مشکل گذشته ام با همسرم دوباره برگشته

تب‌های اولیه

152 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مشکل گذشته ام با همسرم دوباره برگشته

با سلام و درود
حدود سه سال قبل در این بخش مشکلم با همسرم را مطرح کردم و لطف دوستان شامل حالم شد من را راهنمایی کردند.عنوان تایپیکم در همین بخش " آیا همسرم حق این رو داره من رو کتک بزنه؟" بود.
در آن سال همسرم مشاوره نیامدند و تنهایی مشاوره میرفتم ولی در یک دعوای دیگر ایشون برای چندمین دفعه مرا کتک زد و چون از قبل با برادرم صحبت کرده بودم و ایشون به من گفتن درصورت تکرار رفتارهمسرم او را در جریان قرار بدهم به برادرم تلفن کردم.
شوهرم از خانه رفته بود وبرادرم به من گفت به خانه یکی از دوستانمان بروم و دنبالم میاید و هرتلفنی را ازسمت همسرم جواب ندهم.
من همین کار را کردم وتا چندساعت آنقدر همسرم روی گوشی من زنگ میزد که تلفنم داغ شده بود.بعد ازدوسه ساعت دیگر تماسی از همسرم نداشتم تا اینکه متوجه شدم برادرم با او تماس گرفته و کلی به همسرم حرف زده است.اینکه تو لیاقت یکی مثل لیدا رو نداری تو باید از ... زن میگرفتی،خواهر تو سه چهارسال درخانه ما رفت وآمد میکرد من وخانواده ام به چشم عضوی از خانواده ما به او نگاه میکردیم آنوقت تو با خواهر من همچین رفتاری کردی (قبل از ازدواج من وهمسرم ،خواهرهمسرم در شهر ما دانشجو بودند و آشنایی ما از آنجا شروع شد)، لیدا را جایی میفرستم که چشم تو و امثال تو به او نیفتد وفکرکردی بی صاحاب گیر آوردی و...خلاصه کلام حسابی پشت تلفن به او حرف زده بود.
شب هم برادرم دنیالم آمد در خانه دوستمان من کلی از او خواهش کردم دیدن همسرم نره چون میترسیدم باهم درگیر شوند.
به خانه پدرم رفتیم و شب مادرم به مادرشوهرم تلفن زد و گله کرد و از قرارمعلوم شوهرم چیزی به آنها نگفته بود.تاچند روزی خبری از همسرم نبود من موبایلم را خاموش کرده بودم.بعد از چندروز خواهرهمسرم و بعد پدرش تلفن زدند یک هفته بعد شوهرم و خانوادش به خانه ما آمدند.پدرم میگفت دخترم را نمیفرستم.به همسرم گفت واسه چی پاشدی اینجا آمدی برگرد برو تا درخواست طلاق رو برایت بفرستیم و توی دادگاه هر حرفی داری بزن.
من اصلا از اتاق بیرون نیامدم شوهرم میگفت بذارید باهاش صحبت کنم موبایلش را هم خاموش کرده.پدرم گفت لیدا حرفی ندارد با تو بزند اگر حرف زدن بلد بودی اینکار را نمیکردی خانوادت را دیدم فکرکردم دارم به انسانیت دختر میدم.
یک هفته بعدهمسرم دوباره به خانه ما آمد وقول داد دیگر چنین رفتاری را تکرار نکند.
در این فاصله دوسه ساله زندگی ما خوب بود مشکل خاصی نداشتیم رفتارشوهرم بسیار بهتر شده بود دستش را روی من بلند نمیکرد محبتش زیادتر شده بود بیشتر به من اهمیت میداد حتی پیشنهاد سفر میداد و... اما تقریبا از قبل از عید به بچه دارشدن ما اصرار میکرد و من راغب نبودم فعلا بچه دارشویم هنوز هم نیستم.ار وقتی گفتم فعلا بچه نمیخواهم رفتارش با من خوب نیست و دعواهای ما زیاد شده.
موضوعی که من را نگران کرده است بازگشت رفتارسابق همسرم است.
روزجمعه بر سر یک مسئله پیش افتاده درگیری لفظی شدیدی بین ما ایجادشد و به من گفت هرچیزی لیاقت میخواد و همچین زندگی لیاقت میخواد.
منم گفتم بودن با یکی مثل من هم لیاقت میخواد.گفت کسی جلویت را نگرفته.گفتم چه بهتر.
لباسم را پوشیدم کیفم را برداشتم از درخانه بیرون برم گفت اگر رفتی دیگه حق نداری برگردی.
گفتم لازم نیست تو بگی دیگه برنمیگردم نمیخوام هم برگردم.
میخواستم از در بیرون برم جلوی راهمو گرفتم گفت تو غلط میکنی فکرکردی هرکاری خواستی میتونی بکنی.و به سمتم هجوم آورد و دوتا سیلی محکم به من زد طوریکه پرت شدم روی زمین و دستم را روی زمین کشید و میگفت غلط کردی بدون اجازه من جایی بری و مادر نزاییده کسی بخواد بدون اجازهدمن پایش رو از این خونه بیرون بگذاره.
شب تاصبح دستم دردرمیکرد و نخوابیدم هنوز هم درد میکند و اثراتش هست
فقط توی اتاق نشسته بودم با هزار جور فکروخیال.دعوایمان را برای خانوادم بازگو نکردم.الان باید چکارکنم؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام
اینکه همسرتان شما را کتک می زند، رفتار غلطی است که ایشان در اثر یادگیری غلط و تربیت اشتباه چنین رفتاری را یاد گرفته است. بدون حضور و بررسی علل از دو طرف نمی توان مشکل را به طور کامل بررسی کرد. ولی تا حدی که به ذهن می رسد می توان تا حدودی حدس زد. رفتار پرخاشگرانه ایشان به خاطر درخواستی که از شما در مورد آوردن بچه از شما داشته و شما از پیشنهاد او امتناع کرده اید و این مساله باعث شده که رفتار تندی با شما داشته باشد، معمولا رفتارهای تندی که برخی از همسران از خود نشان می دهند به خاطر عواملی که در زندگی اتفاق می افتد و همین موارد موجب شعله ور شدن آتش خشم و عصبانیت می شود.
دو راه و مسیر در زندگی شما وجود دارد و شما مخیر هستید که یکی از انها را اختیار و انتخاب کنید.
یک راه، مسیر ساختن و تحمل زندگی و تربیت همسرتان هست.
در این روش خصوصیات مثبت و منفی او را کامل بنگرید و و شخصیت او را بسنجید و ببینید با کدامین راه می توانید سازش و صلح را بیشتر کرده و زندگی را شیرین کنید، هر چند ین حرکت یک حرکت دو طرفه بوده و شما باید از برخی خواسته های خود چشم پوشی کنید و زندگی را به طور خوب بسازید، اینکه در صحبتهای خود گفتید که ایشان در این مدت رفتار خوبی داشته، معلوم است که می توان زندگی با او را تحمل و بهتر کرد، در یک زندگی سالم در برخی از مواقع باید از حرف زدن به طور صریح و قاطعانه دوری کرد تا شخص نتواند با آن بر علیه شما استفاده کرده و موجب اذیت شما شود.
برای ماندن با او می توانید:
1. با هم عهد ببنیدید که همدیگر را اذیت نکنید و نسبت به علاقه های همدیگر ارزش و احترام قائل شوید.
2. موقع عصبانیت ایشان از ادامه دعوا و مشاجره لفظی خودداری کنید و از مواردی که باعث ناراحتی می شود جلوگیری کنید.
3. برای حل مشکلات خودتان، راه حلی عاقلانه و منطقی پیدا کنید.
4. با هم عهد ببنیدید که برای حل مشکلات از زور و تحمیل استفاده نکنید.
5. از تکرار خاطرات گذشته و تلخ خودداری کنید و از ضایع کردن همدیگر بپرهیزید و با هم عهد ببندید که همدیگر را اذیت نکنید.
6. عوامل ضعف همدیگر را شناسایی کنید، در این صورت تحمل سختی ها و روحیه همدیگر بیشتر خواهد شد.
7. از انتظارات خود به طور کامل باخبر شوید، گاهی به خاطر اینکه انتظارات درک نمی شود و شخص نمی داند شخص در جستجوی چیست، موجب دعوا و مشاجره و سایر مشکلات دیگری می شود.
8. سعی کنید به فکر ساختن زندگی خودتان باشید، مشکلات در همه زندگی ها وجود دارد و عاقل ترین فرد کسی است که بتواند مدیریت خوبی از زندگی خود داشته باشد و با مشکلات مقابله کند.
9. شما اگر بخواهید می توانید زندگی را شیرین کنید.
من فکر می کنم همسرتان شما را دوست دارد و شما برای او مهم و باارزش هستید، همین که نخواسته از خانه بروید و از این کار جلوگیری کرده، و بیخال نشده، روشن است که شما را دوست دارد ، ولی نتوانسته خود را کنترل کند و این مساله شما می توانید بعدا کمک کنید تا خود را کنترل کرده و بر خود مسلط شود. همین مساله ( امتناع از بچه دار شدن و سایر عللی که خودتان اگر فکر بکنید می رسید) موجب عصبانیت او شده است، اگر زندگیتان را دوست دارید، می توانید او را عوض کرده و زندگی خودتان را بسازید. اگر از زمینه هایی که موجب ناراحتی او می شود، ترک کرده و با رفتار محترمانه و همراه با محبت پیش بروید، بهترین زندگی را خواهید داشت.
سعی کنید گره مشکلات زندگی خودتان را مستقلا و با اندکی تحمل و تامل حل کنید و مشکل را به بیرون از خانه سرایت ندهید و الا در هر زندگی که هم وارد شوید باز مشکلاتی هست .
یک راه حل دیگر اینکه تصمیم به جدایی بگیرید.
که به نظر می رسد مشکلی در حدی نیست که چنین راه حلی را انتخاب کرده و عملی کنید.

اما در این شرایط حاضر:
1. نسبت به او توجه نکرده و اهمیت ندهید و ناراحتی خودتان به طور ملائم از رفتار ایشان نشان دهید.تا ایشان متوجه اشتباه و خطای خود بشود.
2. اگر از شما معذرت خواهی کرد، و اظهار پشیمانی کرد، عذر او را بپذیرید و با او به طور منطقی جدی صحبت کنید و برای زندگی خودتان راه حلی منطقی پیدا کنید. در حقیقت اگر با هم صحبت نکرده و مشکلات را خوب حلاجی نکنید و همدیگر را خوب درک نکنید نظرهیچ روانشناسی در زندگی شما موثر واقع نخواهد شد. اصلا برای تمام شرایط و موقعیت های خودتان برنام ریزی کنید و الا بدون صلح و سازش و گذشت و تحمل روحیه همدیگر، زندگی روند خوبی را نخواهد داشت.

نشاط;822901 نوشت:
با سلام
اینکه همسرتان شما را کتک می زند، رفتار غلطی است که ایشان در اثر یادگیری غلط و تربیت اشتباه چنین رفتاری را یاد گرفته است. بدون حضور و بررسی علل از دو طرف نمی توان مشکل را به طور کامل بررسی کرد. ولی تا حدی که به ذهن می رسد می توان تا حدودی حدس زد. رفتار پرخاشگرانه ایشان به خاطر درخواستی که از شما در مورد آوردن بچه از شما داشته و شما از پیشنهاد او امتناع کرده اید و این مساله باعث شده که رفتار تندی با شما داشته باشد، معمولا رفتارهای تندی که برخی از همسران از خود نشان می دهند به خاطر عواملی که در زندگی اتفاق می افتد و همین موارد موجب شعله ور شدن آتش خشم و عصبانیت می شود.
دو راه و مسیر در زندگی شما وجود دارد و شما مخیر هستید که یکی از انها را اختیار و انتخاب کنید.
یک راه، مسیر ساختن و تحمل زندگی و تربیت همسرتان هست.
در این روش خصوصیات مثبت و منفی او را کامل بنگرید و و شخصیت او را بسنجید و ببینید با کدامین راه می توانید سازش و صلح را بیشتر کرده و زندگی را شیرین کنید، هر چند ین حرکت یک حرکت دو طرفه بوده و شما باید از برخی خواسته های خود چشم پوشی کنید و زندگی را به طور خوب بسازید، اینکه در صحبتهای خود گفتید که ایشان در این مدت رفتار خوبی داشته، معلوم است که می توان زندگی با او را تحمل و بهتر کرد، در یک زندگی سالم در برخی از مواقع باید از حرف زدن به طور صریح و قاطعانه دوری کرد تا شخص نتواند با آن بر علیه شما استفاده کرده و موجب اذیت شما شود.
برای ماندن با او می توانید:
1. با هم عهد ببنیدید که همدیگر را اذیت نکنید و نسبت به علاقه های همدیگر ارزش و احترام قائل شوید.
2. موقع عصبانیت ایشان از ادامه دعوا و مشاجره لفظی خودداری کنید و از مواردی که باعث ناراحتی می شود جلوگیری کنید.
3. برای حل مشکلات خودتان، راه حلی عاقلانه و منطقی پیدا کنید.
4. با هم عهد ببنیدید که برای حل مشکلات از زور و تحمیل استفاده نکنید.
5. از تکرار خاطرات گذشته و تلخ خودداری کنید و از ضایع کردن همدیگر بپرهیزید و با هم عهد ببندید که همدیگر را اذیت نکنید.
6. عوامل ضعف همدیگر را شناسایی کنید، در این صورت تحمل سختی ها و روحیه همدیگر بیشتر خواهد شد.
7. از انتظارات خود به طور کامل باخبر شوید، گاهی به خاطر اینکه انتظارات درک نمی شود و شخص نمی داند شخص در جستجوی چیست، موجب دعوا و مشاجره و سایر مشکلات دیگری می شود.
8. سعی کنید به فکر ساختن زندگی خودتان باشید، مشکلات در همه زندگی ها وجود دارد و عاقل ترین فرد کسی است که بتواند مدیریت خوبی از زندگی خود داشته باشد و با مشکلات مقابله کند.
9. شما اگر بخواهید می توانید زندگی را شیرین کنید.
من فکر می کنم همسرتان شما را دوست دارد و شما برای او مهم و باارزش هستید، همین که نخواسته از خانه بروید و از این کار جلوگیری کرده، و بیخال نشده، روشن است که شما را دوست دارد ، ولی نتوانسته خود را کنترل کند و این مساله شما می توانید بعدا کمک کنید تا خود را کنترل کرده و بر خود مسلط شود. همین مساله ( امتناع از بچه دار شدن و سایر عللی که خودتان اگر فکر بکنید می رسید) موجب عصبانیت او شده است، اگر زندگیتان را دوست دارید، می توانید او را عوض کرده و زندگی خودتان را بسازید. اگر از زمینه هایی که موجب ناراحتی او می شود، ترک کرده و با رفتار محترمانه و همراه با محبت پیش بروید، بهترین زندگی را خواهید داشت.
سعی کنید گره مشکلات زندگی خودتان را مستقلا و با اندکی تحمل و تامل حل کنید و مشکل را به بیرون از خانه سرایت ندهید و الا در هر زندگی که هم وارد شوید باز مشکلاتی هست .
یک راه حل دیگر اینکه تصمیم به جدایی بگیرید.
که به نظر می رسد مشکلی در حدی نیست که چنین راه حلی را انتخاب کرده و عملی کنید.

اما در این شرایط حاضر:
1. نسبت به او توجه نکرده و اهمیت ندهید و ناراحتی خودتان به طور ملائم از رفتار ایشان نشان دهید.تا ایشان متوجه اشتباه و خطای خود بشود.
2. اگر از شما معذرت خواهی کرد، و اظهار پشیمانی کرد، عذر او را بپذیرید و با او به طور منطقی جدی صحبت کنید و برای زندگی خودتان راه حلی منطقی پیدا کنید. در حقیقت اگر با هم صحبت نکرده و مشکلات را خوب حلاجی نکنید و همدیگر را خوب درک نکنید نظرهیچ روانشناسی در زندگی شما موثر واقع نخواهد شد. اصلا برای تمام شرایط و موقعیت های خودتان برنام ریزی کنید و الا بدون صلح و سازش و گذشت و تحمل روحیه همدیگر، زندگی روند خوبی را نخواهد داشت.

سلام و ممنون از راهنمایی و وقت شما که برای پاسخگویی به مشکل من قراردادید

درباره موضوعاتی که فرمودید ابتدا علت نخواستن فرزند در این شرایط اول نداشتن آمادگی روحی و ذهنی من هست و برای گذاشتن یک زندگی خوب در اختیار یک بچه ابتدا باید شرایط روحی و ذهنی مادر آماده پذیرش رو داشته باشه
دوم من خیلی مطمئن نیستم با توجه به رفتارهای همسرم بتونم بچه داربشوم حداقل در حال حاضر چون نمیخواهم فرزندم در یک محیط پرتنش دنیا بیاد و این حداقل کاری هست میتونم برای بچه انجام بدم و رفتار هفته قبل همسرم شک من رو به یقین تبدیل کرد
سوم اینکه من درحال تحصیل هستم و دو سال دیگر تا اتمام درسم باقی مانده و از اول با ایشون حرف زده بودم تا پایان تحصیلم نمیتونم بچه دار شوم و پذیرفته بودتد.

در مورد ضایع کردن یکدیگر حرف شما رو قبول دارم این خصلتی هست که من اصولا ندارم ولی وقتی همیسرم به من گفته داشتن همچین زندگی لیاقت میخواد واقعا ناراحت شدم و جوابش رو به اون شکل دادم و حرف هیچکدام از ما درست نبود.
وقتی به من گفت داشتن این زندگی لیاقت میخواد..یعنی غیرمستقیم به من گفت تو لیاقت این زندگی رو نداری و در حد این زندگی نیستی.درسته اگر این زندگی که الان دارم به اندازه مجرد بودنم نیست ولی من هم به اندازه خودم بودم و در خانواده پدریم همه چیز نرمال و خوب بوده همیشه و متاسفم از اینکه شوهرم چنین حرفی به من زد چون هرکسی در زندگی متاهلی پیشرفتش بیشتر از مجردی هست و حرف او غیرمعقول و از سر غرور بوده.اینکه به من گقته کسی جلویت را نگرفته میتونی بری.در اون لحظه من پیش خودم گفتم مگر من رو از توی کوچه و خیابون پیداکردی که برگشتی به من چنبن حرفی میزنی.درواقع شخصیت واحساسم را خورد کرد و رفتارم بازخورد حرفهای همسرم بود.

جناب نشاط قبل از این خانه ما در منطقه دیگری بود ولی بااصرارهمسرم به خانه ای در شمال شهر درنزدیکی محل کار اون نقل مکان کردیم.این باعث شده تردد همسرم به خانه زیادشود
یعنی اگر قبلا درطول روز یک بار خانه می آمدند الان دوسه مرتبه شده و این موضوع باعث شده است تاحدودی برروابط ما تاثیربگذارد.من با آمدن ایشان به خانه در طی روز مشکلی ندارم ولی من هم کارهای شخصی خودم را دارم و چندین مرتبه به همسرم گفتم وقتی درخانه هستی برای خودت سرگرمی داشته باش یا استراحت کن.این شکلی من هم معذب هستم مثلا ظهر از سرکلاس یا ورزش یا کار دیگری داشته باشم به خانه می آیم و میخواهم استراحت کنم وقتی تردد همسرم به خانه زیاد باشد انتظار دارد هروقت هست سرحال باشم و این موضوع مرا معذب میکند.هرچند به روی خودش هم نیاورد اصلا دوست ندارم حس بی محلی به
او القا پیداکند.حرفش اینست برای اینکه همدیگر را ببینیم خانه میایم.
نمیدانم از دیدن من خسته نمیشود یا وابستگی پیدا کرده است یا هرچی.ولی این وابستگی هرچه که هست من را نگران میکند نمیدانم طبیعی است یا نه.منم دوست دارم همسرم گاهی فاصله اش را بامن حفظ کند تادلتنگش بشوم تا منتظرش بمانم سر یک ساعت مشخص خود و خانه را برای استقبالش آماده کنم.
خیلی سخت هست باکسی زندگی کنیم که هرکدام دو دیدگاه متفاوت نسبت به زندگی داشته باشیم دو انسان با دو فاز فکری و رفتاری متفاوت واقعا سخته.
درباره نقاط مثبت و منفی همسرم فرمودید ابتدا نقاط مثبت ایشان خوب از نظر ظاهری و ایمان خیلی خوب هستند یعنی من این دو خصوصیت رو در ابتدا در او پسندیده بودم.چون من درست است قبل از ازدواج چادرنمیپوشیدم ولی چون باهیچ پسری ارتباط نداشتم خیلی برایم مهم بود همسرم مثل من باشد.و از نظر ظاهری تیپ و چهره واسم مهم بود و اعتراف میکنم چشمانم رو برروی خیلی ازمسائل بستم.
نقاط مثبت دیگرش خانواده محترمی دارد و من دراین سالها با وجود همه مشکلات با خانواده اش مشکلی نداشتم.از خرج کردن و هزینه کردن ابایی ندارد خیلی راحت برایم هزینه مالی میکند هرلباسی هروسیله خانه حتی در این چهارپنج سال چهارمرتبه سرویس خانه رو تغیردادم و مسافرت خارج از کشور چندمرتبه رفتیم و اتوموبیلی که دوست داشتم برایم گرفته است و ازاین نظرات درحد توانش چیزی برایم کم وکسر نگذاشته است.
رفتارش با دیگران هم خوب است و اجتماعی و مردم دار هست و یک سری خصوصیات مثبت که آقایون دارند.

خصوصیات منفی همسرم اول همین دست بزن داشتنش که همه کارهای دیگرش را ازچشم من انداخته است.دوم زود عصبانی میشود.سوم سیگار میکشد باوجود اینکه من خوشم نمیاید.اینکه اجازه نمیده من یک ساعاتی رو مختص به خودم داشته باشم کلافه ام کرده.گاهی حساسیت های بیجایی دارد که واقعا بی دلیل است و علتش را متوجه نمیشوم و اینکه در هرموردی میخواهد حرف حرف خودش باشد مردسالاری در طرز تفکر و رفتارش موج میزند. در حال حاضر این مسائل به ذهنم رسید.

جناب نشاط ، در پیرو فرمایش شما من زندگیم رو دوست دارم به هرحال چهارپنج سال واسه ساختن این زندگی تلاش کردم با همه مشکلات کنار اومدم در حد توانم هر کاری ازدستم برآمده انجام دادم.البته خوب تا حدی دوطرفه بوده همسرم هم زحمتهایی کشیده و تاحدی تلاش کرده بود رفتارش بهتر باشد.
ولی مگر میشود کسی را عوض کرد؟انسان جز درشرایط استثتا قابل تغییر نیست.مگر جز این است؟
از یک هفته پیش تا الان رابطه ما سرد هست و با هم صحبت میکنیم ولی کاری به هم نداریم.شکرخدا چیزی به اسم کلمه معذرتخواهی هم برای همسرم تعریف نشده است که بخواهد به کارببرد.وقتی این رفتارها رو میبینم دلسرد تر میشوم.در همین امسال دوتا پذیرش از دانشگاههای کانادا و آلمان واسه ادامه تحصیل داشتم این چندروز فکرمیکردم بیخیال همه چیز بشوم با خودم فکرمیکنم واسه چی توی این زندگی بمونم و تحقیر بشوم و کتک بخورم شاید اگه نباشم بیشتر قدرم رو بداند ولی ازطرفی همسرم رو دوست دارم زندگیم رو دوست دارم و میخواهم زندگیم خوب بشود ولی نمیدانم چرا هیچی درست نمیشود چرا من نمیتونم زندگیم رو آن شکلی که میخواهم بسازم و پیش ببرم؟
برادرم ازدواج کرده با همسرش مثل یه بانو رفتار میکند دوستانم دخترخاله هایم شوهرانشان زن هایشان را روی سر میگذارند نه اینکه توی سر زن بزنند.مگرمن چه چیزی از آنها کم دارم رفتار آنها را میبینم رفتار برادرم را باهمسرش رفتار شوهران دوستانم و دیگران را فقط حسرت میخورم.بودن همچین چیزهاییی نمیگذارد حس خوبی نسبت به شوهرم داشته باشم این حق من هست احترام و عشق از جانب همسرم ببینم ولی متاسفانه فقط حسرتش برایم باقی مانده.

من کاکائو خیلی دوست دارم از دیروز شوهرم چندنمونه کاکائو گرفته روی میز گذاشته هنوز سمت کاکائوها نرفتم خودم گرفتم ولی از اون ها برنداشتم.مثلا میخواهد از دلم دربیارد این طرزش نیست.خسته شدم از اینکه بخواهم همه چیز رو به زبان بیاورم.
مشاور هم درگذشته چندمرتبه رفتم و یک سری اشاره ها گرفتم و به کار بردم ولی چقدر من باید تلاش کنم.چرا فقط من باید همه چیز رو درست کنم چرا من باید دنبال مشاوره باشم چرا من باید گذشت کنم اگر دعوا کنیم من مقصرباشم چرا من عدرخواهی کنم و همسرم در بدترین رفتارش باز به تیریپ قبایش بربخورد عذرخواهی کند.
نمیدانم اصلا فکرمیکنم ما از جنس هم نیستیم و به درد هم نمیخوریم برای هم ساخته نشدیم

سلام لیدا جان ...
من شما رو دقیقا خاطرم هست ... اگر یادت باشه من کسی بودم که بهتون میگفتم " بعضی وقتها و در برخی شرایط میبایست آقایون دستشون رو بلند کنند " و شما از دست من به شدت عصبانی شدین ...
فکر میکنم از استاد امیدوار داشتین مشاوره میگرفتین ...

به هر حال خیلی زودتر از این دوست داشتم که بیای در درون سایت و ذکر حالت رو بیان کنی ...
فکر میکردم زندگیتون خوب شده ... اونچنانچه میگفتی همسرت مهندس راه و ساختمان هست و برای خودت مستخدم داری که میاد خونت رو تمییز میکنه و ...

ولی اینگار شرایطتت بدتر شده ...
و الان دیگه کاملا حق رو به شما میدم . چون شرایطی که عنوان کردین دیگه اون حالات رو نداره ...

مسائلی میخوام براتون تعریف کنم که شاید در وحله اول هیچ ربطی به موضوع شما نداشته باشه ... ولی به مرور زمان متوجه میشی که چرا این مطالب رو برات مینویسم .

تا اوایل قرن بیستم یعنی در حدود 50 سال پیش علم روانشناسی فقط در سیطره رفتار گراها بود . روانشناسهای اون زمان فکر میکردند که انسان هم مانند سگ و اسب و میمون هست و میتوان انسانها را با تشویق و تنبیه و ... شرطی کرد . و اگر چنین رفتارهایی انجام بشه میشه انسانها رو کنترل کرد ... اون زمانها اصلا مفاهیمی مانند شناخت درمانی در درون روانشناسی اهمیت نداشت .

اما پس از مدتی شناخت گرایان پا به عرصه وجود گذاشتند ... شناخت گرایان که نقطه عطفشون دکتر " ویکتور فرانکل " بود اعتقادشون این بود که رویکردهای شناختی در درمان اکثر اختلالات روانی گزینه اول محسوب میشه ... دکتر ویکتور فرانکل روانشناسی بوده که در درون زندانهای هیتلر اسیر بوده ... نظریات ایشون از این جهت مهم هستش که در مدتی که ایشون در زندان بودند ... خیلی ها رو شکنجه میکردند ... خیلی ها که رمقشون رو از دست میدادند میبردند و در درون کوره های آدم سوزی میسوزوندشون ... و خیلی ها اینقدر خسته و ناتوان میشدند که خودشون رو به دست کوره های آدم سوزی میسپردند تا اینکه از دست زندگی راحت بشن ... ونظریات ایشون دور جدیدی از روانشناسی رو رقم میزنه ...

اکثر روانشناسان شناخت گرا بر این عقیده هستند که باید رفتار و احساسات رو تغییر بدی ... بینشت رو نسبت به دنیا تغییر بدی ... تا اینکه دنیات عوض بشه ... به عبارت دیگر اینگونه روانشناسان همه چیز رو شناخت میدونن ... یعنی ایشان اعتقاد دارند که اگر شناخت کسی رو تغییر بدین خواهین دید که رفتار ایشان مانند برده ای به دنبال شناختی که شما برایش تعریف کرده این میدود . و همکنون هم خیل عظیمی از روانشناسها اینجوری فکر میکنند .

اما در سالهای اخیر نوعی دیگر از شناخت برای روانشناسها بوجود اومده ... که ایشان همه چیز رو در درون هیجانات میبینند ...

* خیلی از آدمهایی که اطرافمون میبینیم که به ظاهر عاقل و بالغ هستند دقیقا در زمانهایی که باید تصمیم های عاقلانه بگیرند هیجانی عمل میکنند .
* کنترل عشق و ترس و خشم و نفرت ... به نوعی با هیجانات ما در ارتباط هست . و این مسایل رو ما همیشه باهاشون درگیر هستیم .

روانشناسها جدیدا تمرکزشون رو از شناخت درمانی گرفتند و به هوش هیجانی دادند ...

هوش هیجانی دقیقا جواب خیلی از پرسشهای بشر رو میده ... که چرا آدمهایی که باهوش هستند لزوما آدمهای موفقی در درون زندگی نیستند و ...
در این ارتباط تحصیل کرده های علم روانشناسی مثلی دارند که عنوان میکنند

{ عصبانی شدن آسان است ، همه میتوانند عصبانی شوند ، اما عصبانی شدند در مقابل شخص صحیح ، به میزان صحیح ، در زمان صحیح ، به دلیل صحیح و به طریق صحیح کار راحتی نیست }

مطالب در این ارتباط بسیار بسیار زیاد هست ...

مثلا عنوان میشه مغز انسان دارای ساختار لایه ای هست .... و کنترل رویدادهایی مانند عصبانیت ، ترس ، نفرت و ... در لایه ای مجزا از عقلانیت صورت میگره ...
بنابراین کسی نمیتونه با عقل ... رویدادهایی مانند عصبانیت و ترس و نفرت رو مهار کنه ...

و برای مهار کردن رویدادهایی مانند عصبانیت و ترس و ... نیاز به تقویت هوش هیجانی هست ...

مثلا برای کنترل ترس ... نمیان عقلانی و منطقی به شخص بگن نترس و شما دارین از چیز مسخره ای میترسید ... بلکه میگن که شما باید با هیجان ترستون روبرو بشین ... شما باید انرژی هیجان ترس رو بگیرین .

روانشناس رفتار درمان یا شناخت درمان نمیتونه برای شوهرتون مفید باشه ... این مساله با اینکه بشینن و به شوهرتون بگن دست رویه شما بلند نکنند یا ... حل نمیشه ...

من بهتون پیشنهاد میکنم یه وقتی رو بزارین و چند تا کتاب در مورد هوش هیجانی بخونین ... به نظرم میتونه براتون مفید باشه ...

این مساله باید پله پله حل میشد و به اینجا نمیرسید ولی الان ...
بهتون پیشنهاد میکنم برین از دستش شکایت کنین و بکشینش دادگاه ... بزارین از کارش حسابی بترسه ....
بهتون پیشنهاد میکنم زنگ بزنین 110 تا از کارش بترسه ...

این چیزهایی که بهتون گفتم رو امتحان کردم و همچنین به کسی هم گفتم که این کار رو کرده و موفق بوده ...

یک کتاب رو هم بهتون معرفی میکنم :
رهایی سریع از هیجانات ناخوش آیند ( با تکنیک های درمان هیجان مدار )
دکتر احمد حلت

این کتاب فکر میکنم دقیقا برای شما نوشته شده ... و دقیقا چندین مثال داره که با شوهری که دست بزن داره و عصبانی میشه باید در هر مرحله چجوری رفتار کرد .

لیدا;822929 نوشت:
نمیدانم اصلا فکرمیکنم ما از جنس هم نیستیم و به درد هم نمیخوریم برای هم ساخته نشدیم

با سلام خواهر محترم
با آن توضیحاتی که فرمودید، جای نگرانی نیست و این تفکر شمت صحیح نبوده، همسرتان خصوصیات بسیار خوبی دارد و می توانید با تفاهم و صلح و سازش و درک همدیگر و داشتن روحیه عفو و گذشت بهترین زندگی را بسازید.
به چیزهایی که خیلی حساس هست ارزش بگذارید ایشان هم جبران خواهد کرد، مختصری کوتاه بیایید و در مورد مسائل و مشکلات به طور صریح و بدون کنایه همراه با مهر و محبت و احترام مشکلات را می توانید حل کنید. اصلا جای نگرانی نیست.
دلتان را بزرگ کنید. بدانید که شما توانایی ساختن یک زندگی خوب را دارید ولی باید با انگیزه بیشتر به فکر درمان باشید.
تا می توانید از در مهر و محبت مسائل را حل کنید و کار را به عصبانیت و پرخاشاگری نرسانید.

لیدا;822929 نوشت:
من کاکائو خیلی دوست دارم از دیروز شوهرم چندنمونه کاکائو گرفته روی میز گذاشته هنوز سمت کاکائوها نرفتم خودم گرفتم ولی از اون ها برنداشتم.

این کار همسرتان نشانگر این است که شما را خیلی دوست دارد، و بهتر است بخورید و تلخی را با شیرینی تمام کنید، منتها برای روند حل مشکلات خودتان چهارچوب مشخصی تعریف کنید و طبق ان برای حل مشکلات بکوشید.
باید با هم این مساله را حل کنید، آن هم بدون دعوا و مشاجره و ضایع کردن و کنایه باشد.

لیدا;822929 نوشت:
چرا من باید گذشت کنم

اتفاقا انسانهای بزرگ اهل گذشت هستند و این کار شما خیلی ارزش دارد و بر روی اخلاق هسمرتان بتدریج تاثیر مثبت می گذارد.

لیدا;822912 نوشت:
خصوصیات منفی همسرم اول همین دست بزن داشتنش که همه کارهای دیگرش را ازچشم من انداخته است.دوم زود عصبانی میشود.سوم سیگار میکشد باوجود اینکه من خوشم نمیاید.اینکه اجازه نمیده من یک ساعاتی رو مختص به خودم داشته باشم کلافه ام کرده.گاهی حساسیت های بیجایی دارد که واقعا بی دلیل است و علتش را متوجه نمیشوم و اینکه در هرموردی میخواهد حرف حرف خودش باشد مردسالاری در طرز تفکر و رفتارش موج میزند.

با سلام
این مشکلات هر چند تا حدی می تواند مشکل ساز باشد، ولی موضوعی نیست که نشه حل کرد.

ث

مارینر;822930 نوشت:
سلام لیدا جان ...
من شما رو دقیقا خاطرم هست ... اگر یادت باشه من کسی بودم که بهتون میگفتم " بعضی وقتها و در برخی شرایط میبایست آقایون دستشون رو بلند کنند " و شما از دست من به شدت عصبانی شدین ...
فکر میکنم از استاد امیدوار داشتین مشاوره میگرفتین ...

به هر حال خیلی زودتر از این دوست داشتم که بیای در درون سایت و ذکر حالت رو بیان کنی ...
فکر میکردم زندگیتون خوب شده ... اونچنانچه میگفتی همسرت مهندس راه و ساختمان هست و برای خودت مستخدم داری که میاد خونت رو تمییز میکنه و ...

ولی اینگار شرایطتت بدتر شده ...
و الان دیگه کاملا حق رو به شما میدم . چون شرایطی که عنوان کردین دیگه اون حالات رو نداره ...

مسائلی میخوام براتون تعریف کنم که شاید در وحله اول هیچ ربطی به موضوع شما نداشته باشه ... ولی به مرور زمان متوجه میشی که چرا این مطالب رو برات مینویسم .

تا اوایل قرن بیستم یعنی در حدود 50 سال پیش علم روانشناسی فقط در سیطره رفتار گراها بود . روانشناسهای اون زمان فکر میکردند که انسان هم مانند سگ و اسب و میمون هست و میتوان انسانها را با تشویق و تنبیه و ... شرطی کرد . و اگر چنین رفتارهایی انجام بشه میشه انسانها رو کنترل کرد ... اون زمانها اصلا مفاهیمی مانند شناخت درمانی در درون روانشناسی اهمیت نداشت .

اما پس از مدتی شناخت گرایان پا به عرصه وجود گذاشتند ... شناخت گرایان که نقطه عطفشون دکتر " ویکتور فرانکل " بود اعتقادشون این بود که رویکردهای شناختی در درمان اکثر اختلالات روانی گزینه اول محسوب میشه ... دکتر ویکتور فرانکل روانشناسی بوده که در درون زندانهای هیتلر اسیر بوده ... نظریات ایشون از این جهت مهم هستش که در مدتی که ایشون در زندان بودند ... خیلی ها رو شکنجه میکردند ... خیلی ها که رمقشون رو از دست میدادند میبردند و در درون کوره های آدم سوزی میسوزوندشون ... و خیلی ها اینقدر خسته و ناتوان میشدند که خودشون رو به دست کوره های آدم سوزی میسپردند تا اینکه از دست زندگی راحت بشن ... ونظریات ایشون دور جدیدی از روانشناسی رو رقم میزنه ...

اکثر روانشناسان شناخت گرا بر این عقیده هستند که باید رفتار و احساسات رو تغییر بدی ... بینشت رو نسبت به دنیا تغییر بدی ... تا اینکه دنیات عوض بشه ... به عبارت دیگر اینگونه روانشناسان همه چیز رو شناخت میدونن ... یعنی ایشان اعتقاد دارند که اگر شناخت کسی رو تغییر بدین خواهین دید که رفتار ایشان مانند برده ای به دنبال شناختی که شما برایش تعریف کرده این میدود . و همکنون هم خیل عظیمی از روانشناسها اینجوری فکر میکنند .

اما در سالهای اخیر نوعی دیگر از شناخت برای روانشناسها بوجود اومده ... که ایشان همه چیز رو در درون هیجانات میبینند ...

* خیلی از آدمهایی که اطرافمون میبینیم که به ظاهر عاقل و بالغ هستند دقیقا در زمانهایی که باید تصمیم های عاقلانه بگیرند هیجانی عمل میکنند .
* کنترل عشق و ترس و خشم و نفرت ... به نوعی با هیجانات ما در ارتباط هست . و این مسایل رو ما همیشه باهاشون درگیر هستیم .

روانشناسها جدیدا تمرکزشون رو از شناخت درمانی گرفتند و به هوش هیجانی دادند ...

هوش هیجانی دقیقا جواب خیلی از پرسشهای بشر رو میده ... که چرا آدمهایی که باهوش هستند لزوما آدمهای موفقی در درون زندگی نیستند و ...
در این ارتباط تحصیل کرده های علم روانشناسی مثلی دارند که عنوان میکنند

{ عصبانی شدن آسان است ، همه میتوانند عصبانی شوند ، اما عصبانی شدند در مقابل شخص صحیح ، به میزان صحیح ، در زمان صحیح ، به دلیل صحیح و به طریق صحیح کار راحتی نیست }

مطالب در این ارتباط بسیار بسیار زیاد هست ...

مثلا عنوان میشه مغز انسان دارای ساختار لایه ای هست .... و کنترل رویدادهایی مانند عصبانیت ، ترس ، نفرت و ... در لایه ای مجزا از عقلانیت صورت میگره ...
بنابراین کسی نمیتونه با عقل ... رویدادهایی مانند عصبانیت و ترس و نفرت رو مهار کنه ...

و برای مهار کردن رویدادهایی مانند عصبانیت و ترس و ... نیاز به تقویت هوش هیجانی هست ...

مثلا برای کنترل ترس ... نمیان عقلانی و منطقی به شخص بگن نترس و شما دارین از چیز مسخره ای میترسید ... بلکه میگن که شما باید با هیجان ترستون روبرو بشین ... شما باید انرژی هیجان ترس رو بگیرین .

روانشناس رفتار درمان یا شناخت درمان نمیتونه برای شوهرتون مفید باشه ... این مساله با اینکه بشینن و به شوهرتون بگن دست رویه شما بلند نکنند یا ... حل نمیشه ...

من بهتون پیشنهاد میکنم یه وقتی رو بزارین و چند تا کتاب در مورد هوش هیجانی بخونین ... به نظرم میتونه براتون مفید باشه ...

این مساله باید پله پله حل میشد و به اینجا نمیرسید ولی الان ...
بهتون پیشنهاد میکنم برین از دستش شکایت کنین و بکشینش دادگاه ... بزارین از کارش حسابی بترسه ....
بهتون پیشنهاد میکنم زنگ بزنین 110 تا از کارش بترسه ...

این چیزهایی که بهتون گفتم رو امتحان کردم و همچنین به کسی هم گفتم که این کار رو کرده و موفق بوده ...

یک کتاب رو هم بهتون معرفی میکنم :
رهایی سریع از هیجانات ناخوش آیند ( با تکنیک های درمان هیجان مدار )
دکتر احمد حلت

این کتاب فکر میکنم دقیقا برای شما نوشته شده ... و دقیقا چندین مثال داره که با شوهری که دست بزن داره و عصبانی میشه باید در هر مرحله چجوری رفتار کرد .

سلام... بله شما رو به خاطر دارم فکرمیکنم نام کاربری شما اون موقع فاطمه بود اگر اشتباه نکنم
ممنونم دوستم از اینکه من رو بخاطر دارید و بابت توضیحاتتون درباره هوش هیجانی
هوش هیجانی تا حدی ارثی و بسته به شرایط و تربیت و محیطی که درش قرارمیگیریم نیز هست.
درباره شکایت و زنگ زدن به 110 و قانون یک وقتهایی به فکر خودم میرسید ولی خوب شاید به نظرتون احمق جلوه کنم اما دوستش دارم و دلم نمی آید زنگ بزنم 110 بیاد ببرتش.میدانم ممکن هست فکرکنید خوب اون چطور دلش میاد این کارها رو با تو انجام بده و ... حق هم دارید چنین فکری کنید ولی خوب دست خودم نیست.
ازطرفی فکرمیکنم ممکن است قبح این موضوع برایش بریزد و اگر الان ترسی دارد از برملا شدن رفتارش و برخورد خانواده ام یا قانون یا هرچیزدیگری آنوقت دیگر آن ترس را هم نداشته باشد و هر رفتاری انجام بدهد
البته میدانم درهرصورت مرگ یکبار شیون هم یکبار و شاید برداشت من اشتباه باشد

جناب نشاط سپاس از شما بزرگوار
یعنی من اگر به همسرم بگویم صحبت کنیم مسائل حل میشود؟آن هم به خوبی؟من بارها این کار را کرده ام همان موقع شاید به نتیجه نصفه و نیمه برسد ولی بعدا دوباره کارهایش را تکرار میکند.یک سری ازخصوصیات اخلاقیش را پذیرفته ام مثل مغرور بودن یا سیگارکشیدن یا یک سری خصوصیات خاص مردانه که بیشتر آقایون دارند ولی این حرکتش که میخواهد با زدن حرفش رو به کرسی بنشاند رو نمیتونم تحمل کنم.الان هم نمیدانم اگر کوتاه بیایم دوباره در یک دعوای دیگر تکرار میکند یا نه.

سلام لیدا جان ...
خیلی خوشحالم که هنوز من رو به یاد داشتی ...

من چند وقت پیشتر ها کتابی رو که بهتون معرفی کرده بودم رو خوندم ... و الان تمرکز کافی روش ندارم ...
ولی یکی از تکنیکهایی که در درونش یاد داده بود این بودش که باید هیجانات هر از چندی تخلیه بشن ... و راهکاری که در درونش عنوان کرده بود این بود که شوهری که دست بزن داره رو باید هر از چندی بهش یاد آوری کرد ...

مثلا فرض کن الان شما با شوهرتون آشتی میکنین ... و شکلاتش رو قبول میکنین ...
دو هفته بعد .. که مثلا شوهرتون میخواد ببرتتون بیرون ... باید یهو ناراحت بشین و عنوان کنین که دائما ازش میترسین که نکنه یک دفعه دوباره دستش رو شما بلند بشه .
ناراحت بشین و برین در رخت خواب بخوابین و بگین دعوای اون روز اعصباتون رو خورد کرده ... و نمیتونین باهاش برین خرید .

مرتب باید این کار رو انجام بدین ...
هر از چندی باید اون عصبانیت ها رو به خاطر بیارین و اون روزها رو تیره و تار کنین و همسرتون رو بابته اون روزها شرمگینش کنین ...

فکر میکنم اسم تکنیکش سدونا بود ...

در مورد هوش هیجانی حرفتون درست هست ... اما هوش هیجانی اکتسابی هم هست ...

اصلا مدیران شرکتها و موسسات تنها قدرتی که دارند هوش هیحانی هست .

خاطرم هست جونیهام که در درون دانشگاه درس میخوندیم ... میخواستیم پروژه ای به استادمون بدیم ... اصلاحا کار رو بپیجونیم و تند تر مدرکمون رو بگیریم ...
هیچ وقت یادم نمیره ... استاد درس پروؤه نزدیک اومد .... یک نگاه عاقل اندر سفیح به من و دوستم انداخت بعدش با یه حالتی گفت ...

پروژه که دارم ... ولی کاره شما ها نیست ...
بعدش هم دوباره یک نگاه عاقل اندر سفیج بهمون انداخت ...

و من و دوستم 3 ماه شب و روز داشتیم در مورد پروژه کار میکریدم و وقت میزاشتیم ... که به ایشون ثابت کنیم که میتونیم ...
در حقیقت ایشون با کنترل کردن هیجانات ما به مدت 60 ثانیه ... سه ماه از ما بیگاری کشید ... تا مثلا خودمون رو اثبات کنیم ...

این چیزها خیلی هاشون اکتسابی هست .... تکنیکهای زیادی هم در موردشون وجود داره .

س

مارینر;822965 نوشت:
سلام لیدا جان ...
خیلی خوشحالم که هنوز من رو به یاد داشتی ...

من چند وقت پیشتر ها کتابی رو که بهتون معرفی کرده بودم رو خوندم ... و الان تمرکز کافی روش ندارم ...
ولی یکی از تکنیکهایی که در درونش یاد داده بود این بودش که باید هیجانات هر از چندی تخلیه بشن ... و راهکاری که در درونش عنوان کرده بود این بود که شوهری که دست بزن داره رو باید هر از چندی بهش یاد آوری کرد ...

مثلا فرض کن الان شما با شوهرتون آشتی میکنین ... و شکلاتش رو قبول میکنین ...
دو هفته بعد .. که مثلا شوهرتون میخواد ببرتتون بیرون ... باید یهو ناراحت بشین و عنوان کنین که دائما ازش میترسین که نکنه یک دفعه دوباره دستش رو شما بلند بشه .
ناراحت بشین و برین در رخت خواب بخوابین و بگین دعوای اون روز اعصباتون رو خورد کرده ... و نمیتونین باهاش برین خرید .

مرتب باید این کار رو انجام بدین ...
هر از چندی باید اون عصبانیت ها رو به خاطر بیارین و اون روزها رو تیره و تار کنین و همسرتون رو بابته اون روزها شرمگینش کنین ...

فکر میکنم اسم تکنیکش سدونا بود ...

در مورد هوش هیجانی حرفتون درست هست ... اما هوش هیجانی اکتسابی هم هست ...

اصلا مدیران شرکتها و موسسات تنها قدرتی که دارند
هوش هیحانی هست .

خاطرم هست جونیهام که در درون دانشگاه درس میخوندیم ... میخواستیم پروژه ای به استادمون بدیم ... اصلاحا کار رو بپیجونیم و تند تر مدرکمون رو بگیریم ...
هیچ وقت یادم نمیره ... استاد درس پروؤه نزدیک اومد .... یک نگاه عاقل اندر سفیح به من و دوستم انداخت بعدش با یه حالتی گفت ...

پروژه که دارم ... ولی کاره شما ها نیست ...
بعدش هم دوباره یک نگاه عاقل اندر سفیج بهمون انداخت ...

و من و دوستم 3 ماه شب و روز داشتیم در مورد پروژه کار میکریدم و وقت میزاشتیم ... که به ایشون ثابت کنیم که میتونیم ...
در حقیقت ایشون با کنترل کردن هیجانات ما به مدت 60 ثانیه ... سه ماه از ما بیگاری کشید ... تا مثلا خودمون رو اثبات کنیم ...

این چیزها خیلی هاشون اکتسابی هست .... تکنیکهای زیادی هم در موردشون وجود داره .

اسم کتاب و نویسنده اش رو برایم زحمت میکشید بنویسید باید کتاب خیلی جالبی باشه ممنونم.
واقعا هم از برخوزدهایش میترسم هرحرفی رو نمیزنم مشکلی جایی برایم پیش بیاد عنوان نمیکنم
توی همین فاصله چندروز مشکلی برای ماشینم پیش آمد همراه یکی از دوستان بودیم به همسرشون تلفن زدند و آمدند مشکل را برطرف کردند.جرات نکردم به شوهرم زنگ بزنم گفتم میاید و الان میخواهد کلاس درس بازکند چرا این کار رو کردی و چرا اون شکلی شد و من هم حوصله غر شنیدن و حرفهای همیشگی رو ندارم آخرش به یکی به دو و دعوا و کتک کاری ختم میشود.

بسمه الرئوف

لیدا;822073 نوشت:
ار وقتی گفتم فعلا بچه نمیخواهم رفتارش با من خوب نیست و دعواهای ما زیاد شده.

با سلام و ادب و تشکر از استاد نشاط گرامی و اجازه از محضر ایشان

خواهر عزیز فکر می کنم اگر نکات مثبت و منفی شخصیت همسرتان را در ترازوی قضاوت بگذارید

(طبق آنچه خودتان فرمودید)کفه ی خوبیها سنگین تر از موارد ضعف ایشان می شود.

از حضورتان عذر می خواهم با مطالعه ی مطالب شما نکته ای به ذهنم رسید که جسارتا بیان می کنم .

ممکن است با امتناع شما از داشتن فرزند، به تعهد و علاقه ی شما نسبت به ادامه زندگی مشترکتان بد بین شده باشند؟

(سؤالم فقط برای بیان یک احتمال است،جهت پاسخ نمی پرسم)

ذهنیات مثبت و منفی ما نسبت به رفتار مخاطبمان، در واکنشها و موضع گیری هایمان تأثیر زیادی دارد،از آنجائیکه

فرمودید بعد از این قضیه اخلاق ایشان تند شده است،شاید بتوانید با اظهار محبت نسبت به ایشان اوضاع را آرام

کنید.

درست است که برای شما احترام و محبت همسرتان ارزش زیادی دارد و به نوعی مهمترین خواسته ی شماست

اما همین احساس در ایشان هم شاید با شدت بیشتری وجود دارد:"لتسکنوا الیها" خداوند زن را مایه ی آرامش

مرد قرار داده است،موارد زیادی را ذکر کردید که الحمد لله نشان دهنده ی محبت همسرتان نسبت به شماست

ضمن اینکه بیان کردید زندگی مشترکتان را دوست دارید و این از نوشته هایتان هم پیداست،شاید اگر این حدّ از

علاقمندی از سوی شما را نسبت به زندگی مشترکتان درک کنند،حساسیتها و تندیهایشان کمتر شود.

ان شاالله به زودی آرامش و محبت و صمیمیت به زندگی شما باز گردد.

گل

رهایی سریع از هیجانات ناخوشایند ...
با تکنیک های درمان هیجان مدار ...

دکتر احمد حلت ...

سلام
البته من کارشناس نیستم و داده های کافی برای قضاوت کردن ندارم
ولی با چیزهایی که نوشته اید
به نظرم شوهر خوبی دارید که به شما عشق می ورزد
به نظر من کمی هم بهتر است به فکر سازگارکردن خودتان باشید
ببینید شاید رفتارهای خودتان نیاز به بازنگری داشته باشد

حبیبه;822976 نوشت:
بسمه الرئوف

با سلام و ادب و تشکر از استاد نشاط گرامی و اجازه از محضر ایشان

خواهر عزیز فکر می کنم اگر نکات مثبت و منفی شخصیت همسرتان را در ترازوی قضاوت بگذارید

(طبق آنچه خودتان فرمودید)کفه ی خوبیها سنگین تر از موارد ضعف ایشان می شود.

از حضورتان عذر می خواهم با مطالعه ی مطالب شما نکته ای به ذهنم رسید که جسارتا بیان می کنم .

ممکن است با امتناع شما از داشتن فرزند، به تعهد و علاقه ی شما نسبت زندگی مشترکتان بد بین شده باشند؟

(سؤالم فقط برای بیان یک احتمال است،جهت پاسخ نمی پرسم)

ذهنیات مثبت و منفی ما نسبت به رفتار مخاطبمان، در واکنشها و موضع گیری هایمان تأثیر زیادی دارد،از آنجائیکه

فرمودید بعد از این قضیه اخلاق ایشان تند شده است،شاید بتوانید با اظهار محبت نسبت به ایشان اوضاع را آرام

کنید.

درست است که برای شما احترام و محبت همسرتان ارزش زیادی دارد و به نوعی مهمترین خواسته ی شماست

اما همین احساس در ایشان هم شاید با شدت بیشتری وجود دارد:"لتسکنوا الیها" خداوند زن را مایه ی آرامش

مرد قرار داده است،موارد زیادی را ذکر کردید که الحمد لله نشان دهنده ی محبت همسرتان نسبت به شماست

ضمن اینکه بیان کردید زندگی مشترکتان را دوست دارید و این از نوشته هایتان هم پیداست،شاید اگر این حدّ از

علاقمندی از سوی شما را نسبت به زندگی مشترکتان درک کنند،حساسیتها و تندیهایشان کمتر شود.

ان شاالله به زودی آرامش و محبت و صمیمیت به زندگی شما باز گردد.

@};-

سلام
یعنی ممکن هست همسرم فکر میکند اگر بچه دار نشویم من را از دست میدهد یا همچین چیزی؟یعنی وجود من آنقدر برایش مهم هست چنین فکری کند؟ راستش با رفتاری که هفته پیش از او دیدم به نظرمن بودنم در خانه حتی برایش چندان مهم نباشد.
من دوستش دارم زندگیمان را هم دوست دارم فکرمیکنم متوجه باشد .به همسرم نگفتم کلا بچه دارنشویم گفتم دوسال دیگر صبرکنیم.شرایط من رو درنظر بگیرد چرا همیشه فقط خواسته هایش را میبیند.

بسمه الانیس

لیدا;822990 نوشت:
سلام
یعنی ممکن هست همسرم فکر میکند اگر بچه دار نشویم من را از دست میدهد یا همچین چیزی؟یعنی وجود من آنقدر برایش مهم هست چنین فکری کند؟ راستش با رفتاری که هفته پیش از او دیدم به تظرمن بودنم در خانه حتی برایش چندان مهم نباشد.
من دوستش دارم زندگیمان را هم دوست دارم فکرمیکنم متوجه باشد .به همسرم نگتم کلا بچه دارنشویم گفتم دوسال دیگر صبرکنیم.شرایط من رو درنظر بگیرد چرا همیشه فقط خواسته هایش را میبیند.

این فقط بیان یک احتمال است،ولی ظاهرا ایشان به خواسته های شما اهمیت زیادی می دهند برای فراهم کردن رفاه و آسایشتان

تلاش می کنند،خب این یعنی خواسته های شما برایشان مهم است،وقتی از کسی دلخور می شویم و یا بدی در کسی

می بینیم شاید نتوانیم تحلیل درستی از قضایا داشته باشیم،می توانیدحرفهای دلتان را راحت و با آرامش و بدون تنش با ایشان

در میان بگذارید،ما در این مورد در دینمان چیزی از توصیه و راهکار کم نداریم،رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

هرگاه همسرتان نسبت به شما خشمگین شد یا شما از وی خشمگین شدید دست او را بگیرید و بگوئید تا از من راضی نشوی

خواب به چشمم راه نمی دهم(نقل به مضمون)

این یعنی نگذارید سوء تفاهم و اختلاف و ناراحتی بین شما طولانی شود سریع رفعش کنید،خواهر عزیز هر کسی که در آشتی

کردن پیش قدم شود وعده به بهشت داده شده است،دستوری که در این مواقع در دین داریم نه تنها گذشت است بلکه سبقت

در گذشت و بخشش است.البته این یک اقدام اورژانسی است ولی در کل بازنگری در زندگی باعث تشخیص درست مشکل و یافتن

راهکار صحیح است.

Anoushiravan;822989 نوشت:
سلام
البته من کارشناس نیستم و داده های کافی برای قضاوت کردن ندارم
ولی با چیزهایی که نوشته اید
به نظرم شوهر خوبی دارید که به شما عشق می ورزد
به نظر من کمی هم بهتر است به فکر سازگارکردن خودتان باشید
ببینید شاید رفتارهای خودتان نیاز به بازنگری داشته باشد

شوهر خوب !!!! عشق ورزيدن!!!!
چه رويي دارن جماعت نر
مردي كه يكبار فقط يكبار دست رو زنش بلند كنه لياقت نداره يه ثانيه باهاش ادامه بدي
كدوم قانون و اخلاق و دين تاييد ميكنه دست بزن رو؟!!!!
به نظرم دادگاهي كن شوهرت رو يه تعهد حسابي ازش بگير
چشمش بترسه
تو هر چي زن و شوهر مدارا كنن و ايثار تو اين مورد نبايد بكنن

حبیبه;822996 نوشت:
بسمه الانیس

[/color][/b]

این فقط بیان یک احتمال است،ولی ظاهرا ایشان به خواسته های شما اهمیت زیادی می دهند برای فراهم کردن رفاه و آسایشتان

تلاش می کنند،خب این یعنی خواسته های شما برایشان مهم است،وقتی از کسی دلخور می شویم و یا بدی در کسی

می بینیم شاید نتوانیم تحلیل درستی از قضایا داشته باشیم،می توانیدحرفهای دلتان را راحت و با آرامش و بدون تنش با ایشان

در میان بگذارید،ما در این مورد در دینمان چیزی از توصیه و راهکار کم نداریم،رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

هرگاه همسرتان نسبت به شما خشمگین شد یا شما از وی خشمگین شدید دست او را بگیرید و بگوئید تا از من راضی نشوی

خواب به چشمم راه نمی دهم(نقل به مضمون)

این یعنی نگذارید سوء تفاهم و اختلاف و ناراحتی بین شما طولانی شود سریع رفعش کنید،خواهر عزیز هر کسی که در آشتی

کردن پیش قدم شود وعده به بهشت داده شده است،دستوری که در این مواقع در دین داریم نه تنها گذشت است بلکه سبقت

در گذشت و بخشش است.البته این یک اقدام اورژانسی است ولی در کل بازنگری در زندگی باعث تشخیص درست مشکل و یافتن

راهکار صحیح است.

چه دنیای خوب و ساده و راحتی ...

حبیبه;822996 نوشت:
بسمه الانیس

[/color][/b]

این فقط بیان یک احتمال است،ولی ظاهرا ایشان به خواسته های شما اهمیت زیادی می دهند برای فراهم کردن رفاه و آسایشتان

تلاش می کنند،خب این یعنی خواسته های شما برایشان مهم است،وقتی از کسی دلخور می شویم و یا بدی در کسی

می بینیم شاید نتوانیم تحلیل درستی از قضایا داشته باشیم،می توانیدحرفهای دلتان را راحت و با آرامش و بدون تنش با ایشان

در میان بگذارید،ما در این مورد در دینمان چیزی از توصیه و راهکار کم نداریم،رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

هرگاه همسرتان نسبت به شما خشمگین شد یا شما از وی خشمگین شدید دست او را بگیرید و بگوئید تا از من راضی نشوی

خواب به چشمم راه نمی دهم(نقل به مضمون)

این یعنی نگذارید سوء تفاهم و اختلاف و ناراحتی بین شما طولانی شود سریع رفعش کنید،خواهر عزیز هر کسی که در آشتی

کردن پیش قدم شود وعده به بهشت داده شده است،دستوری که در این مواقع در دین داریم نه تنها گذشت است بلکه سبقت

در گذشت و بخشش است.البته این یک اقدام اورژانسی است ولی در کل بازنگری در زندگی باعث تشخیص درست مشکل و یافتن

راهکار صحیح است.

دوست عزیزم شما باور میکنی من دقیقا همین کار را بدون اینکه بدانم همچین روایتی یا موردی هست انجام میدادم.زمانی که عقد بودیم اگر از هم ناراحت میشدیم من تا ازدلش درنمیاوردم نمیخوابیدم و نمیگذاشتم او بخوابد.حتی یک مرتبه مادر شوهرم از همسرم پرسیده بود چرا ناراحتی؟گفته بود لیدا رو ناراحت کردم با ناراحتی خوابیده.مادرش گفته بود خوب اشکالی ندارد فردا ازدلش دربیار.گفته بودنه وقتی من ناراحتم لیدا نمیگذاره ناراحت بخوابم من نباید میگذاشتم اون با دلخوری بخوابه.
یکی نیست یادآوریش کند اون لیدا همین لیداست با همان خصوصبات و احساسات و تازه پخته تر هم شده چرا پس الان این شکلی رفتارمیکنی.
فکرمیکردم مشکل از بابت خشونت فیزیکی ازسمت همسرم تمام شده .میگفتم با یک سری خصوصیات و حساسیت های دیگرش کنار می آیم هیچ کس کامل نیست و ... از وقتی که باز دستش رو روی من بلند کرده بخدا از خودم خجالت میکشم آخه مگر بچه ام با 27 سال سنم من رو کتک بزنی که چی رو ثابت کنی.خجالت میکشم حتی آشنایی کسی متوجه بشود درباره من وهمسرم و خانوادم چه فکری میکنند؟
اجازه ندادم خانواده ها از دعوای اخیر ما باخبر بشوند ولی در این چندماه تنش بین من و همسرم بوده و خانوادم فهمیدند با اینکه من فکرمیکردم نفهمیدند.با گوش خودم شنیدم مادرم به پدرم میگفت مردم شانس دارند ما هم شانس داریم پسر ما دختر مردم رو خوشبخت کنه بچه ما باید این شکلی زندگی کنه.
حتی فکرش رو نمیکردم پدرومادرم متوجه ناراحتی بین من و شوهرم در این اواخر شده باشند. شدم آیینه دق پدرم و مادرم و برادرم و شوهرم و همه.

لیدا من قسمتی از کتاب رو همراه با کمی تحلیل خودم اینجا برات مینویسم شاید برات مفید باشه ...

نویسنده ادعا میکنه که :
یک نظریه ای وجود داره که "پاول مک لین" عصب شناس معروف اون رو عنوان کرده ... ایشون میگه مغز ما در حقیقت یک مغز نیست ، بلکه 3 تا مغز در درون جمجمه مون داریم . هر کدام از این مغزها نماینده یک دوره تکامل مغز انسان هستند و هر لایه بر رویه لایه قدیمی تر شکل گرفته . هر کدام از این مغزها برای خودشون پراسس مجزایی دارند . حافظه مجزایی دارند .

1. لایه اول مربوط به لایه مغز خزندگان هست ( که اتوماتیک پراسس میکنه و برای خودش حافظه داره )
2. لایه دوم مربوط به لایه مغز پستانداران قدیم مانند سگ و اسب و ... هست که تنها باهوش هستند . ( که اتوماتیک پراسس میکنه و برای خودش حافظه داره )
3. لایه سوم مربوط به لایه معز پستانداران جدید که انسان هست میباشد . که در درون اون عقل شکل گرفته . ( که اتوماتیک پراسس میکنه و برای خودش حافظه داره )

وقتی شما یک مساله ای رو باهاش برخورد میکنی ... هر کدوم از لایه های مغزت به نوعی اون رو میبینند و به نوعی اون رو پردازش میکنند .

مثلا فرض کن الان شما یهو گرسنت میشه ....
1. لایه اول مغزت که لایه خزندگان ماقبل تاریخ هست و تندی فقط میخواد خودش رو سیر کنه .
2. لایه دوم لایه هوشت هست ... که در مورد اینکه چجوری غذا رو بدست بیاری و ... فکر میکنه .
3. لایه سوم مغزت میگه ... نه نباید غذا بخورم ... اگر غذا بخورم چاق میشم .

هر سه انتخاب وارد هیپوتالاموس میشوند و سپس مغز تصمیم میگیره بر اساس کدام یک از لایه های مغزی رفتار کنه ...

1. تمام خشم و عصبانیت و ... همشون در درون لایه اول یا همون لایه احساسات ما هستند که برای خودش یک پروسسور داره که اونها رو کنترل میکنه . و سرعتش هم به مراتب خیلی خیلی بالاست .
2. تمام هوشی که داری در درون لایه دوم مغزت هستش ... در لایه دوم ما چیزی به نام عقل نداریم . فقط هوشمندی رو داریم ... مانند اینکه سگها و شیر ها و ... همشون باهوش هستند ولی لایه سوم که عقل هستش رو ندارند . و سرعت پروسسورش معمولی هست .
3. لایه سوم همون عقل هستش که مساله رو میخواد به صورت عقلانی مورد بررسی قرار بده که سرعتش خیلی خیلی پائین هست ..

مثال :
1. اگر شما همین الان پشتت یه مار ببنی در حد میکرو ثانیه از جات میپری و فرار میکنی ... چرا !!! چون مغزی که در درون لایه اول هستش و پراسس های احساسی رو انجام میده فوق العاده سریع هست ... و تندی فرمان فرار رو میده و هیپو تالاموس هم به سرعت اون رو تائید میکنه و تندی شما از جات میپری ؟؟؟

2. اگر شما بخواین یه مساله شطرنج رو حل کنین ... برای حرکت دادن یک سرباز ممکن هست بخواین 1 دقیقه فکر کنین ... و این مساله در درون لایه دوم که توسط پروسسور اون هست صورت میگره و به مراتب کند تر از لایه احساسات هست .

3. و اگر شما بخواین به مساله ای مانند { بودن یا نبودن } { وجود خدا یا عدم وجود خدا } { اخلاقیلات } و ... فکر کنین گاها میبینین که روزها و شاید ماهها دارین فکر میکنین و به جواب نمیرسین ... با اینکه این لایه هم برای خودش پروسسور داره و حافظه داره ولی به شدت سرعتش پائین هست . چون خیلی چیزها رو باید در نظر بگیره ...

حالا برمیگردیم به مساله عصبانی شدن ...
کسی که عصبانی میشه ... میتونه مشگلش رو از دو روش حل کنه ....

1. روش اول این هستش که بره سراغ لایه احساسیش و پروسسور اون قسمت رو اصلاح کنه ... مثلا اگر شما بارها و بارها یک مار رو نوازش بکنین ... پروسسور لایه احساساتتون و حافظه اون یاد میگیره که مار ترسناک نیست ... اگر کسی بخواد عصبانیتش رو در درون لایه احساساتش حل کنه ... اصلا دیگه مسائل اونقدر عصبانیش نمیکنن که بخواد کنترلش کنه ... و چون پروسسور این قسمت فوق العاده سریع هست ... تندی عصبانیت رو فیلتر میکنه .

2. روش دوم این هستش که شخص عصبانی بره سراغ لایه عقلش ... ولی سرعت این پروسسور خوب خیلی خیلی پائین هست ... مثلا وقتی شوهر شما عصبانی میشه .... ایشون همون زمانی که داره دستش رو میبره بالا باید به این فکر کنه که شما همسرش هستید ... اگر شما رو اذیت کنه شما خیلی ناراحت میشین ... ممکن هست بزارین برین و نزارین برین و ....

که هر دو مدلش رو داریم .

1. انسانهایی داریم که بر اثر رخدادها و شرایط طوری شده اند که عصبانیتی دیگر در وجودشون به اون شدت بوجود نمیاد چون مساله در درون همون لایه احساسات حل میشه و خودش رو نشون نمیده .

2. و آدمهایی داریم که این مساله رو میخوان در درون لایه عقلش تجزیه و تحلیل بکنند ... یعنی عصبانی میشوند . چهرشون آشفته میشه . دستشون رو بالا میبرند ... یادشون میوفته که زدن عواقبی داره ... به این فکر میکنند که دستشون رو پائین بیاورند یا نیاورند و در درون تصمیم گیری شاید عقلشون پیروز بشه یا نشه ...

روش درمان عصبانیت در هر لایه متفاوت هست .

1. اگر بخوای عصبانیت شوهرت رو در درون لایه احساسات حل کنی ... چیزی به عنوان اینکه عقلش رو تحریک بکنی و ... اثر نداره ... بلکه باید از روشهای کنترل هوش هیجانی به مرور زمان عصبانی شدن رو براش سخت بکنی ... در اینصورت ناخودآگاه عصبانیتش فرو مینشینه .

2. اگر بخوایه عصبانیت شوهرت رو در درون لایه عقل حل کنی ... که باید بشینید با ایشون صحبت کنین و بحثها رو عقلانی جلو ببرین .

خوب اینجا انتخاب با خودتون هست .

مارینر;823029 نوشت:
لیدا من قسمتی از کتاب رو همراه با کمی تحلیل خودم اینجا برات مینویسم شاید برات مفید باشه ...

نویسنده ادعا میکنه که :
یک نظریه ای وجود داره که "پاول مک لین" عصب شناس معروف اون رو عنوان کرده ... ایشون میگه مغز ما در حقیقت یک مغز نیست ، بلکه 3 تا مغز در درون جمجمه مون داریم . هر کدام از این مغزها نماینده یک دوره تکامل مغز انسان هستند و هر لایه بر رویه لایه قدیمی تر شکل گرفته . هر کدام از این مغزها برای خودشون پراسس مجزایی دارند . حافظه مجزایی دارند .

1. لایه اول مربوط به لایه مغز خزندگان هست ( که اتوماتیک پراسس میکنه و برای خودش حافظه داره )
2. لایه دوم مربوط به لایه مغز پستانداران قدیم مانند سگ و اسب و ... هست که تنها باهوش هستند . ( که اتوماتیک پراسس میکنه و برای خودش حافظه داره )
3. لایه سوم مربوط به لایه معز پستانداران جدید که انسان هست میباشد . که در درون اون عقل شکل گرفته . ( که اتوماتیک پراسس میکنه و برای خودش حافظه داره )

وقتی شما یک مساله ای رو باهاش برخورد میکنی ... هر کدوم از لایه های مغزت به نوعی اون رو میبینند و به نوعی اون رو پردازش میکنند .

مثلا فرض کن الان شما یهو گرسنت میشه ....
1. لایه اول مغزت که لایه خزندگان ماقبل تاریخ هست و تندی فقط میخواد خودش رو سیر کنه .
2. لایه دوم لایه هوشت هست ... که در مورد اینکه چجوری غذا رو بدست بیاری و ... فکر میکنه .
3. لایه سوم مغزت میگه ... نه نباید غذا بخورم ... اگر غذا بخورم چاق میشم .

هر سه انتخاب وارد هیپوتالاموس میشوند و سپس مغز تصمیم میگیره بر اساس کدام یک از لایه های مغزی رفتار کنه ...

1. تمام خشم و عصبانیت و ... همشون در درون لایه اول یا همون لایه احساسات ما هستند که برای خودش یک پروسسور داره که اونها رو کنترل میکنه . و سرعتش هم به مراتب خیلی خیلی بالاست .
2. تمام هوشی که داری در درون لایه دوم مغزت هستش ... در لایه دوم ما چیزی به نام عقل نداریم . فقط هوشمندی رو داریم ... مانند اینکه سگها و شیر ها و ... همشون باهوش هستند ولی لایه سوم که عقل هستش رو ندارند . و سرعت پروسسورش معمولی هست .
3. لایه سوم همون عقل هستش که مساله رو میخواد به صورت عقلانی مورد بررسی قرار بده که سرعتش خیلی خیلی پائین هست ..

مثال :
1. اگر شما همین الان پشتت یه مار ببنی در حد میکرو ثانیه از جات میپری و فرار میکنی ... چرا !!! چون مغزی که در درون لایه اول هستش و پراسس های احساسی رو انجام میده فوق العاده سریع هست ... و تندی فرمان فرار رو میده و هیپو تالاموس هم به سرعت اون رو تائید میکنه و تندی شما از جات میپری ؟؟؟

2. اگر شما بخواین یه مساله شطرنج رو حل کنین ... برای حرکت دادن یک سرباز ممکن هست بخواین 1 دقیقه فکر کنین ... و این مساله در درون لایه دوم که توسط پروسسور اون هست صورت میگره و به مراتب کند تر از لایه احساسات هست .

3. و اگر شما بخواین به مساله ای مانند { بودن یا نبودن } { وجود خدا یا عدم وجود خدا } { اخلاقیلات } و ... فکر کنین گاها میبینین که روزها و شاید ماهها دارین فکر میکنین و به جواب نمیرسین ... با اینکه این لایه هم برای خودش پروسسور داره و حافظه داره ولی به شدت سرعتش پائین هست . چون خیلی چیزها رو باید در نظر بگیره ...

حالا برمیگردیم به مساله عصبانی شدن ...
کسی که عصبانی میشه ... میتونه مشگلش رو از دو روش حل کنه ....

1. روش اول این هستش که بره سراغ لایه احساسیش و پروسسور اون قسمت رو اصلاح کنه ... مثلا اگر شما بارها و بارها یک مار رو نوازش بکنین ... پروسسور لایه احساساتتون و حافظه اون یاد میگیره که مار ترسناک نیست ... اگر کسی بخواد عصبانیتش رو در درون لایه احساساتش حل کنه ... اصلا دیگه مسائل اونقدر عصبانیش نمیکنن که بخواد کنترلش کنه ... و چون پروسسور این قسمت فوق العاده سریع هست ... تندی عصبانیت رو فیلتر میکنه .

2. روش دوم این هستش که شخص عصبانی بره سراغ لایه عقلش ... ولی سرعت این پروسسور خوب خیلی خیلی پائین هست ... مثلا وقتی شوهر شما عصبانی میشه .... ایشون همون زمانی که داره دستش رو میبره بالا باید به این فکر کنه که شما همسرش هستید ... اگر شما رو اذیت کنه شما خیلی ناراحت میشین ... ممکن هست بزارین برین و نزارین برین و ....

که هر دو مدلش رو داریم .

1. انسانهایی داریم که بر اثر رخدادها و شرایط طوری شده اند که عصبانیتی دیگر در وجودشون به اون شدت بوجود نمیاد چون مساله در درون همون لایه احساسات حل میشه و خودش رو نشون نمیده .

2. و آدمهایی داریم که این مساله رو میخوان در درون لایه عقلش تجزیه و تحلیل بکنند ... یعنی عصبانی میشوند . چهرشون آشفته میشه . دستشون رو بالا میبرند ... یادشون میوفته که زدن عواقبی داره ... به این فکر میکنند که دستشون رو پائین بیاورند یا نیاورند و در درون تصمیم گیری شاید عقلشون پیروز بشه یا نشه ...

روش درمان عصبانیت در هر لایه متفاوت هست .

1. اگر بخوای عصبانیت شوهرت رو در درون لایه احساسات حل کنی ... چیزی به عنوان اینکه عقلش رو تحریک بکنی و ... اثر نداره ... بلکه باید از روشهای کنترل هوش هیجانی به مرور زمان عصبانی شدن رو براش سخت بکنی ... در اینصورت ناخودآگاه عصبانیتش فرو مینشینه .

2. اگر بخوایه عصبانیت شوهرت رو در درون لایه عقل حل کنی ... که باید بشینید با ایشون صحبت کنین و بحثها رو عقلانی جلو ببرین .

خوب اینجا انتخاب با خودتون هست .

خیلی قشنگ توضیح دادی عزیزم ممنونم
حالا فرض رو بر این میگیریم همسرم رو نمیشه یا خیلی سخته از نظر عقلانی عصبانیتش رو کنترل کنم البته دوسالی این کار رو میکرد به نطرم تا حدی کنترل عصبانیت هم دست خود انسان هست.
اگر از راه کنترل هوش هیجانی یا همان eq بخواهم عصبانیت شوهرم رو کنترل کنم چطوری باید عمل کنم؟
اون هم باید در این کنترل نقش داشته باشد یا نقش من پررنگ تر هست؟مانند همان مثالی که زدید اگر دست بلندکرده باشد و بخواهید بعد بیرون بروید خود رو ناراحت نشان بدید و...

بسمه المستعان

لیدا;823027 نوشت:
دوست عزیزم شما باور میکنی من دقیقا همین کار را بدون اینکه بدانم همچین روایتی یا موردی هست انجام میدادم.زمانی که عقد بودیم اگر از هم ناراحت میشدیم من تا ازدلش درنمیاوردم نمیخوابیدم و نمیگذاشتم او بخوابد.حتی یک مرتبه مادر شوهرم از همسرم پرسیده بود چرا ناراحتی؟گفته بود لیدا رو ناراحت کردم با ناراحتی خوابیده.مادرش گفته بود خوب اشکالی ندارد فردا ازدلش دربیار.گفته بودنه وقتی من ناراحتم لیدا نمیگذاره ناراحت بخوابم من نباید میگذاشتم اون با دلخوری بخوابه.
یکی نیست یادآوریش کند اون لیدا همین لیداست با همان خصوصبات و احساسات و تازه پخته تر هم شده چرا پس الان این شکلی رفتارمیکنی.
فکرمیکردم مشکل از بابت خشونت فیزیکی ازسمت همسرم تمام شده .میگفتم با یک سری خصوصیات و حساسیت های دیگرش کنار می آیم هیچ کس کامل نیست و ... از وقتی که باز دستش رو روی من بلند کرده بخدا از خودم خجالت میکشم آخه مگر بچه ام با 27 سال سنم من رو کتک بزنی که چی رو ثابت کنی.خجالت میکشم حتی آشنایی کسی متوجه بشود درباره من وهمسرم و خانوادم چه فکری میکنند؟
اجازه ندادم خانواده ها از دعوای اخیر ما باخبر بشوند ولی در این چندماه تنش بین من و همسرم بوده و خانوادم فهمیدند با اینکه من فکرمیکردم نفهمیدند.با گوش خودم شنیدم مادرم به پدرم میگفت مردم شانس دارند ما هم شانس داریم پسر ما دختر مردم رو خوشبخت کنه بچه ما باید این شکلی زندگی کنه.
حتی فکرش رو نمیکردم پدرومادرم متوجه ناراحتی بین من و شوهرم در این اواخر شده باشند. شدم آیینه دق پدرم و مادرم و برادرم و شوهرم و همه.

امیدوارم مشکلات شما به زودی حل بشود ولی یک نکته را نباید فراموش کرد، برای ساختن یک زندگی ایده ال باید خیلی زحمت

کشید،شما ابتدای راه هستید و همسرتان هم ظاهرا انسان خوبی هستند و مشکل خشونت ایشان مقطعی و در هنگام عصبانیت است

که البته باید حل بشود،منتهی احتیاج به ایجاد زمینه هایی از جمله تقویت معنویت و اخلاق دارد،شاید اگر شما بتوانید چنین زمینه ای را

در خودتان و ایشان فراهم کنید خیلی از مشکلات حل شوند.

با تمام وجود از خداوند سعادت و خوشبختی و بازگشت آرامش و محبت را به زندگی شما خواستارم.

بسمه الحلیم

ملورين;823018 نوشت:
شوهر خوب !!!! عشق ورزيدن!!!!
چه رويي دارن جماعت نر
مردي كه يكبار فقط يكبار دست رو زنش بلند كنه لياقت نداره يه ثانيه باهاش ادامه بدي

سلام و عرض ادب

إعمال خشم در هنگام عصبانیت یک ضعف اخلاقی است که در بسیاری از ما به شکلهای گوناگون

بروز می کند،در یکی به شکل زد و خورد و در دیگری به صورت فحاشی و یا شکستن اشیاء،فریاد زدن ووووو

به تعبیر حضرت علی علیه السلام:"الغضب ضرب من الجنون"خشم نوعی جنون است بعد هم انسان از کارهایی

که کرده پشیمان می شود،ممکن است حتی بعضی والدین با عشق و علاقه ی بی حد و خالصی که به فرزندانشان

دارند مرتکب چنین کار قبیحی بشوند(تنبیه بدنی فرزندان)بنابراین نمی شود این را دلیل بر نبودن محبت

دانست حتی ممکن است در بعضی مواقع علتش محبت افراطی و ترس از دست دادن شخص باشد که به شکل

خشونت ظهور کند.لذا شایدبهتر باشد انسان قبل از اقدام قانونی از راههای دیگری نهایت سعیش را برای اصلاح

و ایجا صلح و صفا داشته باشد ضمن اینکه در هر مشاجره ای احتمال اینکه هر دو طرف مقصر باشند وجود دارد.

سلام. قبل از مشاجره آخر تصمیم داشتم چندروزی پیش خانوادم بروم در شرایط الان درسته این کار رو انجام بدهم یا نه؟
برنامه خاصی اینجا ندارم کلاس ندارم با شوهرم هم سروسنگین هستیم حوصله م سررفته.
اگر الان بروم همسرم حمل بر قهر کردن من میگذارد؟
قراربود باهم برویم و چندروز آنجا باشیم و او برگردد و من مدت بیشتری باشم الان نمیتوانم و نمیخواهم به همسرم عنوان کنم همراهم بیاید حوصله ش رو ندارم میخواهم چندروز از هم دورباشبم درباره زندگیم درست فکرکنم.

لیدا;823071 نوشت:
سلام.

سلام خدمت شما
در نوشته هاتون فرمودید دو سالی بود که عصبانیتشو کنترل میکرد .
و فرمودید با اصرار ایشون خانه را نزدیک محل کارشون گرفتند و روزی چند بار میان منزل.
از طرفی از عید اصرار به بچه دار شدن میکنند.
شما در متن اون زندگی هستید و بهتر از همه میتونید نشانه ها را با هم تطبیق بدید و اونا رو کنار رفتار و منش همیشگی همسرتون قرار بدید و نتیجه بگیرید که چه موضوعی در ذهن ایشان در این مدت وجود دارد که باعث شده عصبانیت هاشونو کنترل نکنند،با اینکه در طی دو سال موفق به این کنترل بودند.
فکر میکنید ممکنه یه ناراحتی در ذهن ایشون ایجاد شده باشه مبنی بر اینکه احساس کنند ممکنه شما را از دست بدهند؟و تغییر مکان منزل و اصرار برای بچه هم ناشی از این باشه؟
دلیل این چیزی که در ذهن ایشون ایجاد شده هم خیلی چیزها میتونه باشه.ممکن هست سردی در رفتار همیشگی ایشون باعث شده نتونید مثل سابق به ایشان نزدیک باشید و دوری عاطفی حاصل شده باشد و ایشان بدون اینکه دقت کنند دلیل دور شدن شما چیه،سعی میکنند با ایجاد شرایط جدیدی این احساس را به خودشون بدهند که مشکلی نیست و ما با هم نزدیکیم و رابطه ی عمیقی بین ما هست.
البته این یکی از احتمالات هست و خود شما بسیار عالی میتوانید دلایل این نگرانی احتمالی در ذهن همسرتون را پیدا کنید.

یکی دیگه.;823095 نوشت:
سلام خدمت شما
در نوشته هاتون فرمودید دو سالی بود که عصبانیتشو کنترل میکرد .
و فرمودید با اصرار ایشون خانه را نزدیک محل کارشون گرفتند و روزی چند بار میان منزل.
از طرفی از عید اصرار به بچه دار شدن میکنند.
شما در متن اون زندگی هستید و بهتر از همه میتونید نشانه ها را با هم تطبیق بدید و اونا رو کنار رفتار و منش همیشگی همسرتون قرار بدید و نتیجه بگیرید که چه موضوعی در ذهن ایشان در این مدت وجود دارد که باعث شده عصبانیت هاشونو کنترل نکنند،با اینکه در طی دو سال موفق به این کنترل بودند.
فکر میکنید ممکنه یه ناراحتی در ذهن ایشون ایجاد شده باشه مبنی بر اینکه احساس کنند ممکنه شما را از دست بدهند؟و تغییر مکان منزل و اصرار برای بچه هم ناشی از این باشه؟
دلیل این چیزی که در ذهن ایشون ایجاد شده هم خیلی چیزها میتونه باشه.ممکن هست سردی در رفتار همیشگی ایشون باعث شده نتونید مثل سابق به ایشان نزدیک باشید و دوری عاطفی حاصل شده باشد و ایشان بدون اینکه دقت کنند دلیل دور شدن شما چیه،سعی میکنند با ایجاد شرایط جدیدی این احساس را به خودشون بدهند که مشکلی نیست و ما با هم نزدیکیم و رابطه ی عمیقی بین ما هست.
البته این یکی از احتمالات هست و خود شما بسیار عالی میتوانید دلایل این نگرانی احتمالی در ذهن همسرتون را پیدا کنید.

سلام
نمیدانم چه عرض کنم آخه مشکلی در زندگی ما نبود همه چیز با خوبی و خوشی پیش میرفت نمیفهمم چرا باید همسرم از چنین چیزی واهمه داشته باشد.
من در شرایط خیلی بد پای زندگیم ایستادم دلیلی ندارد بخواهم در شرایط خوب زندگیمان رو سست کنم.اگر هم علتش واقعا این مسئله باشد که نمیدانم چرا چنین فکری کرده با این رفتارش که من رو بیشتر دور کرده و فاصله ایجاد کرده.

لیدا;823105 نوشت:
البته این یکی از احتمالات هست و خود شما بسیار عالی میتوانید دلایل این نگرانی احتمالی در ذهن همسرتون را پیدا کنید.

با سلام
وجهی را که بیان کردید خیلی خوب بود.

لیدا;822964 نوشت:
جناب نشاط سپاس از شما بزرگوار
یعنی من اگر به همسرم بگویم صحبت کنیم مسائل حل میشود؟آن هم به خوبی؟من بارها این کار را کرده ام همان موقع شاید به نتیجه نصفه و نیمه برسد ولی بعدا دوباره کارهایش را تکرار میکند.یک سری ازخصوصیات اخلاقیش را پذیرفته ام مثل مغرور بودن یا سیگارکشیدن یا یک سری خصوصیات خاص مردانه که بیشتر آقایون دارند ولی این حرکتش که میخواهد با زدن حرفش رو به کرسی بنشاند رو نمیتونم تحمل کنم.الان هم نمیدانم اگر کوتاه بیایم دوباره در یک دعوای دیگر تکرار میکند یا نه.

با سلام و احترام
اولا این مشکل به مرور حل می شود، نباید انتظار آنی در مورد حل کردنش داشته باشید.ثانیا باید برای حل مشکل روشی را با تفاهم همدیگر بپذیرید تا پیشرفت حاصل شود. با برخی از مشکلاتش کنار بیایید، همین سیگار کشیدن . در مورد تلاش بر قاطعیت در یک موضوعی، خیلی ناراحت نشوید، این خصلتش دال بر صفت مردانگی است و تا حدی خوبه، مرد اگر جرات نداشته باشد نمی تواند زندگی را بچرخاند، در مواردی که حرف خوب و منطقی است اتفاقا شما هم حمایت کنید و اگر باب میلتان نبود در همان حال اصلا اعتراض نکنید بگذارید حرف خود را بزند بعد از اینکه فضا عوض شد و مختصری آرام گردید می توانید در مورد نظر او پیشنهاد خودتان را با دلیل بگویید، و خیلی انتظار نداشته باشید که بپذیرد، ولی وجه قوی در این است که حرف شما را بپسندد و آن را ترجیح بدهد. گاهی دخالت و انتقاد روشمند نیست و همین موجب لج بازی و یا رفتار خاص می شود.

به نظر من به عنوان یک خواهر بزرگتر (یا کوچکتر) به شما توصیه میکنم که با همسرتون به صورت آرام و منطقی به صحبت بشینید و به ایشون دلایل عدم تمایل شما به فرزند دار شدن رو توضیح بدید و بهشون شرایطی که لازم دارید تا به فرزندآوری فکر کنید رو توضیح بدید و از ایشون بخواید که این شرایط رو فراهم کنند تا شما هم رقبتی برای بچه دار شدن نشون بدید اینطوری فکر نکنم که دیگه مشکلی بین شما به وجود آید

سلام دوست عزیز

توصیه ای که براتون دارم اینه که به هیچ عنوان جواب پرخاشگری همسرتون رو ندین

وقتی عصبانی هست شما جوابش رو میدین و این باعث تحریک اعصابهای همسرتون میشه

و باعث میشه شما هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روحی آسیب ببینید

ممکنه اگه جواب ایشون رو ندین ایشون آروم شن و از شما بابت رفتارشون عذر خواهی هم بکنن

طبق گفته های خودتون همسر شما مرد خوبی هست

منتهی دست بزنی ایشون دل شما رو میرنجونه

که من فکر میکنم اگه شما یه کم مراعات کنید و در مواقع عصبانیت سربه سر ایشون نذارین مشکلتون حل شه

سلام

ملورين;823018 نوشت:
شوهر خوب !!!! عشق ورزيدن!!!!
چه رويي دارن جماعت نر
مردي كه يكبار فقط يكبار دست رو زنش بلند كنه لياقت نداره يه ثانيه باهاش ادامه بدي
كدوم قانون و اخلاق و دين تاييد ميكنه دست بزن رو؟!!!!
به نظرم دادگاهي كن شوهرت رو يه تعهد حسابي ازش بگير
چشمش بترسه
تو هر چي زن و شوهر مدارا كنن و ايثار تو اين مورد نبايد بكنن

سال ها پیش که حوصله وبلاگستان رو داشتم
وبلاگ خانمی رو می خوندم که پس از چند سال زندگی مشترک، قصد جدایی از همسرش رو داشت
اون وبلاگ نسبتا پرمخاطب بود و معمولا 50-60 نفر نظر میگذاشتن
تقریبا همه این افراد، این خانم رو تشویق به ماندن در کنار همسرشون می کردند
غیر از 3 نفر!
اوایل برداشت من این بود که این سه خانوم روحیات فمنیستی دارند که اینطور نظر میگذارند
بعد دیدم که یکیشون رفت و برای این خانم وکیل پیدا کرد و خودش برای ایشون وقت گرفت و ...
برای من جالب شد این موضوع و به وبلاگ این سه نفر رفتم و مطالبشون رو مطالعه کردم
در کمال تعجب دیدم که 2 نفرشون مطلقه بودند و نفر سومی هم پیر دختر
گاهی اوقات نظرات از روی خیرخواهی نیست
از روی حسادت هست و برای این که دیگران رو هم مانند خودشون بدبخت کنن
--------

لیدا;822964 نوشت:
یعنی من اگر به همسرم بگویم صحبت کنیم مسائل حل میشود؟آن هم به خوبی؟من بارها این کار را کرده ام همان موقع شاید به نتیجه نصفه و نیمه برسد ولی بعدا دوباره کارهایش را تکرار میکند.یک سری ازخصوصیات اخلاقیش را پذیرفته ام مثل مغرور بودن یا سیگارکشیدن یا یک سری خصوصیات خاص مردانه که بیشتر آقایون دارند ولی این حرکتش که میخواهد با زدن حرفش رو به کرسی بنشاند رو نمیتونم تحمل کنم.الان هم نمیدانم اگر کوتاه بیایم دوباره در یک دعوای دیگر تکرار میکند یا نه.

باید به اخلاق همسرتان دقت کنید!
خود من هم اتاقی داشتم که پسر خیلی خوبی بود، اما متوجه شدم گاهی اوقات بی دلیل عصبانی می شود
کمی که دقت کردم دیدم ایشان مواقع گرسنگی این حالت به ایشان دست می دهد
دوست دیگری داشتم که بعد از خوردن غذاهای نفاخ، کمی رفتارشان تغییر می کرد
این ها را باید شما بررسی کنید که چه مواقعی شوهرتان عصبانی می شوند و راه چاره پیدا کنید
نه این که بخواهید صورت سوال را پاک کنید
تابستان است و هوا گرم است و هزار برخورد خوب و بد برای ایشان در خارج از خانه پیش می اید
ممکن است مدیریت درستی بر روی کنترل خودشان نداشته باشند
این ها را باید کم کم پیدا کنید و سعی کنید به هنگام عصبانیت ایشان با ایشان کل کل نکنید
این ها مدیریتی است که خودتان باید در خانه اعمال کنید و در ضمن
سعی کنید خوشبین باشید
لزومی ندارد هر رفتار ایشان را به بدترین وجه ممکن تفسیر کنید
بعضی از حرف های ایشان ممکن است به دلیل بی توجهی باشد و منظور خاصی نداشته باشند
خیلی دنبال تجزیه و تحلیل تمام صحبت های ایشان نباشید
مجبور نیستید همه چیز را مستقیم به ایشان بگویید
منظورم نیش و کنایه زدن نیست
خیلی از مسائل را می توان غیر مستقیم و در عمل به افراد منتقل کرد
با توجه به چیزهایی که نوشته اید به نظرم شوهر شما در حدی است که بسیاری از زنان دیگر به شما حسادت می کنند
پس سعی کنید راه های تعامل را یادبگیرید

سلام جناب انوشیروان ...

همیشه هم اینجور که شما میفرمائید از رویه حس حسادت نیست ... خیلی موقع ها ممکن هست که کسی در مورد شرایطش در درون سایتهای اجتماعی صحبت کنه و دیگران حالت خویشتن پنداری بهشون دست بده ...

Anoushiravan;823158 نوشت:
با توجه به چیزهایی که نوشته اید به نظرم شوهر شما در حدی است که بسیاری از زنان دیگر به شما حسادت می کنند
پس سعی کنید راه های تعامل را یادبگیرید

با سلام و احترام

بزرگوار دست بزن داشتن کار خوبی نیست ولی من از جناب رضا دی شنیدم که مرد ها عصبانیتشون

رو با زد وخورد نشون میدن !

ولی خب دیگه سرکار خانم لیدا نباید خیلی از این موضوع ناراحت بشن

به هرحال همسرشون این همه خوبی دارن !این همه بهشون محبت میکنن !

نباید اینها رو نادیده گرفت و بهتره موقع عصبانیت همسرشون کاملا سکوت کنن یا بیشتر

تحریکش نکنن!

اگه واقعا گله مند هستند هر موقع آرامششون رو بدست آوردن مشکلشون رو

باهاش در میون بگذارن.

سلام به همه

همای رحمت;823167 نوشت:
ولی من از جناب رضا دی شنیدم که مرد ها عصبانیتشون رو با زد و خورد نشون میدن !
تکذیب میکنم! :Nishkhand:

بله من چنین حرفی زدم ، اما منظور خاصی از بیان آن دارم
سرکار "حبیبه" توضیح بسیار دقیقی دادند:

حبیبه;823046 نوشت:
إعمال خشم در هنگام عصبانیت یک ضعف اخلاقی است که در بسیاری از ما به شکلهای گوناگون بروز می کند ، در یکی به شکل زد و خورد و در دیگری به صورت فحاشی و یا شکستن اشیاء،فریاد زدن ووووو
نکته اینجاست که مردها "معمولاً" این خشم را ابتدا با فریاد و بعد با روش های فیزیکی مثل دست بلند کردن تخلیه میکنند
اما روش های خانمها متفاوت است و معمولاً با قهر کردن یا با تحقیر مرد همراه است

شاید برای خانمها جالب باشد که آقایان بین خودشان که حرف میزنند میگویند:
من حاضرم کسی ده تا سیلی توی گوشم بزند ، ولی با من قهر نکند!! یا به من توهین نکند و اقتدارم را زیر سوال نبرد!!

کلاً موجودات عجیبی هستیم :khandeh!:

خانمهای گرامی بخصوص استارتر محترم لطفاً به جملهء بالا خیلی دقت بفرمائید. مردها حاضرند ده تا سیلی بخورند!! چرا؟! چون برای آنها عجیب نیست ، بلکه طبیعی هم هست. در نتیجه وقتی همین عمل را نسبت به طرف مقابل هم انجام میدهند ، خیال میکنند او هم مشکلی با این موضوع ندارد!!!

همانطور که بعضی از شما وقتی قهر میکنید یا اقتدار مرد را زیر سوال می برید (سلاح شما برای خالی کردن خشمتان) ، اصلاً احساس نمیکنید که کار خلافی انجام داده اید ، بعضی از مردها هم وقتی دست روی زن بلند میکنند اصلاً فکر نمیکنند که کار خطایی مرتکب شده اند!! :Gig:

و مشکل اصلی همین است. لذا قدم اول این است که یک مرد به زشتی کارش پی ببرد
راهکارهای استاد "نشاط" را به کار ببرید خواهر گرامی ((لیدا))
وقتی ایشان میگویند او را تحویل نگیرید ، به منظور مقابله به مثل نیست ، بلکه برای این است که مرد به اشتباهش پی ببرد و بفهمد که اعمالش چه تاثیر بدی روی همسرش میگذارد. پس با این نیت پیش بروید. حتی میتواندی فیلم بازی کنید (فیلم الهی نه شیطانی!). نشانش بدهید که تمرکزتان به هم خورده است ، نشانش بدهید که غذایتان شور میشود! و..... تا علتش را جویا بشود. آن وقت به او بگوئید من میخواهم که یک زندگی خوب داشته باشیم ، اما رفتار تو روحیه و تمرکز مرا به هم ریخته است

نکتهء کلیدی در این است که شما ایراد شوهرتان را به او تحمیل نکرده اید ، بلکه کاری کرده اید که خودش بیاید و بپرسد
این روشی است که مرد بهتر ایرادش را می پذیرد. به همین دلیل استاد "نشاط" نگفتند مستقیم ایرادها را به او بگوئید چون اگر مستقیم بگوئید به احتمال زیاد نمی پذیرد

ط

نشاط;823113 نوشت:
با سلام و احترام
اولا این مشکل به مرور حل می شود، نباید انتظار آنی در مورد حل کردنش داشته باشید.ثانیا باید برای حل مشکل روشی را با تفاهم همدیگر بپذیرید تا پیشرفت حاصل شود. با برخی از مشکلاتش کنار بیایید، همین سیگار کشیدن . در مورد تلاش بر قاطعیت در یک موضوعی، خیلی ناراحت نشوید، این خصلتش دال بر صفت مردانگی است و تا حدی خوبه، مرد اگر جرات نداشته باشد نمی تواند زندگی را بچرخاند، در مواردی که حرف خوب و منطقی است اتفاقا شما هم حمایت کنید و اگر باب میلتان نبود در همان حال اصلا اعتراض نکنید بگذارید حرف خود را بزند بعد از اینکه فضا عوض شد و مختصری آرام گردید می توانید در مورد نظر او پیشنهاد خودتان را با دلیل بگویید، و خیلی انتظار نداشته باشید که بپذیرد، ولی وجه قوی در این است که حرف شما را بپسندد و آن را ترجیح بدهد. گاهی دخالت و انتقاد روشمند نیست و همین موجب لج بازی و یا رفتار خاص می شود.

صمیمانه ممنونم دوستان بزرگوار برای راهنمایی و همچنین وقتی که برای مشکل من بدون هیچ چشمداشتی قرار میدهید

جناب نشاط... استاد ، شما مرد هستید و حتما واقف هستید زندگی کردن و روال طبیعی یک موضوع را پیش بردن با مردی که حرف حرف خودش هست و اگر کمی حالت زور یا خودرایی از دید خود حتی در صدای آرام طرف مقابلش متوجه شود چقدر سخته.چون شروع به لجبازی میکندو.
در این چندسال سعی کردم رگ خواب همسرم رو تا حدی پیدا کنم و از همان طریق در یک سری از مسائل حرفم رو پیش ببرم و تا حدی موفق بودم.
از آنجایی که اولین شرط مشاوره گرفتن عمل کردن به راهکارها میباشد من به توصیه شما عمل کردم و با وجود دلخوری شدیدی که از همسرم داشتم ومتاسفانه این دلخوری از من رفع نشده خانمها شاید بهترمتوجه شوند درحال حاضر چه حسی دارم. با این حال امروز بعدازظهر کاکائوهاییی رو که همسرم گرفته بود رو برداشتم و چای و قهوه درست کردم یکطوری باب آشتی رو باز کردم و کمی حرفهایمان باهمدیگر راحتتر و عادیتر شد.الان نه اینکه همسرم رو بخشیدم برای این سعی کردم آشتی کنیم چون میخواهم در یک فضای آرامتر بتوانم مسائل و مشکلاتمان رو حلاجی کنم وقتی ذهنم آشفته باشد از نظر روحی و روانی نمی توانم تمرکز کنم و درست تصمیم بگیرم و اینکه نمیخواستم بهانه دستش بدهم و بیخودی برای موضوع دیگری دعوایمان شود.
یک مقدار فضا را آرامتر و اعتمادش را بیشتر کنم و برای دیدن خانواده ام بروم و چندروزی از این فضا فاصله بگیرم شاید بتوانم به یک نتیجه برسم.شاید در این مورد با خانواده ام صحبت کنم شاید هم نه .

Anoushiravan;823158 نوشت:
سلام

سال ها پیش که حوصله وبلاگستان رو داشتم
وبلاگ خانمی رو می خوندم که پس از چند سال زندگی مشترک، قصد جدایی از همسرش رو داشت
اون وبلاگ نسبتا پرمخاطب بود و معمولا 50-60 نفر نظر میگذاشتن
تقریبا همه این افراد، این خانم رو تشویق به ماندن در کنار همسرشون می کردند
غیر از 3 نفر!
اوایل برداشت من این بود که این سه خانوم روحیات فمنیستی دارند که اینطور نظر میگذارند
بعد دیدم که یکیشون رفت و برای این خانم وکیل پیدا کرد و خودش برای ایشون وقت گرفت و ...
برای من جالب شد این موضوع و به وبلاگ این سه نفر رفتم و مطالبشون رو مطالعه کردم
در کمال تعجب دیدم که 2 نفرشون مطلقه بودند و نفر سومی هم پیر دختر
گاهی اوقات نظرات از روی خیرخواهی نیست
از روی حسادت هست و برای این که دیگران رو هم مانند خودشون بدبخت کنن
--------

باید به اخلاق همسرتان دقت کنید!
خود من هم اتاقی داشتم که پسر خیلی خوبی بود، اما متوجه شدم گاهی اوقات بی دلیل عصبانی می شود
کمی که دقت کردم دیدم ایشان مواقع گرسنگی این حالت به ایشان دست می دهد
دوست دیگری داشتم که بعد از خوردن غذاهای نفاخ، کمی رفتارشان تغییر می کرد
این ها را باید شما بررسی کنید که چه مواقعی شوهرتان عصبانی می شوند و راه چاره پیدا کنید
نه این که بخواهید صورت سوال را پاک کنید
تابستان است و هوا گرم است و هزار برخورد خوب و بد برای ایشان در خارج از خانه پیش می اید
ممکن است مدیریت درستی بر روی کنترل خودشان نداشته باشند
این ها را باید کم کم پیدا کنید و سعی کنید به هنگام عصبانیت ایشان با ایشان کل کل نکنید
این ها مدیریتی است که خودتان باید در خانه اعمال کنید و در ضمن
سعی کنید خوشبین باشید
لزومی ندارد هر رفتار ایشان را به بدترین وجه ممکن تفسیر کنید
بعضی از حرف های ایشان ممکن است به دلیل بی توجهی باشد و منظور خاصی نداشته باشند
خیلی دنبال تجزیه و تحلیل تمام صحبت های ایشان نباشید
مجبور نیستید همه چیز را مستقیم به ایشان بگویید
منظورم نیش و کنایه زدن نیست
خیلی از مسائل را می توان غیر مستقیم و در عمل به افراد منتقل کرد
با توجه به چیزهایی که نوشته اید به نظرم شوهر شما در حدی است که بسیاری از زنان دیگر به شما حسادت می کنند
پس سعی کنید راه های تعامل را یادبگیرید

سلام. متن شما یک لحظه من رو تکان داد و در فکر برد. بله شما حق دارید ممکن هست واقعا عوامل بیرونی هم در رفتار شوهرم اثرگذاشته باشد.
آخه آدمها توی عصبانیت و شوخی حرف دلشون رو میزنند من هنوزم فکر میکنم حرف شوهرم حرف دلش بوده هضمش سخته.
چشم من سعی میکنم مثبت تر فکرکنم
آدم غیرمنطقی نیستم

همای رحمت;823167 نوشت:
با سلام و احترام

بزرگوار دست بزن داشتن کار خوبی نیست ولی من از جناب رضا دی شنیدم که مرد ها عصبانیتشون

رو با زد وخورد نشون میدن !

ولی خب دیگه سرکار خانم لیدا نباید خیلی از این موضوع ناراحت بشن

به هرحال همسرشون این همه خوبی دارن !این همه بهشون محبت میکنن !

نباید اینها رو نادیده گرفت و بهتره موقع عصبانیت همسرشون کاملا سکوت کنن یا بیشتر

تحریکش نکنن!

اگه واقعا گله مند هستند هر موقع آرامششون رو بدست آوردن مشکلشون رو

باهاش در میون بگذارن.

من واقعا خوب ناراحتم خیلی بد من رو زد
چقدر سکوت کنم خفقان گرفتم چکارکنم
نمیدونم اگر همه دوستان نظرشان این هست من کلا حرف نزنم وقتی عصبانی هست من هم حرف نمیزنم ولی حرفهایش زور داشت اگر جوابش رو نمیدادم میترکیدم

لیدا;823171 نوشت:
شاید در این مورد با خانواده ام صحبت کنم شاید هم نه .

سلام

به نظر من بهتره اصلا با خانوادتون در این مورد صحبت نکنید اگر واقعا دعواتون سر این مسئله ست .

میگن موقع دعوا حلوا خیرات نمیکنن ! خب به هرحال همسرتون موقع عصبانیتش این رفتار رو با

شما دارن!ومیشه گفت از حالت عادی خارج شدن ودست خودشون نیست !به نظرم واقعا

در این مواقع باید گذشت داشت .

Reza-D;823170 نوشت:
سلام به همه

تکذیب میکنم! :Nishkhand:

بله من چنین حرفی زدم ، اما منظور خاصی از بیان آن دارم
سرکار "حبیبه" توضیح بسیار دقیقی دادند:نکته اینجاست که مردها "معمولاً" این خشم را ابتدا با فریاد و بعد با روش های فیزیکی مثل دست بلند کردن تخلیه میکنند
اما روش های خانمها متفاوت است و معمولاً با قهر کردن یا با تحقیر مرد همراه است

شاید برای خانمها جالب باشد که آقایان بین خودشان که حرف میزنند میگویند:
من حاضرم کسی ده تا سیلی توی گوشم بزند ، ولی با من قهر نکند!! یا به من توهین نکند و اقتدارم را زیر سوال نبرد!!

کلاً موجودات عجیبی هستیم :khandeh!:

خانمهای گرامی بخصوص استارتر محترم لطفاً به جملهء بالا خیلی دقت بفرمائید. مردها حاضرند ده تا سیلی بخورند!! چرا؟! چون برای آنها عجیب نیست ، بلکه طبیعی هم هست. در نتیجه وقتی همین عمل را نسبت به طرف مقابل هم انجام میدهند ، خیال میکنند او هم مشکلی با این موضوع ندارد!!!

همانطور که بعضی از شما وقتی قهر میکنید یا اقتدار مرد را زیر سوال می برید (سلاح شما برای خالی کردن خشمتان) ، اصلاً احساس نمیکنید که کار خلافی انجام داده اید ، بعضی از مردها هم وقتی دست روی زن بلند میکنند اصلاً فکر نمیکنند که کار خطایی مرتکب شده اند!! :Gig:

و مشکل اصلی همین است. لذا قدم اول این است که یک مرد به زشتی کارش پی ببرد
راهکارهای استاد "نشاط" را به کار ببرید خواهر گرامی ((لیدا))
وقتی ایشان میگویند او را تحویل نگیرید ، به منظور مقابله به مثل نیست ، بلکه برای این است که مرد به اشتباهش پی ببرد و بفهمد که اعمالش چه تاثیر بدی روی همسرش میگذارد. پس با این نیت پیش بروید. حتی میتواندی فیلم بازی کنید (فیلم الهی نه شیطانی!). نشانش بدهید که تمرکزتان به هم خورده است ، نشانش بدهید که غذایتان شور میشود! و..... تا علتش را جویا بشود. آن وقت به او بگوئید من میخواهم که یک زندگی خوب داشته باشیم ، اما رفتار تو روحیه و تمرکز مرا به هم ریخته است

نکتهء کلیدی در این است که شما ایراد شوهرتان را به او تحمیل نکرده اید ، بلکه کاری کرده اید که خودش بیاید و بپرسد
این روشی است که مرد بهتر ایرادش را می پذیرد. به همین دلیل استاد "نشاط" نگفتند مستقیم ایرادها را به او بگوئید چون اگر مستقیم بگوئید به احتمال زیاد نمی پذیرد

سلام. همه آقایون دست بزن ندارند نمونه اش پدر و برادرم و یا چند نفری رو از اطرافیان دیدم شاید در بیرون مشاجره داشتند در خانه مدلشان فرق میکرد.اتفاقا من هم میبینم به شوهرم کم محلی میکنم مثل مار به خودش میپیچد حرص میخورد درها رو محکم میزند وسیله هارو محکم جابجا میکند از صدتا فحش برایش بدتر است.کلا مردها انگار تکلیفشان هم با خودشان معلوم نیست کم محلی نکنیم جواب ندهیم فحش ندهیم دست رویشان بلند نکنیم قهرنکنیم پس چکارکنیم؟ بالاخره باید متوجه ناراحتی ما بشوند یا نه
یک مورد دیگر من اصلا فکرنمیکردم اگر همسرم من رو زد من باید خودم رو به خنگی و گیجی بزنم یکی دیگر از خانمها هم این رو گفته بودند.اتفاقا این سری اصلا گریه هم نکردم فقط سکوت کردم و اون مثل دیوانه ها شده بود.آخرش گفت آنقدر مغروری تنبیهت هم میکنم به روی خودت نمیاری.
چه چیزهایی رو من نمیدانم واقعا

لیدا;823105 نوشت:
آخه مشکلی در زندگی ما نبود همه چیز با خوبی و خوشی پیش میرفت
سلام خواهر گرامی
چقدر از این بابت اطمینان دارید؟
آیا از شوهرتان هم پرسیده اید مشکلی در زندگی هست یا نه؟
چقدر مطمئن هستید اگر از ایشان هم بپرسیم ، خواهند گفت مشکلی در زندگی نبوده؟


لیدا;822073 نوشت:
اما تقریبا از قبل از عید به بچه دارشدن ما اصرار میکرد و من راغب نبودم فعلا بچه دارشویم هنوز هم نیستم. از وقتی گفتم فعلا بچه نمیخواهم رفتارش با من خوب نیست و دعواهای ما زیاد شده
دارد دوست داشتن شما را امتحان میکند :ok:

او فکر میکند که شما از او دور شدید و البته من اعتقاد دارم تا حدودی خود شما نیز باعث ایجاد این تفکر در ایشان شده اید
نگاهی به این چند سطر بیندازید لطفاً:

لیدا;822912 نوشت:
علت نخواستن فرزند در این شرایط اول نداشتن آمادگی روحی و ذهنی من هست

لیدا;822912 نوشت:
من درحال تحصیل هستم و دو سال دیگر تا اتمام درسم باقی مانده

لیدا;822912 نوشت:
چندین مرتبه به همسرم گفتم وقتی درخانه هستی برای خودت سرگرمی داشته باش یا استراحت کن

لیدا;822912 نوشت:
مثلا ظهر از سرکلاس یا ورزش یا کار دیگری داشته باشم به خانه می آیم و میخواهم استراحت کنم

لیدا;822912 نوشت:
نمیدانم از دیدن من خسته نمیشود

نمی خواهم بگویم تمام خواسته های شما اشتباه است. اما به نظرم میرسد بعد از تغییر رفتار شوهرتان ، شاید به نوعی هنوز کینه از او دارید و هنوز نتوانسته اید او را ببخشید (احتمال است). در نتیجه زیاد تمایل ندارید با او باشید. شاید حتی بشود گفت صرفاً سعی دارید زندگیتان را حفظ کنید ولی نه لزوماً با عشق به همسرتان. او هم از نوع رفتار شما ، به دوست داشتن شما شک کرده و برای همین دارد شما را امتحان میکند. بدتر اینکه هر کدام از خواسته هایش را که نادیده بگیرید ، ولو اینکه حرف شما به حق باشد ، شوهرتان پای این میگذارد که دیگر دوستش ندارید

پیشنهاد من برای شما این است:

1 - گذشته را کاملاً از ذهن خود پاک کنید. دقت کنید. بطور "کااااااامممممل" ، بدون هیچ ارجاع و استفاده ای. انگار تازه با او ازدواج کرده اید. چند وقت پیش خانم روانشناسی حرف بسیار زیبایی گفتند که کاملاً به موضوع شما ارتباط دارد. ایشان گفتند گاهی ما انسان ها به دلایلی ، از فردی انتظار بروز یک رفتار خاص را داریم. یعنی در ناخوداگاهمان منتظریم که او مرتکب آنچه خصوصیت او میدانیم بشود (مثلاً برای شما انتظار کتک خوردن از شوهر). لذا بدون آنکه خودمان متوجه بشویم ، رفتارهایی با او میکنیم که او را به سمت انجام همان عمل می کشانیم! و در نتیجه او هم مرتکب همان عمل میشود و ما میگوئیم: "بله حق با من بود ، من می دانستم که او بالاخره مرتکب این عمل خواهد شد!" اما غافلیم از اینکه خود ما نیز بطور ناخودآگاه در سوق دادن آن فرد به ارتکاب آن عمل سهیم بوده ایم

2 - وقتی اصل زندگی مشترک شما مورد تهدید است ، چه نیازی است به تمام خواسته های مستحب و حتی مباح بپردازید؟ قبول دارم شما هم خواسته ها و نیازهای خودتان را دارید. بسیار خوب ، ((خواسته هایتان را دسته بندی کنید)) ؛ مثلاً میگوئید من برای بچه دار شدن باید آمادگی داشته باشم. حرف درستی است پس روی حرفتان بمانید. یا مثلاً اگر دانشگاهتان برایتان ارزشمند است آن را ادامه بدهید. اما فرضاً ورزش کردن (مثال میزنم) آنچنان کار مهمی نیست. خب وقتی می بینید شوهرتان احساس میکند دارید از او دور میشوید ، ورزش را کنار بگذارید و آن زمان را به شوهرتان اختصاص بدهید. هم باعث گرم شدن زندگیتان میشود و هم اینکه بدست آوردن قلب شوهر ثوابی دارد که مطمئناً در ورزش کردن نیست :Nishkhand:

3 - آن بخش هایی از خواسته هایتان را هم که از نظر شما مهم است ، با مهربانی و با سیاستِ زنانه بیان کنید. یک روش مناسب این است که شوهرتان را با خود همراه کنید. "نکتهء کلیدی: رگ خواب مردها در این است که ببینند همسرشان به آنها نیاز دارد". مثلاً میدانید که شوهر شما در یک زمینه درسی اطلاعات خوبی دارد. زرنگی کنید و از این موقعیت استفاده کنید. مثلاً به ایشان بگوئید از پس فلان تحقیق بر نمی آیم و نیاز دارم از علم تو برای انجام این تحقیق استفاده کنم. وقتی خودش وارد موضوع بشود خیلی بهتر با ادامهء فعالیت شما کنار میاید

4 - به علاقه ها و نظرات او هم توجه کنید. شاید بگوئید "توجه میکنم". خب من این را نمی دانم و نمی توانم قضاوت کنم. منصفانه اش این است که نظر شوهرتان را هم بپرسیم :ok: ، اما یک مسئله ای این وسط هست که اشاره میکنم. بررسی کنید ببینید این مسئله در زندگی شما هست یا نه. گاهی اوقات ما با آن بخش از علاقه های طرف مقابل موافقت میکنیم که باب میل خودمان هم باشد. درحالی که ممکن است طرف مقابل به کاری علاقه داشته باشد که ما به آن علاقه نداریم. اینجا ما حق نداریم چون خودمان خوشمان نمی آید ، از فعالیت طرف مقابل جلوگیری کنیم. البته بحث حلال بودن آن کار یا اینکه آن کار به زندگی مشترک ضربه نزد جداست ، اما صرف اینکه "من خوشم نمی اید" دلیل منطقی برای مخالفت نیست. همانطور که شوهر شما دوست دارد بچه دار بشوید ، اما شما انتظار دارید نظر شما را قبول کند ، آن هم در شرایطی که با نظر خودش مخالف است. او هم انتظار دارد گاهی شما نیز خواستهء او را بپذیرید ، حتی اگر خلاف میل خودتان است. پس بررسی بفرمائید اگر چنین رفتاری با او دارید ، اصلاحش کنید

5 - با او همراه بشوید. فوتبال دوست دارد؟ بنشینید با او فوتبال ببینید. به مهمانی علاقه دارد؟ با او به مهمانی بروید. کشف کنید چه چیزی او را خوشحال میکند و باعث میشود به یکدیگر نزدیک بشوید. خودتان را باور داشته باشید. توانایی های یک زن خیلی بیشتر از آن است که ظاهر نشان میدهد و از طرفی مردها هم خیلی رام شدنی تر از آن هستند که هارت و پورت هایشان نشان میدهد

6 - در بیان این نکته ، بخاطر حفظ حریم ها فقط به کلیات اشاره میکنم. جزئیات را خودتان باید پیدا کنید. اگر بلد هستید که خیلی هم خوب ، اگر هم بلد نیستید حتماً آموزش ببینید. از کشش جنسی استفاده کنید و شوهرتان را تشنهء خود کنید. گاهی مشکل اصلی در روابط زن و شوهر این است که در شب یا شب های قبل سیراب نشده اند. درست است که زندگی همه اش رابطهء زناشویی نیست ، اما بخش مهمی از زندگی همین است ، بخصوص برای مردها. این یکی از ابزارهای خانمهاست برای عاشق کردن مرد که متاسفانه بعضی از خانمها از این ابزار برای تنبیه کردن مرد استفاده میکنند!

7 - به مورد بالا درمورد خودتان هم توجه کنید (نمی شود خیلی وارد جزئیات بشوم). اگر این موضوع برای یک زن ناقص بماند ، احتمال زیاد فردا نه حوصلهء شوهر را دارد نه فرزند را (برای آنهایی که بچه دارند). در این بخش هم اگر مشکلی هست ، دنبال رفع آن باشید. این دو مورد آخر را خودتان از جایی که مناسب باشد پیگیری کنید. مثلاً از طریق مشورت با یک کارناس خانم که در این زمینه ها تخصص دارد

8 - اما یک موضوع مهم. هیچکدام از موارد بالا به این معنا نیست که شما ارزش خود را زیر سوال ببرید. اتفاقاً شما باید جوری رفتار کنید که شوهرتان متوجه بشود اعمال شما بخاطر عشق و محبت است ، نه از روی کمبود یا نیاز. در مقابل رفتارهای نادرست ایشان حتماً موضع گیری کنید ، اما موضع گیری منطقی و عاقلانه. نه پاسخ های هیجانی و بدون فکر. مثلاً فرمودید:

لیدا;822073 نوشت:
به من گفت همچین زندگی لیاقت میخواد
منم گفتم بودن با یکی مثل من هم لیاقت میخواد
گفت کسی جلویت را نگرفته....
وقتی که او جملهء سبز را گفت
اگر شما جملهء قرمز را نمی گفتید
جملهء سیاه هم "شاید" گفته نمیشد

سوء تفاهم نشود ، دنبال این نیستم که تقصیر را گردن شما بیندازم. اما به قول عموی بنده ، یک دست را به تنهایی هر چقدر هم تکان بدهی صدا نمیدهد. اما کافی است دست دیگر را جلوی آن بگیری تا به هم بخورند ، آن وقت صدا خواهد داد. حالا هرچقدر دست دوم را سفت تر بگیری ، صدا هم بیشتر خواهد بود. حرف من نیست که کوتاه بیایید ، به هیچ وجه چون ممکن است باعث سوء استفاده بشود. اما مقابله به مثل نکنید ، بلکه با روش های صحیح ناراحتی خودتان را نشان بدهید. برای یادگیری برخورد صحیح هم چه کسی بهتر از استاد "نشاط" ، راهنمایی های ایشان را به هیچ وجه از دست ندهید

عذرخواهم مطلبم طولانی شد
به خدا توکل کنید و تلاش کنید ، انشاالله زندگیتان به سمت شیرینی تغییر مسیر بدهد

لیدا;823180 نوشت:
یک مورد دیگر من اصلا فکرنمیکردم اگر همسرم من رو زد من باید خودم رو به خنگی و گیجی بزنم یکی دیگر از خانمها هم این رو گفته بودند.اتفاقا این سری اصلا گریه هم نکردم فقط سکوت کردم و اون مثل دیوانه ها شده بود.آخرش گفت آنقدر مغروری تنبیهت هم میکنم به روی خودت نمیاری.
چه چیزهایی رو من نمیدانم واقعا
درمورد کتک زدن به هیچ وجه کوتاه نیایید
ابداً چنین کاری صحیح نیست و هیچ توجیهی ندارد
آنچه من برای شما گفتم بیان روانشناسی مطلب بود تا با علت رفتار شوهرتان بهتر آشنا بشوید نه تاییدی بر درستی آن


لیدا;823180 نوشت:
همه آقایون دست بزن ندارند نمونه اش پدر و برادرم و یا چند نفری رو از اطرافیان دیدم شاید در بیرون مشاجره داشتند در خانه مدلشان فرق میکرد
چون آنها این موضوع را مهار کرده اند ، نه اینکه دروجودشان نباشد

لیدا;823180 نوشت:
اتفاقا من هم میبینم به شوهرم کم محلی میکنم مثل مار به خودش میپیچد حرص میخورد درها رو محکم میزند وسیله هارو محکم جابجا میکند از صدتا فحش برایش بدتر است
بنده هم همین را گفتم
شاید از نظر شما کم محلی عملی طبیعی باشد اما مرد را به شدت ناراحت میکند
برای او هم کتک زدن عملی طبیعی است ولی زن را به شدت ناراحت میکند

ببینید منظور این نیست که اگر مرد به زن بی محلی کند زن ناراحت نمیشود
یا اگر زن ، دست تو روی شوهرش بلند کند ، مرد ناراحت نمیشود
چرا هر دوی موارد بالا هم منجر به ناراحتی زن و مرد میشود ، اما من اولویت رفتاریِ زن و مرد را بیان کردم. در مواقع ناراحتی اولین تمایل زن بی محلی و قهر کردن و استفاده از زبان است. اما برای مرد اولین تمایل ، پرخاشگری ، داد زدن و درمواردی دست بلند کردن است

نشاط;822957 نوشت:
این کار همسرتان نشانگر این است که شما را خیلی دوست دارد، و بهتر است بخورید و تلخی را با شیرینی تمام کنید، منتها برای روند حل مشکلات خودتان چهارچوب مشخصی تعریف کنید و طبق ان برای حل مشکلات بکوشید.
باید با هم این مساله را حل کنید، آن هم بدون دعوا و مشاجره و ضایع کردن و کنایه باشد.

آفرین ، زندگی در کنار آدم های خوش اخلاق و دل مهربان واقعا شیرین میشه Smile

Reza-D;823196 نوشت:
سلام خواهر گرامی
چقدر از این بابت اطمینان دارید؟
آیا از شوهرتان هم پرسیده اید مشکلی در زندگی هست یا نه؟
چقدر مطمئن هستید اگر از ایشان هم بپرسیم ، خواهند گفت مشکلی در زندگی نبوده؟


دارد دوست داشتن شما را امتحان میکند :ok:

او فکر میکند که شما از او دور شدید و البته من اعتقاد دارم تا حدودی خود شما نیز باعث ایجاد این تفکر در ایشان شده اید
نگاهی به این چند سطر بیندازید لطفاً:

نمی خواهم بگویم تمام خواسته های شما اشتباه است. اما به نظرم میرسد بعد از تغییر رفتار شوهرتان ، شاید به نوعی هنوز کینه از او دارید و هنوز نتوانسته اید او را ببخشید (احتمال است). در نتیجه زیاد تمایل ندارید با او باشید. شاید حتی بشود گفت صرفاً سعی دارید زندگیتان را حفظ کنید ولی نه لزوماً با عشق به همسرتان. او هم از نوع رفتار شما ، به دوست داشتن شما شک کرده و برای همین دارد شما را امتحان میکند. بدتر اینکه هر کدام از خواسته هایش را که نادیده بگیرید ، ولو اینکه حرف شما به حق باشد ، شوهرتان پای این میگذارد که دیگر دوستش ندارید

پیشنهاد من برای شما این است:

1 - گذشته را کاملاً از ذهن خود پاک کنید. دقت کنید. بطور "کااااااامممممل" ، بدون هیچ ارجاع و استفاده ای. انگار تازه با او ازدواج کرده اید. چند وقت پیش خانم روانشناسی حرف بسیار زیبایی گفتند که کاملاً به موضوع شما ارتباط دارد. ایشان گفتند گاهی ما انسان ها به دلایلی ، از فردی انتظار بروز یک رفتار خاص را داریم. یعنی در ناخوداگاهمان منتظریم که او مرتکب آنچه خصوصیت او میدانیم بشود (مثلاً برای شما انتظار کتک خوردن از شوهر). لذا بدون آنکه خودمان متوجه بشویم ، رفتارهایی با او میکنیم که او را به سمت انجام همان عمل می کشانیم! و در نتیجه او هم مرتکب همان عمل میشود و ما میگوئیم: "بله حق با من بود ، من می دانستم که او بالاخره مرتکب این عمل خواهد شد!" اما غافلیم از اینکه خود ما نیز بطور ناخودآگاه در سوق دادن آن فرد به ارتکاب آن عمل سهیم بوده ایم

2 - وقتی اصل زندگی مشترک شما مورد تهدید است ، چه نیازی است به تمام خواسته های مستحب و حتی مباح بپردازید؟ قبول دارم شما هم خواسته ها و نیازهای خودتان را دارید. بسیار خوب ، ((خواسته هایتان را دسته بندی کنید)) ؛ مثلاً میگوئید من برای بچه دار شدن باید آمادگی داشته باشم. حرف درستی است پس روی حرفتان بمانید. یا مثلاً اگر دانشگاهتان برایتان ارزشمند است آن را ادامه بدهید. اما فرضاً ورزش کردن (مثال میزنم) آنچنان کار مهمی نیست. خب وقتی می بینید شوهرتان احساس میکند دارید از او دور میشوید ، ورزش را کنار بگذارید و آن زمان را به شوهرتان اختصاص بدهید. هم باعث گرم شدن زندگیتان میشود و هم اینکه بدست آوردن قلب شوهر ثوابی دارد که مطمئناً در ورزش کردن نیست :Nishkhand:

3 - آن بخش هایی از خواسته هایتان را هم که از نظر شما مهم است ، با مهربانی و با سیاستِ زنانه بیان کنید. یک روش مناسب این است که شوهرتان را با خود همراه کنید. "نکتهء کلیدی: رگ خواب مردها در این است که ببینند همسرشان به آنها نیاز دارد". مثلاً میدانید که شوهر شما در یک زمینه درسی اطلاعات خوبی دارد. زرنگی کنید و از این موقعیت استفاده کنید. مثلاً به ایشان بگوئید از پس فلان تحقیق بر نمی آیم و نیاز دارم از علم تو برای انجام این تحقیق استفاده کنم. وقتی خودش وارد موضوع بشود خیلی بهتر با ادامهء فعالیت شما کنار میاید

4 - به علاقه ها و نظرات او هم توجه کنید. شاید بگوئید "توجه میکنم". خب من این را نمی دانم و نمی توانم قضاوت کنم. منصفانه اش این است که نظر شوهرتان را هم بپرسیم :ok: ، اما یک مسئله ای این وسط هست که اشاره میکنم. بررسی کنید ببینید این مسئله در زندگی شما هست یا نه. گاهی اوقات ما با آن بخش از علاقه های طرف مقابل موافقت میکنیم که باب میل خودمان هم باشد. درحالی که ممکن است طرف مقابل به کاری علاقه داشته باشد که ما به آن علاقه نداریم. اینجا ما حق نداریم چون خودمان خوشمان نمی آید ، از فعالیت طرف مقابل جلوگیری کنیم. البته بحث حلال بودن آن کار یا اینکه آن کار به زندگی مشترک ضربه نزد جداست ، اما صرف اینکه "من خوشم نمی اید" دلیل منطقی برای مخالفت نیست. همانطور که شوهر شما دوست دارد بچه دار بشوید ، اما شما انتظار دارید نظر شما را قبول کند ، آن هم در شرایطی که با نظر خودش مخالف است. او هم انتظار دارد گاهی شما نیز خواستهء او را بپذیرید ، حتی اگر خلاف میل خودتان است. پس بررسی بفرمائید اگر چنین رفتاری با او دارید ، اصلاحش کنید

5 - با او همراه بشوید. فوتبال دوست دارد؟ بنشینید با او فوتبال ببینید. به مهمانی علاقه دارد؟ با او به مهمانی بروید. کشف کنید چه چیزی او را خوشحال میکند و باعث میشود به یکدیگر نزدیک بشوید. خودتان را باور داشته باشید. توانایی های یک زن خیلی بیشتر از آن است که ظاهر نشان میدهد و از طرفی مردها هم خیلی رام شدنی تر از آن هستند که هارت و پورت هایشان نشان میدهد

6 - در بیان این نکته ، بخاطر حفظ حریم ها فقط به کلیات اشاره میکنم. جزئیات را خودتان باید پیدا کنید. اگر بلد هستید که خیلی هم خوب ، اگر هم بلد نیستید حتماً آموزش ببینید. از کشش جنسی استفاده کنید و شوهرتان را تشنهء خود کنید. گاهی مشکل اصلی در روابط زن و شوهر این است که در شب یا شب های قبل سیراب نشده اند. درست است که زندگی همه اش رابطهء زناشویی نیست ، اما بخش مهمی از زندگی همین است ، بخصوص برای مردها. این یکی از ابزارهای خانمهاست برای عاشق کردن مرد که متاسفانه بعضی از خانمها از این ابزار برای تنبیه کردن مرد استفاده میکنند!

7 - به مورد بالا درمورد خودتان هم توجه کنید (نمی شود خیلی وارد جزئیات بشوم). اگر این موضوع برای یک زن ناقص بماند ، احتمال زیاد فردا نه حوصلهء شوهر را دارد نه فرزند را (برای آنهایی که بچه دارند). در این بخش هم اگر مشکلی هست ، دنبال رفع آن باشید. این دو مورد آخر را خودتان از جایی که مناسب باشد پیگیری کنید. مثلاً از طریق مشورت با یک کارناس خانم که در این زمینه ها تخصص دارد

8 - اما یک موضوع مهم. هیچکدام از موارد بالا به این معنا نیست که شما ارزش خود را زیر سوال ببرید. اتفاقاً شما باید جوری رفتار کنید که شوهرتان متوجه بشود اعمال شما بخاطر عشق و محبت است ، نه از روی کمبود یا نیاز. در مقابل رفتارهای نادرست ایشان حتماً موضع گیری کنید ، اما موضع گیری منطقی و عاقلانه. نه پاسخ های هیجانی و بدون فکر. مثلاً فرمودید:وقتی که او جملهء سبز را گفت
اگر شما جملهء قرمز را نمی گفتید
جملهء سیاه هم "شاید" گفته نمیشد

سوء تفاهم نشود ، دنبال این نیستم که تقصیر را گردن شما بیندازم. اما به قول عموی بنده ، یک دست را به تنهایی هر چقدر هم تکان بدهی صدا نمیدهد. اما کافی است دست دیگر را جلوی آن بگیری تا به هم بخورند ، آن وقت صدا خواهد داد. حالا هرچقدر دست دوم را سفت تر بگیری ، صدا هم بیشتر خواهد بود. حرف من نیست که کوتاه بیایید ، به هیچ وجه چون ممکن است باعث سوء استفاده بشود. اما مقابله به مثل نکنید ، بلکه با روش های صحیح ناراحتی خودتان را نشان بدهید. برای یادگیری برخورد صحیح هم چه کسی بهتر از استاد "نشاط" ، راهنمایی های ایشان را به هیچ وجه از دست ندهید

عذرخواهم مطلبم طولانی شد
به خدا توکل کنید و تلاش کنید ، انشاالله زندگیتان به سمت شیرینی تغییر مسیر بدهد

مرسی برای توضیحات کامل شما
راستش بله من هنوز رفتارهای سابق همسرم رو فراموش نکردم بخشیدم ولی در این دوسه سال گاهی پیش می آمد به رویش می آوردم.آخرین مرتبه ای که من رو زد و من قهرکرده بودم و خانه پدرم رفته بودم توضیحش رو در اول تایپیکم نوشته بودم.آن موقع یک مسافرت کوتاه به همزاه دوسه تا ازخانواده های دوستانش رفته بودیم در آنجا من از یک برخورد همسرم ناراحت شدم و تا خانه کش پیداکرد.بعد از دعوای آنموقع دیگر هیچوقت همراه دوستانش و خانواده هایشان به مسافرت نرفتم حتی مهمانی ها یا مراسم هایشان نرفتم و او هم بالطبع نمیرفت چون من نبودم و نمیخواست تنها برود.شاید اگر از همسرم بپرسید ممکن هست این مطلب رو مثال بزنند.
من متوجه نمیشوم با درخواستش برای بچه دارشدن یا تحت فشار قرار دادن من چطوری میخواهد من را امتحان کند؟ آیا این راهش هست؟
ورزش رو همسرم دوست دارد انجام بدهم هرکاری میکنم با اجازه او و خواسته او هست.
فوتبال رو من هم دوست دارم با هم میبینیم هروقت فرصت داشته باشیم.از لحاظ زناشویی هم در حال حاضرمشکلی نیست و میتوانم بگویم شاید یکی از راههایی که باعث نشده از هم زده بشویم و بعد از دعوا دوباره آشتی میکنیم همین موضوع باشد.
درباره شیوه صحیح نوع برخورد که فرمودید من هم دوست دارم جناب استاد بزرگوار نشاط راهکارهایش رو اگر مقدور هست من رو راهنمایی کنند

لیدا;823171 نوشت:
در این چندسال سعی کردم رگ خواب همسرم رو تا حدی پیدا کنم و از همان طریق در یک سری از مسائل حرفم رو پیش ببرم و تا حدی موفق بودم.

با سلام
احسنتم، من دنبال همین رفتار هستم، در این صورت واقعا زن خوشبختی خواهید بود و مشکلات به حداقل می رسد.

اما این رو اضافه کنم من همسرم رو خیلی دوسش دارم و قصدم فقط حفظ زندگیم نیست.موقعی فقط به قصد بقای زندگی ملاحظه میکنیم که یا چیزی برای از دست دادن نداشته باشیم و یا اینکه چاره ای نداشته باشیم.درباره من هیچکدام از این دو مورد صادق نیست.برای دوست داشتنم و زحمتی که چندسال پای این زندگی کشیدم میخواهم زندگیم رو حفظ و بهترکنم

لیدا;823220 نوشت:
جناب استاد بزرگوار نشاط راهکارهایش رو اگر مقدور هست من رو راهنمایی کنند

1. همیشه در سر دعوا و مشاجره نخواهید که خودتان را اثبات کنید، چون فایده ای ندارد.
2. تا می توانید در فضای عاطقفی و صمیمی درخواست خودات را به طور غیر مستقیم بگویید که احساس نکند( بحث زن ذلیلی در کار است)
3. موقع خستگی و ناراحتی موضوعی که باعث ناراحتی و عصبانیت او می شود، نگویید( بگذارید برای یک فرصت دیگر)
4. در کارهای خاص او خیلی دخالت نکنید( البته می توانید حواستون باشد، وای دخالت فایده ای ندارد)
5. به این فکر نباشید که اگر بتوانید او را شکست داده باشید حتما دختر جسوری هستید، نه زندگی با این چیزها جرات نمی آورد، اگر در کار خودش موفق هست، مانع تراشی نکنید.
6. خود مقدمه صحبت کردن خیلی مهم است، اینکه کی و چه طوری و چگونه، این مهم است باید در مورد شوهرتان کشف کنید، در این صورت ریشه بسیاری از مشکلات کم خواهد شد.

لیدا;823228 نوشت:
من همسرم رو خیلی دوسش دارم

با سلام
جمله ای خیلی قشنگی بود، احسنتم.
راستی آشتی کردید؟!
موضوع قفل شده است