معاویه ابن یزید ابن معاویه
تبهای اولیه
پس از یزید بن معاویه، فرزندش معاویه به جانشینى وى برگزیده شد. وى 18 سال داشت، مدت 2 ماه خلیفه بود و چند ماه نیز از دیدهها پنهان و كسى او را نمىدید. پس از مدتى از خانه بیرون آمد، مردم را گرد خود جمع كرد و پس از ستایش پروردگار چنین گفت: مردم! به وظیفهاى كه بر عهدهام نهاده شده است نگریستم، دیدم توان آن را ندارم كه پاسخ حق تعالى را در مورد حكومت بر شما بدهم. در میان مردم كسانى هستند كه از من بر این كار سزاوارترند، براى شما دو پیشنهاد دارم، یا این كه من كسى را به خلافت بر شما برگزینم و یا این كه خود كسى را برگزینید.
عدهاى از بنى امیه نزد وى آمدند و گفتند: مدتى را به ما مهلت بده تا در این كار استخاره كنیم و پس از آن نظر خودمان را خواهیم گفت. پس از مدتى او را زخمى كردند، وقتى كه در حال مرگ او نزد او آمدند و از وى خواستند تا كسى را براى جانشینى خود برگزیند گفت: آیا هنگام مرگ چنین كنم؟ هرگز، به خدا سوگند چنین نخواهم كرد، من هیچ گاه از شیرینى خلافت برخوردار نشدم، چطور به تلخى آن رضایت دهم. معاویة بن یزید، كسى را به جانشینى خود برنگزید.(الامامه و السیاسه)
و بنا بر نقل ابن اثیر :
در آخر روزگار خود
دستور داد كه نماز (اجتماع) اعلان شود مردم جمع شدند پس از حمد و ثناى خداوند گفت من از كار شما عاجز و ضعیف هستم. میخواهم رویه عمر بن خطاب را براى شما بكار ببرم كه ابو بكر او را بخلافت منصوب نمود ولى یاراى آنرا ندارم و راهى براى چنین كارى (برگزیدن خلیفه) نیافتم. میخواستم شورى را (مانند عمر) تشكیل و اعلان كنم. اعضاء شورى را كه شایسته باشند میان شما ندیدم ناگزیر از این كار دست مىكشم كه شما كسى را براى خلافت انتخاب كنید. شما بكار خود احق و اولى هستید هر كه را میخواهید مىتوانید اختیار كنید. بعد از آن فرود آمد و باندرون رفت و پنهان شد تا مرد.
گفته شده: او را زهر دادند مسموم شد و مرد (الكامل ابن اثیر)