فرق حضرت علی (ع) با خدا در چیست؟
تبهای اولیه
باسلام
ممنون میشم این سوال رو پاسخ بفرمایید
به ما میگن در کارهاتون از حضرت علی مدد بگیرید وتوسل پیدا کنید
وقتی ما میگیم یاعلی سه احتمال وجود داره
1.حضرت علی میشنود خدا هم میشنود واین شنیدن باهم است واین کفره
2.اول خدا میشنود بعد حضرت علی پس بی معنی میشه حضرت علی رو صدا کنیم چون خدا زودتر میشنوه
3.اول حضرت علی میشنود بعد خدا این اخر کفره
حالا میگیم خدا ازرگ گردن با نزدیکتره وقتی حضرت علی رو صدا میکنیم یعنی حضرت علی از یک قدم نزدیکتره
کلا این مسئله رو توضیح بفرمایید
باتشکر ممنون
حالا میگیم خدا ازرگ گردن با نزدیکتره وقتی حضرت علی رو صدا میکنیم یعنی حضرت علی از یک قدم نزدیکتره
کلا این مسئله رو توضیح بفرمایید
باتشکر ممنون
با سلام و عرض ادب
1) یکی از منازل رفیع انبیاء و اولیای الهی(علیهم السلام) مقام نورانیت است، مقامی که همان «مقام ولايت» بوده و جداى از ولايت مطلقه ى كلّيّه ى الهى نیست؛ لذا اولیای الهی با حفظ عبودیت و بندگی محض، واسطه ی فیوضات الهی می باشند.
توضيح:
روشن است که خداوند متعال -چه در اين جهان و چه در جهان ديگر- در كنار، و جداى از موجودات نيست؛ بلكه او- سبحانه- با اشيا و محيط به آنان است، چنان كه خود مى فرمايد: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»؛[1]و هر كجا باشيد او با شماست.
و نيز در جاى ديگرى مى فرمايد:«أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ»؛[2] آگاه باش كه مسلماً او به هر چيزى احاطه دارد.
مسلّم است كه احاطه ی خالق متعال، احاطه ى واجب مجرّد بر ممكن است؛ نه به نحو احاطه ى شىء مادّىاى بر مادّى ديگر كه صِرف احاطه ى ظاهرى است؛ بلكه بر جزء جزء هستى مخلوقات احاطه دارد و چيزى نيست كه لفظ شىء بر آن اطلاق شود و حضرت حقّ بر آن احاطه نداشته باشد. هر چند در عوالم مادّى، نمى توان مثال كاملى براى اين سنخ احاطه بيان كرد، ولى براى تقريب به ذهن، مى توان از احاطه ى آب دريا به امواج نام برد.
در دعاى كميل مى خوانيم:«وَ بِأَسْمائِكَ الَّتِى غَلَبَتْ أَرْكانَ كُلِّ شَىْءٍ ... وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَضاءَ لَهُ كُلُّ شَىْءٍ»؛[3]و به اسمهايت كه بر پايه هاى هر چيزى چيره گرديده است ... و به فروغ رويت كه همه چيز را روشن گردانيده است. لذا هر جا مخلوقى اعمّ از مادّى و مجرّد؛ ذىشعور و غير ذىشعور؛ ارضى و سماوى باشد، خداوند قبل از او و بعد از او (البته از ديدگاه رتبه) و با اوست.و اين معنا را با استفاده از آیه ی نور و حدیث نورانیت می توان «مقام نورانيت» و «ولايت مطلقه ى كلّيه ى الهى» نام گذارد.
2) با توجه به این مطلب می گوئیم:
شناخت مقام نورانيّتِ موجودات و احاطه ى حضرت حقّ بر آنان، همان شناخت حضرت حقّ، اسما و صفات اوست (كه وجهه ى ملكوتى آنهاست)؛ چنان كه پس از آن كه اراده ى حقّ تعلّق گرفت، عالم ملكوت (اسما و صفات) موجودات را به حضرت ابراهيم(عليه السّلام) بنماياند(:«وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»؛[4]و اين گونه، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد)، حضرت ابراهيم(عليه السّلام) پس از روى برگرداندن از صورت خلقى و ملكى ستاره و ماه و خورشيد، و غروب كردن آنها فرمود:«لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»؛[5] غروب كنندگان را دوست ندارم. و سپس، متوجّه عالم امرى و ملكوتى (اسما و صفات) موجودات شد و ندا سر داد كه:«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»؛[6]من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است؛ و من از مشركان نيستم.
3) از آنجا که تجلّى حقّ در هر موجودى به ميزان سعه و ضيق ظرفيّت وجودى اوست، لذا شناخت مقام نورانيّتِ كاملترين اولياى الهى، اكملِ مراتب شناخت حضرت حقّ شمرده مى شود كه در حديث نورانيّت، به «دين خالص» و «حقيقت توحيد» تعبير شده است. در آن حديث، حضرت على- عليه السّلام- در پاسخ سلمان و اباذر- رضوان اللَّه عليهما- درباره ى معرفت آن بزرگوار به نورانيّت مى فرمايد: «مَعرِفَتِى بِالنُّورانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ- عزّوجلّ- وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ- عزّوجلّ- مَعْرِفَتِى بِالنُّورانِيَّةِ وَ هُوَ الدّينُ الْخالِصُ ...»؛[7] هر كس مرا به نورانيّت بشناسد، خداوند- عزّوجلّ- را شناخته است، و هر كس خداوند- عزّوجلّ- را بشناسد، مرا به نورانيّت شناخته است و اين، همان دين خالص است ...
4) هر چند مقام نورانيّت، با همهى موجودات و محيط بر همه ى آنها است؛ ولى بهره ى هر موجودى از آن مقام، به مقدار سعه و ضيق ظرفيت و رتبه ى وجودى اوست؛ يعنى هر مقدار ظرفيّت و سعه ى مظهريّت آن وجود بيشتر باشد، از مقام نورانيّت الهى، بهره ى افزونترى مى برد؛ چنان كه خداوند مى فرمايد:«وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛[8] و هيچ چيز نيست مگر آن كه گنجينه هاى آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازه اى معين، فرو نمى فرستيم.
و انبيا و اوصيا(عليهم السّلام)، چون هرگز حجابى بين آنها و فطرتشان نبوده و نخواهد بود- البتّه با تفاوتى كه بين رسول اكرم(صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) و ائمّه ى اطهار( عليهم السّلام) با ديگر انبيا و اوصيا(عليهم السّلام) است؛ هميشه از منبع نور و مقام نورانيّت حقّ سبحانه بهره مند هستند، و از اين نظر مى توانند به اذن خدا و با حفظ جنبه ى عبوديّت و بندگى و فقر، مانند حقّ سبحانه، علم و آگاهى داشته باشند كه اين، همان مقام خليفة اللّهى است؛ چنان كه در دعاى رجبيّه كه از ناحيه ى مقدّسه صادر شده، آمده است:
«لا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَها إِلّا أَنَّهُمْ عِبادُكَ وَ خَلْقُكَ»؛[9]و هيچ فرقى ميان تو و آنان نيست جز آن كه آنان، بنده و آفريده ى تواند. و از امام على(عليه السّلام) نیز نقل شده است که به ابوذر فرمودند: «إِعْلَمْ يا أَباذَرٍّ، أَنَا عَبْدُاللَّهِ- عزّوجلّ- وَ خَليفَتُهُ عَلىَ عِبادِهِ، لاتَجْعَلُونا أَرْباباً وَ قُولُوا فِى فَضْلِنا ما شِئْتُمْ فَانَّكُمْ لاتَبْلُغُونَ كُنْهَ مَا فينَا وَ لا نِهايَتَهُ، فَإِنَّ اللَّهَ- عزّوجلّ- قَدْ أَعْطانا اكْبَرَ وَ أَعْظَمَ مِمّا يَصِفُهُ واصِفُكُمْ أَوْ يَخْطُرُ عَلى قَلْبِ أَحَدِكُمْ، فَإِذا عَرَفْتُمُونا هَكَذا فَأَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ»؛[10]اى اباذر، بدان من بندهى خداوند- عزّوجلّ- و خليفه و جانشين او بر بندگان هستم.ما را خدا نشماريد و در فضيلت ما هر چه خواستيد بگوييد؛ زيرا شما، به كنه و منتهاى آن چه در ما است [كمالات ما] نمى رسيد؛ و خداوند- عزّوجلّ- به ما بزرگتر و بالاتر از آن چه شما توصيف مى كنيد و يا بر قلب شما خطور مى كند، عطا فرموده است. شما اگر ما را اين چنين شناختيد، مؤمنان [واقعى] هستيد.
با اين بيان، روشن مى شود كه چگونه انبيا و اوصيا(عليهم السّلام) با توجّه و اتّكا به منزلت نورانيّت، نبوّت و رسالت و وصايت خود را آشكار نموده و چگونه صدور معجزه و كرامت و امور خارق العاده و شاهدان بر اعمال عباد در روز قیامت خواهند بود.[11]
ادامه دارد.
[/HR] [1]. حديد، آيه ى 4.
[2]. فصّلت، آيه ى 54.
[3]. اقبال الاعمال، ص 707؛ مصباح المتهجّد، ص 775.
[4]. انعام، آيه ى 75.
[5]. انعام، آيه ى 76.
[6]. انعام، آيه ى 79.
[7]. بحارالانوار، ج 26، ص 1، روايت 1.
[8]. حجر، آيه ى 21.
[9]. اقبال الاعمال، ص 646.
[10]. بحارالانوار، ج 26، ص 2، روايت 1.
[11]. برگرفته از مطالب مرحوم استاد آیت الله علی سعادت پرور، فروغ شهادت، ص20.
ممنون میشم این سوال رو پاسخ بفرمایید
به ما میگن در کارهاتون از حضرت علی مدد بگیرید وتوسل پیدا کنید
وقتی ما میگیم یاعلی سه احتمال وجود داره
1.حضرت علی میشنود خدا هم میشنود واین شنیدن باهم است واین کفره
2.اول خدا میشنود بعد حضرت علی پس بی معنی میشه حضرت علی رو صدا کنیم چون خدا زودتر میشنوه
3.اول حضرت علی میشنود بعد خدا این اخر کفره
حالا میگیم خدا ازرگ گردن با نزدیکتره وقتی حضرت علی رو صدا میکنیم یعنی حضرت علی از یک قدم نزدیکتره
کلا این مسئله رو توضیح بفرمایید
باتشکر ممنون
با توجه به مطالب فوق می گوئیم:
اینکه اولیای الهی متصف به صفاتی اند که فوق تصور انسانها است، به منزله ی یکسان قرار دادن آنها با خدای متعال نخواهد بود تا مستلزم شرک گردد؛ زیرا بدیهی است که ولی خدا هر چه دارد از خداست و او به اذن الهی منشاء چنین آثاری می گردد؛ همچنان که حضرت عیسی(علیه السلام ) از گل پرنده خلق می کند، مرده را زنده می کند؛ اما همه ی این موارد به اذن الهی است. و یا در قرآن اثبات علم الکتاب و علم لدنی و علم غیب برای برخی از بندگان مقرب الهی شده است؛ اما اینکه علم آنان فوق تصور بشر است به منزله ی یکسان قرار دادن آنها با خدای متعال خواهد بود؟
نکته ی دیگر انکه همه ی اسباب هر چه دارند از خداست، اوست که به اسباب وجود بخشیده و انها را دارای اثر قرار داده؛ اما سوال آن است آیا می توان با این حال نفی سببیت از اسباب را نمود؟ خدای متعال می فرماید: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ»؛[1] مشرق و مغرب از آن خدا است و به هر سو رو كنيد، خدا آنجا است، خداوند بى نياز و دانا است.
حضرت امام باقر(عليه السّلام) نیز در بیان وجه الله می فرمایند: «نَحْنُ حُجَّةُ اللهِ! وَ بَابُ اللهِ! وَ نَحْنُ لِسَانُ اللهِ! وَ نَحْنُ وَجْهُ اللهِ! وَ نَحْنُ عَينُ اللهِ! وَ نَحْنُ وُلَاهُ أمْرِ اللهِ فِى عِبَادِهِ!».[2] ما حجّت خدا هستيم، و ما دَرِ خدا هستيم، و ما زبان خدا هستيم، و ما وجه خدا هستيم، و ما چشم خدا هستيم، و ما واليانِ أمر خدا هستيم در ميان بندگانش.
موفق باشید.
[/HR] [1]. بقره، آیه ی: 102.
[2] . الکافی، ج1، ص143.