چرا خداوند به نور تشبیه شده است؟
تبهای اولیه
خست بايد دانست برخي اسماء و اوصافي كه براي خداوند به كار مي رود با رعايت چند مطلب است به طور اختصار اشاره مي شود؛
كه منظور از دست، نماد قدرت و يا نماد عهد و پيمان است و در بسياري از موارد استعمال به منظور پنجه دست نيست و از آنجا كه به دليل علمي و ساير دلايل ثابت شده كه خداوند جسم ندارد و اعضا ندارد به جهت نزديكي مفهوم به ذهن از آنچه نزد شنونده محسوس است براي بيان يك مفهوم عقلي استفاده شده است.
كه منظور از خشم، برافروختگي صورت و تغيير حالت از سوي خدا نيست، بلكه منظور قطع رحمت و فرود عذاب و تنبيه بر تبهكاران است، لذا آنچه مهم است انجام پذيرفتن نتيجه است اگر چه اين نتيجه از سوي انسان ها با برافروختگي و هيجان همراه است. اما خداوند جليل و اعلي منزه از برافروختگي و هيجان دروني است.
با توجه به آنچه گفته شد نام «نور» براي خداوند نيز مفهوم «هستي بخشي» دارد چنان كه با روشنايي همه چيز پيدا مي شود علاوه بر اين كه «نور» حجم فيزيكي در فضا اشغال نمي كند و مي تواند محدود به مكاني نباشد، بنابراين مفهوم «نور» مي تواند از طريق تشبيه معقول به محسوس ما را در شناخت خدا كمك كند بدون اين كه «فوتون»ها و ذرات معلق نور را به خداوند نسبت دهيم.
براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:
معناى نور:
«نور» عبارت است از آنچه كه در ذات و كون و خود، ظاهر و روشن باشد، و از نظر اثر بيرونى هم، مظهر و روشن كننده غير خود باشد. اين مفهوم مصاديق گوناگونى دارد كه در شدت و ضعف صدق مفاد آن بر آنها، متفاوت مىشوند؛ مثلاً مىتوان بر خورشيد، اطلاق نور كرد و بر يك لامپ روشن نيز مىتوان اطلاق نور كرد؛ زيرا هم خورشيد و هم لامپ، در ذات و گوهر خود ظاهر و روشن بوده و هم روشنكننده غير خود مىباشند؛ ولى روشنى و روشنگرى خورشيد كجا و روشنى و روشنگري لامپ كوچك كجا؟!
گفتنى است هر چه كه در ذات خود، ظاهر و روشن است و هر چيزى را ظاهر و روشن مىسازد ـولو اين كه روشنگر يك مجهول، سؤال، راه معنوى و بازنمودن يك حقيقت باشد نور است و بر آن نور اطلاق مىشود. به همين دليل گفته مىشود: علم نور است، زيرا هم در ذات خود ظاهر است و هم در پرتو علم است كه مىتوان بسيارى از راهها را شناخت و مجهولات را كشف كرد، چرا كه علم روشنگر نيز هست. بنابراين، نبايد پنداشت كه واژه «نور»، تنها بر امور حسي و چيزى كه داراى فوتونهاى به خصوصى است و در علم فيزيك از كم و كيف آن بحث مىشود، اطلاق مىگردد، بلكه اين تنها يكى از مصاديق بارز و روشن اين واژه است.
با توجه به اين توضيح، مىتوان بر «وجود» نيز «نور» اطلاق كرد؛ زيرا وجود در ذات خود امرى ظاهر و روشن بوده و با تعلق «وجود» به اشيا، آنها نيز ظاهرگرى و روشنگرى مىكنند.
به هر حال، نور هم بر نور حسي، اطلاق مىشود و هم بر نور فراحسى و چه بسا كه نور حسي، از نور غيبى فروغ و نور مىگيرد.
نور حق بر نور حس راكب شود آن گهى جان سوى حق راغب شود
سوى حسى رو كه نورش راكب استحس را آن نور نيكو صاحب است
نور حس را نور حق تزيين بود معنى نور على نور اين بود
نور حسي مىكشد سوى ثرىنور حقش مىبرد سوى على
زآن كه محسوسات دونتر عالمى است نور حق دريا و حس چون شبنمى است
مثنوى، دفتر 2، ابيات 1290 و 1292 ـ 1295
حضرت حق عين نور مطلق است:
«نور» يكى از اسماى حسناى الهى است (التوحيد، ابىجعفر، الصدوق، تصحيح، ص 194 و 195، باب اسماء الله تعالى،ح 8)؛ چرا كه ظهور و روشنى هر چه در هستى است از او است، (رسائل توحيدى، علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، ص 65).
هستى كه به ذات خود هويداست چو نورذرات مكونات ازو يافت ظهور
هر چه كه از فروغ او افتد دور در ظلمت نيستى بماند مستور
روشن است كه اسما و صفات خداوند، صرف و خالِص هر كمال وجودى است و استعمال آن واژه در مورد خدا، به نحو حقيقت است نه مجاز، اما غير خداوند، چون ذات آنان به عرض وجود او موجود است، صفاتشان نيز همينگونه است. بنابراين همه صفات وجودى حقيقى وخالى از نقص، منحصرا از آن خداوند سبحان است و تمام اوصاف ديگران، بالعرض به آنها نسبت داده مىشود. از اين رو، اطلاق واژه نور بر خداوند متعالى، اولى و اقدم است بر اطلاق آن بر غير او؛ زيرا جميع انوار از اوست و قوام همه نورهاى ديگر به او است.(كشفالاسرار، ميبدى، صص 542 ـ 547؛ رسائل توحيدى، همان، صص 56 ـ 61؛ ولايتنامه، علامه طباطبائى، صص 103 ـ 104).
همه عالم به نور اوست پيدا كجا او گردد از عالم هويدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر كه سبحان جلالش هست قاهر
در آن موضع كه نور حق دليلست چه جاى گفت و گوى جبرئيلست
چه نور او ملك را پر بسوزد خود را جمله پا و سر بسوزد
شيخ محمود شبسترى، گلشن راز.
قرآن نيز خداوند متعال را به نور توصيف فرموده است: «الله نور السماوات و الارض» ؛ (نور، آيه 35).
و خالق نور ظاهرى و باطنى را او دانسته است (نبأ، آيه 13؛ زمر، آيه 23؛يونس، آيه 5؛ نوح، آيه 16؛ انعام، آيه 1).
به گفته محىالدين ابن عربى، وجود مطلق (خداوند متعال) نور حقيقى است؛ زيرا همه موجودات به هستى او هست شدهاند. (به نقل از: رساله الانوار، شريفالدين محمدنيمدهى، ص 134).
اى همه هستى ز تو پيدا شدهخاك ضعيف از تو توانا شده
هستى تو صورت پيوند نهتو به كس و كس به تو مانند نه
آنچه تغير نپذيرد تويى وآن كه نمرده است و نميرد تويى
ما همه فانى و بقا بس تو استملك تعالى و تقدس توراست
حكيم نظامى گنجوى.
پس وجود نور مطلق (خداوند متعال) يك اصل و ضرورت است؛ زيرا در پرتو وجود او است كه ما هستيم و در ظلّ نور است كه ما بقا و استمرار در وجود داريم. در عنايت نور او است كه نور حسي در عالم پرتوافكن گشته و براى زندگى مادى انسان، يك نياز اساسى شده است.با تجلّى آن نور مطلق در هستى است كه انسانهاى كامل، هدايتگر بشريت گشتهاند و ... (نك: نورالبراهين فى شرح توحيدالصدوق، سيدنعمت الله موسوى جزايرى، ج 1، صص 395 ـ 397).
بايد توجه داشت كه نور مطلق و حقيقى از دسترس اوهام و خيال بسيار دور است.
از همه اوهام و تصويرات دورنور نور نور نور نور نور
مثنوى، دفتر 6، بيت 2146
نور در قرآن:
اين واژه پر معنا در قرآن كريم بارها به كار رفته و مصاديق گوناگونى براى آن بيان شده است:
الف) قرآن نور و ظلمت را با هم برابر نمىداند و نور را برتر از ظلمت تلقى مىكند (رعد، آيه 16؛ فاطر، آيه 20)؛
ب) خداوند خود نور است (نور، آيه 35)؛
ج) او خالق نور ظاهرى و غيبى است (نبأ، آيه 13؛ زمر، آيه 23؛ يونس، آيه 5؛ نوح، آيه 16؛ انعام، آيه 1)؛
د) او با نور خويش هر كه را بخواهد، هدايت مىكند. (نور، آيه 35)؛
ه) اگر حضرت حق به كسى از نور خويش افاضه نفرمايد، از هيچ جاى ديگر نمىتواند اين نور را بگيرد. (نور، آيه 240)؛
و) او است كه مؤمنان را از ظلمات خارج كرده و به عالم نور وارد مىگرداند. (بقره، آيه 257)؛
ز) خداوند متعال خود، كامل كننده نورش مىباشد (صف، آيه 8)؛
ح) خداى سبحان در اين دنيا به وسيله هدايتش، مؤمن را نورانى مىكند تا بتواند به وسيله آن نور حركت كند و راه را از چاه بشناسد. (انعام، آيه 122) و در آخرت نيز همين نور ظهور مىكند و از پيش رو و سمت راست او در حركت است.(تحريم، آيه 8).
مومنا ينظر به نور الله شدىاز خطا و سهو ايمن آمدى
مثنوى، دفتر 4، بيت 1855
ط) كلام خداوند (وحى) نور است؛ چه قرآن، چه تورات و چه انجيل (مائده، آيات 15، 44 و 46؛ انعام، آيه 91؛ نساء، آيه 174).
ى) قرآن علاوه بر آن كه نور است، هدايتگر به نور نيز هست قرآن كريم نورى است كه انسان را از ظلمات طبيعت و انيت بيرون مىبرد و به سوى نور معرفت پروردگارش، هدايت مىكند (ابراهيم، آيه 1؛ شورى، آيه 52؛ آلعمران، آيه184).
هر كه كاه و جو خورد قربان شود هر كه نور حق خورد قرآن شود
مثنوى، دفتر 5، بيت 2478
ك) ايمان به نورى كه خداوند نازل فرموده است (قرآن كريم) وزان ايمان به خدا و رسول او است، (تغابن، آيه 8). 1. تشبيه معقول به محسوس: مانند آيه شريفه «يدالله فوق ايديهم؛ دست خداوند برتر از دست هايشان مي باشد» (فتح، آيه 10). 2. آثار و فرايند صفات؛ مانند «باء بسخط من الله؛ به خشمي از خدا گرفتار گرديد» (آل عمران، آيه 162).
چرا خداوند به نور تشبیه شده است؟
با سلام و تشكر از گمنام عزيز:Gol:
خداوند نور است چون به وسیله اشراق او بر زمین و آسمانها، آسمانها و زمین ظاهر می شوند همان طور که در نور حسی هم این طور است یعنی هم روشن است و هم روشن کننده و ظاهر کننده ی غیر خود است آن گاه که بر آنها می تابد. با این تفاوت که ظهور اشیاء به نور الهی عین وجود یافتن آنان است ولی ظهور اجسام به وسیله نور حسی غیر از اصل وجود آنها است. و خلاصه مراد از نور در آیه شریفه مساوی وجود هر چیز و ظهور آن است که همان رحمت عام می باشد. (یعنی خداوند وجودی است که به وسیله این وجود آسمان ها و زمین ظاهر می شوند). یعنی در واقع خداوند منور آسمانها و زمین و وجود دهنده به آنها می باشد.
موفق باشيد ...:Gol:
سپاس از استاتید گرامی
بله واقعا او نوری است که از دیدارش انسان مومن به شعف و شوق و شادی میرسد.
از نور او علم و خرد و عشق نصیبش میگردد و او همچون نور در قلب مومن باعث سکینه و فرح و شادی در میشود.
بر دیدگان مومن بصیرت بر گوشهایش شنوائی میدهد و مومن از ترس از دست دادن این نور بر گفتار پندار و اعمالش بشدن مراقبه مینماید.
برای توصیف خداوند در معیارهای مادی شبیه ترین تشبیهات تشبیه او به نور است.
یاحق