***๑۩๑●•▪•تا همیشه آفتاب •▪•●๑۩๑***داستان ششم
تبهای اولیه
***๑۩๑●•▪•تا همیشه آفتاب •▪•●๑۩๑***داستان ششم
تا همیشه آفتاب
روایت داستانی زندگی حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هر دفعه که به اینجا بیام یکی از این داستانهای کوتاه ادبی و خواندنی را قرار میدم
:Gol::Gol::Gol:
داستان اول
شیعه ها ، سنی ها ،مسلمان ها ، مسیحی ها ، یهودی ها ....
نه تنها امت اسلام ، بلکه امت های دیگر ...
« السلام علی المهدی الامم...»
او مهدی و منجی تمام امت ها بوده ...
حرفش از زمان پیامبر در بین اصحاب ، دهان به دهان می گشت.
جدش و تمام پدرانش ، آمدن این مولود را وعده داده بودند.
کسی نبود که اسمش را نشنیده باشد.
دوست و دشمن در انتظارش بودند ...
بازار مهدی آنقدر داغ بود که خیلی خودشان را به اسم او جا می زدند
تا بلکه عده ای دورشان جمع شوند.
منبع: بحارالانوار ، ج 33 ، ص 147؛ همان ، ج 28، صص 70-72 ؛ همان ، ج 99 ، ص 101
داستان دوم .
روزهای آخر ... پیامبر در بستر بیماری افتاده بودند .
اطرافیان نگران بودند ، دخترش فاطمه علیها السلام از همه نگران تر .
دست خودش نبود ، حال پدر را که می دید ،
اشک هایش دانه دانه می چکید روی صورتش .
پیامبر نگاهش کرد :
_ فاطمه جان ! خدا به ما اهل بیت چیز هایی داده که به هیچ کس نداده ،
نه پیش از ما نه پس از ما ... برترین انبیاء ، پدر توست ؛ بهترین اوصیاء ،
شوهرت ...
کم کم لبخند نشست روی لب های فاطمه علیها السلام .
پدر خوشحالی دخترش را بیشتر از این می خواست .
_ ... به خدایی که جانم در دست اوست ، این امت یک مهدی دارد
و به خدا قسم آن مهدی از نسل توست .
منبع : بحار الانوار ، ج 37 ، ص 41-42
داستان سوم
خلیفه الله است و عمر طولانی دارد ، مثل آدم علیه السلام و نوح علیه السلام .
تولدش پنهان بوده مثل ابراهیم علیه السلام .
غیبت و دوری اش سخت است ، مثل یوسف علیه السلام .
قضاوت کردنش مثل داوود علیه السلام است و انگشتر سلیمان علیه السلام پیش اوست .
صبرش مثل صبر ایوب علیه السلام است ، هیبتش مثل هیبت موسی علیه السلام .
مثل عیسی علیه السلام درباره اش خواهند گفت مرده ، حال آنکه زنده است .
اسم و کنیه اش اسم و کنیه محمد صلی الله علیه و اله است ؛
عمامهه و شمشیر جدش هم پیش اوست .
منبع : بحارالانوار ، ج 51 ، صص 216-217 ؛ همان ، ج 52 ، صص 368-369 ؛ همان ج 36 ، ص 303 ؛ همان ، ج 52 ، ص301
داستان چهارم
بلند بالا ، چهار شانه ، با اندامی مردانه و تنومند.
چهره اب نورانب و زیبا ، کمان ابرو و گندم گون با دندان هایی سفید که
بین شان گشاده است . خال سیاهی روی گونه راستش دارد.
جوان متینی با وقار.
این طور توصیفش کرده اند.
منبع : بحارالانوار ، ج 50 ، ص 332؛ همان ، ج 51 ، ص 80 ؛ همان ، ج 51 ، ص 40.
با عرض معذرت و بعد از مدتی غیبت، ادامه داستانها را میزارم
***
داستان پنجم
آمده بود نظر امام باقر (علیه السلام) را بپرسد:
_ می گویند مهدی که بیاید، جهان را با صلح و صفا فتح میکند،
از بینی کسی هم خون نمی آید... همینطور است؟
امام سرش را تکان داد:
_ به خدا ، اگر بدون خون ریزی کار درست میشد،
جدم محمد (صل الله علیه و آله) میکرد، آن موقع دندانش را هم توی احد نمی شکستند.
منبع : بحارالنوار ، ج 52 ، ص 358
داستان ششم
پیش امام صادق(علیه السلام) نشسته بود
معنی آیاتی را که می خواند از امام میپرسید
- و الشمس و الضحاها...؟
- منظور از خورشید و گستردش نورش
رسول الله ( صلی الله و علیه و آله) است که دین را برای مردم روشن کرد
-والقمر اذا تلاها...؟
منظور از آن ماه که بعد از خورشید در می آید
امیر مومنان علی ( علیه السلام) است که دنباله رو رسول الله بود
- و النهار اذا جلاها...؟
- منظور از روز که صفحه زمین را روشن کند
همان امامی است که از بچه های فاطمه (سلام الله علیها)و نسل پیامبر می باشد،
اوست که تاریکی های ظلم و جور را از بین میبرد.
منبع:تاویل الایات،ص778