جمع بندی ماه و آیینه
تبهای اولیه
خب سلام و درود
سوالی را با مثالی به سمع دوستان میرسانم
فرض کنید در ساختمانی 7 طبقه در یکی از واحد های آن چراغی مانند لامپ روشن است آیینه ای را با فاصله از اتاق اویزان میکنیم به طوری که بازتاب دهنده نور لامپ باشد اگر ادمی بیاید و بگوید که آیینه را چرا آنجا قرار دادیم و ما نیز در جواب میگوییم آیینه را در میان "ساختمان" یا کمی تخفیف در "اتاق" روشنی بخش قرار دادیم آیا می پذیرد؟بنظر من خیر اگر ادم منصفی باشد
خب هم اکنون همه میدانیم که ماه در اسمان تنها و تنها بازتاب دهنده نور است آن هم ن به طور کامل!بلکه تنها آن جانبی که سمت خورشید است و در طرف دیگر نمی توان پذیرفت که روشنی می بخشد!
حال سوال اصلی در آیاتی از قرآن که از منیر و... استفاده شده به عنوان مثال :
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵﴾
مگر ملاحظه نكرده ايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفريده است (۱۵)
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶﴾
و ماه را در ميان آنها روشنايى بخش گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)
خداوند در میان هفت آسمان ماه را به عنوان روشنایی بخش قرار داده است!هفت آسمان آنطور که من میدانم مادیست[اگر اشتباه میکنم اساتید راهنمایی کنند] اگر هم مادی نباشد و همین اسمان با کهکشانی را که در دایره شناخت ما قرار دارد نور ماه و حتی خود ماه و خورشید چ بسی دیده نمیشود تا چه برسد که چراغی روشنی بخش در میان اسمان باشد
دو نکته قبل از پاسخگویی احراز کنید که 1-در این ایه مقصود آسمان از دید زمین زندگانی نیست که تاثیر بر آن را بگویید بلکه صراحتا از اسمانها سخن به میان آمده2-خداوند از خود نیز به عنوان نور تعبیر کرده است الله نور السماوات و الارض و نور خداوند بازتاب دهنده چیزی نیست و برای انتقال مفهوم بازتاب از واژه ای که مفهوم را عیان تر می رساند می توان بهره جست
کوتاه سخن اینکه اگر قرآن از مرحمت باریتعالی است این برداشت مرا اگر اشتباه است تصحیح فرمایید
سپاس فراوان بابت پاسخگویی
با سلام خدمت شما دوست گرامی
ابتدا به عنوان مقدمه درباره "آسمان های هفتگانه" و تفسیر های مختلف آن بحثی را ارائه می کنیم:
در اينكه مقصود از آسمانهاى هفتگانه چيست؟ مفسران و دانشمندان اسلامى بيانات گوناگونى دارند و تفسيرهاى مختلفى كردهاند:
1- بعضى آسمانهاى هفتگانه را، همان" سيارات سبع" مىدانند (عطارد زهره، مريخ، مشترى، زحل، و ماه و خورشيد) كه به عقيده دانشمندان فلكى قديم جزء سيارات بودند.
2- بعضى ديگر معتقدند كه منظور طبقات متراكم هواى اطراف زمين است و قشرهاى مختلفى كه روى هم قرار گرفته است.
3- بعضى ديگر مىگويند: عدد هفت در اينجا به معنى عدد تعدادى (عدد مخصوص) نيست، بلكه عدد تكثيرى است كه به معنى تعداد زياد و فراوان مىباشد، و اين در كلام عرب و حتى قرآن نظائر قابل ملاحظهاى دارد مثلا در آيه 27 سوره لقمان مىخوانيم: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ:" اگر درختان زمين قلم گردند، و دريا مركب، و هفت دريا بر آن افزوده شود، كلمات خدا را نمىتوان با آن نوشت".
به خوبى روشن است كه منظور از لفظ" سبعه" در اين آيه عدد مخصوص هفت نيست بلكه اگر هزاران هزار دريا نيز مركب گردد، نمىتوان علم بى پايان خداوند را با آن نگاشت.
بنا بر اين سماوات سبع اشاره به آسمانهاى متعدد و كرات فراوان عالم بالا است بى آنكه عدد خاصى از آن منظور باشد.
4- آنچه صحيحتر به نظر مىرسد، اين است كه مقصود از" سماوات سبع" همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مىدهد كه عدد" سبع" در اينجا به معنى تكثير نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است.
منتها از آيات قرآن چنين استفاده مىشود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مىبينيم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مىدهند.
شاهد اين سخن اينكه: قرآن مىگويد: وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ:
" ما آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت داديم" (فصلت- 12).
در جاى ديگر مىخوانيم: إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ:" ما آسمان پائين را با كواكب و ستارگان زينت بخشيديم" (صافات- 6).
از اين آيات بخوبى استفاده مىشود كه همه آنچه را ما مىبينيم و جهان ستارگان را تشكيل مىدهد همه جزء آسمان اول است، و در ما وراى آن شش آسمان ديگر وجود دارد كه ما در حال حاضر اطلاع دقيقى از جزئيات آن نداريم.
و اما اينكه گفتيم شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر بهر نسبت كه پيش مىرود از عجائب آفرينش تازههايى را بدست مىآورد، مثلا علم هيئت هم اكنون بجايى رسيده است كه بعد از آن، تلسكوپها قدرت ديد را از دست مىدهند، آنچه رصدخانه هاى بزرگ كشف كرده اند، فاصلهاى به اندازه هزار ميليون (يك ميليارد) سال نورى مىباشد، و خود معترفند كه تازه اين آغاز جهان است نه پايان آن، پس چه مانع دارد كه در آينده با پيشرفت علم هيئت آسمانها و كهكشانها و عوالم ديگرى كشف گردد. (تفسير نمونه، ج1، ص: 168)
اما درباره آیه وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:
" وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ" در اين آيه شريفه كلمه" سماء" را مقيد به دنيا كرد و فرمود: آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم تا دلالت كند بر اينكه آن آسمانى كه قرارگاه ستارگان است، نزديكترين آسمان به كره زمين است، چون به حكم آيه" خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً" (سوره ملك، آيه 3.) آسمانها طبقه طبقه و بعضى فوق بعض ديگر قرار دارند.
و از ظاهر اينكه فرموده: آن را با چراغهايى زينت داديم، و اينكه در آيه" إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ" (سوره صافات، آيه 6.) صريحا فرموده كه آن چراغها عبارتند از ستارگان، برمى آيد كه ستارگان، همه در آسمان دنيا و پايين تر از آن قرار دارند، و براى زمين مانند قنديل هايى هستند كه آويزان شده باشند.
بعضى (روح البيان، ج 8، ص 238.)از مفسرين گفته اند: كواكب در همه آسمانها هست، ولى از آنجايى كه براى مردم روى زمين چنين به نظر مىرسد كه در آسمان دنيا مىدرخشند، از اين جهت آنها را زينت آسمان دنيا خواند. و اين حرف صحيح نيست، براى اينكه اگر ستارگان در همه آسمانهاپراكنده بودند، با در نظر گرفتن اينكه آسمانها صاف و شفافند، بايد ستارگان براى تمامى آسمانها زينت باشند، نه تنها آسمان دنيا.
و اما اينكه آيه" أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً" (نوح، 15 و 16) ماه و خورشيد را نور و چراغ هفت آسمان خوانده، دليل نمى شود بر اينكه ماه و خورشيد در هفت آسمان نور و چراغند، بلكه از آنجا كه روى سخن با ما بوده كه شب و روز از نور اين دو كره استفاده مىكنيم، آن دو را نور و چراغ ناميده. و در جاى ديگر نيز فرموده:" وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً" (نبا 13)
(ترجمه تفسير الميزان، ج17، ص:560)
علامه طباطبایی درباره چراغ بودن خورشید و نور بودن ماه در جای دیگر توضیحی می فرمایند:
معناى" سراج بودن خورشيد" اين است كه عالم ما را روشن مىكند، و اگر اين چراغ خداى تعالى نبود ظلمت عالم ما را فرا مىگرفت. و معناى" نور بودن ماه" اين است كه ماه به وسيله نورى كه از خورشيد مىگيرد زمين ما را روشن مىكند، پس ماه خودش روشنگر نيست تا سراج ناميده شود.
و اما اينكه فرمود:" قمر را در آسمانها نور قرار داد" و آسمانها را ظرف قمر خواند- به طورى كه گفته اند منظور اين است كه بفرمايد قمر در ناحيه آسمانها قرار دارد، نه اينكه همه آسمانها را نور مىدهد، مثل اينكه خود ما مىگوييم در اين خانهها يك چاه آب هست، با اينكه چاه آب در يكى از آنها است، و بدين جهت مى گوييم" در اين خانهها" كه وقتى در يكى از آنها باشد مثل اين است كه در همه باشد، و باز نظير اينكه مىگوييم: من به ميان مردم بنى تميم رفتم، با اينكه به خانه بعضى از آنان رفته ام.(ترجمه تفسير الميزان، ج20، ص: 49)
اکثر مفسران به این بحث پرداخته اند و در این میان فخر رازی به سه سوال در باره این آیه پاسخ می گوید که دو سوال آن مربوط به بحث ماست که بیان می کنیم:
السؤال الثاني: كيف قال: وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً و القمر ليس فيها بأسرها بل في السماء الدنيا؟
و الجواب: هذا كما يقال السلطان في العراق ليس المراد أن ذاته حاصلة في جميع أحياز العراق بل إن ذاته في حيز من جملة أحياز العراق فكذا هاهنا.
السؤال الثالث: السراج ضوءه عرضي و ضوء القمر عرضي متبدل فتشبيه القمر بالسراج أولى من تشبيه الشمس به الجواب:
سوال اول : وقتی که خدا می گوید ما آسمان های هفتگانه را آفریدیم در آیه بعد می گوید و ماه را در آن آسمانها نور قرار دادیم در حالی که ماه فقط در آسمان دنیا تابش دارد؟
جواب: این از باب این مثال است که می گویند سلطان در عراق است ولی مراد این نیست که سلطان در همه مکان های عراق حضور دارد بلکه در مکانی از عراق مکان گرفته است و بحث آیه هم از همین باب است و همین که در یک آسمان هم باشد کافی است که بگوییم در آسمان ها است.
سوال دوم: نور چراغ عرضی است و نور ماه نیز عرضی است(نور خود را از خورشید می گیرد) پس بهتر بود که ماه را به چراغ تشبیه کند نه خورشید را(که نورش از خودش است)
جواب: شب عبارت است از سایه خورشید و خورشید آنگاه که سبب زوال سایه زمین باشد از این نظر شبیه به چراغ است از طرفی چراغ تابش دارد (ضوء ) و تابش از نور اقوی است از همین باب است که خدا قوی تر را (ضوء) برای خورشید مثال زد و ضعیف تر را برای ماه. از همین باب است که خدا در آیه ای دیگر می فرماید: هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً (يونس: 5) (مفاتيح الغيب، ج30، ص: 654)
در این مضمون بسیاری از مفسرین مطالبی دارند به عنوان نمونه تفسیر بیان السعاده می گوید:مثال زدن شمس به سراج در مقابل قمر برای اشعار به این مطلب است که خورشید نورش از خودش است و ماه از خورشید است و اشاره به این مطلب که به نور خورشید است که ظلمت شب زائل می گردد(بیان السعاده ج4 ص 207)
خلاصه این که: خورشید به عنوان منبع تولید نور سراج نامیده شده و ماه به عنوان تابش دهنده نور خورشید نور نامیده شده است.
اما این که خدا خود را نور سماوات و ارض خوانده است و ماه را هم نور خوانده است:
نور یک امر تشکیکی است و دارای درجات مختلفی می باشد و به ضعیف ترین درجه آن تا قوی ترین درجه آن نور اطلاق می شود نور شمع نور است و نور خورشید هم نور است و خدا از آنجایی که همه عالم از او روشن است و باعث وجود یافتن آسمان و زمین شده است خود را نور نامیده است. پس نور بودن برای آسمان نیز تشکیکی است و در عین حال که الله نور السماوات و الارض است قمر هم می تواند نور در آسمان ها باشد البته در درجات بسیار نازل تر.
از این گذشته خدا برخی از امور را در عین حالی که به خود نسبت می دهد به وسائط عالم هم نسبت می دهد:
در قرآن آمده است که: «خداوند جانها را موقع مرگشان میگیرد» («اللهُ یَتَوَفّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»؛ زمر، 42.)
خداوند در این آیه شریفه، گرفتن جانها را کار خودش معرفی میکند و اگر مسند الیه «الله» را مقدم بر مسند «یتوفّی» آورده برای آن است که حصر را بفهماند؛ یعنی قبض روح فقط کار خداست نه غیر.(طباطبایی، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان(ترجمه)، ج 17، ص 407.)
در عین حال از آیات دیگر قرآن استفاده میشود که خداوند امور این جهان را به وسیله گروهی از فرشتگان تدبیر میکند. قرآن در اینباره میفرماید: «بگو، ملک الموت که مسئول گرفتن جان شماست، جانتان را میگیرد»(سجده، 11.) و «تا هنگامی که مرگ یکی از شما فرا میرسد فرشتگان ما (فرشتگان مرگ) جان او را میگیرند».(انعام، 61.)
بنا برین می توان برای مخلوقات در طول خدا صفات و کارایی هایی را قائل شد که خدا در جای دیگر به خود نسبت داده است و این دو منافاتی با هم نخواهند داشت.
از اين آيات بخوبى استفاده مىشود كه همه آنچه را ما مىبينيم و جهان ستارگان را تشكيل مىدهد همه جزء آسمان اول است، و در ما وراى آن شش آسمان ديگر وجود دارد كه ما در حال حاضر اطلاع دقيقى از جزئيات آن نداريم.
سلام
نمیتوان گفت اون 6 تا آسمان دیگر مادی نیستند بلکه اسمانهای معنوی هستن؟
خودتان هم اشاره کردید که قرآن زینت بودن ستارگان رو واسه اسمان اول بکار برده.این یعنی در آسمانهای دیگر ستاره و اجرام اسمانی وجود نداره.پس چه دلیلی داره بگیم اسمانهای مادی باشند؟
سلام و درود خدمت استاد گرانقدر
1- بعضى آسمانهاى هفتگانه را، همان" سيارات سبع" مىدانند (عطارد زهره، مريخ، مشترى، زحل، و ماه و خورشيد) كه به عقيده دانشمندان فلكى قديم جزء سيارات بودند.
همانطور که فرمودین در نظام بندی قدیم بوده و مشخصا "قرار دادی"بوده که دچار تغییر و تحولاتی شده و با کشف ویژگی های غامض مشترک بیشتر قرارداد عوض شده همانند طب قدیم که به صفراوی سودای و خون و بلغم مزاج را طبقه بندی میکردند و امروزه منسوخ شده و از آنجا که قرآن برای تمامی دوران است این موضوع دور از ذهنه
2- بعضى ديگر معتقدند كه منظور طبقات متراكم هواى اطراف زمين است و قشرهاى مختلفى كه روى هم قرار گرفته است.
این موضوع هم علاوه بر اینکه قرار دادیست ولیکن مشکل اساسی تر دیگری نیز دارد همانند اینکه اگر بگوییم منظور اتمسفر زمین و مشتقات بماهو است در 12 فصلت و آیات دیگر آمده است که پایین ترین اسمان یا اسمان دنیا را مزین به وجود ستارگان کرده که اگر لایه های جو را در نظر بگیریم ستاره ای در آن یافت نمی شود پس این مورد هم دور از ذهن است
3- بعضى ديگر مىگويند: عدد هفت در اينجا به معنى عدد تعدادى (عدد مخصوص) نيست، بلكه عدد تكثيرى است كه به معنى تعداد زياد و فراوان مىباشد، و اين در كلام عرب و حتى قرآن نظائر قابل ملاحظهاى دارد مثلا در آيه 27 سوره لقمان مىخوانيم: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ:" اگر درختان زمين قلم گردند، و دريا مركب، و هفت دريا بر آن افزوده شود، كلمات خدا را نمىتوان با آن نوشت".
در 12 طلاق آمده است که 7 زمین نیز افریده است و در روایات هم که گفته شده است بالای زمین اسمان اول،بالای اسمان اول زمین دوم و... امده است و با توجه به استنتاجات ائمه [که اگر این ها را هم مفروض ندانیم]در هفت زمین دچار تعارض میشویم
4- آنچه صحيحتر به نظر مىرسد، اين است كه مقصود از" سماوات سبع" همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مىدهد كه عدد" سبع" در اينجا به معنى تكثير نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است
بله درسته
شاهد اين سخن اينكه: قرآن مىگويد: وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ:
" ما آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت داديم" (فصلت- 12).
اینجا یک سوال دیگر پیش می آید فی الواقع این ستاره هایی که ما میبینیم بخش بسیار کوچکی از ستاره های موجود است و اگر هدف خلقت ستاره ،زینت بخش کردن آسمان بوده نیاز به این همه ستاره ملتزما نیست زیرا که دیده نمی شود در مورد راهیابی و دور کردن اجنه نیز این مورد صادق است
و اما اينكه گفتيم شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر بهر نسبت كه پيش مىرود از عجائب آفرينش تازههايى را بدست مىآورد، مثلا علم هيئت هم اكنون بجايى رسيده است كه بعد از آن، تلسكوپها قدرت ديد را از دست مىدهند، آنچه رصدخانه هاى بزرگ كشف كرده اند، فاصلهاى به اندازه هزار ميليون (يك ميليارد) سال نورى مىباشد، و خود معترفند كه تازه اين آغاز جهان است نه پايان آن، پس چه مانع دارد كه در آينده با پيشرفت علم هيئت آسمانها و كهكشانها و عوالم ديگرى كشف گردد. (تفسير نمونه، ج1، ص: 168)
قال علیه السلام: «ایها الناس ایاکم وتعلم النجوم الا ما یهتدی به فی بر او بحر؛(48)
ای مردم! از فرا گرفتن علم نجوم بر حذر باشید، جز به آن مقدار که در دریاها و خشکی ها شما راهدایت کند.
امام علی (ع) در اینجا نیز فرموده تنها به راهیابی کفایت کنید و بیش از آن را پی نگیرید و دوری کنید و این گفته آنطور که من برداشت می کنم جلوی پیشرفت علوم ناقص بشری در این زمینه را می گیرد
بعضى (روح البيان، ج 8، ص 238.)از مفسرين گفته اند: كواكب در همه آسمانها هست، ولى از آنجايى كه براى مردم روى زمين چنين به نظر مىرسد كه در آسمان دنيا مىدرخشند، از اين جهت آنها را زينت آسمان دنيا خواند. و اين حرف صحيح نيست، براى اينكه اگر ستارگان در همه آسمانهاپراكنده بودند، با در نظر گرفتن اينكه آسمانها صاف و شفافند، بايد ستارگان براى تمامى آسمانها زينت باشند، نه تنها آسمان دنيا.و اما اينكه آيه" أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً" (نوح، 15 و 16) ماه و خورشيد را نور و چراغ هفت آسمان خوانده، دليل نمى شود بر اينكه ماه و خورشيد در هفت آسمان نور و چراغند، بلكه از آنجا كه روى سخن با ما بوده كه شب و روز از نور اين دو كره استفاده مىكنيم، آن دو را نور و چراغ ناميده. و در جاى ديگر نيز فرموده:" وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً" (نبا 13)
(ترجمه تفسير الميزان، ج17، ص:560)علامه طباطبایی درباره چراغ بودن خورشید و نور بودن ماه در جای دیگر توضیحی می فرمایند:
معناى" سراج بودن خورشيد" اين است كه عالم ما را روشن مىكند، و اگر اين چراغ خداى تعالى نبود ظلمت عالم ما را فرا مىگرفت. و معناى" نور بودن ماه" اين است كه ماه به وسيله نورى كه از خورشيد مىگيرد زمين ما را روشن مىكند، پس ماه خودش روشنگر نيست تا سراج ناميده شود.و اما اينكه فرمود:" قمر را در آسمانها نور قرار داد" و آسمانها را ظرف قمر خواند- به طورى كه گفته اند منظور اين است كه بفرمايد قمر در ناحيه آسمانها قرار دارد، نه اينكه همه آسمانها را نور مىدهد، مثل اينكه خود ما مىگوييم در اين خانهها يك چاه آب هست، با اينكه چاه آب در يكى از آنها است، و بدين جهت مى گوييم" در اين خانهها" كه وقتى در يكى از آنها باشد مثل اين است كه در همه باشد، و باز نظير اينكه مىگوييم: من به ميان مردم بنى تميم رفتم، با اينكه به خانه بعضى از آنان رفته ام.(ترجمه تفسير الميزان، ج20، ص: 49)
آخه ببینید در همین آسمان اول هم نور و چراغ نیست همین آسمانی که بشر به اون دستیافته اگر منظور تاثیر اون بر زمین هست که در سوال هم اشاره کردم
1-در این ایه مقصود آسمان از دید زمین زندگانی نیست که تاثیر بر آن را بگویید بلکه صراحتا از اسمانها سخن به میان آمده
و اما اينكه فرمود:" قمر را در آسمانها نور قرار داد" و آسمانها را ظرف قمر خواند- به طورى كه گفته اند منظور اين است كه بفرمايد قمر در ناحيه آسمانها قرار دارد، نه اينكه همه آسمانها را نور مىدهد، مثل اينكه خود ما مىگوييم در اين خانهها يك چاه آب هست، با اينكه چاه آب در يكى از آنها است، و بدين جهت مى گوييم" در اين خانهها" كه وقتى در يكى از آنها باشد مثل اين است كه در همه باشد، و باز نظير اينكه مىگوييم: من به ميان مردم بنى تميم رفتم، با اينكه به خانه بعضى از آنان رفته ام.(ترجمه تفسير الميزان، ج20، ص: 49)
[=comic sans ms]یعنی حداقل در یکی از خانه ها چاه و در یکی از اسمانها نور ماه وجود دارد ما میگوییم خب در همین آسمان اول که آنرا میبینیم نور بازتابنده ماه از فاصله ای معین مثلا زمین دیده میشود با توجه به اینکه طرف مخالف خورشید نور ندارد و همچنین اگر در همین اسمان "اول" مقداری دور شویم نور بازتابنده ماه دیده نمیشود یعنی در همان اسمان اول است که نوری دیده نمیشود 6 تای باقی، بماند
در میان آسمان ها بهترین حالت متصوره منطبق با قرآن یعنی حداقل یکی از هفت آسمان است، ن بخشی از یک آسمان! استدلال حضرت علامه در این سوال کاربردی ندارد این مفهوم ردیه در مورد استدلال اول فخر رازی هم صادق است
در مورد سوال دوم که خود سوال هم اشتباه است یعنی چه ماه=چراغ؟!کسی به اینه نمی گوید چراغ خانه!
شب عبارت است از سایه خورشید
کوتاه سخن اینکه یا باید بگویید مرتبه ضوء و سراج بالاتر از نور و منیر است[در این صورت مشکل نور بودن خدا بجای ضو و سراج بودن خدا را داریم] یا پایین تر[که مشکل برتر بودن نور خورشید بر ماه را داریم] یا چیزی بین آن دو[که باید از نور برای خورشید استفاده شود ]که در هر 3 حالت ممکنه به مشکل میخوریم همانطور که گفتم کما اینکه همانطور از متن هویداست برتری مربته ضو بر نور هویداست
من حیث المجموع در این مورد توصیف خدا تفضیل مفضول یا ترجیح مرجوح را شاهدیم چون که مرتبه ضو بالاتر است اما از چیزی کم ارزش تر یا کم مرتبه تر همانند نور استفاده کرده که شایسته نیست
***
ز گرد سواران در آن پهن دشت
زمین شش شد و آسمان گشت هشت
فوروارد از http://iranclubs.net/forums/showthread.php?t=4420&page=8
متن فورواردی :در اين شكل، بخوبي 7 آسمان دروني و يا آسمان هاي " دنيا" را
ميبينيم كه به فلك ثوابت ( ستارگان ) يا همان فيرمامان firmament
پايان ميگيرد و پس از آن جايگاه ملائك و بالاتر از همه ، جايگاه
خدا وند هست كه با نام :
habitaculum dei يا عرش و مسكن خداوند مشخص شده.
Coelum Empireum Habitaculum Dei et Omnium Electorum
(i.e. The Empyrean heavens, the dwelling place of God and all the Elect)
زمين را هم بصورت يك قرص مسطح ميبينيم كه با آب گردپيچ
( احاطه) شده و ميان آن و ماه هم همان " مدار ناري " و يا حلقه ئ
آتش مشهور ترسيم شده كه بزرگان مسلمين هم در گذشته از آن ياد كرده اند
بطلميوس، اين آسمانها را از جنس محكم و بلورين ميدانست كه
ميچرخند و اجسام وصل شده به آنها، مانند خورشيد و ماه هم
بهمراه اين فلك ها ناچار ميچرخند، در قران هم به محكم و مرتفع بودن
اين سقف ها و آسمان ها اشاره شده و گاه تهديد ميكند كه آيا نميترسيد
كه تكه اي از آسمان را بر سر شما فرود بياوريم ؟
يا آنگاه كه قيامت بشود، آسمانها را مانند طومار در هم بپيچيم !!
در نجوم بطلیموسی هم زمین تخت است و در جایی از قران صحبت از گردش زمین نیست[حرکت کوه ها ربطی به حرکت زمین ندارد و در مورد قیامت است]
با تشکر از پاسخگویی سپاسی فزوننده خدمت شما استاد عزیزم
سلام و درود
سلام
نمیتوان گفت اون 6 تا آسمان دیگر مادی نیستند بلکه اسمانهای معنوی هستن؟
خودتان هم اشاره کردید که قرآن زینت بودن ستارگان رو واسه اسمان اول بکار برده.این یعنی در آسمانهای دیگر ستاره و اجرام اسمانی وجود نداره.پس چه دلیلی داره بگیم اسمانهای مادی باشند؟
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿۱۱﴾
سپس آهنگ [آفرينش] آسمان كرد و آن بخارى بود پس به آن و به زمين فرمود خواه يا ناخواه بياييد آن دو گفتند فرمانپذير آمديم (۱۱)
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿۱۲﴾
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازه گيرى آن نيرومند دانا (۱۲)
از آنجا که دود و دم معنوی! نداریم و جنس هفت اسمان از یک نوع دود و بخار است و شواهد دیگر همچون روایات و... امکان معنوی بودن آن بنظر خیلی کم است
از آنجا که دود و دم معنوی! نداریم و جنس هفت اسمان از یک نوع دود و بخار است و شواهد دیگر همچون روایات و... امکان معنوی بودن آن بنظر خیلی کم است
اگه در اسمانهای دوم به بعد ستاره هایی وجود ندارن پس چی دارن؟ اسمان یعنی مجموع کهکشان ها.وقتی این همه ستاره فقط در اسمان اول هست دیگه واسه اسمانهای بعدی چی میمونه؟ هیچی.در این صورت بر چه اساس اونها رو اسمان مادی بدونیم؟
والا 95 درصد همین جهان که قابل دیدن هست رو ما نمی شناسیم از ماده تاریک تا پادماده ... و فقط کهکشان نیست؛ اصل ادوین هابل هم که سس مایونزی شده بر این موضوع چون همین آسمان هم در حال گسترش هستش به دلیل اشاعه کردن پرتو نوری قرمز و ... الا کل حال بنظر من که ایاتو خوندم این نتیجه گرفتم چون هم اسمان اول هم باقی از ی جنسه و خدا تفکیک قائل نشده بینشون
به نقل از معارف قرآن
قرآن كريم هفت آسمان را از كلام نوح (نوح/ 15) نقل ميكند و علامه طباطبائي در ذيل آيه نتيجه ميگيرد كه مشركين معتقد به هفت آسمان بودهاند كه نوح بوسيله اين مطلب با آنان احتجاج ميكند. پس معلوم ميشود مسذله هفت آسمان قبل از اسلام بلكه قبل از پيدايش اديان يهود و مسيحيت مطرح بوده است.
در كتاب مقدس نيز به صورت متعددي سخن از آسمان گفته شده است گاهي آسمان مادي و گاهي آسمان روحاني كه خارج از اين دنياست و در آنجا قداست و سعادت برقرار ميباشد و محل مخصوص حضرت اقدس الهي است. و حضرت مسيح يا پسر انسان از آنجا نزول ميكند.
خاخامهاي يهود بر اين عقيدهاند كه هفت آسمان هست سه تا از آنها هيولائي ( يا جسماني) است و چهار تا روحاني ميباشد . كه ملائكه و مقدسين در آنجا ساكنند.[2]
مدتي پس از آنكه قرآن كريم سخن از آسمانهاي هفتگانه گفت، نظريههاي كيهان شناسي يوناني وارد حوزه جهان اسلام شدو مسلمانان در دوره خلافت عباسيان با هيئت بطلميوسي[3] آشنا شدند.
در اينجا اشكالي پديد آمد: تعداد افلاك در هيئت بطلميوسي نه عدد بود اما تعداد آسمانهاي قرآن هفت عدد بود.
از اين دانشمندان مسلمان در پي توجيه و انطباق يافتههاي علمي زمانه خود با آيات قران برآمدند . و در اين رابطه چند راه حل انديشيده شد:
1ـ بوعلي سينا(370ـ428 ق) بيان داشت كه عرش در قران « و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية »[4] همان فلك نهم يا فلك الافلاك هيئت بطلميوسي است. او افلاك هشتگانه را همان ملائكهاي ميدانست كه عرش را حمل ميكنند.[5]او سعي كرد بدين وسيله بين كلام الهي و هيئت بطلميوسي جمع كند.
2- خواجه طوسي ( 597ـ672 ق) متكلم و منجم مشهور مسلمان تلاش كرد تا عدد افلاك را از نه، به هفت تقليل دهد.اما مورد حمايت دانشمندان قرار نگرفت.[6]
3ـ علامه مجلسي (ره) (م 1111 ق) محدث مشهور شيعه در مورد آيه 29 سوره بقره « ثم استوي الي السماء فسواهن سبع سماوات » نوشت: هفتگانه بودن آسمانها منافاتي با نه گانه بودن آنها كه در علم نجوم، ثابت شده است، ندارد، زيرا آسمان هشتم و نهم در زبان ديني، به كرسي و عرش تعبير شده است.[7]
4ـ حاج ملا هادي سبزواري در كتاب شرح منظومه خويش كه در سال 1261 ق نوشته شده است، فلك هشتم را كرسي و فلك اطلس ( فلك نهم) را همان عرش ميداند. علت اين امر را جمع بين عقل و شرع ميداند.[8]
تذكر: بوعلي سينا وعلامه مجلسي و ملاهادي سبزواري دليل قانع كنندهاي بر اين تطبيق ارائه نكردهاند و لذا كلام ايشان قابل قبول به نظر نميرسد. بلكه معناي لغوي و اصطلاحي عرش و كرسي با فلك هشتم و نهم مناسبتي ندارد.
كرسي به معناي تخت و كنايه از سلطه و سيطره و تدبير و قيوميت خدا است.[9]عرش نيز در لغت، در اصل به معناي خانه سقفدار است و به معناي تخت حكومت نيز آمده است چرا كه بلند است. و در قرآن و روايات به معناي مركز دستورات عالم است كه رشته امور جهان به آن منتهي ميشود[10]و مفسران نيز آن را به معناي « مظهر حكومت » دانستهاند . و منظور سلطنت و حكومت الهي است.[11]
5ـ يدالله نيازمند شيرازي در كتاب خويش ميگويد منظور از عرش كائنات لايتناهي است و آسمانهاي هفتگانه كراتي است كه به ودور زمين و خورشيد هر دو در حركت هستند كه هفت عددند.[12]
تذكر: جالب است كه بدانيم تعداد سيارات منظومه شمسي كه تا زمان انتشار كتاب فوق (1335 ش) كشف شده بود و مؤلف از آنها اطلاع داشت نه عدد بودهاند ولي شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمين ميچرخند و لذا ايشان دو مورد ( يعني عطارد و زهره) را به حساب نياورده و شش عدد باقي مانده را از آسمانهاي هفتگانه دانسته و وقتي يكي كمبود داشته است كره ماه را هم اضافه كرده است.
6ـ اما فخر رازي نيز بر آن است كه اسمانهاي هفتگانه همان هفت فلك(قمر ـ عطارد ـ زهره ـ خورشيدـ مريخ ـ مشتري ـ زحل) است. و آن را با هيئت بطلميوس تطبيق دادهاند.[13]
7ـ شيخ قاسمي در تفسير محاسن التأويل ميگويد كه آسمانهاي هفتگانه در قرآن همان سيارات هفتگانه است. كه برخي فوق برخي قرار دارد.[14]
تذكر: البته فخر رازي وشيخ قاسمي نميدانستند كه روزي اورانوس، نپتون و پلوتن و سيارههاي كوچك بين مشتري و مريخ بر تعداد سيارات منظومه شمسي اضافه مي شود.[15]
[2] ر.ك: جميز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ماده آسمان.
[3] بطميوس(Ptolemaos) منجم و جغرافيدان معروف يوناني صاحب كتابهاي مجسطي و آثار البلاد ( زنده در قرن دوم ميلادي ) او معتقد بود كه زمين ساكن و مركز جهان است و هفت فلك به دور آن ميچرخند كه عبارتند از ( قمر، عطارد، زهره، خورشيد،مريخ، مشتري، زحل، فلك هشتم كه ستارههاي ثابت هستند و فلك نهم يا فلك الافلاك يا فلك اطلس كه همه افلاك در آن قرار دارند). در مورد هيئت بطلميوسي در مبحث « حركت خورشيد» سخن گفتيم.
[4] حاقه/17.
[5] رسائل ابن سينا، ص 128ـ129 به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2 ص 426.
[6] محمد باقر بهبودي،هفتآسمان،ص 8، كتابخانه مسجد جعفري(قيطريه) تهران، بيتا.
[7] محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 57، ص 5، (چاپ دارالكتب الاسلامية) .
[8] شرح منظومه، قسمت فلسفه ،ص 269(انتشارات دارالعلم).
[9] ر.ك: قاموس قرآن،ج 6، واژه كرسي و نيز نمونه، ج 2،ذيل آيه 155 بقره.
[10] ر.ك: قاموس قرآن، ج 4، واژه عرش.
[11] ر.ك: الميزان، ج 10، ص 155.
[12] يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ص 145 و 167(شركت چاپ ميهن ـ 1335 ش).
[13] تفسير الكبير، ج 1، ص 156.
[14] محاسن التأويل، طبع عيسي الحلبي، 1970، 16/5877 به نقل از التفسير العلمي في الميزان، احمد عمر ابو حجر، ص 380.
[15] نپتون در سال 1846 و پلوتن در سال 1930 كشف شد.
در مورد مادی نبودن هم سخن هایی گفته شده
برخي از صاحبنظران برآنند كه آسمان در قرآن همانگونه كه به معناي آسمان مادي بكار رفته است. ( مثل سموات سبع) در معناي علو مرتبه وجود و موجود عالي نيز بكار رفته است كه همان سماء معنوي و عالم فوق ماده است كه همه هستي از آن مرتبه بالاتر نازل ميشود.[43]مثال:
« و في السماء رزقكم و ما توعدون»[44]
« روزيتان و آنچه به شما وعده داده ميشود (كه ظاهرا بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد.»
[43] استاد مصباح يزدي،معارف قرآن، ص 234ـ236.
[44] ذاريات / 22.
من حیث المجموع مادی باشه یا معنوی فرقی نداره اصن نباشه هم تاثیری نداره ایراد تو همین آسمان اوله
سلام
نمیتوان گفت اون 6 تا آسمان دیگر مادی نیستند بلکه اسمانهای معنوی هستن؟
خودتان هم اشاره کردید که قرآن زینت بودن ستارگان رو واسه اسمان اول بکار برده.این یعنی در آسمانهای دیگر ستاره و اجرام اسمانی وجود نداره.پس چه دلیلی داره بگیم اسمانهای مادی باشند؟
با سلام
علامه طباطبایی تمامی این آسمان ها را مادی می داند وی در تفسیر آیه هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ می گوید: در آيه مورد بحث مىفرمايد: خدا آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، تا طبقاتى از موجودات جسمانى باشد كه بر بالاى زمين قرار دارد، چون بطورى كه اهل لغت گفتهاند كلمه" سماء" به معناى هر چيزى است كه بر بالاى سر ما قرار گرفته باشد، و معلوم است كه بالا و پايين دو امر نسبى هستند.
پس" سماوات" عبارتند از طبقاتى از خلق جسمانى و مشهود كه بر بالاى كره زمين ما واقع شده، و بر آن احاطه دارند. و آسمان اول همين آسمانى است كه چراغهاى نجوم و كواكب در آن قرار دارند، پس اين، آن آسمانى است كه زمين را در احاطه خود دارد، و يا به عبارتى در بالاى زمين قرار دارد، و زمين را در شبها زينت مىبخشد، آن چنان كه قنديلها و چلچراغها سقف خانه را زينت مىدهد.
و اما نسبت به بالاى آسمان دنيا در كلام خداى تعالى چيزى كه از وضع آن خبر دهد نيامده، تنها آيه شريفه" سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً" «1» مىفهماند كه آسمانها هفت طبقه روى هم است، و آيه شريفه" أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً" «2» نيز همين يك نكته را مىرساند.
و آيه شريفه" أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ" «3». در باره وضع آفرينش آسمانها مىفهماند قبل از آنكه به صورت فعلى در آيند، يعنى از يكديگر جدا و متمايز شوند يكپارچه بودند، و آيه شريفه" ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها" «4» كه مىفهماند خلقت آسمانها در دو روز صورت گرفته، البته نه به روزهاى كره زمين، چون روز به معناى يك مقدار معين از زمان است، و لازم نيست كه حتما با روز اصطلاحى ما ساكنان زمين منطبق باشد.(المیزان 10 ص223)
علامه با تمسک به آیه ای از قرآن کریم، ستارگان را مخصوص آسمان دنیا که همان آسمان اول باشد می داند و دیگر آسمان ها را فاقد ستاره می داند:
" وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ" در اين آيه شريفه كلمه" سماء" را مقيد به دنيا كرد و فرمود: آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم تا دلالت كند بر اينكه آن آسمانى كه قرارگاه ستارگان است، نزديكترين آسمان به كره زمين است، چون به حكم آيه" خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً" «3» آسمانها طبقه طبقه و بعضى فوق بعض ديگر قرار دارند.
و از ظاهر اينكه فرموده: آن را با چراغهايى زينت داديم، و اينكه در آيه" إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ" «4» صريحا فرموده كه آن چراغها عبارتند از ستارگان، برمىآيد كه ستارگان، همه در آسمان دنيا و پايينتر از آن قرار دارند، و براى زمين مانند قنديلهايى هستند كه آويزان شده باشند.
بعضى «5» از مفسرين گفتهاند: كواكب در همه آسمانها هست، ولى از آنجايى كه براى مردم روى زمين چنين به نظر مىرسد كه در آسمان دنيا مىدرخشند، از اين جهت آنها را زينت آسمان دنيا خواند. و اين حرف صحيح نيست، براى اينكه اگر ستارگان در همه آسمانها پراكنده بودند، با در نظر گرفتن اينكه آسمانها صاف و شفافند، بايد ستارگان براى تمامى آسمانها زينت باشند، نه تنها آسمان دنيا.(ج17ص510)
علامه طباطبایی تمامی این آسمان ها را مادی می داند وی در تفسیر آیه هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ می گوید: در آيه مورد بحث مىفرمايد: خدا آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، تا طبقاتى از موجودات جسمانى باشد كه بر بالاى زمين قرار دارد، چون بطورى كه اهل لغت گفتهاند كلمه" سماء" به معناى هر چيزى است كه بر بالاى سر ما قرار گرفته باشد، و معلوم است كه بالا و پايين دو امر نسبى هستند.
و اما نسبت به بالاى آسمان دنيا در كلام خداى تعالى چيزى كه از وضع آن خبر دهد نيامده، تنها آيه شريفه" سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً" «1» مىفهماند كه آسمانها هفت طبقه روى هم است، و آيه شريفه" أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً" «2» نيز همين يك نكته را مىرساند.
سلام
حال که همه اسمانها مادی هستند و از ایاات قرآن این طور بدست میاد که طبقه طبقه هستند یعنی مانند پوسته های پیاز هستند.
اما هما نطور که شما هم اطلاع دارید در علم اختر شناسی که امروزه با تلسکوپ های قدرتمند توانسته اند میلیون ها کهکشان رو رصد کنند و از انها عکس بگیرند و حتی شکل اسفنجی کیهان رو هم شبیه سازی کنند چنین بدست میاد که کل کیهان ما یکپارچه است. یعنی کل کیهان با بخاطر یکپارچه بودنش یک آسمان است که به ان اسمان دنیا میگیم.و طبق فرموده قرآن ستارگان که کهکشان ها رو تشکیل میدن داخل همین کیهان(اسمان دنیا) قرار دارن.اما بجز این اسمان دیگه هیچ فضای غیر یکنواختی وجود نداره.که آسمانهای دوم و سوم تا هفتم هم معنی پیدا کنن .چون فضا اصولا نمیتونه غیر یکنواخت باشه.پس اگه قبول کنیم اسمانها طبقه طبقه هستن و اسمانهای بعدی فاقد ستاره هستن و فضا هم غیر یکنواخت نیست نمیتونیم وجود اسمانهای دوم تا هفتم رو توجیه کینم.
«4» كه مىفهماند خلقت آسمانها در دو روز صورت گرفته، البته نه به روزهاى كره زمين، چون روز به معناى يك مقدار معين از زمان است، و لازم نيست كه حتما با روز اصطلاحى ما ساكنان زمين منطبق باشد.(المیزان 10 ص223)
علامه با تمسک به آیه ای از قرآن کریم، ستارگان را مخصوص آسمان دنیا که همان آسمان اول باشد می داند و دیگر آسمان ها را فاقد ستاره می داند:
قال علیه السلام: «ایها الناس ایاکم وتعلم النجوم الا ما یهتدی به فی بر او بحر؛(48)
ای مردم! از فرا گرفتن علم نجوم بر حذر باشید، جز به آن مقدار که در دریاها و خشکی ها شما راهدایت کند.
امام علی (ع) در اینجا نیز فرموده تنها به راهیابی کفایت کنید و بیش از آن را پی نگیرید و دوری کنید و این گفته آنطور که من برداشت می کنم جلوی پیشرفت علوم ناقص بشری در این زمینه را می گیرد
با سلام
روایات از این دست معارض دارد و ناظر به تنجیم باطل است که برخی خواسته اند به واسطه نسبت دهی اجرام سماوی به هم وضعیت آینده را پیجویی کنند که این کار در دین ما ممنوع خوانده شده است و الا تامل در احوال آسمان از سفارشات دینی است و آن چه که منهی است تنجیم باطل است ( این بحث در باب تنجیم مکاسب محرمه مفصلا بحث می شود)
آخه ببینید در همین آسمان اول هم نور و چراغ نیست همین آسمانی که بشر به اون دستیافته اگر منظور تاثیر اون بر زمین هست که در سوال هم اشاره کردم
اشاره شد که آوردن نور در کنار سراج به خاطر جنبه وابستگی آن به سراج است. ماه در آسمان نور دارد اما در کنار سراجی که منشا نور است که از آن وابستگی کشف می شود.
گر آسمانی که زمینیان شاهد آن هستن بود باید اشاره میشد و صفت جمع برای آن بکار برده نمی شد راحت گفته میشد برای شما روشنایی بخش قرار دادیم همانند آیینه دندانپزشکان که نور را هدایت میکند و باعث روشنایی بخشیدن دهان میشود اما نور نیست در زبان عربی لغتی که مفهوم بازتاب را برساند وجود ندارد؟؟ فصاحت و بلاغت مگر رسایی کلام را در بر نمیگیرد؟
وجه آن در کلام فخر رازی و جواب به شبهات بیان شد که همین را هم علامه دارند که در گفتگو های متداول عرف این گونه به کار می رود که اگر سلطان در یکی از شهر های عراق باشد می گویند سلطان در عراق است و مخل فصاحت نیست چه این که آیات دیگر وجود اجرام آسمانی را در آسمان دنیا تایید می کند.
در مورد واژه میان ببینید می گویم در میان خانه های شما چاه وجود دارد خب بسیار عالی [فارق از این امر که کلام خداوند نارسایی کلام بشری را نباید داشته باشد الا ای حال چشم پوشی می کنیم]در میان آسمان ها نوری قرار دادیم
یعنی حداقل در یکی از خانه ها چاه و در یکی از اسمانها نور ماه وجود دارد ما میگوییم خب در همین آسمان اول که آنرا میبینیم نور بازتابنده ماه از فاصله ای معین مثلا زمین دیده میشود با توجه به اینکه طرف مخالف خورشید نور ندارد و همچنین اگر در همین اسمان "اول" مقداری دور شویم نور بازتابنده ماه دیده نمیشود یعنی در همان اسمان اول است که نوری دیده نمیشود 6 تای باقی، بماند
در میان آسمان ها بهترین حالت متصوره منطبق با قرآن یعنی حداقل یکی از هفت آسمان است، ن بخشی از یک آسمان! استدلال حضرت علامه در این سوال کاربردی ندارد این مفهوم ردیه در مورد استدلال اول فخر رازی هم صادق است
بیان قرآن ناظر به درک مخاطبان قرآن است نه فرض های علمی کهکشانی. توضیح این که خدا ناظر به افرادی که در روی زمین مخاطب قرآن هستند می گوید ماه را بازتاب دهنده نور در آسمان قرار دادیم آیا این برای اهل زمین گزاره ای صحیح و قابل اعتنا هست یا نه؟ حال اگر خواسته باشیم بیاییم و ناظر به پهنای آسمان اول بگوییم ته این کهکشان ماه دیگر نور ندارد خارج از بحث مخاطبات قرآن است و اصلا بحث قرآنی آنجا را نمی گیرد
از این گذشته این آیات مورد بحث بیان توحید افزایی نوح برای مشرکان در بیان نمونه های خلق خدا در عالم آفرینش است که ناظر به درک بشر زمینی این گذاره ها صادق هستند.
مرتبه ضوء و سراج بالاتر از نور و منیر است خب پس خداوند برای توصیف خودش باید از ضوء و سراج استفاده کند و به مرتبه پایین تر متوصل نشود !؟همچنین مضاف بر این امر اگر معنی نور را بخواهیم طیفی توصیف کنیم که از بازتاب تا نور جوشنده از خود را در می گیرد[باز هم جای سوال است واقعا در لغات عرب کلمه بازتاب وجود ندارد؟!]و نور هم پایین تر از ضو میباشد و هم بالاتر از آن پس برای خورشید از نور باید استفاده میکرد
بنا بر این نمی گوییم درجه ضیاء(سراج) بالا تر از نور است بلکه می گوییم اطلاقات آن اینگونه است و هر گاه نور در کنار ضیاء بیاید و یا در کنار سراج بیاید متعین در معنای عرضی خود می شود اما اگر به صورت مطلق بیاید اصل در ذاتی بودنش است. جال این که چرا خدا از نور برای توصیف خودش استفاده کرده است ذیل آیه الله نور السماوات و الارض مفسرین گفته اند برای این که این واژه نزد عرف و مخاطبین شناخته شده و بدور از نیاز به توضیح است.
و این مطالب را اضافه کنید به ذات تشکیک بودن نور مطلب روشن تر خواهد شد.
ولي امروزه چون گندش درآمده است
استفاده از ادبیات علمی در مباحث علمی لازمه بحث است. انشا الله مراعات می فرمایید.
در جایی از قران صحبت از گردش زمین نیست
در آیه 5 سوره الزمر نوشته شده است که : خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهَارِ وَیُکَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ ﴿۵﴾: آسمانها و زمین را به حق آفرید شب را به روز درمىپیچد و روز را به شب درمىپیچد و آفتاب و ماه را تسخیر کرد هر کدام تا مدتى معین روانند آگاه باش که او همان شکستناپذیر آمرزنده است
در این آیه دقیقا به این موضوع اشاره شده است که ماه و خورشید و زمین تا مدتی در حرکت خواهند بود و این مساله از دیدگاه نجومی تایید شده است.
در سوره نمل آیه 88 نوشته شده است که:
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿۸۸﴾ کوهها را مىبینى [و] مىپندارى که آنها بىحرکتند و حال آنکه آنها ابرآسا در حرکتند [این] صنع خدایى است که هر چیزى را در کمال استوارى پدید آورده است در حقیقت او به آنچه انجام مىدهید آگاه است (۸۸)
همانطور که می دانید کوهها نیز یکی از اجزای چسبیده به زمین هستند و در صورت حرکت زمین با آن حرکت می کنند.البته این آیه به موضعات دیگری نیز مانند حرکت لایه های زمین و کوه های یخی نیز دلالت می کند.
در سوره ملک آیه 15 نوشته شده است :
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ ﴿۱۵﴾اوست کسى که زمین را براى شما رام گردانید، پس در گوشه و کنار آن رهسپار شوید و از روزى او بخورید، و رستاخیز به امر [و در پیشگاه] اوست
کلمه رام کردن برای حیوانات و اسب به کار می رود که برای حمل و نقل و حرکت کردن مورد استفاده قرار می گیرد.
خب سلام و درود
سوالی را با مثالی به سمع دوستان میرسانم
فرض کنید در ساختمانی 7 طبقه در یکی از واحد های آن چراغی مانند لامپ روشن است آیینه ای را با فاصله از اتاق اویزان میکنیم به طوری که بازتاب دهنده نور لامپ باشد اگر ادمی بیاید و بگوید که آیینه را چرا آنجا قرار دادیم و ما نیز در جواب میگوییم آیینه را در میان "ساختمان" یا کمی تخفیف در "اتاق" روشنی بخش قرار دادیم آیا می پذیرد؟بنظر من خیر اگر ادم منصفی باشد
خب هم اکنون همه میدانیم که ماه در اسمان تنها و تنها بازتاب دهنده نور است آن هم ن به طور کامل!بلکه تنها آن جانبی که سمت خورشید است و در طرف دیگر نمی توان پذیرفت که روشنی می بخشد!
سلام
یه شمعی رو در وسط حالی روشن کردیم و به نسبت انرژی که داره فضای اطرافش رو روشن میکنه .
دور ترین فاصله از شمع که میتونه کنج دیواری باشه (بر فرض 10 متر ) پرتوی از شمع میرسه و نمی تونیم بگیم هیچ پرتوی دریافت نمی کنه !
نکات :
1 . بر حسب اینکه انرژی شمع کمتر هست اما نورش به تمام اتاق تا حدی میرسد و میتونیم اشاره کنیم شمع را چراغی در حال قرار داده ام .
2. قرار نیست شمع کاملا حال رو مثل روز روشن کنه و اشاره کنیم چراغی در حال گذاشته ایم . پس همین که پرتوی از ان به قسمت های مختلف میرسد میتونیم اشاره کنیم شمع را چراغی در حال قرار دادیم
ستاره هایی کشف شده اند که فاصله ی انها از زمین تقریبی 400 الی 700 هزار سال نوری است . نورشون از این فاصله ی دور مانند چراغی به زمین رسیده و حتی میشه تقویتشون کرد و بعنوا دوربین استارلایت استفاده کرد !
فاصله برای ما غیر قابل باور هست اما چون نور این ستاره ها به زمین رسیده و در فضای بی کران پخش شده نمی تونیم بگیم مانند چراغی عمل می کنند !
اما در محدوده ی بسیار وسیع !
تعریف شما از چراغ بودن چیه ؟ باید تمام فضا رو روشن کنه یا صرفا پرتوی از نورش رسید هم میتونیم بگیم مانند چراغی هست ؟
پس اگر در محدوده ی وسیعی در نظر بگیریم چون یه پرتو خورشید به میلیاردها سال نوری سیر میکنه ایا نمیشه گفت چراغی در این فضای بی کران است ؟
حال که همه اسمانها مادی هستند و از ایاات قرآن این طور بدست میاد که طبقه طبقه هستند یعنی مانند پوسته های پیاز هستند.
اما هما نطور که شما هم اطلاع دارید در علم اختر شناسی که امروزه با تلسکوپ های قدرتمند توانسته اند میلیون ها کهکشان رو رصد کنند و از انها عکس بگیرند و حتی شکل اسفنجی کیهان رو هم شبیه سازی کنند چنین بدست میاد که کل کیهان ما یکپارچه است. یعنی کل کیهان با بخاطر یکپارچه بودنش یک آسمان است که به ان اسمان دنیا میگیم.و طبق فرموده قرآن ستارگان که کهکشان ها رو تشکیل میدن داخل همین کیهان(اسمان دنیا) قرار دارن.اما بجز این اسمان دیگه هیچ فضای غیر یکنواختی وجود نداره.که آسمانهای دوم و سوم تا هفتم هم معنی پیدا کنن .چون فضا اصولا نمیتونه غیر یکنواخت باشه.پس اگه قبول کنیم اسمانها طبقه طبقه هستن و اسمانهای بعدی فاقد ستاره هستن و فضا هم غیر یکنواخت نیست نمیتونیم وجود اسمانهای دوم تا هفتم رو توجیه کینم.
سلام
بنا بر نظر علامه طباطبایی هر آنچه از کهکشان ها و صفات آنها(اسفنجی بودن و یکنواختی ) کشف و اثبات شده است همه مال آسمان دنیا یا همان آسمان اول است . اما نمی توان ثابت کرد که جز این آسمان دیگر فضای یکنواختی وجود نداشته باشد بلکه علم ناقص بشر تا کجا توانسته است پیش برود ؟؟
فاقد ستاره یا واجد ستاره بودن نمی تواند وجود یا عدم آسمان دیگری را توجیه کند آسمان فاقد ستاره هم قابل فرض است.
بله روز در این ایه میتونه معادل میلیون ها و میلیارد ها سال باشه.همچنان که امروزه محاسبات اخیرا نشان داده سن کیهان 13.82 میلیارد ساله. اما اگه خلقت اسمانهای به این عظمت رو دو روز بدونیم خلقت زمین به این ریزی رو هم دو روز بدونیم با عقل جور در نمیاد.
اول این که خلقت اشیا در برابر قدرت خدا بالسویه اند و کوچک و بزرگ ندارد.
ثانیا اکثر مفسران روزهای خلقت آسمان و زمین را به مراحل خلقت تفسیر کرده اند یعنی آسمان در دو مرحله و زمین هم در دو مرحله خلق شده است.
ثالثا آیاتی که می گوید زمین در دو روز و آسمان در دو روز اینگونه اند:
قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ (9)
وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ (10)
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11)
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12)
بگو: آيا شما به كسى كه زمين را در دو روز آفريد، كفر مىورزيد، و براى او همتايانى قرار مىدهيد؟! [ساحت مقدسش از اين پيرايهها پاك است] آن [توانمندى كه زمين را آفريد] پروردگار جهانيان است. (9)
و در روى زمين كوههاى استوارى پديد آورد، و در آن منافع فراوانى آفريد و رزق [روزى خوارانش] را در آن به مدت چهار دوره [بهار، تابستان، پاييز و زمستان] تقدير كرد [آن هم] يكسان و بهاندازه براى خواهندگان. (10)
آن گاه آهنگ آفرينش آسمان كرد، در حالى كه بهصورت دود بود، پس به آن و به زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانبردار آمديم. (11)
پس آنها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانيد و محكم و استوار ساخت، و در هر آسمانى كار آن را وحى كرد، و آسمان دنيا را با چراغهايى آرايش داديم و [از استراق سمع شيطانها] حفظ كرديم، اين است اندازهگيرى تواناى شكست ناپذير و دانا. (12)
همان گونه که می بینید خدا خلقت زمین را در دو روز بیان می فرمایند و قضای آسمان را در در 2 روز عنوان می فرمایند این قضا با خلق متفاوت است قضا یعنی به سر انجام رساندن یعنی تمام کردم مراحل قبل . همانگونه که در آیات قبل هم فرمود آسمان را در حالی که دخان بود در دو روز به سر انجام رسانیدیم . این دخان بودن آسمان خود مرحله ای از مراحل خلقت آسمان بوده است . در آیات دیگر قرآن نیز این خلق آسمان و زمین را شش روز و یا هفت روز بیان فرموده است.
استاد عزیز اون متنی که گفتین ادبیات رو مراعات کنم فوروارد بود نوشته خودم نبود ببخشید الان دیدم شرمنده اصلاح می کنم
استفاده از ادبیات علمی در مباحث علمی لازمه بحث است. انشا الله مراعات می فرمایید.
با سلام
روایات از این دست معارض دارد و ناظر به تنجیم باطل است که برخی خواسته اند به واسطه نسبت دهی اجرام سماوی به هم وضعیت آینده را پیجویی کنند که این کار در دین ما ممنوع خوانده شده است و الا تامل در احوال آسمان از سفارشات دینی است و آن چه که منهی است تنجیم باطل است ( این بحث در باب تنجیم مکاسب محرمه مفصلا بحث می شود)
سلام مجدد خب نمیشد که بفرمایند از پیشگویی و این دست مسائل بر حذر باشند تا اینکه به حد معینی اکتفا کنند؟
اشاره شد که آوردن نور در کنار سراج به خاطر جنبه وابستگی آن به سراج است. ماه در آسمان نور دارد اما در کنار سراجی که منشا نور است که از آن وابستگی کشف می شود.
وجه آن در کلام فخر رازی و جواب به شبهات بیان شد که همین را هم علامه دارند که در گفتگو های متداول عرف این گونه به کار می رود که اگر سلطان در یکی از شهر های عراق باشد می گویند سلطان در عراق است و مخل فصاحت نیست چه این که آیات دیگر وجود اجرام آسمانی را در آسمان دنیا تایید می کند.
بیان قرآن ناظر به درک مخاطبان قرآن است نه فرض های علمی کهکشانی. توضیح این که خدا ناظر به افرادی که در روی زمین مخاطب قرآن هستند می گوید ماه را بازتاب دهنده نور در آسمان قرار دادیم آیا این برای اهل زمین گزاره ای صحیح و قابل اعتنا هست یا نه؟ حال اگر خواسته باشیم بیاییم و ناظر به پهنای آسمان اول بگوییم ته این کهکشان ماه دیگر نور ندارد خارج از بحث مخاطبات قرآن است و اصلا بحث قرآنی آنجا را نمی گیرد
از این گذشته این آیات مورد بحث بیان توحید افزایی نوح برای مشرکان در بیان نمونه های خلق خدا در عالم آفرینش است که ناظر به درک بشر زمینی این گذاره ها صادق هستند.
قرآن برای دوره ای خاص که نیست!اگر به این صراحت گفته شده که ماه بازتابنده است پس چرا مسلمانان به این موضوع پی نبردند؟اگر در مورد ناظر به افراد زمین هست کدام فرد زمینی در آن دوره 6 آسمان دیگر را دیده که در باره آن سخن میگوید اصلا در آینده شاید کشف شود خب اگر گفته میشد در همین آسمان اول چراغی قرار دادیم حرفتون میتونه درست باشه ولی میدان وسیع تری همچون هفت آسمان را در نظر گرفته ،نمیشود که یک جای جمله مربوط به دید زمینیان باشد جای دیگر جمله از دیدگاه دیگر!مثلا میگوییم دونده ای 7 مسیر که هر کدام 100 متر است را می دود دیگه انتظار اینو ما داریم که حداقلش یدونه از اون 100 متر رو طی کنه ولی بعد میبینیم 50 متر از همون مسیر اولی رو هم نتونسته بعد ی آقایی پیدا شه بگه 7مسیر را می رود درست است؟خصیصه دویدن در هفت مسیر دقیقا مشابه خصیصه روشنایی بخشیدن در 7 آسمان است!ی چیزی که با کل ثابت میشه رو اقای رازی اومده با ی چیزی که با جزء ثابت میشه یکی کرده
تفسیر نمونه ذیل این بحث فرق بین نور و ضیاء و در لغت و اصطلاح را به صورت تفصیلی بحث کرده است و در نتیجه می گوید نور اعم از نور ذاتی و عرضی است و این نور دارای درجاتی است (در هر قسمت ذاتی و عرضی اش ) اما ضیاء نور بالذات را می گویند.
بنا بر این نمی گوییم درجه ضیاء(سراج) بالا تر از نور است بلکه می گوییم اطلاقات آن اینگونه است و هر گاه نور در کنار ضیاء بیاید و یا در کنار سراج بیاید متعین در معنای عرضی خود می شود اما اگر به صورت مطلق بیاید اصل در ذاتی بودنش است. جال این که چرا خدا از نور برای توصیف خودش استفاده کرده است ذیل آیه الله نور السماوات و الارض مفسرین گفته اند برای این که این واژه نزد عرف و مخاطبین شناخته شده و بدور از نیاز به توضیح است.
و این مطالب را اضافه کنید به ذات تشکیک بودن نور مطلب روشن تر خواهد شد.
در آیه 5 سوره الزمر نوشته شده است که : خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهَارِ وَیُکَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ ﴿۵﴾: آسمانها و زمین را به حق آفرید شب را به روز درمىپیچد و روز را به شب درمىپیچد و آفتاب و ماه را تسخیر کرد هر کدام تا مدتى معین روانند آگاه باش که او همان شکستناپذیر آمرزنده است
در این آیه دقیقا به این موضوع اشاره شده است که ماه و خورشید و زمین تا مدتی در حرکت خواهند بود و این مساله از دیدگاه نجومی تایید شده است.
بلکه روایات و دیدگاه عرب [غیر پیامبر] آن زمان از این آیه این مفهوم را برداشت میکند که خورشید به دور زمین می چرخد همانند همان نظریه بطلیموس! زمین را مسطح یافتن از قرآن به متن نزدیک تر است!همان که زمین را برای شما فرشی قرار داد
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿۸۸﴾ کوهها را مىبینى [و] مىپندارى که آنها بىحرکتند و حال آنکه آنها ابرآسا در حرکتند [این] صنع خدایى است که هر چیزى را در کمال استوارى پدید آورده است در حقیقت او به آنچه انجام مىدهید آگاه است (۸۸)
وَيَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ ﴿۸۷﴾
و روزى كه در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است به هراس افتد مگر آن كس كه خدا بخواهد و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند (۸۷)
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿۸۸﴾
و كوهها را مى بينى [و] مى پندارى كه آنها بىحركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند [اين] صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است در حقيقت او به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (۸۸)
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ﴿۸۹﴾
هر كس نيكى به ميان آورد پاداشى بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند (۸۹)
در مورد قیامت هستش!
در سوره ملک آیه 15 نوشته شده است :
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ ﴿۱۵﴾اوست کسى که زمین را براى شما رام گردانید، پس در گوشه و کنار آن رهسپار شوید و از روزى او بخورید، و رستاخیز به امر [و در پیشگاه] اوست
کلمه رام کردن برای حیوانات و اسب به کار می رود که برای حمل و نقل و حرکت کردن مورد استفاده قرار می گیرد.
خیلی متشکرم از پاسخگویی
سلامیه شمعی رو در وسط حالی روشن کردیم و به نسبت انرژی که داره فضای اطرافش رو روشن میکنه .
دور ترین فاصله از شمع که میتونه کنج دیواری باشه (بر فرض 10 متر ) پرتوی از شمع میرسه و نمی تونیم بگیم هیچ پرتوی دریافت نمی کنه !نکات :
1 . بر حسب اینکه انرژی شمع کمتر هست اما نورش به تمام اتاق تا حدی میرسد و میتونیم اشاره کنیم شمع را چراغی در حال قرار داده ام .
2. قرار نیست شمع کاملا حال رو مثل روز روشن کنه و اشاره کنیم چراغی در حال گذاشته ایم . پس همین که پرتوی از ان به قسمت های مختلف میرسد میتونیم اشاره کنیم شمع را چراغی در حال قرار دادیم
ستاره هایی کشف شده اند که فاصله ی انها از زمین تقریبی 400 الی 700 هزار سال نوری است . نورشون از این فاصله ی دور مانند چراغی به زمین رسیده و حتی میشه تقویتشون کرد و بعنوا دوربین استارلایت استفاده کرد !
فاصله برای ما غیر قابل باور هست اما چون نور این ستاره ها به زمین رسیده و در فضای بی کران پخش شده نمی تونیم بگیم مانند چراغی عمل می کنند !
اما در محدوده ی بسیار وسیع !تعریف شما از چراغ بودن چیه ؟ باید تمام فضا رو روشن کنه یا صرفا پرتوی از نورش رسید هم میتونیم بگیم مانند چراغی هست ؟
پس اگر در محدوده ی وسیعی در نظر بگیریم چون یه پرتو خورشید به میلیاردها سال نوری سیر میکنه ایا نمیشه گفت چراغی در این فضای بی کران است ؟
سلام و درود
کرم شب تابی را در اتاق در نظر بگیرید؛ کسی میگویید آن را مایه روشنی بخش قرار دادیم؟
منهای این موضوع مثالی که زدم را دوباره میگویم 7 اتاق تو در تو در نظر بگیرید که دیوار آن از جنس شیشه است ؛شمعی داخل ؛داخلی ترین اتاق می گماریم!بعد میگوییم روشنایی بخش هفت اتاق است!ایا شما انتظار ندارید که در کمترین حالت ممکنه اتاق اول را روشن کند؟یا اینکه نور ان حداقل نصف اتاق اول را روشن کند؟وقتی نور آن به تمام اتاق داخلی نمیرسد چگونه است که از روشنایی بخشیدن برای اسمان های دیگر سخن به عمل آوریم
این فرض شما در صورتی قبول است که بگوید در زمین برایتان مایه روشنی بخش است!در این صورت انتظاری نیست که کل اسمان را همانند روز روشن کند!
شما وقتی آن شمع را در اتاق گذاشتید کسی انتظار ندارد همه اتاق را روشن کند ولی هنگامی که میگویید مثلا در حیاطتان نیز مایه روشنی است دیگر "باید"اتاق شما را روشن کند
تصور من همان چیزی است که اگر در کتابی غیر از قرآن به چراغ برخوردید و پنداری که از اون در ذهنتون ایجاد میشه
پس اگر در محدوده ی وسیعی در نظر بگیریم چون یه پرتو خورشید به میلیاردها سال نوری سیر میکنه ایا نمیشه گفت چراغی در این فضای بی کران است ؟
تو خلا هم همینطوره فارق از اینکه خواص الکترومغناطیس داره و قابلیت تبدیل که در اون صورت روشن کننده نیست و تحت گرانش نور منحرف میشه و هزار عوامل دیگر که نور ماه خارج محدوده خاصی نشه
سلام و درود
کرم شب تابی را در اتاق در نظر بگیرید؛ کسی میگویید آن را مایه روشنی بخش قرار دادیم؟
منهای این موضوع مثالی که زدم را دوباره میگویم 7 اتاق تو در تو در نظر بگیرید که دیوار آن از جنس شیشه است ؛شمعی داخل ؛داخلی ترین اتاق می گماریم!بعد میگوییم روشنایی بخش هفت اتاق است!ایا شما انتظار ندارید که در کمترین حالت ممکنه اتاق اول را روشن کند؟یا اینکه نور ان حداقل نصف اتاق اول را روشن کند؟وقتی نور آن به تمام اتاق داخلی نمیرسد چگونه است که از روشنایی بخشیدن برای اسمان های دیگر سخن به عمل آوریم
این فرض شما در صورتی قبول است که بگوید در زمین برایتان مایه روشنی بخش است!در این صورت انتظاری نیست که کل اسمان را همانند روز روشن کند!
شما وقتی آن شمع را در اتاق گذاشتید کسی انتظار ندارد همه اتاق را روشن کند ولی هنگامی که میگویید مثلا در حیاطتان نیز مایه روشنی است دیگر "باید"اتاق شما را روشن کند
تصور من همان چیزی است که اگر در کتابی غیر از قرآن به چراغ برخوردید و پنداری که از اون در ذهنتون ایجاد میشه
به چندتا نکته اشاره کنم :
7 اتاق تو در تو که جنس دیوارشان از شیشه هست ! => تصویر ذهنی که شما از 7 اسمان ذکر شده در قران دارید و میتونه صرفا یه تصویر ذهنی باشه
اینکه 7 اسمان به کجا اطلاق شده و چه محدوده ای رو در میگیره اختلاف نظر وجود داره
و همچنین در مورد معنی سما که دقیقا منظور چی بوده
و چیزی که در ذهن ما میاد و بعنوان مثال استفاده کنیم تا زمانی که محدوده و معنی واقعی هفت اسمان مشخص نشه نتیجه نمیده
انطباق با تصویر ذهنی شما :
شمعی داخل هال یک ساختمان 7 طبقه، طبقه یکم ، روی میز رو روشن کرده است => بیان جزئی ( هدف ما)
در ساختمان هفت طبقه شمع را چراغی قرار داده ایم=> بیان کلی
بیانی دیگر :
من از شمعی در هالی تاریک در گوشه اش برای مطالعه استفاده میکنم و اظهار میکنم از شمع بعنوان چراغ استفاده میکنم
چون هدف منو که مطالعه در یه گوشه هست براورده میکنه اظهار میکنم در هالی ( به این بزرگی) شمعی بعنوان چراغی قرار داده ام و هیچ مساله ی مبهمی هم ب نظرم وجود ندارد
هدف ما این بود که در طبقه یکم روی میز روشن بشه و در حالت کلی میگیم شمع رو چراغی در ساختمان هفت طبق قرار داده ایم ( صرف نظر از اینکه که نورش به طبقه های دیگر برسه یا نرسه و مقصود ما که
روشن کردن روی میز در طبقع یکم بود براورده شده )
به چندتا نکته اشاره کنم :7 اتاق تو در تو که جنس دیوارشان از شیشه هست ! => تصویر ذهنی که شما از 7 اسمان ذکر شده در قران دارید و میتونه صرفا یه تصویر ذهنی باشه
اینکه 7 اسمان به کجا اطلاق شده و چه محدوده ای رو در میگیره اختلاف نظر وجود داره
و همچنین در مورد معنی سما که دقیقا منظور چی بودهو چیزی که در ذهن ما میاد و بعنوان مثال استفاده کنیم تا زمانی که محدوده و معنی واقعی هفت اسمان مشخص نشه نتیجه نمیده
انطباق با تصویر ذهنی شما :
شمعی داخل هال یک ساختمان 7 طبقه، طبقه یکم ، روی میز رو روشن کرده است => بیان جزئی ( هدف ما)
در ساختمان هفت طبقه شمع را چراغی قرار داده ایم=> بیان کلیبیانی دیگر :
من از شمعی در هالی تاریک در گوشه اش برای مطالعه استفاده میکنم و اظهار میکنم از شمع بعنوان چراغ استفاده میکنم
چون هدف منو که مطالعه در یه گوشه هست براورده میکنه اظهار میکنم در هالی ( به این بزرگی) شمعی بعنوان چراغی قرار داده ام و هیچ مساله ی مبهمی هم ب نظرم وجود نداردهدف ما این بود که در طبقه یکم روی میز روشن بشه و در حالت کلی میگیم شمع رو چراغی در ساختمان هفت طبق قرار داده ایم ( صرف نظر از اینکه که نورش به طبقه های دیگر برسه یا نرسه و مقصود ما که
روشن کردن روی میز در طبقع یکم بود براورده شده )
ممنون
ماه را در ميان آنها روشنايى بخش(زمین) گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)
خب این دیدگاه شما درسته؛ ولی باید به ترجمه ی زمین اضافه کنیم تا معطوف مشخص بشه دیدگاهی که شما و استاد عزیز فرمودین
اونی که من تصور کردم روشنایی بخش از منظر بیرون از هفت آسمان بود
اعه اها خب حل شد فکر کنم
اما نور در کنار ضوء چجوری معنی بازتاب پیدا میکنه؟در ادبیات عرب اطلاعی دارین؟
سلام مجدد خب نمیشد که بفرمایند از پیشگویی و این دست مسائل بر حذر باشند تا اینکه به حد معینی اکتفا کنند؟
با سلام
برای فهم صحیح احادیث و دریافت مراد اصلی آنها باید چند کار را در کنار هم هم انجام داد : 1- دیدن کل حدیث(نه قسمتی از حدیث) و حواشی و مورد صدور آن روایت 2- قرار دادن حدیث مورد نظر در کنار احادیث دیگر و تشکیل مجموعه حدیثی برای دست یابی به مقصود .
حدیث مورد نظر ما که امام علی (ع) تنجیم را ممنوع اعلام فرمودند کجاست و قبل و بعد آن آیا مطلبی نیامده ؟ و این حدیث در چه شرایطی صادر شده است؟
خطبه 77 نهج البلاغه موقعی که امام علی (ع) در حال حرکت به سمت نهروان برای جنگ با خوارج بودند صادر شد که به شرح ذیل است:
يكى از يارانش به او گفت: اى امير مؤمنان، اگر در اين ساعت حركت كنى با اطلاعى كه از اوضاع كواكب دارم مى ترسم به پيروزى نرسى! حضرت فرمود:
آيا تصور مى كنى به ساعتى راهنمايى مى كنى كه هر كس در آن ساعت حركت كند زيان و ضرر از او دور مى شود؟ و بر حذر مى دارى از ساعتى كه هر كه در آن حركت نمايد زيان و ضرر وى را احاطه مىكند؟ آن كه تو را در اين گفتار تصديق كند قرآن را تكذيب كرده، و به گمان خود از طلب يارى خدا در به دست آوردن مطلوب و دفع مكروه بى نياز شده. بنا بر گفته تو سزاوار است، كسى كه به گفته تو عمل كند تو را ستايش نمايد نه خدا را، زيرا به خيال تو آن كه او را به ساعتى راهنمايى كرده كه در آن منفعت برده و از زيان در امان مانده تويى.
سپس رو به مردم كرد و فرمود: اى مردم، از آموختن علم نجوم بپرهيزيد مگر به عنوان ابزارى براى جهت يابى در خشكى يا دريا، زيرا نتيجه آموختن نجوم كهانت و پيشگويى است، و منجم چون كاهن، و كاهن همانند ساحر، و ساحر همچون كافر است، و كافر در جهنّم است، به نام خدا حركت كنيد.
همانگونه که مشخص است حضرت این کلام را در مقابل فردی فرمودند که ادعای پیشگویی و تعیین ساعت خیر و شر در امور بشر را داشت و سیاق بیان حضرت نهی از این رفتار است نه دستیابی به علم کیهان شناسی برای منافع دیگر.
ر حرمت تنجیم شیخ انصاری می گوید: التنجیم حرام و هو الاخبار عن احکام النجوم با اعتبار حرکات فلکیه و الاتصالات الکوکبیه. ایشان بعد از نقل روایت دال بر حرمت می گوید: تنجیم مطلقاً حرام نیست بلکه حرمت در صورتی است که بر اساس احکام نجوم با اعتقاد به تأثیر آنها حکم قطعی داده شود (مکاسب شیخ انصاری 25- 26 ) از مجموعه روایات درباره علت حرمت نجوم و ستاره شناسی می توان اعتقاد به تأثیر حرکات فلکیه در سرنوشت انسان و اختلال در زندگی روزمره مردم در اثر اعتقاد به اخبار منجمان دانست.
اضافه بر آن امام علی(ع) در جای دیگر علم نجوم را در کنار علوم مفید دیگر بیان فرموده و دانش ها را بر چهار نوع می دانند ، فقه برای ادیان و طب برای بدن و نحو برای زبان و صحیح سخن گفتن و نجوم و ستاره شناسی برای پیدا کردن زمان و اوقات.
و مقید کردن فرا گیری نجوم به پیدا کردن اوقات حصر در این مورد نیست بلکه از باب نمونه غالبی معمول در جامعه آن روزی بوده است و الا هر فایده مشروع و معقولی که بتوان از نجوم برد مورد تایید شریعت اسلام خواهد بود.
سلام
فاقد ستاره یا واجد ستاره بودن نمی تواند وجود یا عدم آسمان دیگری را توجیه کند آسمان فاقد ستاره هم قابل فرض است.
فرض بگیریم طبق نظر شما آسمان می تواند فاقد اجرام اسمانی هم باشد.یعنی آسمان در اصل فضای خالی هست که به مانند فضای داخل دریا می تواند حاوی ماهیها و سایر جانوران دریایی باشد یا نباشد.این سوال پیش میاد که هدف خدا از خلقت این آسمانهای خالی از اجرام چه بوده.همچنان که این سوال برای من مطرح است که هدف خدا از خلقت این همه ستاره داخل اسمان دنیا چه بوده.
پس آنها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانيد و محكم و استوار ساخت، و در هر آسمانى كار آن را وحى كرد، و آسمان دنيا را با چراغهايى آرايش داديم و [از استراق سمع شيطانها] حفظ كرديم، اين است اندازهگيرى تواناى شكست ناپذير و دانا. (12)
ظاهرا در این آیه یکی از اهداف خلق چراغهای اسمانی جلوگیری از استراق سمع شیطان ها بوده.سوالی که پیش میاد اینه که مگر فرشتگان در آسمانهای مادی ساکن هستن؟ درحالیکه می دانیم که فرشتگان مجرد هستن و در عوالم غیر مادی ساکن هستن.اما در پست های قبلی شما فرمودید که همه هفت آسمان بنا برا تفسیر علامه طباطبایی مادی هستن.پس چگونه شیاطین میخواستند در اسمانهای مادی استراق سمع کنند؟
خب اگر اینطور باشد افرادی که این آیه را خواندند باید پی میبردند که نور ماه بازتابی است و کشف این نکته بدین صورت که فرمودین آسان است!چرا اینطور نبود؟
وجود معانی فوق علم معمول بشری در قرآن کریم یک امر اثبات شده ای است اما مهم التفات افراد به این ظرایف معنایی است. گاها یک مورد معنایی در یک آیه وجود دارد ولی چون افراد تفطن به آن معنا در حقیقت ندارند آن را بیان نمی کنند از این دست موارد در قرآن زیاد داریم مثلا یککی از آیاتی که بر کروی بودن قرآن دلالت دارد «رب المشرقین و رب المغربین» است حال این آیه سالها در دست مفسرین بوده است ولی کسی به این نکته که زمین دارای مشرق ها و مغرب ها است متذکر نشده است. بحث ما نیز از این قبیل است.
ببینید من میگویم چراغی در یکی از خانه های عراق گذاشتم بعد بگم عراق را با چراغم روشن کردم حرف درستیه؟؟پذیرفتنیه؟
آیه هم نمی گوید که آسمان ها را با ماه روشن کردم می فرماید: «فیهن» . می گوید در آسمان ها ماه را نور قرار داد «وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجا»
پس قیاس شما مع الفارق است.
گر در مورد ناظر به افراد زمین هست کدام فرد زمینی در آن دوره 6 آسمان دیگر را دیده که در باره آن سخن میگوید
بحث دیدن نیست بحث معتقد بودن است در آن زمان معتقد بودند که آسمان ها هفت تاست و هیئت های افلاکی قدیم را باور داشتند.
این تعریفی که ارائه کردین نور اگر کنار ضیا بیاد این معنی را می دهد و اگر جدا از آن بیاید این معنی در گرامر عربی چنین چیزی موجود است؟؟ترجیحا قبل از قران و اگر بعدش هم بود توسط غیر مسلمان این مطلب گفته شده است؟
الفروق فی اللغه ص 307.
دقیقا کجای آیه؟
کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى
خب ی جا میگه کوه همچون میخ زمین رو نگه داشته ی جا میگه که در حرکته!میخ متحرک من ندیدم !ا
اتفاقا از همین استدراک شماست که حرکت زمین از آیه اثبات می شود کوه میخ زمین است و استوار بر زمین ایستاده است و از طرفی در حرکت است آن هم حرکتی ابرآسا . خب این دو قسمت را کنار هم بگذاریم حرکت زمین نتیجه گرفته می شود. مثالی می زنم : می گوییم جسم آ روی این توپ بزرگ میخ کوب شده است و هیچ حرکتی ندارد و در جای دیگر می گوییم این جسم آ به سرعت در حال حرکت است چه نتیجه ای حاصل می شود؟؟
این آیه در مورد قیامته !
دلیل؟؟
اتفاقا ادامه آیه دلیل محکمی است که این آیه درباره خلقت دنیوی زمین است نه آخرت: صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ خدا درباره اتقان صنع و صفت آفرینش سخن می گوید.
وردن میخ هم اشتباه هستش کوه تا هسته زمین که فرو نرفته!
!!!!
مگر هر میخی تا هسته شی باید فرو برود تا به آن میخ آن شی بگویند؟؟؟؟؟
از این گذشته پوسته مثل عقربه قطب نما میمونه که حرکتش ربطی به حرکت مداری نداره!
تا به حال هیچ دانشمندی همچین نظریه نداده بود!! خوبه ثبتش کنید.
وَيَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ ﴿۸۷﴾
و روزى كه در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است به هراس افتد مگر آن كس كه خدا بخواهد و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند (۸۷)وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿۸۸﴾
و كوهها را مى بينى [و] مى پندارى كه آنها بىحركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند [اين] صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است در حقيقت او به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (۸۸)مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ﴿۸۹﴾
هر كس نيكى به ميان آورد پاداشى بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند (۸۹)در مورد قیامت هستش!
چجوری از کنار هم قرار دادن این آیات این مطلب را استحسان کرده اید . واقعا این آیات ربطی به هم ندارند!!!
خود آیه مربوطه به صراحت می فرماید که درباره اتقان صنع سخن می گوید .
کره زمین گوشه و کنار نداره!اگر زمین تخت را در نظر بگیریم بله گوشه و کنار هم دارد رام کردن هم ارتباطی با چرخش در مداری معین ندارد
این ترجمه ای که آورده شد و شما به اشتباه بر آن خرده گرفتید ترجمه مفاهمه عرفی از آیه است و الا آیه می فرماید «مناکب» و منکب یعنی استخوان های پشت پستی بلندی های شانه که از آن بار گرفته می شود را منکب می گویند و همین که خدا آن را جمع آورده نیز می تواند نشانه کروی بودن زمین باشد .(پس شایسته است قبل از ایراد گرفتن کمی تحقیق کنیم) علامه طباطبایی وجه این استعارات را درباره زمین این گونه بیان می فرمایند:
اگر نقاط مختلف زمين را منكبها خوانده، استعاره است. راغب «1» مىگويد استعاره آوردن منكب براى زمين، مثل استعاره آوردن" ظهر- پشت" براى زمين در آيه 45 سوره فاطر است:" ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ- هيچ جنبندهاى بر پشت زمين زنده و باقى نمىگذاشت". و اگر زمين را- چون اسبى- رام خواند، و قطعات آن را" پشت"، (گرده) و منكب (شانه) ناميد، به اين اعتبار بود كه زمين براى انواع تصرفات
انسان رام است، نه چموشى دارد، و نه از تصرفات بشر امتناع مىورزد. مفسرين ديگر در توجيه ذلول بودن و منكب داشتن زمين توجيهات مختلفى دارند كه تمام آنها به همين توجيه ما برمىگردد (ترجمه تفسير الميزان، ج19، ص: 599)
اما این که این آیه چگونه بر حرکت زمین دلالت دارد:
آیه شریفه می فرماید: " هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولا " ذلول یعنی رام شده. ذلول در مورد حیوان سرکشی به کار می رود که اقتضای حرکت های تند و سریع دارد ولی او را در عین حرکت به گونه رام کرده اند که به صاحب خود آسیب نمی رساند استفاده ذلول برای زمین هم از همین دست معنا است. استفاده ذلول در جایی است که حرکتی برای شی متصور باشد .
فرض بگیریم طبق نظر شما آسمان می تواند فاقد اجرام اسمانی هم باشد.یعنی آسمان در اصل فضای خالی هست که به مانند فضای داخل دریا می تواند حاوی ماهیها و سایر جانوران دریایی باشد یا نباشد.این سوال پیش میاد که هدف خدا از خلقت این آسمانهای خالی از اجرام چه بوده.همچنان که این سوال برای من مطرح است که هدف خدا از خلقت این همه ستاره داخل اسمان دنیا چه بوده.
با سلام
خلقت عالم آفرینش اسراری دارد که برای ما روشن نیست چه بسیار مطالبی که برای گذشتگان ما نیز روشن نبود و الآن روشن شده است. این که آسمان ها بر هم ترتب داشته باشند و یکی از این آسمان ها با ستارگان آراسته شده باشد نمی تواند دلیل شود که بقیه آنها عبث آفریده شده اند.
ظاهرا در این آیه یکی از اهداف خلق چراغهای اسمانی جلوگیری از استراق سمع شیطان ها بوده.سوالی که پیش میاد اینه که مگر فرشتگان در آسمانهای مادی ساکن هستن؟ درحالیکه می دانیم که فرشتگان مجرد هستن و در عوالم غیر مادی ساکن هستن.اما در پست های قبلی شما فرمودید که همه هفت آسمان بنا برا تفسیر علامه طباطبایی مادی هستن.پس چگونه شیاطین میخواستند در اسمانهای مادی استراق سمع کنند؟
حضور فرشتگان در این آسمان های مادی نیاز به اثبات دارد و شیطان هم که جن است و حضور او در این آسمان ها اشکالی ندارد.
البته برخی از محدثین از همین رهگذر ملائکه را مادی می دانستند.
ممنون
ماه را در ميان آنها روشنايى بخش(زمین) گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)
خب این دیدگاه شما درسته؛ ولی باید به ترجمه ی زمین اضافه کنیم تا معطوف مشخص بشه دیدگاهی که شما و استاد عزیز فرمودین
اونی که من تصور کردم روشنایی بخش از منظر بیرون از هفت آسمان بود
اعه اها خب حل شد فکر کنم
اما نور در کنار ضوء چجوری معنی بازتاب پیدا میکنه؟در ادبیات عرب اطلاعی دارین؟
ذکر کنم که چون محدوده ی دقیق 7 اسمان معلوم نیست اینا هم یه تحلیل از مطلب هست
اگر هفت اسمان را محدوده وسیعی در نظر بگیریم کیهانی که برای ما قابل دیدن و شناسایی هست بخشی از ان باشه
به نظر من هیچ مشکلی پیش نمیاد
هدف این بوده ماه برای زمین روشنایی بخش باشه و بصورت کلی هم زیر مجموعه ای از 7 اسمان هست بنابراین خداوند فرموده :
ماه را در میان انها روشنایی بخش گردانید .
صرفا ذکر نکرده برای زمین روشنایی بخش قرار دادیم زیرا به هر حال نوری که از خورشید منعکس میکنه تا حدی به سیارات دیگه هم میرسه و کاملا محدود به زمین نیست
________
تحلیل بعدی اینکه 7 اسمان در محدوده ی زمین ممکن هست باشه و ماه هم روشنایی بخش میشه
آسمان(سما) = در معنی فضاهایی در محدوده زمین
____________________________
کلمه ضو و نور
بسیاری از مفسران میگن که ضیا مربوط به نور ذاتی هست و بر فرض نور اتش مربوط به ذاتش هست و ضیا استفاده میشه ولی نور چیزی هست با واسطه و برای همین در مورد ماه نور ذکر شده
نکته ی دیگر ایه :
میدونیم که چراغ وسیله ای هست که ذاتا نور داره و از خورشید بعنوان چراغ نام برده و از ماه بعنوان نور ( یعنی خود ماه منبع نور نیست)
حضور فرشتگان در این آسمان های مادی نیاز به اثبات دارد و شیطان هم که جن است و حضور او در این آسمان ها اشکالی ندارد.
البته برخی از محدثین از همین رهگذر ملائکه را مادی می دانستند.
به هر حال اینکه فرشتگان غیر مادی هستند بیشتر مورد تایید علما بوده.اگر فرض کنیم فرشتگان مادی هستند پس باید جایگاه آنها از آسمان دوم به بعدش شروع شود.چون اگر جایگاه انها در اسمان اول بود می بایستی سرنخی از انها بدست میومد.با توجه به اینکه کیهان شناسان کهکشانهایی رو رصد میکنند که هزران سال نوری با ما فاصله داشته اند و مروبط به گذشته کیهان بوده اند و شاید الان نابود شده باشند.
این ترجمه ای که آورده شد و شما به اشتباه بر آن خرده گرفتید ترجمه مفاهمه عرفی از آیه است و الا آیه می فرماید «مناکب» و منکب یعنی استخوان های پشت پستی بلندی های شانه که از آن بار گرفته می شود را منکب می گویند و همین که خدا آن را جمع آورده نیز می تواند نشانه کروی بودن زمین باشد .(پس شایسته است قبل از ایراد گرفتن کمی تحقیق کنیم) علامه طباطبایی وجه این استعارات را درباره زمین این گونه بیان می فرمایند:
اگر نقاط مختلف زمين را منكبها خوانده، استعاره است. راغب «1» مىگويد استعاره آوردن منكب براى زمين، مثل استعاره آوردن" ظهر- پشت" براى زمين در آيه 45 سوره فاطر است:" ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ- هيچ جنبندهاى بر پشت زمين زنده و باقى نمىگذاشت". و اگر زمين را- چون اسبى- رام خواند، و قطعات آن را" پشت"، (گرده) و منكب (شانه) ناميد، به اين اعتبار بود كه زمين براى انواع تصرفاتانسان رام است، نه چموشى دارد، و نه از تصرفات بشر امتناع مىورزد. مفسرين ديگر در توجيه ذلول بودن و منكب داشتن زمين توجيهات مختلفى دارند كه تمام آنها به همين توجيه ما برمىگردد (ترجمه تفسير الميزان، ج19، ص: 599)
اما این که این آیه چگونه بر حرکت زمین دلالت دارد:
آیه شریفه می فرماید: " هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولا " ذلول یعنی رام شده. ذلول در مورد حیوان سرکشی به کار می رود که اقتضای حرکت های تند و سریع دارد ولی او را در عین حرکت به گونه رام کرده اند که به صاحب خود آسیب نمی رساند استفاده ذلول برای زمین هم از همین دست معنا است. استفاده ذلول در جایی است که حرکتی برای شی متصور باشد .
ممنون استاد عزیز سوالات حل شد
دو تا سوال دیگه
ذلول در مورد حیوان سرکشی به کار می رود که اقتضای حرکت های تند و سریع دارد ولی او را در عین حرکت به گونه رام کرده اند که به صاحب خود آسیب نمی رسان
1-ذلول همیشه با حرکت همراه هستش؟
2-کنار هم قرار گرفتن نور کنار سراج که معنی بازتاب رو میدهد به جز تفاسیر در کجا آمده؟
ممنون
ذکر کنم که چون محدوده ی دقیق 7 اسمان معلوم نیست اینا هم یه تحلیل از مطلب هستاگر هفت اسمان را محدوده وسیعی در نظر بگیریم کیهانی که برای ما قابل دیدن و شناسایی هست بخشی از ان باشه
به نظر من هیچ مشکلی پیش نمیادهدف این بوده ماه برای زمین روشنایی بخش باشه و بصورت کلی هم زیر مجموعه ای از 7 اسمان هست بنابراین خداوند فرموده :
ماه را در میان انها روشنایی بخش گردانید .
صرفا ذکر نکرده برای زمین روشنایی بخش قرار دادیم زیرا به هر حال نوری که از خورشید منعکس میکنه تا حدی به سیارات دیگه هم میرسه و کاملا محدود به زمین نیست
________تحلیل بعدی اینکه 7 اسمان در محدوده ی زمین ممکن هست باشه و ماه هم روشنایی بخش میشه
آسمان(سما) = در معنی فضاهایی در محدوده زمین
احتمال اینکه ماه زمین بتونه سیاره قبل و بعد زمین رو روشن کنه خیلی کمه چون تحت تاثیر نیروی گریز از مرکز و جاذبه زمین هستش سرعت چرخش زمین در مدار با بقیه متفاوته در نتیجه فاصله زیادی به وجود میاد ،برخی سیارات دیگه هم قمردارند ولی برای ما قابل مشاهده نیست هرچند که کوچک تر از ماه باشند اما تو ایه حالا مقصود روشنی بخشیدن برای اهل زمین باشه دیگه مشکلی به وجود نمیاد
این اصطلاح نور و چراغ کنار هم بیاد رو میخوام بدونم تو عربی مرسومه؟آخه میشه گفت خورشید روچراغ گفته چون روشن کننده قوی تری نسبت به ماه هست
به هر حال اینکه فرشتگان غیر مادی هستند بیشتر مورد تایید علما بوده.اگر فرض کنیم فرشتگان مادی هستند پس باید جایگاه آنها از آسمان دوم به بعدش شروع شود.چون اگر جایگاه انها در اسمان اول بود می بایستی سرنخی از انها بدست میومد.با توجه به اینکه کیهان شناسان کهکشانهایی رو رصد میکنند که هزران سال نوری با ما فاصله داشته اند و مروبط به گذشته کیهان بوده اند و شاید الان نابود شده باشند.
تو معراج پیامبر ی موضوعی هست شایدکمک کنه
فوروارد از سایت حوزه:
آن گاه مرحله دوم سفر خود را که حرکت به سوی آسمان های هفت گانه بود، آغاز کرد. پیامبر همه آسمان ها را یکی پس از دیگری پیمود و ساختار جهان بالا و ستارگان را دید. ولی در هر آسمان به صحنه های تازه ای برمی خورد و با ارواح پیامبران و فرشتگان سخن می گفت. او در بعضی آسمان ها با دوزخ و دوزخیان و در بعضی آسمان های دیگر با بهشت و بهشتیان برخورد کرد و از مراکز رحمت و عذاب پروردگار بازدید به عمل آورد. ایشان، درجه های بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده کرد.
سرانجام به «سدرة المنتهی» در آسمان هفتم و «جنةالمأوی» (بهشت برین) رسید و در آنجا، آثار شکوه پروردگار هستی را دید. وی چنان اوج گرفت و به جایی رسید که جز خدا، هیچ موجودی به آنجا راه نداشت. حتی جبرئیل از حرکت باز ایستاد و گفت: «به یقین، اگر به اندازه سرانگشتی بالاتر آیم، خواهم سوخت».
اگه تو بعضی آسمونا برزخ و بهشت باشه مامور و فرشته عذاب و خوشی هم باید باشه لابد
احتمال اینکه ماه زمین بتونه سیاره قبل و بعد زمین رو روشن کنه خیلی کمه چون تحت تاثیر نیروی گریز از مرکز و جاذبه زمین هستش سرعت چرخش زمین در مدار با بقیه متفاوته در نتیجه فاصله زیادی به وجود میاد ،برخی سیارات دیگه هم قمردارند ولی برای ما قابل مشاهده نیست هرچند که کوچک تر از ماه باشند اما تو ایه حالا مقصود روشنی بخشیدن برای اهل زمین باشه دیگه مشکلی به وجود نمیاد
این اصطلاح نور و چراغ کنار هم بیاد رو میخوام بدونم تو عربی مرسومه؟آخه میشه گفت خورشید روچراغ گفته چون روشن کننده قوی تری نسبت به ماه هست
منظورم من حالا روشن کردن نیست و رسیدن پرتو در حد بسیار کم بود . یا اینکه در اتفاقات نادر نجومی مریخ و زمین در کمترین فاصله به هم قرار میگیرند و حتی خود مریخ هم از زمین دیده میشه و نور خورشید رو معکس میکنه و مانند یه ستاره دیده میشه .
نگرش من به موضوع بصورت کلی هست نه روشنایی محض .
در مورد مطلب دوم
من زیاد از عربی اطلاعی ندارم . در مورد مرسوم بودنش باید بیشتر با زبان عربی و محاوره اش اشنایی داشت ولی فکر نکنم مرسوم باشه
چون در مورد روشن کردن اتش ( در گذشته و 1430 پیش اتش بعنوان چراغ استفاده میشده ) گفته میشه :
أَضاءَتِ النارُ ==> چون اتش ذاتا نورانی هست از ضوء استفاده میشه
تَبارَکَ الَّذي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنيراً
جاودان و پربرکت است آن ( خدایی ) که در آسمان منزلگاه هایی برای ستارگان قرار داد و در میان آن ، چراغ روشن و ماه تابانی آفرید!
هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
اوست کسی که خورشید را روشنایی بخشید و ماه را تابان کرد ، و برای آن منزلهایی معین کرد تا شماره سالها و حساب را بدانید. خدا اینها را جز به حقّ نیافریده است. نشانه ها [ ی خود ] را برای گروهی که می دانند به روشنی بیان می کند.
منظورم من حالا روشن کردن نیست و رسیدن پرتو در حد بسیار کم بود . یا اینکه در اتفاقات نادر نجومی مریخ و زمین در کمترین فاصله به هم قرار میگیرند و حتی خود مریخ هم از زمین دیده میشه و نور خورشید رو معکس میکنه و مانند یه ستاره دیده میشه .
نگرش من به موضوع بصورت کلی هست نه روشنایی محض .
خب دیگه خودتون میگید نادر اگه مریخ و زمین هم در تزدیک ترین فاصله باشند بستگی به جای ماه هم داره که بازم نادر تر میشه
اون احتمال کم رو هم در نظر بگیریم مثل نور صاعقه میمونه و در اغلب اوقات روشنی بخش نیست
من زیاد از عربی اطلاعی ندارم . در مورد مرسوم بودنش باید بیشتر با زبان عربی و محاوره اش اشنایی داشت ولی فکر نکنم مرسوم باشهچون در مورد روشن کردن اتش ( در گذشته و 1430 پیش اتش بعنوان چراغ استفاده میشده ) گفته میشه :
أَضاءَتِ النارُ ==> چون اتش ذاتا نورانی هست از ضوء استفاده میشه
تَبارَکَ الَّذي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنيراً
جاودان و پربرکت است آن ( خدایی ) که در آسمان منزلگاه هایی برای ستارگان قرار داد و در میان آن ، چراغ روشن و ماه تابانی آفرید!
هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
اوست کسی که خورشید را روشنایی بخشید و ماه را تابان کرد ، و برای آن منزلهایی معین کرد تا شماره سالها و حساب را بدانید. خدا اینها را جز به حقّ نیافریده است. نشانه ها [ ی خود ] را برای گروهی که می دانند به روشنی بیان می کند.
اخه میخواستم بدونم این تبصره همیشه بوده یا اینکه بعد از کشف بازتاب نور توسط ماه ایجاد شده
چجوری از کنار هم قرار دادن این آیات این مطلب را استحسان کرده اید . واقعا این آیات ربطی به هم ندارند!!!
خود آیه مربوطه به صراحت می فرماید که درباره اتقان صنع سخن می گوید .
دلیل؟؟
اتفاقا ادامه آیه دلیل محکمی است که این آیه درباره خلقت دنیوی زمین است نه آخرت: صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ خدا درباره اتقان صنع و صفت آفرینش سخن می گوید.
آخه این موضوعو تفسیر المیزان نوشته
تفسیر المیزان - خلاصه (وتری الجبال تحسبها جامده وهی تمرمر السحاب صنع الله الذی آتقن کل شی ء انه خبیر بما تفعلون ): (و کوهها را می بینی و می پنداری که بی حرکت وجامدند در حالیکه مانند ابر در حرکتند، صنع خدای یکتاست که همه چیز را به کمال آورده همانا او از آنچه انجام می دهید آگاهی دارد) چون این آیه در سیاق آیات راجع به قیامت واقع شده ، معنای آن این است که : ای رسول ما، اگر در روز قیامت کوهها را ببینی آنها را بی حرکت تصور می کنی در حالیکه چون ابر به حرکت درمی آیند و این آفرینش خدایی است که هر چیز را محکم و متقن خلق نموده و او نسبت به اعمال بندگان آگاه و خبیر است و آنان را جزای مناسب می دهد(22). بعضی دیگر حرکت کوهها را به حرکت جوهری تفسیر کرده اند، یعنی اینکه کوههاهم مانند تمامی موجودات با جوهره ذاتشان به سوی غایت وجودی خود در حرکتند که این همان معنای حشر و رجوع به سوی خدای سبحان است و بعضی دیگر حرکت کوههارا به حرکت انتقالی زمین تفسیر نموده اند که هر دوی این تفاسیر، موجه و مقبول است ،منتها در این صورت این آیه ربطی به قیامت نخواهد داشت و از سیاق دور خواهد بود.
تا به حال هیچ دانشمندی همچین نظریه نداده بود!! خوبه ثبتش کنید.
زمین شناسان در دهه 1960، به این نتیجه رسیدندکه لایه صلب خارجی زمین(پوسته و لایه صلب خارجی گوشته) قطعه یکپارچه ای نیست و به12 قطعه بزرگ شکسته شده که به آنها ورقه گفته می شود. خب زیر این ورقه هم ماده سیال مذاب هستش که میتونه روش حرکت کنه و این ربطی به حرکت مداری نداره چون کوه ها بهم میتونن نزدیک شن یا دور شن
حرکت پوسته رو میتونه فرموده باشه اگه آیه رو در مورد قیامت ندونیم
در مورد مغرب ها و مشرق ها حرفتون درسته میتونه ثابت کننده باشه و نزدیک به ذهن هم هست واسه اطمینان بیشتر روایتی وجود داره؟اخه میتونیم خورشید رو دارای انحراف در طی هر طلوع و غروب نظر بگیریم و زمین رو مسطح که ولی زیاد درست نیست
اخه میخواستم بدونم این تبصره همیشه بوده یا اینکه بعد از کشف بازتاب نور توسط ماه ایجاد شده
زبان عربی میشه گفت کامل ترین و جامع ترین زبانی هست که هر کلمه در جای مخصوص به خودش بکار میره .
قران هم نکات بسیار ریز عربی را داراست .
پس اینکه برای خورشید ضوء و برای ماه از نور استفاده شده ==> فرقی بین نور و ضوء در عربی ان زمان هم بوده که خداوند بکار برده
چون غیر این بود قابل فهم نبود چون قران با زبان عربی قابل فهم نازل شده .
1438 سال قبل => فکر نکنم کسی میدونسته که ماه بازتاب کننده نور خورشیده . چون دانشمندهایی که بعدها اومدن و گفتن زمین به دور خورشید میگرده و . . هنوز اثری ازشون نبوده .
پس نمی تونه یه تبصره باشه بعد از کشف علت نور ماه که ضوء اینه و نور این !
این قاعده در زبان عربی بوده نه اینکه بعدا تبصره شده باشه !
___
1-ذلول همیشه با حرکت همراه هستش؟
2-کنار هم قرار گرفتن نور کنار سراج که معنی بازتاب رو میدهد به جز تفاسیر در کجا آمده؟
ممنون
با سلام
ظرافت معنایی آیه در استفاده از همین کلمه است. به این معنا که وقتی اسبی سرکش رام شود سواری گرفتن از آن ممکن خواهد بود چرا که اقتضای وجود اسب حرکت است و اسب بدون حرکت معنایی ندارد حتی اگر رام شده باشد حرکت را دارد اما آرام و حساب شده. پس در ذلول حرکت نهفته است.
اما سوال دوم:
کشف ترکیب های معنایی بر عهده مفسر و مترجم آن ترکیب هاست پس از این روست که ترکیب های معنایی و ظرافت های معنایی قرآن توسط مفسرین بیان می شود.
البته آدرسی که الفروق فی اللغه در مورد فرق ضیاء و نور خدمتتان ارائه شده بود.
آخه این موضوعو تفسیر المیزان نوشته
تفسیر المیزان - خلاصه (وتری الجبال تحسبها جامده وهی تمرمر السحاب صنع الله الذی آتقن کل شی ء انه خبیر بما تفعلون ): (و کوهها را می بینی و می پنداری که بی حرکت وجامدند در حالیکه مانند ابر در حرکتند، صنع خدای یکتاست که همه چیز را به کمال آورده همانا او از آنچه انجام می دهید آگاهی دارد) چون این آیه در سیاق آیات راجع به قیامت واقع شده ، معنای آن این است که : ای رسول ما، اگر در روز قیامت کوهها را ببینی آنها را بی حرکت تصور می کنی در حالیکه چون ابر به حرکت درمی آیند و این آفرینش خدایی است که هر چیز را محکم و متقن خلق نموده و او نسبت به اعمال بندگان آگاه و خبیر است و آنان را جزای مناسب می دهد(22). بعضی دیگر حرکت کوهها را به حرکت جوهری تفسیر کرده اند، یعنی اینکه کوههاهم مانند تمامی موجودات با جوهره ذاتشان به سوی غایت وجودی خود در حرکتند که این همان معنای حشر و رجوع به سوی خدای سبحان است و بعضی دیگر حرکت کوههارا به حرکت انتقالی زمین تفسیر نموده اند که هر دوی این تفاسیر، موجه و مقبول است ،منتها در این صورت این آیه ربطی به قیامت نخواهد داشت و از سیاق دور خواهد بود.
بله این فرمایشات علامه طباطبایی است و بنا بر آیات قبل و بعد از آن سیاق در قیامت است علامه طباطبایی در تفسیر به سیاق توجه ویژه ای دارند البته به نظر می رسد(همانگونه که نظرات دیگر نیز ذیل همین آیه هست) آیه به تنهایی درباره صنع الله و اتقان صنع دنیوی است که جدای از سیاق می توان آن را به مورد بحث نیز تسری داد.
حرکت پوسته رو میتونه فرموده باشه اگه آیه رو در مورد قیامت ندونیم
خدایی که در آیات به حرکت پوسته زمین روی هسته اش می تواند اشاره کند چرا به حرکت زمین در مدار اشاره نکند؟! این حرکت مداری موضوع مهمتر و حیاتی تری است که قرآن به آن اشاره کند.
واسه اطمینان بیشتر روایتی وجود داره؟
بنده روایتی ندیدم
سوال:
آیه قرآن ماه را نور آسمان ها معرفی می کند لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا .
در حالی که امروزه همه می دانیم که ماه مثل آینه ای می ماند که خود نوری از خود ندارد و فقط نور خورشید را بازتاب می دهد و از طرفی این ماه هم اگر نور داشته باشد نور آسمان اول است نه آسمان های هفتگانه؟
از طرفی در آیات دیگر خدا خود را نور سماوات و ارض معرفی کرده است در حالی که باز تاب دهنده چیزی نیست.
جواب:
ابتدا به عنوان مقدمه درباره "آسمان های هفتگانه" و تفسیر های مختلف آن بحثی را ارائه می کنیم:
در اينكه مقصود از آسمانهاى هفتگانه چيست؟ مفسران و دانشمندان اسلامى بيانات گوناگونى دارند و تفسيرهاى مختلفى كردهاند:
1- بعضى آسمانهاى هفتگانه را، همان" سيارات سبع" مىدانند (عطارد زهره، مريخ، مشترى، زحل، و ماه و خورشيد) كه به عقيده دانشمندان فلكى قديم جزء سيارات بودند.
2- بعضى ديگر معتقدند كه منظور طبقات متراكم هواى اطراف زمين است و قشرهاى مختلفى كه روى هم قرار گرفته است.
3- بعضى ديگر مىگويند: عدد هفت در اينجا به معنى عدد تعدادى (عدد مخصوص) نيست، بلكه عدد تكثيرى است كه به معنى تعداد زياد و فراوان مىباشد، و اين در كلام عرب و حتى قرآن نظائر قابل ملاحظهاى دارد مثلا در آيه 27 سوره لقمان مىخوانيم: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ:" اگر درختان زمين قلم گردند، و دريا مركب، و هفت دريا بر آن افزوده شود، كلمات خدا را نمىتوان با آن نوشت".(1)
به خوبى روشن است كه منظور از لفظ" سبعه" در اين آيه عدد مخصوص هفت نيست بلكه اگر هزاران هزار دريا نيز مركب گردد، نمىتوان علم بى پايان خداوند را با آن نگاشت.
بنا بر اين سماوات سبع اشاره به آسمانهاى متعدد و كرات فراوان عالم بالا است بى آنكه عدد خاصى از آن منظور باشد.
4- آنچه صحيحتر به نظر مىرسد، اين است كه مقصود از" سماوات سبع" همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مىدهد كه عدد" سبع" در اينجا به معنى تكثير نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است.
منتها از آيات قرآن چنين استفاده مىشود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مىبينيم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مىدهند.
شاهد اين سخن اينكه: قرآن مىگويد: وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ:
" ما آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت داديم" (2).
در جاى ديگر مىخوانيم: إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ:" ما آسمان پائين را با كواكب و ستارگان زينت بخشيديم" (3).
از اين آيات بخوبى استفاده مىشود كه همه آنچه را ما مىبينيم و جهان ستارگان را تشكيل مىدهد همه جزء آسمان اول است، و در ما وراى آن شش آسمان ديگر وجود دارد كه ما در حال حاضر اطلاع دقيقى از جزئيات آن نداريم.
و اما اينكه گفتيم شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر بهر نسبت كه پيش مىرود از عجائب آفرينش تازههايى را بدست مىآورد، مثلا علم هيئت هم اكنون بجايى رسيده است كه بعد از آن، تلسكوپها قدرت ديد را از دست مىدهند، آنچه رصدخانه هاى بزرگ كشف كرده اند، فاصلهاى به اندازه هزار ميليون (يك ميليارد) سال نورى مىباشد، و خود معترفند كه تازه اين آغاز جهان است نه پايان آن، پس چه مانع دارد كه در آينده با پيشرفت علم هيئت آسمانها و كهكشانها و عوالم ديگرى كشف گردد. (4)
اما درباره آیه وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:
" وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ" در اين آيه شريفه كلمه" سماء" را مقيد به دنيا كرد و فرمود: آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم تا دلالت كند بر اينكه آن آسمانى كه قرارگاه ستارگان است، نزديكترين آسمان به كره زمين است، چون به حكم آيه" خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً" (5) آسمانها طبقه طبقه و بعضى فوق بعض ديگر قرار دارند.
و از ظاهر اينكه فرموده: آن را با چراغهايى زينت داديم، و اينكه در آيه" إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ" (6) صريحا فرموده كه آن چراغها عبارتند از ستارگان، برمى آيد كه ستارگان، همه در آسمان دنيا و پايين تر از آن قرار دارند، و براى زمين مانند قنديل هايى هستند كه آويزان شده باشند.
بعضى (7)از مفسرين گفته اند: كواكب در همه آسمانها هست، ولى از آنجايى كه براى مردم روى زمين چنين به نظر مىرسد كه در آسمان دنيا مىدرخشند، از اين جهت آنها را زينت آسمان دنيا خواند. و اين حرف صحيح نيست، براى اينكه اگر ستارگان در همه آسمانهاپراكنده بودند، با در نظر گرفتن اينكه آسمانها صاف و شفافند، بايد ستارگان براى تمامى آسمانها زينت باشند، نه تنها آسمان دنيا.
و اما اينكه آيه" أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً" (8) ماه و خورشيد را نور و چراغ هفت آسمان خوانده، دليل نمى شود بر اينكه ماه و خورشيد در هفت آسمان نور و چراغند، بلكه از آنجا كه روى سخن با ما بوده كه شب و روز از نور اين دو كره استفاده مىكنيم، آن دو را نور و چراغ ناميده. و در جاى ديگر نيز فرموده:" وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً" (9)(10)
علامه طباطبایی درباره چراغ بودن خورشید و نور بودن ماه در جای دیگر توضیحی می فرمایند:
معناى" سراج بودن خورشيد" اين است كه عالم ما را روشن مىكند، و اگر اين چراغ خداى تعالى نبود ظلمت عالم ما را فرا مىگرفت. و معناى" نور بودن ماه" اين است كه ماه به وسيله نورى كه از خورشيد مىگيرد زمين ما را روشن مىكند، پس ماه خودش روشنگر نيست تا سراج ناميده شود.
و اما اينكه فرمود:" قمر را در آسمانها نور قرار داد" و آسمانها را ظرف قمر خواند- به طورى كه گفته اند منظور اين است كه بفرمايد قمر در ناحيه آسمانها قرار دارد، نه اينكه همه آسمانها را نور مىدهد، مثل اينكه خود ما مىگوييم در اين خانهها يك چاه آب هست، با اينكه چاه آب در يكى از آنها است، و بدين جهت مى گوييم" در اين خانه ها" كه وقتى در يكى از آنها باشد مثل اين است كه در همه باشد، و باز نظير اينكه مىگوييم: من به ميان مردم بنى تميم رفتم، با اينكه به خانه بعضى از آنان رفته ام.(11)
اکثر مفسران به این بحث پرداخته اند و در این میان فخر رازی به سه سوال در باره این آیه پاسخ می گوید که دو سوال آن مربوط به بحث ماست که بیان می کنیم:
السؤال الثاني: كيف قال: وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً و القمر ليس فيها بأسرها بل في السماء الدنيا؟
و الجواب: هذا كما يقال السلطان في العراق ليس المراد أن ذاته حاصلة في جميع أحياز العراق بل إن ذاته في حيز من جملة أحياز العراق فكذا هاهنا.
السؤال الثالث: السراج ضوءه عرضي و ضوء القمر عرضي متبدل فتشبيه القمر بالسراج أولى من تشبيه الشمس به الجواب:
سوال اول : وقتی که خدا می گوید ما آسمان های هفتگانه را آفریدیم در آیه بعد می گوید و ماه را در آن آسمانها نور قرار دادیم در حالی که ماه فقط در آسمان دنیا تابش دارد؟
جواب: این از باب این مثال است که می گویند سلطان در عراق است ولی مراد این نیست که سلطان در همه مکان های عراق حضور دارد بلکه در مکانی از عراق مکان گرفته است و بحث آیه هم از همین باب است و همین که در یک آسمان هم باشد کافی است که بگوییم در آسمان ها است.
سوال دوم: نور چراغ عرضی است و نور ماه نیز عرضی است(نور خود را از خورشید می گیرد) پس بهتر بود که ماه را به چراغ تشبیه کند نه خورشید را(که نورش از خودش است)
جواب: شب عبارت است از سایه خورشید و خورشید آنگاه که سبب زوال سایه زمین باشد از این نظر شبیه به چراغ است از طرفی چراغ تابش دارد (ضوء ) و تابش از نور اقوی است از همین باب است که خدا قوی تر را (ضوء) برای خورشید مثال زد و ضعیف تر را برای ماه. از همین باب است که خدا در آیه ای دیگر می فرماید: هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً (12) (13)
در این مضمون بسیاری از مفسرین مطالبی دارند به عنوان نمونه تفسیر بیان السعاده می گوید:مثال زدن شمس به سراج در مقابل قمر برای اشعار به این مطلب است که خورشید نورش از خودش است و ماه از خورشید است و اشاره به این مطلب که به نور خورشید است که ظلمت شب زائل می گردد(14)
خلاصه این که: خورشید به عنوان منبع تولید نور سراج نامیده شده و ماه به عنوان تابش دهنده نور خورشید نور نامیده شده است.
اما این که خدا خود را نور سماوات و ارض خوانده است و ماه را هم نور خوانده است:
نور یک امر تشکیکی است و دارای درجات مختلفی می باشد و به ضعیف ترین درجه آن تا قوی ترین درجه آن نور اطلاق می شود نور شمع نور است و نور خورشید هم نور است و خدا از آنجایی که همه عالم از او روشن است و باعث وجود یافتن آسمان و زمین شده است خود را نور نامیده است. پس نور بودن برای آسمان نیز تشکیکی است و در عین حال که الله نور السماوات و الارض است قمر هم می تواند نور در آسمان ها باشد البته در درجات بسیار نازل تر.
از این گذشته خدا برخی از امور را در عین حالی که به خود نسبت می دهد به وسائط عالم هم نسبت می دهد:
در قرآن آمده است که: «خداوند جانها را موقع مرگشان میگیرد» «اللهُ یَتَوَفّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»؛ (15)
خداوند در این آیه شریفه، گرفتن جانها را کار خودش معرفی میکند و اگر مسند الیه «الله» را مقدم بر مسند «یتوفّی» آورده برای آن است که حصر را بفهماند؛ یعنی قبض روح فقط کار خداست نه غیر.(16)
در عین حال از آیات دیگر قرآن استفاده میشود که خداوند امور این جهان را به وسیله گروهی از فرشتگان تدبیر میکند. قرآن در اینباره میفرماید: «بگو، ملک الموت که مسئول گرفتن جان شماست، جانتان را میگیرد»(17) و «تا هنگامی که مرگ یکی از شما فرا میرسد فرشتگان ما (فرشتگان مرگ) جان او را میگیرند».(18)
بنا برین می توان برای مخلوقات در طول خدا صفات و کارایی هایی را قائل شد که خدا در جای دیگر به خود نسبت داده است و این دو منافاتی با هم نخواهند داشت.
1- لقمان 27
2- فصلت- 12
3- صافات- 6
4- تفسير نمونه، ج1، ص: 168
5- ملک:3
6- سوره صافات، آيه 6.
7-روح البيان، ج 8، ص 238.
8- نوح، 15 و 16
9- نبا 13
10- ترجمه تفسير الميزان، ج17، ص:560
11- همان ج20 ص 49.
12- یونس 5
13- مفاتيح الغيب، ج30، ص: 654
14-بیان السعاده ج4 ص 207
15- زمر 42.
16- طباطبایی، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان(ترجمه)، ج 17، ص 407.
17- سجده 11
18- انعام، 61.