جمع بندی نقش احساسات در اعتقاد به دین
تبهای اولیه
سلام دوستان
به عکس زیر نگاه کنید:
دیدن تصویر قرآنی که نور روی آن می تابد، می تواند اعتقاد ما را به وحیانی بودن قرآن افزایش دهد. اما از لحاظ منطقی وجود این تصویر وحیانی بودن قرآن را اثبات نمی کند و صرفاً با احساسات ما سر و کار دارد. آیا این یک خطای ذهنی است؟
در بحثهای اعتقادی چقدر می توان به احساسات اعتماد کرد؟ آیا بای سعی کنیم این احساسات را نادیده بگیریم یا اینکه به آنها اهمیت دهیم؟
ممنون :Gol:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
احساسات نقش مهمی در تثبیت باور ها و اعتقادات ما دارند.
انسان دارای قوای مختلفی است که هر کدام دربر دارنده قسمتی از معرفت ها و باور ها و داشته های و مسئول اثبات آنها هستند.
مثلا انسان با قوه عاقله خود باور ها و معارف اعتقادی خود را می پذیرد و با قوه واهمه و متخیله معرفت های احساسی خود را دریافت می کند.
گاهی برای تثبیت برخی از داشته ها و گذر از مراحل عقلی به دل و جان آدمی باید این معرفت های عقلی را با معارف وهمی و خیالی آمیخته کرد تا با جان پیوندی وثیق یابد.
به عبارت دیگر:
ما دو قوه عاقله داریم که یکی حوزه عقل نظری است و دیگر حوزه عقل عملی. علمی که در این دو حوزه وجود دارد متفاوت است کاری که در حیطه عقل نظر وجود دارد علم حصولی است یعنی انسان تلاش میکند و آن را چه در حوزه و چه در دانشگاه کسب میکند این علم همان حوزه استدلال و برهان است. اما عملی که در حوزه عقل عملی است عین الیقین است که بر اثر عمل، کارکرد، باور عملی و ایمان به درجه شهود میرسد که طلیعه آن عین الیقین است و پایانش حق الیقین و اینها مربوط به عقل نظر نیست و این مقولهها در عقل نظری نمیگنجند. عقل نظر متولی درک و فهم است که با استدلال و برهان به آن میرسد و حوزه آن نیز مفاهیم است اما عقل عملی چون مجرد است متولی کار و کوشش است و زمانی که آن را به کار گرفت و راه اندازی کرد دیگر حاصل آن علم حصولی نخواهد بود بلکه حاصل آن علم شهودی است. این چون خودش مجرد است و کارش مجرد است با ملکوت کار دارد. آنجایی که خداوند در مورد برخی میفرماید جهنم را میبیند از همین قسم است «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ» نگفت که جهنم را میفهمد چرا که جهنم را میشود با عقل نظر و با استدلال و برهان فهمید اما این استدلال و برهان باعث نمیشود که انسان بتواند آن را ببیند. دیدن جهنم و شنیدن صدای زوزهی سگهایی که در جهنم وجود دارد کار عقل عملی است.(برداشتی از درس تفسیر آیه الله جوادی آملی ذیل آیه29 تا 35 غافر)
حال که فرق بین عقل عملی و نظری و حوزه تاثیر گذاری آنها مشخص شد جایگاه احساسات در اعتقادات هم واضح می شود به این معنا که فهم اعتقادات و عقاید دینی با عقل نظری اسنت و آن پیوندی که این دانسته ها با جان آدمی برقرار می کند کار شهود و فطرت و احساسات ناب دینی و هنر و ... است که تا این قسمت صورت نگیرد ایمان و عمل صالح از انسان بروز نمی دهد.
به خاطر این مساله است که بعضا می بینیم که برخی افراد با این که در معارف دینی متخصص هستند و حتی آن را درس می دهند و حتی تالیف دارند در عمل دچار مشکل می شوند با این که می داند خدایی هست و به قرآن اعتقاد دارد و می داند "” الم یعلم بان الله یری “ باز در محضر خدا گناه می کند. و تا ندای خوش مداحی را در دعای کمیل را می شنود توبه می کند با این که بارها این جملات را خوانده اما تاثیر احساس و هنر در او به گونه دیگر عمل می کند.
با این که می داند جهاد و شهادت اوج کمال و رسیدن به خداست اما باز هم از رفتن به جبهه اعراض می کند تا با یک نوای آهنگران به جبهه روان می شود.
برای روشن شدن بحث به سخن دیگری از آیه الله جوادی اشاره می کنیم:
البته وقتی که فهم و درک با عقل نظر حاصل شد یعنی موضوع و محمول به هم پیوند خورد و انسان مجتهد یا استاد شد، توانست عصاره فهم خودش را با جان خود گره بزند و آن را باور کند این همان عقیده میشود. همانطور که بارها بیان شده است گاهی ممکن است انسان مطلبی را بفهمد اما آن را با جان خود گره نزند مثلاً کسی کرسی شیعه شناسی، اسلام شناسی داشته باشد اما به آن هیچ عقیدهای نداشته باشد. بنابراین کار مدرسه گره زدن موضوع و محمول است و کاری به عقیده ندارد و هیچ ربطی به عقل عملی و فعل، اراده ندارد. استدلال حضرت موسی به فرعون هم از همین سنخ است یعنی موسی به فرعون میفرماید که برای تو با معجزاتی که به تو ارائه کردم صد در صد روشن شد که من حق و پیامبر خدا هستم «قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَونُ مَثْبُورًا؛ وسى گفت: حتماً تو دانستهاى كه اين معجزات را جز پروردگار آسمانها و زمين فرو نفرستاده تا دلايل روشنى باشد. و البته- اى فرعون- من تو را هلاكشده مىپندارم» اما دلیل اینکه او ایمان نیاورد این بود که متولی باور و عقیده غیر از فهم و درک است.
گره زدن فهم و آنچه عقل نظر درک کرده با جان و قلب و اراده کار دست و پا نیست که مادی باشد چون عقل عملی مانند عقل نظری مجرد است، اراده و نیت و اخلاص و تصمیم هم مجرد است بنابراین همین گره زدن کم کم به شهود میرسد نه به مفهوم، لذا شخص در این مرحله همانجا که نشستهاست میتواند بهشت را ببیند و از آن بالاتر زمانی است که همانجا که نشسته است بهشت است.
آری احساسات نقش مهمی در تثبیت داشته و دانسته اهای اعتقادی انسان دارد و باعث می شود که انسان از مرحله علم به مرحله ایمان برسد و دانسته های خود را به منصه ظهور برساند.
نقش هنر در بارور کردن اعتقادات ناب دینی و به بیان دیگر هنر دینی هم همین کارآیی را داشته و تاثیر شگرفی در عملیاتی کردن این باور ها دارد
پس نه تنها نباید احساسات را کنار گذاشت بلکه باید از آن بهترین استفاده ها را کرد ولی باید جایگاه آن را نسبت به دانسته های اعتقادی و تاخر از اعتقادات را در نظر داشت.