کودک درون چیست؟
تبهای اولیه
سلام، خسته نباشید :Gol:
لطفا در مورد کودک درون! توضیح دهید ، آیا این یک مطلب علمی هست؟ و راههای ارتباط با کودک درون چیست؟
باسلام
نظریه تحلیل رفتار متقابل اولین با ر توسط اریک برن ارائه گردید که در آن ساختار شخصیت هر فرد به ۳ بخش کودک -والد -بالغ تقسیم می شود که شامل نوعی نظام به هم پیوسته فکر کردن -احساس کردن و رفتار کردن است.
در این بخش به حالت خود کودک اشاره می شود.
حالت خود کودک :آن بخش از ساختار شخصیت است که از بدو تولد در نهاد ما شکل می گیرد و شامل حالاتی مثل ترس -غم -لذت -مهربانی و...است بر این اساس وقتی کودک درون کسی فعال نیست به او احساس دلمردگی و افسردگی شدید دست می دهد.
کلید درک کودک درون هر فرد کلید درک خوشبختی اوست که به تعبیر فروید "جائی که روان آدمی باشد خود وجودی اش هم باید باشد."
حالت خود کودک شامل دو بخش است .
الف . کودک طبیعی ب. کودک سازگار شده
وقتی ما با احساسات اولیه امان رفتار می کنیم در حالت کودک طبیعی مان قرار داریم و وقتیکه یاد می گیریم رفتارها و احساسات اولیه امان را با اوضاع و احوال خویش وفق دهیم در حالت کودک سازگار شده خویش قرار داریم و این حالت باعث استحکام و بقای شخصیت فرد می شود.
در نهایت در مورد کودک درون ذکر این نکته حائز اهمیت است که حالت کودک طبیعی پس از تعدیل احساسات و تبدیل شدن به حالت کودک سازگار شده به سمت الگوهای پیچیده و ظریفی از رفتارها گسترش پیدا می کند و تبدیل به مرکزی برای شکل گرفتن خود واقعی (خود بالغ) می شود که هدایت کننده ی رفتارها ی فرد در ادامه مسیر زندگی خواهد بود .
(برگرفته از وبلاگ انجمن علمی دانشجوئی مشاوره دانشگاه تهران)
[=Book Antiqua]اریک لئونارد برنشتاین
[=Book Antiqua] [=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]اریک برن (Eric Berne) در 10 می 1910 در شهر مونترال کانادا به دنیا آمد. پدرش دکتر دیوید هیلر برنشتاین، پزشک عمومی و مادرش سارا گوردون برنشتاین، یک نویسنده و ویراستار حرفهای بود. اریک تنها یک خواهر به نام گریس داشت که 5 سال از او کوچکتر بود. نام اصلی اریک برن، اریک لئونارد برنشتاین بود.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]هنگامی که اریک دوران کودکی را سپری میکرد پدرش در سن 38 سالگی به بیماری سل در گذشت. مرگ پدر شوک بزرگی برای خانواده بود و خانم برنشتاین زحمات زیادی را برای بزرگ کردن اریک و خواهرش متحمل شد.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]اریک پا در جای پدر گذاشت و دورة پزشکی را با موفقیت به پایان برد. سپس دوره تخصصی جراحی عمومی را شروع کرد و در سال 1935 از دانشکده پزشکی مکگیل فارغالتحصیل شد. پس از آن به مدّت 2 سال در کلینیک روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه ییل به کار پرداخت.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]برن در حوالی سالهای 1938 و 1939 شهروند آمریکا شد و نامش را از اریک لئونارد برنشتاین به اریک برن کوتاه کرد.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]او در سال 1940 در ایالت کانکتیکات به کار پزشکی خصوصی پرداخت و در همانجا بود که با الینور، نخستین همسرش، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که تنها 6 سال به طور انجامید، دو فرزند بود.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]اریک در سال 1941 به موسسه روانکاوی نیویورک پیوست و ابتدا خودش توسط پل فدرن مورد روانکاوری قرار گرفت. او سپس کار حرفهایش در روان پزشکی را در بیمارستانی در نیویورک آغاز کرد. اریک در خلال جنگ جهانی دوم به عنوان روانپزشک به ارتش آمریکا پیوست. در سال 1946 خدمتش در ارتش خاتمه یافت و کار حرفهایش را در مرکز روانکاوی سانفرانسیسکو از سر گرفت. در آنجا توسط اریک اریکسون مجدداً مورد روانکاوی قرار گرفت.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]اریک برن در سال 1949 برای دومین بار ازدواج کرد. همسر دومش سه فرزند از شوهر قبلیش داشت و صاحب دو پسر نیز از اریک شد. امّا این ازدواج نیز در سال 1964 به جدایی انجامید. اریک برن با آن که در مؤسسه روانکاوی آموزش یافته و کار میکرد امّا عنوان روانکاو به او داده نشد و به او گفته شد که به سه الی چهار سال دیگر آموزش و روانکاوی شخصی نیاز دارد تا بتواند برای به دست آوردن این عنوان درخواست دهد.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]اریک که از این برخورد افسرده و مأیوس شده بود، رویکرد جدیدی به رواندرمانی را در سال 1956 ابداع کرد. در این سال او دو مقاله معروف به نام «شهود: تصویر ایگو» و «حالتهای ایگو در روان درمانی» منتشر کرد. در این مقاله دوم بود که او مفهوم «کودک، بالغ و والد» و روش سه دایرهای برای نمایش آن را معرفی کرد. او نظریه جدید خود را تحلیل ساختاری نامید.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]مقاله سوم به نام «تحلیل تبادلی (TA): روشی تازه و اثربخش برای درمان گروهی» در سال 1957 در دعوتی که از او برای حضور در جلسه انجمن روان درمانی گروهی آمریکا به عمل آمد، ارائه شد. در این مقاله بود که او ویژگیهای جدید و مهم «بازیها و تخیلات» را به سیستم جدید رواندرمانی خود افزود. اریک برن در سال 1962 مجلّه تحلیل تبادلی را منتشر نمود. دو سال بعد، انجمن بینالمللی تحلیل تبادلی (ITAA) بنیاد نهاده شد.
[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]او در سال 1967 با همسر سومش ازدواج کرد که این ازدواج نیز در سال 1970 به جدایی انجامید. در ماه جون آن سال دچار نخستین سکته قلبی شد و در 26 جون دوباره سکته قلبی دیگری به سراغش آمد که باعث بستری شدنش در بیمارستان گردید. و سه هفته بعد در تاریخ 15 جولای 1970 بر اثر یک سکته قلبی وسیع از دنیا رفت.
تکتک ما براي اينکه در زندگي واقعا احساس رضايت داشته باشيم ، لازم است تا کودک درونمان را کشف کنيم، با او دوباره ارتباط بر قرار کنيم، او را بپذيريم و در آغوش بگيريم.
در واقع هيچيک از ما، به عنوان فردي بالغ قادر نيست بدون زنده کردن و شفا بخشيدن کودک درونش، در زندگي خوشبخت و کامل باشد.
اگر با کودک درونمان ارتباط برقرار نکنيم او تنها و منزوي ميشود و خود را پنهان ميکند. اگر به احساسها و علاقهمنديهايش اهميت ندهيم او سرکوب ميشود و آسيب ميبيند.
متاسفانه بسياري از افراد وقتي با کودک درونشان مواجه ميشوند در مييابند نياز کودکشان به مهر و محبت، اعتماد و امنيت و پشتيباني و احترام برآورده نشده است. افرادي که از زندگيشان ناراضي هستند و يا مشکلاتي مثل اعتياد، افسردگي و روابط نادرست و مشکلساز دارند، بايد توجه کنند که مدتهاست پيامهاي کودک درونشان را ناديده گرفتهاند. اما نکته ي مثبت اين است که هر لحظه که اراده کنند ، ميتوانند به کمک ارتباط برقرار کردن با کودک درونشان و آشنا شدن با آن راهي جديد به سوي زندگياي تازه و شاد و پرانرژي باز کنند.
منبع اصلي مشکلات بسياري از افراد ميتواند مربوط به گذشتهشان باشد. مشکلاتي که در گذشته براي آنها پيش آمده و حالا بعد از سالها بر تمام مسايل زندگيشان سايه اندخته است. مسايلي از گذشته که در زندگي امروز ظاهر ميشود و لحظه حال را تحت تاثير قرار ميدهد.
در درون هر يک از ما لايههاي مختلفي وجود دارد و يکي از آنها کودک ماست که بايد او را از لابهلاي لايهها، بيرون بياوريم و به او زندگي تازهاي ببخشيم. با کمک اين روش ميتوانيم از گذشته رها شويم و زندگيمان را در زمان حال هدايت کنيم.
مرحله ي شناخت کودک درون و نشان دادن جهان به او و دعوت کردن او به زندگي ميتواند به طرز معجزهآسايي مسير زندگي و نحوه ي انتخابهايتان را تغيير دهد و شما را به سمت انتخابهاي بهتر و مثبتتر هدايت کند.
براي اين کودک نامهاي مختلفي به کار گرفته شده: عدهاي به او کودک غيبگو ميگويند و عده اي آن را کودک «معجزهگر» ناميده اند، بعضي روان درمانگران نام «خود واقعيتگر» را انتخاب کردند و در نهايت چارلز فيلمور نام "کودک درون " را برگزيد.
کودک درون ، بخشي از درون ماست که ميتواند در اوج سرزندگي و شادابي قرار داشته باشد. کودک درون همان خود عاطفي ماست، او در جايي است که احساسات ما زنده هستند. وقتي احساس لذت، غم، خشم، ترس، يا محبت و شفقت ميکنيم ، اين همان کودک درون ماست که ظاهر شده است.
وقتي بازيگوش ميشويم و پر جنبوجوش، وقتي خلاق و آگاه ميشويم و اوقاتي که حسي شهودي در ما زنده ميشود و با خويشتن معنويمان رابطه برقرار ميکنيم، همان خود اصليمان، کودک درونمان، چيزي که ميدانيم در عمق وجودمان ريشه دارد خود را نشان ميدهد، به ما خوشامد ميگويد و ما را تشويق ميکند تا در لحظه ي حال حضور داشته باشيم.
بهتر است باور کنيم که همه ما کودکي در درونمان داريم و نحوه ي برخورد ما با اين کودک، زندگيمان را تحت تاثير قرار ميدهد. علاوه بر خودمان، والدين و جامعه نيز در شکلگيري اين کودک تاثيرگذار هستند. وقتي اين کودک اجازه پيدا نکند تا خود را نشان دهد، شنيده نشود، و حتي حضورش به کلي ناديده گرفته شود و هيچ شناختي از او نداشته باشيم، کمکم يک خود غيرواقعي ظاهر ميشود، تصويري غيرواقعي از ما.
در اين شرايط است که در زندگي در نقش يک قرباني ظاهر ميشويم و با خودمان احساس غريبي ميکنيم و بسياري از مسائل به صورت حل نشده در ذهنمان باقي ميماند و کمکم انباشته شدن اين احساسات سرکوب شده ، منجر به خشمي مزمن، ترس، احساس خلا، بيانگيزگي و احساس نارضايتي ميشود.
يکي از مواردي که بايد مراقبش باشيم و در دامش گرفتار نشويم، خود انتقادگر ماست. بخشي که دايم در پي پيدا کردن ايراد و بهانه و سرکوفت زدن به ماست. بخشي که ميخواهد زندگي ما را کنترل کند، صدايي که دايم از کودک درونمان ايراد ميگيرد، به او طعنه ميزند و او را به ياد انتقاد مي اندازد. اين همان صدايي است که تمام اشتباهات و شکستهايي که داشتهايم را دايم به رخمان ميکشد و احساس بيکفايتي را به ما منتقل ميکند. اما در عوض بخشي نيز هست که در نقش حامي کودک درون ظاهر ميشود. وظيفه او اين است که به کودک درون عشق بورزد، او را تشويق کند و به او اين احساس را منتقل کند که ارزشمند است.
انکار و ناديده گرفتن کودک درون در افرادي که در خانوادههاي ناکار آمد بزرگ شدهاند بيشتر نمود دارد. اين افراد معمولا دچار بيماريهاي روانتني شده و به افرادي سختگير، انعطافناپذير، سردمزاج و بيمحبت تبديل ميشوند.
اگر احساس ميکنيد که بعضي يا همه ي اين خصوصيات در شما يا آشنايانتان هست اصلا نااميد نشويد. براي رهايي از اين حالات راهي هست...
راهي که کمک ميکند تا کودک درونتان را کشف کنيد و او را شفا بخشيد.
شما ميتوانيد خود را از حلقه باورهاي غلط نجات دهيد و زندگي جديدي را تجربه کنيد. در طي پروسه ي شفاي کودک درون براي شما بسيار آسان ميشود تا با درونتان ارتباط بر قرار کنيد. در اين پروسه مهم نيست که چه سن و سالي داريد.
مهم اين است که دوباره متولد ميشويد، و اين بار خودتان والد و حامي خودتان هستيد. کودکتان را حمايت ميکنيد، به خودتان عشق و محبت لازم را هديه ميدهيد. تمام تشويقهايي که از کودکي به شنيدنش احتياج داشتيد و دريافت نکرديد را از اين بار از زبان خودتان ميشنويد و اوج ميگيريد. شما قادر خواهيد بود تا يک بار ديگر رشد کنيد، دوران رشدي همراه با عشق و حمايت عميق.
باورهاي شما تغيير ميکند و در مييابيد که اين گذشته نبوده که زندگي شما را تحت تاثير قرار ميداده چون گذشته، گذشته است و هيچقدرتي ندارد بلکه اين تصوير ما از گذشته بوده که در ذهنمان نگه داشته بوديم و حالا ميتوانيم ذهنمان را از آن تصويرها رها کنيم و تصاوير جديدي به ذهن مان هديه دهيم.
در طي دوره ي شفاي کودک درون ما قدم به حيطه ي خودآگاه و ناخودآگاه ذهنمان ميگذاريم، باورهاي کهنه را زير و رو ميکنيم و ارزشهاي جديدي براي ادامه ي زندگيمان انتخاب ميکنيم.
به تدريج و با کمک تمرينهاي مختلف و ايجاد آشتي با کودک درونتان، اين کودک هوشمند و شفا يافته، حرفهايي به شما ميزند که شما تمام عمر ميخواستيد آن را بر زبان بياوريد، اما نميتوانستيد.
اما حالا کودکتان رها و آزاد است و به خود حق ميدهد که زنده باشد و زندگي کند. براي اين که در درونتان يک کودک سرزنده و شاداب و سرشار از انرژي داشته باشيد هيچوقت دير نيست.