معنای روایت لولاک لما خلقت الأفلاک چیست؟
تبهای اولیه
روايت »لولاك لما خلقت الافلاك «) در »بحارالانوار«, ج 15, ص 28; ج 16, ص 406, و ج 57, ص 199, آمده است
در اين باره, يكي از سه معناي زيرشايان توجه است :
1. هدف از خلقت جهان ,
چيزي است كه جز با وجود پيامبر(ص) تحقق پيدا نمي كند. از ديدگاه قرآن , همه ي جهان براي انسان آفريده شده است : »خلق لكم ما في الارض جميعا"«, انسان نيز براي بندگي آفريده شده است : »و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون «, حقيقيت عبادت خداوند در ميان انسان ها محقق نمي شود;
جز با هدايت پيامبران واز آن جاكه نبي اكرم (صلي الله عليه و آله ), پيام آور دين كامل الهي است .
پس صحيح است كه گفته شود, عبادت خداوند, جز با وجود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) در ميان بندگان خدا به طور كامل محقق نمي شود.
2.پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي تواند تمام هدف از آفرينش جهان را در خود متجلي كند و آن هدف را به صورت كامل در خود محقق سازد .
كه بدون آن حضرت هدف از خلقت جهان به معناي تمام و كمال خود محقق نمي شد اگر چه ديگر انسان ها هر يك به اندازه ي مرتبه ي كمالشان , آن هدف را محقق كرده اند.
3. تو غرض اصلي من از خلقت جهان بوده اي و ديگران را طفيلي تو خلق كردم . طبق معناي قبلي , پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) كسي است كه هدف از آفرينش جهان را به تمام و كمال در خود محقق ساخته است ;
اما براي اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) بتواند در اين دنيا چنين كمالي را در خود محقق سازد, بايد همه ي اين جهان آفريده مي شد
و همه ي اين انسان ها - چه موئمنان و چه كافران - و حتي دشمنان پيامبر و دوستان آن حضرت , بايد خلق مي شدند تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ), مجال رشد و تكامل پيدا مي كرد و مي توانست قابليت هاي خود را به فعليت برساند.
البته در اين معنا, چنين نيست كه مثلا" دشمنان از روي جبر با آن حضرت دشمني كرده اند; بلكه وجود انسان هايي براي تحقق كمال اختياري پيامبر نياز است
و پيامبر مي تواند در فضاي ميان آنان - چه فضاي دوستي و چه دشمني - در مسير رشد و تكامل خود قرار گيرد. انسان هاي ديگر نيز هر يك به اندازه ي مرتبه ي كمالشان , غرض از خلقت اند; يعني , هر اندازه كه كمال آنان بيشتر باشد,
غرض اصلي از خلقت نيز به آنان بيشتر تعلق مي گيرد و هر اندازه نقصان دارند, به همان اندازه طفيلي اند و غرض به طور عرضي به آنان تعلق گرفته است.
گفتني است كه اين سه معنا با يكديگر منافاتي ندارد و همه ي آنها با هم سازگار است . خداوند, مي خواهد همه ي انسان ها به كمال نهايي برسند و اين كمال , متوقف بر اطاعت از دين است و دين را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) آورده است .
از سوي ديگر هر انساني , به اندازه اي كه به كمال مي رسد, هدف از خلقت را در خود محقق ساخته است و در كوتاهي هاي خود و نقصان اختياري اش , از هدف خلقت دور شده است .
پس وجود اين نقصان ها, غرض اصلي نيست , بلكه به تبع و بالعرض , امكان وجود پيدا كرده است . سوم . با قطع نظر از اين كه آيا ذيل روايت »و لولا فاطمه لما خلقتك « با سند صحيح نقل شده ,
[(آنچه به عنوان ذيل روايت آمده , عبارت است از: »... و لولا علي لما خلقتك و لولا فاطمه لما خلقتكما«, (مستدرك سفينه البحار, شيخ علي النمازي , ج 3, ص 168 و 169); و نيز: »فلولاكم ما خلقت الدنيا و الأخره و لا الجنه و النار, (همان , 167); و نيز »و لولاكما لما خلقت الافلاك «, (بحارالانوار, ج 74, ص 116)]. يا نه ,
معاني محتمل در آن چنين است :
1. چنان كه گذشت , بندگي انسان ها جز با پيروي از دين ممكن نيست و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ), اين دين را آورده است .
گفتني است كه امامان حافظ دين هستند و اگر پس از وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله), امامت نبود, دين پيامبر(صلي الله عليه و آله ) به انحراف كشيده مي شد.
به عبارت ديگر خداوند, دين خاتم را از طريق »امامت « حفظ مي كند و امامان - به جز حضرت علي (عليه السلام ) - همه از فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله عليها ) هستند.
پس صحيح است كه گفته شود: »اگر فاطمه نبود, امامان هم - به جز حضرت علي (عليه السلام ) - نبودند و دين باقي نمي ماند و در نهايت هدف از آفرينش انسان (بندگي ) نيز محقق نمي شد«.
2. فاطمه زهرا(سلام الله عليها ), پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) و امامان معصوم (عليهم السلام ) همه يك نوراند و كمال آنان هيچ تفاوتي با هم ندارد.
پس اين چهارده تن , همه با هم هستند و دوگانگي از حيث كمال بين آنان نيست و همان گونه كه پيامبر(صلي الله عليه و آله ) تحقق بخش هدف آفرينش جهان است
, فاطمه (سلام الله عليها ) و امامان (عليهم السلام ) نيز, همان گونه اند و فرقي از اين جهت ميان آنان نيست . اين معنا, مي تواند جملات ديگري را نيز كه در شائن اهل بيت وارد شده است توضيح دهد
و آن جملات نيز مي تواند احتمال اين معنا را تقويت كند; به عنوان نمونه پيامبر(صلي الله عليه و آله ) مي فرمايد: »حسين مني و انا من حسين « (بحارالانوار, ج 43, ص 316).
اينكه حسين (عليه السلام ) از پيامبر است , روشن است , اما اين كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) از حسين (عليه السلام ) است , به اين دو معنا است ;
اولا" دين پيامبـــر(صلي الله عليه و آله) به واسطه ي امام حسين (عليه السلام ) باقي مي ماند.
ثانيا" آن دو يكي هستند و فرقي ميان شان نيست . هم چنين رسول اكرم (صلي الله عليه و آله ) مي فرمايد: »خدا با رضاي فاطمه راضي مي شود و با خشم او غضبناك مي گردد« (ر.ك : بحارالانوار, ج 43, ص 19 به بعد).
اين بدان دليل است كه رضاي فاطمه (س ) و خدا داراي يك ملاك است ; يعني هر موردي كه ايجاد رضايت مي كند, هر دو را با هم راضي مي نمايد
و اگر خشمگين كند, هر دو را خشمناك مي سازد; زيرا فاطمه نيز فقط به رضاي خدا, راضي مي شود. پس چنين نيست كه خداوند, منتظر باشد كه فاطمه (س ) از چه چيزي راضي مي شود تا بعد از او راضي شود.