زن و عرفان از دیدگاه حضرت آیت الله جوادی آملی
تبهای اولیه
در اين مقاله از اين مطلب بحث میشود كه آيا زنان میتوانند همانند مردان وارد دنياى عرفان شوند و در عرفان نظرى به معارف عرفانى دست يابند و در عرفان عملى به سير و سلوك بپردازند و به كمال عرفانى يعنى ولايت دست يابند و به عبارت ديگر آيا زنان مانند مردان مىتوانند با سلوك عرفانى به عالیترين مراتب كمال يعنى انسان كامل شدن نايل شوند يا خير؟
براى پاسخ به اين سؤال در آغاز به تعريف عرفان نظرى و عملى اشاره كرده و سپس ديدگاه برخى عارفان را در رابطه با
زنان در سلوك عرفانى بازگو نموده و پس از آن به مبانى امكان سلوك عرفانى براى زنان پرداخته مىشود.عرفان در لغت به معناى شناخت و شناسايى است و
در اصطلاح روش و طريقه ويژه اى است كه براى دستيابى و شناسايى حقايق هستى و پيوند ارتباط انسان با حقيقت بر شهود و اشراق و وصول و ايجاد با حقيقت تكيه مىكند و نيل به اين مراتب را نه از طريق استدلال و برهان و فكر، بلكه از راه تهذيب نفس و قطع علايق از دنيا و امور دنيوى و توجه كامل به امور روحانى معنوى و در رأس همه توجه كامل به مبدأ و حقيقت هستى میداند.عرفان نظرى
عرفان نظرى نوعى حكمت نظرى است كه از طريق كشف و شهود و اشراق بر اساس مبانى دين الهى به تفسير هستى و بيان كيفيت ارتباط خدا با انسان و جهان میپردازد و تلاش میكند تا از راه شناخت حق از طريق مظاهر او يعنى اسماء و صفات و افعال و آثار به طريق علم حضورى و مكاشفه و شهود و اشراق دست يابد و به ديگر سخن عرفان نظرى میكوشد تا پيوند حق با عالم و ربط عالم با حق و ضرورت كثرت از وحدت حقيقى و بازگشت كثرت به وحدت حقيقى را از طريق شهودى با طى مقامات معنوى تبيين كند.
عرفان عملى عبارت است از آداب و اعمالى كه براى تهذيب نفس از سرچشمه منابع اسلامى و انديشه اولياء الهى دين و بزرگان طريقت و اهل معرفت معرفى شده تا پويندگان وادى معرفت براى وصول به حقيقت آن را به كار گيرند. در عرفان عملى آدمى با وظائف خود در برابر خدا و خلق و خود و هستى و جهان آشنا مىشود و به همين دليل است كه از عرفان عملى به علم سير و سلوك ياد مىشود. سير و سلوك همانند سفر ظاهرى، آغاز و مسير و منازل و مقامات و غاياتى دارد كه سالك براى وصول به كمال انسانيت يعنى توحيد و ولايت بايد اين سفر را از آغاز به انجام برساند.
در واقع عرفان عملى در صدد ارائه برنامهاى براى حركتى پويا و تكاملى غايت گر در وجود انسان است تا او بتواند راه وصول به حق و حقيقت را با چراغ هدايت شريعت تشخيص دهد و به غايت وجودى خويش دست يابد.
قيصرى در تعريف عرفان مینويسد عرفان علم به خداى سبحان است از حيث اسماء و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و حقايق عالم و چگونگى بازگشت آن حقايق به حقيقت واحدى كه همان ذات احدى حق تعالى است و همچنين عرفان معرفت طريق سلوك و مجاهده براى رها ساختن نفس از تنگناى قيد و بند جز ثبت و پيوستن به مبدأ خويش و اتصاف آن به نعت اطلاق و كليت است.(1)در جهان بينى عارفان، هستى حقيقى منحصر به حضرت حق و اسماء و صفات و مظاهر و تجلّيات او مورد توجه است كه از طريق شهود و كشف براى او حاصل مىشود و راه رسيدن به مقام كشف و شهود نيز سير و سلوك عرفانى و راه و روشهايى است كه عارفان در برابر انسان قرار میدهند.
البته عارفان كتابها و دستورالعمل هايى را در اين رابطه تنظيم كرده اند كه افراد با آشنايى با آن برنامه ها و استفاده از آنها مراحل سلوك از مرحله يقظه و بيدارى تا مقام توحيد طى نمايد.
محى الدين ابن عربى كه از عرفاى بزرگ و اولياء مهم است درباره زنان مینويسد اعلم ايدك الله ان الانسانية لمّا كانت حقيقة جامعة للرجل و المرأة لم يكن للرجال على النساء درجة من حيث الانسانية؛(2) بدان كه انسانيت حقيقتى است واحد و جامع مرد و زن، از اين رو مردان از حيث انسانيت بر زنان برترى ندارند.
وى میگويد مردان و زنان در اصل انسان بودن با هم اشتراك دارند و اختلاف و افتراقشان تنها در ذكورت و انوثت است كه امر عارضى است و داخل در جوهره و اصل وجود انسان نيست.
قيصرى در شرح فصوص نيز مىنويسد «انّ المرأة باعتبار الحقيقة عين الرجل و باعتبارالتعين يتميز كل منهما عن الآخر»(3) از نظر حقيقت ميان زن و مرد امتيازى نيست و حقيقت زن عين حقيقت مرد است و فقط از جهت تعيّن و تشخيص از يكديگر ممتازند.
و چون زن و مرد در حقيقت انسانيت مشتركند و انوثت و ذكورت امرى عارضى هر دو مىتوانند مقامات عرفانى را طى كنند.
محى الدين میگويد «انّ هذه المقامات ليست مخصوصة بالرجال فقد تكون للنساء ايضاً لكن لماكانت الغلبة للرجال تذكر باسم الرجال»(4) طى مقامات عرفانى اختصاص به مردان ندارد بلكه براى زنان نيز هست اما چون اغلب مردانند كه در اين مسير قرار مىگيرند اسم آنها ذكر كرده است.
در غير اين صورت زنانى چون مريم بنت عمران و آسيه همسر فرعون و خديجه و فاطمه(س) به اين مقام نائل آمدند.
محى الدين در فصّ محمدى هنگامى كه از سرّ محبوبيت زن براى پيامبر(ص) سخن میگويد، مینويسدچون ذات اقدس الهى منزّه از آن است كه بدون مجد و مظهر مشاهده شود، هر مظهرى كه بيشتر جامع اسماء و صفات الهى باشد، بهتر خدا را نشان میدهد و زن در مظهر بودن خدا كاملتر از مرد است، زيرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال است چون مخلوق حق است و به لحاظ مخلوق بودن، خلقت را پذيرفته است اما زن، هم مظهر قبول و انفعال الهى است و مظهر فعل و تأثير الهى.
چون مرد را مجذوب و محبّ خود میسازد و اين تصرف و تأثير نمودارى از فاعليت خدا است. بر اين اساس است كه زن از مرد كاملتر است.اگر مرد بخواهد خدا را مظهريت خود مشاهده كند، شهود او تام نيست ولى اگر بخواهد خدا در مظهريت زن نگاه كند، شهود او به كمال و مقام مىرسد.از اين رو زن محبوب پيامبر اكرم(ص) قرار گرفته است.(5)
براى روشن شدن گفتار ابن عربى دو نكته بيان مىشود.
1- از اين فاعل بودن و منفعل بودن زن نسبت به مرد مطرح است يعنى زن منفعل از مرد و فاعل در اوست نه منفعل از او و فاعل در اوست يعنى زن از مرد تأثير میپذيرد و در او تأثير میگذارد بگونه اى كه او را مجذوب خود قرار مىدهد.
البته زن در تأثيرگذارى خود در جنين مظهر خالقيت خدا است و در ساماندهى جنين در رحم نقش خالقيت دارد.
2- منظور از محبت در اين بحث حبّ الهى است نه شهوت حيوانى چنان كه خود محى الدين میگويد «و من احبّهنّ على جهة الشهوة خاصة نقصه علم هذه الشهوة فكان صورة بلاروح عنده»(6) اگر كسى زنان را از جهت غريزه طبيعى دوست داشته باشد راز اين اشتياق را نمیداند و چون علم به هدف و آگاهى از راز به منزله روح و خود گرايش به منزله صورت و هيكل است اهل شهوت بدون محبت الهى همانند صورت بدون روح است.
درباره مقامات عرفانى میگويد «و كل ما نذكره من هؤلاء الرجال باسم الرجال فقد يكون منهم النساء ولكن يغلب ذكر الرجال و قيل لبعضهم كم الابدال فقال اربعون نفساً فقيل له لم لاتقول اربعون رجلاً فقال قد يكون فيهم النساء»(7) هرچه از اين طبقات به اسم رجال نام برديم از باب تغليب است و گرنه گاهى زنان نيز به اين درجات و مقامات نائل میشوند بعد می افزايد از شخصى پرسيدند ابدال چند كسند، پاسخ داد، گاهى زنان نيز به اين مقام میرسند يعنى رسيدن به مقامات عرفانى اختصاص به مردان ندارد بلكه زنها نيز توان دست يابى به اين مقامات دارند.
بالاترين مقامى كه انسان سالك در پى دست يابى به آن است خليفة اللّه شدن است. خلافت به مقام انسانيت مربوط است نه شخص يا صنف خاص يعنى آدم، شخصاً خليفة اللّه نيست بلكه مقام آدميت خليفة اللّه است و به عبارت ديگر خلافت در آن شخصيت انسانى آدم است و در شخصيت انسانى زن و مرد يك تنند بر اين اساس اگر در قرآن آدم به اسماء الهى تعليم شد و سپس مسجود فرشتگان قرار گرفت در واقع انسان اسماء الهى را فرا گرفت و به همين دليل مسجود فرشتگان واقع شد زيرا محور تعليم و تعلم، جان آدمى است نه بدن و نه مجموع جان و بدن عالِم، روح انسان است و روح نه مذكر است و نه مؤنث.
بنابراين جان است كه به اسماء الهى عالم و در نتيجه معلم فرشته ها پس آن كه خليفة اللّه است جان آدمى است و آن كه مسجود فرشتگان قرار گرفت، نيز جان انسان است.
خداى سبحان به همه انسانها خطاب میكند، ما شما را آفريديم و تصوير كرديم و بعد به فرشته ها گفتيم كه براى آدم سجده كنند «ولقد خلقناكم ثم صوّرناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم»(8) انسان را آفريديم سپس او را صورت بندى نموديم سپس به ملائكه گفتيم به آدم سجده كنيد. در اينجا از عصاره انسانها كه انسانيت است به آدم ياد شده و به فرشته ها گفته كه در برابر او خضوع كنند.
در جريان دشمنى شيطان با آدم در واقع سخن از دشمنى شيطان با انسانيت است چه زن و چه مرد، هر دو در معرض عداوت و دشمنى شيطان هستند و براى همين جهت است كه گفت «فبعزّتك لاغوينهم اجمعين»(9) به عزت تو سوگند همه را اغوا و گمراه مىكنم و آن همه خواه زن و خواه مرد باشد.
اگر انسان خليفة اللّه است و مقام انسانيت از ذكورت و انوثت منزه است چرا مردان فراوانى به اين مقام راه يافته اند ولى از زنان فقط چهار نفر مريم، آسيه، خديجه و فاطمه(س) به اين مقام رسيده اند؟
در جواب بايد گفت اولاً از نظر دين راه براى پيمودن مسير كمال و رسيدن به مقام خليفة اللّه براى زن و مرد باز است و هيچ كمالى مشروط به ذكورت يا ممنوع به انوثت نشده است و ثانياً بسيارى از زنان در اين مسير قرار گرفته اند ولى نامشان در تاريخ ثبت نشده است و ثالثاً اگر جامعه امكانات ترقى و سعادت را در اختيار هر دو صنف قرار دهد و هر دو بتوانند از آن استفاده كنند میتوانند به كمال برسند. بايد جامعه را از انحطاط و كوته فكرى و انحطاط و عقب ماندگى نجات داد تا همه افراد به طور برابر از امكانات براى رشد و ترقى استفاده كنند.
نمیدونم منظور بزرگوار چی بوده که میگویند اکثرا مرد هستند که وارد این مسیر می شوند..
اما مطلبی که دراینجا میخوام ذکر کنم از گزیده سخنان چنداستاد بزرگواردرمسیر عرفان بوده است وهیچ کدامش ازخودم نیس اما خب اسامی این بزرگواران درخاطرم نیس...و نتایج سخنان ایشان رومیخوام بنویسم..ازکارشناسان محترم خواهش میکنم اگرمیدونند درچه احادیث وسخنان برگزیده ایی این نکات هست معرفی کنند....میخوام بدونم مطلبی که مینویسم وازسخنان بزرگانم آموختم درست تحلیلش کردم یانه؟
زنان هم به اندازه مردان حالا تا حدودی کم و زیاد وارد مسیر عرفان شده اند...
منتهی خانم ها به علت شخصیت شان ونوع حجابی که دارند خداوند هاله های نورانی انها را پنهان میکند وهم چنین درمسیرعرفان اکثرمواقع به صورت همگانی نخواهد شد...به خاطر همین ظاهرا نشان میده که تعداد زنان درعرفان بسیارکمتره..اما انها برای عرفان بنا به مشخصه خودشان ومرانب عرفانشان ووظیفه شان درراه اسلام جهادهای متفاوتی خواهند داشت..
خانمی که حجابش رارعایت کندحتی اگر درمسیرعرفان کم وکسری داشته باشد به خاطر مقام حجابش هم که شده،نقص وی ازدیدگان چشم سوم ویاچشم برتر حفظ میشه...یعنی اون حجاب حجاب صوربرزخی اوهم خواهد شد..البته بستگی به هدف ونوع حجابی که رعایت میکند هم دارد..
نکته دیگراینه که....اگریک خانم بتواند مراتب عرفان راطی کند بیشتر از یک مرد میتواند(به صورت کلی وبه دورازمصادیق)برمحیطش تاثیر بگذارد..
نقش یک مرد عارف درجامعه میتواند به صورت عمومی وهمه گیراعلام شودونقش ایفا کند اما یک خانم عارف دروهله اول عرفانش دستور میگیرد که خانواده وفرزندش رابه تعالی برساندوسپس درجامعه اثرکندبه همین علت ظاهرا نام مردان بیشتردرعرفان به کارمیرود...
اکثرمردان عارف دردامن یک مادرمومنه وعارف پرورش داده شده اند..زنانی که ترجیح داده اند جهادشان درراه عرفان رادرخانه شان پیاده کنند..
به خاطر همین نقش یک زن عارف وتاثیرگذاریش بریک جامعه به مراتب بسیارعمیق خواهد بود...
به علت ویژگی های کلی جسمی وروحی مردان وزنان..
خانم ها معمولا زودتر ازمردان میتوانند درعرفان وارد شوند اما زودترهم ممکنه رابطه قطع شود...
(البته نکات کلی هستند وبه مصادیق توجه نشده)
اما به مرور زمان ارتباط رامیتواند به طورکامل حفظ کند...
واین علت مربوط به خصیصه جسمی انها هم میشود...وهم چنین احکام متفاوتی که باید دائمی رعایت کنند..
چون عمل یک خانم درعرفان به ظرافت های بیشتری نیاز دارد ونکات بیشتری راباید رعایت کندپس پاداش او به مراتب بیشتروبهترخواهد بود...
یکی ازبزرگان میگفت:خانمهایی میشناسم درراه عرفان که حتی بزرگیشان ازچشمان برتر مردان عارف هم پوشیده بوده است....این چیزی هست که خودشان خواسته اند....این جوهره اصلی وناب را پنهان بدونند برایشان حالت ناب تری خواهد گرفت...
البته اگربخواهند به خاطر حیطه کاریشان درجامعه میتوانند تاحدودی ازعرفان خودرا منتقل کنند...
پس ظاهرا زنان درعرفان نامشان کمترهست اما درواقعیت اینطورنیست....
متشکرم اگرسخنان این بزرگواران روبرایم تحلیل کنید وبگید آیا نتیجه ایی که ازسخنانه شان داشتم درست بوده یانه؟
واینکه یک خانم عرفانش پنهانه ویکی دیگه میتونه آشکاربشه مصادیقش چیه/
متشکرم..
یاحق..
2- سالكان كوى جمال و جلال
همه انسانها سالك كوى حقند و در اين سلوك خدا را ملاقات میكنند برخى جمال خدا را و برخى جلال خدا را ديدار میكنند قرآن میفرمايد « يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحاً فملاقيه»(10) اى انسان تو با تلاش و رنج و زحمت به سوى پروردگارت پيش میروى و سرانجام او را ملاقات خواهى كرد.
در اين آيه خطاب به همه انسانها است كه همگان مسافرانى هستند كه از سر حد عدم بار سفر بسته و به اقليم وجود گام می نهند، همگى رهرو ره عشق خدايند.
در حقيقت آيه سفرنامه سالكان كوى حق است كه در اين سفر عدّه اى با ديدار جمال الهى به سعادت نايل میشوند چرا كه آنان نامه اعمال خود را با دست راست دريافت و مسرورانه به جمع همراهان خود می پيوندند و عدّه اى با جلال و قهر الهى روبرو میشوند و گرفتار شقاوت میگردند و نامه اعمال آنها از پشت سر به آنها داده میشود و گرفتار عذاب الهى میشوند.
موحّد راستين چه زن باشد و چه مرد هماره سير خود را با حق ادامه میدهد و همه مراحل سلوك خود را همراه حق میگذراند و هرگز كثرت را بدون شهود وحدت نمیگردد، هيچ گاه رؤيت خلق، حجاب شهود خالق نمیشود، بلكه دائما خلق را آيت حق میداند و از اين آيينه، جمال دلاراى خالق را در سراسر آيينه هاى گيتى میبيند و سرانجام مظهر هدايت میشود.
در اين حركت هيچ امتيازى بين زن و مرد نيست زيرا سفر حقيقى در مراحل توحيد به عهده انسانيت است كه از ذكورت و انوثت مبرّا است شاهدان سالك كوى حقيقت مراحل سفر را به چهار مرحله تقسيم كرده اند.
1- سفر از خلق به حق و از كثرت به وحدت.
2- سير از حق به حق و سفر در درياى وحدت و شهود اسماء و صفات همان واحد يكتا و يگانه.
3- سفر از حق به خلق و از وحدت به كثرت آثار و افعال.
4- سفر از خلق به خلق با صحابت و همراهى حق.
در اين سفر چهارگانه بين زن و مرد فرقى نيست و هردو میتوانند اين سفرهاى چهارگانه را داشته باشند و به مقام ولايت دست يابند.
3- تقرّب به خدا و تقوا معيار سلوك
بر اساس آموزه هاى قرآن معيار كمال انسانى تقرّب به خدا و تقوا است. انسان متقى وقايه و سپر دارد و تقوا به او بينش عارفانه میدهد، انسان با تقوا با داشتن اين سفر همواره خير و صلاح را در نظر گرفته و آن را به خدا ارتباط میدهد زيرا میداند هر خيرى منشأ آن خداست و از طرفى شرّ و بدى را از خدا دور و به خود نسبت میدهد و انسان سالك به مرحله اى میرسد كه اهل وقايت است و در اين سپرگيرى بين زن و مرد فرقى نيست هر دو میتوانند اين سپر را تهيه كنند.
4- موفقترين راه سلوك
فكر و ذكر دو راه تعالى انسان است زنان در ذكر و مناجات كه راه دل و عاطفه و شور و محبت است يا از مردان موفقترند و يا همتاى آنان، راه ذكر و مناجات راه اساسى است و راه فكر راه فرعى است زيرا راه فكر راه فراگير نيست، اما راه دل و مناجات به روى همه در رسيدن به كمال روح قلب سليم لازم است.(11) و زنان نوعاً از سلامت دل برخوردارند، در قيامت صاحبدلان و سالم دلان سالماند پس در نتيجه زنان به دليل برخوردارى از سلامت دل موفق ترند.
با توجه به مجموعه بحثها سلوك عرفانى و رسيدن به مقام كشف و شهود اختصاص به مردان ندارد بلكه زنان و مردان هر دو میتوانند در اين مسير حركت كنند و به مقام كمال نايل شوند زيرا : اولاً كمالات انسانى در پرتو عبادت و اطاعت حق است و اين دو ميان زن و مرد مشترك است و در نتيجه راه تكامل آنان نيز مشترك است.
ثانياً دعاها و نيايشها از بهترين راههاى تكامل انسانى است، زيرا كمال انسانى در نزديكى به خداوندى است كه علم محض و هستى خالص و قدرت صرف است و راه تخلّق به اخلاق الهى و تقرب به آن كمال عبادتها ونيايشها است، در اين نيايشها هيچ فرقى بين زن و مرد نيست و مهمترين مناجات و دعاها را براى زنها و مردها يكسان تعليم كرده اند بنابراين در كمال حقيقى كه در مناجاتها و دعاها، عبادتها را اطاعتها ظهور كرده است سهم زن و مرد يكسان است.
ثالثاً نصيب و بهره زنها از مناجات و پند و اندرزگيرى، اگر بيش از مردها نباشد، كمتر نيست. زيرا زن موجود عاطفى و رقيق القلب است و در راه ذات اقدس الهى، رقت دل، عاطفه و احساس نقش مؤثرترى دارد بنابراين او میتواند در اين راه از مردها موفقتر باشد.
رابعاً زن در ميدان مبارزه و جهاد با هواى نفس به دليل داشتن سلاح قوى و نيرومندى به نام دعا و نيايش و در نتيجه گريه میتوانند كامياب تر باشند چون زنها در راه تهذيب نفس مسلحتر از مردها آفريده شدند.
خامساً گرچه جمال براى زنان سرمايه است و بايد آن را به جا مصرف كنند و زكات آن كه عفاف و پاكدامنى است بپردازند «زكاة الجمال العفاف» ليكن جمال حقيقى زنان در انجذاب به سوى جمال مطلق است و بايد در تحصيل آن دقت كنند از اين رو آنها بايد از سرمايه رقت قلب و احساس به عنوان سلاح مبارزه با كفر و فساد و اسباب تحصيل قرب و كمال استفاده كنند.
در پايان لازم است توجه شود كه در تاريخ زنان فراوانى بوده اند كه داراى ذوق عرفانى بوده اند و مقامات سلوك عرفانى را طى كرده اند كه میتوان در اين رابطه به كتابهايى چون نفحات الانس جامى و مانند آن مراجعه كرد.
1. رسائل قيصرى، ص 7.
2. فتوحات مكيه، ج 3، ص 87.
3. شرح فصوص الحكم قيصرى، ج 2، ص 1332.
4. شرح فصوص الحكم تصحيح آقاى حسن زاده آملى، ج 2، ص 127.
5. همان، ص 1345.
6. همان، ص 1350.
7. فتوحات مكيه، ج 2، ص 7.
8. سوره اعراف، آيه 11.
9. سوره ص، آيه 82.
10. سوره انشقاق، آيه 6.
11. در قرآن فرمود «يوم لاينفع مال و لابنون الامن اتى اللّه بقلب سليم» (سوره شعراء،آيه 88 - 89) روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمىدهد مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا آورد.
عالی بود...عالی...
هم موضوعش وهم نتیجه گیریش..خصوصا ارائه منابع....بسیارمتشکرم.......
اجرتون با امام زمان..:Gol:
یاحق..
من فکر می کنم زنها در رسیدن به کمالات معنوی خیلی موفق ترند هر چند گمنام تر هم هستن چون مثل مردا عشقشونو توی بوق نمی کنن! نه تنها به دلیل رقت قلب و احساسات سالمشون بلکه به این دلیله که زنها اساساً زیبا هستن و در ذاتشون نیاز به تحسین شدن و معشوق بودن دارن (این توی ذات همشون هست و ربطی به هوا و هوس نداره) ولی وقتی می بینن عمر زیبایی شون اینقدر کوتاهه و نهایتا تا چهل، چهل و پنج سالگی هم زیباییشون از بین می ره و هم تحسین و توجه این مردای ظاهر بین کم میشه اینه که راه دیگه ای برای این نیازشون پیدا می کنن و اون عرفانه. چون ته دلشون می دونن فقط خداس که می تونه همچنان زیبایی هاشونو ببینه و جای خالی یه عاشق حقیقی رو براشون پر کنه (و همیشه وقتی نیازی هست پاسخی هم برای اون نیاز وجود داره). به عبارتی زنها برای پیوستن زیباییشون به زیبایی خداوند و جاودانه شدنش و به دنبال یک عاشق همیشگی که فصل و سال و قرن روی نظرش تاثیری نذاره به مذهب رو میارن (البته فقط همین نیست) و لابد مرداها هم به این دلیل که هیچی نمی تونه قانعشون کنه مگه معشوق کاملی مثل خداوند که سمبل همه ی زیبایی هاس! چیزی که درباره ی زنها گفتم حداقل درباره ی خودم درسته ولی درباره ی مردا، فقط حدس زدم و برای پیشگیری از اعتراضات هنوز پیاممو ارسال نکرده همه ی اظهاراتمو تکذیب می کنم!
.............. فقط حدس زدم و برای پیشگیری از اعتراضات هنوز پیاممو ارسال نکرده همه ی اظهاراتمو تکذیب می کنم!
اقرار العقلاء علی انفسهم جایز :khaneh::khaneh: