جمع بندی شیوه اثبات امکان وجودی
تبهای اولیه
با سلام وادب
آیا اثبات امکان وجودی در مادیات با این روش صحیح است؟
میگوییم که هر شیئ از قسمتهایی تشکیل شده که هر قسمت از آنها خود از قسمتهایی دیگر تشکیل شده و....تا اینکه میرسیم به بی نهایت تقسیم شدن قسمت ها و تسلسل علتها(قسمتها).زمانی شیئ بوجود می آید که یک عامل خارجی به این مجموعه ضمیمه بشود تا تسلسلی که در ذات آن است منتفی بشود و وجود برای موجود محقق شود والا آن ماده یا شیء بوجود نمی آید .(سوال اینجاست که ایا میتوان تسلسل را به درون ذات آن نسبت داد یا اینکه باید برای وجود آن ،علت های برون ذاتی قائل باشیم و آن علت ها را محکوم به تسلسل کنیم؟)
با سلام وادب
آیا اثبات امکان وجودی در مادیات با این روش صحیح است؟
میگوییم که هر شیئ از قسمتهایی تشکیل شده که هر قسمت از آنها خود از قسمتهایی دیگر تشکیل شده و....تا اینکه میرسیم به بی نهایت تقسیم شدن قسمت ها و تسلسل علتها(قسمتها).زمانی شیئ بوجود می آید که یک عامل خارجی به این مجموعه ضمیمه بشود تا تسلسلی که در ذات آن است منتفی بشود و وجود برای موجود محقق شود والا آن ماده یا شیء بوجود نمی آید .(سوال اینجاست که ایا میتوان تسلسل را به درون ذات آن نسبت داد یا اینکه باید برای وجود آن ،علت های برون ذاتی قائل باشیم و آن علت ها را محکوم به تسلسل کنیم؟)
باسلام وتشکر .
اگر در واژه ممکن الوجود دقت شود ،پاسخ آن در خود همان واژه نهفته است، چون موجودی که ممکن الوجود است، خط مرزی بین وجود و عدم قرار دارد و نسبت آن به دو طرف بود و نبود یکسان است. اگر علت نباشد، نمیتواند از روی خط مرزی به طرف وجود بیاید و موجود شود. هر ممکن الوجود برای تحقق یافتن نیازمند علت است.
اما تحلیل عقلی مسئله به قرار ذیل است:
در این باره دو رویکرد کلامی و فلسفی مطرح تحت عنوان ملاک احتیاج به علت مطرح است.
متکلمین معتقدند که ملاک احتیاج به علت حدوث است، یعنی هر موجودی که حادث باشد ،معلوم است در یک زمانی موجود نبوده، بعد به وجود آمده و در وجودش نیازمند به علت بوده و علتی او را پدید آورده، از این رو خداوند چون حادث نیست، ازلی و قدیم است، و نیازی به علت ندارد. اما فلاسفه معتقدند ملاک نیاز به علت امکان است و نه حدوث، یعنی هر موجودی که ذاتاً امکان عدم داشته باشد و فرض نبود آن محال نباشد، نیازمند به علت خواهد بود. کوتاه بودن (حدوث) و یا دراز بودن (قدیم) عمرش او را بینیاز از علت نمیسازد، بلکه هر قدر عمرش طولانیتر باشد، بیش تر به علت خواهد داشت . اگر فرض شود که عمر آن بینهایت باشد، نیازش هم به علت با بینهایت خواهد بود.
امکان یعنی مساوی بودن نسبت به وجود و عدم ، یعنی چیزی که ذاتش نه اقتضای وجود دارد و نه عدم. در چنین صورتی برای اینکه از حالت تساوی خارج شود، باید علتی داشته باشد.
طبق این بیان معلوم میشود که امکان بدین معنا صفت ماهیت است. ماهیت نسبتش به وجود و عدم یکسان است . باید چیز دیگری به نام علت او را از حدّ تساوی خارج سازد و به وجود برساند. اما رویکرد فلسفی این بحث بر اساس مبنای صدرالمتألهین بهتر و روشنتر قابل تبیین و اثبات است. صدرا معتقد است که ملاک احتیاج به علت نحوة وجود است . فقر وجودی و وابستگی ذاتی بعضی از وجودها ملاک احتیاج آن ها به وجود غنیّ و بینیاز میباشد.(1)
بنابراین چون وجود ممکن الوجود، یک وجود وابسته و فقیر و نیازمند است، بدون وجود غنی مطلق که علت هستیبخش اوست، تحقق نمییابد و نیازمند به علت است تا او را ایجاد کند و از عدم و نیستی به وجود و هستی برساند.
پینوشت:
1. آموزش فلسفه، ج 2، ص 29.
با سلام و ادب
جواب سوال زیر رو متوجه نشدم
.(سوال اینجاست که ایا میتوان تسلسل را به درون ذات آن نسبت داد(اجزاء و قسمتهای شیء یا علت های تشکیل دهنده آن )یا اینکه باید برای وجود آن ،علت های برون ذاتی قائل باشیم و آن علت ها را محکوم به تسلسل کنیم؟)
فلاسفه معتقدند ملاک نیاز به علت امکان است و نه حدوث، یعنی هر موجودی که ذاتاً امکان عدم داشته باشد و فرض نبود آن محال نباشد، نیازمند به علت خواهد بود. کوتاه بودن (حدوث) و یا دراز بودن (قدیم) عمرش او را بینیاز از علت نمیسازد، بلکه هر قدر عمرش طولانیتر باشد، بیش تر به علت خواهد داشت . اگر فرض شود که عمر آن بینهایت باشد، نیازش هم به علت با بینهایت خواهد بود.
اماکن یعنی مساوی بودن نسبت به وجود و عدم ، یعنی چیزی که ذاتش نه اقتضای وجود دارد و نه عدم. در چنین صورتی برای اینکه از حالت تساوی خارج شود، باید علتی داشته باشد.
سلام
راه حدوث برای اثبات امکان وجودی با طرح احتمال قدمت اشیاء قابل استدلال نیست .ناچار باید به راهی غیر از آن روی اورد. اینکه ذات موجودات نسبت به وجود وعدم مساوی هستند رو بنده به نتیجه نرسیدم و به نظر بنده نمیتوان از امکان ماهوی به واجب الوجود رسید .زیرا در امکان ماهوی، ماهیت محکوم به تغییر است یک روز چوب است و روز دیگر زغال و کربن اما همیشه هست و درواقع امکان محمول چیستی اوست و چیستی اوست که نیازمند است و ناچارا باید به یک مصور یا حاد منتهی بشود ولی با این استدلال نه امکان محمول وجود او میشود ونه به این وسیله میتوان به واجب الوجود رسید.و ظاهرا تنها راه درست همان
بیان ملاصدرا از امکان وجودی باشد که در بیان آن منتظر شما هستم .
یاعلی
سلامراه حدوث برای اثبات امکان وجودی با طرح احتمال قدمت اشیاء قابل استدلال نیست .ناچار باید به راهی غیر از آن روی اورد. اینکه ذات موجودات نسبت به وجود وعدم مساوی هستند رو بنده به نتیجه نرسیدم و به نظر بنده نمیتوان از امکان ماهوی به واجب الوجود رسید .زیرا در امکان ماهوی، ماهیت محکوم به تغییر است یک روز چوب است و روز دیگر زغال و کربن اما همیشه هست و درواقع امکان محمول چیستی اوست و چیستی اوست که نیازمند است و ناچارا باید به یک مصور یا حاد منتهی بشود ولی با این استدلال نه امکان محمول وجود او میشود ونه به این وسیله میتوان به واجب الوجود رسید.و ظاهرا تنها راه درست همان
بیان ملاصدرا از امکان وجودی باشد که در بیان آن منتظر شما هستم .
یاعلی
باسلام وسپاس .
به طور یقین با شما گرامی با مبانی متعالی حکمت متعالیه صدرایی باید در این باب بحث نمود :
در ابتدا باید اشاره شود که احتمال قدمت اشیا نا ثواب ونا معقول است .
ولی در باره مسله مورد بحث باید از طریق برهان صدیقین با جناب تان سخن کنیم :
در این باره ،توجه به چند نکته لازم است:
1- آنچه در خارج به عنوان موجودات امکانی وجود دارند، بر اساس دقت و تصور عقلی به دو ساحت به نام ماهیت و چیستی، وجود و هستی قابل تحلیل است، ساحت وجود و هستی آن ها اصالت دارد و منشا اثر است .هر چه آثار در آن موجود است، خاستگاهش وجود و هستی آن است، ولی ساحت ماهیت و چیستی آن اعتباری و به تعبیری انتزاعی است که قالب و طفیل ساحت اصیل آن است.
2- اما این که چگونه از وجودهای محدود میتوان به درک وجود نامتناهی که حقیقت و مبدا هستی همه موجودات است پی برد، به اختصار باید اشاره شود که با توجه به اصالت وجود و تشکیکی بودن آن به آسانی میتوان فهمید که مراتب وجود، به استثنای عالی ترین مرتبه آن که دارای کمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است، اگر مرتبه اعلی تحقق نمیداشت، سایر مراتب هم تحقق نمییافت، زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین وجود این است که مراتب مزبور، مستقل و بینیاز از آن باشند، در حالی که حیثیت وجودی آن ها عین ربط و فقر و نیازمندی است. (1) بنابراین از رهگذر درک عین فقر و نیاز بودن وجود محدود میتوان به شناخت و ضرورت وجود نامحدود به آسانی رسید، چون اگر وجود نامتناهی نباشد ،وجود محدود قابل تحقق نیست.
3- باید توجه داشت: در خارج و هستی تنها وجودهای محدود تحقق ندارند، بلکه وجود نامحدود که مبدء همه وجودهای محدود است، در عالم عینی تحقق دارد، وجودهای محدود ظهور و جلوه فعلی آن وجود نامحدود است که از آن در اصطلاح فلسفی به وجود واجب تعبیر میشود.
4- نکته پایانی بیان دقیقتر برهان صدیقین است، گرچه برهان صدیقین با رویکردهای مختلف و متعدد بیان شده ، ولی تبیین آن با رویکرد حکمت صدرائی و مبنای اصالت وجود قرار ذیل است: صدر المتاهلین معتقد است کسانی که در مسیر شناخت حق تعالی حرکت میکنند، در ابتدا به هستی مینگرند و از این رهگذر در مییابند که وجود اصیل است . همه اشیا به وسیله هستی تحقق و تاصل پیدا میکند، وقتی که حقیقت هستی را با این دقت شناختند، آن گاه میبینند که حقیقت هستی ذاتا ضروری و واجب الوجود است .تنها در صورتی که هستی تنزل نماید، امکان، نیاز، معلول بودن و امثال آن به هستی ملحق میشود و گرنه حقیقت هستی محض، بدون نقص و واجب الوجود است، در مرحله بعد ..... به لازمه وجوب که فوق تمام بودن و غنای ذاتی است، و لازمه امکان که نقصان و فقر وجودی است، به این نتیجه میرسند که واجب تعالی در ذات و صفات شریک ندارد و از این طریق به شناخت توحید ذاتی و صفاتی میرسند . آن گاه با چگونگی آثار و افعال حق تعالی آشنا میشوند. (2) با توجه به این بیان نقش اصالت وجود در تقریر درست و دقیق این برهان به خوبی مشخص میشود، زیرا بر اساس اصالت وجود حقیقت هستی، عین موجودیت است و عدم و نیستی را ذاتا از خود طرد میکند .
از سوی دیگر، حقیقت هستی در ذات خود و در موجودیت و واقعیت داشتن خود به هیچ شرط و قیدی وابسته نیست، بدین معنا که هستی چون هستی است موجود است و هیچ ملاک و مناطه بیرون از هستی و فرض و وجود شیای دیگر نقش و دخالتی در موجود بودن هستی ندارد، از طرف دیگر کمال، عظمت، جلال، غنای ذاتی، استقلال، نامتناهی بودن، وجوب و امثال آن که در مقابل نقص، محدودیت، نیاز، امکان و مانند آن است، همه از خود هستی بر میخیزد و حقیقتی فراتر از هستی ندارد، بلکه عین هستی است، بنابراین چون هستی در ذات خود مشروط و مقید به چیزی نیست و مساوی با استقلال و کمال است ، ضرورت ذاتی و ازلی دارد، و این همان حقیقتی است که برهان صدیقین در صدد ارائه آن است، بنابراین از رهگذر این تحلیل، نقش اصالت وجود در تقریر کاملتر برهان صدیقین به خوبی روشن میشود، با توجه بدین حقیقت است که برخی صاحبنظران تصریح کرده: اصالت وجود عقل ما را مستقیما به ذات حق رهبری میکند، نه چیز دیگر. (3) تفصیل این بحث را در کتاب «نتایج کلامی حکمت صدرایی» جویا شوید. (4)
پی نوشتها
1-آموزش فلسفه، ج 2، ص 342
2-اسفار، ج 6، ص 14
3-مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 11، ص 1379
4-نشر بوستان کتاب، قم، 1388 ش
http://www.askdin.com/showthread.php?t=45610
سوال :
شیوه اثبات امکان وجودی
پاسخ:
اگر در واژه ممکن الوجود دقت شود ،پاسخ آن در خود همان واژه نهفته است، چون موجودی که ممکن الوجود است، خط مرزی بین وجود و عدم قرار دارد و نسبت آن به دو طرف بود و نبود یکسان است. اگر علت نباشد، نمیتواند از روی خط مرزی به طرف وجود بیاید و موجود شود. هر ممکن الوجود برای تحقق یافتن نیازمند علت است.
اما تحلیل عقلی مسئله به قرار ذیل است:
در این باره دو رویکرد کلامی و فلسفی مطرح تحت عنوان ملاک احتیاج به علت مطرح است.
متکلمین معتقدند که ملاک احتیاج به علت حدوث است، یعنی هر موجودی که حادث باشد ،معلوم است در یک زمانی موجود نبوده، بعد به وجود آمده و در وجودش نیازمند به علت بوده و علتی او را پدید آورده، از این رو خداوند چون حادث نیست، ازلی و قدیم است، و نیازی به علت ندارد. اما فلاسفه معتقدند ملاک نیاز به علت امکان است و نه حدوث، یعنی هر موجودی که ذاتاً امکان عدم داشته باشد و فرض نبود آن محال نباشد، نیازمند به علت خواهد بود. کوتاه بودن (حدوث) و یا دراز بودن (قدیم) عمرش او را بینیاز از علت نمیسازد، بلکه هر قدر عمرش طولانیتر باشد، بیش تر به علت خواهد داشت . اگر فرض شود که عمر آن بینهایت باشد، نیازش هم به علت با بینهایت خواهد بود.
اماکن یعنی مساوی بودن نسبت به وجود و عدم ، یعنی چیزی که ذاتش نه اقتضای وجود دارد و نه عدم. در چنین صورتی برای اینکه از حالت تساوی خارج شود، باید علتی داشته باشد.
طبق این بیان معلوم میشود که امکان بدین معنا صفت ماهیت است. ماهیت نسبتش به وجود و عدم یکسان است . باید چیز دیگری به نام علت او را از حدّ تساوی خارج سازد و به وجود برساند. اما رویکرد فلسفی این بحث بر اساس مبنای صدرالمتألهین بهتر و روشنتر قابل تبیین و اثبات است. صدرا معتقد است که ملاک احتیاج به علت نحوة وجود است . فقر وجودی و وابستگی ذاتی بعضی از وجودها ملاک احتیاج آن ها به وجود غنیّ و بینیاز میباشد.(1)
بنابر این چون وجود ممکن الوجود، یک وجود وابسته و فقیر و نیازمند است، بدون وجود غنی مطلق که علت هستیبخش اوست، تحقق نمییابد و نیازمند به علت است تا او را ایجاد کند و از عدم و نیستی به وجود و هستی برساند.
پینوشت:
1. آموزش فلسفه، ج 2، ص 29.