*** درسنامه ی مهدویت ***
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
انشاءالله در این تاپیک یه سلسله مقاله در باب مهدویت بصورت درسنامه ای ارائه میشه، این تاپیک حالت درسنامه ای داره و قرار نیست در اون بحثی صورت بگیره، و پستهای از این دست حذف خواهند شد، دوستان هر نوع مطلبی در این رابطه دارن می تونن در تاپیک دیگه ای مطرح بفرمان تا در اونجا راجع بهش صحبت بشه، روشنه که این تاپیک مجال پرداختن تفصیلی به همه ی وجوه مساله ی مهدویت نیست ولی سعی بر اینه که اهم مباحث مهدویت مورد بحث قرار بگیره، همینطور اختلاف نظر جزئی درون یه گفتمان کاملا طبیعیه و شبیه جاهای دیگه نقل این سلسله مقالات هم لزوما به معنی تایید کامل مضمون اونا نیست...
فهرست مقالات:
1-شناخت امام زمان(عج)
2-نسب حضرت مهدی(عج)
3-پدر حضرت مهدی(عج)
4-مادر حضرت مهدی(عج)
5-ولادت حضرت مهدی(عج)
6-نام حضرت مهدی(عج)
7-القاب حضرت مهدی(عج)
8-شمایل و ویژگی های حضرت مهدی(عج)
9-آغاز امامت امام مهدی(عج)
10-غيبت حضرت مهدي(عج)
11-فلسفه و علل غيبت
12-فوايد امام غايب
13-فرمايشات حضرت مهدي(عج)
14-ملاقات با حضرت مهدی(عج) از پندار تا واقعيت
15-همسر و فرزند حضرت مهدي(عج) آری يا نه؟
16-محل زندگي حضرت مهدي(عج)
17-انحراف از مهدويت(1)
18-انحراف از مهدويت(2)
19-انتظار در فرهنگ شيعه
20-منتظر، فضيلتها، مسئوليتها
21-غيبت كبرا و نيابت عام
22-رجعت
23-عصر ظهور
شناخت امام زمان(عج)
پيش درآمد
از شناخت خداوند تا شناخت امام زمان (عج)
هدف از آفرينش، بندگي خداوند متعال است[1] و اساس و پايه بندگي، شناخت او است.[2] عاليترين تبلور اين معرفت، شناخت پيامبر(ص) و اوصيای او است. بي گمان يكي از وظايف مهم بندگان در مقابل پروردگار، شناخت آن وجود مقدس است. اين معرفت زماني به كمال ميرسد كه پيامبران خداوند ـ به ويژه پيامبر خاتم(ص) ـ را به خوبي شناخته باشند. اين مهم نيز حاصل نمي گردد؛ مگر با شناخت اوصياي او به خصوص آخرين حجّت الهي.
امام حسين بن علي(ع) به اصحاب خود فرمود: «أَيهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلا لِيعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ»؛ «اي مردم! همانا خداوند متعال بندگان را نيافريد، مگر براي آنكه او را بشناسند. پس در آن هنگام كه او را شناختند، بندگي او را خواهند كرد. و آن هنگام كه او را بندگي كردند، با عبادت او از عبادت غير او بي نياز ميگردند». شخصي پرسيد: «اي پسر رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت، معناي شناخت خدا چيست؟» سالار شهيدان(ع) در پاسخ فرمود: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامهم الَّذِي يجِبُ عَلَيهِمْ طَاعَتُهُ»؛[3] «معرفت خدا عبارت است از اينکه اهل هر زمان امامي را كه اطاعتش بر آنان واجب است، بشناسد».
بنابراين به روشنی معلوم میشود كه شناخت امام، از معرفت خداوند جدا نيست؛ بلكه يكی از ابعاد آن است. در دعايی صادر شده از ناحيه مقدسه آمده است:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حجّتكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حجّتكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»؛[4] «خدايا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناساني، پيامبرت را نمي شناسم. خدايا! رسول خود را به من بشناسان که اگر رسول خود را به من نشناساني، حجّت تو را نمي شناسم. خدايا! حجّتت را به من بشناسان که اگر حجّت خود را به من نشناساني، از دين خود گمراه ميشوم».
امامت نقش اساسی در حفظ نظام و كمال بشر و حركت او به سوي خدا و اجراي احكام الهی دارد و اطاعت امر امام، از نظر شرع و عقل واجب است. از اين رو در وجوب شناخت امام ـ بر حسب حكم عقل و شرع ـ جاي هيچ گونه ترديد و شبههاي نيست؛ زيرا هم مقدمه اطاعت است و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بيهوده خواهد بود، و هم بر حسب آنچه در روايات استفاده ميشود، بالخصوص واجب است.[5]
اميرمؤمنان علي(ع) در اين باره فرمود:«... وَ إِنَّمَا الائِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَي عِبَادِهِ و لايدْخُلُ الْجَنَّةَ إلا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لايدْخُلُ النَّارَ إِلامَنْ أَنْكَرَهُم»؛[6] «پيشوايان، مديران الهي بر مردمند و رؤساي بندگان او هستند. هيچ کس ـ مگر شخصی که آنها را بشناسد و آنان نيز او را بشناسند ـ وارد بهشت نخواهد شد. و کسي ـ جز آنکه آنها را انکار کند و آنان نيز او را انکار کنند ـ داخل دوزخ نگردد».
اگر براي كسي اين معرفت به دست آمد، هرگز تقديم يا تأخير ظهور مهدي آل محمد(ع) گرد ملال بر خاطرش ننشاند.
وقتي ابو بصير از حضرت صادق(ع) پرسيد: آيا براي من افتخار حضور درمحضر قائم آل محمد(ع) حاصل ميشود؟ آن حضرت فرمود: «أَ لَسْتَ تَعْرِفُ إِمَامَكَ»؛ «آيا امام خود را نميشناسي؟» عرض كرد: ميشناسم؛ به خدا سوگند! شما هستيد.
پس آن حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ مَا تُبَالِي يا أَبَا بَصِيرٍ أَلا تَكُونَ مُحْتَبِياً بِسَيفِكَ فِي ظِلِّ رِوَاقِ الْقَائِمِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِ»؛[7] «به خداوند سوگند! [در اين صورت] هيچ جاي نگراني نيست! اگر اين توفيق را نيابي كه به همراه قائم (عج) ، شمشير به دست گرفته باشي»؛ يعني، با اين شناخت به درجه كسي رسيدهاي كه در جوار حضرت مهدی (عج)، در راه خدا به جهاد بر ميخيزد.
امام همچنين میفرمايد: «...اعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ إِمَامَكَ لَمْ يضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الاَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ يقُومَ صَاحِبُ هَذَا الاَمْرِ كَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كَانَ قَاعِداً فِي عَسْكَرِهِ لا بَلْ بِمَنْزِلَةِ مَنْ قَعَدَ تَحْتَ لِوَائِهِ...»؛[8] «امام خود را بشناس! پس همانا هنگامی که امام خود را شناختی، هيچ آسيبی به تو نخواهد رسيد؛ از اينکه امر ظهور جلو بيفتد و يا اينکه عقب بيفتد. هر کس که امام خويش را شناخت و آن گاه پيش از آنکه صاحب الامر قيام فرمايد از دنيا رفت، بسان کسی است که در سپاه آن حضرت حضور پيدا کرده است. نه، بلکه بسان کسی است که زير پرچم ايشان حاضر شده باشد...».
...
راههای شناخت امام(ع)
عمدة راههايي که در شناخت امام میتوان از آن استفاده کرد، سه راه است:
1. نص
نص؛ يعنی، تعيين و تصريح پيغمبر(ص) که مفادش خبر دادن از نصب الهي و يا نصب امام به امر الهي است. در نوع اوّل نصب بدون واسطه انجام شده و فعل الهي است و نص پيغمبر(ص) ، مثل خبر دادن از آن است. در نوع دوم فعل الهي، با واسطه پيغمبر(ص) است که به امر خدا انجام ميشود و استناد آن به او، مانند استناد افعال ملائکه به خداوند است.
2. كرامت
ظهور کرامت به دست کسي که مدعي امامت باشد، دليل بر صدق ادعاي او است و به بيان برخی از بزرگان، دليل بر نصّ و نصب او از جانب خداوند است. در اين مسأله دو ديدگاه هست: يکي اينکه کرامت مستقلاً دليل بر امامت است و ديگري اينکه دليل اصلي، نصب و نص پيغمبر(ص) يا امام سابق است و کرامت، دليل بر نصب است. اگر نص مفقود باشد و کرامت باشد، کرامت، دلالت می کند كه نص بر صاحب کرامت بوده و به دست ما نرسيده است.
3. سيرة عملي
اخلاق و رفتار، وضع زندگي و علم و دانش يکي از راههاي شناخت امام، برای کسانی است که اهليّت تشخيص را داشته باشند و بتوانند از اخلاق، سلوک، گفتار و برخوردهاي گوناگون، صاحب اين مقام را بشناسند.[9]
امروزه با توجه به انبوه روايات معتبر، راه براي شناخت امام زمان(ع) باز است. هشتمين پيشواي شيعيان امام علي بن موسي الرضا(ع) می فرمايد: «...الاِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَي عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَي اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ الاِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ الاِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لايُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لايُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لا لَهُ مِثْلٌ وَ لا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ...»؛[10]
«امام امانت دار الهي در ميان خلقش، حجّت او بر بندگانش، خليفة او در سرزمين هايش، دعوت کننده به سوي خدا و دفاع کننده از حقوق واجب او بر بندگان است. امام پاک از گناه و به دور از عيبها است. دانشها به او اختصاص دارد و او به بردباری شناخته ميشود. امام نظام دهنده به دين و باعث سربلندي مسلمانان و خشم منافقان و از بين رفتنِ کافران است. امام يگانة روزگار خويش است. هيچ کس در مقام، به منزلت او نزديک نمي شود و هيچ دانشمندی با او برابري نمي کند و جايگزينی براي او پيدا نمي شود و شبيه و مانند ندارد. همه فضيلتها مخصوص او است، بدون آنکه آنها را طلب کرده باشد. اين امتيازي از طرفِ فضل کننده بسيار بخشنده، براي امام است...».[11]
به راستي با شناخت همين چند ويژگي ، قدم بلندي در راه شناخت امام برداشته ميشود و آن گاه نوبت به اطاعت و فرمان برداري ميرسد.[12]
...
آثار شناخت و اعتقاد به امام زمان (عج)
1. محبت و دوستي امام
يکي از وظايف مهم شيعيان، محبت و دوستی امام است و حتّی از برجسته ترين آثار معرفت او، محبت به آن وجود مقدّس است. اين شناخت به هر ميزان بيشتر باشد، محبت آنان فزون تر میشود و هر قدر محبت بيشتر شد، نشان از وجود سنخيت با آن انوار مقدس است. اين هم سنخي نيز هر قدر افزايش يابد، نشان از تقرّب به ذات اقدس الهي است و اين والاترين کمال است.
از آنجايي که خود پيشوايان معصوم(ع) به مقام والاي امام و امامت شناختي کامل دارند؛ وقتي سخن از يك امام پيش ميآيد، در نهايت بزرگداشت از او ياد ميكنند.
رسول اكرم(ص) آن گاه كه سخن از آخرين وصي خود به ميان ميآورد، در نهايت احترام از زيباترين واژگان محبت بهره برده، می فرمايد: « بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ عَلَيهِ جُيوبُ النُّور...»؛[13] «پدر و مادرم فدايش باد كه او هم نام من و شبيه من و شبيه موسي بن عمران است كه بر او نور هايي احاطه دارد...».
امام علي بن ابيطالب(ع) نيز ميفرمايد: «فَانْظُرُوا أَهْلَ بَيتِ نَبِيكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فَانْصُرُوهُمْ، فَلَيفَرِّجَنَّ اللَّهُ [الْفِتْنَةَ] بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ. بِأَبِي ابْنُ خِيرَةِ الامَاءِ»؛[14] «شما همواره به اهل بيت پيامبرتان نگاه كنيد؛ اگر آنان ساكت شدند و در خانه نشستند، شما نيز سكوت كرده، به زمين بچسبيد و اگر از شما ياري طلبيدند، به ياري آنان بشتابيد. خداي متعال به دست مردي از ما اهل بيت، ناگهان فرج عنايت خواهد كرد. پدرم فداي او باد كه فرزند بهترين كنيزان است».
حضرت حسين بن علي(ع) نقل کرده است: مردي نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدي (عج) پرسيد. ايشان وقتی صفات او را ذكر كرد، با حالتي سرشار از عشق و شيدايي، به سينه خود اشاره كرده، آهي كشيد و از شدت اشتياقِ به ايشان، به سينه خود اشاره فرمود (وَ أَوْمَأَ بِيدِهِ إِلَي صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَي رُؤْيتِهِ).[15]
ابوحمزه ثمالي ميگويد: «روزي نزد امام باقر(ع) بودم که فرمود: «اي اباحمزه! يكي از امور يقينی ـ كه خداوند آن را حتمي ساخته است ـ قيام قائم ما اهل بيت است و اگر كسي در آنچه که ميگويم ترديد كند، خداوند را در حالي ملاقات خواهد كرد كه به او كافر شده و انكار كنندة او است. سپس فرمود: پدر و مادرم فداي او كه هم نام من و هم كنيه من است و هفتمين فرد پس از من ميباشد».[16]
خلاد بن صفار ميگويد: از امام صادق(ع) سؤال شد: آيا قائم به دنيا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيامَ حَياتِي»؛[17] «خير! اگر او را درك كردم، در ايام زندگاني ام خدمت گزار او خواهم بود».
آن حضرت در روايتی ديگر فرموده است: «...أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لابْقَيتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الامْرِ»؛[18] «به درستي اگر من آن روز را درك ميكردم، جانم را براي صاحب اين امر نگه ميداشتم».
امام علي بن موسي الرضا(ع) فرمود: « بِأَبِي وَ أُمِّي! سَمِيّ جَدِّي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ عَلَيهِ جُيوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعَاعِ ضِياءِ الْقُدْسِ...»؛[19] «پدر و مادرم فداي تو كه هم نام جدّم و شبيه من و شبيه موسي بن عمراني...».
2. نجات از مرگ جاهلي
در روايات فراواني وارد شده است: «هر كس از دنيا برود و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است». اين روايت در مورد شناخت و معرفت تمامي ائمه(ع) صادق است؛ ولي در خصوص حضرت مهدي (عج) نيز رواياتي وارد شده است.
معاوية بن وهب گويد: «شنيدم از امام صادق(ع) ميفرمايدكه رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ ماتَ لايعرِفُ اِمامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليةً»؛[20] «هر كس بميرد در حالي كه امام خودش را نميشناسد، به مرگ جاهلي مرده است».
محمدبن عثمان عَمري گويد: از پدرم شنيدم كه ميگفت: من در حضور ابومحمد حسن بن علي(ع) بودم. از آن حضرت دربارة اين خبر ـ که زمين تا روز قيامت از حجّت خداوند بر خلقش خالي نيست و هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است ـ پرسيده شد؛ فرمود: «إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ»؛ «به راستي اين درست است؛ چنان كه روز درست است». به او عرض شد:اي فرزند رسول خدا! حجّت و امام بعد از شما كيست؟ فرمود: «ابْنِي مُحَمَّدٌ وَ هُوَ الاِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيةً أَمَا إِنَّ لَهُ غَيبَةً يحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ وَ يهْلِكُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ وَ يكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ يخْرُجُ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي الاعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْكُوفَةِ»؛[21] «پسرم محمد؛ او امام و حجّت بعد از من است. هر كس بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. آگاه باشيد براي او غيبتي است كه نادانان در آن سرگردان ميشوند و اهل باطل در آن هلاك ميگردند و كساني كه براي آن، وقت معيّن كنند، دروغ ميگويند. سپس خروج ميكند و گويا به پرچمهاي سپيدي مينگرم كه بر بالاي سر او در نجف كوفه در اهتزاز است».
مرگ جاهلي؛ يعني، مردنِ بدون شناخت خدا و رسول او(ص) . كسي كه امام زمان خود را نشناسد، در واقع از گمراهي زمان جاهليت ـ كه خدا و پيغمبر(ص) را نميشناختند ـ خارج نشده است. بنابراين، اگر معرفت خدا و رسول او، به معرفت امام زمان (عج) منتهي نشود، فايده ای برای انسان نخواهد داشت و او را دين دار نميكند.
شخصي از امام صادق(ع) پرسيد: منظور از جاهليت، جهل مطلق و نسبت به همه چيز است يا فقط نشناختنِ امام است؟ آن حضرت فرمود: «جَاهِلِيةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ»؛[22] «منظور، جاهليت كفر و نفاق و گمراهي است».
پس نتيجة عدم شناخت امام زمان (عج)، کفر و نفاق و گمراهي است. البته ممکن است نشناختن، در اثر عدم معرفي امام زمان (عج) از سوی خدا باشد (بدون كوتاهي خود شخص). اين حالت «ضلال» ناميده ميشود و مرادف با «استضعاف» است. در اين حالت، شخص مقصر نيست؛ ولي به هر حال از هدايت الهي و دين داري محروم گشته است. حالت كفر و نفاق مربوط به شخصي است كه برايش معرفي الهي صورت گرفته؛ ولي او در پذيرفتن آن كوتاهي كرده است. اين دو حالت دارد: يا انكار و عدم تسليم خود را به صراحت ابراز ميدارد كه كفر ناميده ميشود و يا آن را مخفي ميدارد كه «نفاق» است. در هر سه صورت، شخص از مسير عبوديت خداوند، دور افتاده.
پس شناخت و پيروی از اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، نه از باب تعبّد؛ بلکه به حکم عقل انسان است. چرا که انسان خداشناس راهي به سوي خدا ندارد؛ مگر از طريقي که خودِ خداوند قرار داده است. جز از اين راه، نمي تواند از رضا و خشم الهی آگاه شود. مراجعه مردم به ائمه اطهار(ع)، از باب مراجعه نادان به دانا است. اين يک حکم عقلي است؛ همچنان که عاقل در امور مادّي و دنيوي خود، به دانا و متخصصِ آن مراجعه ميکند، در امور معنوي و غير مادي نيز عقل همين گونه حکم ميکند.[23]
...
مهدی شخصی و مهدی نوعی[24]
بحث دربارة مهدي شخصي و نوعي، ارتباط مستقيمي با موضوع شناخت حضرت مهدي (عج) دارد. لفظ «مهدي» مفهوم عامی دارد و به كار بردن آن به هر فردی كه خدا او را هدايت كرده باشد، جايز است. با اين مفهوم همه پيامبران و اوصيا(ع) ، مهدي هستند و به كار بردن آن در حقّ شخص پيامبر(ص) و اميرمؤمنان و ساير امامان(ع) جايز است؛ زيرا همه مهدي و هدايت شده اند. حتی به كار بردن اين واژه دربارة افراد ديگري كه در مكتب آن بزرگواران تربيت و هدايت يافته اند، جايز است. با اين حال روشن است كه مقصود از مهدي ـ كه بر زبان مبارك حضرت رسول(ص) جاري شده ـ يك عنوان خاص و لقبِ شخصی معيّن و عزيز است. پيامبر(ص) به ظهور او بشارت داده و مسلمانان را فراخوانده است كه در رديف منتظران ظهور او باشند.
بر حسب اخبار معتبر، «مهدي» لقب موعود آخرالزمان است كه حتي تبار و اوصاف او در احاديث معتبر مورد اشاره قرار گرفته است. اين ويژگیها بر هيچ کس، جز امام دوازدهم فرزند امام حسن عسكري(ع) قابل تطبيق نيست. لقب «مهدي» به اين معنا (مورد هدايت خدا و احيا كننده اسلام و پر كننده جهان از عدل و داد و...) نخستين بار در مورد آن حضرت به كار رفت و اين در عصر خود پيامبر(ص) انجام گرفت و مهدي به عنوان منجي و رهايي بخش معرفی شد.
مهدويّت ـ به مفهوم نوعي ـ از هيچ يك از روايات نقل شده از پيامبر(ص) و امامان(ع) قابل استفاده نيست. بر اساس اين برداشت، او فردی نامعيّن است که در زماني مناسب، زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.
از نظر منطق و برهان، «نوعي بودن مهدي» باطل و نادرست است؛ چرا كه نقض غرض ميشود! مقصود از قيام او، پركردن جهان از عدل و داد است؛ ولي نوعي بودن مهدي، جهان را از ظلم و ستم پر خواهد كرد. در اين صورت هر قدرتمند دروغ گويي، ميتواند ادعا كند كه مهدي است و به نام عدالت گستری، به جهان گيري بپردازد!! پس مدعيان مهدويّت بسيار خواهند شد و در هر زمان و مکانی، ممكن است چند تن، ادعاي مهدي بودن كنند و عده ای ساده دل و نادان، گردِ ايشان جمع شوند و به ظلم و ستم بپردازند!! جنگ، سراسر زمين را فراگيرد و از خونريزي و فتنه و آشوب، آكنده گردد و... بنابراين، وجود مهدي نوعي، از نظر اجتماعي محال است.
دراين صورت وعدههاي قرآن و پيامبران باطل و دروغ بوده و يا وجود مهدي پس از ظهور، قابل انكار و ترديد خواهد بود؛ چون دليلي براي آنكه او مهدي موعود است، وجود ندارد!
در تاريخ اسلام، ديده شده كه مدعيان مهدويّت، بسيارآمدند ورفتند؛ اما چه خونها كه نريختند چه ظلمها وستمها كه نكردند! پس بايستي، مهدي، شخص معيّني باشد كه شناختش، براي خلق آسان باشد و اشتباهي در تشخيص او رخ ندهد.
آموزة «مهدي نوعي»، با اسلام منافات دارد؛ چون روايات متواتري وارد شده كه آن منجی موعود، شخصي معيّن و زنده است. از طرفي اين امر مستلزم آن است كه سالها زمين، خالي از حجّت باشد و اين هم بر خلاف اصول و مباني اسلام است. با اين حال، مدعيان مهدويّت، همگي از ميان مسلمانان برخاستهاند؛ كساني كه از اصول و مباني اسلام خبر نداشتهاند و يا حقيقت را به مسلمانان نگفته بودند![25].
يكي از دانشمندان شيعه در اين باره نوشته است: موضوع مهدي نه انديشة چشم به راه نشستن كسي است كه بايد زاده شود و نه يك پيشگويي است كه بايد در انتظار مصداقش ماند؛ بلكه واقعيتی استوار و فردي مشخص است كه خود نيز، در انتظار رسيدن هنگام فعاليتش به سر ميبرد. در ميان ما ـ با گوشت و خون خويش ـ زندگي ميكند؛ ما را ميبيند و ما نيز او را ميبينيم. در فضاي دردها، رنجها و آرزوهاي ما است و در اندوه و شادي ما شريك است. شكنجههاي آزردگان و تيره روزي ناكامان زمين و بيداد ستمگران را ـ از دور يا نزديك ـ ميبيند و به انتظار لحظهاي است كه فرا رسد و دست پرتوان خويش را به سوي همه رنج كشيدگان، محرومان و سيهروزان دراز كند و تومار ستمگران را بريده و درهم پيچيد.
البته سرنوشت اين رهبر موعود، اين است كه خود را آشكار نسازد و همراه با ديگران، لحظه موعود را انتظار كشد. ... در احاديث نيز، پيوسته، به «انتظار فرج» و درخواست ظهور مهدي، سفارش شده است تا مؤمنان همواره چشم به راه او باشند. اين تشويق، تحقّق همان همبستگي روحي و وابستگي وجدانيِ منتظران ظهور و رهبرشان است. اين همبستگي و پيوند پديد نمی آيد؛ مگر اينكه مهدي را هم اكنون انساني تجسم يافته بشماريم. تجسّّم يافتن مهدي (عج) تحرك تازهاي به «فكر انتظار منجي» ميبخشد و آن را از توانايي و آفرينندگي بيشتري برخوردار ميكند. گذشته از آن، در انساني كه به طرد ستمها پرداخته و رهبر منتظر خود را نيز هم درد، هم رنج، همسان و وابسته به خويش احساس ميكند و نوعي مقاومت و شكيبايي ـ در برابر دردهايي كه در اثر محروميت به او رسيده ـ ايجاد ميشود.[26]
[...] بنابراين شيعه با ردّ اين انگاره، تنها به مهدي شخصي معتقد است. چنان که آيت الله حسن زاده آملی مینويسد: «امام زمان در عصر محمدي(ص)، انسان کاملي است که جز در نبوّت تشريعي و ديگر مناصب مستأثرة ختمي، حائز ميراث خاتم به نحو اتم است و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او به طور اکمل است. او با بدن عنصري در عالم طبيعي و سلسله زمان موجود است؛ چنان که لقب شريف صاحب الزمان بدان مشعر است، هر چند احکام نفس کليه الهيه وي بر احکام بدن طبيعي او، قاهر و نشأه عنصري او مقهور روحِ مجرّد کلّي وَلَوي او است. و از وي به قائم، حجة الله، خليفة الله، قطب عالم امکان، واسطه فيض و به عناوين بسيار ديگر نيز تعبير ميشود.
اين چنين انسان که نامش ميبرم
من ز وصفش تا قيامت قاصرم
چنين کسي در اين زمان سرّ آل محمد(ص) امام مهدي هادي فاطمي هاشمي ابوالقاسم
ـ م ح م د ـ نعم الخلف الصالح و دُرّ يک دانه امام حسن عسکري(ع) است. ان هذا لهو الحق اليقين. الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما کنا لنهتدي لولا ان هدانا الله»[27].
منابع براي پژوهش:
1. محمدبن يعقوب كليني، كافي، (دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365هـ .ش).
2. سيد رضا صدر، راه مهدي (عج) ، (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1378 هـ . ش).
3. سيد محمد بني هاشمي، معرفت امام عصر (عج) ،(نيك معارف، چ 3، 1383هـ .ش).
4. لطف الله صافي گلپايگاني، پيرامون معرفت امام(ع) ، (موسسه انتشارات حضرت معصومه3 ، قم، 1375 هـ .ش).
[1] . آيه:"و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون" ؛ ذاريات(15)، آيه 56.
[2] . «اول عبادة الله معرفته». شيخ صدوق، توحيد ، ص34؛ شيخ طوسی، امالی، ص22.
[3] . شيخ صدوق(ره)، علل الشرايع، ج1، ص9.
[4] . كافي، ج 1، ص 342 .
[5] . لطف الله صافي گلپايگاني، پيرامون معرفت امام(ع)، ص69.
[6] . نهجالبلاغه، ص 212، خطبه 152.
[7] . محمد بن يعقوب کلينی، كافي، ج 1 ، ص371.
[8] . نعماني، الغيبة، ص 329، ح2؛ کافي، ج1، ص371.
[9] . ر.ک: لطف الله صافي گلپايگاني، پيرامون معرفت امام(ع)، صص77-78.
[10] . محمدبن يعقوب کلينی، كافي، ج 1، ص 201.
[11] . اين روايت مفصل است که علاقه مندان مي توانند به متن کامل آن مراجعه مي کنند.
[12] . يکي از راه هاي شناخت امام مراجعه به متن ارزشمند «زيارت جامعه» است که به حق اوصاف بلندي از امام در آن ذکر شده است.
[13] . علي بن محمد خزاز قمي، كفاية الاثر، ص156.
[14] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج34، ص118و ج41، ص353و ج51، ص121.
[15] . نعماني، الغيبة، ص212، ح1.
[16] . نعماني، الغيبة، ص86.
[17] . همان، ص245،ح23.
[18] . همان، ص273،ح50.
[19] . شيخ صدوق(ره)، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص37، باب35، ح3.
[20] . الغيبة، ص 129؛ كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 409، ح 9.
[21] . شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 81، ح 8.
[22] . محمدبن يعقوب کلينی، كافي،1 ، ص377.
[23] . سيد محمد بني هاشمي، معرفت امام عصر(ع) ، ص111.
[24] . اگر چه اين اصطلاح در بعضي از کتاب هاي متأخرين به کار رفته؛ ولي در هيچ يک از آنها به روشني تعريف نشده است؛ به گونه اي که به نظر مي رسد هر يک، آن را در معنايي به کار برده اند.
[25] . ر.ک: سيد رضا صدر، راه مهدي (عج)، ص 63 و 64.
[26] . سيد محمد باقر صدر، جستجو و گفتگو پيرامون حضرت مهدي (عج)، ص 6 – 8.
[27] . حسن حسن زاده آملي، نهج الولاية، ص7.
نسب حضرت مهدی(عج)
پيش درآمد
معصومين(ع) پيش بيني ميكردند که به لحاظ اهميّت موضوع «مهدويّت»، افرادي شياد پيدا شده و ادعاهاي باطلي خواهند كرد. از طرفي موعود امتها كسي نيست، جز آخرين جانشينِ پيامبر اسلام(ص) و مردي از اهل بيت و عترت او، (از نسل دختر بزرگوار ايشان و از فرزندان امام حسين بن علي(ع)) ... از اين رو اهتمام ويژه اي داشتند تا آن منجي عالم بشريت را به روشني برای جهانيان معرفي کنند.ره آورد اين اهتمام، صدها روايت نوراني است كه به عنوان ميراثي گران بها، رهبر آينده جهان را، فرا روي حقيقت جويان عالم نمايان کرده است.البته در اين ميان دستهاي ناپاكي، به عناوين مختلف كار را دشوار كرده اند؛ از جعل رواياتي برای انکار اصل مهدويّت گرفته تا رواياتي كه او را از فرزندان عباس عموي پيامبر معرفي کرده است!! و نيز احاديثي که او را فرزند عبد الله نامي دانسته تا رواياتي كه آن حضرت را از نسل امام مجتبي(ع) معرفي كرده است و...!در يك نگاه کلي ميتوان رواياتي كه در آنها به تبار حضرت مهدي (عج) اشاره شده، چنين دسته بندي کرد:
1. حضرت مهدي (عج)، از« فرزندان عبد المطلب»براساس روايات شيعه و سنّي, حضرت مهدي (عج) ، از نسل عبد المطلب(ع) جدّ بزرگوار رسول گرامي اسلام(ص) است. ابن ماجه و ديگران با سندهايشان از أَنَسِ بْنِ مَالِك نقل كرده كه رسول اكرم(ص) فرمود: «نَحْنُ وُلد عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ اَناِ وَ حَمْزَةُ وَ عَلِي وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَينُ وَ الْمَهْدِي»؛[1] «ما فرزندان عبد المطلب، سروران اهل بهشتيم؛ من، حمزه، علي، جعفر، حسن، حسين و مهدي».[2]
2. حضرت مهدي (عج) ، از نسل پيامبر اکرم(ص)اين مضمون در گروههاي متعددي از روايات به چشم ميخورد که بعضي از آنها بدين قرار است:2ـ1. «عترت پيامبر(ص)»«عترت» در لغت معاني متعددي دارد؛ از جمله نزديكان شخص از طرف فرزندان و فرزندان آنها؛ اما در اينجا مقصود ، ائمه اطهار(ع) است.[3] احاديث فراواني با اين مضمون كه حضرت مهدي (عج) از عترت رسول گرامي اسلام(ص) است، در منابع شيعي و سنّي وجود دارد. شيخ طوسي(ره) با ذكر سند از أَبوسَعِيد خُدْرِي نقل كرده است : شنيدم رسول اكرم(ص) بر فراز منبر ميفرمود: «إِنَّ الْمَهْدِي مِنْ عِتْرَتِي مِنْ أَهْلِ بَيتِي يخْرُجُ فِي آخِرِالزَّمَانِ تُنْزِلُ لَهُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ الارْضُ بَذْرَهَا فَيمْلأ الأَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَمَا مَلأهَا الْقَوْمُ ظُلْماً وَ جَوْراً»؛[4] «همانا مهدي از عترت و اهل بيت من است. در آخرالزمان خروج خواهد کرد. آسمان همه برکت هايش را براي او نازل خواهد کرد. و زمين آنچه در خود نهفته دارد، براي او بيرون خواهد ريخت. پس زمين را آکنده از عدل و قسط ميکند، آن سان که مردم آن را پر از ستم و بيداد کرده اند».همچنين او از رسول اكرم(ص) نقل کرده است: «يقوم في آخرالزمان رجل من عترتي شاب حسن الوجه أجلي الجبين أقني الانف يملأ الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً ...»؛[5] «در آخرالزمان مردي جوان، نيكو صورت، بلند پيشاني، داراي بيني باريك، از عترت من قيام خواهد كرد و زمين را سرشار از قسط و عدل خواهد نمود، آن گونه كه از ظلم و جور آكنده شده باشد ...». همو از حضرت رسول(ص) نقل كرده كه فرمود: «لا تقومُ الساعةُ حَتي تمتلأ الارض ظلماً وعُدواناً قال ثُم يخرجُ رجل مِن عترتي و مِن أهلِ بيتي يملاها قِسطاً وعَدلاً كما مُلئت ظُلماً و عُدواناً»؛[6] « قيامت بر پا نمي شود، مگر آنكه دنيا مملو از ستم و دشمني شود. سپس مردي از عترتم و اهل بيتم، خروج ميكند و آن را سرشار از قسط و عدل ميسازد، آن سان كه از ظلم و دشمني پر شده باشد».در تفسير قرطبي، رواياتي كه حضرت مهدي (عج) را از عترت پيامبر(ص) بيان كرده، متواتر دانسته است: «تواترت علي أنّ المهدي من عترة رسول الله(ص)...»؛ آن گاه با بررسي رواياتي كه مهدي را همان عيسي(ع) دانسته است؛ بر احاديث مربوط به عترت بودن حضرت مهدي (عج) صحه میگذارد: «والاَحاديث التي قبله في التنصيص علي خروج المهدي و فيها بيان كون المهدي من عترة رسول الله صلي الله عليه وسلم أصح إسنادا...»؛[7] يعنی، و احاديثي كه نص بر خروج مهدي است ـ و پيش از اين مورد بررسي قرار گرفت كه در آن بيان شده بود مهدي، از عترت پيامبر است ـ از نظر سند صحيح تر است ....2ـ2. «اهل بيت پيامبر(ص)» عبداللّه بن مسعود مي گويد: رسول گرامي اسلام(ص) فرمود: «لا تَذهَبُ الدُّنيا حَتّي يلِي اُمَّتِي رَجُلٌ مِنْ اَهلِ بَيتِي يقالُ لَهُ المَهْدِي»؛[8] «دنيا به پايان نميرسد؛ مگر اينكه امت مرا مردي رهبري كند كه از اهل بيت من است و به او مهدي گفته ميشود».و از حضرت علي(ع) نقل شده است كه رسول اكرم(ص) فرمود: «الْمَهْدِي مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ، يصْلِحُهُ اللَّهُ فِي لَيلَةٍ»؛[9] «مهدي از ما اهل بيت است و خداوند در يك شب به امر او را به سامان ميآورد». شيخ طوسي(ره) با ذكر سند از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُود نقل كرده كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لا يذْهَبُ الدُّنْيا حَتَّي يلِي أُمَّتِي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيتِي يقَالُ لَهُ الْمَهْدِي»؛[10] «دنيا به پايان نميرسد؛ مگر اينكه امت مرا مردي رهبري كند كه از اهل بيت من است و به او مهدي گفته ميشود».أَبِو سَعِيد خُدْرِي نيز از پيامبر(ص) آورده است: «الْمَهْدِي مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ»؛[11] «مهدي از ما اهل بيت است». امام باقر(ع) نيز در اين رابطه از آن حضرت(ص) نقل كرده است: «خوشا بر احوال كسي كه قائم اهل بيت مرا ادراك كند و در غيبت و پيش از قيامش پيرو او باشد. دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمن باشد؛ چنين كسي در روز قيامت از رفيقان و دوستان من و گراميترين امّت من خواهد بود».[12]ابوداود با ذكر سند از حضرت علي(ع) آورده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: « لَو لم يبق من الدهر إلا يوم لبعث الله رَجُلاً مِن أهلِ بيتي يملاها عَدلاً ...»؛[13] «اگر از عمر روزگار به جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند مردي از اهل بيت مرا بر انگيزد كه دنيا را پر از عدل کند...».نعيم بن حماد از ابو سعيد خدري نقل كرده كه رسول اكرم(ص) فرمود: «هو رجل من أهل بيتي»؛[14] «او مردي از اهل بيت من است».2ـ3. « ذرّيه پيامبر(ص)»«ذرّيه»، در لغت عبارت است از نسلِ انسان كه از طريق پسر و دختر، استمرار مييابد. ذريه پيامبر(ص) ، در اصطلاح به نسل رسول اكرم(ص) گفته ميشود كه از طريق بانوي بزرگ اسلام، زهراي مرضيه(س) استمرار يافته است.پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمود:«مِنْ ذُرِّيتِي الْمَهْدِي إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِيسَي ابْنُ مَرْيمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صَلَّي خَلْفَهُ»؛[15] «از ذرّيه من مهدي است. آن هنگام كه خروج كند، عيسي بن مريم(ع)، براي ياري اش نازل ميشود. پس [عيسي(ع) ] اورا جلو انداخته، وپشت سرش نمازميگزارد».2ـ4. «فرزندان پيامبر(ص)»عَبْد اللَّه بْن عُمَر نقل ميكند: از حُسَين بْن عَلِي(ع) شنيدم كه چنين ميفرمود: «لَوْ لَمْ يبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلا يوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِكَ الْيوْمَ حَتَّي يخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي يمْلأُهَا عَدْلا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛ «اگر از دنيا بيش از يك روز باقي نماند، خداوند عزَّ وجلَّ آن روز را چنان طولاني میکند تا اينكه مردي از خاندانم خروج نمايد و [زمين را ] پر از عدل و داد کند، آن گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد». [آن گاه امام حسين(ع) فرمود] : «اين گونه از رسول اكرم(ص) شنيدم».[16] امام صادق(ع) نقل كرده كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «مَنْ أَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِي فَقَدْ أَنْكَرَنِي»؛[17] «كسي كه قائم از فرزندان مرا انكار كند، مرا انكار كرده است».و نيز فرمود: «مَنْ أَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِي فِي زَمَانِ غَيبَتِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيةً»؛[18] «كسي كه قائم از فرزندان مرا در زمان غيبتش انكار كند، به مرگ جاهلي مرده است».و فرمود: «الْمَهْدِي رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي وَجْهُهُ كَالْكَوْكَبِ الدُّرِّي»؛[19] «مهدی، مردی از فرزندان من است؛ سيمای او چون ستاره درخشان است».امام صادق(ع) به نقل از پدران بزرگوارش از رسول گرامي اسلام(ص) نقل كرده است: «قائم از فرزندان من است؛ نامش نام من و كنيه اش كنيه من است. شمايل او شمايل من و روش او روش من است. مردم را بر آيين و دينم دعوت کند و آنها را به كتاب پروردگارم فراخواند. كسي كه او را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده است و كسي كه او را نافرماني كند، مرا نافرماني كرده است...».[20]
3. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان حضرت علي(ع)»رسول اكرم(ص) در اين رابطه فرمود: «... فَعِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجُ الْمَهْدِي وَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ هَذَاـ وَ أَشَارَ بِيدِهِ إِلَي عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) ـ بِهِ يمْحَقُ اللَّهُ الْكَذِبَ وَ يذْهِبُ الزَّمَانَ الْكَلِبَ بِهِ يخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ»؛[21] «... مهدي، مردي از فرزندان اين است ـ و با دست مبارك خود به علي(ع) اشاره فرمود ـ خداوند به وسيله او، دروغ را محو ميكند و سختي روزگار را بر طرف ميگرداند و طوق بندگي را از گردنهاي شما بيرون ميآورد».اميرمؤمنان(ع) نيز فرموده است: « لَََََو لََمْ يبْقَ مِنَ الدُّنيا اِلاَّ يوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلك اليومَ حَتي يبْعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِنّي»؛[22] «اگر از دنيا بيش از يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را چنان طولاني خواهد كرد تا اينكه مردي از خاندانم بر انگيخته شود».و نيز آن حضرت فرمود: «صَاحِبُ هَذَا الامْرِ مِنْ وُلْدِي»؛[23] «صاحب اين امر، از فرزندان من است».
...
4. حضرت مهدي (عج) ، از «فرزندان فاطمه زهرا(س)» در اين دسته از روايات نيز موارد مشترك فراواني بين شيعه و سنّي وجود دارد كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:ام سَلَمَه گويد: از پيامبر اكرم(ص) شنيدم كه فرمود: «الْمَهْدِي مِنْ عِتْرَتِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»؛[24] «مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه(س) است».نعيم بن حماد از كعب نقل كرده كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «المهدي من ولد فاطمة»؛[25] «مهدي از فرزندان فاطمه است». همچنين او شبيه اين روايت را از «زهري» و «زِر بن حبيش» نقل كرده است.[26] رسول اكرم(ص) به دختر بزرگوارش حضرت زهرا(س) فرمود: «الْمَهْدِي مِنْ وُلْدِكِ»؛[27] «مهدی از فرزندان تو است». امام باقر(ع) نيز در اين باره فرمود: «الْمَهْدِي رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»؛[28] «مهدي (عج)، مردي از فرزندان فاطمه(س) است».نعيم بن حماد در الفتن آورده است : قتاده به سعيد بن مسيب گفت: «المهدي حق هو؟ قال: حق. قال قلت: ممن هو؟ قال: من قريش. قلت: مناي قريش؟ قال: من بني هاشم. قلت: مناي بني هاشم؟ قال: من بني عبد المطلب. قلت: مناي عبد المطلب؟ قال: من ولد فاطمة»؛[29] «آيا مهدي حق است؟ گفت: آري حق است. گفتم: او از كدامين تيره است؟ گفت: از قريش. گفتم: از كدام شاخه قريش؟ گفت: از گروه بني هاشم. گفتم: از كدام گروه بني هاشم؟ گفت: از فرزندان عبد المطلب. گفتم: از كدام فرزند عبد المطلب؟ گفت: از فرزندان فاطمه(س) .»
5. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام حسن مجتبي(ع)» بر اساس روايات، حضرت مهدي (عج) به طور قطع از فرزندان حضرت زهرا و امام علي(ع) است. اما از نسل كدامين فرزند؟ امام حسن(ع) يا امام حسين(ع)؟ در اينجا سه احتمال وجود دارد:الف . از فرزندان امام حسن(ع) است.ب . از فرزندان امام حسين(ع) است.ج . از تبار امام حسن و امام حسين(ع) هر دو مي باشد.با دقت در احاديث گذشته، دو احتمال الف و ب، قابل بررسی است و نيازي به قبول يا ردّ احتمال سوم نيست. همچنين فرض احتمال چهارم ـ يعني « مهدي از فرزندان امام حسن و امام حسين(ع) نيست» ـ باطل وغير معقول است؛ چرا كه بر اساس روايات صحيح و متواتر ، مهدي از اهل بيت(ع) و از فرزندان فاطمه(س) است.حال میتوان گفت: هرگاه نادرستي يكي از دو احتمال الف يا ب ثابت شود، نيازي به اثبات ديگري نخوا هد بود و خود به خود احتمال ديگر، يقيني شده و مطابق واقع خواهد بود.در بررسي احتمال نخست[30]، به اين نتيجه ميرسيم که در كتابهاي اهل سنّت و در تأييد اين ديدگاه، مهمترين روايت حديثی است که در سنن ابوداود سجستاني است.راوي ميگويد: از هارون بن مغيره برايم حديث كردند كه او گفت: عمر بن ابي قيس از شعيب بن خالد از ابو اسحاق روايت كرد و گفت: علي(ع) ـ درحالي كه به فرزندش حسن نگاه مي كرد ـ گفت: به درستي كه اين فرزندم آقا و سرور است، همان گونه كه پيامبر(ص) او را چنين ناميد. و ازصلب او مردي متولد ميشود كه به نام پيامبرتان ناميده ميشود و در اخلاق شبيه او است، ولي در خلقت شباهتي به او ندارد. سپس نقل كرد كه: زمين را پر از عدل و داد مي كند».[31]در مورد اين حديث، از دو طريق ميتوان بحث کرد: 1. بررسی سند آن؛ 2. مقايسة آن با روايات ديگر.يكم. در بررسي متن و سند حديث، ميتوان با دلايل زير احتمال ساختگي بودن آن را بيان كرد:1-1. اختلاف در نقل حديث از ابو داود؛ جزري شافعي ( م833 هـ .ق) آن را از شخص ابو داود نقل كرده؛ ولي به جاي «حسن»، «حسين» ثبت كرده است.[32]مقدسي شافعي در عِقد الدُرَر، آن را با نام «حسن» روايت كرده؛ ولي پژوهشگر كتاب در حاشيه آن، به نسخهاي اشاره ميكند كه نام «حسين» در آن ثبت شده است. همچنين نقل سيد صدر الدين صدر از عقد الدرر با نام «حسين»، نشانگر وجود چنين نسخهاي است.[33]براي رفع اختلاف در اين حديث، نمي توان بدون پشتوانه ديگر، يكي از دو نام را بر ديگري ترجيح داد. در مورد نام «حسن» چنين قرينهاي وجود ندارد؛ در حالي كه براي ترجيح نام «حسين» قرينه های بسياري وجود دارد.1-2. سند حديث ناپيوسته است؛ چون شخصي كه از حضرت علي(ع) نقل كرده، ابو اسحاق سبيعي است. دربارة او ثابت نشده که حتي يك حديث را خود از امام علي(ع) شنيده باشد و منذري در شرح حديث به اين مطلب تصريح كرده است.[34] چون به گفته ابن حجر، او دو سال قبل از پايان خلافت عثمان متولد شده است.[35] بنا بر اين به هنگام شهادت علي(ع) هفت ساله بوده است.1-3. سند حديث مجهول است؛ چون ابوداود میگويد: «از هارون بن مغيره برايم حديث شد» و معلوم نيست وی چه كسي بوده است؟ طبق مباني محدثان اهل سنّت، حديثي كه راوي مجهول دارد، قابل اطمينان نيست.1-4. ابو صالح سليلي ـ يكي از بزرگان اهل سنّت ـ متن اين حديث را با اسناد خود، از امام موسي بن جعفر(ع) از امام صادق(ع)، از علي بن الحسين(ع) ، از علي بن ابي طالب(ع) نقل كرده و در آن نام «حسين» آمده است؛ نه «حسن».[36]1-5 . اين حديث با روايتهاي فراوان ديگر ـ كه اهل سنّت آنها را نقل كرده اند ـ تعارض دارد؛ چون در آنها تصريح شده كه حضرت مهدي (عج) از فرزندان امام حسين(ع) است.1ـ6. با دلايل بيان شده، احتمال ساختگي بودن حديث قوي مينمايد و ادعاي مهدويّت محمد بن عبدالله بن حسن مثني (فرزند امام حسن(ع)) اين احتمال را تقويت ميكند؛ هر چند او در سال 145 هـ . ق در دوران خلافت منصور عباسي كشته شد. دوم. اين حديث ـ به فرض صحت ـ با روايات فراوان ديگر ـ كه مهدي (عج) را از نسل امام حسين(ع) ميداند ـ تعارض ندارد و قابل جمع است؛ يعني اينكه بگوييم حضرت مهدي (عج) از طرف پدر حسيني و از طرف مادر، حسني است و اين خود حقيقتي مسلّم است؛ زيرا همسر امام سجاد(ع) و مادر امام باقر(ع) ، فاطمه دختر گرامي امام حسن مجتبي(ع) بود. از اين رو امام باقر(ع) از طرف پدر حسيني و از طرف مادر، حسني است. به دنبال آن ديگر امامان(ع) واقعاً ذرية آن دو امام میباشند.برخي روايات نيز اين جمع را تأييد ميكند؛ مانند: پيامبر اكرم(ص) خطاب به دختر خود فاطمه زهرا(س) فرمود: «...و الذي بعثني بالحق ان منهما مهدي هذه الامة...»؛[37] «سوگند به كسي كه مرا به حق مبعوث فرمود! به درستي كه مهدي اين امت از آن دو (حسن و حسين) است».در حديثي ديگر آن حضرت فرمود: «...ان الله اختار...من علي الحسن و الحسين واختار منهما تسعة تاسعهم قائمهم...»؛[38] «خداوند... حسن وحسين را از علي، برگزيد و از آن دو، نُه حجّت را انتخاب کرد كه نهمين ايشان قائم باشد...». بدين ترتيب و با جمع اخبار، ميتوان روايت ابوداود سجستاني را پذيرفت؛ هر چند شواهد مختلف، بر ضعف آن اقامه شده است.[39]
6. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام حسين(ع)» پيامبر(ص) به حضرت علي(ع) فرمود: «آيا تو را بشارت ندهم؟ آيا تو را خبر ندهم؟ عرض كرد: بله، ای رسول خدا! آن حضرت فرمود: هم اينك جبرئيل نزد من بود و مرا خبر داد قائمي كه در آخِرالزّمان ظهور ميكند و زمين را پر از عدل و داد ميسازد ـ همان گونه كه از ظلم و جور آكنده شده ـ از نسل تو و از فرزندان حسين است».[40]امام حسين(ع) نيز فرمود: «دوازده مهدي از ما هستند؛ نخستين آنان، اميرمؤمنان علي(ع) و آخرين ايشان، نهمين فرزند من است. همو كه به حق قيام ميكند و خداوند به بركت وجود او، زمين مرده را زنده و آباد ميسازد و دين حق را بر تمام اديان پيروز ميگرداند؛ هر چند مشركان كراهت داشته باشند...».[41]امام سجّاد(ع) از پدر بزرگوار خود نقل كرده است: «فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيتِ يصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَمْرَهُ فِي لَيلَةٍ وَاحِدَةٍ»؛[42] «در نهمين فرزند من سنّتي از يوسف(ع) و سنّتي از موسي بن عمران(ع) است. او قائم ما اهل بيت است كه خداي ـ تبارك و تعالي ـ امر او را در يك شب اصلاح ميفرمايد».سلمان فارسي(ره) ميگويد: [روزی] بر رسول اكرم(ص) وارد شدم؛ در حالي كه حسين(ع) بر زانوي ايشان نشسته بود و پيامبر(ص) چشمان و لبهاي او را ميبوسيد و ميفرمود: «أَنْتَ سَيدُ بْنُ سَيدٍ أَنْتَ إِمَامُ بْنُ إِمَامٍ أَبُوالائِمَّةِ أَنْتَ حُجَّةُ بْنُ حُجَّةٍ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمهم»؛[43] «تو، آقا و فرزند آقايي. تو، امام و فرزند اماماني. تو، حجّت و فرزند حجّت و پدر نُه حجّت از صلب خود هستي. نهمين آنان قائم ايشان است».وابِل ميگويد: اَمير مؤمنان(ع) در حالي كه به فرزند عزيز خود حسين(ع) نگاه ميكرد، فرمود: «إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيدٌ كَمَا سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) سَيداً وَ سَيخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلاً بِاسْمِ نَبِيكُمْ يشْبِهُهُ فِي الْخَلْقِ وَ الْخُلُقِ يخْرُجُ عَلَي حِينِ غَفْلَةٍ مِنَ النَّاسِ ...»؛[44] «همانا اين فرزندم آقا است؛ همان گونه که پيامبر او را آقا ناميد. به زودی خداوند از نسل او مردی با نام پيامبرتان به وجود میآورد که هم در خَلق و هم در خُلق شبيه او است. ظهور خواهد کرد در حالی که مردم در غفلت به سر میبرند...».ابِي سَعِيد عقيصاء ميگويد: وقتي حسن بن علي(ع) با معاويه مصالحه کرد، مردم به نزد او آمدند و برخي از آنها امام را به واسطة بيعتش، مورد سرزنش قرار دادند! پس آن حضرت فرمود: «واي بر شما! ميدانيد چه كردم؟ به خدا سوگند! اين عمل براي شيعيانم از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند، بهتر است. آيا نمي دانيد كه من امام مفترض الطاعة بر شما هستم و به نص رسول خدا(ص) يكي از دو سروران بهشتم؟ گفتند: آري،... فرمود: آيا ميدانيد كه هيچ يك از ما ائمه نيست جز آنكه بيعت سركش زمانش بر گردن او است؛ مگر قائمي كه روح الله عيسي بن مريم پشت سر او نماز ميخواند؟ خداوند ولادت او را مخفي ميسازد و شخص او نهان ميشود تا آن گاه كه خروج كند. پس بيعت احدي بر گردن او نباشد. او نهمين از فرزندان برادرم حسين است و فرزند سرور كنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبتش طولاني ميگرداند ...».[45][...]
...
7. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام محمد باقر(ع)»امام باقر(ع) در اين باره فرمود: «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً السَّابِعُ مِنْ وُلْدِي الْقَائِمُ»؛[46] «دوازده محدَّث از ما است؛ قائم هفتمين از فرزندان من است».
8. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام صادق(ع)» امام صادق(ع) در اين باره میفرمايد: «مَنْ أَقَرَّ بِالائِمَّةِ مِنْ آبَائِي وَ وُلْدِي وَجَحَدَ الْمَهْدِي مِنْ وُلْدِي كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الانْبِياءِ(ع) وَجَحَدَ مُحَمَّداً (ص) نُبُوَّتَهُ»؛ «هر كس به امامان، از پدرانم و فرزندانم اقرار کند و امامت فرزندم «مهدي» را منكر شود؛ مانند كسي است كه به همه پيامبران(ص) عقيده داشته باشد و نبوت حضرت محمد(ص) را انكار کند».عرض كردم:اي آقاي من! مهدي كدام يك از فرزندان شما است؟ فرمود: «الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ يغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ وَ لا يحِلُّ لَكُمْ تَسْمِيتُهُ »؛[47] «پنجمين از فرزندان امام هفتم (موسي بن جعفر) است كه شخص او، از شما پنهان ميشود و نام بردنش برايتان جايز نيست».
9. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام موسي كاظم(ع)»امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّ سُنَنَ الْأَنْبِياءِ(ع) مَا وَقَعَ عَلَيهِمْ مِنَ الْغَيبَاتِ جَارِيةٌ فِي الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»؛ «سنّتهاي پيامبران با غيبت هايي كه بر آنان واقع شده است، در قائم ما اهل بيت، مو به مو و مورد به مورد پديدار ميشود».ابوبصير ميگويد: عرض كردم: قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود: «اي ابو بصير! او پنجمين از فرزندان پسرم موسي است. او فرزند بهترين كنيزان است و غيبتي كند كه باطل جويان در آن شك كنند. پس خداي تعالي او را آشكار كند و به دست او، شرق و غرب عالم را بگشايد. روح الله عيسي بن مريم(ع) فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد. زمين به نور پروردگارش روشن گردد و در آن بقعه اي نباشد كه غير خداي تعالي در آن پرستش شود. همة دين از آن خداي تعالي گردد؛ گرچه مشركان را ناخوش آيد».[48]يونس بن عبدالرحمان از امام صادق(ع) پرسيد:اي فرزند رسول خدا ! آيا شما قائم به حق هستيد؟ آن حضرت فرمود: «من قائم به حق هستم؛ ليكن قائمي كه زمين را از وجود دشمنان خدا پاك كند و آن را از عدل و داد آكنده سازد ـ چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد ـ او پنجمين از فرزندان من است و او را غيبتي طولاني است؛ زيرا بر جان خود مي هراسد...»[49]
10. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام رضا(ع)» در روايتي آمده است: وقتي از امام رضا(ع) پرسيده شد: قائمِ از شما كيست؟ آن حضرت فرمود: «الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيدَةِ الامَاءِ يطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الارْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ...»؛[50] «چهارمين از فرزندان من، پسر سرور كنيزان است؛ خداوند به واسطة او زمين را از هر ستمي پاك گرداند...».رَّيانِ بْنِ صلْت ميگويد: به امام رضا(ع) عرض كردم: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟ فرمود: «من صاحب الامر هستم؛ اما آن كسي كه زمين را از عدل آكنده ميسازد ـ همچنان كه پر از جور شده باشد ـ نيستم. چگونه او باشم؛ در حالي كه ضعف بدن مرا ميبيني! قائم كسي است كه در سن پيران و منظر جوانان قيام ميكند. او نيرومند است. به گونه اي كه اگر دستش را به بزرگترين درخت روي زمين دراز كند، آن را از جاي بر میكند و اگر بين كوهها فرياد بر آورد، صخره هاي آن فرو می پاشد. عصاي موسي و انگشتر سليمان با او است. او چهارمين از فرزندان من است. خداوند او را در ستر خود نهان سازد؛ سپس او را ظاهر كند و به واسطة او، زمين را از عدل و داد آكنده سازد؛ همچنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد».[51]
11. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام محمد تقي(ع)» عَبْد الْعَظيم حَسني میگويد: بر آقاي خود امام جواد(ع) وارد شدم؛ ميخواستم از قائم پرسش كنم كه آيا مهدي او است يا غير او؟ امام آغاز سخن كرد و فرمود: «يا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِي الَّذِي يجِبُ أَنْ ينْتَظَرَ فِي غَيبَتِهِ وَ يطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي...»؛[52] «اي ابو القاسم ! قائم ما اهل بيت، همان مهدي [موعودي] است كه بايد در غيبتش، او را انتظار كشند و در ظهورش، او را فرمان برند. او سومين از فرزندان من است ...».
12. حضرت مهدي (عج)، از «فرزندان امام هادي(ع)»صقر بن أبي دلف گويد: از امام جواد(ع) شنيدم كه مي فرمود: «امام پس از من، فرزندم علي است. دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت او اطاعت پدرش است». سپس سكوت كرد. گفتم:اي فرزند رسول خدا! امام پس از حسن كيست؟ او به شدت گريست و سپس فرمود: «پس از حسن فرزندش قائم به حق امام منتظر است». گفتم:اي فرزند رسول خدا ! چرا او را قائم ميگويند؟ فرمود: «زيرا پس از آنكه يادش از بين برود و اكثر معتقدان به امامتش مرتد شوند، قيام مي كند...».[53]امام هادي(ع) نيز فرمود: «الْخَلَفُ بَعْدِي ابْنِي الْحَسَنُ فَكَيفَ بِالْخَلَفِ بَعْدَ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ لانَّكُمْ لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لا يحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ قُلْتُ وَ كَيفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّد(ص)»؛[54] «جانشين پس از من پسرم حسن است و شما با جانشين پس از او چگونه خواهيد بود؟ گفتم: فداي شما شوم! براي چه ؟ فرمود: زيرا شما شخص او را نمي بينيد و بردن نام او بر شما روا نباشد. عرض كردم: پس چگونه او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد: حجت از آل محمد(ع)». پس از اين دسته روايات، روايتهاي فراواني وجود دارد كه پدر آن حضرت را به روشني تمام معرفي کرده است و از آنجايي كه بحث مفصلي را ميطلبد، در درس بعد بيان خواهد شد.
منابع براي پژوهش:
1. هاشمي شهيدي، سيد اسدالله، ظهور حضرت مهدي (عج) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، (انتشارات مسجد جمكران، 1380هـ . ش).
2. العميدي، سيد ثامر هاشم، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ترجمه، محمد باقر محبوب القلوب، (انتشارات مسجد جمكران، 1380هـ . ش).
3. قزويني، سيد محمدكاظم، امام مهدي (عج) از ولادت تا ظهور، ترجمه حسين فريدوني، (نشر آفاق، تهران 1379هـ .ش).
4. محمد جواد طبسي، با خورشيد سامرا، ترجمه عباس جلالي، (مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1379هـ . ش).
[1] . ابن ماجه، سنن، ج2، ص1368، ح4087؛ حاكم نيشابوري، مستدرك، ج3، ص233،ح4940.[2] . ر. ک: محمد بن حسن طوسي(ره)، كتاب الغيبة، ص 183؛ شيخ صدوق(ره)، الامالي، ص475.[3] . ر. ك: لسان العرب، ج4، ص538؛ مجمع البحرين، ج3، ص396، ريشه عتر.[4] . محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص180، ح25.[5] . السنن الواردة في الفتن، ج5، ص1038.[6] . مسند احمد، ح11331، ح 11686، ح 11239.[7] . تفسير قرطبي، ج8 ،ص122.[8] . محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 182، ح 141.[9] . ابن ماجه، سنن، ج2، ص 1368، ح 4085.[10] . محمد بن حسن طوسي(ره) ، كتاب الغيبة، ص182.[11] . ر. ك: مستدرك حاكم، ج4، ص557.[12] . شيخ صدوق(ره)، كمال الدين و تمام النعمة، باب 25، ج1، ص286، ح2.[13] . سنن ابو داود، ج4، ص 107، ح 4283.[14] . نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص374، ح1111.[15] . شيخ صدوق، الامالي، ص218، ح4.[16] . محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص425.[17] . کمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 39، ص412، ح8.[18] . همان، ح12.[19] . علی بن عيسی اربلی، كشف الغمة، ج2، ص469.[20] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 39، ص411، ح 6.[21] . كتاب الغيبة؛ ص185.[22] . كتاب الغيبة، ص 46. ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 317، ح4.[23] . نعماني، الغيبة، ص 156، ح 18.[24] . السنن الواردة في الفتن، ج6، ص1061، ح 581.[25] . نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص374، ح1112.[26] . ر. ك: همان، ح1114و ح 1117.[27] . علی بن عيسی اربلی، كشف الغمة، ج2، ص468.[28] . كتاب الغيبة، ص187.[29] . نعيم بن حماد، الفتن ، ج1، ص369 ، ح 1082.[30] . جای بسی تأسف است که به عنوان مؤيد اين ديدگاه نادرست برخی از اهل سنّت گفته اند: «در اينکه مهدی از فرزندان حسن است, سرّی لطيف نهفته و آن اينکه چون او خلافت را به جهت رضای خداوند ناديده گرفت، پس خداوند نيز مهدی را از نسل او قرار داد تا به مقام خلافت برسد. بر خلاف حسين که به جهت کسب خلافت به جنگ و خونريزی دست زد...». (ر.ک: محمد بن ابی بکر الحنبلی، المنار المنيف، ص151)]اعاذنا الله من شرور انفسنا[[31] . سنن ابو داود، ج4، ص108، ح4290 ؛ نعيم بن حماد، كتاب الفتن، ج1، ص374، ح1113.[32] . ر.ك: جزري دمشقي شافعي ، اسمي المناقب في تهذيب اسنّي المطالب، ص165ـ 168، ح61.[33] . سيد صدر الدين صدر، المهدي(ع)، ص68.[34] . منذري، مختصر سنن ابو داود، ج6، ص162، ح4121.[35] . تهذيب التهذيب، ج8، ص56، ح100.[36] . سيد بن طاووس، التشريف بالمنن، ص285، ص413، باب 76.[37] . محب الدين طبري، ذخائر العقبي، ص136؛ کشف الغمة في معرفة الائمة؛ ج3، ص468، به نقل از: ابو نعيم اصفهاني.[38] . مسعودي، اثبات الوصية، ص266.[39] . سيد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر (عج) در انديشه اسلامي، ترجمه محمد باقر محبوب القلوب، صص90ـ 91، ( با تغيير و تصرف).[40] . نعماني، الغيبة، ص 357.[41] . كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب 30، ص317، ح3.[42] . همان، ص316، ح1.[43] . شيخ صدوق(ره)، عيون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص52، ح17.[44] . نعماني، الغيبة، ص214، ح2.[45] . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب 29، ص315، ح2.[46] . نعماني، الغيبة، ص96، ح28.[47] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 33، ص338، ح12.[48] . همان،ح31.[49] . همان، ج2، باب 34، ح 5.[50] . همان، باب 35، ص371، ح5.[51] . همان ، ح8.[52] . همان، باب 36، ح1.[53] . همان، باب 37،ح3.[54] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب37، ص381، ح5 و باب 56.
پدر حضرت مهدی(عج)
پيش درآمد
امام حسن عسكري(ع) فرزند امام علي النقي(ع)، پدر بزرگوارحضرت مهدي (عج) و يازدهمين پيشواي شيعيان است. آن حضرت در ماه ربيع الاول يا ربيع الثانی سال231يا 232 هـ در مدينه، چشم به جهان گشود. مادرش بانويي پارسا و شايسته به نام «حُدَيثه» بود كه برخي، از او به نام «سوسن» ياد كردهاند.[1]از آنجا كه پيشواي يازدهم به دستور خليفه عباسي در «سامّرا»، در محله «عسكر» سكونت اجباري داشت، «عسكري» ناميده ميشود[2]. از مشهورترين القاب آن حضرت، «نقي»، «زكي»، «فاضل»، «امين» وكنيهاش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسيد. مدّت امامتش شش سال و عمر شريفش 28 سال بود. امام عسكري(ع) در سال 260 هـ در حالي كه تنها پسر او به عنوان آخرين حجّت الهي در سن پنج سالگي قرار داشت، به شهادت رسيد و در خانه خود در سامرا در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد.[3] درباره ويژگیهای آن حضرت آورده اند: رنگش گندم گون، چشمانش درشت و سياه، رويش زيبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود و با آنكه جوان بود، بزرگان قريش و دانشمندان زمان خود را تحت تأثير و نفوذ قرار ميداد. دوست و دشمن به برتري او در علم، حلم، جود، زهد، تقوا و ساير مكارم اخلاقي اذعان داشتند.[4]مدت كوتاه عمر امام به سه دوره تقسيم ميشود: تا چهار سال و چند ماهگي (و بنا به يک قول تا سيزده سالگي)، در مدينه به سر برد. تا 23 سالگي به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا ميزيست و تا 28 سالگي (شش سال و اندي پس از شهادت امام دهم)، در سامرا ولايت بر امور و پيشوايي شيعيان را بر عهده داشت.امام عسكري(ع) در مدت كوتاه امامت خويش با سه تن از خلفاي عباسي (المعتزّ بالله، المهتدي بالله، المعتمد بالله) كه هر يك از ديگري ستمگرتر بودند؛ معاصر بود.مشهور بين شيعه آن است که امام عسکري(ع) فرزندي جز امام مهدي (عج) از خود به يادگار نگذاشت.[5] شيخ مفيد در اين باره تصريح کرده است: «... ولم يخلف ابوه ولداً ظاهراً ولا باطناً غيره ...».[6] جلوه هايي از زندگي امام حسن عسكري(ع) روايات بسياري از ناحيه رسول اكرم(ص) و اهل بيت او(ع) مبني بر امامت پيشوايان دوازده گانه وارد شده و در آنها، به طور روشن، به نام مقدس ايشان ـ از جمله امام حسن بن علي عسكري(ع) ـ اشاره شده است. اضافه بر آنكه در رواياتِ نقل شده از پدر بزرگوارش، به امامت آن حضرت تصريح شده است.جابربن عبداللّه انصاري، با اشاره به لوحي که در دستان مبارک حضرت زهرا (س) مشاهده کرده بود؛ به امامت و نام امام عسکري(ع) تصريح کرده است.[7]
...
آن حضرت، با همه فشارها و مراقبتهاي بي وقفه حكومت عباسي، يك سلسله فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و علمي، در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامي انجام ميداد. گوشه ای از اين فعاليتها ـ كه ارتباط بيشتري با موضوع مهدويّت دارد ـ به شرح زير است:
1. كوشش علمي در دفاع از اسلام و ردّ شبهات؛ امام عسكري(ع) گرچه به جهت شرايط نامساعد و محدوديتهاي شديد حكومت عباسي ، موفق به گسترش دانش بي کران خود در تمام جامعه نشد؛ اما شاگرداني تربيت كرد كه هر كدام در نشر معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان، نقش مؤثر و ارزنده اي داشتند.شيخ طوسي(ره) تعداد شاگردان آن حضرت را افزون بر يک صد نفر ثبت كرده است.[8] در ميان آنان چهرهها و شخصيتهاي برجسته و وارستهاي به چشم میخورند؛ مانند: احمد بن اسحاق اشعري قمي، ابو هاشم داود بن قاسم جعفري، ابوعمرو عثمان بن سعيد عَمْري، علي بن جعفر و محمد بن حسن صفّار.
2. ايجاد حلقه ارتباطي با شيعيان از طريق نمايندگان؛ در پي تلاشهاي فراوان امامان پيشين(ع) ، در زمان امام عسكري(ع) تشيّع در مناطق و شهرهای مختلف، گسترده شده و شيعيان در نقاط فراواني زندگي ميكردند. گستردگي و پراكندگي مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطي منظمي را ايجاب ميكرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت و نيز ارتباط آنان را با هم ديگر برقرار سازد و از اين رهگذر، آنان را از نظر ديني و سياسي، رهبري و سازماندهي كند.اين نياز، از زمان امام نهم(ع) احساس ميشد و چنان كه در سيرة آن حضرت و امام دهم(ع) آمده، شبكه ارتباطي وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، از آن زمان وجود داشته است.اين برنامه در زمان امام عسكري(ع) نيز تعقيب گرديد. بنا بر اسناد و شواهد تاريخي، آن حضرت نمايندگاني از ميان شخصيتهاي برجسته شيعيان، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق، پيروان تشيّع را در همه مناطق زير نظر داشت. يكي از نمايندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمي اشعري»، از ياران خاص امام و از شخصيت هاي بزرگ شيعي در قم بود. بعضي از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كردهاند[9]. اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانستهاند[10]. از روايتي در بحارالانوار استفاده ميشود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است.در رأس وکيلان امام، «محمد بن عثمان عَمْري » قرار داشت و وكلاي ديگر، به وسيلة او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوهات جمع آوري شده را به وي تحويل ميدادند و او آنها را به محضر امام(ع) ميرساند.[11]علاوه بر شبكه ارتباطي وكالت، امام از طريق اعزام پيكها، با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار ميساخت و مشكلات آنان را برطرف ميكرد.گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه با شيعيان، ارتباط داشت و آنان را در موقعيتهاي حساس راهنمايي مي کرد. نامهاي كه امام به «ابن بابويه» نوشته، نمونهاي از اين نامهها است. امام دو نامه نيز به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته كه متن آنها در كتابها مضبوط است.[12] بر اساس روايتي، امام عسكري(ع) بامداد روز هشتم ربيع الأول سال 260هـ اندكي پيش از رحلت، نامههاي فراواني به مردم مدينه نوشت.
3. فعاليتهاي سياسي سرّی؛ امام عسكري(ع) با وجود تمامي محدوديتها و كنترلهاي دستگاه خلافت، يك سلسله فعاليتهاي سياسي سرّي را رهبري ميكرد كه با گزينش شيوههاي پنهان كاري، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور ميماند.در اين زمينه نمونههاي فراواني وجود دارد كه به يک مورد آن اشاره ميشود: عثمان بن سعيد عَمْري ـ از نزديكترين و صميميترين ياران امام(ع) ـ در پوشش روغن فروشي فعاليت ميكرد. شيعيان و پيروان آن حضرت ، اموال و وجوه خود را به او ميرساندند و او آنها را در ظرفهاي روغن قرار داده، به حضور امام(ع) مي رساند[13].
...
4. حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان؛ يكي ديگر از موضع گيريهاي امام عسكري(ع) ، حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان ـ به ويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت ـ بود. اين اقدام امام، مانع از آن ميشد كه آنان زير فشار مالي، جذب دستگاه حكومت عباسي شوند.[14]
5. آگاهی بخشی سياسي به چهرهای برجسته شيعه؛ از ديگر فعاليتهاي سياسي امام عسكري(ع) ، تقويت و توجيه سياسي رجال مهم شيعه، در برابر فشارها و سختيهاي مبارزات سياسي، برای حمايت از آرمانهاي بلند تشيّع بود. از آنجا كه شخصيتهاي بزرگ شيعه در فشار بيشتري بودند، امام به تناسب مورد، آنان را راهنمايي ميكرد و روحيه آنان را بالا ميبرد. همچنين می کوشيد صبر و آگاهي آنان در برابر فشارها، تنگناها و تنگدستيها فزوني يابد تا آنان بتوانند مسؤوليت بزرگ اجتماعي و سياسي و وظايف ديني خود را به خوبي انجام دهند.
6 . بهره گيری از دانش غيبی برای ارشاد ديگران؛ امامان(ع) ، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از دانش غيبي برخوردار بودند و در مواردي كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالي امت اسلامي، در معرض خطر قرار ميگرفت، از اين آگاهي به صورت «ابزار هدايت» استفاده ميكردند. پيشگوييها و گزارشهاي غيبي آنان، بخش مهمّي از زندگي ايشان را در بر میگيرد؛ با مطالعه در زندگي امام عسكري(ع)، چنين به نظر ميرسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر، دانش غيبي خود را آشكار ميساخته است.[15] شايد علت اين امر، شرايط نامساعد و جوّ پر اختناقي بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادي(ع)، در آن زندگي ميكردند؛ زيرا پس از انتقال امام هادي(ع) به سامّرا، آن حضرت به شدّت تحت مراقبت و كنترل بود. از اين رو امكان معرفي فرزندش «امام حسن(ع)» به عموم شيعيان، به عنوان امام بعدي وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت، در معرض خطر جدّي قرار ميداد. به همين جهت كار معرفي امام عسكري(ع) به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاي پاياني عمر امام هادي(ع) صورت گرفت؛[16] به طوري كه هنگام رحلت آن حضرت، عده ای از شيعيان ازامامت حضرت «حسن عسكري(ع)» آگاهي نداشتند[17].امام عسكري(ع) براي زدودن زنگار شكها و ترديدها و نيز براي حفظ ياران خود از خطر و يا هدايت گمراهان، ناگزير ميشد پردههاي حجاب را كنار زده، از آن سوي جهان ظاهر خبر دهد.
7. معرفي حضرت مهدي(ع) به عنوان جانشين؛ يكي از مسؤوليتهاي خطير امام عسكري(ع)، معرّفي حضرت مهدي(ع) به عنوان جانشين خود بود. اين مهمّ زماني سخت تر مي شد كه آن حضرت مي بايست بنا به دلايلي، فرزند خود را در پرده «پنهان زيستي» نگه دارد تا از گزند بدخواهان در امان بماند. با اين حال در موارد فراواني آن حضرت، به معرفي جانشين خود به افراد موثق پرداخته است. عمده تعابيري كه امام يازدهم براي معرفي حضرت مهدي (عج) به كار برده، بدين قرار است:ـ «هذا صاحبكم بعدي ...»؛[18] «اين بعد از من صاحب شما است...».ـ «ان ابني هو القائم من بعدي ...»؛[19] «همانا فرزندم قائم بعد از من است...».ـ «هذا امامكم من بعدي و خليفتي عليكم...»؛[20] «اين پيشوای شما پس از من و جانشين من بر شما است ...».ـ «ابني محمد هو الامام الحجة بعدي ...»؛[21] «فرزندم محمد همان امام و حجت پس از من است...».و مواردي از اين قبيل كه در کتابها بدان اشاره شده است.
8 . آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت امام دوازدهم (عج)؛ از آنجا كه غايب شدن امام و رهبر هر جمعيتي، يك حادثه غير طبيعي و نامأنوس است و باور كردن آن و نيز تحمل مشكلات ناشي از آن، براي نوع مردم دشوار است؛ پيامبر اسلام(ص) و امامان پيشين(ع)، به تدريج مردم را با اين موضوع آشنا ساخته، افكار را براي پذيرش آن آماده ميكردند.اين تلاش در عصر امام هادی و عسکري(ع) ، به صورت محسوس تري به چشم ميخورد؛ چنان كه امام هادي(ع) بعضی از اقدامات را به وسيله نمايندگان انجام ميداد و خود كمتر با افراد تماس ميگرفت. اين امر در زمان امام عسكري(ع)، جلوه بيشتري يافت؛ زيرا با وجود تأكيد بر تولد حضرت مهدي (عج)، او را تنها به شيعيان خاص و بسيار نزديك نشان مي داد. از طرف ديگر تماس مستقيم شيعيان با خود آن حضرت نيز روز به روز محدودتر و كمتر ميشد؛ به طوري كه حتي در شهر سامرا از طريق نامه يا به وسيله نمايندگان خويش، به مردم پاسخ ميداد. بدين ترتيب آنان را براي تحمل اوضاع و شرايط عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام آماده ميساخت. اين همان روشي است كه امام دوازدهم(ع) در زمان غيبت صغرا در پيش گرفت و شيعيان را به تدريج براي دوران غيبت كبرا آماده ساخت.[22]
...
حوادث ناگوار پس از شهادت امام عسکري(ع)
متأسفانه پس از شهادت امام عسکري(ع)، اتفاقات ناگواري رخ داد که برخي از آنها بدين قرار است:
1. بازجويي از خانه آن حضرت؛لحظاتي از شهادت امام عسکري(ع) سپري نشده بود که دژخيمان، با سعايت افرادي، به خانه امام هجوم بردند تا شايد در اين رهگذر به امام غايب دست يازند.
2. برخورد جعفر کذّاب با مادر امام عسکري(ع) بر سر ميراث؛
3. بازجويي از خانه ها و منازل براي دستيابي به حضرت مهدي (عج)؛[23]
4. ترور، حبس، تهديد و اذيت و آزار شيعيان؛شيخ مفيد از تهديدات عليه شيعه پس از شهادت امام عسکري(ع)، به عنوان يکي از تلخترين فرازهاي تاريخ تشيع ياد کرده است.[24]
5. اختلاف و چند دستگي بين شيعيان؛ يکي از حوادث کمر شکن پس از شهادت امام عسکري(ع) ، تفرقهاي بود که در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرد و آنها را از يکپارچگي خارج نمود. البته اين تفرق پيش از آن، از سوي امام عسکري(ع) پيش بيني شده بود. ابوغانم میگويد: از امام عسکري(ع) شنيدم که ميفرمود: در سال 260 پيروانم فرقه فرقه ميشوند.آن گاه در ادامه ابوغانم ميگويد: در آن سال امام عسکري(ع) رحلت فرمود و پيروان و يارانش متفرق شدند. دستهاي خود را منتسب به جعفر (پسر امام دهم) کردند، گروهی سرگردان شدند، عده ای به شک افتادند، دسته اي در حالت تحير ايستادند و جمعي ديگر به توفيق خداي تعالي، بر دين خود ثابت ماندند.[25]
...
پدر حضرت مهدي (عج) از نگاه اهل سنّت
يكي از موارد اختلاف بين شيعه و سنّي در موضوع مهدويّت، اختلاف در پدر حضرت مهدي(ع) است. شيعه با ارائه ادله فراوان ثابت كرده كه پدر حضرت مهدي(ع)، امام حسن عسكري(ع) است، در حالي كه اغلب اهل سنّت، با بيان برخي روايات در اين زمينه، بر اين باورند كه نام پدر حضرت مهدي(ع) عبدالله، هم نام پدر پيامبر اكرم(ص) است.دانشمندان شيعه، اگر چه با حفظ امانت كامل، برخي از اين احاديث را ـ هر چند كه صحيح نمي دانسته اند ـ بدون كم و كاست از كتابهاي اهل سنّت نقل كرده اند؛ اما هرگز ترديد در اين موضوع به خود راه نداده اند.بعضی از احاديثي که اهل سنّت با استناد به آنها، چنين ديدگاهي را انتخاب کرده اند؛ بدين قرار است:الف. ابن ابي شيبه، طبراني و حاكم، از عاصم بن ابي النجود، از زِرّ بن حُبَيش از عبدالله بن مسعود روايت كردهاند كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لا تذهب الدنيا حتي يبعث الله رجلا يواطئ اسمه اسمي، و اسم ابيه اسم ابي»؛[26] «دنيا از ميان نمي رود، مگر اينكه خداوند مردي را بر ميانگيزاند كه نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».ب. ابو عمرو داني و خطيب بغدادي، از عاصم بن ابي النجود از زرّ بن حبيش، از عبدالله بن مسعود نقل كرده اند كه پيامبر(ص) فرمود: «لاتقوم الساعة حتي يملك الناس رجل من اهل بيتي، يواطئ اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»[27]؛ «قيامت بر پا نمي شود؛ مگر آنكه مردي از خاندان من بر همة مردم پادشاهي كند، نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».ج. نعيم بن حماد، خطيب و ابن حجر، همگي از عاصم، از زرّ بن حبيش از ابن مسعود روايت كرده اند كه رسول اكرم(ص) فرمود: «المهدي يواطئ اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛[28] «مهدي نامش هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».د. نعيم بن حماد به سند خودش از ابو الطفيل آورده است كه رسول خدا(ص) فرمود: «المهدي اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛[29] «مهدي نامش نام من و نام پدرش، نام پدر من است».هيچ يك از اين احاديث، نمي تواند حجّت و دليلي محكم، بر ادعاي کساني باشد که نام پدر مهدي(ع) را «عبدالله» دانسته اند. سند حديث چهارم به اتفاق همه محدثان ضعيف است؛ زيرا يكي از راويان آن رشدين بن سعد است؛ يعني همان «رِشدين بن ابي رِشدين» است كه همة بزرگان اهل سنّت در علم رجال بر ضعف او اتفاق دارند.[30] بدين ترتيب و بدون شك در چنين امر مهمّي، نمي توان سخن اين گونه افراد را پذيرفت.سه حديث نخستين، نيز نمي توانند حجّت و دليل باشند؛ چون عبارت «نام پدرش نام پدر من است» را بزرگان و حافظان حديث نقل نكرده اند و تنها جمله «نام او، نام من است» را همگان، بدون اضافه اي ديگر آورده اند.برخی از پژوهشگران اهل سنّت ـ كه روايت کنندگان از عاصم بن ابي النجود را مورد بررسي قرار داده اند ـ به اين مطلب تصريح كرده و گفته اند: اين اضافه در اصل حديث نيست.از طرف ديگر، هر سه حديث، فقط به ابن مسعود، ختم ميشود و حال آنكه در مسند احمد در چند مورد، همين حديث از ابن مسعود نقل شده كه با جمله «نام او، نام من است»، پايان يافته است.[31]تِرمذي میگويد: حديث از علي(ع) ، ابو سعيد خدري، ام سلمه و ابوهريره، فقط با لفظ «نام او، نام من است» روايت شده است. آن گاه ـ بعد از نقل حديث ابن مسعود با اين لفظ ـ می افزايد: «در اين باب، از علي، ابوسعيد، ام سلمه و ابوهريره روايت شده و اين حديث نيكو و صحيح است».[32]طبراني در المعجم الكبير آن را از ابن مسعود، از چند طريق فقط با لفظ «نام او نام من است» در حديثهاي 10214 به بعد، نقل کرده است.حاكم نيز در مستدرك، حديث را از ابن مسعود فقط با جملة «نام او نام من است»، نقل کرده و گفته است: «اين حديث با شرط شيخين صحيح است و آنان آن را نقل نكرده اند».[33]بغوي در مصابيح السنة حديث را ـ بدون اضافه ـ نقل كرده و گويد: حديث نيكو است.[34] مقدسي شافعي تصريح ميكند: اين افزوده را بزرگان حديث روايت نكرده اند. پس از نقل حديث ـ بدون آن اضافه ـ مینويسد: «گروهي از بزرگان حديث، در كتابهاي خود به همين گونه آورده اند؛ مانند: ابو عيسي ترمذي در جامع، ابي داود در سنن و حافظ ابو بكر بيهقي و شيخ ابوعمر داني».[35] سپس حديثهاي ديگري در تأييد درستي نقل خود از بزرگاني چند ـ مانند طبري، احمد بن حنبل، ترمذي، ابو داود، حافظ ابو داود و بيهقي ـ به نقل از عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و حذيفه مي آورد.[36]همان گونه که اشاره شد، تِرمذي اين حديث را از حضرت علي(ع) ، ابوسعيد خدري، امسلمه و ابوهريره فقط با جمله «نام او، نام من است»، روايت كرده است. بنابراين اگر جملة «و نام پدرش، نام پدر من است» در متن اصلي روايت ابن مسعود ميبود، قابل تصور نيست كه همة اين شخصيتهاي ياد شده، به اتفاق آن را حذف كرده باشند؛ هر چند آنان از عاصم بن ابي النجود هم روايت كرده باشند!اما اينکه چگونه اين افزوده به روايتها راه يافته، احتمالاتي قابل طرح است:1. از سوي پيروان و ياران حسنيها به منظور اثبات مهدويّت محمد بن عبد الله بن حسن مثني، اضافه شده است.2. از سوي طرفداران بني عباس، جهت تأييد مهدويّت محمد بن عبدالله (ابو جعفر) منصور عباسي، به حديث ابن مسعود افزوده شده است. اين احتمال ، زماني به واقعيت نزديك ميشود كه بدانيم محمد بن عبد الله بن حسن مثني، لکنت زبان داشته و لذا پيروانش دروغ ديگري به وايت ابوهريره افزوده و روايت را چنين نقل كرده اند: «به درستي كه مهدي نامش محمد بن عبدالله است و در زبانش كُندي وجود دارد».[37]بر اين اساس هر سه حديث نخستين، با نقل حافظان حديث از عاصم مخالفت دارد. از اين رو حافظ ابو نعيم اصفهاني (م430 هـ) در مناقب المهدي اين حديث را با 33 سلسله راويان مختلف تا عاصم، نقل كرده است. در اين نقلها حتي يكي از آنها عبارت «ونام پدرش نام پدر من است» را ندارد و با عبارت «نام او نام من است» پايان يافته است.گنجي شافعي (م 638 هـ ) متن اصفهاني را نقل و اضافه ميكند: «اين حديث را غير از عاصم، ديگراني هم مانند عمرو بن حره، از زرّ نقل كرده اند و همگي با «نام او نام من است»، آن را به پايان برده اند؛ جز روايتي كه عبارت «و نام پدرش نام پدر من است» را دارد.کوتاه سخن اينکه چنين اضافهاي پذيرفتني نيست؛ به خصوص که: احمدبن حنبل «با دقتي كه در ضبط حديث دارد»، اين حديث را چند بار در مسندش با جملة «و نامش نام من است»، نقل كرده است».[38] از بحثهاي گذشته روشن میشود كه تبار امام مهدي (عج)، به امام حسين(ع) مي رسد و ديگر احاديثي كه خلاف اين را ميرسانند، ضعيف و بي اعتبار بوده هيچ قرينهاي بر صحّت آنها در دست نيست. با توجه به نتيجه بحثهاي گذشته نيز به دست میآيد: نقل متواتر نزد مسلمانان نيز، همين نتيجه را تأييد ميكند.[39]
منابع براي پژوهش:
1. محمد جواد طبسي، با خورشيد سامرا، ترجمه عباس جلالي، (مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1379، هـ . ش).
2. سيد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر (عج) در انديشه اسلامي، ترجمه محمد باقر محبوب القلوب، (انتشارات مسجد جمکران، قم، 1380 هـ . ش).
3. مسجد جمکران، آخرين خورشيد پيدا، نگرشي کوتاه بر زندگاني امام حسن عسکري(ع)، (مسجد جمکران، 1415 هـ ).
4. باقر شريف قرشي، تحليلي از زندگاني امام حسن عسکري(ع)، (کنگره جهاني حضرت رضا(ع) ، مشهد، 1371 هـ . ش).
5. سيد محمد تقي مدرسي، زندگاني حضرت امام حسن عسکري(ع)، ترجمه محمد صادق شريعت، (محبان الحسين(ع) ، 1379 هـ . ش).
[1] . ر.ک: محمد بن يعقوب محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج1، ص 503.[2] . شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، باب 176، ص 230 .[3] . ر. ك: مهدي پيشوايي، سيرة پيشوايان:، ص 615.[4] . ر. ک: شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج1، مقدمه.[5] . برخي مدعي شده اند امام عسکري(ع) بجز امام مهدي(ع) داراي فرزند يا فرزندان ديگري نيز بوده است. ر. ک: محمد جواد طبسي، حياة الامام العسکري(ع)، ص59 و60.[6] . شيخ مفيد، الارشاد، ص346.[7] . كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب28، ح1.[8] . محمد بن حسن طوسي، رجال ، ص 427 به بعد.[9] . نجاشي، فهرست اسماء مصنفی الشيعة، ص 66 - محمد بن حسن طوسي، الفهرست، ص 23.[10] . طبسي، حياة الامام العسكري(ع)، ص 333.[11] . محمد بن حسن طوسي، اختيار معرفة الرجال، ص 532، ح 1015.[12] . حسن بن علي بن شعبه، تحف العقول، ص 486.[13] . محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 214.[14] . شيخ مفيد، ارشاد، ص 343 ؛ ابن شهر اشوب، مناقب آل أبي طالب، ج4، ص 439؛ مسعودي، اثبات الوصية، ص 242 ؛ سيد محسن امين، اعيان الشيعة، ص 40 ؛ طبرسي،اعلام الوري، ط3، ص 372 ؛ كليني، كافي، ج1، ص 508 .[15] . محمد جواد طبسي، حياة الامام العسكري(ع)، ص 121.[16] . همان، ص 217.[17] . مسعودي، اثبات الوصية، ص 234.[18] . شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص348.[19] . شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص524، ح4.[20] . همان، ص435، ح2.[21] . همان، ص409، ح9.[22] . با استفاده از: مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان: ، ص 615 - 662 .[23] . ر. ک: کافي، ج1، ص505؛ کمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص43.[24] . شيخ مفيد، الارشاد، ص325؛ بحار الانوار، ج50، ص334.[25] . کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص408، ح6.[26] . ابن ابي شيبه، المصنف، ج15، ص198، ح 19493؛ طبراني، المعجم الكبير، ج10، ص163، ح10213 و ص166، ح10222؛ مستدرك حاكم، ج4، ص442؛ علی بن عيسی اربلی، كشف الغمة، ج3، ص261.[27] . سنن ابو عمرو داني ، ص94و95؛ تاريخ بغداد، ج1، ص370.[28] . تاريخ بغداد، ص391؛ نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص367، ح1076 و 1077؛ كنز العمال، ج14، ص268، ح38678 به نقل از ابن عساكر.[29] . نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص368، ح1080.[30] . ر. ك: تهذيب الكمال، ج9، ص191 ؛ تهذيب التهذيب، ج3، ص240.[31] . احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص376 و 377 و430 و 448 .[32] . سنن ترمذي، ج4، ص505، ح2230.[33] . مستدرك حاكم، ج4، ص442.[34] . مصابيح السنة، ص492، ح4210.[35] . عقد الدرر، ص51، باب 2.[36] . همان، ص51 ـ 56، باب 2.[37] . ر. ک: مقاتل الطالبين، ص163 و 164.[38] . گنجي شافعي، البيان في اخبار صاحب الزمان (عج)، ص482.[39] . سيد ثامر هاشم العميدي ، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، صص92 ـ 107 (با تصرف).
مادر حضرت مهدی(عج)
پيش درآمد
از آنجايي كه امامان معصوم(ع) داراي عظمتي خاص هستند، مي بايست پدر و مادرشان نيز داراي كمالات فراواني باشند و از رَحِمهاي پاك، به دور از هر گونه آلودگي، پاي به عرصه عالم دنيا بگذارند. مادر حضرت مهدي (عج) ـ به عنوان كسي كه آخرين حجّت الهي را به دنيا مي آورد، بايد از كمالات معنوي، بهره فراواني داشته باشد. متأسفانه به دلايلي شناخت ما از آن بانوي بزرگوار بسيار محدود و ناچيز است و در منابع روايي، سخن چنداني در باره ايشان وجود ندارد. با توجه به اين نكته تلاش شده در اين درس در حد امكان در بارة آن بانوي بزرگ مطالبي ارائه شود.
نامهاي مادر حضرت مهدی (عج)
در كانون خانواده امام عسكري(ع)، آن بانوي گرامي را به نامهاي مختلفيـ از قبيل: «نرجس»، «سوسن»، «صقيل» (يا «صيقل»)، «حديثه»، «حكيمه»، «مليكه»، «ريحانه» و «خمط» ـ صدا ميزدند.از ديدگاه يكي از پژوهشگران علت تعدّد نامهاي آن بانو، ميتواند چند چيز باشد:
1. علاقه و محبت فراوان مالك او به وي، باعث شده بود با بهترين اسمها و زيباترين نامها، او را صدا بزند. از اين رو تمام نامهاي آن بانو، از اسامي گلها و شكوفه ها است؛ چون مردم اين صداها و نامهاي مختلف را شنيده بودند، ميپنداشتند كه تمام اينها اسامی آن بانوي بزرگوار است.
2. اين بانوي گرامي پس از اينکه وارد كانون خانواده امام(ع) شد، خط مشي و مسير ديگري ـ بر خلاف ساير كنيزان ـ داشت؛ زيرا او مادرِ حضرت مهدي (عج) بود. او فشار و ظلم ستمگران و حكومتها را مي ديد و مي دانست مدتي بايد در زندان به سر برد. او ميدانست كه بايد براي حفظ خود و فرزند گرامياش، نقشههايي بينديشد، تا حاكمان وقت، ندانند صاحب كدام نام را بايد زنداني كنند و حامل نور مهدي (عج) كدام است. بر اين اساس هر روز نامي تازه براي خود مينهاد و در خانواده امام(ع) او را به اين نامها ميخواندند تا دشمنان خيال كنند كه اين نامهاي مختلف، مربوط به چند نفر است و نفهمند اين اسامي، همه مربوط به يك نفر است.[1]
سر گذشت مادر حضرت مهدي (عج)
اگر چه از سرگذشت مادر حضرت مهدي (عج) سخن صريح و روشني در دست نيست؛ اما طبق قول مشهور ـ كه از برخي روايات به دست ميآيد ـ ايشان كنيزي بود كه در جنگ اسير شد و پس از آن به خانواده گرامي امام عسكري(ع) پيوست. در مجموع ميتوان روايات مربوط به مادر مهدي (عج) را به چهار دسته تقسيم كرد:
1. رواياتي كه آن بانوي بزرگوار را شاهزاده اي رومي معرفي كرده است.
2. رواياتي كه آن بانوي بزرگ را تربيت شدة خانه حكيمه خاتون دانسته است.
3. روايتي كه علاوه بر تربيت ايشان، ولادت آن بانوي بزرگ را نيز در خانه حكيمه ذكر کرده است.[2]
4. رواياتي که مادر حضرت مهدي (عج) را بانويي سياه پوست دانسته است.
بررسي روايات دسته ی نخست
يكي از روايتهاي مشهور، حکايت از آن دارد که مادر امام مهدي (عج) ، شاهزاده اي رومي است که اعجازگونه، به بيت شريف امام عسکري(ع) راه يافته است. شيخ صدوق در داستان مفصلي، حكايت مادر حضرت مهدي(ع) را اين گونه نقل كرده است:بشر بن سليمان نخّاس گفت: من از فرزندان ابوايوب انصاري و يكي از مواليان امام هادي و امام عسكري(ع) و همسايه آنان در «سرّ من راي» بودم. مولاي ما امام هادي(ع) مسائل «برده فروشي» را به من آموخت و من جز با اذن او، خريد و فروش نمي كردم. از اين رو از موارد شبهه ناك پرهيز ميكردم تا آنكه معرفتم در اين باب كامل شد و فرق ميان حلال و حرام را نيكو دانستم.يك شب در «سرّ من راي» ـ که در خانه خود بودم و پاسي از شب گذشته بود ـ كسي در خانه را كوفت. شتابان به پشت در آمدم، ديدم كافور فرستاده امام هادي(ع) است كه مرا به نزد آن حضرت فرا ميخواند. لباس پوشيدم و بر ايشان وارد شدم. ديدم با فرزندش ابومحمد و خواهرش حكيمه خاتون از پس پرده گفت وگو ميكند. وقتي نشستم، فرمود:اي بشر! تو از فرزندان انصاري و ولايت ائمه(ع) پشت در پشت، در ميان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد. من ميخواهم تو را مشرّف به فضيلتي سازم كه بدان بر ساير شيعيان در موالات ما سبقت بجويي. تو را از سرّي مطلع ميكنم و براي خريد كنيزي گسيل ميدارم. آن گاه نامهاي به خط و زبان رومي نوشت و آن را به هم پيچيد و با خاتم خود مهر كرد. دستمال زرد رنگي را ـ كه در آن 220 دينار بود ـ بيرون آورد و فرمود:این را بگير و به بغداد برو و ظهر فلان روز، در معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورقهاي اسيران آمدند، جمعي از وكيلان فرماندهان بني عباس و خريداران و جوانان عراقي دور آنها را بگيرند. وقتي چنين شد، شخصي به نام عمربن يزيد برده فروش را زير نظر بگير و چون كنيزي را كه صفتش چنين و چنان است و دو تكه پارچه حرير در بر دارد، براي فروش عرضه بدارد و آن كنيز از گشودن رو و لمس كردن خريداران و اطاعت آنان سرباز زند، تو به او مهلت بده و تأملي كن. برده فروش آن كنيز را بزند و او به زبان رومي ناله و زاري كند و گويد: واي از هتك ستر من! يكي از خريداران گويد: من او را سيصد دينار خواهم خريد كه عفاف او باعث فزوني رغبت من شده است و او به زبان عربي گويد: اگر در لباس سليمان و كرسي سلطنت او جلوه كني، در تو رغبتي ندارم، اموالت را بيهوده خرج مكن! برده فروش گويد: چاره چيست؟ گريزي از فروش تو نيست! آن كنيز گويد: چرا شتاب ميكني بايد خريداري باشد كه دلم به امانت و ديانت او اطمينان يابد. در اين هنگام برخيز و به نزد عمر بن يزيد برو و بگو: من نامهاي سربسته از يكي از اشراف دارم كه به زبان و خط رومي نوشته و كرامت و وفا و بزرگواري و سخاوت خود را در آن نوشته است.نامه را به آن كنيز بده تا در خُلق و خوي صاحب خود تأمل كند. اگر بدو مايل شد و بدان رضايت داد، من وكيل آن شخص هستم تا اين كنيز را براي وي خريداري كنم.بشربن سليمان گويد:
...
همه دستورات مولاي خود امام هادي را درباره خريد آن كنيز به جاي آوردم و چون در نامه نگريست، به سختي گريست و به عمربن يزيد گفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش! و سوگند اكيد بر زبان جاري كرد كه اگر او را به صاحب نامه نفروشد، خود را خواهد كشت. درباره بهاي آن گفتگو كردم تا آنكه بر همان مقداري كه مولايم در دستمال زرد رنگ همراهم كرده بود، توافق كرديم. دينارها را از من گرفت و من هم كنيز را خندان و شادان تحويل گرفتم و به حجرهاي كه در بغداد داشتم، آمديم. چون به حجره در آمد، نامه مولايم را از جيب خود در آورده، آن را ميبوسيد و به گونهها و چشمان و بدن خود مينهاد و من از روي تعجّب به او گفتم: آيا نامه كسي را ميبوسي كه او را نميشناسي؟ گفت:اي درمانده واي كسي كه به مقام اولاد انبيا معرفت كمي داري! به سخن من گوش فرا دار و دل به من بسپار كه من مليكه دختر يشوعا، فرزند قيصر روم هستم. مادرم از فرزندان حواريون (شمعون وصي مسيح) است. براي تو داستان شگفتي نقل ميكنم: جدّم قيصر روم ميخواست مرا در سنّ سيزده سالگي، به عقد برادر زادهاش در آورد و در كاخش محفلي از افراد زير تشكيل داد: سيصد تن از فرزندان حواريون و كشيشان، هفتصد تن از رجال و بزرگان و چهار هزار تن از اميران لشكري و كشوري. تخت زيبايي كه با انواع جواهر آراسته شده بود، در پيشاپيش صحن كاخش و بر بالاي چهل سكّو قرار داد و چون برادر زادهاش بر بالاي آن رفت و صليبها افراشته گرديد و كشيشها به دعا ايستادند و انجيلها را گشودند؛ ناگهان صليبها به زمين سرنگون گرديد. ستونها فرو ريخت و به سمت ميهمانان پرتاب شد. و آن كه بر بالاي تخت رفته بود، بيهوش بر زمين افتاد. رنگ از روي كشيشان پريد و پشتشان لرزيد و بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات اين نحسها - كه دلالت بر زوال دين مسيحي دارد - معاف كن! جدّم از اين حادثه فال بد زد و به كشيشها گفت: اين ستونها را بر پا سازيد و صليبها را بر افرازيد و برادر اين بخت برگشته بدبخت را بياوريد تا اين دختر را به ازدواج او در آورم و نحوست او را به سعادت آن ديگري دفع سازم. چون دوباره مجلس جشن برپا شد، همان پيشامد اوّل براي دوّمي نيز تكرار گرديد. مردم پراكنده شدند و جدّم قيصر اندوهناك گرديد و به داخل كاخ خود درآمد و پردهها افكنده شد.در آن شب خواب ديدم كه مسيح، شمعون و جمعي از حواريون، در كاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعي كه او تخت را قرار داده بود، منبري نصب كردند. پس حضرت محمد به همراه جوانان و شماري از فرزندانش وارد شدند.مسيح به استقبال او آمد و با او معانقه كرد. آن گاه حضرت محمد به او گفت:اي روح اللّه! من آمدهام تا از وصي تو شمعون، دخترش مليكا را براي اين پسرم خواستگاري كنم و با دست خود اشاره به ابومحمد صاحب اين نامه كرد. مسيح به شمعون نگريست و گفت: شرافت نزد تو آمده است؛ با رسول خدا خويشاوندي كن. گفت: چنين كردم، آن گاه محمد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزويج كرد. مسيح و فرزندان محمد و حواريون همه گواه بودند و چون از خواب بيدار شدم، ترسيدم اگر اين رؤيا را براي پدر و جدّم بازگو كنم، مرا بكشند. آن را در دلم نهان ساخته و براي ديگران بازگو نكردم.سينهام از عشق ابومحمد لبريز شد تا به غايتي كه دست از خوردن و نوشيدن كشيدم و ضعيف و لاغر و سخت بيمار شدم. در شهرهاي روم، طبيبي نماند كه جدّم او را بر بالين من نياورد و درمان مرا از وي نخواست و چون نا اميد شد، به من گفت:اي نور چشمم! آيا آرزويي در اين دنيا داري تا آن را بر آورده سازم؟ گفتم:اي پدربزرگ! همه درها به رويم بسته شده است، اگر شكنجه و زنجير را از اسيران مسلماني كه در زندان هستند، برداري و آنان را آزاد كني، اميدوارم كه مسيح و مادرش شفا و عافيت به من ارزاني كنند. چون پدربزرگم چنين كرد، اظهار صحّت و عافيت نمودم و اندكي غذا خوردم. پدربزرگم بسيار خرسند شد و به عزّت و احترام اسيران پرداخت. پس از چهار شب ديگر حضرت فاطمه سرور زنان را در خواب ديدم كه به همراهي مريم و هزار خدمتكار بهشتي، از من ديدار كردند. مريم به من گفت: اين سرور زنان مادر شوهرت ابومحمد است. من به او در آويختم و گريستم و گلايه كردم كه ابومحمد به ديدارم نميآيد، آن بانو فرمود: تا تو مشرك و به دين نصارا باشي، فرزندم ابومحمد به ديدار تو نميآيد! اين خواهرم مريم است كه از دين تو به خداوند تبرّي ميجويد.اگر تمايل به رضاي خداي تعالي و خشنودی مسيح و مريم داري و میخواهی ابومحمد تو را ديدار كند، پس بگو: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللَّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».چون اين كلمات را گفتم، مرا در آغوش کشيد و فرمود: اكنون در انتظار ديدار ابومحمد باش كه او را نزد تو روانه ميسازم. پس از خواب بيدار شدم و گفتم: خوشا از ديدار ابومحمد! چون فردا شب فرا رسيد، ابومحمد در خواب به ديدارم آمد. گويا به او گفتم:اي حبيب من! بعد از آنكه همه دل مرا به عشق خود مبتلا كردي، در حق من جفا نمودي! او فرمود: تأخير من براي شرك تو بود. حال كه اسلام آوردي، هر شب به ديدار تو ميآيم تا آنكه خداوند وصال عياني را ميسر گرداند. از آن زمان تا كنون هرگز ديدار او از من قطع نشده است.بِشر گويد از او پرسيدم: چگونه در ميان اسيران در آمدي؟ او پاسخ داد: يك شب ابومحمد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز، لشكري به جنگ مسلمانان ميفرستد و خود هم به دنبال آنان ميرود. بر تو است كه در لباس خدمتگزاران درآيي و به طور ناشناس از فلان راه بروي و من نيز چنان كردم. طلايه داران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و كارم بدان جا رسيد كه مشاهده كردي. هيچ كس جز تو نميداند كه من دختر پادشاه رومم. آن مردي كه من در سهم غنيمت او افتادم، نامم را پرسيد و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: اين نام كنيزان است.گفتم: شگفتا! تو رومي هستي؛ امّا به زبان عربي سخن ميگويي! گفت: پدربزرگم در آموختن ادبيات به من حريص بود و زن مترجمي را بر من گماشت. او هر صبح و شبانگاه به نزد من ميآمد و به من عربي ميآموخت تا آنكه زبانم بر آن عادت كرد.بِشر گويد: چون او را به «سُرّ من راي» رسانيدم و بر مولايمان امام هادي(ع) وارد شدم، بدو فرمود: چگونه خداوند عزّت اسلام و ذلّت نصرانيت و شرافت اهل بيت محمد را به تو نماياند؟ گفت:اي فرزند رسول خدا! چيزي را كه شما بهتر ميدانيد، چگونه بيان كنم؟ فرمود: من ميخواهم تو را اكرام كنم، كدام را بيشتر دوست ميداري: ده هزار درهم يا بشارتي كه در آن شرافت ابدي است؟ گفت: بشارت را، فرمود: بشارت باد تو را به فرزندي كه شرق و غرب عالم را مالك شود و زمين را آکنده از عدل و داد کند؛ همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد. نرجس پرسيد: از چه كسي؟ فرمود: از كسي كه رسول خدا در فلان شب از فلان ماه سال رومي، تو را براي او خواستگاري كرد. پرسيد: از مسيح و جانشين او؟
...
فرمود: پس مسيح و وصي او، تو را به چه كسي تزويج كردند؟ گفت: به پسر شما ابومحمد! فرمود: آيا او را ميشناسي؟ گفت: از آن شب كه به دست مادرش سيدةالنساء اسلام آوردهام، شبي نيست كه او را نبينم.امام هادي(ع) فرمود:اي كافور! خواهرم حكيمه را فرا خوان و چون حكيمه آمد... نرجس را زماني طولاني در آغوش كشيد و به ديدار او مسرور شد. بعد از آن مولاي ما فرمود:اي دختر رسول خدا! او را به منزل خود ببر و تکاليف دينی را به وي بياموز كه او زوجه ابومحمد و مادر قائم است.[3]اين روايت، نخست از طريق شيخ صدوق، در كتاب كمالالدين و تمام النعمة نقل شده است. آن گاه محمدبن جرير طبري آن را با سندي متفاوت، در كتاب دلائل الامامة آورده و [4] شيخ طوسي در كتاب الغيبة به نقل آن پرداخته است.[5] ايشان، روايت را درست مانند آنچه در كمالالدين و تمام النعمة بود، آورده؛ امّا سند وی با سند كتاب كمالالدين متفاوت است.فتّال نيشابوري در روضة الواعظين، ابن شهر آشوب در مناقب آل ابي طالب،[6] عبدالكريم نيلي در منتخب الأنوار المضيئه[7] و از متأخرين صاحب إثبات الهداة في النصوص و المعجزات از جمله کساني هستند که اين حکايت را نقل کرده اند.علامه مجلسي در بحارالانوار قضيه را، يك جا از كتاب الغيبة و در جاي ديگر، از كمال الدين و تمام النعمة نقل کرده است.[8]ممکن است پرسيده شود: اين قضيه پس از سال 242هـ اتّفاق افتاده است؛ در حالي كه از سال 242 هـ به بعد، جنگ مهمّي ميان مسلمانان و روميان، رخ نداده است تا نرجس خاتون اسير مسلمانان شوند.[9]در پاسخ گفتنی است: در اين دوران و پس از آن، درگيري و جنگهايي ميان آنان رخ داده است كه در بسياري از كتاب های تاريخي، ميتوان نمونههايي از اين درگيريها را يافت.[10]شواهد ديگری نيز وجود دارد كه ميان مسلمانان و روم، جنگ و درگيري واقع شده است. حال اگر منظور از جنگ بزرگ، اين باشد كه خود قيصر روم هم با برخي از اهل و خاندانش در آن شركت كرده باشد، اين امر ضرورتي ندارد؛ چون، آنچه در اين روايت آمده، اين است كه نرجس، به امر امام به صورت ناشناس و مخفيانه، با سپاهيان همراه شد و در پوشش كنيزان در آمد.
روايات دسته ی دوم
در بعضی از احاديث ـ بدون اشاره به سرگذشت آن بانوي بزرگوار ـ تنها به تربيت ايشان در بيت شريف حکيمه دختر امام جواد(ع) اشاره شده است. محمد بن عبد الله طهوي، در بخشي از يک حکايت مفصل از زبان حکيمه نقل کرده است: «... آري، کنيزي داشتم که بدو نرجس مي گفتند. برادرزاده ام به ديدارم آمد و به او نيک نظر کرد. بدو گفتم:اي آقاي من! دوستش داري، او را به نزدت بفرستم؟ فرمود: نه عمه جان! اما از او در شگفتم! گفتم: شگفتي شما از چيست؟ فرمود: به زودي فرزندي از وي پديد آيد که نزد خداي تعالي، گرامي است و خداوند به واسطه او زمين را از عدل و داد آکنده سازد؛ همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. گفتم:اي آقاي من! آيا او را به نزد شما بفرستم؟ فرمود: از پدرم در اين باره کسب اجازه کن. گويد: جامه پوشيدم و به منزل امام هادي(ع) درآمدم. سلام کردم و نشستم. او خود آغاز سخن كرد و گفت:اي حکيمه! نرجس را نزد فرزندم ابي محمد بفرست. گويد: گفتم:اي آقاي من ! بدين منظور خدمت شما رسيدم که در اين باره اجازه بگيرم. فرمود:اي مبارکه! خداي تعالي دوست دارد که تو را در پاداش اين کار شريک کند و بهرهاي از خير براي تو قرار دهد. حکيمه گويد: بي درنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختيار ابومحمد قرار دادم و پيوند آنها را در منزل خود برقرار کردم. چند روزي نزد من بود؛ سپس به نزد پدرش رفت و او را نيز همراهش روانه کردم... .[11]عموم روايات اين دسته با احاديث دسته نخست منافاتي ندارد؛ زيرا ميتوان روايات مربوط به نرجس خاتون را پس از ورود او به خانه آن بانوي بزرگ دانست.
روايت دسته ی سوم
مسعودي در اثبات الوصية پس از نقل روايت قبلي، افزوده است: نرجس خاتون علاوه بر اينكه در بيت شريف عمه امام عسكري(ع) تربيت يافته بود؛ در همان بيت شريف نيز به دنيا آمده بود: «روي لنا الثقات من مشايخنا أَنَّ بَعْضَ أَخَوَاتِ أَبِي الْحَسَنِ علي بن محمد كَانَتْ لَهَا جَارِيةٌ ولدت في بيتها و رَبَّتْهَا تُسَمَّي نَرْجِسَ فَلَمَّا كَبِرَتْ و عبلت دَخَلَ أَبُومُحَمَّدٍ فَنَظَرَ إِلَيهَا فاعجبته فَقَالَتْ عمته أَرَاكَ تَنْظُرُ إِلَيهَا فَقَالَ إِنِّي مَا نَظَرْتُ إِلَيهَا إِلا مُتَعَجِّباً أَمَا إِنَّ الْمَوْلُودَ الْكَرِيمَ عَلَي اللَّهِ يكُونُ مِنْهَا ثُمَّ أَمَرَهَا أَنْ تَسْتَأْذِنَ أَبَا الْحَسَنِ فِي دَفْعِهَا إِلَيهِ فَفَعَلَتْ ...»؛[12] «موثقين از بزرگان ما نقل کرده اند: يکی از خواهران امام هادی(ع) کنيزی داشت که در خانه او به دنيا آمده بود. آن بانو به تربيت او همت گماشت و او نرجس ناميده میشد. پس چون بزرگ شد و زمان شوهر دادنش فرا رسيد؛ امام عسکری(ع) بدان خانه وارد شد و نگاهی از روی شگفتی به آن کنيز انداخت. پس عمه ايشان (حکيمه) گفت: میبينم به او توجه کردی؟! آن حضرت فرمود: نظر خاصی به او ندارم. اما از اين در شگفتم آن مولود بزرگوار(موعود) از او به دنيا میآيد. آن گاه به حکيمه امر فرمود با اجازه امام هادی(ع)، نرجس خاتون را به او بدهد و حکيمه نيز چنين کرد». شيخ طوسي(ره) اين روايت را ذكر کرده است؛ البته با اين تفاوت كه جمله «ولدت في بيتها» را نقل نكرده است.[13]در سه دسته روايت ياد شده، چند مطلب مورد اتفاق است:الف. ايشان کنيز بوده است.ب. او در خانه حکيمه خاتون دختر امام جواد(ع) بوده است.ج. حکيمه در موضوع ازدواج امام عسکري(ع)، از اين کنيز صحبت کرده است.
روايات دسته ی چهارم
در اين دسته ـ بر خلاف روايات پيشين ـ سخن از کنيزي سياه پوست به ميان آمده است و عدهاي نيز با تمسک به اين روايات، خواسته اند ديدگاه مشهور را خدشه دار سازند. طرفداران اين ديدگاه به روايت زير از كناسي[14] استناد کرده اند:او ميگويد: از امام باقر(ع) شنيدم كه فرمود: «إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الامْرِ فِيهِ سُنَّةٌ مِنْ يوسُفَ ابْنُ أَمَةٍ سَوْدَاءَ يصْلِحُ اللَّهُ أَمْرَهُ فِي لَيلَةٍ وَاحِدَةٍ»؛[15] «همانا در صاحب اين امر سنّتي از يوسف(ع) است و آن اينکه او فرزند کنيزي سياه است. خداوند امرش را در يک شب اصلاح میفرمايد».علامه مجلسي با بيان اينكه اين روايت، با بسياري از روايات در باره مادر حضرت مهدي (عج) مخالفت دارد؛[16] راه حل را در اين دانسته كه مقصود از روايت، ميتواند مادر با واسطه و يا مربي آن حضرت باشد.[17]
سرنوشت مادر حضرت مهدي (عج)
در منابع معتبر هيچ گونه اشاره اي به سرگذشت مادر حضرت مهدي (عج) پس از ولادت آن حضرت نشده است. البته سخني كه در اين باره نقل شده اين است که: «ابوعلي خزيزراني، كنيزي داشت كه او را به امام حسن عسكري(ع) اهدا كرد و چون جعفر كذّاب خانه امام را غارت نمود؛ وي از دست جعفر گريخت و با ابوعلي ازدواج کرد. ابوعلي ميگويد: او گفته است در ولادت سيد حاضر بود و مادر او صقيل نام داشت. امام حسن عسكري(ع) صقيل را از آنچه بر سر خاندانش ميآيد، آگاه كرد و او از امام درخواست کرد كه از خداي تعالي بخواهد تا مرگ وي را پيش از آن برساند. او در حيات امام حسن عسكري(ع) در گذشت و بر سر قبر وي لوحي است كه بر آن نوشتهاند: اين قبر مادر محمد است».[18]
منابع براي پژوهش:
1. سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الصغري، ترجمه سيد حسن افتخارزاده، (نيك معارف، تهران، 1371 هـ .ش).
2. محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، (مکتبه الصدوق، تهران 1397 هـ ).
3. محمدبن حسن طوسي، كتاب الغيبة، (موسسه معارف اسلامي، قم، 1411هـ ).
4. محمدبن علي بن حسين بن بابويه صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، دو جلد، (دارالكتب الاسلاميه، قم، 1395 هـ ).
5. علي اکبر مهدي پور، او خواهد آمد، (رسالت، قم، 1379 هـ .ش).
[1] . پژوهشي در زندگي امام مهدي (عج) و نگرشي به غيبت صغرا، ص 204 و 205.
[2] . مسعودي، اثبات الوصية، ص272.
[3] . شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، باب 41، ح 1.
[4] . محمدبن جرير طبري، دلائل الامامة، ص 262 .
[5] . محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 208، ح178.
[6] . ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج 4، ص 440.
[7] . عبدالكريم نيلي، منتخب الأنوار المضيئة، ص 105.
[8] . محمّد باقر مجلسي، بحار الأنوار، ج 51، ص 6.
[9] . جاسم حسين، تاريخ سياسي امام دوازدهم، ص 115.
[10] . ر.ک: محمدبن جرير طبري، تاريخ الأُمم والملوك، ج 9، ص 201؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 7، ص 80، 81، 85، 93؛ ابن كثير، البداية و النهاية، ج 10، ص 323، 343، 345، 347.
[11] . شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب42، ح2.
[12] . مسعودي، اثبات الوصية، ص272.
[13] . محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص244.
[14] . قابل توجه اين که اين روايت در غيبت نعماني از يزيد کناسي و در کمال الدين و تمام النعمة از ضريس کناسي نقل شده است.
[15] . ر. ك: نعماني، الغيبة، ص163؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص329، باب 32، ح12.
[16] . گفتنی است: روايات فراوانی از طرف مدعيان مهدويّت و طرفداران آنها در طول تاريخ اين بحث مهم، جعل و به امامان معصوم: نسبت داده شده است.
[17] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج51، ص219، باب13.
[18] . كمالالدين و تمامالنعمة، ج 2، ص 431، ح 7.
ولادت حضرت مهدی(عج)
پيش درآمد
يكي از حوادث مهمّ در تاريخ بشر، ولادت آخرين ذخيره الهي و موعود امتها حضرت مهدي (عج) است به گونهاي كه اصل ولادت آن حضرت، جزو مسلمات تاريخ به شمار مي آيد و نه تنها ائمه معصومين(ع) و دانشمندان و تاريخ نويسان شيعه به اين مهمّ اشاره كرده اند؛ بلكه مورخان و محدثاني چند از اهل سنّت نيز به اين حادثه بزرگ تصريح نموده، آن را يك واقعيت دانسته اند. اين ولادت نقطه ی عطفي در تاريخ زندگي بشر بر روي كره زمين است. و مي رود تا پس از گذشت قرن ها با ظهور آن منجي موعود، اميد انسانهاي مظلوم و حقيقت خواه، تحقق يابد.
1. چگونگي ولادت حضرت مهدي (عج)
حضرت مهدي (عج)، ولادت استثنايي داشته و اين براي بسياري سؤال انگيز بوده است. از اين رو، ترسيم و تصوير مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بيت(ع)، در برابر اين پديده، ضروری مي نمايد.جريان امامت پيشوايان معصوم(ع)، پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهاي فراواني پيدا كرد. امامان معصوم(ع)، با حفظ استراتژي كلي و خطوط اساسي امامت، در رابطه با حفظ مكتب و ارزشهاي آن، روشهاي گوناگوني را در برابر ستمگران، در پيش گرفتند. اين فراز و نشيبها، تا زمان امامت علي بن موسي الرضا(ع)، استمرار داشت و ائمه(ع) تا آن زمان، هر يك به تناسب زمان و مكان و ارزيابي شرايط سياسي و اجتماعي، موضعي خاص انتخاب مي كردند. پس از امام رضا(ع)، جريان امامت شكل ديگري يافت. امام جواد، هادي و عسكري(ع)، در برابر دستگاه حاكم و خلفاي عباسي موضعي يگانه برگزيدند.[1]پس از اينکه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر(ص) سپری شد و امامت به آنان رسيد، اندك اندك در ميانِ حكومتگرانِ مسلمين در مركز خلافت، نگراني هايي عميق جان گرفت. اين نگرانيها مربوط به اخبار و احاديث بسياري بود كه در آنها آمده بود: از امام عسكري(ع) فرزندي تولد خواهد يافت كه برهم زننده ی اساس حكومتها است. اين پيشگويي، هم در كتابهاي پيشينيان آمده بود و به وسيله آگاهان در ميان مسلمين نقل مي شد و هم در اخبار اسلامي، به تواتر از پيامبر(ص) نقل شده بود. بر مبنای اين بشارتها، قرار بود از امام يازدهم فرزندي پديد آيد كه ويران كننده تختها و فرو افكنندة تاجها و پايمال كنندة قدرتهای ستمگرباشد... .از اين رو بر فشارها و سخت گيريها نسبت به امام حسن عسكري(ع) افزوده شد تا شايد با نابودي ايشان، از تولد مهدي (عج) و تداوم امامت جلو گيري شود. اما بر خلاف برنامه ريزيها و پيشگيريهاي دقيق و پي در پي دشمنان، مقدمات ولادت حضرت مهدي (عج) آماده شد و توطئه هاي ستمگران، راه به جايي نبرد.بدين علت دوراني که آن حضرت در شکم مادر بزرگوار خود بود و سپس تولدش، همه و همه، از مردم پنهان بود و جز چند تن از نزديكان، شاگردان و اصحاب خاص امام عسكري(ع)، كسي او را پس از ولادت نمي ديد. آنان نيز مهدي (عج) را گاه گاه مي ديدند؛ نه پيوسته و به صورت عادي[2]. درباره ی چگونگي ولادت ايشان مشهورترين نظر، سخنان ارزشمند بانوي بزرگوار ، حضرت حكيمه(س) عمه ی امام عسكري(ع) است. شيخ صدوق(ره)، اين حادثه بزرگ را از زبان او چنين آورده است: امام حسن عسكري(ع) مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود:اي عمه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمه ی شعبان است و خداي تعالي امشب حجّت خود را ـ كه حجّت او در روي زمين است ـ ظاهر سازد. گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدايت شوم! اثري از حمل در او نيست، فرمود: همين است كه به تو ميگويم. گويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم؛ نرجس آمد و كفش مرا بر داشت و گفت:اي بانوي من و بانوي خاندانم! حالتان چطور است؟گفتم: تو بانوي من و بانوي خاندان من هستي، از كلام من ناخرسند شد و گفت:اي عمه جان! اين چه فرمايشي است؟ بدو گفتم:اي دختر جان! خداي تعالي امشب به تو فرزندي عطا فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است. نرجس خجالت كشيد و حيا نمود.چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار كردم و در بستر خود خوابيدم. در دل شب براي اداي نماز برخاستم و آن را به جاي آوردم؛ در حالي كه نرجس خوابيده بود. براي تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم. او همچنان خواب بود، پس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.حكيمه گويد: بيرون آمدم و در جست و جوي فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است. شك بر دلم عارض گرديد، ناگاه ابومحمد از محل خود فرياد زد:اي عمه! شتاب مكن كه اينجا كار نزديك شده است. گويد: نشستم و به قرائت سوره های «الم سجده» و «يس» پرداختم. در اين ميان او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: نام خدا بر تو باد، آيا چيزي احساس ميكني؟ گفت:اي عمه! آري. گفتم: خودت را جمع كن و دلت را استوار دار كه همان است كه با تو گفتم. حكيمه گويد: من و نرجس را ضعفي فرا گرفت و به ندای سرورم به خود آمدم و جامه را از روي او برداشتم و ناگهان سرور خود (فرزند نرجس) را ديدم كه در حال سجده بوده و مواضع سجودش بر زمين است. او را در آغوش گرفتم، ديدم پاك و نظيف است. ابومحمد فرمود: اي عمه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وي بردم و او دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاي او را به سينه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وي كشيد. سپس فرمود:اي فرزندم! سخن گوي. گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ». سپس بر اميرمؤمنان و ساير امامان(ع) درود فرستاد تا آنكه بر پدرش رسيد و زبان دركشيد».[3]
پنهاني بودن ولادت؛ يکي از ويژگيهاي مهم ولادت حضرت مهدي (عج)، مخفي بودن آن است. اين امر در سخنان معصومين(ع) مورد اشاره قرارگرفته و باتعابير متفاوت و فراواني به آن اشاره شده است.ـ امام سجّاد(ع) فرمود: «فِي الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنْ سُنَنِ الانْبِياءِ(ع) ... وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِيمَ ... وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِيمَ فَخَفَاءُ الْوِلادَةِ وَ اِعْتِزَالُ النَّاسِ ...»؛[4] «در قائم ما سنت هايي از انبيا وجود دارد: ... و سنتی از ابراهيم ... و اما از ابراهيم پنهاني ولادت و کناره گيری از مردم...».ـ امام باقر(ع) فرمود: «انْظُرُوا مَنْ تَخْفَي عَلَي النَّاسِ وِلادَتُهُ فَهُوَ صَاحِبُكُمْ »؛[5] «بنگريد آن کس که ولادتش بر مردم پنهان است، همو صاحب شما است».ـ امام باقر(ع) فرمود: «انْظُرْ مَنْ لا يدْرِي النَّاسُ أَنَّهُ وُلِدَ أَمْ لا فَذَاكَ صَاحِبُكُمْ »؛[6] «بنگريد آن کس که مردم نمی دانند او متولد شده يا نه؛ پس همو صاحب شما است».ـ امام صادق(ع) فرمود: «فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ(ع) فَقُلْتُ وَ مَا سُنَّةُ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ قَالَ خَفَاءُ مَوْلِدِهِ...»؛[7] «در قائم سنتی از موسی بن عمران است، گفتم: سنت موسی بن عمران چه بود؟ فرمود: مخفی بودن ولادت او ...». ـ امام صادق(ع) فرمود: «صَاحِبُ هَذَا الامْرِ تَعْمَي وِلادَتُهُ عَلَي هَذَا الْخَلْقِ لئلّا يكُونَ لاَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ إِذَا خَرَجَ»؛[8] «ولادت صاحب الامر بر اين خلق پوشيده است تا چون
...
ظهور کند، بيعت کسی بر گردنش نباشد».ـ امام رضا(ع) فرمود: «...حَتَّي يبْعَثَ اللَّهُ لِهَذَا الامْرِ غُلاماً مِنَّا خَفِي الْمَوْلِدِ...»؛[9] «تا اينکه خداوند بر انگيزد جوانی از ما که دارای ولادتی پنهانی است...».ـ امام جواد(ع) در اين باره فرمود: «...و لكن القائم الذي يطهر الله عز و جل به الارض من أهل الكفر و الجحود و يملاها عدلا و قسطا هو الذي تخفي علي الناس ولادته ...»؛[10] «اما قائمی که خدای تعالی به توسط او زمين را از اهل کفر و انکار پاک سازد و آن را پر از عدل و دا د كند، کسی است که ولادتش بر مردم پوشيده...».
فلسفة مخفي بودن ولادت؛ از روايات استفاده ميشود، مهمترين فلسفه ی غيبت «مصون ماندن ايشان از خطر نابودي» است. به اين بيان كه خداوند متعال ميدانست اگر امامان پيشين ظاهر شوند، از كشته شدن در امان خواهند بود؛ برخلاف مهدي (عج) كه اگر ظاهر شود، كشته خواهد شد. اگر يكي از پدران مهدي كشته ميشد، حكمت و تدبير الهي اقتضا ميكرد، ديگري به جاي او نصب گردد؛ ولي اگر مهدي (عج) كشته شود، مصلحت و تدبير امور انسانها اقتضا نمي كرد كه ، امام ديگري به جاي او نصب گردد. ابو بَصِير از امام صادق(ع) نقل كرده است: « صَاحِبُ هَذَا الامْرِ تَغِيبُ وِلادَتُهُ عَنْ هَذَا الْخَلْقِ لِئَلا يكُونَ لاحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ إِذَا خَرَجَ وَ يصْلِحُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْرَهُ فِي لَيلَةٍ»؛[11] «ولادت صاحب الامر بر اين مردم نهان است تا چون خروج کند، بيعت هيچ کس بر گردنش نباشد و خدای تعالی امر وی را در يک شب به سامان رساند». مخفي بودن ولادت، درباره برخی از بزرگان نقل شده كه ميتوان از آن جمله به ولادت مخفيانه ابراهيم خليل(ع) از ترس كشته شدن به دست پادشاه زمانش و نيز به ولادت پنهاني موسي بن عمران(ع) از ترس كشته شدن به دست فرعون اشاره كرد.به همين جهت شيخ طوسي(ره) ، ولادت پنهاني حضرت مهدي(ع) را امري عادي و معمولي دانسته، مينويسد: «اين نخستين وآخرين حادثه نبوده و در طول تاريخ بشري، نمونه هاي فراوان داشته است».[12]اين حقيقت را صاحب منتخب الاثر اين گونه بيان کرده است: «راز مخفي نگه داشتن ولادت مهدي (عج) اين بود: خلفاي بني عباس، از طريق رواياتي که پيامبر(ص) و ائمة طاهرين(ع) نقل شده بود، میدانستند دوازدهمين امام، همان مهدي است که زمين را پر از عدل و داد ميکند و دژهاي گمراهي و فساد را در هم ميکوبد. دولت جباران را سرنگون ميسازد و طاغوت را به قتل ميرساند و خود، امير مشرق و مغرب جهان ميشود. چون اين امر را میدانستند، در صدد بر آمدند تا اين نور را خاموش کنند و او را به قتل رسانند. از اين رو، جاسوسان و مراقباني چند گماشتند؛ حتي قابله هايي را مأمور کردند تا داخل منزل امام عسکري(ع) را زير نظر بگيرند. ليکن خداوند، در هر حال، نور هدايت را پاينده خواهد داشت. اين بود که خدا به اراده ی خويش، دوران بارداري مادر او را پنهان ساخت. مورخان گفته اند: معتمد عباسي به قابلهها امر كرده بود تا وقت و بي وقت، سرزده، وارد خانه ی سادات شوند ـ به ويژه خانه ی امام حسن عسکري(ع) ـ و در درون خانه بگردند و تفتيش کنند و از حال همسر او باخبر گردند و گزارش دهند. اما آنان از هيچ چيز آگاه نگشتند. خداوند درباره ی حضرت مهدي (عج)، همان کار را کرد که در باره ی موسي(ع) کرد؛ چنان که دشمنان حضرت مهدي (عج) نيز، همان روش فرعوني و سياست فرعوني را دنبال کردند. فرعون دانست که زوال سلطنت او به دست مردي از بني اسرائيل خواهد بود. اين بود که بازرساني گماشت تا زنان حامله ی بني اسراييل را زير نظر گيرند و کودکاني را که متولد ميشوند، تحت مراقبت شديد قرار دهند و اگر کودک پسر بود، او را بکشند. بدين گونه کودکان بسياري را کشتند تا موسي پديد نيايد. چنان که در قرآن کريم ذکر شده است[13] و با اين همه خداي متعال، پيامبر خود موسي(ع) را حفظ کرد و ولادت او را مخفي داشت. سپس به مادر موسي امر فرمود: تا او را در صندوقي گذارد و به نيل سپارد.[14] در احاديث بسياري آمده است: حضرت مهدي (عج) شباهتهايي به حضرت ابراهيم(ع) و حضرت موسي(ع) دارد».[15]
2. اثبات ولادت حضرت مهدي (عج)
ولادت حضرت مهدی (عج) ، هر چند به دلايلي مخفيانه صورت گرفت و باعث شد تا عده اي آن را انكار كنند؛ اما شيعه براي اثبات ولادت آن حضرت، ادله ی فراواني اقامه کرده است.
الف. نويد امام عسکري(ع) به ولادت مهدي (عج)؛ در روايتی آمده است: امام حسن عسكري(ع) گاهی، نويد مولودش را به ياران خاص ميداد: «... سيرزقني الله ولداً بمنه و لطفه»؛[16] «به زودي خداوند به مَنّ و کرمش، به من فرزندي ارزاني خواهد داشت».و نيز: در نويدي به همسر بزرگوار خود حضرت نرجس(س) چنين فرمود: «سَتَحْمِلِينَ وَلَداً وَ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي»؛[17] «در آيندهاي نزديک داراي فرزندي خواهي شد. نامش محمد است. او قائم از بعد من است».
ب. خبر دادن امام عسكري(ع) از ولادت مهدي (عج)؛ امام حسن عسكري(ع) پدر بزرگوار حضرت مهدی (عج) در روايات فراواني، براي ياران ويژه، به ولادت فرزند خود تصريح کرده است.احمد بن اسحاق ميگويد: از امام عسكري(ع) شنيدم كه مي فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيا حَتَّي أَرَانِي الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِي أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) خَلْقاً وَ خُلْقاً يحْفَظُهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فِي غَيبَتِهِ ثُمَّ يظْهِرُهُ فَيمْلا الارْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً »؛[18] «سپاس از آن خدايي است که مرا از دنيا نبرد تا آنکه جانشين مرا به من نشان داد. او از نظر آفرينش و اخلاق شبيهترين مردم به رسول خدا است. خداي تعالي او را در غيبتش حفظ فرمايد؛ سپس او را آشکار کند. او زمين را از عدل و داد آکنده سازد؛ همچنان که مملو از جور و ستم شده باشد».ابوهاشم جعفري ميگويد: به امام عسكري(ع) عرض كردم: بزرگواري تان مانع از آن مي شود تا از شما پرسش کنم؛ اجازه بفرماييد از شما چيزی بپرسم. آن حضرت فرمود: هر آنچه ميخواهي بپرس. عرض كردم:اي آقاي من! آيا براي شما فرزندي هست؟ فرمود: آري. پس گفتم اگر براي شما حادثه اي پيش آيد، كجا به دنبال او باشيم؟ فرمود: «بِالْمَدِينَةِ» (در مدينه). ابراهيم بن ادريس ميگويد: امام عسكري(ع) گوسفندي به من داد و فرمود: «عُقَّهُ عَنِ ابْنِي فُلانٍ وَ كُلْ وَ أَطْعِمْ أَهْلَكَ»؛ «اين را برای فرزندم فلان عقيقه کن و خود و نزديکانت از آن بخوريد». سپس دو گوسفند داد و فرمود: «عُقَّ هَذَينِ الْكَبْشَينِ عَنْ مَوْلاكَ وَ كُلْ هَنَّأَكَ اللَّهُ وَ أَطْعِمْ إِخْوَانَكَ»؛[19] «اين دو گوسفند را از مولای خود عقيقه کن ؛ و بخور ـ که خداوند بر تو گوارا نمايدـ و به برادران دينی خود نيز از آن بده».
ج. خبر حكيمه (عمه امام عسكري(ع)) از ولادت آن حضرت(عج)؛ حكيمه دختر امام جواد(ع) و عمه امام حسن عسكري(ع)، از زنان والا مقام نزد امامان(ع) بوده است. وي به دستور مستقيم امام عسكري(ع)، در شب ولادت حضرت مهدي (عج) حضور داشت و بخش فراواني از روايات ولادت آن حضرت، از سوي اين بانوي بزرگوار نقل شده است. ايشان تنها كسي بود كه در جريان تمام رخدادهاي شب ولادت آن حجّت الهي قرار داشت و روايت تولد حضرت مهدي (عج) از طريق وی نقل شده است.
...
د. خبر نسيم و ماريه (خادمان بيت امامت)؛ ايشان دو تن از خدمتگزاران بيت شريف امامت بوده اند و از روايات استفاده ميشود كه آنان در شب ولادت در خانه امام عسكري(ع) حضور داشتهاند. شيخ طوسي و شيخ صدوق با ذكر سند مينويسند:نسيم و ماريه گويند: «أَنَّهُ لَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ(ع) مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ سَقَطَ جَاثِياً عَلَي رُكْبَتَيهِ رَافِعاً سَبَّابَتَيهِ إِلَي السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِي الْكَلَامِ لَزَالَ الشَّكُّ»؛[20] «چون صاحب الزّمان از رحم مادر به دنيا آمد، دو زانو بر زمين نهاد و دو انگشت سبابه را به جانب آسمان بلند كرد. آنگاه عطسه كرد وفرمود: «اَلْحَمْدُللهِ رَبِّ العالَمينَ وَ صَلَي اللَّهُ عَلي مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ». ستمكاران پنداشتهاند كه حجّت خدا از ميان رفته است، اگربرايما اذن در كلام بود، شك زايل ميگرديد».همچنين نسيم خادم میگويد: پس از ده شب از ولادت صاحب الزمان(ع) بر ايشان وارد شدم؛ پس عطسه كردم. آن حضرت فرمود: «يرْحَمُكِ اللَّهُ»؛ از اين فرمايش شادمان شدم. آن گاه ايشان فرمود:
«أَلا أُبَشِّرُكِ فِي الْعُطَاسِ هُوَ أَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَيامٍ»؛[21] «آيا تو را در باره عطسه کردن نويد ندهم؟ آن تا سه روز امان از مردن است».
هـ . گزارش عده فراواني از بزرگان شيعه؛ موارد فراواني از سخنان شيعيان و اصحاب ائمه(ع) در دست است كه در آن، خبر از ديدن آن حضرت پس از ولادت به چشم مي خورد. «اَبُوالادْيان» يكي از خدمتكاران بيت شريف امام حسن عسكري(ع) بود كه علاوه بر حضور در بيت آن بزرگوار، متصدي امور نامههاي آن حضرت و بردن آنها به شهرهاي مختلف بود. او يكي از كساني است كه روايت شهادت امام عسكري(ع) و نماز خواندن حضرت مهدي (عج) بر آن حضرت را ذكر كرده است.[22]
و. گزارش برخي از دانشمندان اهل سنّت از ولادت آن حضرت؛ اغلب اهل سنّت ـ آن گونه كه شيعه باور دارند ـ اعتقادي به تولد مهدي موعود ندارند؛ اما دانشمنداني چند از ايشان علاوه بر تصريح و يا اشاره به ولادت آن حضرت در سال 255هـ او را همان موعود مورد اشاره در كلام پيامبر اكرم(ص) دانسته اند.
افرادی كه در نوشته هاي خود به ولادت حضرت مهدي (عج) اشاره كرده اند، دو دسته هستند:[23]
يک. كساني كه ولادت حضرت مهدي (عج) را گزارش كرده؛ ولي نسبت به موعود بودن او ساكت مانده اند.[24]1ـ1. ابن اثير (م 630 هـ) ، در كتاب الكامل في التاريخ درباره حوادث سال 260 چنين مينويسد: «در اين سال، ابومحمد علوي عسكري وفات كرد. او يكي از دوازده امام مذهب اماميه و پدر محمّد است كه معتقدند او منتظر ميباشد».[25]1-2. ابن خلكان (م681هـ ) در كتاب وفيات الاعيان میگويد: «ابوالقاسم محمد بن حسن عسكري، فرزند علي الهادي، فرزند محمد الجواد كه پيشينيان او ذكر شد. بر اساس اعتقاد اماميه، دوازدهمين از دوازده امام و معروف به «الحجة» است... ولادتش در روز جمعه نيمه شعبان سال 255هـ بود».[26]1ـ3. ذهبي (م748 هـ ) در كتاب العبر گويد: « در آن سال(يعني 256 هـ) محمّد فرزند حسن، فرزند علي الهادي، فرزند محمد الجواد، فرزند علي الرضا، فرزند موسي الكاظم، فرزند جعفر الصادق علوي حسيني، ابوالقاسم به دنيا آمد كه رافضيها او را «الخلف الحجة» و «مهدي منتظر» و «صاحب الزمان» لقب داده اند و او آخرين از دوازده امام است».[27]
دو. كساني[از اهل سنت] كه علاوه بر گزارش ولادت آن حضرت، تصريح به موعود بودن آن حضرت نموده اند (البته اين دسته در نهايت اقليت هستند):2ـ1. كمال الدين محمد بن طلحة شافعي (م652هـ) در كتاب مطالب السئول گويد: «ابوالقاسم محمد بن حسن خالص، پسر علي متوكل، پسر قانع، پسر علي الرضا، پسر موسي الكاظم، پسر جعفر الصادق، پسر محمد الباقر، پسر علي زين العابدين، پسر حسين الزكي، پسر علي المرتضي اميرالمؤمنين، پسر ابوطالب، مهدي، حجّت، خلف، صالح، المنتظر(ع) و رحمت و بركات خداوند بر او باد».[28]2ـ2. نور الدين علي بن محمد بن صباغ مالكي(م855 هـ ) فصل دوازدهم از كتاب الفصول المهمّة را با اين عنوان آورده است: «در شرح حال ابوالقاسم حجت، خلف صالح، پسر ابومحمد حسن خالص، او امام دوازدهم است»در اين فصل به گفته گنجي شافعي چنين احتجاج ميكند: «از جمله چيزهايي كه دلالت مي كند مهدي از هنگام غيبتش تاكنون زنده و باقي است، كتاب و سنّت است. در بقاي او هيچ مانعي نيست؛ همانند باقي ماندن عيسي بن مريم و خضر و الياس از اولياي خدا و دجال كور و ابليس ملعون از دشمنان خدا».سپس دلايل خود را از كتاب و سنّت بيان ميكند و تاريخ ولادت، دلايل امامت، گوشه هايي از اخبار زندگاني، غيبت، مدت دولت كريمه، كنيه، خاندان و مطالب ديگري از حضرت مهدي (عج) را به تفصيل ذكر ميكند.[29]
زمان ولادت؛ مطابق روايتهاي بسياري از شيعه و برخي از اهل سنّت، ميلاد خجسته امام عصر (عج) در شب نيمه شعبان 255 هـ واقع و باعث مزيد فضيلت اين شب مبارك شده است. البته عده اندكي، زمانهاي ديگري را نيز نقل كرده اند.[30]عصام از كليني از علي بن محمد نقل كرده است: «وُلِدَ الصَّاحِبُ(ع) فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَينِ»؛[31] «صاحب(ع) نيمه شعبان 255 هـ به دنيا آمد».
درباره ی چگونگي زندگي حضرت مهدي (عج) در دوران پدر بزرگوارشان، احتمالات مختلفي ذكر شده است؛ از جمله:
الف. او تا آخرِ عمرِ امام عسكري(ع) ، در سامرا زندگي كرده است.ب. مدتي پس از ولادت، براي حفاظت و رشد، به مدينه برده شد.
الف. دلايل احتمال نخست:1. رواياتی كه بيانگرتهنيت شيعيان، بر امام عسكري(ع) است: ابو الفضل حسين بن حسن علوي گويد: «دخلت علي ابي محمد بسر من رأي فهنأته بسيدنا صاحب الزمان(ع) لما ولد»؛[32] «در سامرا، به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان، صاحب الزمان(ع) را به وي تبريك گفتم».2. رواياتي كه از زبان حكيمه خاتون، بر ديدن آن حضرت در خانه امام حسن عسكري(ع) دلالت دارد.3. رواياتي كه بيانگر ديده شدن حضرت مهدي (عج) از سوی گروهي از اصحاب در منزل امام عسكري(ع) است.
ب. دلايل احتمال دوم:بر اساس اين احتمال، آن حضرت مدتي پس از ولادت، به جهت مسائل امنيتي به ناگزير سامرا را ترك كرد و به مدينه منوره برده شد. برای تأييد اين ديدگاه به روايات و گزارشهای چندي اشاره شده است: ابوهاشم جعفري گويد: به امام حسن عسكري(ع) عرض كردم: بزرگواري شما مانع از آن است كه من از شما پرسش كنم؛ اجازه میدهيد چيزی بپرسم! حضرت فرمود: بپرس؛ گفتم: آقاي من! آيا براي شما فرزندي هست؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاق ناگواري براي شما رخ داد، در كجا او را جست وجو كنم؟ فرمود: «در مدينه».[33]از اين روايت
...
استفاده می شود آن حضرت پس از ولادت، مدت نامعلومي در زادگاه خود سپري كرده است؛ آن گاه قبل از شهادت پدر خود به مدينه رفته است.البته وجود روايتهاي مختلف، مبني بر ديده شدن حضرت مهدي(ع) در زمانهاي مختلف در دوران حيات امام عسكري(ع) و نماز خواندن ايشان بر پيكر مطهر پدر، اين احتمال را ضعيف مي نمايد. علاوه بر اينكه، در اين روايت اشاره شده است: پس از رخ دادن حادثه اي براي امام عسكري(ع) (شهادت آن حضرت)، از مهدي(ع) در مدينه جست و جو شود. مؤيد اين سخن، رواياتي است كه جايگاه حضرت را درمدت غيبت، در مدينه منوره ذكر كرده اند.ابوبصير از امام صادق(ع) روايت كرده است: «لابُدَّ لِصاحِبِ هَذا الاَمرِ مِنْ غَيبَةٍ وَلابُدَّ لَهُ فِي غَيبَتِهِ مِنْ عُزْلَةٍ ونِعْمَ المَنْزِلُ طَيبَةُ وَما بِثَلاثينَ مِنْ وَحْشَةٍ»؛[34] «صاحب اين امر ناگزير از غيبتي است و در اين مدت ناچار از گوشه گيري و كناره جويي از ديگران است و طيبه (مدينه) خوش منزلي است و با وجود سي تن (يا به همراهي سي نفر) در آنجا وحشت و ترسي نيست».بنابراين حضرت مهدي (عج) ، در نهان مي زيست و مردم به طور عموم از او خبر نداشتند. در اين مدت جز تني چند، كسي او را نديده بود تا اينکه روزِ در گذشتِ امام يازدهم (روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260 هـ) فرا رسيد. در اين روز، چهار امر باعث شد تا حضرت مهدي (عج)، خود را به گروهي از مردم بنماياند و كساني كه براي مراسم تشييع و خاك سپاري امام يازدهم حاضر شده بودند، او را ببينند:
يکم. بايد امام بر جنازه ی امام نماز گزارد. حضرت مهدي (عج) براي رعايت اين سنّت الهي و سرِّ رباني، می بايست ظاهر شود و بر پيكر پدر نماز گزارد.
دوم. مانع اين شود كه كسي از سوي خليفه بيايد و بر پيكر امام نماز بخواند و سپس جريان امامت ختم شده اعلام گردد. در نهايت خليفه ستمگر عباسي، وارثِ امامت ِ شيعي معرفي شود!!
سوم. از روي دادن انحراف داخلي در جريان امامت جلو گيری شود؛ زيرا جعفر بن علي الهادي، معروف به جعفر كذّاب (برادر امام عسكري(ع))، در صدد ادعاي امامت بود و
می خواست بر پيكر آن حضرت نماز گزارد.
چهارم. ادامه ی جريان امامت و ولايتِ آن حضرت تثبيت شود و بر معتقدان معلوم گردد كه پس از امام حسنِ عسكري(ع) ، امام دوازدهم، حامل اين وراثت معنوی و ولايت ديني و دنيايي است. او تولد يافته و موجود است.بر اين اساس مردمي كه براي انجام مراسم آمده بودند، ناگاه كودكي خردسال را ديدند که در نهايت شكوه و حشمت همچون خورشيدي فروزان، از اندرون منزل خارج شد و عمويش جعفر را ـ كه آماده ی نماز گزاردن بر پيكر پيشواي يازدهم شده بود ـ به يك سو زد و بر پيكر پدر نماز گزارد.[35]
پاسخ به برخي پرسشها و شبهات
از آنجايي كه مخفي بودن ولادت حضرت مهدي (عج) ، پرسشهاي فراواني را در ذهنها به وجود آورده، بسيار مناسب است به پاره اي از آنها (با توجه به ديدگاه دانشمندان بزرگ شيعه) پاسخ داده شود.شيخ مفيد(ره) دركتاب ارزشمند الفصول العشرة با بياني كوتاه و جامع، به برخي ازاين پرسشها پاسخ داده است.
شبهه ی اول: پنهان بودن تولد مهدي پسر حسن بن علي(ع) از افراد خانواده و ساير مردم و ادامه ی پنهان زيستي اش، بر خلاف عرف و عادت است.
پاسخ: اين شبهه بسيار سست و بي اساس است؛ زيرا چنين كاري، خارج از متعارف و يا مخالف عادت نيست؛ بلكه عقل و برهان چنين عملي را در پارهاي از اوقات ضروري ميداند و تاريخ نظاير آن را در فرزندان «پادشاهان» و «دولت مردان» به خاطر پارهاي از مصالح حياتي تأييد ميكند. ... همان گونه كه اين امر درباره عدهاي از پادشاهان «ايران»، «روم» و «هند» نقل شده است.تمام تاريخ نويسان اسلامي و غير اسلامي، نقل كرده اند كه ولادت «ابراهيم خليل» از ترس كشته شدن به دست پادشاه زمانش، به گونهاي بود كه احدي از خويشان او بر آن آگاهي نيافت. ولادت «موسي بن عمران» نيز از ترس كشته شدن به دست «فرعون»، پنهاني انجام گرفت و قرآن به صراحت بيان ميكند كه «مادر موسي»، او را در ميان صندوقي نهاده، به ميان دريا انداخت. او از طريق وحي اطمينان يافته بود فرزندش سالم خواهد ماند و اين كار را به جهت حفظ مصالح موسي انجام داد.با توجّه به اين مطالب آيا ميتوان امكان پنهان ماندن ولادت حضرت مهدی (عج) را از خويشاوندان و دوستان، انكار كرد و اين كار را خلاف عقل وعادت دانست؟! حال اينكه عوامل پنهان كردن ولادت او، به مراتب بيشتر از عوامل پنهان شدن ولادت افراد ياد شده بوده است.اما اينكه هيچ كس از وجود پسري براي «حسن بن علي» خبر نداده، مطلبي بسيار نادرست و مخالف با واقع است؛ بلكه اطمينان به وجود فرزندي به نام مهدي (عج) براي «حسن بن علي» بيشتر از اطميناني است كه درباره ی وجود ساير فرزندان افراد از راههاي متعارف حاصل مي گردد.
شبهه ی دوم: «جعفر بن علي» تولد فرزندي براي برادرش را به شدت انكار كرد و به همين جهت پس از مرگ وی، اموالش را تصاحب نمود ... و ريختن خون كساني را كه ادعاي پسري براي برادرش ميكردند، جايز شمرد!
پاسخ: اين انتقاد نيز از چند جهت مردود است: استدلال به عمل يك شخص، در صورتي صحيح و پذيرفتني است كه آن شخص از خطا و اشتباه به دور باشد و هرگز گناهي از او سر نزند. همگان در اين امر اتفاق دارند كه «جعفر بن علي» اين مقام را نداشت و وجود او به عنوان فرزند امام(ع) ، اين مقام(عصمت از گناه) را براي او ممكن نمي كرد. در گذشته نيز افراد فراواني، فرزند پيامبران و صالحان بوده اند؛ اما گناهان بزرگي مرتكب شده اند!!انكار «جعفر» نسبت به فرزند برادرش، بسيار طبيعي و بر طبق انتظار است؛ زيرا حسن بن علي(ع) داراي اموال فراوانی بود كه اگر به دست «جعفر» مي رسيد، ميتوانست به وسيله آن به تمام خواسته هاي نفساني و آرزوهاي مادي خود برسد. از طرفی امام عسکری(ع)، در انظار شيعيان داراي آن چنان مقام ارجمند و والايي بود كه شيعيان او را در همه ی امور، بر خود مقدم داشته و در برابر او مطيع و فرمانبردار بودند. خشنودی او را رضاي خداوند و خشم او را غضب خداوند مي دانستند. آن حضرت در زمان خود مرجع و مسؤول امور مادي و معنوي شيعيان بود و آنان خمس و زكات اموال خود را به عنوان يك وظيفه ی ديني، به او يا به وكيلش تقديم ميكردند تا به افراد مستحق برساند. جعفر مي دانست شيعيان اين عمل را پس از «حسن بن علي» با جانشين او انجام خواهند داد.حال آيا با وجود اين همه انگيزه هاي مختلف براي انكار «مهدي»، باز هم ميتوان به انكار جعفر استدلال كرد و انكارش را شاهدي بر درستي مدعاي خود دانست؟!تاريخ نويسان گوشه ای از رفتارهای اخلاقي و عواملي را نقل كرده اند كه موجب انكار جعفر نسبت به مهدي(ع) فرزند برادرش گرديد و او را وادار كرد خليفه وقت را نسبت به جانشين حسن و شيعيانش تحريك كندو...
شبهه ی سوم: «حسن بن علي» در هنگام مرگ مادر خود «حديث، ام الحسن» را وصيّ و سرپرست جميع اوقاف و اموال خود قرار داد و اختيار تصرف در آنها را به او واگذار کرد. اين خود دليل بر آن است كه آن حضرت فرزندي نداشته است.
پاسخ: اين شبهه نيز سست و بي اساس است و نمی توان به آن در انكار فرزند حسن بن علي(ع) اعتماد كرد. وصيت امام حسن(ع) به مادرش، مؤيد اين مطلب است كه وي مي خواسته، ولادت و وجود فرزندش را پنهان نگه دارد و از ريختن خونش به دست حاکمان جور جلوگيري كند. اگر در وصيت، نامي از فرزند خود مي برد و يا شخصاً به او وصيت ميكرد، نقض غرض مي شد و هدف نهايي (حفظ كردن مهدي (عج) براي زمان لازم و مناسب) به دست نمي آمد. به خصوص آنكه امام عسکری(ع) مجبور گرديد، اسامي درباريان نزديک خليفه (مانند «واثق» و «محمد بن مأمون» و «فتح بن عبد ربه» و ...) را در وصيت نامه درج كند، تا اين وصيت از نظر دولت عباسي، معتبر باشد و موجب حساسيت آنها نسبت به فرزندش و سبب كوشش آنان براي پيدا كردنش نگردد. ضمناً شيعيان را از تهمت اعتقاد به وجود فرزندي براي خود و نيز از اعتقاد به امامتش برهاند.[36] البته چنين حركتي، قبلاً نيز به دلايلي از ائمه(ع) صورت گرفته بود.[37]
منابع براي پژوهش:
1. جمعي از نويسندگان، چشم به راه مهدي (عج)، چ دوم، (مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1378 هـ .ش).
2. سيد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ترجمه محمد باقر محبوب القلوب، (انتشارات مسجد جمكران،قم، 1380 هـ . ش).
3. شيخ مفيد، فصول العشرة في الغيبة (10 انتقاد و پاسخ پيرامون غيبت حضرت مهدي (عج))، ترجمه محمد باقر خالصي، (انتشارات راه امام، تهران، بي تا).
4. لطفالله صافي گلپايگاني، امامت و مهدويّت، (انتشارات حضرت معصومه3، قم، 1377 هـ .ش).
5. قزويني، سيد محمدكاظم، امام مهدي (عج) از ولادت تا ظهور، ترجمه حسين فريدوني، (نشر آفاق، تهران 1379هـ .ش).
[1] . جمعي از نويسندگان، چشم به راه مهدي (عج)، ص 318.[2] . محمد رضا حكيمي، خورشيد مغرب، صص 21ـ22. (با تصرف)[3] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، باب 42، ح 1؛ همچنين ر.ك: كتاب الغيبة، ص 238؛ كشفالغمة، ج 2، ص449.[4] . شيخ صدوق(ره)، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص567.[5] . همان، ج1، ص325، ح2.[6] . نعماني، الغيبة، ص168.[7] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص340، ح18.[8] . همان، ص479، ح1.[9] . كليني ، كافي، ج1، ص341.[10] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص377، ح2.[11] . همان، ص480، باب 44، ح5.[12] . محمد بن حسن طوسي(ره)، كتاب الغيبة، ص77، ح105.[13] . اعراف (7)، آيه14.[14] . قصص(28)، آيه7.[15] . لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص353.[16] . مجلسي(ره)، بحار الانوار، ج50، ص313.[17] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص408، ح4.[18] . همان.[19] . بحار الانوار، ج51، ص22؛ ر.ك: كتاب الغيبة، ص245.[20] . كتاب الغيبة، ص 244، ح 211؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 42، ح 5؛ همچنين ر.ك: الخرائج والجرائح، ج 10، ص 457، ح 2.[21] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص430، ح5.[22] . همان، ج2، ص475؛ باب 43،ح 25. همچنين ر.ك: منتخب الأنوار المضيئة، ص 157؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.[23] . در اينجا تنها به موارد اندكي اشاره شده است. براي تفصيل بيشتر ر. ك: لطف اللّه صافي گلپايگاني، منتخب الاثر؛ سيد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ص185 تا ص 200؛ همو، در انتظار ققنوس، ترجمه و تحقيق، مهدي عليزاده، ص188 تا 198.[24] . برخي از اهل سنّت که ولادت حضرت مهدي(ع) را گزارش کرده اند، تنها آن را از ديدگاه شيعه بيان کرده اند، در حالي که عده اي گمان کرده اند کساني که ولادت آن حضرت را نقل کرده اند بر اين باور هستند که آن حضرت به دنيا آمده است.[25] . سيد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ص186، به نقل از: الكامل في التاريخ، ج7، ص274 در پايان حوادث سال 260 هـ . ق.[26] . همان به نقل از: وفيات الاعيان، ج4،ص176، ح562.[27] . همان.[28] . مطالب السؤول، ج2، ص79، باب 12.[29] . ابن صباغ مالكي، الفصول المهمة، ص287.[30] . ر. ك: كافي، ج1، ص329؛ كتاب الغيبة، ص231.[31] . كافي، ج 1، ص 514؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 424؛ كتاب الغيبة، ص 147.[32] . كتاب الغيبة، ص229؛ بحار الانوار، ج51، ص17.[33] . كتاب الغيبة، ص 232، ح 199، كافي، ج 1، ص 328، ح 2.[34] . كافي، ج 1، ص 340؛ الغيبة، ص 188، ح 41؛ كتاب الغيبة، ص 162، ح 121.[35] . ر.ک: خورشيد مغرب، ص24 و 25.[36] . شيخ مفيد، فصول العشرة في الغيبة (10 انتقاد و پاسخ پيرامون غيبت حضرت مهدي (عج))، ترجمه محمد باقر خالصي، صص 18 ـ 48. (با تصرف و تلخيص)[37] . ر. ك: داستان وصيت امام صادق(ع).
نام حضرت مهدی(عج)
پيش درآمد
در آموزههاي اعتقادی شيعه، «مهدويّت»، از پر رمز و رازترين معارف اعتقادي است. از ولادت پنهان حضرت مهدي (عج) گرفته، تا پنهان زيستي او؛ از چگونگي زندگي آن حضرت گرفته تاعمر طولاني اش؛ از چگونگي غيبت ايشان گرفته تا ظهور، قيام و حكومت جهاني بر كره ی زمين و... اينها، اسراري است كه بر عموم مردم، پوشيده مانده و برخي جزو اسرار الهي تلقي شده است. يكي از اين موارد، نام بردن آن حضرت به نام مخصوص (م ح م د) است. اين بحث همواره مورد توجه دانشمندان و بزرگان شيعه بوده و در روايات فراواني از معصومين(ع) مورد اشاره قرار گرفته است. وجود روايات متعارض در اين موضوع، باعث شده نظرات مختلفي ارائه گردد. گروهي با استناد به رواياتي كه ناظر به تحريم ميباشند، بردن نام خاص آن حضرت را، ممنوع و حرام دانستهاند. عدهاي جواز را مقيد به زمان غير از تقيه و ترس دانسته و برخي نيز با استناد به رواياتي كه در آنها نام آن حضرت به صراحت ذكر شده، قائل به جواز شده اند. بنابر اين ميتوان مستند روايي ديدگاههاي فوق را چنين بيان کرد:
1. رواياتي که حرمت را مربوط به هر زمان و هر مكان دانسته است؛2. رواياتي كه حرمت را تا زمان ظهور حضرت مهدي(ع) دانسته است؛3. رواياتي كه نام بردن را تنها در شرايط تقيه و ترس بر آن حضرت، جايز نمي داند؛4. رواياتي كه بدون هيچ قيدي، نام بردن را جايز ميداند و ائمه(ع) و يارانشان نيز در آنها تصريح به نام آن حضرت كرده اند.
انواع روايات درباره ی نام بردن حضرت مهدی (عج) به نام خاص
يک. روايات عدم جواز به صورت مطلق؛ روايات دسته اول را ميتوان به گروه هايي چند تقسيم كرد:
1ـ1. نام بردن حضرت با نام مخصوص برابر با كفر است:محمدبن يعقوب كليني در كافي با ذكر سند از امام صادق(ع) نقل كرده است: «صاحِبُ هَذاالاَمْرِلايسَمّيهِ بِاسْمِهِ اِلاَّكافِرٌ»؛[1] «صاحب اين امر كسي است كه جزكافر، نام او را به اسم خودش نبرد».اين حديث را شيخ صدوق در كمال الدين و تمام النعمة[2] و مسعودي در اثبات الوصية[3] نقل كرده اند و اگر در منابع بعدي نيز ذكر شده، عمدتاً از اين منابع است.اين روايت صريح در حرمت است؛ اگر چه عده اي آن را حمل بر مبالغه كردهاند. برخي از شارحان كافي، درباره ی اين حديث گفته اند: شايد مراد از كافر در اين روايت، كسي باشد كه اوامر الهي را ترك و نواهي او را انجام ميدهد؛ نه كسي كه منكر پروردگار و يا مشرك به او است. شايد اين مختص به زمان تقيه باشد؛ چرا كه رواياتِ فراواني، به نام آن حضرت تصريح كرده است.[4]برخي ديگر از شارحان، همچنان بر استفاده ی حرمت، از اين گونه روايات پافشاري کرده اند.[5]1ـ2. نام بردن ايشان جايز نيست؛ همان گونه كه ولادت ايشان، مخفي است:صدوق(ره) در كمال الدين و تمام النعمه از امام كاظم(ع) نقل كرده است: «...ذَلِكَ اِبْنُ سَيدَةِ الاِماءِ الذي تخفي عَلَي النَّاسِ وِلادَتُهُ، وَلا يحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيتُهُ...»؛[6] «او فرزند سرور كنيزان است؛ كسي كه ولادتش بر مردمان پوشيده و ذكر نامش بر آنها روا نيست...».در اين دسته از روايات به دو چيز اشاره شده است: يكي مخفي بودن ولادت و ديگري حرمت نام بردن حضرت با نام خاص. اگرچه ولادت آن حضرت بر عموم مردم پوشيده بود؛ ولي عده ای از اين امر آگاه بودند. بنابراين ميتوان احتمال داد، اين عدمِ جواز، براي همه مردم نيست. از طرفی مرجع ضمير در «وَلايحِلُّ لَهُمْ» به «الناس» برمي گردد؛ يعني، بر كساني كه ولادت آن حضرت بر آنها پوشيده است؛ از اين رو نام بردن، براي ايشان نيز جايز نيست. با وجود اين احتمالات، نميتوان گفت كه اين روايت صريح در حرمت مطلق است.1ـ3. نام بردن آن حضرت جايز نيست؛ همان گونه كه جسم ايشان ديدني نيست:داود بن قاسم جعفري گويد: از امام هادي(ع) شنيدم كه فرمود: «الخَلَفُ مِنْ بَعْدي اِبْني الحَسَنُ فَكَيفَ لَكُمْ بِالخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ؟ فَقُلْتُ: وَلِمَ جَعَلَني اللَّهُ فِداكَ؟ فَقالَ: لاَنَّكُمْ لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلا يحلُّ لَكُمْ ذِكْرَهُ بِاسْمِهِ قُلتُ فَكَيفَ نَذْكُرُهُ؟ قالَ: قُولُوا: الحُجَةُ مِنْ آلِ مُحَمدٍ(ص)»؛[7] «جانشين پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشين پس از جانشين من چگونه خواهيد بود؟ گفتم: فداي شما شوم! براي چه؟ فرمود: زيرا شما شخص او را نمي بينيد و بردن نام او به اسمش بر شما روا نباشد، گفتم: پس چگونه او را ياد كنم؟ فرمود: بگوييد: حجّت از آل محمد(ص)».امام صادق(ع) در جواب كسي كه پرسيد «مهدي از فرزندان كيست»؛ فرمود: «اَلْخامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعَ يغيبُ عَنكُمْ شَخْصُهُ، وَلا يحِلُّ لَكُمْ تَسْمِيتُهُ»؛[8] «پنجمين امام از فرزندان امام هفتم كه شخص او از ديدگان شما نهان شود و نام بردنش روا نباشد».در اين دسته از روايات نيز به جهت وجود ضماير مخاطب در «يغيبُ عَنْكُمْ» و «لا يحِلّ لَكُمْ»، ممكن است گفته شود، حرمت تنها متوجه مخاطبان آن حضرت بود و اين به دليل فشارهايي است كه از طرف ظالمان بر شيعيان به جهت نام بردن حضرت وارد ميکردند.[9] همچنين «يغيب عنكم» به ملاقاتهاي قطعي تخصيص خورده و اين غيبت همگاني نيست؛ بر اين اساس عدم جواز نام بردن نيز تخصيص خورده است. به علاوه رواياتي نيز وجود دارد كه ميگويد حضرت مهدي (عج) را در دوران غيبت ميبينند.بنابراين از اين دسته روايات، به خاطر وجود احتمالات، نمي توان قطع به حرمت را براي همگان استفاده كرد.1ـ4. نام برنده ی آن حضرت بين مردم ملعون است:با اين مضمون توقيعي از امام عصر (عج) صادر شده است كه ميفرمايد: «مَنْ سَماني في مَجْمَعٍ مِنَ النَّاسِ فَعَلَيهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛[10] «لعنت خدا بر كسي كه مرا در ميان جمعي از مردم نام برد».در اين روايت نيز احتمالاتي وجود دارد: مقصود روايت، دوران غيبت
...
صغرا است؛ يعني، زماني كه آن حضرت در ميان جمعي حضور مييافتند و اگر كسي نام او را افشا ميكرد، موجب فاش شدن اسرار ميشد و خطري متوجه آن حضرت ميگرديد؛ وگرنه صرف نام بردن ـ بدون اشاره به وجود ظاهري ايشان ـ مايه ضرر و زياني نخواهد شد. احتمال ديگر اينكه مقصود از «في مجمع من الناس» مخالفان و اهل سنّت باشد.
دو. روايات عدم جواز تا هنگام ظهور؛ محمد بن زياد ازدي از امام موسي بن جعفر(ع) درباره امام غايب(ع) نقل كرده است: «...تَخْفَي عَلَي النَّاسِ وِلادَتُهُ وَ لا تَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيتُهُ حَتَّي يظْهِرَهُ اللَّهُ فَيمْلا الارْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛[11] «...كسي كه ولادتش بر مردمان پوشيده و ذكر نامش بر آنها روا نيست، تا آن گاه كه خداي تعالي او را ظاهر ساخته و زمين را از عدل و داد آکنده سازد؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد».عبدالعظيم حسني گويد: ... امام هادي(ع) فرمود: «... وَ مِنْ بَعْدِي ابْنِي الْحَسَنُ فَكَيفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قُلْتُ وَ كَيفَ ذَلِكَ قَالَ لانَّهُ لايرَي شَخْصُهُ وَ لا يحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّي يخْرُجَ فَيمْلا الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا...»؛[12] « ... و پس از من پسرم حسن است و مردم با جانشين او چگونه باشند؟ گفتم: فداي شما شوم براي چه ؟ فرمود: زيرا شخص او را نمي بينند و بردن نام او روا نباشد؛ تا آنكه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد...»
سه. روايات جواز بدون بيم خطر؛ در اين دسته از روايات، به علت نام نبردن حضرت اشاره شده است. در اين صورت اگر آن علت وجود نداشته باشد، نهي نيز ساقط است.امام باقر(ع) در جواب ابوخالد كابلي ـ كه از نام حضرت مهدي (عج) پرسيده بود ـ فرمود: «...سَأَلَتني وَاللَّهِ يا اَبا خالِدِ عَنْ سُؤالٍ مُجْهِدٍ، وَلَقَدْ سَأَلْتَني عَنْ اَمْرٍ ما كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً وَ لَوْ كُنتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً لَحَدَثْتُكَ، وَلَقَدْ سَألْتَني عَنْ اَمْرٍ لَوْ اَنَّ بَني فاطِمةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلي اَنْ يقْطَعُوهُ بَضْعَةً بَضْعَةً»؛[13] «به خدا سوگند اي اباخالد! پرسش سختي پرسيدی كه مرا به تكليف و زحمت مياندازد؛ همانا از امري سؤال كردی كه [هرگز آن را به هيچ كس نگفتهام و ] اگر آن را به كسي گفته بودم، مسلماً، به تو ميگفتم. همانا تو از من چيزي را سؤال كردي كه اگر بني فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را قطعه قطعه كنند».از روايت ياد شده استفاده میشود كه اگر ضرر و خطري بر آن حضرت به وجود نيايد، دانستن و نقل نام آن حضرت، بدون اشكال است.از خود حضرت مهدي (عج) در توقيعي آمده است: «...فَاِنَّهُمْ اِنْ وَقَفُوا عَلَي الاِسْمِ اَذاعُوهُ وَاِنْ وَقَفُوا عَلَي المَكانِ دَلُّوا عَلَيهِ»؛[14] «پس به درستي كه آنان اگر اسم را بدانند، آن را رايج ساخته و اگر بر مكان آگاهي يابند، آن را نشان خواهند داد». شيخ حر عاملي(ره) ذيل اين روايت نوشته است: اين دلالت ميكند بر اينكه نهي اختصاص به ترس و ترتب مفسده دارد.[15] بنابراين، اين دسته از روايات، داير مدار ترس و تقيّه است و با منتفي شدن آن، حرمت نام بردن نيز منتفي خواهد شد
چهار. روايات جواز نام بردن؛ بي گمان در روايات فراواني وقتي سخن از حضرت مهدي (عج) ، به ميان آمده، به نام آن حضرت تصريح شده است. در اينجا به بعضي از اين روايات، اشاره ميشود:4ـ1. رواياتي كه قبل از ولادت ايشان، به نام مبارك آن حضرت اشاره کرده است:4ـ1ـ1. شيخ صدوق(ره) در كمال الدين و تمام النعمة از حضرت علي(ع)، نقل كرده است: رسول گرامي اسلام(ص) ، نام امامان بعد از حضرت علي(ع) را يكي پس از ديگري براي آن حضرت برشمرد، تا اينكه فرمود: «...مَهْدِي اُمَّتي مُحَمَّدٌ الَّذي يمْلا الارْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً...»؛[16] «مهدي امتم [در ميان ايشان] محمد است كه زمين را از عدل و داد آكنده سازد...»4ـ1ـ2. حضرت علي(ع) از پيامبر(ص) نقل كرده كه ضمن بردن نام ائمه دوازدهگانه(ع)، فرمود: «...فَاِذا حَضَرَتْهُ (الحسن) الوَفاةَ فَلْيسلِمْها اِلي اِبْنِهِ مُحَمد...»؛[17] «پس هنگام رحلت حسن آن را تسليم به فرزندش محمد میکند...». 4ـ1ـ3. در الفضائل نيز شبيه اين روايت آمده و تصريح به نام «محمد» شده است.[18]همچنين در الاحتجاج طبرسي، از رسول اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: از جبرئيل شنيدم: «...ثُمَ اِبْنهُ القائِمُ بِالحَقِ مَهْدي اُمتي مُحمد بن الحَسَنِ صاحِبِ الزَّمان...»؛[19] «...سپس فرزندش قائم به حق، مهدي امتم، محمد بن حسن صاحب الزمان...».4ـ1ـ4. در كلام اميرمؤمنان علي(ع) به اين نام، اشاره شده است؛ چنان که شيخ صدوق(ره) در كمال الدين و تمام النعمة آورده است: حضرت علي(ع) بر فراز منبر درباره حضرت مهدي (عج) فرمود: «...لَهُ اِسْمانِ: اِسْمٌ يخْفي وَاِسْمٌ يعْلَنُ، فَاَمّا الَّذي يخْفي فَأَحْمَدُ، وَاَمَّا الَّذي يعْلَنْ فَمُحَمَّدٌ...»؛[20] «براي او دونام است: يكي نهان وديگري آشكار؛ اما نهان احمد و نام آشكار محمد است».4ـ1ـ5. از موارد ديگري كه قائلان به جواز نام بردن حضرت، بدان اشاره كردهاند، حديث لوح حضرت زهرا(س) است. در قسمتي از اين لوح ـ كه هديهاي از طرف پيامبر(ص) به حضرت زهرا(س) بود ـ آمده است: «...وَاُكْمِلُ ذلِكَ بِاِبْنِهِ مُحمد رَحْمَةً لِلْعالَمينَ عَلَيهِ كَمال مُوسي وَبَهاءُ عيسي وَصَبْرُ اَيوبُ...».[21] «... و اوصيا را به وجود فرزندش محمد- رحمت برجهانيان- تكميل خواهم كرد؛ كسي كه كمال موسي(ع) و بهاء عيسي(ع) و صبر ايوب(ع) را دارا است...».4ـ1ـ6. شيخ صدوق(ره)، قسمت مربوط به حضرت مهدي (عج) را اين گونه آورده است: «...اَبُوالقاسِمِ مُحَمدُ بْنُ الحَسَنِ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ تَعالي عَلي خَلْقِهِ...»؛[22] «... ابو القاسم همو حجت خداوند متعال بر بندگان است...».خود جابر نيز در مواردي تصريح كرده كه از حضرت مهدي (عج) در آن لوح، به عنوان محمد ياد شده است.4ـ1ـ7. امام باقر(ع) نيز در ذيل آية شريفه: "اِنَّ عِدَةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اِثْنا عَشَرَ..." [23]يك يك نام ائمه را برد تا اينكه فرمود: «...وَاِلي اِبْنِهِ الحَسَن وَاِلي اِبْنِهِ مُحَمَّد الهادي المَهْدي، اِثْنا عَشَرَ اِماماً...»؛[24] «و به فرزندش حسن و به فرزندش محمد هدايت كننده هدايت شده، دوازده امام هستند».4ـ1ـ8. از امام صادق(ع) نيز در مواردي هنگام معرفي حضرت مهدي (عج) به نام «محمد» تصريح شده است؛ چنان که میفرمايد: «الخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْ وُلْدي هُوَ المَهْدِي، اِسْمُهُ مُحمد وكْنْيتُهُ اَبُوالقاسِمِ يخْرُجُ في آخِرِالزَّمانِ يقالُ لِاُمِّهِ صَقيل»؛[25] «خلف صالح از فرزندانم مهدي است. نامش محمد و كنيهاش ابوالقاسم، در آخرالزمان خروج ميكند و مادرش صقيل ناميده ميشود».شيخ صدوق(ره) شبيه اين
...
روايت را در كمال الدين و تمام النعمة آورده است.[26]4ـ1ـ9. امام صادق(ع) وقتي خواست در جواب زيد شحام نام امامان معصوم(ع) را برشمرد، فرمود:«نَحْنُ اِثْنا عَشَرَ - هكذا - حَوْلَ عَرْشِ ربِّنا جَلَّ وَعَزَّ فِي مُبتدَءِ خَلقنا اَوَّلِنا محمد وَاَوْسَطُنا مُحمد وآخِرنا مُحمدٌ»؛[27] «ما دوازده تن بدين گونه (اشاره با دست به صورت دايره) از آغاز آفرينش گرداگرد عرش پروردگارمان قرار داشته ايم، نام اوّلين فرد ما محمد و نفر ميانه محمد و آخرين فرد ما نيز محمد است».4ـ1ـ10. از امام عسكري(ع) در موارد فراواني نقل شده كه به نام آن حضرت تصريح کرده است. زماني كه مادر حضرت مهدي (عج) به ايشان حامله شد، امام عسكري(ع) به او فرمود: «سَتَحْمِلينَ ذَكَراً وَاِسْمُهُ محمد وَهُوَ القائِمُ مِنْ بَعْدي»؛[28] «تو حامل پسري هستي كه نامش محمد است و او قائم پس از من است ».همچنين آن حضرت در ضمن حديثي فرمود: «...اِبْني مُحمد، هُوَ الاِمامُ والحُجَّةُ بَعدي مَنْ ماتَ وَلَمْ يعْرِفْهُ مات مِيتةً جاهِليةً...»؛[29] « فرزندم محمد، اوست امام و حجّت پس از من، هر كس بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است».4ـ2. گروه دوم شامل سخناني است كه پس از ولادت ايشان، از آن حضرت با نام محمد ياد كردهاند:4ـ2ـ1. ابراهيم كوفي، نقل كرده است كه امام عسكري(ع) گوسفندي سربريد و براي من فرستاد و فرمود: «هَذا مِنْ عَقيقَةِ اِبني مُحمد»؛[30] «اين بخشي از عقيقه فرزندم محمد است».4ـ2ـ2. محمدبن يعقوب كليني(ره) از احمد بن محمد بن عبداللَّه، ضمن روايتي نقل كرده است: «...وَ وُلِدَ لَهُ (ابي محمد) وَلَدٌ سَمَّاهُ مُحمد...»؛[31] «براي او (امام عسكري(ع)) فرزندي به دنيا آمد كه او را محمد ناميد».4ـ2ـ3. شيخ طوسي(ره)، در كتاب الغيبة در بخشي از يک حکايت نقل كرده كه حضرت مهدی (عج) با عنوان «محمد بن الحسن» از خود نام برده است.[32]4ـ2ـ4. از ابي غانم خادم نقل شده است: «وُلِدَلابي مُحَمد مَوْلُودٌ فَسَماهُ مُحَمَّداً و...»؛[33] «براي ابو محمد (امام عسكري(ع)) فرزندي به دنيا آمد كه او را محمد نام نهاد و...».4ـ2ـ5. شيخ صدوق(ره)، به نقل از عبدالله سوري، در ضمن داستاني از ملاقات با حضرت مهدي(ع) در دوران غيبت صغرا، نوشته است: «...پس ديدم جواناني را كه در بركه، آب بازي ميكردند. جواني بر سجاده اي نشسته بود و آستين لباس خود را مقابل دهان قرار داده بود. پس گفتم: اين جوان كيست؟ گفتند: محمد بن الحسن است و شبيه پدرش بود...».[34]5ـ2ـ6. در كمال الدين و تمام النعمة ضمن بيان سرگذشت مادر حضرت مهدي (عج)، آمده است: «...وَعَلي قَبْرِها مَكْتُوبٌ عَلَيهِ هَذا قَبْرُ اُمِّ مُحَمَّدٍ»؛[35] «و بر آرامگاه او نوشته شده بود، اين قبر مادر محمد است».با توجه به اينكه از ايشان به عنوان «ام محمد» ياد نشده تا گفته شود لقب ايشان بوده است؛ بنابراين دليل براي جواز نام بردن نام خاص آن حضرت است.
نام حضرت در كلام دانشمندان شيعه
علاوه بر رواياتي كه ذكر شد، عده ای از دانشمندان شيعه، از حضرت مهدی (عج) با عنوان، محمد، محمد المهدي، محمد بن الحسن و محمد بن الحسن العسكري(ع)، ياد کرده اند. اين خود نشانگر آن است كه اين بزرگان، ذكر نام آن حضرت را جايز ميدانستهاند كه به برخي از آنها اشاره ميشود: 1. شيخ مفيد(ره) در معرفي آن امام همام(ع) مينويسد: «...مُحَمد بنُ الحَسَن العَسْكَري عليه السلام وَاَنَّهُ المَهْدي الُمنْتَظَر خُرُوجُهُ في آخِرالزَّمانِ وَاَنَّهُ غائِبُ بَعدَ فَتْرَةِ مِنْ وِلادَتِهِ...»؛[36] «...محمد فرزند حسن عسكري و اوست مهدي؛ همو كه خروجش در آخرالزمان انتظار كشيده ميشود و مدتي بعد از ولادتش غايب شد».
2. سيد مرتضي در بيان اعتقادات شيعه درباره ائمه(ع) مينويسد: «وَيذْهَبُ الاِمامِيةُ ـ بِاَجْمَعِهِمْ ـ اِلي اَنها بِالنَّصِ الجَلي عَلي الائمةِ الاِثني عَشَر اَوّلهُمْ عَلي بنِ ابيطالب وَآخرهم محمد بن الحسن المهدي المنتظر...»؛[37] «اعتقاد اماميه ـ بنا بر نص آشكار ـ اين است كه امامان دوازده نفرند؛ نخستين ايشان علي بن ابي طالب و آخرين آنان محمد فرزند حسن، مهدي منتظر است».
3. شيخ طوسي(ره) درباره ولادت امام مهدي (عج) از زبان اسماعيل علي نوبختي نوشته است: «...مُولِدُ مُحمد بن الحَسَنِ بنِ عَلي مُحمد بن علي بن موسي...».[38]
4. شيخ صدوق(ره) آورده است: «...اَبُوالقاسِم مُحمدُ بنُ الحَسَنِ هُوَ حُجَةُ اللَّهِ القائمِ...».[39]
5. علامه حلي در تحرير الاحكام ( ج2، ص109) و شرح منهاج الكرامة، (ص252 ) و الرسالة السعدية (ص19)، از حضرت مهدي (عج) با عنوان محمد بن الحسن العسكري(ع) ياد کرده است.
6. علي بن يوسف حلي پس از نام بردن از امامان داوزدهگانه، نام امام زمان(عج) را چنين مینويسد: «...حتي انتهي الي ابي القاسم محمد بن الحسن الحجة القائم...».[40]
7. محقق كركي(ره) مینويسد: «ثُمَ الخَلَفُ الحُجَّةُ القائِمُ المُنْتَظَرُ مُحمدُ بن الحَسَنِ المَهدي المُستَتَر خَوفاً مِنَ الاَعْداءِ...»؛[41] «سپس خلف، حجّت، قائم، منتظر، محمد فرزند حسن، مهدي كه به جهت ترس از دشمنان پنهان است...»
8. اربلي(ره) نوشته است: «...وَاَمَّا اِسْمُهُ فمُحَمَّدٌ وَكُنْيتُهُ اَبُوالقاسِمِ وَلَقَبُهُ الحُجَّةُ وَالخَلَفُ الصالِحُ وَقيلَ المُنْتَظَر...»؛[42] «اما اسم او محمد و كنيهاش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح و منتظر خوانده شده است».
...
9. علامه مجلسي اگر چه قائل به حرمت نام بردن ايشان است؛ ولي در موارد فراواني با نام مخصوص از ايشان ياد كرده است: «... المَهْدي الذي بَشَّرَ بِخُرُجِهِ النَبي المعظم-صلي الله عليه وآله- فِي روايات مُتَواتِرة مِن الخاصَةِ وَالعامَةِ وَهُوَ الاِمامُ مُحمد بن الحَسَنِ العَسكري المهدي المنتظر...».[43]
10. شهيد اول ميگويد: «الثاني عَشَر: الاِمامُ المَهْدي الحُجَّة صاحِبِ الزَّمانِ اَبُوالقاسِمِ مُحمد بن الحَسَنِ العَسْكَري عليه السلام...».[44]
11. حسين عبدالصمد عاملي پدر شيخ بهايي(ره) با عنوان محمد بن الحسن العسكري المهدي قائم از آن حضرت ياد کرده است.[45]
12. قاضي نعمان مغربي نوشته است: «...وَمِنْ المُتَوقَّعْ اَنَّ هَذِهِ الرِّوايةَ وَرَدَتْ فِي المَهدي مُحمد بن الحسن العسكري...»[46].
13. طـريـحي(ره) مینـويسـد: «يكَني بِهِ (القـائم) عَن صـاحِبِ الاَمْرِ مُحمـد بـن الحَسَن العسكري...».[47] و[48]
نام حضرت در دعاها
در دعاهاي فراواني از حضرت مهدي (عج) با عنوان محمد ياد شده است كه به بعضي از آنها اشاره مي شود:
1. مشهور در دعاي فرج «اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن» است؛ ولي در منابع اصلي، (مانند مصباح کفعمی) دعا به گونهاي ديگر نيز آمده است: «اَللهُمَ كُنْ لِوَلِيكَ مُحمد بن الحَسَن المَهدي في هَذهِ السَّاعَةِ...».[49] سيد بن طاووس نيز در اقبال الاعمال همينگونه نقل كرده است.[50]
2. در البلد الامين تحت عنوان دعاي «كنز العرش» آمده است: «وَأَسْألكَ بِحَقِ مُحمد بن الحَسَنِ القائِمِ بِاَمْرِكَ والحجة علي عبادك...».
3. علامه مجلسي(ره) در دعاي پس از زيارت آل يس آورده است: «... اللهم صَلِّ عَلي مُحمد بنِ الحَسَنِ حجّتكَ فِي اَرْضِكَ وَ...».علامه مجلسي اين روايت را از احتجاج طبرسي نقل كرده است؛ هر چند در احتجاج كلمه محمد بن الحسن نيست؛ ولي اين احتمال وجود دارد كه در نسخه ی علامه مجلسي، چنين بوده و بعداً اين كلمات از احتجاج حذف شده است.
نام حضرت در گفتار اهل سنّت
بسياري از اهل سنّت، وقتي در كتابهاي خود اعتقاد به مهدويّت و حضرت مهدي (عج) را نقل كردهاند؛ به نام حضرت مهدي (عج) تصريح كرده، آن را به شيعه نسبت دادهاند. در اين بخش تنها به بعضي از اين اقوال اشاره ميشود:
1. ابن كثير در البداية والنهاية مینويسد: «...يعتَقِدُ فِيهم الرَّافِضَةُ الذينَ اَوَّلُهم عَلي بن اَبي طالب وَآخِرهُمْ المُنتظر بِسردابِ سامرا وَهُوَ مُحمد بن الحَسَن العَسْكري...».[51]وي در جای ديگر[52] نيز پس از ردّ اعتقادات شيعه، از حضرت مهدي(ع) با نام محمد بن الحسن المهدي ياد كرده است.
2. ابن خلدون در تاريخ خود، وقتي از اعتقاد شيعه درباره حضرت مهدي(ع) سخن گفته چنين مينويسد: «...وَخُصوصاً الاِثنا عَشَرية مِنهُمْ يزْعُمونَ اَنّ الثاني عَشَر مِنْ اَئِمَّتِهِمْ وَهُوَ مُحمد بنُ الحَسَنِ العَسكري وَيلَقَّبُونَهُ المَهْدي...».[53]
3. زركلي در الاعلام میگويد: «مُحَمدُ بنُ الحَسَنِ العَسْكري بنِ عَلي الهادي اَبُوالقاسِم آخِرُ الاَئِمةِ الاِثني عَشر عِنْدَ الاِمامِيةِ...».[54]
4. ذهبي در سير اعلام النبلاء، به دنبال كلمة «المنتظر» نوشته است: «...الشَريف اَبُوالقاسِم مُحمد بنُ الحَسَنِالعَسكري بْنُ عَلي الهادي...».[55]
5. در پاورقي سنن ابي داود، آمده است: «وَالشيعةُ الاِمامِيةُ الاِثنا عَشَريةُ تَقُولُْ اِنَّ اِمامهمّ الثاني عَشَرَ مُحمد بنُ الحَسَنِ العَسْكَري الذي غابَ وَسَيظْهَرُ مِنْ غَيبَتِهِ...».[56]6. در تحفة احوذي آورده است: «...وَفِيهِ رَدٌّ عَلَي الشّيعَةِ حَيثُ يقُولُونَ المَهْدِي المُوعُود هُوَ القائِم المُنْتَظَرُ هُوَ مُحمدُ بنُ الحَسَنِ العَسْكري...».[57]
7. قندوزي در ينابيع المودة نوشته است: «فَاِذا مَضي الحَسَنُ فَاِبْنُهُ الحُجَّةُ مُحمدٌ المَهْدي...»؛ «پس آن گاه كه [امام ]حسن درگذشت، پس فرزند او حجّت محمد مهدي...»[58].اقوال اهل سنّت بر دو چيز دلالت دارد: الف. اين نام كم و بيش نزد شيعيان و علما شهرت داشته و استعمال ميشده است. ب. همه قائل به حرمت، آن نام نبودهاند؛ وگرنه به عنوان نكتهاي قابل تأمل از طرف اهل سنّت مطرح ميشد.
نکته ی پايانی
برخي از بزرگان معاصر، پس از نقل چهار گروه روايات ياد شده، نوشته اند: «شكي نيست كه قول به منع نام بردن از روي تعبّد، خالي از تحقيق است؛ اگر چه برخي از بزرگان بدان تصريح کرده اند... ظاهر اين است كه منع، داير مدار وجود ملاك تقيه است. بنابراين نام بردن از آن حضرت به اين نام در زمان ما هيچ گونه منعي ندارد. به علاوه دسته ی چهارم روايات ـ كه دلالت بر جواز ميكرد ـ از دستههاي ديگر به مراتب، هم از نظر عدد بيشتر و هم از نظر دلالت اقوی است. آن گاه ايشان نتيجه میگيرند:« حرمت تنها در هنگام تقيه بوده و تنها راه جمع بين روايات همين قول است، وگرنه بايد هر دو دسته روايت را قبول نكنيم و به اصطلاح از اعتبار ساقط بدانيم و يا قائل به تخيير شويم _ اگر بگوييم روايات ظني هستند_ و حاصل اين هم اين ميشود كه قائل به جواز شويم».در پايان ايشان قويترين قرينه بر نظر خود (جواز نام بردن) را همان دسته چهارم از روايات دانسته، احتياط را نيز لازم نمی دانند: «فتلخص عن جميع ما ذكر جواز التسمية باسمه الشريف و هو (محمد)».[59] باتوجه به آنچه ذكر شد به نظر ميرسد، در زمان غيبت كبرا اگر نام بردن آن حضرت موجب ضرر و زيان نگردد، جايز است.
منابع براي پژوهش:
1. مير داماد، شِرعة التسمية حول حرمة تسمية صاحب الامر،(مهديه مير داماد، اصفهان).
2. ناصر مکارم شيرازي ، القواعد الفقهية، (مدرسة الامام امير المؤمنين(ع)، قم، 1411 هـ ).
3. قزويني، سيد محمدكاظم، امام مهدي (عج) از ولادت تا ظهور، ترجمه حسين فريدوني، (نشر آفاق، تهران 1379هـ ).
[1] . شيخ كليني، كافي، ج1، ص333، ح4.[2] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص648، ح1.[3] . اثبات الوصية، ص280.[4] . ر.ك: مولي صالح مازندراني، شرح اصول كافي، ج6، ص224.[5] . ر.ك: محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج 4، صص 18ـ 16.[6] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص368، ح6.[7] . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص381، ح5؛ كتاب الغيبة، ص202، ح169؛ مسعودي، اثبات الوصية، ص278؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص262؛ شيخ كليني، كافي، ج1، ص328، ح13.[8] . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص411، ح12.[9] . ر. ك: مولي صالح مازندراني، شرح اصول كافي، ج 6، ص224.[10] . همان، ج2، ص483، ح3.[11] . شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، 2، ص368، ح6 .[12] . همان، ص379، ح1.[13] . نعماني، الغيبة، ص288، ح2 و نيز ر.ك: محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص333، ح288.[14] . كتاب الغيبة، ص364، ح331.[15] . وسائل الشيعة، ج16، ص240.[16] . شيخ صدوق(ره)؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص284، ح37.[17] . محمد بن حسن طوسي(ره)؛ كتاب الغيبة ص150، ح111.[18] . ابن شاذان، الفضايل، ص158.[19] . شيخ طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص68، ح34.[20] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص653، ح17؛ ر.ك: اعلام الوري، ص465؛ وسائل الشيعة، ج16، ص244.[21] . شيخ كليني، كافي، ج1، ص527، ح3.[22] . كمالالدين و تمام النعمة، ج1، باب 27.[23] . سوره توبه(9)، آيه 36.[24] . محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص149، ح110.[25] . كشف الغمة، ج2، ص475.[26] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص334، ح4.[27] . نعماني، الغيبة، ص85، ح16.[28] . كشف الغمة، ج2، ص475.[29] . همان، ج2، ص409، ح9.[30] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص432، ح10.[31] . كافي، ج1، ص329، ص514.[32] . ر.ك: كتاب الغيبة، ص269، ح234.[33] . وسائل الشيعة، ج16، ص243، ح21467.[34] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص441، باب 43، ح13؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص959.[35] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص431، ح7.[36] . شيخ مفيد، الرسائل في الغيبة، ج1، ص4.[37] . سيد مرتضي، الانتصار، ص25.[38] . طوسی، كتاب الغيبة، ص271.[39] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص40.[40] . العدد القوية، ص70.[41] . محقق کرکي، رسائل الكرکی، ج1، ص63.[42] . كشف الغمة، ج2، ص437.[43] . بحارالانوار، ج19، ص284، ج28، ص46.[44] . شهيد اوّل، الدروس، ج2، ص16.[45] . ر. ك: وصول الاخيار الي اصول الاخبار.[46] . نعمان بن محمد تميمي مغربي، شرح الاخبار، ج2، ص63.[47] . طريحي، مجمع البحرين، ج3، ص571.[48] . از ديگر كساني كه در نوشتار و يا نقل قول هاي خود به كلمه محمد، ـ به عنوان نام حضرت مهدي (عج) ـ تصريح كردهاند، ميتوان از شيخ علي يزدي حايري در الزام الناصب، (ج1، صفحه 121)، سيد هاشم بحراني در غايه المرام، (ج7، صفحه 134) و محمد جواد مغنيه در الشيعة في الميزان، (ص 266)، سيد علي ميلاني در دراسات في منهاج السنة، (ص41)، شيخ عباس قمي در منازل الاخره، (ص 288) و در الكني و الالقاب، (ج 3، صفحه 19)، مولي صالح مازندراني در شرح اصول كافي، (ج 6، ص26)، شيخ جعفر سبحاني در اضواء علي عقايد الشيعة الامامية، (ص218)، به عنوان نمونه ياد كرد.[49] . مصباح كفعمي، ص586؛ ر.ك: اقبال الاعمال، ص58؛ بحارالانوار، ج94، ص392.[50] . سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص58.[51] . البداية و النهاية، ج1، ص 177.[52] . همان، ج 14، ص 95.[53] . ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج1، ص199.[54] . الاعلام، ج 6، ص 80 ، پاروقي.[55] . سير اعلام النبلاء، ج 13، ص119.[56] . سنن ابی داود، ج 2، ص 210.[57] . تحفه احوذی، ج 6، ص 403.[58] . ينابيع المودة، ج 3، ص 282 و ص 316.[59] . ر.ک: ناصر مكارم شيرازي، قواعد الفقهية، ج1، ص504.
القاب حضرت مهدی(عج)
پيش درآمد
يكي از اموري كه ميتواند معرفت وشناخت ما را نسبت به حضرت مهدي (عج) افزايش دهد، آشنايي با القاب آن حضرت و معاني آنها است. با توجه به عنايت معصومين(ع) به استفاده از القاب خاصّ براي آن حضرت، روشن میشود كه برخي از اوصاف و ويژگيهاي آن حضرت چگونه است.در اين درس تلاش بر اين است در حد اختصار، به بعضی از القاب مشهور آن حضرت اشاره گردد.[1]
1. بَقيةُ اللّه؛ واژه «بقية»؛ يعني، باز مانده و پاينده و آنچه از چيزي باقي گذاشته شود. عبارت «بَقية اللّه» هم در قرآن مجيد و هم در روايات آمده است. در قرآن فقط يك بار در داستان حضرت شعيب(ع) ذکر شده است؛ يعنی، آنجا كه وی قوم خود را از كمفروشي نهي كرده، ميگويد: "بَقيتُ اللّهِ خَيرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ"؛[2] «آنچه را كه خداوند [در ازاي چشم پوشي از منافع نامشروع دنيوي] براي شما باقي ميگذارد، براي شما بهتر است».در اين آيه هر چند مخاطب قوم شعيب هستند و منظور از «بَقية اللّه»، سود و سرمايه ی حلال و يا پاداش الهي است؛ ولي هر موجود نافع ـ كه از طرف خداوند براي بشر باقي مانده و مايه خير و سعادت او گردد ـ «بَقية اللّه» محسوب ميشود. از اين رو تمام پيامبران و پيشوايان بزرگ «بَقية اللّه»اند. تمام رهبران راستين كه پس از مبارزه با يك دشمن سرسخت براي يك قوم و ملت باقي ميمانند، از اين نظر «بَقية اللّه» هستند... .از آنجايي كه مهدي موعود (عج) آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابي، پس از قيام پيامبر اسلام(ص) است؛ يكي از روشنترين مصاديق «بَقيةُاللّه» است. او از ديگران به اين لقب شايستهتر است؛ به خصوص كه تنها باقي مانده بعد از پيامبر(ص) و امامان(ع) است.در روايات، دعاها و زيارات، ائمه اطهار(ع) به عنوان «بقيةاللّه» توصيف شدهاند. براي نمونه به بعضی از آنها اشاره ميشود:
1. به دستور هشام بن عبدالملك، امام باقر(ع) را به شام بردند. موقع مراجعت به مدينه، هشام فرمان داد بازارها را بر روي آن حضرت و همراهانش ببندند و آنان را از خوراك و آشاميدني محروم سازند! وقتی به شهر مدينه رسيدند، مردم درِ شهر را بر رويشان بستند و اصحاب آن حضرت از جهت كمبود آب و غذا به زحمت افتادند و به آن بزرگوار شكايت بردند. امام باقر(ع) به بالاي كوهي مشرِف به شهر رفت و با صداي بلند فرمود: «اي اهل شهري كه مردمانش ستمگرند! به خداوند سوگند من بقيةاللّه هستم. خداوند فرمود: بقيةاللّه برايتان بهتر است، اگر ايمان داريد»[3].
2. در «زيارت جامعه كبيره»، آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَي الاَئِمَةِ... وَ بَقيةِ اللَّهِ...»؛ «سلام بر امامان كه... بقيةاللّه هستند...».[4]
3. در دعاي ندبه مي خوانيم: «أينَ بَقِيةُ اللَّهِ الَتي لاتَخْلُو مِنَ العِتْرَةِ الهادِيةِ...»؛ «كجاست آن بقيةاللّه كه از عترت هدايتگر بيرون نيست».[5]
4. در حديثي آمده است: مردي از امام صادق(ع) پرسيد: آيا بر امام قائم ميتوان با عنوان «اميرمؤمنان» سلام كرد؟ فرمود: «لا ذاكَ اِسْمٌ سَمَّي اللّهُ بِهِ اَميرَالمؤمِنينَ لَمْ يسَمَّ بِهِ اَحَدٌ قَبْلَهُ وَلا يتَسَمَّي بِهِ بَعْدَهُ اِلاّ كافِرٌ»؛ «خير؛ خداوند اين نام را به حضرت امير مؤمنان علي(ع) اختصاص داده است. پيش از او كسي اين نام بر خود ننهاده و پس از او نيز ـ مگركافر ـ اين نام را به خود نبندد».راوي گويد: پرسيدم: فدايت گردم! پس چگونه بر او سلام كنند؟ فرمود: ميگويند «السَّلامُ عَلَيكَ يا بَقيةَ اللَّهِ». سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: (بَقيتُ اللهِ خَيرٌ لَكُم اِنْ كنتُم مُؤمنين).[6]
5. امام باقر(ع) فرمود: «نخستين سخن حضرت مهدي (عج) پس از ظهور اين آيه است كه ميگويد: بقية اللّه برايتان بهتر است اگر ايمان داريد. آن گاه مي فرمايد: «منم بقيةاللّه و حجّت و خليفه او در ميان شما». در آن زمان هر كس بر آن حضرت سلام كند، ميگويد: «السَّلامُ عَلَيكَ يا بَقيةَاللّهِ فِي اَرْضِهِ».[7]
6. روايت شده است. وقتي احمد بن اسحاق بن سعد اشعري، به محضر امام عسكري(ع) شرفياب شد؛ درباره جانشين آن حضرت سؤال كرد. آن حضرت كودكي خردسال، همچون قرص ماه را به او نشان داد. احمدبن اسحاق پرسيد: آيا نشانه اي هست تا قلبم اطمينان يابد؟ آن كودك زبان گشود و با زبان عربي فصيح فرمود: «اَنَا بَقِيةُ اللّهِ فِي اَرْضِهِ وَالمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَينٍ يا اَحْمَدَبنَ اِسْحاقَ»؛[8] «من بقيةالله بر روي زمين و منتقم از دشمنان او هستم.اي احمدبن اسحاق! بعد از ديدن [اين کرامت] نشانه ای طلب نكن».
...
2. حجّت؛ «حجّت» از نظر لغت، به معناي برهان و دليل است كه با آن حريف را قانع يا دفع كنند و جمع آن حجج و حجاج است.[9]اين كلمه در قرآن مجيد در موارد مختلفي به كار رفته است؛ از جمله: (لِئَلاَّ يكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَكانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكِيماً)؛[10] «تا اينکه براي مردم، پس از فرستادن پيامبران، در مقابل خدا بهانه و حجّتي نباشد و خدا توانا و حكيم است».و نيز( قُلْ فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ فَلَو شَاءَ لَهَداكُمْ اَجْمَعين)؛[11] «بگو برهان رسا (حجّت) ويژه خداوند است و اگر او ميخواست، قطعاً همه شما را هدايت مي كرد».امام كاظم(ع) فرموده است: «اِنّ لِلَّهِ عَلَي النّاسِ حجّتينِ حُجَةً ظَاهِرَةً وَحُجَةً بَاطِنةً فَاَمَّا الظَاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالاَنبِياءُ وَالاَئِمَّةُ وَاَمَّا البَاطِنَةُ فَالعُقُولُ»؛[12] «خداوند را بر مردم دو حجّت است: يكي ظاهر كه آن عبارت است از پيامبران و رهبران دينی و ديگری باطن كه آن عقول مردم است».پيامبران و اوصياي آنان(ع) از اين جهت «حجّت» ناميده شدهاند كه خداوند به وجود ايشان، بر بندگان خود احتجاج كند. آنان همچنين دليل بر وجود خدا هستند و گفتار و كردارشان دليل بر نياز مردم به قانون آسماني است.بر اساس روايات فراواني، هرگز زمين خالي از حجّت نيست؛ چنان كه از امام رضا(ع) پرسيده شد: آيا زمين از حجّت خالي ميماند؟ حضرت فرمود: «لَوْ بَقِيتْ بِغَيرِ اِمَامٍ لَسَاخَتْ»؛[13] «اگر زمين به اندازه چشم برهم زدني از حجّت خالي باشد، اهلش را فرو ميبرد».از ديدگاه شيعه، حضرت مهدي (عج) به عنوان آخرين حجّت الهي است؛ از اين رو به
حجة بن الحسن العسكري(ع) شهرت دارد.[14]داود بن قاسم گويد: از امام دهم(ع) شنيدم كه ميفرمود: «الخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الحَسَنُ فَكَيفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ فَقُلتُ لِمَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ فَقَالَ: اِنَّكُم لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلايحِلُّ لَكُم ذِكْرُهُ بِاسمِهِ فَقُلتُ كَيفَ نَذكُرُهُ فَقَال: قُولُوا الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[15] «جانشين من، پسرم حسن است. شما نسبت به جانشينِ پس از جانشين من چه حالی خواهيد داشت ؟ عرض كردم: خداوند مرا قربانت كند؛ چرا؟ فرمود: براي آنكه شخص او را نمی توانيد ببينيد و ذكر او به نام مخصوصش روا نيست. عرض كردم: پس چطور او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد حجّت از خاندان محمد(ص)»)).در بيشتر روايات اين لقب به صورت «الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» به كار رفته است.[16]
...
3. خاتم الاوصياء؛ يكي از القاب حضرت مهدي (عج) خاتم الاوصيا (پايان بخش جانشينان پيامبر اكرم(ص)) است. اين لقب ابتدا بر زبان خود آن حضرت در كودكي ـ آن گاه كه در آن سنين لب به سخن گشود ـ جاري شد. البته اين لقب درباره ی حضرت علي(ع) به عنوان پايان بخش اوصياي آخرين پيامبر به كار رفته است.[17]طريف ابونصر گويد: «بر صاحب الزّمان (عج) وارد شدم؛ آن حضرت فرمود: براي من صندل احمر (نوعي چوب خوش بو) بياور. پس براي ايشان آوردم؛ آن حضرت رو به من كرد و فرمود: آيا مرا ميشناسي؟ گفتم: بله. سپس فرمود: من كيستم؟ عرض كردم: شما آقاي من و فرزند آقاي من هستيد. پس آن حضرت فرمود: مقصودم اين نبود! گفتم: خداوند مرا فداي شما گرداند! بفرماييد مقصودتان چه بود؟ حضرت فرمود: «اَنَا خَاتَمُ الاَوْصياءِ وَبِي يدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ البَلاءَ عَنْ اَهلي وَشِيعَتي»؛[18] «من خاتم الاوصياء هستم كه خداوند به وسيله من، بلا را از اهل و شيعيانم دور مي سازد».علاوه بر خاتم الاوصياء از حضرت مهدي (عج) به عنوان «خاتم الائمه» نيز ياد شده است؛ چنان كه رسول گرامي اسلام(ص) ميفرمايد: «مَعَاشِرَ النّاسِ اِنّي نَبي وَعَلي وَصيي اَلا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمّةِ مِنّا القائِمُ الْمَهْدي...»؛[19] «اي مردمان! من پيامبرم و علي جانشين من. آگاه باشيد كه خاتم الائمه، قائم و مهدی از ما است».
4. شريد؛ يكي از القاب حضرت مهدي (عج) «شَريد»، به معناي آواره است. از آنجايي كه ايشان در دوران غيبت، منزلي معيّن و خاصّ ندارد، به اين لقب خوانده شده است.اصبغ بن نباته گويد: از اميرمؤمنان(ع) شنيدم كه ميفرمود: «صاحب اين امر، شريد (آواره)، طريد (رانده)، فريد (تك) و وحيد (تنها) است».[20]
5. صاحب الامر؛ يكي از لقبهاي حضرت مهدي (عج) «صاحب الامر» است. امام صادق(ع) درباره اتفاقات هنگام ظهور ميفرمايد: «... يومَئذٍ مَنْ كانَ بِالمَدينةِ مِنْ وُلدِ عَلي اِلَي مَكَّةَ فَيلحَقُونَ بِصاحِبِ الاَمرِ وَيقْبِلُ صاحبُ الاَمرِ نَحوَ العِراقِ...»؛[21] «... در اين زمان هر كس از فرزندان علي(ع) كه در مدينه است، به مكه ميگريزد و به صاحب امر ميپيوندد و او به سوي عراق روي ميآورد...».اگرچه همه امامان(ع) صاحب امر امامت بودهاند؛ ولي به جهت عظمت امر امامت و قيام آن حضرت، اين لقب درباره حضرت مهدي (عج) متداولتر است. ريان بن صلت گويد: به امام رضا(ع) گفتم: آيا شما صاحب الامر هستيد؟ فرمود: «اَنَا صاحِبُ هذَا الامْرِ وَلكِنّي لَسْتُ بِالَّذي اَمْلاها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوراً، وَكَيفَ اَكُونُ ذلِكَ عَلي ما تَري مِنْ ضَعْفِ بَدَني، وَاِنَّ القائِمَ هُوَ الَّذي اِذا خَرَجَ كانَ في سِنِّ الشُّيوخِ وَمَنْظَرِ الشَّبابِ...»؛[22] «من صاحب الامر هستم؛ امّانه آن كسي كه زمين را از عدل آكنده سازد، همان گونه كه پر از جور شده باشد و چگونه او باشم، در حالي كه ضعف بدن مرا ميبيني و قائم كسي است كه در سن پيران و منظر جوانان قيام میكند...».البته آنچه بيشتر در روايات آمده «صاحبُ هذا الامر» است؛ ولي رفته رفته اين تركيب به «صاحب الامر» تبديل شده و به عنوان يكي از القاب آن حضرت درآمده است.
...
6. صاحب الدار؛ در برخي از روايات از «صاحب الدار» به عنوان لقب حضرت مهدي (عج) ياد شده است. مقصود از «دار» (خانه)، خانه ی پدري و جدّ آن حضرت است كه در آنجا غايب شده است. از آنجايي كه ذكر نام آن حضرت، در آن دوران جايز نبود، از انواع كنايهها استفاده شد كه از جمله آنها «صاحب الدار» است.اسحاق بن يعقوب میگويد: از محمدبن عثمان عمري خواستم تا نامهای كه در آن پرسشهاي سختي را مطرح كرده بودم، به حضرت مهدي (عج) برساند. پس توقيعي به خط مولايمان «صاحب الدار» صادر شد...».[23]ممكن است اين لقب، مانند برخي ديگر از القاب آن حضرت، در موارد تقيه و ترس از دشمنان به كار ميرفته است.
7. صاحب الزّمان؛ يكي از القاب حضرت مهدي (عج) «صاحب الزَّمان» است. اين لقب اگرچه در متن روايات به ندرت ذكر شده است؛ ولي در زبان راويان و اصحاب و شيعيان، فراوان مورد استفاده قرار گرفته است.[24]امام صادق(ع) ميفرمايد: «... وَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ بَقيةُ اللهِ في الاَرْضِ وَصاحِبُ الزَّمانِ»؛[25] «و آخرين آنها قائم به حق، بقيةاللّه در زمين و صاحب الزّمان است».فضل بن شاذان در كتاب فضايل از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده است: «مَنْ اَحَبَّ اَنْ يلقِي اللّهَ وَ قَدْ كَمُلَ ايمانُهُ وَ حَسُنَ اِسلامُهُ فَلْيوالِ الحُجَّةَ صاحِبَ الزَّمانِ القائمَ المُنْتَظَرَ المَهْدِي...»؛[26] «هر آن كس كه دوست دارد خداوند را در حال كمال ايمان و حسن اسلام ملاقات كند، پس بايد حجّت، صاحب الزّمان، قائم، منتظر و مهدي را دوست داشته باشد».اگرچه هر يك از ائمه(ع)، صاحب زمان خويش اند؛ ولي به اعتبار طول عمر فراوان حضرت مهدی (عج) و اينكه مدت زماني بيشتر از بقيه ائمه(ع) زندگي کرده است، ايشان بيشتر به اين لقب شهرت يافته است.
...
8. صاحب السَّيف؛ يكي از القاب حضرت مهدي (عج) ـ كه در پارهاي از روايات معصومين(ع) به آن اشاره شده ـ «صاحب السيف» (صاحب شمشير) است. درباره ی سلاح حضرت مهدي (عج) هنگام ظهور، صراحتي وجود ندارد؛ ولي ممكن است، اين گونه روايات را حمل بر ظاهر كرد؛ يعنی، آن حضرت با همان سلاحهای متداول عصر بعثت پيامبر(ص) ظهور خواهد فرمود. در اين صورت «صاحب السيف» در معناي حقيقي خود به كار ميرود؛ اگر چه در مقابل ميتوان آن را كنايه از «صاحب القدرة والعظمة» دانست و «سيف» را در اينجا به معناي ابزار غلبه و قدرت معنا كرد.در كتاب كافي نقل شده است: وقتي از امام صادق(ع) درباره قائم(ع) پرسيده شد، آن حضرت فرمود: «كُلُّنا قائِمٌ بِاَمرِاللّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ حَتَّي يجِيءَ صاحِبُ السَّيفِ فَاِذا جَاءَ صاحِبُ السَّيفِ جاءَ بِاَمرٍ غَيرِالَّذي كانَ»؛[27] «همه ما قائم به امر خداييم؛ يكي پس از ديگري تا زماني كه صاحب شمشير بيايد. چون صاحب شمشير آمد، امر و دستوري غير از آنچه بوده، ميآورد (پدرانش مأمور به تقيّه و صبر بودند و او مأمور به جهاد و برانداختن ظلم است)».گفتني است اين لقب، همانند بسياري از القاب ديگر حضرت مهدي (عج) ، اختصاص به آن حضرت ندارد و بقيه ائمه(ع) نيز به اين عنوان، ملقّب بوده اند. در اين باره حَكم بن ابي نعيم گويد: در مدينه خدمت امام باقر(ع) رسيدم و عرض كردم: من بين ركن و مقام نذر كرده و به عهده گرفتهام كه اگر شما را ملاقات كنم، از مدينه بيرون نروم تا زماني كه بدانم شما قائم آل محمد(ص) هستيد يا نه؟ حضرت هيچ پاسخي به من نفرمود. من سي روز در مدينه بودم، سپس در بين راهي به من برخورد کرد و فرمود:اي حكم! تو هنوز اينجايي؟ گفتم آري، من نذر خود را به شما عرض كردم و شما مرا امر و نهي نکرده و پاسخي نفرموديد.فرمود: فردا صبح زود به منزل من بيا. فردا خدمتش رفتم، فرمود: مطلبت را بپرس. عرض كردم: من بين ركن و مقام، نذر كرده و روزه و صدقهاي براي خدا به عهده گرفتهام كه اگر شما را ملاقات كردم، از مدينه بيرون نروم؛ جز آنكه بدانم آيا شما قائم آل محمد هستيد يا نه؟ اگر شما هستيد، ملازم خدمتتان باشم و اگر نيستيد، در روي زمين بگردم و در طلب معاش برآيم. فرمود:اي حكم! همه ما قائم به امر خدا هستيم.عرض كردم: شما مهدي هستي؟ فرمود: همه ما به سوي خدا هدايت ميكنيم. عرض كردم: شما صاحب شمشيري؟ فرمود: همه ما صاحب شمشير و وارث شمشيريم (شمشير پيغمبر به ما به ارث رسيده و همراه ما است). عرض كردم: شما هستيد آن كه دشمنان خدا را ميكشد و دوستان خدا به وسيله ی او عزيز ميشود و دين خدا آشكار ميگردد؟ فرمود:اي حكم! چگونه من او باشم، در صورتي كه به 45 سالگي رسيدهام؛ حال آنكه صاحب اين امر از من به دوران شيرخوارگي نزديكتر و هنگام سواري چالاكتر است».[28]
9. صاحبُ الغَيبَة؛ در برخي روايات از اين لقب، براي معرفي حضرت مهدي (عج) و اثبات غيبت براي ايشان استفاده شده است. امام رضا(ع) فرمود: «... وَهُوَ صاحِبُ الغَيبَةِ قَبلَ خُرُوجِهِ»؛[29] «و اوست صاحب غيبت قبل از ظهورش...».همچنين از امام حسين(ع) نقل شده است: «قائِمُ هَذِهِ الاُمَةِ هُوَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدي وَهُوَ صاحِبُ الغَيبَةِ...»؛[30] «قائم اين امت، نهمين از فرزندان من است و او صاحب الغيبه است...»البته احتمال دارد مقصود از اين تركيب، لقب نباشد؛ بلكه ترجمة آن مقصود باشد؛ يعني، كسي كه داراي غيبت است. احتمال ديگر اينكه اين لقب نيز مانند بعضي از القاب، جهت تقيّه به كار ميرفته است.
...
10. غريم؛ اين واژه در كتابهاي لغت، هم به معناي طلبكار آمده است و هم به معناي بدهكار.[31] در روايات فراواني از آن، به عنوان يكي از القاب حضرت مهدي (عج) ياد شده است. بيشتر به نظر مي رسد مقصود، معناي نخست آن باشد. اين لقب نيز، از روي تقيّه بوده كه هرگاه شيعيان مي خواستند مالي را نزد آن حضرت يا وكيلان ايشان بفرستند، يا وصيت كنند و يا از جانب آن حضرت مطالبه كنند، اين لقب را به کار ميبردند.شيخ مفيد(ره) به اين نكته تصريح كرده، مينويسد: «كلمه ی غريم، رمزي بود بين شيعه كه وقتي حضرت مهدي (عج) را از روي تقيه ياد ميكردند، از آن استفاده مينمودند».[32]بنابراين استفاده از اين لقب بيشتر در ارتباطات مالي شيعيان با حضرت مهدي(ع) ـ آن هم در طول غيبت صغرا ـ بوده است.[33]محمد بن صالح گويد: «وقتي پدرم از دنيا رفت و امر به من رسيد، حواله هايي نزد پدرم بود كه نشان ميداد، مربوط به اموال غريم است».[34] اسحاق بن يعقوب گويد: «از شيخ عَمري شنيدم كه ميگفت: با مردي شهري مصاحبت داشتم و به همراه او مالي براي غريم بود و آن را براي او فرستاد».[35] محمد بن هارون گويد: «از اموال غريم، پانصد دينار بر ذمه ی من بود».[36]
11. غلام؛ «غلام» در لغت به معناي پسربچه است.[37] در برخي روايات از حضرت مهدي (عج)، با عنوان «غلام» ياد شده است.امام صادق(ع) ميفرمايد: پيامبراسلام(ص) فرمود: «لابُدَّ لِلْغُلامِ مِنْ غَيبَةٍ» فَقيلَ لَهُ: وَلِمَ يا رَسُولُ اللّه؟ قالَ: «يخافُ القَتْلَ»؛[38] «به ناگزير براي غلام غيبتي است». گفته شد:اي رسول خدا! براي چه؟ فرمود: « از ترس مرگ».اين لقب نيز، گاهي در معناي لغوي خود به كار ميرفته و مقصود همان پسر بچه و جوان بوده است و گاهي به جهت شرايط حاكم بر زمان آن عصر، از روي تقيه گفته ميشده و به عنوان لقب به كار میرفته است.
12. فريد؛ «فريد» در لغت به معناي «تك» است. در روايات بهعنوان يكي از القاب حضرت مهدي (عج) به كار رفته است. اصبغ بن نباته میگويد: «از اميرمؤمنان(ع) شنيدم كه ميفرمود: «صاحب اين امر شريد (آواره)، طريد (رانده)، فريد (تك) و وحيد (تنها) است».[39]
...
13. قائم؛ با مراجعه به روايات مربوط به حضرت مهدي (عج)، ميتوان گفت: هيچ لقبي به اندازه ی «قائم»، براي آن حضرت استعمال نشده است. گويا از آنجايي كه قيام حضرت مهدي (عج)، درخشانترين فصل زندگی ايشان است؛ اتصاف به اين صفت و لقب، همواره در كلام معصومان(ع) مورد تصريح قرار گرفته است.بنابر اين مهمّترين علت اتصاف به اين لقب، آن است كه وي در برابر اوضاع سياسي و انحرافات ديني و اجتماعي، بزرگ ترين قيام تاريخ را رهبري خواهد كرد.[40] البته ميتوان تمامي ائمه(ع) را قائم دانست؛ اما ويژگيهاي قيام امام مهدي(ع)، آن حضرت را از ديگر امامان ممتاز ساخته است.درباره وجه ناميده شدن حضرت به «قائم»، ميتوان به روايات زير اشاره كرد: ابوحمزه ثمالي ميگويد: از امام باقر(ع) پرسيدم:اي فرزند رسول خدا! آيا همه شما قائم و به پا دارنده ی حق نيستيد؟ فرمود: بلي؛ عرض كردم: چرا حضرت مهدي (عج) را قائم ناميدهاند؟ فرمود: هنگامي كه جدّ من حضرت سيدالشهدا حسين بن علي(ع) شهيد شد، ملائكه به درگاه خداوند ضجه و ناله نموده، نزد او شكايت كردند... پس خداي عزوجل امامان از فرزندان حسين(ع) را به آنان نشان داد و ملائكه از ديدن آنان خوشحال شدند. در آن هنگام ديدند كه يكي از ايشان در حال قيام است و نماز ميخواند. پس خداوند عزّ و جلّ فرمود: به وسيله اين قائم(ايستاده) از آنان (قاتلان حسين) انتقام خواهم گرفت».[41]از امام جواد(ع) پرسيده شد: چرا او را قائم مینامند؟ فرمود: «لاَنَّهُ يقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَاِرْتِدادِ اَكْثَرِ القائِلينَ بِاِمامَتِهِ»؛[42] «چون پس از آن قيام میكند كه از يادها رفته است و بيشتر معتقدان به امامتش برگشته اند».لقب «قائم» اگرچه درپارهاي ازموارد به تنهايي به كار رفته است؛ ولي در بعضي از موارد، به كلماتي ديگر اضافه شده كه هر كدام گوياي معنايي خاصّ است؛ مانند:
13-1. «القائِمُ مِنْ وُلْدي» (قيام كننده از فرزندانم)؛ برخي از معصومان(ع) اصرار داشته اند كه آن قيام كننده را از فرزندان خود معرفي كنند تا كساني كه از غير آنان خود را قائم معرفي ميكنند، رسوا شوند.پيامبر اكرم(ص) فرمود: «مَنْ اَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدي فِي زَمانِ غَيبَتِهِ فَماتَ فَقَد ماتَ ميتَةً جاهِليةً»؛[43] «كسي كه قائم از فرزندان مرا در زمان غيبتش انكار كند، به مرگ جاهلي مرده است»[...]
13-2. «قائِمهم» (قائم آنان) رسول گرامي اسلام(ص) ـ زمانی كه ائمه(ع) را معرفي ميكند و سخن از حضرت مهدي (عج) به ميان ميآورد ـ بيشتر از آن حضرت با عنوان قيام كننده ی آنان (اهل بيت) ياد ميفرمايد؛ چنان که خطاب به حسين بن علی(ع) فرمود: «تو آقا و فرزند آقا هستي. تو امام و فرزند امام هستی. تو حجّت، فرزند حجّت و پدر حجّتهاي نهگانه هستي كه نهمين آنان قائم ايشان است».[45]گويا پيامبر(ص) تنها قيام كننده (موفق) از فرزندان امام حسين(ع) را، آخرين ايشان معرفي كرده و او را از فرزندان آن حضرت دانسته است.
13-3. «قائِمٌ لِلْحَقِ مِنَّا» (قيام كننده براي حق از ما) رسول گرامي اسلام(ص) در روايتي فرمود: «قيامت بر پا نميشود؛ مگر اينكه قيام كننده اي براي حق از ما (اهل بيت) به پا خيزد ».[46]از اين حديث به دست ميآيد كه تنها قيام براي اقامه ی حق، مطلوب است. همچنين قيامي كه به تمامي صالحان وعده داده شده، تنها به وسيله ی فردي از اهل بيت پيامبر(ص) تحقّق خواهد يافت.
13-4. «قائِمُنا اَهْلَ البَيتِ» (قائم ما اهل بيت) امام باقر(ع) فرمود: «بهترين لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است؛ اما آن گاه که قائم ما اهل بيت قيام میكند، لباس علي(ع) را بر تن کرده و بر روش او حكومت خواهد نمود».[47]
13-5. «قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ»(قيام كننده از آل محمد(ص)) امام رضا(ع) فرمود: «تَمامُ الاَمْرِ بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[48] «تمام امر به دست قائم آل محمد است».
...
14. مُضْطَر؛ «مضطر» در لغت به معناي كسي است كه بيماري، فقر و يا سختيهاي روزگار، او را ناگزير به تضرّع در درگاه خداوند کرده است.[49] در برخي روايات از اين لقب، به عنوان يكي از القاب حضرت مهدي (عج) ياد شده و در قرآن مجيد نيز مورد اشاره قرار گرفته است: (اَمََّنْ يجِيبُ المُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَيكْشِفُ السُوءَ)؛[50] «اي كسي كه دعاي مضطر را اجابت ميكند و گرفتاري را بر طرف ميسازد».در برخي از روايات، اين آيه تفسير به حضرت مهدي (عج) و قيام ايشان شده است. امام صادق(ع) مي فرمايد: «اين آيه درمورد مهدي از آلمحمد(ع) نازل شده است؛ به خدا سوگند! مضطر او است؛ هنگامي كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز به جا ميآورد و دست به درگاه خداوند متعال بر ميدارد؛ خداوند دعاي او را اجابت ميكند، ناراحتيها را بر طرف ميسازد و او را خليفه روي زمين قرار ميدهد».[51]بدون شك منظور از اين تفسير، منحصر ساختن مفهوم آيه، به وجود مبارك حضرت مهدي (عج) نيست؛ بلكه آيه معناي گستردهاي دارد كه يكي از مصداقهاي روشن آن، وجود حضرت مهدي (عج) است. پس زمانی که همه جا را فساد میگيرد، درها بسته ميشود، كارد به استخوان ميرسد، بشريّت در بنبست سختي قرار ميگيرد و حالت اضطرار در كل عالم نمايان ميشود؛ در اين هنگام حضرت مهدي (عج) در مقدسترين نقطه روي زمين، دست به دعا بر ميدارد و تقاضاي كشف سوء ميكند. خداوند نيز اين دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهاني او قرار ميدهد و به مصداق (يجْعلكم خلفاء الارض) او و يارانش را جانشينان روي زمين ميكند».[52]
15. منتَظَر؛ يكي از القاب حضرت مهدي (عج) ، «منتظَر» است كه در روايات فراواني به آن اشاره شده است. حضرت مهدي (عج) خود نيز همانند ديگر انسانها، منتظر است تا روزي فرا رسد و اراده ی خداوند متعال، به برپايي حاكميت جهاني عدل و قسط تعلق گيرد. اما تنها كسي است كه انتظار ظهورش كشيده ميشود؛ از اين رو «منتظَر» نيز ناميده شده است.از امام جواد(ع) پرسيده شد:اي فرزند رسول خدا! مهدي، به چه دليل منتَظَر ناميده شده است؟ فرمود: «لاَنَّ لَهُ غَيبَةً يكْثُرُ اَيامُها وَيطُولُ اَمَدُها فَينتَظِرُ خُرُوجَهُ المُخلِصُونَ وَينكِرُهُ المُرْتابُونَ...»؛[53] «به اين علت كه براي او غيبتي است كه روزهايش زياد ميشود و مدتش بسيار طول ميكشد. پس مخلصان، انتظار ظهورش را ميكشند و اهل ترديد او را نكار خواهند کرد...».زرارة بن اعين نيز ميگويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه ميفرمود: «اِنَّ لِلْقائِمِ غَيبَةً قَبْلَ اَنْ يقُومَ»؛ قُلتُ لَهُ: وَ لِمَ؟ قالَ: «يخافُ»؛ _ و اَوْمأَ بِيدِهِ اِلي بَطْنِهِ _ ثُمّ قالَ: يا زُرارَةُ وَهُوَ المُنتَظَرُ الَّذي يشُكُّ النَّاسُ فِي وِلادَتِهِ...»؛[54] «به درستي كه براي قائم پيش از آنكه قيام كند، غيبتي است. عرض كردم: قربانت شوم! براي چه؟ فرمود: ميترسد ـ و به شكم خود اشاره كرد ـ سپس فرمود: اوست منتظري كه مردم در تولدش شك كنند...».
...
16. مُنتقم؛ «منتقم»، به معناي انتقام گيرنده و يكي از القاب حضرت مهدي (عج) است. آن حضرت ميفرمايد: «اَنَا بَقِيةُ اللَّهِ فِي اَرْضِهِ وَالمُنتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ»؛[55] «من باقيمانده ی خدا در روي زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم».امام صادق(ع) نيز فرمود: «چون حسين بن علي(ع) به شهادت رسيد، فرشتگان الهي ضجه سردادند و گفتند: پروردگارا! با حسين چنين شد؛ درحالي كه او صفيّ تو و فرزند پيامبرت است!؟ پس خداوند نور قائم(ع) را به آنان نشان داد و فرمود: به وسيله اين [شخص] انتقام او را خواهم گرفت».[56] البته در پاره اي از روايات نيز گفته شده است: «آن حضرت انتقام گيرنده خون تمامي امامان(ع) و مظلومان است».[57]
17. منصور؛ در احاديث فراواني رسيده است كه حضرت مهدي(ع) ، «مَنْصُورٌ بِالرُّعْب» وَ «مُؤَيدٌ بِالنَّصْر» است؛ يعني، به هنگام ظهور، رعب او در دلهاي قدرت مندان ميافتد و نيروهاي غيبي و نامرئي، به كمك او و ياران او ميشتابند. البته آنچه درباره ياري آن حضرت به وسيله نيروهاي غيبي گفته شده، منافاتي با لزوم حضور مردم در صحنه ندارد و بايسته است كه مردم، آن حضرت را تا رسيدن به اهداف متعالي اش ياري رسانند.امام صادق(ع) فرمود: «انقلاب مهدي را سه سپاه ياري ميكنند و در پيروزي او شركت دارند: سپاهي از فرشتگان، سپاهي از مؤمنان و سپاهي از رعب و وحشت».[58]محمد بن مسلم ثقفي از امام باقر(ع) نقل ميكند كه فرمود: «اَلْقائِمُ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ»؛[59] «قائم ما به [افتادن] ترس در دل دشمنان، ياري شده است».
18. مهدی؛ يكي از مشهورترين القاب قائم آل محمد (عج) ، مهدي است. «مهدي»، اسم مفعول و به معناي هدايت شده است. کلمه «مهدويّت» نيز بر گرفته از همين ريشه است. اين واژه در بين اهل سنّت، از شهرت بيشتري برخوردار است؛ به گونهاي كه آن حضرت بيشتر با اين واژه نزد آنها شناخته میشود.البته گاهي نيز در معناي فاعلي به معناي «هدايت كننده» به كار رفته است. محمدبن عجلان از امام صادق(ع) نقل كرده است: «... و قائم (عج) را از آن جهت مهدي گفته اند كه مردم را به آييني كه از دست دادهاند، هدايت ميكند...».[60]اما آنچه بيشتر در روايات آمده، همان معناي نخست است. امام باقر(ع) در اين باره فرمود: «به درستي كه مهدي ناميده شد؛ به جهت اينكه به امر مخفي هدايت ميشود. او تورات و ساير كتابهاي الهي را از غاري در انطاكيه بيرون خواهد آورد».[61]امام صادق(ع) نيز در پاسخ پرسشی فرمود: «لانَّهُ يهْدي اِلي كُلِّ اَمْرٍ خَفي»؛[62] «به جهت اينكه به تمامي امور پنهان هدايت ميشود».گفتنی است لقب «مهدي»، بيشتر درباره ی آن حضرت بعد از ظهور و قيام و لقب «قائم»، قبل از ظهور و قيام استفاده شده است. امام صادق(ع) درباره ی برخي از وقايع پس از ظهور می فرمايد: «... ثُمَّ يأمُرُ مُنادِياً فَينادِي: هَذا المَهْدِي...»؛[63] «به منادي دستور داده خواهد شد؛ پس ندا در ميدهد كه اينست مهدي».پيامبر اكرم(ص) نيز فرمود: «پس از ظهور كسي نزد او آمده، ميگويد:اي مهدي! به من عطا كن! و آن حضرت ميفرمايد: بگير».[64]لقب مهدي، اگرچه اختصاص به آخرين امام ندارد و بقيه امامان(ع) نيز مهدي هستند؛ ولي تنها از پيشوای دوازدهم، به عنوان «مهدي» ياد شده است.اين لقب از همان آغاز شكلگيري بحث «مهدويّت»، بر زبان معصومين(ع) رايج بوده و در روايات فراواني از پيامبر اكرم(ص) ، اين لقب بيان شده است. بنابراين در كتابهاي اهل سنّت نيز فراوان اين لقب آمده است.[65]امام حسين(ع) فرمود: «دوازده مهدي از ما است: نخستين ايشان اميرمؤمنان علي(ع) بود و آخرين ايشان نهمين فرزند از نسل من است...».[66]محمدبن عمران گفت: من از امام ششم(ع) شنيدم كه ميفرمود: «ما دوازده مهدي هستيم».[67]
منابع براي پژوهش:
1. ميرزاحسين طبرسي، منجمالثاقب، چدوم، (انتشارات مسجدجمكران، قم،1377هـ.ش).
2. علي سليماني بروجردي، شهاب الثاقب در اسماء و القاب امام الغائب، (هم ميهن، قم، 1381 هـ .ش).
3. طاهره مسلمي زاده، فراتر از اشتياق (جستجوي القاب و اوصاف مبارک حضرت اباصالح المهدي (عج) در ادعيه و زيارات)، خانه کتاب ايران، مشهد، 1378 هـ . ش.
4. سيد حسين حسيني، نام محبوب (بررسي در نامها و القاب امام عصر (عج))، (آفاق، تهران، 1375 هـ .ش).
5. محمد کاظم بهنيا، نام نامه امام مهدي (عج)، (رايحه، تهران، 1376هـ .ش).
[1] . گفتنی است با استفاده از روايات و ادعية مربوط به حضرت مهدي (عج)، القاب فراواني براي آن حضرت شمرده شده است. علل فراواني اين القاب در کتاب هاي مربوط مورد اشاره قرار گرفته است. البته برخي نيز در بيان القاب آن حضرت زياده روي کرده، به هر مناسبتي کلمهاي را به عنوان لقب آن حضرت برشمرده اند![2] . هود(11)، آيه 86.[3] . شيخ محمد بن يعقوب کليني، كافي، ج 1، ص 471، ح 5.[4] . شيخ صدوق، من لايحضره الفقية، ج 2، ص 609.[5] . سيد بن طاووس، الاقبال، ص 297.[6] . كافي، ج 1، ص 411، ح 2؛ تفسير فرات كوفي، ص 193، 249؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 276.[7] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 330، ح 16.[8] . همان، ج 2، ص 384، ح 1.[9] . ر.ك: لسان العرب، ج 2، ص 228.[10] . نساء (4)، آيه 165.[11] . انعام (6)، آيه 149.[12] . كافي، ج 1، ص 15.[13] . شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 198.[14] . بحارالانوار، ج 25، ح 6 و ج 97، ص 343.[15] . كتاب الغيبة، ص 202، ح 169؛ كافي، ج 1، ص 328، ح 13.[16] . ر.ك: همان؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 245؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 648.[17] . ر.ك: بحارالانوار، ج 54، ص 93 و ج 97، ص 331.[18] . كتاب الغيبة، ص 246، ح 215؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 441، ح 12.[19] . فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص 97.[20] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، باب 26، ح 13.[21] . الغيبة، ص 270، باب 14، ح 43.[22] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، باب 35، ح 8.[23] . كتاب الغيبة، ص 290؛ ص 362؛ بحارالانوار، ج 51، ص 349.[24] . كتاب الغيبة، ص 244، ح 211 و ص 271، ح 237.[25] . کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 342، ح 23.[26] . شاذان بن جبرئيل، الفضايل، ص 166.[27] . كافي، ج 1، ص 536، ح 2.[28] . همان، ح 1.[29] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 42، ح 5.[30] . همان، ج 1، ص 317.[31] . مجمع البحرين، ج 6، ص 125؛ لسان العرب، ج 12، ص 436.[32] . الارشاد، ص 354.[33] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب45، ح5.[34] . كافي، ج 1، ص 521، ح 15.[35] . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب45،ح6.[36] . همان، ح 17.[37] . طريحي، مجمع البحرين، ج 6، ص 127.[38] . علل الشرايع، ج 1 ص 243، ح 1؛ كافي، ج 1، ص 337، ح 5 و ص 442، ح 29.[39] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، باب 26، ح 13.[40] . الارشاد، ص 704، ح 2.[41] . دلائل الامامة، ص 239.[42] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 378، ح 3.[43] . همان، ج 2، باب 39، ح 12.[44] . دلائل الامامة، ص 258؛ الغيبة، ص 189، ح 44.[45] . عيون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 52، ح 17.[46] . همان، ج 2، ص 59، ح 230.[47] . كافي، ج 1، ص 411.[48] . شيخ صدوق، التوحيد، ص 232، ح 1.[49] . مجمعالبحرين، ج 3، ص 373.[50] . نمل (27)، آيه 62.[51] . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 94؛ ر.ك: الغيبة، ص 181، ح 30.[52] . تفسير نمونه، ج 15، ص 521 و 522.[53] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 378، ح 3.[54] . همان، ج 2، ص 342، ح 24.[55] . همان، ج 2، ص 384، ح 1.[56] . كافي، ج 1، ص 465، ح 6؛ شيخ طوسي، امالي، ج 2، ص 33.[57] . ر.ك: الغيبة، ص 140، ح 1؛ كافي، ج 2، ص 8، ح 1.[58] . الغيبة، ص 198، ح 9، ص 243، ح 43؛ بحارالانوار، ج 52، ص 139.[59] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 330، ح 16.[60] . الارشاد، ج 2، ص 383، ح 2.[61] . علل الشرايع، ج 1، ص 161، ح 3؛ الغيبة، ص 237، ح 26.[62] . كتاب الغيبة، ص 471؛ الغيبة، ص 237.[63] . الغيبة، ص 313، ح 5.[64] . همان، ص 92.[65] . ر.ك: الصنعاني، المصنف، ج 11، ح 20773؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 30، ح 4085، 4086، 4087، 4088؛ سنن ابوداود، ج 4، ص 107، ح 2485.[66] . عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 68، ح 36.[67] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 4.
شمایل و ویژگی های حضرت مهدی(عج)
پيش درآمد
پيشوايان معصوم ما(ع) ، همگي نور واحد و داراي اشتراكات فراواني اند؛ اما در بعضي روايات، براي هر يك از ايشان ويژگي هايي خاص بيان شده است. اين ويژگيها در کنار خصلتهاي مشترک، به عنوان نکات قابل توجه در هر يک از امامان(ع) مطرح است. حضرت مهدي(عج) به عنوان آخرين پيشواي شيعيان، اگر چه بسان ديگر ائمه(ع) دارای صفات و ويژگيهايي است؛ اما داراي خصوصياتي است كه تنها درباره ايشان گفته شده است.در اين درس ابتدا برخي از ويژگيهاي جسماني آن حضرت و سپس به پاره اي از ويژگيهاي اختصاصي ايشان پرداخته میشود. محدثان معتبر ـ از شيعه و اهل سنّت ـ بنا بر احاديث بسياري، از پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع)، شمايل و اوصاف حضرت مهدي (عج) را در كتابهاي خويش بيان كردهاند. مجموعه اين روايات را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1. رواياتي كه شمايل آن حضرت را پس از ولادت و دوران كودكي توصيف کرده است.
2. حكاياتي كه ملاقات كنندگان با آن حضرت در طول دوران غيبت، ذكر كردهاند.
3. احاديثي كه به نقل از معصومين، شمايل و ويژگيهاي جسماني آن حضرت را هنگام ظهور و حكومت ايشان بيان كرده است.
...
1. شمايل مهدي (عج) پس از ولادت و دوران کودکي؛ ضوء بن علي از مردي از اهل فارس، حکايتي نقل و در ضمن آن، برخي از اوصاف حضرت را در نوزادي بيان کرده است: «...پسر بچه ای سفيد و زيبا روي بود ...مويي از بالاي سينه تا ناف، به رنگ سبز ـ نه سياه ـ روييده بود ...».[1]يعقوب منقوش گويد: «خدمت امام حسن عسكري(ع) وارد شدم. داخل حياط بر سكويي نشسته بود. سمت راستش اتاقي قرار داشت و بر آن پردهاي آويخته بود. عرض كردم:اي سيد من! صاحب امر امامت، بعد از شما كيست؟فرمود: اين پرده را بالا بزن! آن را بالا زدم. پسر بچّه ای به قامت پنج وجب ـ كه به نظر مي آمد هشت الي ده سال داشت ـ بيرون آمد؛ با پيشاني درخشان، روي سفيد، دو چشم براق، دو كتف ستبر و دو زانوي برگشته. در گونه راستش خالي و در سرش گيسواني بود. بر زانوي پدر خود ابيمحمد(ع) نشست؛ پس به من فرمود: اين است صاحب الامر شما».[2]
2. شمايل مهدي (عج) در دوران غيبت؛ اين دسته حکايات را ميتوان به دو گروه تقسيم کرد:الف. حکاياتي که شمايل آن حضرت را در دوران غيبت صغرا توصيف کرده است.[3] در اين گروه، گاهي ويژگيهاي جسماني آن حضرت، مانند پدر بزرگوارشان دانسته شده[4] و در برخي موارد نيز به صورت جزئي تر، مورد اشاره قرار گرفته است.از اوصاف آن حضرت در اين دوران ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد: صورتي گندم گون،[5] گردني بسيار زيبا،[6] داراي قامتي نه بسيار بلند و نه چندان کوتاه، پيشاني بلند، چهار شانه، بيني کشيده، بر روي گونه راستش خالي زيبا و ... .[7]ب. حکاياتي که سخن از شمايل آن حضرت در دوران غيبت کبرا به ميان آورده است.[8]
3. شمايل مهدي (عج) هنگام ظهور؛ در بعضی از روايات شمايل حضرت، به هنگام ظهور، قيام و عصر حكومت ذكر شده است. يکي از مهمترين ويژگيهاي آن حضرت در اين دوران، قوّت فوق العاده جسماني ايشان است.امام رضا(ع) فرمود: «... وَاِنَّ القائِمَ هُوَ الَّذي اِذا خَرَجَ كانَ في سِنِّ الشُّيوخِ وَمَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِياً في بَدَنِهِ حَتَّي لوْ مَدَّ يدَهُ اِلي اَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلي وَجْهِ الاَرْضِ لَقَلَعَها وَلَوْ صاحَ بَينَ الجِبالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُورُها...»؛[9] «... قائم (عج) آن است كه چون ظهور كند، در سن پيران است و سيماي جوان دارد. نيرومند باشد تا جايي كه اگر دست به بزرگترين درخت زمين اندازد، آن را از جا بكند و اگر ميان كوهها نعره كشد، سنگهاي آنها را از هم بپاشد».اميرمؤمنان علي(ع) درباره برخي از ويژگيهاي ظاهري جسماني ايشان در عصر ظهور فرمود: «يخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلدي في آخِرِ الزَّمانِ اَبْيضُ اللَّونِ مُشْرَبٌ بالحُمْرَةِ مَبْدَحُ البَطنِ عَريضُ الفَخِذَينِ عَظيمُ مَشاشِ المَنْكَبَينِ بِظَهرِه شامَّتانِ: شامَةٌ عَلي لَوْنِ جِلْدِه و شامَةٌ عَلي شِبهِ شامَةِ النَبي(ص)...»؛[10] «مردي از فرزندانم در آخِرُالزّمان ظهور ميكند. رنگش سفيد آميخته به سرخي و شكمش بر آمده است. دو رانش ستبر و هر دو شانه اش قوي است. در پشتش دو خال است (مانند مهر)؛ يكي به رنگ پوستش و ديگری چون مهر نبوّت پيغمبر».آن حضرت همچنين فرمود: «...وَهُوَ رَجُلٌ اَجْلَي الجَبِينِ، اَقْنَي الاَنْفِ، ضَخْمُ البَطْنِ، اَزْيلُ الفَخِذَينِ بِفَخِذِهِ اليمْني شامَةٌ، اَفْلَجُ الثَّنايا، وَيملا الاَرضَ عَدلاً كَما مُلِئَتْ ظُلماً وَجُوراً»؛[11] «... او مردي بلند پيشاني و داراي بيني باريكي است كه ميانش اندك برآمدگي دارد. برآمده شكم و داراي رانهاي درشت و پهن است. خالي بر ران راست او قرار دارد. ميان دو دندان پيشين او، گشاده است...».امام باقر(ع) نيز در وصف آن حضرت فرمود: «... او شخصي سرخ و سفيد و داراي چشماني گرد و فرو رفته است. ابرواني پر پشت و برجسته و شانه اي پهن دارد ...».[12]امام علي(ع) فرمود: «مهدي داراي چشماني سياه و درشت است. موهايي مجعّد و خالي بر گونه دارد...».[13]ايشان در کمال جواني ظهور خواهد کرد؛ چنان که امام باقر(ع) فرمود: «مهدي در حالي قيام خواهد كرد كه يك تار موي سفيد، در سر و محاسن او ديده نميشود».[14]همين معنا در كلام نوراني امام مجتبي7 آمده است كه حضرت مهدي (عج) در سن و سالي كمتر از چهل، ظهور خواهد كرد.[15]
...
برخي ويژگيهاي خاصّ حضرت مهدي (عج)
1. مخفي بودن آثار حمل در مادر حضرت مهدي (عج)؛ يكي از ويژگيهاي خاص آن حضرت اين است كه زماني كه مادر آن حضرت به ايشان باردار بوده، اثري از حمل در آن بانوي بزرگوار مشاهده نمي شد. اين موضوع هر چند در برخي از پيامبران(ع) سابقه داشته؛ ولي در باره امامان معصوم(ع) اين چنين، گزارش نشده است.وقتي امام حسن عسكري(ع) نويد ولادت حضرت مهدي (عج) را به عمة بزرگوار خود (حكيمه خاتون) مي دهد، آن بانو با كمال شگفتي ميپرسد: چگونه امشب آن نور پاك از نرجس به دنيا ميآيد؛ در حالي كه اثري از بارداري در او مشاهده نميشود؟[16]
2. مخفي بودن ولادت آن حضرت؛ از مهمترين ويژگيهاي ولادت حضرت مهدي (عج) ، مخفي بودن آن است. سَعِيدِ بْنِ جُبَير ميگويد: از امام سجاد(ع) شنيدم كه مي فرمود: «فِي الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنْ سُنَنِ الانْبِياءِ(ع) ... وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِيمَ ... وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِيمَ فَخَفَاءُ الْوِلادَةِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ ...»؛[17] «در قائم ما سنّت هايي از پيامبران وجود دارد ... اما از ابراهيم پنهاني ولادت و کناره گيري از مردم...».
3. روشن شدن چراغي در بيت الحمد از ولادت تا هنگام ظهور؛ «بيت» در لغت به معناي خانه و «حمد» به معناي ستايش و ثنا است. اين واژه در بعضي از روايات ، به كار رفته و از آن به عنوان جايگاهي مربوط به حضرت مهدي (عج) ياد شده است.مفضل گويد: شنيدم امام صادق(ع) فرمود: «اِنَّ لِصَاحِبِ هَذا الاَمْرِ بَيتاً يقَالُ لَهُ بَيتُ الحَمْدِ فِيهِ سِراجٌ يزهَرُ مُنذُ وُلِدَ اِلَي يوْمَ يقُومُ بِالسَّيفِ لا يطْفَأ»؛[18] «همانا براي صاحب اين امر خانهاي است كه بدان «بيت الحمد» ميگويند. در آن چراغي هست كه از هنگام ولادت روشني ميبخشد؛ تا روزي كه با شمشير قيام میكند، خاموش نخواهد شد».اگر چه به روشني جايگاه اين خانه و چگونگي روشنايي آن، بيان نشده است؛ ولي احتمال ميرود مقصود، معناي كنايي باشد كه با ولادت آخرين حجّت الهي، چراغ هدايت بشر با فروغي هر چه بيشتر، به پرتو افشاني پرداخته و زمين را از نور وجود خود آكنده ساخته است. اين روايت با همين مضمون از امام باقر(ع) نيز نقل شده است.[19]
...
4. خاتم الاوصيا بودن ايشان؛ «خاتم الاوصياء»، به معناي پايان بخش جانشينان پيامبر اكرم(ص) است. يكي از ويژگيهاي اختصاصي آن حضرت، آن است كه پايان بخش سلسله امامت است. اين لقب ابتدا بر زبان خود آن حضرت در كودكي، جاري شد. طريف ابونصر گويد: «بر صاحب الزّمان وارد شدم؛ آن حضرت فرمود: براي من صندل احمر (نوعي چوب خوش بو) بياور. پس براي ايشان آوردم؛ آن حضرت به من رو كرد و فرمود: آيا مرا ميشناسي؟ گفتم: بله سپس فرمود: من كيستم؟ عرض كردم: شما آقاي من و فرزند آقاي من هستيد. پس آن حضرت فرمود: مقصودم اين نبود! گفتم: خداوند مرا فداي شما گرداند. بفرماييد مقصودتان چه بود؟ حضرت فرمود: «اَنَا خَاتَمُ الاَوْصياءِ وَبِي يدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ البَلاءَ عَنْ اَهلي وَشِيعَتي»؛[20] «من خاتم الاوصياء هستم كه خداوند به وسيلة من، بلا را از اهل و شيعيانم دور ميسازد».علاوه بر خاتم الاوصياء از حضرت مهدي (عج) به عنوان خاتم الائمه نيز ياد شده است؛ چنان كه رسول گرامي اسلام(ص) ميفرمايد: «مَعَاشِرَ النّاسِ اِنّي نَبي وَعَلي وَصيي اَلا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمّةِ مِنّا القائِمُ الْمَهْدي...»؛[21] «اي مردمان! من پيامبرم و علي جانشين من است. آگاه باشيد كه خاتم الائمه، قائم مهدي از ما است».اين ويژگي نيز اختصاص به حضرت مهدي (عج) دارد.
5. پنهان زيستي ايشان؛ با مراجعه به مجموعه هاي روايي روشن ميشود كه شمار بسياري از احاديثي كه دربارة وجود حضرت مهدي (عج) بوده و از ظهور او نويد داده است؛ از غيبت غمبار او نيز خبر ميدهد. غيبت آن حضرت ـ با ويژگيهاي خاص خود ـ به اين صورت نه تنها براي هيچ يك از امامان(ع) رخ نداده، كه براي هيچ يك از پيامبران نيز اتفاق نيفتاده است. البته از برخي روايات استفاده ميشود كه يك نحوه غيبتي، براي برخي از انبيا بوده است.
...
6. ميراث انبيا نزد ايشان؛ يكي از ويژگيهاي حضرت مهدي (عج) اين است كه هنگام ظهور، بسياري از ميراثهاي پيامبران را به همراه خواهد داشت. دربارة اينكه اين امور به چه منظور نزد او جمع شده، سخن صريحي وجود ندارد؛ ولي با توجّه به نقش آن حضرت ـ که همان نقش انبيا و اوليا است و او آرزوي همه آنان را تحقق خواهد بخشيد ـ ميتوان نتيجه گرفت كه تمامي ابزار آنان، در اختيار حضرت مهدی (عج) قرار خواهد گرفت. ديگر اينكه آن حضرت وظيفه دارد تا همة پيروان اديان را به دين مقبول الهي (اسلام) دعوت كند و اين مواريث، نشانههايي از حقانيت آن حضرت است. از اين رو همان گونه كه در روايات از زنده ماندن حضرت مسيح(ع) ، به عنوان هدايت مسيحيان و ارجاع ايشان به پيروي از حضرت مهدي(ع) ياد شده؛ ميتوان ساير ميراثها را به عنوان وسيلهاي براي اتمام حجّت بر آنان دانست.برخي از آنچه در روايات مورد اشاره قرار گرفته، عبارت است از:
6ـ1. پيراهن رسول گرامي اسلام(ص)؛يعقوب بن شعيب از امام صادق(ع) روايت كرده است كه به وی فرمود: «آيا پيراهن قائم را ـ كه هنگام قيام میپوشد ـ نشانت ندهم؟ عرض كردم: چرا؛ پس آن حضرت جعبهاي را خواست و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي را بيرون آورد. آن را باز كرد كه ناگهان ديدم در آستين چپ آن، آثار خون مشاهده ميشود. سپس فرمود: اين پيراهن پيامبر گرامي خداوند است؛ در روزي كه دندانهاي پيشين آن حضرت ضربه ديد. آن خون را بوسيدم و بر صورت خويش نهادم. سپس امام صادق(ع) آن را در هم پيچيد و برداشت».[22]
6 ـ2. عمامه پيامبر(ص) ،6 ـ3. زره رسول خدا(ص) ،[23]6 ـ4. سلاح حضرت رسول اكرم(ص) ،[24] 6 ـ5. پرچم پيامبر گرامي اسلام(ص) ،[25]6 ـ6. سنگ حضرت موسي(ع) ،[26]6 ـ7. عصاي حضرت موسي(ع) ،[27]امام صادق(ع) فرمود: «عصاي موسي چوب آسي از يك نهال بهشتي بود. هنگامي كه وی به سوي مدين میرفت، جبرئيل آن را برايش آورد و آن عصا همراه با تابوت آدم، در درياچة طبريه (در شمال فلسطين) است و هرگز آن دو نمي پوسند و تغيير نمييابند تا اينكه حضرت قائم هنگام قيام، آن دو را بيرون ميآورد».6 ـ8. انگشتري سليمان(ع) ،[28]6 ـ9. تشتي كه حضرت موسي(ع) در آن قرباني ميكرد.[29]امام علي(ع) فرمود: رسول خدا(ص) فرموده است: «المَهْدِي مِنْ وُلْدِي، تَكُونُ لَهُ غَيبَةٌ وَ حَيرَةٌ تَضِلُّ فِيها الاُمَمُ، يأتِي بِذَخِيرَةِ الاَنبِياءِ فَيمْلاُها عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً»؛[30] «فرزندم مهدي يك غيبت و حيرتي دارد كه امتها در آن گمراه شوند. او با ذخيرة پيغمبران ميآيد و زمين را پر از عدل و داد ميكند؛ آن گونه كه پر از جور و ظلم شده باشد».همان گونه كه اشاره شد، شايد يكي از حكمتهاي اين ميراث داري، اين است كه پيروان تمامي اديان، با ديدن ميراث پيامبر خود، به حضرت مهدي (عج) ايمان آورند و نيز اهداف حضرت مهدي (عج) و قيام ايشان، در برگيرندة تمامي اهداف پيامبران بزرگ است. از اين رو در آن هنگامه عظيم، آن حضرت با در اختيار گرفتن ميراث پيامبران بزرگ، هدف خود را ـ كه در واقع هدف جميع آنان بوده است ـ تحقق ميبخشد.
...
7. نبودن بيعت احدي بر گردن ايشان؛ مضمون برخي از روايات اين است كه آن حضرت با غيبت خود، مجبور به بيعت با طاغوتهاي زمان نمي شود. اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «اِنَّ القائِمَ مِنَّا اِذا قامَ لَمْ تَكُنْ لاَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيعَة فَلِذلكَ تُخفي وِلادَتُهُ وَيغيبُ شَخْصُهُ»؛[31] «همانا قائم از ما اهل بيت، هنگامي كه قيام مي كند، بيعت احدي بر گردن او نيست و به همين علّت است كه ولادتش، مخفي نگه داشته ميشود و شخص او غايب است».همين معنا در كلامي از پيشواي دوم ـ آن هنگام كه به جهت مصالح اسلام و مسلمين تن به مصالحه با معاويه داد و مردم زبان به ملامت آن حضرت گشودند ـ انعكاس يافت: «آيا ندانستيد كه هيچ يك از ما امامان نيست؛ مگر اينكه بيعت با ستمگري بر گردن او قرار ميگيرد؛ به جز قائم كه عيسي بن مريم پشت سرش نماز ميگزارد. پس به درستي كه خداوند ـ تبارك و تعالي ـ ولادتش را مخفي و شخصش را پنهان ميسازد تا هنگام قيام، بيعت هيچ كس برگردنش نباشد».[32]حضرت مهدي (عج) خود درتوقيعي ميفرمايد: «در خصوص علّت غيبت سؤال كرده بوديد، خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «اي اهل ايمان از چيزهايي سؤال نكنيد كه اگر براي شما روشن شود، ناراحت ميشويد». بدانيد كه هركدام از پدران من، بيعت يكي از طاغوتهاي زمان خويش را برگردن داشتند؛ ولي من وقتي قيام ميكنم، بيعت هيچ يك از گردن كشان و طاغوتهاي زمان را بر گردن ندارم».[33]
8. طول عمر آن حضرت؛ حضرت مهدي(عج)، با قدرت الهي زنده است و در ميان مردم، به حيات خود ادامه ميدهد. به يقين همان خدايي كه آتش را براي ابراهيم سرد و وسيله سلامت قرار ميدهد و گِل را براي عيسي(ع) تبديل به پرنده ميكند و عيسي و خضر را پس از قرنها زنده نگه ميدارد؛ ميتواند مهدي (عج) را نيز با قدرت الهي خود زنده نگه دارد.اين حقيقت در روايات فراواني منعكس شده است:امام حسن مجتبي(ع) فرمود: «ذَاكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَينِ ابْنِ سَيدَةِ الامَاءِ يطِيلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيبَتِهِ ثُمَّ يظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شَابٍّ ابْنِ دُونِ الارْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ»؛[34] «او نهمين از فرزندان برادرم حسين و فرزند سرور کنيزان است. خداوند عمر او را در دوران غيبتش طولاني ميگرداند. سپس با قدرت خود، او را در سيمای جواني که کمتر از چهل سال دارد، ظاهر ميسازد تا بدانند که خداوند بر هر کاري توانا است».امام سجّاد(ع) فرمود: «فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ وَ هُوَ طُولُ الْعُمُرِ»؛[35] «در قائم سنّتي از نوح است که آن طول عمر ميباشد».
..
9. كشته شدن شيطان به دست آن حضرت؛ از وهب بن جميع نقل شده است: «از حضرت صادق(ع) درباره اين گفته ابليس ـ که «پروردگارا! پس مرا تا روزي كه خلايق برانگيخته میشوند، مهلت ده؛ خداوند فرمود: البته تو از مهلت داده شده گاني تا وقت معيّن و معلوم» ـ پرسيدم: اين کدام روز خواهد بود؟ فرمود: «يا وَهْبُ أَ تَحْسَبُ أَنَّهُ يوْمُ يبْعَثُ اللَّهُ النَّاسَ لا وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْظَرَهُ إِلَي يوْمِ يبْعَثُ اللَّهُ قَائِمَنَا فَيأْخُذُ بِنَاصِيتِهِ فَيضْرِبُ عُنُقَهُ فَذَلِكَ الْيوْمُ هُوَ الْوَقْتُ الْمَعْلُومُ »؛[36] «آيا گمان مي كني آن روز، رستاخيز بزرگ است؟ هرگز! بلكه خداوند او را تا روزي كه قائم ما قيام می كند، فرصت داده است. آن گاه [قائم ما] از پيشاني او را گرفته، گردنش را خواهد زد. آن هنگام وقت معلوم است».بعيد نيست مقصود از روايت، اين باشد كه با روشن شدن حقايق در عصر ظهور و رشد بسيار بالاي عقلاني انسانها در آن عصر، ديگر مجالي براي اغواي شيطان باقي نخواهد ماند و او خلع سلاح و نابود ميگردد و اين پايان مهلت او است.[37]
10. نزول حضرت عيسي(ع) و اقتدا به حضرت مهدی (عج)؛ فرود آمدن پيامبر بزرگ خدا عيسي بن مريم، به هنگام قيام امام مهدي (عج) ، از ديدگاه همه مسلمانان ـ با وجود اختلاف در مذهب ـ يك واقعيت ثابت و از اموري است كه ترديد در آن راه ندارد. شايد حكمت فرود آمدن آن حضرت در هنگام ظهور، تقويت حركت جهاني آن حضرت و اعتراف و تصديق به حقانيت آن وجود گران مايه است. به ويژه آنكه حضرت عيسي، به امام مهدي (عج) ، اقتدا ميكند و به امامت او نماز ميگزارد و امامت جهاني و آسماني او را تصديق و تأييد ميكند.نزول عيسي(ع)، از مهمترين حوادث تاريخ، و بزرگترين نشانهها و دلايل بر حقانيت امام مهدي(ع) خواهد بود. آيا شگفت انگيز نيست كه انساني، مدتي در روي زمين زندگي كند؛ آن گاه خداوند به او رفعت بخشيده و بالا ببرد و در آن حال هزاران سال زندگي كند؛ سپس با قيام جهاني حضرت مهدي(ع) ، فرود آيد و ضمن تصديق و اقرار به امامت آن حضرت، با او نماز بگزارد و با حركت نجات بخش و آسماني او همراه شود؟ابوبصير گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم:اي فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود: «يا اَبا بَصيرٍ هُوَ الخامِسُ مِنْ وُلْدِ ابني مُوسي، ذلِكَ ابنُ سَيدَةِ الاِماءِ، يغيبُ غَيبَةً يرْتابُ فيها المُبْطِلُونَ، ثُمَّ يظْهِرُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَيفْتَحُ اللهُ عَلي يدِهِ مَشارِقَ الاَرضِ وَمَغارِبَها، وَينزِلُ رُوحُ اللهِ عيسَي بنُ مَرْيمَ فيصَلِّي خَلْفَهُ وَتُشْرِقُ الاَرضُ بنورِ رَبِّها...»؛[38] «ای ابوبصير! او پنجمين از فرزندان پسرم موسي است. او فرزند سرور كنيزان است و غيبتي كند كه باطل جويان در آن ترديد كنند. پس خداي تعالي او را آشكار كند و به دست او شرق و غرب عالم را بگشايد و روح اللّه عيسي بن مريم فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد و زمين به نور پروردگارش روشن گردد...».
...
11. ايجاد حكومت واحد جهاني؛ ويژگيها، اختيارات و عملكردهاي امام مهدی (عج) در عصر ظهور، جز با تشكيل حكومت واحد جهاني محقّق نخواهد شد. بر اساس روايات، حضرت مهدي (عج) ظلم و جور را از روی زمين بر مياندازد و عدالت و دين حق را در سطح جهان براي هميشه مستقر ميسازد. او دارای قدرت و امكانات مطلق و جهاني خواهد بود که نتيجه آن، چيرگي بر عالم و تشكيل حكومت مقتدر جهاني است و ... .امام باقر(ع) ميفرمايد: «القَائِمُ مِنّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُوَيدٌ بِالنَّصْرِ تُطْوي لَهُ الاَرْضُ وَتَظْهَرُ لَهُ الكُنُوزُ يبْلُغُ سُلْطانُهُ المَشْرِقَ وَالمَغْرِبَ وَيظْهِرُاللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ دِينَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوكَرِهَ المُشْرِكُونَ فَلا يبْقَي فِي الاَرْضِ خَرابٌ اِلاَّ قَدْ عُمِرَ وَينْزِلُ رُوحُ اللَّهِ عيسَي بْنُ مَريمَ فَيصَلّي خَلْفَهُ»؛[39] «قائم ما با افکندن بيم و هراس در دل ستمگران، ياري ميشود و با پشتيباني الهی تأييد ميگردد. زمين برايش خاضع و تسليم ميشود و گنجها براي او نمايان ميگردد. حكومت او شرق و غرب عالم را فرا ميگيرد. خداوند به وسيله او دينش را بر تمامي اديان چيرگي و غلبه ميبخشد؛ هر چند مشركان كراهت داشته باشند. در عصر ظهور در زمين خرابي و ويراني نميماند؛ مگر آنكه آباد ميشود. عيسي بن مريم فرود میآيد و پشت سر او نماز میگزارد».
...
12. آکنده كردن زمين از عدل و داد؛ از مهمترين اهداف قيام حضرت مهدي (عج) ، بر پايي عدل و قسط در جامعه بشري و بسط و توسعه آن بر كل كره زمين و بين تمام انسانها است.بدون ترديد، كمتر مسألهاي هست كه در اسلام به اهميت «عدالت» باشد. «عدل» همانند مسأله «توحيد»، در تمام اصول و فروع اسلام، ريشه دوانده است؛ يعني، همانطور كه هيچ يك از مسائل عقيدتي، عملي، فردي، اجتماعي، اخلاقي و حقوقي، از حقيقت توحيد و يگانگي جدا نيست؛ همين طور هيچ يك از آنها خالي از روح «عدل» نمی باشد. بنابراين «عدل» به عنوان يكي از اصول مذهب شيعه و يكي از زيربناهاي فكري مسلمانان شناخته میشود.رسول گرامي اسلام(ص) درباره عظمت عدل فرمود: «بِالْعَدلِ قامَتِ السَّماواتُ وَالاَرضُ»؛[40] «آسمانها و زمين بر اساس عدل استوارند». اين تعبير رساترين تعبير درباره عدالت است؛ يعني، نه تنها زندگي محدود بشر در كره خاكي، بدون عدالت بر پا نميشود؛ بلكه سرتاسر جهان هستي و آسمانها و زمين، همه در پرتو عدالت و تعادل نيروها و قرار گرفتن هر چيزي در مورد مناسب خود، برقرار است و اگر لحظه اي و به مقدار سرسوزني، از اين اصل منحرف شود، رو به نيستي خواهد گذاشت. از اين رو خداوند متعال در آيات فراواني، انسانها را به اقامه عدل توصيه و امر فرموده است.[41]«عدالت»، عبارت است از اينكه انسان، حق هر كس را بپردازد و نقطه مقابلش، آن است كه ظلم و ستم كند و حقوق افراد را از آنها دريغ دارد. «قسط» مفهومش آن است كه حق كسي را به ديگري ندهد و به تعبير ديگر «تبعيض» روا ندارد و نقطة مقابلش آن است كه حق كسي را به ديگري دهد.مفهوم وسيع اين دو كلمه ـ به خصوص زمانی كه جدا از يكديگر استعمال ميشوند ـ تقريباً مساوي است و به معناي رعايت اعتدال در همه چيز و همه كار و قرار دادن هر چيز به جاي خويش است.[42] در روايات فراواني مهمترين هدف قيام حضرت مهدي«اقامه عدل و قسط» بيان شده است که تنها به بعضي از آنها اشاره ميشود:
12ـ1. امام علي(ع) فرمود: «...اَلْحادي عَشَرَ مِنْ وُلدي هُوَالمَهدِي الَّذي يمْلا الاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ جُوْرَاً وَظُلْماً»؛[43] «... يازدهمين از فرزندانم مهدي است كه زمين را از عدل و قسط آکنده میسازد؛ آن گونه كه پر از جور وظلم شده باشد».12ـ2. امام باقر(ع) فرمود: «اِنَّ القائِمَ يمْلِكُ ثَلاثَمِائَةٍ وَتِسْعَ سنّينَ كَما لَبِثَ اَهْلُ الكَهْفِ في كَهْفِهِمْ يمْلا الاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطَاً كَما مُلِئَتْ ظُلمَاً وَجَوْراً»؛[44] «همانا قائم 309 سال ـ به اندازه درنگ اصحاب كهف در غارشان ـ حكومت خواهد كرد. [پس] زمين را پر از عدل و قسط ميكند همانگونه كه پر از ظلم و جور شده باشد».12ـ3. امام هادي(ع) فرمود: «اِنَّ الاِمامَ بَعْدي الحَسَنُ ابني وَ بَعْدَ الحَسَنِ اِبْنَهُ القائِمُ الذي يمْلأُ الاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ جُوراً وَ ظُلْماً»؛[45] « همانا امام پس ازمن، فرزندم حسن و پس از او فرزندش قائم است؛ كسي كه زمين را از عدل و داد آكنده میسازد همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد».12ـ4. عبدالعظيم حسني ميگويد: به امام جواد(ع) عرض كردم: اميدوارم شما قائم اهل بيت محمد(ص) باشيد؛ كسي كه زمين را پر از عدل و داد میکند، همچنان كه آكنده از ظلم و جور شده باشد. فرمود: «اي ابوالقاسم! هيچ يك از ما نيست، جز آنكه قائم به امر خداوند و هادي به دين الهي است؛ اما قائمي كه خداي تعالي، به وسيله او زمين را از اهل كفر و انكار پاك می سازد و آن را پر از عدل و داد میکند، كسياست كه ولادتش برمردم پوشيده و وجودش ازايشان نهان و بردن نامش حرام است. او هم نام و هم كنيه پيامبر است و...».[46]بنابراين ميتوان گفت اگر چه بسط و گسترش عدالت بر پهنه زمين، از اهداف مهم و اساسي تمامي اهل بيت(ع) بوده است؛ اما به جهت ويژگيهاي حاكم بر شرايط زمان و مكاني اهل بيت(ع)، چنين هدف مقدسي تحقق نيافت. ولی در عصر ظهور حضرت مهدي(ع) ـ به جهت فراهم آمدن تمامي شرايط لازم ـ اين مهم تحقق خواهد يافت.
منابع براي پژوهش:
1. علي سعادت پرور، ظهور نور، ترجمه سيد محمدجواد وزيري فرد، چ اوّل، (احياء كتاب، تهران، 1380 هـ .ش).
2. قزويني، سيد محمدكاظم، امام مهدي (عج) از ولادت تا ظهور، ترجمه حسين فريدوني، (نشر آفاق، تهران 1379هـ .ش).
3. ميرزاحسين طبرسي، نجمالثاقب، چ دوم، (انتشارات مسجد جمكران، قم، 1377هـ.ش).
4. محمدرضا حكيمي، خورشيد مغرب، چ شانزدهم، (دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، تهران، 1379 هـ .ش).
[1] . کافي، ج1، ص329، ح6؛ کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص435،باب 43، ح4.
[2] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 78، ح 1؛ رك: كافي، ج 1، ص 514، ح 2.
[3] . اگر چه اين دسته حکايات کم و بيش در دست است؛ اما در کمتر حکايتي به روشني از ويژگي هاي آن حضرت صحبت شده است.
[4] . کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص441، ح12.
[5] . کتاب الغيبة، ص257.
[6] . همان، ص355.
[7] . همان، ص266.
[8] . البته قبول اين اوصاف منوط به اين است که ما اساساً ادعای ملاقات با آن حضرت را در دوران غيبت کبرا بپذيريم. به علاوه در اغلب آن حکايات به روشني به اوصاف حضرت اشاره اي نشده است.
[9] . رك: كافي، ج 1، ص 514، ح 2؛ كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 48، ح 7.
[10] . کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص653، ح17.
[11] . نعماني، الغيبة، ص214، ح2.
[12] . همان، ص 215، ح 3.
[13] . همان، ص 304، ح 14.
[14] . نعمان بن محمدبن منصور، شرحالاخبار، ج 3، ص 380.
[15] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 315.
[16] . ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص426،ح2؛ كشف الغمة، ج2، ص498؛ دلائل الامامة، ص268.
[17] . شيخ صدوق(ره)، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب 31، ح3.
[18] . نعماني، الغيبة، ص 239، ح 31.
[19] . محمد بن حسن طوسي(ره)، كتاب الغيبة، ص 467، ح 483.
[20] . كتاب الغيبة، ص 246، ح 215؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 441، ح 12.
[21] . فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص 97.
[22] . الغيبة، ص 350، ج 42.
[23] . كافي، ج 8، ص 224، ح 285.
[24] . الغيبة، ص 349، ح 40؛ كافي، ج 8، ص 224، ح 285.
[25] . الغيبة، 343، ح 28 و 435، ح 1.
[26] . كافي، ج 1، ص 231، ح 3.
[27] . كافي، ج 1، ص 231، ح 1؛ الغيبة، ص 238، ح 28، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 376، ح 7.
[28] . الغيبة، ص 343، ح 27؛ كافي، ج 1، ص 231، ح 1.
[29] . كافي، ج 1، ص 232، ح 1.
[30] . كمالالدين و تمام النعمة، ص 287، ح 5.
[31] . همان ، ج 1، ص 303؛ امين الاسلام طبرسي، اعلام الوري، ص 426.
[32] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 315؛ الاحتجاج، ج 2، ص 289.
[33] . كتاب الغيبة، ص 290؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 483، ح 4.
[34] . كشف الغمة، ج2، ص521؛ کمال الدين و تمام النعمة، ج1، 315، باب 29، ح2.
[35] . كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص322، باب 31،ح4.
[36] . دلائل الامامة، ص 240.
[37] . ر. ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 42، ح 5؛ الثاقب في المناقب، ص 310؛ دلائل الامامة، ص 246؛ اثبات الوصية، ص 15.
[38] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 33، ح 31.
[39] . همان، ج 1، ص 331، ح 16.
[40] . ابن ابي جمهور احسائي، عوالي اللآلي، ج 4، ص 102.
[41] . مائده (5)، آيه 8.
[42] . تفسير نمونه، ج 6، ص 143.
[43] . كافي، ج 1، ص 338، ح 7.
[44] . كتاب الغيبة، ص 474.
[45] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 383، باب 37، ح 10.
[46] . همان، ج 2، ص 377، باب 36، ح 2؛ همچنين ر.ك: طبراني، المعجم الصغير، ج 2، ص 148؛ كنزالعمال، ج 14، ص270، ح 38689، ح38707؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 312.
آغاز امامت امام مهدی(عج)
پيشدرآمد
شيعه با بهرهمندي از برهانهاي عقلي و آموزههاي آفتابگون پيشوايان معصوم(ع)، بر اين باور است که در هر زمان، براي انسانها، ناگزير بايد حجّتي[1] از طرف خداوند نصب شود.[2] بر اساس روايات قابل اعتماد، اين حجّتها، پس از پيامبر اسلام(ص)، در دوازده پيشوا منحصرند، که با گزينش خداوند و گزارش آن آخرين سفير الهي، امامت مردم را بر عهده گرفتند. هم آنان که يازدهمين ايشان امام حسن عسکري(ع) و آخرين آنها، حضرت مهدي(ع) است و ديگري شايستگي چنين جايگاهي را ندارد؛ بدون ترديد. امّا آنچه اينجا بيشتر محل بحث و نظر است، به امامت رسيدن آخرين حجّت خداوند، در سنّ خردسالي است. اگر چه اين مسأله، افزون بر برخي پيامبران در برخي پيشوايان معصوم(ع) پيش از آن، رخ نموده بود، همواره از طرف مخالفان، به صورت چالشي در مباحث مهدويّت مطرح شده است.از روايتها و حکايتهاي تاريخي به روشني به دست ميآيد، سالها پيش از آن که نهم ربيع الاول سال260ق فرا رسد، پيشوايان معصوم(ع) و به ويژه واپسين فرستاده خداوند، پيامبر خاتم(ص) امامت آخرين حجّت الهي، حضرت مهدي(ع) را نويد داده بودند. نه فقط پيروان مکتب اهل بيت(ع) که برخي از دانشوران اهل سنّت، در رواياتي چند به اين حقيقت بزرگ اشاره کردهاند.[3]تأکيد بر پيشوايي آخرين امام معصوم از آنجا که شرايط امامت آخرين امام، با پيشوايان پيشين ديگرگون بود، پافشاريهاي فراواني بر آگاهيبخشي امامت ايشان شده است.برخي روايتها که بر اين امر اصرار داشت، بدين قرار است:
...