گزارشى از آخرين شب قدر اميرمؤمنان، على عليه السّلام
تبهای اولیه
با سلام
على عليه السلام در رمضان آخر عمر خويش حال عجيبى داشت و هر شبى را در يك جا ميهمان بود.
غذا كم ميل مىفرمودو... .
ابن حجر چنين مىگويد: «هنگامى كه رمضان[آخر عمر حضرت] فرا رسيد، هر شب در منزل يكى از بستگان افطار مىكرد؛ شبى در منزل حسن عليهالسلام ، شبى در منزل حسين عليهالسلام و شبى نزد عبد اللّه بن جعفر [شوهر دخترش زينب [، و بيش از سه لقمه غذا نمىخورد،«وَ يَقُولُ: اُحِبُّ اَنْ اَلْقِىَ اللّهَ وَ اَنَا خِمْصٌ؛ و مىفرمود: دوست دارم خدا را [با شكم] گرسنه ملاقات كنم.»(1)
در شب نوزدهم منزل دخترش، ام كلثوم ميهمان بود كه غذاى سفره آن را دو قرص نان جُو و مقدارى شير و نمك تشكيل مىداد.
حضرت با نان و نمك افطار نمود و بيش از سه لقمه ميل نكرد و فرمود: دوست دارم خدايم را گرسنه ملاقات كنم.
در آن شب حضرت سوره يآس مىخواند و مرتب به آسمان نگاه مىكرد و مىفرمود: «امشب، همان شبى است كه به من وعده ديدار داده شده است.»(2)
استاد مطهرى رحمهالله مىگويد: «على در آن شب، انتظارى داشت و گاهى به آسمان نگاه مىكرد و مىگفت كه حبيبم به من خبر داده است و او راست گفته و هرگز دروغ نمىگويد... بچهها تا پاسى از شب در خدمت على عليه السلام بودند.
امام حسن عليه السلام به منزل خود رفت، هنوز صبح طلوع نكرده بود، نزد بابا برگشت و مستقيم به مصلّاى پدر رفت.
حضرت به فرزندش فرمود: پسر جان! ديشب لحظهاى خوابم برد، يك دفعه پيامبر اكرم ص را در عالم رؤيا ديدم.
عرض كردم: يا رسول اللّه! من از دست اين امّت چه خون دلها خوردم. حضرت فرمودند:نفرين كن! من هم نفرين كردم كه خداوند من را از آنها بگيرد.»(3)
الهى مردم از من سير و من هم سيرم از مردم
نما راحت مرا اى خالق ارض و سما امشب
على عليه السلام هيجان عجيبى داشت.
خود مىگويد: هر كارى كردم، راز مطلب را نفهميدم؛ «مازِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَكْنُونِ هذَا الاْءَمْرِ وَ اَبَى اللّهُ اِلاّ اَخْفاهُ؛(4)
خيلى تلاش كردم كه سرّ و باطن اين امر را به دست بياورم، ولى خدا اِبا كرد، جز اينكه آن را پنهان كرد.»
آن گاه رهسپار مسجد شد.
چند ركعت نماز گذارد.
سپس بالاى مأذنه رفت تا اذان بگويد.
وقتى از بالاى مأذنه پايين مىآمد، مىفرمود:
«خَلُّوا سَبيلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجاهِدِ فِى اللّهِ لا يَعْبُدُ غَيْرَ الْواحِدِ
يعنى باز كنيد راه مؤمن رزمنده در راه خدا را كه [افتخارش اين است كه] غير از [خداى] واحد را نپرستيده است.»
آن گاه به مسجد بازگشت و مشغول نماز شد و سر از سجده برداشت كه شمشير زهراگين فرقش را شكافت.
در اين حال، فرمود: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ...هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ؛(5)
به نام خدا و به يارى خدا و بر دين رسول خدا.
قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم... اين [شهادت[ چيزى بود كه خدا و رسولش به ما وعده داده بودند.»
شب وصل است و خوش قرآن ناطق
نيايش مىكند تا صبح صادق
سر شب تا سحر او ناله كرده
به يك شب طى رهى صد ساله كرده
لبانش مىخورد آهسته بر هم
كه گويا عرش و فرش گرديده در هم
پي نوشت :
1. انوار البهيّة، شيخ عباس قمى، ص 31؛ صواعق ابن حجر، ص 80.
2. همان، ص 80؛ ر.ك: زندگى اميرالمؤمنين، رسولى محلّاتى، ج 2، ص 247.
3. نهج البلاغة، صبحى صالح، ص 99؛ انسان كامل، مرتضى مطهرى، ص 45.
4. منتهى الآمال، ج 1، ص 126؛ نهج البلاغة، خطبه 177.
5. نهج البلاغة، صبحى صالح، ص 379؛ زندگانى اميرالمؤمنين، ج 2، ص 321؛ انسان كامل، مرتضى مطهرى، ص 49.
برگرفته از : مجلات مبلغان شماره 59