آیا توسل جستن به اولیا شرک است؟ (اطلاع اولیاء از ما؟)

تب‌های اولیه

171 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

موبدیار مهران;83941 نوشت:
یعنی شما میخواهید بگویید که بر سر منبر عوام فریبی میشود؟
موبدیار مهران;83941 نوشت:
حامد گرامی درود یکم- کلکم راع و کلکم مسوول دوم- امام حسین قیام نکرد جز برای احیا امر به معروف و نهی از منکر سوم- هدف وسیله را توجیه نمیکند. این کمونیستها بودند که برای ما تبلیغ میکردند، هدف وسیله را توجیه میکند. چهارم- من تنها میخواهم نشان دهم، که سوز درون من از کجا آمده و رنجم میدهد. شما اینجا یک چیز میگویید و آنچه که مردم انجام میدهند، چیز دیگریست. اگر سخن شما را بپذیریم، بود و نبود چنین دانشی که شما دارید به چه درد میخورد؟ یعنی شما میخواهید بگویید که بر سر منبر عوام فریبی میشود؟

سلام
مطمئنا یکی از مهمترین اهداف قیام عاشورا امر به معروف و نهی از منکر است
اما
که می گوید ایجاد محبت به حضرت سیدالشهداء با سخنان عاطفی خود یک معروف بزرگ نیست
از امام صادق ع نقل است که فرمودند :
هل الدین الا الحب والبغض
آیا دین چیزی جز حب و بغض است ؟
چه چیزی برتر و بالاتر از محبت اولیاء الهی است
من عرض کردم در منابر سخنان ، علمی نیست بلکه خطابی است . وظیفه خطیب آنستکه با بیانات مختلف همان عقاید حق را به عوام تزریق کند چون مهم اعتقاد حق است . اگر از راه علم باشد چه بهتر اگر از راه ایمان و قبول قول صادق باشد هم اشکالی ندارد .
چه کسی گفته بر سر منبر عوام فریبی می کنند ؟ نه خیر آقای محترم . اگر بر سر منبر کسی بگوید امام حسین علیه السلام فلان امر دنیایی شما را من عندالله می دهد تا او بیاید سر این سفره بنشیند و محب حسین شود چه خوش . این گام اول در رسیدن به حقیقت حسین ع است . و چه کسی گفته سیدالشهداء نمی تواند حوائج دنیوی افراد را من عندالله برآورده کند . حیف که مسلمان و شیعه نیستید وگرنه می گفتم در مورد سیدالشهداء آنچه که حق اوست .
نمونه اش را پیامبر ص به علی ع فرمود :
علی جان اگر از جهل مردم نمی ترسیدم چیزی در مورد تو می گفتم که خاک پایت را برای شفا بردارند
اووووووو کجاییم ما ؟
حضرت ثامن الحجج ع می فرماید :
الامام واحد دهره
امام معصوم ع یگانه روزگار خود است
من به شما توصیه می کنم عاقلانه از انکار بعضی امور پرهیز کنید . شاید راهی برای شما تا درک آن حقیقت باز بماند . اگر انکار کردید هیچگاه به آن نمی رسید .
و اما روایت کلکم راع معنایش این نیست که من مسوول کار دیگری هستم . منظور از روایت اثبات اصل مسوول بودن است .
موفق باشید

حامد;83799 نوشت:
سلام
بلکه باید بگردید فرد شایسته ای که واقعا وزنه 500 کیلویی را بلند می کند پیدا کنید . خداوند متعال نیز از میان بندگانش شایستگان را برای وساطت بین خود و خلق انتخاب می کند لذا فرمود :
و اذا جائتهم آیه قالوا لن نومن حتی نوتی مثل ما اوتی رسل الله الله اعلم حیث یجعل رسالته ( انعام 24 )


حامد گرامی درود
شما باز هم میگویید خدا. تنها سند شما از خداوند قرآن است. سند اریه کنید که فلان کس شایستگی وساطت دارد.
دیگر اینکه سوره انعام آیه 24 این نیست. در جستجو هم نتوانستم آن را بیابم. بجایش در سوره انعام این آیه را یافتم، البته در اینجا واژه ولی را سرپرست معنا کرده است.

بگو آيا غير از خدا پديدآورنده آسمانها و زمين سرپرستى برگزينم و اوست كه خوراك مى‏دهد و خوراك داده نمى‏شود بگو من مامورم كه نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است و [به من فرمان داده شده كه] هرگز از مشركان مباش (۱۴)

حامد;83799 نوشت:
سلام

خداوند به حقیقت بسیط خداوندی اش به همه نزدیک است این چه ربطی به من و شما دارد ؟ آیا من و شما هم به همان آندازه به او نزدیکیم . هروقت شما هم به همان اندازه سعه وجودی یافتی بی واسطه از او حاجت بخواه . و باز عرض می کنم طلب شفاعت و توسل اسباب منصوب الهی اند همانطور که ما برای درمان به نزد پزشک می رویم در عین حال شفا را از خدا می دانیم برای گرفتن حاجت به درگاه آبرومندان نزد خدا می رویم و دادن حاجت را از خدا می دانیم . می بینید که مساله شفاعت و توسل از قانون اسباب خارج نیست اما شما اسباب پیش چشم ظاهر را می بینید و تایید می کنید اما اسباب باطنی را که نمی بینید و انکار می کنید اما خداوند این اسباب را به ما معرفی فرمود و بعضی به ایمان آنرا باور کردند و بهره مند شدند و بعضی انکار کردند و محروم ماندند .
خلاصه حرف بسیار است . اگر بدنبال حقیقت هستید لطف فرموده یک دوره خوب مطالعه کنید مثلا در همین موضوع خلافت یا امامت یا انسان کامل . بعد ببینید مساله چطور است .
موفق باشید


حامد گرامی
درود
پس ادعونی استتجب لکم چه میشود؟ برای اینکار شرطی قایل نشده اند. باز هم این ادعای شماست اگر سند قرآنی دارید بفرمایید و گرنه نخواهم پذیرفت که خداوند برای برآوردن نیاز ما به واسطه و شفاعت نیاز دارد.
برای انتصاب این افراد خاص برای شفاعت و وساطت و توسل هم هنوز سندی ارایه نکرده اید.
کتاب انسان کامل از استاد مطهری را خوانده ام. اما برداشت من چیز دیگری بود.

صدرا;83835 نوشت:
دوست عزیز شما که این همه تاکید دارید ما از قرآن برایتان آدرس بیاوریم و می فرمایید«خب تنها چیزی که در آن شک نیست وحی خداوند در قرآن است»چگونه اعتماد نمودید به موبدان خودتان؟
آیا احتمال نمی دهید آنها خطا ویا اشتباه نموده باشند؟
همچنین از کجا مطمئن هستید که گاتها آموزش خداوند است؟

صدرای گرامی
درود
یک- به موبدانمان در انتقال گاتها اعتماد دارم
دو- سخن انسان هر کس که باشد، وابسته به زمان و مکان است و از نقصهای نسبی و مطلق انسان به پیرایه نیست. بنابراین گزینش درست از نادرست بایسته است.
سه- در قرآن از یهودیان و نصرانی ها و شماری دیگر از مردم با نام یاد کرده و ایراد گرفته شده است. اما ایرادی از زرتشتیان و گاتها گرفته نشده است. این در حالی است که در سوره حج آیه 17 از آنها یاد شده است. از آنجا که سه گروه 1- آمنو، 2-چهار دین و 3- مشرکان و کافران از هم جدا شده اند، گویای آنست که دست کم این چهار دین را مشرک و کافر ندانسته اند.
همچنین در سوره مائده آیه های 256 و 257 نوید داده شده که هر کس به خداوند ایمان داشته باشد، او خودش ایشان را ولی شده و از تاریکی به روشنایی (ظلمت به نور) میبرد. نگفته که به آنچه شما ادعا دارید ایمان داشته باشد.
چهارم- در گاتها چیزی نیافتم که با قرآن، دانش امروزین و با خرد همخوانی نداشته باشد. گرچه در این سایت کسانی چون استاد رضا میکوشند که گاتها را با عناد سیاه نمایی کنند.
پنجم- ایرانیان و موبدان ایرانی هر عیبی که داشتند، به راستگویی شهره بودند. این را حتی هردوت هم تایید کرده است. از زمان هخامنشیان هم که میدانیم گاتها نوشته بوده است. پیش از آن را هم ما ادعا داریم که نوشته بوده، ولی سندی برای آن نداریم. گرچه یافته های باستان شناسی زیگورات کنار صندل جیرفت کرمان نشان از هشت هزار سال پیشینه نوشتاری دارد.

موبدیار مهران;83967 نوشت:
من دو ساعت سخنرانی شادروان علامه جعفری در باره چرا مرگ برای شهیدی از کربلا شیرین تر از عسل است گوش کردم. هم لذت بردم و هم راهنمایی برای زندگیم شد. هیچ اشکی هم در نیامد و ... اما هر روضه و شماری از سخنرانیها که از صدا و سیما شنیدم، هم آزرده شدم و هم چیزی نیاموختم. اگر اینکار ها سودی داشت، وضعیت بازار و دادگاه و کلانتری و خیابانها این نبود که هست.

سلام
در صحت و سقم اعمال دینی مسلمانان معیارهای مشخص وجود دارد . تاثیر و تاثر من و شما هم معیار نیست . و اما در مورد گریه بر امام حسین ع نه تنها از نظر قرآن گریه بر مصائب اولیاء جایز است بلکه ممدوح است قرآن در مورد گریه یعقوب علیه السلام بر یوسف ع که گم شده بود ( نه کشته عطشان ) می فرماید :
قال یا اسفی علی یوسف وابیضت عیناه و هو کظیم ( یوسف 84 )
حضرت یعقوب آنقدر بر یوسف گریست که چشمانش سفید شد
پیامبر ص و ائمه ع همه بر حسین شهیدع گریسته اند بلکه به نقل روایات همه انبیاء گریسته اند
حسین کشته اشکهاست
این گفتنی نیست
چشیدنی است
و روایت فرمود :
از حسین ع حرارتی در دل اهل ایمان است که هیچگاه خاموش نمی شود
غم مرگ محبوب را محب می داند
امیدوارم با مرگ عزیزانتان به این امر آزموده نشوید
و آخر اینکه من از شما به سند دینم آگاهترم . زبان قرآن زبان اجمال و زبان روایات زبان تفصیل است و پیامبر ص هم در آخرین روزهای عمر شریفشان قرآن و عترت را باهم عامل رهایی امت از گمراهی معرفی کردند اگر قرآن به تنهایی کافی بود به قول شما اینهمه اختلاف پیش نمی آمد . قرآن قانون اساسی سعادت و کمال است هرکس انتظار داشته باشد قانون اساسی به همه جزئیات بپردازد انتظارش غیر منطقی است . لذا عترت در کنار قرآن قرار داده شد تا اصول قرآن را بر مسائل تطبیق و آنرا تفسیر بفرمایند . حرفهای شما را حتی اهل سنت که قرآن مدار هستند قبول نمی کنند . آنها نیز سنت پیامبر ص را مفسر قرآن و سند دینی می دانند .
موفق باشید

موبدیار مهران;83943 نوشت:
راستش منهم درست نمیدانم، تنها میدانم که فرقه اسماعیلیه، اسماعیل را امام میدانستند و دوازده امامی ها برادر دیگر را. یا حنفیه، ابو حنیفه را امام میدانستند و دوازده امامی ها کس دیگر را. راستش میخواهم این را بگویم که شما بدون سندی از قرآن که چه کسانی اولیا و امام و ... هستند، یک چیز میگویید و دیگران چیز دیگر. برای نمونه پیروان مذهب تسنن با همین قرآن و دانش عربی و شناخت روحانیانشان و .... قبول ندارند که فرزند امام یازدهم، قایم آل (ع) محمد است.

سلام
هریک از این مطالب خود مباحث فراوان دارد . اختلاف امت اسلام در مصادیق عناوین قرآنی ، اصل عنوان و آثارش را نفی نمی کند . همه مسلمانان به پیامبر و ولی اعتقاد دارند و صدور خوارق عادت را بدست آنها قبول دارند چه اینکه صریح قرآن است . وقتی انبیاء گذشته بتوانند معجزه کنند دلیلی ندارد یک پیامبر دیگر نتواند و وقتی ولیی از اولیاء ( آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان ) را قرآن صاحب کرامت می داند دلیلی ندارد سایر اوصیاء و اولیاء نتوانند .
.
موبدیار مهران;83949 نوشت:
سخن شما را درست نفهمیدم. منظور شما اینست که امامان و امامزادگان و .... اولیا و توانی فرا بشری امروزی دارند و میتوانند خرق عادت کنند. با توجه به سخن پیشین شما که این توان روحی است نه جسمی، پس اینکه هم که در جهان دیگری جز این جهان هستند، از همان توان برخوردارند. درست است؟

عنوان امامزاده موضوعیت ندارد بلکه ولایت موضوعیت دارد هر ولیی چه زنده چه مرده توان انجام امور خارق العاده را به اذن الله داراست . مرگ هم نه تنها مانع نیست بلکه برداشته شدن مانع است چون ولی الهی نه با توان جسمی بلکه باقدرت روحی این امور را انجام می دهد .
موبدیار مهران;83949 نوشت:
هنگامی که از الله میگویید، تنها سند رابطه انسان با خداوند از را وحی و جبرییل در باور شما قرآن است. مگر آنکه به ختم نبوت باور نداشته باشید و بگویید که نه ارتباط خداوند با انسان از راه وحی و ... ادامه دارد. این که با ختم نبوت همخوانی ندارد. اگر آن را بپذیریم، سند این نکته کجاست؟ چرا ادعای من پذیرفته نیست و ادعای فلانی پذیرفته است؟

رابطه انسان با خدا منحصر در وحی نیست . وحی تشریعی مخصوص انبیاء الهی است که به پیامبر اکرم ص خاتمه یافت اما ارتباط انسان با خدا قطع شدنی نیست بلکه اولیاء الهی به الهام این ارتباط را همچنان دارند . این منافاتی با ختم نبوت هم ندارد . چون در مساله وحی تشریع است و در مساله الهام تفسیر و علم به اسرار همان شریعت . پویایی مکتب تشیع هم بواسطه همین اعتقاد حق است که در میان اجتماع بشری قائل به فردی است که واسطه خدا و خلق است و هم در امر تکوین و هم در امر تفسیر و فهم حقایق دین دستگیر اهل ایمان می باشد .
انبیاء 73 سجده 24
موبدیار مهران;83952 نوشت:
حامد گرامی درود شما باز هم میگویید خدا. تنها سند شما از خداوند قرآن است. سند اریه کنید که فلان کس شایستگی وساطت دارد. دیگر اینکه سوره انعام آیه 24 این نیست. در جستجو هم نتوانستم آن را بیابم. بجایش در سوره انعام این آیه را یافتم، البته در اینجا واژه ولی را سرپرست معنا کرده است. بگو آيا غير از خدا پديدآورنده آسمانها و زمين سرپرستى برگزينم و اوست كه خوراك مى‏دهد و خوراك داده نمى‏شود بگو من مامورم كه نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است و [به من فرمان داده شده كه] هرگز از مشركان مباش (۱۴)

ببخشید یک عدد یک تایپ نشده آیه 124 است .
عجب است از شما که وساطت را نمی پذیرید . این همه انبیاء الهی که حالاتشان در قرآن مضبوط است مگر واسطه خدا و خلق در هدایت نیستند ؟
و اما توان قدرت ایشان در امور تکوینی هم در معجزاتی که آورده اند مشخص است . آیه 110 سوره مائده را ببینید که خداوند همه معجزات حضرت عیسی را به خود او منسوب می کند اما( باذنی ) یعنی به اذن الله . خوب حضرت عیسی برای چه اکمه و ابرص را درمان کرده ؟ از او خواسته اند که کرده . یا چرا مرده را زنده کرده ؟ چون خواسته اند که کرده . پس قدرت و توان هست . چه در امور مادی و چه معنوی . دقت دقت دقت
خوب بین حیات و ممات نبی و ولی چه تفاوت است ؟ او که با جسم این کارها را نکرد که با از دست دادنش قدرتش هم از دست برود بلکه به قول علی علیه السلام به قدرت نفسی انجام می شود که به نور پروردگارش روشن است .
دقت بفرمایید .
نمی دانم در نزد شما آقایان محترم زرتشتی عقل تا چه اندازه در فهم دین معتبر است . عقل را به ما داده اند که این حقایق رااز این الفاظ بفهمیم دیگر وگرنه عقل به چه دردمان می خورد ؟
موفق باشید

موبدیار مهران;83937 نوشت:
حامد گرامی درود یکم- خواهشمندم که معنای زبانشناختی شفاعت را برایم بیان کنید. دوم- آیاتی که برایم نوشتید، سه برگردان فارسی را در سایت پارس قرآن خواندم. برداشت من این است: مردم در گذشته به شفاعت باور داشتند و با اعتماد به شفاعت شرک و کفر و گناه میکردند. در این آیات هشدار داده شده که خداوند هیچ شفاعتی را نمیپذیرد، مگر خودش راضی باشد و بخواهد. در اینجا دو نکته هست: یکم- در هیچکدام نشانی نبود که امامان از خداوند اذن شفاعت دارند. دوم- باز هم همه چیز به خداوند و رضایت او وابسته است. از این رو چه نیازی است که جز خداوند از کسی دیگر شفاعت بخواهیم؟ باز هم تاکید میکنم که امامان و اولیا به عنوان آموزگار برای شناخت راه درست به دست آوردن رضایت خداوند، جایگاه خود را دارند و از این دیدگاه هیچ سخنی نیست.

سلام
معنای اصلی شفاعت ضمیمه شدن یک چیز به چیز دیگر است لذا کلمه شفع بر امور دوتایی اطلاق می شود و چون در شفاعت اعتبار و آبرو یا درخواست ولی الهی به درخواست بنده مومن از خدا منضم می شود از آن به شفاعت تعبیر می شود .
بنده هم عرض کردم قرآن فی الجمله یعنی شفاعتهای خاص ( شفاعت شفیعان مورد رضایت ) را تایید کرده است .
و اما مناط ( مورد رضایت بودن ) وجود دارد و چگونه نباشد درحالی که پیامبر و اولیاء الهی محبوبان خدا هستند پس اگر شفاعت کنند پذیرفته می شود .
و اما تاکید و تصریح بر رضایت الهی به جهت نفی عقیده باطل مشرکین آن عصر بوده که برای بتهای سنگی خود قائل به شفاعت بوده اند .
پس قرآن کریم با وسواس خاصی مساله شفاعت را که از عقاید مشرکان بوده مطرح و ضمن رد شفاعت باطل ، شفاعت شفیعان مقرب را نیز اثبات می کند .
و اما شفاعت در مورد خود خداوند منطقی نیست بلکه پذیرش شفاعت منطقی است چون شفاعت یعنی همراه شدن کسی با خواست بنده مومن در درگاه الهی . اگر قرار باشد مستقیما از خدا چیزی بخواهیم چه چیزی می خواهد به خواست مومن ضمیمه شود که مفهوم شفاعت محقق گردد ؟ دقت کنید
موفق باشید

موبدیار مهران;83955 نوشت:
حامد گرامی درود پس ادعونی استتجب لکم چه میشود؟ برای اینکار شرطی قایل نشده اند. باز هم این ادعای شماست اگر سند قرآنی دارید بفرمایید و گرنه نخواهم پذیرفت که خداوند برای برآوردن نیاز ما به واسطه و شفاعت نیاز دارد. برای انتصاب این افراد خاص برای شفاعت و وساطت و توسل هم هنوز سندی ارایه نکرده اید. کتاب انسان کامل از استاد مطهری را خوانده ام. اما برداشت من چیز دیگری بود.

سلام
در قرآن کریم خیلی از مطالب به نحو کلی مطرح شده است مثلا بارها می فرماید : اقیموالصلاه نماز بپا دارید . آیا کسی می تواند مدعی شود که چون قرآن اقامه نماز را تشریح نکرد خواندن نماز به هر نحوی صحیح است . هیچ عالم بلکه عامی مسلمانی این را نمی پذیرد . قرآن کریم قانون اساسی است . لذا فرمود :
اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ( نساء 59)
یا فرمود :
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوالذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون ( مائده 55 )
به عبارت دیگر خداوند متعال در کنار قرآن ، رسول و صاحبان امر را قرار داد تا مفسر اصول و کلیات قرآن و نگهبان دین باشند .
باز هم عرض می کنم هرکس از قرآن انتظار تفصیل و تشریح را داشته باشد انتظارش غیر منطقی است .
قرآن حدود 6332 آیه دارد . این مقدار آیه اگر ده برابر هم بشود امکان توضیح و تشریح همه مسائل دینی فراهم نمی شود . لذا قرآن کریم یک قرآن ناطق خارجی یعنی معصوم را قرار داد تا با قول و فعل خود دین را با تمام جزیئات به بندگان بیاموزد . این همان پیامبر یا ولی الهی است که کار اولیه او آموختن دین به عباد است . والبته مقامات معنوی مافوق تصوری هم دارد که بعضی می دانند و انکار می کنند!! و بعضی نمی دانند و انکار می کنند و بعضی می دانند و ایشان را خدا می انگارند !!و بعضی می دانند و آنان بندگان مقرب می شمرند و ..... عما یتسائلون عن النبا العظیم الذی هم فیه مختلفون ( نبا 1تا 3 )
و اما مدرک وساطت انبیاء و به تبع اولیاء الهی در حاجات آیه :
نساء 64 ،یوسف 98
که پیامبر ص و یعقوب ع را بعنوان واسطه مغفرت که امر عظیم و خطیری است معرفی می فرماید فلذا در امور دیگر حتی حوائج دنیوی که کم ارزش ترند هم می توانند واسطه باشند .
بلکه در آیه 33 انفال وجود پیامبر مکرم اسلام در میان امت را مانع عذاب الهی معرفی می فرماید که از اعظم آثار وجودی ولی الهی است .
تا خدا چه بخواهد و که را هدایت کند ؟
لطفا سوالهایتان را پراکنده و در پستهای مختلف ننویسید . متشکر
موفق باشید

با سلام به دوستان بزرگوار
جناب آقای مهران چرا اینقدر مکابره می فرمائید؟جالب است شما به متونی که علمایتان برایتان به ارمغان آورده اند ومعلوم نیست اساسی داشته باشد ایمان دارید و با آن بر ما اقامۀ دلیل می فرمائید؟اما در مقابل تنها استدلال قرآنی از ما می خواهید؟و در هر جا که راه گریزی نمی یابید تنها سکوت می کنید؟!واز کنار آن می گذرید .
دوست بزرگوار در نزد تمام مسلمانان سنت پیامبر«صلی الله علیه وآله» حجت است وسنت آن حضرت قول و فعل و تقریر آن رسول مکرم است.واین سخنی است که خداوند در قرآن بیان فرموده که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» مبین قرآن است.

1- «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[1]
و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند.
تفصیل بسیاری از واجبات دینی در قرآن نیامده است با این حال هیچ اختلافی در آن وجود ندارد با اینکه اهمیّت آنها نیز بسیار بالا است«مثلا تعداد رکعات نماز، کیفیت انجام آن،و...» واین نیست مگر بخاطر اینکه قول معصوم حجت است.
2- «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا »[2]
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.

3-«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً»[3]
كسى كه از پيامبر اطاعت كند اطاعت خدا كرده و كسى كه سرباز زند تو در برابر او مسئول نيستى.
حال اگر کسی بگوید شما تعداد رکعات نماز را از قرآن برای من ثابت کن؟این سخنی است غیر عالمانه.چون قرآن سخن پیامبر«صلی الله علیه واله»را حجت قرار داده.
شما اگر می خواهید اقامۀ حجت نمائید باید طبق آنچه ما آنرا مسلم می دانیم دلیل بیاورید نه طبق آنچه که خود می پسندید.

بحث توسل نیز در سنت آن حضرت«صلی الله علیه وآله» در سنت آن حضرت آمده، لذا سخنان شما سخنانی بی مبنا است.
نکتۀ دیگر که باید توجه بفرمائید این است که کسی در باب توسل نگفته توسل واجب است و حتما برای برآورده شدن حوائج باید متوسل شوید.بلکه بحث در مطلوبیّت آن است که انسان از این طریق زودتر به مقصد می رسد.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].نحل/44.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman].حشر/7.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman].نساء/59.

حامد;84032 نوشت:
سلام
در صحت و سقم اعمال دینی مسلمانان معیارهای مشخص وجود دارد . تاثیر و تاثر من و شما هم معیار نیست . و اما در مورد گریه بر امام حسین ع نه تنها از نظر قرآن گریه بر مصائب اولیاء جایز است بلکه ممدوح است قرآن در مورد گریه یعقوب علیه السلام بر یوسف ع که گم شده بود ( نه کشته عطشان ) می فرماید :
قال یا اسفی علی یوسف وابیضت عیناه و هو کظیم ( یوسف 84 )
حضرت یعقوب آنقدر بر یوسف گریست که چشمانش سفید شد
پیامبر ص و ائمه ع همه بر حسین شهیدع گریسته اند بلکه به نقل روایات همه انبیاء گریسته اند
حسین کشته اشکهاست
این گفتنی نیست
چشیدنی است
و روایت فرمود :
از حسین ع حرارتی در دل اهل ایمان است که هیچگاه خاموش نمی شود
غم مرگ محبوب را محب می داند
امیدوارم با مرگ عزیزانتان به این امر آزموده نشوید
و آخر اینکه من از شما به سند دینم آگاهترم . زبان قرآن زبان اجمال و زبان روایات زبان تفصیل است و پیامبر ص هم در آخرین روزهای عمر شریفشان قرآن و عترت را باهم عامل رهایی امت از گمراهی معرفی کردند اگر قرآن به تنهایی کافی بود به قول شما اینهمه اختلاف پیش نمی آمد . قرآن قانون اساسی سعادت و کمال است هرکس انتظار داشته باشد قانون اساسی به همه جزئیات بپردازد انتظارش غیر منطقی است . لذا عترت در کنار قرآن قرار داده شد تا اصول قرآن را بر مسائل تطبیق و آنرا تفسیر بفرمایند . حرفهای شما را حتی اهل سنت که قرآن مدار هستند قبول نمی کنند . آنها نیز سنت پیامبر ص را مفسر قرآن و سند دینی می دانند .
موفق باشید

حامد گرامی
درود
این چیزی که شما نوشته اید، هیچ ایرادی ندارد. اما آنچه که در عمل انجام میشود، چیزی دیگر است. یک چکه اشک برابر با شسته شدن یک گناه... شما که میگویید که حق الناس را خداوند با شفاعت هم نمیبخشد. حق الله و حق النفس نیز نیاز به آموختن دارد، نه نیاز به اشک ریختن. این چیزی که من میبینم، ماندد در پوست است و نادیده گرفتن مغز. مانند آن گردو و بادام زینت شده ای که در سفره عقد میگذارند. در اصل این همان عیدانه ای است که به شرکت کنندگان میداندند. این در سفره جشن = نماز جماعت هم بوده است.
باز هم میگویم که سند مسلمان قرآن است. حدیث و سنت و روایت برای شناخت بیشتر این سند است. اگر از آن جدا شود، اندکی منحرف شود و ..... هیچ تفاوتی با تحریف و انحراف که به دینهای دیگر نسبت میدهید، ندارد. بهسازی را باید هر کس از خود آغاز کند، آنگاه به دیگران دستور دهد. رطب خورده منع رطب چون کند؟

حامد;84046 نوشت:
سلام
هریک از این مطالب خود مباحث فراوان دارد . اختلاف امت اسلام در مصادیق عناوین قرآنی ، اصل عنوان و آثارش را نفی نمی کند . همه مسلمانان به پیامبر و ولی اعتقاد دارند و صدور خوارق عادت را بدست آنها قبول دارند چه اینکه صریح قرآن است . وقتی انبیاء گذشته بتوانند معجزه کنند دلیلی ندارد یک پیامبر دیگر نتواند و وقتی ولیی از اولیاء ( آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان ) را قرآن صاحب کرامت می داند دلیلی ندارد سایر اوصیاء و اولیاء نتوانند .

حامد گرامی
درود
منهم میتوانستم پزشک شوم، ولی مهندس کشاورزی شدم. گیتهی (دنیای مادی) جهان امکان است. هر چیزی که علتش باشد، معلولش هم هست.
اشکال شما اینجاست که خودتان را به جای خدا گذاشته اید و به جای او سند محضری صادر کرده اید که فلان کس (خوب یا بد) فلان گونه (خوب یا بد) است.
بهاییانی هم که مرا به بهاییت تبلیغ میکردند، میگفتند که فلان کس فرستاده خداوند است. چون جهان از ارتباط با خدا خالی نیست، فلان کس هم با خداوند در ارتباط است و .....
ادعا سند میخواهد. شما مسلمانید، سندتان هم قرآن است. میخواهید از زیرش در روید، باشد با خداوند و پل چینوت. میخواهید مرا سرکوب کنید، هزار سال است که من سرکوب شده ام. اینهم باشد تا پل چینوت.

حامد;84046 نوشت:
سلام
عجب است از شما که وساطت را نمی پذیرید . این همه انبیاء الهی که حالاتشان در قرآن مضبوط است مگر واسطه خدا و خلق در هدایت نیستند ؟
و اما توان قدرت ایشان در امور تکوینی هم در معجزاتی که آورده اند مشخص است . آیه 110 سوره مائده را ببینید که خداوند همه معجزات حضرت عیسی را به خود او منسوب می کند اما( باذنی ) یعنی به اذن الله . خوب حضرت عیسی برای چه اکمه و ابرص را درمان کرده ؟ از او خواسته اند که کرده . یا چرا مرده را زنده کرده ؟ چون خواسته اند که کرده . پس قدرت و توان هست . چه در امور مادی و چه معنوی . دقت دقت دقت
خوب بین حیات و ممات نبی و ولی چه تفاوت است ؟ او که با جسم این کارها را نکرد که با از دست دادنش قدرتش هم از دست برود بلکه به قول علی علیه السلام به قدرت نفسی انجام می شود که به نور پروردگارش روشن است .
دقت بفرمایید .
نمی دانم در نزد شما آقایان محترم زرتشتی عقل تا چه اندازه در فهم دین معتبر است . عقل را به ما داده اند که این حقایق رااز این الفاظ بفهمیم دیگر وگرنه عقل به چه دردمان می خورد ؟
موفق باشید

حامد گرامی
درود
آنچه که شما در نظر نمیگیرید و ساده از روی آن میپرید، اذن الله است و آنکه این آقای بخصوص از اذن الله برخوردار است یا نه.
شما خرد (عقل) را پیش میکشید. خب عقل و خرد نمیپرسد که این آقایی بخصوصی که شما برای او خرق عادت قایل هستید، چرا خودش را درمان نکرد، چرا پدرش را درمان نکرد؟ چرا در بوسنی مسلمانان را نجات نداد؟ چرا تا مردم مصر به پا نخواستند، حسنی مبارک نرفت؟ خب بیمارستانها را تعطیل کنید و بگویید همه بروند، حرم و آنجا شفا بخواهند.
اگر امامزاده ها را معتبر نمیدانید، چرا جلوی زنان را نمیگیرید تا برای بچه دار شدن به بی بی حیات کرمان نروند؟
شما با دعا نتوانستید باران ببارید، دست به دامن روسهای کمونیست شدید تا باران ببارانند. این را هم عقل میگوید.
عقل میگوید، هر کاری یک علت دارد. علت را باید با دانش به دست آورد. ....
عقل میگوید که خداوند آنچنان توانا، آنچنان دانا، آنچنان مهربان است که نیازی به شفاعت و توسل و .... ندارد. من به دلیل ضعفهایی که دارم نیاز به آموزگار دارم تا به من بیاموزد. آن (خودم را میگویم) چارپاست که باید افسارش را بگیرند و به دشت سرسبز ببرندش.

حامد;84059 نوشت:
سلام
در قرآن کریم خیلی از مطالب به نحو کلی مطرح شده است مثلا بارها می فرماید : اقیموالصلاه نماز بپا دارید . آیا کسی می تواند مدعی شود که چون قرآن اقامه نماز را تشریح نکرد خواندن نماز به هر نحوی صحیح است . هیچ عالم بلکه عامی مسلمانی این را نمی پذیرد . قرآن کریم قانون اساسی است . لذا فرمود :
اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ( نساء 59)
یا فرمود :
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوالذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون ( مائده 55 )
به عبارت دیگر خداوند متعال در کنار قرآن ، رسول و صاحبان امر را قرار داد تا مفسر اصول و کلیات قرآن و نگهبان دین باشند .
باز هم عرض می کنم هرکس از قرآن انتظار تفصیل و تشریح را داشته باشد انتظارش غیر منطقی است .

حامد گرامی
درود
آنوقت این مشکل پیش می آید که چه کسی ولی امر باشد و دیدگاه کدام درست است. و ....
به راستی از خداوندی که این چنین ارحم الراحمین است، بعید نیست که روشی که شما یا ایشان یا من میگویم درست و یا نادرست است بپذیرد و یا رد کند؟
آین چنین خداوندی در روش نماز می نگرد یا در دلی که به نماز میپردازد؟

حامد;84059 نوشت:
سلام
بلکه در آیه 33 انفال وجود پیامبر مکرم اسلام در میان امت را مانع عذاب الهی معرفی می فرماید که از اعظم آثار وجودی ولی الهی است .
تا خدا چه بخواهد و که را هدایت کند ؟
لطفا سوالهایتان را پراکنده و در پستهای مختلف ننویسید . متشکر
موفق باشید

حامد گرامی
درود
سریال مختار نامه را نگاه میکنید؟
از زبیریان تا امویان و توابین و مختار و ... همه ادعای اسلام دارند و نماز میخوانند و به رسول اسلام (ص) متوسل هستند و ...
باز هم میگویم همانگونه که خود نیز تاکید داردید خواست خداوند تنها اصل است و دیگر اینکه توسل، رسالت، امامت و .... اگر به تربیت خدایی انسان بیانجامد، خب نجات هم هست وگرنه نیست. همه اینها که شما میفرمایید با آنچه که من به چشم میبینم، ناسازگار است. با طلب شفا و آرزوی برآورده شدن حاجت، جز از خداوند ناسازگار است. خداوند آنچنان دانا و توانا و مهربان است که نیاز و حاجت مرا خود میداند و نیازی به تضرع من و شفاعت و .... ندارد. اگر صلاح من باشد، خود انجام میدهد و اگر صلاح من نباشد انجام نمیدهد. دیگر اینکه مرا آزاد گذاشته تا در چارچوب سامانه علت و معلول خود علت را برگزینم و خود معلول را تحمل کنم. رسولان و امامان و ولیان و .... اگر هم برای من آموزگار در راه رسیدن (تقرب) به خداوند باشند، برای من سودمند خواهند بود وگرنه به صرف ادعا و زاری و تضرع و بخشش مال و طاعات و عبادات هیچ سودی نخواهند داشت.

حامد;84059 نوشت:
سلام
لطفا سوالهایتان را پراکنده و در پستهای مختلف ننویسید . متشکر
موفق باشید

حامد گرامی
درود
راستش خودم از خواندن نامه های بلند خسته میشوم.
همچنین برگشت به متن نامه پیشین و درک نامه پاسخ سخت است.
از این رو هر نکته را در یک نامه جداگانه مینویسم تا گفتگو ساده تر انجام شود.

صدرا;84092 نوشت:
با سلام به دوستان بزرگوار
جناب آقای مهران چرا اینقدر مکابره می فرمائید؟جالب است شما به متونی که علمایتان برایتان به ارمغان آورده اند ومعلوم نیست اساسی داشته باشد ایمان دارید و با آن بر ما اقامۀ دلیل می فرمائید؟اما در مقابل تنها استدلال قرآنی از ما می خواهید؟و در هر جا که راه گریزی نمی یابید تنها سکوت می کنید؟!واز کنار آن می گذرید .
دوست بزرگوار در نزد تمام مسلمانان سنت پیامبر«صلی الله علیه وآله» حجت است وسنت آن حضرت قول و فعل و تقریر آن رسول مکرم است.واین سخنی است که خداوند در قرآن بیان فرموده که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» مبین قرآن است.


صدرای گرامی
درود
معنی واژه مکابره را نمیدانم. میشود مهرورزیده، برایم همراه با ریشه شناسی، معنایش را بفرمایید؟
بارها گفته ام که بجز آموزش خداوند که در کتاب هست (قرآن یا گاتها) که بدون چون و چرا پذیرفتنی است، سخنان انسان به دلیل نقصهایی که انسان دارد، باید بررسی و چنانچه با خرد و دانش همخوان و سازگار بود، پذیرفت.
در قرآن بارها فرموده که رسول خداوند نیز بشری مانند دیگر مردم است. از این رو تا زمانی که بشر است، از نقصهای بشری هم برخوردار است. ولی هنگامی که رسول است، یعنی از وحی برخوردار است خب آنگاه اطاعت از او واجب است.
در این زمینه من هیچ سخنی ندارم و هرچه که شما بگویید بدون چون چرا میپذیرم ولی هنگامی که از انسان نقل میکنید، هر انسانی که باشد یا باید در آن هنگام که گفته ای دارد، نشان دهید که از راه وحی به خداوند متصل بوده، یا مانند انسانهای دیگر باید خردمندانه و دانشمندانه بررسی گردد. امروزه نیز هستند کسانی که ادعای اتصال به خداوند و .... را دارند. اگر بخواهیم هر ادعایی را بپذیرم که نمیشود. شما خودتان را سند خودتان می آورید و از من میخواهید که آن را بپذیرم. خب من بدون سند نمیپذیرم. بویژه آنکه میبینم که از زبیریان و امویان و عباسیان و ....... تا امروز چه اندازه تفسیر به رای و .... بوده و هست. بنابراین برای پیشگیری از تفسیر به رای سند میخواهم آنهم قرآنی.

حامد;84032 نوشت:
سلام

غم مرگ محبوب را محب می داند
امیدوارم با مرگ عزیزانتان به این امر آزموده نشوید

حامد گرامی
درود
نزد ما مرگ، آغاز زندگی بهتر در جهانی بهتر است. از این رو با مرگ داغدیده نمیشویم. گریستن، امری غریزی است. با آن مبارزه ای نداریم ولی با سوگواری، نوحه، زاری و ... مخالفیم و آنها را مکروه میدانیم.
رفتن دختر از خانه پدر به خانه شوهر سخترین چیز است ولی کدام پدر است که از ازدواج دخترش با یک شوهر خوب ناراحت باشد (با سختی اش و با همه غم دوری و ...)
ما هنگام پیمان همسری (در خطبه عقد) به آروس (عروس) و داماد یاد آور میشویم هنگامی که خواست خداوند است به خرسندی جان بدهید.
سوگواری اینگونه که من میبینم، البته با عقل خودم، یک انگیختگی احساسی است و ابزاری خوبی است برا ی عوام فریبی و بهره کشی از مردم ساده. این را از لشکری که یزید برای نابودی یک خارجی (حسین(ع)) را میبینیم تا بمبگذاران انتحاری امروزین. ببینید، همانگونه که شما مرده زنده کردن عیسی (ع) را سندی می آورید برای امکان خرق عادت کسی که شما او را ولی میخوانید، همانگونه هم میتوان برعکسش برای رد یک چیزی که شما دوستش دارید، دلیل آورد.

موبدیار مهران;84248 نوشت:
حامد گرامی
درود
این چیزی که شما نوشته اید، هیچ ایرادی ندارد. اما آنچه که در عمل انجام میشود، چیزی دیگر است. یک چکه اشک برابر با شسته شدن یک گناه... شما که میگویید که حق الناس را خداوند با شفاعت هم نمیبخشد. حق الله و حق النفس نیز نیاز به آموختن دارد، نه نیاز به اشک ریختن. این چیزی که من میبینم، ماندد در پوست است و نادیده گرفتن مغز. مانند آن گردو و بادام زینت شده ای که در سفره عقد میگذارند. در اصل این همان عیدانه ای است که به شرکت کنندگان میداندند. این در سفره جشن = نماز جماعت هم بوده است.
باز هم میگویم که سند مسلمان قرآن است. حدیث و سنت و روایت برای شناخت بیشتر این سند است. اگر از آن جدا شود، اندکی منحرف شود و ..... هیچ تفاوتی با تحریف و انحراف که به دینهای دیگر نسبت میدهید، ندارد. بهسازی را باید هر کس از خود آغاز کند، آنگاه به دیگران دستور دهد. رطب خورده منع رطب چون کند؟

با سلام و احترام جناب موبدیار مهران
در ابتدا عموم مسلمانان، قران، سنت، عقل و اجماع را منابع دین می دانند، به عنوان مثال در قرآن تنها به کلیت وجوب نماز اشاره شده اما جزییات آن بیان نشده که تنها راه تشخیص کیفیت آن سنت رسول خدا و اوالامر است.
در ثانی قرآن کریم خود دستور به توسل جستن به اولیاء الهی از جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می دهد ، آنجا که می فرماید:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيما( نساء 64)
هيچ پيامبرى را نفرستاديم جز آنكه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان او شوند. ( ای رسول ما)و اگر به هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه‏پذير و مهربان مى‏يافتند.
اين آيه صريحا مى‏گويد كه آمدن به سراغ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهى است.
افراد خطاكار بايد نخست خود توبه كنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پيامبر ص نيز استفاده كنند.
جناب موبدیار
بديهى است پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمرزنده گناه نيست، که شما می گویید "یک چکه اشک برابر با شسته شدن یک گناه " او تنها مى‏تواند از خدا طلب آمرزش كند قرآن نمى‏گويد: تو براى آنها استغفار كن بلكه مى‏گويد:" رسول" براى آنها استغفار كند، اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مقام و موقعيتش استفاده كند و براى خطاكاران توبه كننده استغفار نمايد، اگر حق الناسی بر گردن کسی بوده باید ادا شود و حق الله واجبات قضا شده و از محرمات توبه کند،پس از طی این مراحل استغفار رسول و خود فرد معنا می دهد.( مراجعه کنید به معنای تام استغفار در نهج البلاغه)
اين معنى (تاثير استغفار پيامبر ص براى مؤمنان) در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است مانند آيه 19 سوره محمد و آيه 5 سوره منافقون و آيه 114 سوره توبه كه در باره استغفار ابراهيم نسبت به پدرش (عمويش) اشاره مى‏كند، و آيات ديگرى كه نهى از استغفار براى مشركان مى‏كند و مفهومش اين است كه استغفار براى مؤمنان بى‏مانع است، و نيز از بعضى از آيات استفاده مى‏شود كه فرشتگان براى جمعى از مؤمنان خطاكار در پيشگاه خداوند استغفار مى‏كنند (سوره غافر آيه 7 و سوره شورى آيه 5).
خلاصه اينكه آيات زيادى از قرآن مجيد حكايت از اين معنى مى‏كند كه پيامبران يا فرشتگان و يا مؤمنان پاكدل مى‏توانند براى بعضى از خطاكاران استغفار كنند، و استغفار آنها در پيشگاه خدا اثر دارد، اين خود يكى از معانى شفاعت كردن پيامبر و يا فرشتگان و يا مؤمنان پاكدل براى خطاكاران است، ولى چنين شفاعتى نيازمند به وجود زمينه و شايستگى و آمادگى در خود خطاكاران است.

هادي;84277 نوشت:
با سلام و احترام جناب موبدیار مهران
( ای رسول ما)و اگر به هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه‏پذير و مهربان مى‏يافتند.
اين آيه صريحا مى‏گويد كه آمدن به سراغ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهى است.
افراد خطاكار بايد نخست خود توبه كنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پيامبر ص نيز استفاده كنند.
جناب موبدیار
بديهى است پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمرزنده گناه نيست، که شما می گویید "یک چکه اشک برابر با شسته شدن یک گناه " او تنها مى‏تواند از خدا طلب آمرزش كند قرآن نمى‏گويد: تو براى آنها استغفار كن بلكه مى‏گويد:" رسول" براى آنها استغفار كند، اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مقام و موقعيتش استفاده كند و براى خطاكاران توبه كننده استغفار نمايد،....

هادی گرامی
درود
با هیچ یک از نوشته شما در این نامه سخنی نیست. میپذیرم ولی این چه ربط دارد به آنچه که من به چشم دیده و برایتان نوشته ام. مگر من در جایی خدای نکرده به توسل به عنوان آموزش ایرادی گرفتم؟ مگر من به اینکه خداوند به اذن خودش به کسی توانایی داده است، ایراد گرفتم؟ که شما اینها را برای من نوشته اید؟
ایراد من به شماست که اینهایی که به امامان و ولیان خداوند نسبت میدهید، مردم هم آنها را به امامزاده ها و بقاع و ... نسبت داده اند، درست نیست و با آنچه که شما در همین نامه نوشته اید، ناسازگار است.
این نامه شما درخواست شفا بیماری و برآورده شدن حاجات و ... را نشان نمیدهد. بلکه آموزش و تربیت خود انسان را نشان میدهد که به دلیل آن تربیت شدن، گناه پیشین او بخشیده خواهد شد.

موبدیار مهران;84293 نوشت:
هادی گرامی
درود
با هیچ یک از نوشته شما در این نامه سخنی نیست. میپذیرم ولی این چه ربط دارد به آنچه که من به چشم دیده و برایتان نوشته ام. مگر من در جایی خدای نکرده به توسل به عنوان آموزش ایرادی گرفتم؟ مگر من به اینکه خداوند به اذن خودش به کسی توانایی داده است، ایراد گرفتم؟ که شما اینها را برای من نوشته اید؟
ایراد من به شماست که اینهایی که به امامان و ولیان خداوند نسبت میدهید، مردم هم آنها را به امامزاده ها و بقاع و ... نسبت داده اند، درست نیست و با آنچه که شما در همین نامه نوشته اید، ناسازگار است.
این نامه شما درخواست شفا بیماری و برآورده شدن حاجات و ... را نشان نمیدهد. بلکه آموزش و تربیت خود انسان را نشان میدهد که به دلیل آن تربیت شدن، گناه پیشین او بخشیده خواهد شد.

با سلام و احترام
بر اساس دید قرانی گناهان سر منشاء یکسری از بلاها برای مومنان هستند، اگرچه بلاها فلسفه دیگری چون امتحان و آبدیده شدن مومن هم دارند.
وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيراگر شما را مصيبتى رسد، به خاطر كارهايى است كه كرده‏ايد. و خدا بسيارى از گناهان را عفو مى‏كند. (شوری 30)
بر این اساس اگر با توسل به اولیا ئ الهی گناه کسی بخشوده و استغفارش پذیرفته شود، درهای رحمت الهی نیز باز می گردد، که تجلی این رحمت می تواند در برآورده شدن حاجات صحیحش باشد، و این مطلب با آیات قرآنی هماهنگ است.

هادي;84305 نوشت:
با سلام و احترام
بر این اساس اگر با توسل به اولیا ئ الهی گناه کسی بخشوده و استغفارش پذیرفته شود، درهای رحمت الهی نیز باز می گردد، که تجلی این رحمت می تواند در برآورده شدن حاجات صحیحش باشد، و این مطلب با آیات قرآنی هماهنگ است.

هادی گرامی
درود
درست نفهمیدم. اگر از شما درست نقل نمیکنم، به من ببخشایید و یاد آورمیم کنید.
بدون برگشتن و جبران گناهی که انجام شده، نه توسلی است و نه پذیرش استغفار.
یا اینکه من گناهی کرده ام و بروم به فلان بارگاه و هی بگویم: امام .... (ع) هستیم فدات، نذرت فلان... استغفار میکنم..... و گناهم بخشیده میشود، بدون آنکه جبرانش کنم؟
ببین بحث ما سر درخواست درمان و برآورده شدن حاجات از امامان و امامزاده و ... است. نه یاد گرفتن و تربیت خدایی و برگشت به سوی خداوند.

من خود بارها از رحمت خدایی برخوردار شده ام، از توکل به او سودها برده ام؟ گوشمالی ها دیده ام و به راه درست بازگشته ام. به هر روی همه اش بدون توسل به امامان بوده است. تنها با توکل و خواستن از خودش.

موبدیار مهران;84317 نوشت:
هادی گرامی
درود
درست نفهمیدم. اگر از شما درست نقل نمیکنم، به من ببخشایید و یاد آورمیم کنید.
بدون برگشتن و جبران گناهی که انجام شده، نه توسلی است و نه پذیرش استغفار.
یا اینکه من گناهی کرده ام و بروم به فلان بارگاه و هی بگویم: امام .... (ع) هستیم فدات، نذرت فلان... استغفار میکنم..... و گناهم بخشیده میشود، بدون آنکه جبرانش کنم؟
ببین بحث ما سر درخواست درمان و برآورده شدن حاجات از امامان و امامزاده و ... است. نه یاد گرفتن و تربیت خدایی و برگشت به سوی خداوند.

من خود بارها از رحمت خدایی برخوردار شده ام، از توکل به او سودها برده ام؟ گوشمالی ها دیده ام و به راه درست بازگشته ام. به هر روی همه اش بدون توسل به امامان بوده است. تنها با توکل و خواستن از خودش.


با سلام
زمانی رحمت الهی شامل حال مومن می شود که گناهانش پاک شود فلذا قرآن کریم می فرماید تا زمانی که امت تو ( ای رسول ما) استغفار می کنند( با شرایطش) عذاب الهی شامل حال آنها نمی شود. یکی از شرایط استغفار همان طور که عرض شد و ارجاع به سخن امیرالمومنین در نهج البلاغه داده شد ، جبران مافات گذشته اعم از حق الناس و حق الله است، اما نکته این است که توسل به اولیاء الهی خود زمینه ساز جبران گذشته بوده و موجب جلب رحمت الهی می گردد، اگر چه تعابیری که عموم مردم از توسل دارند ممکن است نابجا باشد، اما این امر به معنای موهوم بودن کارکردهای توسل نیست. چه بسیار افراد جدا از دین و آموزه های مذهبی بوده اند که با عنایت اولیا الهی موفق به جبران گذشته شده اند و همان توسل نخستین زمینه جبران را فراهم کرد.
رحمت الهی مصادیق بسیار دارد که یکی از آن برآورده شدن حاجت مشروع( تحت شرایط مذکور) است.

موبدیار مهران;84272 نوشت:
صدرای گرامی
بارها گفته ام که بجز آموزش خداوند که در کتاب هست (قرآن یا گاتها) که بدون چون و چرا پذیرفتنی است، سخنان انسان به دلیل نقصهایی که انسان دارد، باید بررسی و چنانچه با خرد و دانش همخوان و سازگار بود، پذیرفت.
در قرآن بارها فرموده که رسول خداوند نیز بشری مانند دیگر مردم است. از این رو تا زمانی که بشر است، از نقصهای بشری هم برخوردار است. ولی هنگامی که رسول است، یعنی از وحی برخوردار است خب آنگاه اطاعت از او واجب است.
در این زمینه من هیچ سخنی ندارم و هرچه که شما بگویید بدون چون چرا میپذیرم ولی هنگامی که از انسان نقل میکنید، هر انسانی که باشد یا باید در آن هنگام که گفته ای دارد، نشان دهید که از راه وحی به خداوند متصل بوده، یا مانند انسانهای دیگر باید خردمندانه و دانشمندانه بررسی گردد. امروزه نیز هستند کسانی که ادعای اتصال به خداوند و .... را دارند. اگر بخواهیم هر ادعایی را بپذیرم که نمیشود. شما خودتان را سند خودتان می آورید و از من میخواهید که آن را بپذیرم. خب من بدون سند نمیپذیرم.

مهران گرامی
1- اینکه گاتها برای ما سخن خدا باشد اول الکلام است ؟چه دلیل عقلی برای ما وجود دارد که گاتها را کلام خدا بدانیم.
2-اگر شما قرآن را قبول دارید در پست قبلی بیان شد که خداوند متعال سنت آن حضرت را حجت می داند لذاکسی که قرآن را قبول دارد نمی تواند بگوید من سنت پیامبر«صلی الله علیه وآله» را قبول ندارم چون تکذیب قرآن است.
3-در بارۀ پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»در قرآن کریم می خوانیم:«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَی»یعنی در ست است که از لحاظ مادی مثل شما هستم اما یک تفاوت اساسی با شما دارم و آن این است که وحی الهی بر من نازل می شود. از طرف دیگر در سیزده آیه می فرماید:«اطیعوا الله و اطیعواالرسول».
قرآن نفرموده سخنان پیامبر را با عقلتان بسنجید اگر به نظرتان درست آمد قبول کنید واگر نه،قبول نکنید.بلکه اطاعت او مطلقا واجب است.لذا اگر کسی بگوید من قرآن را قبول دارم اما حرف رسول خدا را نمی پذیرم این می شود مکابرة:یعنی ستیز با حق.
4- سوالی که من از حضرتعالی دارم این است:آیا تمام متون دینی شما به وحی به شما رسیده؟آیا تمام متون دینی شما در گاتها خلاصه می شود؟در این صورت با چه منطقی «طبق گفتۀ خودتان»گفتار علمای پیشین خود را تصدیق می کنید و طبق گفتۀ آنان عمل می کنید؟
5- نکته دیگر که جواب آنرا مرحمت نفرمودید در بارۀ آتش در آئین زرتشت است.وجود آتش چه سنخیتی با عبادت خدای یگانه دارد،وبا توحید چگونه سازگار است؟آتش چه نقشی در ارتباط با خدا دارد؟آیا ارتباط با خدا منوط بر وجود آتش است؟آیا آتش امری مقدس است؟آیا این اعتقاد در گاتها آمده است.(لطفا جواب این قسمت را در پستی که جناب آقای رضا در بارۀ آتش قرار داده اند بگذارید».

موبدیار مهران;84274 نوشت:
نزد ما مرگ، آغاز زندگی بهتر در جهانی بهتر است. از این رو با مرگ داغدیده نمیشویم. گریستن، امری غریزی است. با آن مبارزه ای نداریم ولی با سوگواری، نوحه، زاری و ... مخالفیم و آنها را مکروه میدانیم. رفتن دختر از خانه پدر به خانه شوهر سخترین چیز است ولی کدام پدر است که از ازدواج دخترش با یک شوهر خوب ناراحت باشد (با سختی اش و با همه غم دوری و ...) ما هنگام پیمان همسری (در خطبه عقد) به آروس (عروس) و داماد یاد آور میشویم هنگامی که خواست خداوند است به خرسندی جان بدهید. سوگواری اینگونه که من میبینم، البته با عقل خودم، یک انگیختگی احساسی است و ابزاری خوبی است برا ی عوام فریبی و بهره کشی از مردم ساده. این را از لشکری که یزید برای نابودی یک خارجی (حسین(ع)) را میبینیم تا بمبگذاران انتحاری امروزین. ببینید، همانگونه که شما مرده زنده کردن عیسی (ع) را سندی می آورید برای امکان خرق عادت کسی که شما او را ولی میخوانید، همانگونه هم میتوان برعکسش برای رد یک چیزی که شما دوستش دارید، دلیل آورد.

با سلام به دوستان و کسب اجازه.
جناب موبدیار مهران مرگ نزد ما مسلمانان هم آغاز زندگی بهتر در جهان آخرت است و در این هیچ شکی نیست .اما داشتن این دیدگاه با گریه و نوحه هیچ منافاتی ندارد.
آیا شما بین گریه و عزاداری با بودن آخرت سرایی جاویدان منافاتی می بینید؟؟؟؟؟
دوست عزیز اگر درميان شيعيان، عزاداري يك سنت رايج شده است انگيزه هاي گوناگوني دارد که لازم است هدف از گریه و عزاداری ما شیعیان برای شما مشخص شود تا دقیق بدانید که انگیزه ما از این عزاداری ها چیست: كه به طور اختصارخدمتتان عرض می کنم:
1.شناساندن مقام پيشوايان بزرگ اسلام كه سراسر زندگي آنان براي جامعه اسلامي الگو و سرمشق است، چه در مبارزه با طاغوتيان و چه در مسايل اخلاقي و روحي و ...
2. افزايش عشق و محبت اهل بيت كه پاداش رسالت پيامبر( است؛ چون در قرآن خداوند امر فرمود به حضرت رسول( كه چنين بگويد: "قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي"(1) بگو : من در برابر تبليغ دين اجر و مزدي از شما نمي خواهم، مگر دوستي و تبعيّت از اهل بيتم.
3. كمال خواهي و فضيلت طلبي.
4. دعوت به دين و آگاه شدن از حقايق آن و فراخواني مردم به صلاح و اصلاح و دوري از انحراف و فساد.
5. حقانيّت نهضت حسيني بر ضد طاغوتيان و آشنا كردن مردم با ويژگيهاي قيام امام حسين(
6. اطعام عده اي از گرسنگان در پرتو مجالس عزا كه از دستورات مؤكد قرآن و اسلام است.
7. ياد مصيبت اهل بيت( كه موحب آسان شدن مصايب و سختيهاي دوستداران آنان است.
8. همدردي با رسول خدا( و حضرت زهرا( و ساير ائمه(.
9. فراموش نشدن خاطره عاشورا؛ چرا كه اگر اين عزاداريها نبود نسلهاي آينده نمي دانستند امام حسين( را يزيد كشته است؛ و چرا كشته است.
10. افشاگري جنايات ستمگران به ويژه بني اميه و بني عباس.
11. رشد فضايل و كرامتهاي انساني و الهي و پرورش روحيه شهادت طلبي؛ هر قطره اشك پيامي است كه شهادت را چون پيامي به مردم ابلاغ مي كند و گريه نشانه آن است كه فاجعه اي روي داده و ظلمي صورت گرفته است. عزاداري نه يك روز، نه ده روز، نه يك ماه بلكه در تمام سال براي اين است كه ملتي كه در شهادت زندگي مي كند بايد عزادار باشد و در مجالس عزا با بيان فلسفه شهادت و با يادآوري از شهيدانش، روحية شهادت طلبي را همچنان تازه نگه دارد. بي شك به خاطر نشر فلسفه شهادت و ايثار و كرامتهاي انساني است كه شيعه به بهانه مرگ برادر، عمو، دايي و ... جلسه برگزار مي كند و يك باره به كربلا گريز مي زند و از حسين سخن مي گويد.

12. زنده نگه داشتن اسلام با استفاده از ابزار عزاداري، عزاداري اسلام را زنده كرد و اگر امام حسين( قيام نمي كرد اثري از اسلام باقي نمي ماند. اساس شكل گيري انقلاب اسلامي،‌نيز نهضت امام حسين( است. امام خميني( دربارة تجديد و تكرار عزاداريها مي فرمايند : "... اصلاً نمي فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمي دانند اين منبرها، گريه ها، و سينه زنيها حدود 1400 سال است كه ما و مكتب را حفظ كرده و تا حالا اسلام را آورده، اين عده از جوان ها اينطور نيست كه سوء نيت داشته باشند؛ آنها ـ خيال مي كنند كه ما بايد حرف روز بزنيم. حرف سيدالشهدا حرف روز، و هميشه حرف روز است؛ اصلاً حرف روز را سيدالشهدا آورده است و دست ما داده است و سيدالشهدا را اين گريه ها، و مكتب وي را اين مصيبتها، داد و قالها و اين سينه زنيها و اين دستجات،‌حفظ كرده است ـ اگر فقط مقدسي بود و توي اتاق و توي خانه مي نشست و براي خودش هي زيارت عاشورا مي خواند و تسبيح مي گرداند، چيزي نمانده بود... همينهاست كه اين نهضت را پيش برده، اگر سيدالشهدا نبود اين نهضت را ـ كسي ـ پيش نمي برد."(2)

بنابراين عزاداري حسين بن علي و ساير ائمه اطهار( يك حركت است، يك موج است، يك مبارزه اجتماعي است.(3) روضه هاي خانگي و دسته هاي عزاداري و هيأتهاي زنجيرزني، پوشيدن لباس مشكي و پرچم به دست گرفتن و شربت و آب دادن و تلاش در برپايي مجالس و نوحه خواني و سينه زني و ... هر يك به نوعي سربازگيري براي جبهه حسيني است.(4) اين پيوند قلبي را عمق و غنا مي بخشد. اين موارد، انگيزه هاي برگزاري مجالس سوگواري و عزاداري است و آنچه در اين ميان وجود ندارد گريه كردن براي ضعف و ذلت ائمه است چون نفوس آنها، عزيزترين نفوس در ميان موجودات عالم است.

منابع و مآخذ :
1. سوره مباركه شوري / آيه 23
2. قيام عاشورا در كلام و پيام امام، ص16
3. نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، مرتضي مطهري، ص89
4. فرهنگ عاشورا، ص314
پاسخ به شبهات عزاداري، حسين رجبي، ص25

موبدیار مهران;84317 نوشت:
بدون برگشتن و جبران گناهی که انجام شده، نه توسلی است و نه پذیرش استغفار. یا اینکه من گناهی کرده ام و بروم به فلان بارگاه و هی بگویم: امام .... (ع) هستیم فدات، نذرت فلان... استغفار میکنم..... و گناهم بخشیده میشود، بدون آنکه جبرانش کنم؟ ببین بحث ما سر درخواست درمان و برآورده شدن حاجات از امامان و امامزاده و ... است. نه یاد گرفتن و تربیت خدایی و برگشت به سوی خداوند. من خود بارها از رحمت خدایی برخوردار شده ام، از توکل به او سودها برده ام؟ گوشمالی ها دیده ام و به راه درست بازگشته ام. به هر روی همه اش بدون توسل به امامان بوده است. تنها با توکل و خواستن از خودش.

سلام مجدد
دوست عزیز خود قرآن مسئلة توسل و بخشش گناهان را مورد تأييد قرار داده است: خداي متعال به پيامبر(ص) خطاب مي كند: "اگر آن ها هنگامي كه به خويشتن ستم كردند (و مرتكب گناهي شدند) به سراغ تو مي آمدند و از خداوند عفو و بخشش طلب مي كردند و تو نيز براي آن ها عفو و بخشش طلب مي كردي، خداوند را توبه پذير و رحيم مي يافتند".(نساء (4) آية 64.)
اين آيه، توسل و شفاعت را تأييد مي كند. معناي آيه چنين است كه: اي پيامبر! تو آن قدر مقام و منزلت با ارزش و والايي داري كه هنگام رجوع گناهكارِ پشيمان به تو و نيز موافقت تو براي وساطت، گناهان ايشان را مي بخشيدم.
مردم براي طلب ببخشش گناهان خود به افرادي كه نام باب الحوائج به خود گرفته اند، مراجعه مي كنند.
لذا مردم به اين دليل نام اولياي الهي را بر زبان جاري كرده و استمداد مي طلبند كه آن ها نزد خدا مقرب و عزيزند و مي توانند براي درماندگان و افراد گناهكار بخشش و غفران طلب كنند.


اما در کنار این باید گناهان را با عبادت و قضای واجبات فوت شده جبران کرد که در مورد آن هم حدیث وجود دارد که امام علی (ع)شرایط توبه را ذکر می کنند.پس توبه کردن مومنیین با واسطه قرار دادن معصومیین منافاتی با عدم جبران ندارد بلکه هر که توبه می کند ولو با وساطت معصومین باید در صدد جبران گناهان باشد.

موبدیار مهران;84274 نوشت:
حامد گرامی درود نزد ما مرگ، آغاز زندگی بهتر در جهانی بهتر است. از این رو با مرگ داغدیده نمیشویم. گریستن، امری غریزی است. با آن مبارزه ای نداریم ولی با سوگواری، نوحه، زاری و ... مخالفیم و آنها را مکروه میدانیم. رفتن دختر از خانه پدر به خانه شوهر سخترین چیز است ولی کدام پدر است که از ازدواج دخترش با یک شوهر خوب ناراحت باشد (با سختی اش و با همه غم دوری و ...) ما هنگام پیمان همسری (در خطبه عقد) به آروس (عروس) و داماد یاد آور میشویم هنگامی که خواست خداوند است به خرسندی جان بدهید. سوگواری اینگونه که من میبینم، البته با عقل خودم، یک انگیختگی احساسی است و ابزاری خوبی است برا ی عوام فریبی و بهره کشی از مردم ساده. این را از لشکری که یزید برای نابودی یک خارجی (حسین(ع)) را میبینیم تا بمبگذاران انتحاری امروزین. ببینید، همانگونه که شما مرده زنده کردن عیسی (ع) را سندی می آورید برای امکان خرق عادت کسی که شما او را ولی میخوانید، همانگونه هم میتوان برعکسش برای رد یک چیزی که شما دوستش دارید، دلیل آورد.

سلام
1- اهداف عالیه ای در سوگواری برای سیدالشهداء است که امروز یکی از آنها را شاهدیم یعنی جمهوری اسلامی . این نظام را کسانی بپا کردند که سر منبرها با حب و راه حسین پرورش یافتند .
2- سوء استفاده احیانی از یک امر مطلوب نزد عقلا موجب نفی اصل آن نمی شود
موفق بشید

موبدیار مهران;84248 نوشت:
یک چکه اشک برابر با شسته شدن یک گناه... شما که میگویید که حق الناس را خداوند با شفاعت هم نمیبخشد.

سلام
قدرت یک دانه اشک از قوت کسی است که برایش اشک می ریزند و حق الناس هم بدلیل خاص خودش از تحت آن خارج می شود . و جزء گناهان بخشوده شده نیست مگر اینکه دلیلی بگوید سیدالشهداء ضامن حق الناس هم می شود و خودش طرف را راضی می کند .

موبدیار مهران;84248 نوشت:
این چیزی که من میبینم، ماندد در پوست است و نادیده گرفتن مغز.

حالا زود است که شما در مورد پوست و مغز اسلام اظهار نظر بفرمایید
موبدیار مهران;84248 نوشت:
باز هم میگویم که سند مسلمان قرآن است. حدیث و سنت و روایت برای شناخت بیشتر این سند است. اگر از آن جدا شود، اندکی منحرف شود و ..... هیچ تفاوتی با تحریف و انحراف که به دینهای دیگر نسبت میدهید، ندارد. بهسازی را باید هر کس از خود آغاز کند، آنگاه به دیگران دستور دهد. رطب خورده منع رطب چون کند؟

ما سندهای دین خود را از شما بهتر می شناسیم . تحریف در متون دینی ادیان دیگر هم به اعتراف خودشان است . دلیلی هم بر انحراف روایت خاص ندارید .
موبدیار مهران;84249 نوشت:
هر چیزی که علتش باشد، معلولش هم هست.

این حرف غیر منطقی را که گفته است
موبدیار مهران;84249 نوشت:
اشکال شما اینجاست که خودتان را به جای خدا گذاشته اید و به جای او سند محضری صادر کرده اید که فلان کس (خوب یا بد) فلان گونه (خوب یا بد) است.

خوب و بد را خداوند به تفصیل در قرآن برایمان مشخص کرد نیازی به معیار دیگری هم نداریم
موبدیار مهران;84249 نوشت:
بهاییانی هم که مرا به بهاییت تبلیغ میکردند، میگفتند که فلان کس فرستاده خداوند است. چون جهان از ارتباط با خدا خالی نیست، فلان کس هم با خداوند در ارتباط است و ..... ادعا سند میخواهد. شما مسلمانید، سندتان هم قرآن است. میخواهید از زیرش در روید، باشد با خداوند و پل چینوت. میخواهید مرا سرکوب کنید، هزار سال است که من سرکوب شده ام. اینهم باشد تا پل چینوت.

عقیده وهابیان در مورد شما نافی عقیده ما نیست . و اما اثبات حجت زنده الهی بر اساس قرآن :
1- در قرآن شب قدری را به ما معرفی می کند که در ماه رمضان است . بعد در سوره قدر فرمود ما در شب قدر روح و ملک را می فرستیم . پس باید حجتی الهی باشد که هر شب قدر سال ، روح و ملک بر او نازل شوند . 2- آیه می فرماید : ان من امه الا خلا فیها نذیر . امت یعنی مردم یک دوره و زمان . پس در میان هر امتی ( دوره ای ) بیم دهنده ای الهی هست که همان حجت خداست همان ولی خداست . در این عصر و دوره هم امام زمان مصداق آن است .

موبدیار مهران;84254 نوشت:
آنچه که شما در نظر نمیگیرید و ساده از روی آن میپرید، اذن الله است و آنکه این آقای بخصوص از اذن الله برخوردار است یا نه. شما خرد (عقل) را پیش میکشید. خب عقل و خرد نمیپرسد که این آقایی بخصوصی که شما برای او خرق عادت قایل هستید، چرا خودش را درمان نکرد، چرا پدرش را درمان نکرد؟ چرا در بوسنی مسلمانان را نجات نداد؟ چرا تا مردم مصر به پا نخواستند، حسنی مبارک نرفت؟ خب بیمارستانها را تعطیل کنید و بگویید همه بروند، حرم و آنجا شفا بخواهند.

بحث در مصداق نبوده است وگرنه بحث می کردیم . دیگر اینکه پس از تعیین مصداق هم باز صدور خارق عادت به خواست دل ما نیست بلکه به خواست آن ولیی است که قلبش محل ظهور مشیت الهی است . هنوز تا فهم توحید راه بسیار است .
موبدیار مهران;84254 نوشت:
اگر امامزاده ها را معتبر نمیدانید، چرا جلوی زنان را نمیگیرید تا برای بچه دار شدن به بی بی حیات کرمان نروند؟ شما با دعا نتوانستید باران ببارید، دست به دامن روسهای کمونیست شدید تا باران ببارانند. این را هم عقل میگوید. عقل میگوید، هر کاری یک علت دارد. علت را باید با دانش به دست آورد. .... عقل میگوید که خداوند آنچنان توانا، آنچنان دانا، آنچنان مهربان است که نیازی به شفاعت و توسل و .... ندارد.

این حرفها هم نشانه عدم منطق است . آسمان و ریسمان را به هم نمی بافند !!
دیگر اینکه اگر خدا مهربان است پس چرا ما را بدر خانه سببی می فرستد که حتی به او اعتقاد هم ندارد ؟
می بینید که استدلالهایتان به مجموعه ای از حرفهای دور از هم و بی ارتباط تبدیل شده است .

موبدیار مهران;84254 نوشت:
من به دلیل ضعفهایی که دارم نیاز به آموزگار دارم تا به من بیاموزد. آن (خودم را میگویم) چارپاست که باید افسارش را بگیرند و به دشت سرسبز ببرندش.

اینها هم اسبابند اما اسباب عادی . اسباب غیر عادی را را من و شما نمی شاختیم که خدای عالم غیب به ما آموخت و من پذیرفتم و دیگری نه .
موبدیار مهران;84260 نوشت:
آنوقت این مشکل پیش می آید که چه کسی ولی امر باشد و دیدگاه کدام درست است. و .... به راستی از خداوندی که این چنین ارحم الراحمین است، بعید نیست که روشی که شما یا ایشان یا من میگویم درست و یا نادرست است بپذیرد و یا رد کند؟ آین چنین خداوندی در روش نماز می نگرد یا در دلی که به نماز میپردازد؟

کسی مشکل دارد که مثل شما بدون منطق صحیح فقط قرآن را سند مسلمانی می داند . بحث این آیات هم معرفی مفسر رسمی الهی و ولی امر به مسلمین است که دین و حقایق آنرا به مسلمانان می آموزد و.....
.
موبدیار مهران;84268 نوشت:
همه ادعای اسلام دارند و نماز میخوانند و به رسول اسلام (ص) متوسل هستند و ... باز هم میگویم همانگونه که خود نیز تاکید داردید خواست خداوند تنها اصل است

اصول قرآنی در سنت معصومین به نحو مفصل تفسیر شده است وگرنه اصول بدون شرح و تفسیر بدرد که می خورد؟ و سنت و فعل پیامبر ص و معصومین ع برای چیست ؟
موبدیار مهران;84268 نوشت:
خداوند آنچنان دانا و توانا و مهربان است که نیاز و حاجت مرا خود میداند و نیازی به تضرع من و شفاعت و .... ندارد.

خداوند به خدایی می داند اما شما بنده اید و به تضرع و ابتهال بندگی خود را ثابت می کنید . در قرآن هم به کسانی که از دعا در پیشگاه خدا استکبار می ورزند وعده آتش داد . غافر 60
موبدیار مهران;84268 نوشت:
دیگر اینکه مرا آزاد گذاشته تا در چارچوب سامانه علت و معلول خود علت را برگزینم و خود معلول را تحمل کنم.

واز جمله علتها توسل و شفاعت است . خدا ثابت کرده بنده اش نفی می کند . خوب شما دوست ندارید به قول خودتان از راه اسباب عادی بروید شاید کسی بخواهد از اسباب غیر عادی که خداوند معرفی فرمود برود چرا دیگران حسودی می کنند ؟!!
موبدیار مهران;84268 نوشت:
اگر هم برای من آموزگار در راه رسیدن (تقرب) به خداوند باشند، برای من سودمند خواهند بود وگرنه به صرف ادعا و زاری و تضرع و بخشش مال و طاعات و عبادات هیچ سودی نخواهند داشت.

اولیاء الهی در نزد خدای تعالی از این ارزشمندترند . اگر بخواهد به گل روی یکیشان همه را هم می تواند به بهشت ببرد . اما حسابهایی هم هست که اولیاء در آن دخالت نمی کنند . اما :
یوم الحساب شما فرا نرسیده تا بتوانید مدعی شوید سعی و تلاشتان برای حصول سعادت کافی بوده یا نه ؟ دیگر اینکه اگر بواسطه عقیده باطل یا اعمال خلاف واقع شما را به دوزخ کشاندند از همه این حرفها باز می گردید و خود را محتاج یک نظر اولیاء الهی خواهید یافت . حرفتان حرف انسانهای کم اطلاع مغرور به عمل خوبشتن است . صبر کنید تا پاییز بیاید .
جناب معبدیار بنده از این مباحثی که طریق بی منطقی را می پیماید آزرده شده ام . لطف کنید با دوستان دیگر ادامه دهید .
تا اینجا که بنده دانستم چیز زیادی از اسلام نمی دانید جز همین جمله : سند دین شما قرآن است . و ظاهرا مشکلی شخصی با یکی از موضوعات دین ما دارید که شما را به وادی نفی بسیاری از حقایق کشانده و هرچه دلیل قرآنی هم می آوریم باز شما را کفایت نمی کند . اگر دنبال هدایتید از خدا طلب کنید که : ان هدی الله هو الهدی
موفق باشید

حامد;84375 نوشت:
سلام
1- اهداف عالیه ای در سوگواری برای سیدالشهداء است که امروز یکی از آنها را شاهدیم یعنی جمهوری اسلامی . این نظام را کسانی بپا کردند که سر منبرها با حب و راه حسین پرورش یافتند .
2- سوء استفاده احیانی از یک امر مطلوب نزد عقلا موجب نفی اصل آن نمی شود
موفق بشید

حامد گرامی
درود
من فکر میکردم که شما به این باور دارید که یک دقیقه اندیشیدن به خداوند مانند سد (صد) سال عبادت بدون فکر است.
من فکر میکردم که تنها کمونیسم ها میگویند که هدف وسیله را توجیه میکند.

hamedi;84802 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

دوست گرامی جناب موبدیار مهران

من توهینی در سخنانم نمی بینم!!!
بله اسلام تنها قرآن نیست قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بنا به فرمایش ایشان اهل بیت علیهم السلام در کنار هم است.

باتشکر - یاعلی


حامدی گرامی
درود
شاید من زودرنج شده ام. شاید هم شما آنچنان دچار عُجب شده اید که رفتار خودتان را نمیبینید. باشد تا داوری خداوند و پل چینوت

تحریف چیست؟ تحریف یعنی انحراف حتی ذره ای از آنچه که خداوند فرموده است. اگر سخنی از پیامبر اسلام (ص) و یا اهل بیت (ع) و ... نقل شده باشد که ذره ای با قرآن همخوانی نداشته باشد، میشود تحریف. نکته این که در نقل قول وجود دارد، اینست که نقل کننده، آنچه را که خود فهمیده نقل میکند. نه آنچه که مانند ضبط صوت ضبط شده است. بنا بر این کمترین ایراد نقل قول آن است که نقل قول یک چیز از چند نفر با هم تفاوت دارد. .....
پیامبر تا جایی رسول=پیامبر است که با وحی به خداوند پیوند دارد. بیرون از این پیوند بشری مانند بشر دیگر است. از همان نقص نسبی و نقص مطلق بشری رنج میبرد. پیامبر اسلام (ص) برای درمان به پزشک یهودی مراجعه میکرد. و ....
و پایان سخن آنکه پیامبر و اهل بیت او چه خواسته اند؟ خواسته اند که شما به پزشک مراجعه کنید یا خواسته اند که بروید نزد فلان بارگاه و بقعه و مزار و مانند آن و از کسی جز خداوند آرزوی شفا و برآورده شدن حاجات داشته باشید؟

حامد;84385 نوشت:
سلام
قدرت یک دانه اشک از قوت کسی است که برایش اشک می ریزند و حق الناس هم بدلیل خاص خودش از تحت آن خارج می شود . و جزء گناهان بخشوده شده نیست مگر اینکه دلیلی بگوید سیدالشهداء ضامن حق الناس هم می شود و خودش طرف را راضی می کند .

این حرف غیر منطقی را که گفته است

خوب و بد را خداوند به تفصیل در قرآن برایمان مشخص کرد نیازی به معیار دیگری هم نداریم

اولیاء الهی در نزد خدای تعالی از این ارزشمندترند . اگر بخواهد به گل روی یکیشان همه را هم می تواند به بهشت ببرد .
جناب معبدیار بنده از این مباحثی که طریق بی منطقی را می پیماید آزرده شده ام . لطف کنید با دوستان دیگر ادامه دهید .
تا اینجا که بنده دانستم چیز زیادی از اسلام نمی دانید جز همین جمله : سند دین شما قرآن است . و ظاهرا مشکلی شخصی با یکی از موضوعات دین ما دارید که شما را به وادی نفی بسیاری از حقایق کشانده و هرچه دلیل قرآنی هم می آوریم باز شما را کفایت نمی کند . اگر دنبال هدایتید از خدا طلب کنید که : ان هدی الله هو الهدی
موفق باشید


حامد گرامی
درود
بدرود تا روز داوری سر پل چینوت.

هادي;84332 نوشت:
با سلام
زمانی رحمت الهی شامل حال مومن می شود که گناهانش پاک شود فلذا قرآن کریم می فرماید تا زمانی که امت تو ( ای رسول ما) استغفار می کنند( با شرایطش) عذاب الهی شامل حال آنها نمی شود. یکی از شرایط استغفار همان طور که عرض شد و ارجاع به سخن امیرالمومنین در نهج البلاغه داده شد ، جبران مافات گذشته اعم از حق الناس و حق الله است، اما نکته این است که توسل به اولیاء الهی خود زمینه ساز جبران گذشته بوده و موجب جلب رحمت الهی می گردد، اگر چه تعابیری که عموم مردم از توسل دارند ممکن است نابجا باشد، اما این امر به معنای موهوم بودن کارکردهای توسل نیست. چه بسیار افراد جدا از دین و آموزه های مذهبی بوده اند که با عنایت اولیا الهی موفق به جبران گذشته شده اند و همان توسل نخستین زمینه جبران را فراهم کرد.
رحمت الهی مصادیق بسیار دارد که یکی از آن برآورده شدن حاجت مشروع( تحت شرایط مذکور) است.

هادی گرامی
درود
این سخن شما هم با دانش اندک من از قرآن همخوانی دارد، هم با خرد من پسندیده است. آن را از شما میپذیرم.
تنها یک نکته است و آن این که مردم نیاز به آموزش دارند و این نکته را در بسیاری از زایران نمی بینم.

موبدیار مهران;84907 نوشت:
هادی گرامی
درود
این سخن شما هم با دانش اندک من از قرآن همخوانی دارد، هم با خرد من پسندیده است. آن را از شما میپذیرم.
تنها یک نکته است و آن این که مردم نیاز به آموزش دارند و این نکته را در بسیاری از زایران نمی بینم.

با سلام و احترام
موبدیار مهران عزیز
از نظر قران زرتشتیان اهل کتاب هستند و با بت پرستان و ملحدان متفاوتند. نکته دیگر رفتار عموم مردم منعکس کننده نظر درست اسلام نیست، همواره باید آب را از سرچشمه جست، چه اینکه در طول مسیر به آلودگی ها ممزوج می شود.

صدرا;84363 نوشت:
مهران گرامی
1- اینکه گاتها برای ما سخن خدا باشد اول الکلام است ؟چه دلیل عقلی برای ما وجود دارد که گاتها را کلام خدا بدانیم.
3-در بارۀ پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»در قرآن کریم می خوانیم:«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَی»یعنی در ست است که از لحاظ مادی مثل شما هستم اما یک تفاوت اساسی با شما دارم و آن این است که وحی الهی بر من نازل می شود. از طرف دیگر در سیزده آیه می فرماید:«اطیعوا الله و اطیعواالرسول».

صدرای گرامی درود
شما نوشته اید:
ا-:"... اینکه گاتها برای ما سخن خدا باشد اول الکلام است ؟چه دلیل عقلی برای ما وجود دارد که گاتها را کلام خدا بدانیم..."

پاسخ:
سند شما برای آنکه قرآن سخن خداوند است چیست؟ بفرمایید تا من هم با آن سند نشان دهم گاتها سخن خداوند از زبان پیامبر او زرتشت است.
به هر روی دانش خداوند در درازای زمان با افزایش دانش بشری بیشتر و بهتر شناخته میشود. دانش بشری در درازای زمان رساتر (متکاملتر) میشود.
با این سنجه گاتها دانش بشری نمیتواند باشد، چون دانش امروزین با دانش درون گاتها سازگاری دارد. در حالی که نزدیک به 4000 سال پیش چنین دانشی نزد بشر نبود.

ب-:"...در بارۀ پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»در قرآن کریم می خوانیم:«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَی»یعنی در ست است که از لحاظ مادی مثل شما هستم اما یک تفاوت اساسی با شما دارم و آن این است که وحی الهی بر من نازل می شود. از طرف دیگر در سیزده آیه می فرماید:«اطیعوا الله و اطیعواالرسول».
قرآن نفرموده سخنان پیامبر را با عقلتان بسنجید اگر به نظرتان درست آمد قبول کنید واگر نه،قبول نکنید.بلکه اطاعت او مطلقا واجب است.لذا اگر کسی بگوید من قرآن را قبول دارم اما حرف رسول خدا را نمی پذیرم این می شود مکابرة:یعنی ستیز با حق...."
پاسخ:
نکته کلیدی همچنان که خود یاد کردید وحی است. تا هنگامی ایشان رسول است که با وحی پیوند داشته باشد. بیرون از وحی ایشان بشری چون بشر دیگر است. مانند ایشان بیمار میشود و خوراک و پوشاک میخواهد و از غیب نا آگاه است. جز آن اندازه که خداوند از راه وحی به ایشان آگاهی داده است.
من از آقای قرائتی شنیدم که عربی در مجلس پیامبر اسلام(ص) گفت سخنانی که از شما نقل میشود با آنچه که امروز گفتید تفاوت دارد. چه کنم که نقل قولهای دیگر را بشناسم که کدام از شماست و کدام از شما نیست؟ ایشان پاسخ دادند، آنچه که با عقل سازگار است از ماست و آنچه که نیست از ما نیست.

پ-:" سوالی که من از حضرتعالی دارم این است:آیا تمام متون دینی شما به وحی به شما رسیده؟آیا تمام متون دینی شما در گاتها خلاصه می شود؟در این صورت با چه منطقی «طبق گفتۀ خودتان»گفتار علمای پیشین خود را تصدیق می کنید و طبق گفتۀ آنان عمل می کنید؟ ..."
پاسخ:
تنها گاتها وحی است. متون دیگر را انسان نوشته و به دلیل نقصهای نسبی و مطلقی که انسان دچار آن است، آنها نیز دچار این نقصها هستند. از آنجا که در گاتها از ما خواسته شده به دو سنجه: خرد و دانشمند مراجعه کنیم (البته این دو شرطهایی هم دارند)، بنابراین با خرد میسنجیم و از دانشمند میپرسیم، آن اندازه که امروزه درست یافتیم میپذیریم و آن اندازه که نیافتیم نمیپذیریم. در سرود 30 بند 2: بهترین گفته را با گوش بشنوید و با اندیشه روشن بنگرید، سپس از این دو راه یکی را برگزینید. در هات 30 بند 9: بیایم از کسانی شویم که این جهان را تازه میسازند. ای دارندگان خرد و ای آورندگان خرسندی از راه راستی در جایگاه دانش درونی یکپارچه و هم رای شویم.

ت-:"... نکته دیگر که جواب آنرا مرحمت نفرمودید در بارۀ آتش در آئین زرتشت است.وجود آتش چه سنخیتی با عبادت خدای یگانه دارد،وبا توحید چگونه سازگار است؟آتش چه نقشی در ارتباط با خدا دارد؟آیا ارتباط با خدا منوط بر وجود آتش است؟آیا آتش امری مقدس است؟آیا این اعتقاد در گاتها آمده است.(لطفا جواب این قسمت را در پستی که جناب آقای رضا در بارۀ آتش قرار داده اند بگذارید». ..."
پاسخ:
به روی چشم آنجا هم مینویسم (برای چندمین بار).
آتش، در گاتها این آتش مادی و سوزاننده نیست. آتش در گاتها مینوی و اندیشه ای است. راهنمایی است که خداوند در اندیشه هر کس روشن کرده تا با آن بتواند یگانه راهی که از میان بی نهایت راه دیگر به رسایی به سوی خداوند می انجامد بیابد. دین به معنای بینش است و دیدن در تاریکی نمیشود. روشنایی ابزاری برای دیدن راه از چاه است. برای نمونه در سرود 30 بند 2 اندیشه روشن، سوچا مننگها است. سوچا همان است که در فارسی امروزین سوی چراغ و سوختن و سوزاندن شده است.
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد (مولوی)
در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)

کارکرد آتش مادی تنها یک منبع در دسترس روشنایی است. روشنایی هم قبله نماز ماست. به سخن دیگر ما در برابر روشنایی ایستاده و نماز میخوانیم. چیزی مانند کعبه. یکی از منابع روشنی آتش است. پرستیدن در زبان اوستایی به معنای نگهداری، حفاظت، و مانند آن است. در شاهنامه پرستنده به معنای ندیم و مستخدم است. برای نمونه در داستان اردشیر بابکان چندین بار بکار رفته است. پرستار و سرپرست هم وظیفه پرستیدن را انجام میدهند. با آمیخته شدن معنای این واژه با مفهوم عبادت در اسلام، این سو تفاهم پدید آمد.
در اوستا که نوشته موبدان است و تحریف مغان ماد که دین حکومتی را رهبری میکردند در آن دیده میشود، مینوی آتش (چیزی مانند فرشته آتش) در شکل چند گونه آتش مادی چون آتش سوزاننده چوب، آتش درون موجود زنده(گرمای زندگی)، آتش درون ستارگان و ابرها و ......دیده میشود. مینوی آتش آفریده اهورامزدا است و به دستور او موکل بر چند چیز است و ...
به قول شما سنگ راهست که راه گم نشود.
مفهوم مقدس بودن را نمیدانم که چیست، ولی شما هم یک ساختمان را بارگاه قدسی میخوانید مانند آستان قدس .... حال اگر گفته شود آتش مقدس ایرادش چیست؟

آقای رضا در موضوع آتش به این جمله از یسنا اشاره کردند: آثرم اهورم پوثرم یزم ایی ده. یعنی آتش پور اهورامزدا را گرامی میدارم. ایشان این نکته را که در بندهش هم آمده،کفر آمیز دانستند.
من هم میگویم که این یکی از آن تحریف و انحرافهایی است که مغان ماد در دین حکومتی پدید آورند. ولی باز هم برای رعایت یگانگی زرتشتی، بر آفریده بودن و پدیده بودن آتش تاکید کرده اند. به ایشان گفتم که پوثر، پور، پوسر و پوس و پسر در اوستا برای نامیدن بچه جانوران چه نر و چه ماده بکار برده شده است. از سوی دیگر در چند هزار سال پیش، واژه ها معنا و کاربرد ویژه امروزین را نداشته و معنایی گستردتر و عامتر داشتند. از جمله همین واژه پوثره که نشان از آفریده بودن و پدیده بودن دارد. واژه پدر، پیثر نیز از مصدر پاییدن و به معنای عام نگهبان و محافظ و ... است. انسان نری که محافظ خانواده است، به همین دلیل پدر نامیده شده است. از این رو واژه پدر در زبان اوستایی به معنای خاص این موجود نر نیست.

هادي;84925 نوشت:
با سلام و احترام
موبدیار مهران عزیز
از نظر قران زرتشتیان اهل کتاب هستند و با بت پرستان و ملحدان متفاوتند. نکته دیگر رفتار عموم مردم منعکس کننده نظر درست اسلام نیست، همواره باید آب را از سرچشمه جست، چه اینکه در طول مسیر به آلودگی ها ممزوج می شود.

هادی گرامی
درود
سخن من هم همین است. نیمدانم که چرا کسانی چون حامد و رضا در آسکدین این چنین با من مخالفت میکنند.
نکته دیگر آنکه اگر شما آلودگی را پاک نکنید، هر کسی که به سرچشمه دسترسی ندارد. یا زحمت رفتن به سرچشمه را به خود نمیدهد. با بیگانگی و گاهی تنفر به راه خود میرود. تاجران دنیا پرستِ مردم ستیز نیز بطری آب را به بهای بسیار به این چنین رهگذرانی میفروشند. میشود آنکه امروزه کاج نوئل بر سر سفره هفت سین می آید.

موبدیار مهران;84936 نوشت:
صدرای گرامی درود

نکته کلیدی همچنان که خود یاد کردید وحی است. تا هنگامی ایشان رسول است که با وحی پیوند داشته باشد. بیرون از وحی ایشان بشری چون بشر دیگر است. مانند ایشان بیمار میشود و خوراک و پوشاک میخواهد و از غیب نا آگاه است. جز آن اندازه که خداوند از راه وحی به ایشان آگاهی داده است.
من از آقای قرائتی شنیدم که عربی در مجلس پیامبر اسلام(ص) گفت سخنانی که از شما نقل میشود با آنچه که امروز گفتید تفاوت دارد. چه کنم که نقل قولهای دیگر را بشناسم که کدام از شماست و کدام از شما نیست؟ ایشان پاسخ دادند، آنچه که با عقل سازگار است از ماست و آنچه که نیست از ما نیست.

.

چرا قیاس مع الفارق می نمائید؛پیامبر«صلی الله علیه وآله» هنگامی که قرآن را تبیین می نمایند و مرجع دینی مسائل هستند فردی عادی هستند؟یا باز متصل به مبداء غیبند؟
سخن ما این بود که قرآن اطاعت از پیامبر «صلی الله علیه وآله» را واجب نموده، لذا اگر سخنی از آن حضرت صادر شد کسی نمی تواند مخالفت نماید.بحث توسل نیز همینگونه است که به روایات صحیح عند الفریقین به ما رسیده است.
اما اینکه ملاک تشخیص روایت عقل انسان باشد،سوال این است کدام عقل؟ورود جنابعالی به این تاپیک برای این است که می گویید توسل با عقل سازگاری ندارد.واز آن طرف وجود آتش در عبادت خدا را امری کاملا عقلایی می پندارید.
در حالی که ما می گوییم توسل به اولیای الهی«با شرایطی که گفته شد» هیچ منافاتی با توحید ندارد.ووجود آتش نیز امری شرک آمیز است. حال در اینجا چه با ید کرد.شما یک چیز درک میکنید و ما خلاف آنرا.
در روایات اهل بیت«ع» یکی از ملاکهای تشخیص صدور روایت از معصوم عرضه آن به کتاب خداست،به این معنا که با آن مخالفت نداشته باشد نه عرضه بر عقل ناقص.چه بسا عقل زمانی چیزی را درک نکند ومدت زمان طولانی سپری شود تا به مطلبی برسد.آیا انسان دویست سال پیش مانند الان فکر می کرد؟واگر با روایات قرار بود بافهم عقلی برخورد شود دیگر چیزی به دست ما نمی رسید.
علاوه بر آنکه انچه در حیطه حکم عقل قرار می گیرد مستقلات عقلیه اند نه غیر مستقلات.
در مورد سخن آقای قرائتی حفظه الله باید اصل روایت را دید .

با سلام به سروران گرامی
به نظر می رسد بحث این تایپیک از مسیر اصلی در حال خروج است.وادامۀ این امر باعث می شود پستهای غیر مربوط به بحث حذف شوند. لذا از همۀ دوستان خواهش می نمایم:
1- از بیان مطالبی که خارج از محل بحث است وصرفا جهت جواب بیان می شود خود داری فرمایند.
2- دوستان به پستهای همدیگر نیز نظری داشته باشند خیلی از مطالب در صفحات گذشته بیان شده که باز تکرا می شود.
موفق باشید

صدرا;84973 نوشت:
چرا قیاس مع الفارق می نمائید؛پیامبر«صلی الله علیه وآله» هنگامی که قرآن را تبیین می نمایند و مرجع دینی مسائل هستند فردی عادی هستند؟یا باز متصل به مبداء غیبند؟
اما اینکه ملاک تشخیص روایت عقل انسان باشد،سوال این است کدام عقل؟ورود جنابعالی به این تاپیک برای این است که می گویید توسل با عقل سازگاری ندارد.واز آن طرف وجود آتش در عبادت خدا را امری کاملا عقلایی می پندارید.

صدرای گرامی
درود
هنگامی که پیامبر (ص) و امامان (ع) قرآن را آموزش میدهند (تبیین میکنند)، همچنان آموزگاری خدایی هستند. هیچ سخنی هم در این نیست. شما چیزی فراتر از این میگویید.
خدمت شما یا دوستان نوشتم که هر کس آن را نقل میکند که خود دریافت کرده است. تنها دستگاه ضبط صوت است که بدون دخل و تصرف نقل قول درست میکند. من به سخنان پیامبر (ص) و امامان (ع) چه ایرادی میتوانم داشته باشم؟
شما یک آزمایش بکنید. در یک سخنرانی که شنوندگان همه مردمانی صالح هستند، در پایان نشست، بخواهید که نقل قول کنند. میانگین سخن همه شنوندگان میانگین سخن سخنران هست، ولی دقیق و درست همان نیست. شما به چند راوی اکتفا میکنید که در با همه شایستگی باز هم نه معصومند و نه از نقصهای انسانی پاک.
در باره آتش هم باید بگویم که آتش به عنوان منبع دردسترس روشنایی، و روشنایی قبله نماز ماست.
اگر هم آتش را گرامی میداریم، این انحصار به آتش ندارد،گیاه، آب، زمین، جانور، آسمان، هوا، ستاره، ماه، خورشید و روان راستکاران را هم گرامی میداریم. مینوی (موکلان) هر چیزی را هم گرامی میداریم. نه از این رو که اینها در عرض خداوند هستند، بلکه از این رو که ستایش آفریده از ستودن آفریننده بیرون نیست. شما این را در یسنا، یشتها و خرده اوستا به خوبی میتوانید بیابید.

با سلام به موبد مهران
فرمودید:«هنگامی که پیامبر (ص) و امامان (ع) قرآن را آموزشمیدهند (تبیین میکنند)، همچنان آموزگاری خدایی هستند. هیچ سخنی هم در این نیست. شماچیزی فراتر از این میگویید»
بزرگوار ما کجا فراتر می گوییم؟
اگر گفتار موبدان شما در چند هزار سال پیش تا به حال حجت است و بدان اعتماد دارید همچنان که فرمودید:« به موبدانمان در انتقال گاتها اعتماد دارم».ما به بزرگان دینمان در انتقال معارف الهی اطمینان نداشته باشیم؟

صدرا;85232 نوشت:
با سلام به موبد مهران
فرمودید:«هنگامی که پیامبر (ص) و امامان (ع) قرآن را آموزشمیدهند (تبیین میکنند)، همچنان آموزگاری خدایی هستند. هیچ سخنی هم در این نیست. شماچیزی فراتر از این میگویید»
بزرگوار ما کجا فراتر می گوییم؟
اگر گفتار موبدان شما در چند هزار سال پیش تا به حال حجت است و بدان اعتماد دارید همچنان که فرمودید:« به موبدانمان در انتقال گاتها اعتماد دارم».ما به بزرگان دینمان در انتقال معارف الهی اطمینان نداشته باشیم؟


صدرای گرامی
درود
ما به انتقال گاتها نه نقل آن اعتماد داریم. شما به نقل باور دارید. نقل بستگی به درک ناقل از منقول دارد. از این رو نقل او نمیتواند منظور گوینده اولیه را نشان دهد.
شما از ایمان به خدا در قرآن به این رسیدید که اسلام منحصرا یعنی محمد(ص) و امامان (ع) و ولی فقیه ... از آیه طهارت و اطاعت رسیدید به این که ولیه فقیه معصوم است. در حالی که خودتان به عصمت تنها 14 نفر باور دارید.
شما از ای پیامبر بر تو جز ابلاغ نیست، رسیدید به این نکته که یا مهاجرت کنند بروند، یا کشته شوند و یا قیادت مسلمانان را بپذیرند و جزیه بدهند.
این در حالی است که در سوره عنکبوت آیه 46 از پیامبر خواسته میشود که به کتاب پیامبران دیگر ایمان داشته باشد و از اهل کتاب خواسته میشود که به کتاب محمد(ص) ایمان داشته باشند و با آن مخالفت نکنند.
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۴۶﴾
فولادوند: و با اهل كتاب جز به [شيوه‏اى] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كرده‏اند و بگوييد به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم
مکارم: با اهل كتاب جز به روشي كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كساني كه از آنها مرتكب ظلم و ستم شدند، و به آنها بگوئيد ما به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و شما نازل شده ايمان داريم، معبود ما و شما يكي است و در برابر او تسليم هستيم.
خرمشاهی: و با اهل كتاب جز به شيوه‏اى كه نيكوتر است، مجادله مكنيد، مگر با ستمگران آنان، و بگوييد به آنچه بر ما و به آنچه بر شما نازل شده ايمان آورده‏ايم، و خداى ما و خداى ما و خداى شما يكى است و ما همه فرمانبردار اوييم‏


وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاء مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ ﴿۴۷﴾
فولادوند: و همچنين ما قرآن را بر تو نازل كرديم پس آنان كه بديشان كتاب داده‏ايم بدان ايمان مى‏آورند و از ميان اينان كسانى‏اند كه به آن مى‏گروند و جز كافران [كسى] آيات ما را انكار نمى‏كند
مکارم: اينگونه، كتاب را بر تو نازل كرديم، كساني كه (پيش از اين) كتاب آسماني به آنها داده‏ايم به اين كتاب ايمان مي‏آورند، و بعضي از اين گروه (مشركان) نيز به آن مؤ من مي‏شوند و آيات ما را جز كافران انكار نمي‏كنند.
خرمشاهی: و بدين‏سان بر تو كتاب آسمانى را نازل كرديم، و اهل كتاب به آن ايمان آورند، و از ايشان [اهل مكه‏] نيز كسانى هستند كه به آن ايمان آورند، و جز كافران كسى به آيات ما انكار نمى‏ورزد
شما هر گاه از قرآن سند خواستم مرا به نفهمیدن اسلام متهم کردید. در حالی که خواسته شده که به کتاب خدا ایمان داشته باشیم، نه نقلی که ایران ناقل هم در آن است از کسی که در قرآن هم خواسته نشده است.
شما مسلم را برای خودتان نام میگرید و اینجا که میرسد، صفت میگیرید. قرآن چنین خواسته؟

موبدیار مهران;85342 نوشت:
صدرای گرامی
درود
ما به انتقال گاتها نه نقل آن اعتماد داریم. شما به نقل باور دارید. نقل بستگی به درک ناقل از منقول دارد. از این رو نقل او نمیتواند منظور گوینده اولیه را نشان دهد.

درود بر موبد
موبد جان لطفا ازنقل مطالبی که خارج از بحث توسل است خود داری بفرمایید.
نکته ای فرمودید به نظر عجیب است:
1- گاتها به شما چگونه منتقل شده که بدون مدخلیت نقل است؟همین اعتقاد به نقل برایتان ثابت شده است؟ یا با انتقال بدون وساطت نقل؟ آیا با الهام به شما رسیده است؟
3- عزیزم انتقال بسیاری از حقائق به واسطه نقل صورت می پذیرد مگر می توان نقل را از زندگی عقلا کنار گذاشت؟
3- به راوی از آن جهت راوی گویند که عین واقع و لفظ را انتقال می دهد ودر مواردی که خواسته اند سخنی یا توضیحی بدان بیفزایند خود تصریح نموده اند واین بحث مفصلی است که در رجال مطرح است.

صدرا;85819 نوشت:
درود بر موبد
موبد جان لطفا ازنقل مطالبی که خارج از بحث توسل است خود داری بفرمایید.
نکته ای فرمودید به نظر عجیب است:
1- گاتها به شما چگونه منتقل شده که بدون مدخلیت نقل است؟همین اعتقاد به نقل برایتان ثابت شده است؟ یا با انتقال بدون وساطت نقل؟ آیا با الهام به شما رسیده است؟
3- عزیزم انتقال بسیاری از حقائق به واسطه نقل صورت می پذیرد مگر می توان نقل را از زندگی عقلا کنار گذاشت؟
3- به راوی از آن جهت راوی گویند که عین واقع و لفظ را انتقال می دهد ودر مواردی که خواسته اند سخنی یا توضیحی بدان بیفزایند خود تصریح نموده اند واین بحث مفصلی است که در رجال مطرح است.

صدرای گرامی
درود
شما نوشته اید:
1-:"...موبد جان لطفا ازنقل مطالبی که خارج از بحث توسل است خود داری بفرمایید...."
پاسخ:
صدرای گرامی من تنها به جملات رایانامه پاسخ میدهم. خواهشمندم که ایراد را به کسی بگیرید که نخست از راستای عنوان بیرون میرود.
2-:"... گاتها به شما چگونه منتقل شده که بدون مدخلیت نقل است؟همین اعتقاد به نقل برایتان ثابت شده است؟ یا با انتقال بدون وساطت نقل؟ آیا با الهام به شما رسیده است؟..." پاسخ:
اشو زرتشت به دیداری مینوی با خداوند دست مییابد. می آموزد و آنگاه مامور میشود تا آموزشهای خداوند را به مردم بیاموزد. پس گاتها در واقع بدون واسطه از خداوند به زرتشت رسیده است. اگر سند بخواهید جز از گاتها برای گاتها سند ندارم. همانگونه که شما هم برای قرآن جز از قرآن سند ندارید.
انتقال گاتها از زرتشت به مردم، از راه آموزگارانی است که بدون نقل قول تنها گاتها را به مردم همزمان خودشان آموزش داده اند و باز هم بدون نقل قول به مردم پس از خود انتقال داده اند. ما بر این باوری که نوشته بوده، سندی هم جز خودمان نداریم. به هر روی گاتها سرود/ترانه است. دوبیتی با وزن هجایی. بزرگترین استادان هم مسوول انتقال گاتها بودند. ....

3-:"... عزیزم انتقال بسیاری از حقائق به واسطه نقل صورت می پذیرد مگر می توان نقل را از زندگی عقلا کنار گذاشت؟..."
پاسخ:
درست نمیدانم چه کسانی ولی میدانم که گفته شده دو نفر از یاران خود پیامبر اسلام (ص) اگر از باور درونی یکدیگر آگاهی داشتند، یکدیگر را میکشتند.
ببینید این یک بحث روانشناختی است. من نمیگویم. ناخودآگاه ناخودآگاه است. آگاهانه که نیست. هر کسی با توجه به ناخودآگاهش، از آنچه که گوش میشنود، گزینش کرده و آن گزیده شده را میشنود. این یک قانون تنکرد شناختی (فیزیولوژیک) است. بنابراین بهترین و صالحترین ها هم آن چیزی که ناخودآگاه گزیده کرده و شنیده اند، نقل کرده و میکنند. شما در یک کلاس درس، در یک سخنرانی و ... از همه بخواهید که بنویسند. ببینید که چه اندازه اختلاف است؟
من خود در دوران دانشگاه نوشته جزوه خود را در پاسخ به پرسش امتحان مینوشتم و استاد نمره نمیداد و میگفت که منظور من این نبوده است....

4-:" ... به راوی از آن جهت راوی گویند که عین واقع و لفظ را انتقال می دهد ودر مواردی که خواسته اند سخنی یا توضیحی بدان بیفزایند خود تصریح نموده اند واین بحث مفصلی است که در رجال مطرح است..."
پاسخ:
این باور شماست. من نمیتوانم آن را بپذیرم. مگر آن که ضبط صوتی یا دستنوشته ای به امضا گوینده، باشد که درستی سخن راوی را نشان دهد.
شما با دیگر مسلمانان در قرآن و پیامبر اختلاف ندارید. در این روایت و حدیث اختلاف دارید. دلیل جنگ 72 ملت در همین نقل است.

ببینید عنوان این گفتگو این است: آیا توسل به اولیا شرک است؟
خب در قرآن توسل تنها برای قرب به خداوند است. نه گرفتن حاجات روزمره و شفا و ..... شما با حدیث و روایت و .... تبدیلش کردید به اینی که هست. دخیل بستن و قفل بستن به ضریح و باج و رشوه دادن به خداوند (نذر) و ....
در قرآن مشخص هم نکرده که به چه کس یا چه چیز توسل شود. تنها نوشته که وسیله بجویید برای نزدیک شدن به خداوند. این یعنی هر آموزگار مادی و معنوی که به انسان درس بدهد. نه حاجت روزمره برآورده سازد و شفا بدهد و ....

موبدیار مهران;86239 نوشت:

اشو زرتشت به دیداری مینوی با خداوند دست مییابد. می آموزد و آنگاه مامور میشود تا آموزشهای خداوند را به مردم بیاموزد. پس گاتها در واقع بدون واسطه از خداوند به زرتشت رسیده است. اگر سند بخواهید جز از گاتها برای گاتها سند ندارم.

..


با سلام به مهران بزرگوار
درمورد گاتها بی زحمت در یک تایپیک دیگر اعتقادات خود را در بارۀ نحوۀ گرفتن و رساندن آن به بشر و اینکه چگونه گاتها کلام خداست را بیان بفرمائید. مثلا اینکه فرمودید زرتشت به دیدار خدا رفته:آیا این دیدار جسمانی بوده یا روحانی،در خواب بوده یا در بیداری؟یک مورد بوده یا چند مورد؟دریافت گاتها چگونه بوده؟با واسطه بوده یا بی واسطه؟وی عین کلام خدا را رسانده یا مفهوم آنرا؟دریافت گاتها در یک مرحله بوده یا چند مرحله؟آیا خداوند به انبیای دیگر هم سرود و ترانه وحی نموده؟!و...

موبدیار مهران;86239 نوشت:

انتقال گاتها از زرتشت به مردم، از راه آموزگارانی است که بدون نقل قول تنها گاتها را به مردم همزمان خودشان آموزش داده اند و باز هم بدون نقل قول به مردم پس از خود انتقال داده اند. ما بر این باوری که نوشته بوده، سندی هم جز خودمان نداریم. به هر روی گاتها سرود/ترانه است. دوبیتی با وزن هجایی. بزرگترین استادان هم مسوول انتقال گاتها بودند. ....

....

این سخن حضرتعالی از عجائب است.ایا آموزگاران شما با اشاره و بدون زبان گاتها را منتقل می نموده اند.ظاهرا جنابعالی بین« نقل قول» و «تفسیر نقل»خلط نموده اید.علاوه براینکه تاریخ زرتشت چند صد سال قبل از میلاد است؟هر چه بیشتر باشد حتی اگر نقل صرف هم بوده باشد ، احتمال خطا و اشتباه بیشتر می شود، مگر اینکه شما ادعا بنمائید اعجاز آنرا و یا وجود تواتر در نقل گاتهادر تمام زمانها به گونه ای که احتمال اشتباه منتفی شود.وبر فرض وجود این دو آیا گاتها به زبان فارسی ما به شما رسیده یا زبان دیگری که برای شما ترجمه نموده اند؟و باز این امر عجیبی است.
اینها سوالاتی است که هرچه بیشتر مساله باز شود، گسترش بیشتری می یابدو فروض دیگری مطرح می شود.ولی خواهش می کنم اگر خواستید جواب بیان بفرمائید در همان تایپیک پیشنهادی جواب را مرحمت بفرمائید.

موبدیار مهران;86239 نوشت:

ببینید عنوان این گفتگو این است: آیا توسل به اولیا شرک است؟
خب در قرآن توسل تنها برای قرب به خداوند است. نه گرفتن حاجات روزمره و شفا و ..... شما با حدیث و روایت و .... تبدیلش کردید به اینی که هست. دخیل بستن و قفل بستن به ضریح و باج و رشوه دادن به خداوند (نذر) و ....
در قرآن مشخص هم نکرده که به چه کس یا چه چیز توسل شود. تنها نوشته که وسیله بجویید برای نزدیک شدن به خداوند. این یعنی هر آموزگار مادی و معنوی که به انسان درس بدهد. نه حاجت روزمره برآورده سازد و شفا بدهد و ....


عزیزم در صفحات قبل بیان شد قرآن کریم، سنت پیامبر و قول و فعل او را حجت می داند و مسلمانان چه شیعه و چه سنی معتقد به توسل هستند و کسی آنرا انکار ننموده و از در مبارزۀ با آن بر نخواسته مگر اقلیتی قلیل که آنهم برخی از موارد توسل را منکرند که بیشترین جواب به آنها را خود علمای اهل سنت داده اند.
قرآن کتاب آمار نیست که در آن لیست افرادی که مردم مجازند به آنها توسل بجویند را بیان کند .بلکه ملاک کلی «وجیه عند الله» بودن است که در قرآن آمده.وما هم به هر کسی توسل نمی جوئیم بلکه به وجود مطهر و پاک پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» و ائمۀ معصومین«علیهم السلام» و اولیای خاص خداوند توسل می جوئیم.و هنگام توسل نیز کسی اعتقاد ندارد آن ولی خدا مستقل است بلکه او عین فقر عند الله است،ولی صاحب آبرو در نزد خداست،ودر واقع مخاطب اصلی خداست ولی آن ولی خدا واسطۀ در فیض است.
این توسل مطلوب ماست اما اینکه برخی قفل به ضریح ببندندو یا...این اموری است که در برخی از عوام مردم وجود دارد و مخصوص شیعیان هم نیست وکسی هم انرا تائید نکرده است.

hamedi;85642 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

حتی شما اگر با قرآن هم آشنا باشید در قرآن چندین آیه است که این سخنان شما را رد می کند :

سوره مبارکه نجم
وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى(3)
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏(4)

در این دو آیه دقیقا همان چیزی را نفی می کند که شما گفته اید!!!

برای صحت حدیث ما دو علم داریم به نامهای علم رجال و علم درایه و مطمئن باشید در این دو علم همان شکهایی که شما طرح کرده اید برطرف می شوند.

در مورد پزشک و مراجعه و غیره اگر تنها قرآن را هم قبول کنید ( که البته به نظر من باید قبول نکنید چون به گفته ی خودتان مسلمان نیستید !!! ) من باز می تونم از قرآن براتون اثبات کنم که ما در مواردی موظف به رجوع به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و کسانی که ایشان می فرمایند هستیم.

چون نخواستم طولانی بنویسم خیلی خلاصه شد. ببخشید.

باتشکر - یاعلی


حامدی گرامی
درود
نخست آنکه من نمی توانم درک کنم که نوشته های مرا چگونه خواندید که این دو آیه را برایم سند آوردید. سوره نجم که برگردان فارسی آن در زیر می آید، در باره پیامبر اسلام احمدی (ص) است. من کی و در کجا و چی نوشتم و گفتم که نیاز به چنین سندی بود؟ این سند چه ربطی به توسل دارد؟ کجای این سوره چنین چیزی را از مردم خواسته است؟ در این سوره تنها نشان میدهد که پیامبر آنچه را که از راه وحی به او داده شده، با امانت و بدون گمراهی به مردم میرساند. در این کجایش توسل آنهم به روشی که شما برای خواستن حاجات روزمره و شفا و درمان و ..... انجام میدهید، آنهم پای یک ضریح دست ساخت، امامزاده و سید ..............؟
دوم آنکه شما آنچنان دچار عجب و خودپرستی هستید که تنها خودتان را مسلمان میدانید؟ این در حالی است که تعریف شما از اسلام با تعریف اکثریت مسلمانان احمدی(ص) تفاوت دارد.

مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى ﴿۲﴾
فولادوند: [كه] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده
مکارم: كه هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است.
خرمشاهی: كه همسخن شما نه سرگشته است و نه گمراه شده است‏

وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿۳﴾
فولادوند: و از سر هوس سخن نمى‏گويد
مکارم: و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‏گويد.
خرمشاهی: و از سر هواى نفس سخن نمى‏گويد

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿۴﴾
فولادوند: اين سخن بجز وحيى كه وحى مى‏شود نيست
مکارم: آنچه آورده چيزي جز وحي نيست كه به او وحي شده است.
خرمشاهی: آن جز وحيى نيست كه به او فرستاده مى‏شود

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ﴿۵﴾
فولادوند: آن را [فرشته] شديدالقوى به او فرا آموخت
مکارم: آنكس كه قدرت عظيمي دارد او را تعليم داده.
خرمشاهی: [فرشته‏] نيرومند او را آموخته است‏

ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى ﴿۶﴾
فولادوند: [سروش] نيرومندى كه [مسلط] درايستاد
مکارم: همان كس كه توانائي فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد.
خرمشاهی: برومند است و سپس [در برابر او] در ايستاد

وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ﴿۷﴾
فولادوند: در حالى كه او در افق اعلى بود
مکارم: در حالي كه در افق اعلي قرار داشت.
خرمشاهی: و او در افق بالا بود

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿۸﴾
فولادوند: سپس نزديك آمد و نزديكتر شد
مکارم: سپس نزديكتر و نزديكتر شد.
خرمشاهی: سپس نزديك شد و فرود آمد

فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿۹﴾
فولادوند: تا [فاصله‏اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد
مکارم: تا آنكه فاصله او به اندازه دو كمان يا كمتر بود.
خرمشاهی: تا كه [فاصله آنها به قدر] دو كمان شد يا كمتر

فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿۱۰﴾
فولادوند: آنگاه به بنده‏اش آنچه را بايد وحى كند وحى فرمود
مکارم: در اينجا خداوند آنچه را وحي كردني بود به بنده‏اش وحي نمود.
خرمشاهی: آنگاه به بنده او آنچه بايد وحى كند، وحى كرد

صدرا;86410 نوشت:
با سلام به مهران بزرگوار
درمورد گاتها بی زحمت در یک تایپیک دیگر اعتقادات خود را در بارۀ نحوۀ گرفتن و رساندن آن به بشر و اینکه چگونه گاتها کلام خداست را بیان بفرمائید. مثلا اینکه فرمودید زرتشت به دیدار خدا رفته:آیا این دیدار جسمانی بوده یا روحانی،در خواب بوده یا در بیداری؟یک مورد بوده یا چند مورد؟دریافت گاتها چگونه بوده؟با واسطه بوده یا بی واسطه؟وی عین کلام خدا را رسانده یا مفهوم آنرا؟دریافت گاتها در یک مرحله بوده یا چند مرحله؟آیا خداوند به انبیای دیگر هم سرود و ترانه وحی نموده؟!و...

صدرای گرامی
درود
از آمیختن عنوانها با یکدیگر پوزش میخواهم.
راستش تنها به سخنی که در رایانامه دیگران است، پاسخ میدهم. نمیدانم چرا ایشان را از بیان سخنی که در زمینه عنوان (تاپیک) نیست، هشدار آیین نامه ای نمیدهید؟
راه درستش را نمیدانم، اگر مهربانی کنید و عنوانی برای این موضوع بسازید و نشانی اش را برایم بفرستید تا در آن انباز (شریک/ مشترک) شوم سپاسگزار خواهم بود.

صدرا;86413 نوشت:
این سخن حضرتعالی از عجائب است.ایا آموزگاران شما با اشاره و بدون زبان گاتها را منتقل می نموده اند.ظاهرا جنابعالی بین« نقل قول» و «تفسیر نقل»خلط نموده اید.علاوه براینکه تاریخ زرتشت چند صد سال قبل از میلاد است؟هر چه بیشتر باشد حتی اگر نقل صرف هم بوده باشد ، احتمال خطا و اشتباه بیشتر می شود، مگر اینکه شما ادعا بنمائید اعجاز آنرا و یا وجود تواتر در نقل گاتهادر تمام زمانها به گونه ای که احتمال اشتباه منتفی شود.وبر فرض وجود این دو آیا گاتها به زبان فارسی ما به شما رسیده یا زبان دیگری که برای شما ترجمه نموده اند؟و باز این امر عجیبی است.
اینها سوالاتی است که هرچه بیشتر مساله باز شود، گسترش بیشتری می یابدو فروض دیگری مطرح می شود.ولی خواهش می کنم اگر خواستید جواب بیان بفرمائید در همان تایپیک پیشنهادی جواب را مرحمت بفرمائید.

صدرای گرامی
درود
پاسخ به پرسشهای شما مرا وا خواهد داشت تا پا را از چارچوب این عنوان بیرون بگذارم و شما را وا خواهد داشت تا به من هشدار آیین نامه ای بدهید. اگر مهر بورزید و در همان عنوان مربوط به وحی و تماس با خداوند در گاتها این پرسش ها را هم بگنجانید، سپاسگزار خواهم شد.
کوتاه سخن آنکه،
شما غزلی از حافظ را میخوانید و آن را برای دانش پژوهان گزارش (شرح) میکنید. میگویید با این قرینه و این گواه و این سند، به نظر میرسد که منظور این بوده است. این را آموزش میدانم.
همچنین از ایشان میخواهید که این غزل را از بر کنند و بدون اشتباه از بر بخوانند و بنویسند. اینجا به سخت گیری استاد و سامان آموزشی باز میگردد. برای نمونه در سامان آموزش و پرورش امروزین ایران میگویند تا 10 اشتباه پذیرفته است. اگر بیشتر از آن اشتباه شود، رد میشوید. ممکن است گفته شود که اگر یک اشتباه باشد، از گامه (مرحله) استاد شدن رد میشوید. تا دو اشتباه از گامه دستیار شدن رد میشوید و ..... من این را شاید اشتباه هم باشد، ولی انتقال مینامم.
نقل را هم آن میدانم که فلانی از فلانی شنید که فلانی چنین گفت. این را نادرست میدانم.
آنچه که به ما رسیده، دو روش بالا بوده است. از آنچه که بایستگی (اجبار) در پذیرفتن گزارش (شرح) آموزشگر نداریم، با خرد و اندیشه روشن بایستی بنگریم و برگزینیم، از این رو در آموزش آزدانه و در انتقال مستبدانه و بدون بخشش تلاش میکنیم.

صدرا;86421 نوشت:
عزیزم در صفحات قبل بیان شد قرآن کریم، سنت پیامبر و قول و فعل او را حجت می داند ... کسی آنرا انکار ننموده ... مگر اقلیتی قلیل که آنهم برخی از موارد توسل را منکرند که بیشترین جواب به آنها را خود علمای اهل سنت داده اند... بلکه ملاک کلی «وجیه عند الله» بودن است که در قرآن آمده....هنگام توسل نیز کسی اعتقاد ندارد آن ولی خدا مستقل است بلکه او عین فقر عند الله است،ولی صاحب آبرو در نزد خداست،ودر واقع مخاطب اصلی خداست ولی آن ولی خدا واسطۀ در فیض است.
این توسل مطلوب ماست اما اینکه برخی قفل به ضریح ببندندو یا...این اموری است که در برخی از عوام مردم وجود دارد و مخصوص شیعیان هم نیست وکسی هم انرا تائید نکرده است.

صدرای گرامی
درود
سخنی نیکو گفتی تنها چند نکته را نادیده گرفته و ساده از روی آن پریده اید.
1- توسل در قرآن تنها برای قرب به خداوند است نه چیز دیگری. بنابراین موارد توسل نباید باشد. یک مورد است و آن قرب به خداوند.
2- من سگ کی باشم که با قول و فعل پیامبر اسلام احمدی (ص) مخالف باشم و انکار کنم. من تنها میگویم که نقل قول از سوی صالح ترین کسان هم که باشد، باز هم بستگی به مسایل روانشناختی و ناخودآگاه ایشان دارد و بنابراین نمیتوان دربست و بدون بررسی خردمندانه و نپذیرفتن بخشی و پذیرفتن بخشی از آن بهره برد. تنها قرآن به باور شما و گاتها به باور ما که سخن خداوند است، دربست و بدون چون و چرا در هر زمان و مکانی پذیرفتنی است. چون خرد انسانی هر چه بیشتر پیشرفت کند، سخن خداوند را بهتر میفهمد.
3- شما نه تماسی با خدا دارید، نه وکالت نامه ای از خداوند دارید که مشخص کنید چه کسی نزد خداوند وجیه است. شما تنها گمان میبرید که چنین است. از این رو شناخت (تشخیص) شما برای خود (شخص) شما شاید درست باشد ولی بایستگی پذیرش برای دیگران ندارد.
4- شما کجا از خداوند پرسیدید و او در کجا به شما پاسخ داد که فلان کس واسطه فیض است؟ این ادعای شما سندش کجاست؟
فیض خداوند آنچنان همگانی است که شامل مشرکان و کافران نیز هست. مگر مشکل ایشان برطرف نمیشود، مگر حاجت ایشان برآورده نمیشود؟ مگر همه حاجات شما پذیرفته میشود؟ و ووو......؟ تنها مشکل اینست که ما کوریم و نمیبینیم.
من دیروز از یک تصادف حتمی رستم. آیا خوب بودن رانندگی من بود که رستم؟ یا فیض خدایی؟
امروز باران بارید و گندم های من سبز شد. این از موقع شناسی من بود یا فیض خدایی؟
پسرم تازه گواهینامه گرفته و تصادف کرد، خوشبختانه تصادف یک زخمی بیشتر نداشت و بیمه هم کمکمان کرد. این فیض خدایی نبود که کشته نداشت و ما هم بیمه بودیم و.... این فیض خدایی نبود که پسرم (توسل هم نکرده است و ایمانی به قرآن ندارد) بیاموزد که احتیاط کند، آنهم در آغاز رانندگی؟

موبدیار مهران;86579 نوشت:
من به توسل به عنوان پارتی بازی مخالفم. با توسل به عنوان درمان بیماری و پیروز شدن در یک مسابقه و بلند کردن بار و ..... مخالفم. به توسل به عنوان یکه پناهگاه مخالفم و ....
هنگامی که خدا از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، نیازی به هیچ کدام ایشان نیست.

خداي متعال در آيه 35 سورة مائده يكي از راههاي رستگاري و موفقيت را چنگ زدن به وسيله معرفي نموده است. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد، و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد(مائده35)
وسيله يعني نزديك شدن و تقرب بر اساس علاقه و عشق از اين رو چنگ زدن به وسيله در آيه فوق داراي مفهوم گسترده‌اي مي‌باشد كه هر عمل عاشقانه بستر ساز تقرب و نزديك شدن به خداوند و الهي شدن انسان را شامل مي‌شود نظير ايمان به خداوند، و رسول خدا و عمل به همه بايسته‌هاي ديني نظير نماز و جهاد و روزه و...
موضوع مهمي كه در اين آيه بايد مورد بحث قرار گيرد دستوري است كه دربارة انتخاب "وسيله" در اين آيه به افراد با ايمان داده شده است.
"وسيله" در اصل بمعني تقرب جستن و يا چيزي كه باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت مي‌شود مي‌باشد.
بنابراين وسيله در آيه فوق معني بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي‌شود شامل مي‌گردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبر اكرم( و جهاد و عبادات همچون نماز وزكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاقهاي پنهاني و آشكار و همچنين هر كار خير و نيك مي‌باشد.

امیر المومنین صلوات الله علیه در "نهج البلاغه" فرموده است:
"ان افضل ما توسل به المتوسلون الي الله سبحانه و تعالي الايمان به و برسوله و الجهاد في سبيله فانه ذروه الاسلام، و كلمه الاخلاص فانها الفطره و اقام الصلاه فانها المله، وايتاء الزكاه فانها فريضه واجبه وصوم شهر رمضان فانه جنه من العقاب و حج البيت و اعتماره فانهما ينفيان الفقر و يرحضان الذنب، وصله الرحم فانها مثراه في المال و منساه في الاجل، و صدقه السر فانها تكفر الخطيئه و صدقه العلانيه فانها تدفع ميته السوء و صنائع المعروف فانها تقي مصارع الهوان ..."
يعني: "بهترين چيزي كه به وسيله آن مي‌توان به خدا نزديك شد ايمان به خدا و پيامبر او و جهاد در راه خدا است كه قلة كوهسار اسلام است، و همچنين جملة اخلاص (لا اله الا الله) كه همان فطرت توحيد است، و بر پا داشتن نماز كه آئين اسلام است، و زكوه كه فريضه واجبه است، و روزه ماه رمضان كه سپري است در برابرگناه و كيفرهاي الهي، و حج و عمره كه فقر و پريشاني را دور مي‌كند و گناهان را مي‌شويد، و صله رحم كه ثروت را زياد و عمر را طولاني مي‌كند، انفاقهاي پنهاني كه جبران گناهان مي‌نمايد و انفاق آشكار كه مرگهاي ناگوار و بد را دور مي‌سازد و كارهاي نيك كه انسان را از سقوط نجات مي‌دهد. (نهج البلاغه خطبه 110)
و نيز شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح خدا كه طبق صريح قرآن باعث تقريب به پروردگار مي‌گردد، در مفهوم وسيع توسل داخل است، و همچنين پيروي از پيامبر و امام و گام نهادن در جاي گام آنها زيرا همه اينها موجب نزديكي به ساحت قدس پروردگار مي‌باشد حتي سوگند دادن خدا به مقام پيامبران و امامان و صالحان كه نشانه علاقه به آنها و اهميت به مقام و مكتب آنان مي‌باشد جزء اين مفهوم وسيع است.
و آنها كه آيه فوق را به بعضي از اين مفاهيم اختصاص داده‌اند در حقيقت هيچگونه دليلي بر اين تخصيص ندارند، زيرا همان طور كه گفتيم "وسيله" در مفهوم لغويش به معني هر چيزي است كه باعث تقريب مي‌گردد.
لازم به تذكر است كه هرگز منظور اين نيست چيزي را از شخص پيامبر يا امام مستقلاً تقاضا كنند، بلكه منظور اين است با اعمال صالح يا پيروي از پيامبر و امام، يا شفاعت آنان و يا سوگند دادن خدا به مقام و مكتب آنها (كه خود يك نوع احترام و اهتمام به موقعيت آنها و يك نوع عبادت است) از خداوند چيزي را بخواهند، اين معني نه پارتی بازی است نه بوي شرك مي‌دهد و نه بر خلاف آيات ديگر قرآن است و نه از عموم آيه فوق بيرون مي‌باشد.

موضوع قفل شده است