جمع بندی چرا من شیعه به دنیا میام و یک نفر دیگه صهیونیست؟
تبهای اولیه
سلام.
چرا من باید شیعه به دنیا بیام؟ چرا باید توی ایرانی باشم؟ چرا این خانواده؟
چرا یکی دیگه توی غزه به دنیا میاد و یکی دیگه توی تلاویو؟
استاد رائفی پور توی سخنرانی ارض موعود ۱ چند لحظه به این موضوع اشاره کردن و گفتن که این اتفاق شانسی نیست. ولی دیگه ادامه ندادند، ولی یک اشاره ای کردند که قبلا اتفاقاتی افتاده که باعث شده هرکسی توی چرا شرایطی باشه.
الان من دنبال جواب این سوالم.
ممنون.
سلام.چرا من باید شیعه به دنیا بیام؟ چرا باید توی ایرانی باشم؟ چرا این خانواده؟
چرا یکی دیگه توی غزه به دنیا میاد و یکی دیگه توی تلاویو؟استاد رائفی پور توی سخنرانی ارض موعود ۱ چند لحظه به این موضوع اشاره کردن و گفتن که این اتفاق شانسی نیست. ولی دیگه ادامه ندادند، ولی یک اشاره ای کردند که قبلا اتفاقاتی افتاده که باعث شده هرکسی توی چرا شرایطی باشه.
الان من دنبال جواب این سوالم.ممنون.
باسلام وتشکر .
امید است همواره در درک اسرار آفرنیش موفق باشید .
در ابندا باید اشاره شما شیعه وایرانی بدنیا نیامده اید بلکه از والدین شیعه وایرانی بدنیا آمده .
وگرنه به هنگام ولادت مذهب وملیت تان مشخص نیست بعدا معیین می شود در ابتدا شما شیعه زاده وایرانی زاده هستید ونه شیعه وایرانی .
وهم چنین طرف مقابل وافراد دیگر مطرح در سوال ومانند آن .
حال در تحلیل مسله باید گفت این حقیقت غیر قابل انکار است که شرائط و موقعیت های خاص در زندگی و رشد و تربیت هر انسانی می تواند تاثیرات به سزایی در گرایش و عملکرد او در آینده داشته باشد و در بسیاری از موارد دیده می شود که کودک متولد در فضای تربیت دینی یا متولد از والدینی متخلق و متدین، تبدیل به انسانی با گرایش دینی و مذهبی می شود. اما فردی که در فضای بی دینی و بی توجهی نسبت به مسائل معنوی متولد می شود، بهره چندانی در این حوزه نمی برد.
اما فراموش نکیند که همه این ویژگی های ژنتیکی و خانوادگی و اجتماعی و آنچه در کودکی در ذهن فرد نقش می بندد ، فرد را ملزم به انتخاب یک مسیر خاص در زندگی نمی کند؛ از نظر جهان بینی اسلامی همه انسانها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیمگیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم میزنند. بايد بر اساس عقل و دانش و درك خود به حقيقت هر چه كه باشد ايمان بياورند. تكليف براي مسلمان زاده و مسيحي زاده و يهودي زاده و ... مساوي است.
ما به روشني موارد متعدد نقض را در اين زمينه مي يابيم كه علي رغم همه علل و عوامل محيطي و ژنتيكي و تربيتي و ... باز عنصر اختيار فرد و كنش هاي خودخواسته نقش بسزايي در تعيين جهت حركت فرد در مسير زندگي ايفا مي كند و همه اين علل و عوامل نمي تواند نوعي جبر و عدم اختيار را براي فرد رقم بزند.
در واقع انسان در اوج فشار عوامل و علل دروني و بيروني براي انجام يك عمل در خود توان ايستادگي و مقاومت در برابر اين فشارها وترك عمل را مي يابد و يا بالعكس در اوج تمايلات دروني در ترك يك عمل و انزجار دروني از انجام آن باز بنا به مصالحي مي تواند خود را متقاعد به عمل و انجام آن عمل نمايد و اين يعني همان عنصر اختيار در بشر.
با توجه به این مطلب به چند نکته باید توجه شود :
اولاً خداوند متعال یک اصل را به عنوان مادر اصول دیگر مبنای خلقت قرار داده است و آن اصل علیّت است.
در این اصل اصیل، هر معلولی از علت خاص خودش بوجود می آید و بین علت و معلول، سنخیّت تام است، یعنی در جهان هستی هر چیزی که اقتضای علت بود، تحقق می یابد و با توجه به تفاوت شرایط و علت های طبیعی، تفاوت انسان ها در آفرینش کاملا طبیعی است.
خداوند به هر موجودی (خواه انسان یا حیوان یا..) به همان اندازه از ظرفیت و قابلیت که داشت، وجود و هستی بخشید.
«خدا از آسمان آبى فرود آورد و هر رودخانهاى به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت».(1) یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمىسازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مىگردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است.» (2)
بنابراین نباید تصور کرد که خداوند یکى را که ممکن بود زیبا باشد، زشت قرار داد و دیگرى را که ممکن بود زشت باشد، زیبا قرار داد، یا امکان وجود در خانواده ثروتمند یا عالم و دانشمند داشت، اما در خانواده فقیر و بی سواد قرار داد؛ یا با قید قرعه و یا یک اراده تبعیض آمیز هر یک از آنها را انتخاب کرد، بلکه هر جزء از اجزاى جهان تنها به همین جور که هست، امکان وجود داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است. اگر بخواهیم از دیدگاه علمى سخن گوییم، هر ماده با توجه به ویژگى و شرایط خود از وجود و کمالات وجود برخوردار مىشود. تفاوت هایى که در جهان مادى و طبیعى وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادى است، مثلاً کسى که از نظر زیبایى یا زشتى، شکل، هوش، نوع خانواده و... وضعى خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتیکى و عوامل محیطى و مادى وراثت و... است که هزاران مورد شناخته شده و یا ناشناخته در طبیعت در آنها دخالت دارد و یا حتى امور غیر مادى مانند نحوه آمیزش یا مواد و غذاهایى که پدر و مادر قبل از آمیزش، یا مادر بعد از آن در دوران جنینى تغذیه مىکنند، یا مانند تأثیر الکل و مواد اعتیادزا در شکل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشى و استعداد کودک که امروزه بدون تردید شناخته شده است.
طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است و او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمىدارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و عوامل دیگر قبول فیض مىکنند و به اندازه استحقاق، در مرتبهاى از عالم هستى جا مىدارند.
این سخن برای آن است که تبعیض و نابرابری از طرف خداوند تصور نشود.
ثانیاً: علی رغم همه تفاوت ها در میان انسان ها، عنصر اختیار در همه وجو د دارد و به خاطر همین عنصر اختیار و حق انتخاب انسان ها است که مشاهده می کنیم انسان ها در شرایط مساوی از نظر طبیعی، خانوادگی، ژنتیکی و... عملکرد های متفاوتی دارند.
در یک خانواده، شخصی مانند کمیل بن زیاد نخعی از یاران خاص و از اصحاب سرّ امیرالمومنین (ع) قرار می گیرد و برادر دیگر (حارث بن زیاد نخعی) قاتل فرزندان مسلم بن عقیل می شود.
از این نمونه ها در تاریخ بسیار است.
هم چنین به واسطه همین عنصر اختیار است که پسر یزید بن معاویه ملعون، حاضر نمی شود خلافت بعد از پدر را برگزیند؛ اما عموی امام زمان و پسر امام معصوم (جعفر کذاب)، خود را برای غصب مقام منیع امامت، جلو می اندازد. یا پسر پیامبر اولوالعزم الهی و شیخ الانبیاء (حضرت نوح) جهنمی می شود، اما فرزند دشمن پیامبر(ص) از یاران آن حضرت می شود.
ثالثاً: شرایط مسابقه و میدان عمل و نوع تکلیف برای انسان ها یکسان نیست. خداوند در فرموده است : «لایکلف الله نفسا الا وسعها » (3) هیچ کس را جز به اندازه توان او تکلیف نمی کنیم و کاملا روشن است که توان انسان ها در شرایط نامساوی، نامساوی خواهد بود و خداوند نیز بر اساس همان شرایط و با توجه به عنصر اختیار در وجود هر انسان بر او تکلیف می کند تا در میان مسابقه برای رسیدن به مقام قرب الهی به تلاش و کوشش بپردازد و بر اساس همان تفاوت ها است که جزا و پاداش می دهد، مانند میدان سمابقه دو و میدانی که در یک پیست دایره شکل جریان می یابد.
در دوهای دویست و چهارصد متر، خط استارت دوندگان، با هم تفاوت می کند؛ در حالی که خط پایان همه، یک خط است. یعنی در پیست دو و میدانی، فردی که در قوس اول و کناری متمایل به داخل می نشینید؛ از همه عقب تر است. فردی که در قوس خارجی می نشینید؛ از همه جلوتر استارت می زند.
در اینجا برای ما شبهه پیش می آید که فرد قوس داخل و خط اول، باید بیشتر از همه بدود؛ فرد قوس خارج و خط آخر، کمتر می دود. یا به عبارتی عدالت در مورد آنها رعایت نشده است.
در حالی که این شبهه به خاطر آن است که ما دقت نداریم در حرکت دایره ای، مسیر بر اساس شعاع دایره، کوتاه و بلند می شود. یعنی آن که در خط اول می دود؛ چون شعاع دایره او کوچک تر است؛ مسیرش کوتاه تر خواهد شد. آن که در خط آخر می دود؛ چون شعاع دایره اش بلندتر است؛ مسیرش بلندتر خواهد بود.
مسئولان مسابقات برای آنکه هر دونده ای 200 یا 400 متر خالص بدوند؛ با محاسبات دقیق به این نتیجه رسیده اند آنکه در خط اول می نشیند؛ باید چندین متر از بقیه عقب تر باشد. آنکه در خط آخر می نشیند؛ باید چندین متر از همه جلوتر باشد.
حال در راه رسیدن به خدا هم همین گونه است. یعنی خداوند هرگز نگفته موقعیت هایی که برای شماست، نسبتهای مساوی دارند؛ بلکه خداوند نسبتهای عادلانه برای آنها قرار داده است. یعنی اگر ظهر تابستان و در کنار تنور، یک شاطر و نانوا روزه بگیرد؛ مسلماً روزه اش با روزه زمستان فردی که از اذان صبح تا اذان مغرب خوابیده؛ یکسان نیست. فردی که برای شرکت در نماز جماعت، به مسجد کنار منزل می رود؛ با فردی که برای شرکت در نماز جماعت باید نصف شهر را بپیماید؛ هرگز مزد و پاداش مساوی نخواهد داشت.
پرهیز از نگاه به نامحرم در ایران و اروپا، یک پاداش را ندارد. زیرا محیط امتحان، محیطی مساوی نیست؛ لذا نمره هر امتحان، تفاوت می کند.
شما در نظر بگیرید در یک شب، دو فرزند بدنیا می آیند. یکی در خانه فردی دزد و معتاد؛ و دیگری در خانه یک مرجع تقلید.
ما باید بدانیم برای خداوند متعال مهم نیست شما در یک خانواده معتاد و دزد بدنیا می آیید؛ یا در خانه یک مرجع تقلید. بلکه برای خداوند مهم این است که برای هر دو نفر، امتحاناتی متفاوت، با ارزش واقعی یکسان قرار دهد؛ تا بتوانند جوهره خویش را نشان دهند.
تصور کنید فرزند مرجع تقلید به خاطر آبروی پدر و مثلاً از ترس او نماز می خواند. این نماز صوری او، در راه تکامل و انسان شدن، او را سانتیمتر سانتیمتر جلو می برد. اما فرزند آن فرد معتاد برای نماز خواندن، باید پنهان از چشم پدر نماز بخواند؛ تا کتک نخورد.
این نماز او، در راه تکامل و انسان شدن، او را کیلومتر کیلومتر جلو می برد.
علی الظاهر ماده امتحانی یکسان است(نماز). امتحان دهنده هم یکسان هستند (انسان) اما نمره این ماده امتحانی، یکسان نیست. برخلاف امتحانات ما در مدارس که مثلاً سوال 5 برای همه دانش آموزان دو و نیم نمره دارد.
با این توضیحات مسئله جزا و پاداش کاملا روشن می شود که خداوند بر اساس شرایط، توانمندی ها و توان و مقدار تکلیف ؛ نیز بر اساس اندازه اختیار و حق انتخاب، جزا و پاداش می دهد، با تأکید بر این نکته که هیچ انسانی اختیار کامل و مطلق ندارد و هیچ انسانی به طور مطلق مسلوب الاختیار نیست.
پی نوشت ها :
1 - رعد (13) آیه 17.
2- استاد مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 172 - 171، با تلخیص.
3- بقره (2) آیه276.
یک سوال برایم پیش امد
حال اگر شخصی برای کسب ثواب بیشتر خود را به عمد برای کسب ثواب بیشتر به محیط و یا شرایطی ببرد که کسب امتیاز بیشتری داشته باشد خدا باهاش چطور حساب میکند.
مثلا برود اروپا و وسط مسیحی ماه رمضان را بپا کند خدا چطور باهاش حساب میکنه ؟؟؟
مرسی بابت اینکه نوشتید.
ولی خیلی فکر کردم که چه ربطی به سوالم داشت.
از جواب شما برداشتم این بود که خدا حکیم هست و عادل.
همین و بس.
اما من سوالم این بود که منظور استاد از اینکه قبلا اتفاقاتی افتاده چی بوده؟
خب چرا من شیعه به دنیا اومدم؟ چرا صهیونیست نیستم؟
سلام.چرا من باید شیعه به دنیا بیام؟ چرا باید توی ایرانی باشم؟ چرا این خانواده؟
چرا یکی دیگه توی غزه به دنیا میاد و یکی دیگه توی تلاویو؟استاد رائفی پور توی سخنرانی ارض موعود ۱ چند لحظه به این موضوع اشاره کردن و گفتن که این اتفاق شانسی نیست. ولی دیگه ادامه ندادند، ولی یک اشاره ای کردند که قبلا اتفاقاتی افتاده که باعث شده هرکسی توی چرا شرایطی باشه.
الان من دنبال جواب این سوالم.ممنون.
خب حالا اگه انگلیس به دنیا میومدی و مسیحی بودی هم می گفتی چرا اونجا به دنیا اومدی ! خب عزیز هر کسی یه جا به دنیا میاد چرا نداره دیگه
خب حالا اگه انگلیس به دنیا میومدی و مسیحی بودی هم می گفتی چرا اونجا به دنیا اومدی ! خب عزیز هر کسی یه جا به دنیا میاد چرا نداره دیگه
دقیقا نکتش همینه.
خب چرا!؟
میخوام بدونم بر چه اساسی مشخص میشه.
به نظر من اساسی نداره ! شانسی هر کسی در جایی به دنیا میاد و با ظاهری ! چون نمیشه که همه یه جور باشن !
یک سوال برایم پیش امد
حال اگر شخصی برای کسب ثواب بیشتر خود را به عمد برای کسب ثواب بیشتر به محیط و یا شرایطی ببرد که کسب امتیاز بیشتری داشته باشد خدا باهاش چطور حساب میکند.
مثلا برود اروپا و وسط مسیحی ماه رمضان را بپا کند خدا چطور باهاش حساب میکنه ؟؟؟
سلام علیکم،
اگر به قصد امر به معروف و نهی از منکر آنها میرود و تبلیغ اسلام و شیعه، و ظرفیت و توان آن را هم دارد، خیلی هم خوب است، توکل کند و برود ...
اما اگر فقط میخواهد کار خودش را سختتر کند تا با مقاومت کردن بیشتر ثواب بیشتری ببرد این کار خلاف عقل است و اگر جایی اشتباه کند و کار از دستش در برود کسی جز خودش را نمیتواند سرزنش کند:
... وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ... [البقرة، ۱۹۵]
... و خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد ...
مثل کسی که بگوید من دوست دارم معتاد شوم تا بعد سختی ترک آن را بر خودم تحمیل کنم و از آن سربلند پیروز شوم، یا مثل آن کسی که گفت میخواهم گناه کنم که بعد توبه کنم چون توبه کردن از گناه سختتر از انجام ندادن گناه است ... واضح است که اینها هر دو کید شیطان است ... یکی را به انتحاب آسایش و رفاه بر واجب خدا میفریبد و دیگری را با تحریک به سختیهای غیرضروری و غیرواجبی که لغزش در آنها محتمل و خطرناک است ...
معروف است که حضرت لقمان علیهالسلام مخیر شدند بین اختیار کردن نبوت و دریافت حکمت و ایشان نبوت را نپذیرفتند، با این استدلال که اگر بر من واجب میبود که نبوت را به عهده بگیرم خداوند خودش هم کمکم میکرد ... اما حال که اختیار دارم این مسؤولیت را بپذیریم یا نپذیرم بحث فرق دارد ...
اینکه خداوند فرموده است «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» در مورد تکلیف است نه در مورد امور اختیاری ... انسان ممکن است خود را به راهی بیاندازد که از وسع او خارج است و ضامن تبعات این انتخاب نیز خودش خواهد بود ... پس بهتر است راضی باشد به همان وضعی که خداوند او را به صورت جبری در آن قرار داده است (خانواده، جامعه و ...؛ اگرچه بحث هجرت گاهی ضرورت پیدا میکند) و تا ضرورت یا لزومی پیش نیامده وضع خود را تغییر ندهد. بر همین اساس در مورد سفر خارج از کشور که شخص در طی آن ممکن است (یعنی احتمال میدهد) به طرز غیرقابل احتنابی مرتکب برخی از گناهان شود (مثل دیدن زنان با پوششهای کمتر از مجاز ولو برای زنان کافر یا قضا شدن نماز به دلیل توقف نکردن قطار بین شهری یا نبود مسجد و محل عبادت در وسط شهر و ...) یا برخی از واجبات را ترک کند برخی علما فتوا دادهاند که این سفرها جز در چند حالت اشکال دارد، از آن جمله اینکه سفر ضرورتی داشته باشد و یا اینکه به قصد امر به معروف و نهی از منکر باشد.
یا علی
به نظر من اساسی نداره ! شانسی هر کسی در جایی به دنیا میاد و با ظاهری ! چون نمیشه که همه یه جور باشن !
سلام علیکم،
سبحان الله مؤمن، شما با این بیان رشتهی حجتهای الهی را پنبه کردید ... اگر شانسی باشد راه برای اعتراض باز میشود و هر کس که بارش را به انتها نرساند زبان به اعتراض باز میکند که خدایا مرا در خانواده یا جامعهی دیگری قرار میدادی شاید وضعم بهتر از اینی که هست میبود! فلانی از من کمتر سعی کرد ولی به جاهای بالاتر رسید ... حضرت علی اصغر علیهالسلام در ۶ ماهگی به آن مقام رسید چون پدرشان امام حسین علیهالسلام بود!
این صحبت شما صحبت خطرناکی است ...
کارهای خداوند همگی روی حساب و کتاب است ...
إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ [الفجر، ۱۴]
همانا پرورشدهندهی تو در کمین توست
خداوند برای تکامل هر انسانی به طور مجزا مسیری را فراهم کرده است که در طی آن مسیر با آزمایشهایی که در ظاهر اتفاقات و حوادث و تعامل با دیگر افراد جامعه و ... (با توجه به نقشهایی که برای شخص تعریف کرده است که هر کدام وظیفهای به تناسب خود دارد: پدر بودن، مادر بودن، برادر بودن، فرزند بودن، دانشجو بودن، کارمند بودن، ... ر.ک. به رسالهی حقوق امام سجاد علیهالسلام) در ان تعبیه شده است شخص خود را محک بزند، نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد و در صدد اصلاح نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت خودش باشد. امام صادق علیهالسلام اگر اشتباه نکنم فرمودند که دانستم که برای هر زمانی کاری است و برای هر کاری زمانی ...
سبحان الله که چطور این همه مسیرهای متفاوت زندگی را به هم پیوند زده است تا این همه انسان در اجتماعاتی که دارند مسیرهای زندگیاشان همراه هم باشد و با هم کامل شود ... امروز یک نفر از دست یک نفر دیگر ناراحت است و بهش ظلم شده عصبانیت او میشود آزمایش برای یک نفر سوم که در جریان آن دعوای اولیه نبوده است و قص علی هذا ...
اما بحث به دنیا آمدن در یک خانوادهی خاص در یک زمان (نسل) خاص در یک جامعهی خاص ... در تعیین اینها پارامترهای دیگری هم مطرح است ... مثلاً برخی اعمال افراد پاداششان فرزند صالح است ... یعنی مثلاً شخصی به کسی کمکی میکند و بعدها وقتی با همسرش نزدیکی میکند خداوند یکی از اولیائش را در جنین در رحم مربوط به ایشان میدمد و این فرزند برای پدر و مادرش و اجدادش تا سالها دعاگو خواهد بود و به ایشان نیکی خواهد کرد و بعد از مرگ برایشان کوتاهیهایشان را جبران خواهد کرد و ...
بحث دیگری هم هست در مورد نامگذاری که بزرگواری میفرمود ارواح قبل از به دنیا آمدن اسم دارند و پدر و مادر وقتی اسم خاصی بر روی فرزندشان میگذارند روحی با ان اسم به فرزندی ایشان تعلق میگیرد و در اسلام توصیه شده قبل از بستن نطفه اسم بگذارید و اسم خوب روی بچهاتان بگذارید و اگر فلان اسم را روی او گذاشتید هرگز او را کتک نزنید (نه چون این اسم را شما به طور قراردادی روی او قرار دادید بلکه چون این اسم آن بچه بوده است قبل از اینکه شما با همسرتان زناشویی کرده باشید) و ...
مسائل خیلی پیچیدهتر از یک پاسخ چند خطه است ... ولی حقیر هم مطلب دیگری به ذهنم نمیرسد
یا علی
مرسی بابت اینکه نوشتید.
ولی خیلی فکر کردم که چه ربطی به سوالم داشت.
از جواب شما برداشتم این بود که خدا حکیم هست و عادل.
همین و بس.اما من سوالم این بود که منظور استاد از اینکه قبلا اتفاقاتی افتاده چی بوده؟
خب چرا من شیعه به دنیا اومدم؟ چرا صهیونیست نیستم؟
باسلام وتشکر .
یک بار دیگر پاسخ را به دقت مطالعه نماید .
گفته شد شما شیعه وآن دیگری یهودی ویا مسیحی بدنیا نیامده .
بلکه شما شیعه زاده وآن دیگری یهودی زاده است .
تا بعد مذهب وملیت تان تعیین گردد .
علاوه بر پاسخ قبل در این نوبت باید اشاره شود :
از آموزههای دینی و اسلامی به دست میآید، همه آدمیان بر فطرت توحیدی و خداشناسی فطری آفریده میشوند، یعنی فطرتاً گرایش توحیدی دارند و خدا را با فطرت و قلب خود میشناسد و باور دارند، در این باره روایات متعدد قابل طرح است که به چند نمونه از آن اشاره میشود:
در روایتی آمده:
«کلّ مولودٍ یولد على الفطره؛ (1) همه بچهها بر فطرت توحیدی زاده میشوند».
در روایت دیگر آمده:
«فطرهم على التوحید؛ (2) خداوند آن ها را بر فطرت توحید قرار داده است».
در روایت دیگر آمده:
«فطرهم على معرفته أنّه ربّهم؛ (3) خدا بشر را بر شناخت فطری پروردگارشان آفریده است»نیز از رسول خدا نقل شده وقتی کودکی گریه می کند ،گریه او تا هفت سالگی ذکر لا اله الا الله است. (4)
از این گونه روایات معلوم میشود که همه آدمیان با معرفت فطری و خداشناسی فطری به دنیا میآیند .متناسب با درک آن مقطع از حیات خود درکی نسبت به خالق خود دارد .کودکان نیز به نوعی از درک شعور نسبت به خالق خود بر خوردار اند، ولی بر اثر عوامل گوناگون نظیر پدر و مادر، محیط خانواده، جامعه، مراکز تحصیلی و ..... فطرت توحیدی ممکن است شکوفا نشود. ممکن است بیتأثیر و یا کم تأثیر و یا زیر ظلمت گناه پوشیده و مستور شود.
دو نوع شناخت فطری ممکن است مطرح باشد،
یکی شناخت حضوری و شهودی، یعنی ارتباط دل با خدا و
یکی شناخت حصولی و ذهنی و عقلی.
منظور از خداشناسی فطری به معنای شناخت حضوری این است که انسان آن گونه آفریده شده است که در اعماق قلبش رابطه وجودی با خدا دارد.
اگر در دل خودش درست کند و کاو کند و به عمق قلب خود توجه کافی بنماید، این رابطه را مییابد و شهود میکند.
مراد از شناخت عقلی و فطری این است که انسان با عقل و فطرت خدادادی که دارد ، به آسانی پی به وجود خدا میبرد. شناختهای ذهنی فطری عبارت است از شناختهای بدیهی یا قریب به بداهت که احتیاج به کسب و استدلال نیست، بلکه به آمادگی فطری و خدادای میتواند این مطلب را درک کند.
همه آدمیان فطرتاً خداشناس آفریده میشوند . هیچ فردی نیست که فطرت او گواه بر یگانگی خدا ندهد، ولی شرایط و عوامل گوناگون باعث گمراهی او و خاموش شدن نور فطرت میگردد.
در نتیجه هر انسانی با فطرت توحید ناب بدنیا می آید که درهر عصر وزمان از حجت وپیامبر همان عصر اطاعت نماید ولی شرایط مختلف پیدا وناپیدا خانواندگی و محیطی . ومانند آن موجب می شود که دین ویا مذهب خاصی را بر گزیند .
پینوشتها:
1. عوالی اللئالی، ج 1، ص 35،نشر مطبعه سید الشهدا ،قم،1405 ق.
2. کافی، ج 2، ص 11 ـ 12،نشر درالکتب الاسلامیه ،تهران، 1388 ق.
3. بحار، ج 3، ص 279،نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
4.اصول کافی، ج6، ص53 ،نشر پیشین.
یک سوال برایم پیش امد
حال اگر شخصی برای کسب ثواب بیشتر خود را به عمد برای کسب ثواب بیشتر به محیط و یا شرایطی ببرد که کسب امتیاز بیشتری داشته باشد خدا باهاش چطور حساب میکند.
مثلا برود اروپا و وسط مسیحی ماه رمضان را بپا کند خدا چطور باهاش حساب میکنه ؟؟؟
باسلام وتشکر .
اگر کسی برای تبلیغ عملی اسلام وبه به اصطلاح تظاهر العرفه = اظهار وانتشار کارهای نیک چنین کاری انجام دهد پاداش مضاعف دارد چون
به حکم« افضل الاعمال احمضها؛ (1) بهترین کارها آن هایى است که با رنج و مشقت بیش تر توام باشد» در نتیجه پاداشى بهتر و ارزنده تر به آن ها داده خواهد شد .
پینوشتها:
1. علامه مجلسي ، بحارالانوار ،ج5 ،ج 67 ص 191. نشر اسلاميه تهران .
باسلام وتشکر .
یک بار دیگر پاسخ را به دقت مطالعه نماید .
گفته شد شما شیعه وآن دیگری یهودی ویا مسیحی بدنیا نیامده .
بلکه شما شیعه زاده وآن دیگری یهودی زاده است .
تا بعد مذهب وملیت تان تعیین گردد .
علاوه بر پاسخ قبل در این نوبت باید اشاره شود :
از آموزههای دینی و اسلامی به دست میآید، همه آدمیان بر فطرت توحیدی و خداشناسی فطری آفریده میشوند، یعنی فطرتاً گرایش توحیدی دارند و خدا را با فطرت و قلب خود میشناسد و باور دارند، در این باره روایات متعدد قابل طرح است که به چند نمونه از آن اشاره میشود:
در روایتی آمده:
«کلّ مولودٍ یولد على الفطره؛ (1) همه بچهها بر فطرت توحیدی زاده میشوند».
در روایت دیگر آمده:
«فطرهم على التوحید؛ (2) خداوند آن ها را بر فطرت توحید قرار داده است».
در روایت دیگر آمده:
«فطرهم على معرفته أنّه ربّهم؛ (3) خدا بشر را بر شناخت فطری پروردگارشان آفریده است»نیز از رسول خدا نقل شده وقتی کودکی گریه می کند ،گریه او تا هفت سالگی ذکر لا اله الا الله است. (4)
از این گونه روایات معلوم میشود که همه آدمیان با معرفت فطری و خداشناسی فطری به دنیا میآیند .متناسب با درک آن مقطع از حیات خود درکی نسبت به خالق خود دارد .کودکان نیز به نوعی از درک شعور نسبت به خالق خود بر خوردار اند، ولی بر اثر عوامل گوناگون نظیر پدر و مادر، محیط خانواده، جامعه، مراکز تحصیلی و ..... فطرت توحیدی ممکن است شکوفا نشود. ممکن است بیتأثیر و یا کم تأثیر و یا زیر ظلمت گناه پوشیده و مستور شود.
دو نوع شناخت فطری ممکن است مطرح باشد،
یکی شناخت حضوری و شهودی، یعنی ارتباط دل با خدا و
یکی شناخت حصولی و ذهنی و عقلی.
منظور از خداشناسی فطری به معنای شناخت حضوری این است که انسان آن گونه آفریده شده است که در اعماق قلبش رابطه وجودی با خدا دارد.
اگر در دل خودش درست کند و کاو کند و به عمق قلب خود توجه کافی بنماید، این رابطه را مییابد و شهود میکند.
مراد از شناخت عقلی و فطری این است که انسان با عقل و فطرت خدادادی که دارد ، به آسانی پی به وجود خدا میبرد. شناختهای ذهنی فطری عبارت است از شناختهای بدیهی یا قریب به بداهت که احتیاج به کسب و استدلال نیست، بلکه به آمادگی فطری و خدادای میتواند این مطلب را درک کند.
همه آدمیان فطرتاً خداشناس آفریده میشوند . هیچ فردی نیست که فطرت او گواه بر یگانگی خدا ندهد، ولی شرایط و عوامل گوناگون باعث گمراهی او و خاموش شدن نور فطرت میگردد.
در نتیجه هر انسانی با فطرت توحید ناب بدنیا می آید که درهر عصر وزمان از حجت وپیامبر همان عصر اطاعت نماید ولی شرایط مختلف پیدا وناپیدا خانواندگی و محیطی . ومانند آن موجب می شود که دین ویا مذهب خاصی را بر گزیند .
پینوشتها:
1. عوالی اللئالی، ج 1، ص 35،نشر مطبعه سید الشهدا ،قم،1405 ق.
2. کافی، ج 2، ص 11 ـ 12،نشر درالکتب الاسلامیه ،تهران، 1388 ق.
3. بحار، ج 3، ص 279،نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
4.اصول کافی، ج6، ص53 ،نشر پیشین.
خودتون گفتید بعضی مواقع شرایط و عوامل گوناگون باعث میشه که این نور فطرت خاموش بشه. طبیعتا بعضی شرایط هم باعث میشه این نور بیشتر بشه. اینکه کدوم یکی از اینا قسمت ادم بشه، چی جوری مشخص میشه؟
سلام علیکم،
سبحان الله مؤمن، شما با این بیان رشتهی حجتهای الهی را پنبه کردید ... اگر شانسی باشد راه برای اعتراض باز میشود و هر کس که بارش را به انتها نرساند زبان به اعتراض باز میکند که خدایا مرا در خانواده یا جامعهی دیگری قرار میدادی شاید وضعم بهتر از اینی که هست میبود! فلانی از من کمتر سعی کرد ولی به جاهای بالاتر رسید ... حضرت علی اصغر علیهالسلام در ۶ ماهگی به آن مقام رسید چون پدرشان امام حسین علیهالسلام بود!
این صحبت شما صحبت خطرناکی است ...
کارهای خداوند همگی روی حساب و کتاب است ...إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ [الفجر، ۱۴]
همانا پرورشدهندهی تو در کمین توستخداوند برای تکامل هر انسانی به طور مجزا مسیری را فراهم کرده است که در طی آن مسیر با آزمایشهایی که در ظاهر اتفاقات و حوادث و تعامل با دیگر افراد جامعه و ... (با توجه به نقشهایی که برای شخص تعریف کرده است که هر کدام وظیفهای به تناسب خود دارد: پدر بودن، مادر بودن، برادر بودن، فرزند بودن، دانشجو بودن، کارمند بودن، ... ر.ک. به رسالهی حقوق امام سجاد علیهالسلام) در ان تعبیه شده است شخص خود را محک بزند، نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد و در صدد اصلاح نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت خودش باشد. امام صادق علیهالسلام اگر اشتباه نکنم فرمودند که دانستم که برای هر زمانی کاری است و برای هر کاری زمانی ...
سبحان الله که چطور این همه مسیرهای متفاوت زندگی را به هم پیوند زده است تا این همه انسان در اجتماعاتی که دارند مسیرهای زندگیاشان همراه هم باشد و با هم کامل شود ... امروز یک نفر از دست یک نفر دیگر ناراحت است و بهش ظلم شده عصبانیت او میشود آزمایش برای یک نفر سوم که در جریان آن دعوای اولیه نبوده است و قص علی هذا ...
اما بحث به دنیا آمدن در یک خانوادهی خاص در یک زمان (نسل) خاص در یک جامعهی خاص ... در تعیین اینها پارامترهای دیگری هم مطرح است ... مثلاً برخی اعمال افراد پاداششان فرزند صالح است ... یعنی مثلاً شخصی به کسی کمکی میکند و بعدها وقتی با همسرش نزدیکی میکند خداوند یکی از اولیائش را در جنین در رحم مربوط به ایشان میدمد و این فرزند برای پدر و مادرش و اجدادش تا سالها دعاگو خواهد بود و به ایشان نیکی خواهد کرد و بعد از مرگ برایشان کوتاهیهایشان را جبران خواهد کرد و ...
بحث دیگری هم هست در مورد نامگذاری که بزرگواری میفرمود ارواح قبل از به دنیا آمدن اسم دارند و پدر و مادر وقتی اسم خاصی بر روی فرزندشان میگذارند روحی با ان اسم به فرزندی ایشان تعلق میگیرد و در اسلام توصیه شده قبل از بستن نطفه اسم بگذارید و اسم خوب روی بچهاتان بگذارید و اگر فلان اسم را روی او گذاشتید هرگز او را کتک نزنید (نه چون این اسم را شما به طور قراردادی روی او قرار دادید بلکه چون این اسم آن بچه بوده است قبل از اینکه شما با همسرتان زناشویی کرده باشید) و ...
مسائل خیلی پیچیدهتر از یک پاسخ چند خطه است ... ولی حقیر هم مطلب دیگری به ذهنم نمیرسد
یا علی
ببیند بحث پنبه کردن نیست ! اول باید تکلیف روح مشخص بشه همه ی ما می دونیم که روح از اول خلقت بد به دنیا نمیاد ! و نمونه اش پاکی کودکان است
بلکه هر کسی هر جای به دنیا میاد و بلاخره اتفاقاتی توی زندگی پیش میاد و انسان یا خودشو می سازه و یا گمراه میشه ! که این اتفاقات هم خدا برای انسا نمی ذاره ! مثلا شما داری قدم می زنی و من یک انسان نادان به سمتت پیچ گوشتی پرتاب می کنم و چشم شما کور می شه
در اینجا انسان ها هستن که زندگی یکدیگر رو خراب می کنن
چون خدا وقتی روح رو خلق کرده بهش نمی گه تو باید در دنیا بد باشی و یا در دنیا خوب باشی
در غیر اینصورت عدالت خدا زیر سوال می ره ؟
خداوند یکی از اولیائش را در جنین در رحم مربوط به ایشان میدمد و این فرزند برای پدر و مادرش و اجدادش تا سالها دعاگو خواهد بود و به ایشان نیکی خواهد کرد و بعد از مرگ برایشان کوتاهیهایشان را جبران خواهد کرد و ...
در اینجا منظورتون از اولیا چه کسانی هست ؟؟
خودتون گفتید بعضی مواقع شرایط و عوامل گوناگون باعث میشه که این نور فطرت خاموش بشه. طبیعتا بعضی شرایط هم باعث میشه این نور بیشتر بشه. اینکه کدوم یکی از اینا قسمت ادم بشه، چی جوری مشخص میشه؟
باسلام وتشکر از شما .
اجازه دهید پاسخ جامع وکامل در این باره تقدیم تان شود بشرط این که بدقت مطالعه نماید :
مسایل اعتقادی ما اعم از اصول اعتقادی یا فروع مرتبط با عقاید دینی در انسجام و به هم پیوستگی کامل با هم قرار داشته ، هیچ گونه انفصال و جدایی در پذیرش و اعتقاد به آنها متصور نیست ؛ در تفکر دینی به یک منظومه معرفتی می رسیم که ابتدا تا انتهای معارف با هم مرتبط و منسجم بوده ، در یک راستا و هدف قرار می گیرند ؛ برای اثبات و تبیین این امور باید از مسیر صحیح و اصول معرفتی زیر بنایی آغاز کرده، به فروع روبنایی و مرتبط با آنها رسید .
در این راستا یقینا گام اول، اثبات خداوند و خیرخواهی خداوند برای بشر و هدایت گری او برای انسان ها است.
اثبات ضرورت تعبد در خصوص فروع دین واحکام در فرایند حرکت از ریشه ها به شاخه ها به این شکل تبیین می شود که پس از توحید ، نبوت به اثبات برسد . ضرورت وجود هدایتگرانی که نقش واسطه گری بین انسان ها و مبدا آفرینش را بازی کرده، مسیر هدایت و ابزار آن را برای مردم تبیین نمایند، ثابت گردد ؛ بر این اساس هرآنچه به واسطه پیامبران و جانشینان آنها به عنوان راهکار رسیدن به سعادت و رستگاری برای ما بیان شود ،حجیت داشته ، به حکم عقل لازم الاجراست ؛ چه حقیقت و حکمت آن را دریابیم و چه در نیابیم .
در واقع بدون آن که بپذیریم خدای حکیمی در مجموعه نظام هستی قرار دارد که ذره ای خارج از حدود حکمت و عدالت حکم نمی کند، نه در شکل و کیفیت خلقت و نه در نحوه و شکل وضع قوانین و مقررات و نه در چگونگی محاسبه اعمال و رفتارهای بندگان ؛ نمی توان به شکل مستدل و برهانی حکم به درستی و تعبدی بودن همه دستورهای دینی داد . تردیدهای بسیاری به میان خواهد آمد ؛اما اگر خارج از این مسیر معرفتی و به طور منفصل بخواهیم به مسایل تربیتی اسلام و احکام فرعی و فقهی نگاه بیندازیم، در پذیرش دستورها و رسیدن به روح تعبد چگونه می توان گفت که انجام همه این امور بر اساس مصلحت و حکمت خاصی است؟
در این منظر مهم ترین نکته ای که لازم است مد نظر قرار بگیرد، آن است که نگاه کارکرد گرایانه و مصلحت محور به دستور دینی و فروع و احکام نگاهی اشتباه و نادرست است. چه بسا بسیار هم ترویج شده و می شود؛ اما تعالیم دینی ما به این حقیقت اشاره کرده اند که اگر چه در پس تمام احکام الهی، مصالح واقعی، نهفته که در راستای سعادت دتیوی و اخروی انسان ها فراهمآمده ، اما برای ما انسان ها تنها دلیل و انگیزه برای رعایت دقیق اعمال عبادی و ضوابط شرعی ، تسلیم بودن در برابر خداوند است ؛ حقیقتی که در برخی روایات حقیقت اسلام خوانده شده :« الاسلام هو التسلیم ؛(1) حقیقت اسلام تسلیم بودن است».
در نتیجه همه آثار و نتایج و ثمراتی که ممکن است بر انجام عبادات و رعایت ضوابط دینی مترتب باشد، در نتیجه روح تعبد و تسلیم حاصل خواهد شد ؛ امام علی علیه السلام همین حقیقت را در قالب جمله ای زیبا در نهج البلاغه مورد اشاره قرار داده اند؛ ایشان در توضیح فلسفه حج می فرمایند:
« مگر نمی بینید خداوند انسان ها را از زمان آدم تا انسان های آخرین این جهان با سنگ هایی که نه زیان می رسانند و نه نفع می بخشند، نه می بینند و نه می شنوند، آزمایش کرده، این سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایداری و پا برجایی مردم گردانیده است؟!
سپس آن را در پر سنگلاخ ترین مکان ها و بی گیاه ترین نقاط زمین؛ و کم فاصله ترین دره ها قرار داد...
این آزمونی بزرگ؛ امتحانی شدید و آزمایشی آشکار و پاکسازی و خالص گردانیدنی مؤثر است که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشتش قرار داد».
کعبه و واجبات حج با همه تعالیم آسمانی واحکام پر رمز و راز و پر حکمت خود در نگاه امیرالمومنین ابزاری برای آزمایش انسان هاست ؛ پس باید دانست که هرچند در دستور و فرامین حج حقیقت های بسیاری وجود دارد که بسیاری برای ما آشکار است اما اگر هیچ یک از حقایق بر ما روشن نبود، باز حقیقت حج به عنوان یک آزمون بزرگ برای مومنان ،عین دستور حکیمانه و مصلحت آمیز خداوند محسوب می شد .
حکمت و مصلحت در دستور خداوند یا در خود اعمال است و یا در پایبندی ما در انجام آنها ؛ نفس تسلیم و تبعیت ما در انجام دقیق دستور خداوند بهترین و برترین آثار و برکات را برای ما به همراه خواهد داشت ؛ هرچند یقین داریم از آن جا که خداوند حکیم مطلق و عالم به همه مصالح و مفاسد عالم و همه نیازمندی های روح ما است، در راستای تعیین و وضع قوانین و دستور دینی، بهترین و مناسب ترین دستور و فرامین را برای ما قرار می دهد تا آثار و برکات آن به طور مستقیم نصیب ما گردد.
اما این که به طور مشخص آثار ،حکمت ها و برکات دستورهای فرعی دین چیست، باید گفت:
بخشی از این امور در روایات و منابع دینی بازگو شده؛ بخشی هم با تامل ودقت قابل درک است. بخشی از آنها نیز با توسعه فهم و دانش و آگاهی و معرفت بشری قابل دست یابی است، اما چه بسا بخشی از این مصالح به مدد عقل بشری برای ما قابل دستیابی نباشد .
اما در خصوص حکمت های نماز با مطالعه منابع دینی و دقت و تأمل عقلی در آثار نماز می توان به نکات مهم و قابل توجهی دست یافت . انواع و اقسام حکمت ها ومصلحت ها را در خصوص دلیل واجب شدن این عمل دانست ؛ اما با وجود همه این امور با این که هیچ کس ادعا ندارد که نماز بهترین شیوه عبادت باشد ، اما به عنوان یک عمل روزانه و دستور مستمر دینی و نماد دینداری ، در بین اعمال عبادی ادیان گوناگون،بهترین و کامل ترین شیوه عبادی محسوب می شود. این ادعا برای کسانی که مراسم گوناگون عبادی در ملت های گوناگون را از نزدیک تجربه کرده اند،به اثبات رسیده است .
به علاوه در جمع بندی اقتضائات زمان های گوناگون و اوضاع روحی انسان ها و مسایل مختلف می توان به این نتیجه رسید که نماز بهترین راه برای رسیدن به نتایج گوناگون عبادی و فردی و اجتماعی است ؛ اما پیش از بیان برخی آثار و فوائد نماز بد نیست در خصوص حقیقت عبودیت که روح و فلسفه اصلی نماز و هر عبادت دیگری است ،اشاراتی بکنیم ؛ روایت معروف « العبودیه جوهره ...» از روایات بسیار دقیق و عمیق معرفتی است که این پاسخ مجال بررسی آن نیست:
اهل لغت عبودیت را به معنای خضوع و تذلل گرفته اند: راغب اصفهانی در مفردات می نویسد: عبودیت اظهار تذلل و عبادت نهایت تذلل است.(2)
عنوان بصری از امام صادق(ع) در مورد حقیقت عبودیت سؤال کرد ، فرمود: حقیقت بندگی در سه چیز است:
اول این که بنده، خودش را مالک چیزهایی که خدا به وی عطا کرده نداند، زیرا بندگان مالک چیزی نمی شوند، بلکه مال را ، مالِ خدا میدانند و در همان طریق که فرموده به مصرف می رسانند.
دوم این که بنده خودش را در تدبیر امور ناتوان بداند.
سوم این که خودش را در انجام اوامر و ترک نواهی خدا مشغول بدارد.(3)
امام علی(ع) برای عبادت پروردگار سه درجه و مرتبه ذکر میکند و میفرماید:
"گروهی خدا را به انگیزة پاداش می پرستند. این عبادت تجارت پیشگان است.
گروهی او را از ترس می پرستند. این عبادت برده صفتان است.
گروهی او را برای آن که او را سپاس گزاری کرده باشند می پرستند. این عبادت آزادگان است".(4) پس عبودیت و تذلل و بندگی در برابر خدا دارای مراتب و مراحل تکاملی است. اما در این میان رسول اکرم(ص) برترین عبادت را عبادت عاشقانه میداند: "برترین مردم کسی است که نسبت به عبادت عشق ورزد".(5)
عبودیت به معنای بندگی است. این مقام در صورتی در انسان متصور است که انسان خود را در همه حالات در محضر پروردگار بداند . تسلیم خواسته ها و قضای الهی باشد. هرگز آلوده به گناه نشود. در همه حالات و رفتارها و سکنات خوف از خدا داشته باشد. اطاعت از دستور خدا سرلوحه زندگی او باشد. اگر انسان به مقام بندگی رسید، می تواند به پلّه های بالاتر و درجات عالی تر دست بیابد.
اما هرچند حقیقت عبودیت امری قلبی و درونی است اما هر امر درونی ،ظاهر و رویه ای خارجی وشکلی خارجی نیز دارد .به نظر می رسد نماز یکی از بهترین اعمال در تجلی دادن عبودیت خداوند در زندگی است .
اما حکمت های نماز:
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت میگیرد و هم انسان را به زحمت میاندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عدهای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»،(6) یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب بقا و حیات مکتب و احیای مستمر دین است.
در واقع یکی از مهم ترین کارکرد اجتماعی نماز ، نماد بودن آن و عامل تداوم واستمرار اجتماعی تفکر دینی اسلام است که فوق العاده پر اهمیت و قابل توجه است. خلا همین امر در بسیاری از ادیان دیگر عملا به حذف گام به گام باورهای اعتقادی این ادیان در نسل های متمادی شده است ؛ نکته حائز اهمیت در این روایت آن است که بدانیم نماز تنها یک رفتار دارای مصالح فردی وشخصی نیست بلکه مصالح جمعی و اجتماعی هم در آن لحاظ شده است.
اگر با دقت نگاه کنیم در می یابیم که نماز یک حقیقت دارای ابعاد متفاوت و کارکردهای گوناگون است؛ هدف اصلی از خلقت انسان بندگی است. نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است. در این راستا نماز دارای امور باطنی، شکل ظاهری ، مقدمات روحی وجسمی ، زمان بندی حساب شده ، ساز و کار جبران مافات ، قوانین دقیق و نیازمند توجه و حساسیت، امکان برگزاری فردی و جمعی ، امکان ارتقای کیفی از راه اضافه مستحبات و یا انجام در کم ترین حد واجبات ، ضرورت پاکیزگی ظاهری و باطنی، ایجاد هوشیاری عصبی در درجه بالای 70 درصد ، انجام حرکات نرم و آسان اما موثر بدنی، رعایت وضعیت افراد ناتوان در انجام این عمل و....
واقعا ساختار نماز بسیار حساب شده، عجیب و نظام مند و دارای مصالح بسیار است، مثلا شکل ظاهری انجام نماز هم قشنگ است و هم متنوع و در عین حال کوتاه . از جهت مضامین هم معارف بلند اسلامی در آن وجود دارد، هم تسبیح و تقدیس لفظی است. هم تقدیس عملی میباشد. رکوع و سجود و تسبیح و تحمید و دعا و تکبیر و سلام و خلاصه همه زیباییها در نماز است.اینها بیشتر فوائد ظاهری و شکلی نماز بود ؛ اما با توجه به آیات و روایات در این زمینه، می توان آثار متعدد و ثمرات گوناگون نماز را نیز به دست آورد که برخی از آن آثار و حکمتها چنین است:
1 - قرب معنوی
یکی از آثار بسیار مهم نماز قرب به خداوند است. این اثر روح عبادت و نماز را تشکیل میدهد. در یکی از آیات قرآن هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده است(7) که حکایتگر بعد معنوی نماز و اهمیت آن است، امام علی(ع) فرمود: «الصلوة قربان لکل تقی؛(8) نماز وسیله تقرب هر پرهیزکاری به خداوند است». در برخی از روایات از نماز به عنوان معراج مؤمن یاد شده که اشاره به آثار معنوی آن میباشد.خلوتی که انسان در نماز با خدا دارد و تنها خود و خدا را در میان می بیند، بهترین عامل نزدیکی وقرب به خداست.
2 - یاد خدا و آرامش روانی
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکری؛(9) نماز را بر پا دار تا به یاد من باشی».
یکی از نویسندگان در تفسیر این آیه مینویسد: «روح و اساس و هدف و پایه و مقدمه و نتیجه و بالاخره فلسفه نماز یاد خدا است. «ذکر اللَّه» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است»(10)
ذکر و یاد خداوند نقش تعیین کننده در آرامش روانی دارد. نماز به عنوان ذکر خدا به نمازگزار آرامش میدهد، «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب؛(11) آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان است».
3 - عامل باز دارنده از گناه
یکی از آثار مهم نماز جلوگیر از گناه است: «إنّ الصلوة تنهی عن الفحشا و المنکر»(12). طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد خدا نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد میاندازد، دارای اثر بازدارندگی از فحشا و منکر است. انسان که به نماز میایستد و تکبیر میگوید، خدا را از همه چیز بالاتر میشمرد.
در قلب و روح چنین انسانی، جنبشی به سوی حق و حرکت به سوی پاکی و جهشی به سوی تقوا پیدا میشود؛ تجربه بشر نشان داده گرایش به امور متعالی و عالم نور ،او را ناخواسته از توجه به امور پست ونازل وزذایل ظلمانی باز می دارد.
4 - غفلت زدایی
بزرگترین مصیبت برای رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگی مادی و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام میشود، مرتباً به انسان اخطار میکند و هشدار میدهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد... این نعمت بزرگی است که انسان وسیلهای در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید.(13)
5 - عامل پرورش فضائل اخلاقی
نماز روح اخلاص و خداباوری را در انسان افزایش میدهد و نتیجه آن پرورش فضایل اخلاقی است. انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار دیوار طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند . با فرشتگان همصدا میشود . خدا را در همه حال حاضر و ناظر میداند. در این فرایند از رذایل اخلاقی فاصله گرفته ،به فضایل جذب می شود، مثلا یکی از آثار مشهود در نماز کامل ، تکبر زدایی است .
انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پیشانی بر خاک در برابر خدا میگذارد . خود را ذره کوچکی در برابر عظمت او میبیند. از این رو پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و یا در صف نماز در کنار هر فرد دیگر از هر صنف اجتماعی به صورت برابر قرار می گیرد. از این رو علی(ع) بعد از بیان فلسفه عبادت، یکی از آثار نماز را تکبر زدایی بیان نمود: «خداوند ایمان را برای پاکسازی انسانها از شرک واجب کرده است و نماز را برای پاکسازی از کبر».(14)
6 - نفی طاغوت و ایستاگی در مقابل ستم
انسانی که فقط خداوند را عبادت نماید، در مقابل او سر تعظیم و تسلیم فرود آورد، هر چه غیر خداوند است، برای او حقیر و کوچک میشود . کسی نمیتواند با ظلم و ستم بر او چیره شود. وی در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسلیم فرود نمیآورد و با طاغوت کنار نمیآید.
خداوند این مسئله را یکی از اهداف بعثت پیامبر دانسته است: « میان هر امتی، پیامبری را مبعوث کردیم تا خداوند را عبادت نمایید و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهیز کنید.(15)
اینها برخی حکمت های گوناگون فردی و اجتماعی و دنیایی و آخرتی نماز بود که ذکر شد؛
اما اینکه چرا نماز این شکل را داراست، باید گفت :
اگر هر شکل دیگری داشت، قابل طرح بود اما اگر منصفانه بنگریم، در همین شکل ظاهری، هم آراستگی و وقار وجود دارد و هم نهایت خضوع و سرسپردگی در برابر معبود و هم آسانی و همگانی بودن در آن رعایت شده است.
فطرت ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، به عبودیت و پرستش میل دارد؛ اصولا عبودیت و پرستش یکی از نیازهای درونی انسان است. بهترین دلیل بر این امر آن است که بر اساس شواهد باستان شناسی تمامی انسانها از ابتدا تا کنون به شکلی پرستش داشتهاند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد و هیچ چیزی جای آن را پر نمیکند، اما عبودیت باید در مسیر صحیح و در باره موجودی که لایق پرستش است، انجام بپذیرد. خداوند تنها موجودی است که لائق پرستش است.
حتی موجودات دیگر نیز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن میفرماید: «کلّ قد علم صلوته و تسبیحه؛(16) تمامی موجودات نماز و تسبیح خدا را دانستند».در جای دیگر میفرماید: «إنْ مِن شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛(17) هر موجودی با حمد، خدا را تسبیح میگوید، لیکن شما تسبیح آنان را نمیفهمید».
جمله ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم
گر شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان کی شوید
اما اینکه چرا عبادت سخت است ، در سطور بالا اشاره کردیم که عبادت مراحلی دارد. دشواری تنها در مراحل اولیه آن است، اما اگر انسان به درجات بالای عبودیت راه یابد و از روی محبت وعشق عبادت خدا را به جای آورد، سختی و دشواری در آن احساس نخواهد شد، بلکه همه لذت و بهجت و سرور است.
میزان و حجم عبادت همان مقداری است که در شریعت لازم دانسته شده اما افزون بر آن یعنی ورود در مستحبات در حدی باشد که انسان را از نشاط روحی برای انجام مشتاقانه واجبات نیندازد؛ اما ترک گناه و رسیدن به مرحله ثمربخشی عباداتی مانند نماز بیشتر به کیفیت نماز و دیگر عبادات بر می گردد، نه کمیت آنها؛ باید روح عبودیت و بندگی که توجه کمال به خدا و دوری از غفلت زدگی و فراموشی حقایق عالم است، بر جان انسان حاکم شود تا از گناه و زشتی دور شود.
البته یاد خدا و تقوا به معنای فراموش کردن دنیا و زیبایی ها و لذت های آن نیست ، بلکه می توان در اوج نشاط و بالندگی و سرزندگی و پیروزی های دنیایی ، در عین حال همواره به یاد خدا بود و تقوا را در اوج رعایت کرد و از گناه و غفلت و آلودگی هم پرهیز داشت .
پینوشتها:
1. نهج البلاغه ،کلمات قصار .
2. المفردات، ص 319.
3. بحارالانوار، ج1، ص 224.
4. نهج البلاغه، قصار 237.
5. بحارالانوار، ج67، ص 253
6. غلامعلی نعیمآبادی، نماز زیباترین الگوی پرستش، ص 35، به نقل از عللالشرایع، ج 2، ص 10.
7. ذاریات (51) آیه 56.
8. نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از تفسیر نمونه، ج 16، ص 292.
9. طه(20) آیه 14.
10. تفسیر نمونه، ج 16، ص 289.
11. رعد (13) آیه 28.
12. عنکبوت (29) آیه 45.
12. تفسیر نمونه، ج 16، ص 284.
13. همان، ص 290 - 291.
14. نهج البلاغه، کلمات قصار 252.
15. نحل (16) آیه 36.
16. نور (24) آیه 41.
17. اسراء (17) آیه44.
بلکه هر کسی هر جای به دنیا میاد و بلاخره اتفاقاتی توی زندگی پیش میاد و انسان یا خودشو می سازه و یا گمراه میشه ! که این اتفاقات هم خدا برای انسا نمی ذاره ! مثلا شما داری قدم می زنی و من یک انسان نادان به سمتت پیچ گوشتی پرتاب می کنم و چشم شما کور می شه در اینجا انسان ها هستن که زندگی یکدیگر رو خراب می کنن چون خدا وقتی روح رو خلق کرده بهش نمی گه تو باید در دنیا بد باشی و یا در دنیا خوب باشی در غیر اینصورت عدالت خدا زیر سوال می ره ؟ببیند بحث پنبه کردن نیست ! اول باید تکلیف روح مشخص بشه همه ی ما می دونیم که روح از اول خلقت بد به دنیا نمیاد ! و نمونه اش پاکی کودکان است
سلام علیکم مؤمن،
ببخشید مطمئن نیستم درست متوجه فرمایشات شما شده باشم،
به نظرم رسید که منظورتان این باشد که خداوند همه را پاک و بر فطرت توحیدی میآفریند ولی در شرایط متفاوت و دیگر آن شرایط است که به همراه اراده و انتخاب خود آن شخص در تکامل او مؤثر است. اگر منظورتان این بوده باشد و اینکه همین تفاوت در شرایط که در کنار اراده و انتخاب شخص است و نه در طول آن سبب تبعیض شده و بر خلاف عدالت است ما این را قبول نداریم. توضیحات استاد در پست اولشان را بار دیگر بخوانید ... خیلی کامل و زیبا توضیحات لازم را دادهاند ... حقیر هم در پست قبلی به آن اشاره کردم که خداوند نه فقط شرایط اولیه که تمام طول مسیر زندگی انسان را برای انسان مهندسی کرده است تا انسان ضعفها و استعدادهای خودش را بشناسد، ضعفها را برطرف کند و استعدادها را شکوفا کند و نقاط قوتش را تقویت و تثبیت کند. اینکه آن شرایط اولیه (زمان تولد، جامعهای که درش تولد میشود و خانواده و ...) چه باشد بر اساس حکمتهایی است و آنکه مسیر زندگی شخص چه باشد هم حکمتهای خودش را دارد و به قول معروف هیچ کدام اتفاقی نیست ...
مثال سادهای بزنم ... از حضرت علی علیهالسلام داریم که دنیا دو روز است یک روز برای تو و یک روز بر علیه تو ... این صحبت در واقع اشاره به یک سنت خداست که مسیر زندگی تمامی افراد متشکل است از برخی فرازها و برخی نشیبها ... اینطور هم نیست که همه با هم فراز زندگیاشان را تجربه کنند و همه هم با هم نشیب زندگیاشان را تجربه کنند ... یک روز این فقر را تجربه میکند که دیگری دارد ثروتمندی را تجربه میکند ... یک وقت این خوشحالی به دنیا آمدن فرزندش را تجربه میکند که دیگری عزای از دست دادن عزیزش را تجربه میکند ... نکتهی جالب این است که این مسیرها مستقل از هم نیستند و مثال خوبش همان پرتاب پیچگوشتی یک نفر به سمت دیگری است ... این شخص اراده دارد و اختیار دارد که پیچگوشتی را پرتاب بکند یا نکند ... ولی اینکه نهایتاً این کار را خواهد کرد یا نخواهد کرد برای ما معلوم نیست ولی برای خداوند از ازل مشخص بوده است و اگر پیچگوشتی پرتاب شد و به چشم آن شخص دیگر هم اصابت کرد این میشود مصیبتی که خداوند از ابتدا برای زندگی آن شخص مهندسی کرده بود ... این مفهوم کمی دقیق است ... در ادعیهی ماه مبارک هم فکر کنم داشتیم که خداوندا به ما یقینی بده که آن چه از مصیبت به ما میرسد را بدانیم که تو برایمان مقدر فرموده بودی ... در علم خداوند و خلقت خداوند چیزی به نام شانس نداریم ... اگر پیچگوشتی به زیر چشم آن شخص خورد و همه گفتند «شانس آوردی اگر یک کم بالاتر بود کور شده بودی» این برداشت ماست مگرنه در علم خداوند قرار بوده است همانجایی بخورد که حالا خورده است نه بالاتر و نه پایینتر ...
این بحث نیاز به دقت زیادی دارد مگرنه با یک نگاه سطحی ممکن است از آن جبرگرایی برداشت شود ... حال آنکه در مقیاس فهم ما از زندگی این مسیرها به دست خود ماست ... مثلاً صدقه بلا را بر میگرداند و ما مختار هستیم که صدقه بدهیم یا خیر ولی هر علتی معلول خود را خواهد داشت و خداوند از ابتدا هم صدقه دادن یا ندادن ما را میداند و هم اینکه چه مصیبتی به ما خواهد رسید یا خیر را. بحثش کمی مفصلتر است، فقط خواستم بگویم کسی بعداً از این حرفها جبرگرایی رابرداشت نکند چون دقیقاً اختیار از روی آن قابل برداشت است.
در اینجا منظورتون از اولیا چه کسانی هست ؟؟
کسی که خداوند بر اساس علم ازلیاش میداند که در دنیا بندگی خداوند را خواهد کرد و ولایت خدا را خواهد پذیرفت و به طاغوت و شیطان کافر خواهد بود.
یا علی
سلام علیکم مؤمن،
ببخشید مطمئن نیستم درست متوجه فرمایشات شما شده باشم،
به نظرم رسید که منظورتان این باشد که خداوند همه را پاک و بر فطرت توحیدی میآفریند ولی در شرایط متفاوت و دیگر آن شرایط است که به همراه اراده و انتخاب خود آن شخص در تکامل او مؤثر است. اگر منظورتان این بوده باشد و اینکه همین تفاوت در شرایط که در کنار اراده و انتخاب شخص است و نه در طول آن سبب تبعیض شده و بر خلاف عدالت است ما این را قبول نداریم. توضیحات استاد در پست اولشان را بار دیگر بخوانید ... خیلی کامل و زیبا توضیحات لازم را دادهاند ... حقیر هم در پست قبلی به آن اشاره کردم که خداوند نه فقط شرایط اولیه که تمام طول مسیر زندگی انسان را برای انسان مهندسی کرده است تا انسان ضعفها و استعدادهای خودش را بشناسد، ضعفها را برطرف کند و استعدادها را شکوفا کند و نقاط قوتش را تقویت و تثبیت کند. اینکه آن شرایط اولیه (زمان تولد، جامعهای که درش تولد میشود و خانواده و ...) چه باشد بر اساس حکمتهایی است و آنکه مسیر زندگی شخص چه باشد هم حکمتهای خودش را دارد و به قول معروف هیچ کدام اتفاقی نیست ...
مثال سادهای بزنم ... از حضرت علی علیهالسلام داریم که دنیا دو روز است یک روز برای تو و یک روز بر علیه تو ... این صحبت در واقع اشاره به یک سنت خداست که مسیر زندگی تمامی افراد متشکل است از برخی فرازها و برخی نشیبها ... اینطور هم نیست که همه با هم فراز زندگیاشان را تجربه کنند و همه هم با هم نشیب زندگیاشان را تجربه کنند ... یک روز این فقر را تجربه میکند که دیگری دارد ثروتمندی را تجربه میکند ... یک وقت این خوشحالی به دنیا آمدن فرزندش را تجربه میکند که دیگری عزای از دست دادن عزیزش را تجربه میکند ... نکتهی جالب این است که این مسیرها مستقل از هم نیستند و مثال خوبش همان پرتاب پیچگوشتی یک نفر به سمت دیگری است ... این شخص اراده دارد و اختیار دارد که پیچگوشتی را پرتاب بکند یا نکند ... ولی اینکه نهایتاً این کار را خواهد کرد یا نخواهد کرد برای ما معلوم نیست ولی برای خداوند از ازل مشخص بوده است و اگر پیچگوشتی پرتاب شد و به چشم آن شخص دیگر هم اصابت کرد این میشود مصیبتی که خداوند از ابتدا برای زندگی آن شخص مهندسی کرده بود ... این مفهوم کمی دقیق است ... در ادعیهی ماه مبارک هم فکر کنم داشتیم که خداوندا به ما یقینی بده که آن چه از مصیبت به ما میرسد را بدانیم که تو برایمان مقدر فرموده بودی ... در علم خداوند و خلقت خداوند چیزی به نام شانس نداریم ... اگر پیچگوشتی به زیر چشم آن شخص خورد و همه گفتند «شانس آوردی اگر یک کم بالاتر بود کور شده بودی» این برداشت ماست مگرنه در علم خداوند قرار بوده است همانجایی بخورد که حالا خورده است نه بالاتر و نه پایینتر ...
این بحث نیاز به دقت زیادی دارد مگرنه با یک نگاه سطحی ممکن است از آن جبرگرایی برداشت شود ... حال آنکه در مقیاس فهم ما از زندگی این مسیرها به دست خود ماست ... مثلاً صدقه بلا را بر میگرداند و ما مختار هستیم که صدقه بدهیم یا خیر ولی هر علتی معلول خود را خواهد داشت و خداوند از ابتدا هم صدقه دادن یا ندادن ما را میداند و هم اینکه چه مصیبتی به ما خواهد رسید یا خیر را. بحثش کمی مفصلتر است، فقط خواستم بگویم کسی بعداً از این حرفها جبرگرایی رابرداشت نکند چون دقیقاً اختیار از روی آن قابل برداشت است.کسی که خداوند بر اساس علم ازلیاش میداند که در دنیا بندگی خداوند را خواهد کرد و ولایت خدا را خواهد پذیرفت و به طاغوت و شیطان کافر خواهد بود.
یا علی
ببینید این حرف شما با عدالت خدا متناقض هست !
برای قسمت دوم حرف شما هم درباره ی اولیا باید بگم روح که قبل از خلقت نبوده که خدا بداند کدام خوب است و کدام بد !
ببینید روح رو خود خدا ساخته نه اینکه خدا درک کرده باشه این خوب است و آن خیر !
باسلام وتشکر از شما .
اجازه دهید پاسخ جامع وکامل در این باره تقدیم تان شود بشرط این که بدقت مطالعه نماید :
مسایل اعتقادی ما اعم از اصول اعتقادی یا فروع مرتبط با عقاید دینی در انسجام و به هم پیوستگی کامل با هم قرار داشته ، هیچ گونه انفصال و جدایی در پذیرش و اعتقاد به آنها متصور نیست ؛ در تفکر دینی به یک منظومه معرفتی می رسیم که ابتدا تا انتهای معارف با هم مرتبط و منسجم بوده ، در یک راستا و هدف قرار می گیرند ؛ برای اثبات و تبیین این امور باید از مسیر صحیح و اصول معرفتی زیر بنایی آغاز کرده، به فروع روبنایی و مرتبط با آنها رسید .
در این راستا یقینا گام اول، اثبات خداوند و خیرخواهی خداوند برای بشر و هدایت گری او برای انسان ها است.
اثبات ضرورت تعبد در خصوص فروع دین واحکام در فرایند حرکت از ریشه ها به شاخه ها به این شکل تبیین می شود که پس از توحید ، نبوت به اثبات برسد . ضرورت وجود هدایتگرانی که نقش واسطه گری بین انسان ها و مبدا آفرینش را بازی کرده، مسیر هدایت و ابزار آن را برای مردم تبیین نمایند، ثابت گردد ؛ بر این اساس هرآنچه به واسطه پیامبران و جانشینان آنها به عنوان راهکار رسیدن به سعادت و رستگاری برای ما بیان شود ،حجیت داشته ، به حکم عقل لازم الاجراست ؛ چه حقیقت و حکمت آن را دریابیم و چه در نیابیم .
در واقع بدون آن که بپذیریم خدای حکیمی در مجموعه نظام هستی قرار دارد که ذره ای خارج از حدود حکمت و عدالت حکم نمی کند، نه در شکل و کیفیت خلقت و نه در نحوه و شکل وضع قوانین و مقررات و نه در چگونگی محاسبه اعمال و رفتارهای بندگان ؛ نمی توان به شکل مستدل و برهانی حکم به درستی و تعبدی بودن همه دستورهای دینی داد . تردیدهای بسیاری به میان خواهد آمد ؛اما اگر خارج از این مسیر معرفتی و به طور منفصل بخواهیم به مسایل تربیتی اسلام و احکام فرعی و فقهی نگاه بیندازیم، در پذیرش دستورها و رسیدن به روح تعبد چگونه می توان گفت که انجام همه این امور بر اساس مصلحت و حکمت خاصی است؟
در این منظر مهم ترین نکته ای که لازم است مد نظر قرار بگیرد، آن است که نگاه کارکرد گرایانه و مصلحت محور به دستور دینی و فروع و احکام نگاهی اشتباه و نادرست است. چه بسا بسیار هم ترویج شده و می شود؛ اما تعالیم دینی ما به این حقیقت اشاره کرده اند که اگر چه در پس تمام احکام الهی، مصالح واقعی، نهفته که در راستای سعادت دتیوی و اخروی انسان ها فراهمآمده ، اما برای ما انسان ها تنها دلیل و انگیزه برای رعایت دقیق اعمال عبادی و ضوابط شرعی ، تسلیم بودن در برابر خداوند است ؛ حقیقتی که در برخی روایات حقیقت اسلام خوانده شده :« الاسلام هو التسلیم ؛(1) حقیقت اسلام تسلیم بودن است».
در نتیجه همه آثار و نتایج و ثمراتی که ممکن است بر انجام عبادات و رعایت ضوابط دینی مترتب باشد، در نتیجه روح تعبد و تسلیم حاصل خواهد شد ؛ امام علی علیه السلام همین حقیقت را در قالب جمله ای زیبا در نهج البلاغه مورد اشاره قرار داده اند؛ ایشان در توضیح فلسفه حج می فرمایند:
« مگر نمی بینید خداوند انسان ها را از زمان آدم تا انسان های آخرین این جهان با سنگ هایی که نه زیان می رسانند و نه نفع می بخشند، نه می بینند و نه می شنوند، آزمایش کرده، این سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایداری و پا برجایی مردم گردانیده است؟!
سپس آن را در پر سنگلاخ ترین مکان ها و بی گیاه ترین نقاط زمین؛ و کم فاصله ترین دره ها قرار داد...
این آزمونی بزرگ؛ امتحانی شدید و آزمایشی آشکار و پاکسازی و خالص گردانیدنی مؤثر است که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشتش قرار داد».
کعبه و واجبات حج با همه تعالیم آسمانی واحکام پر رمز و راز و پر حکمت خود در نگاه امیرالمومنین ابزاری برای آزمایش انسان هاست ؛ پس باید دانست که هرچند در دستور و فرامین حج حقیقت های بسیاری وجود دارد که بسیاری برای ما آشکار است اما اگر هیچ یک از حقایق بر ما روشن نبود، باز حقیقت حج به عنوان یک آزمون بزرگ برای مومنان ،عین دستور حکیمانه و مصلحت آمیز خداوند محسوب می شد .
حکمت و مصلحت در دستور خداوند یا در خود اعمال است و یا در پایبندی ما در انجام آنها ؛ نفس تسلیم و تبعیت ما در انجام دقیق دستور خداوند بهترین و برترین آثار و برکات را برای ما به همراه خواهد داشت ؛ هرچند یقین داریم از آن جا که خداوند حکیم مطلق و عالم به همه مصالح و مفاسد عالم و همه نیازمندی های روح ما است، در راستای تعیین و وضع قوانین و دستور دینی، بهترین و مناسب ترین دستور و فرامین را برای ما قرار می دهد تا آثار و برکات آن به طور مستقیم نصیب ما گردد.
اما این که به طور مشخص آثار ،حکمت ها و برکات دستورهای فرعی دین چیست، باید گفت:
بخشی از این امور در روایات و منابع دینی بازگو شده؛ بخشی هم با تامل ودقت قابل درک است. بخشی از آنها نیز با توسعه فهم و دانش و آگاهی و معرفت بشری قابل دست یابی است، اما چه بسا بخشی از این مصالح به مدد عقل بشری برای ما قابل دستیابی نباشد .
اما در خصوص حکمت های نماز با مطالعه منابع دینی و دقت و تأمل عقلی در آثار نماز می توان به نکات مهم و قابل توجهی دست یافت . انواع و اقسام حکمت ها ومصلحت ها را در خصوص دلیل واجب شدن این عمل دانست ؛ اما با وجود همه این امور با این که هیچ کس ادعا ندارد که نماز بهترین شیوه عبادت باشد ، اما به عنوان یک عمل روزانه و دستور مستمر دینی و نماد دینداری ، در بین اعمال عبادی ادیان گوناگون،بهترین و کامل ترین شیوه عبادی محسوب می شود. این ادعا برای کسانی که مراسم گوناگون عبادی در ملت های گوناگون را از نزدیک تجربه کرده اند،به اثبات رسیده است .
به علاوه در جمع بندی اقتضائات زمان های گوناگون و اوضاع روحی انسان ها و مسایل مختلف می توان به این نتیجه رسید که نماز بهترین راه برای رسیدن به نتایج گوناگون عبادی و فردی و اجتماعی است ؛ اما پیش از بیان برخی آثار و فوائد نماز بد نیست در خصوص حقیقت عبودیت که روح و فلسفه اصلی نماز و هر عبادت دیگری است ،اشاراتی بکنیم ؛ روایت معروف « العبودیه جوهره ...» از روایات بسیار دقیق و عمیق معرفتی است که این پاسخ مجال بررسی آن نیست:
اهل لغت عبودیت را به معنای خضوع و تذلل گرفته اند: راغب اصفهانی در مفردات می نویسد: عبودیت اظهار تذلل و عبادت نهایت تذلل است.(2)
عنوان بصری از امام صادق(ع) در مورد حقیقت عبودیت سؤال کرد ، فرمود: حقیقت بندگی در سه چیز است:
اول این که بنده، خودش را مالک چیزهایی که خدا به وی عطا کرده نداند، زیرا بندگان مالک چیزی نمی شوند، بلکه مال را ، مالِ خدا میدانند و در همان طریق که فرموده به مصرف می رسانند.
دوم این که بنده خودش را در تدبیر امور ناتوان بداند.
سوم این که خودش را در انجام اوامر و ترک نواهی خدا مشغول بدارد.(3)
امام علی(ع) برای عبادت پروردگار سه درجه و مرتبه ذکر میکند و میفرماید:
"گروهی خدا را به انگیزة پاداش می پرستند. این عبادت تجارت پیشگان است.
گروهی او را از ترس می پرستند. این عبادت برده صفتان است.
گروهی او را برای آن که او را سپاس گزاری کرده باشند می پرستند. این عبادت آزادگان است".(4) پس عبودیت و تذلل و بندگی در برابر خدا دارای مراتب و مراحل تکاملی است. اما در این میان رسول اکرم(ص) برترین عبادت را عبادت عاشقانه میداند: "برترین مردم کسی است که نسبت به عبادت عشق ورزد".(5)
عبودیت به معنای بندگی است. این مقام در صورتی در انسان متصور است که انسان خود را در همه حالات در محضر پروردگار بداند . تسلیم خواسته ها و قضای الهی باشد. هرگز آلوده به گناه نشود. در همه حالات و رفتارها و سکنات خوف از خدا داشته باشد. اطاعت از دستور خدا سرلوحه زندگی او باشد. اگر انسان به مقام بندگی رسید، می تواند به پلّه های بالاتر و درجات عالی تر دست بیابد.
اما هرچند حقیقت عبودیت امری قلبی و درونی است اما هر امر درونی ،ظاهر و رویه ای خارجی وشکلی خارجی نیز دارد .به نظر می رسد نماز یکی از بهترین اعمال در تجلی دادن عبودیت خداوند در زندگی است .
اما حکمت های نماز:
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت میگیرد و هم انسان را به زحمت میاندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عدهای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»،(6) یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب بقا و حیات مکتب و احیای مستمر دین است.
در واقع یکی از مهم ترین کارکرد اجتماعی نماز ، نماد بودن آن و عامل تداوم واستمرار اجتماعی تفکر دینی اسلام است که فوق العاده پر اهمیت و قابل توجه است. خلا همین امر در بسیاری از ادیان دیگر عملا به حذف گام به گام باورهای اعتقادی این ادیان در نسل های متمادی شده است ؛ نکته حائز اهمیت در این روایت آن است که بدانیم نماز تنها یک رفتار دارای مصالح فردی وشخصی نیست بلکه مصالح جمعی و اجتماعی هم در آن لحاظ شده است.
اگر با دقت نگاه کنیم در می یابیم که نماز یک حقیقت دارای ابعاد متفاوت و کارکردهای گوناگون است؛ هدف اصلی از خلقت انسان بندگی است. نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است. در این راستا نماز دارای امور باطنی، شکل ظاهری ، مقدمات روحی وجسمی ، زمان بندی حساب شده ، ساز و کار جبران مافات ، قوانین دقیق و نیازمند توجه و حساسیت، امکان برگزاری فردی و جمعی ، امکان ارتقای کیفی از راه اضافه مستحبات و یا انجام در کم ترین حد واجبات ، ضرورت پاکیزگی ظاهری و باطنی، ایجاد هوشیاری عصبی در درجه بالای 70 درصد ، انجام حرکات نرم و آسان اما موثر بدنی، رعایت وضعیت افراد ناتوان در انجام این عمل و....
واقعا ساختار نماز بسیار حساب شده، عجیب و نظام مند و دارای مصالح بسیار است، مثلا شکل ظاهری انجام نماز هم قشنگ است و هم متنوع و در عین حال کوتاه . از جهت مضامین هم معارف بلند اسلامی در آن وجود دارد، هم تسبیح و تقدیس لفظی است. هم تقدیس عملی میباشد. رکوع و سجود و تسبیح و تحمید و دعا و تکبیر و سلام و خلاصه همه زیباییها در نماز است.اینها بیشتر فوائد ظاهری و شکلی نماز بود ؛ اما با توجه به آیات و روایات در این زمینه، می توان آثار متعدد و ثمرات گوناگون نماز را نیز به دست آورد که برخی از آن آثار و حکمتها چنین است:
1 - قرب معنوی
یکی از آثار بسیار مهم نماز قرب به خداوند است. این اثر روح عبادت و نماز را تشکیل میدهد. در یکی از آیات قرآن هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده است(7) که حکایتگر بعد معنوی نماز و اهمیت آن است، امام علی(ع) فرمود: «الصلوة قربان لکل تقی؛(8) نماز وسیله تقرب هر پرهیزکاری به خداوند است». در برخی از روایات از نماز به عنوان معراج مؤمن یاد شده که اشاره به آثار معنوی آن میباشد.خلوتی که انسان در نماز با خدا دارد و تنها خود و خدا را در میان می بیند، بهترین عامل نزدیکی وقرب به خداست.
2 - یاد خدا و آرامش روانی
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکری؛(9) نماز را بر پا دار تا به یاد من باشی».
یکی از نویسندگان در تفسیر این آیه مینویسد: «روح و اساس و هدف و پایه و مقدمه و نتیجه و بالاخره فلسفه نماز یاد خدا است. «ذکر اللَّه» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است»(10)
ذکر و یاد خداوند نقش تعیین کننده در آرامش روانی دارد. نماز به عنوان ذکر خدا به نمازگزار آرامش میدهد، «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب؛(11) آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان است».
3 - عامل باز دارنده از گناه
یکی از آثار مهم نماز جلوگیر از گناه است: «إنّ الصلوة تنهی عن الفحشا و المنکر»(12). طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد خدا نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد میاندازد، دارای اثر بازدارندگی از فحشا و منکر است. انسان که به نماز میایستد و تکبیر میگوید، خدا را از همه چیز بالاتر میشمرد.
در قلب و روح چنین انسانی، جنبشی به سوی حق و حرکت به سوی پاکی و جهشی به سوی تقوا پیدا میشود؛ تجربه بشر نشان داده گرایش به امور متعالی و عالم نور ،او را ناخواسته از توجه به امور پست ونازل وزذایل ظلمانی باز می دارد.
4 - غفلت زدایی
بزرگترین مصیبت برای رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگی مادی و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام میشود، مرتباً به انسان اخطار میکند و هشدار میدهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد... این نعمت بزرگی است که انسان وسیلهای در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید.(13)
5 - عامل پرورش فضائل اخلاقی
نماز روح اخلاص و خداباوری را در انسان افزایش میدهد و نتیجه آن پرورش فضایل اخلاقی است. انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار دیوار طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند . با فرشتگان همصدا میشود . خدا را در همه حال حاضر و ناظر میداند. در این فرایند از رذایل اخلاقی فاصله گرفته ،به فضایل جذب می شود، مثلا یکی از آثار مشهود در نماز کامل ، تکبر زدایی است .
انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پیشانی بر خاک در برابر خدا میگذارد . خود را ذره کوچکی در برابر عظمت او میبیند. از این رو پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و یا در صف نماز در کنار هر فرد دیگر از هر صنف اجتماعی به صورت برابر قرار می گیرد. از این رو علی(ع) بعد از بیان فلسفه عبادت، یکی از آثار نماز را تکبر زدایی بیان نمود: «خداوند ایمان را برای پاکسازی انسانها از شرک واجب کرده است و نماز را برای پاکسازی از کبر».(14)
6 - نفی طاغوت و ایستاگی در مقابل ستم
انسانی که فقط خداوند را عبادت نماید، در مقابل او سر تعظیم و تسلیم فرود آورد، هر چه غیر خداوند است، برای او حقیر و کوچک میشود . کسی نمیتواند با ظلم و ستم بر او چیره شود. وی در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسلیم فرود نمیآورد و با طاغوت کنار نمیآید.
خداوند این مسئله را یکی از اهداف بعثت پیامبر دانسته است: « میان هر امتی، پیامبری را مبعوث کردیم تا خداوند را عبادت نمایید و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهیز کنید.(15)
اینها برخی حکمت های گوناگون فردی و اجتماعی و دنیایی و آخرتی نماز بود که ذکر شد؛
اما اینکه چرا نماز این شکل را داراست، باید گفت :
اگر هر شکل دیگری داشت، قابل طرح بود اما اگر منصفانه بنگریم، در همین شکل ظاهری، هم آراستگی و وقار وجود دارد و هم نهایت خضوع و سرسپردگی در برابر معبود و هم آسانی و همگانی بودن در آن رعایت شده است.
فطرت ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، به عبودیت و پرستش میل دارد؛ اصولا عبودیت و پرستش یکی از نیازهای درونی انسان است. بهترین دلیل بر این امر آن است که بر اساس شواهد باستان شناسی تمامی انسانها از ابتدا تا کنون به شکلی پرستش داشتهاند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد و هیچ چیزی جای آن را پر نمیکند، اما عبودیت باید در مسیر صحیح و در باره موجودی که لایق پرستش است، انجام بپذیرد. خداوند تنها موجودی است که لائق پرستش است.
حتی موجودات دیگر نیز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن میفرماید: «کلّ قد علم صلوته و تسبیحه؛(16) تمامی موجودات نماز و تسبیح خدا را دانستند».در جای دیگر میفرماید: «إنْ مِن شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛(17) هر موجودی با حمد، خدا را تسبیح میگوید، لیکن شما تسبیح آنان را نمیفهمید».
جمله ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم
گر شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان کی شوید
اما اینکه چرا عبادت سخت است ، در سطور بالا اشاره کردیم که عبادت مراحلی دارد. دشواری تنها در مراحل اولیه آن است، اما اگر انسان به درجات بالای عبودیت راه یابد و از روی محبت وعشق عبادت خدا را به جای آورد، سختی و دشواری در آن احساس نخواهد شد، بلکه همه لذت و بهجت و سرور است.
میزان و حجم عبادت همان مقداری است که در شریعت لازم دانسته شده اما افزون بر آن یعنی ورود در مستحبات در حدی باشد که انسان را از نشاط روحی برای انجام مشتاقانه واجبات نیندازد؛ اما ترک گناه و رسیدن به مرحله ثمربخشی عباداتی مانند نماز بیشتر به کیفیت نماز و دیگر عبادات بر می گردد، نه کمیت آنها؛ باید روح عبودیت و بندگی که توجه کمال به خدا و دوری از غفلت زدگی و فراموشی حقایق عالم است، بر جان انسان حاکم شود تا از گناه و زشتی دور شود.
البته یاد خدا و تقوا به معنای فراموش کردن دنیا و زیبایی ها و لذت های آن نیست ، بلکه می توان در اوج نشاط و بالندگی و سرزندگی و پیروزی های دنیایی ، در عین حال همواره به یاد خدا بود و تقوا را در اوج رعایت کرد و از گناه و غفلت و آلودگی هم پرهیز داشت .پینوشتها:
1. نهج البلاغه ،کلمات قصار .
2. المفردات، ص 319.
3. بحارالانوار، ج1، ص 224.
4. نهج البلاغه، قصار 237.
5. بحارالانوار، ج67، ص 253
6. غلامعلی نعیمآبادی، نماز زیباترین الگوی پرستش، ص 35، به نقل از عللالشرایع، ج 2، ص 10.
7. ذاریات (51) آیه 56.
8. نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از تفسیر نمونه، ج 16، ص 292.
9. طه(20) آیه 14.
10. تفسیر نمونه، ج 16، ص 289.
11. رعد (13) آیه 28.
12. عنکبوت (29) آیه 45.
12. تفسیر نمونه، ج 16، ص 284.
13. همان، ص 290 - 291.
14. نهج البلاغه، کلمات قصار 252.
15. نحل (16) آیه 36.
16. نور (24) آیه 41.
17. اسراء (17) آیه44.
یا من نمیتونم منظورم رو بفهمونم، یا شما نمیتونید منظور من رو متوجه بشید.
خیلی دوست داشتم که بفهمم این جوابی که دادید چه ربطی به سوال من داشت!؟
نماز؟ عبادت؟ بندگی؟
مگه من گفتم با اینا مشکلی دارم؟ مگه گفتم فلسفه اینا چیه که شما این جواب رو دادید؟ آخه این چه جوابیه؟
هم وقت خودتون رو میگیرید، هم وقت مارو.
باسلام وتشکر از شما .
اجازه دهید پاسخ جامع وکامل در این باره تقدیم تان شود بشرط این که بدقت مطالعه نماید :
مسایل اعتقادی ما اعم از اصول اعتقادی یا فروع مرتبط با عقاید دینی در انسجام و به هم پیوستگی کامل با هم قرار داشته ، هیچ گونه انفصال و جدایی در پذیرش و اعتقاد به آنها متصور نیست ؛ در تفکر دینی به یک منظومه معرفتی می رسیم که ابتدا تا انتهای معارف با هم مرتبط و منسجم بوده ، در یک راستا و هدف قرار می گیرند ؛ برای اثبات و تبیین این امور باید از مسیر صحیح و اصول معرفتی زیر بنایی آغاز کرده، به فروع روبنایی و مرتبط با آنها رسید .
در این راستا یقینا گام اول، اثبات خداوند و خیرخواهی خداوند برای بشر و هدایت گری او برای انسان ها است.
اثبات ضرورت تعبد در خصوص فروع دین واحکام در فرایند حرکت از ریشه ها به شاخه ها به این شکل تبیین می شود که پس از توحید ، نبوت به اثبات برسد . ضرورت وجود هدایتگرانی که نقش واسطه گری بین انسان ها و مبدا آفرینش را بازی کرده، مسیر هدایت و ابزار آن را برای مردم تبیین نمایند، ثابت گردد ؛ بر این اساس هرآنچه به واسطه پیامبران و جانشینان آنها به عنوان راهکار رسیدن به سعادت و رستگاری برای ما بیان شود ،حجیت داشته ، به حکم عقل لازم الاجراست ؛ چه حقیقت و حکمت آن را دریابیم و چه در نیابیم .
در واقع بدون آن که بپذیریم خدای حکیمی در مجموعه نظام هستی قرار دارد که ذره ای خارج از حدود حکمت و عدالت حکم نمی کند، نه در شکل و کیفیت خلقت و نه در نحوه و شکل وضع قوانین و مقررات و نه در چگونگی محاسبه اعمال و رفتارهای بندگان ؛ نمی توان به شکل مستدل و برهانی حکم به درستی و تعبدی بودن همه دستورهای دینی داد . تردیدهای بسیاری به میان خواهد آمد ؛اما اگر خارج از این مسیر معرفتی و به طور منفصل بخواهیم به مسایل تربیتی اسلام و احکام فرعی و فقهی نگاه بیندازیم، در پذیرش دستورها و رسیدن به روح تعبد چگونه می توان گفت که انجام همه این امور بر اساس مصلحت و حکمت خاصی است؟
در این منظر مهم ترین نکته ای که لازم است مد نظر قرار بگیرد، آن است که نگاه کارکرد گرایانه و مصلحت محور به دستور دینی و فروع و احکام نگاهی اشتباه و نادرست است. چه بسا بسیار هم ترویج شده و می شود؛ اما تعالیم دینی ما به این حقیقت اشاره کرده اند که اگر چه در پس تمام احکام الهی، مصالح واقعی، نهفته که در راستای سعادت دتیوی و اخروی انسان ها فراهمآمده ، اما برای ما انسان ها تنها دلیل و انگیزه برای رعایت دقیق اعمال عبادی و ضوابط شرعی ، تسلیم بودن در برابر خداوند است ؛ حقیقتی که در برخی روایات حقیقت اسلام خوانده شده :« الاسلام هو التسلیم ؛(1) حقیقت اسلام تسلیم بودن است».
در نتیجه همه آثار و نتایج و ثمراتی که ممکن است بر انجام عبادات و رعایت ضوابط دینی مترتب باشد، در نتیجه روح تعبد و تسلیم حاصل خواهد شد ؛ امام علی علیه السلام همین حقیقت را در قالب جمله ای زیبا در نهج البلاغه مورد اشاره قرار داده اند؛ ایشان در توضیح فلسفه حج می فرمایند:
« مگر نمی بینید خداوند انسان ها را از زمان آدم تا انسان های آخرین این جهان با سنگ هایی که نه زیان می رسانند و نه نفع می بخشند، نه می بینند و نه می شنوند، آزمایش کرده، این سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایداری و پا برجایی مردم گردانیده است؟!
سپس آن را در پر سنگلاخ ترین مکان ها و بی گیاه ترین نقاط زمین؛ و کم فاصله ترین دره ها قرار داد...
این آزمونی بزرگ؛ امتحانی شدید و آزمایشی آشکار و پاکسازی و خالص گردانیدنی مؤثر است که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشتش قرار داد».
کعبه و واجبات حج با همه تعالیم آسمانی واحکام پر رمز و راز و پر حکمت خود در نگاه امیرالمومنین ابزاری برای آزمایش انسان هاست ؛ پس باید دانست که هرچند در دستور و فرامین حج حقیقت های بسیاری وجود دارد که بسیاری برای ما آشکار است اما اگر هیچ یک از حقایق بر ما روشن نبود، باز حقیقت حج به عنوان یک آزمون بزرگ برای مومنان ،عین دستور حکیمانه و مصلحت آمیز خداوند محسوب می شد .
حکمت و مصلحت در دستور خداوند یا در خود اعمال است و یا در پایبندی ما در انجام آنها ؛ نفس تسلیم و تبعیت ما در انجام دقیق دستور خداوند بهترین و برترین آثار و برکات را برای ما به همراه خواهد داشت ؛ هرچند یقین داریم از آن جا که خداوند حکیم مطلق و عالم به همه مصالح و مفاسد عالم و همه نیازمندی های روح ما است، در راستای تعیین و وضع قوانین و دستور دینی، بهترین و مناسب ترین دستور و فرامین را برای ما قرار می دهد تا آثار و برکات آن به طور مستقیم نصیب ما گردد.
اما این که به طور مشخص آثار ،حکمت ها و برکات دستورهای فرعی دین چیست، باید گفت:
بخشی از این امور در روایات و منابع دینی بازگو شده؛ بخشی هم با تامل ودقت قابل درک است. بخشی از آنها نیز با توسعه فهم و دانش و آگاهی و معرفت بشری قابل دست یابی است، اما چه بسا بخشی از این مصالح به مدد عقل بشری برای ما قابل دستیابی نباشد .
اما در خصوص حکمت های نماز با مطالعه منابع دینی و دقت و تأمل عقلی در آثار نماز می توان به نکات مهم و قابل توجهی دست یافت . انواع و اقسام حکمت ها ومصلحت ها را در خصوص دلیل واجب شدن این عمل دانست ؛ اما با وجود همه این امور با این که هیچ کس ادعا ندارد که نماز بهترین شیوه عبادت باشد ، اما به عنوان یک عمل روزانه و دستور مستمر دینی و نماد دینداری ، در بین اعمال عبادی ادیان گوناگون،بهترین و کامل ترین شیوه عبادی محسوب می شود. این ادعا برای کسانی که مراسم گوناگون عبادی در ملت های گوناگون را از نزدیک تجربه کرده اند،به اثبات رسیده است .
به علاوه در جمع بندی اقتضائات زمان های گوناگون و اوضاع روحی انسان ها و مسایل مختلف می توان به این نتیجه رسید که نماز بهترین راه برای رسیدن به نتایج گوناگون عبادی و فردی و اجتماعی است ؛ اما پیش از بیان برخی آثار و فوائد نماز بد نیست در خصوص حقیقت عبودیت که روح و فلسفه اصلی نماز و هر عبادت دیگری است ،اشاراتی بکنیم ؛ روایت معروف « العبودیه جوهره ...» از روایات بسیار دقیق و عمیق معرفتی است که این پاسخ مجال بررسی آن نیست:
اهل لغت عبودیت را به معنای خضوع و تذلل گرفته اند: راغب اصفهانی در مفردات می نویسد: عبودیت اظهار تذلل و عبادت نهایت تذلل است.(2)
عنوان بصری از امام صادق(ع) در مورد حقیقت عبودیت سؤال کرد ، فرمود: حقیقت بندگی در سه چیز است:
اول این که بنده، خودش را مالک چیزهایی که خدا به وی عطا کرده نداند، زیرا بندگان مالک چیزی نمی شوند، بلکه مال را ، مالِ خدا میدانند و در همان طریق که فرموده به مصرف می رسانند.
دوم این که بنده خودش را در تدبیر امور ناتوان بداند.
سوم این که خودش را در انجام اوامر و ترک نواهی خدا مشغول بدارد.(3)
امام علی(ع) برای عبادت پروردگار سه درجه و مرتبه ذکر میکند و میفرماید:
"گروهی خدا را به انگیزة پاداش می پرستند. این عبادت تجارت پیشگان است.
گروهی او را از ترس می پرستند. این عبادت برده صفتان است.
گروهی او را برای آن که او را سپاس گزاری کرده باشند می پرستند. این عبادت آزادگان است".(4) پس عبودیت و تذلل و بندگی در برابر خدا دارای مراتب و مراحل تکاملی است. اما در این میان رسول اکرم(ص) برترین عبادت را عبادت عاشقانه میداند: "برترین مردم کسی است که نسبت به عبادت عشق ورزد".(5)
عبودیت به معنای بندگی است. این مقام در صورتی در انسان متصور است که انسان خود را در همه حالات در محضر پروردگار بداند . تسلیم خواسته ها و قضای الهی باشد. هرگز آلوده به گناه نشود. در همه حالات و رفتارها و سکنات خوف از خدا داشته باشد. اطاعت از دستور خدا سرلوحه زندگی او باشد. اگر انسان به مقام بندگی رسید، می تواند به پلّه های بالاتر و درجات عالی تر دست بیابد.
اما هرچند حقیقت عبودیت امری قلبی و درونی است اما هر امر درونی ،ظاهر و رویه ای خارجی وشکلی خارجی نیز دارد .به نظر می رسد نماز یکی از بهترین اعمال در تجلی دادن عبودیت خداوند در زندگی است .
اما حکمت های نماز:
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت میگیرد و هم انسان را به زحمت میاندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عدهای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»،(6) یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب بقا و حیات مکتب و احیای مستمر دین است.
در واقع یکی از مهم ترین کارکرد اجتماعی نماز ، نماد بودن آن و عامل تداوم واستمرار اجتماعی تفکر دینی اسلام است که فوق العاده پر اهمیت و قابل توجه است. خلا همین امر در بسیاری از ادیان دیگر عملا به حذف گام به گام باورهای اعتقادی این ادیان در نسل های متمادی شده است ؛ نکته حائز اهمیت در این روایت آن است که بدانیم نماز تنها یک رفتار دارای مصالح فردی وشخصی نیست بلکه مصالح جمعی و اجتماعی هم در آن لحاظ شده است.
اگر با دقت نگاه کنیم در می یابیم که نماز یک حقیقت دارای ابعاد متفاوت و کارکردهای گوناگون است؛ هدف اصلی از خلقت انسان بندگی است. نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است. در این راستا نماز دارای امور باطنی، شکل ظاهری ، مقدمات روحی وجسمی ، زمان بندی حساب شده ، ساز و کار جبران مافات ، قوانین دقیق و نیازمند توجه و حساسیت، امکان برگزاری فردی و جمعی ، امکان ارتقای کیفی از راه اضافه مستحبات و یا انجام در کم ترین حد واجبات ، ضرورت پاکیزگی ظاهری و باطنی، ایجاد هوشیاری عصبی در درجه بالای 70 درصد ، انجام حرکات نرم و آسان اما موثر بدنی، رعایت وضعیت افراد ناتوان در انجام این عمل و....
واقعا ساختار نماز بسیار حساب شده، عجیب و نظام مند و دارای مصالح بسیار است، مثلا شکل ظاهری انجام نماز هم قشنگ است و هم متنوع و در عین حال کوتاه . از جهت مضامین هم معارف بلند اسلامی در آن وجود دارد، هم تسبیح و تقدیس لفظی است. هم تقدیس عملی میباشد. رکوع و سجود و تسبیح و تحمید و دعا و تکبیر و سلام و خلاصه همه زیباییها در نماز است.اینها بیشتر فوائد ظاهری و شکلی نماز بود ؛ اما با توجه به آیات و روایات در این زمینه، می توان آثار متعدد و ثمرات گوناگون نماز را نیز به دست آورد که برخی از آن آثار و حکمتها چنین است:
1 - قرب معنوی
یکی از آثار بسیار مهم نماز قرب به خداوند است. این اثر روح عبادت و نماز را تشکیل میدهد. در یکی از آیات قرآن هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده است(7) که حکایتگر بعد معنوی نماز و اهمیت آن است، امام علی(ع) فرمود: «الصلوة قربان لکل تقی؛(8) نماز وسیله تقرب هر پرهیزکاری به خداوند است». در برخی از روایات از نماز به عنوان معراج مؤمن یاد شده که اشاره به آثار معنوی آن میباشد.خلوتی که انسان در نماز با خدا دارد و تنها خود و خدا را در میان می بیند، بهترین عامل نزدیکی وقرب به خداست.
2 - یاد خدا و آرامش روانی
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکری؛(9) نماز را بر پا دار تا به یاد من باشی».
یکی از نویسندگان در تفسیر این آیه مینویسد: «روح و اساس و هدف و پایه و مقدمه و نتیجه و بالاخره فلسفه نماز یاد خدا است. «ذکر اللَّه» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است»(10)
ذکر و یاد خداوند نقش تعیین کننده در آرامش روانی دارد. نماز به عنوان ذکر خدا به نمازگزار آرامش میدهد، «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب؛(11) آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان است».
3 - عامل باز دارنده از گناه
یکی از آثار مهم نماز جلوگیر از گناه است: «إنّ الصلوة تنهی عن الفحشا و المنکر»(12). طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد خدا نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد میاندازد، دارای اثر بازدارندگی از فحشا و منکر است. انسان که به نماز میایستد و تکبیر میگوید، خدا را از همه چیز بالاتر میشمرد.
در قلب و روح چنین انسانی، جنبشی به سوی حق و حرکت به سوی پاکی و جهشی به سوی تقوا پیدا میشود؛ تجربه بشر نشان داده گرایش به امور متعالی و عالم نور ،او را ناخواسته از توجه به امور پست ونازل وزذایل ظلمانی باز می دارد.
4 - غفلت زدایی
بزرگترین مصیبت برای رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگی مادی و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام میشود، مرتباً به انسان اخطار میکند و هشدار میدهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد... این نعمت بزرگی است که انسان وسیلهای در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید.(13)
5 - عامل پرورش فضائل اخلاقی
نماز روح اخلاص و خداباوری را در انسان افزایش میدهد و نتیجه آن پرورش فضایل اخلاقی است. انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار دیوار طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند . با فرشتگان همصدا میشود . خدا را در همه حال حاضر و ناظر میداند. در این فرایند از رذایل اخلاقی فاصله گرفته ،به فضایل جذب می شود، مثلا یکی از آثار مشهود در نماز کامل ، تکبر زدایی است .
انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پیشانی بر خاک در برابر خدا میگذارد . خود را ذره کوچکی در برابر عظمت او میبیند. از این رو پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و یا در صف نماز در کنار هر فرد دیگر از هر صنف اجتماعی به صورت برابر قرار می گیرد. از این رو علی(ع) بعد از بیان فلسفه عبادت، یکی از آثار نماز را تکبر زدایی بیان نمود: «خداوند ایمان را برای پاکسازی انسانها از شرک واجب کرده است و نماز را برای پاکسازی از کبر».(14)
6 - نفی طاغوت و ایستاگی در مقابل ستم
انسانی که فقط خداوند را عبادت نماید، در مقابل او سر تعظیم و تسلیم فرود آورد، هر چه غیر خداوند است، برای او حقیر و کوچک میشود . کسی نمیتواند با ظلم و ستم بر او چیره شود. وی در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسلیم فرود نمیآورد و با طاغوت کنار نمیآید.
خداوند این مسئله را یکی از اهداف بعثت پیامبر دانسته است: « میان هر امتی، پیامبری را مبعوث کردیم تا خداوند را عبادت نمایید و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهیز کنید.(15)
اینها برخی حکمت های گوناگون فردی و اجتماعی و دنیایی و آخرتی نماز بود که ذکر شد؛
اما اینکه چرا نماز این شکل را داراست، باید گفت :
اگر هر شکل دیگری داشت، قابل طرح بود اما اگر منصفانه بنگریم، در همین شکل ظاهری، هم آراستگی و وقار وجود دارد و هم نهایت خضوع و سرسپردگی در برابر معبود و هم آسانی و همگانی بودن در آن رعایت شده است.
فطرت ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، به عبودیت و پرستش میل دارد؛ اصولا عبودیت و پرستش یکی از نیازهای درونی انسان است. بهترین دلیل بر این امر آن است که بر اساس شواهد باستان شناسی تمامی انسانها از ابتدا تا کنون به شکلی پرستش داشتهاند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد و هیچ چیزی جای آن را پر نمیکند، اما عبودیت باید در مسیر صحیح و در باره موجودی که لایق پرستش است، انجام بپذیرد. خداوند تنها موجودی است که لائق پرستش است.
حتی موجودات دیگر نیز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن میفرماید: «کلّ قد علم صلوته و تسبیحه؛(16) تمامی موجودات نماز و تسبیح خدا را دانستند».در جای دیگر میفرماید: «إنْ مِن شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛(17) هر موجودی با حمد، خدا را تسبیح میگوید، لیکن شما تسبیح آنان را نمیفهمید».
جمله ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم
گر شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان کی شوید
اما اینکه چرا عبادت سخت است ، در سطور بالا اشاره کردیم که عبادت مراحلی دارد. دشواری تنها در مراحل اولیه آن است، اما اگر انسان به درجات بالای عبودیت راه یابد و از روی محبت وعشق عبادت خدا را به جای آورد، سختی و دشواری در آن احساس نخواهد شد، بلکه همه لذت و بهجت و سرور است.
میزان و حجم عبادت همان مقداری است که در شریعت لازم دانسته شده اما افزون بر آن یعنی ورود در مستحبات در حدی باشد که انسان را از نشاط روحی برای انجام مشتاقانه واجبات نیندازد؛ اما ترک گناه و رسیدن به مرحله ثمربخشی عباداتی مانند نماز بیشتر به کیفیت نماز و دیگر عبادات بر می گردد، نه کمیت آنها؛ باید روح عبودیت و بندگی که توجه کمال به خدا و دوری از غفلت زدگی و فراموشی حقایق عالم است، بر جان انسان حاکم شود تا از گناه و زشتی دور شود.
البته یاد خدا و تقوا به معنای فراموش کردن دنیا و زیبایی ها و لذت های آن نیست ، بلکه می توان در اوج نشاط و بالندگی و سرزندگی و پیروزی های دنیایی ، در عین حال همواره به یاد خدا بود و تقوا را در اوج رعایت کرد و از گناه و غفلت و آلودگی هم پرهیز داشت .پینوشتها:
1. نهج البلاغه ،کلمات قصار .
2. المفردات، ص 319.
3. بحارالانوار، ج1، ص 224.
4. نهج البلاغه، قصار 237.
5. بحارالانوار، ج67، ص 253
6. غلامعلی نعیمآبادی، نماز زیباترین الگوی پرستش، ص 35، به نقل از عللالشرایع، ج 2، ص 10.
7. ذاریات (51) آیه 56.
8. نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از تفسیر نمونه، ج 16، ص 292.
9. طه(20) آیه 14.
10. تفسیر نمونه، ج 16، ص 289.
11. رعد (13) آیه 28.
12. عنکبوت (29) آیه 45.
12. تفسیر نمونه، ج 16، ص 284.
13. همان، ص 290 - 291.
14. نهج البلاغه، کلمات قصار 252.
15. نحل (16) آیه 36.
16. نور (24) آیه 41.
17. اسراء (17) آیه44.
یا من نمیتونم منظورم رو بفهمونم، یا شما نمیتونید منظور من رو متوجه بشید.
خیلی دوست داشتم که بفهمم این جوابی که دادید چه ربطی به سوال من داشت!؟
نماز؟ عبادت؟ بندگی؟
مگه من گفتم با اینا مشکلی دارم؟ مگه گفتم فلسفه اینا چیه که شما این جواب رو دادید؟ آخه این چه جوابیه؟
هم وقت خودتون رو میگیرید، هم وقت مارو.
یا من نمیتونم منظورم رو بفهمونم، یا شما نمیتونید منظور من رو متوجه بشید.
خیلی دوست داشتم که بفهمم این جوابی که دادید چه ربطی به سوال من داشت!؟
نماز؟ عبادت؟ بندگی؟
مگه من گفتم با اینا مشکلی دارم؟ مگه گفتم فلسفه اینا چیه که شما این جواب رو دادید؟ آخه این چه جوابیه؟
هم وقت خودتون رو میگیرید، هم وقت مارو.
باسلام وتشکر .
شاید مشکل در فهم حقیر باشد .
از اینکه وقت گرانبهای تان گرفته شد عذر می خواهم .
مجدد ا کمی دوباره وقت عزیز شما را می گیرم :
جناب دقت کنید عرض نمودم بر اساس عقل ونقل آدمی با فطرت توحیدی بدنیا می آید .
ولی شرایط محیط بر او تاثیر گذاشته یکی یهودی ودیگر مسیحی ومانند آن می شود .
وگرنه همه در آغاز خلقت مفطور به فطرت حق اند یعنی فطرت شان اقتضا دارد که پیرو شرعت معتبر زمان خود باشد .
مثلا در عصر خاتمیت همه باید تابع شریعت کامل که همان دین اسلام است باشند .
ولی اگر فلان کودک در خانواده ویا محیط غیر اسلامی بدنیا بیاید تحت تاثیر محیط غیر مسلمان ویا غیر شیعه می شود .
امید این بار فهم حقیر درست عمل کرده باشد .
گرچه قبلا هم همین نکته را تقدیم داشتم .
باسلام وتشکر .
شاید مشکل در فهم حقیر باشد .
از اینکه وقت گرانبهای تان گرفته شد عذر می خواهم .
مجدد ا کمی دوباره وقت عزیز شما را می گیرم :
جناب دقت کنید عرض نمودم بر اساس عقل ونقل آدمی با فطرت توحیدی بدنیا می آید .
ولی شرایط محیط بر او تاثیر گذاشته یکی یهودی ودیگر مسیحی ومانند آن می شود .
وگرنه همه در آغاز خلقت مفطور به فطرت حق اند یعنی فطرت شان اقتضا دارد که پیرو شرعت معتبر زمان خود باشد .
مثلا در عصر خاتمیت همه باید تابع شریعت کامل که همان دین اسلام است باشند .
ولی اگر فلان کودک در خانواده ویا محیط غیر اسلامی بدنیا بیاید تحت تاثیر محیط غیر مسلمان ویا غیر شیعه می شود .
امید این بار فهم حقیر درست عمل کرده باشد .
گرچه قبلا هم همین نکته را تقدیم داشتم .
فقط یه نظری بود برای اینکه مختصرتر بنویسید.
خب، منم حرفم اینه. چرا یه نفر توی خانواده اسلامی به دنیا میاد و یه نفر نمیاد؟
فقط یه نظری بود برای اینکه مختصرتر بنویسید.
خب، منم حرفم اینه. چرا یه نفر توی خانواده اسلامی به دنیا میاد و یه نفر نمیاد؟
باسلام مجددا .
از این که برای درک بهتر تلاش دارید از شما تقدیر می شود .
تا زمانی که جواب خود را کامل دریافت ننموده اید سوال تان را مجددا مطرح نماید تا پاسخ داده شود .
البته تنها عرض کوجک بنده از شما گرامی این است که همواره سعی نماید باسلام سخن را آغاز کنید .
بگفته آن گوینده :
حق تعالی داده در قران پیام
هر کلامی باید آغازش سلام
اما در جواب سوال تان در این نوبت باید گفت :
فلسفه وجود این گونه اختلافات و تفاوت های زمانی و مکانی و فرهنگی و... چیزی جز ساختار علّی و معلولی عالم نیست زیرا معنا ندارد که در سال 2012 میلادی در خانه یک زوج در آمریکای جنوبی توالد و تناسل شکل بگیرد. اما فرزندشان در سال 120 میلادی در مالزی به دنیا بیاید یا ثمره ازدواج والدینی در ایران تولد کودک در یک کشور اروپایی در 5 قرن قبل و در محیطی متفاوت از مکان و علل ایجادی اش باشد .
اما باید توجه داشت که همه این ویژگی های ژنتیکی و خانوادگی و اجتماعی فرد را ملزم به انتخاب یک مسیر خاص در زندگی نمی کند ، زیرا از نظر جهان بینی اسلامی همه انسانها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیم گیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم میزنند. بايد بر اساس عقل و دانش و درك خود به حقيقت ايمان بياورند. اگر کسی بدون قصور وتقصیر وبلیل شرایط محیطی حق را پیدا نتواند و به دین ومذهب غیر اسلام و شیعه معتقید شود وراهی جز آن نباشد در قیامت عذر او پذیرفته خواهد بود
چون یکی از سنّت های الهی این است که خداوند برای همه انسان ها به اقتضای داشته ها و توانایی های فکری ، جسمی و محیطی و... ، مسئولیتها و تکالیف شان را تعیین می نماید . بنا بر توانمندی ها و ابزار و عوامل موفقیت از آن ها بازخواست خواهد کرد.
این همان حقیقتی است که با تعابیر مختلف در قرآن به آن اشاره شده مانند: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (1) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمىكند» . این عدالت خداوند در مقام تشریع و تکلیف است . همچنین در مقام محاسبه و بازخواست و توقعات نیز چنین عدالتی با دقت تمام رعایت می شود : «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئا (2) ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مىكنيم پس به هيچ كس كمترين ستمى نمىشود » .
در آزمون دنیا شرایط مسابقه و میدان عمل و نوع تکلیف برای انسان ها یکسان نیست. زیرا کاملا روشن است که توان انسان ها در موقعیت های نابرابر، نابرابر خواهد بود . خداوند نیز بر اساس اختلافات و با توجه به عنصر اختیار در وجود هر انسان بر او تکلیف می کند تا در میدان مسابقه برای رسیدن به مقام قرب الهی به تلاش و کوشش بپردازد . به علاوه بر اساس تفاوت ها است که در قیامت جزا و پاداش می دهد، هرچند در ظاهر تفاوت هایی در امتحان بندگان به نظر می آید. اما در حقیقت عدالت و یکسانی بی نظیری در جریان است .
پی نوشت ها :
1. بقره (2) آیه286.
2. انبیا(21)آیه 47.
برای قسمت دوم حرف شما هم درباره ی اولیا باید بگم روح که قبل از خلقت نبوده که خدا بداند کدام خوب است و کدام بد !ببینید این حرف شما با عدالت خدا متناقض هست !
ببینید روح رو خود خدا ساخته نه اینکه خدا درک کرده باشه این خوب است و آن خیر !
سلام علیکم،
حقیر متوجه تناقضی نمیشوم ...
ببخشید که بدون بحث روی مقدمات به بحث بر روی موضوعات ثانویه پرداختم. به نظر شما جنینی که چهارماهش شده و به او روح داده شده است خداوند تازه روحش (آن هم روح و نه نفس) را خلق کرده است و تا قبل از انعقاد نطفه هیچ اثری از این شخص در عالم وجود نبوده است؟ این را از کجا دانستید؟ تازه اگر اینطور باشد خداوند خودش نعوذ بالله محدود به زمان است و در بستر زمان خلق میکند و بعد خودش هم مانند یک ناظر زندگی آنها را دنبال میکند که ببیند چه کسی خوب است و چه کسی بعد و در این بین هم کارهای آنها را یادداشت میکند که بعد در قیامت ایشان را نگاه دارد و بگوید چه کسی باید برود بهشت و چه کسی جهنم؟ این چیزی نیست که شیعه به آن اعتقاد دارد، اگر خودم اشتباه نفهمیده باشم.
یا علی
چرا من باید شیعه به دنیا بیام؟ چرا باید توی ایرانی باشم؟ چرا این خانواده؟ استاد رائفی پور توی سخنرانی ارض موعود ۱ چند لحظه به این موضوع اشاره کردن و گفتن که این اتفاق شانسی نیست. ولی دیگه ادامه ندادند، ولی یک اشاره ای کردند که قبلا اتفاقاتی افتاده که باعث شده هرکسی توی چرا شرایطی باشه. ممنون.سلام.
چرا یکی دیگه توی غزه به دنیا میاد و یکی دیگه توی تلاویو؟
الان من دنبال جواب این سوالم.
سلام علیکم مؤمن،
پاسخ سؤال شما به طور خلاصه در این است که این به دنیا آمدن شما در این دوره و زمان و این خانواده و این جامعه ملزوم عدالت و رحمانیت و حکمت خداوند است، اما در مقیاسهای معرفتی متفاوتی میتوان آن را مورد بررسی قرار داد. استاد صادق از این دیدگاه عدالتمحور به شما پاسخ دادند که فرقی ندارد چه کسی در چه جایگاهی به دنیا بیاید و از میان چه توالیای از رخدادها و حوادث رشد کند و ادامهی حیات دهد تا در کجا مرگش فرا برسد، چون به هر نحوی که باشد عدالت خداوند ایجاب میکند که به اندازهی دادههای به شما از شما انتظار برود و همینطور هم هست. در مقیاس دیگری میتوان گفت که چرا خداوند به شما این دادهها را داده است و به کس دیگری دادههای دیگری را اعطا کرده است و در نتیجه خواستهی از شما و آن دیگری متفاوت است. مثلاً دادهای که خداوند به شما داده است چیزی است و دادهای که به یک شخص متولد فلسطین اشغالی از والدین صهیونیسم هم چیز دیگری است، خواستهی خداوند از شما دو نفر هم لزوماً یکی نیست ... مثل اینکه کسی که شرایطش را دارد باید نماز را با آداب واجبش ادا کند و کسی که دارد در دریای طوفانی غرق میشود اگر به نیت نماز پلک هم بزند و بمیرد برای او نماز ثبت میشود و تارکالصلوة به حساب نخواهد آمد. این پاسخ در اکثر موارد کافی است چون در واقع پاسخ کاربردی به سؤال شما همین است. اما اگر شما ورای کاربردی بودن پاسخ بخواهید از حکمتهای خداوند در خلقت سر در بیاورید بحثتان جنبهی معرفتی و نظری صرف به خود میگیرد و پاسخ دیگری را نیز طلب میکند که دانستنش البته مستقیماً اثری در روال بندگی انسان نخواهد داشت (چون وظایف انسان به هر حال همان است که بود) ولی به طور غیرمستقیم بخاطر افزایش سطح معرفتی نسبت به خداوند در کیفیت بندگی برای خداوند میتواند اثرگذار باشد. با این وجود ورود به آن بحثهای نری صرف مثل یک مسیر بیبازگشته، اگر واردش بشوید باید با حوصله و دقت و صبر تا انتهایش را بروید مگرنه چه بسا به اعتقاداتتان آسیب جدی وارد کند ...
[SPOILER]سؤال شما در آن مقیاس معرفتی و نظری صرف دیگر یک بحث فلسفی-عرفانی است که شروع پاسخش هم جملهی معروف ابن سیناست که خداوند زردآلو را اینطور نبوده که زردآلو خلق کرده باشد بلکه آن را از همان ابتدا زردآلو ایجاد کرده است ... شما اگر در این خانواده به دنیا آمدهاید که الآن به دنیا آمدهاید و دیگران اگر در خانوادههای دیگری به دنیا آمدهاند یا در اعصار متفاوتی یا در جوامع متفاوتی به دنیا آمدهاند اینطور نیست که قبلاً وجودهایی باشید و باشند و باشیم و بعد خداوند دست به انتخاب بزند که شما در این خانواده در این زمان به دنیا بیایید و دیگران در آن خانوادههای دیگر و اعصار دیگر و جوامع دیگر ... بلکه از ابتدا در همین ماهیتی که دارید ایجاد شدهاید و شدهاند و شدهایم ...
این پاسخ حتی از پاسخی سؤالی که شما مد نظر دارید هم کلیتر است ... یعنی مثلاً اگر کسی بپرسد که من چرا انسان خلق شدم و گربه گربه خلق شده است که دون انسان است باز پاسخ همین است. برای فهم آن میتوانید از استاد گرامی در مورد اعیان ثابته و ظرفهای وجودی و مشابه انها سؤال کنید و البته در شنیدن پاسخ ایشان هم به یاد داشته باشید که خداوند منبع فیض لایزال است و عدالتش ایجاب میکند که هرگز دست به هیچ انتخابی نزند و هر چیزی را همانطور که ممکن است لباس وجود ببخشد ... این دقیقاً به بحث علیت ختم میشود اما چون کسی که مقدمات بحث را نداند ممکن است به اشتباه از آن جبرگرایی را نتیجه بگیرد خیلی صلاح نیست که همه جا با جزئیاتش مطرح شود، خصوصاً که آنچنان هم جنبهی کاربردی ندارد، یعنی دانستنش خوب است ولی لازم نیست. بنابراین اگر فکر میکنید خیلی نمیتوانید روی فهم این مطالب وقت بگذارید و یک جواب دم دستی میخواهید نظر حقیر این است که وارد این بحثها نشوید که ممکن است خطرش بیشتر از سودش باشد. اما اگر انگیزه و وقت کافی دارید و مبانی دینی محکمی هم دارید استاد صادق منبع اطلاعاتی کاملی از این مباحث هستند، اگر صلاح ندانند به صورت عمومی پاسخ بدهند هم میتوانید با ایشان در خصوصی سؤال بپرسید.[/SPOILER]
در پناه خداوند باشید،
یا علی
ممنون.
من تقریبا جوابم رو گرفتم.
استاد صادق، سلام اول مکالمه و دیدار هست! پست های بعدی میشه ادامه مکالمه.
اما حرف شما هم درسته. اما جواب سوال من را ندادید! زمان را به دو قسمت تقسیم کنید. قبل از تولد. بعد از تولد. من سوالم درباره قبل تولد بوده، ولی جواب شما درباره بعد تولد بود.
بازم ممنون و متشکر.
اقای owari ممنون بخاطر جوابتون. فکر کنم چیزی که باید میفهمیدم رو فهمیدم. ولی احتمالا دنبالش نخواهم رفت.
سلام.چرا من باید شیعه به دنیا بیام؟ چرا باید توی ایرانی باشم؟ چرا این خانواده؟
چرا یکی دیگه توی غزه به دنیا میاد و یکی دیگه توی تلاویو؟استاد رائفی پور توی سخنرانی ارض موعود ۱ چند لحظه به این موضوع اشاره کردن و گفتن که این اتفاق شانسی نیست. ولی دیگه ادامه ندادند، ولی یک اشاره ای کردند که قبلا اتفاقاتی افتاده که باعث شده هرکسی توی چرا شرایطی باشه.
الان من دنبال جواب این سوالم.ممنون.
با سلام
هرچند این مطلب را دوستان انجمن کلام زحمت کشیده و پاسخ داده اند !
اما یک بر داشتی بنده دارم که امیدوارم مفید باشد چون سالها پیش این سوال ذهن بنده را هم مشغول کرده بود اما با خواندن بعضی از آیات قرآن و تفکر در آنها به حکمتهای خداوند بیشتر و بیشتر پی بردم
به این ایه دقت کنید
آیه ۲۱ سوره حجر که می فرماید: "و إن من شی ء إلا عندنا خذائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم" و هیچ چیزی نیست مگر گنجینه های آن نزد ماست و ما آن را جزء اندازه ای معین فرو نمی فرستیم.
اثبات می شود که برای هر موجودی در نزد خدای متعال وجود وسیع و نامحدودی در گنجینه الهی هست که وقتی به دنیا وارد می شود دچار محدودیت می شود و این همان حقیقتی است که خدا از آن به ملکوت تعبیر کرده است.
بنظر بنده ما باید شیعه و در کشور شیعه به دنیا می آمدیم و این جز این نیست که خداوند ما را قوم برتر قرار داده !! ,حکمتهای خداوند بسیار دقیق و غیر قابل درک و فهم بشری است چرا که ترازوی عقل خداوندی با ترازوی عقل بشری متفاوت است و کمتر کسی درک این تفاوت را دارد
سوال :
چرا من شیعه به دنیا میام و یک نفر دیگه صهیونیست؟
پاسخ :
امید است همواره در درک اسرار آفرنیش موفق باشید .
در ابندا باید اشاره شما شیعه وایرانی بدنیا نیامده اید بلکه از والدین شیعه وایرانی بدنیا آمده .
وگرنه به هنگام ولادت مذهب وملیت تان مشخص نیست بعدا معیین می شود در ابتدا شما شیعه زاده وایرانی زاده هستید ونه شیعه وایرانی .
وهم چنین طرف مقابل وافراد دیگر مطرح در سوال ومانند آن .
حال در تحلیل مسله باید گفت این حقیقت غیر قابل انکار است که شرائط و موقعیت های خاص در زندگی و رشد و تربیت هر انسانی می تواند تاثیرات به سزایی در گرایش و عملکرد او در آینده داشته باشد و در بسیاری از موارد دیده می شود که کودک متولد در فضای تربیت دینی یا متولد از والدینی متخلق و متدین، تبدیل به انسانی با گرایش دینی و مذهبی می شود. اما فردی که در فضای بی دینی و بی توجهی نسبت به مسائل معنوی متولد می شود، بهره چندانی در این حوزه نمی برد.
اما فراموش نکیند که همه این ویژگی های ژنتیکی و خانوادگی و اجتماعی و آنچه در کودکی در ذهن فرد نقش می بندد ، فرد را ملزم به انتخاب یک مسیر خاص در زندگی نمی کند؛ از نظر جهان بینی اسلامی همه انسانها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیمگیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم میزنند. بايد بر اساس عقل و دانش و درك خود به حقيقت هر چه كه باشد ايمان بياورند. تكليف براي مسلمان زاده و مسيحي زاده و يهودي زاده و ... مساوي است.
ما به روشني موارد متعدد نقض را در اين زمينه مي يابيم كه علي رغم همه علل و عوامل محيطي و ژنتيكي و تربيتي و ... باز عنصر اختيار فرد و كنش هاي خودخواسته نقش بسزايي در تعيين جهت حركت فرد در مسير زندگي ايفا مي كند و همه اين علل و عوامل نمي تواند نوعي جبر و عدم اختيار را براي فرد رقم بزند.
در واقع انسان در اوج فشار عوامل و علل دروني و بيروني براي انجام يك عمل در خود توان ايستادگي و مقاومت در برابر اين فشارها وترك عمل را مي يابد و يا بالعكس در اوج تمايلات دروني در ترك يك عمل و انزجار دروني از انجام آن باز بنا به مصالحي مي تواند خود را متقاعد به عمل و انجام آن عمل نمايد و اين يعني همان عنصر اختيار در بشر.
با توجه به این مطلب به چند نکته باید توجه شود :
اولاً خداوند متعال یک اصل را به عنوان مادر اصول دیگر مبنای خلقت قرار داده است و آن اصل علیّت است.
در این اصل اصیل، هر معلولی از علت خاص خودش بوجود می آید و بین علت و معلول، سنخیّت تام است، یعنی در جهان هستی هر چیزی که اقتضای علت بود، تحقق می یابد و با توجه به تفاوت شرایط و علت های طبیعی، تفاوت انسان ها در آفرینش کاملا طبیعی است.
خداوند به هر موجودی (خواه انسان یا حیوان یا..) به همان اندازه از ظرفیت و قابلیت که داشت، وجود و هستی بخشید.
«خدا از آسمان آبى فرود آورد و هر رودخانهاى به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت».(1) یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمىسازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مىگردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است.» (2)
بنابراین نباید تصور کرد که خداوند یکى را که ممکن بود زیبا باشد، زشت قرار داد و دیگرى را که ممکن بود زشت باشد، زیبا قرار داد، یا امکان وجود در خانواده ثروتمند یا عالم و دانشمند داشت، اما در خانواده فقیر و بی سواد قرار داد؛ یا با قید قرعه و یا یک اراده تبعیض آمیز هر یک از آنها را انتخاب کرد، بلکه هر جزء از اجزاى جهان تنها به همین جور که هست، امکان وجود داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است. اگر بخواهیم از دیدگاه علمى سخن گوییم، هر ماده با توجه به ویژگى و شرایط خود از وجود و کمالات وجود برخوردار مىشود. تفاوت هایى که در جهان مادى و طبیعى وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادى است، مثلاً کسى که از نظر زیبایى یا زشتى، شکل، هوش، نوع خانواده و... وضعى خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتیکى و عوامل محیطى و مادى وراثت و... است که هزاران مورد شناخته شده و یا ناشناخته در طبیعت در آنها دخالت دارد و یا حتى امور غیر مادى مانند نحوه آمیزش یا مواد و غذاهایى که پدر و مادر قبل از آمیزش، یا مادر بعد از آن در دوران جنینى تغذیه مىکنند، یا مانند تأثیر الکل و مواد اعتیادزا در شکل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشى و استعداد کودک که امروزه بدون تردید شناخته شده است.
طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است و او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمىدارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و عوامل دیگر قبول فیض مىکنند و به اندازه استحقاق، در مرتبهاى از عالم هستى جا مىدارند.
این سخن برای آن است که تبعیض و نابرابری از طرف خداوند تصور نشود.
ثانیاً: علی رغم همه تفاوت ها در میان انسان ها، عنصر اختیار در همه وجو د دارد و به خاطر همین عنصر اختیار و حق انتخاب انسان ها است که مشاهده می کنیم انسان ها در شرایط مساوی از نظر طبیعی، خانوادگی، ژنتیکی و... عملکرد های متفاوتی دارند.
در یک خانواده، شخصی مانند کمیل بن زیاد نخعی از یاران خاص و از اصحاب سرّ امیرالمومنین (ع) قرار می گیرد و برادر دیگر (حارث بن زیاد نخعی) قاتل فرزندان مسلم بن عقیل می شود.
از این نمونه ها در تاریخ بسیار است.
هم چنین به واسطه همین عنصر اختیار است که پسر یزید بن معاویه ملعون، حاضر نمی شود خلافت بعد از پدر را برگزیند؛ اما عموی امام زمان و پسر امام معصوم (جعفر کذاب)، خود را برای غصب مقام منیع امامت، جلو می اندازد. یا پسر پیامبر اولوالعزم الهی و شیخ الانبیاء (حضرت نوح) جهنمی می شود، اما فرزند دشمن پیامبر(ص) از یاران آن حضرت می شود.
ثالثاً: شرایط مسابقه و میدان عمل و نوع تکلیف برای انسان ها یکسان نیست. خداوند در فرموده است : «لایکلف الله نفسا الا وسعها » (3) هیچ کس را جز به اندازه توان او تکلیف نمی کنیم و کاملا روشن است که توان انسان ها در شرایط نامساوی، نامساوی خواهد بود و خداوند نیز بر اساس همان شرایط و با توجه به عنصر اختیار در وجود هر انسان بر او تکلیف می کند تا در میان مسابقه برای رسیدن به مقام قرب الهی به تلاش و کوشش بپردازد و بر اساس همان تفاوت ها است که جزا و پاداش می دهد، مانند میدان سمابقه دو و میدانی که در یک پیست دایره شکل جریان می یابد.
در دوهای دویست و چهارصد متر، خط استارت دوندگان، با هم تفاوت می کند؛ در حالی که خط پایان همه، یک خط است. یعنی در پیست دو و میدانی، فردی که در قوس اول و کناری متمایل به داخل می نشینید؛ از همه عقب تر است. فردی که در قوس خارجی می نشینید؛ از همه جلوتر استارت می زند.
در اینجا برای ما شبهه پیش می آید که فرد قوس داخل و خط اول، باید بیشتر از همه بدود؛ فرد قوس خارج و خط آخر، کمتر می دود. یا به عبارتی عدالت در مورد آنها رعایت نشده است.
در حالی که این شبهه به خاطر آن است که ما دقت نداریم در حرکت دایره ای، مسیر بر اساس شعاع دایره، کوتاه و بلند می شود. یعنی آن که در خط اول می دود؛ چون شعاع دایره او کوچک تر است؛ مسیرش کوتاه تر خواهد شد. آن که در خط آخر می دود؛ چون شعاع دایره اش بلندتر است؛ مسیرش بلندتر خواهد بود.
مسئولان مسابقات برای آنکه هر دونده ای 200 یا 400 متر خالص بدوند؛ با محاسبات دقیق به این نتیجه رسیده اند آنکه در خط اول می نشیند؛ باید چندین متر از بقیه عقب تر باشد. آنکه در خط آخر می نشیند؛ باید چندین متر از همه جلوتر باشد.
حال در راه رسیدن به خدا هم همین گونه است. یعنی خداوند هرگز نگفته موقعیت هایی که برای شماست، نسبتهای مساوی دارند؛ بلکه خداوند نسبتهای عادلانه برای آنها قرار داده است. یعنی اگر ظهر تابستان و در کنار تنور، یک شاطر و نانوا روزه بگیرد؛ مسلماً روزه اش با روزه زمستان فردی که از اذان صبح تا اذان مغرب خوابیده؛ یکسان نیست. فردی که برای شرکت در نماز جماعت، به مسجد کنار منزل می رود؛ با فردی که برای شرکت در نماز جماعت باید نصف شهر را بپیماید؛ هرگز مزد و پاداش مساوی نخواهد داشت.
پرهیز از نگاه به نامحرم در ایران و اروپا، یک پاداش را ندارد. زیرا محیط امتحان، محیطی مساوی نیست؛ لذا نمره هر امتحان، تفاوت می کند.
شما در نظر بگیرید در یک شب، دو فرزند بدنیا می آیند. یکی در خانه فردی دزد و معتاد؛ و دیگری در خانه یک مرجع تقلید.
ما باید بدانیم برای خداوند متعال مهم نیست شما در یک خانواده معتاد و دزد بدنیا می آیید؛ یا در خانه یک مرجع تقلید. بلکه برای خداوند مهم این است که برای هر دو نفر، امتحاناتی متفاوت، با ارزش واقعی یکسان قرار دهد؛ تا بتوانند جوهره خویش را نشان دهند.
تصور کنید فرزند مرجع تقلید به خاطر آبروی پدر و مثلاً از ترس او نماز می خواند. این نماز صوری او، در راه تکامل و انسان شدن، او را سانتیمتر سانتیمتر جلو می برد. اما فرزند آن فرد معتاد برای نماز خواندن، باید پنهان از چشم پدر نماز بخواند؛ تا کتک نخورد.
این نماز او، در راه تکامل و انسان شدن، او را کیلومتر کیلومتر جلو می برد.
علی الظاهر ماده امتحانی یکسان است(نماز). امتحان دهنده هم یکسان هستند (انسان) اما نمره این ماده امتحانی، یکسان نیست. برخلاف امتحانات ما در مدارس که مثلاً سوال 5 برای همه دانش آموزان دو و نیم نمره دارد.
با این توضیحات مسئله جزا و پاداش کاملا روشن می شود که خداوند بر اساس شرایط، توانمندی ها و توان و مقدار تکلیف ؛ نیز بر اساس اندازه اختیار و حق انتخاب، جزا و پاداش می دهد، با تأکید بر این نکته که هیچ انسانی اختیار کامل و مطلق ندارد و هیچ انسانی به طور مطلق مسلوب الاختیار نیست.
پی نوشت ها :
1 - رعد (13) آیه 17.
2- استاد مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 172 - 171، با تلخیص.
3- بقره (2) آیه276.