غرض از ارسال پیامبران
تبهای اولیه
سلام
مگر خداوند خود نگفته اگر میخواستیم همه هدایت میشدند و یه دست بودند؟
پس دیگر ارسال پیامبران جهت یه دست کردن آدما چه معنایی دارد؟
کسی که سرشتش خوب باشه خوب میشه کسی که بد باشه بد میشه
دیگه پس این همه قیل و قال چیست؟ وقتی پشت هرچیزی خود خداست نه غیر خدا؟؟
با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»گفت: پروردگار ما کسى است که هر چیزى را آفرینشى که در خور اوست داده، سپس آنرا هدایت فرموده است( طه: 50)
هر موجودی در عالم هستی جایگاه ویژه ای دارد و همین جایگاه موجب پدید آمدن ویژگی های بخصوصی شده است، بر خلاف سایر موجودات، انسان تنها موجودى است که آزاد آفریده شده(1) و هیمن صفت (اختیار) یک ویژگی برتر برای انسان محسوب می شود و می تواند به مقامی نائل آید که حتی فرشتگان مقرب الهی نیز بدان مقام راه ندارند.
برای رسیدن به این مقام انسان باید مختار باشد، باید در انتخاب راه خود آزاد باشد به عبارت دیگر تنها راه رسیدن به کمال نهایی، وجود «صفت» اختیار و آزادی اراده و انتخاب است؛ چرا که بدون وجود اختیار، رسیدن به کمال نهایی متصور نیست. چنانکه ملائکه الله فاقد صفت اختیار اند و قادر نیستند تا اوج مقام انسانیت بالا بروند.
رسیدن به مقام عبودیت (کمال نهایی انسانیت) زمانی صورت می پذیرد که ستیز بین نفس رحمانی و نفس شیطانی باشد و انسان با اختیار کردن فرمایشات سفیران الهی و ترد وسوسه های شیطانی می تواند به این مقام نائل آید.
دنیا دار امتحان است؛ هر انسانی در ستیز بین فطرت الهی و وساوس شیطانی پیروز گردد به این مقام می رسد و اگر با سوء اختیار خویش در این نبرد و ستیز بازنده باشد نه تنها به کمال نمی رسد بلکه ممکن است از حد انسانیت تنزل پیدا کرده و از بهائم نیز پست تر باشد.
مطلب بعدی این است که بحث طینت و سرشت جزو مباحث سنگین است که فهم این نوع روایات بسیار سخت است و نمی توان به راحتی این نوع روایات را درک و فهم کرد، اگر این طور باشد که هر کس سرشتش خوب شد خوب خواهد بود و هر کس سرشتش بد بود بد می شود چنین اعتقادی جبر و مشکلات آن را در پی دارد و هیچ رواتی نگفته انسان مجبور است چه اینکه اگر انسان مجبور باشد خبقت عالم هستی لغو و بیهوده می شود و چنین کاری از حکیم مطلق سر نمی زند. پس یقینا ما در سرنوشت خود تأثیر گذار هستیم و می توانیم با مراقبه و محاسبه و ... در نبرد بین حق و باطل، حق را انتخاب کرده و به مقام عبودیت راه یابیم. دنیا همانند مدرسه ای است که خداوند وی را برای امتحان پس دادن در دنیا آفریده است و بدون گذر از دنیا ممکن نبود انسان به کمال نهایی راه یابد، همانند کودکی که پدر و مادرش او را برای پیشرفت علمی در مدرسه ثبت نام می کنند تا فرزندش بر اثر راهنمایی های آموزگاران و تلاش و کوشش خود به درجات علی نائل آید. همان طور که برای رسیدن به درجات دنیوی از قبیل دکتری، مهندسی و ... نیاز به تلاش خود فرد و راهنمایی فرد ثالث هست، برای رسیدن به درجات معنی و روحانی نیز هم خود فرد باید در مدرسه انسان سازی تلاش کند و هم راهنمایی های سفیران الهی را به گوش جان بسپارد و عامل باشد.(2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت
1. و در قرآن کریم صدها آیه بر مختار و آزاد بودن انسان تأکید دارد، و میفرماید: «و بگو حق از سوى پروردگارتان است، هر کس میخواهد ایمان بیاورد [و این حقیقت را پذیرا شود] و هر کس میخواهد کافر گردد».[6] و باز میگوید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس».[7]
2. منابع مورد استفاده: علامه محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، (ترجمه)، ج 14، ص 214 به بعد، ج 1، ص 66 به بعد، ج 17، ص 167، ج 32، ص 89 به بعد، نشر محمدى، چاپ سوم 1362ش
مطلب بعدی این است که بحث طینت و سرشت جزو مباحث سنگین است که فهم این نوع روایات بسیار سخت است و نمی توان به راحتی این نوع روایات را درک و فهم کرد، اگر این طور باشد که هر کس سرشتش خوب شد خوب خواهد بود و هر کس سرشتش بد بود بد می شود چنین اعتقادی جبر و مشکلات آن را در پی دارد و هیچ رواتی نگفته انسان مجبور است چه اینکه اگر انسان مجبور باشد خبقت عالم هستی لغو و بیهوده می شود و چنین کاری از حکیم مطلق سر نمی زند. پس یقینا ما در سرنوشت خود تأثیر گذار هستیم و می توانیم با مراقبه و محاسبه و ... در نبرد بین حق و باطل، حق را انتخاب کرده و به مقام عبودیت راه یابیم. دنیا همانند مدرسه ای است که خداوند وی را برای امتحان پس دادن در دنیا آفریده است و بدون گذر از دنیا ممکن نبود انسان به کمال نهایی راه یابد، همانند کودکی که پدر و مادرش او را برای پیشرفت علمی در مدرسه ثبت نام می کنند تا فرزندش بر اثر راهنمایی های آموزگاران و تلاش و کوشش خود به درجات علی نائل آید. همان طور که برای رسیدن به درجات دنیوی از قبیل دکتری، مهندسی و ... نیاز به تلاش خود فرد و راهنمایی فرد ثالث هست، برای رسیدن به درجات معنی و روحانی نیز هم خود فرد باید در مدرسه انسان سازی تلاش کند و هم راهنمایی های سفیران الهی را به گوش جان بسپارد و عامل باشد.(2)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت
1. و در قرآن کریم صدها آیه بر مختار و آزاد بودن انسان تأکید دارد، و میفرماید: «و بگو حق از سوى پروردگارتان است، هر کس میخواهد ایمان بیاورد [و این حقیقت را پذیرا شود] و هر کس میخواهد کافر گردد».[6] و باز میگوید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس».[7]
2. منابع مورد استفاده: علامه محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، (ترجمه)، ج 14، ص 214 به بعد، ج 1، ص 66 به بعد، ج 17، ص 167، ج 32، ص 89 به بعد، نشر محمدى، چاپ سوم 1362ش
سلام و احترام
پس چرا این ستیز بین رحمانیت و شیطانیت در مورد معصومین نبوده و خدا آنان را از اول اینطور قرار داده؟ مگر آنان انسان نیستند
پس این نقض مطلب شماست
در ثانی
در راستای اینکه تنها راه رسیدن به کمال دنیاست باید بگم تنها راه رسیدن به جهنم و عذاب ابد هم دنیاست لذا اون امکان کمال در ازای این امکان هلاکت ضرورت وجود دنیا را به این نحو که شما میگید زیر سوال میبرد
سلام علیکم
اینکه گفته می شود پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام معصوم بودند بدین معنی نیست که امکان گناه برای این بزرگواران فراهم نبود، امکان گناه داشتند و گناه نکردند. به عبارت دیگر حضرات معصومین(علیهم السلام) با توفیق الهی و اختیار خود معصوم هستند و در معصوم بودن مجبور نیستند.
عصمت در معصومین علیهم السلام ذاتی نبوده بلکه عنایت الهی است که این بزرگواران از گزند شیطان در امان بمانند تا الگو برای بشریت باشد. بنابراین معصومین هم اگر اراده می کردند می توانستند از نفس اطاعت کنند اما با توفیقات الهی نیرویی به آن بزرگواران عطا شد که شیطان قدرت اغوای این بزرگواران را ندارد.
چنانکه انسان در اثر مبارزه با نفس می تواند به مقام عصمت نائل آید و جزو مخلَصین شود که شیطان هیچ راه نفوذی در آن ها ندارد. خداوند می فرماید: «برای شیطان هیچ سلطه ای بر مؤمنان حقیقی و کسانی که بر خدا توکل کنند، نیست» (نحل : 99).
در ارتباط با مطلب دومتان عرض می شود:
بله درست می فرمایید تنها راه رسیدن به عذاب ابد هم دنیاست؛ هدف حق تعالی این نیست که کسی اهل جهنم باشد انسان ها با اختیار خود راه جهنم و شقاوت را اختیار می کنند، چنانکه هدف از ایجاد مدرسه تعلیم و تعلم است، اگر با وجود امکاناتی از قبیل کلاس، معلم و... دانش آموز بازی گوشی کند بخ اختیار خودش از آموزش باز مانده است.
دنیا مدرسه ی انسان سازی است که خداوند پیامبران و معصومین علیهم السلام را به عنوان معلّم ارسال فرمود تا انسان ها با تعلیم و تعلم در مدرسه ی دنیا به کمال لایق خویش نائل آیند. هدف چیزی جز این نیست منتهی برخی بر اثر سوء اخیتار خویش بیراهه می روند و عذاب ابدی را برای خود کسب می کنند. ( افرادی که الی الابد جهنمی هستند معدود است)
عصمت در معصومین علیهم السلام ذاتی نبوده بلکه عنایت الهی است که این بزرگواران از گزند شیطان در امان بمانند تا الگو برای بشریت باشد.
سلام
ممکن است برای فردی سوال شود که این عنایت الهی بر چه اساسی شامل حال افرادی می شود؟
سلام
اگر بخواهم با نگاهی فرادینی به این مسأله نگاه کنیم. میتوانیم بپرسیم هدایت اصلاً به چه معناست؟ اگر دستور نماز خواندن اسلام را بگذاریم کنار همۀ دیگر دستورات اسلام یا اخلاقیند یا مربوط به حکومت. این که متکبر نباش، حسود نباش، به فقرا کمک کن، به حکومت زکات بده و... اینها همان زندگی عادی انسانها هستند. دعا کردن هم یعنی این که امید داشته باش. حالا این که یک نفر مسلمان شد یعنی هدایت شد، این خیلی معنای عجیبی و مهمی ندارد. اسلام تنها یک روش زندگی است. این که اسم هر کس را که این روش را دارد هدایت شده بگذاریم و هر کس روش دیگری دارد گمراه بنامیم زیاد اهمیتی ندارد. شاید برای همین بود که گاهی و در مناطق خاصی پیامبرانی فرستاده میشدند و در مناطق یا زمانهایی که مردم زندگی مناسبی داشتند پیامبری هم نداشتند.
اگر در جامعۀ امروز مذهبیون نباشند چه کسی است که مردم را به اخلاق دعوت کند. تقریباً هیچ کسی نیست که اخلاق را ترویج کند. حتی روانشناسان هم میگویند روانشناسی ربطی به اخلاق ندارد. اگر هم کسانی باشند ممکن است به آنها بگویند که به شما مربوط نیست. بنابراین، پیامبران از این جهت لازمند و باید نوعی قداست داشته باشند تا مردم را به اخلاق دعوت کنند و این قداست مانع شود از این که مردم بگویند به شما مربوط نیست.
بحث تا به این جا مربوط بود به این که وجود پیامبران گاه مفید است و حتی در مواردی شاید لازم. اما باید برگردیم ببینیم خدا چرا پیامبر میفرستد. اول باید این تصور را که خدا موجودی شبیه یک انسان است و مثل انسان میاندیشد و اقداماتی میکند، کنار بگذاریم (کلیک کنید) چون هیچ دلیلی بر انسانوار بودن خدا نداریم. میتوانیم به این فکر کنیم که خدا در جهان دخالتی شبیه به دخالت انسان نمیکند بلکه همه چیز را به طور طبیعی طوری تنظیم کرده است که تمام این نیازها از جمله پیامبران خود به خود تأمین شوند. میشود تصور کرد که پیامبران افراد ویژهای هستند که بر حسب تصادف متولد میشوند، همان طور که بر حس تصادف یکی مثل انیشتن متولد شد و اساس فیزیک آن روز را متحول کرد. پیامبران هم افرادی با استعداد ویژه هستند که چیزایی را از عالم بالا را میبینند یا حس میکنند که ما نمیبینیم و سپس تعدادی از این افراد مستعد یافتههای خودشان را از عالم بالا، در غالب یک دین به مردم خود منتقل میکنند و خود را پیامبر یا چیز مشابه آن مینامند.
حال، این سوال پیش میآید که حالا پیامبری آمد و گفت اگر فلان کار را بکنید پس از مرگ عذاب میبینید؛ آیا این عذاب واقعی است یا نه؟ این چیزی است که هیچ راهی برای اثبات یا ردش نداریم. همین طور اثبات یا رد این موضوع که مشاهدات پیامبر از چه طریقی بوده است و آیا درست بودهاند یا خطا دارند همۀ اینها چیزهایی هستند که از اثبات یا ردشان عاجزیم. تنها میتوانیم حرفهای فرد را بشنویم و ببینیم آیا حس میکنیم باید از او پیروی کنیم یا نه. مسألۀ ایمان آوردن به پیامبر مثل مسألۀ ایمان آوردن به عاشق بودن یک نفر است. کسی که ادعا میکند عاشق است از رفتارش میشود فهمید واقعاً عاشق هست یا نه. البته هیچ اثبات دقیق علمی نداریم که عاشق بودن را تشخیص بدهیم. ادعای پیامبری هم همین طور است. کسی که ادعای پیامبری میکند از رفتارش میشود فهمید پیامبر هست یا نه.
این توضیحات کاملاً از خارج از دین بود. نگاه دینی هم که توسط کارشناس محترم ارائه شده است.
اما در مورد معصوم بودن پیامبر. اگر او را الگو بدانیم هر کاری بکند، مطابق دین است و گناه نیست و در نتیجه فرد معصوم است. اما معصومیت به این معنا نیست که به هیچ یک ار کارهای پیامبر نمیشود انتقاد کرد. بلکه او فقط معصوم است در دین خود و نه از نگاه افکار فرادینی منتقدان.
بحث تا به این جا مربوط بود به این که وجود پیامبران گاه مفید است و حتی در مواردی شاید لازم. اما باید برگردیم ببینیم خدا چرا پیامبر میفرستد. اول باید این تصور را که خدا موجودی شبیه یک انسان است و مثل انسان میاندیشد و اقداماتی میکند، کنار بگذاریم (کلیک کنید) چون هیچ دلیلی بر انسانوار بودن خدا نداریم. میتوانیم به این فکر کنیم که خدا در جهان دخالتی شبیه به دخالت انسان نمیکند بلکه همه چیز را به طور طبیعی طوری تنظیم کرده است که تمام این نیازها از جمله پیامبران خود به خود تأمین شوند. میشود تصور کرد که پیامبران افراد ویژهای هستند که بر حسب تصادف متولد میشوند، همان طور که بر حس تصادف یکی مثل انیشتن متولد شد و اساس فیزیک آن روز را متحول کرد. پیامبران هم افرادی با استعداد ویژه هستند که چیزایی را از عالم بالا را میبینند یا حس میکنند که ما نمیبینیم و سپس تعدادی از این افراد مستعد یافتههای خودشان را از عالم بالا، در غالب یک دین به مردم خود منتقل میکنند و خود را پیامبر یا چیز مشابه آن مینامند
سلام
با این حساب چرا خدا اصلا انسان و بقیه موجودات را خلق کرد؟
ادعای پیامبری هم همین طور است. کسی که ادعای پیامبری میکند از رفتارش میشود فهمید پیامبر هست یا نه.
خب پیامبر اسلام ادعای پیامبری کرده چطور میشود فهمید پیامبر هست یا نه؟
اما در مورد معصوم بودن پیامبر. اگر او را الگو بدانیم هر کاری بکند، مطابق دین است و گناه نیست و در نتیجه فرد معصوم است. اما معصومیت به این معنا نیست که به هیچ یک ار کارهای پیامبر نمیشود انتقاد کرد. بلکه او فقط معصوم است در دین خود و نه از نگاه افکار فرادینی منتقدان.
به نظر میرسد معصومیت یک حرف ساختگی باشد حتی از خودقرآن هم چنین برداشتی در مورد پیامبران نمی شود
سلام
با این حساب چرا خدا اصلا انسان و بقیه موجودات را خلق کرد؟
قبل از این که به این سئوال پاسخ دهیم باید ببینیم خدا چیست و چه ویژگیهایی دارد و چه احساساتی دارد. اما شاید ذهن ضعیف ما توانایی درک خدا را نداشته باشد.
شما فکر کنید ببینید چرا انسانها بچه دار میشوند. اگر خوب فکر کنید میبنید هیچ دلیل محکمی ندارد. تنها یک احساس است یا شاید چندین احساس که انسانها را به بچه دار شدن سوق میدهد. این که میپرسید «چرا؟» یعنی دنبال یک دلیلی منطقی میگردید. شاید چنین دلیلی نباشد. شاید فقط یک احساس باشد یا چیزی شبیه آن. شاید یک احساس خدایی باعث خلق جهان شده باشد.
خب پیامبر اسلام ادعای پیامبری کرده چطور میشود فهمید پیامبر هست یا نه؟
هیچ دلیل علمی در سطح علوم دانشگاه نداریم که ایشان با خدا (یا حتی ماورا نه لزوماً خدا) مرتبط بوده است. برای اثبات خدا میشود دلایل عقلی و... آورد اما برای اثبات پیامبری هیچ راهی نیست (جز احتمالاً معجزه که ارتباط فرد را با ماورا ثابت میکند و این ماورا ممکن است خدا نباشد بلکه موجودی باشد که خود را خدا مینامد. البته در مورد هیچ پیامبری در حال حاضر توانایی اثبات ارتباطش با ماورا را هم نداریم شاید اگر همزمان با خود پیامبر بودیم این امکان فراهم میشد). تنها راه این است شما باید آموزههایشان را ببینید و ببینید بر اساس احساس یا بررسی احتمالات آیا پیامبریش را میپذیرید یا نه. راه دیگری نیست. مثلا وقتی میبینید پیامبر اسلام خدای یهود را تأیید میکند کمی احتمال پیامبریش بالا میرود. وقتی میبینید بخشنده و مهربان است میگویید حتماً برای پیامبری مناسب بوده و انتخاب شده و همین گونه بررسیها را که میکنید کم کم به تصمیم میرسید. همان طور که خیلیها در هند به این تصمیم رسیدند که از یاران گاندی باشند یا در ایران به این تصمیم رسیدند که از یاران امام خمینی باشند. اساساً بحث تقویت ایمان هم میتواند همین باشد که به مرور شواهد بیشتری برای پیامبری پیدا میکنید و مؤمنتر میشوید.
به نظر میرسد معصومیت یک حرف ساختگی باشد حتی از خودقرآن هم چنین برداشتی در مورد پیامبران نمی شود
معصومیت، یک فرض است نه حکم. میتوانیم بگوییم هر کاری پیامبر کرد عین دین اوست. در این صورت خطاکاری دینی برایش بی معنی است. مثلاً در مورد تعداد همسران پیامبراسلام(ص) شاید از نظر عرفی بشود ایراد گرفت. اما از نظر دینی نمیشود ایرادی گرفت.
اما اگر پیامبر را از دینش جدا بدانیم و بگوییم او فقط تابع دین است نه الگوی دین یا خود دین، بله آیاتی که در قرآن برای اثبات معصومیت میآورند خیلی مبهمتر از آن است که از آنها معصومیت خارج شود. بلکه نتیجهگیری عکس آن راحتتر است. ظاهراً فرقههای اسلامی مختلف برداشتهای متفاوتی از اصل آیات و روایات دارند و بر این برداشتها متعصب شدهاند. شاید هیچ یک را نتوان گمراه نامید و شاید منظور از تفاوت اسلام و ایمان سلمان و ابوذر همین باشد که این برداشتها به معنی خروج از دین نیست.
سلام
ممکن است برای فردی سوال شود که این عنایت الهی بر چه اساسی شامل حال افرادی می شود؟
سلام علیکم
بله ممکن است این پرسش ایجاد شود اما متاسفانه خارج از موضوع بحث ماست اگر مایل بودید در این رابطه بحث شود، لطفا تاپیک مستقلی ایجاد فرمایید.
با تشکر
به نظر میرسد معصومیت یک حرف ساختگی باشد حتی از خودقرآن هم چنین برداشتی در مورد پیامبران نمی شود
قرآن کریم به نحو مطلق اطاعت از پیامبر خدا (ص) و ائمه (ع) را سفارش میکند «یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکمُ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فیِ شیَءٍ فَرُدُّوهُ إِلیَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ ذَالِکَ خَیرْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً »(نساء:59) ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
و این دلالت دارد که آنان مطلقا خلاف دستور خداوند عمل نخواهند کرد و در سوره نجم میفرماید پیامبر (ص) جز به وحی و کلام الهی سخن نمیگوید: *وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی [سوره نجم: 4-3] و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! * آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
این دلالت دارد که آنان مطلقا خلاف دستور خداوند عمل نخواهند کرد
این مورد میگوید که پیامبر(ص) قاضی منصفی است. اما معصومیت تمام عیار را نمیتوانیم از آن نتیجه بگیریم.
*وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی [سوره نجم: 4-3] و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! * آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
آیات را اگر دنبال کنیم:
وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿۳﴾ و از سر هوس سخن نمى گويد (۳) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿۴﴾ اين سخن بجز وحيى كه وحى مى شود نيست (۴) عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ﴿۵﴾ آن را [فرشته] شديدالقوى به او فرا آموخت (۵) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى ﴿۶﴾ [سروش] نيرومندى كه [مسلط] درايستاد (۶) وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ﴿۷﴾ در حالى كه او در افق اعلى بود (۷) ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿۸﴾ سپس نزديك آمد و نزديكتر شد (۸) فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿۹﴾ تا [فاصله اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد (۹) فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿۱۰﴾آنگاه به بنده اش آنچه را بايد وحى كند وحى فرمود (۱۰)
به این نتیجه هم میشود رسید که منظور جمله یا چیز خاصی احتمالا از قرآن است که به شکل خاصی هم وحی شد آن هم در یک مورد خاص. نه این که همۀ حرفهای پیامبر(ص) سراسر وحی باشد! این خیلی نتیجهگیری عامی است. اگر این طور بود آیاتی عتاب آمیز علیه پیامبر(ص) در قرآن نبود. البته یک بحثی هم اینجا(کلیک کنید) هست که من کامل نخواندهام.
در هر حال عصمت چیزی نیست که بتوان اثبات قطعی برایش آورد یا قطعاً آن را رد کرد. بلکه یک بحث اعتقادی و ایمانی است نه یک بحث اثباتی و استدلالی.
قبل از این که به این سئوال پاسخ دهیم باید ببینیم خدا چیست و چه ویژگیهایی دارد و چه احساساتی دارد. اما شاید ذهن ضعیف ما توانایی درک خدا را نداشته باشد.شما فکر کنید ببینید چرا انسانها بچه دار میشوند. اگر خوب فکر کنید میبنید هیچ دلیل محکمی ندارد. تنها یک احساس است یا شاید چندین احساس که انسانها را به بچه دار شدن سوق میدهد. این که میپرسید «چرا؟» یعنی دنبال یک دلیلی منطقی میگردید. شاید چنین دلیلی نباشد. شاید فقط یک احساس باشد یا چیزی شبیه آن. شاید یک احساس خدایی باعث خلق جهان شده باشد.
سلام
اول اینکه در مورد تشبیهی که انجام دادید جای تامل هست
و بعد اینکه انسان ها برای بچه دار شدن انگیزه و دلیل دارند . مثلا اینکه باعث تنوع و شیرینی در زندگی شان میشود. در اینده روی انها حساب باز کنند یا در گذشته به عنوان نیروی کار صاحب فرزندان بسیار میشدند و دلایل دیگر... شناخت خدا و قوانین طبیعت نیاز به بحث جداگانه دارد
هیچ دلیل علمی در سطح علوم دانشگاه نداریم که ایشان با خدا (یا حتی ماورا نه لزوماً خدا) مرتبط بوده است. برای اثبات خدا میشود دلایل عقلی و... آورد اما برای اثبات پیامبری هیچ راهی نیست (جز احتمالاً معجزه که ارتباط فرد را با ماورا ثابت میکند و این ماورا ممکن است خدا نباشد بلکه موجودی باشد که خود را خدا مینامد. البته در مورد هیچ پیامبری در حال حاضر توانایی اثبات ارتباطش با ماورا را هم نداریم شاید اگر همزمان با خود پیامبر بودیم این امکان فراهم میشد). تنها راه این است شما باید آموزههایشان را ببینید و ببینید بر اساس احساس یا بررسی احتمالات آیا پیامبریش را میپذیرید یا نه. راه دیگری نیست. مثلا وقتی میبینید پیامبر اسلام خدای یهود را تأیید میکند کمی احتمال پیامبریش بالا میرود. وقتی میبینید بخشنده و مهربان است میگویید حتماً برای پیامبری مناسب بوده و انتخاب شده و همین گونه بررسیها را که میکنید کم کم به تصمیم میرسید. همان طور که خیلیها در هند به این تصمیم رسیدند که از یاران گاندی باشند یا در ایران به این تصمیم رسیدند که از یاران امام خمینی باشند. اساساً بحث تقویت ایمان هم میتواند همین باشد که به مرور شواهد بیشتری برای پیامبری پیدا میکنید و مؤمنتر میشوید.
خودشان که حضور ندارند ولی از روی سخنانشان و بطور مشخص از روی قرآن میشود تشخیص داد...البته کار زمان بری است و نیاز به دقت و مطالعه دارد.
قرآن کریم به نحو مطلق اطاعت از پیامبر خدا (ص) و ائمه (ع) را سفارش میکند «یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکمُ
ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را!
همان طور که گفتم در قرآن دلالتی مبنی بر عصمت پیامبران بطور عام و پیامبر اسلام بطور مشخص وجود ندارد .
آیه می گوید صاحبان امری که از خودتان -منکم- انتخاب میکنید را اطاعت کنید که میتواند موارد زیادی از یک انتخاب ساده تا رییس جمهور و .. را در برگیرد
در سوره نجم میفرماید پیامبر (ص) جز به وحی و کلام الهی سخن نمیگوید: *وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی [سوره نجم: 4-3] و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! * آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
این را یادم رفت نقل بزنم...
این مطلب می تواند بیانگر عصمت در دریافت و ابلاغ وحی را نشان دهد همان طور که اهل سنت اعتقاد دارند... یعنی در یک بحث درون دینی در اینجا سخن اهل سنت با آیات سازگار ااست
در هر حال عصمت چیزی نیست که بتوان اثبات قطعی برایش آورد یا قطعاً آن را رد کرد. بلکه یک بحث اعتقادی و ایمانی است نه یک بحث اثباتی و استدلالی
برادر
عصمت از گناه و معصیت، لازمه ی نبوت است؛ دلایل عقلی و نقلی فراوانی برای عصمت انبیاء ذکر شده به یکی از دلایل اشاره می شود:
هدف اصلى از بعثت ايشان راهنمايى بشر بسوى حقايق و وظايفى است كه خداى متعال براى انسانها تعيين فرموده است و ايشان در حقيقت، نمايندگان الهى در ميان بشر هستند كه بايد ديگران را به راه راست، هدايت كنند. حال اگر چنين نمايندگانى و سفيرانى پاى بند به دستورات الهى نباشند و خودشان بر خلاف محتواى رسالتشان عمل كنند مردم، رفتار ايشان را بيانى مناقض با گفتارشان تلقى مىكنند و ديگر به گفتارشان هم اعتماد لازم را پيدا نمىكنند، و در نتيجه، هدف از بعثت ايشان بطور كامل، تحقق نخواهد يافت. پس حكمت و لطف الهى اقتضاء دارد كه پيامبران، افرادى پاك و معصوم از گناه باشند و حتى كار ناشايستهاى از روى سهو و نسيان هم از ايشان سر نزند تا مردم، گمان نكنند كه ادعاى سهو و نسيان را بهانهاى براى ارتكاب گناه، قرار داده اند.
در صورت لزوم می توانم دلایل متعدد دیگری هم بیاورم
برهان عقلی بر عصمت تمام عیار انبیاء
در اعتقاد شیعه ی جعفری ، نبی یعنی سفیر و سخنگوی خدا که بدون واسطه ی بشری پیام تشریعی خدا را از خدا یا فرشته ی وحی گرفته و به بندگان خدا می رساند و غرض از ارسال انبیاء ، تعلیم شریعت الهی، حکمت و تزکیّه ی عملی مردم است. و راه پیام رسانی و تعلیم و تزکیّه ی نبی، یا کلام و گفتار است یا عمل و کردار یا سکوت و عدم نهی.
لذا تا زمانی که نبی ، به عدم ربط گفتار یا رفتار یا سکوت خود به خداوند متعال تصریح نکرده ، تمام گفته ها ، کرده ها و عدم اعتراضهای او در حکم منبع دین خواهد بود. این عقیده شیعه و اهل سنّت است و کسی از فرق اسلامی نیست که سیره و سنّت رسول خدا را حجّت نداند.
افزون بر این اگر کسی بگوید: تنها وحی قرآنی حجّت است باز اطاعت بی چون و چرا از پیامبر و اولوالامر ثابت می شود
چون خداوند متعال فرمود:
« ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » آنچه رسول خدا به شما داده بگيريد ، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.» (الحشر:7).
و فرمود: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم » اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را. » ( النساء:59).
این تعریف شیعه از نبوّت است که اهل سنّت نیز با آن موافقند. حال اگر کسی در این تعریف با شیعیان موافق نیست ابتدا باید تکلیف خود را با این تعریف مشخص نماید. بدون رسیدن به یک تعریف مورد توافق از نبی ، بحث نمودن درباره ی عصمت نبی منطقاً نادرست و بی ارزش است. چرا که در این صورت بحث ، به ظاهر در مورد یک موضوع ، ولی در حقیقت درباره ی دو موضوع خواهد بود.
طبق تعریف شیعه از نبی ، عصمت از لوازم عقلی و منطقی نبی خواهد بود. چون اگر نبی معصوم نباشد چگونه می توان به صد در صد پیام الهی بودن سخن نبی یقین کرد! در حالی که احتمال دروغ گفتن و خطا نمودن و سهو کردن او وجود دارد؟!! و اگر نتوان به پیام الهی بودن سخن انبیاء یقیین منطقی ــ نه یقین روانشناختی ــ حاصل کرد ، چگونه می توان سخن آنها را حجّت الهی شمرد؟! پس تا نبی معصوم نباشد عقلاً اطاعت از او و پذیرش کلامش بر هیچ کسی لازم و واجب نخواهد بود. در حالی که غرض خدا از ارسال انبیاء این است که سخن او پذیرفته شده و اطاعت شود.
بنابراین، از غیر معصوم بودن نبی نقض غرض لازم می آید. اگر صرف اتّصال با عالم غیب و خبر دادن از غیب کافی برای حجّیّت کلام نبی بود ، در آن صورت سخن هر عارفی نیز حجّیّت پیدا می کند در حالی که بسیاری از عرفا سخنان متناقض با یکدیگر دارند و خودشان نیز سخن خود را برای دیگران، حجّت شرعی نمی دانند. بر این اساس ،« پیامبر غیر معصوم» مثل تعبیر « نامه یِ محرمانه یِ سرگشاده » است ؛ یعنی همانطور که محرمانه بودن ، ناسازگار با سرگشاده بودن است ، نبی و پیام رسان صد در صد صادق بودن نیز با غیر معصوم بودن در تضّاد است.
هدف اصلى از بعثت ايشان راهنمايى بشر بسوى حقايق و وظايفى است كه خداى متعال براى انسانها تعيين فرموده است
و ما علينا الا البلاغ المبين، یعنی پیامبران جز ابلاغ کاری ندارند و در ابلاغ هم باید امانت دار باشند. وگرنه مگر خود پیامبر(ص) مثلا یک فرمانده جنگی تعیین نمیکرد و میفرمود از او اطلاعت کنید. آیا این فرمانده باید معصوم باشد؟ نه.
اگر منصوبین پیامبر که اطاعت از آنها واجب بوده است، معصوم نبودند. به همان دلیل خود پیامبر هم لزومی ندارد معصوم باشد جز احتمالاً در ابلاغ که کار اصلی پیامبران است.
اساساً این که یکی بگوید من فقط ابلاغ میکنم و نگوید حرف من همان دین است، یعنی این که کارها و حرفهای من عین دین نیست و معصومیتی ندارم و فقط آنچه وحی میشود را ابلاغ میکنم.
یک پزشک هم ممکن است سیگار بکشد. آیا این به آن معنی است که نسخههای پزشکیش بی اعتبارند!؟ نه چون او در پزشکیش صادق است اما در مورد کارهای شخصی نه.
کلاً این که معصومیت هست یا نه یک بحث اعتقادی است. یک فرقهای میگوید معصوم است یک فرقه دیگر میگوید معصوم نیست. هر کدام هم دلایل مختلف ارائه میکنند و دلایل هم را زیر سوال میبرند. اما همۀ این دلایل تفسیرهای شخصی از نص یا استدلالهای ضعیف است. عصمت را نه میشود قطعاً ثابت کرد و نه قطعاً رد. کاملاً یک بحث اعتقادی است. مثل ولایت تکوینی ائمه که کاملاً یک بحث اعتقادی است. و اصلا کل ایمان به یک پیامبر یک بحث ایمانی و اعتقادی است.
تمام دلایلی که میآورید برای عصمند. برای افزایش اعتقاد خوبند. اما مخالیفن عصمت تمانشان را زیر سوال بردهاند. چون هیچ یک دلیل دندان شکن و ساکت کنندهای نیست. دلایل ایمانی و اعتقادیند نه دلایل قطعی و نفوذناپذیر.
غرض از ارسال انبیاء ، تعلیم شریعت الهی، حکمت و تزکیّه ی عملی مردم است
تعلیم شریعت درست اما مابقی با الا البلاغ المبين در تضاد است.
راه پیام رسانی و تعلیم و تزکیّه ی نبی، یا کلام و گفتار است یا عمل و کردار یا سکوت و عدم نهی.
چه دلیلی هست که راه پیامبری علاوه بر گفتار چیز دیگری است؟ اگر جز قرآن چیز دیگری از سوی خدا بود چرا پیامبر کاتبانی جدا برای آنها تعیین نکرد؟
حالا به فرض جز گفتار هم بوده است. این چرا باید عصمت بخواهد. همان طور که الآن مراجع تقلید عصمت ندارند و کل دین ما برگرفته از آنهاست. اگر خدا به این راضی است چرا به معصوم نبودن خود پیامبر ناراضی باشد؟
افزون بر این اگر کسی بگوید: تنها وحی قرآنی حجّت است باز اطاعت بی چون و چرا از پیامبر و اولوالامر ثابت می شود
چنان گه اشاره شد، پیامبر(ص) هم گاه فرماندهی میگمارد و اطاعت از او را واجب میدانست و آن فرمانده معصوم نبود. به همان دلیل لزوم واجب بودن اطاعت به معنی عصمت فرد نیست.
حال اگر کسی در این تعریف با شیعیان موافق نیست ابتدا باید تکلیف خود را با این تعریف مشخص نماید. بدون رسیدن به یک تعریف مورد توافق از نبی ، بحث نمودن درباره ی عصمت نبی منطقاً نادرست و بی ارزش است. چرا که در این صورت بحث ، به ظاهر در مورد یک موضوع ، ولی در حقیقت درباره ی دو موضوع خواهد بود.
اگه چنان که جایی اشاره کردم، بگوییم دین همان است که پیامبر میگوید و انجام میدهد. یعنی پیامبر را مرجع دین تعریف کنیم نه فقط یک فرد تابع دین (مثل ما)، آنگاه عصمت پیامبر نیازی به اثبات ندارد و خیلی بدیهی است. در واقع، با این تعریف، هر کاری که پیامبر انجام میدهد همان دین است و اساساً پیامبر نمیتواند کار غیر دینی بکند چون هر کاری بکند کار دینی است. این تعریف هم با برداشت مسلمین تضادی ندارد. در واقع، مسلین، دین را بیشتر از کارهای پیامبر گرفتهاند نه از آموزههای گفتاریش.
چون اگر نبی معصوم نباشد چگونه می توان به صد در صد پیام الهی بودن سخن نبی یقین کرد!
همین الان هم اکثر روایات جعلی است و شبهات فراوان و فرقهها زیاد و خدا ظاهرا راضی است به وضعیت موجود؛ چرا که آن را تغییری نمیدهد و اگر بگویید ناراضی است و دم بر نمیزند، نعوذ بالله، او را موجودی حقیر و ناتوان شمردهاید. حال، باید پرسید چرا نباید به اشتباهات جزئی پیامبر ناراضی باشد؟
حتی داستانهایی در سیرۀ پیامبر هست که پیامبر(ص) آیاتی را به قرآن نسبت داد و سپس آن آیات را پس گرفت و معلوم شد القائات شیطان بوده است. البته شیعه با فرض معصومیت این داستانها را جعلی میداند. اما واقعیت این است که این داستانها ذکر شدهاند حالا غلط یا درست. یا عامل داستان عبس و تولی را خود پیامبر(ص) ذکر میکنند و شاید با فرض عصمت این داستان را دروغ یا تحریف شده میدانید. و این سنخ داستانهای تاریخی هستند. حتی در یکی از سایتهای اسلامی دیدم دستور اعدام تمام مردان بنی قریظه را جعلی میدانند. یعنی این فرض عصمت آمده است شده است تدوینگر تاریخ که قطعاتی از تاریخ را نامعتبر میکند. در حالی که باید بر عکس باشد و عصمت را با تاریخ باید سنجید نه این که عصمت را فرض گرفت و با آن به تقطیع تاریخ دست زد. همین است که میگویم عصمت یک اعتقاد است. نه یک نتیجۀ منطقی.
اگر نتوان به پیام الهی بودن سخن انبیاء یقیین منطقی ــ نه یقین روانشناختی ــ حاصل کرد ، چگونه می توان سخن آنها را حجّت الهی شمرد؟!
من فکر میکنم هیچ دلیل منطقی و یقینی و علمی (در سطح علوم دانشگاهی) برای الهی بودن رسالت پیامبر(ص) در دست نداریم (حتی تمام معجزات نسبت یافته مورد تشکیک سندی یا استدلالی هستند) و اساسا نباید هم چنین دلیل محکمی یافت شود چرا که اگر چنین دلیلی وجود داشت، اصلاً ایمان آوردن این قدر ارزش نداشت یا تقویت ایمان معنی نداشت. مثلاً یکی ایمان بیاورد که خورشید هست و روشن است. این چه ارزشی دارد؟ همه به وجود و روشنایی خورشید ایمان دارند. اگر پیامبری این قدر روشن بود که ایمان آوردن به آن ارزشی نداشت و مردم برای ایمان آوردن یا نیاوردن کل آخرتشان خراب یا آباد نمیشد.
در مورد عصمت هم داستان همین است. ما به عنوان فرقهای از شیعه باید ایمان بیاوریم به عصمت با همین دلایل نه چندان مستحکم (به قول شما روانشنتختی ایمان بیاوریم). این که به دنبال اثباتهای قطعی باشیم که همه را ساکت کند این یک امر امکانناپذیر است مگر آن که این ادعا مثلاً به صراحت در قرآن ذکر شده باشد(که نشده) یا در روایاتی معتبر آمده باشد (که نداریم) یا مثلاً امام زمان بیایند و بگویند پیامبر(ص) معصوم بود.
و ما علينا الا البلاغ المبين، یعنی پیامبران جز ابلاغ کاری ندارند و در ابلاغ هم باید امانت دار باشند. وگرنه مگر خود پیامبر(ص) مثلا یک فرمانده جنگی تعیین نمیکرد و میفرمود از او اطلاعت کنید. آیا این فرمانده باید معصوم باشد؟ نه.
اگر منصوبین پیامبر که اطاعت از آنها واجب بوده است، معصوم نبودند. به همان دلیل خود پیامبر هم لزومی ندارد معصوم باشد جز احتمالاً در ابلاغ که کار اصلی پیامبران است.
سلام علیکم
یکی از رسالت های های پیامبران الهی این است که پیام الهی را ابلاغ کنند؛ اما مهم ترین رسالت پیامبران این است که انسان کامل تربیت کنند، ابلاغ پیام خداوند کاری است که حتی برخی از انسان وارسته هم می توانند انجام دهند اما تربیت انسان کامل فقط از انسان کامل ساخته است.
به عبارت دیگر پیامبران علاوه بر اینکه موظفند محتوای وحی و رسالت خود را به مردم ابلاغ کنند و راه راست را به آنان نشان دهند، وظیفه دارند که به تزکیه و تربیت مردم نیز بپردازند و افراد مستعد را تا آخرین مرحله کمال انسانی برسانند و چنین مقامی شایسته ی کسانی است که خود به عالیترین مدارج کمال انسانی رسیده باشند و دارای کاملترین ملکات نفسانی (ملکه عصمت) باشند.
با توجه به اینکه نقش رفتار مربی در تربیت دیگران بسی مهمتر از نقش گفتار اوست و کسی که از نظر رفتار، نقصها و کمبودهایی داشته باشد، گفتارش هم تأثیر مطلوبی را نمیبخشد. پس هنگامی هدف الهی از بعثت پیامبران به عنوان مربیان جامعه، به طور کامل تحقق مییابد که آنها از هرگونه لغزشی در گفتار و کردار مصون باشند.( محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 2، ص 42ـ36) به همین دلیل شرط نخست در تأثیر وعظ و ارشاد، پاک بودن واعظ از آلودگی و دور بودن او از زشتیهاست.
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللهِ اَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ».(صف:3-2) ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید!
خداوند فرمانده جنگی برای انسان ها ارسال نفرمود، بلکه انسانی کامل فرستاد تا انسان ها را در حد انسان کامل پرورش دهد. لذا لازمه ی چنین امری این است که رسولان الهی در بالاترین درجه ی انسانیت باشند (یعنی عصمت مطلق حتی از سهو و خطا هم معصوم باشند) .
از دیدگاه شیعه پیامبران الهی معصوم هستند و هیچ اختلافی در این زمینه وجود ندارد، حتی برخی از فرق اهل تسنن هم معتقد به عصمت پیامبران هستند. بله بحث از عصمت انبیاء بحث اعتقادی است، منتهی باید بدانیم اعتقاد به عصمت انبیاء واجب است