خداوند از تو سوال نمی کند؟؟
تبهای اولیه
خداوند از تو نخواهد پرسید چند نفر به تو احترام می گذاشتند بلکه خواهد پرسید چند نفر از روی محبت و نه از ترس به تو احترام می گذاشتند؟
خداوند از تو نخواهد پرسید بالاترین میزان حقوق تو چقدر بود، بلکه از تو
بلکه
از تو می پرسد:
برای ازدواج جوانها چه کردی؟
چند تا عروس و داماد را به خانه بخت فرستادی؟
به اون عروسی که جهیزیه نداشت، چقدر کمک کردی؟
بلكه از توخواهد پرسيد
چگونه با همسايگانت رفتار كردي؟
خداوند از تو نخواهد پرسید درجه آی کیو ات چقدر بود بلکه خواهد پرسید چقدر از آن در راه درست استفاده کردی.
در حساب بانکی؛ تو چقدر پس انداز کردی؟
بلکه از حساب پس انداز آخرتت از تو سوال خواهد نمود.
راستی ما چقدر به فکر آخرتمون هستیم؟!
- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباسهایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی میکردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار میشدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی میکرد
خداوند از تو نخواهد پرسید : برای مراسم عروسیت چقدر خرج کردی.
بلکه
از تو می پرسد:
برای ازدواج جوانها چه کردی؟
چند تا عروس و داماد را به خانه بخت فرستادی؟
به اون عروسی که جهیزیه نداشت، چقدر کمک کردی؟
من یکی را میشناسم که هفت هشت بار رفته بود حج و به این کارش افتخار میکرد و بازم میخواست بره
اومده پیش من بهش گفتم این همه جوان دور و اطرافت هستند بجای حج رفتن چرا به انها در مورد ازدواج کمک نمیکنی رویش را از من گرفت ولی حرفی برای گفتن نداشت :pir: