جمع بندی مبانی شناخت فلسفی و تغییر در آن
تبهای اولیه
[="Tahoma"][="Navy"]با سلام
جناب مظفر در کتاب المنطق شناخت عقلی انسان را به شناخت حسی ارجاع می دهد . حال با توجه به اینکه شناخت حسی هم بدون شائبه ذهنیت ها و برداشتهای اولیه اشتباه نیست آیا می توان به شناخت عقلی اعتماد کرد؟ مثلا در تقابل نقیضین می گوییم تقابل وجود و عدم . این نتیجه در شناخت حسی عادی، طبیعی است اما فیزیک جدید می گوید یک چیز می تواند باشد و در عین حال می تواند نباشد. با این وصف به تغییر مبانی فلسفه نیازی نیست ؟
یا علیم[/][/]
با سلام
جناب مظفر در کتاب المنطق شناخت عقلی انسان را به شناخت حسی ارجاع می دهد . حال با توجه به اینکه شناخت حسی هم بدون شائبه ذهنیت ها و برداشتهای اولیه اشتباه نیست آیا می توان به شناخت عقلی اعتماد کرد؟ مثلا در تقابل نقیضین می گوییم تقابل وجود و عدم . این نتیجه در شناخت حسی عادی، طبیعی است اما فیزیک جدید می گوید یک چیز می تواند باشد و در عین حال می تواند نباشد. با این وصف به تغییر مبانی فلسفه نیازی نیست ؟
یا علیم
باسلام وتشکر .
شناخت عقلی به معنای یاد شده در واقع شناخت علی روان شناختی است و نه عقل فلسفی .
در فلسفة روانشناسی،عالیترین مراتب درک را که درک کلیات است، «عقل» گویند. خواجه طوسی(قدسسره) برای معرفی این مرحلة ادراک میگوید:
«صورتی که از خارج به ذهن میآید، اگر تنها از مادة خارجیة مجرد گردیده، درک حسی است. اگر از ماده و بعضی صفات آن همچون وضع و مکان برکنار شد، درک خیالی است .در صورتی که از ماده و تمام صفات آن غیر از اضافه به ماده،تجرد حاصل کرد، درک وهمی است . در مرحله نهایی اگر از ماده و همة مضافات آن آراسته گردید، عقل خواهد بود».(1)
اما عقل فلسفی در مقابل قوه خیال و وهم و حس قرار دارد . قادر به ادراک کلیات است . میتواند مسائل نظری را از مقدمات بدیهی و معلوم استنباط کند.
با توجه به این نکته باید گفت : اگر در فزیک جدید چنین چیزی ادعا شده به فرض صحت منافاتی با شناخت عقلی به مفهوم فلسفی آن ندارد . چون آن ادعا در محور فزیک که سر وکارش با
مادیات وحسیات است محصور است . ودر امور عقلی که درک کلیات را عهد دار است راه ندارد ودر نتیجه جمع نقضین را روا نمی دارد
1- کاوش های علمی نظری: 241.