شط علی
تبهای اولیه
[h=1][/h]
[/HR]
[/HR]
حالا این استان هرساله پذیرای میلیونها زائر میشود که میخواهند یاد شهدا و ایثارگران را گرامی بدارند؛ اما در خوزستان، مناطقی هست که نامشان کمتر مطرحشده و کمی مهجور ماندهاند که شط علی یکی از این مناطق محسوب میشود.
شطعلی نام آبراه، جاده و اسکلهای و روستایی در هورالهویزه و در شرق پاسگاه کیان دشت است و جاده 20 کیلومتری شطعلی پس از عبور از هور و از جنوب آبراه شطعلی به مرز دو کشور منتهی میشود.
منطقه شط علی
اسکله شطعلی در زمان جنگ و در زمان عملیات در هور بهعنوان یکی از نقاط حرکت قایقها و همچنین بهعنوان محور اصلی شناسایی و کسب اطلاعات از دشمن مورد بهرهبرداری قرار میگرفت و قرارگاه سری نصرت به فرماندهی شهید علیهاشمی مدتها در این منطقه برای شناسایی عملیات در هور فعالیت میکرد.
محور شط علی یکی از محورهای هجوم قرارگاه نصر در عملیات خیبر نیز بود و رزمندگان لشکر 5 نصر از این منطقه نبرد خود را آغاز کردند.
اسکله شط علی
در این منطقه آموزش غواصان و نیروهای اطلاعات و عملیات یگانها نیز انجام میگرفت. در جریان بمباران شیمیایی گسترده مناطق عملیاتی خیبر و بدر، اسکله شط علی اولین نقطهای بود که مورد حملات سنگین شیمیایی دشمن قرار گرفت و جمع زیادی از رزمندگان در این منطقه مصدوم شدند و یا به شهادت رسیدند. عکسهای گزارش تیپ 15 امام حسن (ع) در حال آموزش در این منطقه نشان میدهد.
روایتی از شط علی
بهمئی از فرماندهان دفاع مقدس روایت میکند: هنوز منطقه شط علی که محل استقرار نیروها و یکی از نقاط اصلی پشتیبانی از عملیات خیبر در روزهای آتی بود توسط نیروهای بعثی شناسایی نشده بود.
بسیاری از لشکرها و تیپهای نظامی عملکننده از طریق امکانات آبی و با عبور از هورالعظیم خود را به این اتوبان رسانیده و پس از انهدام پایگاه مکانیزه الکثاره عراق با قطع پشتیبانیهای سپاه سوم و چهارم عراق و محاصره کامل و تصرف بصره به اهداف اصلی این عملیات نائل میشدند.
روزها با امنیت و آرامش کامل و تلاش و کوششهای بسیار و چشمگیر در شط علی و در راستای برنامههای موردنظر سپری میشد. گردانها یکی بعد از دیگری وارد شط علی میشد تجهیزات و تسلیحات نظامی در این در این منطقه پیاده میگردیدند و بهطور تماموقت و شبانهروزی عملیات شناسایی توسط نیروهای مخصوص این کار در گسترده هورالعظیم جنوبی اجرا میشد و بهتناسب استقرار نیروها بچهها با یکدیگر آشنا میشوند و مانند آنچه در بقیه
عملیات بوده است دوستان جدید بیشتری پیدا مینمودند. شبها هم در ادامه این دوستیها به گپ و گفتگو تا پاسی از شب سپری میشد، آخرهای اسفندماه بود و آبوهوای دلچسب جنوب در این ایام وضعیت بکر شط علی و منطقه آبی هورالعظیم روزها ساعات خوشی را فراهم میکرد هرچند که همگی میدانستند این اوقات زمان زیادی را در بر خواهد داشت و بهزودی عملیات جنگی بزرگی به وقوع خواهد پیوست.
آنچه نقطه عطف این روزها و قبل از شکلگیری عملیات نظامی (خیبر) مورد انتظار بود فرارسیدن شبهنگام در شط علی و موضوع خواب و تعیین محل و جای مناسب خوابیدن است.
موضوعی که مهم و قابلتوجه و میبایستی به آن بسیار دقت میشد انتشار خبر وجود مار و عقربهای فوقالعاده خطرناک و کشنده در منطقه شط علی بود مضاف بر اینکه پس از احداث سنگر و جایگاه ثابت برای تعدادی پدافند ضد هوائی قصد و ارادهای بر احداث جانپناه و یا دیگر سنگرها برای نیروها نبرد، همگی در آمادگی کامل بسر میبردند. تا به دلیل حساسیت این عملیات و سرعت عمل لازم در شروع نبرد در کوتاهترین مدتزمان ممکن هجوم را با عبور از
هورالعظیم آغاز نمایند و به دلیل همین شرایط زمان کافی برای ایجاد سنگرهای مضاعف نبود و از سوی دیگر فرماندهان جنگ به دلیل اینکه نقطه رهایی- خیزش شط علی محسوب نمیشد در نظر داشتند نیروهای رزمنده تا شب نبرد، حتیالمقدور سرحال و بهدوراز خستگی بسر ببرند.
شبها مسئله اصلی بچهها بعد از بگووبخند و آشناییهای بیشتر و مباحث دینی و سیاسی و آینده جنگ در شط علی خواب بود و گزند مار و عقربهای که بیشتر از نیروهای عراق، حداقل تا قبل از شب حمله فکر و ذهن همه را به خود مشغول میداشت. بماند که همین ماجرا باعث چه سوژهها و شیطنتها که نشد. بهر حال هرکسی به تجربه و امکانات کاری میکرد و اگر هم در جمعهای دوستانه و شبانه شط علی که دور همدیگر و بر روی زمین تا وقت نماز شب، نماز صبح و بامدادان به طول میانجامید عدهای فراغ البال از همین جمع وقتی خواب بر آنها مستولی میشد به اطمینان دیگر همرزمانی که بیدار میماندند ساعاتی را در کنار این جمع به خواب میگذراندهاند و عدهای دیگر که تا صبح بیدار مانده بودند فردای آن روز در هوای مطبوع و دلاویز روزانه فصل جبران مافات میکردند.
بهترین جا-مأمن خواب بر بام تعدادی خانه روستایی که در اختیار قرارگرفته بود و به دلیل طرح عملیات خیبر تخلیهشده بودند و یا استفاده از جعبههای چوبی مهمات و اسلحه در چندطبقه با ارتفاع و بهمنظور فاصله گرفتن از سطح زمین بود و عدهای دیگر آنگونه که اشاره شد از همین زمین خدا و با آسایش عاریه گرفته از بیداری دیگر دوستان جمعهای شبانه خواب را بسر میآوردند.
اخبار ناشایست و آزاردهنده وجود مارها و عقربهای خطرناک را روستائیان مهربان شط علی به بچهها داده بودند که بیشتر مواظب خودشان باشند. اصل ماجرا، دو شب قبل از عملیات شبهنگام حوالی، درست یادم نمیآید شاید ساعت یازدهتا یازده و نیم شب بود که بچهها خبر آوردند، یک نفر تازهوارد به تنهائی و راحت و آسوده روی زمین خوابیده پارچهای را زیر سر و عبائی را بر سر کشیده و تخت و دراز بر روی زمین خوابیده است و بعد هم که به سمت او رفتیم
که چه کسی است، موضوع چیست. انگار که نه انگار تشکری میکند، لبخند نیمه ملیحی و اینکه ممنون بگذارید بخوابم. خستهام است، از راه آمدهام و خوابم میآید.
بچهها به دلیل سن و سال او از دیگر دوستان مسنتر میخواهند که به ایشان توضیح داده شود که به دلیل وجود مار و عقربهای خطرناک اینجا هیچکس روی زمین نمیخوابد تا عدهای دیگر در فکر تدارک جایی مناسب برای ایشان باشد که میگفتند این توضیحات و لطف و مرحمت دوستان نیز موثر واقع نمیشود؛ نهایتاً یکی از بچهها به شوخی گفت، خب بگذارید بخوابد.
در پایان این گفتگو و به پایان رسیدن ماجرا فردی که این قصه را توضیح میداد، میگفت او فرد مسنی است و میگویند همین امشب و یک ساعت پیش از شهر آغاجری رسیدهاند و راه را گمکرده بودند. بچههای آغاجری همگی در شط علی مستقر بودند و میبایست مأموریت خود را از این منطقه آغاز کنند وظیفه آنها انهدام قرارگاه مکانیزه الکثاره در اتوبان العاره-بصره بود که در این قرارگاه تعداد 15 نفر نظامی و 15 نفر نیمه نظامی در طول شبانهروز هدایت هواپیما و بالگردهای نظامی عراق را در این منطقه عهدهدار بودهاند.
صحبتهای شبانه داغ و گلانداخته بود کسی حاضر به ترک جمع نبود یادم هست بعضیها به شوخی میگفتند: یا عمو رجب است یا پدر مهران سبزی والا، بچهها اینها تا آخر جنگ هم هیچیشان نمیشود. ده تا عملیات و پدافندی بودند الحمدالله تا حالا ککشان هم نگزیده من بهآرامی و بهانهای از جمع جدا شدم و شبهنگام در تاریکی به محلی که میگفتند کسی به تنهائی روی زمین خوابیده است حرکت کردم، در مسیر راه که تاریکی نیز همهجا را فراگرفته بود با تکه چوبی همراه در دست مواظب اطراف و جلوی پایم بود، فاصلهام که کمتر شد در تاریکی خوابیدهای را میدیدم که از پارچهای روشن که بسر کشیده بود قابلتشخیص بود، نزدیک و نزدیکتر شدم و کنار ایشان نشستم. عجب، کمی لبخند بر لبانم نقشبست اینکه آقای خودمان است «حاجآقا مطلق-روحانی منطقه آغاجری» ماندم سر دوراهی از خواب بیدار کنم و اینکه بعد چهکارهای میتوانم برایش بکنم. حضورم را حس کرد. در تاریکی مرا نمیشناخت، تکانی خورد. فکر کردم بیدار است و به خودم جرئت دادم سلامی کنم. خسته و خوابآلود پاسخم را داد.
آقا سلام. منم، اینجا چرا خوابیدهای، روی زمین، اینجا خطرناک است. تکانی خورد و درحالیکه همینطور خوابیده بود سرش را به سمت من برگردانید احوالی پرسید، گفت نگران نباشید میدانم، مشکلی نیست، چند ساعت دیگر اذان صبح است، به خیر میگذرد.
گفتم، آقا اینجا حیوانات خطرناکی دارد... هنوز حرفم را کامل نکرده بودم که در خواب غلطی زد درحالیکه رویش را به پشت برمیگرداند با آرامش و تأنی خاص و مملو از ایمان راسخ جملهای را گفت و تا قبل از اذان صبح که برای ادعیه و نماز صبح از خواب پاشد همانجا خوابید و استراحت کرد: «آقا هیچ حیوانی خطرناکتر از خود آدم نیست این حیوانات اگر بدانند کسی که اینجا خوابیده انسان است خودشان از ترس فرار میکنند.»
صبح همگی فهمیدند پیرمرد روحانی کسی به جزء حاجآقای خودشان نیست. نماز صبح معرکهای شده بود. از آن نماز جماعتهای باحال فراموشنشدنی.
[/HR] منابع: وبلاگ: تیپ خوبان/ حاجآقا مطلق-روحانی منطقه آغاجری، سایت مشرق نیوز