حضرت سلیمان، چرا اجازه داشت هر کاری بکند؟
تبهای اولیه
هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39) در این آیه می گوید به هر که دوست داری ببخش به هر که دوست نداری نبخش. این یعنی چه؟ خداوند خودش می گوید حساب و کتابی هست. بعد به سلیمان می گوید هر کاری دوست داری بکن کسی با تو کاری نداره؟ این یعنی چی ؟
اولا : ما در پست هاي مختلف راجع به عصمت انبياء بحث كرده ايم كه شما مي توانيد از طريق جستجوي گوگل در انجمن ها با ادله هاي عصمت آگاه شويد
اما مراد از بغير حساب در آيه چيست ؟
[=tahoma][="]به او گفتيم اين عطا و بخشش ماست به هر كس مىخواهى (و صلاح مىبينى) ببخش و از هر كس مىخواهى (و صلاح مىدانى) امساك كن و حسابى بر تو نيست" (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ).[/][/] [=tahoma][="]تعبير" بغير حساب" يا اشاره به اين است كه خداوند به خاطر مقام عدالت تو در اين زمينه اختيارات وسيعى به تو داده و مورد محاسبه و بازخواست قرار نخواهى گرفت،[/]
[/] [=tahoma][="] و يا به اين معنى است كه عطاى الهى بر تو آن قدر زياد است كه هر چه ببخشى در آن به حساب نمىآيد.[/]
[/] [=tahoma][="]بعضى از مفسران نيز اين تعبير را تنها مربوط به شياطين دربند دانستند كه هر كس را مىخواهى (و صلاح مىدانى) آزاد كن و هر كدام را مصلحت [/][="]مىدانى در بند نگهدار، اما اين معنى بعيد به نظر مىرسد زيرا با ظاهر كلمه" عطائنا" هماهنگ نيست.[/]
[/]
& حقايقى كه داستان سليمان به ما مىآموزد
بدون شك هدف قرآن از ذكر تواريخ انبياء تكميل برنامههاى تربيتى از طريق انعكاس عينى واقعيتها در اين سرگذشتهاى زنده است.
از جمله مسائلى كه در لابلاى داستان سليمان عينيت يافته امور زير است.
الف: داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد، چنان كه آيات فوق بعد از ذكر تمام مواهب مادى سليمان در پايان مىگويد: با اين همه او در پيشگاه خدا مقامى والا و سرانجامى نيك داشت.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام ص آمده است
ا رأيتم ما اعطى سليمان بن داود من ملكه؟ فان ذلك لم يزده الا تخشعا، ما كان يرفع بصره الى السماء تخشعا لربه!:
" شنيده ايد خداوند چه اندازه از ملك و حكومت به سليمان داد؟ با اين حال اينهمه مواهب جز بر خشوع او نيفزود، به گونهاى كه حتى از شدت خشوع و ادب چشم به آسمان نمىانداخت"( روح البيان" جلد 8 صفحه 39.)
ب: براى اداره يك كشور آباد هم وسيله ارتباطى سريع لازم است، و هم به كار گرفتن نيروهاى مختلف، و هم جلوگيرى از نيروهاى مخرب، هم توجه به مسائل عمرانى، هم توليد سرمايه از طريق استخراج منابع مختلف، و هم دادن اختيارات به مديران لايق كه همه اينها در اين داستان به طرز روشنى منعكس شده است.
ج: از نيروها بايد حد اكثر استفاده را كرد و حتى شياطين را به طور كامل نبايد حذف كرد، بلكه آنها را كه قابل توجيه و ارشادند در مسير صحيح به كار گرفت، و تنها آن بخش كه به هيچوجه قابل استفاده نيستند بايد در بند باشند.
آرى، يك حكومت نمونه بايد :
1-از نيروهاى مخرّب در امان باشد، «مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ»
2- بايد مشكل ارتباط سريع و حمل و نقل را حل كند، «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ»
3- از تخصّصها استفاده كند، «بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»
4- قدرت تصميم داشته باشد، «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ»
5-دستش باز باشد، «بِغَيْرِ حِسابٍ»
6- و در عين حال آيندهى معنويّت او تأمين باشد. «عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»
حكومت لغزشگاهى براى انحراف و بد عاقبت شدن است و لذا حضرت يوسف در چاه و زندان نگفت: «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» لكن همين كه به حكومت رسيد از خداوند حسن عاقبت و مسلمان مردن را درخواست كرد، «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» و حضرت سليمان نيز خوش عاقبت شد. «حُسْنَ مَآبٍ»
تفسير نمونه ونور ذيل آيه 39 ص