ღღღ نامه عاشقانه حضرت امام(ره) به همسرشان ღღღ
تبهای اولیه
نامه عاشقانه حضرت امام(ره) به همسرشان!
همسر عزیزم؛
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم؛ در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینهی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. (حال) من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بوده. الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظرهی خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظرهی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت میکند... . خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده... .
ایام عمر و عزت مستدام
تصدقت؛ قربانت روح ا... (1)
این متن نامه ای بود از حضرت امام خمینی ( ره ) به همسرشان ( زمانی که فرزندشان سید مصطفی 3 ساله بودند ) .
در این نامه ایشان سعی دارد همسر خود را در تک تک خاطرات و خوشی های سفر شریک کند و احساس نبودن او در این میان کاملا قابل حس است.اگر این متن را چندین بار مرور کنید نهایت عشق و علاقه را در هر کلمه درک خواهید نمود و اینجاست که جوانان ما باید چنین الگو های احساس و محبت را در لحظه های زندگی حفظ کنند . اصلا چرا جوانان. ابراز محبت بر اساس سن مرز بندی نمی شود و در هر برهه از زمان نیاز به آن وجود دارد و حضورش می تواند شمع زندگی را فروزان تر نماید. حتی این اظهار عشق در نوع مورد خطاب قرار دادن نیز کاملا عیان است و جالب اینجاست که در این احوال پرسی عاشقانه جویا شدن حال فرزند در اولویت دوم قرار می گیرد.
سلام !:Gol:
اين مطلب عاليه !از كجا آوردينش :Cheshmak:/ سرك تو نوشته هاي ...:Mohabbat:ديگران!
ممنون براي امروز و هميشه عالي بود! :Kaf:
سلام . به نظر شما نامه های محرمانه و عاشقانه امام یا هر کسی باید به این نوع پخش بشود چون شما میخواهید !!!!!یعنی چه!!!هرکاری شما بکنید درست است؟...چون شما میخواهید!
ما نفهمیدیم شما به کدام صراط هستید !!!
حضرت علی و حضرت فاطمه جلوی پیامبر اشعار عاشقانه می گفتند
شاید گذاشتن این مطالب برای امثال شماست که در پنهان کاری زیاده روی نکنید
[="Tahoma"][="Navy"] سلام . به نظر شما نامه های محرمانه و عاشقانه امام یا هر کسی باید به این نوع پخش بشود چون شما میخواهید !!!!!یعنی چه!!!هرکاری شما بکنید درست است؟...چون شما میخواهید! ما نفهمیدیم شما به کدام صراط هستید !!!
با سلام
این مطلب از سایت تبیان به نقل از سایت حوزه نقل شده است.
اینجا[/]
ای بابا
چرا اینجا از هرچیز کوچکی جنجال درست میشه؟
اوووووووووووه این نامه سالیان ساله که همه جا گفته میشه و خونده میشه تا راهنمایی باشه برای زوج ها
و مطمئن باشید اگر باید پخش نمیشد هرگز پخش نمیشد!!!
سلام
واقعا زیباست...مگه انتشار این جور مطالب چه اشکالی داره دوست عزیز؟اگه همه استفاده کنن ودالگو قرار بدن خیلی هم پسندیده است...
نامه عاشقانه حضرت امام(ره) به همسرشان!همسر عزیزم؛
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم؛ در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینهی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. (حال) من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بوده. الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظرهی خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظرهی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت میکند... . خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده... .
ایام عمر و عزت مستدام
تصدقت؛ قربانت روح ا... (1)
*****************
این متن نامه ای بود از حضرت امام خمینی ( ره ) به همسرشان ( زمانی که فرزندشان سید مصطفی 3 ساله بودند ) .
در این نامه ایشان سعی دارد همسر خود را در تک تک خاطرات و خوشی های سفر شریک کند و احساس نبودن او در این میان کاملا قابل حس است.اگر این متن را چندین بار مرور کنید نهایت عشق و علاقه را در هر کلمه درک خواهید نمود و اینجاست که جوانان ما باید چنین الگو های احساس و محبت را در لحظه های زندگی حفظ کنند . اصلا چرا جوانان. ابراز محبت بر اساس سن مرز بندی نمی شود و در هر برهه از زمان نیاز به آن وجود دارد و حضورش می تواند شمع زندگی را فروزان تر نماید. حتی این اظهار عشق در نوع مورد خطاب قرار دادن نیز کاملا عیان است و جالب اینجاست که در این احوال پرسی عاشقانه جویا شدن حال فرزند در اولویت دوم قرار می گیرد.
یادش گرامی و نامش چراغ دلهای عاشق
اهممممم....آقایون یه کمی یادبگیرننننننننننننن لطفا.
همسر عزیزم؛تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم؛ در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینهی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. (حال) من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بوده. الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظرهی خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظرهی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت میکند... . خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده... .
سلام و عرض ادب
تشکر از جناب گل لیلا . من که قبلا چنین نامه ای را از امام نخوانده بودم
... اما ...
فکر میکنم به جای اینکه ظاهر هرچیزی را ببینیم و فقط به دنبال اشکال تراشی باشیم کمی هم به عمق قضایا نگاه کنیم ( البته حقیر خودم در این زمینه بسیار ضعیفم )
ولیکن بعنوان یک خانم متاهل دو نکته ای در این نامه برام جالب بود که البته جناب گل لیلا هم به اون اشاره کردند
* امام بعد از اینکه چندین جمله و سطر از دلتنگی شون نوشتند . محلی که هستند را وصف کردند و باز هم متذکر شدند که جای خانومشون کنارشون و برای لذت بردن از زیباییها خالیه . اینها نکات ریزی هست که خانومها خیلی روش حساسند . و امام کاملا به این نکات واقف بودند . ایشون نگفتند جایی که هستند اصلا خوب و خوش نیست و ... که نوعی تظاهر و دروغ تلقی بشه بلکه هم واقعیت را گفتند و هم درست دست گذاشتند روی موضوعی که یک خانم توقع داره و اون اینکه مردش هرجای خوبی هم که باشه همه زیبایی ها را هم که ببینه بازم به یاد همسرشه و آرزوش اینه که الان همسرش هم پیشش بود .
** در آخر هم امام دلتنگیشان برای فرزندشان را اینگونه بیان کردند >>> دلم برای پسرت قدری تنگ شده >>> نگفتند دلم برای پسرم تنگ شده . .. اینکه پسرشون را به خانم نسبت دادند یعنی اگر پسرم را دوست دارم و دلتنگشم هم باز بخاطر اینه که پسر شماست برخلاف برخی از ما که چیزهای خوب را به خودمون نسبت میدیم .
و این برای یک خانم تداعی نهایت عشق از طرف مردش هست
شاید اگر به این فکر کنیم که امام چند سال پیش و در چه سنی این نامه را نوشتند بیشتر اهمیت نکات ریز روانشناسیش را برسونه( البته من روانشناس نیستما :Gig:اما تجربیات و مشاهدات کمی از مطالعات اکادمیک نداره :khaneh: )
امیدوارم همسران، اول به تفاوتهای وجودی مرد و زن واقف باشند و سپس سعی کنند با شناخت کامل طرف مقابلشون با راهکار ها و الفاظ خیلی ساده دل هم را بدست بیارند
نثار روح پرفتوح امام و همسرشان صلوات
اهممممم....آقایون یه کمی یادبگیرننننننننننننن لطفا.
هیچ وقت .........:khaneh:
خب بیشتر مشکلات از ندونسته ...
ا
در مورد زندگی شخصی امام خمینی مطالبی رو خوندم که به نظرم جالب امد .گفتم برای شما هم بذارمش...این بخشی از مصاحبه ی انجام شده توسط دختر امام خمینی با همسرشان است:
· به طور کلی رفتار ایشان با شما چگونه بود؛ یعنی در خانه ایشان هم از همان احترام قبل، برخوردار بودید یا نه؟ و آیا این احترام تا آخر زندگی ایشان برقرار بود؟
بله، به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند؛ یعنی یک حرف بد یا زشت به من نمیزدند. حتی یک روز به دخترانش، صدیقه و فریده ـ شما آن موقع کوچک بودید ـ که از پشتبام رفته بودند منزل همسایه، اعتراض داشتند و میگفتند در آن خانه نوکر بوده است و از این بابت نگران بودند ولی من میگفتم که کسی آنجا نبوده است. ایشان حتی در اوج عصبانیت، هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند. همیشه در اتاق، جای خوب را به من تعارف میکردند.همیشه تا من نمیآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیکردند، به بچهها هم میگفتند صبر کنید تا خانم بیاید. اصلاً حرف بد نمیزدند. ولی این که من بگویم زندگی مرا به رفاه اداره میکردند، نه. طلبه بودند و نمیخواستند دست پیش این و آن دراز کنند ـ همچنان که پدرم نمیخواست ـ دلشان میخواست با همان بودجه کمی که داشتند زندگی کنند. ولی احترام مرا نگه میداشتند. حتی حاضر نبودند که من در خانه، کار بکنم.همیشه به من میگفتند جارو نکن. اگر میخواستم لب حوض روسری بچه را بشویم میآمدند و میگفتند:« بلند شو، تو نباید بشویی.» من پشت سر او اتاق را جارو میکردم، وقتی او نبود لباس بچه را میشستم. حتی یک سال که کسی که همیشه در منزلمان کار میکرد، نبود ـ آن موقع ما در امامزاده قاسم بودیم، همین اواخر بود که بچهها بزرگ شده و شوهر کرده بودند ـ وقتی ناهار تمام شد من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشویم، ایشان همین که دیدند من دارم ظرفها را میشویم، از بین دخترها، فریده منزل ما بود ـ گفتند:« فریده بدو، خانم دارد ظرف میشوید» فریده دوید و آمد ظرفها را از من گرفت و شست و کنار گذاشت.
· مادرجان، این مطالب صریح و روشن شما نشاندهنده این است که حضرت امام، جارو کردن و ظرف شستن و حتی شستن یک روسری بچه خودتان را هم وظیفه شما نمیدانستند و شما هم که به جهت نیاز، گاهی به این کارها دست میزدید ناراحت میشدند و آن را به حساب نوعی اجحاف نسبت به شما می گذاشتند.من هم به خوبی یادم هست شما که وارد میشدید حتی به شما نمیگفتند در را پشت سرتان ببندید. شما که مینشستید خودشان بلند میشدند و در را میبستند. توجه و احترام امام به شما زبانزد بود و هست. شنیدهام شما سالها نزد امام مشغول به تحصیل بودهاید، لطفاً در اینباره توضیح بدهید.
بعد از این که تصدیق ششم را گرفتم و یک سالی گذشت، رفتم دبیرستان بدریه و کلاس هفتم را خواندم. کلاس را که شروع کردم دو ماه گذشته بود و برای فرانسه معلم گرفتم و دو ماه هم پیش یک خانم کلیمی درس خواندم. ماهی 2 تومان میدادم. آقاجانم که از قم به تهران آمدند، جامعالمقدمات را مدتی پیش ایشان خواندم و وقتی که ازدواج کردم، آقا به من تعلیم داد و چون بااستعداد بودم به من گفتند که احتیاج به تعلیم ندارم و شروع کردند به تدریس جامعالمقدمات. همه درسهای جامعالمقدمات را خواندم. البته سال اول، هیأت خواندم و بعد از آن، جامعالمقدمات.دو بچه داشتم که سیوطی را شروع کردم و وقتی سیوطی تمام شد، چهار بچه داشتم. بچه چهارم که فریده خانم است وقتی به دنیا آمد من دیگر وقت مطالعه و درس خواندن نداشتم ولی «شرح لمعه» را شروع کردم. مقداری شرح لمعه خواندم که دیدم عاجزم و هیچ نمیتوانم بخوانم.مجموعاً هشت سال طول کشید. بعداً که در انقلاب به عراق رفتیم شروع کردم به یادگیری زبان عربی و چون معاشر نداشتم زبان عربی را از روی کتب درسی آنها شروع کردم. کتاب سوم ابتدایی را گرفتم و خواندم و بعد کتاب ششم و بعد کتاب نهم را از «حسین» گرفتم. چون بعضی لغتها را نمیدانستم. وقتی احمدجان به تهران آمد، کتاب لغت عربی به فارسی برایم تهیه کرد.سپس به کتاب رمان و رمانهای شیرین و قشنگ و حکایتها علاقهمند شدم و چون از آنها خوشم میآمد، تشویق میشدم. دلیل آن که تحصیل را در جوانی رها کردم این بود که مشوق نداشتم وگرنه در میان دوستانم خیلی به تحصیل علاقهمند بودم.
· همین که امام آمدند و به تدریس شما مشغول شدند و در طول 8 سال اول زندگی برای این مسأله وقت گذاشتند به معنی تشویق است. گذشته از آن شما قبل از ازدواجتان به مدرسه رفتید، در حالی که آن موقع همه به مکتب میرفتند و حتی ما هم به مکتب رفتیم. اینها همه، خود نوعی تشویق است.
بله، این که خودشان قبول کردند و 8 سال طول کشید، تشویق بود. ولی اگر چهار نفر دیگر اهل درس بودند و با من مباحثه میکردند، خیلی فرق داشت. آدم در کلاس میبیند که این دوستش درس میخواند و آن یکی هم درس میخواند و تشویق به تحصیل میشود. من در عراق رمان میخواندم و بعد شروع کردم به روزنامه و مجله خواندن و پیشرفت کردم به طوری که در سال آخر اقامتمان در عراق، کتاب تمدن اسلام را به زبان عربی خواندم.
· مادرجان، من که هم به سطح علمی شما و دانشجویان دانشگاهها آّشنا هستم، شما را از نظر علمی همسطح سطوح بالای دانشگاهیان میبینم و این به جهت کوشش خود شما و تشویق و تلاش حضرت امام است. امام سعی داشتند که شما را از نظر علمی رشد دهند. آیا اصولاً در زندگی خصوصی شما مثل لباس پوشیدن یا رفت و آمدتان دخالتی میکردند؟
نه، اوایل زندگیمان هفته اول یا ماه اول، یادم نیست به من گفت من به کار تو کاری ندارم؛ به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی. به مستحبات خیلی کاری نداشتند، به کارهای من کاری نداشت .هر طوری که دوست داشتم زندگی میکردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند. چه وقت بروم چه وقت برگردم، ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
· مادر، شما شانس آوردید که شوهری واقعاً[HL] اسلامشناس[/HL] داشتید، و میدانست که اسلام چه مقدار به مرد، حق دخالت در زندگی همسر را داده است و لذا به زندگی خصوصی شما دخالتی نمیکردند و تنها از شما میخواستند که حرام خداوند را انجام ندهید و واجب خداوند را انجام دهید. معنی تسلیم درمقابل خداوند و احکام باری تعالی همین است. ......
ادامه ی این مصاحبه رو میتونید مطالعه کنید در این لینک: http://hamshahrionline.ir/details/217331 البته من سعی کردم همه ی قسمتهای مرتبط رو قرار بدم
البته با وجود این نامهه ها این رفتار هم که همسرشون نقل کردن اصلا عجیب نیست