معنای ظاهری و حقیقت ظاهری!
تبهای اولیه
در قرآن در آیه 256 سوره بقره آمده لا اکراه فی الدین (در دین اجباری نیست) اما این معنای ظاهری با حقیقت ظاهری در تضاد هست! الان یک مسلمان میتواند دینش را عوض کند؟! اجبار برای نامسلمان نیست که مسلمان شود اما برعکسش نیز صادق است؟! حتی تدابیری در اسلام اندیشیده شده که نامسلمانان هم به مرور زمان در جوامع اسلامی آرمانی مسلمان شوند با تحقیر کردن آنان و گرفتن جزیه و حتی در مورد مشرکان از طریق گرفتن جان آنها!
من این سخنان را تحت تاثیر مقاله ای میگویم که در یک سایت ضد اسلامی خواندم که حرفش این بود که پیامبر در مکه مجبور بود که لیبرالی رفتار کند چون در قدرت نبود و گفت لا اکراه فی الدین اما وقتی به مدینه آمد و به قدرت رسید آیات قتال با کفار را آورد!
نشان بدهید که اشتباه میکنم.
با سلام و عرض ادب و با تشکر از پرسش مهمی که مطرح فرمودید:
سایت های ضد اسلامی از این سنخ افاضات بسیار دارند؛ که همه این بی منطقی ها ناشی از کینه توزی آن ها نسبت به دین مقدس اسلام است، اگر اندکی منطق نشان داده و مطالعه هر چند مختصری از تاریخ اسلام داشتند هرگز چنین اتهاماتی به اسلام و پیامبر رحمت نمی زدند.
یقینا حضرت عالی مستحضراید ایمان مربوط به قلب و جان ادمی است و چیزی نیست اکراه بردار باشد، اگر اسلحه را مقابل مغز طرف بگذاری و به اکراه بگویی ایمان بیاور اگر چه شاید از ترس مرگ، ظاهرا ایمان بیاورد اما آیا ایمان واقعا اکراه بردار است؟ لذا خداوند فرمود « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي » (بقره 256) در دين هيچ اجبارى نيست. و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است(اشاره به اینکه سخنان دین با دلیل و روشن است).
به همین جهت خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر صل الله علیه و آله می فرماید:« وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لاََمَنَ مَن فىِ الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَ فَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتىَ يَكُونُواْ مُؤْمِنِين » ( یونس ۹۹) و اگر پروردگارت می خواست،تمام کسانی که بر روی زمین هستند همگی ایمان می آوردند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند ؟
آیه شریفه به صراحت بیان می دارد اگر خداوند اراده می کرد با قدرت قاهره خویش می توانست همه را جبرا مومن و با ایمان قرار دهد، اما اراده خداوند بر این بود که انسان با اختیار خویش راه درست از نادرست را تشخیص دهند و از روی بصیرت،اختیار و آزادی راه سعادت را بپیمایند.
درآیه ی دیگر، نظیر همین خطاب به پیامبر کرده و فرموده «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِين* إِن نَّشَأْ نُنزَِّلْ عَلَيهِْم مِّنَ السَّمَاءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لهََا خَاضِعِين»( شعرا 3 و ۴) گویی می خواهی از شدت اندوه، جان خود را از دست دهی؛ به خاطر آن که این ها ایمان نمی آوردند . اگر ما اراده کنیم از آسمان بر آنها نشانه ای فرو می فرستیم که گردن هایشان در برابر آن خاضع گردد .
بعد از اینکه روشن گردید اجبار و اکاره در پذیرش دین ممکن پذیر نیست، بنابراین جنگ و یا جزیه گرفتن از کفار و یا مسله جهاد و ... برای تحمیل دین و وادار کردن آنها به پذیرش اسلام نبوده است. (در انتهای پاسخ به مسئله جهاد اشاره ای خواهم کرد)
از آیات قران کریم به خوبی فهمیده می شود منطق رسول خدا صل الله علیه و آله موعظه حسنه بود(نه اجبار و اکراه) ایشان سعی داشتند مردم را به بهترین راه هدایت کنند، قران کریم می فرماید: «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن»؛(نحل 125) با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به روشی که نیکوتر است استدلال کن.
استاد شهید مرتضی مطهری می گوید:
این مسئله زیاد مطرح می شود که آیا اسلام دعوتش با زور و اجبار بوده است و یا (منطق) و اختیار؟و این یک چیزی است که کشیشهای مسیحی (بلکه تمام غربیان) فوق العاده روی آن تبلیغ کردند بطوری که اسلام را گذاشته اند «اسلام دین شمشیر» اسلام دینی است (خشونت طلب) که منحصراً از شمشیر استفاده می کند... و حتی در بعضی از کتابهایشان، به پیامبر اکرم(ص) اهانت می کنند و کاریکاتورهایی می کشند بصورت مردی که در یک دستش قرآن را گرفته، و در دست دیگرش شمشیر و بالای سر افراد ایستاده (و امروز به جای شمشیر بمب هسته ای همراه با قرآن نشان می دهند) به این معنا که یا به این قرآن ایمان بیاورید و یا آنکه گردن شما را با این شمشیر می زنیم (و یا توسط بمب هسته ای نابودتان می کنیم) و متأسفانه گاهی خود مسلمانان هم حرفهایی می زنند که نه با تاریخ منطبق است و نه با قرآن، بلکه با حرفهای دشمنان منطبق است یعنی حرفی را که یک جنبه اش درست است، طور دیگری تعبیر می کنند و بهانه بدست دشمن می دهند. مثلاً می گویند: اسلام با دو چیز پیش رفت با مال خدیجه و شمشیر علی(ع) یعنی با زر و زور آگر دینی با زر و زور پیش برود، آن دین، چه دینی می تواند باشد؟!
ولی قرآن حتی در یک جا هم ندارد که دین اسلام با زر و زور به پیش رفته است...»( مرتضی مطهری، سیره نبوی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 138))
اسناد تاریخی بسیاری مبنی بر اینکه مردم در زمان پیامبر صل الله علیه و آله هیچ اجباری بر پذیرش یا عدم پذیرش دین اسلام نداشتند وجود دارد؛ روشن ترین و گویاترین سند تاریخی در این مورد، پیمان نامۀ رسول خدا صل الله علیه و آله با مردم مدینه است. در بخشی از این پیمان نامه که به امضای تمامی اهل مدینه رسیده، آمده است:
«یهودیان بنی عوف با مسلمانان همانند امت واحده هستند و هر کدام از آنان در دین خود آزادند. بندگان نیز همانند دیگران در دین و آیین خود آزادند؛ مگر کسانی که ظلم کردند و گناه کار شدند که آنان خود و خانوادۀ خود را به هلاکت می اندازند.»[ حميرى المعافرى، عبد الملك بن هشام؛ السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بىتا؛ ج1ص503]
دو سند تاریخی دیگر در مورد آزادی مردم در پذیرش یا عدم پذیرش دین اسلام:
1. رسول خدا(ص) هر سال به هنگام فرا رسیدن موسم حج به میان قبایل می رفتند و با رؤسای آنان صحبت می کردند. پیامبر(ص) از آنان تقاضا داشتند تا ایشان را حمایت کنند و مانع از قتل ایشان توسط مشرکان قریش شوند. رسول خدا(ص) به آنان می فرمودند: هیچ کس از شما را به پذیرش آیین اسلام مجبور نمی کنم. هرکس از شما که راضی باشد به ایمان آوردن به دین اسلام، در پذیرش آن آزاد است و هر کس که از پذیرش اسلام کراهت داشته باشد او را اکراه نمی کنم. من از شما انتظار دارم در مقابل کسانی که قصد قتل مرا دارند، از من حمایت کنید تا پیام ها و دستورات الهی را به مردم برسانم.[ بیهقی، احمد بن الحسين؛ دلائل النبوة، تحقيق عبدالمعطى قلعجى، بيروت، دارالكتب العلمية 1405(ه.ق) چاپ اول،ج2،ص414]
2. گروهی از مسلمانان خدمت رسول خدا(ص) آمدند و به ایشان عرض کردند: یا رسول الله! اگر مشرکانی را که بر آنها تسلط و قدرت داریم مجبور میکردید ایمان بیاورند و مسلمان شوند، تعداد ما زیاد میشد و قدرت بیشتری در مقابل دشمنان پیدا میکردیم! پیامبر(ص) در پاسخ آنان فرمودند: نمیخواهم خداوند را در حالی ملاقات کنم که مرتکب بدعتی شده باشم که خداوند در مورد آن به من دستوری نداده است [شيخ صدوق، محمد بن على؛ التوحيد، قم، جامعه مدرسين 1398(ه.ق) چاپ اول، ص342]]
گفتنی است آنچه در باره جزیه در آیه 29 سوره توبه آمد. باید توجه داشت که جزیه مالیاتی است که هر کس در جامعه اسلامی زندگی می کند باید پرداخت نمایند، اما با عنوان های مختلف. مسلمان با عنوان زکات و خمس و غیر مسلمان با عنوان جزیه. پس فرقی از این جهت نیست.
به نقل از سایت مرکز ملکی پاسخگویی:
http://www.pasokhgoo.ir/node/54529
اجبار برای نامسلمان نیست که مسلمان شود اما برعکسش نیز صادق است؟
در ارتباط با این پرسش عرض می شود:
همان طور که در ابتدای پاسخ عرض شد بر اساس آيه شريفه «لا اكراه في الدين» و بر اساس حكم عقل ،امور اعتقادی را نمی توان با اجبار و اکراه به کسی تحمیل کرد، هر كس بايد بر اساس مقدمات و پيش درآمدهاي صحيح، عقيده صحيحي انتخاب كند.
حال اگر كسي بر اساس تشخيص صحيح و همراه با تحقيق، به اين نتيجه رسيد كه اسلام حق نبوده و دین دیگری را برحق یافت می تواند به دين ديگري روي آورد؛ اگر اين كار بازتاب منفی در جامعه و نسبت به سایر مسلمین نداشته باشد و بين خود و خدا اين كار صورت گيرد، مصداق آزادي عقيده و "لا اكراه في الدين" است و اگر واقعا با تحقیق و طبق اصول و منطق به این نتیجه رسیده است طبق فرمایش قرآن کریم در دین اجباری است و می تواند تغییر عقیده دهد.
در ارتباط با این پرسش عرض می شود:همان طور که در ابتدای پاسخ عرض شد بر اساس آيه شريفه «لا اكراه في الدين» و بر اساس حكم عقل ،امور اعتقادی را نمی توان با اجبار و اکراه به کسی تحمیل کرد، هر كس بايد بر اساس مقدمات و پيش درآمدهاي صحيح، عقيده صحيحي انتخاب كند.
حال اگر كسي بر اساس تشخيص صحيح و همراه با تحقيق، به اين نتيجه رسيد كه اسلام حق نبوده و دین دیگری را برحق یافت می تواند به دين ديگري روي آورد؛ اگر اين كار بازتاب منفی در جامعه و نسبت به سایر مسلمین نداشته باشد و بين خود و خدا اين كار صورت گيرد، مصداق آزادي عقيده و "لا اكراه في الدين" است و اگر واقعا با تحقیق و طبق اصول و منطق به این نتیجه رسیده است طبق فرمایش قرآن کریم در دین اجباری است و می تواند تغییر عقیده دهد.
چگونه است که اگر کسی مسلمان شود در بوق و کرنا میکنند اما وقتی از اسلام برمیگردد باید خفه شود؟ اگر او به یک حقیقت جدید رسیده حقش این است که بتواند اظهار نظر کند. اگر سخن شما این است پس حرف شما فرقی با "هدف وسیله را توجیه میکند" ماکیاولی ندارد! (هدف=تبلیغ اسلام و خفه کردن صدای مخالف. وسیله=آزادی مبلغ اسلام و دستگیری مبلغ ضد اسلام)
1. در مورد محو آثار شرک و بتپرستی، زیرا از نظر اسلام بتپرستی دین و آیین نیست. بلکه انحراف، بیماری و خرافه است. هرگز نباید اجازه داد جمعی در یک مسیر غلط و خرافی پیش روند و به سقوط کشانده شوند. اسلام متوسل به زور شد و بتخانهها را در هم کوبید.
حتما با این دیدگاه اگر مسلمین بر هند مسلط شوند کشت و کشتار میلیونی راه میاندازند! حالا طرف دوست داره بتش رو نماد خداش بکنه انقدر به مسلمین فشار میاره که باید بتش رو بکوبن تو سرش؟!
2. در برابر کسانی که نقشة نابودی و حمله به مسلمانان را میکشند دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است. شاید بیشتر جنگهای اسلامی در زمان پیامبر صل الله علیه و آله از همین قبیل باشد به عنوان نمونه جنگ احد، احزاب و حنین را می توان نام برد.
اولين و اساسى ترين حق انسانها، حق حيات سالم است كه از آزادى فطرت پاك انسانى سرچشمه مىگيرد؛ فطرتى خدايى كه تبديل ناپذير است و در طول تاریخ سران ستم در صدد از بین بردن این حق انسانها بودهاند و پیامبران و ائمه اطهار(ع) برای جلوگیری از این ستم، فرمان جهاد صادر مینمودند که این فرمان جهاد ابتدائی هم بازگشت به جهاد دفاعی میکند، پس آیات جهادی برای پذیرش و اجبار دین نیست بلکه برای حفظ حریم مسلمانان است و آزادی عقیده همیشه برای همه انسانها وجود دارد.
اگر جهاد صرفا دفاعی بود 200-150 آیه جهادی در قرآن نمی آمد چون حیوان هم میداند که چطور از خودش دفاع کند.
3. برای کسب آزادی در تبیلغ، زیرا هر آیینی حق دارد به طور آزاد به صورت منطقی خود را معرفی کند و اگر کسانی مانع از این کار شوند می تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد.(ناصر مکارم ،تفسیر نمونه، ج 2، ص 282، دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش)
گفتنی است آنچه در باره جزیه در آیه 29 سوره توبه آمد. باید توجه داشت که جزیه مالیاتی است که هر کس در جامعه اسلامی زندگی می کند باید پرداخت نمایند، اما با عنوان های مختلف. مسلمان با عنوان زکات و خمس و غیر مسلمان با عنوان جزیه. پس فرقی از این جهت نیست.
جالبه! آقای مکارم استفاده از زور رو برای آزادی تبلیغ یک حق میدونه پس اگر زرتشتیان و یهودیان و مسیحیان کشور ما مثل ایشون فکر میکردند الان ما درگیر جنگ داخلی بودیم چون چنین حقی به غیر مسلمین در عمل داده نشده.
این نوع رفتار اسلام حتی به داخل خود مسلمین هم کشیده شده است! مثلا الان ما شیعیان بهائیان را مسلمان نمیدانیم و اهل سنت هم شیعیان رو بخاطر برخی رفتارها مشرک میدانند! الان در کشور ما هم اهل سنت حق تبلیغ ندارند چه برسه به بهائی ها! در عربستان هم شیعه قابل تبلیغ نیست! یعنی فهم حکومت از اسلام قابل تبلیغ هست! حتی شیعه منهای ولایت فقیه هم قابل تبلیغ نیست! اینها همه ایراداتی بزرگ هستند که قابل سرپوش گذاری نیستند.
من از اینکه به یک سایت ضد اسلامی رفتم ناراحت نیستم چرا که دید من رو بهتر و دقیق تر کرد. منتظر پاسخ کارشناس هستم.
در قرآن در آیه 256 سوره بقره آمده لا اکراه فی الدین (در دین اجباری نیست) اما این معنای ظاهری با حقیقت ظاهری در تضاد هست! الان یک مسلمان میتواند دینش را عوض کند؟! اجبار برای نامسلمان نیست که مسلمان شود اما برعکسش نیز صادق است؟! حتی تدابیری در اسلام اندیشیده شده که نامسلمانان هم به مرور زمان در جوامع اسلامی آرمانی مسلمان شوند با تحقیر کردن آنان و گرفتن جزیه و حتی در مورد مشرکان از طریق گرفتن جان آنها!من این سخنان را تحت تاثیر مقاله ای میگویم که در یک سایت ضد اسلامی خواندم که حرفش این بود که پیامبر در مکه مجبور بود که لیبرالی رفتار کند چون در قدرت نبود و گفت لا اکراه فی الدین اما وقتی به مدینه آمد و به قدرت رسید آیات قتال با کفار را آورد!
نشان بدهید که اشتباه میکنم.
سلام علیکم مؤمن،
اجبار در قابل آزادی نیست که نبود اجبار بشود همان آزادی،بلکه اجبار در مقابل داشتن اختیار است. آزاد گذاردن یک نفر در انتخاب مانند این است که به او گفته شود «آزاد هستی که این کار را انجام دهی یا آن کار را و هر کدام را انتخاب کنی مؤاخذه نخواهی شد چون در این انتخاب آزاد هستی»، مثل انتخاب از بین دو عمل مباح، یا انتخاب بین یک عمل مباح و یک عمل مستحب، اما مختار گذاردن یک نفر میتواند اینطور باشد که «مجبورت نمیکنم که کدام راه را انتخاب کنی، مختاری، اما بدان که اگر این را انتخاب کردی اینطور با تو برخورد خواهد شد و اگر آن را انتخاب کردی آنطور». خداوند واضح است که انسان را مختار آفریده است و نه آزاد، اگر آزاد آفریده بود روز قیامت ومؤاخذه و عذاب جهنم و ... بیمعنی میبود. اینکه مختار بودن و آزادی گاهی به جای هم به کار میروند تنها یک اشتباه مصطلح است که از اولین نتایج این اشتباه هم عوضی تعریف کردن مفهوم حقوق بشر است، حقوق بشر را مادیگرایان بیخدا بر مبنای آزادی بشر تعریف میکنند و به تبع آن مدام از آزادی بیان و آزادی پوشش و ... دم میزنند، که بدیهی است اینطور که ایشان میگویند غلط است و چنین آزادیهایی نه تنها حقوق اساسی بشر نیستند که اصلاً حقوق بشر نیستند.
اما طلب دیگر، ما یک مفهوم عام داریم به نام دین و یک مفهوم خاص داریم به نام مذهب. مذهب از ریشهی «ذهب» میآید که معنای مصدری آن «رفتن» بوده و بر همین اساس مشابه فارسی که رفتار از رفتن میآید در عربی هم مذهب از ذهب میآید. معنای آن برخورد کردن و گذشتن از کنار مسائل به یک شیوهی خاص میباشد. دین شامل هم مذهب میشود و هم اعتقادات باطنی و نیات و ... . حتماً میدانید که یک منافق هم ممکن است مذهبی به نظر برسد حال آنکه اعتقاد درستی هم در باطن نداشته باشد و کافر باشد، یا کسی که ریاکار است ظاهر را حفظ میکند ولی باطنش ممکن است به آن آبادی که به نظر میرسد نباشد. مذهبی بودن در واقع بیشتر جنبهی اجتماعی دارد و اعتقاد باطنی و نیات هم بیشتر جنبهی شخصی دارند، البته از هم جدا نیستند ولی در هر صورت لزوماُ عیناً مانند هم نیستند. وقتی خداوند میفرمیاد که امر به معروف و نهی از منکر لازم است و این کار میتواند دقیقاً هم همراه با اکراه باشد، این تناقضی با عبارت «لا اکراه فی الدین» ندارد، زیرا اکراه دربارهی رفتار و منش اجتماعی به کار گرفته میشود، به عبارت دیگر هر عملی که بتواند منشأ اثر اجتماعی باشد باید برای آن قانون اجتماعی پیشبینی کرد تا شرایط آشوب در جامعه رخ ندهد، قانون هم باید ضمانت اجرایی داشته باشد تا قانون باشد، مگرنه در حد توصیه باقی میماند. اما آنچه که در آن اکراهی نیست اعتقادات باطنی است، هر کسی خودش مختار است که در باطن به خداوند اعتقاد داشته باشد یا نداشته باشد. حتی توجه کنید که ما در برخورد با دیگران و حتی منافقان مأمور به عمل بر اساس ظاهر ایشان هستیم و نه باطن ایشان. یا در جای دیگر خداوند به رسولش میگوید ای پیامبر اگر خدا میخواست میتوانست کاری کند همه با اجبار به خدا ایمان داشته باشند ولی این کار را نمیکن و بعد هم میگوید که فقط خداوند میتواند چنین کاری کند که به عبارت دیگر دل تنها جایگاه اثرگذاری خداوند است و کس دیگری نمیتواند بی اذن خدا در دل بندگان خداوند تصرف کند. این یعنی نه نتها در این مورد اکراه و اجبار نباید بکنیم که بلکه اگر بکنیم هم فایدهای ندارد تا خداوند نخواسته باشد (حکیم هم اگر حکمتش اقتضا کند چنین تصرفی در بندهاش میکند که درکش چندان مشکل نیست).
البته این به آن معنا نیست که نمیشود دیگران را توصیه به ایمان به خدا کرد، ولی این توصیه تنها در امور اجتماعی و مذهبی میتواند حالت امر و نهی به خود بگیرد و در صورت نیاز همراه با اکراه و اجبار شود.
دربارهی مسیحی شدن یک مسلمان هم تا کسی این موضوع را علنی اعلام نکند و تنها در دلش باشد احدی حق مؤاخذهی او را ندارد، میتواند تقیه کند و بگوید مسلمان است و اعمال آنها را هم مانند قبل از تغییر مسلکش انجام دهد و فقط در دل اعتقادش را داشته باشد یا به هر حال کاری نکند که در دادگاه دنیا که حکم بر اساس ظاهر است بشود اثرات اجتماعی آن را مهم دید و حکم ارتداد به او داد که یک حکم اجتماعی است و نه اعتقادی. در قرآن هم آیهای به همین مسأله اشارت دارد که تا به او دست نیافتید اگر توبه کند دیگر نباید کاریش داشته باشید ولی اگر بعد از اینکه به او دست یافتید توبه کرد (اگرچه اگر توبهاش واقعی هم باشد که در این صورت خداوند توبهپذیر مهربان است) ولی حکم اجتماعی او همچنان اعدام خواهد بود.
خداوند توفیق فهم عمیقتر دینش را روزیمان کند.
یا علی
چگونه است که اگر کسی مسلمان شود در بوق و کرنا میکنند اما وقتی از اسلام برمیگردد باید خفه شود؟ اگر او به یک حقیقت جدید رسیده حقش این است که بتواند اظهار نظر کند. اگر سخن شما این است پس حرف شما فرقی با "هدف وسیله را توجیه میکند" ماکیاولی ندارد! (هدف=تبلیغ اسلام و خفه کردن صدای مخالف. وسیله=آزادی مبلغ اسلام و دستگیری مبلغ ضد اسلام)
با سلام
حضرت عالی قبول فرمودید که منظور از «لا اکراه فی الدین» این است که دین و اعتقادات امر قلبی و درونی است چنانکه حبّ و بغض نیز امر قلبی است، همچنانکه به زور نمی توان کسی را دوست داشت همچنین نمی توان به اجبار اعتقادی را بر دیگری تحمیل کرد؛ پس نتیجه این که «در دین اجبار نیست»
اما اگر کسی (به فرض محال) با تحقیق عقلانی دین دیگری غیر از اسلام را برگزید چنین شخصی اگر فضای جامعه را با عقاید خود الوده کند دین اسلام چنین اجازه ای به فرد نمی دهد و جلوی انتشار ویروس مخرّب را می گیرد.(و این حکمی است عقلانی که در تمام ممالک جهان مشابه آن اجرا می شود)
برای مثال اگر کسی مبتلا به مرض ایدز شد آیا جامعه به او این اجازه را می دهد که آزادانه به اشاعه ی ویروس ایدز بپردازد؟!! یا اگر کسی به این اعتقاد رسید که دروغ گویی و فریب و خیانت برای رسیدن به هدف جایز است، آیا جامعه به او اجازه می دهد که او این اعتقاد خود را علنی ساخته این اعتقاد را تبلیغ کند؟!! اگر کسی به این باور معتقد شد که عالم پوچ و زندگی فاقد ارزش است پس باید خودکشی نمود، آیا عقلای یک جامعه به چنین کسی اجازه می دهند که باورهای خود را علنی ساخته افراد جامعه را تحریک به خودکشی نماید؟!! پس اگر در چنین مواردی که پای سلامتی جسمی یا روانی جامعه در میان است، قشر غالب جامعه از آرمانهای منطقی خود دفاع می کند و عامل مخرّب را محدود می سازد، چگونه اسلام به کسی اجازه دهد که نه سلامت جسمی یا روانی که فراتر از آن سعادت ابدی دیگران را به خطر اندازد؟
البته این حکم نه تنها مرتدین، بلکه خود مسلمین را هم شامل می شود؛ اگر مسلمانی در خانه خود «نعوذ بالله» شراب خواری یا روزه خواری کند کسی با او کاری ندارد و دین اسلام مجازاتی در این دنیا برای وی تعیین نکرده است، اما اگر همین شخص در ملاء عام روزه خواری یا شراب خواری کند دین اسلام جلوی او خواهد گرفت و برای وی مجازات تعیین فرموده است چون با این کار فضای جامعه اسلامی را آلوده می کند و جامعه اسلامی حق دارد از حقوق خود دفاع کند.
مطلب دیگر اینکه کسی از طریق تحقیق به دین مسیحیّت در آید از محالات است. چون اساسی ترین اعتقاد مسیحیّت (تثلیث) تناقضی آشکار است. چگونه عقل تحقیقگر می پذیرد که خدا هم یکی باشد هم سه شخص. اگر کسی گفت من با تحقیق چنین باوری را پذیرفته ام باید در عقل او شک نمود.خود علمای مسیحیّت می گویند تثلیث با عقل قابل توجیه نیست و سرّی خدایی است که عقل آن نمی فهمد پس فقط باید به آن ایمان آورد. وجود خود حضرت عیسی از تاریخ علم تاریخ قابل اثبات نیست ؛ حال چگونه ممکن است کسی از راه تحقیق منطقی خدا بودن او را بپذیرد. اگر ما مسلمین وجود حضرت عیسی و موسی و دیگر انبیاء (ع) را می پذیریم فقط به این خاطر است که قرآن کریم از وجود و نبوّت آنها خبر داده است. و الّا از نظر دانشمندان تاریخ دلیل کافی بر وجود این اشخاص موجود نیست. (آشنایی با ادیان بزرگ ، حسین توفیقی، چاپ هفتم، ص 128)
اگر جهاد صرفا دفاعی بود 200-150 آیه جهادی در قرآن نمی آمد چون حیوان هم میداند که چطور از خودش دفاع کند.
در هیچ یک از آیات جهاد نیامده که مشرکین را به جهت مشرک بودنشان بکشید، لذا قتل کفار منحصرا به دلیل تجاوز کفار به سرزمین و حریم مسلمین است.
« قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ (38) وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ (39) وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير» به آنها كه كافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ايستند، گذشته ی آنها بخشوده خواهد شد؛ و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان، درباره ی آنها جارى مىشود(؛و حكم نابودى آنان صادر مىگردد). (38) و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه برچيده شود، و دين همه مخصوص خدا باشد! و اگر آنها خوددارى كنند، خدا به آنچه انجام مىدهند بيناست. (39) و اگر سرپيچى كنند، پس بدانيد که خداوند سرپرست شماست! چه سرپرست خوبى! و چه ياور خوبى!» (انفال)
در این آیات به وضوح پیداست که روی سخن با مشرکان مکّه و اطراف مدینه است که مدام حمله می کردند به مسلمین و فتنه گری می نمودند. لذا خداوند فرمود:« و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه برچيده شود ». در این آیات حتّی یکبار هم نیامده که آنها را به جرم شرک بکشید؛ بلکه جرم آنها فتنه گری است. لذا حکم این آیات در باب کافر حربی است و عمومیّت نداشته شامل تمام کفّار و مشرکان نمی شود. کافر حربی هم دشمن است و حکم دشمن متجاوز آن است که کشته شود.
طبق گفته شما فلسطینی ها که بیش از 50 سال است با کفّار و صیهونیسم خون خوار در حال قتال هستند باید جان، مال و ناموس خود را دو دستی تقدیم اسرائیلی ها بکنند. شما الآن ببینید چه کسی گزینه های روی میز را مطرح می کند و دائما مسلمین را تهدید به قتال می کند؟ مسلمین یا کفار؟ یک نگاهی به کشورهای شیعه نشین بکنید آغازگر جنگ ها چه کسی بود؟ مسلمین یا کفّار؟ همه این ها نشان گر این است که همیشه آغاز کننده جنگ کفّار بوده اند نه مسلمین، اگر آیات جهاد را به درستی مطالعه بفرمایید خواهید دید که هیچ یک از آیات جهاد جنبه تهاجمی ندارد.
حتما با این دیدگاه اگر مسلمین بر هند مسلط شوند کشت و کشتار میلیونی راه میاندازند! حالا طرف دوست داره بتش رو نماد خداش بکنه انقدر به مسلمین فشار میاره که باید بتش رو بکوبن تو سرش؟!
دین اسلام دین رأفت و عطوفت است و تا جایی که ممکن پذیر باشد دستور به قتل نمی دهد، حتی در جنگ با مشرکین متجاوز هم اگر مشرکین ظاهرا به اسلام ایمان می آوردند جان آن ها در امان بود و حق تفتیش عقاید نداشتند.
هر جامعه ای قوانین مخصوص به خودش را دارد، و تخطی از این قوانین جرم محسوب می شود، شما نمی توانید بگویید من دوست دارم در ملاء عام شراب خواری کنم چون جامعه قانون دارد و این کار شما ناهنجاری و حرمت شکنی است، در جامعه ای که بنای آن بر اسلام است قونین ان نیز بر اساس اسلام بنا نهاده شده، لذا تخطی از این قوانین جرم است .
در کشور های غربی هم می بینید دختران محجبه را به دانشگاه راه نمی دهند، آن ها بر اساس قوانین خودشان رفتار می کنند و جامعه اسلامی هم بر اساس قوانین خودش؛ اگر قرار به دوست داشتن باشد هرج و مرج جامعه را فرا می گیرد، از منظر قوانین اسلام بت نماد شرک و بت پرستی است، این چه منطقی است که انتظار دارید جامعه اسلامی اجازه ترویج نماد کفر را بدهد ؟
هدف اسلام مبارزه با شرک و بت پرستی است ، اگر فردی دوست داشت بت پرستی کند و خود را از سعادت ابدی محروم کند هیچ اجباری نیست؛ در کنج خانه خود بتش را بپرسد مطمئن باشد کسی مانع او نخواهد شد اما اگر بخواهد همانند ویروس مخرّب جامعه را آلوده کند، عقل سلیم حکم می کند که جلوی انتشار این ویروس گرفته شود .
اجبار در قابل آزادی نیست که نبود اجبار بشود همان آزادی،بلکه اجبار در مقابل داشتن اختیار است. آزاد گذاردن یک نفر در انتخاب مانند این است که به او گفته شود «آزاد هستی که این کار را انجام دهی یا آن کار را و هر کدام را انتخاب کنی مؤاخذه نخواهی شد چون در این انتخاب آزاد هستی»، مثل انتخاب از بین دو عمل مباح، یا انتخاب بین یک عمل مباح و یک عمل مستحب، اما مختار گذاردن یک نفر میتواند اینطور باشد که «مجبورت نمیکنم که کدام راه را انتخاب کنی، مختاری، اما بدان که اگر این را انتخاب کردی اینطور با تو برخورد خواهد شد و اگر آن را انتخاب کردی آنطور». خداوند واضح است که انسان را مختار آفریده است و نه آزاد، اگر آزاد آفریده بود روز قیامت ومؤاخذه و عذاب جهنم و ... بیمعنی میبود. اینکه مختار بودن و آزادی گاهی به جای هم به کار میروند تنها یک اشتباه مصطلح است که از اولین نتایج این اشتباه هم عوضی تعریف کردن مفهوم حقوق بشر است، حقوق بشر را مادیگرایان بیخدا بر مبنای آزادی بشر تعریف میکنند و به تبع آن مدام از آزادی بیان و آزادی پوشش و ... دم میزنند، که بدیهی است اینطور که ایشان میگویند غلط است و چنین آزادیهایی نه تنها حقوق اساسی بشر نیستند که اصلاً حقوق بشر نیستند.اما طلب دیگر، ما یک مفهوم عام داریم به نام دین و یک مفهوم خاص داریم به نام مذهب. مذهب از ریشهی «ذهب» میآید که معنای مصدری آن «رفتن» بوده و بر همین اساس مشابه فارسی که رفتار از رفتن میآید در عربی هم مذهب از ذهب میآید. معنای آن برخورد کردن و گذشتن از کنار مسائل به یک شیوهی خاص میباشد. دین شامل هم مذهب میشود و هم اعتقادات باطنی و نیات و ... . حتماً میدانید که یک منافق هم ممکن است مذهبی به نظر برسد حال آنکه اعتقاد درستی هم در باطن نداشته باشد و کافر باشد، یا کسی که ریاکار است ظاهر را حفظ میکند ولی باطنش ممکن است به آن آبادی که به نظر میرسد نباشد. مذهبی بودن در واقع بیشتر جنبهی اجتماعی دارد و اعتقاد باطنی و نیات هم بیشتر جنبهی شخصی دارند، البته از هم جدا نیستند ولی در هر صورت لزوماُ عیناً مانند هم نیستند. وقتی خداوند میفرمیاد که امر به معروف و نهی از منکر لازم است و این کار میتواند دقیقاً هم همراه با اکراه باشد، این تناقضی با عبارت «لا اکراه فی الدین» ندارد، زیرا اکراه دربارهی رفتار و منش اجتماعی به کار گرفته میشود، به عبارت دیگر هر عملی که بتواند منشأ اثر اجتماعی باشد باید برای آن قانون اجتماعی پیشبینی کرد تا شرایط آشوب در جامعه رخ ندهد، قانون هم باید ضمانت اجرایی داشته باشد تا قانون باشد، مگرنه در حد توصیه باقی میماند. اما آنچه که در آن اکراهی نیست اعتقادات باطنی است، هر کسی خودش مختار است که در باطن به خداوند اعتقاد داشته باشد یا نداشته باشد. حتی توجه کنید که ما در برخورد با دیگران و حتی منافقان مأمور به عمل بر اساس ظاهر ایشان هستیم و نه باطن ایشان. یا در جای دیگر خداوند به رسولش میگوید ای پیامبر اگر خدا میخواست میتوانست کاری کند همه با اجبار به خدا ایمان داشته باشند ولی این کار را نمیکن و بعد هم میگوید که فقط خداوند میتواند چنین کاری کند که به عبارت دیگر دل تنها جایگاه اثرگذاری خداوند است و کس دیگری نمیتواند بی اذن خدا در دل بندگان خداوند تصرف کند. این یعنی نه نتها در این مورد اکراه و اجبار نباید بکنیم که بلکه اگر بکنیم هم فایدهای ندارد تا خداوند نخواسته باشد (حکیم هم اگر حکمتش اقتضا کند چنین تصرفی در بندهاش میکند که درکش چندان مشکل نیست).
البته این به آن معنا نیست که نمیشود دیگران را توصیه به ایمان به خدا کرد، ولی این توصیه تنها در امور اجتماعی و مذهبی میتواند حالت امر و نهی به خود بگیرد و در صورت نیاز همراه با اکراه و اجبار شود.
دربارهی مسیحی شدن یک مسلمان هم تا کسی این موضوع را علنی اعلام نکند و تنها در دلش باشد احدی حق مؤاخذهی او را ندارد، میتواند تقیه کند و بگوید مسلمان است و اعمال آنها را هم مانند قبل از تغییر مسلکش انجام دهد و فقط در دل اعتقادش را داشته باشد یا به هر حال کاری نکند که در دادگاه دنیا که حکم بر اساس ظاهر است بشود اثرات اجتماعی آن را مهم دید و حکم ارتداد به او داد که یک حکم اجتماعی است و نه اعتقادی. در قرآن هم آیهای به همین مسأله اشارت دارد که تا به او دست نیافتید اگر توبه کند دیگر نباید کاریش داشته باشید ولی اگر بعد از اینکه به او دست یافتید توبه کرد (اگرچه اگر توبهاش واقعی هم باشد که در این صورت خداوند توبهپذیر مهربان است) ولی حکم اجتماعی او همچنان اعدام خواهد بود.خداوند توفیق فهم عمیقتر دینش را روزیمان کند.
عزیز حرف های شما بازی با کلمات است تا یک عملی که در ذاتش اشتباه است را توجیه کنید. مشکل تمامی دینداران واقعی این است که نمینشینند و قواعد یک زندگی منطقی را بنویسند و سپس با دین مقایسه کنند و بگویند فلان دین بد است و فلان دین خوب بلکه از روی احساسات یا اینکه پدرشان دیندار بوده دینشان را از قبل انتخاب کرده اند و سپس مینشینند و هرچیزی که در دینشان آمده را توجیه میکنند که این روش هرگز منطقی نیست.
شما حرف از حقوق بشر زدید و نتیجه آن را هرج و مرج گذاشتید پس من از شما میپرسم کجای کشورهایی که در آنها حقوق بشر بطور حداکثری اجرا میشود هرج و مرج وجود دارد؟! هر سکوتی به نشانه خوب بودن اوضاع نیست. در کشورهای دیکتاتوری در روز شاید 1 تظاهرات هم انجام نشود اما این سکوت حاکم نشاندهنده خوب بودن اوضاع هست؟! در زمان صدام در عراق در روز شاید یک نفر هم بخاطر عملیات های تروریستی نمیمرد و کشور در آرامش بود آیا این آرامش با ارزش است؟! ایران کنونی را مثال نمیزنم چرا که پستم را سانسور میکنند اما در ایران زمان شاه آیا کارتر نمیگفت که ایران جزیره آرامش است؟! خب این آرامش که با شکنجه مخالفان و سیستم مخوف اطلاعاتی ساواک بدست آمده بود ارزشی داشت؟! پس هر آرامشی خوب نیست.
چرا باید یک نفر که از دینش خارج شده را کشت؟! میبینید؟!!! شما حتی چنین عملی را هم توجیه میکنید!!! اگر ارتداد یک ویروس است که واکسنش حکم اعدام هست پس باید باور کنیم که دینمان ضعف دارد و امکان دارد با این ویروس آسیب ببیند و برای همین این واکسن را برایش تجویز کرده ایم! اگر اسلام به ذات خود ندارد عیبی پس نیازی به واکسن ندارد و نیازی نیست که از مرتد شدن افراد بترسیم اما ظاهرا حقیقت چیز دیگریست!
حضرت عالی قبول فرمودید که منظور از «لا اکراه فی الدین» این است که دین و اعتقادات امر قلبی و درونی است چنانکه حبّ و بغض نیز امر قلبی است، همچنانکه به زور نمی توان کسی را دوست داشت همچنین نمی توان به اجبار اعتقادی را بر دیگری تحمیل کرد؛ پس نتیجه این که «در دین اجبار نیست»اما اگر کسی (به فرض محال) با تحقیق عقلانی دین دیگری غیر از اسلام را برگزید چنین شخصی اگر فضای جامعه را با عقاید خود الوده کند دین اسلام چنین اجازه ای به فرد نمی دهد و جلوی انتشار ویروس مخرّب را می گیرد.(و این حکمی است عقلانی که در تمام ممالک جهان مشابه آن اجرا می شود)
برای مثال اگر کسی مبتلا به مرض ایدز شد آیا جامعه به او این اجازه را می دهد که آزادانه به اشاعه ی ویروس ایدز بپردازد؟!! یا اگر کسی به این اعتقاد رسید که دروغ گویی و فریب و خیانت برای رسیدن به هدف جایز است، آیا جامعه به او اجازه می دهد که او این اعتقاد خود را علنی ساخته این اعتقاد را تبلیغ کند؟!! اگر کسی به این باور معتقد شد که عالم پوچ و زندگی فاقد ارزش است پس باید خودکشی نمود، آیا عقلای یک جامعه به چنین کسی اجازه می دهند که باورهای خود را علنی ساخته افراد جامعه را تحریک به خودکشی نماید؟!! پس اگر در چنین مواردی که پای سلامتی جسمی یا روانی جامعه در میان است، قشر غالب جامعه از آرمانهای منطقی خود دفاع می کند و عامل مخرّب را محدود می سازد، چگونه اسلام به کسی اجازه دهد که نه سلامت جسمی یا روانی که فراتر از آن سعادت ابدی دیگران را به خطر اندازد؟
بحث ویروس و واکسن را که در پست قبل نوشته ام بخوانید تا بفهمید استدلالتان کمک نیست ضربه است!
البته این حکم نه تنها مرتدین، بلکه خود مسلمین را هم شامل می شود؛ اگر مسلمانی در خانه خود «نعوذ بالله» شراب خواری یا روزه خواری کند کسی با او کاری ندارد و دین اسلام مجازاتی در این دنیا برای وی تعیین نکرده است، اما اگر همین شخص در ملاء عام روزه خواری یا شراب خواری کند دین اسلام جلوی او خواهد گرفت و برای وی مجازات تعیین فرموده است چون با این کار فضای جامعه اسلامی را آلوده می کند و جامعه اسلامی حق دارد از حقوق خود دفاع کند.
خب برای شرابخواری که انسان را از حالت عادی خارج میکند در غرب هم قوانینی هست که هرگونه شرابخواری را آزاد نکنند البته در آنجا شرابخواری فقط در هنگام رانندگی جرم هست وگرنه شرابخواری که برای خودش در خیابان ها میچرخد آزاد است اما این از نظر من منطقی نیست البته بحث کردن در این راستا گفتگو را از بحث اصلی خارج میکند پس مسئله را باز نمیکنم. اما در مورد روزه خواری گفتید که این منطقی نیست که آزاد باشد! خب پس مسلمین در غرب باید به زور کاری کنند که در ماه رمضان کسی نتواند در ملا عام چیزی بخورد وگرنه اینها نمیتوانند روزه بگیرند!!! این مسئله که روزه خواری نباید در ملا عام انجام شود مثل همان بحث ویروس و واکسنی هست که گفتم و نتیجه اش چیزی جز ضعیف شدن موضع خودتان نیست!
مطلب دیگر اینکه کسی از طریق تحقیق به دین مسیحیّت در آید از محالات است. چون اساسی ترین اعتقاد مسیحیّت (تثلیث) تناقضی آشکار است. چگونه عقل تحقیقگر می پذیرد که خدا هم یکی باشد هم سه شخص. اگر کسی گفت من با تحقیق چنین باوری را پذیرفته ام باید در عقل او شک نمود.خود علمای مسیحیّت می گویند تثلیث با عقل قابل توجیه نیست و سرّی خدایی است که عقل آن نمی فهمد پس فقط باید به آن ایمان آورد. وجود خود حضرت عیسی از تاریخ علم تاریخ قابل اثبات نیست ؛ حال چگونه ممکن است کسی از راه تحقیق منطقی خدا بودن او را بپذیرد. اگر ما مسلمین وجود حضرت عیسی و موسی و دیگر انبیاء (ع) را می پذیریم فقط به این خاطر است که قرآن کریم از وجود و نبوّت آنها خبر داده است. و الّا از نظر دانشمندان تاریخ دلیل کافی بر وجود این اشخاص موجود نیست. (آشنایی با ادیان بزرگ ، حسین توفیقی، چاپ هفتم، ص 128)
یعنی میفرمایید کسی با تحقیق نمیتواند مسیحی شود اما با تحقیق میتواند مسلمان شود؟!!! این نوشته جانبدارانه نیست؟!!! از نظر شما تناقض است از نظر مسیحیان حل شده هست وگرنه اگر بخواهیم از تناقضات داخلی صحبت کنیم آنها هم کم دلیل ندارند که نشان بدهند دین من و شما پر از تناقضات است! مگر اسلام کم اعتقادات ایمانی دارد؟ آیا ابن سینا نگفت که معاد جسمانی فقط با ایمان قابل اعتماد هست و قابل اثبات عقلی نیست؟ دین همه اساسش بر اعتقاد و ایمان هست پس این سخنان شما ایرادی بر مسیحیت نیست چرا که دین ذاتا بنایش بر ایمان است.
عزیز حرف های شما بازی با کلمات است تا یک عملی که در ذاتش اشتباه است را توجیه کنید. مشکل تمامی دینداران واقعی این است که نمینشینند و قواعد یک زندگی منطقی را بنویسند و سپس با دین مقایسه کنند و بگویند فلان دین بد است و فلان دین خوب بلکه از روی احساسات یا اینکه پدرشان دیندار بوده دینشان را از قبل انتخاب کرده اند و سپس مینشینند و هرچیزی که در دینشان آمده را توجیه میکنند که این روش هرگز منطقی نیست.
بازی با کلمات کاری است که به شدت سعی دارم انجام ندهم، و ما توفیقی الا بالله.
شما میدانید که حقیر شیعه به دنیا آمده باشم؟ این پروسه که شما از به دنبال کیش حق بودن را یاد میکنید حقیر تا حدودی در زندگی شخصیام طی کردهام. اگر شیعه را انتخاب کردم برای تکتک اعتقاداتم دلیل عقلی دارم، ان شاء الله، بپرسید تا جواب دهم.
شما حرف از حقوق بشر زدید و نتیجه آن را هرج و مرج گذاشتید پس من از شما میپرسم کجای کشورهایی که در آنها حقوق بشر بطور حداکثری اجرا میشود هرج و مرج وجود دارد؟! هر سکوتی به نشانه خوب بودن اوضاع نیست. در کشورهای دیکتاتوری در روز شاید 1 تظاهرات هم انجام نشود اما این سکوت حاکم نشاندهنده خوب بودن اوضاع هست؟! در زمان صدام در عراق در روز شاید یک نفر هم بخاطر عملیات های تروریستی نمیمرد و کشور در آرامش بود آیا این آرامش با ارزش است؟! ایران کنونی را مثال نمیزنم چرا که پستم را سانسور میکنند اما در ایران زمان شاه آیا کارتر نمیگفت که ایران جزیره آرامش است؟! خب این آرامش که با شکنجه مخالفان و سیستم مخوف اطلاعاتی ساواک بدست آمده بود ارزشی داشت؟! پس هر آرامشی خوب نیست.
اینکه حقیر از حقوق بشر حرف زدم را برای یک لحظه فراموش کنید تا بپردازیم به خود شما و غربیها که حرف از حقوق بشر میزنند و منشور آن را نوشتهاند، چون از ظاهر حرفهایتان اینطور به نظر حقیر میرسد که آمال و آرزوهای خودتان را در فرهنگ سکولار و علمزدگی میبینید. شما بگویید کسانی که انسان را موجودی مادی (با تعبیری عوامانه از ماده) میدانند، روانی هم اگر برای او قائل شوند اختلالات روانی را تماماً به جسم انسان و هورمونها و ... نسبت میدهند، بدنی که ظرف ۹ ماه در بدن مادر کامل میشود و مدام در حال بازسازی خود است را اگر اختلالی پیدا کند نمیتوانند درمان کنند مگر اینکه مشکلی را حل کنند و مشکلات دیگری را برای او به بار آورند (Side Effects)، شما بگویید اینها که جسم انسان را نمیشناسند و وضعیت درکشان از روح انسان و عالم خواب و ... به مراتب بدتر از این دانش ابتدایی ایشان است، اینها چقدر انسان را میشناسند تا بعد بخواهند حتی به کمترین میزان صحبت از حقوق انسان کنند و بعد حقوق بشر مسلم برای هر کس را تعیین کنند؟ نه برادر، به قول حضرت آیت الله بهجت یک سری جنایتکار برای ما بالای منبر رفتهاند و حقوق بشر را به میل خود و برای منافع خود نوشتهآند. اگر شک دارید به این نظریه دقت کنید: همهی مردم درگیر تمامی مسائل نیستند، اگر عموم مردم را راضی کنیم اقلیتی هم که با مسائلی که برای ما مهم است درگیر شوند و اشکال کار ما را ببینند چون اقلیت هستند برای ما مشکلساز نخواهد بود. مثلاً مفهومی معرفی میکنیم به نام آزادی بیان و آنقدر آن را ارزش معرفی میکنیم که اگر به رئیس جمهور هم توهین شد کسی چیزی نگوید چون در حد حرف باقی مانده است، بعد در یک سری مسائل خاص این آزادی را به کل میگیریم فقط موضوع اینجاست کسانی که با آن موضوع خاص درگیر باشند و بخواهند حرفی بزنند زیاد نیستند، مسألهی فلسطین از جملهی این مسائل است. کسانی که با آن موضوع خاص درگیر هستند هرچقدر هم که قسم بخورند در جامعهی ما آزادی بیان نیست آیا شما که به حضرت مسیح و خدا و رئیسجمهور هم توهین کنید کارتان نخواهند داشت باور میکنید که آزادی بیان وجود نداشته باشد؟ اماآزادی بیان به آن معنا که آنها میگویند مسلم است که در اسلام وجود ندارد و اصلاً هر بچهای میداند که اثر نیش زبان چه بسا دیرتر از آسیب جسمی خوب شود، اختلالات روانیای که کنترل نکردن زبان میتواند در جامعه ایجاد نماید را واقعاً شما درک نمیکنید؟ کسی به پدر شما توهین کند و شما لبخند بزنید که آزادی بیان است؟ کسی که ساکت بماند و متأثر نشود باید در سلامت روانش شک کرد. کسی که به او فحش بدهند و او بگوید آزادی بیان است؟ نه برادر اگر در اسلام آمده که جواب جاهلان را با آرامش و ... بدهید به این معنا نیست که ناراحت نشوید یا بگویید آزادی بیان حق هر انسان است، بلکه میگوید مالک نفس خود باشید، کسی نباید بتواند شما را عصبانی کنید، شما باید فقط برای خداوند خوشحال شوید یا عصبانی شوید نه برای خودتان، اگر کسی به شما (تأکید میکنم به شما) توهین کرد با او مدارا کنید و او را ببخشید، اما نه اینکه اگر کسی به بزرگ شما توهین کرد هم ساکت بمانید، حق الناس که به دست من نیست که بخواهم او را ببخشم وقتی جلوی من به کس دیگر توهین کرده، وقتی پشت سر کسی غیبت کرده، یا ... در ضمن در اسلام بیشترین تعداد گناهی که از اعضاء و جوارح انسان ممکن است صادر شود همین زبان است که در غرب میگویند آزاد بگذاریدش، یا روشنفکران میگویند زبان بادبزن دل است و از این جور حرفها ...
حالا اینکه به نظر شما حقیر با لغات بازی میکنم. شما بگویید کجای این حرف غیر عقلانی است: انسانها اگر منفرد زندگی کنند و زندگی یکی بر دیگری هیچ اثری نداشته باشند، اینکه چه کنند به خودشان بستگی دارد و خودشان مسؤول هستند، تنها اگر دیدی یکی طوری زندگی میکند که شایستهاش نیست خوب است که او را توصیه کنی به راهی که فکر میکنی درستتر است. اما اگر انسانها در جامعه کنار هم زندگی میکنند وبا هم در تعامل هستند و نحوهی زندگی یکی بر روی دیگری میتواند اثر داشته باشد، آیا عاقلانه نیست که برای این تعاملات قانون وضع شود؟ تا اینجا را همه قبول دارند که اگر جامعه بخواهد قابل کنترل باشد (نه اینکه تازه برایمان مهم باشد که درست کنترل شود) باید برای هر عملی (که شامل حرف زدن هم میشود) که میتواند اثر اجتماعی بگذارد قوانینی وضع شود و بعد هم یک قوهی قاهره باشد که ضمانت اجرایی آن قوانین را تأمین کند. چون اینطور نیست که حتی با وجود قوهی قاهره هم تمام قوانین رعایت شود، برای عبرت دیگران و برای پیشگیری از جرمهای مشابه باید مجازاتهایی هم تأمین شود. اگر کسی در خلوت خودش یا در دل یا هر طور دیگر که شما فکرش را میتوانید بکنید کاری کند که هیچ اثری روی زندگی دیگران (از نحوهی زندگی در ظاهر گرفته تا طرز تفکر و ...) نداشته باشد عقل میگوید قانون اجتماعی برای این فعل آن شخص لازم نیست، پس مجازاتی هم انجام آن فعل در بر نخواهد داشت، اما اگر آن فعل اثرگذاری داشته باشد آن وقت دیگر هم باید برایش قانون وجود داشته باشد و هم برای ترک آن قانون باید مجازاتی در نظر گرفته شود و اعمال گردد. مشکل اینجاست که یک سری انسان مانند ما که سراپا نقص هستیم تصمیم میگیریم این امر قانونگذاری و تعریف مجازاتهای لازم را بر عهده بگیریم، بخاطر همین یک مجموعهی خیلی ناقص از قوانین را داریم که خیلی از اثرگذاریهای اجتماعی در آن یا دیده نشده است و یا دیده شده اما با غرض یا بیغرض صرفنظر شده است.
شما در این گفتههای بالا اثری از احساسات دیدید؟ آن وقت شما قبول ندارید که لباس پوشیدن یک نفر در جمع میتواند اثر اجتماعی داشته باشد؟ یعنی اگر استاد شما با کت و شلوار بیاید سر کلاس یا با زیرشلواری، یا خانمی با چادر بیاید سر کار یا با لباس زیر برای شما بیتفاوت است؟ اگر اثرگذاریاش هرچند کم را قبول داشته باشید چارهای نخواهید داشت که قوانینی را برای آن لازم بدانید، اینکه چه کسی و چطور آن را تعیین کند و چه مجازاتی برای تخدی از آن تعریف کند دیگر موضوعی ثانویه است.
آیا اینکه حرف افراد اگر از عمل ایشان اثرگذاری اجتماعی بیشتری نداشته باشد (مثل نقش رسانهها که انواع و اقسام دروغها را به هم میبافند) کمتر هم سهم ندارد را میتوان در قوانین اجتماعی نادیده گرفت و بعد هم اسم خودمان را عاقل بگذاریم؟
با این اوصاف آیا نیات شوم غرب در به رسمیت شناختن آزادی بیان برایتان واضح نیست؟ برای آزادی پوشش چه؟ برای آزادی مذهب چه؟ بماند که انواع محدودیتهایی که برای همین آزادیها خودشان تعریف میکنند دروغگو بودن ایشان را برای هر طالب حقیقتی مشخص میکند.
چرا باید یک نفر که از دینش خارج شده را کشت؟! میبینید؟!!! شما حتی چنین عملی را هم توجیه میکنید!!! اگر ارتداد یک ویروس است که واکسنش حکم اعدام هست پس باید باور کنیم که دینمان ضعف دارد و امکان دارد با این ویروس آسیب ببیند و برای همین این واکسن را برایش تجویز کرده ایم! اگر اسلام به ذات خود ندارد عیبی پس نیازی به واکسن ندارد و نیازی نیست که از مرتد شدن افراد بترسیم اما ظاهرا حقیقت چیز دیگریست!
اعدام مرتد را توجیه میکنیم؟ نه برادر ما درستی آن را اثبات میکنیم، کار از توجیه فراتر است. اگر شما هم مانند مسیحیها که به اشتباه دین خود را دین دوستی و صلح معرفی میکنند هستید که به خداوند اعتقاد دارید و هرگونه اعدام را خلاف حقوق مسلم بشری میدانید بگذارید از شما سؤالی کنم. خدایی که مسیحیان به آن اعتقاد دارند نمیةواند جلوی این همه کشتار در جنگها، در اثر گرسنگی، در اثر سکته و تصادفات رانندگی و ... را بگیرد؟ اگر نمیتواند که باید درخدایی او شک کرد و اگر میتواند و نمیکند دیگر چه فرقی دارد که خودش بمیراند یا کسی از انسان را مأمور به این کار کند؟ کوه و دره و سنگ و مار و عقرب و ... مأمور خداوند باشند یا مؤمنی که میخواهد در زمین حکم خداوند جاری و ساری باشد؟
اگر هر جای آن را بر خلاف عقل یافتید یا ناشی از احساسات یا بازی با کلمات، لطفاً به طور دقیق آن را مشخص کنید تا اگر نادرست بوده اصلاحش کنم و اگر درست بوده بیشتر توضیحش دهم.
یا علی
جناب owari فکر کنم پست های شما را 10 نفر هم نخوانند چون پرحرفی میکنید و به حاشیه میروید و بنده هم میتوانم به حاشیه بروم و از اصل مطلب دور شوم و این کار سختی نیست! لطفا مستقیم جواب بدهید و با کلمات بازی نکنید. شما گفتید اعدام مرتد را توجیه نمیکنید اثبات میکنید که صحیح است و ما اثباتی در سخنان شما ندیدیم. البته کسی که در ایران زندگی میکند باید هم به راحتی نسبت به جان انسانها بیخیال باشد که به راحتی بگوید مرتد شد پس اعدامش میکنیم چون در این کشور یکی از تفریحات مردم رفتن و دیدن اعدام انسانها همراه با خانواده هست! از نظر تعداد اعدامها هم بعد از کشور دوست و همسایه چین دوم هستیم هرچند که نسبت به جمعیت 10 برابر بیشتر از آنان اعدام میکنیم! حتما میخواهید این را هم توجیه یا بهتر بگم اثبات کنید که صحیح مگه نه؟!!!
جناب owari فکر کنم پست های شما را 10 نفر هم نخوانند چون پرحرفی میکنید و به حاشیه میروید و بنده هم میتوانم به حاشیه بروم و از اصل مطلب دور شوم و این کار سختی نیست! لطفا مستقیم جواب بدهید و با کلمات بازی نکنید. شما گفتید اعدام مرتد را توجیه نمیکنید اثبات میکنید که صحیح است و ما اثباتی در سخنان شما ندیدیم. البته کسی که در ایران زندگی میکند باید هم به راحتی نسبت به جان انسانها بیخیال باشد که به راحتی بگوید مرتد شد پس اعدامش میکنیم چون در این کشور یکی از تفریحات مردم رفتن و دیدن اعدام انسانها همراه با خانواده هست! از نظر تعداد اعدامها هم بعد از کشور دوست و همسایه چین دوم هستیم هرچند که نسبت به جمعیت 10 برابر بیشتر از آنان اعدام میکنیم! حتما میخواهید این را هم توجیه یا بهتر بگم اثبات کنید که صحیح مگه نه؟!!!
زیادی تعداد خوانندگان ان شاء الله دلیل نوشتنم در اینجا نباشد، این یک عادت خوب است یا بد نمیدانم، ولی برای اینکه یک بحث دقیق باشد اگرچه ایدهی اولیه ساده باشد ولی دقیق کردن آن نیاز به اضافه کردن شاخههای گاهی زیادی دارد.
شما در تمامی آن مطالب همین یک جمله را به عنوان بازی با کلمات پیدا کرده باشید برای حقیر افتخار خواهد بود. وقتی گفتم توجیه نمیکنیم بلکه اثبات میکنیم منظورم این نبود که در همینجا اثباتش را آوردهام، بلکه سر جایش اثبات میکنیم. اگر بخواهم اثباتش را اینجا بیاورم احتمالاً مطالبی که باید بخوانید خیلی بیش از این حدی است که الآن به آن معترض هستید. در یک خط بخواهم بگویم شما هم اسمش را میگذارید توجیه و دست ما هم بسته خواهد بود، چون بخشی از یک اثبات به هر حال یک اثبات کامل نیست. مثالش هم این است که شما یک کتاب آنالیز ریاضی را از صفحهی ۳۲۶ باز کنید و به صورت یک قضیه نگاه کنید. میگوید اگر فلان فرضها را داشته باشیم فلان حکم را میتوان اثبات کرد. اول استبعاد میکنید که این فرضها چه ربطی به آن حکم دارد؟ بعد با کنجکاوی و حالت استبعاد نگاهی به اثبات آن میاندازید که کلاً ۳ خط بیشتر نیست، ولی چه سه خطی، مدام دارد از روابط و نتایج قضایای قبلی استفاده میکند. طبیعی است که هیچ چیزی از آن را متوجه نشوید و بگویید این اثبات آن قضیه نیست. ولی کسی که ۳۲۵ صفحهی اول را خوانده و متوجه شده است با یک نگاه میگوید کاملاً منطقی است و اثباتش درست است.
ار حرفهای شما بوی این به مشام میرسد که با مفاهیم خیلی پایهای تری در دین مشکل دارید. آنها را که جواب دهیم ان شاء الله خواهید دید که این مطالب بالا هم بازی با کلمات نبودهاند. با این وجود حتی روی همین مطالب ارائه شده هم اگر سؤالی دارید خوشحال میشم اگر میتوانستم کمکی کنم. مثلاً:
۱. اینکه میگویم برای هر قول یا عملی که اثر اجتماعی دارد باید قانون اجتماعی وجود داشته باشد شما با این موضوع مشکلی دارید؟
۲. منکر این هستید که پوشش هر شخص روی اطرافیان او هم تأثیر دارد، به عبارت دیگر آیا اینکه خانم یا آقایی با پوشش کامل یا کاملاً برهنه یا ... به میان جمعی که شما در آن هستید بیایند برای شما هیچ تفاوتی نخواهد داشت؟ روی تعامل شما با آن خانم یا آقا هم هیچ تأثیری ندارد و پوشش آنها هر چه باشد برخوردتان یکسان است؟
۳. آیا منکر اثرگذاری اجتماعی دروغ، غیبت، تهمت، شایعهپراکنی در حد وسیع، تشویش اذهان عمومی و ... هستید؟
۴. آیا اگر به کسی توهین شود شما حق را به کسی که توهین کرده میدهید (آزادی بیان) یا کسی که با توهین کردن به او به شأن شخصی یا اجتماعی او ظلم شده است؟ به عبارت دیگر آیا آزادی بیان و آزادی پوشش کمک به ظالم در مقابل مظلوم نیست؟
۱. اینکه میگویم برای هر قول یا عملی که اثر اجتماعی دارد باید قانون اجتماعی وجود داشته باشد شما با این موضوع مشکلی دارید؟
خیر.
۲. منکر این هستید که پوشش هر شخص روی اطرافیان او هم تأثیر دارد، به عبارت دیگر آیا اینکه خانم یا آقایی با پوشش کامل یا کاملاً برهنه یا ... به میان جمعی که شما در آن هستید بیایند برای شما هیچ تفاوتی نخواهد داشت؟ روی تعامل شما با آن خانم یا آقا هم هیچ تأثیری ندارد و پوشش آنها هر چه باشد برخوردتان یکسان است؟
البته آزادی حد و مرزی دارد و مثلا حتی در کشورهایی که نوع پوشش برخی افراد بسیار زننده هست باز هم قوانینی نوشته یا نانوشته وجود دارد. اما در اینجا به دلیل حجاب اجباری عقده شکل گرفته و عقده گشایی باعث شده برخی پوشش ها از بدترین پوشش های همان کشورهایی که گفتم بدتر باشه!
اما در پاسخ به سوالات شما باید بگویم نوع پوشش افراد برای من تفاوت ایجاد میکند و مثلا کسی که کت به تن دارد را جدی تر در نظر میگیرم و کسی که تی شرت به تن دارد را صمیمی تر. روی نحوه برخورد من هم تاثیر دارد همانطور که سن و سال افراد برای من تاثیر دارد.
۳. آیا منکر اثرگذاری اجتماعی دروغ، غیبت، تهمت، شایعهپراکنی در حد وسیع، تشویش اذهان عمومی و ... هستید؟
تمامی این الفاظی که به کار بردید زشت هستند اما حقیقتا نمیتوان برای آنها قانونی نوشت که جلویش را گرفت. مثلا اگر من قانونی بنویسم که تشویش اذهان عمومی را ممنوع کنم در عمل اجرای این قانون سلیقه ای خواهد بود و شاید شما سخن حقی بر علیه من بزنید و من برای خفه کردن صدای مخالفم این سخن شما را تشویش اذهان عمومی بدانم و با دستگیری شما صدای مخالفم را خفه کنم! پس به دنبال قانون گذاری اینچنینی نباشید!
۴. آیا اگر به کسی توهین شود شما حق را به کسی که توهین کرده میدهید (آزادی بیان) یا کسی که با توهین کردن به او به شأن شخصی یا اجتماعی او ظلم شده است؟ به عبارت دیگر آیا آزادی بیان و آزادی پوشش کمک به ظالم در مقابل مظلوم نیست؟
من اول صریحا توهین را تعریف میکنم و بعد توهین کننده را محکوم میکنم. مثلا در چند ماه اخیر افرادی آمدند و نظرشان را ابراز کردند و قوانین قصاص و سنگسار را ضد انسانی خواندند و مثلا تفسیر دیگری از غدیر خم ارائه کردند. اینها توهین نیست بلکه آزادی بیان هست اما چون در کشور ما آزادی به خوبی تعریف نشده و به جای دموکراسی واقعی که حق اظهار نظر را از اقلیت نمیگیرد در اینجا دیکتاتوری اکثریت حاکم است به این تعابیر مخالف نظر برخی قدرتمندان توهین میگویند تا بتوانند همانطور که گفتم صدای مخالف را خفه کنند! البته چنین سیاستی در دراز مدت نتیجه عکس خواهد داد و مثلا همین الان فقط در فیسبوک صفحه بیخداها یا مشکوکان به وجود خدا 100 هزار عضو دارد!!! اگر شاه سکولار ایران در قدرت بود باور کنید تا الان نهایتا میتوانست 10 هزار نفر را بی دین کند اما حکومت اسلامی ما به دلیل همین سیاست های غلط که عرض کردم توانست این تعداد را 10 برابر کند!
آزادی بیان و آزادی پوشش اگر حد و مرزش مشخص شود هیچگونه ظلمی را به کسی یا چیزی نمیرساند اما:
این سوالات شما جواب سخنان من نبود!
چرا باید یک نفر که از دینش خارج شده را کشت؟! میبینید؟!!! شما حتی چنین عملی را هم توجیه میکنید!!! اگر ارتداد یک ویروس است که واکسنش حکم اعدام هست پس باید باور کنیم که دینمان ضعف دارد و امکان دارد با این ویروس آسیب ببیند و برای همین این واکسن را برایش تجویز کرده ایم! اگر اسلام به ذات خود ندارد عیبی پس نیازی به واکسن ندارد و نیازی نیست که از مرتد شدن افراد بترسیم اما ظاهرا حقیقت چیز دیگریست!
با سلام
بدون اینکه از احکام دینی خود اطلاعات کافی داشته باشید و بدون مطالعه و دقت در احکام دین خود اظهار نظر می کنید انتظاری بیش از این نیست که سر از سایت های ضد اسلامی در آورده و با این لحن علیه دین صحبت کنید.
حضرت عالی به عنوان یک مسلمان نمی دانید که هر مرتدّی کشته نمی شود؟ خواهشا یکی طرفه قضاوت نکنید کمی در رابطه با قوانین و احکام دین اسلام مطالعه کنید، اگرمشکلی داشتید سوال کنید، طبق مباحثی که مطرح شد شما آزادید که بر دین اسلام باقی بمانید و یا مسیحیت و یهودیت غیر عقلانی را انتخاب کنید یقین بدانید کسی شما را اعدام نخواهد کرد چون میان خود و خدا این تصمیم را گرفته اید و خدا خودش با شما قضاوت خواهد کرد.
اما اگر بخواهید افکار غیر عقلایی را در جامعه سالم ترویج دهید عقل سلیم حکم می کند جلوی شما گرفته شود؛ چون افکار غیر عقلایی به جامعه ضربه خواهد زد و این مخالف با رسالت انبیاست، انبیاء امده اند تا عقلانیت را به جای جاهلیت بنشانند و مرتدّ منافی با رسالت انبیاء گام بر می دارد لذا به حکم عقل بایستی جلوی او گرفته شود .
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هز چه هست از مسلمانی ماست؛ اگر به خود کمی زحمت مطالعه بدهید پی به این موضوع خواهید برد ...
خب برای شرابخواری که انسان را از حالت عادی خارج میکند در غرب هم قوانینی هست که هرگونه شرابخواری را آزاد نکنند البته در آنجا شرابخواری فقط در هنگام رانندگی جرم هست وگرنه شرابخواری که برای خودش در خیابان ها میچرخد آزاد است اما این از نظر من منطقی نیست البته بحث کردن در این راستا گفتگو را از بحث اصلی خارج میکند پس مسئله را باز نمیکنم. اما در مورد روزه خواری گفتید که این منطقی نیست که آزاد باشد! خب پس مسلمین در غرب باید به زور کاری کنند که در ماه رمضان کسی نتواند در ملا عام چیزی بخورد وگرنه اینها نمیتوانند روزه بگیرند!!! این مسئله که روزه خواری نباید در ملا عام انجام شود مثل همان بحث ویروس و واکسنی هست که گفتم و نتیجه اش چیزی جز ضعیف شدن موضع خودتان نیست!
طبق گفته خودتان در غرب، شراب خواری در هنگام رانندگی جرم است؛ اگر کسی در هنگام رانندگی از شراب استفاده کند قانون جلوی او را نخواهد گرفت؟ روزه خواری در ملاء عام منافی با قوانین حکومت اسلامی است، جواب ندادید چرا در غرب مسلمانان از آزادی بر خوردار نیستند؟ چرا مسلمان محجبه را از ورود به دانشگاه ممانعت می کنند و ...؟
اگر دقت کنید واکسن در اکثر کشورهای جهان به عنوان قانون در آمده و خردسالی که واکسن نزده باشد حق ورود به مدرسه را نخواهد داشت، همه نیاز به واکسن ندارند چون برخی در اثر تغذیه سالم و مقوی از بنیه قوی برخوردار بوده و لذا سیستم دفاعی بدن شان آنچنان نیرومند است که از ورود کوچک ترین میکروب به بدن جلوگیری می کند؛ اما اکثریت با توجه به تغذیه ناسالمی که دارند سیستم دفاعی بسیار ضعیفی دارند که هر لحظه امکان ورود میکروب به داخل بدنشان محتمل است؛ اما شما می بینید این قانون برای همه وجود دارد چه آنکه سیستم دفاعی نیرومندی دارد و چه انکه سیستم دفاعی ضعیف دارد باید واکسن بزند و الا از ورود آن ها به مدارس خود داری می شود .
مسلمین هم حالتی شبیه به این دارند، برخی آنچنان از سیستم دفاعی نیرومندی برخوردارند که حتی بزرگ ترین شبهه نیز هیچ تغییری در اعتقاد راسخ آن ها ایجاد نمی کند، اما برخی به عکس آنچنان ضعیف هستند که کوچک ترین شبهه ایجاد شک و دودلی می کند لذا به حکم عقل، بایستی از اشاعه چنین موجودی که قصد تخریب عقاید را دارد گرفته شود.
البته آزادی حد و مرزی دارد و مثلا حتی در کشورهایی که نوع پوشش برخی افراد بسیار زننده هست باز هم قوانینی نوشته یا نانوشته وجود دارد. اما در اینجا به دلیل حجاب اجباری عقده شکل گرفته و عقده گشایی باعث شده برخی پوشش ها از بدترین پوشش های همان کشورهایی که گفتم بدتر باشه!
ضمن تقدیر و تشکر از مطالب بسیار زیبای برادر عزیزم جناب owari
همین که قبول کردید آزادی حد و مرزی دارد، بحث تمام است؛ مرتدّ ایجاد اغتشاش در عقاید و همچنین ایجاد خلل در نظام اجتماعی می کند، لذا اسلام برابر با حکم عقل از این اختلال جلوگیری می کند .
لطفا بحث را به حاشیه نکشانید و فقط در این راستا صحبت کنید.
خیر.
سلام علیکم برادر، این یعنی ان شاء الله ما مشکل اصولی با هم نداریم و بقیهی اختلافات را میتوانیم با هم حل و فصل کنیم.
البته آزادی حد و مرزی دارد و مثلا حتی در کشورهایی که نوع پوشش برخی افراد بسیار زننده هست باز هم قوانینی نوشته یا نانوشته وجود دارد. اما در اینجا به دلیل حجاب اجباری عقده شکل گرفته و عقده گشایی باعث شده برخی پوشش ها از بدترین پوشش های همان کشورهایی که گفتم بدتر باشه!
اما در پاسخ به سوالات شما باید بگویم نوع پوشش افراد برای من تفاوت ایجاد میکند و مثلا کسی که کت به تن دارد را جدی تر در نظر میگیرم و کسی که تی شرت به تن دارد را صمیمی تر. روی نحوه برخورد من هم تاثیر دارد همانطور که سن و سال افراد برای من تاثیر دارد.
قوانین غرب یک مشکل بزرگ دارد، قوانین نانوشته همان عرف جامعه هستند، کسی که خیلی با عرف جامعه تفاوت داشته باشد همه به او زل میزنند یا با انگشت نشانش میدهند و در ارتباط با او یا خیلی هیجانزده میشود و یا خیلی منزجر و ناراحت. در همان غرب اگر کسی آشغال از ماشین بیرون بیاندازد به سختی جریمه میشود ولی اگر پلیسی نباشد مردم به هم تذکر میدهند، چون قبح این کار زشت را درک کردهاند و خود را موظف به حفظ آن میدانند. به عبارت دیگر در همان غرب هم پدیدهی امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد ولی معروف و منکر برای ایشان بر پایهی فرهنگ و عرف جامعه تعریف شده است، البته حتماً قسمتی از آن هم فطری و وجدانی است. اگر کسی هم لباس خیلی زنندهای بپوشد حتماً کسانی که او را راحت در جمع خود میپذیرند محدود خواهند بود و مثلا پانکها در هر جایی پذیرفته نمیشوند. اما آیا به نظر شما عرف امروز غرب با عرف ۶۰ سال پیش آنها یکسان است. پوشش خانمها در فیلمهای دههی ۶۰ میلادی با پوشش فیلمهای امروزشان یکی است؟ در متن اجتماع چطور؟ ناچار خواهید بود از اعتراف به اینکه قانون نانوشته را نمیشود به صرف امر به معروف و نهی از منکر شخصی حفظ نمود، خصوصاً که شرایط تغییر کند و مثلاً هجمهی تبلیغات فساد و ... این همه زیاد شود. حتی در مورد همجنسگرایی که امروز غربیها در به رسمیت شناختن آن و معرفی آن به عنوان «حق مسلم انسانی!» با هم مسابقه دارند این ناهنجاری اگر ذهنم یاری کند تا دههی ۶۰ میلادی بیماری روانی طبقهبندی میشد که میبایست درمان میشد اما بعد از آن گفتند این ناهنجاری هست ولی درمان ندارد و باید این بیماران را پذیرفت و به آنها آزادی عمل داد و ... . یعنی عرف جامعه را فقط با امر به معروف شخصی نمیتوان حفظ کرد، نه فقط تبلیغات و فیلمها که تحقیقات علمی دانشمندان بیاعتقاد هم در این مسأله بیتأثیر نیستند.
اما برسیم به حدود آزادی. اینکه قبول دارید هیچ کس آزادی بی هیچ قید و بندی را نمیپذیرد نقطهی شروع خوبی است. آزادی مطلق نیست پس باید حدود آن را تعریف کرد. آزادی پوشش در غرب نسبت به موقعیت تعریف میشود (البته به قول شما به همان صورت نانوشته) و در اسلام نسبت به اشخاص و نسبتها. یعنی یک گروه همکلاسی را در نظر بگیرید که متشکل از تعدادی خانم و آقا هستند. این افراد با هم سر کلاس هستند، با پوشش مناسب برای کلاس در جلوی استاد، بعد با هم میروند میهمانی با پوششی که به قول خودشان مناسب است برای مهمانی و تازه لباس مناسب برای میهمانی هم برایشان بستگی به نوع مهمانی خواهد داشت، بعد میروند گردش به طبیعت و آنجا هم لباس اصطلاحاً مناسب آنجا را میپوشند. این چند نفر همه همان چند نفر هستند، اما یک جا کامل (کامل خودشان نه کامل ما) خود را میپوشانند، یک جا هیچ عبایی ندارند که چه لباسی بپوشند و یک جای دیگر ... . پوشش کامل سر کلاس را میگوییم بخاطر این است که در محل تحصیل یا سر کار حواسها به جای افراد باید به درس و کار باشد، قبول، اما اختلاف پوشش در مهمانیهای متفاوت را چه بگوییم، یا لباس گردش و استخر و دریا و ...، اگر اینها نسبت به هم هیچ شرم و حیایی ندارند به نظر شما چرا فردای روزی که لباس درستی روبروی هم نداشتند لباس پوشیده میپوشند؟ مگر کارکرد لباس در نظر ایشان به جز پوشاندن بدن چیست؟ (البته فعلاً ذهن خود را درگیر گرما و سرما نکنید، فرض بر این است که کلا در تابستان به سر میبریم) توجیه آنها دو تا خواهد بود: (۱) زیبایی و (۲) همه این کار را میکنند لابد درست است دیگر. یعنی بجز در محیط جدی لباس اصلاً برای پوشش نیست. اما «ز دست دیده و دل هر دو فریاد، ز هرچه دیده بیند دل کند یاد»، اگر دیروز لباس مناسب نسبت به هم نداشتند امروز لباس مناسب و پوشیده بپوشند به نظر شما چقدر در سالم ماندن که هیچ در جدی ماندن جو تحصیلی و کاری کمک خواهد کرد؟ اگر میبینید ولی با این وجود بیشتر از ما کار میکنند و علماموزی دارند مسائل دیگری مطرح است، مثل عدم امنیت شغلی آنطور که در ایران هست، مثل مدیریت خشک و گاه به دور از شأن انسانی و ... .
حالا در مقایسه با این وضع ببینید اسلام حدود آزادی در پوشش را چطور تعریف میکند. اصل بر افراد حاضر در جمع است و فرع بر موقیعیت و مناسبت حضور جمع. دو نفر که به هم نامحرم باشند کنار دریا باشند یا در مهمانی یا در سر کلاس به هم نامحرم هستند و باید پوشش کامل داشته باشند، با تعریف دقیق و جزء به جزء مفهوم پوشش کامل. دو نفر که به هم محرم هستند هم به هم محرم هستند باز در هر موقعیتی که نسبت به هم داشته باشند. اگر هم این محرمیت از جنس زن و شوهری باشد که دیگر هیچ مرزی برای پوشش ندارند مگر اینکه موقعیت محدودیتی برایشان تعریف نماید. از نگاه غیر مسلمانی هم که نگاه میکنم برایم بدیهی است که این نظریهی دوم در تعریف آزادی خیلی منطقیتر از آن نظریهی غربیهاست. کرامت زن حفظ میشود و حضور او در اجتماع نه بخاطر جذابیتهای زنانه (که غرب مدام اسلام رابه سوء استفاده از شخصیت زن و پایین آوردن جایگاه اجتماعی او متهم میکند حال آنکه متهم آنها هستند و زنان سعی میکنند حقوق خود را پس بگیرند) که بخاطر شأن انسانی او خواهد بود. زنی که زنانگی او پوشیده باشد از نظر کارکرد جنسیتی در جامعه مانند مردان خواهد بود (به شرط حفظ جدیت در روابطش البته، این نحوهی راه رفتن و سخن گفتن و ... همه را شامل میشود).
اما اینکه فرمودید این روش اسلاک سبب ایجاد عقده شده است حرفتان هم درست است و هم غلط. درست است از این نظر که جوانان نیاز دارند ولی دسترسی ندارند، مکتب روشنفکری هم به ایشان جسارت داده که هر چه را متوجه نشدند قبل از اینکه خوب در موردش تحقیق کنند ابتدا رد کنند و به این ترتیب نشان دهند که زیر بار اطاعت کورکورانه نمیروند (اگرچه تا چند سال دیگر که بالأخره بفهمند خیلی از ارزشهایشان را هم از دست داده باشند و گوهر عفافی برایشان باقی نمانده باشند) و توجیهاتی از قبیل اینکه میل به زیبایی فطری است و ... [اسلام هم منکر میل به زیبایی نیست ولی همانطور که گفته شد اسلام هر میل فطری را به محل درست ارضای آن میل هدایت میکند، زیبایی در مقابل شوهر از خوبیهای زن است، در مقابل محارم دیگر هم اشکالی ندارد، فقط در مورد نامحرمها اشکال دارد]. اما در عین حال اینکه تقصیر این مشکل را به گردن اسلام انداختید درست نیست. خدا لعنت کند کسانی را سن ازدواج را در ایران بالا بردند (نیاز در همان سن باقی ماند و خروجی آن شد ظهور پدیدهی دوست دختر و دوست پسر)، خدا لعنت کند کسانی را که ابتدا تحت عنوان تجدد و سپس تحت عنوان مبارزه با استعمار اعراب با حجاب مبارزه کردند (و کسی نبود که به اینها بگوید که مگر لباس ایرانیهای قبل از اسلام که اینقدر دم از تمدنشان میزنند اینقدر برهنه بوده است؟)، و خداوند لعنت کند آنها که چشم و دلهای تشنه و گرسنهی جوانان را تازه با آب شور دریای فساد خودشان که از ماهوارهها و ... پخش میکنند تشنهتر و گرسنهتر میکنند. آن چیزی که این عقدهها را در دل جوانان درست کرده است اسلام نیست، انقلاب نیست، همان کسانی هستند که امروز هم با اسلام و انقلاب دشمنی دارند، خودشان کردهاند و شبهه درست میکنند که شما کردهاید.
تمامی این الفاظی که به کار بردید زشت هستند اما حقیقتا نمیتوان برای آنها قانونی نوشت که جلویش را گرفت. مثلا اگر من قانونی بنویسم که تشویش اذهان عمومی را ممنوع کنم در عمل اجرای این قانون سلیقه ای خواهد بود و شاید شما سخن حقی بر علیه من بزنید و من برای خفه کردن صدای مخالفم این سخن شما را تشویش اذهان عمومی بدانم و با دستگیری شما صدای مخالفم را خفه کنم! پس به دنبال قانون گذاری اینچنینی نباشید!
قانون میشود نوشت اما مانند هر قانون اجتماعی دیگری مجازاتهای تعیین شده برای آن تنها در صورتی لازمالإجراء خواهد بود که قابل اثبات باشند. مثلاً یک نفر در خلوت به کس دیگری فحش بدهد، قانونش باید باشد چون اگر نباشد سیستم قوانین اجتماعی نقص داشته که برخی تعاملات را بیقید و بند رها کرده است، اما اگر در دادگاه قابل اثبات نباشد کاری هم برای مظلوم نمیتوان در این دنیا انجام داد. خداوند البته هیچ حقالناسی را به خودی خود به خود نمیگذارد. حق الناس را اگر حکومت بتواند بگیرد، یعنی اگر حکومت بتواند برای عدل قیام کند، باید بگیرد و قیام کند ولی اگر در جایی حکومت به دلیل کمی ادلهی ظاهری (در دنیا قضاوت بر اساس ظاهر است، لاقل تا زمان ظهور) خداوند خودش عادل است و به قول فرمایش معصوم علیهالسلام باید ترسید از محکمهای که قاضی آن خودش شاهد جرم هم بوده است.
منتها همانطور که شما گفتید آفت اجرای اشتباه این قانونگذاری سلیقهزدگی است. یعنی وقتی جامعه بزرگ است، وقتی مجریان قانون زیاد است، وقتی نظارتها کافی نباشد، آن وقت همان قوانین میتوانند فساد هم داشته باشند. از یک نظر این قوانین در جهت عدالتند و از جهت دیگر در جهت ظلم. احتمالاً تا اینجا را شما هم قبول داشته باشید، اما آیا قبول دارید که باز بودن این قوانین بهتر از نبودن آن است؟ در واقع خود ما هم به این شرط این را قبول داریم که در صدد رفع خطاهای موجود و کامل کردن چرخهی نظارتی بر آن باشیم تا هم انسانهای مشکلدار از این چرخهها بیرون رانده شوند، هم سوراخهای مورد سوء استفاده ازاین قوانین توسط سوء استفادهگرها را شناسایی و مسدود کنیم. در ضمن اینکه در ضمن این حرکت هم شرایط تغییر خواهد کرد و هم فرهنگ جامعه تغییر خواهد کرد و میتوان قوانین و مجازاتهای تخدی از آنها را کامل و بعضاً تعدیل کرد، خود قرآن هم که ظرف ۲۳ سال نازل شد دارای آیات ناسخ و منسوخ است.
به هر حال این قانونگذاری و تلاش در بهتر کردن شرایط بهتر از رها کردن آن به خود است، این یک نکتهی بدیهی است به نظر حقیر. حتی اگر موفق نشویم هم لااقل سعیمان را کردهایم و ان شاء الله تلفات را به حداقل رسانده باشیم.
من اول صریحا توهین را تعریف میکنم و بعد توهین کننده را محکوم میکنم. مثلا در چند ماه اخیر افرادی آمدند و نظرشان را ابراز کردند و قوانین قصاص و سنگسار را ضد انسانی خواندند و مثلا تفسیر دیگری از غدیر خم ارائه کردند. اینها توهین نیست بلکه آزادی بیان هست اما چون در کشور ما آزادی به خوبی تعریف نشده و به جای دموکراسی واقعی که حق اظهار نظر را از اقلیت نمیگیرد در اینجا دیکتاتوری اکثریت حاکم است به این تعابیر مخالف نظر برخی قدرتمندان توهین میگویند تا بتوانند همانطور که گفتم صدای مخالف را خفه کنند! البته چنین سیاستی در دراز مدت نتیجه عکس خواهد داد و مثلا همین الان فقط در فیسبوک صفحه بیخداها یا مشکوکان به وجود خدا 100 هزار عضو دارد!!! اگر شاه سکولار ایران در قدرت بود باور کنید تا الان نهایتا میتوانست 10 هزار نفر را بی دین کند اما حکومت اسلامی ما به دلیل همین سیاست های غلط که عرض کردم توانست این تعداد را 10 برابر کند!
آزادی بیان و آزادی پوشش اگر حد و مرزش مشخص شود هیچگونه ظلمی را به کسی یا چیزی نمیرساند
اگر کسی چیزی را نمیداند طبیعی است که اگر برایش مهم باشد که بداند یا باید پیرامون آن مطالعه و تفکر کند و با بپرسد. کسانی هم که این سایت را برای سؤال پرسیدن انتخاب کردهاند صد شرف دارند و آنقدر عاقل بودهاند که جای درست برای طرح پرسش خود را انتخاب کنند، یعنی بدیهی است که طرز فکر هر جماعتی را باید از همان جماعت پرسید و نه از منتقدان آن جماعت، خصوصاً که در نقد خودشان هم منصف نباشند. بعد که نظر خود آن جماعت را دانستند میتوانند نقدهای وارد بر آن را هم بخوانند و ... و البته این خلاف عقل است که کسی از راههای دیگر به حقیقت یک مطلب دست یافته خود را درگیر آن نقدها کند اگر میترسد که نتواند سالم از ورطهی آنها بیرون بیاید.
با این وجود این دوستان دو نکته را باید در طرح سؤال رعایت کنند، اول اینکه ادب پرسش را رعایت کنند، یعنی مثلاً مدام با طرح سؤالات استفهام انکاری کسانی را که برای پاسخ دادن به آنها شاید از وقت خانوادهاشان هم گذشتهباشند تمسخر نکنند و با تکبر و از بالا به پایین و با لحت تحقیرآمیز صحبت کنند، و دوم اینکه در بحث رعایت جانب انصاف را داشته باشند، یعنی اگر مطلبی برایشان منصفانه بود خدای نکرده برای اینکه رزومهی پیروزیهایشان خراب نوشد بر انکار خود پافشاری نکنند که این همان مفهوم کفر هم هست.
مطمئن باشید اگر شاه ملعون هنوز بر سر قدرت بود وضع خیلی بدتر از این حرفها بود، اگر الآن را با آن موقع مقایسه میکنید یادتان نرود که آن موقع ما اینقدر تحت حملههای فرهنگی ماهواره و اینترنت نبودیم و این همه مکتب رشنفکری به تکاپو برای ایجاد شبهه نیافتاده بود.
اما:
این سوالات شما جواب سخنان من نبود!
در پاسخ آن سؤالهایتان چیز اضافهای بر آنچه که قبلاً گفتم و استاد گرامی هم باز به شما گوشزد کردند ندارم. اعلام ارتداد به طور علنی در یک جمع و اصرار بر روی آن ولو در نزد قاضی آن هم اگر اشتباه نکنم برای سه بار میشود دارای شرایطی که اعدام مجازات آن است. اگر کسی مثل سلمان رشدی ملعون این پروسه را طی نکرد هم قاعدتاً واضح است چون شرایط او متفاوت بود، کتابی نوشت که مخاطب آن همه بودند و نه یک جمع محدود، نگفت من مسیحی هستم بلکه گفت آیات قرآن شیطانی است و ... اینها دیگر نیازی به آن سه بار اعتراف و ... هم ندارد، این شخص دارد از نظر اجتماعی اثر مخرب ارتداد را میگذارد و حکمش هم میشود حکم ارتداد.
آیا اینکه فعل ارتداد اگر بارخورد اجتماعی داشته باشد به همان دلایل بالا که خودتان هم گفتید هر فعل با اثر اجتماعی باید دارای قید و بند باشد لازم نیست مجازاتی برایش در نظر گرفته شود؟ اگر موافقید که در صورت اثبات آن مجازات لازم است چون تخدی از یک قانون اجتماعی است آن وقت بحث ما فقط بر روی نوع مجازات خواهد بود. مثلاً شما میگویید کسی را که نکشته که اعدامش کنید؟ مثلاً شلاقش بزنید که بفهمد اشتباه کرده یا چیزهای دیگر. اما وقتی یک حکومت جمهوریت خود را بر اسلامیت میگذارد قوانین از جمهوری هم از اسلام گرفته خواهد شد و در اسلام آمده که الفتنة اشد من القتل، یعنی ایجاد فتنه (فتنه انواع دارد ولی پوشاندن حق با باطل یک تعریف اولیه برای هر فتنهای است، مشتبه شدن راست از اشتباه به طوری که مردم نتوانند تصمیم بگیرند چه راهی درستتر است) از قتل بالاتر است. هم این آیهی قرآن درکش به نظرم خیلی ساده است اگر بدانید در اسلام اصل بر پرورش روح است و پرورش جسم در این میان تنها یک واسطه است و فتنه مرگ روحی افراد زیادی را میتواند در بر داشته باشد، هم اینکه قصاص قتل مرگ است به نظرم خیلی طبیعی است و اگر اشتباه نکنم در مسیحیت هم همینطور است. بنابراین به نظرم خیلی طبیعی است که مجازات ناهنجاریای به نام ارتداد باید قتل باشد. اگرچه ادلهی فقها فراتر از این گفتهی حقیر است، میتوانید در همین سایت بپرسید تا ان شاء الله کارشناسان سایت این ادله را تا حد ممکن (با توجه به اینکه هر کدام ممکن است کلی مقدمه و پیشنیاز داشته باشند) برایتان توضیح دهند.
در پناه خداوند باشید
بدون اینکه از احکام دینی خود اطلاعات کافی داشته باشید و بدون مطالعه و دقت در احکام دین خود اظهار نظر می کنید انتظاری بیش از این نیست که سر از سایت های ضد اسلامی در آورده و با این لحن علیه دین صحبت کنید.
حضرت عالی به عنوان یک مسلمان نمی دانید که هر مرتدّی کشته نمی شود؟ خواهشا یکی طرفه قضاوت نکنید کمی در رابطه با قوانین و احکام دین اسلام مطالعه کنید، اگرمشکلی داشتید سوال کنید، طبق مباحثی که مطرح شد شما آزادید که بر دین اسلام باقی بمانید و یا مسیحیت و یهودیت غیر عقلانی را انتخاب کنید یقین بدانید کسی شما را اعدام نخواهد کرد چون میان خود و خدا این تصمیم را گرفته اید و خدا خودش با شما قضاوت خواهد کرد.
اما اگر بخواهید افکار غیر عقلایی را در جامعه سالم ترویج دهید عقل سلیم حکم می کند جلوی شما گرفته شود؛ چون افکار غیر عقلایی به جامعه ضربه خواهد زد و این مخالف با رسالت انبیاست، انبیاء امده اند تا عقلانیت را به جای جاهلیت بنشانند و مرتدّ منافی با رسالت انبیاء گام بر می دارد لذا به حکم عقل بایستی جلوی او گرفته شود .
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هز چه هست از مسلمانی ماست؛ اگر به خود کمی زحمت مطالعه بدهید پی به این موضوع خواهید برد ...
گفتن اینکه هر مرتدی اعدام نمیشود و مرتدی که زبان دارد اعدام میشود از آن حرفاست! خب اگر در جامعه ای که مثلا مردم با دین x زندگی میکنند و از نظر آنها اسلام در تضاد با رسالت پیامبرشان هست اگر مبلغین اسلام اعدام شوند این کجایش منطقی هست؟!!! خود جناب مکارم حتی حق استفاده از زور برای بدست آوردن آزادی تبلیغ را جایز میدانند اما ظاهرا فقط برای اسلام در مورد باقی ادیان خفقان تجویز میکنند! این گفته های شما دقیقا مثل این میماند که بگوییم حق با هرکس که در قدرت هست میباشد!
طبق گفته خودتان در غرب، شراب خواری در هنگام رانندگی جرم است؛ اگر کسی در هنگام رانندگی از شراب استفاده کند قانون جلوی او را نخواهد گرفت؟ روزه خواری در ملاء عام منافی با قوانین حکومت اسلامی است، جواب ندادید چرا در غرب مسلمانان از آزادی بر خوردار نیستند؟ چرا مسلمان محجبه را از ورود به دانشگاه ممانعت می کنند و ...؟
میبینید؟! استدلال نمیکنید بلکه حرف دولتی که بر قدرت هست را برای بنده میاورید! بحث مجازات روزه خوار هم گفتم که بحث ویروس و واکسن هست و ورود به آن به معنی قبول ضعف اسلام هست. اینکه در غرب (بطور دقیق تر فرانسه) چرا زنان محجبه نمیتوانند وارد دانشگاه شوند را از خودشان بپرسید من نه سخنگوی دولت های غربی هستم نه جیره خورشان اما چیزی که من شنیدم این است که آنها ورود افراد به دانشگاه را با نمادهای دینی ممنوع کرده اند و از نظرشان روسری یعنی من مسلمان هستم پس اجازه سر کردن روسری را نمیدهند همانطور که اگر یک مسیحی یک صلیب به خودش آویزان کند جلویش را میگیرند.
مسلمین هم حالتی شبیه به این دارند، برخی آنچنان از سیستم دفاعی نیرومندی برخوردارند که حتی بزرگ ترین شبهه نیز هیچ تغییری در اعتقاد راسخ آن ها ایجاد نمی کند، اما برخی به عکس آنچنان ضعیف هستند که کوچک ترین شبهه ایجاد شک و دودلی می کند لذا به حکم عقل، بایستی از اشاعه چنین موجودی که قصد تخریب عقاید را دارد گرفته شود.
شما ظاهرا یک دقیقه هم راجع به عوارض سخنانتان فکر نمیکنید و هرچی که در حوزه به شما گفته اند را دربست قبول کرده اید! اینکه برخی مسلمین با هیچ استدلالی دینشان را ول نمیکنند و برخی دیگر با چند استدلال ساده دینشان را ول میکنند یک حقیقتی میان تمامی باورمندان به تمامی ادیان هست. شما که ادعا میکنید دین اسلام بهترین دین هست بهترین استدلالاتتان را برای پاپ بیاورید آیا قبول میکند؟!!! آقای مکارم بروند و با خود پاپ بحث کنند آیا میتوانند دین او را عوض کنند؟!!! اما عوارضی که من گفتم حالت عکسش بود! آیا همه مسیحیان اروپا سیستم دفاعی دینیشان خیلی مستحکم هست؟!!! آیا ضعیف بودن سیستم دفاعی دینی آنها شد دلیل که کشورهای اروپایی جلوی تبلیغ اسلام را بگیرند؟!!! این حرفای شما مال قرون وسطی بود که در همه جای جهان حتی در اروپا دعوت به دینی خارج از دین یا ادیان مورد تایید دولت ها ممنوع بود و بعضا جزایش همین مرگ بوده که برای مرتد زبان دار شما تجویز کرده اید! از این افکار قرون وسطایی بیرون بیایید الان عصر ارتباطات هست وزیر همین مملکت موانع ارتباطات رو دور میزنه چه برسه به بقیه!
لطفا بحث را به حاشیه نکشانید و فقط در این راستا صحبت کنید.
ما که نتوانستیم اصل مطلب را به شما و دوستتان نشان دهیم مجبور شدیم مثال بزنیم تا روشن تر شوید.
خدا لعنت کند کسانی را سن ازدواج را در ایران بالا بردند (نیاز در همان سن باقی ماند و خروجی آن شد ظهور پدیدهی دوست دختر و دوست پسر)، خدا لعنت کند کسانی را که ابتدا تحت عنوان تجدد و سپس تحت عنوان مبارزه با استعمار اعراب با حجاب مبارزه کردند (و کسی نبود که به اینها بگوید که مگر لباس ایرانیهای قبل از اسلام که اینقدر دم از تمدنشان میزنند اینقدر برهنه بوده است؟)، و خداوند لعنت کند آنها که چشم و دلهای تشنه و گرسنهی جوانان را تازه با آب شور دریای فساد خودشان که از ماهوارهها و ... پخش میکنند تشنهتر و گرسنهتر میکنند. آن چیزی که این عقدهها را در دل جوانان درست کرده است اسلام نیست، انقلاب نیست، همان کسانی هستند که امروز هم با اسلام و انقلاب دشمنی دارند، خودشان کردهاند و شبهه درست میکنند که شما کردهاید.
پس یک لعنت هم به روح ما حواله کنید!
به هر حال این قانونگذاری و تلاش در بهتر کردن شرایط بهتر از رها کردن آن به خود است، این یک نکتهی بدیهی است به نظر حقیر. حتی اگر موفق نشویم هم لااقل سعیمان را کردهایم و ان شاء الله تلفات را به حداقل رسانده باشیم.
وقتی قانونی صرفا سلیقه ای اعمال شود تلفات برای یک عده خاصی از قدرتمندان به حداقل میرسد برای مخالفان حداکثری هست!
با این وجود این دوستان دو نکته را باید در طرح سؤال رعایت کنند، اول اینکه ادب پرسش را رعایت کنند، یعنی مثلاً مدام با طرح سؤالات استفهام انکاری کسانی را که برای پاسخ دادن به آنها شاید از وقت خانوادهاشان هم گذشتهباشند تمسخر نکنند و با تکبر و از بالا به پایین و با لحت تحقیرآمیز صحبت کنند، و دوم اینکه در بحث رعایت جانب انصاف را داشته باشند، یعنی اگر مطلبی برایشان منصفانه بود خدای نکرده برای اینکه رزومهی پیروزیهایشان خراب نوشد بر انکار خود پافشاری نکنند که این همان مفهوم کفر هم هست.
عزیز من من میگم اینها به صرف اینکه نظرشان را گفته اند با آنها برخورد قاطعانه از 100 جهت شده این وسط کسی که انصاف ندارد محاکمه کننده است. اینکه هر کسی به دنبال چیست چیزی نیست که جلوی آزادی بیان را بگیرد و هرکسی از ورود به هر بحثی غرضی دارد و این یک ایراد نیست.
به نظرم خیلی طبیعی است که مجازات ناهنجاریای به نام ارتداد باید قتل باشد
این چیزی که از نظر شما خیلی طبیعی هست نقض حقوق بشر و بطور دقیق تر آزادی بیان هست آن هم به شدیدترین شکل ممکن یعنی یا ساکت شو یا بمیر و کشتن چنین فردی هرگز برای من طبیعی نیست پس:
ما مشکل اصولی با هم نداریم
غلط است و بحث ما بی فایده!
غلط است و بحث ما بی فایده!
ظاهراً تحمل این مطالب را نداشتید که reset شدید، هدایت شما و ما به دست خدای احد و واحد است، لکم دینکم و لی دین
ظاهراً تحمل این مطالب را نداشتید که reset شدید
بحث سر تحمل نیست عزیز سر این است که مسائلی که از نظر شما کاملا طبیعی هست برای من کاملا غیر طبیعی هست.
بحث سر تحمل نیست عزیز سر این است که مسائلی که از نظر شما کاملا طبیعی هست برای من کاملا غیر طبیعی هست.
باسمه تعالی شأنه
سلام علیکم -سال نو پر برکت و خیر باشد
نوشته های شما بزرگواران را خواندم هم بهره گرفتم و هم افسوس خوردم که چرا به بن بست رسید.
غرضم از این نوشتنم مطلبی است که انشاء اله در پی می اید و باز ان شاءالله بذل بزرگواری کنید و حتما ایرادهای آن را یادآور شوید و کمبودها را رفع.
1- سئوال خوبی که مبتلا به بعضی جوانان جویای حقیقت بوده و هست - چنان که خودم هم برایم جای سئوال بود که به حمد علیم منان رفع گردید- را مطرح کردند که با پی گیری عالمانه آن در این سایت وزین می توان چراغی را فراروی طالبان پاسخ آن قرار داد. و همه مأجور شوید.
2- فکر کنم گفتگو و بحث از بحث تفسیری آیه مورد بحث به مسائل اجتمایی واجرایی آن کشیده شد. حقیقت دین چیزی و واقعیت مسلمانی ما چیز دگر ، که در جای خود باید آسیب شناسی وبحث شود.
3- فکر کنم در ارئه مطالب و بحث ،نیکو آن باشد که انتظار بر پذیرش آن از طرف مقابل را نداشته باشیم. هر کس مطلبش را ارئه کند تا حداقل در این تایپیک بتوانیم « لا اکراه» را نسبت به مطلب خودمان رعایت کنیم . و به همدیگر تاخت و تاز نکنیم که تو چنین و تو چنان.
4- در ارتباط با « لا اکراه فی الدین » مطلبی را در نوشته آینده در حد وسع نقل قولی می کنم ان شاءالله مفید باشد.
درود خدا بر قلوب بهاری شما باشد
باسمه تعالی شأنه
سلام علیکم -سال نو پر برکت و خیر باشد
نوشته های شما بزرگواران را خواندم هم بهره گرفتم و هم افسوس خوردم که چرا به بن بست رسید.
غرضم از این نوشتنم مطلبی است که انشاء اله در پی می اید و باز ان شاءالله بذل بزرگواری کنید و حتما ایرادهای آن را یادآور شوید و کمبودها را رفع.
1- سئوال خوبی که مبتلا به بعضی جوانان جویای حقیقت بوده و هست - چنان که خودم هم برایم جای سئوال بود که به حمد علیم منان رفع گردید- را مطرح کردند که با پی گیری عالمانه آن در این سایت وزین می توان چراغی را فراروی طالبان پاسخ آن قرار داد. و همه مأجور شوید.
2- فکر کنم گفتگو و بحث از بحث تفسیری آیه مورد بحث به مسائل اجتمایی واجرایی آن کشیده شد. حقیقت دین چیزی و واقعیت مسلمانی ما چیز دگر ، که در جای خود باید آسیب شناسی وبحث شود.
3- فکر کنم در ارئه مطالب و بحث ،نیکو آن باشد که انتظار بر پذیرش آن از طرف مقابل را نداشته باشیم. هر کس مطلبش را ارئه کند تا حداقل در این تایپیک بتوانیم « لا اکراه» را نسبت به مطلب خودمان رعایت کنیم . و به همدیگر تاخت و تاز نکنیم که تو چنین و تو چنان.
4- در ارتباط با « لا اکراه فی الدین » مطلبی را در نوشته آینده در حد وسع نقل قولی می کنم ان شاءالله مفید باشد.
درود خدا بر قلوب بهاری شما باشد
ببینید کشور ما عضو شورای حقوق بشر هست پس اعلامیه جهانی حقوق بشر را قبول دارد. در ماده 19 این اعلامیه آمده است:
هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده ای بدون [نگرانی] از مداخله [و مزاحمت]، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است.
در دنیای امروز هم توهین برابر فحاشی در نظر گرفته میشود پس کسی بخواهد انتقاد کند توهین یا فحاشی نمیکند چون خودش را ضایع میکند. حالا این وسط اعدام مرتد زبان دار کجای اعلامیه حقوق بشر را نقض میکند مشخص است و ماده اش را آوردم.
اصلا فرض کنید اعلامیه ای به نام حقوق بشر وجود ندارد اصلا کجای این سخن منطقی هست؟!!! منطق پشت اعدام مرتد زبان دار را برای من بیاورید من قانع میشوم. دوست عزیز مشکل همینجاست و منطقی پشت این کار وجود ندارد! ادعای جناب هادی و owari این است که مرتدان حرفی را میزنند که ما برایش جواب داریم خب داشته باشید آنها هم برای جواب شما جواب دارند آیا این شد دلیل؟!!! این همه روزنامه هستند که حرف های شما را میزنند خالا یکی دو تا روزنامه چیز دیگری بگویند باید باهاشون برخورد قاطع کنند؟!!! تلویزیون و رادیو دارند حرف شما را میزنند حالا این وسط ماهواره بیاد چیز دیگه ای بگه باید روش پارازیت انداخت؟!!! سیستم آموزشی دست دولت طرفدار شماست و حرف های شما را در کتب دینی میاورد حالا وسط این همه کتابی که حرف شما را میزنند چند تا کتاب مخالف نظر شما چاپ شود چه میشود؟ در فضای سایبری این همه سایت و وبلاگ طرفدار شما هست حالا چند تا سایت و وبلاگ مخالف باشند آسمان به زمین میاید؟!!!
منطقی که من میبینم منطق چماق هست نه منطق گفتگو!
در قرآن در آیه 256 سوره بقره آمده لا اکراه فی الدین (در دین اجباری نیست) اما این معنای ظاهری با حقیقت ظاهری در تضاد هست! الان یک مسلمان میتواند دینش را عوض کند؟! اجبار برای نامسلمان نیست که مسلمان شود اما برعکسش نیز صادق است؟! حتی تدابیری در اسلام اندیشیده شده که نامسلمانان هم به مرور زمان در جوامع اسلامی آرمانی مسلمان شوند با تحقیر کردن آنان و گرفتن جزیه و حتی در مورد مشرکان از طریق گرفتن جان آنها!من این سخنان را تحت تاثیر مقاله ای میگویم که در یک سایت ضد اسلامی خواندم که حرفش این بود که پیامبر در مکه مجبور بود که لیبرالی رفتار کند چون در قدرت نبود و گفت لا اکراه فی الدین اما وقتی به مدینه آمد و به قدرت رسید آیات قتال با کفار را آورد!نشان بدهید که اشتباه میکنم.
1- جامعه آرمانی فقط با حضور معصوم علیه السلام و حکومت او که امام الحجة - عج- است محقق می شود و بس.
2-جزیه گرفتن مالیاتی است برای خدمات رسانی به آنها . مانند ایجاد امنیّت نه تحقیر
3- در مورد کشتن بعضی مشرکان قرآن چنین میفرماید« فقاتلوا أئمة الکفر انهم لا أیمان لهم ..» - سوره توبه آیه 12- پس همانگونه که آیه مذکور بیان فرموده ، کسی مشرک را به خاطر عقیده اش نمی کشد بلکه به خاطر اختلال و ناهنجاری که در عدم پایبندی که بزرگان آنها در تعهدات و پیمان ها دارند که هر گونه مسالمت و نظمی را به هم میریزند و جامعه را به آشوب می کشند و گرنه در آیه 6همین سوره مبارکه می فرماید: « و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مأمنه..». بزگواری و آزادی و آزادگی بیش تر از این که این آیه بیان فرموده در کجا سراغ دارید؟؟.
4- آیه 256 که در سوره بقره می باشد و این سوره در مدینه نازل شده - به جز ء یک آیه 281فکر کنم در منی_ و مربوط به بعد از هجرت رسول الله _ص_ می باشد.مضاف بر آن اینکه پیمبر-ص- هنگام فتح مکه در حالی که در اوج قدرت بودند عفو عمومی اعلام کردند . پس این سخن که ایشان در هنگام حضور در مکه و ضعف قدرت، لیبرالی کار کرده اند سخن ناروایی است.
قلب شما بهاری باد
سلام،
به نظرم خیلی این بحث توسط جناب هادی و جناب owari دارد به حاشیه کشیده می شود. من مطالب شما بزرگواران و همچنین مطالب جناب @mir را خواندم و مطالب نوشته شده توسط @mir به نظرم منطقی تر رسید. نقل قولهای زیر را ببینید:
قتال با کفار مطلق نبود
اسلام در سه مورد به قدرت نظامی توسل جسته است:
1. در مورد محو آثار شرک و بتپرستی، ....2. در برابر کسانی که نقشة نابودی و حمله به مسلمانان را میکشند دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است....
3. برای کسب آزادی در تبیلغ، زیرا هر آیینی حق دارد به طور آزاد به صورت منطقی خود را معرفی کند ....
از موارد فوق مورد 2 و3 منطقی به نظر میرسد. مورد اول ولی مشکل ایجاد میکند. مثلا همین تخریب آرامگاه عمار یاسر و اویس قرنی نمونه ای از اجرای همین مورد هست که احتمالا شما هم با آن مخالفید. حالا باید همین را تصور کرد و خودمان را جای کسی بگذاریم که معتقدیم آزادی در انتخاب عقیده و دین دارد. اگر میگوییم اکراهی در دین نیست یعنی هر کسی باید آزادی انجام اعمالی که به آن اعتقاد دارد را داشته باشد مگر اینکه بگوییم اکراهی در دین نیست به شرطی که در خانه اش بماند و بیرون نیاید. البته واضحه که منظورم از اینکه آزادی انجام اعمال را باید داشته باشد حتما با حفظ حقوق دیگران هست. این که یک اصل کلی هست.
بر اساس آيه شريفه «لا اكراه في الدين» و بر اساس حكم عقل ،امور اعتقادی را نمی توان با اجبار و اکراه به کسی تحمیل کرد، هر كس بايد بر اساس مقدمات و پيش درآمدهاي صحيح، عقيده صحيحي انتخاب كند.
حال اگر كسي بر اساس تشخيص صحيح و همراه با تحقيق، به اين نتيجه رسيد كه اسلام حق نبوده و دین دیگری را برحق یافت می تواند به دين ديگري روي آورد؛ اگر اين كار بازتاب منفی در جامعه و نسبت به سایر مسلمین نداشته باشد .....
این اگری که همراه این آیه کرده اید باز منطقی نیست چون با مورد شماره 3 بالا که گفتین نمیخونه و باز دوباره از منطق جداش میکنه. نمیخوام بگم که اگر اینطور بود چرا بعد از این آیه خدا این اگری که شما میگین را نگذاشته چون میدونم جوابهاتون سر به کجا میگزاره! فقط به همین بسنده میکنم که با حق شماره 3 که برای خودمان قائل هستیم و برای بقیه نه همخوانی نداره.
مرتدّ ایجاد اغتشاش در عقاید و همچنین ایجاد خلل در نظام اجتماعی می کند، لذا اسلام برابر با حکم عقل از این اختلال جلوگیری می کند .
لطفا بحث را به حاشیه نکشانید و فقط در این راستا صحبت کنید.
باز نقض مورد 3. و متاسفانه به نظر من این شما هستید که به حاشیه می روید.
پ.ن: من و امثال من اگر اینجا هستیم فقط به خاطر پیدا کردن راه درست از نادرسته. یعنی من خودم که واقعا هدفم همینه. متاسفانه از این دست موارد خیلی هست. نمیدونم هدف شما از حضور در این انجمن چی هست. چون گویا شماها مشکل من که شک و تردید هست را ندارید. اگر هدف تون کمک به امثال من هست راه رو دارید اشتباه میرید. باید کمی منطقی تر و منسجم تر حرکت کنید تا من و مانندهای من قانع بشند البته اگر هدف تون کمک به ما باشد.
باسمه تعالی شأنه
سلام علیکم
کاربر محترم ، سئوالی از شما داشتم و آن اینکه چرا ما باید به این اعلامیه حقوق بشر استناد کرده و به صحت آن اعتماد کنیم و آن را بی عیب و نقص بگیریم؟ مگر نه این است که این را هم جمعی انسان بر اساس معلومات و برداشت ها و خواسته های خودشان تنظیم کرد ه اند؟
ما وقتی به خدای علیم دانا معتقد هستیم و به او ایمان داریم فقط می توانیم به قانون او اعتماد کنیم. و این را در کلام بی عیب و نقص اش آورده است که : « ان الحکم الا لله علیه توکلت ...» - سوره یوسف آیه 67-
انسان ها چیزی می گویند بعد که گذر زمان اشکالات آن را مشخص کرد و بسیاری چوب اشتباهات ان را خوردند می گویند اشتباه کردیم . در این چند هزار سال این بشر دو پا چقدر قانون ها وضع کرده و بعد از مدت ها به دور افکنده
درود خداوند علیم بر قلب بهاری شما
1- جامعه آرمانی فقط با حضور معصوم علیه السلام و حکومت او که امام الحجة - عج- است محقق می شود و بس.
با توجه به سخنان قرآن جامعه آرمانی اسلامی دست کمی از جهنم برای ناباوران ندارد!
2-جزیه گرفتن مالیاتی است برای خدمات رسانی به آنها . مانند ایجاد امنیّت نه تحقیر
آیه 29 سوره توبه:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانيدهاند حرام نمىدارند و متدين به دين حق نمىگردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دستخود جزيه دهند
میبینید؟! گفته شده با خواری جزیه بدهند یعنی باید تحقیر شوند و مسلمین در این زمینه تا قبل از اینکه تفکرات لیبرالی از غرب وارد جامعشون بشه همینطور رفتار میکردند اگر بخواهید برایتان مثال هم میزنم. اینکه گرفتن جزیه برای امنیت آنهاست صحیح است اما در کنار آن باید اهل کتاب خفت بکشند و خارج از جامعه اسلامی زندگی کنند.
3- در مورد کشتن بعضی مشرکان قرآن چنین میفرماید« فقاتلوا أئمة الکفر انهم لا أیمان لهم ..» - سوره توبه آیه 12- پس همانگونه که آیه مذکور بیان فرموده ، کسی مشرک را به خاطر عقیده اش نمی کشد بلکه به خاطر اختلال و ناهنجاری که در عدم پایبندی که بزرگان آنها در تعهدات و پیمان ها دارند که هر گونه مسالمت و نظمی را به هم میریزند و جامعه را به آشوب می کشند و گرنه در آیه 6همین سوره مبارکه می فرماید: « و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مأمنه..». بزگواری و آزادی و آزادگی بیش تر از این که این آیه بیان فرموده در کجا سراغ دارید؟؟.
مشرک به صرف اینکه به چند خدا باور دارد باید کشته شود چرا که عقیده او عین افساد فی الارض هست و خدا هم حکم این افراد را داده که همان مرگ است پس در جامعه آرمانی ناباوران جایگاهشان یا خارج از جامعه اسلامی هست با خفت و خواری و جزیه یا زیر خاک! حاضرم در این زمینه با شما بحث کنم طبق قرآن و براساس قرآن مشرکین (مثل کفار) باید کشته شوند و تنها فرقی که شیعه با سنی در این زمینه دارد این است که بدون اذن معصوم نباید این کار را کرد پس کشتار کفار تا ظهور معلقه!
4- آیه 256 که در سوره بقره می باشد و این سوره در مدینه نازل شده - به جز ء یک آیه 281فکر کنم در منی_ و مربوط به بعد از هجرت رسول الله _ص_ می باشد.مضاف بر آن اینکه پیمبر-ص- هنگام فتح مکه در حالی که در اوج قدرت بودند عفو عمومی اعلام کردند . پس این سخن که ایشان در هنگام حضور در مکه و ضعف قدرت، لیبرالی کار کرده اند سخن ناروایی است.
پیامبر به آنی که وارد مدینه شد قدرت پیدا نکرد و اینکه ایشان با ورود دوباره به مکه عفو عمومی اعلام کردند (البته این را هم بگویید که این در مورد همه اعمال نشد!) سیاست منطقیی بوده برای افزایش تعداد مسلمین.
کاربر محترم ، سئوالی از شما داشتم و آن اینکه چرا ما باید به این اعلامیه حقوق بشر استناد کرده و به صحت آن اعتماد کنیم و آن را بی عیب و نقص بگیریم؟ مگر نه این است که این را هم جمعی انسان بر اساس معلومات و برداشت ها و خواسته های خودشان تنظیم کرد ه اند؟
ما وقتی به خدای علیم دانا معتقد هستیم و به او ایمان داریم فقط می توانیم به قانون او اعتماد کنیم. و این را در کلام بی عیب و نقص اش آورده است که : « ان الحکم الا لله علیه توکلت ...» - سوره یوسف آیه 67-
انسان ها چیزی می گویند بعد که گذر زمان اشکالات آن را مشخص کرد و بسیاری چوب اشتباهات ان را خوردند می گویند اشتباه کردیم . در این چند هزار سال این بشر دو پا چقدر قانون ها وضع کرده و بعد از مدت ها به دور افکنده
اگر مسئولین ما به حقوق بشر اعتقادی ندارند خیلی راحت از شورای حقوق بشر که عضویت در آن اجباری نیست خارج شوند و همانطور که الان میگویند ملاک ما حقوق بشر در اسلام هست را انجام بدهند. جوری حرف میزنند که انگار نویسندگان اعلامیه حقوق بشر هم ملاکشون اسلام بوده!:khaneh:
آیه 29 سوره توبه:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانيدهاند حرام نمىدارند و متدين به دين حق نمىگردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دستخود جزيه دهند
میبینید؟! گفته شده با خواری جزیه بدهند یعنی باید تحقیر شوند و مسلمین در این زمینه تا قبل از اینکه تفکرات لیبرالی از غرب وارد جامعشون بشه همینطور رفتار میکردند اگر بخواهید برایتان مثال هم میزنم. اینکه گرفتن جزیه برای امنیت آنهاست صحیح است اما در کنار آن باید اهل کتاب خفت بکشند و خارج از جامعه اسلامی زندگی کنند.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
باسمه تعالی شأنه
سلام به قلب بهاری شما
1- آیه مورد اشاره همانگونه که مشخص است در مورد بعضی از اهل کتاب است « من الذین اوتوا الکتاب ...» حتما اینها مشکلی غیر از دیگران داشته اند و اینگونه که از آیه شریفه بر می آید این بوده که به هیچ صراطی مستقیم نبوده اند . یعنی هر راهی را برای کنار آمدن با خودشان بسته و ایجاد مشکل می کرد ه اند. و گرنه داستان مسیحیان نجران و بحث جدل آنها را در مرکز مسلمین با بزرگترین شخصیت مسلمین و برخورد منطقی با آنها را همه شنیده و خوانده ایم.
2- خواری در پرداخت جزیه که به ان اشاره کرده اید نتیجه جبری آن است نه هدف اصلی ملحوظ در آن . وگرنه چرا در قبال آن مسلمین آنها را از مسائلی مانند جنگ و مسائل دفاعی و غیره معاف می کردند؟؟ - نتیجه جبری آن مانند کشتی گیری که از کشتی گیر دیگر زمین می خورد خود به خود احساس شکست نوعی کوچک شدن را در او بوجود می اورد که هدف اصلی کشتی نبوده است.-
3- لطف کنید و زحمت دیگری بکشید اگر صلاح دانستید به این سئوال در این رابطه پاسخ دهید که:
چرا مسلمین آنها را به جای گرفتن جزیه وادار به پذیرش اسلام نمی کردند؟؟
قلب شما بهاری باد
م
«مسلمین در این زمینه تا قبل از اینکه تفکرات لیبرالی از غرب وارد جامعشون بشه همینطور رفتار میکردند اگر بخواهید برایتان مثال هم میزنم. اینکه گرفتن جزیه برای امنیت آنهاست صحیح است اما در کنار آن باید اهل کتاب خفت بکشند و خارج از جامعه اسلامی زندگی کنند.»
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اخوی بدون تعصب:
1-چگونه مطلب شما را بپذیرم در حالی که این دین حکم کتاب مقدسش این است « ان اکرم کم عند الله اتقاکم»
2- سیاه حبشی و عجم موالی را در کنار بزرگان متکبر قریش نشاند
3- پیامبرش -ص- هم سفره بردگان می شد؟
4- پیامبری که در برابر اقدام به مسمومیت خود توسط زن یهودی بزرگوارانه گذشت کرد
خدایا برمن ببخش تقصیرم را
اگر مسئولین ما به حقوق بشر اعتقادی ندارند خیلی راحت از شورای حقوق بشر که عضویت در آن اجباری نیست خارج شوند و همانطور که الان میگویند ملاک ما حقوق بشر در اسلام هست را انجام بدهند. جوری حرف میزنند که انگار نویسندگان اعلامیه حقوق بشر هم ملاکشون اسلام بوده!:khaneh:
این از مسلمانی ما است از اسلام و قرآن عزیز بگو تا با هم حالی ببریم از سفره رحمت رحمان ،بعد هم به حساب بعضی ناحسابان میرسیم . . حق را به حق بشناسیم نه افراد .
اگر عنایتی کنید تایپیکی تحت عنوان « ادب» در انجمن « موضوعات اجتماعی» گذاشتم؛ در مرد قرآن است بد نیست اگر مطالعه اش کنید.ممنون می شوم اگر خواندی خبرم کن.
درود نیمه شبی خداوند بر قلب بهاری شما
1- آیه مورد اشاره همانگونه که مشخص است در مورد بعضی از اهل کتاب است « من الذین اوتوا الکتاب ...» حتما اینها مشکلی غیر از دیگران داشته اند و اینگونه که از آیه شریفه بر می آید این بوده که به هیچ صراطی مستقیم نبوده اند . یعنی هر راهی را برای کنار آمدن با خودشان بسته و ایجاد مشکل می کرد ه اند. و گرنه داستان مسیحیان نجران و بحث جدل آنها را در مرکز مسلمین با بزرگترین شخصیت مسلمین و برخورد منطقی با آنها را همه شنیده و خوانده ایم.
منظورتان از اینکه به هیچ صراطی مستقیم نبودند چیست؟! خب قرار نیست که حرف پیامبر را همگی قبول کنند! منظورتان این است که خفت و خواری حقشان بوده؟! چرا اینطور به مسئله نگاه نمیکنید که حرف پیامبر قانع کننده نبوده؟! به فرض که قانع کننده بوده و قبول نکردند آیا باید تحقیرشان کرد؟!
2- خواری در پرداخت جزیه که به ان اشاره کرده اید نتیجه جبری آن است نه هدف اصلی ملحوظ در آن . وگرنه چرا در قبال آن مسلمین آنها را از مسائلی مانند جنگ و مسائل دفاعی و غیره معاف می کردند؟؟ - نتیجه جبری آن مانند کشتی گیری که از کشتی گیر دیگر زمین می خورد خود به خود احساس شکست نوعی کوچک شدن را در او بوجود می اورد که هدف اصلی کشتی نبوده است.-
خوار شدن نتیجه جبری آن هست اما به کنار از آن مسلمین اعمالی انجام میدادند که آنها را تحقیر کنند.
3- لطف کنید و زحمت دیگری بکشید اگر صلاح دانستید به این سئوال در این رابطه پاسخ دهید که:
چرا مسلمین آنها را به جای گرفتن جزیه وادار به پذیرش اسلام نمی کردند؟؟
چون پیامبر گفته و علتش را خودش میداند. شاید بخاطر این بوده که به مرور زمان مسلمانشان کند که با توجه به وضعیت فعلی نتیجه همین شده.
1-چگونه مطلب شما را بپذیرم در حالی که این دین حکم کتاب مقدسش این است « ان اکرم کم عند الله اتقاکم»
2- سیاه حبشی و عجم موالی را در کنار بزرگان متکبر قریش نشاند
3- پیامبرش -ص- هم سفره بردگان می شد؟
4- پیامبری که در برابر اقدام به مسمومیت خود توسط زن یهودی بزرگوارانه گذشت کرد
این سوالات در راستای بحث نیست.
این از مسلمانی ما است از اسلام و قرآن عزیز بگو تا با هم حالی ببریم از سفره رحمت رحمان ،بعد هم به حساب بعضی ناحسابان میرسیم . . حق را به حق بشناسیم نه افراد .
اگر عنایتی کنید تایپیکی تحت عنوان « ادب» در انجمن « موضوعات اجتماعی» گذاشتم؛ در مرد قرآن است بد نیست اگر مطالعه اش کنید.ممنون می شوم اگر خواندی خبرم کن.
به هر حال از جواب دادن طفره رفتید!
[=arial]
سلام علیکم :
ان شالله قلب بهاری شما خرم باشد.
منظورم همان موضوعات آیه مبارکه شماره 29 سوره توبه است: یعنی کسانی از آنها 1- نه به خدا ایمان دارند که بر اساس آن با آنها بشود تعامل کرد. 2- نه به آخرت ایمان دارند که بشود بر اساس آن با آنها تعامل کرد. 3- نه قوانین اجتماعی را رعایت می کنند و مرتب مرتکب خلاف و ناهنجاری در جامعه هستند. 4- نه دین را قبول میکنند که امیدی به اصلاح آنها باشد . _ اینها کلیات منظور من است.
منظور من این نبوده که خفت و خواری حقشان بوده منظور همان است که خدمتتان عرض شد . که این نتیجه جبری عمل آنها است که بالاخره به این می انجامد مانند نتیجه جبری شکست در مسابقه هر چند هیچ کس قصد آن را نداشته باشد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چگونه من تصور کنم حرف پیامبر قانع کننده نبود در حال که چنین آیه داریم که :«
[=1]
منطق ، حسن برخورد ، و برابری بالاتر و جوانمردانه تر ازاین ؟
-------------------------------------------------------------------------------------------------
تازه بر عکس آنها مسلمانان را مسخره و تحقیر می کردند . مثلا این آیه در مورد اهل کتاب است.« یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم ...» - مائده 57 -
[=arial black]قلب بهاری شما خرم باد
[/]
منظورم همان موضوعات آیه مبارکه شماره 29 سوره توبه است: یعنی کسانی از آنها 1- نه به خدا ایمان دارند که بر اساس آن با آنها بشود تعامل کرد. 2- نه به آخرت ایمان دارند که بشود بر اساس آن با آنها تعامل کرد. 3- نه قوانین اجتماعی را رعایت می کنند و مرتب مرتکب خلاف و ناهنجاری در جامعه هستند. 4- نه دین را قبول میکنند که امیدی به اصلاح آنها باشد . _ اینها کلیات منظور من است.
منظور من این نبوده که خفت و خواری حقشان بوده منظور همان است که خدمتتان عرض شد . که این نتیجه جبری عمل آنها است که بالاخره به این می انجامد مانند نتیجه جبری شکست در مسابقه هر چند هیچ کس قصد آن را نداشته باشد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چگونه من تصور کنم حرف پیامبر قانع کننده نبود در حال که چنین آیه داریم که :«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ
نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ ...
منطق ، حسن برخورد ، و برابری بالاتر و جوانمردانه تر ازاین ؟
-------------------------------------------------------------------------------------------------
تازه بر عکس آنها مسلمانان را مسخره و تحقیر می کردند . مثلا این آیه در مورد اهل کتاب است.« یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم ...» - مائده 57 -
ظاهرا شما تا مثال نیاید متوجه نمیشوید:
1-امام صادق: اگر مقدار جزیه کم باشد، در پرداخت تفاوتى در روحیّه آنان حاصل نشده و احساس حقارت نمىکنند. (تفسیر نورالثقلین؛ کافی، جلدِ ۳، صفحه ۵۶۶)
2-حريز بن زراره روايت كرده است كه گفت: به امام صادق عليه السّلام معروض داشتم كه: حدّ جزيه بر اهل كتاب چيست و آيا در اين باره مبلغ معيّنى بر عهده دارند كه سزاوار نيست از آن بغير آن تجاوز كنند؟ پس امام عليه السّلام فرمود: اين امر موكول به نظر امام است، و او از هر فردى از ايشان هر چه بخواهد، به قدر دارائيش و به اندازه طاقتش ميگيرد،همانا كه اهل ذمّه گروهى هستند كه جان خود را خريدهاند، تا به بردگى درنيايند، يا كشته نشوند، و بنا بر اين جزيه به اندازه طاقتشان از ايشان گرفته مىشود.امام حقّ دارد كه ايشان را مأخوذ به جزيه سازد، تا اسلام بياورند، زيرا خداى عزّ و جلّ فرموده است: حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ يعنى: تا جزيه را از دست خود بپردازند، در حالى كه پذيراى ذلّت باشند- و شخص ذمّى اهميتى به آنچه از او گرفته شود نميدهد مگر زمانى كه از جهت آنچه از او گرفته شده است احساس ذلّت كند، و در اثر آن متألّم شود و آنگاه اسلام بياورد. (من لا يحضره الفقيه،شيخ صدوق،مترجم:على اكبر غفارى،نشر صدوق، تهران، چ اول:1367 ش.،جلد2،برگ353)
حال منظور مرا فهمیدید؟! (هر 2 مثال هم از کتب اربعه شیعه بود که نگید ضعیفه) باید تحقیر شوند تا اسلام بیاورند پس هدف صرفا گرفتن مالیات و هزینه ای برای امنیتشان نیست بلکه باید تا حدی از آنها پول گرفت که انقدر زیر فشار قرار بگیرند تا مسلمان شوند. مثلا باید انقدر از او پول بگیرند که فقیر شود و زیر فشار فقر مسلمان شود. حال فهمیدید چرا در قرآن آمده در عین حقارت جزیه بدهند؟!
2-جزیه گرفتن مالیاتی است برای خدمات رسانی به آنها . مانند ایجاد امنیّت نه تحقیر
حال متوجه شدید چیزی که اهمیت دارد خدمت رسانی (!) نیست بلکه تحقیر است؟
ظاهرا شما تا مثال نیاید متوجه نمیشوید:1-امام صادق: اگر مقدار جزیه کم باشد، در پرداخت تفاوتى در روحیّه آنان حاصل نشده و احساس حقارت نمىکنند. (تفسیر نورالثقلین؛ کافی، جلدِ ۳، صفحه ۵۶۶)
2-حريز بن زراره روايت كرده است كه گفت: به امام صادق عليه السّلام معروض داشتم كه: حدّ جزيه بر اهل كتاب چيست و آيا در اين باره مبلغ معيّنى بر عهده دارند كه سزاوار نيست از آن بغير آن تجاوز كنند؟ پس امام عليه السّلام فرمود: اين امر موكول به نظر امام است، و او از هر فردى از ايشان هر چه بخواهد، به قدر دارائيش و به اندازه طاقتش ميگيرد،همانا كه اهل ذمّه گروهى هستند كه جان خود را خريدهاند، تا به بردگى درنيايند، يا كشته نشوند، و بنا بر اين جزيه به اندازه طاقتشان از ايشان گرفته مىشود.امام حقّ دارد كه ايشان را مأخوذ به جزيه سازد، تا اسلام بياورند، زيرا خداى عزّ و جلّ فرموده است: حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ يعنى: تا جزيه را از دست خود بپردازند، در حالى كه پذيراى ذلّت باشند- و شخص ذمّى اهميتى به آنچه از او گرفته شود نميدهد مگر زمانى كه از جهت آنچه از او گرفته شده است احساس ذلّت كند، و در اثر آن متألّم شود و آنگاه اسلام بياورد. (من لا يحضره الفقيه،شيخ صدوق،مترجم:على اكبر غفارى،نشر صدوق، تهران، چ اول:1367 ش.،جلد2،برگ353)
حال منظور مرا فهمیدید؟! (هر 2 مثال هم از کتب اربعه شیعه بود که نگید ضعیفه) باید تحقیر شوند تا اسلام بیاورند پس هدف صرفا گرفتن مالیات و هزینه ای برای امنیتشان نیست بلکه باید تا حدی از آنها پول گرفت که انقدر زیر فشار قرار بگیرند تا مسلمان شوند. مثلا باید انقدر از او پول بگیرند که فقیر شود و زیر فشار فقر مسلمان شود. حال فهمیدید چرا در قرآن آمده در عین حقارت جزیه بدهند؟!
[=book antiqua] باسمه تعالی شأنه
سلام علیکم ، صبح شما بخیر
اول ، از اینکه تلاش می کنید بنده را متوجه سازید متشکرم.
دوم از بابت زحمت شما برای نوشتن این روایات تشکر میکنم . چون این طوری هم بحث متقن و علمی می شود و هم چیزی یاد می گیریم . این که مسئولین چه میکنند، چیزی بر وزن معارف دین و حقایق علمی اضافه و کم نمی کند و مضافا اینکه نه من مسئول مسئولین هستم و نه با مطرح کردن آن در این بحث به جایی می رسیم. و یا استناد به اعلامیه حقوق بشر که آن را هم بشر سرا پا نقص نوشته { حال به چه اهدافی ،بماند به جای خود } نیز ما را از روند علمی بحث دور می کند.
سوم از بابت اینکه وقت شما را می گیرم عذر خواهی می کنم ان شالله مطلبی در نوشته بعدی خواهم آورد که امیدوارم مفید باشد.
[=arial black]قلب شما بهاری و رحمت الهی بر آن مستدام
1-امام صادق: اگر مقدار جزیه کم باشد، در پرداخت تفاوتى در روحیّه آنان حاصل نشده و احساس حقارت نمىکنند. (تفسیر نورالثقلین؛ کافی، جلدِ ۳، صفحه ۵۶۶)2-حريز بن زراره روايت كرده است كه گفت: به امام صادق عليه السّلام معروض داشتم كه: حدّ جزيه بر اهل كتاب چيست و آيا در اين باره مبلغ معيّنى بر عهده دارند كه سزاوار نيست از آن بغير آن تجاوز كنند؟ پس امام عليه السّلام فرمود: اين امر موكول به نظر امام است، و او از هر فردى از ايشان هر چه بخواهد، به قدر دارائيش و به اندازه طاقتش ميگيرد،همانا كه اهل ذمّه گروهى هستند كه جان خود را خريدهاند، تا به بردگى درنيايند، يا كشته نشوند، و بنا بر اين جزيه به اندازه طاقتشان از ايشان گرفته مىشود.امام حقّ دارد كه ايشان را مأخوذ به جزيه سازد، تا اسلام بياورند، زيرا خداى عزّ و جلّ فرموده است: حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ يعنى: تا جزيه را از دست خود بپردازند، در حالى كه پذيراى ذلّت باشند- و شخص ذمّى اهميتى به آنچه از او گرفته شود نميدهد مگر زمانى كه از جهت آنچه از او گرفته شده است احساس ذلّت كند، و در اثر آن متألّم شود و آنگاه اسلام بياورد. (من لا يحضره الفقيه،شيخ صدوق،مترجم:على اكبر غفارى،نشر صدوق، تهران، چ اول:1367 ش.،جلد2،برگ353)
باسمه تعالی شأنه
سلام علیکم
با پوزش از همه ، نمی دانم چی شد که در ویرایش نوشته ارسالی مشکل پیش آمد و ناقص ارسال شد.
همانطور که در نوشته قبلی آورده بودم مطلبی را در رابطه با ایه و احادیث ذکر شده عرض می کنم:
1- اینکه وقتی به آیه و احادیث ذکر شده توجه می کنیم هماهنگی بین آنها روشن می شود که آنها این مطلب را می رسانند که خواری نتیجه جبری عمل گروه یاد شده است که خود را به تقابل با مسلمانان در عرصه جامعه با هنجار شکنی رساند ه اند. آیه شریفه 59 سوره مائده را دقت بفرمائید « قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منا الا ان امنّا...»ای اهل کتاب شما برای ایمان ما به انتقام جویی بر آمده اید . ملاحظه می کنید که چه جوی درست کرده بودند و عملا انتقام جویی می کردند. این دسته از اهل کتاب و ذمه به دست خود پذیرای خواری و کوچک شده اند . یعنی آنکه این نتیجه رفتار خودشان است . نه اینکه کسی خواسته باشد چنین شوند. چرا که قرآن در آیاتی از اهل کتاب راستین تجلیل نموده است . ولی گروه سرکش هنجار شکنی که قصد تقابل با جامعه اسلامی را داشته اند و به هیچ صراطی مستقیم نبوده اند و کار را به مقابله ومقاتله کشاند ه اندخود را به چنین جایی رسانده اند که به دست خود کوچک و خوار شوند. و آیه قرآن هم همین را می فرماید که: « حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ » و احدیث مذکور هم بیانی برای این خواری است که اجتناب ناپذیر بوده
آنچه از آیه دریافت می شود:
الف: « یعطوا الجزیة عن ید » است نه فرموده شما از آنها بگیرید بلکه فرموده آنها به دست خود بپردازند . یعنی معترف به قدرت نظام اسلامی و مسلمانان شوند چون که دست نشانه قدرت است. و این اعتراف یعنی پذیرش کوچکی چون آمدند تقابل انتقام جویی کردند و کاری از پیش نبردند حالا سر افکنده هستند. مانند کشتی گیری زمین خورده ای که خودش دست حریفش را بالا ببرد. این« به دست خود» به این معنی است که حقیقتا و قلبا شکست را پذیرفته اند.و دیگر نیاز نیست شما از آنها بگیرید آنها به دست خود می پردازند. مانند مسیحیان نجران در جریان مباهله که خودشان عقب نشینی کردند و گفتند جزیه می پردازیم اگر این ها هم ابتدا به مباهله بر نمی خواستند و ادعای گزاف نمی کردند سر افکنده نمی شدند.
ب: « وهم صاغرون » یعنی و آنها کوچک و خوارند . نفرموده که شما آنها را خوار کنید . یعنی نتیجه عمل آنها است و خودشان، خودشان را به این جا رساند ه اند.
2- سئوال جالبی که پیش می اید این است که ، با توجه به اینکه مسلمانان هم خمس و زکات می دهند چرا احساس خواری نمی کنند؟ در حال که خمس و زکات هم مانند جزیه مالی است که پرداخت می شود؟ و دیگراینکه آیا مسیحیان و یهودی هایی که در زمان کنونی مالیات به نظام اسلامی می پردازند احساس ذلت و خواری دارند؟
مسلما نه چرا که اینها سر تقابل نداشته اند و شکست خورده نیستند .منطقا پذیرای قانون جامعه هستند { البته نه پذیرای عقاید جامعه ، عقاید آنها در جای خود برای خودشان و جود دارد و محترم است} هم اینها اگر به تقابل بی جا برخیزند و شکست بخورند ،آنگاه همین مالیات را بدهند احساس خواری خواهند کرد.
3- سئوال دیگر آنکه مسلمانان پس از غلبه بر آنها چرا آنها را نمی کشتند؟ یا چرا به بردگی نمی گرفتند؟ { خواری برده بودن آنقدر زیاد است که قابل مقایسه با پرداخت جزیه مذکور نیست} { و اگر قرار بر مسلمان شدن آنها بوده باشد که برده بی هویت سریع تر در جامعه اسلامی حل و مسلمان می شد}
[=arial black]بهاری باشید
1- اینکه وقتی به آیه و احادیث ذکر شده توجه می کنیم هماهنگی بین آنها روشن می شود که آنها این مطلب را می رسانند که خواری نتیجه جبری عمل گروه یاد شده است که خود را به تقابل با مسلمانان در عرصه جامعه با هنجار شکنی رساند ه اند. آیه شریفه 59 سوره مائده را دقت بفرمائید « قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منا الا ان امنّا...»ای اهل کتاب شما برای ایمان ما به انتقام جویی بر آمده اید . ملاحظه می کنید که چه جوی درست کرده بودند و عملا انتقام جویی می کردند. این دسته از اهل کتاب و ذمه به دست خود پذیرای خواری و کوچک شده اند . یعنی آنکه این نتیجه رفتار خودشان است . نه اینکه کسی خواسته باشد چنین شوند. چرا که قرآن در آیاتی از اهل کتاب راستین تجلیل نموده است . ولی گروه سرکش هنجار شکنی که قصد تقابل با جامعه اسلامی را داشته اند و به هیچ صراطی مستقیم نبوده اند و کار را به مقابله ومقاتله کشاند ه اندخود را به چنین جایی رسانده اند که به دست خود کوچک و خوار شوند. و آیه قرآن هم همین را می فرماید که: « حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ » و احدیث مذکور هم بیانی برای این خواری است که اجتناب ناپذیر بوده
عزیز جزیه چیزی هست که از همه اهل کتاب گرفته میشود و اینگونه نیست که بگیم از اهل کتاب بد فقط گرفته میشود علتش را هم گفتم که چیست و با پیچاندن بحث هم نمیشود این حرکت زشت را توجیه کرد.
الف: « یعطوا الجزیة عن ید » است نه فرموده شما از آنها بگیرید بلکه فرموده آنها به دست خود بپردازند . یعنی معترف به قدرت نظام اسلامی و مسلمانان شوند چون که دست نشانه قدرت است. و این اعتراف یعنی پذیرش کوچکی چون آمدند تقابل انتقام جویی کردند و کاری از پیش نبردند حالا سر افکنده هستند. مانند کشتی گیری زمین خورده ای که خودش دست حریفش را بالا ببرد. این« به دست خود» به این معنی است که حقیقتا و قلبا شکست را پذیرفته اند.و دیگر نیاز نیست شما از آنها بگیرید آنها به دست خود می پردازند. مانند مسیحیان نجران در جریان مباهله که خودشان عقب نشینی کردند و گفتند جزیه می پردازیم اگر این ها هم ابتدا به مباهله بر نمی خواستند و ادعای گزاف نمی کردند سر افکنده نمی شدند.
ب: « وهم صاغرون » یعنی و آنها کوچک و خوارند . نفرموده که شما آنها را خوار کنید . یعنی نتیجه عمل آنها است و خودشان، خودشان را به این جا رساند ه اند.
اینکه اهل کتاب دنبال خوار کردن اسلام بوده اند منطقی هست چرا که اسلام به دنبال خوار کردن آنان بوده و این وسط کسی که زورش بیشتر بود به نتیجه رسید نه کسی که برحق بود چون بطور منطقی ما حقی به نام خوار کردن نداریم! اصلا خوار و ذلیل کردن طرف مقابل بذات عمل زشتی هست حال چه مسلمین انجام دهند چه اهل کتاب چه کفار و مشرکین.
2- سئوال جالبی که پیش می اید این است که ، با توجه به اینکه مسلمانان هم خمس و زکات می دهند چرا احساس خواری نمی کنند؟ در حال که خمس و زکات هم مانند جزیه مالی است که پرداخت می شود؟ و دیگراینکه آیا مسیحیان و یهودی هایی که در زمان کنونی مالیات به نظام اسلامی می پردازند احساس ذلت و خواری دارند؟
دوباره دارید بحث را میپیچانید! دادن خمس و زکات و مالیات برای خدمت رسانی هست اما دادن جزیه بخاطر خوار کردن هست و هدف اینجا یکسان نیست!
مسلما نه چرا که اینها سر تقابل نداشته اند و شکست خورده نیستند .منطقا پذیرای قانون جامعه هستند { البته نه پذیرای عقاید جامعه ، عقاید آنها در جای خود برای خودشان و جود دارد و محترم است} هم اینها اگر به تقابل بی جا برخیزند و شکست بخورند ،آنگاه همین مالیات را بدهند احساس خواری خواهند کرد.
اهل کتاب چه حقی دارند؟! میشود چند تا از حقوق اهل کتاب را برای من نام ببرید؟! آنها نه میتوانند دین خودشان را ترویج کنند و نه میتوانند از اسلام انتقاد کنند و قبل از ورود لیبرالیسم به جهان اسلام جدا از جامعه اسلامی زندگی میکردند مثل سیاه پوستان آمریکا که قبل از مارتین لوتر کینگ شهروند درجه دوم بودند.
3- سئوال دیگر آنکه مسلمانان پس از غلبه بر آنها چرا آنها را نمی کشتند؟ یا چرا به بردگی نمی گرفتند؟ { خواری برده بودن آنقدر زیاد است که قابل مقایسه با پرداخت جزیه مذکور نیست} { و اگر قرار بر مسلمان شدن آنها بوده باشد که برده بی هویت سریع تر در جامعه اسلامی حل و مسلمان می شد}
برده کردن آنها سودی نداشت چیزی که ارزشمند تر بود این بود که آنها کار کنند و مسلمین اکثر دسترنجشان را از آنها بگیرند و بالا بکشند! این سیاست بهتری نیست؟!
3- سئوال دیگر آنکه مسلمانان پس از غلبه بر آنها چرا آنها را نمی کشتند؟ یا چرا به بردگی نمی گرفتند؟ { خواری برده بودن آنقدر زیاد است که قابل مقایسه با پرداخت جزیه مذکور نیست} { و اگر قرار بر مسلمان شدن آنها بوده باشد که برده بی هویت سریع تر در جامعه اسلامی حل و مسلمان می شد}
این هم دلیلی دیگر که چرا مسلمانان اهل کتاب را برده نکردند:
پاسخ عمر به ابوعبیده، پیرامون رفتار با سرزمین گشوده:
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر
از بنده خدا امیر مومنان عمر به ابوعبیده بن جراح، درود بر تو. من همراه تو آن فریدگاری را میستایم که جز او خدایی نیست. اما بعد، نامه تو به من رسید. در آن از گرامیداشت مومنان و خواری دشمنان خدا به وسیله او و نگهداری ما از آسیب دشمنانمان به کمک آفریدگار، سخن گفته بودی. خدای را در برابر نیکی و نعمت شایسته او نسبت به ما در گذشته و حال که به گروهی از مومنان تندرستی بخشید و گروهی دیگر را با شهادت ارج نهاد، سپاس میگوییم. شهادت همراه با خرسندی پروردگار و بزرگداشت وی، بر شهیدان گوارا باد. از او می خواهیم که ما را از پاداش آنان بی بهره نگرداند و پس از ایشان ما را پراکنده نسازد. به راستی که آنان خدای را خیر خواه بودند و آنچه را که باید، به انجام رساندند. آنچه کردند برای خدا بود و نیز آن را برای خویشتن، آماده می ساختند. آنچه را که پیرامون سرزمینی که مسلمانان بر آن و مردمان آن دست یافته اند یاد کرده بودی، به راستی دریافتم. شماری از مسلمانان گفته بودند که مردمان آنجا در همانجا نگهدارند تا زمین را آباد سازند و به مسلمانان گزیت (جزیه) بپردازند و برخی دیگر گفته بودند که آنان را میان خود قسمت کنند. در آنچه به من نوشته بودی نگریستم و به آنچه که از من پرسیده بودی، اندیشیدم. من بر این باورم که ایشان در سرزمین خود بمانند و گزیت بپردازند. گزیت به دست آمده را میان مسلمانان پخش کنیم. این مردم زمین خود را آباد خواهند ساخت، زیرا آنان به آن کار از دیگران داناتر و نیرومندترند. آیا تو میپنداری چنانچه ما مردم آنجا را میان خود پخش کنیم، برای مسلمانان پس از ما، چه کسی خواهد ماند؟سوگند به خدا که در آن صورت، ایشان کسی را برای سخن گفتن نخواهند یافت و کسی با آنان سخن نخواهد گفت و نیز از دست آورده هیچ کس، سودی نخواهند برد. ولی تا اینان زنده اند، مسلمانان از دسترنجشان خواهند خورد و آنگاه که بمیرند و ما نیز بمیریم، فرزندانمان تا زنده اند، از دست آورده فرزندان ایشان خواهند خورد، و تا آیین اسلام تواناست، آنا ن بردگان مسلمانان و اسلام خواهند بود.از این رو، بر ایشان سر گزیت بنه و از اسیر ساختن آنان دست بدار و مگذار که مسلمانان بر ایشان ستم کنند، یا زیانی رسانند و داراییشان را به ناحق بخورند.
نقل شده از نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد و اسناد صدر اسلام، تحقیق و گرد آورده دکتر محمد حمیدالله ترجمه دکتر سید محمد حسینی. کتاب سال 1375 چاپ انتشارات سروش 1377. صفحه 529.
من یک سوالی برام پیش اومد که چرا اینقدر گذشته ها از الان برامون مهمتره. مثلا همین موضوع جزیه.
چرا در این مورد صحبت نمیکنیم که الان به چه صورت هست و مقایسه آن با شهروندان مسلمان مثلا ایران چطوری هست و چه تفاوتهایی با هم دارند. الان هم علاوه بر مالیات که همه میدهند آیا شهروندان غیر مسلمان پول بیشتری پرداخت میکنند؟ اگر پرداخت میشه چقدر هست و نظر خودشون در این موره چیه؟