطا کند. هر گاه او را بخوانى، ندایت را مى‌‌‏‌شنود، و چون با او راز دل‌گویى راز تو را مى‌‌‏داند، پس حاجت خود را با او بگوى، و آنچه در دل دارى نزد او باز گوى، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غم‌‌‏هاى تو را بر طرف کند و در مشکلات تو را یارى رساند؛ مانند عمر بیشتر، تندرستى بدن، و گشایش در روزى. سپس خداوند کلیدهاى گنجینه‏هاى خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه دعا کردن داد، پس هر گاه اراده کردى مى‏توانى با دعا، درهاى نعمت خدا را بگشایى،

با تشکر


باسلام وتقدیر از روحیه حق پذیری تان .
همین که عرایض بنده را درست تلقی نموده اید درواقع پاسخ تان گرفته اید .
ولی نیاز به یک توضیح است .
این که اگر این بزرگواران واسطه اند پس پیروان سایر ادیان چگونه بدون واسط قرار دادن آنها فیض خدا را دریافت می کنند ؟
جواب روشن است :
اولا _ آنها به لحاظ تشریعی موظف اند که در همه امور حضرات معصومین را واسطه دریافت فیض قرار داده وخدا را به نام آنان بخوانند .
حال اگر چنین نکردند وخدار به نام عیسی وموسی ومانند آن خواندن این به معنای بی تاثیر بودن نقش معصومین در واسط بودن فیض بر آنها نمی شود .
چه این که افراد کافر ملحد که اصلا به خود خداوند هم باور ندارند وخدارا نمی خوانند فیض ونعمت های الهی به آنان می رسد وچه بسا مثلا ثروت مند تر از مومنان به خداوند هستند .
به عنوان مثال اگر یک کور ونابینا آفتاب را نمی بیند واز دیدن نور آن بی نصیب است این بدین معنا نیست که آفتاب بر او نتابد واو از افاضات آفتاب بی نصیب باشد .
آفتاب بر او همانند افراد بینا می تابد وهیچ تفاوت در تابش آفتاب بر او ودیگران نیست گرچه نا بینا از دیدن نور آفتاب بی نصیب است .
ثانیا _ در افاضه فیض وواسطه فیض بودن باور داشتن به واسطه فیض شرط نیست چون فیض از طریق واسط به او می رسد چه او باور داشته باشد چه نداشته باشد .
باور داشتن ویا باور نداشتنن افراد نقشی در واسطه بودن ندارد یعنی این طور نیست که اگر کسی به واسطه بارو نداشت واسطه از واسطه بودن کنار برود .
مثلا باران بوسیله ابر می بارد حالا فرق نمی کند چه کسی واسطه بودن ابر را توجه داشته باشد چه نداشته باشد .
محال است باران بدون ابر ببارد حال چه کسی قبول کند واسطه بودن ابر را چه قبول نکند .
ثالثا _مجددا باید در پاسخ به سوال شما چند نکته گفته شود :
ا) همه عالم در قبضه قدرت خداوند است و علم و قدرت و تدبیر خداوند مطلق است و در برابر اطلاق علم و قدرت و تدبیر او احدی وجود ندارد و نخواهد داشت.
ب) اراده خداوند به نظام هستی به گونه ای تعلق گرفته که نظام علت و معلول و اسباب و مسببات در آن جاری است و برای هر معلولی علتی نهاده است و برای هر علتی معلولی را و هر سببی مسببی را به دنبال دارد و هر مسببی را سببی نهاده است. این اراده حکیمانه و مدبرانه خداوند است:«و ابی الله أن یجری الأمور الا باسبابها، خداوند ابا می کند امور را جز از طریق اسباب آن جاری فرماید»
ج) این اسباب دو دسته هستند:
1. اسباب مادی
2. اسباب معنوی و غیر مادی.
علل غیبی هر گاه با علل مادی تعارض و تزاحم کنند، علل غیبی قوی تر و محکم تر از علل مادی بوده و برای آنان جنبه علیت دارند و بر آنان غالب می آیند.
ما در زندگی روز مره خود از اسباب مادی بسیار بهره مند شده و آنها را به کار می گیریم مثلا بر اتومبیل سوار شده، با هواپیما سفر کرده و از دست و پاهای خود استفاده می کنیم. مسلم است که این اعمال هیچ منافاتی با فکر توحید و مطلق بودن قدرت و علم و تدبیر اراده خداوند ندارد.
در اموری که علل آن غیبی و غیر مادی هستند مانند نماز- صدقه- نذر و دعا هم به همین صورت است. یکی از علل معنوی برای رسیدن به مقاصد استفاده از مقام قربی اولیای خداوند است که چون آنان به درگاه خداوند نزدیک هستند و بنده پاک و منزه او هستند از آنان یاری می جوئیم ولی در این استمداد جویی به دو نکته توجه داریم:
اول: این که اولیای خداوند تنها وسیله ای بیش نیستند و هیچ گونه استقلال و شأنیتی مستقل از خداوند متعال ندارند.
دوم: این که وسیله بودن آنان هم از جانب خداوند است و خداوند آنان را وسیله قرار داده است.
با این دو پیش فرض دیگر نه شرکی باقی می ماند و نه ایرادی وارد است.
د) در قرآن کریم و در روایات می بینیم که توسل به پیامبر اکرم(ص) شده است،نیز در قرآن کریم توسل به پیامبر جهت آمرزش گناهان و استغفار کردن آمده است . فرزندان یعقوب بعد از جریان حضرت یوسف(ع) از پدر خود درخواست کردند که در پیشگاه خداوند برای آنان استغفار کند و یعقوب علیه السلام هم پذیرفت و فرمود: بزودی برای شما دعا می کنم.
بنا بر این استمداد از معصومین (ع) هیچ گونه منافاتی با توحید و قدرت و تدبیر مطلق خداوند ندارد.
پرسشگر محترم، جز خدا هیچ قادر و توانمندی نیست که صدا و ندای ما را بشنود و بتواند ما را یاری دهد:لا اله الا الله ، لا موثر فی الوجود الا الله و...؛ شکی نیست اگر غیر خدا را بخوانیم ، مشرک شده ایم و شرک بزرگترین گناهی است که خدا اعلام کرده غیرآن را اگر بخواهد می آمرزد ولی آن را هرگز نمی آمرزد مگر اینکه شخص توبه کند.
گاهی انسان ها افراد یا موجوداتی را مقرب درگاه خدا دانسته و آنان را به عنوان شفیع و واسطه می خوانند تا آنان به درگاه خدا شفیع شده و سبب تقرب اینان گردند. خداوند در آیات فراوانی عمل اینان را نکوهش کرده ولی نه با این بیان که چرا کسانی را به عنوان شفیع می خوانند؛ بلکه با این بیان که دلیلی از جانب خدا بر مقرب بودن آنان ندارید:
«افرایتم اللات و العزی و منوه الثالثه الاخری ... ان هی الا اسماء سمیتموها ما انزل الله بها من سلطان(1)»
«قل انما حرم ربی ...ان تشرکوا بالله ما لم ینزل به سلطانا(2)»
بنا بر این اگر از جانب خود کسانی را مقرب درگاه خدا دانسته و به آنان توسل جسته و از آنان کمک و یاری بطلبیم، مشرک شده ایم ؛ اما آیا خدا هم حق ندارد کسانی را مقرب ساخته و واسطه فیض خود قرار دهد و از ما بخواهد به آنان متوسل شده و از آنان کمک خواسته و یاری بطلبیم؟
امام علی(ع) جانشین مقرب ترین بنده خدا یعنی رسول الله و خود برترین بنده خدا بعد از پیامبر و واسطه فیض خداست. خداوند در آیات وپیامبر در روایات بیشمار ما را به توسل و هدایت طلبی و یاری جویی از ایشان فراخوانده و ما به اجازه بلکه به امر خدا از ما خواسته از ایشان یاری و هدایت بطلبیم.
رابعا _ کلام حضرت مولا تصور شما را توجیه نمی کند چون کسی نگفته است بی واسطه نمی شود دعا نمود واز خدا چیزی خواست بلکه سخن در این است که فیض بی واسطه نصیب کسی نمی شود . از این گذشته انسان کامل چنان فانی در حق است که چه حسب ظاهر اورا واسطه قرار بدهید چه ندهید او واسطه است .
دقت نماید این طور نیست که بدون توسل به امامان نتوانیم با خدا ارتباط برقرار کنیم بلکه دو راه برای ارتباط با خدا وجود دارد:
یکی این که به صورت مستقیم با خدا ارتباط داشته باشیم و
یکی هم به واسطه . هر دو روش صحیح است و هیچ اشکالی ندارد.
می توانید خواسته های خود را مستقیم از خدا درخواست کنید . می توانید با توسل به ائمه و پیشوایان دینی این مسیر را طی کنید .روش دوم صحیح است.

پی نوشت ها:
1-نجم(53) آیه19-23.
2- اعراف(7)آیه33 .

[="Tahoma"][="Navy"]

نگارا;555164 نوشت:

علیکم سلام

اگر دقت کنید وسایلی که امام علی ع برای تقرب ه خدا نام برده عملیست که انسان انجام می دهد و با انجام یک عمل خوب
اثار ان در روح و روان انسان اثر گذار و انسان را به خدا نزدیکتر می کند و همچنین مساله مهم دیگر
مثلا با نماز می خوانیم برای خدا نه فقط برای خود نماز

اما اینکه فرمودید حضرت علی خودش وسیله است تا حدودی درست است
امام علی ع وسیله است به شرط اینکه از راه و روش او تبعیت شود
ببینیم او چگونه دعا کرده ما هم مثل او دعا کنیم
نه اینکه خود امام علی و حب او جایگزین خدا و یاد خدا شود
به این صورت خود امام علی هم وسیله است

پیروز باشید


سلام
به نظر بنده همانطور که بندگی نبی و ولی الگوی رفتار دینی مومنان است و در قدمهای آغازین با تشبه اختیاری به این تعالیم مراتبی از کمال برایمان حاصل میشود در مدارج بالاتر هم در اتصالی روحانی به این حضرات مقامات عالیه روحی و معنوی که مراتب عالیه قرب است امکانپذیر میشود و همانگونه که در تشبه رفتاری ظاهری پس از چندی عمل خودجوش میشود ارتباط روحی در مقامات عالیه هم اینگونه خواهد بود پس نقش اولیاء الهی در ارتقاء وجودی انسانها محوری است و امکان ارتباط مستقیم برای عموم انسانها امکانپذیر نیست همانطور که در حدیث آمد که سنت خدای متعال بر محور افاضه با واسطه است
یا علیم[/]

محی الدین;555090 نوشت:

سلام برادر
اگر راهی خاص بین بنده و خداست پس همان طریق هم میتواند طریق اجابت و کسب فیض بدون واسطه باشد
البته هیچیک از این دو نافی ارتباط با واسطه و کسب فیض با واسطه هم نیست آن هم طریق الهی است و مجاز است بلکه در برخی موارد ضروری است
یا علیم

سلام علیکم و رحمة الله،
حق با شماست ... بیان حقیر ضعیف بود ... مطلب برداشت شده توسط شما از آن پاسخ برداشت می‌شد ولی منظور حقیر آن نیست ...

وقتی گفته می‌شود باید با خدا صحبت کرد و از خداوند درخواست کرد یا مثلاً متوسل شد به اولیاء خداوند، این اولیاء در این وسط کارشان چه خواهد بود؟ آیا آنها مطابق ظرفیت خودشان از خداوند رحمت دریافت می‌کنند و به شخص متوسل شونده انتقال می‌دهند یا مطابق ظرفیت همان شخص؟ شخص واسطه شاید فقط شفاعت می‌کند که خواسته‌ی این شخص شنیده شود و دعای او در ضلال نباشد، مگرنه به محل اجابت که برسد خداوند اجابت آن را خودش تضمین کرده است: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ... (اَمَرْتَهُمْ بِدُعاَّئِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجابَةَ). اگر واسطه در این میان کارش فقط رساندن دعا به محل استجابت دعاست آیا زبان شخص دعاکننده هم یک واسطه‌ی دیگر نیست؟ ذهنش که خواسته‌اش به آن خطور کرده است چه؟ آیا می‌توان از خداوند بدون گفتن خواسته دعا کرد و خواست؟ بله حضرت ابراهیم علیه‌السلام در وسط آتش اینطور دعا کردند ... اما آیا می‌توان خواسته‌ی خود را بدون اینکه حتی به ذهن خطور کند از خداوند طلب کرد؟ قاعدتاً می‌شود ... مثل کسی که نمی‌داند که یک چیزی لازم دارد و وقتی به او داده شد تازه یادش می‌افتد که بله یک همچین چیزی لازم داشته ولی به ذهنش هم نمی‌رسیده ... این وضعیت را حقیر اسمش را می‌گذارم خواستن بدون واسطه از خداوند ... صرف «وجود نیاز» با تساهل و تسامح می‌شود مصداق «خواسته‌ی بدون واسطه» از خداوند ... اما در واقع شاید باید گفت که تنها مصداق واقعی «خواسته‌ی بدون واسطه» از خداوند فقط «نیاز به وجود» است و نه هر نیاز دیگری ... در واقع نیازهای مرتبط با ماهیت خیلی طبیعی است که با واسطه باشند وقتی ماهیت با سلسله‌ی علل ایجاد شده‌اند ...

از این نظر مطابق فرمایش شما می‌توان گفت که اعطای فیض وجود (صرف وجود و نه ماهیت) بلاواسطه است از طرف خداوند ... اما بجز آن هر فیض دیگری حتماً با واسطه است ... اگرچه سر همان قسمت اولش هم بعید نیست بحث پیش بیاید ...

اما در مقابل آن در مقام اعطای فیوضات دیگر به موجودات باید واسطه در میان باشد ... مثلاً روایاتی داریم که اهل بیت علیهم‌السلام حجب نور هستند ... کار حجاب نور تنظیم کردن فیض است و تقسیم آن ... هر کس و هر چیزی به اندازه‌ی وسعش از نور خداوند بهره می‌برد ... متحقق می‌شود و تجلی‌گاه صفات خداوند می‌گردد ... خواسته‌ها و نیازهای غیر اساسی (نیاز به وجود داشتن) دیگر همگی با واسطه خواهد بود ... این نظام را خود خداوند بنا کرده است و حکمتش ایجاب می‌کرده که اینطور باشد ....

مثالی که از بیماری حضرت موسی علیه‌السلام آوردم را دوباره ببینید ... خداوند برای هر دردی درمان قرار داده است ... این درمان را در وسایلی قرار داده است ... اگر راه درمانی آن کشف شده باشد خداوند شفا را جز از طریق آن راه درمانی نمی‌رساند ولی اگر آن راه درمانی کشف نشده باشد یا در دسترس نباشد ممکن است بدون واسطه‌ی آن داروها خداوند شفا را بدهد ... به نوعی معجزه شود ... حالا فکر کنید واسطه‌های خیلی بلند مرتبه‌ای باشند که همیشه حاضرند و هرگز شرایطی پیش نمی‌آید که غایب شوند تا لازم باشد دور زده شوند ... طبیعی است که خداوند حکمت خودش در واسطه قرار دادن آنها را نقض نمی‌کند تا نیازی نباشد و در این صورت طبیعی و بدیهی است که آن واسطه‌ها همیشه خواهند بود و هرگز دور زده نخواهند شد ... یعنی رساندن بدون واسطه‌ی فیض در این عالم وجود جز به اهل بیت علیهم‌السلام بر خلاف سنت خداوند خواهد بود که اگرچه از لحاظ منطقی خلاف عقل و منطق نیست اما بر اساس حکمتی است که هرگز نقض نمی‌شود و در نتیجه قانونی ثابت است ...

آیا شما مثالی از فیض بی‌واسطه سراغ دارید؟ آیا خداوند با حضرت موسی علیه‌السلام سخن بدون واسطه گفت؟ آن آتش و درختی که آتش در آن بود چه بودند؟ آن صوتی که به گوش ایشان رسید چه بود؟ چه دلیلی دارید که حقیقتی که بر دل پیامبران علیهم‌السلام می‌افتاده است (وحی یا الهام) بلاواسطه بوده است؟ آیا دلیل نقلی یا عقلی بر امکان حقیقی فیض بدون واسطه داریم؟ ... تا جایی که حقیر دیدم چنین خبری نیست ... در عوض خبرهای زیادی است که اهل بیت علیهم‌السلام واسطه‌ی هر فیضی است ... اگر این را قبول داشته باشید دیگر نمی‌دانم چه جایی می‌ماند برای صحبت کردن از رسیدن خیر بدون واسطه به هر کسی بجز به اهل بیت علیهم‌السلام؟

با تشکر، :Gol:
یا علی

[="Tahoma"][="Navy"]

owari;555326 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله،
حق با شماست ... بیان حقیر ضعیف بود ... مطلب برداشت شده توسط شما از آن پاسخ برداشت می‌شد ولی منظور حقیر آن نیست ...

وقتی گفته می‌شود باید با خدا صحبت کرد و از خداوند درخواست کرد یا مثلاً متوسل شد به اولیاء خداوند، این اولیاء در این وسط کارشان چه خواهد بود؟ آیا آنها مطابق ظرفیت خودشان از خداوند رحمت دریافت می‌کنند و به شخص متوسل شونده انتقال می‌دهند یا مطابق ظرفیت همان شخص؟ شخص واسطه شاید فقط شفاعت می‌کند که خواسته‌ی این شخص شنیده شود و دعای او در ضلال نباشد، مگرنه به محل اجابت که برسد خداوند اجابت آن را خودش تضمین کرده است: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ... (اَمَرْتَهُمْ بِدُعاَّئِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجابَةَ). اگر واسطه در این میان کارش فقط رساندن دعا به محل استجابت دعاست آیا زبان شخص دعاکننده هم یک واسطه‌ی دیگر نیست؟ ذهنش که خواسته‌اش به آن خطور کرده است چه؟ آیا می‌توان از خداوند بدون گفتن خواسته دعا کرد و خواست؟ بله حضرت ابراهیم علیه‌السلام در وسط آتش اینطور دعا کردند ... اما آیا می‌توان خواسته‌ی خود را بدون اینکه حتی به ذهن خطور کند از خداوند طلب کرد؟ قاعدتاً می‌شود ... مثل کسی که نمی‌داند که یک چیزی لازم دارد و وقتی به او داده شد تازه یادش می‌افتد که بله یک همچین چیزی لازم داشته ولی به ذهنش هم نمی‌رسیده ... این وضعیت را حقیر اسمش را می‌گذارم خواستن بدون واسطه از خداوند ... صرف «وجود نیاز» با تساهل و تسامح می‌شود مصداق «خواسته‌ی بدون واسطه» از خداوند ... اما در واقع شاید باید گفت که تنها مصداق واقعی «خواسته‌ی بدون واسطه» از خداوند فقط «نیاز به وجود» است و نه هر نیاز دیگری ... در واقع نیازهای مرتبط با ماهیت خیلی طبیعی است که با واسطه باشند وقتی ماهیت با سلسله‌ی علل ایجاد شده‌اند ...

از این نظر مطابق فرمایش شما می‌توان گفت که اعطای فیض وجود (صرف وجود و نه ماهیت) بلاواسطه است از طرف خداوند ... اما بجز آن هر فیض دیگری حتماً با واسطه است ... اگرچه سر همان قسمت اولش هم بعید نیست بحث پیش بیاید ...

اما در مقابل آن در مقام اعطای فیوضات دیگر به موجودات باید واسطه در میان باشد ... مثلاً روایاتی داریم که اهل بیت علیهم‌السلام حجب نور هستند ... کار حجاب نور تنظیم کردن فیض است و تقسیم آن ... هر کس و هر چیزی به اندازه‌ی وسعش از نور خداوند بهره می‌برد ... متحقق می‌شود و تجلی‌گاه صفات خداوند می‌گردد ... خواسته‌ها و نیازهای غیر اساسی (نیاز به وجود داشتن) دیگر همگی با واسطه خواهد بود ... این نظام را خود خداوند بنا کرده است و حکمتش ایجاب می‌کرده که اینطور باشد ....

مثالی که از بیماری حضرت موسی علیه‌السلام آوردم را دوباره ببینید ... خداوند برای هر دردی درمان قرار داده است ... این درمان را در وسایلی قرار داده است ... اگر راه درمانی آن کشف شده باشد خداوند شفا را جز از طریق آن راه درمانی نمی‌رساند ولی اگر آن راه درمانی کشف نشده باشد یا در دسترس نباشد ممکن است بدون واسطه‌ی آن داروها خداوند شفا را بدهد ... به نوعی معجزه شود ... حالا فکر کنید واسطه‌های خیلی بلند مرتبه‌ای باشند که همیشه حاضرند و هرگز شرایطی پیش نمی‌آید که غایب شوند تا لازم باشد دور زده شوند ... طبیعی است که خداوند حکمت خودش در واسطه قرار دادن آنها را نقض نمی‌کند تا نیازی نباشد و در این صورت طبیعی و بدیهی است که آن واسطه‌ها همیشه خواهند بود و هرگز دور زده نخواهند شد ... یعنی رساندن بدون واسطه‌ی فیض در این عالم وجود جز به اهل بیت علیهم‌السلام بر خلاف سنت خداوند خواهد بود که اگرچه از لحاظ منطقی خلاف عقل و منطق نیست اما بر اساس حکمتی است که هرگز نقض نمی‌شود و در نتیجه قانونی ثابت است ...

آیا شما مثالی از فیض بی‌واسطه سراغ دارید؟ آیا خداوند با حضرت موسی علیه‌السلام سخن بدون واسطه گفت؟ آن آتش و درختی که آتش در آن بود چه بودند؟ آن صوتی که به گوش ایشان رسید چه بود؟ چه دلیلی دارید که حقیقتی که بر دل پیامبران علیهم‌السلام می‌افتاده است (وحی یا الهام) بلاواسطه بوده است؟ آیا دلیل نقلی یا عقلی بر امکان حقیقی فیض بدون واسطه داریم؟ ... تا جایی که حقیر دیدم چنین خبری نیست ... در عوض خبرهای زیادی است که اهل بیت علیهم‌السلام واسطه‌ی هر فیضی است ... اگر این را قبول داشته باشید دیگر نمی‌دانم چه جایی می‌ماند برای صحبت کردن از رسیدن خیر بدون واسطه به هر کسی بجز به اهل بیت علیهم‌السلام؟

با تشکر، :Gol:
یا علی

ی
سلام
به نظر می رسد هرچیزی غیر مقام ذات ، واسطه است و همانگونه که خدای تبارک و تعالی می تواند مستقیم با بنده خود سخن بگوید او هم بی واسطه می تواند از همین مسیر ارتباط برقرار کند
و هردو نحو ارتباط به خرق حجب ما بین است از بالا به پایین به رفع حکم انانیت وسائط و از پایین به بالا به عدم توجه به وسائط
و اما نوع افاضه هم منحصر در وجود نیست که این دائمی است بلکه در ماهیات هم قابل تصور است همچنانکه به موسی ع فرمود : نمک غذایت را هم از من بخواه
و اما تذکر به این معنا ضروری است که افاضه یا کسب فیض از طریق ماموربه در نگاه توحیدی کسب از خدای یکتاست به حکم استهلاک ذات و صفات و افعال اشیاء در حق تعالی . بین این دو مقام یک سر سوزنی فرق است و جمع بین آن دو کار بزرگان.
یا علیم[/]

محی الدین;555226 نوشت:
سلام
به نظر بنده همانطور که بندگی نبی و ولی الگوی رفتار دینی مومنان است و در قدمهای آغازین با تشبه اختیاری به این تعالیم مراتبی از کمال برایمان حاصل میشود در مدارج بالاتر هم در اتصالی روحانی به این حضرات مقامات عالیه روحی و معنوی که مراتب عالیه قرب است امکانپذیر میشود و همانگونه که در تشبه رفتاری ظاهری پس از چندی عمل خودجوش میشود ارتباط روحی در مقامات عالیه هم اینگونه خواهد بود پس نقش اولیاء الهی در ارتقاء وجودی انسانها محوری است و امکان ارتباط مستقیم برای عموم انسانها امکانپذیر نیست همانطور که در حدیث آمد که سنت خدای متعال بر محور افاضه با واسطه است
یا علیم

سلام

در این صورت این خطر همیشه و قطعا وجود دارد که ان مقام روحانی جانشین خدا شود در اذهان مردم
و چرا خدا باید راهی ارائه دهد که این اتفاق بیفتد و مردم در خطر شرک قرار بگیرند ؟

از طرف دیگر این امری که شما فرمودید ممکن است برای افرادی که شاگردی نزدیک را می کنند سودمند باشد چرا که مرشد از نزدیک
خطای مرید را می بیند و او را هدایت می کند
اما برای ما که از ان حضرات دور زمانی و مکانی هستیم و چون نامی و مختصر تعاریفی از انها نمی شناسیم مفید فایده نباشد و ما را در وادی شرک
قرار دهد همانگونه که بسیاری از مردم عادی همین الان نادانسته گرفتار این مشکل شده اند

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،

محی الدین;555419 نوشت:

سلام
به نظر می رسد هرچیزی غیر مقام ذات ، واسطه است



پس قبول دارید که ارتباط بی‌واسطه یعنی ارتباطی درست بلافاصله بعد از مقام ذات، جایگاهی مانند «او ادنی» که هر کسی را توان درک آن نیست و در واقع تنها کسی که ظرفیت آن را دارد رسول خداست صل‌الله‌علیه‌وآله

[SPOILER]البته عالم بزرگواری فرمودند که اصطلاح مقام ذات با حقیقت ذات خداوند که برخی از آن تعبیر به «هو» می‌کنند متفاوت است و بالاتر از مرتبه‌ی عقل را که هنوز کثرت شروع نشده می‌گویند[/SPOILER]

محی الدین;555419 نوشت:

و همانگونه که خدای تبارک و تعالی می تواند مستقیم با بنده خود سخن بگوید او هم بی واسطه می تواند از همین مسیر ارتباط برقرار کند


صحبت بدون واسطه را فقط برای رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله می‌توانم درک کنم آنجا که خداوند در معراج با رسولش خلوت نمود. در تاپیک (آیا حضرت موسی خدا را دید؟) قبلاً با هم پیرامونش صحبت کرده‌ایم ... در حدیث ذکر شده در این پست از آن تاپیک ذکر شده که رسول خداوند به جایی رفتند که دیگر هیچ فرشته‌ای هم توان رفتنش را نداشت و چشم سر را هم بسته بودند چون تحمل دیدنش را نداشت و در آن مقام قرب خداوندی دیگر اثری از هیچ موجود دیگری نبود انگار که همه مرده بودند (در آن مرتبه‌ی از وجود که وحدت وجود بود) و این می‌شود معنی نفی تمامی واسطه‌ها ... وقتی که دل کاملترین انسان (نه هر انسانی کاملی) بدون واسطه در معرض فیض خداوند قرار می‌گیرد ...

اینکه در روایت آمده دعای خود را با صلوات آغاز کنید هم ظاهراً دلالت بر همین موضوع دارد که فیض خداوند از طریق رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله وارد عالم وجود می‌شود و به سایر موجودات تفویض می‌شود ... خداوند می‌تواند به هر موجود دیگری هم بدون واسطه فیض بدهد ولی هیچ موجودی جز رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله قابلیت و ظرفیت آن را ندارد ... فاعلیت فاعل تامّ است ولی قابلیت قابل برای هر کسی تامّ نیست ...


محی الدین;555419 نوشت:

و هردو نحو ارتباط به خرق حجب ما بین است از بالا به پایین به رفع حکم انانیت وسائط و از پایین به بالا به عدم توجه به وسائط

اهل بیت علیهم‌السلام حجب نور هستند و نه حجب ظلمانی، ایشان مانع رسیدن نور به قدر ظرفیت افراد نیستند و حضورشان در سر راه فیض خداوند مانع نیست ... ایشان تنظیم کننده‌ی نور خداوند در رسیدن به بندگان خداوند هستند و نبودنشان جان همه را می‌سوزاند و همه فنا خواهند شد ... برای غیر از اهل بیت علیهم‌السلام نه خرق حجب داریم و نه توجه مستقیم به خدا ... توجه تمام بندگان حداکثر به حجاب‌های خداست و کسی یارای درک مقام «او ادنی» را ندارد ... این حجاب‌های نوری خودشان وجه‌الله هستند که در دعای ندبه هم می‌خوانیم: «[=arial]أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ[=arial] الْأَوْلِیاءُ؟» وقتی اولیاء خدا توجهشان به خدا از طریق اهل بیت علیهم‌السلام است تکلیف بقیه معلوم است که آیا می‌توانند مستقیم با خداوند ارتباط برقرار کنند یا خداوند راهی را برای دادن فیض بدون واسطه به بندگانش قرار داده است یا خیر! اهل بیت علیهم‌السلام اول و آخر و ظاهر و باطن عالم وجود هستند و البته بندگان خداوند. بدون واسطه‌ی ایشان نه بندگان راه به سوی خدا دارند و نه خداوند خودش راهی برای رساندن فیض به بندگانش قرار داده است:

وَلَوْ أَنَّهُمْ رَ‌ضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّـهُ سَيُؤْتِينَا اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَرَ‌سُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّـهِ رَ‌اغِبُونَ [التوبة، ۵۹]
... أَغْنَاهُمُ اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ مِن فَضْلِهِ ... [التوبة، ۷۴]

این فرازهای زیارت جامعه‌ی کبیره هم مستقیم و غیرمستقیم به بحثمان مرتبط می‌باشند:

وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ ... فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ ... وَ آيَاتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ ... وَ عَزَائِمُهُ فِيكُمْ ... وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُمْ ... وَ أَمْرُهُ إِلَيْكُمْ ... وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ ... وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ ... وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ ... مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ ... وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ ... وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ ... بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ ... وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ ... وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ ... وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ ... بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوَانِ ... إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ

محی الدین;555419 نوشت:

و اما نوع افاضه هم منحصر در وجود نیست که این دائمی است بلکه در ماهیات هم قابل تصور است همچنانکه به موسی ع فرمود : نمک غذایت را هم از من بخواه

حضرت علیه‌السلام باید نمکشان را هم از خداوند بخواهند ولی خواستن از خداوند واسطه خواهد داشت ولو اینکه انسان خودش هم حواسش نباشد و فکر کند دارد مستقیماً از خود خداوند می‌خواهد ... و البته خواستن از اهل بیت علیهم‌السلام هم خواستن از خداست بدون اینکه ایشان نعوذبالله خودشان خدا باشند ... بلکه این ساز و کاری است که خداوند برای این عالم وجود قرار داده است.

[SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER]مشابه این بحث را در قرآن مثلاً در آنجا داریم که خداوند فرموده است:

لِّيَغْفِرَ‌ لَكَ اللَّـهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ‌ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَ‌اطًا مُّسْتَقِيمًا [الفتح، ۲]

رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله که مقام عصمت داشته‌اند و بریء حتی از اشتباه بوده‌اند تا چه برسد به گناه ما تقدم و ما تأخر، بلکه مراد از این گناه‌ها همان گناه‌های مؤمنین به ایشان است و اگر دقت کنیم که چرا مخاطب رسول خداست صل‌الله‌علیه‌وآله به همان مطلبی می‌رسیم که حقیر در بالا به آن اشاره کردم، اینجا شیعیان در ادامه‌ی وجودی رسول خدا هستند و آلودگی ایشان آلودگی دامن رسول خداست که خداوند برایشان پاک خواهد کرد تا نعمتش بر او تمام شود، اهل بیت علیهم‌السلام هم بلاتشبیه ادامه‌ی خداوند هستند (تجلی ذات) که خواستن از خداوند در این عالم وجود در واقع به صورت خواستن از ایشان است اگرچه در معنا خواستن از خداوند است ... پادشاه و خلیفه‌ی او در عالم وجود در طول هم هستند ...[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]
[/SPOILER]

محی الدین;555419 نوشت:

و اما تذکر به این معنا ضروری است که افاضه یا کسب فیض از طریق ماموربه در نگاه توحیدی کسب از خدای یکتاست به حکم استهلاک ذات و صفات و افعال اشیاء در حق تعالی . بین این دو مقام یک سر سوزنی فرق است و جمع بین آن دو کار بزرگان.

خیلی سنگین بود نفهمیدم :khandeh!: (بزرگی می‌فرمود خنده و قهقهه همیشه از روی جهل و غفلت است، جوکها هم همیشه نکاتی دارند برای استفاده از این جهل و بعد غافلگیری ... برعکس فهم و معرفت عمیق که همیشه همراه با اشک و حداکثر لبخند است، علت خندیدنم این بود که تقریباً هیچی از این دو خط را نفهمیدم! ما شاء الله اگر از دستتان در برود و سعی نکنید خودتان را در سطح مخاطبتان پایین بیاورید خیلی سنگین می‌نویسید :ok:) :Gol:
یا علی

[="Tahoma"][="Navy"]

نگارا;555440 نوشت:
سلام

در این صورت این خطر همیشه و قطعا وجود دارد که ان مقام روحانی جانشین خدا شود در اذهان مردم
و چرا خدا باید راهی ارائه دهد که این اتفاق بیفتد و مردم در خطر شرک قرار بگیرند ؟

از طرف دیگر این امری که شما فرمودید ممکن است برای افرادی که شاگردی نزدیک را می کنند سودمند باشد چرا که مرشد از نزدیک
خطای مرید را می بیند و او را هدایت می کند
اما برای ما که از ان حضرات دور زمانی و مکانی هستیم و چون نامی و مختصر تعاریفی از انها نمی شناسیم مفید فایده نباشد و ما را در وادی شرک
قرار دهد همانگونه که بسیاری از مردم عادی همین الان نادانسته گرفتار این مشکل شده اند


سلام
خلقت انسان بهترین و در عین حال او در سختی است و کوشش و سعی و رنج دارد برای رسیدن به حق تعالی : یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه
ملاکها و میزانها مشخص و راه پرخطر چه اینکه مقصد عظیم و مقام شریف است و هرکسی را به آن راه ندهند
پس باید به اخلاص آمد و عقل و شرع را معیار قرار داد
با اینهمه : ان الله بالغ امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون
آنچه از شرک و گناه و غیره به بندگان می رسد مقتضای بودن در امواج عالم کثرت است مگر آنکس که خدای در کشتی نجاتش قرار داده اما بنیان این ظاهر متلاطم عمقی آرام و ساکن است و همه بدان راه و بدانجا قرار یابند ولو بعد سالهای طولانی
شیخ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

owari;555752 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،


پس قبول دارید که ارتباط بی‌واسطه یعنی ارتباطی درست بلافاصله بعد از مقام ذات، جایگاهی مانند «او ادنی» که هر کسی را توان درک آن نیست و در واقع تنها کسی که ظرفیت آن را دارد رسول خداست صل‌الله‌علیه‌وآله

[SPOILER]البته عالم بزرگواری فرمودند که اصطلاح مقام ذات با حقیقت ذات خداوند که برخی از آن تعبیر به «هو» می‌کنند متفاوت است و بالاتر از مرتبه‌ی عقل را که هنوز کثرت شروع نشده می‌گویند[/SPOILER]



صحبت بدون واسطه را فقط برای رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله می‌توانم درک کنم آنجا که خداوند در معراج با رسولش خلوت نمود. در تاپیک (آیا حضرت موسی خدا را دید؟) قبلاً با هم پیرامونش صحبت کرده‌ایم ... در حدیث ذکر شده در این پست از آن تاپیک ذکر شده که رسول خداوند به جایی رفتند که دیگر هیچ فرشته‌ای هم توان رفتنش را نداشت و چشم سر را هم بسته بودند چون تحمل دیدنش را نداشت و در آن مقام قرب خداوندی دیگر اثری از هیچ موجود دیگری نبود انگار که همه مرده بودند (در آن مرتبه‌ی از وجود که وحدت وجود بود) و این می‌شود معنی نفی تمامی واسطه‌ها ... وقتی که دل کاملترین انسان (نه هر انسانی کاملی) بدون واسطه در معرض فیض خداوند قرار می‌گیرد ...

اینکه در روایت آمده دعای خود را با صلوات آغاز کنید هم ظاهراً دلالت بر همین موضوع دارد که فیض خداوند از طریق رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله وارد عالم وجود می‌شود و به سایر موجودات تفویض می‌شود ... خداوند می‌تواند به هر موجود دیگری هم بدون واسطه فیض بدهد ولی هیچ موجودی جز رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله قابلیت و ظرفیت آن را ندارد ... فاعلیت فاعل تامّ است ولی قابلیت قابل برای هر کسی تامّ نیست ...


اهل بیت علیهم‌السلام حجب نور هستند و نه حجب ظلمانی، ایشان مانع رسیدن نور به قدر ظرفیت افراد نیستند و حضورشان در سر راه فیض خداوند مانع نیست ... ایشان تنظیم کننده‌ی نور خداوند در رسیدن به بندگان خداوند هستند و نبودنشان جان همه را می‌سوزاند و همه فنا خواهند شد ... برای غیر از اهل بیت علیهم‌السلام نه خرق حجب داریم و نه توجه مستقیم به خدا ... توجه تمام بندگان حداکثر به حجاب‌های خداست و کسی یارای درک مقام «او ادنی» را ندارد ... این حجاب‌های نوری خودشان وجه‌الله هستند که در دعای ندبه هم می‌خوانیم: «[=arial]أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟» وقتی اولیاء خدا توجهشان به خدا از طریق اهل بیت علیهم‌السلام است تکلیف بقیه معلوم است که آیا می‌توانند مستقیم با خداوند ارتباط برقرار کنند یا خداوند راهی را برای دادن فیض بدون واسطه به بندگانش قرار داده است یا خیر! اهل بیت علیهم‌السلام اول و آخر و ظاهر و باطن عالم وجود هستند و البته بندگان خداوند. بدون واسطه‌ی ایشان نه بندگان راه به سوی خدا دارند و نه خداوند خودش راهی برای رساندن فیض به بندگانش قرار داده است:

وَلَوْ أَنَّهُمْ رَ‌ضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّـهُ سَيُؤْتِينَا اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَرَ‌سُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّـهِ رَ‌اغِبُونَ [التوبة، ۵۹]
... أَغْنَاهُمُ اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ مِن فَضْلِهِ ... [التوبة، ۷۴]

این فرازهای زیارت جامعه‌ی کبیره هم مستقیم و غیرمستقیم به بحثمان مرتبط می‌باشند:

وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ ... فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ ... وَ آيَاتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ ... وَ عَزَائِمُهُ فِيكُمْ ... وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُمْ ... وَ أَمْرُهُ إِلَيْكُمْ ... وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ ... وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ ... وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ ... مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ ... وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ ... وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ ... بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ ... وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ ... وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ ... وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ ... بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوَانِ ... إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ

حضرت علیه‌السلام باید نمکشان را هم از خداوند بخواهند ولی خواستن از خداوند واسطه خواهد داشت ولو اینکه انسان خودش هم حواسش نباشد و فکر کند دارد مستقیماً از خود خداوند می‌خواهد ... و البته خواستن از اهل بیت علیهم‌السلام هم خواستن از خداست بدون اینکه ایشان نعوذبالله خودشان خدا باشند ... بلکه این ساز و کاری است که خداوند برای این عالم وجود قرار داده است.

[SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER]مشابه این بحث را در قرآن مثلاً در آنجا داریم که خداوند فرموده است:

لِّيَغْفِرَ‌ لَكَ اللَّـهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ‌ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَ‌اطًا مُّسْتَقِيمًا [الفتح، ۲]

رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله که مقام عصمت داشته‌اند و بریء حتی از اشتباه بوده‌اند تا چه برسد به گناه ما تقدم و ما تأخر، بلکه مراد از این گناه‌ها همان گناه‌های مؤمنین به ایشان است و اگر دقت کنیم که چرا مخاطب رسول خداست صل‌الله‌علیه‌وآله به همان مطلبی می‌رسیم که حقیر در بالا به آن اشاره کردم، اینجا شیعیان در ادامه‌ی وجودی رسول خدا هستند و آلودگی ایشان آلودگی دامن رسول خداست که خداوند برایشان پاک خواهد کرد تا نعمتش بر او تمام شود، اهل بیت علیهم‌السلام هم بلاتشبیه ادامه‌ی خداوند هستند (تجلی ذات) که خواستن از خداوند در این عالم وجود در واقع به صورت خواستن از ایشان است اگرچه در معنا خواستن از خداوند است ... پادشاه و خلیفه‌ی او در عالم وجود در طول هم هستند ...[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]
[/SPOILER]

خیلی سنگین بود نفهمیدم :khandeh!: (بزرگی می‌فرمود خنده و قهقهه همیشه از روی جهل و غفلت است، جوکها هم همیشه نکاتی دارند برای استفاده از این جهل و بعد غافلگیری ... برعکس فهم و معرفت عمیق که همیشه همراه با اشک و حداکثر لبخند است، علت خندیدنم این بود که تقریباً هیچی از این دو خط را نفهمیدم! ما شاء الله اگر از دستتان در برود و سعی نکنید خودتان را در سطح مخاطبتان پایین بیاورید خیلی سنگین می‌نویسید :ok:) :Gol:
یا علی


سلام
1- معنای ارتباط مستقیم آن نیست که هرکس ارتباط مستقیم یافت به لحاظ درجه وجودی به مقام صادر اول ارتقا می یابد بلکه حق تعالی احکام وسائط را منتفی می سازد و با بنده اش رابطه برقرار می کند . دقت کنید احکام وسائط را منتفی می سازد که او بر هر چیزی قادر است
2- سخن گفتن یا در مقام صادر اولی است که جلوه گاه عال فی دنوه است یا حق تعالی اصطلاحا خرق حجب می کند و رابطه برقرار می فرماید که محل ظهور دان فی علوه است
3- اول اینکه توجه بفرمایید که بحث اصلی در امکان ارتباط مستقیم است اما یک وقت صاحبان ولایت و عصمت رابطه برقرار می فرمایند که خرق حجب است به مدد الهی ولو حجب نورانیه که فرمود : حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور یک وقت بنده عاصی می خواهد با حفظ آبرو با خدای خود خلوت کند که حتی رسول الله هم با خبر نشود که آنگاه حق تعالی خود حکم حجب را در عین حضور برمیدارد و هو علی کل شی قدیر . در روایت است که نبی اکرم عرض کرد خدایا میخواهم در قیامت جز من و تو از گناهان امتم کسی با خبر نشود و خدای کریم فرمود خیالت آسوده باشد که نمی گذارم حتی تو با خبر شوی
4- توجه به وسائط در خواستن ضروری نیست مگر از باب ادب یا در طریقی که خواستن و یافتن مامور به باشد و اما اگر به حضرات معصومین به لحاظ وجود نوریشان توجه شود که محل تابش نور الهی و یافتن حق تعالی در متن آن نور است که خوشا به حال سائل اما اغلب چنین نیست و این ارتباط لحاظ نمیشود و طلب از معصوم محجوب به حجب ظلمانی جهل سائل است تا جایی که عمده افراد به عدم استقلال وجودی آن حضرات در این مقام متوجه نیستند همچنانکه به سایرین چنین نظری دارند اما ان شاء الله معفو است به جهت رافت حق تعالی و به حکم ارجاع به وسائل فیض و اینکه : لا یکلف الله نفسا الا وسعها
5- منظور از آن جمله این است که بین خواستن با واسطه و بی واسطه فاصله ای بسیار اندک است و بزرگان می توانند این فاصله را هم بردارند و هوالجامع
یا علیم

با عرض سلام...

خلاصه بحث این شد:

خداوند در قرآن کریم میفرماید به سوی من وسیله بجویید... و توسل هم یکی از این وسیله هاس... پس فرق نداره به وسیله کسی (البته این کس ها به دلیل رابطه شان با خدا تعیین می شوند،مثلا یک لباس با ارزش 100 دلار را فرض کنیم که جناب رونالدو بعد از بازی لباس عرقی رو به میلیونها دلار میفروشه!!! آیا خود پارچه اهمیت دارد یا رابطه آن به فرد؟ضریح و... هم چنین است فلز در نوبه ی خود ارزش ندارد ولی شخص به آن ارزش می دهد مثل حجرالاسود که وهابی می بوسند یا جلد قرآن که وهابی ها و همه می بوسند) یا چیزی به خدا روی بیاوری یا خودشو صدا کنی..در نهایت توجهت به سوی خداست و جز او را خدا و قاضی حاجات نمی دانی.والسلام...

در نتیجه فیض بی واسطه و هم با واسطه امکان پذیره...

مثل عرفا که فیض مستقیم هم دریافت می کنند...

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

محی الدین;556010 نوشت:
سلام
خلقت انسان بهترین و در عین حال او در سختی است و کوشش و سعی و رنج دارد برای رسیدن به حق تعالی : یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه
ملاکها و میزانها مشخص و راه پرخطر چه اینکه مقصد عظیم و مقام شریف است و هرکسی را به آن راه ندهند
پس باید به اخلاص آمد و عقل و شرع را معیار قرار داد
با اینهمه : ان الله بالغ امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون
آنچه از شرک و گناه و غیره به بندگان می رسد مقتضای بودن در امواج عالم کثرت است مگر آنکس که خدای در کشتی نجاتش قرار داده اما بنیان این ظاهر متلاطم عمقی آرام و ساکن است و همه بدان راه و بدانجا قرار یابند ولو بعد سالهای طولانی
شیخ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
یا علیم

سلام

نظر مرا شما بخوبی و با انشایی بسیار عالی در این پست زیر بیان فرمودید
و هرانچه من از ابتدای تاپیک می خواستم بگویم بخوبی در این پست شما بیان شده

با تشکر

محی الدین;556019 نوشت:
سلام
1- معنای ارتباط مستقیم آن نیست که هرکس ارتباط مستقیم یافت به لحاظ درجه وجودی به مقام صادر اول ارتقا می یابد بلکه حق تعالی احکام وسائط را منتفی می سازد و با بنده اش رابطه برقرار می کند . دقت کنید احکام وسائط را منتفی می سازد که او بر هر چیزی قادر است
2- سخن گفتن یا در مقام صادر اولی است که جلوه گاه عال فی دنوه است یا حق تعالی اصطلاحا خرق حجب می کند و رابطه برقرار می فرماید که محل ظهور دان فی علوه است
3- اول اینکه توجه بفرمایید که بحث اصلی در امکان ارتباط مستقیم است اما یک وقت صاحبان ولایت و عصمت رابطه برقرار می فرمایند که خرق حجب است به مدد الهی ولو حجب نورانیه که فرمود : حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور یک وقت بنده عاصی می خواهد با حفظ آبرو با خدای خود خلوت کند که حتی رسول الله هم با خبر نشود که آنگاه حق تعالی خود حکم حجب را در عین حضور برمیدارد و هو علی کل شی قدیر . در روایت است که نبی اکرم عرض کرد خدایا میخواهم در قیامت جز من و تو از گناهان امتم کسی با خبر نشود و خدای کریم فرمود خیالت آسوده باشد که نمی گذارم حتی تو با خبر شوی
4- توجه به وسائط در خواستن ضروری نیست مگر از باب ادب یا در طریقی که خواستن و یافتن مامور به باشد و اما اگر به حضرات معصومین به لحاظ وجود نوریشان توجه شود که محل تابش نور الهی و یافتن حق تعالی در متن آن نور است که خوشا به حال سائل اما اغلب چنین نیست و این ارتباط لحاظ نمیشود و طلب از معصوم محجوب به حجب ظلمانی جهل سائل است تا جایی که عمده افراد به عدم استقلال وجودی آن حضرات در این مقام متوجه نیستند همچنانکه به سایرین چنین نظری دارند اما ان شاء الله معفو است به جهت رافت حق تعالی و به حکم ارجاع به وسائل فیض و اینکه : لا یکلف الله نفسا الا وسعها
5- منظور از آن جمله این است که بین خواستن با واسطه و بی واسطه فاصله ای بسیار اندک است و بزرگان می توانند این فاصله را هم بردارند و هوالجامع
یا علیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در حدیثی از امیرالمومنین علیه السلام آمده است اگر خداوند میخواست عالم را در یک چشم بهم زدن خلق میکرد، لیکن او اراده کرده که تدریجا بیافریند.

عالم مقدس ملکوت;537121 نوشت:

بزرگوار !
برای ارتباط با خالق یکتا هیچ نیازی به واسطه و دیگران نیست و شما میتوانید مستقیم با خداوند تماس بگیرید و از او طلب کنید همان طورکه خداوند فرموده :
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
چون بندگان من در باره من از تو بپرسند ، بگو که من نزديکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم پس به ندای من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند
سوره مبارکه البقره ایه 186
و در ایه دیگر یکیفرماید :
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
کیست جز او که درمانده را زمانی که او را بخواند پاسخ دهد و غم های او را برطرف سازد ؟؟؟
سوره مبارکه النمل ایه 62
و در ایه دیگر میفرماید :
الیس الله بکاف عبده
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟؟
سوره مبارکه الزمر ایه 36
* همه این ایات نورانی که بسیار در کلام خدا دیده میشوند نشان این هست که هیچ نیازی به واسطه دیگری و چیزی از مخلوقات و .. نیست زیرا کسی که قرار است با او ارتباط برقرار کنید خدایی است که میفرماید : نحن اقرب الی من حبل الورید .... ما از رگ گردن هم به شما نزدیکتر هستیم ....
لذا قران کریم و نبی مکرم اسلام و اهل بیت علیهم السلام همه عمر خود را صرف ان کردند که روح توحید در ما زنده شود و همه توجه و استغاثه خود را به سوی نیروی لا یزال عالم خلقت ببریم
و اما وسیله قرار دادن با واسطه برای برقراری با خدا متفاوت است ! وسیله یعنی هر چیزی که باعث تقرب شما به خدای یکتا شود مانند نماز روه زکات احسان و ... همه اعمال صالح و هیچ ارتباطی به این ندارد که خداوند بخواهد به وسیله دیگری فیضی را برساند زیرا او قادر متعال و سلطان علی الاطلاق هست و سمیع و بصیر و خبیر و علیم است ....


بسم الله الرحمن الرحیم

جناب ملکوت ، در کنار این آیات آیه ولله الاسماء الحسنی ادعوه بها هم آمده است . پس خواندن خداوند اصول و قاعده ای هم دارد.


و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها) _(اعراف:180)

"خدا دارای زیباترین نامهاست او را بدان نامها بخوانید".

در بسياري از روايات كه از پيامبر اكرم ص و ائمّة معصومين ع به ما رسيده، مي‌خوانيم كه: «خداوند داراي 99 اسم است، هر كس او را به اين نام ها بخواند، دعايش مستجاب مي‌شود، و هر كس آن ها را احصاء كند، اهل بهشت است»12. اين مضمون در منابع معروف حديث اهل سنّت، مانند صحيح مسلم ، بخاری ، ترمذی نيز ديده مي‌شود.

به نظر مي‌رسد كه منظور از احصاء و شماره‌كردن اين نام ها، همان « تخلّق» به اين صفات است نه تنها ذكر الفاظ آن ها، زيرا بدون شكّ اگر كسي به صفات «عالم»، « قادر»، «رحيم»، « غفور» و امثال اين‌ها، تخلّق پيدا كند و پرتوي از اين صفات بزرگ الهي در وجود او بتابد، هم بهشتي است و هم دعايش مستجاب مي‌شود.13
نكته:

الف: اسماي حُسني، سه مصداق دارد:

« صفات الهي، نام‌هاي الهي و اولياي الهي».14

ب: بر اساس ادلّة عقلي و نقلي، اهل بيت ع، مظاهر اسمای حسنای الهی و مجاری فيض خداوند هستند، و اسماء و صفات الهي در آنان متجلّي شده ‌است؛ چنان كه امام صادق ع فرموده‌اند: «نحن و الله الأسماء الحُسنى»15: به خدا سوگند، ما اسماي حسناي الهي هستيم. يعني صفات الهي در ما منعكس شده‌است و ما راه شناخت واقعي خداوند مي‌باشيم.

و در روايت ديگري امام رضا ع فرموده‌اند: «نحن و الله الأسماء الحُسنى الّذى لايقبل الله مِن أََحَدٍ عملاً إلّا بمعرفتنا»16؛ به خدا سوگند، ما (اهل بيت ع) اسماي حسناي خدا هستيم كه عمل هيچ‌كس بدون معرفت ما قبول نمي‌شود.

و امروز اين مظهريّت به نحو تامّ ، در حضرت بقيّة الله الاعظم (ارواحنا فداه) مي‌باشد.
توضيح اين كه اسماي حُسني، اسماء فعليّة حقّند و فعل حقّ، خارج از ذات اوست، و مظهر امكاني مي‌طلبد، لذا امامان ع و انسان هاي كامل، مظاهر اين نامهاي مباركند.17


منبع

.امین.;556500 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

در حدیثی از امیرالمومنین علیه السلام آمده است اگر خداوند میخواست عالم را در یک چشم بهم زدن خلق میکرد، لیکن او اراده کرده که تدریجا بیافریند.

سلام

زمان یک مفهوم نسبی است و در سرعتهای مختلف گذر زمان متفاوت است ( نسبیت اینشتین )
خلق تدریجی جهان به نظر ما موجودات مادی می اید
و خداوندی که در لازمانی لامکانی قرار دارد برای خلق چیزی احتیج به گذر زمان ندارد و کلا گذر زمان و خلق تدریجی برای
خداوند لازمان بی معناست و خداوند جهان را در انی و یک چشم بهم زدن افریده است
منتهی به نظر ما تدریجی می اید
همانطور که خداوند در قران فرموده خلق خدا کن فیکون است

عالم مقدس ملکوت;537121 نوشت:
به ایه زیر توجه کنید :

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ

در حقيقت ، كسانى را كه به جاى الله مى‏خوانيد ، بندگانى از جنس شما هستند. پس آنها را در گرفتاريها بخوانيد ، اگر راست مى‏گوييد بايد شما را اجابت كنند.

سوره مبارکه الاعراف ایه 194

واسطه ها شفیع انسان هستند برای اجابت دعا ، نه اینکه خود مستقل از خداوند دعا را اجابت کنند تا من دون الله خوانده شوند.


و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها _(اعراف:180)

"خدا دارای زیباترین نامهاست او را بدان نامها بخوانید".

درادامه میفرماید:

وذروالذین

یلحدون فی اسمائه.

كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مى‏گرايند رها كنيد زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مى‏دادند كيفر خواهند يافت (۱۸۰)


محی الدین;556019 نوشت:

سلام
1- معنای ارتباط مستقیم آن نیست که هرکس ارتباط مستقیم یافت به لحاظ درجه وجودی به مقام صادر اول ارتقا می یابد بلکه حق تعالی احکام وسائط را منتفی می سازد و با بنده اش رابطه برقرار می کند . دقت کنید احکام وسائط را منتفی می سازد که او بر هر چیزی قادر است
2- سخن گفتن یا در مقام صادر اولی است که جلوه گاه عال فی دنوه است یا حق تعالی اصطلاحا خرق حجب می کند و رابطه برقرار می فرماید که محل ظهور دان فی علوه است
3- اول اینکه توجه بفرمایید که بحث اصلی در امکان ارتباط مستقیم است اما یک وقت صاحبان ولایت و عصمت رابطه برقرار می فرمایند که خرق حجب است به مدد الهی ولو حجب نورانیه که فرمود : حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور یک وقت بنده عاصی می خواهد با حفظ آبرو با خدای خود خلوت کند که حتی رسول الله هم با خبر نشود که آنگاه حق تعالی خود حکم حجب را در عین حضور برمیدارد و هو علی کل شی قدیر . در روایت است که نبی اکرم عرض کرد خدایا میخواهم در قیامت جز من و تو از گناهان امتم کسی با خبر نشود و خدای کریم فرمود خیالت آسوده باشد که نمی گذارم حتی تو با خبر شوی

سلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته، :Gol:
خوب برادر عزیزم اینکه شما می‌فرمایید خداوند می‌تواند خرق حجب کند نیاز به دلیل عقلی بر امکان و ضرورتش (ضروری حکمت خدا) یا سند نقلی یا مثال بدیهی از رخ دادنش دارد، اما مثالی که فرمودید در مورد ستر عیب و گناه گناهکاران امت حتی از رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله در قیامت به نظرم قابل قبول نیست، زیرا خداوند فرموده است:

... فَلَا تَنسَىٰ / إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ‌ وَمَا يَخْفَىٰ [الأعلی، ۶ و ۷]
... پس فرامواش نکنی‌ / مگر آنچه خدا خواهد، هرآینه می‌داند ظاهر را و آنچه را که پنهان می‌کند

این به معنای پاره کردن حجاب‌های نوری و دور زدن این وسائط نیست بلکه به معنای حجاب گذاشتن بین ظاهر این حجب با باطن خودشان است ... و البته می‌دانیم که جریان علم و آگاهی از ظاهر به باطن راه می‌یابد و باطن هیچ وجودی به طور کامل معلوم خود آن وجود نخواهد شد و اصطلاحاً احاطه‌ی هر وجودی بر خودش محال است، چنانکه در حدیث هم داریم که رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله فرمودند که علی را نشناخت مگر خدا و من (ولی نه حتی خودش علیه‌السلام) و مرا نشناخت مگر خداوند (و نه حتی خودم). پس وجود حداقل یک حجاب میان رسول خدا و درک خودشان از خودشان به لحاظ عقلی ثابت است و خداوند می‌تواند اگر اراده کند (در صورت وجود ضرورتی مانند ستر گناه گناهکار) این حجاب را بسط دهد ولی با این وجود هیچ کدام از این حرفها خرق حجاب و فیض بدون واسطه را نه اثبات می‌کند و نه حتی توضیح می‌دهد ...

آیا مثال خاصی سراغ دارید که مثالی باشد بر فیض بدون واسطه‌ی خدا به بنده‌ای از بندگانش بجز اهل بیت علیهم‌السلام؟ یا دلیل نقلی و عقلی بر آن که بشود از آن خرق تمامی حجب نورانی واسط را نتیجه گرفت و نه تنها برخی از حجب را؟

با تشکر،
یا علی

[="Tahoma"][="Navy"]

owari;557203 نوشت:

سلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته، :Gol:
خوب برادر عزیزم اینکه شما می‌فرمایید خداوند می‌تواند خرق حجب کند نیاز به دلیل عقلی بر امکان و ضرورتش (ضروری حکمت خدا) یا سند نقلی یا مثال بدیهی از رخ دادنش دارد، اما مثالی که فرمودید در مورد ستر عیب و گناه گناهکاران امت حتی از رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله در قیامت به نظرم قابل قبول نیست، زیرا خداوند فرموده است:

... فَلَا تَنسَىٰ / إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ‌ وَمَا يَخْفَىٰ [الأعلی، ۶ و ۷]
... پس فرامواش نکنی‌ / مگر آنچه خدا خواهد، هرآینه می‌داند ظاهر را و آنچه را که پنهان می‌کند

این به معنای پاره کردن حجاب‌های نوری و دور زدن این وسائط نیست بلکه به معنای حجاب گذاشتن بین ظاهر این حجب با باطن خودشان است ... و البته می‌دانیم که جریان علم و آگاهی از ظاهر به باطن راه می‌یابد و باطن هیچ وجودی به طور کامل معلوم خود آن وجود نخواهد شد و اصطلاحاً احاطه‌ی هر وجودی بر خودش محال است، چنانکه در حدیث هم داریم که رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله فرمودند که علی را نشناخت مگر خدا و من (ولی نه حتی خودش علیه‌السلام) و مرا نشناخت مگر خداوند (و نه حتی خودم). پس وجود حداقل یک حجاب میان رسول خدا و درک خودشان از خودشان به لحاظ عقلی ثابت است و خداوند می‌تواند اگر اراده کند (در صورت وجود ضرورتی مانند ستر گناه گناهکار) این حجاب را بسط دهد ولی با این وجود هیچ کدام از این حرفها خرق حجاب و فیض بدون واسطه را نه اثبات می‌کند و نه حتی توضیح می‌دهد ...

آیا مثال خاصی سراغ دارید که مثالی باشد بر فیض بدون واسطه‌ی خدا به بنده‌ای از بندگانش بجز اهل بیت علیهم‌السلام؟ یا دلیل نقلی و عقلی بر آن که بشود از آن خرق تمامی حجب نورانی واسط را نتیجه گرفت و نه تنها برخی از حجب را؟

با تشکر،
یا علی


سلام
هرچند حدیث بر مطلب دلالت دارد و ضمیر آیات را شما بایست به خدای تعالی بر می گرداندید
با این حال اقوال دیگر دینی هم بر این معنا دلالت دارد و از جمله دلیل قرآنی سخن گفتن مستقیم خدای تعالی با ابلیس لعین :
یا ابلیس ما منعک ان تسجد اذ امرتک
و این در حالیستکه برخی از انبیاء من وراء حجاب وحی می گرفته اند
لذا این خدای تعالی است که نوع ارتباطش را با مخلوق تعیین می کند
توجه داشته باشید که هیچ چیزی در جهان لازم و واجب نیست مگر اینکه وجوبش از ناحیه خدای تعالی است و او قادر است این لزوم را بردارد
یا علیم[/]

محی الدین;557225 نوشت:

سلام
هرچند حدیث بر مطلب دلالت دارد و ضمیر آیات را شما بایست به خدای تعالی بر می گرداندید
با این حال اقوال دیگر دینی هم بر این معنا دلالت دارد و از جمله دلیل قرآنی سخن گفتن مستقیم خدای تعالی با ابلیس لعین :
یا ابلیس ما منعک ان تسجد اذ امرتک
و این در حالیستکه برخی از انبیاء من وراء حجاب وحی می گرفته اند
لذا این خدای تعالی است که نوع ارتباطش را با مخلوق تعیین می کند
توجه داشته باشید که هیچ چیزی در جهان لازم و واجب نیست مگر اینکه وجوبش از ناحیه خدای تعالی است و او قادر است این لزوم را بردارد
یا علیم

سلام علیکم برادرم،
ببخشید اگر زیادی سؤال می‌پرسم و شما را به زحمت می‌اندازم، :Gol:
منظورتان از حدیث همان بخشی از دعا بود که در پست قبلی‌اتان آوردید؟ اینکه «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك‏»؟ یا حدیث دیگری که توضیح مانع‌تری می‌دهد؟
در دعای فوق حقیر همچنان خرق تمام حجب نور را برداشت نمی‌کنم، در اینجا فراز مورد نظر شما «حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» مقدمه‌ای به این صورت دارد که « أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ» و ضیاپ ابصار القلوب مطابق حدیث دیگری از عقل است چون عقل به عنوان چراغ دل معرفی شده است. در کتاب وافی مطلب جالبی در این زمینه دارد:

الوافي، ج‏1، ص: ۴۹۷ و ۴۹۸و الأنوار الأربعة هي الجواهر القدسية العقلية التي هي وسائط جوده تعالى و ألوانها كناية عن اختلاف أنواعها الذي هو سبب اختلاف الأنواع الرباعية في هذا العالم الحسي كالعناصر و الأخلاط و أجناس الحيوانات أعني الإنسان و البهائم و السباع و الطيور و مراتب الإنسان أعني الطبع و النفس الحساسة و النفس المتخيلة و العقل و أجناس المولدات كالمعدن و النبات و الحيوان و الإنسان و ضمير هو في قوله ع و هو العلم راجع إلى العرش لا النور الأبيض كما ظن فبعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنين لأن بنور العقل يكون أبصار القلوب و بهما عاداه الجاهلون لأن الجهل منشؤه الظلمة التي هي ضد النور و المعاداة إنما يكون بين الضدين و بهما يبتغي الوسيلة إلى اللَّه لأن كل شي‏ء يرجع إلى أصله و غايته اللذين منهما نشأ و يطلبهما و يتوسل بهما و منشأ كل شي‏ء النور المخلوق أولا من نور العظمة كما مر بيانه مرارا

و نور عظمت که در دعای مورد اشاره‌ی شما هم بیان شده است (فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ) همان نوری است که در روایات دیگر داریم خداوند رسولش و امیر مؤمنان علیهماالسلام را از آن خلق کرد و این همان نوری است که شعاعی از آن بر کوه تابید و کوع متلاشی شد وَ خَرَّ‌ مُوسَىٰ صَعِقًا و این منشأ کل شیء هم همان عقل نخست و صادر اول است ... بنابراین دعای مورد نظر شما که صحبت از خرق حجب نورانی می‌کند مد نظرش نمی‌تواند تمام حجب نورانی از جمله خود نور عظمت و عقل باشد ...

در مورد آن آیه هم حق با شماست، منظور حقیر هم این بود که ضمایر به خداوند باز می‌گردند ... خداوند باطن را به ظاهر می‌پوشاند و باطن را از نظر غایب می‌کند و ستر خداوند می‌تواند حجاب مقابل ظاهر رسولش و آگاهی رسولش هم ایجاد کند اما این به معنای نفی واسطه‌ بودن رسول خدا نیست، بلکه نفی هوشیاری او در این واسطه‌گری را می‌رساند که اراده‌ی خداوند به آن تعلق گرفته است.

یک زندیق نزد امیر مؤنان علیه‌السلام رسید و گفت تناقضات زیادی در قرآن دیده‌ام و نمی‌توانم به اسلام ایمان بیاورم مگر اینکه برایم رفعشان کنی ... بعد اگر درست خاطرم باشد در میان آنها پرسید چرا در قرآن یکجا آمده است «اللَّـهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا» و در جای دیگر گفته شده «قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»؟ امام علیه‌السلام فرمودند تناقضی نیست، آیا ندیدی که خداوند در باره‌ی فرشتگان فرموده است که «وَهُم بِأَمْرِ‌هِ يَعْمَلُونَ»؟ کسی که فرمان کاری را بدهد هم فاعل آن کار است مثل پادشاهی که دستوری دهد و عمّال او انجامش دهند و مردم بگویند پادشاه چنان کرد با اینکه در عمل این عمّال او بوده‌اند که چنان کرده‌اند ... [نقل به مضمون]. در اینجا هم همینطور است خداوند می‌فرماید که به ابلیس چنان گفته است و یا به فرشتگان پیام داده که به پیامبرانش برسانند اما این به آن معنا نیست که ابلیس یا آن فرشتگان بدون واسطه با خداوند حرف زده باشند، بلکه همینکه پیام در انتها بی کم و کاست به خداوند برسد کافی است که کلام خدا به حساب آید اگر چه با واسطه انتقال یافته باشد. اگر این واسطه‌ها را دنبال کنید هم خواهید دید که مثلاً در مقام وحی واسطه‌هایی مانند مرکب و قلم و لوح و اسرافیل و میکائیل در کارند تا جبرئیل خبری را برای پیامبری بیاورد، علیهم‌السلام‌أجمعین. اما اینکه خود قلم چگونه از خداوند مطلب را دریافت می‌کند بحث دیگری است و جز این نیست که از خداوند ثابت و مستقل از زمان جز با واسطه افعال متغیر و مختلف سر نمی‌زند ... واسطه‌ی اولی که کثرت از ایشان آغاز می‌شود و تغییرات و تحولات از ایشان شروع می‌شود هم اهل بیت علیهم‌السلام هستند، چنانکه در روایتی هم داریم که معصوم علیه‌السلام فرمود که خداوند ما را خلق کرد و خموش بودیم، پس به ذکر خودش ناطقمان ساخت ... یعنی حرکت و تحول و تغییرات که از مصادیق کثرت وجود است در یکی از مراتب نازله‌ی وجودی اهل بیت علیهم‌السلام بروز و تجلی پیدا کرد خلقت فرشتگان و مقام عقل و سایر موجودات ذیل این مرتبه است اگر اشتباه نکنم :Gig:

در اینکه خداوند می‌تواند آنطور که شما می‌فرمایید عمل کند اگر بخواهد هیچ شکی نیست، خداوند قادر است ... اما خداوند قادر است علیت وضع شده‌ی خودش را هم تغییر بدهد ولی هرگز این کار را نمی‌کند تا ضرورتی مطرح شود (مثلاً در معجزه برای اثبات رسالت یک حجت الهی)، تا ضرورتی نباشد حکیم هرگز حکمت خودش را نقض نمی‌کند و اگر می‌خواست راه دیگری برای اعطای فیض قرار دهد نظام عالم وجود به گونه‌ی دیگری می‌شد و البته «وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» و در مقیاس خداوندی خدا هم «علم» او عین «عمل» اوست و جدایی بینشان نیست ...

یا علی

[="Tahoma"][="Navy"]

owari;557268 نوشت:

سلام علیکم برادرم،
ببخشید اگر زیادی سؤال می‌پرسم و شما را به زحمت می‌اندازم، :Gol:
منظورتان از حدیث همان بخشی از دعا بود که در پست قبلی‌اتان آوردید؟ اینکه «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك‏»؟ یا حدیث دیگری که توضیح مانع‌تری می‌دهد؟
در دعای فوق حقیر همچنان خرق تمام حجب نور را برداشت نمی‌کنم، در اینجا فراز مورد نظر شما «حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» مقدمه‌ای به این صورت دارد که « أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ» و ضیاپ ابصار القلوب مطابق حدیث دیگری از عقل است چون عقل به عنوان چراغ دل معرفی شده است. در کتاب وافی مطلب جالبی در این زمینه دارد:

الوافي، ج‏1، ص: ۴۹۷ و ۴۹۸و الأنوار الأربعة هي الجواهر القدسية العقلية التي هي وسائط جوده تعالى و ألوانها كناية عن اختلاف أنواعها الذي هو سبب اختلاف الأنواع الرباعية في هذا العالم الحسي كالعناصر و الأخلاط و أجناس الحيوانات أعني الإنسان و البهائم و السباع و الطيور و مراتب الإنسان أعني الطبع و النفس الحساسة و النفس المتخيلة و العقل و أجناس المولدات كالمعدن و النبات و الحيوان و الإنسان و ضمير هو في قوله ع و هو العلم راجع إلى العرش لا النور الأبيض كما ظن فبعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنين لأن بنور العقل يكون أبصار القلوب و بهما عاداه الجاهلون لأن الجهل منشؤه الظلمة التي هي ضد النور و المعاداة إنما يكون بين الضدين و بهما يبتغي الوسيلة إلى اللَّه لأن كل شي‏ء يرجع إلى أصله و غايته اللذين منهما نشأ و يطلبهما و يتوسل بهما و منشأ كل شي‏ء النور المخلوق أولا من نور العظمة كما مر بيانه مرارا

و نور عظمت که در دعای مورد اشاره‌ی شما هم بیان شده است (فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ) همان نوری است که در روایات دیگر داریم خداوند رسولش و امیر مؤمنان علیهماالسلام را از آن خلق کرد و این همان نوری است که شعاعی از آن بر کوه تابید و کوع متلاشی شد وَ خَرَّ‌ مُوسَىٰ صَعِقًا و این منشأ کل شیء هم همان عقل نخست و صادر اول است ... بنابراین دعای مورد نظر شما که صحبت از خرق حجب نورانی می‌کند مد نظرش نمی‌تواند تمام حجب نورانی از جمله خود نور عظمت و عقل باشد ...

در مورد آن آیه هم حق با شماست، منظور حقیر هم این بود که ضمایر به خداوند باز می‌گردند ... خداوند باطن را به ظاهر می‌پوشاند و باطن را از نظر غایب می‌کند و ستر خداوند می‌تواند حجاب مقابل ظاهر رسولش و آگاهی رسولش هم ایجاد کند اما این به معنای نفی واسطه‌ بودن رسول خدا نیست، بلکه نفی هوشیاری او در این واسطه‌گری را می‌رساند که اراده‌ی خداوند به آن تعلق گرفته است.

یک زندیق نزد امیر مؤنان علیه‌السلام رسید و گفت تناقضات زیادی در قرآن دیده‌ام و نمی‌توانم به اسلام ایمان بیاورم مگر اینکه برایم رفعشان کنی ... بعد اگر درست خاطرم باشد در میان آنها پرسید چرا در قرآن یکجا آمده است «اللَّـهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا» و در جای دیگر گفته شده «قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»؟ امام علیه‌السلام فرمودند تناقضی نیست، آیا ندیدی که خداوند در باره‌ی فرشتگان فرموده است که «وَهُم بِأَمْرِ‌هِ يَعْمَلُونَ»؟ کسی که فرمان کاری را بدهد هم فاعل آن کار است مثل پادشاهی که دستوری دهد و عمّال او انجامش دهند و مردم بگویند پادشاه چنان کرد با اینکه در عمل این عمّال او بوده‌اند که چنان کرده‌اند ... [نقل به مضمون]. در اینجا هم همینطور است خداوند می‌فرماید که به ابلیس چنان گفته است و یا به فرشتگان پیام داده که به پیامبرانش برسانند اما این به آن معنا نیست که ابلیس یا آن فرشتگان بدون واسطه با خداوند حرف زده باشند، بلکه همینکه پیام در انتها بی کم و کاست به خداوند برسد کافی است که کلام خدا به حساب آید اگر چه با واسطه انتقال یافته باشد. اگر این واسطه‌ها را دنبال کنید هم خواهید دید که مثلاً در مقام وحی واسطه‌هایی مانند مرکب و قلم و لوح و اسرافیل و میکائیل در کارند تا جبرئیل خبری را برای پیامبری بیاورد، علیهم‌السلام‌أجمعین. اما اینکه خود قلم چگونه از خداوند مطلب را دریافت می‌کند بحث دیگری است و جز این نیست که از خداوند ثابت و مستقل از زمان جز با واسطه افعال متغیر و مختلف سر نمی‌زند ... واسطه‌ی اولی که کثرت از ایشان آغاز می‌شود و تغییرات و تحولات از ایشان شروع می‌شود هم اهل بیت علیهم‌السلام هستند، چنانکه در روایتی هم داریم که معصوم علیه‌السلام فرمود که خداوند ما را خلق کرد و خموش بودیم، پس به ذکر خودش ناطقمان ساخت ... یعنی حرکت و تحول و تغییرات که از مصادیق کثرت وجود است در یکی از مراتب نازله‌ی وجودی اهل بیت علیهم‌السلام بروز و تجلی پیدا کرد خلقت فرشتگان و مقام عقل و سایر موجودات ذیل این مرتبه است اگر اشتباه نکنم :Gig:

در اینکه خداوند می‌تواند آنطور که شما می‌فرمایید عمل کند اگر بخواهد هیچ شکی نیست، خداوند قادر است ... اما خداوند قادر است علیت وضع شده‌ی خودش را هم تغییر بدهد ولی هرگز این کار را نمی‌کند تا ضرورتی مطرح شود (مثلاً در معجزه برای اثبات رسالت یک حجت الهی)، تا ضرورتی نباشد حکیم هرگز حکمت خودش را نقض نمی‌کند و اگر می‌خواست راه دیگری برای اعطای فیض قرار دهد نظام عالم وجود به گونه‌ی دیگری می‌شد و البته «وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» و در مقیاس خداوندی خدا هم «علم» او عین «عمل» اوست و جدایی بینشان نیست ...

یا علی


سلام
مقصود بحث اثبات امکان ارتباط مستقیم بین خدای تعالی و مخلوق بود و اگر یک مورد ثابت شود کافی است و این نافی طریق عادی که همان طریق اسباب است نمی کند
لذا همان مکالمه مستقیم خدای تعالی و ابلیس که بدون واسطه بوده برای اثبات این امر کافی است
باقی مطالب حواشی یا مصداقی است و هریک سر جای خودش جای بحث دارد
یا علیم[/]

محی الدین;557337 نوشت:

سلام
مقصود بحث اثبات امکان ارتباط مستقیم بین خدای تعالی و مخلوق بود و اگر یک مورد ثابت شود کافی است و این نافی طریق عادی که همان طریق اسباب است نمی کند
لذا همان مکالمه مستقیم خدای تعالی و ابلیس که بدون واسطه بوده برای اثبات این امر کافی است
باقی مطالب حواشی یا مصداقی است و هریک سر جای خودش جای بحث دارد
یا علیم

سلام علیکم،
... قصد کش دادن بحث را ندارم و ان شاء الله آخرین پست حقیر باشد، به نظرم آمد که شما طوری منظور حقیر را برداشت کرده‌اید که واقعاً منظورم نبوده بخاطر همین باز این پست را می‌زنم ... :Gig::Ghamgin:
راستش حقیر امکان ارتباط مستقیم بین خدای تعالی و مخلوق را برای خداوند قبول دارم چون فاعلیت خداوند به کمال است اما این امکان را برای هر مخلوقی جز برای اهل بیت علیهم‌السلام (شاید در واقع بجز فقط برای رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله؟) منتفی می‌دانم چون قابلیت قابل برای این ارتباط بی‌واسطه نقص دارد و کامل نیست ... مثال صحبت خداوند با حضرت موسی علیه‌السلام و سایر انبیاء و فرشتگان علیهم‌السلام و ابلیس ملعون را هم با واسطه می‌دانم ...
به بیان دیگر در مورد اینکه فرمودید:

محی الدین;556019 نوشت:

1- معنای ارتباط مستقیم آن نیست که هرکس ارتباط مستقیم یافت به لحاظ درجه وجودی به مقام صادر اول ارتقا می یابد بلکه حق تعالی احکام وسائط را منتفی می سازد و با بنده اش رابطه برقرار می کند . دقت کنید احکام وسائط را منتفی می سازد که او بر هر چیزی قادر است
2- سخن گفتن یا در مقام صادر اولی است که جلوه گاه عال فی دنوه است یا حق تعالی اصطلاحا خرق حجب می کند و رابطه برقرار می فرماید که محل ظهور دان فی علوه است

فرقی ندارد که شخص آنقدر بالا باشد که در مقام «أو أدنی» باشد یا خداوند حجاب‌ها را بین خودش و بنده‌اش خرق کند، اگر بین خداوند و بنده‌اش آن حجاب‌ها کامل برداشته شود این خودش می‌شود مقام «أو أدنی» و اینطور نیست که خداوند و بنده‌اش یک مکان‌های فیزیکی داشته باشند که با بودن یا نبودن حجاب‌ها نسبت به هم در یک جایگاه باشند، پرده‌ها که کنار برود این خودش مقام أو أدنی است و دیگر شیعه و سنی قبول دارند که این مقام شخص رسول خداست صل‌الله‌علیه‌وآله، و حداکثر اهل بیت ایشان علیهم‌السلام.
اگر خداوند با کسی که در مقام «أو أدنی» نیست مانند کسی که در این مقام است برخورد کند، این عین ظلم است و احتمال ظلم بر خداوند منتفی است، بماند که خود آن شخص هم توان و تحمل آن جایگاه قرب ولو لحظه‌ای را نخواهد داشت چنانکه کوه تکه‌تکه شد و موسی علیه‌السلام از هول آن قالب تهی کردند.
در واقع حقیر حتی با امکان دریافت بی‌واسطه‌ی فیض خدا توسط غیر اهل بیت علیهم‌السلام هم نمی‌توانم کنار بیایم و به نظرم می‌رسد که چنین مطلبی خلاف اصول فلسفه و عرفان اسلامی باشد. اما بالاتر از آن اینکه نظر حقیر یک نظر شخصی است و نه تخصصی :ok: و این پست را هم فقط برای آن نوشتم که گفته باشم که به عنوان یک فرد عامّی با دلایل شما متقاعد نشدم، :Gig: با این وجود ان شاء الله شما و سایر اساتید موضعتان را بر اساس اطلاعات و تحلیل‌های تخصصی اتخاذ کرده و می‌کنید و حقیر و امثال حقیر هم از تبادل نظراتتان استفاده می‌کنیم.
با تشکر از همراهی‌اتان در این بحث، :Gol:
خداوند پشت و پناهتان باشد،
یا علی

[="Black"]اعوذ بالله سمیع العلیم من الشیطان العین الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم


چه با واسطه و چه بی واسطه انسان باید راه مستقیم را برود.
عده ای میگویند راه مستقیم راه خداست.
عده ای میگویند راه انبیاء نیز راه مستقیم است.
به عبارتی انبیاء از خداوند جدا نیستند.یعنی واسطه قرار دادن انبیاء اشکالی ندارد ، زیرا انبیاء نشانه بارز راه مستقیم هستند.

هر روز در نماز میخوانیم : اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ

یعنی راه راست راه مستقیم است.

حال راه مستقیم چه راهی است؟


در آیه 56 سوره هود آمده است : إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

یعنی راه مستقیم راه خداست.


در آیه 101 سوره آل عمران امده است : وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

هرکس به خدا تمسک جوید به راه راست هدایت میشود.

این آیات دلیل نمیشود که نتوان انبیاء را برای قدم گذاشتن در راه راست و هدایت شدن واسطه قرار داد.

زیرا در هیچ آیه ای نیامده است و در هیچ روایتی نیامده است که نمی توان انبیاء را واسطه قرار داد و ....

در آیات 3 و 4 سوره یس آمده است : إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ / عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

راه مستقیم راه انبیاست.

در جایی از قرآن نیامده است که بین راه مستقیم و راه مستقیم فرق وجود دارد.
یعنی اگر با تمسک جستن و خواستن از خداوند می توان به راه راست رفت و به مقصد رسید.

با تمسک جستن و واسطه قرار دادن انبیاء هم می توان به را راست رفت و به مقصد رسید.[/]

امام عشق;557376 نوشت:
اعوذ بالله سمیع العلیم من الشیطان العین الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم


چه با واسطه و چه بی واسطه انسان باید راه مستقیم را برود.
عده ای میگویند راه مستقیم راه خداست.
عده ای میگویند راه انبیاء نیز راه مستقیم است.
به عبارتی انبیاء از خداوند جدا نیستند.یعنی واسطه قرار دادن انبیاء اشکالی ندارد ، زیرا انبیاء نشانه بارز راه مستقیم هستند.

هر روز در نماز میخوانیم : اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ

یعنی راه راست راه مستقیم است.

حال راه مستقیم چه راهی است؟


در آیه 56 سوره هود آمده است : إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

یعنی راه مستقیم راه خداست.


در آیه 101 سوره آل عمران امده است : وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

هرکس به خدا تمسک جوید به راه راست هدایت میشود.

این آیات دلیل نمیشود که نتوان انبیاء را برای قدم گذاشتن در راه راست و هدایت شدن واسطه قرار داد.

زیرا در هیچ آیه ای نیامده است و در هیچ روایتی نیامده است که نمی توان انبیاء را واسطه قرار داد و ....

در آیات 3 و 4 سوره یس آمده است : إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ / عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

راه مستقیم راه انبیاست.

در جایی از قرآن نیامده است که بین راه مستقیم و راه مستقیم فرق وجود دارد.
یعنی اگر با تمسک جستن و خواستن از خداوند می توان به راه راست رفت و به مقصد رسید.

با تمسک جستن و واسطه قرار دادن انبیاء هم می توان به را راست رفت و به مقصد رسید.

باسلام وتقدیر از شما .
در باره صراط مستقیم توجه داشته باشید :

از بررسی آیات قرآن استفاده می‏شود، مقصود از "صراط مستقیم" طریق خداشناسی و دین و پای بند بودن به انجام دستور خدا است . مقصود از صراط مستقیم، دین و آئین الهی است، و انحراف از جاده دین، گمراهی و ضلالت است. قرآن از راه حق تعبیر به "صراط مستقیم" کرده ، از این نظر که راه راست نزدیک‏ترین راه به مقصود است.
علامه طباطبایی درباره مزایا و خصوصیات صراط مستقیم گفته است: معلوم می‏شود که صراط مستقیم حافظ و جامع تمامی سبیل‏ها و راه‏های به سوی خدا است، یعنی در واقع هر سبیلی به مقداری که از حقیقت صراط مستقیم برخوردار است، به خدا می‏رساند ،در حالی که صراط مستقیم بدون هیچ قید و شرط انسان را به خدا می‏رساند . به همین جهت است که خداوند آن را به این نام خوانده است زیرا (صراط) فقط به راه های روشن گفته می‏شود و ماده اصلی آن به معنای بلعیدن است ،گویا چنان رهروان خود را در خود فرو می‏برد که احتمال هرگونه انحراف و خروج از جاده را درباره آنان معدوم می‏سازد.(1)
"صراط" یعنی راه روشن‌، و "مستقیم‌" به معنای چیزی است که بخواهد روی پای خود بایستد یا قابل تغییر و تخلف نباشد. پس "صراط مستقیم‌" یعنی صراطی که در هدایت مردم و رساندن آن‌ها به سوی هدف و مقصدشان‌، تخلف نکند، و صد در صد نتیجه‌بخش باشد. در روایات اهل‌بیت و کلام مفسران‌، صراط مستقیم به اسلام‌، قرآن‌، پیامبر و امامان‌ و یا آیین "الله" تفسیر شده است که بازگشت به همین معنا دارد. امام صادق‌ فرمود:
"صراط مستقیم‌، طریق به سوی معرفت خدا و دو صراط است‌: یکی صراط در دنیا و دیگری در آخرت‌; امّا صراط در دنیا امامی است که اطاعتش بر آفریدگان واجب شده‌، صراط در آخرت‌، پلی بر روی جهنم است‌." هر کسی در این جهان از امام بر حق پیروی نماید و از راهنمایی‌های او بهره‌مند شود، از روی پلی که روی جهنم زده شده است، به راحتی عبور می‌نماید . هر که از امام بر حق پیروی نکند، از روی پل به جهنم سقوط می‌کند." (2)
درخواست صراط مستقیم از طرف مؤمنان به این معناست که هر چند ممکن است فردی در این شرایط مؤمن باشد، ولی هر لحظه با تغییر عوامل و شرایط ممکن است این نعمت از او سلب‌، و از صراط مستقیم خارج و به گمراهی کشیده شود; در این درخواست از خداوند می‌خواهد که او را در این راه ثابت ‌قدم نگه دارد. بنابراین‌، "اهْدِنَا الصِّرَ َطَ الْمُسْتَقِیم‌" گفتن مؤمنان‌، تحصیل حاصل نخواهد بود.
چنان که در روایتی حضرت علی(ع)‌در تفسیر "اهْدِنَا الصِّرَ َطَ الْمُسْتَقِیم‌" می‌فرماید: یعنی توفیقی که در گذشته به ما دادی تا بر صراط مستقیم باشیم و تو را اطاعت کنیم‌، در آینده نیز برای ما پایدار بدار.(3)

پی نوشت ها :
1. ترجمه المیزان ،ج 1،ص 52.
2. همان ،ص65.
3. معانی الاخبار، شیخ صدوق‌;، ص 33.

owari;557358 نوشت:

سلام علیکم،
... قصد کش دادن بحث را ندارم و ان شاء الله آخرین پست حقیر باشد، به نظرم آمد که شما طوری منظور حقیر را برداشت کرده‌اید که واقعاً منظورم نبوده بخاطر همین باز این پست را می‌زنم ... :Gig::Ghamgin:
راستش حقیر امکان ارتباط مستقیم بین خدای تعالی و مخلوق را برای خداوند قبول دارم چون فاعلیت خداوند به کمال است اما این امکان را برای هر مخلوقی جز برای اهل بیت علیهم‌السلام (شاید در واقع بجز فقط برای رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله؟) منتفی می‌دانم چون قابلیت قابل برای این ارتباط بی‌واسطه نقص دارد و کامل نیست ... مثال صحبت خداوند با حضرت موسی علیه‌السلام و سایر انبیاء و فرشتگان علیهم‌السلام و ابلیس ملعون را هم با واسطه می‌دانم ...
به بیان دیگر در مورد اینکه فرمودید:

فرقی ندارد که شخص آنقدر بالا باشد که در مقام «أو أدنی» باشد یا خداوند حجاب‌ها را بین خودش و بنده‌اش خرق کند، اگر بین خداوند و بنده‌اش آن حجاب‌ها کامل برداشته شود این خودش می‌شود مقام «أو أدنی» و اینطور نیست که خداوند و بنده‌اش یک مکان‌های فیزیکی داشته باشند که با بودن یا نبودن حجاب‌ها نسبت به هم در یک جایگاه باشند، پرده‌ها که کنار برود این خودش مقام أو أدنی است و دیگر شیعه و سنی قبول دارند که این مقام شخص رسول خداست صل‌الله‌علیه‌وآله، و حداکثر اهل بیت ایشان علیهم‌السلام.
اگر خداوند با کسی که در مقام «أو أدنی» نیست مانند کسی که در این مقام است برخورد کند، این عین ظلم است و احتمال ظلم بر خداوند منتفی است، بماند که خود آن شخص هم توان و تحمل آن جایگاه قرب ولو لحظه‌ای را نخواهد داشت چنانکه کوه تکه‌تکه شد و موسی علیه‌السلام از هول آن قالب تهی کردند.
در واقع حقیر حتی با امکان دریافت بی‌واسطه‌ی فیض خدا توسط غیر اهل بیت علیهم‌السلام هم نمی‌توانم کنار بیایم و به نظرم می‌رسد که چنین مطلبی خلاف اصول فلسفه و عرفان اسلامی باشد. اما بالاتر از آن اینکه نظر حقیر یک نظر شخصی است و نه تخصصی

:ok: و این پست را هم فقط برای آن نوشتم که گفته باشم که به عنوان یک فرد عامّی با دلایل شما متقاعد نشدم، :Gig: با این وجود ان شاء الله شما و سایر اساتید موضعتان را بر اساس اطلاعات و تحلیل‌های تخصصی اتخاذ کرده و می‌کنید و حقیر و امثال حقیر هم از تبادل نظراتتان استفاده می‌کنیم.
با تشکر از همراهی‌اتان در این بحث، :Gol:
خداوند پشت و پناهتان باشد،
یا علی

سلام
من تعجبم که شما یک سمت قضیه را قبول دارید و سمت دیگر را نه
برادر وقتی از یک طریقی حق تعالی مستقیم با مخلوقش ارتباط برقرار می کند همان مسیر ، مسیر وصل مخلوق است به خالق و البته به مدد و ایصال الهی
که اگر نبی اکرم ص هم به مقام اوادنی رسیده به مدد الهی بوده است
و اما شرایط خاص بله برای این ارتباط مستقیم از این سو شرایط خاص لازم است و اشاره است به این شرایط خاص آیه :
و اذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین
که اشاره است به زمینه سازی شرایط بحرانی برای ارتباط مستقیم با حق تعالی
و اما قضیه ظلم
چطور میتوان مرزوق دائم از مقام او ادنی را با کسی که لحظه ای بدان القا شده یکسان پنداشت دیگر اینکه هدف از این ارتباط هم مهم است یک وقت با نبی اکرم ص برای محبت مکالمه مستقیم میشود و یک وقت با ابلیس لعین بخاطر عتاب ووو
لازم به توضیح است که هرچند طی مراتب ضروری است اما نحوه آن یکسان نیست چه بسا برای سالکی رهی صد ساله پیموده میشود اما همان راه را یک فردی بخاطر استعدادش یا شرایط ویژه اش یک شبه طی می نماید و یا فردی در چند لحظه . دقت کنید
یا علیم

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی

صادق;557434 نوشت:

باسلام وتقدیر از شما .
در باره صراط مستقیم توجه داشته باشید :

از بررسی آیات قرآن استفاده می‏شود، مقصود از "صراط مستقیم" طریق خداشناسی و دین و پای بند بودن به انجام دستور خدا است . مقصود از صراط مستقیم، دین و آئین الهی است، و انحراف از جاده دین، گمراهی و ضلالت است. قرآن از راه حق تعبیر به "صراط مستقیم" کرده ، از این نظر که راه راست نزدیک‏ترین راه به مقصود است.

سپاس و تشکر از شما بابت نقد زیبایتان.

فکر کنم قسمت ابتدایی متن شما با دیگر قسمتها کمی در تضاد باشد.
در قسمت ابتدایی فرموده اید صراط مستقیم : طریق خداشناسی و دین ، و پای بند بودن به انجام دستور خداست.

در متنی که از استاد فرزانه علامه طباطبایی نقل فرموده اید فراتر از قسمت اول را بیان داشته است.

صادق;557434 نوشت:

علامه طباطبایی درباره مزایا و خصوصیات صراط مستقیم گفته است: معلوم می‏شود که صراط مستقیم حافظ و جامع تمامی سبیل‏ها و راه‏های به سوی خدا است، یعنی در واقع هر سبیلی به مقداری که از حقیقت صراط مستقیم برخوردار است، به خدا می‏رساند ،در حالی که صراط مستقیم بدون هیچ قید و شرط انسان را به خدا می‏رساند . به همین جهت است که خداوند آن را به این نام خوانده است زیرا (صراط) فقط به راه های روشن گفته می‏شود و ماده اصلی آن به معنای بلعیدن است ،گویا چنان رهروان خود را در خود فرو می‏برد که احتمال هرگونه انحراف و خروج از جاده را درباره آنان معدوم می‏سازد.(1)


حضرت علامه تمام راه های رسیدن به خدا را یکجا درون واژه صراط میبینند.

یعنی صراط یک شاه راه است که تمام راه های دیگری که ما را به خدا میرساند وارد این شاه راه میشود.
راه های مانند : زهد ، حلم ، طریق ، شجاعت ، علم و ..... به این شاه راه ختم میشود.
به عبارتی صراط مستقیم تمام این موراد را شامل میشود.و پلی است از پلهایی که انسان را به خدا میرساند.

چرا از واژه اهدنی استفاده نشده است و از واژه اهدنا استفاده شده است.
زیرا اهدنی در اهدنا بیمه شده است و اهدنا خیر و برکت را به اتمام رسانده است. و ....

صادق;557434 نوشت:

"صراط" یعنی راه روشن‌، و "مستقیم‌" به معنای چیزی است که بخواهد روی پای خود بایستد یا قابل تغییر و تخلف نباشد. پس "صراط مستقیم‌" یعنی صراطی که در هدایت مردم و رساندن آن‌ها به سوی هدف و مقصدشان‌، تخلف نکند، و صد در صد نتیجه‌بخش باشد. در روایات اهل‌بیت و کلام مفسران‌، صراط مستقیم به اسلام‌، قرآن‌، پیامبر و امامان‌ و یا آیین "الله" تفسیر شده است که بازگشت به همین معنا دارد. امام صادق‌ فرمود:
"صراط مستقیم‌، طریق به سوی معرفت خدا و دو صراط است‌: یکی صراط در دنیا و دیگری در آخرت‌; امّا صراط در دنیا امامی است که اطاعتش بر آفریدگان واجب شده‌، صراط در آخرت‌، پلی بر روی جهنم است‌." هر کسی در این جهان از امام بر حق پیروی نماید و از راهنمایی‌های او بهره‌مند شود، از روی پلی که روی جهنم زده شده است، به راحتی عبور می‌نماید . هر که از امام بر حق پیروی نکند، از روی پل به جهنم سقوط می‌کند." (2)
درخواست صراط مستقیم از طرف مؤمنان به این معناست که هر چند ممکن است فردی در این شرایط مؤمن باشد، ولی هر لحظه با تغییر عوامل و شرایط ممکن است این نعمت از او سلب‌، و از صراط مستقیم خارج و به گمراهی کشیده شود; در این درخواست از خداوند می‌خواهد که او را در این راه ثابت ‌قدم نگه دارد. بنابراین‌، "اهْدِنَا الصِّرَ َطَ الْمُسْتَقِیم‌" گفتن مؤمنان‌، تحصیل حاصل نخواهد بود.
چنان که در روایتی حضرت علی(ع)‌در تفسیر "اهْدِنَا الصِّرَ َطَ الْمُسْتَقِیم‌" می‌فرماید: یعنی توفیقی که در گذشته به ما دادی تا بر صراط مستقیم باشیم و تو را اطاعت کنیم‌، در آینده نیز برای ما پایدار بدار.(3)

پی نوشت ها :
1. ترجمه المیزان ،ج 1،ص 52.
2. همان ،ص65.
3. معانی الاخبار، شیخ صدوق‌;، ص 33.

تمام سخنان شما درست و متین.
اما یک نکته قابل ذکر وجود دارد.

به طور کلی صراط راهی است که اگر انسان در آن قدم بگذارد هدایت میشود و به سعادت میرسد.
حضرت علی (ع) هم فرموده اند :
راه مستقیم ، راه میانه و وسط است. انحراف به چپ و راست مایه گمراهی و راه وسط (صراط المستقیم) جاده هدایت است.
کافی جلد 8 ، صفحه 67


طبق آیات قرآن صراط راه خداوند و راه انبیاء است و فرقی ندارد ، زیرا هر دوی این راه ها یکی است. یعنی راه واحد است.
یعنی در این راه نمی توان بدون یکی از این دو قدم گذاشت.
قرآن و اهل بیت. (اشاره به حدیث ثقلین)

شما میخواهید به مهمانی بروید صاحب خانه به شما آدرس را میدهد (صراط المستقیم) - صاحب خانه نماینده ای (انبیاء) در بین راه دارد ، شما میتوانید مستقیم با صاحب خانه تماس بگیرید (قرآن) و آدرس را بپرسید ، یا می توانید در بین راه به واسطه ی این نمایندگان (انبیاء) راه (صراط المستقیم) را درست طی کنید.
در این بین فرقی بین راه خدا و راه انبیاء ندارد ، برای این خداوند راه خود و انبیاء را یکی بیان کرده است که اگر در بین راه احساس کرده ایم در حال خروج از مسیر هستیم ، انبیاء را واسطه قرار دهیم تا از مسیر خارج نشویم. و دقیقا میخواهد بفهماند حدیث ثقلین را فراموش نکنیم.
یعنی قرآن و اهل بین از هم جدا نیستند و یکی هستند.
یعنی اگر شخصی بگویید بدون معصومین(ع) می تواند به خدا برسد غلط است.یعنی رسیدن به خداوند بدون واسطه قرار دادن معصومین(ع) امکان پذیر نیست.
در مقابل اگر شخصی هم بگوید فقط با معصومین(ع) می توان به خدا رسید هم غلط است.

به همین دلیل


در آیه 56 سوره هود آمده است : إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

یعنی راه مستقیم راه خداست.


در آیات 3 و 4 سوره یس آمده است : إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ / عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

راه مستقیم راه انبیاست.


[/]

امام عشق;557463 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی

[/][/]سپاس و تشکر از شما بابت نقد زیبایتان.

فکر کنم قسمت ابتدایی متن شما با دیگر قسمتها کمی در تضاد باشد.
در قسمت ابتدایی فرموده اید صراط مستقیم : طریق خداشناسی و دین ، و پای بند بودن به انجام دستور خداست.

در متنی که از استاد فرزانه علامه طباطبایی نقل فرموده اید فراتر از قسمت اول را بیان داشته است.


حضرت علامه تمام راه های رسیدن به خدا را یکجا درون واژه صراط میبینند.

یعنی صراط یک شاه راه است که تمام راه های دیگری که ما را به خدا میرساند وارد این شاه راه میشود.
راه های مانند : زهد ، حلم ، طریق ، شجاعت ، علم و ..... به این شاه راه ختم میشود.
به عبارتی صراط مستقیم تمام این موراد را شامل میشود.و پلی است از پلهایی که انسان را به خدا میرساند.

چرا از واژه اهدنی استفاده نشده است و از واژه اهدنا استفاده شده است.
زیرا اهدنی در اهدنا بیمه شده است و اهدنا خیر و برکت را به اتمام رسانده است. و ....

[=#800080][=114]

تمام سخنان شما درست و متین.
اما یک نکته قابل ذکر وجود دارد.

به طور کلی صراط راهی است که اگر انسان در آن قدم بگذارد هدایت میشود و به سعادت میرسد.
حضرت علی (ع) هم فرموده اند :
راه مستقیم ، راه میانه و وسط است. انحراف به چپ و راست مایه گمراهی و راه وسط (صراط المستقیم) جاده هدایت است.
کافی جلد 8 ، صفحه 67


طبق آیات قرآن صراط راه خداوند و راه انبیاء است و فرقی ندارد ، زیرا هر دوی این راه ها یکی است. یعنی راه واحد است.
یعنی در این راه نمی توان بدون یکی از این دو قدم گذاشت.
قرآن و اهل بیت. (اشاره به حدیث ثقلین)

شما میخواهید به مهمانی بروید صاحب خانه به شما آدرس را میدهد (صراط المستقیم) - صاحب خانه نماینده ای (انبیاء) در بین راه دارد ، شما میتوانید مستقیم با صاحب خانه تماس بگیرید (قرآن) و آدرس را بپرسید ، یا می توانید در بین راه به واسطه ی این نمایندگان (انبیاء) راه (صراط المستقیم) را درست طی کنید.
در این بین فرقی بین راه خدا و راه انبیاء ندارد ، برای این خداوند راه خود و انبیاء را یکی بیان کرده است که اگر در بین راه احساس کرده ایم در حال خروج از مسیر هستیم ، انبیاء را واسطه قرار دهیم تا از مسیر خارج نشویم. و دقیقا میخواهد بفهماند حدیث ثقلین را فراموش نکنیم.
یعنی قرآن و اهل بین از هم جدا نیستند و یکی هستند.
یعنی اگر شخصی بگویید بدون معصومین(ع) می تواند به خدا برسد غلط است.یعنی رسیدن به خداوند بدون واسطه قرار دادن معصومین(ع) امکان پذیر نیست.
در مقابل اگر شخصی هم بگوید فقط با معصومین(ع) می توان به خدا رسید هم غلط است.

به همین دلیل


در آیه 56 سوره هود آمده است : إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

یعنی راه مستقیم راه خداست.


در آیات 3 و 4 سوره یس آمده است :إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ / عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

راه مستقیم راه انبیاست.



باسلام وتقدیر از شما گرامی که برا ی درک بهتر از آموزه های دینی تلاش می کنید .
گرچه در نظر نداشتم که در اصل مسله مورد بحث وارد بشوم چون قبلا در این باره مطالب لازم را بیان نموده ام .
ولی در پست شما به نظرم آمد نکته ی یاد شده را برای شما گرامی یاد آوری نمایم .
ولی در باره این فراز از کلام تان که گفته اید :

........در مقابل اگر شخصی هم بگوید فقط با معصومین(ع) می توان به خدا رسید هم غلط است.
باید توجه داشته داشته باشید :
در روایات در باره این که تنها راه سعادت ورسیدن به خدا راه معصومین ع است به روشنی سخن گفته شده که به چند نمونه از آن اشاره می‌گردد:
امام باقر (ع) فرمود: افضل البقاع ما بین الرکن و المقام، ولو ان رجلا عمر ما عمر نوح، یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک المکان، ثم لقی الله بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیا؛ (1)
اگر کسی به اندازه عمر نوح عمر کند و در بهترین محل که بین رکن و مقام است، روزها روزه و شب‌ها مشغول عبادت باشد، اما بدون ولایت ما اهل بیت از دنیا برود، آن عبادت‌ها برای او هیچ نفعی ندارد.
در روایت دیگر آمده: لو ان رجلا قام لیله و صام نهاره، و تصدق لجمیع ماله و حج جمیع دهره، و لم یعرف ولایه ولی الله فیو الیه، ما کان له علی الله حق فی ثوابه و لا کان من اهل الایمان؛ (2) اگر کسی شب‌ها به نماز و عبادت بپردازد و روزها روزه باشد، همه اموال خود را صدقه دهد و هر سال حج به جا آورد، اما ولایت ولی الله را نشناسد و نپذیرد ، هیچ گونه حقی بر خداوند در گرفتن پاداش عمل خود ندارد و اهل ایمان محسوب نمی‌شود.
امام صادق (ع) فرمود:
فوالله لو ان رجلا عبدالله عمرا ما بین الرکن و المقام ثم مات و لم یاتی بولایتنا لاکبه الله فی النار علی وجهه؛ (3) سوگند به خدا ! اگر کسی تمام عمر، خدا را بین رکن و مقام عبادت کند، پس از دنیا برود، در حالی که ولایت ما را به همراه نداشته باشد، خداوند او را با صورتش در آتش می‌اندازد.
بر اساس این گونه روایات تکلیف منکران ولایت و آن چه از اعمال عبادی انجام می دهند معلوم است ، ولی در این میان حساب افراد غیر معاند و قاصر با سایر منکران متفاوت است . حال باید دید که چرا ولایت بدین پایه از اهمیت است که اعتقاد به آن زمینه پذيرش سایر اعمال را فراهم می سازد؟
روشن است که هر پدیده‌ای کمال خاص خود را دارد، به گونه‌ای که اگر آن کمال حاصل نگردد، گویا آن پدیده نیز تحقق نمی‌یابد، به عنوان نمونه فصل کمال برای نوع و جنس است. اگر فصل حاصل نشود، جنس به تنها نوع را به وجود نمی‌تواند بیاورد. ولایت نیز نسبت به حقایق و معارف و احکام دین به منزله فصل مقوم است که اگر کسی ایمان به ولایت نداشته باشد و به آن عملا ملتزم نباشد، در واقع به روح و حقیقت دین عمل نکرده . از این رو حکیم و عارف بزرگ معاصر امام خمینی گفته :
ولایت کمال دین و اتمام نعمت است . کمال دین با ولایت است. سایر عبادات و عقاید دینی و ملکات به منزله هیولا و ولایت به منزله صورت آن ظاهر دین و ولایت با آن است. (4)
یکی دیگر از عارفان نیز می‌گوید: ولایت صورت دین و فصل آن است، یعنی نسبت ولایت به دین نسبت صورت به هیولا و فصل به جنس است. هیولا بدون صورت تحقق نمی‌یابد . هم چنین جنس بدون فصل (5) .مطالعه کتاب ذیل مفید است. (6)

پی‌نوشت‌ها:
1. وسایل الشیعه، ج 1، ص 93، حدیث 12، نشر دار التراث العربی، بیروت، 1391 ق.
2. الکافی، ج 2، ص 19، حدیث 5، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق .
3. مجمع البیان، ج 7-8، ص 39، نشر دار المعرفه، بیروت 1406 ق.
4. شرح دعای ....، ص 65، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374 ش.
5.حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، ص 140، نشر فرهنگی رجا، تهران، 1372 ش .
6.سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، ص 178، نشر موسسه آثار امام، 1387 ش.

بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب مجدد خدمت استاد گرامی

صادق;557474 نوشت:

باسلام وتقدیر از شما گرامی که برا ی درک بهتر از آموزه های دینی تلاش می کنید .

بنده هم از اینکه شما برای درک بهتره ما نسبت به آموزه های دینی تلاش میکنید قدردانی میکنم.

صادق;557474 نوشت:

در روایات در باره این که تنها راه سعادت ورسیدن به خدا راه معصومین ع است به روشنی سخن گفته شده که به چند نمونه از آن اشاره می‌گردد:

چند نکته وجود دارد.

کارشناس عزیز و گرامی ابتدا خاطر نشان شوم. راه معصومین(ع) . و خود معصوم(ع) مطلقا با هم فرق میکند.

بنده طبق آیات در پستهای قبلی ثابت کرده ام راه خدا(قرآن) و راه معصومین(ع) یکی است. هر دو صراط المستقیم هستند. هر دو یک راه هستند.
شما اگر راه معصومین(ع) را بروید درواقع راه قرآن را طی میکنید و کسی نمیتواند خلاف این ادعای بنده را به اثبات برساند. و اگر کسی چنین بگوید کفر گفته است.

اما اینکه کسی راه سعادت را خود معصوم(ع) بداند ، نه تنها غلط است که کفر هم می باشد. آنوقت میشود (( اهل حق یا همان علی اللهی )) که مورد نفرین حضرت علی(ع) قرار گرفته اند.

دوست و کارشناس گرامی راه معصومین(ع) همان راه قرآن است.و هیچ کدام از هم جدا نیستند.و اینکه کسی فکر کند بدون قران و فقط با مصومین(ع) می تواند به خدا برسد غلط است. زیرا راه هر دو یکی است.

محی الدین;557450 نوشت:

سلام
من تعجبم که شما یک سمت قضیه را قبول دارید و سمت دیگر را نه
برادر وقتی از یک طریقی حق تعالی مستقیم با مخلوقش ارتباط برقرار می کند همان مسیر ، مسیر وصل مخلوق است به خالق و البته به مدد و ایصال الهی
که اگر نبی اکرم ص هم به مقام اوادنی رسیده به مدد الهی بوده است
و اما شرایط خاص بله برای این ارتباط مستقیم از این سو شرایط خاص لازم است و اشاره است به این شرایط خاص آیه :
و اذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین
که اشاره است به زمینه سازی شرایط بحرانی برای ارتباط مستقیم با حق تعالی
و اما قضیه ظلم
چطور میتوان مرزوق دائم از مقام او ادنی را با کسی که لحظه ای بدان القا شده یکسان پنداشت دیگر اینکه هدف از این ارتباط هم مهم است یک وقت با نبی اکرم ص برای محبت مکالمه مستقیم میشود و یک وقت با ابلیس لعین بخاطر عتاب ووو
لازم به توضیح است که هرچند طی مراتب ضروری است اما نحوه آن یکسان نیست چه بسا برای سالکی رهی صد ساله پیموده میشود اما همان راه را یک فردی بخاطر استعدادش یا شرایط ویژه اش یک شبه طی می نماید و یا فردی در چند لحظه . دقت کنید
یا علیم

سلام علیکم برادر عزیزم،
متوجه نمی‌شوم چرا اینطور برداشت می‌کنید که حقیر ارتباطی یک طرفه و بی‌واسطه بین خالق و مخلوق قائل هستم؟ در آن پست ابتدایی مطلبی نوشته بودم که این بیان از آن برداشت می‌شد که بعد گفتم بیانم خوب نبوده و منظورم آن نبوده است و از آن پست به بعد سعی در جبران همان نقیصه در بیانم را داشته‌ام.
بیانم از اینکه فاعلیت خداوند تامّ است ولی قابلیت قابل جز برای اهل بیت علیهم‌السلام تامّ نیست بحث ارتباط یک‌طرفه را نمی‌رساند، اعتبار ارتباط دو طرفه‌ی بدون واسطه را به یک گروه خاص می‌رساند.
ممکن است بتوان مثال‌هایی زد در مورد ابلیس که به او عتاب شد و فرشتگانی ناقل وحی الهی و پیامبری مانند حضرت موسی علیه‌السلام که کلیم‌الله بودند و زنبور عسل که به او وحی شد و کسانی که در بحبوحه‌ی خطر خداوند را خالصانه می‌خوانند ... اما اینها هیچ کدام لزوماً به معنای خرق تمامی حجب ظلمانی و نور نیست (در مورد مثال آخر دقیقاً برطرف شدن تنها اکثر حجاب‌های ظلمانی منظور است و کاری به حجب نوری ندارد)، اگر باشد لااقل به معنای برداشته شدن حجاب‌های نور ابتدایی (اهل بیت علیهم‌السلام) نیست، لااقل حقیر نمی‌توانم خیلی قاطع اینطور نتیجه بگیرم و در چند پست اخیر سعی کردم دلایلم را توضیح بدهم که چرا فکر می‌کنم که نشود دور زده شدن اهل بیت علیهم‌السلام را نتیجه گرفت، حتی برای لحظاتی کوتاه.

با این وجود حقیر مبنای علمی قوی‌ای ندارم و احتمال اینکه کلاً در اشتباه باشم هم زیاد است. به طور خاص الآن موضع مستحکمی نسبت به این دو مورد که در ذیل می‌آورم ندارم و ممنون می‌شوم اگر راهنمایی بفرمایید:
۱. در مواردی که صحبت از فیض عظیمی است شخص یا موجودی که طرف ارتباطی خداوند است چه بسا تحمل دریافت فیض بی‌واسطه را نداشته باشد و نیاز به واسطه در این بین ضروری خواهد بود ... هم به لحاظ عدالت و هم برای اینکه شخص هلاک نشود
۲. در مواردی که صحبت از فیض عظیمی نباشد لزومی ندارد که خداوند واسطه‌هایش را دور بزند و یا خرق حجب کند ولی اگر ضرورت ایجاب کند نفی عدالت نمی‌کند
فکر کنم مد نظر شما هم مورد دوم باشد ... اما سؤال حقیر این است که آیا از خداوند فیض کوچک سر می‌زند؟ خداوند در مقیاس وحدت وجود افاضه‌ی فیض دارد نه در مقیاس کثرت، در مرتبه‌ی وجودی خداوند فیض خداوندی از مقام أحدیت سرازیر می‌شود ... پس طبیعی است که فیض خداوند خودش هم هنوز صورت کثرت نخواهد داشت و این تقسیم و پخش فیض کار واسطه‌هایی است که خداوند در خلقتش قرار داده است، و البته آن واسطه‌ها خودشان از خودشان وجودی ندارند و خداوند نیازی به آنها ندارد و خودش اراده کرده است که آنها باشند و اینطور عمل کنند ... به نظر حقیر وجود واسطه‌ها برای جریان فیض به عالم کثرت ضرورت عقلی دارد، به نظر شما ندارد؟ خدایی که در رتبه‌ی حقیقت وجود و وحدت وجود است چگونه در رتبه‌ی کثرت وجود اثرگذاری مستقیم و بی‌واسطه خواهد داشت؟
اگر خدای ناکرده در این پست مطلب غلطی به خداوند یا خلفا و اولیاء او به اشتباه نسبت داده‌ام ان شاء الله تذکر بدهید تا اصلاحش کنم.
با تشکر، :Gol:
یا علی

امام عشق;557477 نوشت:
[=black][=12]بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب مجدد خدمت استاد گرامی

بنده هم از اینکه شما برای درک بهتره ما نسبت به آموزه های دینی تلاش میکنید قدردانی میکنم.

[=black][=#0000ff]

چند نکته وجود دارد.

کارشناس عزیز و گرامی ابتدا خاطر نشان شوم. راه معصومین(ع) . و خود معصوم(ع) مطلقا با هم فرق میکند.

بنده طبق آیات در پستهای قبلی ثابت کرده ام راه خدا(قرآن) و راه معصومین(ع) یکی است. هر دو صراط المستقیم هستند. هر دو یک راه هستند.
شما اگر راه معصومین(ع) را بروید درواقع راه قرآن را طی میکنید و کسی نمیتواند خلاف این ادعای بنده را به اثبات برساند. و اگر کسی چنین بگوید کفر گفته است.

اما اینکه کسی راه سعادت را خود معصوم(ع) بداند ، نه تنها غلط است که کفر هم می باشد. آنوقت میشود (( اهل حق یا همان علی اللهی )) که مورد نفرین حضرت علی(ع) قرار گرفته اند.

دوست و کارشناس گرامی راه معصومین(ع) همان راه قرآن است.و هیچ کدام از هم جدا نیستند.و اینکه کسی فکر کند بدون قران و فقط با مصومین(ع) می تواند به خدا برسد غلط است. زیرا راه هر دو یکی است.

باسلام وتقدیر از شما .
جناب امام عشق .
عشق تان به ولایت دلیل بر سلوک و عاشق پیشگی تان است .
ولی در این سیر قدسی به این نصحیت حافظ شیراز توجه داشته باشید :
قطع این بادیه بی همرهی خضر من
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اینکه گفته اید راه قران وعترت یکی است جای تردید نیست وسخن حق است .
این پیام حدیث ثقلین است که رسول خدا فرمود :
إِنّی تارک فیکم ما إِن تَمسکتم بِه لنْ تَضلّوا بَعدی، اِحدهما أَعظم مِن الآخر: کِتاب الله حَبل مَمدُود مِن السَّماء إلی الأرض، و عِترَتی اَهل بیتی، لَن یَفتَرِقا حَتی یَردا عَلیَّ الحَوض، فَانْظروا کیف تَخلِفونی فیها؛ (1)
میان شما دو چیز به ودیعت می‌گذارم . مادامی که به آن تمسّک جستید ، هرگز گمراه نمی‌شوید، یکی از دیگری بزرگ تر است: کتاب خدا که ریسمان رحمت آویزان از آسمان به سوی زمین است. عترت و اهل بیت من؛ این دو هرگز جدا نمی‌شوند تا در حوض به من می‌پیوندند؛ بنگرید چگونه با ودیعت‌های من رفتار می‌کنید.
حدیث فوق در میان علماي اسلام ،چه شیعه و چه سنی از اعتباری خاص برخوردار است . کسی نمی تواند در آن شک و تردید نماید . سند آن در کمال اتقان است. نیاز به بحث و گفتگو ندارد. .
ولی در باره این گفته خود :
اما اینکه کسی راه سعادت را خود معصوم(ع) بداند ، نه تنها غلط است که کفر هم می باشد.
باید تجدید نظر نماید .
چون راه معصوم همانا خود مصعوم است و بالعکس .
زیرا مراد از راه معصوم گفته ها و سیره وسنت آنان است که کاشف از شریعت است .
واین جلوه ی از وجود آنان است .
وجود آنها به عنوان حجت خدا در گفته های آنان تجلی نموده است .
واین ربطی به مسله اهل حق ندارد .
توجه داشته باشید بر اساس آموزه‌های وحیانی و عرفانی خداوند متعال با اسمای حسنای خود در برخی مخلوقات تجلی می‌کند ،چه این که در قرآن کریم که آخرین وحی نامه آسمانی است، تجلی کرده است. امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید:
«الحمد لله المتجلّی لخلقه بخلقه؛(2) سپاس خدای را که با آفرینش خود بر آفریدگان تجلی کرد».
از این کلام حضرت معلوم می‌شود که خداوند متعال بر مخلوقات خود تجلی می‌کند. اما این که معنای این تجلی چیست و چگونه امکان دارد؟ باید گفت:
معنای تجلی خداوند بر مخلوقات با رویکردهای مختلف قابل تفسیر است . یکی از تفسیرهای آن این است که هر گاه خداوند بر مخلوقی تجلی کرد، متناسب با هدف تجلی و اسمی که با آن اسم تجلی کرده ،آن موجود مظهر آن اسم می‌شود، مثلاً در قرآن کریم آمده:
«فلمّا أتاها نودی من شاطئ الوادی الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة أنْ یا موسى إنّی أنا الله ربّ العالمین؛(3) چون موسى به آن آتش رسید، از جانب راست وادی، در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا آمد که ای موسى منم، من خداوند، پروردگار جهانیان».
از این آیه معلوم می‌شود که در پی تجلی خداوند بر آن درخت به تناسب آن درخت به عنوان لسان الله و مظهر نطق و کلام الهی به سخن آمد و گفت : خداوند و پروردگار جهانیان هستم.
نشئه انسانی در پی تجلی خدا می تواند مظهر همه اسما و صفات خداوند شود که در قرآن کریم از آن به خلیفه‌الله یاد گردیده است:
«إذ قال ربّک للملائکة إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة؛(4) به یاد آورد که پروردگارت به ملائکه فرمود: روی زمین خلیفه‌ای قرار خواهم داد».
در این آیه بر امکان، بلکه وقوع مظهریت انسان از اسمای حسنای الهی تصریح گردیده است، بدین بیان که آن گونه که از کلمه خلیفه پیداست، خلاقت به معنای جانشینی است و خلیفه در غیاب مستخلف عنه عهده‌دار مسئولیت اوست و کارهایش را به جای او انجام می‌دهد.
بی‌گمان خدایی که «على کلّ شیء شهید»(5) و«بکلّ شیء علیم»(6) و«فی السماء إله وفی الأرض إله» است، نیازی به خلیفه به مفهوم جانشینی ندارد، بنابر این خلافت الهی به معنای مظهریت اسما و صفات او خواهد بود .خلیفه خدا کسی است که مظهر صفات الهی است. از این رو در آموزه‌های عرفانی خلافت انسان کامل به معنای مظهریت او در ظهور و بروز صفات الهی تلقی گردیده و تأکید شده است که خلیفه خداوند کسی است که از هستی مجازی خود کاملاً فانی شده و محو در وجود حقیقی حق تعالى گردیده، بر اساس این رویکرد اسم اعظم (الله) جامع جمیع جهات جلال و جمال و همه اسما و صفات الهی است .
برای ظهور و تجلی او مظهر کامل لازم است تا در آینه وجود او ظهور و جلوه نماید و از رهگذر تجلیات او عالم علمی و عینی ظهور یابد. از آن جا که مظهر و آینه مقامی جز نشان دادن ظاهر ندارد و فلسفه وجودی‌اش مظهریت و آینه بودن است و هر اندازه در نشان دادن ظاهر و صاحب صورت بهتر باشد کامل‌تر است، خلیفه خداوند کسی است که مظهریت و آینه بودنش نسبت به نشان دادن اسما و صفات الهی از همه بیشتر و شأنی جز ارائه صفات حق نداشته باشد.(7)
بدین ترتیب هم نحوة مظهریت اسمای الهی و هم امکان آن به خوبی روشن و معلوم شد . تجلی اسمای حسنای الهی در یک مخلوق بدین معنا است که آن مخلوق صفتی از صفات الهی مثلاً علم،‌حلم رحمت، رأفت را به نحوة مظهریت دارا شود و از او ظاهر شود.

پی‌نوشت‌ها:
1.ترمذی، سنن، ج 5 ،ص663، حدیث 37788.
2. نهج البلاغه، خطبه 108.
3. قصص (28) آیه 30.
4. بقره (2) آیه 30.
5. حج (22) آیه 17.
6. بقره، آیه 231.
7. ر،ک: انسان کامل از نگاه امام خمینی، ص 88، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1388ش.

[="Tahoma"][="Navy"]

owari;557486 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،
متوجه نمی‌شوم چرا اینطور برداشت می‌کنید که حقیر ارتباطی یک طرفه و بی‌واسطه بین خالق و مخلوق قائل هستم؟ در آن پست ابتدایی مطلبی نوشته بودم که این بیان از آن برداشت می‌شد که بعد گفتم بیانم خوب نبوده و منظورم آن نبوده است و از آن پست به بعد سعی در جبران همان نقیصه در بیانم را داشته‌ام.
بیانم از اینکه فاعلیت خداوند تامّ است ولی قابلیت قابل جز برای اهل بیت علیهم‌السلام تامّ نیست بحث ارتباط یک‌طرفه را نمی‌رساند، اعتبار ارتباط دو طرفه‌ی بدون واسطه را به یک گروه خاص می‌رساند.
ممکن است بتوان مثال‌هایی زد در مورد ابلیس که به او عتاب شد و فرشتگانی ناقل وحی الهی و پیامبری مانند حضرت موسی علیه‌السلام که کلیم‌الله بودند و زنبور عسل که به او وحی شد و کسانی که در بحبوحه‌ی خطر خداوند را خالصانه می‌خوانند ... اما اینها هیچ کدام لزوماً به معنای خرق تمامی حجب ظلمانی و نور نیست (در مورد مثال آخر دقیقاً برطرف شدن تنها اکثر حجاب‌های ظلمانی منظور است و کاری به حجب نوری ندارد)، اگر باشد لااقل به معنای برداشته شدن حجاب‌های نور ابتدایی (اهل بیت علیهم‌السلام) نیست، لااقل حقیر نمی‌توانم خیلی قاطع اینطور نتیجه بگیرم و در چند پست اخیر سعی کردم دلایلم را توضیح بدهم که چرا فکر می‌کنم که نشود دور زده شدن اهل بیت علیهم‌السلام را نتیجه گرفت، حتی برای لحظاتی کوتاه.

با این وجود حقیر مبنای علمی قوی‌ای ندارم و احتمال اینکه کلاً در اشتباه باشم هم زیاد است. به طور خاص الآن موضع مستحکمی نسبت به این دو مورد که در ذیل می‌آورم ندارم و ممنون می‌شوم اگر راهنمایی بفرمایید:
۱. در مواردی که صحبت از فیض عظیمی است شخص یا موجودی که طرف ارتباطی خداوند است چه بسا تحمل دریافت فیض بی‌واسطه را نداشته باشد و نیاز به واسطه در این بین ضروری خواهد بود ... هم به لحاظ عدالت و هم برای اینکه شخص هلاک نشود
۲. در مواردی که صحبت از فیض عظیمی نباشد لزومی ندارد که خداوند واسطه‌هایش را دور بزند و یا خرق حجب کند ولی اگر ضرورت ایجاب کند نفی عدالت نمی‌کند
فکر کنم مد نظر شما هم مورد دوم باشد ... اما سؤال حقیر این است که آیا از خداوند فیض کوچک سر می‌زند؟ خداوند در مقیاس وحدت وجود افاضه‌ی فیض دارد نه در مقیاس کثرت، در مرتبه‌ی وجودی خداوند فیض خداوندی از مقام أحدیت سرازیر می‌شود ... پس طبیعی است که فیض خداوند خودش هم هنوز صورت کثرت نخواهد داشت و این تقسیم و پخش فیض کار واسطه‌هایی است که خداوند در خلقتش قرار داده است، و البته آن واسطه‌ها خودشان از خودشان وجودی ندارند و خداوند نیازی به آنها ندارد و خودش اراده کرده است که آنها باشند و اینطور عمل کنند ... به نظر حقیر وجود واسطه‌ها برای جریان فیض به عالم کثرت ضرورت عقلی دارد، به نظر شما ندارد؟ خدایی که در رتبه‌ی حقیقت وجود و وحدت وجود است چگونه در رتبه‌ی کثرت وجود اثرگذاری مستقیم و بی‌واسطه خواهد داشت؟
اگر خدای ناکرده در این پست مطلب غلطی به خداوند یا خلفا و اولیاء او به اشتباه نسبت داده‌ام ان شاء الله تذکر بدهید تا اصلاحش کنم.
با تشکر، :Gol:
یا علی


سلام
در ارتباط مستقیم حق تعالی با بنده ، حاکم ساختن حکم وحدت بر کثرت و در ارتباط بنده با حق تعالی انصراف از کثرات و توجه به واحد طریق است و البته این انصراف به ایجاد زمینه و به مدد الهی قابل تحقق است
والله اعلم[/]

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترامی دوباره خدمت شما کارشناس گرامی.


صادق;557764 نوشت:
باسلام وتقدیر از شما .
ولی در باره این گفته خود :
اما اینکه کسی راه سعادت را خود معصوم(ع) بداند ، نه تنها غلط است که کفر هم می باشد.
باید تجدید نظر نماید .
چون راه معصوم همانا خود مصعوم است و بالعکس .
زیرا مراد از راه معصوم گفته ها و سیره وسنت آنان است که کاشف از شریعت است .
واین جلوه ی از وجود آنان است .
وجود آنها به عنوان حجت خدا در گفته های آنان تجلی نموده است .
واین ربطی به مسله اهل حق ندارد .
توجه داشته باشید بر اساس آموزه‌های وحیانی و عرفانی خداوند متعال با اسمای حسنای خود در برخی مخلوقات تجلی می‌کند ،چه این که در قرآن کریم که آخرین وحی نامه آسمانی است، تجلی کرده است. امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید:
«الحمد لله المتجلّی لخلقه بخلقه؛(2) سپاس خدای را که با آفرینش خود بر آفریدگان تجلی کرد».
از این کلام حضرت معلوم می‌شود که خداوند متعال بر مخلوقات خود تجلی می‌کند. اما این که معنای این تجلی چیست و چگونه امکان دارد؟ باید گفت:
معنای تجلی خداوند بر مخلوقات با رویکردهای مختلف قابل تفسیر است . یکی از تفسیرهای آن این است که هر گاه خداوند بر مخلوقی تجلی کرد، متناسب با هدف تجلی و اسمی که با آن اسم تجلی کرده ،آن موجود مظهر آن اسم می‌شود، مثلاً در قرآن کریم آمده:
«فلمّا أتاها نودی من شاطئ الوادی الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة أنْ یا موسى إنّی أنا الله ربّ العالمین؛(3) چون موسى به آن آتش رسید، از جانب راست وادی، در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا آمد که ای موسى منم، من خداوند، پروردگار جهانیان».
از این آیه معلوم می‌شود که در پی تجلی خداوند بر آن درخت به تناسب آن درخت به عنوان لسان الله و مظهر نطق و کلام الهی به سخن آمد و گفت : خداوند و پروردگار جهانیان هستم.
نشئه انسانی در پی تجلی خدا می تواند مظهر همه اسما و صفات خداوند شود که در قرآن کریم از آن به خلیفه‌الله یاد گردیده است:
«إذ قال ربّک للملائکة إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة؛(4) به یاد آورد که پروردگارت به ملائکه فرمود: روی زمین خلیفه‌ای قرار خواهم داد».
در این آیه بر امکان، بلکه وقوع مظهریت انسان از اسمای حسنای الهی تصریح گردیده است، بدین بیان که آن گونه که از کلمه خلیفه پیداست، خلاقت به معنای جانشینی است و خلیفه در غیاب مستخلف عنه عهده‌دار مسئولیت اوست و کارهایش را به جای او انجام می‌دهد.
بی‌گمان خدایی که «على کلّ شیء شهید»(5) و«بکلّ شیء علیم»(6) و«فی السماء إله وفی الأرض إله» است، نیازی به خلیفه به مفهوم جانشینی ندارد، بنابر این خلافت الهی به معنای مظهریت اسما و صفات او خواهد بود .خلیفه خدا کسی است که مظهر صفات الهی است. از این رو در آموزه‌های عرفانی خلافت انسان کامل به معنای مظهریت او در ظهور و بروز صفات الهی تلقی گردیده و تأکید شده است که خلیفه خداوند کسی است که از هستی مجازی خود کاملاً فانی شده و محو در وجود حقیقی حق تعالى گردیده، بر اساس این رویکرد اسم اعظم (الله) جامع جمیع جهات جلال و جمال و همه اسما و صفات الهی است .
برای ظهور و تجلی او مظهر کامل لازم است تا در آینه وجود او ظهور و جلوه نماید و از رهگذر تجلیات او عالم علمی و عینی ظهور یابد. از آن جا که مظهر و آینه مقامی جز نشان دادن ظاهر ندارد و فلسفه وجودی‌اش مظهریت و آینه بودن است و هر اندازه در نشان دادن ظاهر و صاحب صورت بهتر باشد کامل‌تر است، خلیفه خداوند کسی است که مظهریت و آینه بودنش نسبت به نشان دادن اسما و صفات الهی از همه بیشتر و شأنی جز ارائه صفات حق نداشته باشد.(7)
بدین ترتیب هم نحوة مظهریت اسمای الهی و هم امکان آن به خوبی روشن و معلوم شد . تجلی اسمای حسنای الهی در یک مخلوق بدین معنا است که آن مخلوق صفتی از صفات الهی مثلاً علم،‌حلم رحمت، رأفت را به نحوة مظهریت دارا شود و از او ظاهر شود.

پی‌نوشت‌ها:
1.ترمذی، سنن، ج 5 ،ص663، حدیث 37788.
2. نهج البلاغه، خطبه 108.
3. قصص (28) آیه 30.
4. بقره (2) آیه 30.
5. حج (22) آیه 17.
6. بقره، آیه 231.
7. ر،ک: انسان کامل از نگاه امام خمینی، ص 88، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1388ش.

ذوق شما در شعر بنده را هم به ذوق آورد.

جناب کارشناس گرامی

ما علی(ع) را خدا نمیدانیم / از خدا هم جدا نمیدانیم.


حضرت علی(ع) عبد و بنده ی خداست. و هر چه دارد از جانب حق دارد.

فکر کنم بنده میگویم انگور درست است و شما میگویید عنب درست است.


وقتی شما میگویید با حضرت علی(ع) به حق میرسید یعنی میدانید که او در مسیر حق است. و راه او راه حق است.
به عبارتی باورتان این است که اگر حضرت علی(ع) کاری میکند با دست قدرت پروردگار میکند.

وقتی شما در حرم امن امام رضا(ع) میگویید ، یا ضامن آهو فرزند مرا شفا بده ، این حقیقت را قبول دارید که اگر امام رضا(ع) فرزند شما را شفا میدهد با لطف و اراده خداست.
وقتی شما خواسته ای از معصوم(ع) دارید و او را واسطه قرار میدهید به آن معنا نیست که او را مطلق بدانید ، بلکه بر این باور هستید اگر معصوم(ع) حاجت شما را بدهد از جانب معبود است.

فرموده اید می توان فقط با معصوم(ع) به خدا رسید.
چگونه میتوان با معصوم(ع) به خدا رسید!؟؟
یکی از شرایط دوست داشتن اینه که زلیخا همانند یوسف شود.یعنی اگر یوسف بردگان را آزاد میکند ، زلیخا هم بردگان را آزاد میکند.
در نهایت باعث شد زلیخا نیز به خدا برسد.

وقتی شما میگویید حضرت امام صادق (ع) را دوست میدارید و با او می توان به خدا رسید ، میبایست اخلاق دوست در شما نهادینه شود.
حضرت امام صادق (ع) میگوید مومن دروغ نمیگوید .... بحارالانوار، جلد 72 ، صفحه 172 ..... زمانی که شما دروغ نمیگویید درواقع به سخن قرآن گوش میکنید. و در مسیر حق قرار دارید.
شما که میگویید با معصوم(ع) می توان به خدا رسید .... اگر زمانی فکر کنید رفتار معصوم(ع) خارج از قرآن است ، پا در مسیر گمراهی نهاده اید.


شما وقتی میخواهید روش معصوم(ع) را طی کنید یا میدانید مسیر او و قران یکی است. یا فکر میکنید مسیر او و قرآن جداست.

اگر بدانید مسیر او و قران یکی است ، دیگر کلمه اینکه فقط با معصوم میتوان به خدا رسید بی معناست.و اعتباری ندارد.

اگر فکر کنید مسیر معصوم(ع) و مسیر قرآن حتی سر سوزنی با هم اختلاف دارند آن وقت میشود کفر و شرک به خدا. ( آنوقت نمیگویید واژه اهل حق بی معناست )

بنده سخنم را بار دیگر تکرار میکنم.
1 - نه می توان گفت : می شود به تنهایی با قرآن به خدا رسید و گفت واسطه بی معناست.
2 - نه می توان گفت : می شود با معصوم (ع) به تنهایی به خدا رسید.


پایان هر دو مسیر تباهی است. بنده تنباهی آن را صدرصد تضمین میکنم.
مصداق گزینه اول می شود خوارج.
مصداق گزینه دوم می سود اهل حق که از زمان حیات پر برکت حضرت علی(ع) ایجاد شد و مورد لعنت و نقرین آن امام همام قرار گرفته اند.
[/]

امام عشق;557850 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترامی دوباره خدمت شما کارشناس گرامی.

ذوق شما در شعر بنده را هم به ذوق آورد.

جناب کارشناس گرامی

ما علی(ع) را خدا نمیدانیم / از خدا هم جدا نمیدانیم.


حضرت علی(ع) عبد و بنده ی خداست. و هر چه دارد از جانب حق دارد.

فکر کنم بنده میگویم انگور درست است و شما میگویید عنب درست است.


وقتی شما میگویید با حضرت علی(ع) به حق میرسید یعنی میدانید که او در مسیر حق است. و راه او راه حق است.
به عبارتی باورتان این است که اگر حضرت علی(ع) کاری میکند با دست قدرت پروردگار میکند.

وقتی شما در حرم امن امام رضا(ع) میگویید ، یا ضامن آهو فرزند مرا شفا بده ، این حقیقت را قبول دارید که اگر امام رضا(ع) فرزند شما را شفا میدهد با لطف و اراده خداست.
وقتی شما خواسته ای از معصوم(ع) دارید و او را واسطه قرار میدهید به آن معنا نیست که او را مطلق بدانید ، بلکه بر این باور هستید اگر معصوم(ع) حاجت شما را بدهد از جانب معبود است.

فرموده اید می توان فقط با معصوم(ع) به خدا رسید.
چگونه میتوان با معصوم(ع) به خدا رسید!؟؟
یکی از شرایط دوست داشتن اینه که زلیخا همانند یوسف شود.یعنی اگر یوسف بردگان را آزاد میکند ، زلیخا هم بردگان را آزاد میکند.
در نهایت باعث شد زلیخا نیز به خدا برسد.

وقتی شما میگویید حضرت امام صادق (ع) را دوست میدارید و با او می توان به خدا رسید ، میبایست اخلاق دوست در شما نهادینه شود.
حضرت امام صادق (ع) میگوید مومن دروغ نمیگوید .... بحارالانوار، جلد 72 ، صفحه 172 ..... زمانی که شما دروغ نمیگویید درواقع به سخن قرآن گوش میکنید. و در مسیر حق قرار دارید.
شما که میگویید با معصوم(ع) می توان به خدا رسید .... اگر زمانی فکر کنید رفتار معصوم(ع) خارج از قرآن است ، پا در مسیر گمراهی نهاده اید.


شما وقتی میخواهید روش معصوم(ع) را طی کنید یا میدانید مسیر او و قران یکی است. یا فکر میکنید مسیر او و قرآن جداست.

اگر بدانید مسیر او و قران یکی است ، دیگر کلمه اینکه فقط با معصوم میتوان به خدا رسید بی معناست.و اعتباری ندارد.

اگر فکر کنید مسیر معصوم(ع) و مسیر قرآن حتی سر سوزنی با هم اختلاف دارند آن وقت میشود کفر و شرک به خدا. ( آنوقت نمیگویید واژه اهل حق بی معناست )

بنده سخنم را بار دیگر تکرار میکنم.
1 - نه می توان گفت : می شود به تنهایی با قرآن به خدا رسید و گفت واسطه بی معناست.
2 - نه می توان گفت : می شود با معصوم (ع) به تنهایی به خدا رسید.


پایان هر دو مسیر تباهی است. بنده تنباهی آن را صدرصد تضمین میکنم.
مصداق گزینه اول می شود خوارج.
مصداق گزینه دوم می سود اهل حق که از زمان حیات پر برکت حضرت علی(ع) ایجاد شد و مورد لعنت و نقرین آن امام همام قرار گرفته اند.

باسلام بر امام عشق .
این سخن :

1- نه می توان گفت : می شود به تنهایی با قرآن به خدا رسید و گفت واسطه بی معناست.
2 - نه می توان گفت : می شود با معصوم (ع) به تنهایی به خدا رسید.

پیام حدیث ثقلین است که قبلا توضیح داده شد .
شما در نوبت قبل مدعی بودید که راه معصوم با خود معصوم فرق دارد .
خودش انسان رابه سعادت نمی رساند ولی راهش به سعادت می رساند .
بنده مجددا عرض می کنم همان طور که راه قران از خود قران تفکیک ناپذیر است .
راه معصوم هم از خود او تفکیک نا پذیر است .
چه اینکه خود معصوم وخود قران هم عین هم اند همان طور که راه قران وراه معصوم یک راه است ونه دو راه .
قران صورت کتبیه انسان کامل وانسان کامل تمثل عینی قران کریم است .

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما

صادق;557940 نوشت:
باسلام بر امام عشق .

شما در نوبت قبل مدعی بودید که راه معصوم با خود معصوم فرق دارد .
خودش انسان رابه سعادت نمی رساند ولی راهش به سعادت می رساند .
بنده مجددا عرض می کنم همان طور که راه قران از خود قران تفکیک ناپذیر است .
راه معصوم هم از خود او تفکیک نا پذیر است .
چه اینکه خود معصوم وخود قران هم عین هم اند همان طور که راه قران وراه معصوم یک راه است ونه دو راه .
قران صورت کتبیه انسان کامل وانسان کامل تمثل عینی قران کریم است .


از شما که کارشناس سایت هستید انتظار بیشتری میرود برای با دقت خواندن مطالب.


بنده در همان پست اول که مدعی هستید گفته ام نمی توان با خود معصوم(ع) به تنهایی به خدا رسید. دلیل سخنم را گفته ام. و ابتدا بحث حدیث ثقلین را بنده مطرح کرده ام.وقتی میگویم راه معصوم(ع) و راه قرآن یکی است. یعنی وقتی میگویم با معصوم نمیتوان به تنهای به خدا رسید ، یعنی با معصوم(ع) منهای قرآن نمیتوان به خدا رسید.وقتی گروه اهل حق را در این باره مثال زده ام برای تفهیم درست مطالبم.


یک نکته دیگر به نظر بنده مومن نمیگوید با معصوم به
تنهایی میتوان به خدا رسید. زیرا کلمه تنها در جمله قرآن را نقض میکند.
تنها یعنی معصوم(ع) منهای قرآن.
بنده در پست قبلی هم گفتم بنده میگویم انگور شما میگویید عنب.[/]

امام عشق;558004 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما

از شما که کارشناس سایت هستید انتظار بیشتری میرود برای با دقت خواندن مطالب.

بنده در همان پست اول که مدعی هستید گفته ام نمی توان با خود معصوم(ع) به تنهایی به خدا رسید. دلیل سخنم را گفته ام. و ابتدا بحث حدیث ثقلین را بنده مطرح کرده ام.وقتی میگویم راه معصوم(ع) و راه قرآن یکی است. یعنی وقتی میگویم با معصوم نمیتوان به تنهای به خدا رسید ، یعنی با معصوم(ع) منهای قرآن نمیتوان به خدا رسید.وقتی گروه اهل حق را در این باره مثال زده ام برای تفهیم درست مطالبم.

یک نکته دیگر به نظر بنده مومن نمیگوید با معصوم به
تنهایی میتوان به خدا رسید. زیرا کلمه تنها در جمله قرآن را نقض میکند.
تنها یعنی معصوم(ع) منهای قرآن.
بنده در پست قبلی هم گفتم بنده میگویم انگور شما میگویید عنب.

باسلام وتقدیر از شما .
امام عشق گرامی بنده در فضل تان تردید ننمودم .
از این که این مطالب را طرح وپیگری ونقد ونظریه پردازی می کنید معلوم است که اهل فضل هستید .
از اینکه از مثال انگور وعنب استفاده کرده اید نشان می دهد اهل مثنوی معنوی هستید .
بارک الله این نکته برایم خوش آیند است .
هدف من این است کمی دقت تان را بشتر نماید تا فاضل تر شوید .
وگر نه در اصل فضل تان شک وجود ندارد .
مثلا دقت نماید :
کلمه معصوم بار معنای خاص دارد .
معصوم کسی است که ذره ی وکمتر از ذره هم از قران دور نیست .
بلکه تمثل عینی قران است .
پس معنا ندارد گفته شود معصوم منهای قران .
چون معصوم از قران منها شدنی نیست .
اگر فرض منها در کار باشد دیگر عصمت در کار نیست .
حتی رابطه معصوم رابطه جسم وجان هم نیست بلکه رابطه جان با جان است .
منها ی جان از ذات خود قابل تصور نیست .
در نتیجه این سخن که با معصوم می توان به خدا رسید درست است .
واین سخن ربطی به جریان انحرافی اهل حق ندارد .
آنها ادعایش چیزی دیگر است .
تا یادم نرفته .
مدتی است که طرح درس آموز تحت عنوان :
حکمت های آسمانی گل یاس .
روی سایت است آیا از آن تا کنون سر زده اید ؟؟
حیف است شما با این شرایط معرفتی در آن طرح مشارکت نداشته باشید .
از همین حالا از آن تاپیک دیدار نموده و از معارف فاطمی استفاده .
وبر غنای طرح بافزاید .

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام ادب و احترام خدمت کارشناس گرامی

صادق;558380 نوشت:
معصوم از قران منها شدنی نیست .

همین که این جمله را قبول دارید ، یعنی در 95% مطالب هم عقیده هستیم.
5% باقی مانده بخاطر بیان متفاوت است.

زمانی که معصوم(ع) یا بهتر بگویم امام عصر و زمانی حاظر نیست ، نمی توان گفت خود معصوم(ع). بلکه باید گفت راه معصوم(ع).
واژه خود معصوم(ص) در زمان غیبت بی معناست.

زمانی که معصوم(ع) حضور داشته باشد قرآن همانند یک کاغذ پاره است. زیرا معصوم(ع) خود قران ناطق است. (( اشاره به جنگ صفین ))


آنوقت می توان گفت :

علی مع الحق و الحق مع علی = مهدی صاحب الزمان مع الحق و الحق مهدی صاحب الزمان

معنی قــــرآن زقرآن پرس و بس ....................... وزکسی کاتش زده است اندر هوس
پیش قرآن گشت قربانی و پست
....................... تا که عین روح او قــــرآن شده است

(مولانا جلالدین محمد بلخی ، معروف به مولوی)

امام عشق;558399 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام ادب و احترام خدمت کارشناس گرامی
همین که این جمله را قبول دارید ، یعنی در 95% مطالب هم عقیده هستیم.
5% باقی مانده بخاطر بیان متفاوت است.
زمانی که معصوم(ع) یا بهتر بگویم امام عصر و زمانی حاظر نیست ، نمی توان گفت خود معصوم(ع). بلکه باید گفت راه معصوم(ع).
واژه خود معصوم(ص) در زمان غیبت بی معناست.

زمانی که معصوم(ع) حضور داشته باشد قرآن همانند یک کاغذ پاره است. زیرا معصوم(ع) خود قران ناطق است. (( اشاره به جنگ صفین ))
آنوقت می توان گفت :

علی مع الحق و الحق مع علی = مهدی صاحب الزمان مع الحق و الحق مهدی صاحب الزمان
معنی قرآن زقرآن پرس و بس وزکسی کاتش زده است اندر هوسپیش قرآن گشت قربانی و پست تا که عین روح او قرآن شده است

(مولانا جلالدین محمد بلخی ، معروف به مولوی)


باسلام وتقدیر .
بارک الله بر شما که با مولوی عزیز رفیق واز اشعار او حفظ دارید ودر جای منابش چاشنی می کنید .
در باره این بحث وآن اشعار حکیمانه مولوی در کتاب ( جلوه های عرفانی از نگاه امام خمینی ) به تفصیل بحث شده .
این تعبیر خود را اصلاح نماید :

(زمانی که معصوم(ع) حضور داشته باشد قرآن همانند یک کاغذ پاره است. زیرا معصوم(ع) خود قران ناطق است.)

چون قران در حضور وغیاب معصوم حجت خدا وعدل معصوم است ( قضیه صفین را نباید به همه جا تعمیم بدهید )
قران ناطق وسامت هر دو یک چیز می گوید .
به تعبیر ژرف ابت الله بهجت :
قران مبیین مجهولات معصوم ومعصوم مبیین متشابهات قران است .
پس این حجت خدا مکمل ومبیین هم اند .
وبه تعبیر دیگر هرکدام دو طرف یک سکه است .
قرار نیست که هم عقیده نباشیم .
به عرایض ذیل دقت نماید :

الف_ در ابتدا باید گفت بر اساس روایات زمین هیچگاه از حجت خالی نیست از این رو امام زمان در حال که غایب است به عنوان حجت الهی محسوب می شود، در این باره روایات بسیاری است که به چند نمونه از آن اشتاره می شود: مثلا فرمود: «والله ما ترک الله أرضاً منذ قبض آدم(ع) إلاّ وفیها امام یهتدى به إلى الله وهو حجته على عباده ولا تبقى الأرض بغیر امام حجة لله على عباده؛(1) سوگند به خدا که حق تعالى هرگز زمین را بدون امام که مردم را به سوی خدا هدایت نماید، نگذاشته است. او حجت خدا بر بندگانش است، و زمین هرگز بدون حجت خدا بر مردم نخواهد بود».
در روایتی دیگر ‌‌آمده: «ان الارض لا تخلو من حجه؛ (2) زمین هیچ گاه بدون حجت الهی نخواهد بود».
چه این که به طور مشخص بر خود حضرت مهدی ع اطلاق حجت شده است مثلا فرمود: «ثم الحجة الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء؛ (3) پس حجت الهی جانشین دوازدهم امام قائم منتظر حضرت مهدی است که چشم به اوست. دنیا به بقای او باقی است به برکت وجود او .
از این گونه آموزه ها به روشنی بدست می آید که امام زمان در حال غیبت نیز حجت است بخصوص این که نباید تصور شود که حجت بودن و مسئولیت امام جامعه بعد از پیامبر تنها بیان احکام بوده، بلکه امامت مقامی الهی است که غیر از رهبری ظاهری مردم، مسئولیت رهبری معنوی و باطنی را نیز به عهده دارد.
مفسر حکیم علامه طباطبایی در این باره بیان ژرفی دارد: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد. اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند.
اگر معنای امامت روشن گردد، معلوم خواهد شد که وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست. امام همچنان که وظیفه راهنمایی ظاهري مردم را به عهده دارد، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد. او است که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودن‌شان در این باب تأثیری ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد. (4)
از این تحلیل حکیمانه معلوم می‌شود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیقی دارد:
«ألاَ أنّ آل محمّد (ص) کمثل النجوم السماء إذا هَوى نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛ (5) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌کند. گویا می‌بینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمت‌های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیده‌اید».
این کلام حضرت گویای اسراری فراوان است که حقایق بسیاری را روشن می‌سازد.
ب_ گرچه اکثریت مردم از رویت خورشید امامت در عصر غیبت بی نصیب اند، ولي رویت امام معصوم در زمان غیبت نیز نصیب عالم و آدم می شود، زیرا اولا براي برخی از خواص و ياران حضرت دیدن و راهنمایی حضرت ممکن است.
برخی نقل کرده‌اند که از شیخ مفید( از علمای بسیار بزرگ شیعه در قرن پنجم ) سؤال شد: زن حامله‌ای از دنیا رفته، آیا او را به همان صورت دفن کنیم یا بچه‌ای را که در شکم دارد و زنده است، بیرون آوریم، بعد او را دفن کنیم، در پاسخ فرمود: با بچه او را دفن نمایید.
بعد از آن که پرسشگر بیرون رفت، فردی که سوار مرکبی بود، به او رسید و فرمود: شیخ گفته: بچه را بیرون آورید، سپس او را دفن نمایید. بعد از مدتی، جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، فرمود: کسی را نفرستادم و سپس تصمیم گرفت که فتوا ندهد، چون ممکن است اشتباه باشد، نامه‌ای از امام عصر (عج) برای شیخ مفید آمد که:
فتوا بدهید و بر ماست که نگذاریم که در خطا واقع شوید. شیخ بار دیگر در مسند فتوى نشست. (6)
ج_ بدون امام نظام هستی در هر دو ساحت تکوین و تشریع دچار مشکل است، بلکه از هم فرو خواهد پاشید:
در روایتی فرمود: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله (7)؛اگر امام لحظه‌ای روی زمین نباشد، زمین همانند دریا دچار تلاطم شده و بر ساکنانش موج پیدا می‌کند ».
بنابراین امام زمان (عج) امان اهل زمین می‏باشد و اگر زمین از این حجت‏ الهی خالی بماند، دنیا و اهلش نابود خواهند شد. لذا وجود امام (ع) موجب برکات بسیاری می‏باشد. پیامبر اسلام (ص) هم در این مورد فرموده است: «ای والّذی بَعثنی بالنبوه، انهم لینتفعون به وَیستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس وإن جللها السحاب؛ آری به خداوندی که مرا به پیغمبری مبعوث گردانیده است، آنها از وجود او منتفع می‏شوند و از نور ولایتش در طول غیبت بهره می‏گیرند، چنان که از آفتاب پشت پرده استفاده می‏برند».(9)
خود امام زمان (ع) در این باره فرموده است: «همان طور که از خورشید در وقتی که توسط ابرها پنهان شده است، بهره‏گیری می‏شود، از من نیز در زمان غیبتم به همان صورت بهره می‏برند و همانا من سبب آرامش و امنیت مردم روی زمین هستم، چنان که ستارگان امان اهل آسمانند».(10)
2- دیگر این که سینة امام و روح بلندش، صندوق حفظ آیین الهی است که همه اصالت‏های نخستین و ویژگی‏های آسمانی و تعلیمات دین را در خود نگاهداری می‏کند، تا دلایل الهی و نشانه‏های روشن پروردگار، باطل نگردد و به خاموشی نگراید.
3- اثر امید بخشی به مسلمانان و تربیت گروه منتظر و آگاه: ایمان و اعتقاد به امام غائب (عج) سبب امیدواری مسلمانان نسبت به آیندة پر مهر و صفای خویش در عصر ظهور امامشان می‏گردد. جامعة تشیع به اعتقاد خویش به وجود امام شاهد و زنده، هر لحظه انتظار بازگشت آن گواه را می‏کشد. شیعه هر چند امام زمان (ع) را در میان خود نمی‏بیند، اما خود را جدا از آن وجود نازنین نمی‏داند. امام غایب (عج) هم همواره مراقب حال شیعیان خویش می‏باشد چنان که خود فرموده است: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما، کوتاهی نکرده و شما را از یاد نبرده‏ایم پس تقوای الهی پیشه کنید تا از فتنه ‏ای که به شما رو می‏آورد، شما را نجات بخشیم».(11)

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، اصول کافی، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388 ق، ج 1، ص 179.
2. کافی، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388 ق، ج 1، ص 179.
3. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، نشر بلاغت، قم 1378 ش، ص 156 و 155.
4. سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام،نشر دار الکتب الاسلا میه، تهران، 1348 ش، ص 122، ص 152.
5. نهج البلاغه، خطبه 100 ، ص49 ، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1375 ش.
6. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما،نشر کتاب فروشی علمیه اسلامیه، تهران، بی تا، ص 399.
7. محمد بن یعقوب کلینی، کافی،نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق. ج 1، ص 179.
8. قندوزی، ینابیع المودة، نشر دار العلم قم بی تا، ج 3، ص 170.
9. شیخ صدوق ، کمال الدین و تمام النعمه، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران بی تا، ص 485.
10. طبرسی ، احتجاج، نشر دفتر تلیغات اسامی قم، 1376 ش، ج 2، ص 497.

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترامی دوباره خدمت کارشناس گرامی.

صادق;558426 نوشت:
این تعبیر خود را اصلاح نماید :
(زمانی که معصوم(ع) حضور داشته باشد قرآن همانند یک کاغذ پاره است. زیرا معصوم(ع) خود قران ناطق است.)

چون قران در حضور وغیاب معصوم حجت خدا وعدل معصوم است ( قضیه صفین را نباید به همه جا تعمیم بدهید )


نمیدونم چرا شما در مقام یک کارشناس و استادی فرزانه و با کمالات مطالب را با عمق نمیخوانید.
بنده پایان جمله ای که شما نقد کرده اید عرض کردم ، اشاره به جنگ صفین.
یعنی زمان و مکان خاص.
یعنی اگر بازهم صفینی به وجود آید بین قران کاغذی و قرآن ناطق فرق وجود دارد. البته در ظاهر نه در باطن.

درضمن جناب کارشناس گرامی این سخن که میگویید قضیه صفین را نمیشود به همه جا تعمیم داد درست. اما قضیه جایگاه معصوم(ع) همه جا نیست!!
اتفاقا بحث جنگ صفین به جایگاه امامت اشاره دارد.
جنگ صفین به من آموخت در صفینی دیگر تباه نشوم.
جانب کارشناس عزیز و گرامی در قضیه جنگ صفین و نوع نظرات شما و بنده یاد شعری افتادم که شنیدنش خالی از لطف نیست. البته امیدوارم حمل بر بی ادبی و گستاخی نفرمایید. بنده از سخن گفتن با شما نهایت لذت را برده ام و امید است که بازهم لذت ببرم.
تو مو می بینی و من پیچش مو /تو ابرو من اشارت های ابرو.


صادق;558426 نوشت:
الف_ در ابتدا باید گفت بر اساس روایات زمین هیچگاه از حجت خالی نیست از این رو امام زمان در حال که غایب است به عنوان حجت الهی محسوب می شود، در این باره روایات بسیاری است که به چند نمونه از آن اشتاره می شود: مثلا فرمود: «والله ما ترک الله أرضاً منذ قبض آدم(ع) إلاّ وفیها امام یهتدى به إلى الله وهو حجته على عباده ولا تبقى الأرض بغیر امام حجة لله على عباده؛(1) سوگند به خدا که حق تعالى هرگز زمین را بدون امام که مردم را به سوی خدا هدایت نماید، نگذاشته است. او حجت خدا بر بندگانش است، و زمین هرگز بدون حجت خدا بر مردم نخواهد بود».

جانب کارشناس گرامی آیا شما در زمان غیبت با حضرت ولی عصر(عج) در ارتباط هستید که میگویید با خود معصوم(ع) می توان به خدا رسید!!؟؟

یا اینکه فقط میتوانید راه معصوم(ع) که راه قرآن است را طی کنید!؟


باقی روایتهای را هم که بیان نموده اید به همین صورت!
[/]

امام عشق;558458 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب و احترامی دوباره خدمت کارشناس گرامی.

[/]
نمیدونم چرا شما در مقام یک کارشناس و استادی فرزانه و با کمالات مطالب را با عمق نمیخوانید.
بنده پایان جمله ای که شما نقد کرده اید عرض کردم ، اشاره به جنگ صفین.
یعنی زمان و مکان خاص.
یعنی اگر بازهم صفینی به وجود آید بین قران کاغذی و قرآن ناطق فرق وجود دارد. البته در ظاهر نه در باطن.
درضمن جناب کارشناس گرامی این سخن که میگویید قضیه صفین را نمیشود به همه جا تعمیم داد درست. اما قضیه جایگاه معصوم(ع) همه جا نیست!!
اتفاقا بحث جنگ صفین به جایگاه امامت اشاره دارد.
جنگ صفین به من آموخت در صفینی دیگر تباه نشوم.
جانب کارشناس عزیز و گرامی در قضیه جنگ صفین و نوع نظرات شما و بنده یاد شعری افتادم که شنیدنش خالی از لطف نیست. البته امیدوارم حمل بر بی ادبی و گستاخی نفرمایید. بنده از سخن گفتن با شما نهایت لذت را برده ام و امید است که بازهم لذت ببرم.
تو مو می بینی و من پیچش مو /تو ابرو من اشارت های ابرو.

جانب کارشناس گرامی آیا شما در زمان غیبت با حضرت ولی عصر(عج) در ارتباط هستید که میگویید با خود معصوم(ع) می توان به خدا رسید!!؟؟
یا اینکه فقط میتوانید راه معصوم(ع) که راه قرآن است را طی کنید!؟

باقی روایتهای را هم که بیان نموده اید به همین صورت!
[/][/]

باسلام وتقدیر از عاشق پیشگی تان در مباحث علمی وولایت مداری .
انشاءالله :
پیچش مو .
واشارات های ابر و.
هر دو مبارک تان باشد .
کسی که آن ستیغ را فتح کرده باشد معلوم می شود که ماشا ءالله خیلی از بتده جلو هست .
چون ((من هنوز اندر خم یک کوچه ام ))
شاید هم هنوزاول کوچه باشم وهنوز به خم کوچه هم نرسیده ام .
در پاسخ قبل مجددا دقت نماید .
قران وعترت در همه زمان ها چه غیبت وچه حضور غیر قابل انفکا ک است .
از تاپیک گل یاس حتما سر بزنید .

وپیوسته پی گیر آن طرح باش به بسیاری از پرسش های ناز تان پاسخ خواهد داد .

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما.

صادق;558462 نوشت:
قران وعترت در همه زمان ها چه غیبت وچه حضور غیر قابل انفکا ک است.

با توجه به این سخن شما نتیجه میگیریم سخن اول بنده درست بود.


امام عشق;557850 نوشت:
بنده سخنم را بار دیگر تکرار میکنم.
1 - نه می توان گفت : می شود به تنهایی با قرآن به خدا رسید و گفت واسطه بی معناست.
2 - نه می توان گفت : می شود با معصوم (ع) به تنهایی به خدا رسید.

زیرا معصوم(ع) جدای از قران نیست.

[/]

امام عشق;558467 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما.

با توجه به این سخن شما نتیجه میگیریم سخن اول بنده درست بود.

زیرا معصوم(ع) جدای از قران نیست.

باسلام .
دانشجوی عاشق پیشه .
مهم این نیست که حرف چه کسی درست بوده .
(البته نتیجه را کاملابه نفع خود مصادر ه نکنید )
مهم این است که درک مان از مسله پیرایش گردد وعمیق ترشود .
کمی در وبلاک تان نگاهی نمودم .
ماشاءالله ولایت مدار وعشق محور .
قبول باشد .
بازهم فراموشت شد که از تاپیک گل یاس سر بزنید .
ودر باره آن سخنی بگوید .
حرف های دل تان آن جا به تدریج مطرح خواهد شد .
مبادا غفلت نمای .

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادبی دوباره

صادق;558480 نوشت:
باسلام .
دانشجوی عاشق پیشه .
مهم این نیست که حرف چه کسی درست بوده .
(البته نتیجه را کاملابه نفع خود مصادر ه نکنید )
مهم این است که درک مان از مسله پیرایش گردد وعمیق ترشود .
کمی در وبلاک تان نگاهی نمودم .
ماشاءالله ولایت مدار وعشق محور .
قبول باشد .
بازهم فراموشت شد که از تاپیک گل یاس سر بزنید .
ودر باره آن سخنی بگوید .
حرف های دل تان آن جا به تدریج مطرح خواهد شد .
مبادا غفلت نمای .

البته جناب صادق کمی بی انصافی میکنید.... بنده نتیجه را به نفع خودم مصادره نکرده ام ... از ابتدا هم گفتم منظور هر دویمان یکی است ، فقط در بیان متفاوت.
اتفاقا بنده احساس میکنم انتهای تمام مطالب خداست و همه چیز به او ختم میشود.


اگر هم از تاپیک مورد نظر تا به حال دیدن نکرده ام بابت این بود که توفیق نداشتم. امیدوارم لایق شوم و این توفیق را پیدا کنم.
[/]

صادق;558426 نوشت:
باسلام وتقدیر .
بارک الله بر شما که با مولوی عزیز رفیق واز اشعار او حفظ دارید ودر جای منابش چاشنی می کنید .
در باره این بحث وآن اشعار حکیمانه مولوی در کتاب ( جلوه های عرفانی از نگاه امام خمینی ) به تفصیل بحث شده .
این تعبیر خود را اصلاح نماید :

(زمانی که معصوم(ع) حضور داشته باشد قرآن همانند یک کاغذ پاره است. زیرا معصوم(ع) خود قران ناطق است.)

چون قران در حضور وغیاب معصوم حجت خدا وعدل معصوم است ( قضیه صفین را نباید به همه جا تعمیم بدهید )
قران ناطق وسامت هر دو یک چیز می گوید .
به تعبیر ژرف ابت الله بهجت :
قران مبیین مجهولات معصوم ومعصوم مبیین متشابهات قران است .
پس این حجت خدا مکمل ومبیین هم اند .
وبه تعبیر دیگر هرکدام دو طرف یک سکه است .
قرار نیست که هم عقیده نباشیم .
به عرایض ذیل دقت نماید :

الف_ در ابتدا باید گفت بر اساس روایات زمین هیچگاه از حجت خالی نیست از این رو امام زمان در حال که غایب است به عنوان حجت الهی محسوب می شود، در این باره روایات بسیاری است که به چند نمونه از آن اشتاره می شود: مثلا فرمود: «والله ما ترک الله أرضاً منذ قبض آدم(ع) إلاّ وفیها امام یهتدى به إلى الله وهو حجته على عباده ولا تبقى الأرض بغیر امام حجة لله على عباده؛(1) سوگند به خدا که حق تعالى هرگز زمین را بدون امام که مردم را به سوی خدا هدایت نماید، نگذاشته است. او حجت خدا بر بندگانش است، و زمین هرگز بدون حجت خدا بر مردم نخواهد بود».
در روایتی دیگر ‌‌آمده: «ان الارض لا تخلو من حجه؛ (2) زمین هیچ گاه بدون حجت الهی نخواهد بود».
چه این که به طور مشخص بر خود حضرت مهدی ع اطلاق حجت شده است مثلا فرمود: «ثم الحجة الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء؛ (3) پس حجت الهی جانشین دوازدهم امام قائم منتظر حضرت مهدی است که چشم به اوست. دنیا به بقای او باقی است به برکت وجود او .
از این گونه آموزه ها به روشنی بدست می آید که امام زمان در حال غیبت نیز حجت است بخصوص این که نباید تصور شود که حجت بودن و مسئولیت امام جامعه بعد از پیامبر تنها بیان احکام بوده، بلکه امامت مقامی الهی است که غیر از رهبری ظاهری مردم، مسئولیت رهبری معنوی و باطنی را نیز به عهده دارد.
مفسر حکیم علامه طباطبایی در این باره بیان ژرفی دارد: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد. اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند.
اگر معنای امامت روشن گردد، معلوم خواهد شد که وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست. امام همچنان که وظیفه راهنمایی ظاهري مردم را به عهده دارد، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد. او است که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودن‌شان در این باب تأثیری ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد. (4)
از این تحلیل حکیمانه معلوم می‌شود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیقی دارد:
«ألاَ أنّ آل محمّد (ص) کمثل النجوم السماء إذا هَوى نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛ (5) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌کند. گویا می‌بینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمت‌های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیده‌اید».
این کلام حضرت گویای اسراری فراوان است که حقایق بسیاری را روشن می‌سازد.
ب_ گرچه اکثریت مردم از رویت خورشید امامت در عصر غیبت بی نصیب اند، ولي رویت امام معصوم در زمان غیبت نیز نصیب عالم و آدم می شود، زیرا اولا براي برخی از خواص و ياران حضرت دیدن و راهنمایی حضرت ممکن است.
برخی نقل کرده‌اند که از شیخ مفید( از علمای بسیار بزرگ شیعه در قرن پنجم ) سؤال شد: زن حامله‌ای از دنیا رفته، آیا او را به همان صورت دفن کنیم یا بچه‌ای را که در شکم دارد و زنده است، بیرون آوریم، بعد او را دفن کنیم، در پاسخ فرمود: با بچه او را دفن نمایید.
بعد از آن که پرسشگر بیرون رفت، فردی که سوار مرکبی بود، به او رسید و فرمود: شیخ گفته: بچه را بیرون آورید، سپس او را دفن نمایید. بعد از مدتی، جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، فرمود: کسی را نفرستادم و سپس تصمیم گرفت که فتوا ندهد، چون ممکن است اشتباه باشد، نامه‌ای از امام عصر (عج) برای شیخ مفید آمد که:
فتوا بدهید و بر ماست که نگذاریم که در خطا واقع شوید. شیخ بار دیگر در مسند فتوى نشست. (6)
ج_ بدون امام نظام هستی در هر دو ساحت تکوین و تشریع دچار مشکل است، بلکه از هم فرو خواهد پاشید:
در روایتی فرمود: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله (7)؛اگر امام لحظه‌ای روی زمین نباشد، زمین همانند دریا دچار تلاطم شده و بر ساکنانش موج پیدا می‌کند ».
بنابراین امام زمان (عج) امان اهل زمین می‏باشد و اگر زمین از این حجت‏ الهی خالی بماند، دنیا و اهلش نابود خواهند شد. لذا وجود امام (ع) موجب برکات بسیاری می‏باشد. پیامبر اسلام (ص) هم در این مورد فرموده است: «ای والّذی بَعثنی بالنبوه، انهم لینتفعون به وَیستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس وإن جللها السحاب؛ آری به خداوندی که مرا به پیغمبری مبعوث گردانیده است، آنها از وجود او منتفع می‏شوند و از نور ولایتش در طول غیبت بهره می‏گیرند، چنان که از آفتاب پشت پرده استفاده می‏برند».(9)
خود امام زمان (ع) در این باره فرموده است: «همان طور که از خورشید در وقتی که توسط ابرها پنهان شده است، بهره‏گیری می‏شود، از من نیز در زمان غیبتم به همان صورت بهره می‏برند و همانا من سبب آرامش و امنیت مردم روی زمین هستم، چنان که ستارگان امان اهل آسمانند».(10)
2- دیگر این که سینة امام و روح بلندش، صندوق حفظ آیین الهی است که همه اصالت‏های نخستین و ویژگی‏های آسمانی و تعلیمات دین را در خود نگاهداری می‏کند، تا دلایل الهی و نشانه‏های روشن پروردگار، باطل نگردد و به خاموشی نگراید.
3- اثر امید بخشی به مسلمانان و تربیت گروه منتظر و آگاه: ایمان و اعتقاد به امام غائب (عج) سبب امیدواری مسلمانان نسبت به آیندة پر مهر و صفای خویش در عصر ظهور امامشان می‏گردد. جامعة تشیع به اعتقاد خویش به وجود امام شاهد و زنده، هر لحظه انتظار بازگشت آن گواه را می‏کشد. شیعه هر چند امام زمان (ع) را در میان خود نمی‏بیند، اما خود را جدا از آن وجود نازنین نمی‏داند. امام غایب (عج) هم همواره مراقب حال شیعیان خویش می‏باشد چنان که خود فرموده است: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما، کوتاهی نکرده و شما را از یاد نبرده‏ایم پس تقوای الهی پیشه کنید تا از فتنه ‏ای که به شما رو می‏آورد، شما را نجات بخشیم».(11)

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، اصول کافی، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388 ق، ج 1، ص 179.
2. کافی، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388 ق، ج 1، ص 179.
3. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، نشر بلاغت، قم 1378 ش، ص 156 و 155.
4. سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام،نشر دار الکتب الاسلا میه، تهران، 1348 ش، ص 122، ص 152.
5. نهج البلاغه، خطبه 100 ، ص49 ، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1375 ش.
6. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما،نشر کتاب فروشی علمیه اسلامیه، تهران، بی تا، ص 399.
7. محمد بن یعقوب کلینی، کافی،نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق. ج 1، ص 179.
8. قندوزی، ینابیع المودة، نشر دار العلم قم بی تا، ج 3، ص 170.
9. شیخ صدوق ، کمال الدین و تمام النعمه، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران بی تا، ص 485.
10. طبرسی ، احتجاج، نشر دفتر تلیغات اسامی قم، 1376 ش، ج 2، ص 497.

باسلام
باکمال احترام طبق ماجرای صفین وتفسیرحرف شما زمانی که قران درحضورمعصومین اهمیتی ندارد
درعدم حضورانهاچه اهمیتی میتواندداشته باشد
یاحق

سپاس خداوندی را که بی ان که دیده شود شناخته شده .و بی انکه اندیشه ای به کار گیرد افریننده است. خدایی که همیشه بوده و تا ابد خواهد بود. انجا که نه از اسمان دارای برجهای زیبا خبری بود.و نه از پرده های فرو افتاده اثری به چشم میخورد. نه شبی تاریک و نه دریایی ارام . نه کوهی با راه های گشوده .نه دره ای پر پیچ و خم .نه زمین گسترده ونه افریده های پراکنده وجود داشت .خدا پدید اورنده پدیده ها و وارث همگان است. خدای انان و روزی دهنده ایشان است.افتاب و ماه به رضایت او می گردند که هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزدیک می گردانند .خدا روزی مخلوقات را تقسیم کرد. و کردار و رفتارشان را بر شمرد. از نفسها که میزنند و نگاههای دزدیده که دارند. و رازهایی که در سینه ها پنهان کردند.و جایگاه پدیده ها را در شکم مادران و پشت پدران تا روز تولد و سر امد زندگی ومرگ .همه را میداند. اوست خدایی که با همه وسعتی که رحمتش دارد. کیفرش بر دشمنان سخت است.و با سخت گیری که دارد .رحمتش همه دوستان را فرا گرفته است.هر کس که با او به مبارزه برخیزد. خداوند بر او غلبه میکند. و هر کس دشمنی ورزد هلاکش می سازد .هر کس با او کینه و دشمنی ورزد تیره روزش کند. و بر دشمنانش پیروز است.هر کس به او توکل نماید. او را کفایت کند.و هر کس از او بخواهد.میپردازد. و هر کس برای خدا به محتاجان قرض دهد.وامش را بپردازد.و هر که او را سپاس گوید. پاداش نیکو دهد.

فریده بنده مفلس;558622 نوشت:
سپاس خداوندی را که بی ان که دیده شود شناخته شده .و بی انکه اندیشه ای به کار گیرد افریننده است. خدایی که همیشه بوده و تا ابد خواهد بود. انجا که نه از اسمان دارای برجهای زیبا خبری بود.و نه از پرده های فرو افتاده اثری به چشم میخورد. نه شبی تاریک و نه دریایی ارام . نه کوهی با راه های گشوده .نه دره ای پر پیچ و خم .نه زمین گسترده ونه افریده های پراکنده وجود داشت .خدا پدید اورنده پدیده ها و وارث همگان است. خدای انان و روزی دهنده ایشان است.افتاب و ماه به رضایت او می گردند که هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزدیک می گردانند .خدا روزی مخلوقات را تقسیم کرد. و کردار و رفتارشان را بر شمرد. از نفسها که میزنند و نگاههای دزدیده که دارند. و رازهایی که در سینه ها پنهان کردند.و جایگاه پدیده ها را در شکم مادران و پشت پدران تا روز تولد و سر امد زندگی ومرگ .همه را میداند. اوست خدایی که با همه وسعتی که رحمتش دارد. کیفرش بر دشمنان سخت است.و با سخت گیری که دارد .رحمتش همه دوستان را فرا گرفته است.هر کس که با او به مبارزه برخیزد. خداوند بر او غلبه میکند. و هر کس دشمنی ورزد هلاکش می سازد .هر کس با او کینه و دشمنی ورزد تیره روزش کند. و بر دشمنانش پیروز است.هر کس به او توکل نماید. او را کفایت کند.و هر کس از او بخواهد.میپردازد. و هر کس برای خدا به محتاجان قرض دهد.وامش را بپردازد.و هر که او را سپاس گوید. پاداش نیکو دهد.

امام علی علیهالسلام.

امام عشق;558510 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادبی دوباره

البته جناب صادق کمی بی انصافی میکنید.... بنده نتیجه را به نفع خودم مصادره نکرده ام ... از ابتدا هم گفتم منظور هر دویمان یکی است ، فقط در بیان متفاوت.
اتفاقا بنده احساس میکنم انتهای تمام مطالب خداست و همه چیز به او ختم میشود.
اگر هم از تاپیک مورد نظر تا به حال دیدن نکرده ام بابت این بود که توفیق نداشتم. امیدوارم لایق شوم و این توفیق را پیدا کنم.

سلام بر شما جوان ولایت مدار وعاشق پیشه .
خوش انصاف بنده که کی بی انصافی نمودم ؟؟!!!!!!!!!
فقط یاد آور کردم که مبادا تصور نماید که گفته های تان در باب تفکیک بین شخص معصوم وراه معصوم درست است .
چون آن نگاه شما به مسله قطعا نا صواب است .
زیرا معصوم نه تنها راهنما به سوی صراط مستقیم است بلکه خود صراط مستقیم است .
بدین بیان که مراد از صراط مستقیم ، راهی است که عابر را به خدا می رساند ؛یعنی به سعادت انسانی که قرب به خدا و کمال عبودیت است سوق می دهد .
در کتاب فقیه و در تفسیر عیاشى از امام صادق روایت کرده‏اند:
صراط مستقیم، امیر المؤمنین است.
در کتاب معانى از امام صادق روایت آورده: صراط مستقیم، طریق معرفت خدا است، و این دو صراط است، یکى صراط در دنیا، و یکى در آخرت، اما صراط در دنیا عبارت است از امامى که اطاعتش بر خلق واجب شده، اما صراط در آخرت، پلى است که روى جهنم زده شده، هر کس در دنیا از صراط دنیا رد شود، یعنى امام خود را بشناسد، و او را اطاعت کند، در آخرت نیز از پل آخرت مى‏گذرد، کسى که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت قدمش بر پل آخرت مى‏لغزد، و به درون جهنم سقوط مى‏کند.
در کتاب معانى از امام سجاد روایت آورده : بین خدا، و بین حجت خدا حجابى نیست، و خدا از حجت خود در پرده و حجاب نیست، مائیم ابواب خدا، مائیم صراط مستقیم، مائیم مخزن علم او، مائیم زبان و مترجم‏هاى وحى او، مائیم ارکان توحید، مائیم گنجینه اسرار خدا.
ابن عباس در ذیل آیه: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ) گفته: یعنى اى بندگان خدا، بگوئید: خدایا ما را به سوى محبت محمد و اهل بیتش ارشاد فرما.
علامه طباطبایی در المیزان می گوید: در این معانى روایات دیگرى نیز هست، این روایات از باب جرى، یعنى تطبیق کلى بر مصداق بارز و روشن آن است، مى‏فرمایند که مصداق بارز صراط مستقیم، محبت آن حضرات است (1)

اما در باره این سحن تان که گفته اید :
(اتفاقا بنده احساس میکنم انتهای تمام مطالب خداست و همه چیز به او ختم میشود.)
باید توجه داد که نه تنها احساس بلکه یقین ایمانی باید داشته باشید که همه چیز به خدا ختم می شود .
بی تردید انسان هر اندازه و از هر نظر قوی بشود،( حتی انسان کامل = پیامبر وائمه ع ) نباید خدا را فراموش کند. بلکه باید به خود این حقیقت را تلقین کند که او هر چه دارد ،از خداوند است .از خود هیچ چیزی ندارد. کسانی که از دنیا رفتند، نیست و نابود نمی شوند، بلکه به سوی پروردگار باز می گردند. حضرت امیرمؤمنان شنید که شخصی می‌گوید: «إنّا لله وإنّا إلیه راجعون» فرمود:
إنّ قولنا: «إنّا لله» إقرارٌ علی أنفسنا بالمُلک وقولنا: «إنّا إلیه راجعون» إقرارٌ علی أنفسنا بالهُلک؛(2)
وقتی ما انسان‌ها می‌گوییم: از خداییم، به بندگی خود اقرار کرده‌ایم. آن گاه که می‌گوییم: به سوی او بازمی‌گردیم، به هلاکت اعتراف نموده‌ایم.

از تاپیک گل یاس همواره سر بزنید که برای امثال شما بسیار مفید وحرف نو برای گفتن دارد .
خود تان هم پس از دقت در متن تحلیل توضیح ونظر ارایه دهید .

وبه گفته ی خودم در جای دیگر :
از این ساغر بنوش و هم بنوشان

......
موفق وزهرایی باشید .
پاورقی :
1- علامه . المیزان، نشر جامعه مدرسین . قم . ج‏1، ص 66
2. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم 1385 ش، حکمت 99.

احمد;558532 نوشت:
باسلام
باکمال احترام طبق ماجرای صفین وتفسیرحرف شما زمانی که قران درحضورمعصومین اهمیتی ندارد
درعدم حضورانهاچه اهمیتی میتواندداشته باشد
یاحق

باسلام وتشکر .
توجه دارید که
ماجرای صفین را جناب امام عشق مطرح نموده .
وربطی به بنده ندارد .

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که همه چیزی در ید قدرت اوست و نه غیر.
عرض سلام و ادبی دوباره

صادق;558745 نوشت:
سلام بر شما جوان ولایت مدار وعاشق پیشه .
خوش انصاف بنده که کی بی انصافی نمودم ؟؟!!!!!!!!!
فقط یاد آور کردم که مبادا تصور نماید که گفته های تان در باب تفکیک بین شخص معصوم وراه معصوم درست است .
چون آن نگاه شما به مسله قطعا نا صواب است .
زیرا معصوم نه تنها راهنما به سوی صراط مستقیم است بلکه خود صراط مستقیم است .
بدین بیان که مراد از صراط مستقیم ، راهی است که عابر را به خدا می رساند ؛یعنی به سعادت انسانی که قرب به خدا و کمال عبودیت است سوق می دهد .
در کتاب فقیه و در تفسیر عیاشى از امام صادق روایت کرده‏اند:
صراط مستقیم، امیر المؤمنین است.
در کتاب معانى از امام صادق روایت آورده: صراط مستقیم، طریق معرفت خدا است، و این دو صراط است، یکى صراط در دنیا، و یکى در آخرت، اما صراط در دنیا عبارت است از
امامى که اطاعتش بر خلق واجب شده، اما صراط در آخرت، پلى است که روى جهنم زده شده، هر کس در دنیا از صراط دنیا رد شود، یعنى امام خود را بشناسد، و او را اطاعت کند، در آخرت نیز از پل آخرت مى‏گذرد، کسى که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت قدمش بر پل آخرت مى‏لغزد، و به درون جهنم سقوط مى‏کند.
در کتاب معانى از امام سجاد روایت آورده :
بین خدا، و بین حجت خدا حجابى نیست، و خدا از حجت خود در پرده و حجاب نیست، مائیم ابواب خدا، مائیم صراط مستقیم، مائیم مخزن علم او، مائیم زبان و مترجم‏هاى وحى او، مائیم ارکان توحید، مائیم گنجینه اسرار خدا.
ابن عباس در ذیل آیه: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ) گفته: یعنى اى بندگان خدا، بگوئید: خدایا ما را به سوى محبت محمد و اهل بیتش ارشاد فرما.
علامه طباطبایی در المیزان می گوید: در این معانى روایات دیگرى نیز هست، این روایات از باب جرى، یعنى تطبیق کلى بر مصداق بارز و روشن آن است، مى‏فرمایند که مصداق بارز صراط مستقیم، محبت آن حضرات است (1)
اما در باره این سحن تان که گفته اید :
(اتفاقا بنده احساس میکنم انتهای تمام مطالب خداست و همه چیز به او ختم میشود.)
باید توجه داد که نه تنها احساس بلکه یقین ایمانی باید داشته باشید که همه چیز به خدا ختم می شود .
بی تردید انسان هر اندازه و از هر نظر قوی بشود،( حتی انسان کامل = پیامبر وائمه ع )
نباید خدا را فراموش کند. بلکه باید به خود این حقیقت را تلقین کند که او هر چه دارد ،از خداوند است .از خود هیچ چیزی ندارد. کسانی که از دنیا رفتند، نیست و نابود نمی شوند، بلکه به سوی پروردگار باز می گردند. حضرت امیرمؤمنان شنید که شخصی می‌گوید: «إنّا لله وإنّا إلیه راجعون» فرمود:
إنّ قولنا: «إنّا لله» إقرارٌ علی أنفسنا بالمُلک وقولنا: «إنّا إلیه راجعون» إقرارٌ علی أنفسنا بالهُلک؛(2)
وقتی ما انسان‌ها می‌گوییم: از خداییم، به بندگی خود اقرار کرده‌ایم. آن گاه که می‌گوییم: به سوی او بازمی‌گردیم، به هلاکت اعتراف نموده‌ایم.

از تاپیک گل یاس همواره سر بزنید که برای امثال شما بسیار مفید وحرف نو برای گفتن دارد .
خود تان هم پس از دقت در متن تحلیل توضیح ونظر ارایه دهید .

وبه گفته ی خودم در جای دیگر :
از این ساغر بنوش و هم بنوشان

......
موفق وزهرایی باشید .
پاورقی :
1- علامه . المیزان، نشر جامعه مدرسین . قم . ج‏1، ص 66
2. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم 1385 ش، حکمت 99.

جناب صادق گرامی بنده از این روان تر نمیتونم مطلبم را بیان کنم.و با کمال احترام عمق مطلب بنده را درنیافتید.

در زمان غیبت زمانی که به امام معصوم(ع) دسترسی ندارید ، نمیتوانید بگویید با خود معصوم(ع) می توان به خدا رسید.
زیرا شما باید یا به احادیث عمل کنید ، یا روش زندگی معصوم(ع) را در پیش بگیرید.
حدیث معصوم(ع) و روش زندگی او از قرآن جدا نیست.
شناخت امام ، شناخت قران را در پی دارد.پس نمیتوان گفت با خود معصوم(ع) به تنهایی.
حدیثی هم که از امام سجاد(ع) بیان کرده اید اثبات ادعای بنده است. که حجت خدا جدای از قرآن نیست.
اطلاعت از دستور امام اگر واجب است به خاطر این است که قرآن چنین گفته است.پس زمانی که از دستورات امام معصوم(ع) پیروی میکنید یعنی از دستورات قرآن پیروی میکنید.و در اینجا گفتن جمله فقط با معصوم(ع) میتوان به خدا رسید بی اعتبار است. زمانی که کسی با قطب عالم امکان حضرت مهدی (عج) رابطه ای ندارد نمیتواند بگوید با معصوم میتوان به خدا رسید.

هر کس هم به صراحت بگوید من با امام زمان(عج) در ارتباط هستم یک دروغگو بیش نیست. (( آنکه را اسرار حق آموختند ، مهر کردند و دهانش دوختند )).
در زمان غیبت فقط می توان راه و روش و مسلک امام معصوم(ع) که همان راه و روش قرآن است را طی کند.
در زمان غیبت اگر کسی بگوید فقط با یکی از این دو راه می توان به خدا رسید اشتباه است.
مواظب باشیم کلماتمان بوی شرک ندهد.
اهدانا صراط المستقیم راه یکی است.چه معصوم(ع) و چه قرآن. خلاف این ادعا شرک است.

پیرامون احساس : احساس از عمق وجود بر می آید ، احساس تمام اعتقادات شخصی را بیان میکند ، احساس دقیقا باور افراد است یعنی یک پله از ایمان فراتر. (( همین مقدار کفایت میکند ))


باقی سخنان فقط بازی با کلمات است.جناب صادق گرامی بنده بازی با کلمات را دوست نمیدارم به همین دلیل این آخرین پست بنده است.

[/]

امام عشق;558769 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که همه چیزی در ید قدرت اوست و نه غیر.
عرض سلام و ادبی دوباره

جناب صادق گرامی بنده از این روان تر نمیتونم مطلبم را بیان کنم.و با کمال احترام عمق مطلب بنده را درنیافتید.

در زمان غیبت زمانی که به امام معصوم(ع) دسترسی ندارید ، نمیتوانید بگویید با خود معصوم(ع) می توان به خدا رسید.
زیرا شما باید یا به احادیث عمل کنید ، یا روش زندگی معصوم(ع) را در پیش بگیرید.
حدیث معصوم(ع) و روش زندگی او از قرآن جدا نیست.
شناخت امام ، شناخت قران را در پی دارد.پس نمیتوان گفت با خود معصوم(ع) به تنهایی.

حدیثی هم که از امام سجاد(ع) بیان کرده اید اثبات ادعای بنده است. که حجت خدا جدای از قرآن نیست.
اطلاعت از دستور امام اگر واجب است به خاطر این است که قرآن چنین گفته است.پس زمانی که از دستورات امام معصوم(ع) پیروی میکنید یعنی از دستورات قرآن پیروی میکنید.و در اینجا گفتن جمله فقط با معصوم(ع) میتوان به خدا رسید بی اعتبار است. زمانی که کسی با قطب عالم امکان حضرت مهدی (عج) رابطه ای ندارد نمیتواند بگوید با معصوم میتوان به خدا رسید.

هر کس هم به صراحت بگوید من با امام زمان(عج) در ارتباط هستم یک دروغگو بیش نیست. (( آنکه را اسرار حق آموختند ، مهر کردند و دهانش دوختند )).
در زمان غیبت فقط می توان راه و روش و مسلک امام معصوم(ع) که همان راه و روش قرآن است را طی کند.
در زمان غیبت اگر کسی بگوید فقط با یکی از این دو راه می توان به خدا رسید اشتباه است.
مواظب باشیم کلماتمان بوی شرک ندهد.
اهدانا صراط المستقیم راه یکی است.چه معصوم(ع) و چه قرآن. خلاف این ادعا شرک است.

پیرامون احساس : احساس از عمق وجود بر می آید ، احساس تمام اعتقادات شخصی را بیان میکند ، احساس دقیقا باور افراد است یعنی یک پله از ایمان فراتر.

(( همین مقدار کفایت میکند ))


باقی سخنان فقط بازی با کلمات است.جناب صادق گرامی بنده بازی با کلمات را دوست نمیدارم به همین دلیل این آخرین پست بنده است.

باسلام وتشکر .
راه معصوم خود معصوم است .
واگر حضور فزیکی ودرک محضر ظاهری معصوم مراد تان باشد .
توجه دارید که بسیاری این حضور را درک نمودند ولی نه تنها به خدا نرسیدند .
بلکه سر از نا کجا آباد در آوردند .
چرا پایان بحث را با مهر اعلام نکردید
جناب امام عشق ؟؟!!!!
هر چه آن خسرو کند شیرین بود
قهر ومهرش هر دو چون نسرین بود

خداوند حتی بدون واسطه هم فیض میر ساند ونمونه آن صحبت کردن مستقیم با پیامبران است

موضوع قفل شده است