سه سوال در خصوص پیامبر (ص) از نهج البلاغه
تبهای اولیه
سلام و وقت بخیر
سه سوال برای اینجانب مطرح شده, در صورت امکان خواهشمند است راهنمائی فرمائید.
1) پیامبر (ص) برای امتش از چه میترسد (اشاره به نامه 28 نهج البلاغه)؟
2) در خطبه 86 نهج البلاغه, علت برگزیده شدن پیامبر (ص) را چگونه معرفی مینماید؟
3) صفات پیامبر (ص) در خطبه 72 نهج البلاغه چگونه معرفی شده است؟
متشکرم
پاورقی: مدیریت محترم, خواهشمند است چنانچه این موضوع به تالار نوشته شده ارتباط نداشته یا ارتباط بهتری میتوان با موضوع دیگر برقرار نمود, خواهشمند است در آن مکان قرار گیرد.
[h=3]ومن خطبة له عليه السلام(خطبه72)
[/h] علّم فيها الناس الصلاة على رسولالله صلى الله عليه وآله [وفيها بيان صفات الله سبحانه وصفة النبي والدعاء له] [صفات الله]
اللّهُمّ داحي الْمدْحُوّاتِ وداعِم الْمسْمُوكاتِ وجابِل الْقُلُوبِلى فِطْرتِهاًّث: شقِيِّها وسعِيدِها. [صفة النبي] اجْعلْ شرائِفصلواتِك، ونوامِيبركاتِك، على مُحمّدٍ عبْدِك ورسُولِك، الْخاتمِ لِما سبق والْفاتِحِ لِما انْغلق والْمُعْلِنِ الْحقّ بِالْحقِّ، والدّافِعِ جيْشاتِ الاْباطِيلِ والدّامِغِ صوْلاتِ الاْضالِيلِ كما حُمِّل فاضْطلع قائِماً بِأمْرِك، مُسْتوْفِزاًفِي مرْضاتِك، غيْر ناكِلٍعنْ قُدُمٍ ولا واهٍفِي عزْمِ، واعِياً لِوحْيِك حافِظاً لِعهْدك، ماضِياً على نفاذِ أمْرِك؛ حتّى أوْرى قبس الْقابِسِ وأضاء الطّرِيق لِلْخابِطِ وهُدِيتْ بِهِ الْقُلُوبُ بعْد خوْضاتِالْفِتنِ، وأقام مُوضِحاتِ الاْعْلامِ ونيِّراتِ الاْحْكامِ، فهُو أمِينُك الْمأْمُونُ، وخازِنُ عِلْمِك الْمخْزُونِ وشهِيدُكيوْم الدِّينِ، وبعِيثُك بِالْحقِّ ورسُولُك إِلىالْخلْقِ. الدّعةِومُنْتهى الْطُمأْنِينةِ، وتُحفِالْكرامةِ. [الدعاء للنبي] اللّهُمّ افْسحْ لهُ مفْسحاً فِي ظِلِّك واجْزِهِ مُضاعفاتِ الْخيْرِ مِنْفضْلِك. اللّهُمّ أعْلِ على بِناءِ الْبانِين بِناءهُ، وأكْرِمْ لديْك منْزِلتهُ، وأتْمِمْ لهُ نُورهُ، واجْزِهِ مِن ابْتِعاثِك لهُ مقبُول الشّهادةِ، مرْضِيّ المقالةِ، ذا منْطِقٍ عدْلٍ، وخُطّةٍ فصْلٍ. اللّهُمّ اجْمعْ بيْننا وبيْنهُ فِي برْدِ الْعيشِ، وقرارِ النِّعْمةِ ومُنى الشّهواتِ وأهْواءِ اللّذّاتِ، ورخاءِ
«از خطبه هائى است كه امام(ع)در آن طرز فرستادن درود بر پيامبر(ص)و آل او رابه مردم ياد مىدهد».
«درود بر پيامبر(ص)»بار خدايا!اى گستراننده گستردهها!و اى نگهدارنده آسمانها و اى كسى كه دلهارا با فطرت مخصوص آفريدى،هم آنان كه سرانجام بدبختشدند و هم آنان كه سعادتمندگرديدند.گرامىترين درودها و افزونترين بركات خود را بر محمد(ص)بنده،و فرستادهاتقرار ده،همان پيامبرى كه ختم گذشتگان و گشاينده بستهها و پيچيدهها بود دين حق را به حق آشكار كرد،از نادرستيها و باطلهائى كه سر و صدا براه انداخته بودندجلوگيرى نمود،وصولت گمراهيها را در هم شكست،همانطور كه با تمام قدرت، سنگينىبار رسالت را تحمل كرد،و به فرمانت قيام نمود،و به سرعت در راه رضا و خشنوديت گامبرداشت،و حتى يك قدم هم عقب گرد نكرد.
اراده محكمش سست نگشت و در قبول و پذيرش وحى نيرومند بود،پيمان رسالترا حافظ و نگهدار بود،آنچنان در اجراى فرمانت كوشش كرد كه شعله فروزان حق را آشكارو راهرا براى جاهلان روشن ساخت،و دلهائى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند به واسطه اوهدايت گرديدند.
پرچمهاى حق را برافراشت،و احكام زنده اسلام را بر پا نمود.
او امين مورد اعتماد و گنجينهدار مخزن علوم تو،و شاهد و گواه در روز رستاخيز،وبرانگيخته تو براى بيان حقائق،و فرستاده تو بسوى خلايق است.
دعا براى پيامبر(ص)پروردگارا در سايه لطفتبرايش جاى با وسعتى بگشاى!
و از فضل و كرمت چندين برابر پاداشش ده!
خداوندا كاخ پر شكوه او را از هر بنائى برتر،و مقام او را در پيشگاه خود گرامى دار.
نورش را كامل گردان،و پاداش رسالتش را پذيرش شهادت(و شفاعت)،و قبولگفتار او قرار ده. او كه داراى منطق عادلانه،و طريقى كه جدا كننده حق از باطل بود.
بار خدايا!بين ما و پيغمبرت در جائى كه نعمتش جاويدان،زندگيش خوش،وآرزوهايش مطلوب،خواستههاى آن بر آمده،در كمال آرامش،در نهايت اطمينان و همراه با مواهب و هداياى با ارزش است،جمع گردان!
کرده ، مرگى را که دیگران دورش مىپندارند ، نزدیکش انگاشته . تن به سختیها سپرده .
نگریسته و نیکو نگریسته ، خدا را یاد کرده و فراوان یاد کرده . از آبى گوارا که راه آبشخورش سهل و آسان بوده ، سیراب گشته و با همان جرعه نخستین تشنگیش فرو نشسته است . راه هموار زیر پاى کوفته را در پیش گرفته است . جامههاى شهوت و هوس از تن به در کرده و از هر غمى [ و همّى ] دل را بپرداخته جز غم دین . از زمرهاى که به کوردلى موصوف بودهاند خود را به یک سو کشیده و از مشارکت اهل هوا و هوس دورى جسته است . کلید درهاى هدایت گردید و قفل درهاى هلاکت و ضلالت . راه خود را بشناخت و در آن قدم نهاد و نشانههاى راه را بشناخت و از گردابهاى مهالک برست و به ساحل نجات رسید . به استوارترین دستگیرهها و محکمترین ریسمانها چنگ زد .
به مرحلهاى از یقین رسید که چهره یقین را ، که چون آفتاب تابان بود ، مشاهده کرد . خود را وقف برترین کارها ، یعنى فرمان خداوند ، ساخت تا هر وظیفه که بر عهده اوست ، به انجام رساند و هر فرعى را به اصلش بازگرداند .
چراغ تاریکیهاست و روشن کننده راه ظلمت زدگان است و کلید هر کار فروبستهاى است و دفع هر معضلى . راهنماى گمشدگان است در بیابانهاى پهناور نادانى . اگر سخن گوید ، مىفهماند و اگر خاموشى گزیند از آن روست که خواهد از شر بدان در امان ماند . از روى اخلاص عبادت کند ، خدا نیز او را خاص خود گرداند .
او یکى از معادن دین و کوههاى زمین است . خود را ملزم ساخته ، که به عدالت رفتار کند و نخستین قدمش در این راه ، دور ساختن هواهاى نفسانى است از خود .
حق را مىشناسد و به کارش مىبندد و هیچ کار نیکى را رها نمىکند تا آهنگ آن کند و هر چیز را ، که در آن فایدتى پندارد ، قصد آن نماید . عنان اختیار خود به کتاب خدا سپرده ، پس کتاب خدا به منزله رهبر قافله اوست ، که هر جا بار افکند ، او نیز بار افکند و هر جا منزل کند ، او نیز منزل کند .
از میان بندگان ، دیگرى است که خود را دانشمند نامد و از دانش در او نشانى نیست . مشتى افکار جاهلانه از جاهلان و گمراهیهایى از گمراهان فرا گرفته ، بر سر راه مردم دامهاى فریب گسترده و سخنان باطل گوید و کتاب خدا را به رأى خود تفسیر
کند و حقیقت را به مقتضاى هواى خویش به این سو و آن سو متمایل سازد . مردم را از خوف و خطر قیامت ایمن گرداند و گناهان بزرگ را خوار مایه جلوه دهد . مىگوید :
چون امر شبهه ناکى پیش آید ، توقف کنم ، ولى ، خود در آن مىافتد . مىگوید : از بدعتها کناره مىجویم و ، خود همواره با بدعتها دمساز است .
صورتش صورت انسان است و دلش دل حیوان . درگاه هدایت را نمىشناسد ،
که بدان روى نهد ، آستان کورى و جهالت را نمىداند ، که از آن رخ برتابد .
مردهاى است در میان زندگان . پس به کجا مىروید ؟ و کى بازگردانده شوید .
دلیلها برپاست و نشانهها آشکار است و علامتها را نصب کردهاند . این گمراهى و حیرانى تا چند ؟ و حال آنکه ، خاندان پیامبرتان که زمامداران حقاند و اعلام دین و زبان راستین ، در میان شما هستند . آنان را حرمت دارید ، همانگونه ، که قرآن را حرمت باید داشت و چون تشنه کامان که به آب مىرسند از سرچشمه فیض ایشان سیراب شوید .
اى مردم ، این سخن از پیامبرتان ( صلى اللّه علیه و آله ) فراگیرید ، که فرماید : به ظاهر مرده است از ما آنکه مىمیرد ، ولى در حقیقت نمرده است و ، بظاهر پوسیده شود از ما آنکه پوسیده شود و بواقع پوسیده نشده است . چیزى را که نمىدانید مگویید . زیرا بیشترین حق ، آن چیزهایى است که انکارش مىکنید . و معذور دارید کسى را یعنى مرا که شما را بر او حجت و دلیلى نیست . آیا من در میان شما به « ثقل اکبر » [ یعنى قرآن ] عمل ننمودهام ؟ آیا « ثقل اصغر » [ یعنى عترت ] را در میان شما نگذاشتم ؟ رایت عدالت را در میان شما برافراشتم و بر حدود حلال و حرام آگاهتان کردم و از عدالت خویش جامه عافیت بر تنتان پوشاندم و معروف را با گفتار و کردارم ، در میان شما ، گسترش دادم و اخلاق کریمه را با رفتار و منش خود به شما نشان دادم . و در چیزى که بصیرت به ژرفاى آن نمىرسد و فکر و اندیشه را بدان راه نیست ، رأى خود ابراز ندارید .
و هم از این خطبه پندارندهاى مىپندارد ، که دنیا چون اشترى است زانوبسته ، که رام بنى امیه است ،
سود خود را به آنان مىدهد ، یا چشمهاى است زلال که صافش را به کام آنان مىریزد .
و هرگز تازیانه و شمشیرشان از سر این امت برداشته نشود . این پندارى دروغ است .
انگشتى عسل است که بر دهان آنها نهاده ، اندکى کامشان را شیرین سازد و سپس همهاش را تف مىکنند .
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] (جواب نامه معاویه: كه یكى از نیكوترین نامههاى امام است كه پس از جنگ جمل در سال 36 هجرى نوشته شد)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1 افشاى ادّعاهاى دروغین معاویه
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس از یاد خدا و درود! نامه شما رسید، كه در آن نوشتید، خداوند محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را براى دینش برگزید، و با یارانش او را تأیید كرد، راستى روزگار چه چیزهاى شگفتى از تو بر ما آشكار كرده است! تو مىخواهى ما را از آنچه خداوند به ما عنایت فرمود، آگاه كنى؟ و از نعمت وجود پیامبر با خبرمان سازى؟ داستان تو داستان كسى را ماند كه خرما به سرزمین پر خرماى «هجر» برد (1) یا استاد خود را به مسابقه دعوت كند! و پنداشتى كه برترین انسانها در اسلام فلان كس، و فلان شخص است؟ (2) چیزى را یاد آوردهاى كه اگر اثبات شود هیچ ارتباطى به تو ندارد، و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط نمىشود، تو را با انسانهاى برتر و غیر برتر، سیاستمدار و غیر سیاستمدار چه كار است؟ اسیران آزاد شده (3) و فرزندانشان را چه رسد به تشخیص امتیازات میان مهاجران نخستین، و ترتیب درجات، و شناسایى منزلت و مقام آنان! هرگز! خود را در چیزى قرار مىدهى كه از آن بیگانهاى، حال كار بدین جا كشید كه محكوم حاكم باشد؟ اى مرد چرا بر سر جایت نمىنشینى؟ (4) و كوتاهى كردنهایت را به یاد نمىآورى؟
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و به منزلت عقب ماندهات باز نمىگردى؟ برترى ضعیفان، و پیروزى پیروزمندان در اسلام با تو چه ارتباطى دارد؟ تو همواره در بیابان گمراهى سرگردان، و از راه راست روى گردانى!
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2 فضائل بنى هاشم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]: «آنچه مىگویم براى آگاهاندن تو نیست، بلكه براى یاد آورى نعمتهاى خدا مىگویم» آیا نمىبینى جمعى از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند؟ و هر كدام داراى فضیلتى بودند؟ امّا آنگاه كه شهید ما «حمزه» شربت شهادت نوشید، او را سیّد الشهداء خواندند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در نماز بر پیكر او بجاى پنج تكبیر، هفتاد تكبیر گفت؟ آیا نمىبینى؟ گروهى كه دستشان در جهاد قطع شد، و هر كدام فضیلتى داشتند، امّا چون بر یكى از ما (5) ضربتى وارد شد و دستش قطع گردید، طیّارش خواندند؟ كه با دو بال در آسمان بهشت پرواز مىكند! و اگر خدا نهى نمىفرمود كه مرد خود را بستاید، فضائل فراوانى را بر مىشمردم، كه دلهاى آگاه مؤمنان آن را شناخته، و گوشهاى شنوندگان با آن آشناست.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]3 فضائل بنى هاشم و رسوایى بنى امیّه:
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]معاویه! دست از این ادّعاها بردار، كه تیرت به خطا رفته است، همانا ما، دست پرورده و ساخته پروردگار خویشیم، و مردم تربیت شدگان و پروردههاى مایند. اینكه با شما طرح خویشاوندى ریختم، ما از طایفه شما همسر گرفتیم، و شما از طایفه ما همسر انتخاب كردید، و برابر با شما رفتار كردیم، عزّت گذشته، و فضیلت پیشین را از ما باز نمىدارد، شما چگونه با ما برابرید كه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از ماست، و دروغگوى رسوا از شما، (6) حمزه شیر خدا (اسد اللّه) از ماست، و ابو سفیان، (اسد الاحلاف) (7) از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما، و كودكان در آتش افكنده شده از شما، (8) و بهترین زنان جهان از ما، و زن هیزم كش دوزخیان از شما، (9) از ما این همه فضیلتها، و از شما آن همه رسوایىهاست. اسلام ما را همه شنیده، و شرافت ما را همه دیدهاند، و كتاب خدا براى ما فراهم آورد آنچه را به ما نرسیده كه خداى سبحان فرمود:
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «خویشاوندان، بعضى سزاوارترند بر بعض دیگر در كتاب خدا» و خداى سبحان فرمود:
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «شایستهترین مردم به ابراهیم، كسانى هستند كه از او پیروى دارند، و این پیامبر و آنان كه ایمان آوردند و خدا ولىّ مؤمنان است».
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس ما یك بار به خاطر خویشاوندى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، و بار دیگر به خاطر اطاعت از خدا، به خلافت سزاوارتریم، و آنگاه كه مهاجرین در روز سقیفه با انصار گفتگو و اختلاف داشتند، تنها با ذكر خویشاوندى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بر آنان پیروز گردیدند، اگر این دلیل برترى است پس حق با ماست نه با شما، و اگر دلیل دیگرى داشتند ادّعاى انصار به جاى خود باقى است.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]معاویه، تو پندارى كه بر تمام خلفا حسد ورزیدهام؟ و بر همه آنها شوریدهام؟
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اگر چنین شده باشد جنایتى بر تو نرفته كه از تو عذر خواهى كنم.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و آن شكوههایى است كه ننگ آن دامن گیر تو نیست» (10)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]4 مظلومیّت امام علیه السّلام
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و گفتهاى كه مرا چونان شتر مهار كرده به سوى بیعت مىكشاندند.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سوگند به خدا! خواستى نكوهش كنى، امّا ستودى، خواستى رسوا سازى كه خود را رسوا كردهاى، مسلمان را چه باك كه مظلوم واقع شود، ما دام كه در دین خود تردید نداشته، و در یقین خود شك نكند، این دلیل را آوردهام حتّى براى غیر تو كه پند گیرند، و آن را كوتاه آوردم به مقدارى كه از خاطرم گذشت.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سپس كار مرا با عثمان به یاد آوردى، تو باید پاسخ دهى كه از خویشاوندان او مىباشى! راستى كدام یك از ما دشمنىاش با عثمان بیشتر بود؟ و راه را براى كشندگانش فراهم آورد؟ آن كس كه به او یارى رساند، و از او خواست به جایش بنشیند، و به كار مردم رسد؟ یا آن كه از او یارى خواست و دریغ كرد؟ و به انتظار نشست تا مرگش فرا رسد؟ نه، هرگز، به خدا سوگند:
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «خداوند باز دارندگان از جنگ را در میان شما مىشناسد، و آنان را كه برادران خود را به سوى خویش مىخوانند، و جز لحظههاى كوتاهى در نبرد حاضر نمىشوند» من ادّعا ندارم كه در مورد بدعتهاى عثمان، بر او عیب نمىگرفتم، نكوهش مىكردم و از آن عذر خواه نیستم، اگر گناه من ارشاد و هدایت اوست، بسیارند كسانى كه ملامت شوند و بىگناهند.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و بسیارند ناصحانى كه در پند و اندرز دادن مورد تهمت قرار گیرند» (11) «من قصدى جز اصلاح تا نهایت توانایى خود ندارم، و موفّقیت من تنها به لطف خداست، و توفیقات را جز از خدا نمىخواهم، بر او توكّل مىكنم و به سوى او باز مىگردم»
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]5 پاسخ به تهدید نظامى
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نوشتهاى كه نزد تو براى من و یاران من چیزى جز شمشیر نیست! در اوج گریه انسان را به خنده وا مىدارى! فرزندان عبدالمطلب را در كجا دیدى كه پشت به دشمن كنند؟ و از شمشیر بهراسند؟ پس «كمى صبر كن كه هماورد تو به میدان آید»(12) آن را كه مىجویى به زودى تو را پیدا خواهد كرد، و آنچه را كه از آن مىگریزى در نزدیكى خود خواهى یافت، و من در میان سپاهى بزرگ، از مهاجران و انصار و تابعان، به سرعت به سوى تو خواهم آمد، لشكریانى كه جمعشان به هم فشرده، و به هنگام حركت، غبارشان آسمان را تیره و تار مىكند.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]كسانى كه لباس شهادت بر تن، و ملاقات دوست داشتنى آنان ملاقات با پروردگار است، همراه آنان فرزندانى از دلاوران بدر، و شمشیرهاى هاشمیان مىآیند كه خوب مىدانى لبه تیز آن بر پیكر برادر و دایى و جدّ و خاندانت چه كرد،(13) مىآیند.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و آن عذاب از ستمگران چندان دور نیست»(14)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]-----------------------------------------------------
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 1) « هجر» یكى از شهرهاى قدیمى« بحرین» است كه درختان خرماى فراوان داشت، در ضرب المثل فارسى مىگوییم« زیره به كرمان بردن».
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 2) فلان و فلان یعنى ابا بكر و عمر.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 3) ابو سفیان و فرزندانشان در روز فتح مكّه تسلیم شدند كه پیامبر آنها را آزاد گذاشت، خطاب به آنها فرمود
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] اذهبوا فأنتم الطّلقاء.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( بروید شما آزادید)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 4) مثل است، یعنى قدر و منزلت خود را چرا درك نمىكنى؟
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 5) جعفر بن ابى طالب برادر امام( ع) كه در جنگ موته شهید شد و به جعفر طیّار مشهور است.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 6) منظور ابو جهل است.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 7) ابو سفیان چون قبائل گوناگون را سوگند داد تا با رسول خدا بجنگند او را به مسخره( شیر سوگندها) نامیدند.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( صبیة النّار: وقتى« عقبه» از سران كینه توز قریش در جنگ بدر دستگیر شد به هنگام كشته شدن خطاب به پیامبر گفت من للصّبیّة یا محمّد؟( سرپرست فرزندان من چه كسى باشند؟) پیامبر فرمود.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]( 9) بهترین زنان حضرت زهرا( س) است كه در حدیث مشهورى پیامبر( ص) فرمود:
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]« انّك سیّدة نساء العالمین»
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] به كتاب نهج الحیاة مراجعه شود، و زن هیزم كش، امّ جمیل خواهر ابو سفیان زن ابو لهب و عمّه معاویه است كه همه طلاها و زیور آلات خود را فروخت تا براى اذیّت پیامبر( ص) مصرف گردد.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](10) تك بیتى از شاعر ابو ذؤیب هذلى است.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](11) شعرى است از شاعرى گمنام و برخى از أكثم بن صیفى نقل كردهاند.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](12) حمل، مردى شجاع از طایفه قشیر بود كه یك تنه جنگید و شتران خود را باز پس گرفت.« مهلت ده تا حمل به میدان آید» كه ضرب المثل شد براى، هماورد طلبیدن در میدان.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](13) برادر معاویه، حنظلة بن ابى سفیان، دائى معاویه ولید بن عتبه، و جد معاویه عتبة بن ربیعه پدر هند، بود.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](14) نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 365-369