آشنایی با آیین حنیف
تبهای اولیه
[="]آئين حنيف[/]
[="]شايد کمي دورتر قبل از زماني که گستره خورشيد پر نور دين اسلام تمام اديان و مذاهب و نحلههاي ديني گذشته را تحت شعاع انوار هميشه تابان خويش قرار دهد، جنبشي نوين متشکل از خردمندان عرب به وجود آمد که دل و جان خويش را از خصلت زشت و قبيح بتپرستي آراستند و در عين حال به آئينهاي توحيدي آن زمان اعم از يهوديه و مسيحيت نيز نگرويدند.[/]
[="] قطعاً منابع محدود و بسيار اندک پيرامون حنفاء و آئين حنيف، شناخت کامل آن را براي طالبان علم و دوستداران تاريخ قبل از اسلام در حجاز را کمي دشوار مينمايد لکن براي همين شناخت اجمالي ميتوان از سه منظر به معرفي اين آئين پرداخت:[/]
[="]ديدگاه تاريخي از نگاه مستشرقين[/]
[="]نظرات لغة شناسان پيرامون واژه حنيف[/]
[="]التفات به آيات قرآن[/]
[="]مورخين قائل هستند که همه عربهاي دوران جاهلي قبل از ظهور عمروبن لُحي همان کسي که بتپرستي را در حجاز به عنوان يک آئين مستقل ترويج نمود، همگي اين اعراب تابع دين حضرت ابراهيم [/][="]بودهاند.[/]
[="]پيروان اين آئين خود را موحد ميدانستند چرا که خداي واحدي را عبادت مينمودند اما بعد از ترويج بتپرستي توسط عمروبن لحي اين آئين رو به افول نهاد، تا زماني که خورشيد درخشان اسلام با همه تازگي و زيبائيهاي خود بر اين منطقه طلوع کرد و اعراب را به راه درست حقپرستي هدايت نمود. [/]
[="]در طول اين دوره تعداد کساني که بر اين آئين باقي مانده باشند و احکام دين توحيدي را رعايت کرده باشند بسيار اندک بودند ـ در واقع آئين حنيف عبارت بود از : اعتقاد به وجود خداي واحد. طواف حج و عمره وقوف در عرفات و مراسم قرباني - ختنه[/]
[="]از کساني که به آئين حنيف رفتار مينمودند مگر تعداد کمي تا زمان بعثت پيامبر[/][="] باقي نماندند و از طرفي منابع و اطلاعات پيرامون چگونگي رفتار آنان و مواجه با اسلام و تمام جزئيات زندگي آنان بسيار اندک است- تا آنجا که در هيچ کدام از منابع لاتين و يونان چيزي از اعتقاد آنان وجود ندارد.[/]
[="]مطالعه زندگي تمام کساني که مورخان از آنان به عنوان حنفاء نام بردهاند نشان ميدهد که آنان افراد پراکنده و ناپيوسته و غير مرتبط با يکديگر بودند به همين دليل حظاست اگر تصور کنيم که آنان يک جريان اعتقادي متشکل داشتنهاند و در عصر جاهلي به عنوان يک نحله ديني کامل بوده باشند.[/]
[="]حنفاء حتي شکل زندگي واحدي نيز نداشتند و گروه يا فرقه متشکلي را نيز به وجود نياوردند چرا که اگر حنفاء آئين جديدي را به وجود ميآوردند قطعا اعراب بتپرست با اين گروه حنفاء که از لحاظ محتوائي با اسلام مشترکات زيادي داشته، عکس العمل نشان ميدادند اما هيچ عکسالعمل خاصي پيرامون آنان از طرف مشرکين صورت نگرفت.[/]
[="]از اهم اعتقاداتشان اين است که آنان قائل بودند بتپرستي دين معقول و شايستهاي نيست و از طرفي دين و مذهب کاملي نيز به دست نياورده به همان آئين حضرت ابراهيم عمل مينمودند و نام حنفاء بر خود گذاشتند در حالي که آنان از ديانت حضرت ابراهيم نيز تصور روشني جز اعتقادات مبهم به خداوند و عمل به پارهاي از سنتهاي حضرت ابراهيم نداشتهاند.[/]
[="]نتيجه آن که ظهور حنفاء ميتواند به معناي تکامل تدريجي از بتپرستي به خداپرستي باشد و نه اين که اين آئين زمينهساز ظهور اسلام بوده است.[/]
[="]آنچه روشن است آن که تاريخ از بتپرستاني گفته که آنان به هر دليل از بتپرستي کناره گرفتند ولي به يهوديه و مسيحيت نيز نگرويدند شده که تا ظهور اسلام آئين مبهمي داشتند يا آن که در سرگرداني و تحير به سر ميبردند که بعضا نيز به آئين اسلام روي آوردند از جمله اين افراد ميتوان به ابوذر غفاري اشاره نمود.[/]
[="]خلاصه بزرگ نمودن حنفاء و آئينهاي آنان نگرش افراطي به جرياني است که در جامعه آن روز اهميت چندان نداشته و ظاهراً مورخان و مفسران بعدها تحت تأثيرات آيات قرآن به حنفاء پرداختند.[/]
[="][/]این بحث ادامه دارد.....
مستشرقان و همه کساني که سعي دارند تا اسلام را به عنوان آئيني در ادامه جريان تکامل انديشه ديني اعراب تفسير و تحليل کنند، اسلام را نهائيترين حد تکامل آئين حنيف ميدانند و قائل هستند که آئين حنيف يک دين جديدي بوده در جامعه عربي بوده که به دنبال بحرانهاي شديد اعتقادي جامعه مذکور به وجود آمد.
حال اگر به راستي اسلام دنباله طبيعي آئين حنيف و يا محصول بحران بتپرستي بوده بايد شخص پيامبر و اصحاب اوليه ايشان در شمار حنفاء بوده باشند و همين طور حنفاء ميبايست بعد از بعثت رسول اکرم در شمار نخستين پيروان آن حضرت در ميآمدند.
حال آن که نه تنها واقعيت امر چنين نبوده بلکه پس از ظهور اسلام همان افراد معدود که خود را از حنفاء ميدانستند و پيامبر را درک کرده بودند، حتي به اسلام هم ايمان نياوردند و در شمار پيروان حضرت رسول هم قرار نگرفتند.
حتي شخصي به نام اُميه بن ابي الصلت که خود را از حنفاء ميدانست مدعي نبوت بوده و قائل بود که وحي ميبايست بر او نازل ميشده نه حضرت رسول .
تا آنجا که از باب حسادت و غرور، مشرکين را عليه مسلمانان در نبردهاي مختلف تحريک مينمود و حتي بر کشته شدگان جنگ بدر نيز ندبه و زاري ميکرد.
و لکن گروهی از مستشرقين قائل هستند که حنفاء گروهي از فرقههاي مسيحي هستند و آنان را در رديف عربهاي مسيحي زاهد قرار دادهاند همانان که دين مسيحيت را با تعاليم برون ديني خلط نمودهاند. تنها دليل بر فرقهاي از مسيحيت بودن حنفاء همان وجود اشعار جاهلي است که محتواي کلي آن اشعار، قرابت حنفاء را با زهدگرائي و ايمانگرائي آنان نشان ميدهد. چرا که پيروان آئين حنيف اغلب همانند مسيحيان به شريعت و احکام ظاهري هم توجهي نداشتند.
در حالي که آنچه از منابع محدود تاريخي پيرامون آئين حنيف وجود دارد آن را يک دين جديد نظير يهوديه و مسيحيت معرفي نمينمايد بلکه صرفاً يک جنبش ديني بود که دينداران آن به حنفاء و پيروان آئين ابراهيم معرفي ميشدند.
در مجموع، حنفاء آن گونه که از اهل خُبره به دست ميآيد گروهي از نُساک بودند که در زندگي دنيا روش خاصي را دنبال مينمودند و اصول آنان همان پرستش خداي واحد و پيروي از آئين ابراهيم و اسماعيل بوده و مانند زهاد در بين شهرها و مناطق مختلف و بين پيروان اديان مشهور آن زمان تفرج مينمودند تا به يک حقيقت مطلق دست يابند.
از اصول عقائد آنان اعتقاد به يگانگي خداوند و دوري از شرک و پرهيز از هر گونه محرمات بوده. که اين انديشهها تاثير بسيار در ويران کردن اساس بتپرستي در شبه جزيره عرب بر جاي نهاده و مخالفت و مبارزه با خدايان دروغين در سالهاي پيش از اسلام شدت گرفته بود و گسترش بسيار داشت.
ریشه لغوی واژه حنیف:
جملاتي از شخص پيامبر اسلام موجود است که مفهوم اعتدال و ميانهروي را از محتواي واژه حنيف میتوان استفاده نمود.
از جمله:
لم ابعث باليهوديه ولا بالنصر انيه ولکني بعثت بالحنيفيه السمحه{مسند احمد حنبل ج4 ص 116[="]{[/]
بعثت بالحنيفيه السمحة السهلة{لسان العرب ج9، ص 56[="]{[/]
احب الاديان الي الله الحنيفيه السمحه {مجمع البيان طبرسي ج1[="]{[/]
قطعا مفهوم از اين واژههاي حنيف همان اعتدال است و دين وسطي که بسيار آسان است که بر مکلفين آن حرج و مشقتي نخواهد بود. در واقع يعني به دين آساني که در مقابل آن جنبشهاي سخت زاهدان است.
یعني با توجه به شواهد تاريخي در صدر اسلام و رسالت عظيم پيامبر نميتوان اين گونه برداشت نمود که ايشان مبعوث شدهاند براي احياء آئين حنيفي که در تاريخ حضور کمرنگ و مبهم داشتهاند- همان افراد معدودي که وجود پيامبر را نيز برنتابيدند و آئين درخشان اسلام را نيز نپذيرفتند مگر تعداد بسيار اندکي که قبلا ذکر شد- تا آنجا که بعضي از همين حنفاء در صدد مقابله با آموزههاي اسلام و شخص پيامبر بر آمدند- و مشرکين را بر ضد اسلام و مسلمين تحريک مينمودند- در نتيجه با توجه به شواهد و قرائن مراد از حنيفيه در کلام پيامبر همان خارج نشدن از اعتدال و پرهيز از افراط و تفريط در دين است.
اما اقوال ديگري نيز پيرامون اين آئين مطرح شده از جمله اين که لغت شناسان اين لفظ را سُرياني دانستند و آن را بر صابئين اطلاق نمودند که در نصوص اعراب جنوب آمده است که ريشه آن از صبأ به معناي مال و تأثر و ترک که در واقع اين کلمه بر گروهي اطلاق شده که تارک عبادات ديگران بوده و خود آئين جديدي به وجود آورده بودند البته با تأثيرپذيري از اديان ديگر.
همان طور که اهل مکه پيامبر را صابئي ميخواندند يعني خارج شده از دين چرا که ايشان با آوردن دين جديد اسلام خط بطلاني بر اديان ديگر کشيد و از همين رو به حنفاء، صابئي گفته ميشده چرا که آئين بتپرستي را ترک نموده بودند. در ميان داشنمندان اسلام مسعودي نيز همين قول را ميپسندد.
يعقوبي نيز در داستان شائول (طالوت) و داوود، فلسطينيها را از حنفاء ميشمارد.
طبري همان معناي اصطلاحي آئين حنيف را ملاک قرار داده و قائل است به اين که حنيف همان معناي فرمان برداري از آئين ابراهيم و حج و ختان را داراست.
راغب اصفهاني اين لغت را از ريشه مال ميداند و قائل است به اين که حنيف يعني کسي که از ضلالت به هدايت ميل کرده باشد.
که بيشترين احتمال در مورد مفهوم واقعي اين لغت همين معناي آخر است يعني حق گرائي- اعتدال- و مايل شدن از راه کج به راه راست و مستقيم. ادامه دارد....
حنیف از دیدگاه قرآن:
10 بار کلمه حنيف و 2 بار کلمه حنفاء در قرآن آمده است که به بررسي اين آيات ميپردازيم.
آيه 135 سوره بقره: قل بل مله ابراهيم حنيفا و ماکان من المشرکين
اين جمله در واقع جواب از سخن يهود و نصاري است- يعني به آنها بگو ما آئين توحيد ابراهيم را پيروي ميکنيم زيرا آئين يگانهايست که تمام پيامبران شما اعم از ابراهيم و سايرين از آن پيروي ميکردند و ابراهيم صاحب آن بود و مشرک نبوده است.
علامه تعريف لغت حنيف را از تفسير قمي نقل ميکند که ميفرمايد خداوند حنيفيت را بر ابراهيم نازل کرده است و آن عبارتست از طهارت که ده قسم است پنج قسمت در سر و پنج قسمت در بدن اما آن پنج قسمت در بدن عبارت است از گرفتن موي بدن- ختنه- گرفتن ناخن و غسل جنابت و تطهير با آب و آنچه که مربوط به سر ميشود گرفتن شارب و گذاشتن ريش و اصلاح مو و مسواک و خلال کردن است.
آيه 67 سوره آل عمران: ما کان ابراهيم يهودياً ولا نصرانياً ولکن کان حنيفاً مسلماً و ما کان من المشرکين
علامه در تفسير اين آيه ميفرمايد يهود و نصاري هريک مدعي بودند که ابراهيم از آنان و بر دين ايشان است هم چنين عربهاي بتپرست نيز مدعي بودند که آنان بر دين حنيف يعني دين ابراهيم هستند واين سخن آن گونه شيوع داشته که اهل کتاب همين بتپرستان جاهل را از حنفاء ميدانستند.از اين رو خداوند ابراهيم را به حنيف بودن توصيف کرده و درباره او فرمود ولکن کان حنيفا مسلما و لازم بود حکم مسلم را در پي حنيفاً بياورد تا بتپرستي فهميده نشود و اين توصيف را به جملة و ما کان من المشرکين تعقيب نمايد تا روشن شود که ابراهيم در مقام تسليم محض خداوند بوده و در زمره مشرکين همانند اعراب جاهلي نيست.
آيه 95 آل عمران: قل صدق الله فاتبعوا ملة ابراهيم حنيفا و ما کان من المشرکين
علامه ميفرمايد اين آيه در واقع کنايه پيامبر از پيروي کردن دين خودش يعني اسلام است اين که پيامبر دين خود را عيناً نام نبرده است از اين رو که دين من همان دين فطري ابراهيم است که خودتان به آن اعتراف داشته و بايد از آن پيروي کنيد.
آيه 125 نساء:و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن واتبع مله ابراهيم حنيفاً و اتخذ الله ابراهيم خليلا
اين آيه ناظر به اين مطلب است که کرامت دين قابل شک و شبهه نيست و بر هيچ عاقلي پوشيده نيست که تسليم امر خدا بودن و نيکوکاري کردن بهترين آئين است چرا که انسان از ديندار بودن نميتواند بگريزد چرا که فطرت آدمي او را به طرف دين ميکشد و سرانجام ديني را براي خويش انتخاب ميکند و بهترين دين همان تسليم محض است در مقابل آفريدگار بزرگ و مطابق آئين ابراهيم در حاليکه او از باطل رويگردان بوده، عمل کند و با آئين او که حنيف بود با فطرت ذاتي خود روي به خداوند آورد و از آئين باطل روي گرداند تا به عنوان خليل و دوست خداوند انتخاب شود.
آيه 79 انعام:اني و جهت وجهي للذي فطر السموات والارض حنيفاً و ما انا من المشرکين
من، ابراهيم با عبادت خود روي به درگاه کسي ميآورم که ايجاد همه امور به او ختم ميشود.
و خود شما مشرکين هم او را مافوق خدايان ميدانيد.آمدن حکم حنيفاً نفي شرکائي بود که مشرکين در پي آن بودند. و حضرت ابراهيم در آيه فهمانيد که من از آن مشرکان اعراض نموده و به درگاه خداوند روي آوردهام و جمله و ما انا من المشرکين همين معناي فوق را تأکيد نمود.
آيه 161 انعام:قل انني هداني ربي الي صراط مستقيم ديناً مله ابراهيم حنيفاً و ماکان من المشرکين
در اين آيه خداوند به پيامبر دستور ميدهد که به مردم بگويد پروردگارش او را به هدايت به سوي صراط مستقيم و آن راه روشن که بر ساکنان اين راه ثابت است و اختلافي در آن نيست، هدايت فرموده چرا که اين راه روشن مبتني بر فطرت است و تمام مصالح دنيوي و اخروي در آن است.
آيه 105 يونس:و ان اقم وجهک للدين حنيفاً ولا تکونن من المشرکين
در اين آيه عدم شرک به دنباله دين حنيف آمده است.
آيه 120 نحل:ان ابراهيم کان امه قانتاً لله حنيفاً ولم يک من المشرکين
دو صفت حضرت ابراهيم همان حنيفيت و عدم شرک که به همراه يکديگر آمده
آيه 123 نحل: ثم اوحيننا اليک ان اتبع مله ابراهيم حنيفاً و ما کان من المشرکين
آيه 30 روم: فاقم وجهک للدين حنيفاً فطرت الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلک الدين القيم ولکن اکثر الناس لا يعلمون
آيه 31 حج: حنفاء لله غير مشرکين به و من يشرک بالله فکانما خرّ من السماء
علامه ميفرمايد حنفاء حال از فاجتنبوا الرجس من الاوثان در آيه قبل است که شما از اوثان و بتها و قرباني کردن براي آنها دوري کرده در حاليکه از غير خداوند مايل به سوي خدا باشيد.
آيه 5 بينه:و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوه يؤتوا الزکوه و ذلک دين القيمه
در واقع در اين آيه آنچه که دين کامل و تمام خوانده شده همان دين حنيف است که با اعتدال و عدم کجروي به همراه اقامه نماز و پرداخت زکوه همراه است.همچنين واژه حنيف به دنبال اخلاص براي خداوند آمده که همان حقگرائي مطلق است.
از 12 باري واژه حنيف در قرآن آمده که چنين بر ميآيد که مراد از آن توحيد فطري و روش و نگرش انبياء الهي مخصوصا حضرت ابراهيم بوده و به نوعي نقطه مقابل شرک و مشرکان شمرده ميشود.
از آيه 79 سوره انعام و 30 سوره روم و آيات ديگر بر ميآيد که بين حنيفيت و فطرت يعني نگرش پاک و بيآلايش و گرايش غريزي و فطري نسبت به آفريدگار جهان پيوندي برقرار است.
همچنين بارها حضرت ابراهيم حنيف شمرده شد بقره 135- آل عمران 95 نساء 125 انعام 161 نحل 120-123.
که از آيات 135 بقره و 67 آل عمران دو نکته استنباط ميشود:
1ـ حنيفيت نه يهوديه است و نه مسيحيت.
2ـ حنيفيت با معناي مسلم مترادف است حتي ابن مسعود آيه 19 آل عمران که ان الدين عند الله الاسلام است را ان الدين عندالله الحنيفيه قرائت مينمود که بعضاً شعرهاي عربي مقارن صدر اسلام کلمه حنيف به همين معناي مسلم بوده است.
آياتي که واژه حنيف در آن ها آمده همه يا مکي متاخر هستند يا مدني.
بنابراين ظاهراً اين واژه يک اصطلاح خاص و قابل توجه است که نسبتاً در آخرين سالهاي رسالت پيغمبر به کار برده شد. از 12 باري که اين واژه در قرآن به کار رفته راجع به مذهب ابراهيم بود. و در 9 مورد عبارتي است که ميگويد حنيف بودن يعني مشرک نبودن. اين عبارت نشان ميدهد که پيامبر احساس ميکرده که شنوندگانش براي دريافت صحيح اين واژه نياز به توضيح و تبيين دارند و لذا در اين 9 مورد تاکيد عدم شرک به خداوند به دنباله اين واژه آمده است ارتباط نزديک اين واژه با ملت ابراهيم بسيار مهم است زيرا ما ميدانيم که وقتي پيامبر نظرش نسبت به يهوديان تغيير کرد شروع به موعظه در باب مذهب ابراهيم کرد و اعلام داشت که در همان حال که موسي پيامبر يهوديان و عيسي پيامبر مسيحيان است، نسبت خود و تعليماتش به پيامبر و آئين کهنتري ميرسد که مورد قبول مسيحيان و يهوديان هم بوده است و آن ملت ابراهيم است که هم اکنون او به يادآوري و تبليغ آن در ميان اقوام اعراب برخاسته است.
بنابراين با توجه و تأمل در آيات قرآن وجود حُنفاء به گونه يک سازمان متشکل و منسجم که داراي آداب و شرائط و مناسک خاص بوده باشند، تأييد نمي شود- همان گونه که جمله حنفاء لله در سوره حج آن را تاييد ميکند.
آنچه که اجمالاً از همه 12 باري که اين واژه ذکر شده، فقط ميتوان به همان مفهوم حقگرائي و اعتدال که در فطرت همه انسانهاست، اشاره نمود که آيه 30 روم و 105 يونس که قبلاً گذشت از اين جهت اهميت خاصي دارد.
َاما آئين حنيفي که بعدها پديد آمده و در مقابل بتپرستي ايستاد همان است که از منظر تاريخي آن را ذکر نموديم که دچار تحريف و لغزشها شد و پيروان آن راه حق و حقطلبي را آن گونه که طبق آيات قرآن در ذات و فطرت انسانها بوده، نيافتند و تا واپسين سالهاي عمر خود در گمراهي به سر بردند.
و البته با ظهور دين اسلام نيز آنان در ضلالت باقي مانده و راه روشن را نپيمودند و بعضاً به خصومت در مقابل اسلام ايستادند تا اين که در همان صدر اسلام به فراموشي کامل سپرده شده و کاملاً منقرض و در تاريخ محو شدند. بنابراين جست و جوي جنبشهاي ديني يا عرفاني يا افرادي قبل از اسلام که نام حنيفيت بر آنها اطلاق ميشده بيهوده است اگرچه اين افراد با آن مشخصات وجود تاريخي داشتهاند ولي کسي را با قطع حنيف ناميدن به معناي اسلامي کلمه، کار متکلمان و مدافعهگران مسلمان بعدي است.
منبع: تفسیر المیزان علامه طباطبایی. تفسیرکبیر امام فخر رازی. تفسیر جوامع الجامع طبرسی. تاریخ اسلام دکتر زرگری نژاد. والسلام