جمع بندی چرا فقط گناهان خاص؟ (مذهبی یعنی چه؟)
تبهای اولیه
سلام به همه
چند سال پیش یکی از کاربران سایت به نام خانم "گلشن" (که احتمالاً نام کاربری ایشان تغییر کرده) موضوعی را مطرح کردند با این عنوان که آیا خدا دنبال یارکِشی است؟
با وجود اختلاف نظرهایی که با ایشان دارم، سوالی شبیه به ایشان برایم مطرح است. البته نمیدانم تشابه سوالهای ما چقدر است
حرف ایشان (که سوال من نیز هست) این بود که گویا مسلمان بودن چیزی شبیه به استقلالی یا پرسپولیسی بودن است
در بازیهای فوتبال که بین تیمها انجام میشود، معمولاً افراد تیم خودشان را تشویق میکنند و تیم مقابل را میکوبند
مثلاً یک استقلالی اگر ببیند تیمش جلو افتاده و بازیکن تیمش دارد وقت کُشی میکند، میگوید آفرین، وقت رو تلف کن تا برنده بشیم
اما تماشاگر پرسپولیسی که تیمش عقب است، همین عمل را ناجوانمردانه میداند و میگوید استقلال از روی ترس دارد ضدفوتبال بازی میکند
حال اگر نتیجه برعکس بود و اتفاق نیز برعکس بود، قضاوت تماشاگران استقلال و پرسپولیس هم برعکس میشد!
در واقع معیار سنجش یک عمل، درستی یا نادرستی آن نیست، بلکه معیار این است که شما توی کدام تیم هستید
اما برای اینکه مشخص شود شما عضو کدام تیم هستید، چند شاخصه وجود دارد:
1 - اقرار به پیروی از آن تیم و ثبت قرارداد
2 - شرکت در تمرینات و بازی های آن تیم
3 - پوشیدن پیراهن آن تیم
ظاهراً دین اسلام هم همینطور است (یا لااقل اینطور نشان میدهد). یعنی شما باید چند شاخصهء کلی را دارا باشید
1 - به اسلام اقرار کنید و در مشخصات شما بنویسند مسلمان
2 - در مراسمهای مذهبی شرکت کنید، به زیارت بروید، نذری بدهید و بگیرید ، نماز بخوانید و روزه بگیرید
3 - ظاهرتان مذهبی باشد (چادر، ریش، تسبیح گرفتن و...)
و در بین مذهبیها نیز معضاً مشاهده میکنیم که چند نفر مذهبی دارند از روابط نامشروع فلان شخص برای هم تعریف میکنن، بدون آنکه دقت کنند غیبت است!
ممکن است بگوئید اسلام فقط این ظواهر نیست بلکه به خیلی از کارهای نیک دیگر نیز توصیه کرده
ولی باز سوال پیش میاید که چرا در عمل چنین چیزی را کمتر میبینیم؟
مذهبیها مدام غرب را متهم به فساد میکنند و وقتی از آنها میپرسند فساد یعنی چه، میگویند یعنی نماز نخواندن، روابط جنسی، خوردن شراب. تمام!
یعنی اگر دوری از این سه عمل را نیز به بخش شماره 2 قبلی اضافه کنیم به همین سادگی یک عدد مذهبی خواهیم داشت happy
حال سوال اصلی من اینها هستند:
چرا مذهبی بودن را صرفاً در همین محدوده تعریف میکنیم جوری که بیشتر شبیه به تشکیل تیم است؟
آیا صرف اینکه فرضاً من استقلالی باشم(نام مسلمان داشته باشم) مرا به یک پرسپولیسی(که نام مسلمان ندارد) برتری میدهد؟
در همین سایت بارها دیدهام حرف از زنا میشود اکثر دوستان آتشی میشوند اما در مورد گناهانی مانند غیبت، تمسخر، ربا و.... واکنشها به این شدت نیست. چرا؟
چرا یک خانم مذهبی آنقدر نسبت به روابط جنسی حساس شده که حتی از عقدموقت که حلال است، گریزان است
اما همین خانم مذهبی به راحتی اعمالی مانند غیبت، تمسخر و دروغ را انجام میدهد؟
مردهای مذهبی زیادی را میشناسم که نمازشان قضا نمیشود اما نان دیگران را میبُرَّند
زنهای مذهبی زیادی را میشناسم که اگر یک تار مویشان را نامحرم ببیند خودکشی میکنند، اما با نیش زبان شوهر را دیوانه کردهاند
بطور دقیقتر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً میخواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد بدیع | |
[TD][/TD] | |
سلام به همه
چند سال پیش یکی از کاربران سایت به نام خانم "گلشن" (که احتمالاً نام کاربری ایشان تغییر کرده) موضوعی را مطرح کردند با این عنوان که آیا خدا دنبال یارکِشی است؟
با وجود اختلاف نظرهایی که با ایشان دارم، سوالی شبیه به ایشان برایم مطرح است. البته نمیدانم تشابه سوالهای ما چقدر استحرف ایشان (که سوال من نیز هست) این بود که گویا مسلمان بودن چیزی شبیه به استقلالی یا پرسپولیسی بودن است
در بازیهای فوتبال که بین تیمها انجام میشود، معمولاً افراد تیم خودشان را تشویق میکنند و تیم مقابل را میکوبندمثلاً یک استقلالی اگر ببیند تیمش جلو افتاده و بازیکن تیمش دارد وقت کُشی میکند، میگوید آفرین، وقت رو تلف کن تا برنده بشیم
اما تماشاگر پرسپولیسی که تیمش عقب است، همین عمل را ناجوانمردانه میداند و میگوید استقلال از روی ترس دارد ضدفوتبال بازی میکند
حال اگر نتیجه برعکس بود و اتفاق نیز برعکس بود، قضاوت تماشاگران استقلال و پرسپولیس هم برعکس میشد!در واقع معیار سنجش یک عمل، درستی یا نادرستی آن نیست، بلکه معیار این است که شما توی کدام تیم هستید
اما برای اینکه مشخص شود شما عضو کدام تیم هستید، چند شاخصه وجود دارد:1 - اقرار به پیروی از آن تیم و ثبت قرارداد
2 - شرکت در تمرینات و بازی های آن تیم
3 - پوشیدن پیراهن آن تیمظاهراً دین اسلام هم همینطور است (یا لااقل اینطور نشان میدهد). یعنی شما باید چند شاخصهء کلی را دارا باشید
1 - به اسلام اقرار کنید و در مشخصات شما بنویسند مسلمان
2 - در مراسمهای مذهبی شرکت کنید، به زیارت بروید، نذری بدهید و بگیرید ، نماز بخوانید و روزه بگیرید
3 - ظاهرتان مذهبی باشد (چادر، ریش، تسبیح گرفتن و...)و در بین مذهبیها نیز معضاً مشاهده میکنیم که چند نفر مذهبی دارند از روابط نامشروع فلان شخص برای هم تعریف میکنن، بدون آنکه دقت کنند غیبت است!
ممکن است بگوئید اسلام فقط این ظواهر نیست بلکه به خیلی از کارهای نیک دیگر نیز توصیه کرده
ولی باز سوال پیش میاید که چرا در عمل چنین چیزی را کمتر میبینیم؟
مذهبیها مدام غرب را متهم به فساد میکنند و وقتی از آنها میپرسند فساد یعنی چه، میگویند یعنی نماز نخواندن، روابط جنسی، خوردن شراب. تمام!
یعنی اگر دوری از این سه عمل را نیز به بخش شماره 2 قبلی اضافه کنیم به همین سادگی یک عدد مذهبی خواهیم داشتحال سوال اصلی من اینها هستند:
چرا مذهبی بودن را صرفاً در همین محدوده تعریف میکنیم جوری که بیشتر شبیه به تشکیل تیم است؟
آیا صرف اینکه فرضاً من استقلالی باشم(نام مسلمان داشته باشم) مرا به یک پرسپولیسی(که نام مسلمان ندارد) برتری میدهد؟
در همین سایت بارها دیدهام حرف از زنا میشود اکثر دوستان آتشی میشوند اما در مورد گناهانی مانند غیبت، تمسخر، ربا و.... واکنشها به این شدت نیست. چرا؟
چرا یک خانم مذهبی آنقدر نسبت به روابط جنسی حساس شده که حتی از عقدموقت که حلال است، گریزان است
اما همین خانم مذهبی به راحتی اعمالی مانند غیبت، تمسخر و دروغ را انجام میدهد؟
مردهای مذهبی زیادی را میشناسم که نمازشان قضا نمیشود اما نان دیگران را میبُرَّند
زنهای مذهبی زیادی را میشناسم که اگر یک تار مویشان را نامحرم ببیند خودکشی میکنند، اما با نیش زبان شوهر را دیوانه کردهاندبطور دقیقتر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً میخواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟
با سلام
از شما به خاطر طرح این مسئله تشکر می کنم. چنین مسائلی اگر واقعا با روحیه حق طلبانه و با عرضه به مجامع علمی دنبال شود قطعا به نتیجه می رسد. حتی اگر نتیجه آن تجدید نظر و تردید در عملکرد بسیاری از مسلمانان باشد. اما متاسفانه عدم طرح این مسائل به صورت منطقی و البته عدم ارائه پاسخ منطقی باعث می شود عجولانه انگشت اتهام به طرف دین و منابع دینی نشانه رود. بنابراین از شما پرسشگر گرامی و همه همراهان عزیز درخواست میکنم با دقت و حوصله بحث را دنبال کنند و نقطه نظرات خود را به آن اضافه کنند.
در پاسخ به این سوال به تفصیل و به تدریج مواردی را عرض مینمایم:
طبق معارف دینی، اسلام آوردن آغاز یک مسیر است نه رسیدن به یک مقصد. مسیری که در آن فضائلی همچون ایمان، تقوی، احسان و ... قابل تحقق است. بنابراین آنچه از اهمیت اسلام آوردن وارد شده است از این جهت است که مسیری برای دستیابی به سایر فضائل و مناقب است. خداي متعال در قرآن کريم ميفرمايند: قالت الاعراب ءامنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا و لمَّا يدخُل الاِيمانُ فِي قُلُوبِکُم؛ اعراب گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردند بلکه بگویند اسلام آوردیم و هنوز ایمان در قلب های آنان داخل نشده است.(1)
بنابراین اسلام آوردن جز به خاطر اقتضائاتی که به دنبال می آورد مورد تاکید نیست. و در صورتی که مسلمان به لوازم آن پایبند نباشد اسلام او چیزی شبیه نفاق می شود.
ممکن است گفته شود اگر ملاک اصلی برای فضیلت همان لوازم اسلام است چرا مسلمانی همچنان به عنوان یک نماد مورد تاکید است؟ در پاسخ باید گفته شود:
اسلام آوردن به معنای اقرار به توحید و نبوت و ابراز تسلیم در برابر آن به خودی خود دارای فضیلت است و آثاری را در رفتار مسلمان به وجود می آورد. اسلام که همان اعلام وفاداری و پایبندی به آموزه های دین اسلام است خود مقدمه برای عمل به آنها است.
علاوه بر این، شرایط مسلمان اگر به صورت حداقلی در نظر گرفته شده است به این خاطر است که جامعه اسلامی در عسر و حرج قرار نگیرد. چراکه مسلمانی احکام خاصی همچون طهارت، جواز نکاح، انتقال ارث و .... دارد که اگر شامل همه یا حداکثر یک جامعه نشود روابط اجتماعی مختل می شود.
پی نوشت:
1. (حجرات، 14)
در مفهوم اسلام علاوه بر مسائل اعتقادی، فضائل اخلاقی نیز لحاظ شده است.
امام باقر(علیه السلام) به سلیمان یکی از اصحاب خود میفرمایند: أَ تَدْرِي مَنِ الْمُسْلِمُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِه؛ آیا میدانی مسلمان چه کسی است؟ سلیمان گفت: فدایت شوم شما بهتر میدانی. حضرت فرمود: مسلمان کسی است که دیگران از دست و زبان او آسوده باشند.(1)
امام رضا(علیه السلام) میفرمایند: لَيْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْب؛ مسلمان کسی نیست که در ظاهر و زبان اجابت کند اما در باطن و قلب مخالفت ورزد.(2)
پی نوشت:
- کافی، ج2، ص234.
- همان، ج1، ص548.
اسلام دینی واقع گرا و نتیجه گرا
از دیرباز در میان فلاسفه دین و اخلاق اختلافی نظری درباره واقع نما بودن یا نبودن گزاره های دینی وجود داشته است. در گفتگویی که در میان سقراط و اثیفرون وجود داشته سقراط از او می پرسد: آیا چون خداوند به چیزی امر کرده است آن چیز خوب شده است یا چون آن چیز خوب بوده خداوند به آن امر کرده است؟
این بحث تاکنون همچنان معرکه آراء بوده است و نظریات مختلفی را به وجود آورده است. اما آنچه در برداشت شیعی از صریح آیات و روایات مسلم است این است که یک چیز چون خوب بوده است خداوند به آن امر کرده است. و چون بد بوده خداوند از آن نهی نموده است. یعنی خوبی و بدی یک کار در ذات و واقع آن کار و قبل از تعلق امر و نهی دینی به آن وجود داشته است و دین تنها کاشف و راهنما از آن است.
خداوند متعال میفرماید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ؛ به درستیکه خدا به عدالت و احسان و کمک به خویشاوندان امر میکند و از فحشا و منکر و ظلم نهی می نماید.(1)
بنابراین عمل به دین تنها یک تعبد محض و وظیفه بی چون و چرا نیست. بلکه به دست آوردن یک نتیجه و فائده واقعی است. ما اعتقاد داریم از طرف خداوند به چیزی امر نشده ایم مگر به خاطر مصلحت آن و از چیزی نهی نشده ایم مگر به خاطر مفسده آن. پس ملاک درستی و نادرستی یک عمل در دیدگاه اسلامی خود آن عمل است نه اینکه عامل در چه اردوگاهی است.
پی نوشت:
- نحل، 90.
[="Times New Roman"][="Black"]به نظرم بروز چنین مسائلی تحت تاثیر جو و محیط قرار گرفتن و نحوه ی تربیت انسان ها قرار دارد
مثال اول: اگر من به یک نفر فحش های کاف دار بدهم به شدت برافروخته می شود و ممکن است با من درگیری فیزیکی پیدا کند یا او هم به من فحش بدهد
چرا ؟ چون در خانواده ای بزرگ شده که پدر و مادرش و اطرافیانش نسبت به چنین فحش هایی عکس العمل های تندی نشان داده اند
و اون همین ها را یاد گرفته بدون اینکه به علت و درستی و غلطی آنها فکر کند.
حال اگر من به همین شخص به جای فحش های کافه دار بگویم: پسره ی دزد. مال یتیم خور
می گوید: خخخخخ بیا باهم بریم دزدی اینقدر حال میده خخخخخخخ
در حالی که از نظر زشتی شاید هر دو توهین برابر باشند یا تهمت دزدی و مال یتیم خوردن سنگین تر باشد. ولی عکس العمل شخص متفاوت است.
مثال دوم: خیلی از پسرها هستند که فحش های ناموسی در بینشان عادی هست
مثلا کوچکتر که بودم دو نفر از پسرای کوچه روبروییمون این مدلی بودند خیلی راحت به شوخی به هم فحش ناموس می دادند
یک بار یکیشون گفت: راستی بابات کجاست ؟
اونم گفت: رفته خونه تون سراغ مادرت خخخخخخخ
آن موقع نمی دانستم علت این حرکت ها چیست ولی وقتی بزرگتر شدم همه ی گذشته را مرور کردم
متوجه شدم که اینها در خانه پدر و مادرشان خیلی راحت به هم فحش های رکیک می دهند
و خودش هم به مادرش و پدرش فحش می دهد. البته نه از سر دعوا بلکه این مثلا شوخی هایشان هست
و نسبت به این مسائل بی حس هستند و نسبت به مسائل بی اهمیت تر رگ غیرتشان باد میکند
مثال سوم: حالا همین مسائل برای یک روحانی با فهم و شعور کاملا برعکس است.
یعنی اگر به او فحش بدهی و به او تهمت بزنی به راحتی از تو می گذرد و برایت طلب مغفرت میکند
ولی اگر ببیند یک نفر مظلوم گیر توی ظالم افتاده و جز خدا یاوری ندارد
چنان در برابرت می ایستد و از مظلوم دفاع میکند که از شدت وحشت یکی باید بیاید پوشکت را عوض کند
متاسفانه ما وقتی می بینیم یک جمعیتی به یک سمتی می روند فرض را بر این می گذاریم که حتما مسیر درست همین است
و ما هم به دنبال آنها راه میفتیم بدون آنکه فکر کنیم که چرا داریم دنبال اینها راه می رویم.
اینها اگر به آن مسیر می روند دنبال هدفشان می روند تو به دنبال چه می روی ؟
فقط بخاطر اینکه تنها نمانی ؟
یک بار یک کلیپی در سایت آپارات دیدم که الان هرچه گشتم پیداش نکردم
کلیپ در مورد این بود که رئیس جمهور فعلی چگونه رای آورد. نمی خواهم بحث سیاسی بکنم.
در این کلیپ گفته میشد که گروهی را در اتاقی قرار دادند و یک سوال چهار گزینه ای مطرح کردند
و جواب هرکس از دید دیگران مخفی بود و بعد آمدند به هر شخص آماری دروغین از پاسخ های دیگران ارائه دادند.
مثلا اگر شخصی گزینه ی اول را به عنوان پاسخ انتخاب کرده بود بهش میگفتند که باقی افراد گزینه ی دوم را انتخاب کردند.
و برای سایر افراد هم همین کار را کردند و بعد به آنها فرصت دادند که در پاسخشان در صورت تمایل تجدید نظر کنند
و در کمال شگفتی دیدند که درصد بسیار بالایی از افراد رای شان را برگردادند به سمت گزینه ای که بیشتر افراد آن را به عنوان پاسخ صحیح انتخاب کرده بودند.
یعنی جرات تنها ماندن نداشتند و از ترس تنهایی به سمت گزینه ای رفتند که همه به سمتش رفته بودند
با وجود اینکه از گزینه ی انتخابی خودشان با درصد بسیار بالایی مطمئن بودند
شاید علت وجود چنین فضایی که رضا توضیح داد ترس از تنها ماندن و نداشتن اعتماد به نفس و عدم تفکر و تعقل باشد[/]
البته آنچه در پست 5 گفتیم به این معنا نیست که آنچه خوب و یا بد بودن یک کار را مشخص میکند تنها خود آن کار است. یعنی تفاوتی میان احسان یک مسلمان و احسان یک کافر وجود ندارد.
بلکه نیت و عقیده عامل نیز در این امر موثر است. درست است هر دو یک کار را انجام داده اند اما کافر به خاطر عدم ایمان به توحید و معاد نمی تواند نیت اخروی و الهی داشته باشد. بنابراین دایره تاثیر و پاداش عمل او تنها میتواند شامل دنیا شود. چیزی که در مورد مومن بسیار فراتر از این است.
به طور کلی دین نگاه عجولانه ای در قضاوت مثبت از یک کار ندارد و بیشتر از خود کار نیت و ریشه آن کار را مورد واکاوی قرار میدهد. از نظر نیت، یک کار خوب میتواند سه سطح داشته باشد:
1) انجام آن بر اثر نیت و خُلق منفی
امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند:
اِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ قَدْ حَسُنَ سَمْتُهُ وَ هَدْيُهُ وَ تَمَاوَتَ فِي مَنْطِقِهِ وَ تَخَاضَعَ فِي حَرَكَاتِهِ فَرُوَيْداً لَا يَغُرَّنَّكُمْ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ يُعْجِزُهُ .......؛ اگر شما فرد ظاهر الصّلاحى ديديد كه از پارسايى سكوت اختيار نموده و خضوع در حركاتش هويدا بود، صبر كنيد؛ آهسته! مبادا اين ظاهر شما را گول بزند، زيرا بيشتر افرادى كه در بدست آوردن دنيا و ارتكاب محرّمات ناتوانند و داراى نيّتى ضعيف و ترس قلب اند؛ دين را دام و تله اى براى دنياى خود ساخته اند، و پيوسته مردم فريب ظاهر اينان را می خورند، و اگر امكان عمل حرامى را پيدا كنند حتماً مرتكب آن خواهند شد.
و اگر ديديد او از مال حرام خوددارى می كند، صبر كن؛ آهسته! گول نخور كه شهوات آدمها گوناگون است، زيرا تعداد افرادى كه از مال حرام خوددارى می كنند زياد نيست هر چند در ظاهر زياد باشند، و در عوض خود را اجبار به اعمال زشتى (زنا) می كنند و در آن مرتكب حرام می شوند.
و اگر ديديد از اين كارهاى زشت نيز خوددارى می كنند باز هم صبر كنيد! مبادا گولشان را بخوريد، تا اينكه كاملًا به عقیده دلشان بنگريد، زيرا همه افرادى كه اين گونه اند در آخر به انديشه اى متين باز نمی گردند، و افرادى كه به واسطه جهل به فساد می افتند بيشتر از گروهى است كه با عقل اصلاح می شوند.
و اگر عقل او را نيز متين و استوار يافتيد، باز هم صبر كنيد و گول نخوريد! ببينيد هواى او تابع عقل است، يا عقل پيروى هوى؟ و ببينيد عكس العمل او در برابر رياستهاى باطل چگونه است؛ مثبت يا منفى؟ زيرا گروهى از مردم در دنيا و آخرت زيان می كنند، دنيا را براى دنيا ترك نمودند، و لذّت رياست باطله را بر خوشى اموال و نعمتهاى مباح حلال ترجيح دادند، و همه اينها را براى رياست باطله رها نمودند، تا اينكه اگر به او گويند: از خداى بترس، بزرگ منشى او را به گناه وادارد. دوزخ او را بس است و هر آينه بد بسترى است.
و او بی هدف به هر درى می كوبد، اوّلين باطل او را به دورترين اهداف زيان و خسارت رهبرى می كند، و پس از آنكه درخواست كار باطل را می كند خدايش نيز او را در طغيانش می كشاند، پس او حرام خدا را حلال داشته و حلال خداوند را تحريم می كند، و اگر رياستش- همان كه موجب بدبختى او شده- سالم بماند ديگر برايش مهمّ نيست مطلبى از دينش فوت شود، اين افراد همانهایی اند كه خدا بر ايشان غضب نموده و مشمول لعن و نفرين خود ساخته و عذابى خواركننده برايشان مهيّا فرموده است.
ولى انسان اصلى و مرد كارزار تكامل همان انسان نيكويى است كه تمام وجودش تابع امر و فرمان خدا است، و نيرويش وقف رضاى خدا است، خوارى با حقّ كه همراه عزّت ابد باشد را بر عزّت ظاهرى كه در باطل است ترجيح می دهد، و نيك می داند كه ضرر اندكى كه از اين رفتار عايدش می گردد در نهايت او را به سرايى كه نعماتش دائمى و عارى از هر هلاك و نابودى است رهنمون می شود، و خوب دريافته كه خوشى بسيار هواپرستى او را گرفتار عذابى خواهد كرد كه قطع و زوال ندارد. اينان انسانند و مردان نيكو! پس پيرو ايشان شده و اقتدا به راهشان كنيد، و بدرگاه پروردگارتان بديشان متوسّل شويد كه بازگشت نداشته و خواسته اى ناكام نماند.(1)
پی نوشت:
- بحار الأنوار، ج2، ص84.
2. انجام آن بر اثر نیت انسانی
آیت الله مصباح درباره چنین کارهایی مینویسد:
«کارهایی هست که این ویژگیها را ندارد، مخالف با قالبهایی که شارع تعیین کرده نیست، انگیزه منفی هم ندارد یعنی به خاطر دشمنی با دین و حق و اولیاء حق هم نیست. انگیزهاش هم از حد حیوانیت بالاتر است، فقط برای تامین امور بدنی و مادی و شهوانی نیست. یک انگیزه فوق حیوانی دارد، مثل ایثارهایی که مردم غیر مسلمان انجام میدهند، روی انگیزه عاطفی انسانی و سخاوتهایی که دارند و .... اینها مربوط به شکم و شهوت نیست. یک انگیزه فوق حیوانی دارد، ولی نه به خاطر خدا، چون که ایمان به الله ندارد. سخاوت هم بر خلاف دستورات شرع نیست، با این شرایط، ارزش قریب به حد نصاب میتواند داشته باشد از این جهت که نفس را برای نزدیکی به آن کمال و بهره برداری از آن، آماده میکند. درست است که کمال ثابتی برای نفس ایجاد نمیکند، اما نفس را مستعدّ و خیلی نزدیک میکند و ارزشی قریب به حد نصاب دارد. بر این اساس است که عدالت یا شجاعت کسانی در اسلام مدح شده است و حتی روایاتی داریم که در قیامت خدا عذاب را از آنها بر میدارد. مثل حاتم طائی. اما چون به حد نصاب نرسیده موجب دخول در بهشت نمیشود و علامت حد نصاب این است که عذاب را بر میدارد. این موجب کم شدن یا برداشته شدن عذاب میشود، اما موجب دخول در دار سعادت نمیشود. از مرز نمیگذرد ولی به مرز میرساند.»(1)
پی نوشت:
1. محمد تقی مصباح، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص342- 343.
3. انجام آن به نیت الهی
ایشان در جای دیگری می نویسد:
«از دیدگاه اسلام کاری ارزشمند است که به وسیله نیت با خداوند مرتبط شود و چنین نیتی که رابطه با خدا را تحقق بخشد از کسانی متمشی خواهد شد که به خاطر خدا یا ترس از عذاب و یا امید به پاداش وی کاری را انجام دهند، پس حتما باید ایمان به خدا و روز جزا داشته باشند.»(1)
پی نوشت:
1.محمد تقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج1، ص127.
سلام به همه
چند سال پیش یکی از کاربران سایت به نام خانم "گلشن" (که احتمالاً نام کاربری ایشان تغییر کرده) موضوعی را مطرح کردند با این عنوان که آیا خدا دنبال یارکِشی است؟
با وجود اختلاف نظرهایی که با ایشان دارم، سوالی شبیه به ایشان برایم مطرح است. البته نمیدانم تشابه سوالهای ما چقدر است حرف ایشان (که سوال من نیز هست) این بود که گویا مسلمان بودن چیزی شبیه به استقلالی یا پرسپولیسی بودن است
در بازیهای فوتبال که بین تیمها انجام میشود، معمولاً افراد تیم خودشان را تشویق میکنند و تیم مقابل را میکوبند مثلاً یک استقلالی اگر ببیند تیمش جلو افتاده و بازیکن تیمش دارد وقت کُشی میکند، میگوید آفرین، وقت رو تلف کن تا برنده بشیم
اما تماشاگر پرسپولیسی که تیمش عقب است، همین عمل را ناجوانمردانه میداند و میگوید استقلال از روی ترس دارد ضدفوتبال بازی میکند
حال اگر نتیجه برعکس بود و اتفاق نیز برعکس بود، قضاوت تماشاگران استقلال و پرسپولیس هم برعکس میشد!در واقع معیار سنجش یک عمل، درستی یا نادرستی آن نیست، بلکه معیار این است که شما توی کدام تیم هستید
1 - اقرار به پیروی از آن تیم و ثبت قرارداد
اما برای اینکه مشخص شود شما عضو کدام تیم هستید، چند شاخصه وجود دارد:
2 - شرکت در تمرینات و بازی های آن تیم
3 - پوشیدن پیراهن آن تیمظاهراً دین اسلام هم همینطور است (یا لااقل اینطور نشان میدهد). یعنی شما باید چند شاخصهء کلی را دارا باشید
1 - به اسلام اقرار کنید و در مشخصات شما بنویسند مسلمان
2 - در مراسمهای مذهبی شرکت کنید، به زیارت بروید، نذری بدهید و بگیرید ، نماز بخوانید و روزه بگیرید
3 - ظاهرتان مذهبی باشد (چادر، ریش، تسبیح گرفتن و...)و در بین مذهبیها نیز معضاً مشاهده میکنیم که چند نفر مذهبی دارند از روابط نامشروع فلان شخص برای هم تعریف میکنن، بدون آنکه دقت کنند غیبت است!
happy حال سوال اصلی من اینها هستند:
ممکن است بگوئید اسلام فقط این ظواهر نیست بلکه به خیلی از کارهای نیک دیگر نیز توصیه کرده
ولی باز سوال پیش میاید که چرا در عمل چنین چیزی را کمتر میبینیم؟
مذهبیها مدام غرب را متهم به فساد میکنند و وقتی از آنها میپرسند فساد یعنی چه، میگویند یعنی نماز نخواندن، روابط جنسی، خوردن شراب. تمام!
یعنی اگر دوری از این سه عمل را نیز به بخش شماره 2 قبلی اضافه کنیم به همین سادگی یک عدد مذهبی خواهیم داشت
چرا مذهبی بودن را صرفاً در همین محدوده تعریف میکنیم جوری که بیشتر شبیه به تشکیل تیم است؟
آیا صرف اینکه فرضاً من استقلالی باشم(نام مسلمان داشته باشم) مرا به یک پرسپولیسی(که نام مسلمان ندارد) برتری میدهد؟
در همین سایت بارها دیدهام حرف از زنا میشود اکثر دوستان آتشی میشوند اما در مورد گناهانی مانند غیبت، تمسخر، ربا و.... واکنشها به این شدت نیست. چرا؟
چرا یک خانم مذهبی آنقدر نسبت به روابط جنسی حساس شده که حتی از عقدموقت که حلال است، گریزان است
اما همین خانم مذهبی به راحتی اعمالی مانند غیبت، تمسخر و دروغ را انجام میدهد؟
مردهای مذهبی زیادی را میشناسم که نمازشان قضا نمیشود اما نان دیگران را میبُرَّند
زنهای مذهبی زیادی را میشناسم که اگر یک تار مویشان را نامحرم ببیند خودکشی میکنند، اما با نیش زبان شوهر را دیوانه کردهاند بطور دقیقتر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً میخواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟
سلام
شما هم خوب بلدید حرف را از هر کجایی بکشونید به سمت حلال بودن ازدواج موقت.
به هر حال
ماهیت اسلام این نیست که تیم تشکیل بشه بلکه سفارش کرده از تعصب دور باشیم.
اینطور نیست که فرد مذهبی گناه بکنه به خاطر تعصب چشم پوشی میشه بلکه برعکس بیشتر موجب تنفر میشه چون دروغ ذاتا کریه و زشته.
اینطور نیست که اسلام و با توجه به اشخاص بسنجیم اسلام اسلامه و ربطی به رفتار مسلمانان نداره.
اتفاقا ما مسلمون ها یا شاید ما ایرانی ها یه عادت زشتی داریم که بشدت متعصب هستیم من این حالت و تو جو انتخابات دیدم فقط دوست داریم گناه و عیب طرف خودمون و بشوریم که حالا شدیم این و شما خوب بلاخره به این نکته پی بردین... ما توی تعصب به جایی رسیدیم که حتی خودمون برتر و عقل کل میدونیم مثلا این همه در مورد ازدواج موقت بحث شده اما آیا شما فرقی کردین یا افراد دیگه؟ نه قطعا نه
همین حالا هم رفتار و نگرش خودتون و تعمیم میدین به اسلام و همه
بنظرم افرادی که این احساس و نسبت به اسلام دارن بهتره کلا تو آیین و اعتقادشون تجدید نظر کنن چون اینطور آدما خطرناکن
بطور دقیقتر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً میخواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟
سلام
در سوال شما یک سوئیچ خیلی واضحی از خدا و دین به رفتار و تصورات مسلمانان است.
یعنی اول می گویید دین چنین معیارهایی را برای مسلمانی تعیین می کند که البته ناقص بود.
بعد می گویید مسلمانان چنین تصوری از اسلام و مسلمانی دارند.
خب این دو به مطلب به نظر بنده ربطی به هم ندارند. اتفاقا نقد جدی به مسلمانی ما مسلمانان این است که چرا اینقدر قشری و سطحی در مورد دینداری قضاوت می کنیم.
شما به آیات و روایات نگاه کنید و ببینید از منظر آن دو منبع اصلی چه اموری جزء بنیان های دینداری است. تقریبا هیچیک از معیارهای ظاهری در آن معیارها وجود ندارد. ما آنجا تقوی داریم درستکاری داریم امانت داری داریم ولایت پذیری داریم و امثال آن. ریش و ظاهر آنچنانی، بعنوان پایه های دینداری، اصلا مورد تاکید دین نیست.
یا علیم
سلام به همه
چند سال پیش یکی از کاربران سایت به نام خانم "گلشن" (که احتمالاً نام کاربری ایشان تغییر کرده) موضوعی را مطرح کردند با این عنوان که آیا خدا دنبال یارکِشی است؟
با وجود اختلاف نظرهایی که با ایشان دارم، سوالی شبیه به ایشان برایم مطرح است. البته نمیدانم تشابه سوالهای ما چقدر است حرف ایشان (که سوال من نیز هست) این بود که گویا مسلمان بودن چیزی شبیه به استقلالی یا پرسپولیسی بودن است
در بازیهای فوتبال که بین تیمها انجام میشود، معمولاً افراد تیم خودشان را تشویق میکنند و تیم مقابل را میکوبند مثلاً یک استقلالی اگر ببیند تیمش جلو افتاده و بازیکن تیمش دارد وقت کُشی میکند، میگوید آفرین، وقت رو تلف کن تا برنده بشیم
اما تماشاگر پرسپولیسی که تیمش عقب است، همین عمل را ناجوانمردانه میداند و میگوید استقلال از روی ترس دارد ضدفوتبال بازی میکند
حال اگر نتیجه برعکس بود و اتفاق نیز برعکس بود، قضاوت تماشاگران استقلال و پرسپولیس هم برعکس میشد!در واقع معیار سنجش یک عمل، درستی یا نادرستی آن نیست، بلکه معیار این است که شما توی کدام تیم هستید
1 - اقرار به پیروی از آن تیم و ثبت قرارداد
اما برای اینکه مشخص شود شما عضو کدام تیم هستید، چند شاخصه وجود دارد:
2 - شرکت در تمرینات و بازی های آن تیم
3 - پوشیدن پیراهن آن تیمظاهراً دین اسلام هم همینطور است (یا لااقل اینطور نشان میدهد). یعنی شما باید چند شاخصهء کلی را دارا باشید
1 - به اسلام اقرار کنید و در مشخصات شما بنویسند مسلمان
2 - در مراسمهای مذهبی شرکت کنید، به زیارت بروید، نذری بدهید و بگیرید ، نماز بخوانید و روزه بگیرید
3 - ظاهرتان مذهبی باشد (چادر، ریش، تسبیح گرفتن و...)و در بین مذهبیها نیز معضاً مشاهده میکنیم که چند نفر مذهبی دارند از روابط نامشروع فلان شخص برای هم تعریف میکنن، بدون آنکه دقت کنند غیبت است!
happy حال سوال اصلی من اینها هستند:
ممکن است بگوئید اسلام فقط این ظواهر نیست بلکه به خیلی از کارهای نیک دیگر نیز توصیه کرده
ولی باز سوال پیش میاید که چرا در عمل چنین چیزی را کمتر میبینیم؟
مذهبیها مدام غرب را متهم به فساد میکنند و وقتی از آنها میپرسند فساد یعنی چه، میگویند یعنی نماز نخواندن، روابط جنسی، خوردن شراب. تمام!
یعنی اگر دوری از این سه عمل را نیز به بخش شماره 2 قبلی اضافه کنیم به همین سادگی یک عدد مذهبی خواهیم داشت
چرا مذهبی بودن را صرفاً در همین محدوده تعریف میکنیم جوری که بیشتر شبیه به تشکیل تیم است؟
آیا صرف اینکه فرضاً من استقلالی باشم(نام مسلمان داشته باشم) مرا به یک پرسپولیسی(که نام مسلمان ندارد) برتری میدهد؟
در همین سایت بارها دیدهام حرف از زنا میشود اکثر دوستان آتشی میشوند اما در مورد گناهانی مانند غیبت، تمسخر، ربا و.... واکنشها به این شدت نیست. چرا؟
چرا یک خانم مذهبی آنقدر نسبت به روابط جنسی حساس شده که حتی از عقدموقت که حلال است، گریزان است
اما همین خانم مذهبی به راحتی اعمالی مانند غیبت، تمسخر و دروغ را انجام میدهد؟
مردهای مذهبی زیادی را میشناسم که نمازشان قضا نمیشود اما نان دیگران را میبُرَّند
زنهای مذهبی زیادی را میشناسم که اگر یک تار مویشان را نامحرم ببیند خودکشی میکنند، اما با نیش زبان شوهر را دیوانه کردهاند بطور دقیقتر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً میخواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟
سلام و عرض ادب
خداوند می فرماید همه گناهان ( غیر از شرک ) را با اصلاح می بخشد
پس هدف گناه نکردن نیست
بلکه تکامل یافتن است ( با آزمون و خطا و اصلاح )
(در واقع خود شیطان نیز در تیم خداوند توپ می زند! و فقط لباس حریف را برای حفظ ظاهر به تن کرده!)
به نظرم مهمترین دلیل پسرفت و عقبگرد مسلمانان تعصب است
همان آفتی که در گذشته گریبان گیر کلیسا بود
همین تیم بازی ها و یارجمع کردن ها!
همین هیئت های مختلف ساختن و رقابت کردن سر طبل و سنج !
در واقع مردم بنده دنیایند
تا وقتی دین در جهت دنیای آن ها باشد ، دین دارند ...
اما اگر دین گفت ربا ندهید و نگیرید ، اسمش را عوض می کنند به پیش بینی سود!
اگر گفت آهنگ حرام است ، اسمش را عوض می کنند به مداحی و تواشیح !
اگر گفت نگاه و اختلاط با نامحرم حرام است ، اسمش عوض می شود به خواهر و برادر دینی!
و....
اینجا می شود دین داران حقیقی را شناخت
اگر شخص حرامی که در جامعه حلال شده را حرام دانست و سمت آن نرفت ، واقعا دین دار است .
وگرنه همرنگ جماعت شدن که آسان است !
حالا یا این هیئت ، یا آن هیئت !!!
یکی دیگر از حقائقی که به روشن شدن بحث کمک می کند بی نیازی خداوند از اطاعت و اسلام ما است.
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریائی اش ننشیند گرد
خداوند هیچ نفع و سودی از ایمان و اسلام بندگان خود نمی برد.
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
حرص و علاقه پیامبر اکرم و اولیای دین(علیهم السلام) به هدایت و دستگیری اعتقادی مردم گاهی چنین می نماید که گویا سود و منفعتی از اسلام امت می برند. توبیخ و تهدید و تشویق و ترغیب الهی نیز همین معنا را وسوسه میکند. در حالی که آنچه خداوند از ارسال رسل و انزال کتب انجام داده است تنها به خاطر خیر و صلاح بندگان است.
امام صادق(علیه السام) به یکی از شیعیان خود که اهل شرب خمر بود فرمود: إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَح؛ کار نیکو از هر کسی نیکو است اما از تو نیکوتر و کار زشت از هر کسی زشت است و از تو زشت تر. به خاطر ارتباط و موقعیتی که نسبت به ما داری.(1)
از این روایت دو نکته کلیدی به دست می آید:
کار نیکو از هر کسی در حد خودش نیکو است. بنابراین حتی کسی که در اردوگاه دین هم چادر نزند باز کار پسندیده از او مورد انتظار و قابل تحسین است.
کار نیک کسانی که منسوب به دین هستند نیکوتر و کار بد آنها زشت تر از بقیه محسوب میشود. بنابراین مسلمانی نه تنها مجوز خطا نیست بلکه سنگین کننده تکلیف و پاداش است.
پی نوشت:
- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج4 ؛ ص236.
سوال شما را دو جور می شود تعبیر کرد: یکی این که خداوند گفته که نماز و روزه و چادر و ریش کافی است . یعنی خود دین گفته که این طوری . در جواب باید بگویم که دین همچنین حرفی نزده. اما این گونه هم می توان تعبیر کرد که چرا مردم همچنین فکری می کنند که باید گفت : الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم.
اسلام آوردن به معنای اقرار به توحید و نبوت و ابراز تسلیم در برابر آن به خودی خود دارای فضیلت است و آثاری را در رفتار مسلمان به وجود می آورد. اسلام که همان اعلام وفاداری و پایبندی به آموزه های دین اسلام است خود مقدمه برای عمل به آنها است
بخصوص لذت بردم از اینکه سوالاتی را که ممکن است در ذهن مخاطب شکل بگیرد را طرح و پاسخگویی کردید. تشکر من هم قبول دارم که اصل ورود به دین اسلام خود یک امتیاز است و مثالی هم برای آن میزنم. این امر درست مثل ثبت نام در دانشگاه است که گر چه ثبت نام در دانشگاه پایان راه نیست بلکه آغاز علم آموزی است، و باز گر چه صرف ثبت نامِ کسی در دانشگاه دلیل بر ارزشمندتر بودن او به افرادی که در دانشگاه ثبت نام نکردهاند نمیشود. اما در هر حال ذات ثبت نام در دانشگاه یک امتیاز است و میتواند مقدمهء رشد علمی آن فرد باشد. تا اینجا قبول
علاوه بر این، شرایط مسلمان اگر به صورت حداقلی در نظر گرفته شده است به این خاطر است که جامعه اسلامی در عسر و حرج قرار نگیرد. چراکه مسلمانی احکام خاصی همچون طهارت، جواز نکاح، انتقال ارث و .... دارد که اگر شامل همه یا حداکثر یک جامعه نشود روابط اجتماعی مختل می شود
دوم اینکه هر جامعهای تشکیل شده از طیف است و افرادی با سطوح مختلف از درک و آگاهی و درجات مختلف از پرورش نفس در آن زندگی میکنند. بنابراین نیاز به قوانین بازدارنده دارد تا بتواند طیفهای مختلف را کنترل کند
مسلمان کسی نیست که در ظاهر و زبان اجابت کند اما در باطن و قلب مخالفت ورزد
مسلمانی که هم دزدی میکند و هم زنا میکند، نسبت به دو مسلمان قبلی درجه پایینتری دارد
مسلمانی که هم دزدی میکند، هم زنا میکند و هم شراب میخورد، نسبت به سه مسلمان قبلی درجه پایینتری دارد
و همینطور پایین میرویم تا به مسلمانانی میرسیم که نقاط منفی آنها بسیار بیشتر از نقاط مثبتشان است (مسلمانِ آخر)
از آن طرف یک غیرمسلمان (مسیحی، یهودی، زرتشتی، یا حتی کافر) بسیاری از کارهای مثبتی که اسلام امر کرده را انجام میدهد
مثلاً دروغ نمیگوید، دزدی نمیکند، انفاق میکند، احسان میکند، خوش اخلاق است و.....
اما از نظر ما این فرد درجهء پایینتری نسبت به آن مسلمان آخر دارد! چرا؟ به این دلیل:
کافر به خاطر عدم ایمان به توحید و معاد نمی تواند نیت اخروی و الهی داشته باشد
بر این اساس است که عدالت یا شجاعت کسانی در اسلام مدح شده است و حتی روایاتی داریم که در قیامت خدا عذاب را از آنها بر میدارد. مثل حاتم طائی. اما چون به حد نصاب نرسیده موجب دخول در بهشت نمیشود
امام رضا(علیه السلام) میفرمایند:
لَيْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْب؛
مسلمان نیست کسی که در ظاهر و زبان اجابت کند اما در باطن و قلب مخالفت ورزد
در ابتدای تاپیک آیهء تفاوت اسلام و ایمان را آوردید و گفتید که تفاوت است بین اسلام آوردن و ایمان آوردن. اما در این روایت و روایات مشابه دیگر که تعدادشان هم کم نیست، معصوم(ع) که کلامش همان کلام خداست میفرمایند با انجام فلان عمل، تو دیگر حتی مسلمان هم نیستی! یعنی دیگر بحث ایمان نیست بلکه مستقیماً اسلام شخص را نشانه میروند. در این خصوص توضیح شما چیست؟
امام صادق(علیه السام) به یکی از شیعیان خود که اهل شرب خمر بود فرمود: إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَح؛ کار نیکو از هر کسی نیکو است اما از تو نیکوتر و کار زشت از هر کسی زشت است و از تو زشت تر. به خاطر ارتباط و موقعیتی که نسبت به ما داری.(1)از این روایت دو نکته کلیدی به دست می آید:
کار نیکو از هر کسی در حد خودش نیکو است. بنابراین حتی کسی که در اردوگاه دین هم چادر نزند باز کار پسندیده از او مورد انتظار و قابل تحسین است.
کار نیک کسانی که منسوب به دین هستند نیکوتر و کار بد آنها زشت تر از بقیه محسوب میشود. بنابراین مسلمانی نه تنها مجوز خطا نیست بلکه سنگین کننده تکلیف و پاداش است
اینگونه که عمل نیک یک شیعه از عمل نیک یک غیرمسلمان بواسطهء مسلمان بودنش (موقعیتش نسبت به اهل بیت ع) برتر است،
به شرط آنکه شامل روایت امام رضا(ع) نشود! چون اگر بشود دیگر مسلمان نیست پس برتری خود را از دست داده است. به عبارتی اگر روایت امام رضا(ع) شامل یک به ظاهر مسلمان بشود، دیگر روایت امام صادق(ع) شامل او نخواهد شدهمین تیم بازی ها و یارجمع کردن ها!
همین هیئت های مختلف ساختن و رقابت کردن سر طبل و سنج !
ببینید این حقیقتی که گفتید را میدانم و فکر میکنم خیلی از افراد بدانند، اما سعی میکنند به روی خودشان نیاورند
و مشکل من و پرسش این تاپیک دقیقاً مربوط به همین به روی خودمان نیاوردن است! یکی از ایرادهایی که به مخالفین اسلام گرفته میشود و خودِ من نیز بارها این ایراد را به آنها گرفتهام، این است که چرا بجای آنکه در جستجوی حق باشند، تیمی برخورد میکنند؟ مثلاً چون عاشق علم هستند و منشاء علم را هم غرب میدانند، دیگر هر چه که در غرب باشد را درست میدانند و غرب را بطور کل بر ایران و جهانِ اسلام برتری میدهند. خودمانی بخواهم بگویم، اعتقاد دارند افرادی که موی آنها بور است و پوستشان سفید، به افرادی که موی آنها مشکی است و پوستشان سبزه، برتری دارند! البته گاهی حرفهایی در باب قضاوت عادلانه و علمی میزنند، اما در اکثر موارد عمل آنها با حرفشان زمین تا آسمان تفاوت دارد اما همین ایراد به خود ما مسلمانان هم وارد است. ما هم اعتقاد داریم چون ما مسلمان هستیم بر تمام افراد جهان برتری داریم و بهشت زیر پای ماست و جهنم زیر پای آنها! البته ما نیز مانند مخالفان اسلام زیاد از این حرفها میزنیم که باید بر مبنای اعمال انسانها قضاوت کرد، اما ما هم مانند آنها در عمل وقتی میخواهیم افراد را قضاوت کنیم، ابتدا مسلمان بودنشان را در نظر میگیریم
اول می گویید دین چنین معیارهایی را برای مسلمانی تعیین می کند که البته ناقص بود.
بعد می گویید مسلمانان چنین تصوری از اسلام و مسلمانی دارند.
سلام محی الدین عزیز
خب بخشی از پرسش من همین است که کدامیک درست است؟
هرچند نظر خودم این است که اسلام این معیارهای ظاهری را نگفته است بلکه تصور "مسلمانان" از اسلام این است
منتهی نظر من یک تفاوت دارد و آن اینکه بخش قرمز رنگ از نظر من فقط شامل عوام مسلمانان نمیشود اما پس به چه دلیل برایم شبهه ایجاد شده است؟ یک نمونه را عرض میکنم
فقط خواهشاً دوستان دقت کنند که دارم از منظر مسلمان و غیرمسلمان به موضوع نگاه میکنم، نه شیعه و سنی!
"هیتلر" به برخی کشورها حمله کرده و انسانهایی را کشته است. "عُمَر" هم به کشوری حمله کرده و انسانهایی را کشته است. هر دو حمله هم مورد تایید اسلام نیست. اما برخورد ما با "هیتلر" و "عمر" دو گونهء کاملاً متفاوت است. یا مثلاً میبینیم در برخی قوانین اسلامی، مسلمانان بر کفار برتریهایی دارند فرضاً یک مسلمان میتواند یک مرد کافر را به بردگی بگیرد و از او کار بکشد یا زنی کافر را به کنیزی بگیرد و از او استفاده جنسی کند. در حالیکه ممکن است آن زن کافر یک زن بخشنده، پاکدامن، راستگو و امانتدار باشد، اما آن مسلمان مردی زناکار، بخیل، دروغگو، دزد و خیانتکار. بعد آن انسان با آن خصوصیات مثبت باید به کنیزی انسانی با چنین خصوصیات منفی درآید. اینها باعث میشود که من شبههء طرح شده را متوجه اصل اسلام بدانم و اگر شما پاسخی برای رفع این شبهه دارید ممنون میشوم بفرمائید
از بحث های قبلی یک پست باقیمانده بود که تقدیم میکنم.
یکی از بحث های مرتبط با موضوع تاپیک بررسی این مسئله است که یک فرد متدین دین خود را از چه ماخذ و منبعی باید اخذ کند؟
خداوند متعال با مصونیت بخشی به مسیر القای وحی و دریافت آن و تعریف حقائقی همچوت عصمت انبیا ساز و کاری ایجاد شد تا محتوا و منابع دینی بدون کمترین تغییر و نقصان به دست مردم برسد. اما با تحریف یک کتاب آسمانی و قتل پیامبر، دین دستخوش تغییر و تحریف می شد. با تحریف کتب آسمانی و قتل انبیا، کتاب دیگر و پیامبر دیگری ارسال می شد تا چراغ هدایت الهی همچنان روشن بماند.
مسیر هدایت الهی در طول سال ها و قرن ها به همین منوال سپری شد تا رسالت به نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) رسید. پیامبری که به عنوان نبی خاتم معرفی شد تا آخرین پیامبر و دین او آخرین دین باشد. اما دین اسلام هم همجنان با تهدید تحریف کتاب و قتل پیامبرش روبرو شد. تهدیدهایی که خداوند متعال همه را خنثی نمود. پیامبرش را در بحبوحه دشمنی کفار و خیانت منافقین مصون و محفوظ نگاه داشت تا همه را به این نتیجه برساند که دستی اعجازگونه او را از هر خطری مصون خواهد داشت. ناچار دشمنانش را به این نتیجه رساند که : نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُون؛ منتظر مرگ طبیعی او می مانیم.(1)
اما به ناگاه اتفاقی باعث شد امید دشمنان دین به یکباره به یاس بدل شود و این اتفاق در روزی افتاد که خداوند متعال در توصیف آن فرمود: ٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم؛ امروز
کفار از (نابودی)دین شما ناامید شدند. (2)
آیه ای که در روز غدیر خم و در پی نصب امیرالمومنین(علیه السلام) به عنوان جانشین و خلیفه پیامبر معرفی شد.
تحریف قرآن کریم نیز با وعده قطعی خداوند متعال منتفی شد. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون؛ ما قرآن را نازل کردیم و ما از آن محافظت خواهیم کرد.(3)
همه آنچه گفته شد در تاکید و توصیه به لزوم ارتباط مسلمان با منابع اصیل دین و علمای امین در انتقال معارف دینی است. نه اخذ آن از زبان مردم و رفتار آنها!
امیرالمومنین(علیه السلام) میفرمایند: مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ- صَلَوَات اللَّهِ عَلَيْه وَ آلِهِ- زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ، وَ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ، رَدَّتْهُ الرِّجَالُ؛ کسی که دین خود را از کتاب خدا و سنت پیامبرش بگیرد کوه ها زائل میشود اما دین او از بین نمی رود. ولی کسی که دین خود را از زبان مردم بگیرد همان مردم هم دین او را از او خواهند گرفت.(4)
پی نوشت ها:
- طور، 30.
- مائده، 3.
- حجر، 9.
- كافی، ج1، ص14.
سوال شما را دو جور می شود تعبیر کرد: یکی این که خداوند گفته که نماز و روزه و چادر و ریش کافی است . یعنی خود دین گفته که این طوری . در جواب باید بگویم که دین همچنین حرفی نزده. اما این گونه هم می توان تعبیر کرد که چرا مردم همچنین فکری می کنند که باید گفت : الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم.
ابوالبرکات عزیز، سوال من هم این است که اگر دین چنین چیزی نگفته پس چرا ما داریم اینگونه عمل میکنیم؟
بحث یکی دو نفر هم نیست، بلکه خیلی از افراد جامعهء ما، حتی برخی از بزرگان و کارشناسان دینی چنین نظراتی دارند
.الف) اسلام آوردن به معنای اقرار به توحید و نبوت و ابراز تسلیم در برابر آن به خودی خود دارای فضیلت است و آثاری را در رفتار مسلمان به وجود می آوردب) شرایط مسلمان اگر به صورت حداقلی در نظر گرفته شده است به این خاطر است که جامعه اسلامی در عسر و حرج قرار نگیرد. چراکه مسلمانی احکام خاصی همچون طهارت، جواز نکاح، انتقال ارث و .... دارد که اگر شامل همه یا حداکثر یک جامعه نشود روابط اجتماعی مختل می شود
در واقع حرف اسلام این است که با توجه به مورد "ب" ، برای خیلی از مسلمانان همان دارا بودن "الف" کافی است. ببینید استاد: 1 - وقتی میپرسیم چرا مسلمان بر کافر برتر است، پاسخ داده میشود چون مسلمان به توحید و نبوت اقرار کرده است
2 - وقتی میگوئیم پس چرا مسلمانان آنچه که به آن اقرار کردند را عمل نمیکنند، پاسخ داده میشود که بالاخره سطح آگاهی افراد جامعه متفاوت است
3 - بعد میگوئیم پس چرا همین اغماض را نسبت به کافران ندارید؟ پاسخ داده میشود که کافران میتوانستند بروند حقیقت را جستجو کنند، کوتاهی از خودشان بوده!
4 - خب اینکه برای مسلمانان بدتر شد! کافران لااقل بهانه دارند که خبر نداشتیم، مسلمانان که خبر داشتند چه؟ چرا نرفتند حقیقت را کشف کنند؟
5 - نتیجه اینکه مسلمانی میتواند شامل بخش "الف" بشود که به اعتقاد و عمل مناسبی رسیده باشد. نه هر کسی که فقط نامش مسلمان باشد به عبارتی مشکل من با این نیست که چرا شرایط پذیرش اسلام، به صورت حداقلی در نظر گرفته شده است
ایراد اصلی من این است که چرا این شرایط حداقلی میتواند یک مسلمان را به یک کافر (که خیلی از شرایط حداکثری را دارد) برتری بدهد؟
شرایط حداقلی
باسلام
کل مطالب تایپک رو نخوندم
مثالی که میزنم سطحی هستش ولی شاید یکم موضوع رو مشخص تر بکنه اگه درست متوجه شده باشم اصل موضوع تایپک رو البته اگه ایرادی بر توضیحات بنده هست ممنون میشم نظر کارشناس محترم رو بدونم
یک نفر رو تصور کنید که اعتقادی به درس خواندن کلا نداره و بودن دانشگاه کلاس درس و مدرسه را رد میکند
و حال یک نفر رو در نظر بگیرید که قبول داره که برای یادگیری بعضی مسائل که بسیار هم مهم و نیاز هست باید درس خوند و...
در حالی که هر دو این دو نفر بیسواد هستند
آیا نوع نگاه به این دو فرد متفاوت نیست درصورتی به این موضوع نگاه کنیم که نظرات و دلایل هر دو رو بدانیم
اکلاس درس رو هم که نگاه کنیم (که مورد بحث این دو نفر هست ) دانش آموزان یکی تنبل است یکی زرنگ است یکی خارج از دروس کلاس فعال و دنبال کسب اطلاعات و دانش بیشتر است
حال با توجه به شرایط می توان گفت چرا این فرد از این که میداند کسب علم دانش خوب است کم کاری میکند خوب درس نمی خواند که باتوجه به شرایط افراد هم می توان سطح انتظار رو دانست مثلا فردی در خانواده به خاطر مسائل معیشتی مجبور است همراه درس خواندن کار هم بکند و این موضوع باعث شده نتواند بهتر برای درس خواندن وقت بگذارد یا نه یکی شرایط کاملا خوبی دارد ولی خودش تنبلی میکند و...
همه اینها در کلیت موضوع تاثیر ندارد اصل این است که قرد نیاز و مهم بودن کسب علم ودانش رو درک کند که خود این موضوع وجه تمایز این دو فرد خواهد بود
باسلام
مثال شما در خیلی جاها با موضوع بحث تناسب نداشت که فکر میکنم دلیلش همان باشد که گفتید تاپیک را کامل نخواندید
به نظرم اگه مطالب را بخوانید ذهنیت بهتری پیدا میکنید و میتوانید مثال دقیقتری بیاورید (میتوانید همین مثال را ویرایش کنید)
بوالبرکات عزیز، سوال من هم این است که اگر دین چنین چیزی نگفته پس چرا ما داریم اینگونه عمل میکنیم؟
بحث یکی دو نفر هم نیست، بلکه خیلی از افراد جامعهء ما، حتی برخی از بزرگان و کارشناسان دینی چنین نظراتی دارند
به عبارتی مشکل من با این نیست که چرا شرایط پذیرش اسلام، به صورت حداقلی در نظر گرفته شده است
ایراد اصلی من این است که چرا این شرایط حداقلی میتواند یک مسلمان را به یک کافر (که خیلی از شرایط حداکثری را دارد) برتری بدهد؟
کوتاه سخن آن که این که در فقه ما به کسی بگویند مسلمان و به کسی بگویند کافر هیچ برتری برای مسلمان نسبت به کافر ایجاد نمی کند. و این که کدام برتری دارند مستلزم تحلیل های زیادی است که یکی از مهمترین آن ها مسئله ی استضعاف فکری است.
این قاعده ی کلی را هم باید در نظر داشت که ((لایکلف الله نفسا الا وسعها))
[="Times New Roman"][="Black"]
به عبارتی مشکل من با این نیست که چرا شرایط پذیرش اسلام، به صورت حداقلی در نظر گرفته شده است
ایراد اصلی من این است که چرا این شرایط حداقلی میتواند یک مسلمان را به یک کافر (که خیلی از شرایط حداکثری را دارد) برتری بدهد؟
سلام
ببین داداش یک ایرادی که به شما وارد هست اینه که شما اومدید که بگید یک مسلمان و کافر در پیشگاه خداوند برابرند
ولی ناخواسته دارید به جای برقراری عدالت جای این دو نفر رو عوض میکنید و این دفعه مسلمان مظلوم واقع می شود
اینکه یک فرد غربی که مسلمان نیست و دروغ نمی گوید دلیلش جامعه ای است که در آن رشد کرده است.
پس او در جامعه ای به دنیا آمده و در محیطی رشد کرده اصلا نیازی ندارد دروغ بگوید و این دروغ نگفتن فشاری به او وارد نمی کند.
مثلا آنتونی با جیمز دوست هستند و جیمز با آنتونی تماس میگیرد که شب می خواهم بیایم یه سری بهت بزنم.
آنتونی خیلی راحت می گوید جیمز حوصله ندارم بزار یه وقته دیگه.
ولی مثلا مسعود با تلفن ثابت منزل رضا میگیرد و می گوید شب می خواهم بیایم یه سری بهت بزنم
رضا می گوید: عهههه چیزه ببین بخدا با خانواده اومدیم شمال. تلفن خونه رو هم دایورت کردم روی موبایلم وقتی با خونه تماس بگیری گوشیم زنگ می خوره
بعد هم یه صدای هوووو شیییی شوووووو هم در میاره که یعنی صدای دریاست :khandeh!:
خب اگر رضا هم در غرب بزرگ شده بود و در کودکی به او یاد می دادند که عزیزدلم تو اصلا نباید با کسی تعارف داشته باشی و باید حرفت رو رک بزنی
آنوقت رضا هم هرگز مجبور به دروغگویی نمیشد و تحت فشار روانی شدید قرار نمی گرفت که مجبور بشود دروغ بگوید.
اینکه ما چقدر به اسلام عمل میکنیم برای خدا اهمیت ندارد.
آنچه برای خدا اهمیت دارد این است که ما برای همان میزان اسلامی که به آن عمل میکنیم چقدر تحت فشار قرار گرفته ایم.
ممکن است شما در شرایط سختی بزرگ شده باشید و تا آخر عمرت تنها کاری که از اسلام بتوانی انجام بدهی نمازخواندن با شرایط حداقلی باشد.
ولی شما برای همین نماز خواندن کلی تحقیر شدی تهمت شنیدی و کتک خوردی و این نهایت کاری بوده که ازت بر میومده.
این برای خدا خیلی ارزش داره و همین باعث میشه که مثلا تو با من توی بهشت توی یه سطح باشی :khandeh!:[/]
نوشته اصلی توسط بدیع
امام رضا(علیه السلام) میفرمایند:
لَيْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْب؛
مسلمان نیست کسی که در ظاهر و زبان اجابت کند اما در باطن و قلب مخالفت ورزد
در ابتدای تاپیک آیهء تفاوت اسلام و ایمان را آوردید و گفتید که تفاوت است بین اسلام آوردن و ایمان آوردن. اما در این روایت و روایات مشابه دیگر که تعدادشان هم کم نیست، معصوم(ع) که کلامش همان کلام خداست میفرمایند با انجام فلان عمل، تو دیگر حتی مسلمان هم نیستی! یعنی دیگر بحث ایمان نیست بلکه مستقیماً اسلام شخص را نشانه میروند. در این خصوص توضیح شما چیست؟
اگر منظور امام از مخالفت قلبی مخالفت اعتقادی باشد(یعنی در قلب خود به عقائد اسلامی هیچ اعتقادی ندارد) منظور از لیس المسلم این است که واقعا مسلمان نیست و در زمره منافقین محسوب میشود. اما اگر منظور مخالفت عملی باشد(یعنی در قلب خود بنای عمل به همه آموزه های اسلام را ندارد) منظور از لیس المسلم مسلمان کامل نبودن است. در این صورت تعبیر امام مانند تعبیر روایت لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد میشود. که میدانیم منظور این است که نماز همسایه مسجد جز در مسجد از درجه کمال برخوردار نیست.
فرد شماره ی 4 فردی است با وجود اقرار نکردن به خدا زندگی خود را وقف خدمت به محرومین کرده و حتی در این راه از خیلی از نیازهای دیگر خودش چشم پوشی کرده است. این فرد یا دیوانه است یعنی عقلش کار نمی کند که در این صورت موارد 1 و 2 نسبت به او برتری دارند . یا مستضعف فکری است یعنی کسی پیدا نشده که برای او به درستی وجود خدا را توضیح دهد. که در این صورت نسبت به موارد 2 و 3 می توان گفت برتری داشته ولی از مورد 1 پایین تر است
اگر بگویند برتری دارد که دیگر بحثی ندارم happy
این شخص با مبانی خودش نمی تواند به شما جواب بدهد . زمانی که خدا در اعتقادات من جایی نداشته باشد تنها اصالت لذت باقی خواهد ماند. پس شاید جواب بدهد که من از کمک به انسان های فقیر لذت می برم
آنچه در برداشت شیعی از صریح آیات و روایات مسلم است این است که یک چیز چون خوب بوده است خداوند به آن امر کرده است. و چون بد بوده خداوند از آن نهی نموده است. یعنی خوبی و بدی یک کار در ذات و واقع آن کار و قبل از تعلق امر و نهی دینی به آن وجود داشته است و دین تنها کاشف و راهنما از آن است
اجازه بدهید عقیده خودم را تشریح کنم (قابل توجه استاد بدیع)
بنده دو نقطه نظر دارم که امیدوارم درمورد آنها تبادل نظر کنم: نقطه نظر اول:
طبق برداشتی که من از صحبتها داشتهام، ظاهراً گفته میشود که ما سه نوع عمل داریم: 1 - عمل الهی
2 - عمل شیطانی
3 - عملی غیر از اینها
خب بنده با مورد سوم مخالفم! من عقیده دارم تنها دو نوع عمل وجود دارد یعنی هیچ عملی در عالم هستی وجود ندارد جز اینکه یا الهی است و یا شیطانی. منتهی اعمال در این دو حیطه دارای شدت و ضعف هستند. دلیل بنده هم برای این ادعا این است که خداجویی در فطرت ما قرار دارد. لذا وقتی یک کافر دارد به فقیری کمک میکند دقیقاً دارد عملی الهی انجام میدهد ولو اینکه از آن عمل لذت ببرد! مگر ما مسلمانان از انجام عمل خیر لذت نمیبریم؟
نقطه نظر دوم:به نظر من نیت و چگونگی آن به درستی تبیین و تفسیر نشده است. یادم هست در زمانهای قدیمتر (شاید الان هم باشد) وقتی والدین میخواستند نیت را در نماز به فرزندان خود آموزش بدهند، میگفتند باید بگویی: "دو رکعت نماز صبح میخوانم برای رضای خدا بر من واجب است قربة الی الله..."
در حالیکه نیت به معنای گفتن چیزی یا حتی از قلب گذراندن نیست. بلکه نیت در واقع همان هدفی است که شما بخاطر آن دارید کاری را انجام میدهید. مثلاً میگویند باید نیتت از دانشگاه رفتن درس خواندن باشد. خب این را برای چه میگویند؟ آیا نیازی است که ما قبل از ورود به هر کلاسی مثلاً بگوئیم:
"سه واحد شیمی میخوانم برای موفقیت در تحصیل بر من واجب است...؟!". معلوم است که نه! وقتی میگویند نیتت باید علم آموزی باشد، یعنی اگر خودت را به مسائل حاشیهای سرگرم کنی مثلاً به رفیق بازی، یا هدفت از دانشگاه رفتن صرفاً کسب مدرک باشد، به هدف اصلی که کسب علم است نخواهی رسید به نظرم این ماجرا در سطوح بالاتر اعتقادات ما نیز وجود دارد که دین را بیشتر شبیه به یک سری اوراد و اذکار جادویی یا بصورت یک ژست در نظر میگیریم. در موضوع گفتگویمان نیز به نظرم این مشکل وجود دارد. بنده یک سوال از شما میپرسم. آیا شما وقتی فقیری را ببینید که وضعیت نامساعدی دارد دلتان رنجیده نمیشود؟ آیا زمانی که یک کودک یتیم را ببینید که غذایی برای خوردن ندارد، اشکتان سرازیر نمیشود؟ یا بهتر بگویم، آیا داشتن نیت الهی معنایش این است که نباید دلتان برای فقیر بسوزد؟ نباید اشکتان سرازیر شود؟ ما فکر میکنیم نیت الهی داشتن یعنی اینکه وقتی فقیری را دیدی دلت نسوزد چون آن وقت کمک تو میشود بخاطر دل خودت! بلکه باید با خود بگویی من دارم بخاطر دستور خدا به این فقیر کمک میکنم نه چیز دیگری! اما من معتقدم همان زمان که دلت سوخت یعنی این دل جای خداست. نمیشود دلی بسوزد و به اندازهء همان سوختن نور الهی در آن هویدا نشده باشد. اصلاً خداوند همین انتظار را از یک شیعه دارد که دلش بسوزد، که از کمک به دیگران لذت ببرد، که با دیدن ظلم غیرتی شود. هیچکدام هم با خالص بودن نیت منافات ندارد شما میگوئید ممکن است آن فرد کافر بگوید از کمک به دیگران لذت میبرم پس به همین دلیل نیتش نفسانی است. اما من میگویم دقیقاً به همین دلیل که از کمک به دیگران لذت میبرد پس نیتش الهی استاینکه یک فرد غربی که مسلمان نیست و دروغ نمی گوید دلیلش جامعه ای است که در آن رشد کرده است.
پس او در جامعه ای به دنیا آمده و در محیطی رشد کرده اصلا نیازی ندارد دروغ بگوید و این دروغ نگفتن فشاری به او وارد نمی کند
همین فرض را میشود برای خیلی از مسلمانان هم در نظر گرفت. مثل نماز خواندن خیلی از مسلمانان که صرفاً از روی عادت و جو خانوادگی است
بعد شما چرا نتیجه کلی میگیرید؟!
اولاً چه کسی گفته در غرب کسی نیاز ندارد دروغ بگوید (یا گناهان دیگر)؟
ثانیاً البته ارتباطی با بحثمان ندارد. ولی خیلی زشت است که در جامعهء غربی برای خیلی گناهان زیر فشار نباشی، اما در کشور شیعی زیر این فشار باشی!
اینکه ما چقدر به اسلام عمل میکنیم برای خدا اهمیت ندارد
ممکن است شما در شرایط سختی بزرگ شده باشید و تا آخر عمرت تنها کاری که از اسلام بتوانی انجام بدهی نمازخواندن با شرایط حداقلی باشد.
ولی شما برای همین نماز خواندن کلی تحقیر شدی تهمت شنیدی و کتک خوردی و این نهایت کاری بوده که ازت بر میومده.
این برای خدا خیلی ارزش داره و همین باعث میشه که مثلا تو با من توی بهشت توی یه سطح باشی
اصلاً شرایط سخت و آسان در کجای صحبت من بوده؟! :Gig:
نقطه نظر اول:
طبق برداشتی که من از صحبتها داشتهام، ظاهراً گفته میشود که ما سه نوع عمل داریم:1 - عمل الهی
2 - عمل شیطانی
3 - عملی غیر از اینهاخب بنده با مورد سوم مخالفم! من عقیده دارم تنها دو نوع عمل وجود دارد یعنی هیچ عملی در عالم هستی وجود ندارد جز اینکه یا الهی است و یا شیطانی. منتهی اعمال در این دو حیطه دارای شدت و ضعف هستند. دلیل بنده هم برای این ادعا این است که خداجویی در فطرت ما قرار دارد. لذا وقتی یک کافر دارد به فقیری کمک میکند دقیقاً دارد عملی الهی انجام میدهد ولو اینکه از آن عمل لذت ببرد! مگر ما مسلمانان از انجام عمل خیر لذت نمیبریم؟
تقسیم بندی من از اعمال شامل سه دسته اعمال: الهی، انسانی و (مثلا) شیطانی بود. وجود اعمالی با نیت انسانی به نظر غیر قابل انکار است. یعنی اعمالی که عامل آنها نفیا و اثباتا خدا را در نظر ندارد. یعنی آن کار را نه به خاطر اطاعت خدا و نه به خاطر مخالفت با خدا انجام میدهد. فطرت خداجو هم اگرچه در همه انسان ها وجود دارد اما در همه انسان ها فعال و منشا اثر نیست. به همین خاطر در آیات و روایات از به فراموشی سپرده شدن فطرت و زنگار بستن آن بر حذر داشته شده است. بنابراین آنچه شخص کافر از اعمال درست در نیت دارد خدا نیست بلکه درک او از خوبی و بدی است.
نقطه نظر دوم:
به نظر من نیت و چگونگی آن به درستی تبیین و تفسیر نشده است. یادم هست در زمانهای قدیمتر (شاید الان هم باشد) وقتی والدین میخواستند نیت را در نماز به فرزندان خود آموزش بدهند، میگفتند باید بگویی: "دو رکعت نماز صبح میخوانم برای رضای خدا بر من واجب است قربة الی الله..."در حالیکه نیت به معنای گفتن چیزی یا حتی از قلب گذراندن نیست. بلکه نیت در واقع همان هدفی است که شما بخاطر آن دارید کاری را انجام میدهید. مثلاً میگویند باید نیتت از دانشگاه رفتن درس خواندن باشد. خب این را برای چه میگویند؟ آیا نیازی است که ما قبل از ورود به هر کلاسی مثلاً بگوئیم: "سه واحد شیمی میخوانم برای موفقیت در تحصیل بر من واجب است...؟!". معلوم است که نه! وقتی میگویند نیتت باید علم آموزی باشد، یعنی اگر خودت را به مسائل حاشیهای سرگرم کنی مثلاً به رفیق بازی، یا هدفت از دانشگاه رفتن صرفاً کسب مدرک باشد، به هدف اصلی که کسب علم است نخواهی رسید
با توجه به آنچه گفته شد قرار بر این شد که دین خود را از منابع اصیل دینی و روات مورد اعتماد دین اخذ کنیم. هیچ مرجع تقلیدی نگفته نیت نماز حتما باید به زبان آورده شود. حتی برخی از مراجع احضار و مرور آن در ذهن را نیز لازم نشمرده اند. قطعا تاکید بر نیت به خاطر آثاری است که در پایان عمل نصیب انسان میکند. تصور آن در ابتدای عمل هم در راستای استیفای نتیجه آن در آخر عمل است. نیت همان چیزی است که در فلسفه از آن به هدف غایی تعبیر شده است. فلاسفه در توضیح هدف غایی گفته اند که چیزی است که تحققا بعد از عمل و تصورا قبل از عمل است.
به نظرم این ماجرا در سطوح بالاتر اعتقادات ما نیز وجود دارد که دین را بیشتر شبیه به یک سری اوراد و اذکار جادویی یا بصورت یک ژست در نظر میگیریم. در موضوع گفتگویمان نیز به نظرم این مشکل وجود دارد. بنده یک سوال از شما میپرسم. آیا شما وقتی فقیری را ببینید که وضعیت نامساعدی دارد دلتان رنجیده نمیشود؟ آیا زمانی که یک کودک یتیم را ببینید که غذایی برای خوردن ندارد، اشکتان سرازیر نمیشود؟ یا بهتر بگویم، آیا داشتن نیت الهی معنایش این است که نباید دلتان برای فقیر بسوزد؟ نباید اشکتان سرازیر شود؟ما فکر میکنیم نیت الهی داشتن یعنی اینکه وقتی فقیری را دیدی دلت نسوزد چون آن وقت کمک تو میشود بخاطر دل خودت! بلکه باید با خود بگویی من دارم بخاطر دستور خدا به این فقیر کمک میکنم نه چیز دیگری! اما من معتقدم همان زمان که دلت سوخت یعنی این دل جای خداست. نمیشود دلی بسوزد و به اندازهء همان سوختن نور الهی در آن هویدا نشده باشد. اصلاً خداوند همین انتظار را از یک شیعه دارد که دلش بسوزد، که از کمک به دیگران لذت ببرد، که با دیدن ظلم غیرتی شود. هیچکدام هم با خالص بودن نیت منافات ندارد
شما میگوئید ممکن است آن فرد کافر بگوید از کمک به دیگران لذت میبرم پس به همین دلیل نیتش نفسانی است. اما من میگویم دقیقاً به همین دلیل که از کمک به دیگران لذت میبرد پس نیتش الهی است
بحث در این نیست که در هنگام انجام کار خیر احساسات وجود داشته باشد یا نه؟ بحث این است که احساسات اصل قرار گیرد و یا حکم الهی مبتنی بر درستی عمل؟ تفاوت مومن و کافر هم در همین اولویت دهی هاست. آیا از نظر دینی چون مادر به صورت طبیعی به فرزندش علاقه دارد پس اگر مسلمانی همراه با حس فرزند دوستی فرزندش را شیر داد و بزرگ کرد ثواب نمی برد؟ آیا اسلام از مادر مسلمان خواسته است احساسات خود نسبت به فرزندش را کتمان کند و نادیده بگیرد؟ هرگز چنین چیزی را نخواسته است. بله این را خواسته که اگر احساسات مادر و فرزندی مانع رعایت و انجام حکم الهی شد آنها را نادیده بگیرد. اگر مهر مادری مانع از روزه گرفتن فرزند شد آن را نادیده بگیرد. اگر مانع به جهاد واجب رفتن او شد آن را نادیده بگیرد. .... تفاوت مومن و کافر همین جاست که برای یک کافر احساسات خود اصل است. اما برای مومن رضایت الهی شرط است.
بحث در این نیست که در هنگام انجام کار خیر احساسات وجود داشته باشد یا نه؟ بحث این است که احساسات اصل قرار گیرد و یا حکم الهی مبتنی بر درستی عمل؟ تفاوت مومن و کافر هم در همین اولویت دهی هاست. آیا از نظر دینی چون مادر به صورت طبیعی به فرزندش علاقه دارد پس اگر مسلمانی همراه با حس فرزند دوستی فرزندش را شیر داد و بزرگ کرد ثواب نمی برد؟ آیا اسلام از مادر مسلمان خواسته است احساسات خود نسبت به فرزندش را کتمان کند و نادیده بگیرد؟ هرگز چنین چیزی را نخواسته است. بله این را خواسته که اگر احساسات مادر و فرزندی مانع رعایت و انجام حکم الهی شد آنها را نادیده بگیرد. اگر مهر مادری مانع از روزه گرفتن فرزند شد آن را نادیده بگیرد. اگر مانع به جهاد واجب رفتن او شد آن را نادیده بگیرد. .... تفاوت مومن و کافر همین جاست که برای یک کافر احساسات خود اصل است. اما برای مومن رضایت الهی شرط است.
ببینید استاد منظور من این است که رضای الهی با انجام عملِ درست دو چیز جدا از یکدیگر نیست
شما در بخش ابتدایی گفتید که خداوند به عملی امر کرده به این دلیل که آن عمل خوب است. مثالی عرض میکنم: مادری را تصور کنید که دو فرزند دارد اما یکی از این فرزندان در کودکی از مادر جدا شده است و اصلاً از وجود مادر اطلاعی ندارد. این مادر دوست دارد فرزندانش دارای خصوصیاتی مثبت مانند مهربانی، راستگویی، شجاعت، دستپاکی، چشمپاکی و.... باشند و در مقابل از بدیها دوری کنند حال فرزند اول که کنار مادر بوده و در آغوش او هم بزرگ شده، به وجود مادر و به دستوراتی که مادرش داده اعتقاد دارد. اما به بخشهایی از این دستورات عمل نمیکند و البته به بخشهایی هم عمل میکند. از طرفی فرزند دوم که اصلاً از وجود مادرش آگاهی نداشته، گر چه مستقیماً مورد تربیت مادر قرار نگرفته است، اما وقتی اعمال را با عقل خودش سنجیده، بهترینش را انتخاب کرده و دستورات مادر را بسیار بهتر از فرزند اول اجرا کرده است. خب هدف مادر از گفتن آن دستورات مگر سعادت و موفقیت فرزندانش نبوده؟ پس چرا باید فرزند اول برایش عزیزتر باشد و به او پاداش بیشتری بدهد صرف اینکه به وجود مادر اعتقاد دارد؟ اگر اینطور باشد باید بگوئیم که هدف این مادر فقط خودش بوده و سعادت فرزند ذرهای برایش اهمیت نداشته است. اما اگر بپذیریم هدف مادر انجام اعمال خوب توسط فرزندانش بوده (جملهء قرمز رنگ بالا) پس همین که یکی راستگو باشد در این زمینه به دروغگو برتری دارد ضمناً متوجه این موضوع هم هستم که مثالم از یک جنبه با صورت مسئله هماهنگی ندارد و آن این است که اعتقاد به وجود مادر در مثال من تاثیر مستقیم ندارد اما اعتقاد به وجود خدا در زندگی ما تاثیر مستقیم دارد چون رکن اساسی بندگی همین است که بدانیم آفریدگاری است و از او اطاعت کنیم. اما حرف من این است که این اعتقاد باید امتیازی جداگانه و مخصوص به خود داشته باشد. مثلاً بگوئیم شخص کافر از نظر اعتقاد به خدا هیچ امتیازی از این بابت ندارد. حال اگر این شخص کافر راست بگوید 20 امتیاز میگیرد و میشود همین 20 امتیاز. اما کسی که به خدا اعتقاد دارد 100 امتیاز فقط برای این اعتقادش دارد. حالا اگر این فرد راست بگوید 20 امتیاز دیگر هم میگیرد و میشود 120 امتیاز. بله بخاطر اختلاف در اعتقاد به خدا، اختلاف امتیاز هم دارند، اما باور کنید خیلی دارم روی مغزم کار میکنم اما اصلاً نمیتوانم درک کنم که چرا مثلاً راستگویی کسی که به خدا اعتقاد ندارد 20 امتیاز دارد ولی راستگویی کسی که به خدا اعتقاد دارد فرضاً 40 امتیاز! پ.ن:
امتیازها فرضی هستند برای بیان بهتر منظور. هدفم ارزش گذاری نیست
وجود اعمالی با نیت انسانی به نظر غیر قابل انکار است. یعنی اعمالی که عامل آنها نفیا و اثباتا خدا را در نظر ندارد
نیت انسانی در راستای یکی از دو نیت دیگر است
مثلاً وقتی کسی به جنس مخالف گرایش پیدا میکند خب این یک میل انسانی است و آمیزش که هدف اوست میشود نیتی انسانی
اما همین نیت انسانی دقیقاً در راستای نیت الهی است و با آن هم جهت است
حال کسی را در نظر بگیرید که بخاطر درس خواندن تلاش میکند این میل را سرکوب کند. این شخص هم دارد با نیت انسانی عمل میکند
اما این بار نیت این شخص شیطانی است چون همراستا با نیت الهی نیست
یکی از اصحاب خدمت یکی از معصومین(ع) عرض کرد که من در طول شبانه روز فرصتی برای عبادت خدا پیدا نمیکنم و از این بابت ناراحت هستم. معصوم(ع) از او پرسید در طول روز چه میکنی؟ گفت بخشی را به کسب حلال مشغول هستم، بخشی را به خانواده کمک میکنم و بخشی را هم با فرزندانم بازی میکنم (مضمون روایت). معصوم(ع) فرمودند: مگر اینهایی که گفتی چیزی غیر از عبادت خداست؟ از این روایت به نظر میرسد که نفس انجام عمل نیک همسو با میت و رضای الهی باشد. یعنی همین که آن شخص با فرزندانش بازی میکرده داشته عملی با نیت الهی انجام میداده. به عبارتی عمل او با رضای الهی در یک راستا بودند
سلام شروحیل جان. ممنون از توضیحات خوب شما
ببینید این حقیقتی که گفتید را میدانم و فکر میکنم خیلی از افراد بدانند، اما سعی میکنند به روی خودشان نیاورند
و مشکل من و پرسش این تاپیک دقیقاً مربوط به همین به روی خودمان نیاوردن است!
سلام و عرض ادب
برادر گرامی
در پیشگاه الهی جای عذر و بهانه نیست
هر شخص از کافر بودن یا مسلمان بودن خود هدفی دارد
اگر من مسلمان باشم
چون همه محله ما مسلمان هستند
بی تعارف ، این اسلام بنده ارزشی ندارد!
چون اگر همه محله ما کافر می بودند ، من هم کافر می شدم!
هدف بنده تظاهر و همرنگ جماعت شدن بوده ، نه قربة الی الله !
العمال بالنیات
چون نیت بنده صحیح نبوده ، عمل بنده نیز تباه شده است !
حال اینکه بنده این حقیقت را به روی خود بیاورم ، یا نه ، در عدالت خداوند تغییری ایجاد نمی کند!
اگر ترازوی عمل بنده خالی باشد ، مسلمان بودن ، یا نبودن من ، باعث بهشت رفتن من نخواهد شد !
هر چند باید به رحمت خداوند امیدوار بود ، البته این امید نباید به معنای بی عملی ، یا امید واهی باشد .
یکی از ایرادهایی که به مخالفین اسلام گرفته میشود و خودِ من نیز بارها این ایراد را به آنها گرفتهام، این است که چرا بجای آنکه در جستجوی حق باشند، تیمی برخورد میکنند؟ مثلاً چون عاشق علم هستند و منشاء علم را هم غرب میدانند، دیگر هر چه که در غرب باشد را درست میدانند و غرب را بطور کل بر ایران و جهانِ اسلام برتری میدهند. خودمانی بخواهم بگویم، اعتقاد دارند افرادی که موی آنها بور است و پوستشان سفید، به افرادی که موی آنها مشکی است و پوستشان سبزه، برتری دارند! البته گاهی حرفهایی در باب قضاوت عادلانه و علمی میزنند، اما در اکثر موارد عمل آنها با حرفشان زمین تا آسمان تفاوت دارد
یک مسلمان ، هرچند ظاهری ، یک پله بالاتر از کافر باطنی است .
هر چند این بالاتر بودن به معنای کافی بودن نیست
و تا وقتی این اسلام به ایمان تبدیل نشود
جواز ورود به بهشت نخواهد بود.
یک کافر ، خدای خودش را ، هوای نفسش ، یا دانشمندان و فیلسوفان قرار داده .
چنین شخصی هر روز به یک کیش است ، چرا که احوال آدمی تغییر می کند و سخن دانشمندان نیز با پیشرفت علم دگرگون می شود.
اینجا این شخص ، به قول نیچه ، می شود کافر خدای خود ساخته!
بدون شک یک مسلمان که یک باورهای حداقلی دارد و هر روز باورهایش تغییر نمی کند ، برتر از چنین افرادی است!
اما همین ایراد به خود ما مسلمانان هم وارد است. ما هم اعتقاد داریم چون ما مسلمان هستیم بر تمام افراد جهان برتری داریم و بهشت زیر پای ماست و جهنم زیر پای آنها! البته ما نیز مانند مخالفان اسلام زیاد از این حرفها میزنیم که باید بر مبنای اعمال انسانها قضاوت کرد، اما ما هم مانند آنها در عمل وقتی میخواهیم افراد را قضاوت کنیم، ابتدا مسلمان بودنشان را در نظر میگیریم
در ابتدا این که وظیفه قضاوت بر عهده خداوند است ، نه ما !
ممکن است من مسلمان ، فردا کافر شوم
و یک کافر ، فردا از اولیاء الله باشد !!!!
پس هیچ کس را نباید قضاوت کرد
به شخصه ، خودم را برتر از یک کافر ، یا حتی برتر از یک حیوان نمی دانم .
به همین دلیل سعی میکنم در پی سنگین کردن وزنه عملم باشم ، تا این که وقتم را برای حرف زدن درباره دیگران(غیبت ، تهمت و ...) تلف کنم .
البته همه ما گاهی مرتکب خطا می شویم
دقت کنید نباید صفر و صدی به همه چیز نگاه کرد
باید همیشه این احتمال را مد نظر قرار دهیم ، که تفکر ما شاید اشتباه باشد .
شاید من 10 درصد مسلمان باشم، 50 درصد مشرک ، و 40 درصد کافر ، در حالی که در ظاهر مسلمانم !
شاید کافر آمریکایی 10 درصد کافر باشد و مشرک نباشد و 90 درصد به نیرویی برتر از خود و ماورای ماده ، ایمان داشته باشد!
بدون شک در ترازوی عدالت خداوند ، این کافر ظاهری مومن است و من مسلمان ظاهری در باطن مشرک و کافر خواهم بود!
و در آن روز که همه چیز زیر و رو و بالا و پایین می شود ،
بسیاری از این مسلمانان ظاهری ، باطن زشت خود را نشان خواهند داد
و بسیاری از کافران ظاهری ، ایمان خود را ، که اجبارا پنهان کرده بودند ، بروز خواهند داد.
شاید من 10 درصد مسلمان باشم، 50 درصد مشرک ، و 40 درصد کافر ، در حالی که در ظاهر مسلمانم !
شاید کافر آمریکایی 10 درصد کافر باشد و مشرک نباشد و 90 درصد به نیرویی برتر از خود و ماورای ماده ، ایمان داشته باشد!
بدون شک در ترازوی عدالت خداوند ، این کافر ظاهری مومن است و من مسلمان ظاهری در باطن مشرک و کافر خواهم بود!
تمام حرف من همین سه خط است
بنده هیچ علاقهای به نیچه ندارم و چندان هم با او آشنا نیستم. فقط از باب مثال عرض میکنم
نیچه در آثارش منکر خدایی بود که اگر آن خدا را به من هم ارائه کنند منکرش خواهم شد! اصلاً اگر به پیامبر(ص) هم ارائهاش کنند منکرش خواهد شد!
پس چه بسا اگر خدای حقیقی را میشناخت، خداپرست میشد. پس شاید در نزد خدا اصلاً کافر به حساب نیاید
یک مسلمان ، هرچند ظاهری ، یک پله بالاتر از کافر باطنی است
از نظر درجهبندی کلی، منافق از همه بدتر است، مشرک در مکان بعدی است و کافر بعد از آنها
لینک: http://www.askdin.com/showthread.php?t=45403&p=640296&viewfull=1#post640296
مسئلهء بعدی این است که عرض شد برای بررسی احوالات یک فرد نیاز است تمام جوانب رفتار و اعمالش بررسی شود
"شمر" مسلمان ظاهری است و "حاتم طایی" کافر باطنی. بفرمائید جایگاه کدامیک بهتر است؟
مشکل بنده هم همین است که میگویند برتری ندارد!
اگر بگویند برتری دارد که دیگر بحثی ندارم
آنچه در برداشت شیعی از صریح آیات و روایات مسلم است این است که یک چیز چون خوب بوده است خداوند به آن امر کرده است. و چون بد بوده خداوند از آن نهی نموده است. یعنی خوبی و بدی یک کار در ذات و واقع آن کار و قبل از تعلق امر و نهی دینی به آن وجود داشته است و دین تنها کاشف و راهنما از آن است
قطه نظر اول:
طبق برداشتی که من از صحبتها داشتهام، ظاهراً گفته میشود که ما سه نوع عمل داریم:1 - عمل الهی
2 - عمل شیطانی
3 - عملی غیر از اینهاخب بنده با مورد سوم مخالفم! من عقیده دارم تنها دو نوع عمل وجود دارد یعنی هیچ عملی در عالم هستی وجود ندارد جز اینکه یا الهی است و یا شیطانی. منتهی اعمال در این دو حیطه دارای شدت و ضعف هستند. دلیل بنده هم برای این ادعا این است که خداجویی در فطرت ما قرار دارد. لذا وقتی یک کافر دارد به فقیری کمک میکند دقیقاً دارد عملی الهی انجام میدهد ولو اینکه از آن عمل لذت ببرد! مگر ما مسلمانان از انجام عمل خیر لذت نمیبریم؟
به نظر من نیت و چگونگی آن به درستی تبیین و تفسیر نشده است. یادم هست در زمانهای قدیمتر (شاید الان هم باشد) وقتی والدین میخواستند نیت را در نماز به فرزندان خود آموزش بدهند، میگفتند باید بگویی: "دو رکعت نماز صبح میخوانم برای رضای خدا بر من واجب است قربة الی الله..."در حالیکه نیت به معنای گفتن چیزی یا حتی از قلب گذراندن نیست. بلکه نیت در واقع همان هدفی است که شما بخاطر آن دارید کاری را انجام میدهید. مثلاً میگویند باید نیتت از دانشگاه رفتن درس خواندن باشد.
شما میگوئید ممکن است آن فرد کافر بگوید از کمک به دیگران لذت میبرم پس به همین دلیل نیتش نفسانی است. اما من میگویم دقیقاً به همین دلیل که از کمک به دیگران لذت میبرد پس نیتش الهی است
ما فکر میکنیم نیت الهی داشتن یعنی اینکه وقتی فقیری را دیدی دلت نسوزد چون آن وقت کمک تو میشود بخاطر دل خودت! بلکه باید با خود بگویی من دارم بخاطر دستور خدا به این فقیر کمک میکنم نه چیز دیگری!
نقدتان را به نوشته ی من بنویسید تا بشتر بحث کنیم.
رواتی را خدمتتان عرض میکنم البته متاسفانه به اصل روایت دسترسی ندارم ممنون میشوم اگر روایت را میشناسید همکاری کنید:
یکی از اصحاب خدمت یکی از معصومین(ع) عرض کرد که من در طول شبانه روز فرصتی برای عبادت خدا پیدا نمیکنم و از این بابت ناراحت هستم. معصوم(ع) از او پرسید در طول روز چه میکنی؟ گفت بخشی را به کسب حلال مشغول هستم، بخشی را به خانواده کمک میکنم و بخشی را هم با فرزندانم بازی میکنم (مضمون روایت). معصوم(ع) فرمودند: مگر اینهایی که گفتی چیزی غیر از عبادت خداست؟از این روایت به نظر میرسد که نفس انجام عمل نیک همسو با میت و رضای الهی باشد. یعنی همین که آن شخص با فرزندانش بازی میکرده داشته عملی با نیت الهی انجام میداده. به عبارتی عمل او با رضای الهی در یک راستا بودند
من برای چندمین بار بر قرائت منابع اصیل دین و اجتناب از تحمیل پیش فرض ها بر دین تاکید میکنم. داشتن یک پیش فرض غلط باعث میشود تمام آنچه میبینیم و می شونیم حتی اگر روایت و آیه قرآن باشد را متناسب با آن پیش فرض تفسیر کنیم و به ذهن بسپاریم. به اصل روایتی که به آن اشاره کردید دقت کنید:
قَدْ رُوِيَ فِي الصَّحِيحِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا لَنُحِبُّ الدُّنْيَا فَقَالَ لِي تَصْنَعُ بِهَا مَا ذَا قُلْتُ أَتَزَوَّجُ مِنْهَا وَ أَحُجُّ وَ أُنْفِقُ عَلَى عِيَالِي وَ أُنِيلُ إِخْوَانِي وَ أَتَصَدَّقُ قَالَ لِي لَيْسَ هَذَا مِنَ الدُّنْيَا هَذَا مِنَ الْآخِرَةِ؛ به حضرت عرض کردم ما دنیا دوست هستیم. فرمود: تا با آن چه کار کنی؟ گفتم: تا با آن ازدواج کنم. حج بجا بیاورم. نفقه خانواده ام را بدهم. به دیگران برسانم و صدقه بدهم. حضرت فرمود: این دنیا نیست آخرت است.(1)
پی نوشت:
1. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج70 ؛ ص62.
یک سخنرانی از آقای رحیم پور شنیدم با عنوان ((عقل و نقل در قربانگاه مدرنیته)) . این را توصیه می کنم که گوش کنید. خیلی در راستای بحث ماست.
کاملاً اشتباه است!
از نظر درجهبندی کلی، منافق از همه بدتر است، مشرک در مکان بعدی است و کافر بعد از آنها
لینک: http://www.askdin.com/showthread.php?t=45403&p=640296&viewfull=1#post640296
مسئلهء بعدی این است که عرض شد برای بررسی احوالات یک فرد نیاز است تمام جوانب رفتار و اعمالش بررسی شود
"شمر" مسلمان ظاهری است و "حاتم طایی" کافر باطنی. بفرمائید جایگاه کدامیک بهتر است؟
سلام و عرض ادب
برادر گرامی
منظور بنده از مسلمان ظاهری ، کسی است که به تمام ظواهر اسلام عمل کند .
نه منافق
از نظر بنده منافق اصلا مسلمان نیست ، که ظاهری باشد!
منافق بسیاری از اوقات خلاف ظاهر عمل می کند.
کسی که با یهودیت محارب دوستی می کند(مانند شمر) ، ظاهر اسلام را حفظ نکرده !
چرا که دوستی با محاربین با اسلام ، با ظاهر اسلام در تعارض است.
منظور بنده از مسلمان ظاهری ، کسی است که به تمام ان چه در کتاب آمده عمل کند !
اما در اعتقاد خود مشکل داشته باشد و مانند ربات به انجام این اعمال بپردازد !
بدون شک منافق محارب ، حتی از مشرک و کافر غیر محارب پست تر است ،
چرا که مسلمان (تسلیم در برابر قوانین اسلام) نیست! و هدفش نابودی اسلام است.
شما میگوئید ممکن است آن فرد کافر بگوید از کمک به دیگران لذت میبرم پس به همین دلیل نیتش نفسانی است. اما من میگویم دقیقاً به همین دلیل که از کمک به دیگران لذت میبرد پس نیتش الهی است
سلام و عرض ادب
برادر گرامی
می دانید دلیل ابن ملجم برای ترور امیر مومنان چه بود؟
دلسوزی برای یتیمان صفین و نهروان!!!!!
انسان باید هدفی داشته باشد
اگر هدف صرفا خوب و بد دنیوی باشد
آخرت انسان را تباه خواهد کرد!
اما اگر هدف آخرت باشد
گاهی می توان از انجام امور خیر دنیوی ، مثل ترور امیر مومنان ،چشم پوشی کرد!!!!!
گاهی نیز می توان از عثمان دفاع کرد ! هر چند مطابق میل ما و مردم نباشد!(مانند دفاع حسنین از عثمان)
در پناه حق تعالی
[="Times New Roman"][="Black"]
مردهای مذهبی زیادی را میشناسم
زنهای مذهبی زیادی را میشناسم
سلام مجدد
فکر میکنم وقتی میگید زیاد، یعنی باید بالای بیست سی نفر زن و مرد باشند.
حالا شما ده نفر آقا و ده نفر خانمی که میشناسید معرفی کنید. البته اگر امکانش هست.
بگید از کجا میشناسیدشون، تقریبا چند سالشونه و چه نسبتی با شما دارند.
مثلا توی محل کارتون یه خانم همکار شماست و شما با فلان طریق از زندگی ایشان سر درآوردید
یا یک آقایی با شما درد و دل کرده و ....
متشکرم[/]
سلام مجدد خدمت همه دوستان و تشکر از مشارکت در بحث
دوستان بحثی که در این تاپیک پی گرفته می شود مجموعه ای از چند بحث دقیق کلامی و اخلاقی است. بنابراین خواهشی که از همه دوستان دارم این است که بحث را به دقت دنبال و سپس اظهار نظر کنند. سعی شود گفته ها مستند به آیات و روایات و یا بیانات و استدلال های علما و دانشمندان دینی باشد. مثال تنها برای تقریب به ذهن است ولی نمی تواند مماثلت کامل را در همه ابعاد به نمایش گذارد. بنابراین از مثال به عنوان استدلال استفاده نشود.
برای اینکه به حرفی که زده ام پایبند باشم بحث را با یک روایت پی میگیرم. البته روایت بسیار عمیق و دقیقی است.
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَيْسَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا مَوْلَاكَ- عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَيْسَانَ قَالَ أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ وَ أَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُكَ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنِّي وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ وَ نَشَأْتُ فِي أَرْضِ فَارِسَ وَ إِنَّنِي أُخَالِطُ النَّاسَ فِي التِّجَارَاتِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَأُخَالِطُ الرَّجُلَ فَأَرَى لَهُ حُسْنَ السَّمْتِ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ كَثْرَةَ أَمَانَةٍ ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأَتَبَيَّنُهُ عَنْ عَدَاوَتِكُمْ وَ أُخَالِطُ الرَّجُلَ فَأَرَى مِنْهُ سُوءَ الْخُلُقِ وَ قِلَّةَ أَمَانَةٍ وَ زَعَارَّةً ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأَتَبَيَّنُهُ عَنْ وَلَايَتِكُمْ فَكَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ فَقَالَ لِي أَ مَا عَلِمْتَ يَا ابْنَ كَيْسَانَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَذَ طِينَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِينَةً مِنَ النَّارِ فَخَلَطَهُمَا جَمِيعاً ثُمَّ نَزَعَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ وَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ فَمَا رَأَيْتَ مِنْ أُولَئِكَ مِنَ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ هَؤُلَاءِ مِنْ قِلَّةِ الْأَمَانَةِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ الزَّعَارَّةِ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ النَّارِ وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ؛
از عبد الله بن كيسان از امام صادق (ع) گويد: به او گفتم: قربانت، من عبد الله بن كيسان چاكر شما هستم، فرمود: نژاد تو را مىشناسم ولى خود تو را نمىشناسم (يعنى شيعه بودنت را نمىدانم- از مجلسى ره) گويد: به آن حضرت گفتم: من در كوهستان زائيده شدم و در سرزمين فارس بزرگ شدم، من در بازرگانى و جز آن با مردم آميزش دارم، با مردى در آميزم و ببينم كه خوش رفتار و نيكو كردار است و خوش اخلاق و امانتدار است و او را وارسم و بفهمم با شما دشمن است، و با مردى آميزش كنم و از او بدرفتارى و بی پروائى در امانت و در درندگى و كج خلقى (فساد و تبهكارى خ ل) بينم و او را وارسم و بفهمم كه دوست شما است، اين چگونه می شود؟ به من فرمود: اى پسر كيسان، به راستى خدا عز و جل از سرشت بهشت و سرشت دوزخ بر گرفت و آنها را با هم در آميخت و اين دو از هم به خود بر گرفتند، تو در آنها هر چه امانت دارى و خوش رفتارى و خوش روشى بينى از آن است كه با سرشت بهشتى سائيده اند و آنها برگردند بدان چه از آن آفريده شدند و آنچه در اينان از بی پروائى در امانت و بد خلقى و درندگى و تباهى بينى از آن است كه سرشت دوزخى به آنها سائيده و اثر كرده و آنها بر گردند بدان چه از آن آفريده شدند.(1)
پی نوشت:
- الكافي، ج2، ص4و5.
این روایت به همراه ده ها روایت دیگر از یکی از پیچیده ترین بحث های مرتبط با خلقت و نظام حسابرسی الهی پرده بر میدارد. این بحث با کلیدواژه های طینت ناری و طینت نوری در روایات مطرح شده است. با توجه به این روایات هر انسان دارای یک طینت اصلی و یک طینت عارضی است که ممکن است یکی نوری و دیگری ناری باشد. طینت اصلی اعتقادات فرد را تعیین میکند و طینت عارضی اعمال و رفتار او را. طینت عارضی در مراحل برزخ و قیامت از طینت اصلی جدا می شود و عاقبت فرد با طینت اصلی رقم می خورد.
به این روایت دقت کنید:
قَالَ رَجُلٌ لِامْرَأَتِهِ: اذْهَبِي إِلَى فَاطِمَةَ ع بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَلِيهَا عَنِّي، أَنَا مِنْ شِيعَتِكُمْ، أَوَ لَسْتُ مِنْ شِيعَتِكُمْ فَسَأَلَتْهَا، فَقَالَتْ ع: قُولِي لَهُ: إِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أَمَرْنَاكَ، وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاكَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا، وَ إِلَّا فَلَا. فَرَجَعْتُ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: يَا وَيْلِي- وَ مَنْ يَنْفَكُّ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْخَطَايَا، فَأَنَا إِذَنْ خَالِدٌ فِي النَّارِ، فَإِنَّ مَنْ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِهِمْ فَهُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ. فَرَجَعَتِ الْمَرْأَةُ فَقَالَتْ لِفَاطِمَةَ ع مَا قَالَ لَهَا زَوْجُهَا. فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع: قُولِي لَهُ: لَيْسَ هَكَذَا [فَإِنَ] شِيعَتَنَا مِنْ خِيَارِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ كُلُّ مُحِبِّينَا وَ مُوَالِي أَوْلِيَائِنَا، وَ مُعَادِي أَعْدَائِنَا، وَ الْمُسَلِّمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ لَنَا- لَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنَا إِذَا خَالَفُوا أَوَامِرَنَا وَ نَوَاهِيَنَا- فِي سَائِرِ الْمُوبِقَاتِ، وَ هُمْ مَعَ ذَلِكَ فِي الْجَنَّةِ، وَ لَكِنْ بَعْدَ مَا يُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلَايَا وَ الرَّزَايَا، أَوْ فِي عَرَصَاتِ الْقِيَامَةِ بِأَنْوَاعِ شَدَائِدِهَا، أَوْ فِي الطَّبَقِ الْأَعْلَى مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذَابِهَا- إِلَى أَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ- بِحُبِّنَا- مِنْهَا، وَ نَنْقُلَهُمْ إِلَى حَضْرَتِنَا؛
مردى به همسرش گفت نزد فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله برويد و از او بپرسيد آيا من از شيعيان شما هستم يا نيستم، آن زن رفت و سؤال كرد. فاطمه سلام اللَّه عليها فرمود: اگر به گفته هاى ما عمل می كنى و از منهيات ما دست می كشى شيعه هستى. اگر به گفته هاى ما توجهى ندارى و از منهيات ما هم دست برنمی دارى از شيعيان ما به حساب نمی آیی. او برگشت و جريان را به شوهرش اطلاع داد. شوهرش گفت: واى بر من! چه کسی است که اهل گناه نباشد. با این وصف من در جهنم مخلد خواهم شد. زيرا هر كس شيعه نباشد در جهنم است. زن برگشت و جريان را به حضرت فاطمه عليها السلام گفت: فاطمه فرمود: به شوهرت بگو اين طور نيست كه خيال كرده اى،(هر کس شیعه نباشد جهنمی است). شيعيان ما از نيكان اهل بهشت هستند. (شیعیان در بهترین جایگاه بهشت قرار دارند). اما همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما، كسانى كه با قلب و زبان سخنان ما را قبول دارند، اگرچه اينها از شيعيان ما نيستند چون كه اوامر ما را انجام ندهند و از منهيات ما دست باز ندارند و مرتكب گناهان شوند، اما در عین حال همه اينها اهل بهشت می باشند. اما بعد از اينكه از گناهان پاك شوند و گرفتار انواع مصيبتها و مشكلات شوند و يا در قيامت با انواع سختيها گرفتار گردند، و يا در طبقه اول جهنم معذب شوند و بعد ما آنها را نجات می دهيم و در کنار خود جای می دهیم.(1)
- بحار الانوار، ج65، ص155.
[="Tahoma"][="Navy"]"هیتلر" به برخی کشورها حمله کرده و انسانهایی را کشته است. "عُمَر" هم به کشوری حمله کرده و انسانهایی را کشته است. هر دو حمله هم مورد تایید اسلام نیست. اما برخورد ما با "هیتلر" و "عمر" دو گونهء کاملاً متفاوت است. یا مثلاً میبینیم در برخی قوانین اسلامی، مسلمانان بر کفار برتریهایی دارند فرضاً یک مسلمان میتواند یک مرد کافر را به بردگی بگیرد و از او کار بکشد یا زنی کافر را به کنیزی بگیرد و از او استفاده جنسی کند. در حالیکه ممکن است آن زن کافر یک زن بخشنده، پاکدامن، راستگو و امانتدار باشد، اما آن مسلمان مردی زناکار، بخیل، دروغگو، دزد و خیانتکار. بعد آن انسان با آن خصوصیات مثبت باید به کنیزی انسانی با چنین خصوصیات منفی درآید. اینها باعث میشود که من شبههء طرح شده را متوجه اصل اسلام بدانم و اگر شما پاسخی برای رفع این شبهه دارید ممنون میشوم بفرمائید
سلام
این مطلب غیر از معیار بودن ملاک های ظاهری برای مسلمانی است که مطرح کردید. هرچند به نظر می رسد اینجا هم یک مساله ظاهری یعنی اسلام ظاهری بر یک کمال واقعی برتری داده شده است. اول اینکه مطلب به نحوی که شما طرح کردید نیست. بحث بحث اجتماعی است نه فردی و برتری دادن اجتماع مسلمین بر غیر مسلمین یک مساله مهم است چه اینکه ظاهر اسلام که تسلیم امر خدا بودن است بر غیر آن برتری واقعی دارد ولو اینکه به قیاس افراد در مواردی خلاف آن باشد.
البته احکام برده داری نیز دیگر موضوعیت ندارد. آن یک حکم مقابل به مثل بوده و امروز وجهی برایش نیست.
یا علیم[/]
سلام
من شخصی مانند مهاتما گاندی را از خیلی از مسلمانان بیشتر قبول دارم عقیده ام این فرموده امام حسین(ع):اگر دین ندارید آزاده باشید.
سلام
من شخصی مانند مهاتما گاندی را از خیلی از مسلمانان بیشتر قبول دارم عقیده ام این فرموده امام حسین(ع):اگر دین ندارید آزاده باشید.
سلام و عرض ادب
گاندی خود در باطن پذیرای اسلام بوده
اینکه او را مسلمان (تسلیم شده در برابر قدرت واحد) بدانیم ، دور از حقیقت نیست
گاندی میگوید:
مبارزه خود علیه استعمار انگلیس را از حسین (ع) آموختم
که چگونه در برابر استبداد مقاومت کرد.
گاندی حسین(ع) را رمز فهم خود از قرآن میدانست
چرا که قرآن انسانها را به عدالت فرا میخواند.
گاندی در اواخر عمر، در نماز های جمعی ی صبح گاهی، برای القای نظر خود مبنی بر یگانگی ی مطلوبهای همه ی ادیان، و پر کردن شکاف میان مسلمانان و هندوان، از نماز گزاران می خواست که به آیاتی از قرآن، متون مقدس هندو و انجیل گوش بدهند. [=nassim-regular]
نماد برتری مسلمانان به یکدیگر ، تقوای آنهاست
افراد بسیاری پذیرای حقیقت اسلام بوده اند
هر چند این حقیقت را ،به دلایل شخصی ،یا اجتماعی ، پنهان نگه داشته اند( مانند ابوطالب پدر علی(ع) )
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شما در بخش ابتدایی گفتید که خداوند به عملی امر کرده به این دلیل که آن عمل خوب است.
سلام و عرض ادب
برادر گرامی
آیا عمل کشتن ، خوب است؟
بدون شک خیر
کشتن زمانی خوب می شود ، که خداوند امر به آن کند!
حال اگر شخصی با نیت شخصی کشتن را خوب بداند ،
شروع به ترور می کند ،
امروز عمر ، فردا عثمان ، پس فردا علی(ع) و الی آخر ...
[=nassim-regular]
[=nassim-regular]
نوشته اصلی توسط Reza-D
آنچه در برداشت شیعی از صریح آیات و روایات مسلم است این است که یک چیز چون خوب بوده است خداوند به آن امر کرده است. و چون بد بوده خداوند از آن نهی نموده است. یعنی خوبی و بدی یک کار در ذات و واقع آن کار و قبل از تعلق امر و نهی دینی به آن وجود داشته است و دین تنها کاشف و راهنما از آن است
برداشت آقای بدیع از اون آیات و روایات اشتباه است. البته من نمی دونم چه آیه ای یا روایتی این را گفته اما برداشت ایشون اشتباه است. بنده حسن و قبح ذاتی اعمال را قبول دارم ولی معتقدم که دین برای کشف حسن و قبح ذاتی اعمال نیست. دلایلش زیاد است که در تاپیک هایی هم به آن به طور اشاره ای پرداخته ام. مثل تاپیک ((خدای فعال یا خدای تابع؟)) اما در یک متنی به طور کامل بحث کردم که می خواستم برای این سایت بفرستم منتها به دلیل این که متن خیلی زیاد بود امکان بررسی نداشت. در اون متنم که عنوانش را ((بررسی عوامل رشد سکولاریسم در ایران)) گذاشتم در این مورد بحث کردم.
من فکر میکنم شما به طور کامل در جریان بحث قرار ندارید و نوشته های بنده را به صورت کامل دریافت نکردید. من بارها تاکید کردم دوستان از اظهارنظرهای عجولانه و طرح ادعاهای اثبات نشده پرهیز کنند. اگر میخواهید ادعایی را مطرح کنید یا به طور کلی مطرح نکنید و یا به همراه مستندات ذکر کنید. اینکه طولانی میشود و یا در جای دیگر گفته ام خیلی جالب نیست. البته قبول دارم ممکن است از موضوع تاپیک فاصله بگیریم و بحث متشتت شود. ولی به هر حال موضع گیری های سلیقه ای هم مشکلی را حل نمی کند. به هر حال بنده توضیح بیشتری را در رابطه با آنچه گفتم عرض میکنم. ان شا الله که شبهه شما برطرف شود.
آنچه بنده از آن در این بحث استفاده کردم مطابق مذهب کلامی اعتزال است که قاطبه علمای شیعه بر آن اتفاق نظر دارند. در مقابل مذهب اشعری قائل به نظریه امر الهی است و معتقد است امر و نهی الهی جعل ارزش میکند نه کشف ارزش. بنابراین اگر معتقد باشید که دین کشف ارزش نمی کند ناچارا باید قائل به نظریه امر الهی باشید و معتقد باشید که دین جعل ارزش میکند. ولی قطعا چنین نظری ندارید و نمی توانید از آن دفاع کنید.
ممکن است آنچه شما را به اشتباه انداخته این باشد که فکر میکنید کاشف بودن دین از حسن و قبح به این معنا است که تنها کارکرد دین کشف حسن و قبح است. (که قطعا این گونه نیست) و یا فکر میکنید وقتی یک معتزلی میگوید دین کشف ارزش میکند معتقد است دین به هیچ عنوان نمی تواند جعل ارزش کند. (که این هم مردود است) کسی که مختصر اطلاعی از نظریه حسن و قبح داشته باشد میداند که برای اینکه قائل به نظریه حسن و قبح ذاتی و یا عقلی شوی لازم نیست ثابت کنی که ارزش ها بالجمله ذاتی و عقلی است. حتی اگر فی الجمله هم این را ثابت کنی جز مدافعین حسن و قبح ذاتی و عقلی قرار میگیری. چراکه قائیلن به نظریه امر الهی حتی در مورد حسن و قبح اصول اخلاقی هم غیر واقع گرا هستند.
برای تکمیل بحث و اثبات جایگاه منحصر به فرد دین در اخلاق به کارکردهای دین در ابعاد بینشی، انگیزشی و کنشی اخلاق اشاره میکنم:
نقش اخلاق در بعد بینشی
تعریف مفهومی و توسعه مصداقی
اگرچه حسن و قبح ذاتی اشیا است و عقل به خاطر خاصیت واقع نمایی خود میتواند آن را کشف کند اما بُرد شناختی عقل تنها در اصول و مفاهیم کلی اخلاق است. تا آنجا که ممکن است در مصداق یابی کاملا دچار اشتباه شود. مثلا مفهوم برّ(نیکی) یک مفهوم کاملا شناخته شده و مورد احترام در میان جاهلیت قبل از اسلام بود. اما در تعریف و مصادیق آن بی نهایت به بیراهه رفته بودند و مثلا از پنجره داخل شدن را نوعی نیکی میدانستند. در همین فضا آیه شریفه نازل شد:
«لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نیکوکاری آن نیست که روی به جانب مشرق یا مغرب کنید (چه این چیز بیاثری است) لیکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارایی خود را در راه دوستی خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان و گدایان بدهد و در آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز به پا دارد و زکات مال (به مستحق) بدهد، و نیز نیکوکار آنانند که با هر که عهد بستهاند به موقع خود وفا کنند و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. (کسانی که بدین اوصاف آراستهاند) آنها به حقیقت راستگویان و آنها به حقیقت پرهیزکارانند.»
پی نوشت:
1. بقره/ 177.
نقش دین در بعد انگیزشی:
قرآن کریم هر عملی را دارای بازخورد و نتیجه میداند. این نتایج از لحظه انجام عمل ممکن است شامل حال انجام دهنده آن شود. از اینرو در همین زندگی دنیایی نتیجۀ عمل قابل مشاهده است. در آیاتی از قرآن به این نتایج اشاره شده است:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا؛ و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت.»(1)
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون؛ و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان می آوردند و تقوا پيشه می كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها می گشوديم ولى (آنها حق را) تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.(2)
«وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُون؛ و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (3)
اگر چه اخلاق دارای آثار دنیوی است، اما گاه اعمال خوب و بد انسان ممکن است خیلی بزرگتر از این باشد که این دنیا بتواند پاداش یا مجازات آن را بدهد. بنابراین قرآن کریم جایگاه اصلی ظهور و بروز اعمال را آخرت میداند.
ب) ثمرات اخروی اخلاق در قرآن
انگیزش در قرآن با معادباوری در آن پیوند خورده است. قرآن کریم با ترسیم و معرفی دنیای پس از مرگ، آنجا را محلی برای حسابرسی و پاداش و عقاب دانسته است.
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى؛ و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قيامت، او را نابينا محشور می كنيم!(4)
«وَ الَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ وَ لَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِ وَ لَا يَزْنُونَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا؛ و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمىخوانند و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمی كشند و زنا نمىكنند و هر كس چنين كند، مجازات سختى خواهد ديد! عذاب او در قيامت مضاعف می گردد، و هميشه با خوارى در آن خواهد ماند!(5)
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْآنهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى می بخشد؟! به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد. اين براى شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد! (اگر چنين كنيد) گناهانتان را می بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل می كند كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى می دهد و اين پيروزى عظيم است!»(6)
پی نوشت:
1. (طه/ 124)
2. (اعراف/ 96)
3. (هود/ 117)
4. (طه/ 124)
5. (فرقان/68-69)
6. (صف/10-12)
نقش دین در بُعد کنشی
معنابخشی به فعل اخلاقی
شرط اول فضیلت اخلاقی از نگاه قرآن صالح بودن آن است. اما صالح بودن یک عمل به تنهایی باعث نمیشود، آن عمل با هر شرایطی که صادر شود، به عنوان یک فضیلت اخلاقی محسوب شود. صالح بودن شرط لازم برای فضیلت اخلاقی است، اما کافی نیست. به عبارت دیگر عمل صالح بودن، بخشی از یک فضیلت اخلاقی است و آنچه آن را کامل میکند، انگیزۀ فاعل آن است. قرآن با تعبیر ایمان، به نقش انگیزه به عنوان شرط دیگر فضیلت اخلاقی و مکمل حُسن فعلی، اشاره کرده است.
همانطوری که گفته شد رفتار اخلاقی میتواند در سه سطح ظهور و بروز پیدا کند. قالب و ظاهر رفتار با انگیزه منفی، رفتار با نیت انسانی و رفتار با نیت الهی. جز دین صحیح نمی تواند رفتار اخلاقی در سطح سوم را رقم زند.