تعقل در ایه دوازدهم سوره مومنون
تبهای اولیه
سلام
ترجمه ایه دوازدهم:
بنام خداوند بخشنده و مهربان
و بدانید که: ما خلق کردیم انسان را از خلاصه ای از گل
سوال: کیفیت ساخته شدن انسان از گل چگونه بوده است؟
ایا به یکباره از گل ساخته شده ؟
اگر نه چقدر طول کشیده؟
سلام
ترجمه ایه دوازدهم:
بنام خداوند بخشنده و مهربان
و بدانید که: ما خلق کردیم انسان را از خلاصه ای از گلسوال: کیفیت ساخته شدن انسان از گل چگونه بوده است؟
ایا به یکباره از گل ساخته شده ؟
اگر نه چقدر طول کشیده؟
این موضوع داشت غرق میشد کشیدمش بالا:Ealam:
سلام
ترجمه ایه دوازدهم:
بنام خداوند بخشنده و مهربان
و بدانید که: ما خلق کردیم انسان را از خلاصه ای از گلسوال: کیفیت ساخته شدن انسان از گل چگونه بوده است؟
ایا به یکباره از گل ساخته شده ؟
اگر نه چقدر طول کشیده؟
انشاالله یادتون نرفته:Gig:
سلام
ترجمه ایه دوازدهم:
بنام خداوند بخشنده و مهربان
و بدانید که: ما خلق کردیم انسان را از خلاصه ای از گلسوال: کیفیت ساخته شدن انسان از گل چگونه بوده است؟
ایا به یکباره از گل ساخته شده ؟
اگر نه چقدر طول کشیده؟
:Ealam:
با تشكر از سوال خوب شما
امير بيان يعسوف الدين امير المومنين علي (ع) در خطبه اول نهج البلاغه
در مورد كيفيت خلقت حضرت آدم (ع) را چنين بيان فرمودند :آفرينش آدم (ع) از نظر جسم و روح
«خداوند سبحان از قسمتهاى سخت و ناهموار زمين و همچنين بخشهاى نرم و هموار و شيرين و شورهزار، مقدارى خاك جمع فرمود» (ثمّ جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها و عذبها و سبخها تربة).
اين در واقع از يك سو اشاره به آفرينش انسان از خاك است و از سوى ديگر اين كه آن خاك تركيبى از تمام بخشهاى مختلف روى زمين بود، تا استعدادهاى گوناگون و تنوّع و تفاوتهايى را كه مورد نياز يك جامعه كامل بشرى در بخشهاى مختلف است، در بر داشته باشد و انواع انسانها را با ساختمانهاى مختلف از نظر شايستگيها و استعدادها و آمادگيها موجب شود. سپس به مادّه ديگرى كه آب است و با خاك تركيب يافت اشاره كرده، مي فرمايد: « (خداوند) آب بر آن جارى ساخت تا گلى خالص و آماده شد» (سنّها بالماء حتّى خلصت).
«و آن را با رطوبت آميخت تا به صورت موجودى چسبناك در آمد» (و لاطها بالبلّة حتّى لزبت).
در واقع نقش آب، تركيب ساختن آن اجزاى مختلف با يكديگر و صاف كردن ناهمواريها و ايجاد چسب و پيوند در ميان آن اجزاى پراكنده و مختلف بود.
سپس به مسأله شكل گيرى انسان از آن خاك و گل اشاره كرده، مىفرمايد:
«خداوند از آن، صورتى آفريد كه داراى خميدگيها و پيوندها و اعضا و گسستگيها (مفاصل) بود» (فجبل منها صورة ذات احناء و وصول و اعضاء و فصول).
در واقع «احناء» (جمع حنو) اشاره به خميدگيهاى مختلف بدن مانند خميدگى دندهها و فكها و قسمت بالاى سر و پايين پا مىكند كه بدن را براى كارهاى مختلف آماده مىسازد. زيرا اگر بدن مانند يك شكل هندسى مكعب و امثال آن بود، هرگز كارايى كنونى را نداشت.
جمله (و اعضاء و فصول) اشاره به اعضاى مختلفى دارد كه از طريق مفاصل، با يكديگر پيوند دارند و همين امر سبب كارايى زياد مىشود. دست انسان را تا مچ در نظر بگيريد، اگر همه يكپارچه بود و يك عضو و داراى يك استخوان بود كارآيى بسيار كمى داشت. ولى مىدانيم كه خداوند آن را از چند قطعه استخوان و چندين عضو و پيوندهاى ميان آنها آفريده و همين سبب مىشود كه هر انگشت بلكه هر بندى از انگشتان علاوه بر كف دست، كارايى خاصّى داشته باشد و اين يكى از نشانههاى حكمت و عظمت پروردگار است.
سپس به مرحله بعدى اشاره كرده، مي فرمايد:
« (خداوند) بعد از آن كه اين گل را شكل داد آن را سفت و جامد كرد تا خود را كاملا نگه دارد و صاف و محكم و خشك ساخت» (اجمدها حتّى استمسكت و اصلدها حتّى صلصلت).
به اين ترتيب انسان از نظر جسم كاملا ساخته و آماده شد: «اين حال، تا وقت معيّن و سرانجامى معلوم ادامه داشت» (لوقت معدود و اجل معلوم). در بعضى از روايات از «امام باقر» (ع) نقل شده است كه اين حال، چهل سال ادامه يافت. جسد آدم (ع) در گوشهاى افتاده بود و فرشتگان از كنار آن مىگذشتند و مىگفتند براى چه منظورى آفريده شدهاى؟ شايد اين فاصله زمانى- همان گونه كه بعضى از محقّقان گفتهاند- به خاطر آزمون ملائكه و يا به خاطر تعليم مردم نسبت به ترك عجله در كارها و تأنّى در امور بوده است.
در اين جا مرحله دوّم، يعنى مرحله نفخ روح فرا رسيد،
لذا مىفرمايد:
«سپس از روح خود در او دميد و به صورت انسانى در آمد، داراى نيروهاى عقلانى كه آنها را در جهات مختلف به حركت وا مىدارد (و از هر يك از آنها براى سامان دادن به بخشى از كارهاى خود بهره مىگيرد و حتى به اعضاى خود فرمان مىدهد)» (ثمّ نفخ فيها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان يجيلها).
تعبير به (ذا اذهان يجيلها) اشاره به نيروهاى مختلف عقلانى و ذهنى است كهانسان از هر كدام آنها در بخشى از زندگى استفاده مىكند و از تركيب آنان با يكديگر راه خود را به سوى مقصود مىگشايد (اين نيروها عبارتند از: قوّه ادراك، قوّه حفظ، نيروى خيال و ...).
توجّه داشته باشيد كه ذهن در اصل به معنى قوّت است، سپس به معنى عقل و فهم و درايت و ساير نيروهاى عقلانى به كار رفته و اين كلام نشان مىدهد كه مولا (ع) در اين عبارت به جوانب مختلف نيروى عقلانى توجّه فرموده و هر يك از آنها را يكى از عنايات الهى مىشمرد.:Gol::Gol:
ادامه دارد
سپس مي افزايد: «و داراى افكارى است كه به وسيله آن (در موجودات مختلف و كارهاى گوناگون) تصرّف مىكند» (و فكر يتصرّف بها).
گاه تصوّر مىشود كه اين تعبير به اصطلاح، از قبيل عطف تفسيرى است و تعبير ديگرى از همان مفهوم جمله سابق است، ولى ظاهر اين است كه اين دو جمله هر يك اشاره به حقيقتى دارد: جمله (ذا اذهان يجيلها) اشاره به مراحل شناخت و تصوّر و تصديق و فهم و درك حقايق است و جمله (و فكر يتصرّف بها) اشاره به انديشههايى است كه در مرحله اجرا قرار مىگيرد و به وسيله آن انسان در اشياى مختلف تصرّف مىكند (توجّه داشته باشيد كه فكر در اصل به معناى حركت انديشه و اعمال خاطر است) و به هر حال «فكر» به صورت جمع (مانند «اذهان» كه صيغه جمع است) آمده تا نشان دهد قواى عقلى و انديشه هاى انسانى بسيار متنوّع و گوناگون است و اين نكته مهمّى است كه فلاسفه بزرگ و انديشمندان و روانشناسان روى آن تأكيد فراوان دارند و سرچشمه تفاوت استعدادهاى فكرى انسانها، تفاوت در اين مورد است.
چه بسا افرادى در يك قسمت قويتر و در قسمتى ضعيفتر و افراد ديگرى عكس آن بوده باشند و در اين مسأله اسرار و دقايق بسيار عجيبى است كه هر قدر انسان در آنها دقيقتر مىشود به عظمت خداوندى كه خالق قواى ذهنى و فكرى است، آشناتر مىگردد.
سپس به دو چيز ديگر كه انسان را براى رسيدن به مطلوبش كمك مىكند اشاره كرده، مىفرمايد: «خداوند اعضايى به انسان داده است كه آنها را به خدمت مىگيرد و ابزارى عنايت فرموده كه آنها را براى انجام مقاصدش به كار مىگيرد» (و جوارح يختدمها و ادوات يقلّبها).
در واقع چهار مرحله را پشت سر مىگذارد تا به مقصودش برسد: نخست مرحله شناخت و ادراك و تصوّر و تصديق است و بعد مرحله انديشه و فكر و سپس فرمان دادن به اعضا و جوارح و در آن جايى كه اعضا و جوارح به تنهايى كارساز نيست، كمك گرفتن از ابزار مختلفى كه خداوند در اين جهان آفريده است و هر يك از اين مراحل چهارگانه بسيار متنوّع و داراى شاخ و برگهاى زياد است.
از آنجا كه رسيدن به هدفهاى معيّن نياز به تشخيص خوب و بد و درست و نادرست و محسوسات مختلف دارد، انگشت روى يكى از قواى مهمّ نفس مىگذارد كه در واقع مرحله پنجمى محسوب مىشود و آن قوّه تميز و تشخيص است، مىفرمايد:
«خداوند نيروى معرفت و شناختى به انسان داد كه به وسيله آن حقّ را از باطل جدا مىسازد» (و معرفة يفرق بها بين الحقّ و الباطل).
«و (همچنين در جهان محسوسات) طعمهاى مختلف و بوهاى گوناگون و رنگها و اجناس را از يكديگر باز مىشناسد» (و الاذواق و المشامّ و الالوان و الاجناس).
در واقع اين نيروى تميز و قدرت تشخيص كه از مهمترين نيروهاى عقل انسان است، هم امور معنوى را مانند حق و باطل فرا مىگيرد و هم امور محسوس مادّى را مانند رنگها و بوها و طعمها.
آيا اين نيروى تشخيص، نيروى مستقلّى است يا داخل در مفهوم ذهن و فكر كه در عبارت قبل آمده است مىباشد؟ ظاهر عبارت «مولا» (ع) آن است كه آن را به عنوان يك نيروى مستقل شمرده است.
سلام
جناب ادم و همسر محترمه شون این وسط کجابودن؟
ایا اینجا رو زمین ساخته شده و مراحل را طی کردند و به بهشت رفتند و بعد...؟
قابل توجّه اين كه در اين جا روى چهار بخش از امور مادّى و محسوسات تكيه شده: چشيدنيها و بوئيدنيها و ديدنيها و اجناس كه در اين جا اشاره به انواع مختلف موجودات است، مانند: انواع مختلف گياهان، پرندگان، حيوانات و غير آن و اگر اشارهاى به شنيدنىها (اصوات) و ملموسات نشده است، به خاطر آن است كه بيان آن سه قسمت از باب مثال است و هر شنوندهاى از بيان آنها به بقيّه منتقل مىشود.
سپس امام (ع) در ادامه اين سخن، به يكى از مهمترين ويژگيهاى انسان كه سرچشمه بسيارى از پديدههاى زندگى اوست اشاره كرده، مىفرمايد: «اين در حالى است كه او را معجونى از رنگهاى مختلف و استعدادهاى گوناگون قرار داد» (معجونا بطينة الالوان المختلفة).
اين تعبير ممكن است اشاره به اختلاف رنگهاى انسانها و نژادهاى مختلف باشد، يا اختلاف رنگ اجزاى بدن كه بعضى كاملا سفيد (مانند سفيدى چشمها و استخوانها) و بعضى كاملا سياه (مانند موها) و بعضى به رنگهاى ديگر است و آميختن اين رنگها به يكديگر، به او زيبايى خاصّى مىدهد و نيز ممكن است منظور معنى وسيعترى باشد و استعدادها و غرايز گوناگون را نيز شامل شود.
ادامه دارد
اجازه بفرماييد تمام كه شد سوالات را يكي يكي جواب مي دهيم
سپس مىافزايد: «و تركيبى از اشياى همسان» (و الاشباه المؤتلفة) مانند رگها و اعصاب و استخوانها كه شباهت زيادى به يكديگر دارند و در عين حال وظايف گوناگونى را انجام مىدهند.
«همچنين او را تركيبى از نيروهاى متضاد و اخلاط مختلف، از حرارت و برودت و رطوبت و خشكى قرار داد» (و الاضداد المتعادية و الاخلاط المتباينة من الحرّ و البرد و البلّة و الجمود). جمله بالا اشارهاى به طبيعتهاى چهارگانهاى است كه در طب سنّتى، معروف مىباشد و پزشكان كنونى گر چه اين تقسيمبندى را در لفظ قبول ندارند ولى با تعبيرات ديگرى آن را در كلمات خود مىآورند مثلا به جاى حرارت و برودت، بالا رفتن فشار خون و پايين آمدن آن را به كار مىبرند و به جاى بلّة و جمود، زيادى و كمبود آب بدن را ذكر مىكنند.
به هر حال تعبيرات بالا، كه در كلام امام (ع) آمده است، همه بيانگر اين ويژگى مهم است كه خداوند جسم انسان (بلكه جسم و جان او) را تركيبى از موادّ مختلف و كيفيّات گوناگون و استعدادها و غرايز متفاوت قرار داده است و اين تفاوتها سرچشمه تفاوتهاى بسيارى در طرز فكر و روش انسانهاست و در مجموع سبب مىشود كه مناصب مختلف اجتماعى و نيازهاى گوناگون جوامع بشرى بدون پاسخگو نباشد و هر چيز در جاى خود قرار گيرد و مجموعه كاملى فراهم شود و اين خود داستان مفصلى دارد كه اين جا، جاى شرح آن نيست.
پيام امام امير المومنين (ع) ، آيت الله مكارم ج 1 ص 171 به بعد
سلام جناب استاد خوب ایا این اتفاق (به یکباره افتاد و انسان درست شد)؟ پس جریان ادم و حوا چی میشه؟ اونا پس از درست شدن رفتن تو بهشت بعد بر گردونده شدن؟
راجع به جزئيات خلقت آدم ما در روايات چيزي نيافتيم و بر فرض بودن هم بايد سند ها را بررسي كرد
و هم چنين عرض كرديم طبق برخي روايات كه در تفاسير آمده و در بالا هم نقل كرديم فاصله ميان خلقت جسم و دميده شدن روح چهل سال طول كشيد
سلام جناب ادم و همسر محترمه شون این وسط کجابودن؟ ایا اینجا رو زمین ساخته شده و مراحل را طی کردند و به بهشت رفتند و بعد...؟
برخي از مفسران طبق رواياتي مي گويند بهشت حضرت آدم در همين دنيا بود خوب اگه اين قول صيحيح باشد پس خلقت آدم و بهشت آنها و تمام اتفاقات ..در همين دنيا بوده است
اما اين كه كجاي اين دنيا بوده روي زمين يا آسمان يا كرات ديگر و يا ...در روايت اشاره اي نشده است
اما اگر قول كساني كه مي گويند بهشت آدم بهشت برزخي بوده است باز ازظاهر كلام امير المو منين (ع) راجع به مراحل خلقت كه در بالا اشاره كرديم بر مي آيد كه خلقت در همين دنيا بوده است
الله اعلم
بهشت آدم كدام بهشت بود؟
ادله كساني كه بهشت آدم ع را بهشت دنيوي مي دانند
گرچه بعضى آن را بهشت موعود نيكان و پاكان مىدانند، ولى ظاهر اين است كه آن بهشت نبود. بلكه يكى از باغهاى پر نعمت و روحافزاى يكى از مناطق سر سبز زمين بوده است.
زيرا:
اولا: بهشت موعود قيامت، نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى از قرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره شده، و بيرون رفتن از آن ممكن نيست
ثانيا: ابليس آلوده و بىايمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسههاى شيطانى است و نه نافرمانى خدا.
ثالثا :در رواياتى كه از طرق اهل بيت ع بما رسيده اين موضوع صريحا آمده است.
يكى از راويان حديث مىگويد از امام صادق ع راجع به بهشت آدم پرسيدم امام ع در جواب فرمود: باغى از باغهاى دنيا بود كه خورشيد و ماه بر آن مىتابيد، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بيرون رانده نمىشد (جنة من جنات الدنيا يطلع فيها الشمس و القمر و لو كان من جنان الاخرة ما خرج منها ابدا)(تفسير نور الثقلين ج1 ص 62 )
و از اينجا روشن مىشود كه منظور از هبوط و نزول آدم به زمين نزول مقامى است نه مكانى يعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائين آمد.
اين احتمال نيز داده شده كه اين بهشت در يكى از كرات آسمانى بوده است هر چند بهشت جاويدان نبوده، در بعضى از روايات اسلامى نيز اشاره به بودن اين بهشت در آسمان شده است ولى ممكن است كلمه سماء (آسمان) در اين گونه روايات اشاره به" مقام بالا" باشد، نه" مكان بالا".
ولى بهر حال شواهد فراوانى نشان مىدهد كه اين بهشت غير از بهشت سراى ديگر است چرا كه آن پايان سير انسان است و اين آغاز سير او بود، اين مقدمه اعمال و برنامههاى او است و آن نتيجه اعمال و برنامههايش.
تفسير نمونه ذيل آيه 35 بقره
براي اطلاعات بيشتر به تفسير شريف تسنيم ج 3 تاليف آيت الله جوادي مراجعه بفرمائيد
ايشان در اين جلد كه بيش از 400 صفحه است كلا راجع به حضرت آدم (آيه 30 تا 37 بقره )بحث كردند
براي اطلاعات بيشتر به تفسير شريف تسنيم ج 3 تاليف آيت الله جوادي مراجعه بفرمائيد
ايشان در اين جلد كه بيش از 400 صفحه است كلا راجع به حضرت آدم (آيه 30 تا 37 بقره )بحث كردند