ایا نباید از قصه اصحاب کهف شگفت زده شد؟
تبهای اولیه
چرا نبايد قصه اصحاب كهف از آيات شگفت آور خداوند باشد؟ شگفتي در مقابل آيات الهي مقدمه اي براي توجه به آنهاست. مگر خداوند نمي خواهد بندگانش توجه به آيات او نمايند؟
الكهف : 9 أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً
آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!
[=arial]با سلام
در تفسیر مجمع البیان ذیل این آیه می فرماید:
به باور «مجاهد» و «قتاده»، منظور اين است كه: اى پيامبر آيا مىپندارى كه سرگذشت «اصحاب كهف» و «رقيم» از آيات شگفتانگيز قدرت ماست؟ نه، آفرينش آسمانها و زمين از اين سرگذشتها نيز شگفتانگيزتر است.
امّا به باور برخى هنگامى كه جواب سه پرسش شركگرايان به وسيله فرشته وحى نيامد و پيامبر نيز به اميد ايمان آنان در انتظار پيام خدا بود، اين آيه آمد كه: هان اى پيامبر! تو چنين پنداشتى كه داستان اصحاب «كهف» و «رقيم» شگفتانگيز است و اگر اينها را براى آنان بازگويى ايمان خواهند آورد؟
و در تفسیر نمونه ذکر شده است:
ما آيات عجيبتري در آسمان و زمين داريم که هر يک از آنها نمونهاي است از عظمت و بزرگي آفرينش، و نيز در زندگي تو اسرار عجيبي وجود دارد که هر يک نشانهاي است از حقانيت دعوتت، و همچنين در اين کتاب بزرگ آسماني تو آيات عجيب فراوان است، و مسلماً داستان اصحاب کهف از آنها شگفتانگيزتر نيست.
[=arial]نکته ای ظریف در این موضوع عرض کنم:
زيدبناَرقم ميگويد: سر مطهّر را كه بالاي نيزهاي بود، از پيش من عبور دادند، من در غرفهاي بودم. چون برابر من رسيد، شنيدم كه آيه «اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً» (كهف، 9. «آيا پنداشتي كه اصحاب كهف و رقيم، آيات شگفتي از نشانههاي ما بودند؟».) را ميخواند. به خدا سوگند، مو بر تنم راست شد و صدا زدم: اي پسر رسولخدا، به خدا سوگند، (داستان) سر تو بسيار شگفتتر است.( شيخ مفيد، الإرشاد، ج2، ص 117؛ طبرسي، اعلام الوَريٰ باعلام الهُديٰ، ص248؛ اربلي، كشف الغمة في معرفةالائمه، ج2، ص 279. در توضيح مقصود زيدبناَرْقَم ميتوان گفت: كه اگرچه ماجراي اصحاب كهف و رقيم شگفتانگيز بوده است، اما آنان پس از مرگشان سخن نگفتند، اما داستان سر تو شگفتانگيزتر است، چرا كه پس از جدا شدن از بدن، سخن گفته و قرآن ميخواند.)
ابنشهرآشوب مينويسد:
سر امام حسين ـ ع ـ را در كوفه، در بازار صرّافان بر نيزه كرده بودند، از سر، صدايي آمد و سوره كهف را تا آية «إنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدْناهُم هُديً» (كهف، 13. «آنان جواناني (يا جوانمرداني) بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم». ) تلاوت كرد. اين امر شگفتانگيز جز بر گمراهي آنان نيفزود. چون آنان سر را بر درختي آويختند، از آن سر تلاوت آية «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا اَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»( شعرا، 227. «آنان كه ستم كردند، به زودي ميدانند كه به كدام بازگشتگاه باز خواهند گشت».) شنيده شد.( ابنشهرآشوب، مناقب آلابي طالب، ج4، ص 68.)