جمع بندی آیا شیخ اجازه بودن مقام خاصی است؟
تبهای اولیه
با سلام آیا فردی که شیخ اجازه است اعتبار و مقام خاصی دارد؟
آیا صرف اجازه نقل حدیث به شاگردان، به شیخ اعتبار می بخشد؟
با سلام آیا فردی که شیخ اجازه است اعتبار و مقام خاصی دارد؟
آیا صرف اجازه نقل حدیث به شاگردان، به شیخ اعتبار می بخشد؟
با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
کاربر گرامی«اجازه» در اصطلاح محدثان یکی از طرق تحمل حدیث است. بنابر این تحمل حدیث عبارت است از این كه: راوى، حدیث را از استاد خود - كه در اصطلاح به او «شیخ» مىگویند - به یكى از راههاى معتبر در تحمل حدیث، فرا گرفته باشد.
نکته قابل ذکر این که برای جلو گیری از نقل احادیث موضوعه، معمولا زنجیره ناقلان روایت را تا رسول اکرم (ص) یا ائمه معصومین(ع) یا اصحاب آنان ذکر می نمودند. بعد از تدوین احادیث در مجموعه ها که توسط اهل فن صورت پذیرفت، برای شناسایی راویان ومنزلت هر یک در وثاقت، کتبی در رجال حدیث تدوین شد. از این پس تحدیث شفاهی، جای خود را به نقل از کتب مزبور داد.
کار دیگری که به منظور دقت در نقل روایات انجام شد، اجازه ی نقل حدیث از استاد(شیخ حدیث) به شاگرد بود که پس از احراز صلاحیت شاگرد، به افتخار اجازه ی استاد در نقل کلیه ی مجامع حدیث یا آن چه را نزد شیخ قرائت نموده بود یا آن چه را شیخ مقبول داشت وبه اصطلاح نزد وی به صحت پیوسته بود، نائل می گردید.
فوائد اجازه
1- جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که هر کس و از هر جا پذیرفته نمی شد.
2-معرفی شیخ و اجازه ی وی که موجب اطمینان سامع به ناقل حدیث می گردید.
3-با توجه به صلاحیتی که شیخ در شاگرد می دید، دایره ی اجازه تحدیث، سعه وضیق پیدا می کرد، به عبارتی صلاحیت ناقل از ناحیه ی استاد کنترل می گردید وحدود ناقل روایت معین می شد.
4- جنبه تشریفی که با اجازه ی استاد، شاگرد در زمره ی راویان و ناقلان حدیث نبوی و ولوی مشرف می گردید و با این کار، سلسله سند که از اختصاصات مسلمین است ادامه می یافت.
[="Arial Black"][="Navy"]باتشکر از پاسخ شما اما راستش دقیقا پاسخم را نگرفتم ، آیا شیخ اجازه بودن به شخص اعتبار می بخشد اگر بله به چه دلیل؟[/]
با سلام و عرض ادب
یک شخص چگونه به درجه شیخ بودن میرسه ؟ عبودیتش در چه حد هست
ایا برای اینکه شخصی در حد شیخ باشه میتونه بدون استاد خودش به اون درجه برسه ?
باتشکر از پاسخ شما اما راستش دقیقا پاسخم را نگرفتم ، آیا شیخ اجازه بودن به شخص اعتبار می بخشد اگر بله به چه دلیل؟
با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
بله زیرا در تعریف شیخ حدیث آمده است: استاد روايت و كسى است كه از وى حديث را فرا مى گيرند، ولى معمولا بر كسانى اطلاق مى شود كه در اين علم مرجع باشند. مراد از «شیخ »ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی، صاحب كتاب «تهذیبین» میباشد كه از او «شیخ الطائفه» تعبیر شده است و مراد از «شیخین»، همو و استادش یعنی شیخ مفید، محمّد بن نعمان میباشد و مراد از «شیوخ ثلاثه»، آن دو و سید مرتضی علم الهدی میباشد و مراد از «شیوخ خمسه»، آن سه نفر به همراه شیخ صدوق و پدرش میباشد. وامّا دلیل اجازه
1- جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که هر کس و از هر جا پذیرفته نمی شد.
2-معرفی شیخ و اجازه ی وی که موجب اطمینان سامع به ناقل حدیث می گردید.
3-با توجه به صلاحیتی که شیخ در شاگرد می دید، دایره ی اجازه تحدیث، سعه وضیق پیدا می کرد، به عبارتی صلاحیت ناقل از ناحیه ی استاد کنترل می گردید وحدود ناقل روایت معین می شد.
4- جنبه تشریفی که با اجازه ی استاد، شاگرد در زمره ی راویان و ناقلان حدیث نبوی و ولوی مشرف می گردید و با این کار، سلسله سند که از اختصاصات مسلمین است ادامه می یافت.
با سلام و عرض ادبیک شخص چگونه به درجه شیخ بودن میرسه ؟ عبودیتش در چه حد هست
ایا برای اینکه شخصی در حد شیخ باشه میتونه بدون استاد خودش به اون درجه برسه ?
با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
کاربر گرامی برای این که شخصی به درجه شیخ بودن برسد زحمات زیادی را باید متحمل شود که برای نمونه زندگی مرحوم ثقه الاسلام کلینی را خدمت شما عنوان می نمایم:
ثقة الإسلام كلينى
ولادت
ثقة الإسلام، شيخ المشايخ، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، از بزرگان شيعه در زمان غيبت صغرا است كه در نيمه دوم قرن سوم و نيمه اول قرن چهارم هجرى از بزرگترين محدثين شيعه به شمار مىرفت.
او در عهد امامت امام يازدهم، در دهى به نامكلين در 38 كيلومترى شهر رى و در خانهاى مملو از عشق و محبت به اهل بيت عليهم السلام چشم به جهان گشود.
خاندان
پدرشيعقوب بن اسحاق كه مردى با فضيلت و پاك سرشت بود از همان دوران كودكى تربيت فرزندش را بر عهده گرفت و با زبانِ عمل، اخلاق، رفتار و آداب اسلامى را به او آموخت.
آرامگاه اين مرد متقى در روستاى كلين- نزديك حسن آباد شهر رى- قرنهاست كه زيارتگاه شيعيان است.
دايى كلينى كه خود محدثى بزرگ بود و از شيفتگان مكتب اهل بيت به شمار مىرفت، در تعليم و تربيت وى نقش بسزايى داشت. اين مرد دانشمند كه« علاّن» ناميده مىشد، در سفر حج و در راه زيارت خانه خدا به شهادت رسيد.
كلينى توانست در دوران كودكى از محضر اين عالم شهيد و پدر بزرگوارش كسب فيض نموده و با منابع علم حديث و رجال آشنا گردد. بعد از طى تحصيلات ابتدايى براى پيمودن مدارج كمال انسانى به شهر رى كه در آن عصر از مرتبه علمى خاصى برخوردار بود مسافرت كرد.
شهر رى
شهر رى كه در آن روزگار قلب ايران محسوب مىشد، به نقطه برخورد آراء و نظرات فرقههايى چون اسماعيليه و مذاهبى چون شافعى، حنفى و شيعى مبدل شده بود.
كلينى در اين زمان در ضمن تحصيلات خود نه تنها با عقايد و نظرات مذاهب و گرايشهاى مختلف آشنا شد؛ بلكه به ماهيت برخى از حركتهايى كه مىرفت تشيع را از مسير خود منحرف كند پى برد. كلينى درد را شناخت و آگاهانه به درمان آن پرداخت. او معتقد بود علاج اين همه نابسامانى، بازگشت به كلام و پيام اهل بيت عليهم السلام است.
كلينى در اين برهه از زمان به دور از هر هياهو مسير خود را مشخص كرده و تصميم گرفت به ضبط و فراگيرى احاديث بپردازد. از اينرو در محضر اساتيد بزرگى چونابو الحسن محمد بن اسدى كوفى زانوى ادب زده و در نوشتن احاديث و بحث و گفتگو پيرامون آنها از خود لياقت بسزايى نشان داد.
هجرت به قم
عصر كلينى را بايد«عصر حديث» ناميد. در اين زمان نهضتى كه براى يافتن، شنيدن و نوشتن احاديث و روايات آغاز شده بود، سراسر ممالك اسلامى را فراگرفته بود و در اين ميان كلينى را مىتوان يكى از تشنگان پاك باخته علم حديث به شمار آورد.
كلينى با شناخت عصر خود و موقعيت زمانى و پى بردن به اين مسأله كه اين عصر گذرگاه تشيع است و اگر احاديث و روايات از اين بحران بگذرند براى هميشه تشيع مىتواند سالم و به دور از التقاط و انحراف مسير خود را ادامه دهد؛ شهر رى را كه تازه دوست داران مكتب علوى در آن به قدرت رسيده بودند، با همه زيبائيها و جاذبههايش رها كرده و به سوى قم، شهر محدثان و راويان، هجرت نمود.
در محضر بزرگان
ورود كلينى به قم مقارن با حاكميت سياسى و دينى مردان با فضيلت و با تقوايى بود كه از حديث گويان مشهور زمان خود به شمار مىرفتند.
در قله اين هرم،احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قرار داشت كه تقوا، فضل و عشق او به اهل بيت عليهم السلام بر كسى پوشيده نيست.
كلينى با استفاده از محضر اين مرد بزرگ، در كلاس درس استاد ديگرى زانوى ادب زد كه به«معلم» شهرت داشت. معلم كسى است كه شيخ طوسى در كتاب رجال خود او را از ياران امام حسن عسگرى عليه السلام مىشمارد و او را در زمره كسانى مىخواند كه به خدمت امام يازدهم شرفياب شدهاند و او كسى جزاحمد بن ادريس قمى نبود.
نجاشى مىگويد: چون اين شخصيت برجسته در پيشگاه امام حسن عسكرى تلمذ نموده و استاد شيخ كلينى است به« معلم» شهرت يافته است.
كلينى در ادامه تحصيل عالم وارسته ديگرى را درك كرد كه خود مردى كم نظير بود. او به محضر«عبد الله بن جعفر حميرى»، مردى كه همه مورخان و علماى رجال و شيفتگان حديث در مقابل عظمت او سر فرود مىآورند.
او نيز در زمره اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام قرار دارد و داراى تأليفات فراوان است.
متأسفانه جز كتاب«قرب الإسناد» از اين فرزانه روزگار، چيز ديگرى به دست ما نرسيده است.« قرب الإسناد» مجموعه اخبارى است كه سند آن به امام معصوم مىرسد.
علاوه بر دانشمندان نامدار مذكور، كلينى از محضر اساتيد ديگرى نيز بهره جسته كه گذرى بر اسامى آنان خواهيم داشت.
هجرتى ديگر
گر چه قم مركز تشيع به شمار مىرفت و جويندگان كلام اهل بيت علهيم السلام را سيراب مىكرد؛ اما عطش سيرى ناپذير كلينى به زمزم زلال نور اين خاندان، او را بر آن داشت تا آن ديار مقدس و حرم منور را به اميد يافتن روايات و احاديث ناشنيده ترك كند.
از اين رو او هجرت را آغاز نمود و قم را با تمام ارزشهايش به قصد شهرها و روستاهاى ديگر ترك كرد. كلينى روستاها و شهرهاى بيشمارى را پشت سر نهاد و هر جا محدث يا راوى حديثى مىيافت كه حديثى از اهل بيت را نزد خويش داشت در مقابلش زانوى ادب مىزد و پس از مدتى باز كوله بار عشق و صفايش را بر دوش مىگرفت و راهى ديارى ديگر مىشد.
كوفه يكى از شهرهايى بود كه كلينى به آن قدم نهاد. در آن زمان كوفه يكى از مراكز بزرگ علمى به شمار مىرفت. كوفه شهرى بود كهابن عقده در آن حضور داشت. او در حفظ احاديث شهره آفاق بود و بسيارى از شيفتگان علم حديث را به اين شهر بزرگ مىكشاند.
وىيكصد هزار حديث را با سند در خاطر داشت و كتابهاى بسيارى را به رشته تحرير در آورده و يكى از ارزنده ترين آثارش« رجال ابن عقده» است.
در اين كتاب، ابن عقده شاگردان امام صادق عليه السلام را كه حدود 4000 نفر بودهاند نام برده و روايات بسيارى را نيز از حضرت امام صادق عليه السلام نقل كرده است.
اين كتاب تا زمان شيخ طوسى وجود داشته و متأسفانه پس از آن به سرنوشت برخى ديگر از ميراثهاى فرهنگى اهل بيت عليهم السلام گرفتار شده و مفقود گشته است.
ثقة الإسلام
كلينى پس از كسب فيض از دهها استاد و محدث در شهرها و مناطق مختلف سرانجام به بغداد رسيد. مدت مسافرت كلينى به درستى معلوم نيست؛ اما در اين شكى نيست كه در طول مسافرتها چنان علم و فضل خود را به نمايش گذاشت و تصويرى از يك عالم شيعه حقيقى در اذهان مردم هر ديار مجسم ساخت كه وقتى به بغداد پاى نهاد فردى گمنام نبود.
شيعيان به او افتخار مىكردند و اهل سنت به ديده تحسين به او مىنگريستند.
تقوا و علم و فضيلت او در اندك مدتى شهره آفاق گشت، تا جايى كه عامه بزرگان و انديشمندان معاصر ايشان در مشكلات دينى به او مراجعه نموده و پيروان فرق اسلامى در فتوا به او روى مىآوردند. به همين مناسبت به«ثقة الإسلام» شهرت يافت و او نخستين كسى است كه در دوره اسلامى به اين لقب مفتخر گرديد.
مقام علمى
عظمت و بزرگى كلينى در ميان اهل تسنن به قدرى است كه ابن اثير روايتى از پيامبر نقل مىكند كه فرمود:«خداوند در آغاز هر قرن شخصى را برمىانگيزد كه دين او را زنده و نامدار نگهدارد.» آنگاه به گفتگو پيرامون اين حديث پرداخته و مىگويد: احيا كننده مذهب شيعه در آغاز قرن اول هجرى محمد بن على امام باقر عليه السلام، در ابتداى قرن دوم على بن موسى امام رضا عليه السلام و در ابتداى قرن سوم ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى رازى بوده است.
به جرأت مىتوان گفت كلينى نام آورترين و بلند آوازه ترين انديشمند عصر خود بود. عصرى كه اوج تلاش محدّثين و علماى بزرگ و حتى نواب خاص امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مىباشد.
ثقة الاسلام شيخ محمد كلينى با چهار سفير و نماينده خاص حضرت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف كه در طول غيبت صغرى69 سال رابط بين آن حضرت و شيعيان بودند، هم عصر بود.
با اينكه آن چهار تن از فقها و محدثين بزرگ شيعه بودند و شيعيان آنها را به جلالت قدر مىشناختند، اما كلينى مشهورترين شخصيت عالى مقامى بود كه در آن زمان ميان شيعه و سنى با احترام مىزيست و به طور آشكار به ترويج مذهب حق و نشر فضايل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام همت مىگماشت.
عموم طبقات او را به راستى و درستى گفتار و كردار و احاطه كامل بر احاديث و اخبار مىستودند طورى كه نوشتهاند شيعه و سنى در اخذ فتوا به او مراجعه مىكردند و در اين باره مورد وثوق و اعتماد هر دو فرقه بود.
وى در امانت، عدالت، تقوا و فضيلت و حفظ و ضبط احاديث، كه همه از شرايط يك فرد محدث موثق جامع الشرايط است، سر آمد روزگار بود.
در نظر انديشمندان
1-نجاشى مىگويد: او در زمان خود، شيخ و پيشواى شيعه در شهر رى بود و حديث را از همه بيشتر ضبط كرده و بيشتر از همه مورد اعتماد است.
2-ابن طاووس گويد: توثيق و امانت شيخ كلينى مورد اتفاق همگان است.
3-ابن اثير گويد: او به فرقه اماميه در قرن سوم زندگى تازهاى بخشيد و عالم بزرگ و فاضل مشهور در آن مذهب است.
4-ابن حجر عسقلانى گويد: كلينى از رؤسا و فضلاى شيعه در ايام مقتدر عباسى است.
5-محمد تقى مجلسى گويد: حق اين است كه در ميان علماى شيعه مانند كلينى نيامده است و هر كس در اخبار و ترتيب كتاب او دقت كند، درمىيابد كه از جانب خداوند مورد تأييد بوده است.
اساتيد
ثقة الإسلام كلينى از محضر بزرگ مردانى بهره برده كه هر يك در عصر خود از نوابغ روزگار به شمار مىرفتند. برخى از آنها عبارتند از:
1- ابو الحسن محمد بن اسدى كوفى 2- احمد بن محمد بن عيسى اشعرى 3- احمد بن ادريس قمى 4- عبد الله بن جعفر حِميَرى 5- احمد بن محمد بن عاصم كوفى 6- حسن بن فضل بن زيد يمانى 7- محمد بن حسن صفار 8- سهل بن زياد آدمى رازى 9- محمد بن اسماعيل نيشابورى 10- احمد بن مهران و...
شاگردان
عدهاى از فقها و محدثينِ بنام شيعه، كه مشاهير علماى ما در قرن چهارم هجرى در ايران و عراق بودهاند از جمله شاگردان كلينى به شمار مىروند. بزرگانى چون:
1- ابن ابى رافع 2- احمد بن احمد كاتب كوفى 3- احمد بن على بن سعيد كوفى 4- ابو غالب احمد بن محمد زرارى 5- جعفر بن محمد بن قولويه قمى 6- على بن محمد بن موسى دقاق 7- محمد بن ابراهيم نعمانى معروف به ابن زينب( ابن ابى زينب) كه از شاگردان مخصوص و نزديكان او بوده و كتاب كافى را او نسخه بردارى كرده است.
8- محمد بن احمد سنانى زاهرى مقيم رى.
9- محمد بن على ماجيلويه 10- محمد بن محمد بن عصام كلينى 11- هارون بن موسى
آثار و تأليفات
از تأليفات گرانمايه ثقة الإسلام كلينى است:
1- كتابكافى، معروفترين تأليف كلينى كتاب با عظمت و گرانقدر و نفيس« كافى» است كه نه تنها بزرگترين كار اوست؛ بلكه در جامعه اسلامى كتاب معتبرى در حديث چون كافى تأليف نشده است.
جملهاى است منسوب به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف كه فرمود«الكافي كافٍ لشيعتنا»، كافى شيعيان ما را كفايت مىكند.
كافى نخستين كتاب از كتب اربعه است.
2-كتاب رجال 3- كتابردّ بر قرامطه 4- كتابرسائل ائمه عليهم السلام 5- كتابتعبير الرؤيا 6-مجموعه شعر، مشتمل بر قصايدى كه شعرا در مناقب و فضايل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام سرودهاند.
شيخ كلينى سرچشمه زلال
گذشته از ذوق، خلاقيت و تلاش بى وقفه شيخ كلينى در نگارش و پالايش احاديث عصر شيعه، او ثمره رنجها و مشقتهاى علماى عصر خود است. وى پلى محكم و امانتدارى راستين بود كه احاديث و روايات علما و استادان عصر خود را به نسلهاى آينده منتقل ساخت، و در حقيقت كلينى عصاره عصر خويش است.
وقتى سخن از كلينى است سخن از تمام زيبائيها، لطافتها و فضيلتهاى زمان اوست. سخن از عزم و اراده تشيع در كسب معارف و علوم است سخن از كافى است. همانگونه كه وقتى سخن از كافى است سخن از عطر كلام اهل بيت عليهم السلام، سخن از امانت فراموش شده پيامبر است كه فرمود:«إني تاركٌ فيكمُ الثقلينِ كتابَ اللَّهِ و عِترَتي...» شيخ كلينى يعنى كافى، يعنى آبشخور پاك اهل بيت عليهم السلام، يعنى كوثر شيرين حديث در كوير فرهنگى تاريخ، يعنى سرچشمه زلال دوستداران آل محمد صلى الله عليهم اجمعين.
سال تناثر نجوم
سالى كه ستارگان فرو ريخت.
سيماى مردان خدا كه پس از تحمل رنجها و مشقتها امانتى را كه از جانب خداوند به آنان سپرده شده، سالم به منزل مىرسانند ديدنى است.
خدا در ديدگان چنين انسانهايى موج مىزند و سبكبالى وصف ناپذيرى به آنها روى مىدهد. آنان در آن حالات روحانى در شوق ديدار دوست لحظه شمارى مىكنند.
كلينى در حالى كه بيش از70 سال از عمرش مىگذشت و پس از 20 سال تلاش در تدوين كتاب كافى و تحمل رنجها، غربتها و مشقتها، اينك در آستانه ملاقات با معبود و معشوق است. او در خود آرامشى احساس مىنمود، آرامشى كه نشان از ايثار و از خود گذشتگى و اداى تكليف او داشت.
او اگر چه در قفس دنيا مىزيست؛ اما در فضاى بهشت تنفس مىكرد، چرا كه تمام لحظههاى عمرش را با كلام اهل بيت عليهم السلام سپرى كرده بود و در راه اداى فريضه، هر رنجى را به جان پذيرفته بود.
براى ما خاكيان رهيدن از خاك تازگى دارد؛ ولى براى فرزانهاى چون كلينى كه هيچگاه وابسته به خاك نشد، مرزى به نام خاك وجود نداشت. او در انتظار رفتن و رؤيت محبوب، روزها را سپرى مىكرد.
سال329 هجرى قمرى سالى است كه سال«تناثر نجوم» نام گرفته است، سال فرو ريختن ستارهها و سالى كه آسمان علمِ اين دنياى خاكى بىستاره ماند.
آرى در اين سال راد مرد بزرگ عالم تشيع در ماه شعبان جهان فانى را وداع كرد. دانشمند نامى بغداد« ابو قيراط» بر پيكر پاكش نماز خواند. شيعيان با دلى پراندوه و با احترام آن مرد خدا را در« باب كوفه» بغداد به خاك سپردند.
در همين سال با رحلت آخرين نايب امام زمان،«على بن محمد سمرى» غيبت كبراى آن حضرت نيز آغاز گرديد.
سلام بر او روزى كه تولد يافت و روزى كه در آسمان دنياى اسلام چون آفتاب درخشيد و روزى كه در پيشگاه ذات اقدس الهى بر انگيخته خواهد شد.
[="Arial Black"][="Navy"]، ولى معمولا بر كسانى اطلاق مى شود كه در اين علم مرجع باشند.
با تشکر از شما، اما در صورت وجود اقوالی در جرح مشایخ اجازه ، آیا این درست است که شیخ اجازه بودن کافی است و درست این است که به این جرح ها اعتنا نشود؟[/]
[="Arial"]مشهور شیخوخة اجازه رو دلیل بر ثقه بودن میگیرند گرچه بعضی مثل مرحوم شهید ثانی اون رو دلیل بر ثقه بودن نمیدونند.
[="Arial Black"][="Navy"][="Arial"]مشهور شیخوخة اجازه رو دلیل بر ثقه بودن میگیرند گرچه بعضی مثل مرحوم شهید ثانی اون رو دلیل بر ثقه بودن نمیدونند.
البته مطلب زیر از شهید ثانی رو دلیل بر اعتبار مشایخ اجازه میشه به حساب اورد
شهید ثانی در کتاب الدرایة می نویسد:
تعرف العدالة المعتبرة في الراوي بتنصيص عدلين عليها ، أو بالاستفاضة ؛ بأن تشتهر عدالته بين أهل النقل وغيرهم من أهل العلم ، كمشايخنا السالفين ، من عهد الشيخ ؛ محمد بن يعقوب ؛ الكليني وما بعده ، إلى زماننا هذا لا يحتاج أحد من هؤلاء المشايخ ، المشهورين ، إلى تنصيص على تزكيته ، ولاتنبيه على عدالته لما اشتهر ـ في كل عصر ـ من ثقتهم ، وضبطهم ، وورعهم ، زيادة على العدالة
عدالت معتبر در راوی به واسطه تصریح دو نفر عادل و یا با شهرت عدالت راوی بین محدثان وعالمان دیگر شناخته می شود. مانند مشایخ گذشتۀ ما از از زمان شیخ کلینی تا زمان ماکه هیچ کدام از آن مشایخ مشهور نیازی به تصریح بر تزکیه و دلیلی بر عدالت مشهور ندارند. زیرا به وثاقت و ضبط و ورع مشهور بوده اند که این از عدالت فراتر است.
http://www.tosighat.blogfa.com/cat-2.aspx[/]
[="Arial"]البته مطلب زیر از شهید ثانی رو دلیل بر اعتبار مشایخ اجازه میشه به حساب اورد
[=arial]سلام علیکم
به مطلب خوبی اشاره کردید ولی اینجا دلیل ثقه بودن شهرت در عدالت هست نه شیخوخة اجازه فلذا اگر یکی از شیوخ اجازه معروف نباشد این کلام شامل او نمیشود.
با تشکر از شما، اما در صورت وجود اقوالی در جرح مشایخ اجازه ، آیا این درست است که شیخ اجازه بودن کافی است و درست این است که به این جرح ها اعتنا نشود؟
با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آوردهاند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه میکردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمیکردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمیکردند.
ادلهای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کردهاند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را میتوان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانستهاند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی میشود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آنها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمیکردهاند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمیتوان گفت كه اصحاب ملتزم بودهاند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کردهاند.
[="Arial Black"][="Navy"]با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آوردهاند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه میکردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمیکردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمیکردند.
ادلهای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کردهاند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را میتوان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانستهاند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی میشود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آنها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمیکردهاند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمیتوان گفت كه اصحاب ملتزم بودهاند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کردهاند.
در کل اگه بخواهیم نتیجه بگیریم با توجه به این اقوال چی میشه گفت؟[/]
در کل اگه بخواهیم نتیجه بگیریم با توجه به این اقوال چی میشه گفت؟
یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آوردهاند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه میکردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمیکردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمیکردند.
ادلهای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کردهاند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را میتوان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانستهاند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی میشود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آنها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمیکردهاند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمیتوان گفت كه اصحاب ملتزم بودهاند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کردهاند.
جمع بندی
پرسش:
با سلام
آیا فردی که شیخ اجازه است اعتبار و مقام خاصی دارد؟ آیا صرف اجازه نقل حدیث به شاگردان، به شیخ اعتبار می بخشد؟
پاسخ:
سلام وعرض ادب به شما کاربر گرامی
دوست گرامی ابتدا تعریفی از شیخ اجازه عنوان گردد:
در تعریف شیخ حدیث آمده است: استاد روايت و كسى است كه از وى حديث را فرا مى گيرند، ولى معمولا بر كسانى اطلاق مى شود كه در اين علم مرجع باشند.
«اجازه» در اصطلاح محدثان یکی از طرق تحمل حدیث است. بنابر این تحمل حدیث عبارت است از این كه: راوى، حدیث را از استاد خود - كه در اصطلاح به او «شیخ» مىگویند - به یكى از راههاى معتبر در تحمل حدیث، فرا گرفته باشد.
نکته قابل ذکر این که برای جلو گیری از نقل احادیث موضوعه، معمولا زنجیره ناقلان روایت را تا رسول اکرم (ص) یا ائمه معصومین(ع) یا اصحاب آنان ذکر می نمودند. بعد از تدوین احادیث در مجموعه ها که توسط اهل فن صورت پذیرفت، برای شناسایی راویان ومنزلت هر یک در وثاقت، کتبی در رجال حدیث تدوین شد. از این پس تحدیث شفاهی، جای خود را به نقل از کتب مزبور داد.
کار دیگری که به منظور دقت در نقل روایات انجام شد، اجازه ی نقل حدیث از استاد(شیخ حدیث) به شاگرد بود که پس از احراز صلاحیت شاگرد، به افتخار اجازه ی استاد در نقل کلیه ی مجامع حدیث یا آن چه را نزد شیخ قرائت نموده بود یا آن چه را شیخ مقبول داشت وبه اصطلاح نزد وی به صحت پیوسته بود، نائل می گردید.
فوائد اجازه
1- جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که هر کس و از هر جا پذیرفته نمی شد.
2-معرفی شیخ و اجازه ی وی که موجب اطمینان سامع به ناقل حدیث می گردید.
3-با توجه به صلاحیتی که شیخ در شاگرد می دید، دایره ی اجازه تحدیث، سعه وضیق پیدا می کرد، به عبارتی صلاحیت ناقل از ناحیه ی استاد کنترل می گردید وحدود ناقل روایت معین می شد.
4- جنبه تشریفی که با اجازه ی استاد، شاگرد در زمره ی راویان و ناقلان حدیث نبوی و ولوی مشرف می گردید و با این کار، سلسله سند که از اختصاصات مسلمین است ادامه می یافت.
بنابراین یکی از مباحثی که در علم جرح و تعدیل مورد بحث و مناقشه قرار می گیرد، مبحث مشایخ اجازات است؛ یعنی آیا شیخ اجازه بودن موجب وثاقت است یا خیر؟
بعضی از جمله شهید ثانی، صاحب معالم، وحید بهبهانی، محقق داماد، محقق بحرانی وجماعتی از فقها گفته اند مشایخ اجازات ثقه هستند واحتیاجی به توثیق ندارند؛ اما گروهی گفته اند مجرد شیخوخیت وشیخ اجازه بودن، دلیل بر وثاقت نیست و وثاقت باید از راه خودش اثبات شود وبه دست بیاید.
معتقدان به وثاقت مشایخ اجازه، سه دلیل آوردهاند:
دلیل نخست، شهرت آنها است و در مثل این افراد شهرت کافی است و احتیاجی به تنصیص و تزکیه ندارند.
دلیل دوم این است که: بزرگانی هم چون شیخ طوسی و علامه حلّی در هنگام مناقشه در اسناد، نسبت به صاحب کتاب و راویانِ قبل از صاحب کتاب مناقشه میکردند، اما نسبت به مشایخ خودشان و اوایل اسناد مناقشه نمیکردند. علت این امر آن بوده که عدالت و وثاقت مشایخ آنها مشهور بوده و احتیاجی به مناقشه نداشته است.
دلیل سوم، طریقه و عادت مشایخ است، بر این که از غیر ثقه و افرادی که مورد تهمت و غمز بودند، روایت نمیکردند.
ادلهای که برای اثبات وثاقت مشایخ اجازات به آنها استناد شده، قابل قبول نیست و آیت الله خویی این دلایل را رد کردهاند.
جوابیه سه دلیل فوق
دلیل اول را میتوان چنین پاسخ گفت که شهید و صاحب معالم علت وثاقت مشایخ اجازه را شهرت آنها دانستهاند، اما آیا این شهرت، شهرت از نظر متأخران است یا شهرت نزد قدما؟ اگر نزد متأخران باشد که حجیت ندارد، چون امر حدسی میشود؛ و اگر شهرت نزد قدما باشد، دلیلی برای آن نداریم.
نادرستی دلیل دوم از آن جهت است كه گرچه ممکن است عدم تعرض شیخ و امثال شیخ در اوائل اسناد از جهت وثاقت آنها باشد، اما این احتمال نیز هست كه از جهت دیگری مانند مشهور بودن کتاب و احتیاج نداشتن به سند یا وجود طریق معتبری دیگر به کتاب باشد، پس این دلیل اخص از مدعاست.
اما وجه سوم که دأب اصحاب بر این بوده که از مشایخ متهم به غلو یا ضعیف روایت نمیکردهاند، گرچه در بعضی موارد چنین بوده، ولی نمیتوان گفت كه اصحاب ملتزم بودهاند که از غیر ثقات روایت نکنند، بلكه در بسیاری موارد از غیر ثقه هم روایت کردهاند.