نقد برهان دفع خطر محتمل

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد برهان دفع خطر محتمل

درود بر تمام دوستان
نکته:این مطالب از خودم نیست و ازسایت دیگری برداشته ام ولی وقتی مطالبش را خواندم دیدم درست است فلذا در این تاپیک گذاشتم تا جوابم را بگیرم
مقدمه:
خوب این دفعه می خواهیم راجع به یکی از قوی ترین برهان ها و عقلی ترین برهان های اثبات وجود خدا بپردازیم ، برهانی که بر پایه عقل و منطق بنا شده است و از شهودات و مقایسات ناقص در آن خبری نیست، این برهان معمولا به اینگونه مطرح می شود که آگر آخرتی برای انسان وجود داشته باشد و جهان دیگری وجود داشته باشد ما ( خدا باوران ) ضرر نکرده ایم و در بهشت برین سکنی می گزینیم و شما ( کسی که به خدا اعتقاد ندارد) ضرر می کنید و اگر هم آخرتی وجود نداشته باشد ( حاجی این ها چیه که می گی استغفرالله) ما ضرری نمی کنیم شما هم ضرری نمی کنید
خوب باید از جهات مختلف این دیدگاه را بررسی کنیم اول یک جمله از مونتاین نویسنده فرانسوی بگویم:
"کسی که میترسد مبادا در آینده رنج بکشد، هم اکنون از ترس خود رنج می کشد"
یک مثال:
دوستان خدا باور همیشه پس از ارائه این برهان اعلام می کنند که منطق حکم می کند که دین دار باشی و به خدا اعتقاد داشته باشی خوب اشکال این صحبت اینجا است که دوست خوب من اگر دین داری و انجام فرایض الهی فقط مربوط به خانه می شد این صحبت شما تا حدودی قابل پذیرش بود ( اگر چه باز هم به نظر من در خانه هم قابل قبول نیست چون اگر ما فرض کنیم که یک آقا که ۳۰ سال است به سن تکلیف رسیده است و طبیعتا الان ۴۵ سال سن دارد ، روزی ۱ ساعت به انجام احکام الهی بپردازد در سال ۳۶۵ ساعت را به انجام احکام اختصاص داده که در طول۳۰ سالی که به سن تگلیف رسیده است این مقدار به ۱۰۹۵۰ ساعت می رسد که این مقدار برابر۲۵/۴۵۶ روز می باشد که این مقدار هم برابر ۲۵/۱ سال است ! این به این معنی است که فرد ۲۵/۱ سال از عمر ۴۵ ساله خود را هدر داده است و به عبارت دیگر ۷/۲ ٪ از عمر خود را به هدر داده است )ولی اکنون که زندگی ما سیاست ما روابط اجتماعی ، خانوادگی ما بر اساس دین تنظیم می شود این صحبت قابل قبول نیست ،

به طور مثال در کشور ما که قوانین اسلامی بر کشور حکومت می کند آیا دین هر کس در خانه است ؟ یا اینکه دین به جامعه هم کشیده شده ؟آیا جامعه ما بر اساس شایسته سالاری تنظیم شده است ؟ یا بر اساس اعتقادات مذهبی ، مگر اینگونه نیست که هر که ریشش بیش بامش بیشتر ؟ آیا در کشور ما برای عقاید نو ارزش قائل می شوند ؟ تا به حال دیده اید یک دانشمند در تلویزیون بیاید و ۲ ساعت راجع به یک مبحث علمی بحث کند ؟ ( استفهام انکاری) ولی همگی دیده ایم که فردی مذهبی بیش از ۲ ساعت در تلویزیون راجع به مباحث اعتقادی بحث کند و ...
بنابر این این دیانت ضررش را به تمام جامعه و سایر انسانها همچون انگلی در همین دنیا خواهد زد و خود دین داران را هم با همین اجتماع به سوی نابودی میبرد، که برده است! استفاده از دین باید مثل استفاده از دخانیات تنها در جاهای مخصوصی آزاد باشد، صدا و سیمای دولتی و کتابهای درسی مدارس را باید از وجود تعالیم دین خالی کرد و اکنون در بسیاری از کشورهای جهان چنین اتفاقی افتاده است!
اما آن دنیا...
اما آن دنیا (؟) >> بگذارید کمی برایتان توضیح بدهم ! فردی که وجود خدا را قبول ندارد و عمری تحقیق و تفحص کرده است و نتوانسته است وجود او را برای خودش از نظر عقلی ثابت کند ، از هر راهی که به ذهنش می رسیده امتحان کرده و با توجه به علم روز نتوانسته است خدا را برای خودش اثبات کند و حاضر نشده است که چیزی را که برایش قابل اثبات نیست را بپذیرد ، حال گناه او چیست ؟ خدا چه حقی دارد که او را مجازات بکند ف کسی که نتوانسته است وجد موجود پنهانی در نا کجا آباد آسمان بپذیرد گناهش چیست؟ هر کسی اگر کمی عدالت هم داشته باشد هیچ گاه حکم به مجازات این فرد و تشویق کسانی که صرفا عقیده به او را به ارث برده اند نخواهد داد
به اهل بهشت نگاه کنید، به کسانی که ادعا میکنند به بهشت خواهند رفت، به پاپ جان پول، به کشیش های کاتولیکی که هزاران تنشان به بچه بازی و فساد اخلاقی محکوم شده اند به یهودیهای ارتودوکسی که جهان را مال خود میدانند، یهودیان را چوپان و بقیه را گوسفند میدانند، به مسیحیان تندرو، به هیتلر که اعتقادات شدید مذهبی داشت، به اسکندر مقدونی که به خدایان یونان اعتقاد داشت، این انسانهای فرومایه اهل بهشت هستند، تحمل و دیدن مستمر این افراد بسیار دشوار ا ست، وجود این افراد بهشت را به یک محیط نامطلوب تبدیل خواهد کرد. اگر بهشت و جهنمی وجود داشته باشد، زندگی در جهنم دلپذیر تر از زندگی کردن در کنار هر کدام از این افراد خواهد بود.
اصلا کسانی که به خدا اعتقاد دارند در آیین های خود مشاهده می کنند که هر کدام تعریف خاصی از بهشت و جهنم و کسانی که به بهشت می روند دارند مثلا اگر فرض کنیم خدایی که در قرآن تعریف شده است مسول بر پایی بهشت و جهنم باشد طبق دستورات قران و آنچه در رساله آقای خمینی نوشته شده است هر کسی که مسلمان نباشد کافر محسوب می شود و طبق دستورات قران هر کس کافر باشد به جهنم خواهد رفت ( یعنی کسانی که به ادیان مسیحی و یهودی و زرتشتی و ... اعتقاد دارند به جهنم خواهند رفت ) اگر زئوس خدای باستانی یونانیان مسول بهست و جهنم باشد وضع از این هم بدتر می شود زیرا او بسیار سخت گیر تر است و از جهتی انسان هایی که به او اعتقاد دارند تعدادشان کم است و طبیعتا کسانی که به او اعتقاد ندارند تعدادشان خیلی زیاد است شاید ۹/۹۹ ٪ جمعیت جهان را تشکیل بدهند پس تمام انسان ها در جهنم خواهند سوخت
مسئله بهشت رفتن یا نرفتن
مسئله به بهشت رفتن یا نرفتن فقط بر سر اعتقاد داشتن یا نداشتن به خدا نیست، در هر دین و آیینی بسیار محرامت و فرایض دینی وجود دارد که انسانها باید انجام بدهند، فرقه های مختلف مفاهیم مختلفی دارند، مسئله گناه کردن یا نکردن به نظر میرسد در اکثر دینها بیش از به خدا اعتقاد داشن یا نداشتن مطرح است.
در مورد اسلام بعنوان مثال شرک ورزیدن چیزیست که الله به شدت از آن بیزار است و اهل تسنن به شدت شیعیان را محکوم به شرک ورزی میکنند، و ادعا میکنند این شرک ورزی شیعیان باعث بازشدن دکان های دین و به لجن کشیده شدن اسلام در کشورهایی مثل ایران شده است، از طرفی شیعیان اعتقاد دارند اهل تسنن نسبت به امامان که نمایندگان خدا هستند ظالم هستند و عذابی سخت در انتظار آنهاست، همانطور که آشکار است اعتقاد داشتن و یا نداشتن به خدا تنها قسمت بسیار کوچکی از دیانت است، و صرف این قضیه ورود این افراد به بهشت را تضمین نخواهد کرد، بنابر این قسمت دوم این استدلال که مسلمانان در بهشت وضعیت بسیار بهتری خواهند داشت نیز غلط است. معتقدان به خدا در ادیان مختلف تکلیف خودشان را نمی دانند عده ای قرار است که شفاعت بعضی از مسلمان ها را بکنند ( یادش به خیر دوران راهنمایی ! یادم است یک دفعه سر قضیه ای داشتند دوست من را از مدرسه اخراج می کردند ، معلم ما آمد و شفاعت او را پیش مدیر مدرسه کرد ) فرقه های زیادی از مسیحیت سالها با مالیات برای کلیسا گرفتن در بهشت زمین فروخته اند و به خدا رشوه داده اند و یا فرقه هایی معتقدند خداوند در هر صورت بندگان را خواهد بخشید، در این آشفته بازار الهی که ادیان پیوسته افسانه های مربوطه اش را تولید میکنند معلوم نیست تکلیف انسان ها چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برهان دفع خطر احتمالی و پاسکال
برهان دفع خطر احتمالی از نظریه پاسکال ریاضی دان معروف قرن ۱۷ استنباط شده است ، پاسکال کسی بود که ابتدایی ترین ماشین حساب را به وجود آورده است و فردی قمار باز بوده است ، او تلاش های بسیاری در زمینه احتمالات کرده است و یکی از پایه گذاران مبحث احتمالات در ریاضی است ، او با استفاده از تکنیک های احتمال در اکثر اوقات در بازی ها برنده می شد ، پاسکال یک قمارباز بود و روش استدلالی وی برای توجیه اعتقاد خود به خدا را نیز به سبک قماربازان اینگونه مطرح میکند که شرط بستن بر روی وجود خدا بیشترین شانس بردن قمار این دنیا و آن دنیا را دارد. روش استدلال پاسکال همچون روش تفکر در قماربازی بسیار محتاطانه و مبتنی بر احتمالات است.
در قمارخانه ها معمولا بازیهای مختلفی ارائه میشود که هرکدام یک مقدار ورودی و یک مقدار خروجی دارند، مثلا فرض کنید در بازی a، شما برای اینکه بازی کنید باید مبلغ یک دلار پرداخت کنید، و اگر برنده شوید 3 دلار جایزه میگیرید و اگر برنده نشوید 0 دلار میبرید (هیچ نمیبرید)، و شانس برد شما 1/2 است.
در چنین شرایطی میتوان حساب کرد که انتظار شما از برد در این بازی به مقدار 1.5 دلار است، زیرا:
0 * (1/2) + 3 * (1/2) = 1.5
و چون شما تنها یک دلار هزینه میکنید،
-1 + 1.5 = .5
و چون نیم عدد مثبتی است، شرکت در این بازی به نفع شماست، پس یک قمارباز خوب در این بازی شرکت خواهد کرد و روی آن شرط خواهد بست!
حال فرض کنید بازی وجود دارد که اگر شما در آن ببرید 2 دلار برنده میشوید، و اگر نبرید 0 دلار برنده میشوید و احتمال برد یا باخت نیز هردو 1/2 است، اینبار نیز معادله بصورت زیر خواهد بود.

0 * (1/2) + 2 * (1/2) = 1
و چون شما تنها یک دلار هزینه میکنید،
-1 + 1 = 0
شرکت در این بازی نه به نفع شماست نه به ضرر شما، بنابر این میتوانید شرکت کنید یا نکنید، حال اگر شما بازی ای را فرض کنید که احتمال برد در آن کمتر از 1/2 باشد و یا اینکه مقدار برد 1 دلار باشد یا هر تغییر شرایطی که میزان انتظار برد را پائین بیاورد، این بازی را بیفایده میکند و یک قمارباز نباید روی آن شرط بندی کند.
پاسکال نیز به همین صورت میخواهد اعتقاد به خدا را توجیه کند، پاسکال معتقد بود با استدلال و منطق و دانش و فلسفه نمیتوان وجود یا عدم وجود خدا را اثبات و رد کرد (بنابر این پاسکال یک اگناستیک بوده است (اگناستیک ها کسانی هستند که اعتقاد دارند نه خدا را می شود اثبات کرد و نه می شود رد کرد )). بنابر این ما باید به سبک قماربازها بجای بحث در مورد وجود یا عدم وجود خدا روی وجود یا عدم وجودش شرط بندی کنیم. و همانطور که توضیح داده خواهد شد به اشتباه فرض میکند که شرط بستن روی وجود خدا انتظار برد بیشتری را میسر میسازد تا شرط نبستن روی عدم وجود خدا، و به نفع قمارباز و انسان است تا روی وجود خدا شرط ببندد و یا بعبارتی به خدا اعتقاد داشته باشد تا اینکه بیخدا باشد. از این گذشته این قمار و بازی ای است که هرکسی باید آنرا بازی کند و شرکت در آن دلخواه نیست!
منفعت این تقریر از برهان!!!!!!
بنيان اين برهان بر محاسبه ي اميد رياضي منفعت دو گروه دين دار، و بي دين است. به عبارت ديگر مبتني بر احتمالات است. اگر اميد رياضي منفعت دين داران طبق اين روش رياضي بيشتر باشد، نتيجه مي گيريم كه روش آنها در زندگي بهتر است (حتی اگر ندانيم ادعاي آنها در مورد خدا و دين درست است يا خير) و نتيجه مي گيريم كه بايد ديندار بود و خدا را باور داشت (البته در صورتی که منفعت باور باشیم، در صورتی که تنها به درستی مطالب اهمیت دهیم، چنین برهانی به هیچ وجه جای طرح ندارد).
تقریر برهان
اگر جعبه أي وجود داشته باشد و در آن توپهايي به سه رنگ زرد، سبز، و آبي وجود باشد، و قرار باشد روي رنگ توپي كه خارج مي شود شرط ببنديم، چه مي كنيم ؟
هركدام از رنگها را مي توانيم انتخاب كنيم. زماني كه هيچ اطلاعاتي در مورد تعداد توپها نداشته باشيم، براي ما فرقي ندارد كه روي زرد بودن توپ شرط ببنديم، يا سبز بودن آن، زيرا ترجيح يك چيز بر چيز ديگر مستلزم نوعي آگاهيست. مثلا اگر بدانيم برگزار كننده ي مسابقه علاقه ي زيادي به رنگ آبي دارد، احتمال مي دهيم كه توپ آبي بيشتري در جعبه گذاشته باشد، و روي توپ آبي شرط مي بنديم. ولي اين نوعي آگاهيست، و فرض ما اين بود كه هيچ آگاهي مستقيم يا غير مستقيمي در مورد تعداد توپها نداريم. پس چه مي كنيم ؟ فرقي ندارد كه روي چه توپي شرط ببنديم.
اين مسئله در احتمالات به اين شكل مطرح مي شود كه احتمال رويدادهاي فاقد اطلاعات "همگن" هستند. چون چيزي در مورد تعداد توپها نمي دانيم، از نظر احتمالات مقدار احتمالي "برابر" به آنها تعلق مي گيرد (يك سوم احتمال هر رنگ، در مثال بالا). در اين ديدگاه، همه چيز در يك سطح قرار مي گيرند و برتري أي نسبت به هم ندارند. در مراحل بعدي آگاهيهاي مختلفي كه نسبت به آنها پيدا مي كنيم، تعادل اوليه ي آنها را برهم مي زند، و برخي را بالاتر مي برد و برخي را پايينتر. پس از اينكه تمام اطلاعات لازم جمع آوري شود، احتمال متناظر با هر رويداد به مقدار حدي خود مي رسد.
برهان را مي توان اينگونه بيان كرد :
در مورد وجود خدا و نظام ديني برهانهاي زيادي وجود دارد، كه برخي آنها را قبول دارند، و برخي قبول ندارند. با اينكه اين برهانها درست هستند، فرض مي كنيم اينگونه نيست، و آنها هيچكدام اثباتي براي وجود خدا و نظام متعارف ديني نيستند. فرض مي كنيم هيچ اطلاعاتي در مورد اين مسايل نداريم. با اينكه برهانهاي مختلف به ما نشان مي دهند كه خدايي وجود دارد و آن جهاني هم هست، ولي فرض مي كنيم چنين اطلاعاتي نداريم. پس، وجود داشتن آن جهان و وجود نداشتن آن همگن مي شوند، و هركدام داراي احتمال يك دوم.

دين داران و بي دين ها هردو در اين جهان زندگي مي كنند. دين داران اعتقاد دارند كه زندگي اينجهاني آنها بهتر از بي دين هاست، و بي دين ها هم عكس آن را ادعا مي كنند. فرض مي كنيم دين داران در اين جهان هيچ لذتي نمي برند و تمام لذايذ اين دنيا متعلق به بي دين هاست. پس تا اينجا بي دينها به اندازه ي يك عمر لذت از ديندارها جلوتر هستند.

در مورد آن دنيا. پنجاه درصد احتمال دارد وجود داشته باشد، و پنجاه درصد احتمال دارد كه وجود نداشته باشد. اگر وجود نداشته باشد، محاسبه در همينجا تمام مي شود، و اگر وجود داشته باشد هر دو گروه به آن دنيا منتقل مي شوند. در آن دنيا دين داران از لذت جاوداني برخوردار مي شوند، و بي دين ها خير. پس در اين حالت حساب ها مي شود يك عمر لذت براي بي دين ها، و بي نهايت لذت براي دين دارها.

مشخص است كه برد با دين دارهاست، چون اميد رياضي كل برابر خواهد بود با لذت اين دنيا، به علاوه ي احتمال وجود آن دنيا، ضرب در احتمال آن، كه برابر مي شود با يك عمر لذت براي بي دين ها، و نيم بي نهايت لذت براي دين دارها، كه برابر با بي نهايت است. چون بي نهايت از يك عمر بيشتر است، پس اميد رياضي لذت (سعادت) براي دين داري بالاتر از بي دين ها است. پس در نهايت دين دارها هستند كه سعادتمندند.
اشکالت این برهان
الف)آیا احتمالات در این برهان همگن است؟
برهان چندان پيچيده نيست و ساختار جالبي نيز دارد. با اين حال ايراد آن نيز كوچك نيست.
درست است، چون قصد نداريم از برهانهاي مشكوكِ ديگر استفاده كنيم، مي توانيم قيد تمام آنها را بزنيم و بگوييم كه هيچ اطلاعاتي در مورد آن جهان نداريم. پس احتمال وجود آن پنجاه درصد مي شود. اميد رياضي كل، برابر خواهد بود با مقدار لذت اين جهان ضرب در احتمالش (يك) به علاوه ي لذت آن جهان در احتمالش (يك دوم). در مورد لذت اين جهان هم جاي بحث است، كه باز هم مي توان قيد آن را زد، و گفت كه فرض مي كنيم دين دارها اصلا در اين جهان لذتي نمي برند. ديندارها در اينجا از هيچ پيش فرضي استفاده نمي كنند تا از قطعيت برهان كاسته نشود. تا اينجاي كار هيچ مشكلي وجود ندارد. پس يك عمر لذت (بي دين) در برابر صفر. در مورد آنجهان چطور ؟
در آن جهان ديندارها لذت جاودانه مي برند و ?
چرا ؟
چه كسي گفته است كه چنين سرنوشتي وجود دارد ؟
بله، البته مشخص است كه ادعاي ديندارها اينگونه است كه جهان ديگري وجود دارد و فلان جور و بهمان جور است، ولي چنين ادعايي كه از سوي همگان پذيرفته شده نيست. ديندار رياضي دوست ما اگر قصد داشته باشد به شيوه ي عقلي محض و تنها با استفاده از روش منطقي/رياضي عمل كند، بايد اينجا نيز مانند مراحل قبل بدون پيشداوري عمل كند. البته از اين نيز گذشته، يكي از محورهاي شروع برهان اين بود كه ما چيزي در مورد آن جهان نمي دانيم (و اين خود علت آن بود كه وجود داشتن و وجود نداشتنش را همگن در نظر گرفتيم)، پس در مورد آنچه در آنجا مي گذرد نيز چيزي نمي دانيم. همانقدر كه احتمال دارد در آن جهان دين دارها پاداش بگيرند و بي دينها مجازات شوند، احتمال دارد كه اتفاق عكسش بيفتد. پس از هر دو اتفاق بايد چشمپوشي كنيم،
و به بيان رياضي، چون اطلاعاتي در مورد آن نداريم، بايد آن را همگن فرض كنيم. در آن دنيا همانقدر كه دين دارها لذت مي برند، بي دينها نيز لذت مي برند (همگن). پس مقدار كل لذت براي ديندارها مي شود "يك عمر به علاوه ي نيم لذت آن دنيايي"، و براي ديندارها مي شود "نيم لذت آن دنيايي" (ضريب نيم احتمال وجود آن دنيا است). بر اين اساس مي بينيم كه برد با بي دينهاست. البته اين نتيجه نيز درست نيست، چرا كه اين برتري ناشي از ارفاقيست كه از سوي ديندار رياضي دوست شده بود. اكنون كه ورق برگشته، بايد آن ارفاق را نيز حذف كنيم. آن ارفاق لذت بردن بي دين ها در اين دنيا و لذت نبردن ديندارها بود، كه در مورد آن اتفاق نظر نيست. پس آن را نيز حذف كنيم. بسيار خوب، حال نتيجه ي استدلال چه مي شود ؟ مشخصا اين مي شود كه برنده كسيست كه در اين دنيا بيشتر لذت برده باشد. اگر گروه دينداران بيشتر لذت مي برند، برنده آنها هستن، و اگر بي دينها، برنده ايشانند. "اين استدلال" اينگونه مي گويد.
خلاصه اينكه اين برهان در صورتي كه فاقد پيش داوريها باشد، هيچ نتيجه أي به ما نمي دهد. "دفع خطر احتمالي" با ادعاي اوليه ي بي پيشداوري بودن، رياضي بودن، و عقلي بودن كار خود را شروع مي كند، در حالي كه براي رسيدن به نتيجه مجبور است از اين روش تخطي كند. اين برهان تنها در صورتي به نتيجه ي درست مي رسد كه فرض دينداران در مورد چگونگي آن جهان را قبول كنيم. مسلما اگر قرار باشد "فرض"ها قبول شوند، نيازي به استدلال كردن نيست. مي توان از همان ابتدا حكم مسئله را فرض كرد ! فرض مي كنيم خدا وجود دارد و مسئله تمام مي شود.
مي توان برهان را به شكل درست، و آبرومندانه تر ديگري هم بيان كرد : "اگر كسي پيشفرض دينداران در مورد چگونگي آن جهان را قبول داشته باشد، به نفعش است كه به شيوه ي دينداران عمل كند".

كه البته اين برهان كاملا درست است، و صورت بيان آن به شكل قبلا گفته شده مي باشد. تنها حكم مسئله اصلاح شد. واضح است، اگر شما كسي هستيد كه نمي دانيد جهان ديگري وجود دارد يا نه، ولي مطمئن هستيد كه (از كجا مطمئن هستيد ؟!) در آن جهان (در صورت وجود) ديندارها پاداش داده مي شوند و بي دين ها مجازات مي شوند، و مطمئن هستيد كه (از كجا مطمئن هستيد ؟!) دينداري يعني نماز هفده ركعتي خواندن و روزه ي فلان جور گرفتن و غسل بهمان جور گرفتن و ? و گردن زدن كفار به حكم دين و اطاعت و تقليد از رهبر ديني و امثال آن، منطق حكم مي كند كه به اين روشها عمل كنيد. بله، واقعا منطق چنين حكم مي كند، ولي در صورتي كه آن مقدمات فراهم باشد، و فكر ميكنم چنين نتيجه گيري أي چندان هم سخت نباشد. بله، تنها نتيجه ي درستي كه از اين برهان مي توان گرفت همين است.
ولي افسوس. آيا چنان مقدماتي فراهم است ؟
پيروان هر ديني سلسله احكامي دارند كه احساس مي كنند عمل كردن به آنها باعث مي شود در آن جهان پاداش داده شوند، و تمام كسان ديگر، يعني تمام بي دينها و حتا تمام ديندارهاي ديگري كه به دين آنها نيستند جهنمي هستند. دشمني پيروان اديان با اديان غريبه چندان كمتر از دشمني آنها با بي دينها نيست. دينهاي مختلف كه هيچ، شعبات كوچك دينهاي مختلف نيز شامل اين قاعده مي شوند. شيعه سني را قبول ندارد، و سني شيعه را. پروتستان كاتوليك را قبول ندارد و كاتوليك پروتستان را ?
بیان این برهان با مثالی
بيان ديگر اين برهان به شكل ديگري نيز بيان مي شود، كه در اصول فرقي با بيان رياضي پيشين ندارد. مي گويند :
اگر بخواهيد به جايي برويد و قرار باشد از كوچه أي گذر كنيد، و فرد دروغگويي در آنجا ايستاده باشد و به شما بگويد كه ديوانه أي در آن خيابان كمين كرده است تا شما را بكشد، چه مي كنيد ؟
درست است كه آن فرد مورد اعتماد نيست و به احتمال زياد دروغ مي گويد، ولي باز هم ريسك نمي كنيد و بر اساس همان حرف از كوچه ي بعدي رد مي شويد.
اين همه پيامبر در تاريخ آمده اند، كه همگي نيز مشهور به صداقت و درستي بوده اند. به شما اخطاري داده اند. منطق حكم مي كند كه براي دفع خطر احتمالي اقدام كنيد.
نقد
اين شكل از استدلال مشكلات بيشتري هم در پي دارد. درست است كه دفع خطرهاي احتمالي كاري معقول است، ولي به چه قيمتي ؟ و چطور خطر را تعيين مي كنيم ؟
اگر كسي در خيابان جلوي شما را بگيرد و بگويد كه شما بيماري خاصي داريد كه اگر همين الان يك دست خود را از كتف نبريد، درجا خواهيد مرد، چه مي كنيد ؟! بالاخره مردن شما خطري احتماليست. دست خود را مي بريد ؟!

اگر در آپارتمان خود در طبقه ي ششم نشسته باشيد و در حال چَت كردن باشيد، و ناگهان از ناشناسي پيغامي براي شما بيايد كه "هم اكنون گروهي جاني در حال ورود به آپارتمان شما هستند. آنها تمام قربانيهاي خود را به بدترين شكل ممكن شكنجه مي كنند تا بميرد. متاسفانه هيچ راه فراري هم نداريد، آنها شما را محاصره كرده اند و هرلحظه ممكن است به شما برسند. به شما پيشنهاد مي كنم براي گرفتار نشدن به چنين مرگ دردناكي، هم اكنون خود را از پنجره به بيرون پرتاب كنيد، تا بدون درد زياد بميريد." چه مي كنيد ؟ بالاخره احتمال وجود چنان خطري هست، مي دانيد كه چنين جنايتهايي در دنيا بي سابقه نيست. خود را از پنجره به بيرون پرت مي كنيد ؟!
كسي مي پرسيد ""اگر در اتاقي باشيد و هوس كنيد از آبي بنوشيد، و كسي به شما بگويد كه آبهاي آن اتاق سمي هستند چه مي كنيد ؟ آيا ترجيح نمي دهيد آب ننوشيد ؟"
بسيار خوب، اگر در حال مرگ از تشنگي باشيد چطور ؟
اگر پس از آن كس ديگري هم بيايد و به شما بگويد كه "در هواي اينجا سمي وجود داشته كه شما از آن تنفس كرده ايد و تا چند دقيقه ي ديگر شما را خواهد كشت، و پادزهر آن آبيست كه در اين اتاق وجود دارد" چه مي كنيد ؟ آب را مي نوشيد يا خير ؟
خطر در نوشيدن آب است يا در ننوشيدن آن ؟ چگونه وجود خطر را تعيين مي كنيد ؟ با حرف كسي ؟
ممكن بود وقتي به آن اتاق مي رويد نفر دوم خواب باشد و شما تنها پيام نفر اول را بشنويد. آنوقت آب را نمي نوشيد و در نتيجه ي تنفس هواي آن اتاق مي ميريد ؟
ممكن بود وقتي به آن اتاق مي رويد نفر اول خواب باشد و شما تنها تنها پيام نفر دوم را بشنويد. آنوقت آب را مي نوشيد و در نتيجه ي زهر موجود در آب مي ميريد ؟
ممكن بود هردو خواب باشند و شما پيامي نگيريد. آنوقت چه مي كرديد ؟
چگونه خطر را تعيين مي كنيد ؟ با حرفهايي كه شنيده ايد ؟ با حرفهايي كه ممكن بود بشنويد ولي از آنها بيخبريد ؟ با حرفهايي كه شنيده ايد ولي ممكن بود از آنها بي خبر باشيد ؟
انتخابهاي زندگي ما به هم پيوسته هستند. اينكه ما بخواهيم خطري محتمل را دفع كنيم، قيمتي دارد. ممكن است اين قيمت ارزش آن كار را داشته باشد، و ممكن است نداشته باشد. اگر هنگام گذر از آن كوچه چنان پيغامي دريافت كنم و كوچه ي ديگري اندكي پايينتر وجود داشته باشد، احتمالا مسيرم را عوض مي كنم و از آن كوچه ي پاييني عبور مي كنم، ولي اگر تنها راه ممكن اين باشد كه در خلاف جهتْ كره ي زمين را دور بزنم و به نقطه ي مورد نظرم برسم، مسلما چنين كاري نمي كنم.
سخنی در مورد دین
در مورد دين هم اگر بنا بود مسئله اين باشد كه كسي ادعا كند "جهان ديگري وجود دارد كه فلان و بهمان است. اگر مي خواهي بعد از مرگ به آن جهان بروي كافيست هم اكنون يك نفس عميق بكشي"، ممكن بود چنان كاري بكنم، ولي وقتي اين كار به قيمت اسارت من در بند قوانين بي اساس ديني و تبديل شدنم به ابزاري در دست رهبران ديني و انكار تعقلم باشد، مسلما چنين كاري نمي كنم ! همانطور كه با دريافت يك پيام مشكوك خود را از پنجره به بيرون پرتاب نمي كنم. ممكن است ديندار بودن را بد ندانم. ممكن است آنها را قوانيني بي اساس ندانم (آنگونه كه چندي پيش گفتم) و رابطه با رهبر ديني را ابزاري و اسارت ندانم، و در نتيجه ديندار باشم. ولي اين به خاطر نتيجه گيريهاي ديگريست كه در مورد آنها كرده ام، و براي آنها دلايلي داشته ام، نه به خاطر دفع خطري احتمالي.
مشکل چیست؟
از تمام اينها گذشته، مشكلاتي كه در قسمت قبل مطرح شد هم وجود دارند. اگر قرار است تنها و تنها از خطرهاي احتمالي بگريزيد، و كسي بوده كه به شما بگويد جهان ديگري وجود دارد كه در آن دينداران پاداش مي گيرند، منِ نوعي هم هستم و به شما مي گويم كه جهان ديگري هست كه در آن بي دينها پاداش مي گيرند.
بسيار خوب، چه مي كنيد ؟
دو پيام داريد، هردو مشكوك، و هر دو در جهت دفع خطري احتمالي. در حاليكه اين دو پيام ضد هم هستند و شما تنها مي توانيد يكي از آنها را قبول كنيد.
خوب، چه مي كنيد ؟
حرف آن كسي كه پيام اول را به شما داد، يا حرف منِ نوعي را ؟

شايد بگوييد حرف نفر اول را. چرا ؟ چون آن حرف بيشتر تكرار مي شود و كسان بيشتري آن را قبول دارند ؟
از كجا مي دانيد اينطور است و صداي كساني كه نظر مخالف داشته اند در گلو خفه نشده است ؟ حتا اگر اينطور باشد، نظر جمع چطور مي تواند چيزي را ثابت كند ؟ مگر كم هستند اشتباهاتي كه مقبول تر از درست ها هستند ؟ چرا براي درمان بيماريهاي خود به جاي پزشك به راي اكثريت اطرافيانتان رجوع نمي كنيد ؟
از این گذشته، واقعا اگر قرار باشد انسان قدرت تفکر خود را انکار کند و بنا به گفته ی دیگران عمل کند، شما ترجیح می دهید بنا به گفته ی بی سوادها زندگی کنید یا دانشمندان ؟ البته هردو روش ابلهانه ست، ولی من شخصا اگر مجبور به انتخاب بین این دو باشم، دومی را انتخاب می کنم. با کمی دقت در توزیع باورها می بینیم که این روش به نفع خداناباوری تمام می شود. خداناباوری ایده ایست که متعلق به قشر فرهیخته و تحصیل کرده است.

شايد بگوييد نفر اول دلايل محكم تري دارد. بسيار خوب، اين عاليست. اين به آن معنيست كه قصد داريد مسئله را تحليل كنيد. شايد واقعا همينطور باشد، شايد دلايل نفر اول قويتر باشد (به قسمتهاي ديگر سايت مراجعه كنيد)، ولي در اين صورت فراموش نكنيد كه شما از طريق "دفع خطر احتمالي" عمل نكرده ايد، بلكه چيزي را كه فهميده ايد درست تر است انتخاب كرده ايد، نه آنكه تنها به قصد دفع خطري احتمالي چيزي را قبول كرده باشيد.

در اينجا به طور كل عمل كردن در جهت دفع خطر احتمالي امكان ندارد، و براي تصميم گيري بايد فاكتورهاي ديگري را وارد كرد، زيرا به ازاي هر دو تصميم متناقضي خطري احتمالي وجود دارد. مي دانيد تفاوت در كجاست ؟ در اين است كه ديندار ما در اين استدلال ادعاهاي مخالف را حذف شده فرض مي كند. خطرهاي ديگر را ناديده مي گيرد، و به نوعي، براي رسيدن به اعتقادش، آنرا پيشاپيش فرض ميكند (مصادره به مطلوب).
خوب، چه مي كنيد ؟
حرف آن كسي كه پيام اول را به شما داد قبول ميكنيد، يا پيام مرا ؟
پیشنهاد
من پيشنهاد ديگري دارم. به جاي اينكه در جهت دفع خطري محتمل بدون وجود دليلي منطقي كاري را انجام دهيد، فكر كنيد و تصميمي منطقي بگيريد.
در نظر گرفتن موجودات ماوراء طبیعی و استدال کردن با استناد به وجود آنها در انحصار خداباوران نیست، بیخدایان نیز میتوانند با تصور کردن موجودات ماوراء طبیعی این معادله را به شدت تغییر دهند، فرض کنید موجودی ماوراء طبیعی با فرنام "خبیث بزرگ" را در نظر بگیریم که همه انسانها را پس از مرگ بر اساس باورشان به خدا تنبیه کند یا پاداش دهد. اگر کسی به وجود خدا در این دنیا باور داشته باشد او را در آن دنیا به عذاب ابدی محکوم کند و اگر کسی به عدم وجود خدا اعتقاد داشته باشد، او را بسیار پاداش دهد. در این صورت روی عدم وجود خدا شرط بستن بسیار عقلانی تر خواهد بود
تمام شد ( هر جایش ایراد دارد بگویید، خوشحال میشوم )

سلام

لطفا این مطلب را در چند پست و با فونتی بهتر و واضح تر قرار دهید

خیلی زیاد و ریزه:Gol:

با سلام و عرض ادب

جناب «velayat» مطلب جنابعالی خیلی طولانی بود اما اجمالا عرض می شود که برهان دفع ضرر محتمل برهانی عقلی است که از نظریه جناب پاسکال هم اخذ نشده و قبل از آنکه نطفۀ این شخص منعقد شود این مباحث مطرح بوده است.

این اصل‏ شاخه‏اى از انگيزه عقلى است، قرآن خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: «به آنها بگو به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خداوند يگانه يكتا باشد (و حساب و جزا و بهشت و دوزخى در كار باشد) و شما به آن كافر شويد، چه كسى گمراه‏تر خواهد بود از آن كس كه در مخالفت دور و گمراهى شديد قرار دارد»؟!«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ».[1]

مفاد آیه این است که:قرآن شما را به سوى خدا مى‏خواند، و به بانك بلند اعلام مى‏دارد كه از ناحيه خداست، پس حد اقل، احتمال اين را بدهيد كه در ادعاى خود راست مى‏گويد، چون همين كه اين احتمال عقلايى را بدهيد، كافى است كه به حكم عقل نظر كردن در امر آن برايتان واجب شود، زيرا عقل دفع ضرر احتمالى را هم واجب مى‏داند، و چه ضررى خطرناكتر از هلاكتى ابدى كه اين قرآن شما را از آن هشدار مى‏دهد؟ پس به حكم عقل ديگر معنا ندارد كه به كلى از آن اعراض كنيد.

بی شک هر موجود با شعورى، در پى جلب منفعت و دفع ضرر از خود است. وجود اين گرايش در انسان‏ها از يك سو، آنان را وامى‏دارد كه به كار و تلاش بپردازند و از سوى ديگر، براى دفع ضررهاى احتمالى چاره‏اى بينديشند و راه‏هاى ضرر را مسدود سازند.

با دقت در گذشته تاريخ و زمان حال، آشكار مى‏شود كه هميشه رهبرانى الهى بوده‏اند كه انسان‏ها را به سوى ايمان به مبدأ فراخوانده و تذكر داده‏اند كه در صورت شناخت خدا و ايمان به او، به رستگارى و خوشبختى مى‏رسند و در غير اين صورت، به سياه بختى و عذابى سخت دچار مى‏شوند. بدين روى، براى هر انسان صلاح‏انديشى آشكار مى‏شود كه بايد در اين باره تحقيق كند تا در اثر غفلت و بى‏توجهى، اين سود عظيم را از دست ندهد و گرفتار عذاب دنيا و آخرت نگردد. در اين گونه موارد بسيار مهم، حتى احتمال وجود ضرر نيز- به‏دليل بزرگى‏اش- كافى است كه انسان را به تلاش و كوشش وادارد.

بو على سينا مى‏گويدكُلُّ ما قَرَعَ سَمْعَكَ مِنَ الْغَرآئِبِ فَذَرْهُ فى بُقْعَةِ الإمْكانِ ما لَمْ يَذُدْكَ عَنْهُ قآئِمُ الْبُرْهان‏»؛هر چيز كه به گوشَت خورد و برهان و دليلى بر امتناعش اقامه نشد، آن را در بوته امكان باقى گذار

و در اينجا كه قيامت امكان تحقّق دارد و صادق شاهد و مصدَّق مؤيَّد رسول مکرم اسلام صلّى الله عليه و آله و سلّم إخبار بر تحقّق و وقوع مى‏دهد، نفسِ احتمال منجِّز، و دفع ضرر محتمل‏ از مستقلّات عقل است و مخالفت با آن مخالفت با حکم عقل است.

امام صادق عليه السّلام در ضمن بحث با يك مرد ملحِد طبيعى مذهب كه قائل به مبدأ عالِم و قادر و زنده براى جهان نبود بدين طريق براى اثبات معاد و وجود حساب و كتاب وارد شده و او را محكوم كردند.
حضرت به آن مرد مادّى مسلك فرمودند: اگر أحياناً و فرضاً خدائى نباشد و معادى نباشد و مؤاخذه در بين نباشد، در آخر كار نتيجه ما و شما مساوى خواهد بود و ما ضررى نكرده‏ايم؛ امّا اگر فرضاً خدائى و معادى و حسابى در بين باشد پس فرق بسيار است ميان ما و شما؛ ما در نعمت خدا و شما در عذاب و دوزخ‏ .
براى رفع اين احتمال هيچ گريزى از متعهّد شدن در برابر أعمال و كردار و عقائد نيك نخواهد بود.[3]

[=Calibri][1]. فصلت/ 52.
[2]. اين عبارت معروف شيخ است كه در بسيارى از كتب از او نقل شده است. و مراد از امكان در اينجا احتمال عقلى است نه امكان ذاتى.
[3].احتجاج» طبرسى، ج 2، ص 75.

احساس می کنم شما اصلا مطالب من را نخواندید فلذا ویرایشش کردم که آن را بخوانید
پس بفرمایید بخوانید

velayat;196173 نوشت:
درود بر تمام دوستان

یک مثال:
دوستان خدا باور همیشه پس از ارائه این برهان اعلام می کنند که منطق حکم می کند که دین دار باشی و به خدا اعتقاد داشته باشی خوب اشکال این صحبت اینجا است که دوست خوب من اگر دین داری و انجام فرایض الهی فقط مربوط به خانه می شد این صحبت شما تا حدودی قابل پذیرش بود ( اگر چه باز هم به نظر من در خانه هم قابل قبول نیست چون اگر ما فرض کنیم که یک آقا که ۳۰ سال است به سن تکلیف رسیده است و طبیعتا الان ۴۵ سال سن دارد ، روزی ۱ ساعت به انجام احکام الهی بپردازد در سال ۳۶۵ ساعت را به انجام احکام اختصاص داده که در طول۳۰ سالی که به سن تگلیف رسیده است این مقدار به ۱۰۹۵۰ ساعت می رسد که این مقدار برابر۲۵/۴۵۶ روز می باشد که این مقدار هم برابر ۲۵/۱ سال است ! این به این معنی است که فرد ۲۵/۱ سال از عمر ۴۵ ساله خود را هدر داده است و به عبارت دیگر ۷/۲ ٪ از عمر خود را به هدر داده است )ولی اکنون که زندگی ما سیاست ما روابط اجتماعی ، خانوادگی ما بر اساس دین تنظیم می شود این صحبت قابل قبول نیست ،

سلام

مطلب جالبی بود. جای تشکر دارد که مطلبی آوردید و این فکر و ذهن ما را اندکی به جنبش انداختید.

اساس استدلال بالا بر همین پاراگراف استوار است. بیان دیگر اینکه:
چون اعتقاد به خدا در این جهان هم چندان بی ضرر نیست پس، نمی شود برای دفع ضرر احتمالی این ضرر این جهان را پذیرفت!

اما پاسخ در اصل همان برهان آورده شده.

نقل قول:
اگر أحياناً و فرضاً خدائى نباشد و معادى نباشد و مؤاخذه در بين نباشد، در آخر كار نتيجه ما و شما مساوى خواهد بود و ما ضررى نكرده‏ايم

دقیقا مسئله اینجاست که به فرض نبودن خدا هم کسی از نماز خواندن متضرر نشده است.

اگر به قول شما (متنی که زحمت انتقال آن را کشیده اید) این 365 ساعت در سال را نماز نمیخواند در حیاتی که هیچ آخر و نتیجه ای ندارد چه کار دیگری اگر میکرد میتوانستید بگویید ضرر نکرده؟
اگر بجای نماز تفکر میکرد چه می شد؟! آخرش چه بود؟ همین بود
اگر بجای نماز به لذت و غرایز خود مشغول بود چه؟ باز هم آخرش همین بود
اگر به جای نماز به کسب و کار و تولید سرمایه مشغول بود چه؟ باز هم فرقی نمیکرد!

بنابراین بحث این است که حیاتی که نتیجه ای ندارد اساسا سود و ضرر هم ندارد! معادله ایست بدون "="! پس چگونه میخواهید نتیجه بگیرید که این حیات ضرر داشته یا سود!

باز به بیان دیگر، اگر خدا و معادی نباشد، نه سودی وجود دارد نه ضرری. آخر معادله صفر است و عدم! خواه این طرف معادله سالها شهوت باشد خواه تفکر یا هر عمل انسانی دیگر!
هر عملی را بجای نماز پیشنهاد دهید من از شما خواهم پرسید که چه؟! آخرش چه؟! لذت ببریم که چه؟ ثروتمند شویم که چه بشود؟ و ...
===============================================

اما نکته ای در بارۀ استدلال.
یکی از روش های مجذوب کردن و فریب دادن "زیاد" بودن است! به هرحال در آخر مغز آدمی خسته میشود از این زیادی! :Cheshmak: بایستی مواظب این زیادی ها بود!
برهان هرچه ساده تر باشد درست تر است! هرچه زیادتر باشد ایرادش بیشتر!

آقای عزیز نقد برهان را هم بخوانید
درست است زیاد است اما خب شما می توانی در چند نوبت آن را بخوانی که ذهنت خسته نشود
بعد در آخر از شما یک سوال می پرسم
شما می گی فکر کنی که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟آخرش صفر است
منم می گم بهشت بری که چی بشه آخرش که چی؟که لذت ببری لذت ببری که چی بشه؟؟؟؟؟؟
همش مثل یک بازی مسخره است

velayat;196339 نوشت:
آقای عزیز نقد برهان را هم بخوانید
درست است زیاد است اما خب شما می توانی در چند نوبت آن را بخوانی که ذهنت خسته نشود
بعد در آخر از شما یک سوال می پرسم
شما می گی فکر کنی که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟آخرش صفر است
منم می گم بهشت بری که چی بشه آخرش که چی؟که لذت ببری لذت ببری که چی بشه؟؟؟؟؟؟
همش مثل یک بازی مسخره است

سلام دوست عزیز
اگر بهشت هم فقط به لذت از نوع این جهانی بود و از آن مهمتر بی پایان نبود، حرف شما صحیح بود.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ---- ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم.

اگر بهشت قرار بود مثل این جهان باشد و حتی بهشتی که پدرمان آدم در آن بود من هم به جویی می فروختمش!

باور بفرمایید کل مطلب با خواندم! بسیار هم سخت بود! لجاجت زیادی لازم داشت. اساس همان است. اگر مطمئن شوید که این جهان بدون معاد نه سود و نه ضرر برهان را می پذیرید.

سلام و عرض ادب

به نظر شما، از دید آفریدگار، ایمان و رفتار متعاقب آن (عبادت)، که پایه اش بر اساس یک قمار و ترس باشد پذیرفته است؟
موفق باشید

متحیر;196408 نوشت:
سلام و عرض ادب

به نظر شما، از دید آفریدگار، ایمان و رفتار متعاقب آن (عبادت)، که پایه اش بر اساس یک قمار و ترس باشد پذیرفته است؟
موفق باشید

سلام
البته اینطور به نظر میاد که ما خدایی داریم که منتظر بهانه ای برای پاداش دادن است! با این حساب به نظر میاد پذیرفته باشه.

اما از نظر عقل انسان هرگز نمیشه چنین رفتاری رو پسندیده دونست!! قطعا حق با شماست این رفتار، رفتار دلنشینی نیست. انسان در یک حیات معقول چطور ممکنه بتونه یک عمر رو با این ذهنیت به قول شما قمار گونه زندگی کنه؟

منتها تربیت و اخلاق تدریجی است. این استدلال یک پله فرد رو بالاتر میاره. و البته این پله پله بسیار بزرگی هست. همین الآن در جهان مکاتب فکری بزرگی وجود دارند که همین "تغییر رفتار" رو ارزش میدونن و فراتر از این انتظاری ندارند.

خلاصه اینکه برای هدف تغییر رفتار استدلال بدی نیست. اما آخر خط هم نیست. پله پله که با این استدلال ها پیش بروید به جایی می رسید که حتی اگر یقین کنید که بهشتی با انبوه نعمت ها وجود دارد هم باز راضی نمی شوید.

mkk1369;196177 نوشت:
خوب این دفعه می خواهیم راجع به یکی از قوی ترین برهان ها و عقلی ترین برهان های اثبات وجود خدا بپردازیم ، برهانی که بر پایه عقل و منطق بنا شده است و از شهودات و مقایسات ناقص در آن خبری نیست، این برهان معمولا به اینگونه مطرح می شود که آگر آخرتی برای انسان وجود داشته باشد و جهان دیگری وجود داشته باشد ما ( خدا باوران ) ضرر نکرده ایم و در بهشت برین سکنی می گزینیم و شما ( کسی که به خدا اعتقاد ندارد) ضرر می کنید و اگر هم آخرتی وجود نداشته باشد ( حاجی این ها چیه که می گی استغفرالله) ما ضرری نمی کنیم شما هم ضرری نمی کنید خوب باید از جهات مختلف این دیدگاه را بررسی کنیم اول یک جمله از مونتاین نویسنده فرانسوی بگویم: "کسی که میترسد مبادا در آینده رنج بکشد، هم اکنون از ترس خود رنج می کشد"

باسمه تعالی، سلام بر شما

جناب ولایت، مطالب شما حاوی نکاتی در قاعده دفع خطریا ضرر محتمل است، این یک قاعده عقلی است که در محل خودش مطرح می شود، چنانکه از قاعده پیدا است، این قانون عقلی در خصوص یک خطر احتمالی مطرح می شود که در مورد آن خطر و طبق آن، عقلا باید احتیاط نموده و این خطر را دفع کنیم.

در ضمن مطالب مطرح شده یک ادعاها و تطبیقاتی مطرح شده است که گویا با نمونه های مطرح شده این قاعده را، درست تطبیق داده است، مثلا اگر یک شخصی خبری بدهد یا اینکه یک احتمالی مطرح بشود که مثلا یا باید خودت را از بالای بلندی پرتاب کنی یا دستت را ببری یا ....،

یا اینکه مسأله لذت و عذاب مطرح شده است و موارد لذات و عذاب های انسانها در دنیا در یک تطبیقی (که حتی می شود گفت مکتب اپیکور هم چنین تطبیقی را قبول ندارد)، تعریف شده است، حال به جهت اینکه مثال ها و موارد زیاد است که به تمام آنها پرداخته شود، لطفا شمایی که مطالب را دریافته اید، به جهت دوری از مغالطات احتمالی و روشن نمودن اصل مدعا و اشکال، در دو جمله اصل مدعای قاعده دفع ضرر محتمل را (که بهترین برهان اثبات وجود خدا است) و اشکال خودتان را بر قاعده، تقریر کرده و مطرح کنید که مسأله مورد بحث ان شاالله سرو سامانی بگیرد، (ببینیم به کجا خواهیم رسید).

و در ضمن این نکته را (که بسیار نو و بدیع مطرح شده است)، حتما ذکر بفرمایید که:

شمایی که این قاعده را یکی از قویترین و عقلی ترین برهان ها، برای اثبات وجود خدا، دانسته و مطالب خودتان را در ضمن آن مطرح نموده اید، این قاعده چه ارتباطی به اثبات وجود خدا دارد؟

سلام
راستش از مطلب گذاشتن زده شدم چون تا مطلب می گذارم رفقای شما مطالب ما را قفل می کنند و اجازه جواب به ما نمی دهند
ولی صبر باید کرد در این خفقان
اما بریم سر اصل مطلب
بعد اشکالات باید به تفصیل بیان شود چون در هر خطش نکته است فلذا من آن را نوشته ام و خواهش می کنم به هر قسمتش به تفصیل پاسخ دهید
در مورد اثبات خدا هم همین برهان توسط امام کاظم علیه السلام برای اثبات خدا ارائه شده است البته من منظورم از این اثبات ، اثبات در ذهن ماست نه ثبوت در خارج (دقت کنید)

و البته اثبات به سبب اینکه قبول وجود خدا توسط کسی که برایش این برهان اقامه شده به دلیل برهان عقلی اقامه شده بر نفع بردن از قبول وجود خداست
البته خیلی مهم نیست اصلا این برهان فرض کنیم قوی ترین نیست خواهشا اشکالات را جواب دهید و به حاشیه ها نپردازید

velayat;196775 نوشت:
سلام
راستش از مطلب گذاشتن زده شدم چون تا مطلب می گذارم رفقای شما مطالب ما را قفل می کنند و اجازه جواب به ما نمی دهند
ولی صبر باید کرد در این خفقان

با سلام و عرض ادب
از مجموع تایپیکهایی که جنابعالی پیگیری نمودید چند مورد آنها قفل شده است؟ بیان بفرمائید تا در صورت قفل شدن باز شوند و شما هم خلاصه و لب استدلالات خود را به صورت منظم بیان بفرمائید تا در صورتی که کارشناس صلاح دیده است به واسطۀ طولانی شدن بحث ، مباحث طرح شده به جمع بندی نهایی برسند اشکالات اصلی شما به همراه جمع بندی کارشناس مربوطه در پایان پست بیایند.

در ضمن این انجمن انجمنی علمی است و دوستان با حفظ مقررات سایت در بیان عقایدشان آزادند واگر این سایت سایتی خفقانی است جنابعالی سایتی را معرفی نمائید که کاربران آن سایت در بیان هر اعتقادی آزاد باشند.

در مورد این تایپیک نیز مطالبی را که نقل نمودید علاوه بر طولانی بودن، پر از ایراد و اشکال است، به نظرم اگر شما به ایراد استدلال کارشناسان و دوستان بپردازید بهتر است هر چند که اگر مایل باشید به نقد مطالب شما می پردازیم.
موفق باشید.

velayat;196775 نوشت:
برای اثبات خدا ارائه شده است البته من منظورم از این اثبات ، اثبات در ذهن ماست نه ثبوت در خارج (دقت کنید) و البته اثبات به سبب اینکه قبول وجود خدا توسط کسی که برایش این برهان اقامه شده به دلیل برهان عقلی اقامه شده بر نفع بردن از قبول وجود خداست البته خیلی مهم نیست اصلا این برهان فرض کنیم قوی ترین نیست خواهشا اشکالات را جواب دهید و به حاشیه ها نپردازید

باسمه تعالی، سلام بر شما

برادر عزیز، قاعده عقلی مربوط به عمل(قاعده احتیاط) با برهانی که برای اثبات وجود خدا مطرح می شود، خیلی متفاوت است، تمام اثبات ها برای نفس و ذهن ما است و ربطی به ثبوت ندارد، شاید مقصود شما از اثبات وجود خدا قبول فرضی و فرض اثبات است که اساسا ربطی به اثبات وجود خدا ندارد.

پس، این قاعده اساسا ربطی به برهان اثبات وجود خدا ندارد که از میزان استحکام اثبات آن سخنی گفته شود چه رسد به اینکه قویترین برهان باشد.

velayat;196775 نوشت:
بعد اشکالات باید به تفصیل بیان شود چون در هر خطش نکته است فلذا من آن را نوشته ام و خواهش می کنم به هر قسمتش به تفصیل پاسخ دهید

بنده اجمالا یک مرتبه مطالب و اشکالات را مطالعه کردم، چنانکه در پست قبلیم اشاره کردم، اساسا تطبیقات ربطی به مسأله قاعده عقلی دفع خطر محتمل ندارد، (مانند مسأله تطبیق میزان لذات شخص دین دار و شخص بی دین، و فرض احتمال های دیگر....)

آخر این موارد چه ارتباطی به این قاعده دارد؟ چنانکه استاد صدرا فرمودند اشکالات و مغالطات زیاد است، پس، لطفا با توجه به اینکه شما (جدای از نقل مطلب)، خودتان اصل مسأله و تطبیق درست آن را به درستی متوجه شده اید، (به قلم خودتان) در دو بند اصل قاعده و اشکال قاعده را به نحو کلی مطرح بفرمایید تا به وضوح اشکالات و مغالطات روشن بشود:

هشام;196500 نوشت:
حال به جهت اینکه مثال ها و موارد زیاد است که به تمام آنها پرداخته شود، لطفا شمایی که مطالب را دریافته اید، به جهت دوری از مغالطات احتمالی و روشن نمودن اصل مدعا و اشکال، در دو جمله اصل مدعای قاعده دفع ضرر محتمل را (که بهترین برهان اثبات وجود خدا است) و اشکال خودتان را بر قاعده، تقریر کرده و مطرح کنید که مسأله مورد بحث ان شاالله سرو سامانی بگیرد، (ببینیم به کجا خواهیم رسید). و در ضمن این نکته را (که بسیار نو و بدیع مطرح شده است)، حتما ذکر بفرمایید که: شمایی که این قاعده را یکی از قویترین و عقلی ترین برهان ها، برای اثبات وجود خدا، دانسته و مطالب خودتان را در ضمن آن مطرح نموده اید، این قاعده چه ارتباطی به اثبات وجود خدا دارد؟
:ok:

بابا جون هی ور نرید جواب سوالهایمان را دهید
سوالها واضح است
و اگر از هم جدا شوند گیر پیدا می کنند
خلاصه سوالها همین است که:
1.بحث همگن بودن دو طرف احتمال
2.بحث اینکه من هم یک وعده ای می دهم که اگر کسی نماز و روزه بخونه می ره جهنم و کسی که بلعکس انجام می ده می ره بهشت شما طبق این قاعده چه کار می کنید؟
3.بحث اینکه وقتی خطر بزرگ باشد انسان ریسک نمی کند مانند اینکه یک کسی بگوید اگر الات جفت پاهایت را قطع نکنی می میری من به خاطر این احتمال این کار را نمی کنم این دقیقا مانند همین دنیاست نسبت به اخرت
البته برخی از احتمال ها هم در متن جواب داده شده با توجه به ان متن پاسخ دهید

سلام خدمت دوست گرامی
بنده اطلاعات زیادی ندارم انشا الله بعد از تعطیلات کار شناسان محترم به طور کامل جواب می دهند ولی بنده چند تذکر بدهم

velayat;198827 نوشت:

1.بحث همگن بودن دو طرف احتمال

آیا واقعا دو طرف همگن و مساوی هستند؟ آیا ساخته شدن این جهان با خالقی مدبر به ذهن نزدیک تر است یا بر اثر تصادف به وجود آمدن؟ شما که قبول نمی کنید یک ساعت به طور اتفاقی به وجود بیاید یا اگر قبول می کنید احتمال خیلی بیشتر را با این موضوع می دهید که کسی آن را به وجود آورده چگونه این مبنا را در مورد جهان که گستره اش ار ساعت بیشتر است کنار می گذارید و احتمال بیشتر را به وجود خدا نمی دهید؟
velayat;198827 نوشت:

2.بحث اینکه من هم یک وعده ای می دهم که اگر کسی نماز و روزه بخونه می ره جهنم و کسی که بلعکس انجام می ده می ره بهشت شما طبق این قاعده چه کار می کنید؟

با توجه به جواب به قسمت قبل(احتمال وجود خدا) و این که من توسط عقل در می یابم که شما قادر نیستید که این اعمال را مرتکب شوید حرف شما را گوش نمی دهم

velayat;198827 نوشت:

3.بحث اینکه وقتی خطر بزرگ باشد انسان ریسک نمی کند مانند اینکه یک کسی بگوید اگر الات جفت پاهایت را قطع نکنی می میری من به خاطر این احتمال این کار را نمی کنم این دقیقا مانند همین دنیاست نسبت به اخرت

نه خیر قیاس شما قیاس مع الفارق است چرا که ارزش این دنیا که نهایتا 100 سال باشد به آخرتی که بی نهایت است اصلا مثل چیزی که فرمودید نیست
گذشته از این اگر با مبنی فکری شما هم پیش برویم و احتمال وجود خدا را ( که عرض شد) هم در کنار آن بگذاریم مقایسه ی شما به این تبدیل می شود:
پایتان به مرضی مبتلا شده پیش دکتر حارقی می روید او به شما می گوید اگر پای شما را حجامت کنم از روز اولتان هم بهتر می شوید ولی اگر نکنم به بدترین وضع ممکن می میرید
چرا که انجام واجبات دین بنسبه ی قیامت از جحامت نسبت به سلامتی اگر بیشتر نباشد کمتر نیست

با عرض پوزش مجدد
یا علی مدد

آقای سید امیر شما اصلا متن اصلی بنده را در صفحه اول نخواندید من در آنجا تمام این مطالب را توضیح داده وجواب شما را داده ام خواهشا کل ان متن را یک بار دیگر مطالعه بفرمایید

با عرض معذرت از اساتید محترم به علت عدم حضور شما جرئت زبان دراز یافتم وگر نه تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...
سلام برادر عزیز تمام متن را خواندم و فکر می کنم از شما بیشتر روی آن دقت کردم ولی به علت این که به چند کار دیگر نیز مشغولم نمی توانم همه متن را یک جا پاسخ بدم

velayat;196173 نوشت:
درود بر تمام دوستان

سلام قشنگتر از درود است وهمچنین مستحب موکّد پس انشا الله از این به بعد سلام بفرمایید بگذریم

velayat;196173 نوشت:
نکته:این مطالب از خودم نیست و ازسایت دیگری برداشته ام ولی وقتی مطالبش را خواندم دیدم درست است فلذا در این تاپیک گذاشتم تا جوابم را بگیرم

ای کاش قدری این متن طویل را خلاصه می کردی که این قدر مشقت در خواندن نباشد خودتان هم زودتر به جواب می رسیدید

velayat;196173 نوشت:
دوستان خدا باور همیشه پس از ارائه این برهان اعلام می کنند که منطق حکم می کند که دین دار باشی و به خدا اعتقاد داشته باشی خوب اشکال این صحبت اینجا است که دوست خوب من اگر دین داری و انجام فرایض الهی فقط مربوط به خانه می شد این صحبت شما تا حدودی قابل پذیرش بود ( اگر چه باز هم به نظر من در خانه هم قابل قبول نیست چون اگر ما فرض کنیم که یک آقا که ۳۰ سال است به سن تکلیف رسیده است و طبیعتا الان ۴۵ سال سن دارد ، روزی ۱ ساعت به انجام احکام الهی بپردازد در سال ۳۶۵ ساعت را به انجام احکام اختصاص داده که در طول۳۰ سالی که به سن تگلیف رسیده است این مقدار به ۱۰۹۵۰ ساعت می رسد که این مقدار برابر۲۵/۴۵۶ روز می باشد که این مقدار هم برابر ۲۵/۱ سال است ! این به این معنی است که فرد ۲۵/۱ سال از عمر ۴۵ ساله خود را هدر داده است و به عبارت دیگر ۷/۲ ٪ از عمر خود را به هدر داده است )ولی اکنون که زندگی ما سیاست ما روابط اجتماعی ، خانوادگی ما بر اساس دین تنظیم می شود این صحبت قابل قبول نیست ،

این سوال را در قسمت های آخر متن نیز آمده( یکی از جا هایی که شایسته بود تلخیص می شد) انشا الله همان جا جواب میدهم

velayat;196173 نوشت:
اما آن دنیا...
اما آن دنیا (؟) >> بگذارید کمی برایتان توضیح بدهم ! فردی که وجود خدا را قبول ندارد و عمری تحقیق و تفحص کرده است و نتوانسته است وجود او را برای خودش از نظر عقلی ثابت کند ، از هر راهی که به ذهنش می رسیده امتحان کرده و با توجه به علم روز نتوانسته است خدا را برای خودش اثبات کند و حاضر نشده است که چیزی را که برایش قابل اثبات نیست را بپذیرد ، حال گناه او چیست ؟ خدا چه حقی دارد که او را مجازات بکند ف کسی که نتوانسته است وجد موجود پنهانی در نا کجا آباد آسمان بپذیرد گناهش چیست؟ هر کسی اگر کمی عدالت هم داشته باشد هیچ گاه حکم به مجازات این فرد و تشویق کسانی که صرفا عقیده به او را به ارث برده اند نخواهد داد

در مورد احتمال وجود خدا که در پست پیش صحبت کردم حال با فطرت پاک وسلیم و بدون آلایش بفرمایید خدا حق ندارد بگوید من به تو عقل ندادم؟ وقتی در امور دنیایی به همچنین احتمالی می رسیدی چه می کردی حال که به عبادت می رسیدی لجاجت پیشه کردی و به جدل بر خواستی ...
velayat;196173 نوشت:
به اهل بهشت نگاه کنید، به کسانی که ادعا میکنند به بهشت خواهند رفت، به پاپ جان پول، به کشیش های کاتولیکی که هزاران تنشان به بچه بازی و فساد اخلاقی محکوم شده اند به یهودیهای ارتودوکسی که جهان را مال خود میدانند، یهودیان را چوپان و بقیه را گوسفند میدانند، به مسیحیان تندرو، به هیتلر که اعتقادات شدید مذهبی داشت، به اسکندر مقدونی که به خدایان یونان اعتقاد داشت، این انسانهای فرومایه اهل بهشت هستند، تحمل و دیدن مستمر این افراد بسیار دشوار ا ست، وجود این افراد بهشت را به یک محیط نامطلوب تبدیل خواهد کرد. اگر بهشت و جهنمی وجود داشته باشد، زندگی در جهنم دلپذیر تر از زندگی کردن در کنار هر کدام از این افراد خواهد بود.
اصلا کسانی که به خدا اعتقاد دارند در آیین های خود مشاهده می کنند که هر کدام تعریف خاصی از بهشت و جهنم و کسانی که به بهشت می روند دارند مثلا اگر فرض کنیم خدایی که در قرآن تعریف شده است مسول بر پایی بهشت و جهنم باشد طبق دستورات قران و آنچه در رساله آقای خمینی نوشته شده است هر کسی که مسلمان نباشد کافر محسوب می شود و طبق دستورات قران هر کس کافر باشد به جهنم خواهد رفت ( یعنی کسانی که به ادیان مسیحی و یهودی و زرتشتی و ... اعتقاد دارند به جهنم خواهند رفت ) اگر زئوس خدای باستانی یونانیان مسول بهست و جهنم باشد وضع از این هم بدتر می شود زیرا او بسیار سخت گیر تر است و از جهتی انسان هایی که به او اعتقاد دارند تعدادشان کم است و طبیعتا کسانی که به او اعتقاد ندارند تعدادشان خیلی زیاد است شاید ۹/۹۹ ٪ جمعیت جهان را تشکیل بدهند پس تمام انسان ها در جهنم خواهند سوخت
مسئله بهشت رفتن یا نرفتن
مسئله به بهشت رفتن یا نرفتن فقط بر سر اعتقاد داشتن یا نداشتن به خدا نیست، در هر دین و آیینی بسیار محرامت و فرایض دینی وجود دارد که انسانها باید انجام بدهند، فرقه های مختلف مفاهیم مختلفی دارند، مسئله گناه کردن یا نکردن به نظر میرسد در اکثر دینها بیش از به خدا اعتقاد داشن یا نداشتن مطرح است.
در مورد اسلام بعنوان مثال شرک ورزیدن چیزیست که الله به شدت از آن بیزار است و اهل تسنن به شدت شیعیان را محکوم به شرک ورزی میکنند، و ادعا میکنند این شرک ورزی شیعیان باعث بازشدن دکان های دین و به لجن کشیده شدن اسلام در کشورهایی مثل ایران شده است، از طرفی شیعیان اعتقاد دارند اهل تسنن نسبت به امامان که نمایندگان خدا هستند ظالم هستند و عذابی سخت در انتظار آنهاست، همانطور که آشکار است اعتقاد داشتن و یا نداشتن به خدا تنها قسمت بسیار کوچکی از دیانت است، و صرف این قضیه ورود این افراد به بهشت را تضمین نخواهد کرد، بنابر این قسمت دوم این استدلال که مسلمانان در بهشت وضعیت بسیار بهتری خواهند داشت نیز غلط است. معتقدان به خدا در ادیان مختلف تکلیف خودشان را نمی دانند عده ای قرار است که شفاعت بعضی از مسلمان ها را بکنند ( یادش به خیر دوران راهنمایی ! یادم است یک دفعه سر قضیه ای داشتند دوست من را از مدرسه اخراج می کردند ، معلم ما آمد و شفاعت او را پیش مدیر مدرسه کرد ) فرقه های زیادی از مسیحیت سالها با مالیات برای کلیسا گرفتن در بهشت زمین فروخته اند و به خدا رشوه داده اند و یا فرقه هایی معتقدند خداوند در هر صورت بندگان را خواهد بخشید، در این آشفته بازار الهی که ادیان پیوسته افسانه های مربوطه اش را تولید میکنند معلوم نیست تکلیف انسان ها چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این بخش از متن اشتباه بسیار بزرگی دارد که یا متعمدانه جهت فریب عوام گنجانده شده یا از روی جهل بی انتهای نویسنده
توجه کنید برادرم ( ببخشید شما را برادر می خوانم شاید خوشتان نیاید ) این اثبات فقط و فقط برای اثبات خداست و اثبات ارکان دیگر اثبات های مجرد دارند و بعد از ثبوت خدا اثبات می شود باید در این اثبات وجوب اطاعت از خدا برای شما روشن شود بقیه راه راحت تر طی می شود پس بدانید که هر مذهبی به طور علمی اثبات شد در کفه دیگر ترازو قرار می گیرد نه همه ادیان
نکته ی دیگر که شایسته است توجه کنید این است که ادیان را به مطالب دین و کتب مورد وثوق بشتاسید نه اعمال و رفتار پیروان آن ها
تا این جا باشد ادامه را نیز انشا الله جواب می دهم.

velayat;196173 نوشت:
اشکالت این برهان
الف)آیا احتمالات در این برهان همگن است؟ برهان چندان پيچيده نيست و ساختار جالبي نيز دارد. با اين حال ايراد آن نيز كوچك نيست. درست است، چون قصد نداريم از برهانهاي مشكوكِ ديگر استفاده كنيم، مي توانيم قيد تمام آنها را بزنيم و بگوييم كه هيچ اطلاعاتي در مورد آن جهان نداريم. پس احتمال وجود آن پنجاه درصد مي شود. اميد رياضي كل، برابر خواهد بود با مقدار لذت اين جهان ضرب در احتمالش (يك) به علاوه ي لذت آن جهان در احتمالش (يك دوم).

در مورد احتمال صحبت کردم اگر اشکالی داشتید مطرح کنید

velayat;196173 نوشت:
در مورد لذت اين جهان هم جاي بحث است، كه باز هم مي توان قيد آن را زد، و گفت كه فرض مي كنيم دين دارها اصلا در اين جهان لذتي نمي برند. ديندارها در اينجا از هيچ پيش فرضي استفاده نمي كنند تا از قطعيت برهان كاسته نشود.

چه کار به دین دار ها دارید ؟ شما مگر در پی حق نیستید؟ چطور می فرمایید که دین دارد از دنیا لذت نمی برد؟ بنده بالاترین لذت ها را از دعا می برم در حالی که صد ها لذت را هم شریعت ما حلال کرده اگر خیلی بی انصافی کنیم می گوییم که دیندار از نصف لذائذ را چشم پوشی می کند.

velayat;196173 نوشت:
پس يك عمر لذت (بي دين) در برابر صفر. در مورد آنجهان چطور ؟ در آن جهان ديندارها لذت جاودانه مي برند و ? چرا ؟ چه كسي گفته است كه چنين سرنوشتي وجود دارد ؟ بله، البته مشخص است كه ادعاي ديندارها اينگونه است كه جهان ديگري وجود دارد و فلان جور و بهمان جور است، ولي چنين ادعايي كه از سوي همگان پذيرفته شده نيست. ديندار رياضي دوست ما اگر قصد داشته باشد به شيوه ي عقلي محض و تنها با استفاده از روش منطقي/رياضي عمل كند، بايد اينجا نيز مانند مراحل قبل بدون پيشداوري عمل كند. البته از اين نيز گذشته، يكي از محورهاي شروع برهان اين بود كه ما چيزي در مورد آن جهان نمي دانيم (و اين خود علت آن بود كه وجود داشتن و وجود نداشتنش را همگن در نظر گرفتيم)، پس در مورد آنچه در آنجا مي گذرد نيز چيزي نمي دانيم. همانقدر كه احتمال دارد در آن جهان دين دارها پاداش بگيرند و بي دينها مجازات شوند، احتمال دارد كه اتفاق عكسش بيفتد. پس از هر دو اتفاق بايد چشمپوشي كنيم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!، و به بيان رياضي، چون اطلاعاتي در مورد آن نداريم، بايد آن را همگن فرض كنيم. در آن دنيا همانقدر كه دين دارها لذت مي برند، بي دينها نيز لذت مي برند (همگن). پس مقدار كل لذت براي ديندارها مي شود "يك عمر به علاوه ي نيم لذت آن دنيايي"، و براي ديندارها مي شود "نيم لذت آن دنيايي" (ضريب نيم احتمال وجود آن دنيا است). بر اين اساس مي بينيم كه برد با بي دينهاست. البته اين نتيجه نيز درست نيست، چرا كه اين برتري ناشي از ارفاقيست كه از سوي ديندار رياضي دوست شده بود. اكنون كه ورق برگشته، بايد آن ارفاق را نيز حذف كنيم. آن ارفاق لذت بردن بي دين ها در اين دنيا و لذت نبردن ديندارها بود، كه در مورد آن اتفاق نظر نيست. پس آن را نيز حذف كنيم. بسيار خوب، حال نتيجه ي استدلال چه مي شود ؟ مشخصا اين مي شود كه برنده كسيست كه در اين دنيا بيشتر لذت برده باشد. اگر گروه دينداران بيشتر لذت مي برند، برنده آنها هستن، و اگر بي دينها، برنده ايشانند. "اين استدلال" اينگونه مي گويد. خلاصه اينكه اين برهان در صورتي كه فاقد پيش داوريها باشد، هيچ نتيجه أي به ما نمي دهد.

گویی فطرت را زیر پا گذاشته اید ؟
نمی دانم چه بگویم؟ متعجب و سرگردانم چگونه این حرف با این جزمیّت زده شده؟ الحق که غیر از آن زندیق کسی توانایی ندارد این طور مطلب را بپیچاند
منطق ما برای این که خدا دینداران را جزای خیر دهد این است که او عمری زحمت کشیده و به حرف خدا عمل کرده ولی بی دین عمری از دستورات خدا سر پیچیده و پیروی نفس خود بوده با لجبازی جواب ندهید و فکر کنید انصاف به خرج دهید و با چشم خود ببینید نه آن سایت ضاله(نمی گویم به خود حرف ما را القا کنید می گویم خودتان انصاف دهید)اگر خدا باشد باید منشاء تمام خیر ها باشد و خود در اوج کمال باشد( اشتباه نشود قیاس نمی کنم) حال این خدا که در اوج کمال است و یکی از کمال ها عدل است در نتیجه خدا در اوج عدل است پس چگونه خدا دین دار را عذاب و بی دین را صواب دهد؟

velayat;196173 نوشت:
پيروان هر ديني سلسله احكامي دارند كه احساس مي كنند عمل كردن به آنها باعث مي شود در آن جهان پاداش داده شوند، و تمام كسان ديگر، يعني تمام بي دينها و حتا تمام ديندارهاي ديگري كه به دين آنها نيستند جهنمي هستند. دشمني پيروان اديان با اديان غريبه چندان كمتر از دشمني آنها با بي دينها نيست. دينهاي مختلف كه هيچ، شعبات كوچك دينهاي مختلف نيز شامل اين قاعده مي شوند. شيعه سني را قبول ندارد، و سني شيعه را. پروتستان كاتوليك را قبول ندارد و كاتوليك پروتستان را ?

جواب این مطلب هم عرض شده است این اثبات برای اثبات خداست نه ادیان پس از اثبات خدا به سراغ بخش های دیگر کلامی ( نبوت ، امامت و ...) بروید و دین حق را بیابید پس اگر دینی را حق یافتید فقط دو احتمال می ماند دین حقه ای که یافتید و بی دینی البته اثبات های بهتری برای وجود خدا هست که از آن ها هم می توان استفاده نمود

velayat;196173 نوشت:

بیان این برهان با مثالی
بيان ديگر اين برهان به شكل ديگري نيز بيان مي شود، كه در اصول فرقي با بيان رياضي پيشين ندارد. مي گويند : اگر بخواهيد به جايي برويد و قرار باشد از كوچه أي گذر كنيد، و فرد دروغگويي در آنجا ايستاده باشد و به شما بگويد كه ديوانه أي در آن خيابان كمين كرده است تا شما را بكشد، چه مي كنيد ؟ درست است كه آن فرد مورد اعتماد نيست و به احتمال زياد دروغ مي گويد، ولي باز هم ريسك نمي كنيد و بر اساس همان حرف از كوچه ي بعدي رد مي شويد. اين همه پيامبر در تاريخ آمده اند، كه همگي نيز مشهور به صداقت و درستي بوده اند. به شما اخطاري داده اند. منطق حكم مي كند كه براي دفع خطر احتمالي اقدام كنيد.
نقد
اين شكل از استدلال مشكلات بيشتري هم در پي دارد. درست است كه دفع خطرهاي احتمالي كاري معقول است، ولي به چه قيمتي ؟ و چطور خطر را تعيين مي كنيم ؟ اگر كسي در خيابان جلوي شما را بگيرد و بگويد كه شما بيماري خاصي داريد كه اگر همين الان يك دست خود را از كتف نبريد، درجا خواهيد مرد، چه مي كنيد ؟! بالاخره مردن شما خطري احتماليست. دست خود را مي بريد ؟! اگر در آپارتمان خود در طبقه ي ششم نشسته باشيد و در حال چَت كردن باشيد، و ناگهان از ناشناسي پيغامي براي شما بيايد كه "هم اكنون گروهي جاني در حال ورود به آپارتمان شما هستند. آنها تمام قربانيهاي خود را به بدترين شكل ممكن شكنجه مي كنند تا بميرد. متاسفانه هيچ راه فراري هم نداريد، آنها شما را محاصره كرده اند و هرلحظه ممكن است به شما برسند. به شما پيشنهاد مي كنم براي گرفتار نشدن به چنين مرگ دردناكي، هم اكنون خود را از پنجره به بيرون پرتاب كنيد، تا بدون درد زياد بميريد." چه مي كنيد ؟ بالاخره احتمال وجود چنان خطري هست، مي دانيد كه چنين جنايتهايي در دنيا بي سابقه نيست. خود را از پنجره به بيرون پرت مي كنيد ؟! كسي مي پرسيد ""اگر در اتاقي باشيد و هوس كنيد از آبي بنوشيد، و كسي به شما بگويد كه آبهاي آن اتاق سمي هستند چه مي كنيد ؟ آيا ترجيح نمي دهيد آب ننوشيد ؟" بسيار خوب، اگر در حال مرگ از تشنگي باشيد چطور ؟ اگر پس از آن كس ديگري هم بيايد و به شما بگويد كه "در هواي اينجا سمي وجود داشته كه شما از آن تنفس كرده ايد و تا چند دقيقه ي ديگر شما را خواهد كشت، و پادزهر آن آبيست كه در اين اتاق وجود دارد" چه مي كنيد ؟ آب را مي نوشيد يا خير ؟ خطر در نوشيدن آب است يا در ننوشيدن آن ؟ چگونه وجود خطر را تعيين مي كنيد ؟ با حرف كسي ؟ ممكن بود وقتي به آن اتاق مي رويد نفر دوم خواب باشد و شما تنها پيام نفر اول را بشنويد. آنوقت آب را نمي نوشيد و در نتيجه ي تنفس هواي آن اتاق مي ميريد ؟ ممكن بود وقتي به آن اتاق مي رويد نفر اول خواب باشد و شما تنها تنها پيام نفر دوم را بشنويد. آنوقت آب را مي نوشيد و در نتيجه ي زهر موجود در آب مي ميريد ؟ ممكن بود هردو خواب باشند و شما پيامي نگيريد. آنوقت چه مي كرديد ؟ چگونه خطر را تعيين مي كنيد ؟ با حرفهايي كه شنيده ايد ؟ با حرفهايي كه ممكن بود بشنويد ولي از آنها بيخبريد ؟ با حرفهايي كه شنيده ايد ولي ممكن بود از آنها بي خبر باشيد ؟ انتخابهاي زندگي ما به هم پيوسته هستند. اينكه ما بخواهيم خطري محتمل را دفع كنيم، قيمتي دارد. ممكن است اين قيمت ارزش آن كار را داشته باشد، و ممكن است نداشته باشد. اگر هنگام گذر از آن كوچه چنان پيغامي دريافت كنم و كوچه ي ديگري اندكي پايينتر وجود داشته باشد، احتمالا مسيرم را عوض مي كنم و از آن كوچه ي پاييني عبور مي كنم، ولي اگر تنها راه ممكن اين باشد كه در خلاف جهتْ كره ي زمين را دور بزنم و به نقطه ي مورد نظرم برسم، مسلما چنين كاري نمي كنم.
سخنی در مورد دین :
در مورد دين هم اگر بنا بود مسئله اين باشد كه كسي ادعا كند "جهان ديگري وجود دارد كه فلان و بهمان است. اگر مي خواهي بعد از مرگ به آن جهان بروي كافيست هم اكنون يك نفس عميق بكشي"، ممكن بود چنان كاري بكنم، ولي وقتي اين كار به قيمت اسارت من در بند قوانين بي اساس ديني و تبديل شدنم به ابزاري در دست رهبران ديني و انكار تعقلم باشد، مسلما چنين كاري نمي كنم ! همانطور كه با دريافت يك پيام مشكوك خود را از پنجره به بيرون پرتاب نمي كنم. ممكن است ديندار بودن را بد ندانم. ممكن است آنها را قوانيني بي اساس ندانم (آنگونه كه چندي پيش گفتم) و رابطه با رهبر ديني را ابزاري و اسارت ندانم، و در نتيجه ديندار باشم. ولي اين به خاطر نتيجه گيريهاي ديگريست كه در مورد آنها كرده ام، و براي آنها دلايلي داشته ام، نه به خاطر دفع خطري احتمالي.

این قسمت از متن با چند قیاس نادرست شروع شده و به نتیجه گیری نادرست می انجامد
اولا بحث احتمال را مطرح کردم به نوشته های قبلی مراجعه فرمایید
ثانیا قانون مند کردن زندگی (حتی اگر از بین رفتن تمام لذت ها در نظر بگیرید) به زندگی بی نهایت به مثال اول که در ابتدای همین متن آمده نزدیک تر است یا دیگر مثال ها؟ اگر تمام این زندگی نهایتا 100 ساله به سختی بگذرد یا به لذت بگذرد چه فرقی دارد؟ بالاخره که هر دو نفر می میرند و نابود می شوند البته به نظر من مثال اول هم بی ربط است اگر زندگی ابدی را به تتمه زندگی و دنیا را به یک روز تشبیه کنیم ( با خیلی بی انصافی و ظلم به دین ) این تشبیه را مطرح می کنیم:
شما را گرفته اند و در باغی رها کردند و می گویند از میوه ها استفاده نکنید تا انتهای روز اگر استفاده کردید شما را به بدترین نحو می کشیم و اگر نخوردید زندگی شما را تا آخر عمر تضمین می کنیم.
شما احتمال را نصف نصف بگیرید ( که در مورد ما آن طور که اشاره کردم احتمال وجود آخرت بیشتر است) کدام را انتخاب می کنید؟

velayat;196173 نوشت:

مشکل چیست؟
از تمام اينها گذشته، مشكلاتي كه در قسمت قبل مطرح شد هم وجود دارند. اگر قرار است تنها و تنها از خطرهاي احتمالي بگريزيد، و كسي بوده كه به شما بگويد جهان ديگري وجود دارد كه در آن دينداران پاداش مي گيرند، منِ نوعي هم هستم و به شما مي گويم كه جهان ديگري هست كه در آن بي دينها پاداش مي گيرند. بسيار خوب، چه مي كنيد ؟

ما که عقل را کنار نگذاشته ایم آیا به عقل جور می آید که اویی که چون من می میرد و افول می پذیرد بتواند بر من مستولی آید؟ بگذارید از همان مثال خود نویسنده متن استفاده کنم جایی ایستاده ام و باید به جای دیگر منتقل شوم دو راه وجود دارد یک پیر مرد دنیا دیده پیشنهاد استفاده از راهی را میدهد و دیوانه ای که به زنجیر بسته شده پیشنهاد استفاده از راه دیگر تازه این قیاس هم خیلی بی انصافی بود ولی مثال بهتر به ذهنم نرسید چرا که اولا احتمال صحت راه ما بیشتر است ثانیا عجز پیشنهاد دهنده ی راه دیگر واضح تر است
velayat;196173 نوشت:
با کمی دقت در توزیع باورها می بینیم که این روش به نفع خداناباوری تمام می شود. خداناباوری ایده ایست که متعلق به قشر فرهیخته و تحصیل کرده است.

؟
نگاهی به این بکنید بد نیست
http://www.askdin.com/thread3533.html
velayat;196173 نوشت:
تمام شد ( هر جایش ایراد دارد بگویید، خوشحال میشوم )

از ابتدا تا انتها مشکل بود و حد اقل 3 ساعت وقت مرا هدر داد البته اطلاعاتم در مورد این برهان زیاد شد که باز کمی فایده داشت
می دانم که مشکلات بی شماری خواهید داشت ولی حد اقل مورد مورد شده و کارشناسان با صرف وقت کمتری می توانند جواب دهند
پس خواهشا مورد مورد بپرسید و جواب بگیرید و تا تمام نشده سراغ مورد بعد نروید
ممنون و متشکر

در مورد احتمال وجود خدا که در پست پیش صحبت کردم حال با فطرت پاک وسلیم و بدون آلایش بفرمایید خدا حق ندارد بگوید من به تو عقل ندادم؟ وقتی در امور دنیایی به همچنین احتمالی می رسیدی چه می کردی حال که به عبادت می رسیدی لجاجت پیشه کردی و به جدل بر خواستی ...
پاسخ:اگر انسان با فطرت و عقل به خدا می رسید که نیازی به برهان دفع خطر محتمل در قبول وجود خدا نبود
این برهان برای ان وقت است که انسان به این امر نرسیده است

توجه کنید برادرم ( ببخشید شما را برادر می خوانم شاید خوشتان نیاید ) این اثبات فقط و فقط برای اثبات خداست و اثبات ارکان دیگر اثبات های مجرد دارند و بعد از ثبوت خدا اثبات می شود باید در این اثبات وجوب اطاعت از خدا برای شما روشن شود بقیه راه راحت تر طی می شود پس بدانید که هر مذهبی به طور علمی اثبات شد در کفه دیگر ترازو قرار می گیرد نه همه ادیان
نکته ی دیگر که شایسته است توجه کنید این است که ادیان را به مطالب دین و کتب مورد وثوق بشتاسید نه اعمال و رفتار پیروان آن ها
پاسخ:من افتخار می کنم برادر شما عزیز باشم بعد هم این سخنتان به خاطر عدم توجه به نکته قبل بنده است
چه کار به دین دار ها دارید ؟ شما مگر در پی حق نیستید؟ چطور می فرمایید که دین دارد از دنیا لذت نمی برد؟ بنده بالاترین لذت ها را از دعا می برم در حالی که صد ها لذت را هم شریعت ما حلال کرده اگر خیلی بی انصافی کنیم می گوییم که دیندار از نصف لذائذ را چشم پوشی می کند.
پاسخ:منظور من یک عالمه لذت است که دیندار نمی برد
منطق ما برای این که خدا دینداران را جزای خیر دهد این است که او عمری زحمت کشیده و به حرف خدا عمل کرده ولی بی دین عمری از دستورات خدا سر پیچیده و پیروی نفس خود بوده با لجبازی جواب ندهید و فکر کنید انصاف به خرج دهید و با چشم خود ببینید نه آن سایت ضاله(نمی گویم به خود حرف ما را القا کنید می گویم خودتان انصاف دهید)اگر خدا باشد باید منشاء تمام خیر ها باشد و خود در اوج کمال باشد( اشتباه نشود قیاس نمی کنم) حال این خدا که در اوج کمال است و یکی از کمال ها عدل است در نتیجه خدا در اوج عدل است پس چگونه خدا دین دار را عذاب و بی دین را صواب دهد؟
پاسخ:شما فکر کرده ای قبل این برهان خدا اثبات شده صفا کمالی خدا اثبات شده عدل اثبات شد بعد این حرفها را می زنی باز به نکته اول من دفت کن
انیا قانون مند کردن زندگی (حتی اگر از بین رفتن تمام لذت ها در نظر بگیرید) به زندگی بی نهایت به مثال اول که در ابتدای همین متن آمده نزدیک تر است یا دیگر مثال ها؟ اگر تمام این زندگی نهایتا 100 ساله به سختی بگذرد یا به لذت بگذرد چه فرقی دارد؟ بالاخره که هر دو نفر می میرند و نابود می شوند البته به نظر من مثال اول هم بی ربط است اگر زندگی ابدی را به تتمه زندگی و دنیا را به یک روز تشبیه کنیم ( با خیلی بی انصافی و ظلم به دین ) این تشبیه را مطرح می کنیم:
شما را گرفته اند و در باغی رها کردند و می گویند از میوه ها استفاده نکنید تا انتهای روز اگر استفاده کردید شما را به بدترین نحو می کشیم و اگر نخوردید زندگی شما را تا آخر عمر تضمین می کنیم.
شما احتمال را نصف نصف بگیرید ( که در مورد ما آن طور که اشاره کردم احتمال وجود آخرت بیشتر است) کدام را انتخاب می کنید؟
پاسخ:100 سال زندگی در دنیا لذت ببره که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟این چه حرفیه می زنه برادر
حالا شما می ری آخرت که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب به خاطر اینکه اونجا لذت ببری دیگه
در مورد ادامه متن هم باز به نکته اول من دقت نکردی

ما که عقل را کنار نگذاشته ایم آیا به عقل جور می آید که اویی که چون من می میرد و افول می پذیرد بتواند بر من مستولی آید؟ بگذارید از همان مثال خود نویسنده متن استفاده کنم جایی ایستاده ام و باید به جای دیگر منتقل شوم دو راه وجود دارد یک پیر مرد دنیا دیده پیشنهاد استفاده از راهی را میدهد و دیوانه ای که به زنجیر بسته شده پیشنهاد استفاده از راه دیگر تازه این قیاس هم خیلی بی انصافی بود ولی مثال بهتر به ذهنم نرسید چرا که اولا احتمال صحت راه ما بیشتر است ثانیا عجز پیشنهاد دهنده ی راه دیگر واضح تر است
پاسخ:من خیلی این قسمت مقاله را قبول دارم
بعد قرار شد که اصلا کاری به برهان های قبلی وجود خدا و... نداشته باشیم
پس نمی شه گفت یک فرد دیوانه و یک فرد دانا یک راهی را پیشنهاد می کنند پس فلان کار را باید انجام دهم
بعد من که نگفتم خودم شما را نجات می دهم من مدعی شدم اگر این کارها را انجام بدهید بهشت می روید و من دارای یک قدرت ناشناخته در دنیا هستم که می توانم این کار را بکنم.


سلام به دوست عزیزم
در درجه ی اول بگویم که خوش حالم که توانستم قسمتی از مشکل را حل کنم و خدا را شکر می گویم
بنده دانه دانه مطرح می کنم و تا می توانم از تداخل موضوعات می پرهیزم انشا الله که مفید باشد.

فرمودید:

velayat;196173 نوشت:
اما آن دنیا... اما آن دنیا (؟) >> بگذارید کمی برایتان توضیح بدهم ! فردی که وجود خدا را قبول ندارد و عمری تحقیق و تفحص کرده است و نتوانسته است وجود او را برای خودش از نظر عقلی ثابت کند ، از هر راهی که به ذهنش می رسیده امتحان کرده و با توجه به علم روز نتوانسته است خدا را برای خودش اثبات کند و حاضر نشده است که چیزی را که برایش قابل اثبات نیست را بپذیرد ، حال گناه او چیست ؟ خدا چه حقی دارد که او را مجازات بکند ف کسی که نتوانسته است وجد موجود پنهانی در نا کجا آباد آسمان بپذیرد گناهش چیست؟ هر کسی اگر کمی عدالت هم داشته باشد هیچ گاه حکم به مجازات این فرد و تشویق کسانی که صرفا عقیده به او را به ارث برده اند نخواهد داد

وبنده گفتم:

seyedamin;200355 نوشت:
در مورد احتمال وجود خدا که در پست پیش صحبت کردم حال با فطرت پاک وسلیم و بدون آلایش بفرمایید خدا حق ندارد بگوید من به تو عقل ندادم؟ وقتی در امور دنیایی به همچنین احتمالی می رسیدی چه می کردی حال که به عبادت می رسیدی لجاجت پیشه کردی و به جدل بر خواستی ...

و شما در جواب گفتید:
velayat;200638 نوشت:
پاسخ:اگر انسان با فطرت و عقل به خدا می رسید که نیازی به برهان دفع خطر محتمل در قبول وجود خدا نبود
این برهان برای ان وقت است که انسان به این امر نرسیده است

شاید سوء تفاهم شده باشد بنده نگفتم که شما خدا را از فطرت بیابید گفتم با فطرت پاک منظورم این بود که بی آلایش و بدون جهت گیری شاید لغت مناسبی انتخاب نکردم.

velayat;196173 نوشت:
مسئله به بهشت رفتن یا نرفتن فقط بر سر اعتقاد داشتن یا نداشتن به خدا نیست، در هر دین و آیینی بسیار محرامت و فرایض دینی وجود دارد که انسانها باید انجام بدهند، فرقه های مختلف مفاهیم مختلفی دارند، مسئله گناه کردن یا نکردن به نظر میرسد در اکثر دینها بیش از به خدا اعتقاد داشن یا نداشتن مطرح است.
در مورد اسلام بعنوان مثال شرک ورزیدن چیزیست که الله به شدت از آن بیزار است و اهل تسنن به شدت شیعیان را محکوم به شرک ورزی میکنند، و ادعا میکنند این شرک ورزی شیعیان باعث بازشدن دکان های دین و به لجن کشیده شدن اسلام در کشورهایی مثل ایران شده است، از طرفی شیعیان اعتقاد دارند اهل تسنن نسبت به امامان که نمایندگان خدا هستند ظالم هستند و عذابی سخت در انتظار آنهاست، همانطور که آشکار است اعتقاد داشتن و یا نداشتن به خدا تنها قسمت بسیار کوچکی از دیانت است، و صرف این قضیه ورود این افراد به بهشت را تضمین نخواهد کرد، بنابر این قسمت دوم این استدلال که مسلمانان در بهشت وضعیت بسیار بهتری خواهند داشت نیز غلط است. معتقدان به خدا در ادیان مختلف تکلیف خودشان را نمی دانند عده ای قرار است که شفاعت بعضی از مسلمان ها را بکنند ( یادش به خیر دوران راهنمایی ! یادم است یک دفعه سر قضیه ای داشتند دوست من را از مدرسه اخراج می کردند ، معلم ما آمد و شفاعت او را پیش مدیر مدرسه کرد ) فرقه های زیادی از مسیحیت سالها با مالیات برای کلیسا گرفتن در بهشت زمین فروخته اند و به خدا رشوه داده اند و یا فرقه هایی معتقدند خداوند در هر صورت بندگان را خواهد بخشید، در این آشفته بازار الهی که ادیان پیوسته افسانه های مربوطه اش را تولید میکنند معلوم نیست تکلیف انسان ها چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بنده گفتم:
seyedamin;200355 نوشت:
توجه کنید برادرم ( ببخشید شما را برادر می خوانم شاید خوشتان نیاید ) این اثبات فقط و فقط برای اثبات خداست و اثبات ارکان دیگر اثبات های مجرد دارند و بعد از ثبوت خدا اثبات می شود باید در این اثبات وجوب اطاعت از خدا برای شما روشن شود بقیه راه راحت تر طی می شود پس بدانید که هر مذهبی به طور علمی اثبات شد در کفه دیگر ترازو قرار می گیرد نه همه ادیان
نکته ی دیگر که شایسته است توجه کنید این است که ادیان را به مطالب دین و کتب مورد وثوق بشتاسید نه اعمال و رفتار پیروان آن ها

velayat;200638 نوشت:
پاسخ:من افتخار می کنم برادر شما عزیز باشم بعد هم این سخنتان به خاطر عدم توجه به نکته قبل بنده است

به بنده لطف دارید کدام نکته واضح تر توضیح بفرمایید.

فرموده بودید:

velayat;196173 نوشت:
در مورد لذت اين جهان هم جاي بحث است، كه باز هم مي توان قيد آن را زد، و گفت كه فرض مي كنيم دين دارها اصلا در اين جهان لذتي نمي برند. ديندارها در اينجا از هيچ پيش فرضي استفاده نمي كنند تا از قطعيت برهان كاسته نشود.

seyedamin;200355 نوشت:
چه کار به دین دار ها دارید ؟ شما مگر در پی حق نیستید؟ چطور می فرمایید که دین دارد از دنیا لذت نمی برد؟ بنده بالاترین لذت ها را از دعا می برم در حالی که صد ها لذت را هم شریعت ما حلال کرده اگر خیلی بی انصافی کنیم می گوییم که دیندار از نصف لذائذ را چشم پوشی می کند.

velayat;200638 نوشت:
پاسخ:منظور من یک عالمه لذت است که دیندار نمی برد.

بنده هم که گفتم ما در نظر می گیریم که از نصف لذت ها کناره بگیرد ( تازه به عقیده ی من خیلی بی انصافی است ولی مماشات می کنم)

فرمودید:
velayat;196173 نوشت:
همانقدر كه احتمال دارد در آن جهان دين دارها پاداش بگيرند و بي دينها مجازات شوند، احتمال دارد كه اتفاق عكسش بيفتد. پس از هر دو اتفاق بايد چشمپوشي كنيم.

گفتم:
seyedamin;200355 نوشت:
منطق ما برای این که خدا دینداران را جزای خیر دهد این است که او عمری زحمت کشیده و به حرف خدا عمل کرده ولی بی دین عمری از دستورات خدا سر پیچیده و پیروی نفس خود بوده با لجبازی جواب ندهید و فکر کنید انصاف به خرج دهید و با چشم خود ببینید نه آن سایت ضاله(نمی گویم به خود حرف ما را القا کنید می گویم خودتان انصاف دهید)اگر خدا باشد باید منشاء تمام خیر ها باشد و خود در اوج کمال باشد( اشتباه نشود قیاس نمی کنم) حال این خدا که در اوج کمال است و یکی از کمال ها عدل است در نتیجه خدا در اوج عدل است پس چگونه خدا دین دار را عذاب و بی دین را صواب دهد؟.

فرمودید:
velayat;200638 نوشت:
پاسخ:شما فکر کرده ای قبل این برهان خدا اثبات شده صفا کمالی خدا اثبات شده عدل اثبات شد بعد این حرفها را می زنی باز به نکته اول من دفت کن.

اگر خدا وجود داشته باشد باید عادل باشد حرف من این است

فرموده بودید:
velayat;196173 نوشت:
سخنی در مورد دین :
در مورد دين هم اگر بنا بود مسئله اين باشد كه كسي ادعا كند "جهان ديگري وجود دارد كه فلان و بهمان است. اگر مي خواهي بعد از مرگ به آن جهان بروي كافيست هم اكنون يك نفس عميق بكشي"، ممكن بود چنان كاري بكنم، ولي وقتي اين كار به قيمت اسارت من در بند قوانين بي اساس ديني و تبديل شدنم به ابزاري در دست رهبران ديني و انكار تعقلم باشد، مسلما چنين كاري نمي كنم ! همانطور كه با دريافت يك پيام مشكوك خود را از پنجره به بيرون پرتاب نمي كنم. ممكن است ديندار بودن را بد ندانم. ممكن است آنها را قوانيني بي اساس ندانم (آنگونه كه چندي پيش گفتم) و رابطه با رهبر ديني را ابزاري و اسارت ندانم، و در نتيجه ديندار باشم. ولي اين به خاطر نتيجه گيريهاي ديگريست كه در مورد آنها كرده ام، و براي آنها دلايلي داشته ام، نه به خاطر دفع خطري احتمالي.

گفتم
seyedamin;200355 نوشت:
ایا قانون مند کردن زندگی (حتی اگر از بین رفتن تمام لذت ها در نظر بگیرید) به زندگی بی نهایت به مثال اول که در ابتدای همین متن آمده نزدیک تر است یا دیگر مثال ها؟ اگر تمام این زندگی نهایتا 100 ساله به سختی بگذرد یا به لذت بگذرد چه فرقی دارد؟ بالاخره که هر دو نفر می میرند و نابود می شوند البته به نظر من مثال اول هم بی ربط است اگر زندگی ابدی را به تتمه زندگی و دنیا را به یک روز تشبیه کنیم ( با خیلی بی انصافی و ظلم به دین ) این تشبیه را مطرح می کنیم:
شما را گرفته اند و در باغی رها کردند و می گویند از میوه ها استفاده نکنید تا انتهای روز اگر استفاده کردید شما را به بدترین نحو می کشیم و اگر نخوردید زندگی شما را تا آخر عمر تضمین می کنیم.
شما احتمال را نصف نصف بگیرید ( که در مورد ما آن طور که اشاره کردم احتمال وجود آخرت بیشتر است) کدام را انتخاب می کنید؟

velayat;200638 نوشت:
پاسخ:100 سال زندگی در دنیا لذت ببره که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟این چه حرفیه می زنه برادر
حالا شما می ری آخرت که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب به خاطر اینکه اونجا لذت ببری دیگه
در مورد ادامه متن هم باز به نکته اول من دقت نکردی

بحث سر مجرد لذت نیست بحث سر مدت لذت است
در مورد نکته ی اول آن را که لحاظ کرده بودم گفتم نصف نصف در نظر بگیرید که شما را آزاد کنند یا بکشند اگر به دستورشان عمل کنید

فرموده بودید:

velayat;196173 نوشت:
از تمام اينها گذشته، مشكلاتي كه در قسمت قبل مطرح شد هم وجود دارند. اگر قرار است تنها و تنها از خطرهاي احتمالي بگريزيد، و كسي بوده كه به شما بگويد جهان ديگري وجود دارد كه در آن دينداران پاداش مي گيرند، منِ نوعي هم هستم و به شما مي گويم كه جهان ديگري هست كه در آن بي دينها پاداش مي گيرند. بسيار خوب، چه مي كنيد ؟


گفتم:

seyedamin;200355 نوشت:
ما که عقل را کنار نگذاشته ایم آیا به عقل جور می آید که اویی که چون من می میرد و افول می پذیرد بتواند بر من مستولی آید؟ بگذارید از همان مثال خود نویسنده متن استفاده کنم جایی ایستاده ام و باید به جای دیگر منتقل شوم دو راه وجود دارد یک پیر مرد دنیا دیده پیشنهاد استفاده از راهی را میدهد و دیوانه ای که به زنجیر بسته شده پیشنهاد استفاده از راه دیگر تازه این قیاس هم خیلی بی انصافی بود ولی مثال بهتر به ذهنم نرسید چرا که اولا احتمال صحت راه ما بیشتر است ثانیا عجز پیشنهاد دهنده ی راه دیگر واضح تر است

فرمودید
velayat;200638 نوشت:
پاسخ:من خیلی این قسمت مقاله را قبول دارم
بعد قرار شد که اصلا کاری به برهان های قبلی وجود خدا و... نداشته باشیم
پس نمی شه گفت یک فرد دیوانه و یک فرد دانا یک راهی را پیشنهاد می کنند پس فلان کار را باید انجام دهم
بعد من که نگفتم خودم شما را نجات می دهم من مدعی شدم اگر این کارها را انجام بدهید بهشت می روید و من دارای یک قدرت ناشناخته در دنیا هستم که می توانم این کار را بکنم.


ما می خواهیم حق را بیابیم و من هم با شما در این مورد قراری نگذاشتم ولی فقط می گویم که همان طور که پذیرفتید احتمال وجود خدا بیش از نبودن او است همین!
در نهایت بگویم که آیا شما واقعا برابر می دانید که آن زندیق وعده ای بدهد و پیامبر مرسل که عده ی زیادی بر فضائل کثیره ی او اقرار دارند وعده ای بدهد؟
ولی این پرسش را به نظرم نگه دارید تا کارشناسان از مسافرت برگردند و از آن ها بپرسید.
یا علی مدد
خدا نگه دارتان باشد

شاید سوء تفاهم شده باشد بنده نگفتم که شما خدا را از فطرت بیابید گفتم با فطرت پاک منظورم این بود که بی آلایش و بدون جهت گیری شاید لغت مناسبی انتخاب نکردم.
پاسخ:این یک ادعا بیش نیست که انسان با فطرت پاک به خدا می رسید شما این عبارات را برای گول زدن مردم به کار می برید
اگر فطرت همون عقل است(که منطق فطریات را جزو بدیهیات می داند)که دیگر استعمال جدایی نیاز ندارد و باید بگویید عقل
در اون فطریات وجود خدا نیست
اما اگر چیز دیگریست توضیح دهید چیست به نظر من هر چه شما می گویید فطری است = تلقین جامعه است

اگر خدا وجود داشته باشد باید عادل باشد حرف من این است
پاسخ:لزومی ندارد-یعنی با اثبات خدا صفات خدا اثبات نمی شود- و برهان جدایی می طلبد(که به نظرم دلیلی ندارد)
منطق ما برای این که خدا دینداران را جزای خیر دهد این است که او عمری زحمت کشیده و به حرف خدا عمل کرده ولی بی دین عمری از دستورات خدا سر پیچیده و پیروی نفس خود بوده با لجبازی جواب ندهید و فکر کنید انصاف به خرج دهید و با چشم خود ببینید نه آن سایت ضاله(نمی گویم به خود حرف ما را القا کنید می گویم خودتان انصاف دهید)اگر خدا باشد باید منشاء تمام خیر ها باشد و خود در اوج کمال باشد( اشتباه نشود قیاس نمی کنم) حال این خدا که در اوج کمال است و یکی از کمال ها عدل است در نتیجه خدا در اوج عدل است پس چگونه خدا دین دار را عذاب و بی دین را صواب دهد؟.
پاسخ:خب منم به اون افرادی که برعکس اعمال شما را انجام می دهند پاداش می دهم چون برعکس کار شما را انجام داده است
بابا جون دقت نمی کنی من می گویم اصلا کسی که خدا را قبول نکند بهشت می رود کسی که نماز نخواند بهشت می رود کسی که غیبت کند بهشت می رود ....
شما هم باید برای دفع خطر محتمل به حرف من هم گوش دهی
ما می خواهیم حق را بیابیم و من هم با شما در این مورد قراری نگذاشتم ولی فقط می گویم که همان طور که پذیرفتید احتمال وجود خدا بیش از نبودن او است همین!
در نهایت بگویم که آیا شما واقعا برابر می دانید که آن زندیق وعده ای بدهد و پیامبر مرسل که عده ی زیادی بر فضائل کثیره ی او اقرار دارند وعده ای بدهد؟
پاسخ:من نمی گویم شما قرار گذاشته اید
من هم اصلا نپذیرفتم احتمال بودن خدا بیشتر از نبودن اوهست(فقط داریم درمورد این احتمال بحث می کنم)
من هنوز وجود خدا را قبول نکردم به من می گویی پیامبر مرسل
اگرم می گی فضائل کثیره من می گویم احتمال دارد همه این کارها را برای گول زدن مردم به کار می گرفته


velayat;200872 نوشت:
شاید سوء تفاهم شده باشد بنده نگفتم که شما خدا را از فطرت بیابید گفتم با فطرت پاک منظورم این بود که بی آلایش و بدون جهت گیری شاید لغت مناسبی انتخاب نکردم.
پاسخ:این یک ادعا بیش نیست که انسان با فطرت پاک به خدا می رسید شما این عبارات را برای گول زدن مردم به کار می برید
اگر فطرت همون عقل است(که منطق فطریات را جزو بدیهیات می داند)که دیگر استعمال جدایی نیاز ندارد و باید بگویید عقل
در اون فطریات وجود خدا نیست
اما اگر چیز دیگریست توضیح دهید چیست به نظر من هر چه شما می گویید فطری است = تلقین جامعه است

اگر خدا وجود داشته باشد باید عادل باشد حرف من این است
پاسخ:لزومی ندارد-یعنی با اثبات خدا صفات خدا اثبات نمی شود- و برهان جدایی می طلبد(که به نظرم دلیلی ندارد)
منطق ما برای این که خدا دینداران را جزای خیر دهد این است که او عمری زحمت کشیده و به حرف خدا عمل کرده ولی بی دین عمری از دستورات خدا سر پیچیده و پیروی نفس خود بوده با لجبازی جواب ندهید و فکر کنید انصاف به خرج دهید و با چشم خود ببینید نه آن سایت ضاله(نمی گویم به خود حرف ما را القا کنید می گویم خودتان انصاف دهید)اگر خدا باشد باید منشاء تمام خیر ها باشد و خود در اوج کمال باشد( اشتباه نشود قیاس نمی کنم) حال این خدا که در اوج کمال است و یکی از کمال ها عدل است در نتیجه خدا در اوج عدل است پس چگونه خدا دین دار را عذاب و بی دین را صواب دهد؟.
پاسخ:خب منم به اون افرادی که برعکس اعمال شما را انجام می دهند پاداش می دهم چون برعکس کار شما را انجام داده است
بابا جون دقت نمی کنی من می گویم اصلا کسی که خدا را قبول نکند بهشت می رود کسی که نماز نخواند بهشت می رود کسی که غیبت کند بهشت می رود ....
شما هم باید برای دفع خطر محتمل به حرف من هم گوش دهی
ما می خواهیم حق را بیابیم و من هم با شما در این مورد قراری نگذاشتم ولی فقط می گویم که همان طور که پذیرفتید احتمال وجود خدا بیش از نبودن او است همین!
در نهایت بگویم که آیا شما واقعا برابر می دانید که آن زندیق وعده ای بدهد و پیامبر مرسل که عده ی زیادی بر فضائل کثیره ی او اقرار دارند وعده ای بدهد؟
پاسخ:من نمی گویم شما قرار گذاشته اید
من هم اصلا نپذیرفتم احتمال بودن خدا بیشتر از نبودن اوهست(فقط داریم درمورد این احتمال بحث می کنم)
من هنوز وجود خدا را قبول نکردم به من می گویی پیامبر مرسل
اگرم می گی فضائل کثیره من می گویم احتمال دارد همه این کارها را برای گول زدن مردم به کار می گرفته


سلام بر شما
اولا بگویم که خوش حالم که سوالات شما محدود و قابل بحث شده است.
بنده سه موضوعات باقی مانده می بینم اگر چیز دیگری هم هست بگویید اضافه کنم تا دانه دانه بحث کنیم فکر کنم اینجوری بهتر باشد:
1. ممکن است متدین به جهنم برود و کافر به بهشت
2.آیا به هر خطر محتملی باید محل گذاشت مثل حرف شما که می فرمایید من گناه کاران را به بهشت می فرستم
3. احتمال وجود خدا چقدر است؟

سلام جناب ولایت
برای تلافی مقاله ای از سایت اسک قرآن در این جا قرار می دهم تا باشد که مقاله ی به این بلندی برای ما نگذارید
جدا از شوخی مطالب مفیدی در این مقاله هست که امیدوارم مفید واقع گردد

بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صل على محمد و آل محمد الأطيبين الأطهرين
و اللعنة الدآئمة الوبيلة على أعدآئهم و ظالميهم أجمعين

برهان معقوليت ‏يا احتياط عقلى بر وجود خدا
دكتر محمد محمدرضايى

يكى از راه‏هاى شناخت وجود خدا معقوليت اعتقاد به خداست. امام على عليه السلام در كلمات خود به اين راه اشاره فرموده ‏اند. به طور خلاصه اين برهان چنين است: اعتقاد به خدا و لوازم آن از عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است. براى توضيح اين راه، ذكر مقدماتى لازم است:

به طور كلى اعتقادات و جهان‏بينى‏هاى انسان بر اساس پذيرش ماوراى طبيعت و انكار آن، به دو دسته تقسيم مى‏گردد:

1) جهان بينى الهى،

2) جهان بينى مادى.

جهان بينى مادى، فرقه‏ها و گرايش‏هاى مختلفى دارد; ولى همه‏ى آنها در انكار وجود خدا و به تبع آن در انكار جهان آخرت مشتركند. جهان‏بينى الهى نيز گرايش‏ها و نحله‏هاى مختلفى دارد كه همه‏ى آنها در اعتقاد به وجود خدا مشتركند. اديان توحيدى و يا آسمانى، روشن‏ترين جلوه‏هاى جهان‏بينى الهى هستند كه همه‏ى آنها در سه اصل كلى مشتركند:

الف) اعتقاد به خداى يگانه.
ب) اعتقاد به زندگى ابدى براى هر فردى در جهان آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالى كه در اين جهان انجام مى‏دهند.

ج) اعتقاد به بعثت پيامبران از طرف خدا براى هدايت‏بشر به سوى كمال نهايى و سعادت دنيا و آخرت . البته بر اساس اين اعتقاد كه عقل انسانى به تنهايى قادر به رستگارى انسان نمى‏باشد; چنان‏چه در قرآن آمده است:

«انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم‏» . (1) «خدا كتاب و حكمت‏بر تو نازل كرده و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت‏» .

معناى آيه، اين است كه اى پيامبر تو كه اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها هستى خدا به تو كتاب وحكمت داد و آنچه كه نمى‏توانستى فرا بگيرى، به تو آموخت. بنابراين عقل انسان به تنهايى و بدون استمداد از وحى الهى توان نيل به درستكارى را ندارد.

بنابراين انسان در زندگى با دو نوع اعتقاد مواجه است: يكى اعتقاد به خدا و ديگرى اعتقاد به انكار خدا. اين دو اعتقاد را صرف نظر از دلايلى كه در تاييد اعتقاد به وجود خدا وجود دارد، مورد ارزيابى عقلانى قرار مى‏دهيم تا ببينيم كدام يك از آنها توجيه عقلى بيشترى دارد كه معقول‏تر را برگزينيم.

البته اين نكته را بايد در نظر بگيريم كه صرف اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا نيست كه بايد در مورد آن تصميم بگيريم، بلكه هر كدام آنها را بايد با لوازم خاصشان مورد توجه قرار دهيم.

كسى كه اعتقاد به خدا دارد و انسان را مخلوق خدا مى‏داند، بر آن است كه چون خالق حكيم است، مخلوق خود را عبث نيافريده است، چنان چه قرآن مى‏فرمايد:

«افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون‏». (2) «آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده‏ايم و به سوى ما بازگردانده نمى‏شويد» .

از اين رو خداوند، انسان را هدايت مى‏كند تا به كمال نهايى خود نايل شود و در اين راستا، بايد وسايل كمال و سعادت او را تامين كند و از جمله آنها ارسال پيامبران مى‏باشد. چنان‏چه قرآن مى‏فرمايد:

«هو الذي ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله وكفى بالله شهيدا» . (3)

«اوست كسى كه پيامبر خود را به قصد هدايت، با آيين درست روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند وگواه بودن خدا كفايت مى‏كند» .

همچنين حكمت‏خدا اقتضا مى‏كند كه بعد از اين جهان، جهان ديگرى باشد كه در آنجا انسانها مطابق رفتار خود در اين دنيا زندگى كنند و آن جهان آخرت نام دارد. كسى كه عالمانه و عامدانه نافرمانى خدا كند گرفتار شقاوت و عذاب اخروى مى‏شود وكسانى كه مطابق دستورات خدا عمل كنند، سعادتمند خواهند شد. آيات زيادى در قرآن بر آن دلالت دارد كه اگر انسانها به دستورات خدا جامه عمل بپوشانند رستگار و الا گرفتار شقاوت مى‏شوند:

1. «يا ايها الذين آمنوا امنوا بالله ورسوله و الكتاب‏ الذي نزل على رسوله و الكتاب ‏الذي انزل من قبل و من يكفر بالله و ملائكته وكتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالا بعيدا» . (4)

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و كتابهايى كه قبلا نازل كرده بگرويد و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت دچار گمراهى دور و درازى شده است‏» .

2. «من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل‏ منه و هو في الاخرة من الخاسرين‏» . (5)

«هر كس دينى جز اسلام اختيار كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران خواهد بود» .

3. «ليس ‏البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب و لكن البر من ءامن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب ‏و النبيين و آتى المال على حبه ذوي القربى واليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلاة و آتى الزكاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في البآساء و الضراء و حين الباس‏ اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون‏» . (6)

«نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد، ومال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و در [راه آزاد كرد ن] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند، و در سختى و زيان، و به هنگام جنگ شكيبايانند، آنند كسانى كه راست گفته‏اند، و آنان همان پرهيزگارانند» .

بنابراين اعتقاد به خدا، توام با اعتقاد به نبوت و قيامت و دستورات الهى و پاى‏بندى به اصول اخلاقى است. اگر آدمى دستورات الهى را مستقل از الهى بودنشان مورد تعقل قرار دهد، خواهد ديد كه اكثر آنها را عقل به نحو مستقل تصديق مى‏كند و به تعبيرى: دستورات الهى به گونه‏اى است كه همه‏ى آنها در جهت تقويت انسانيت مى‏باشد و محرمات آن، آنهايى است كه سبب سقوط انسانيت مى‏شوند نظير: به پدر و مادر و خويشاوندان نيكى كنيد، به عدالت رفتار كنيد، ستم نكنيد، مال يتيم را به ستم نخوريد، هيچ كس به خصوص ناتوان را ميازاريد، حسد نورزيد، كينه‏توز و منافق نباشيد، صفا و خلوص و يك‏رنگى داشته باشيد، خوراكى‏هاى پاكيزه بخوريد و از خيانت‏بپرهيزيد، خمر نخوريد، قمار نكنيد، براى تقويت تقوا روزه بگيريد و....

حال اگر ما از يك سو اعتقاد به خدا و لوازم آن را يعنى اعتقاد به قيامت، نبوت و هدايت الهى و دستورات الهى را در نظر بگيريم كه در صورت پاى‏بندى قلبى به آنها، سعادت ابدى را در پى دارد، و از سوى ديگر عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن را يعنى عدم اعتقاد به قيامت و نبوت، و ناديده انگاشتن دستورات و هدايت الهى كه شقاوت ابدى را در پى دارد در نظر بگيريم و مورد تامل قرار دهيم اعتقاد به خدا و لوازم آن، معقولتر به نظر مى‏رسد; زيرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما منافع زيادى كسب كرده‏ايم و از شقاوت ابدى اجتناب ورزيده‏ايم و در صورت كذب چنين اعتقادى، ضرر و زيانى نكرده‏ايم. بنابر اين معقول آن است كه اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذيريم.

يكى از لوازم اعتقاد و عدم اعتقاد به وجود خدا، اعتقاد و انكار قيامت است. اگر تصديق به قيامت و انكار آن را با هم مقايسه كنيم; بدون شك تصديق به قيامت معقولتر به نظر مى‏رسد. زيرا در صورت صحت اعتقاد به قيامت، شخص معتقد، ضرر و زيانى نكرده است ولى شخص بى اعتقاد گرفتار شقاوت ابدى مى‏شود. اما اگر چنين اعتقادى در واقع كاذب باشد، شخص معتقد و منكر هر دو مساوى خواهند بود. بنابراين خردورزى ايجاب مى‏كند كه اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است.

امام رضا عليه السلام در روايتى به همين معنا اشاره مى‏فرمايند:

دخل رجل من الزنادقة على ابي الحسن و عنده جماعة. فقال ابو الحسن عليه السلام : ايها الرجل! ارايت ان كان القول قولكم و ليس هو كما تقولون ا لسنا واياكم شرعا سواء ، لا يضرنا ما صلينا و صمنا و زكينا و اقررنا؟ فسكت الرجل، ثم قال ابو الحسن: ان كان القول قولنا و هو قولنا افلستم قد هلكتم و نجونا؟ (7)

يكى از زنادقه وارد مجلسى شد كه امام رضا عليه السلام در آن حضور داشت. امام فرمود: اى مرد اگر اعتقاد شما صحيح باشد در صورتى كه در واقع چنين نيست، آيا ما و شما مساوى نيستيم و نماز، روزه، زكات و اقرار و تصديق، زيانى به ما نمى‏رساند. آن مرد ساكت‏شد، سپس امام در ادامه فرمود: و اگر اعتقاد ما بر حق باشد، در صورتى كه در واقع اعتقاد ما بر حق است، آيا چنين نيست كه شما به هلاكت مى‏رسيد و ما به رستگارى.

بنابراين از اين كلام امام رضا عليه السلام به خوبى برمى‏آيد كه اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر از بديل آن است.

شرط پاسكال
يكى از متفكران مغرب زمين به نام پاسكال، همين استدلال را به نام برهان شرطبندى مطرح كرده است كه در فلسفه‏ى غرب به «شرط پاسكال‏» معروف است.

به نظر پاسكال، عالم از منظر دينى مبهم است. او معتقد است كه عقل نمى‏تواند در نهايت درباره‏ى وجود خدا حكم كند، زيرا در عالم، هم در تاييد وجود خدا و هم در رد آن شواهدى وجود دارد. از اين رو، در عالم سر درگمى وجود دارد. او با توجه به اين سر درگمى، اعتقاد دارد كه آدمى بايد زندگى خود را بر سر اين قضيه كه خداوند وجود دارد، شرط ببندد. يعنى به نظر او اين كه خداوند هست، برگ برنده خوبى است و آدمى بايد زندگى خود را بر محور آن سامان دهد و همواره چنان عمل كند كه گويى قضيه فوق درست است. به گمان پاسكال ، آنچه انسان در چنين شرطبندى از دست مى‏دهد ناچيز است ولى مى‏توان ثابت كرد كه آنچه به دست مى‏آورد، بى‏اندازه خوب است . به نظر وى ، معقول‏تر است كه در صدد اجتناب از احتمال خسران عظيم باشيم; زيرا اگر كسى به خداوند بى‏اعتقاد باشد ولى در واقع خدايى باشد، گرفتار عذاب ابدى خواهد شد. (8)

برهان شرطبندى پاسكال هنوز براى فيلسوفان دين جذبه دارد و در سال‏هاى اخير بسيار از آن دفاع كرده‏اند. البته اين سخن پاسكال كه عقل نمى‏تواند در نهايت درباره خدا حكم كند، سخن درستى نيست; زيرا كه براهين خدا در موضع خود مبرهن شده است.

بنابراين از مجموع بحثهاى فوق مى‏توانيم چنين نتيجه بگيريم كه برهان معقوليت را مى‏توانيم به عنوان يك راه خداشناسى برگزينيم.

--------------------------------------------------------------------------------

1. نساء/113.

2. مؤمنون/23.

3. توبه/33.

4. نساء/136.

5. آل عمران/85.

6. بقره/177.

7. اصول كافى: 1/78، ح‏3; عيون اخبار الرضا: 1/131، ح‏28.

8. M.W.F.Stone, "What is Religious Epistemology" ? in philosophy(2), editet by A.C. Gryling, oxford university press, 1998,p.337 .

منبع :

http://www.icnc.ir/index.aspx?pid=289&metadataID=f61ad506-6345-46eb-810f-2cb25fe6cd22

این هم لینک مطلب در اسک قرآن:
http://www.askquran.ir/thread29953.html#post514260

velayat;198827 نوشت:

سوالها واضح است
و اگر از هم جدا شوند گیر پیدا می کنند
خلاصه سوالها همین است که:
1.بحث همگن بودن دو طرف احتمال
2.بحث اینکه من هم یک وعده ای می دهم که اگر کسی نماز و روزه بخونه می ره جهنم و کسی که بلعکس انجام می ده می ره بهشت شما طبق این قاعده چه کار می کنید؟
3.بحث اینکه وقتی خطر بزرگ باشد انسان ریسک نمی کند مانند اینکه یک کسی بگوید اگر الات جفت پاهایت را قطع نکنی می میری من به خاطر این احتمال این کار را نمی کنم این دقیقا مانند همین دنیاست نسبت به اخرت

با سلام و عرض ادب
البته استدلال کارشناس مربوطه در صفحه اول و دوم آمد اگر اشکالی به آن مطالب دارید با استدلال عقلی بیان بفرمائید.
اما نسبت به این سخنان عرض می شود:

در طول تاریخ هميشه رهبرانى الهى بوده‏اند كه انسان‏ها را به سوى ايمان به مبدأ فراخوانده و تذكر داده‏اند كه در صورت شناخت خدا و ايمان به او، به رستگارى و خوشبختى مى‏رسند و در غير اين صورت،مستحق عقاب الهی اند.
با توجه به این امر ، براى هر انسان صلاح‏انديشى آشكار مى‏شود كه بايد در اين باره تحقيق كند تا در اثر غفلت و بى‏توجهى، اين سود عظيم را از دست ندهد و گرفتار عذاب دنيا و آخرت نگردد. در اين گونه موارد بسيار مهم، حتى احتمال وجود ضرر نيز- به‏دليل بزرگى‏اش- كافى است كه انسان را به تلاش و كوشش وادارد.

امام صادق عليه السّلام در ضمن بحث با يك مرد ملحِد طبيعى مذهب كه قائل به مبدأ عالِم و قادر و زنده براى جهان نبود بدين طريق براى اثبات معاد و وجود حساب و كتاب وارد شده و او را محكوم كردند.

حضرت به آن مرد مادّى مسلك فرمودند: اگر أحياناً و فرضاً خدائى نباشد و معادى نباشد و مؤاخذه در بين نباشد، در آخر كار نتيجه ما و شما مساوى خواهد بود و ما ضررى نكرده‏ايم؛ امّا اگر فرضاً خدائى و معادى و حسابى در بين باشد پس فرق بسيار است ميان ما و شما؛ ما در نعمت خدا و شما در عذاب و دوزخ‏ .(دقت بفرمائید)

اما اینکه شما می گوئید: من هم یک وعده ای می دهم اگر کسی نماز بخونه می ره جهنم؟! اولا: وعده شما در قبال دعوت انبیا و اولیای الهی چه محلی از اعراب دارد و دارای چه ارزشی است؟ کسانی که بشر را دعوت به پرستش خدا نموده اند انبیای الهی بوده اند که بر راستی دعوت خود آیت و معجزه اقامه نموده اند و در دعوت آنان نیز خلافی دیده نشده که احتمال خلاف داده شود.

ثانیا: داعی به عدم پرستش و مخالفت با دستورات خدا شیطان است که انسان را به بدی ها و راحت طلبی دعوت می کند؛ زیرا عبادت تکلیف است که مشقت دارد بخلاف آن که سختی ای در آن وجود ندارد.

ثالثا: اینکه کسی عبادت خدا را انجام دهد به جهنم می رود بر چه اصل عقلایی ای استوار است؟!

رابعا: در مورد قطع پا، اگر احتمال مرگ زیاد باشد همه انجام می دهند. البته مثال شما ربطی به بحث دنیا و آخرت ندارد بلکه به خلاف آن است، یعنی اگر کسی عبادت خدا را انجام ندهد ریسک نموده.

velayat;200872 نوشت:

پاسخ:این یک ادعا بیش نیست که انسان با فطرت پاک به خدا می رسید شما این عبارات را برای گول زدن مردم به کار می برید
اگر فطرت همون عقل است(که منطق فطریات را جزو بدیهیات می داند)که دیگر استعمال جدایی نیاز ندارد و باید بگویید عقل
در اون فطریات وجود خدا نیست
اما اگر چیز دیگریست توضیح دهید چیست به نظر من هر چه شما می گویید فطری است = تلقین جامعه است.



با سلام و عرض ادب
برای دریافت پاسخ سوا خود به این لینک مراجعه فرمائید.
البته تعابیری همچون «گول زدن» تعبیر مناسبی نیست و دور از شان شمااست.

http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=55316

البته استدلال کارشناس مربوطه در صفحه اول و دوم آمد اگر اشکالی به آن مطالب دارید با استدلال عقلی بیان بفرمائید.
پاسخ:ما که استدلالی از کارشناسان ندیدیم
اما نسبت به این سخنان عرض می شود:
در طول تاریخ هميشه رهبرانى الهى بوده‏اند كه انسان‏ها را به سوى ايمان به مبدأ فراخوانده و تذكر داده‏اند كه در صورت شناخت خدا و ايمان به او، به رستگارى و خوشبختى مى‏رسند و در غير اين صورت،مستحق عقاب الهی اند.
با توجه به این امر ، براى هر انسان صلاح‏انديشى آشكار مى‏شود كه بايد در اين باره تحقيق كند تا در اثر غفلت و بى‏توجهى، اين سود عظيم را از دست ندهد و گرفتار عذاب دنيا و آخرت نگردد. در اين گونه موارد بسيار مهم، حتى احتمال وجود ضرر نيز- به‏دليل بزرگى‏اش- كافى است كه انسان را به تلاش و كوشش وادارد.
پاسخ:تحقیق یک امری است ملتزم شدن به وجود خدا امری دیگر

امام صادق عليه السّلام در ضمن بحث با يك مرد ملحِد طبيعى مذهب كه قائل به مبدأ عالِم و قادر و زنده براى جهان نبود بدين طريق براى اثبات معاد و وجود حساب و كتاب وارد شده و او را محكوم كردند.
حضرت به آن مرد مادّى مسلك فرمودند: اگر أحياناً و فرضاً خدائى نباشد و معادى نباشد و مؤاخذه در بين نباشد، در آخر كار نتيجه ما و شما مساوى خواهد بود و ما ضررى نكرده‏ايم؛ امّا اگر فرضاً خدائى و معادى و حسابى در بين باشد پس فرق بسيار است ميان ما و شما؛ ما در نعمت خدا و شما در عذاب و دوزخ‏ .(دقت بفرمائید)
پاسخ:باتوجه به استدلالهای بنده این استدلال امام اشکال دارد
اما اینکه شما می گوئید: من هم یک وعده ای می دهم اگر کسی نماز بخونه می ره جهنم؟! اولا: وعده شما در قبال دعوت انبیا و اولیای الهی چه محلی از اعراب دارد و دارای چه ارزشی است؟ کسانی که بشر را دعوت به پرستش خدا نموده اند انبیای الهی بوده اند که بر راستی دعوت خود آیت و معجزه اقامه نموده اند و در دعوت آنان نیز خلافی دیده نشده که احتمال خلاف داده شود.
پاسخ:اولا هنوز خود خدا اثبات نشده شما می گویی انها دعوت به پرستش خدا می کردند و...و خب من می گویم دعوتهای انها دعوتهایی واهی بوده
پاسخ:اولا معجزه دلالت بر صدق مدعای پیامبر نمی کنه و اصلا این دو ربطی به هم ندارند(انشا الله در بعدا پستی در این رابطه خواهم گذاشت و بنده مقاله ای در این رابطه نوشته ام که اگر شما ایمیلتان را دهید برایتان ارسال خواهم کرد)
ثانیا بحث برهان دفع خطر محتمل وقتی وارد می شود که ما فرض بگیریم هیچ دلیل عقلی ای بر وجود خدا وجود ندارد
ثانیا: داعی به عدم پرستش و مخالفت با دستورات خدا شیطان است که انسان را به بدی ها و راحت طلبی دعوت می کند؛ زیرا عبادت تکلیف است که مشقت دارد بخلاف آن که سختی ای در آن وجود ندارد.
پاسخ:خب انجام گناهان هم مشقتهایی دارد و همین طور ترک ثوابها
بعد هم وجود شیطان متوقف بر اثبات صحت ادیان است و به نظرم سخن شما دور است

ثالثا: اینکه کسی عبادت خدا را انجام دهد به جهنم می رود بر چه اصل عقلایی ای استوار است؟!
پاسخ:باز می گویم دفع خطر محتمل بر فرض عدم دلیل عقلانی بر وجود خداست
اگر دلیل عقلانی باشد چرا بیاییم سراغ این برهان

رابعا: در مورد قطع پا، اگر احتمال مرگ زیاد باشد همه انجام می دهند. البته مثال شما ربطی به بحث دنیا و آخرت ندارد بلکه به خلاف آن است، یعنی اگر کسی عبادت خدا را انجام ندهد ریسک نموده.
پاسخ:من در این رابطه در همان پست اول توضیحاتی دادم ودلیل اینکه ریسک ترک لذتهای دنیوی را بر اخروی غلبه دادم

البته تعابیری همچون «گول زدن» تعبیر مناسبی نیست و دور از شان شمااست.

http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=55316
پاسخ:باتشکر از راهنمایی شما
اگر مراجعه به مقاله مذکور درمورد نقد فطری بودن دین که جناب یثربی نوشته اند بکنید قشنگ می فهمید گول زدن یعنی چه
و مسیحیت چه قدر با همین تعبیر فطرت به انسانها خیانت کردند
بعد ان مقاله مذکور پاسخ شبهه من را راجع به تلقین نداده بودند

velayat;202754 نوشت:
پاسخ:ما که استدلالی از کارشناسان ندیدیم

به تایپیکهای 3و 10 و 13 مراجعه فرمائید.

velayat;202754 نوشت:
پاسخ:تحقیق یک امری است ملتزم شدن به وجود خدا امری دیگر
به هرحال شما ملتزم به وجود خدا هستید یا خیر؟اعتقاد به مبدا و معاد دارید یا خیر؟

velayat;202754 نوشت:
باتوجه به استدلالهای بنده این استدلال امام اشکال دارد

بله لابد با گمان احتمال بالاتر صفر ، که خیلی به آن علاقمند هستید.

velayat;202754 نوشت:
اولا معجزه دلالت بر صدق مدعای پیامبر نمی کنه و اصلا این دو ربطی به هم ندارند
پس پیامبران اگر خدایی هست و باور دارید برای چه معجزه می آورند؟برای سرگرم نمودن مردم؟

velayat;202754 نوشت:
ثانیا بحث برهان دفع خطر محتمل وقتی وارد می شود که ما فرض بگیریم هیچ دلیل عقلی ای بر وجود خدا وجود ندارد
ثانیا شما چه ارتباطی با اولا داشت؟

velayat;202754 نوشت:
خب انجام گناهان هم مشقتهایی دارد و همین طور ترک ثوابها

شمادر اصل ثواب بودن شک دارید بعد می فرمائید ترک آنها مشقت دارد؟ آیا این جز این است که شما خلاف اعتقادتان سخن می گوئید.

velayat;202754 نوشت:
باز می گویم دفع خطر محتمل بر فرض عدم دلیل عقلانی بر وجود خداست
اگر دلیل عقلانی باشد چرا بیاییم سراغ این برهان
سخنان شما بسیار متشتت است؟! و این هم به خاطر بی توجهی شما به مبانی عقلی است.
velayat;202754 نوشت:
بعد ان مقاله مذکور پاسخ شبهه من را راجع به تلقین نداده بودند

سوال شما در باره تفاوت فطرت و فطریات منطق بود که مدعی عدم تفاوت شده بودید که جواب در لینک ارائه شد.اما اینکه فطرت امری تلقینی باشد اگر یکبار بادقت مقاله را بخوانید متوجه خواهید شد که امر فطری ارتباطی با تلقین ندارد.

با سلام و عرض ادب
جناب آقای ولایت
هر چند اساس استدلالات شما اعتنای به احتمالات بالای صفر در صد است اما استدلال خود را در رد این برهان به صورت مختصر و با استدلال بیان بفرمائید تا تایپیک نتیجه گیری شود.
متشکرم

سلام
اول از همه از این جمله شروع می کنم که گفته شد قویترین برهان اثبات وجود خدا دفع ضرر محتمل است این جمله کاملا نابجاست.
دفع ضرر محتمل ربطی به اثبات وجود خدا ندارد دفع ضرر محتمل در جایی مطرح می شود که شخص بخواهد به علتی متمسک شود تا به دنبال شناخت و علم در مورد مسائل الهی و ماورایی برود در اینجاست که اگر با این سوال مواجه شود که چرا باید به دنبال این علوم بروم و چه احتیاجی دارم که در این مورد تحقیق کنم با این جمله که دفع ضرر محتمل عقلا واجب است جواب او را می دهند یعنی محرک اول برای تحقیقات او این جمله است که هیچ ربطی هم به اثبات خدا ندارد.

و این جمله به عنوان علت نیاز به تحقیق و جستجو در این موارد قلمداد می شود.

سلام
سوال من این است که از کجا ما می گوییم که احتمال عذاب اخروی وجود دارد؟
از گفته پیامبران و امامان و معصومین که هیچکس از آنها دروغ و خطایی ندیده؟
با رجوع به براهینی که عدالت خدا و معاد را به صورت عقلی اثبات می کنند؟
گوش دادن به ندای فطرت در مورد بی حساب نبودن خلقت و یا از راه های دیگر؟
هر کدام از این راه ها به خوبی این احتمال را قوی می کند و صرف حساب و کتاب های احتمالات این موضوع را خدشه دار نخواهد کرد. یعنی ما به پشتوانه این موارد احتمال می دهیم که ثواب و عقابی باشد.و دفع این احتمال را عقلا واجب می دانیم .
البته من صمیمانه منتظر نقد این مطالب هستم
.

با سلام خدمت دوستان گرامي
من با ديدن اين موضوع کمي متعجب شدم حداقل شما که به عنوان کارشناس پاسخگو هستيد دقت کنيد که برهان دفع خطر محتمل اصلا از براهين اثبات وجود خدا نيست اين برهان تنها براي ضرورت بحث در مسائل اعتقادي بيان شده است. لطفا بيشتر دقت شود

حق گو;231230 نوشت:
سلام
سوال من این است که از کجا ما می گوییم که احتمال عذاب اخروی وجود دارد؟
از گفته پیامبران و امامان و معصومین که هیچکس از آنها دروغ و خطایی ندیده؟
با رجوع به براهینی که عدالت خدا و معاد را به صورت عقلی اثبات می کنند؟
گوش دادن به ندای فطرت در مورد بی حساب نبودن خلقت و یا از راه های دیگر؟
هر کدام از این راه ها به خوبی این احتمال را قوی می کند و صرف حساب و کتاب های احتمالات این موضوع را خدشه دار نخواهد کرد. یعنی ما به پشتوانه این موارد احتمال می دهیم که ثواب و عقابی باشد.و دفع این احتمال را عقلا واجب می دانیم .
البته من صمیمانه منتظر نقد این مطالب هستم
.

دوست عزيز حق گو
موارد ذکر شده توسط شما صرفا يک ادعا هستند و هر کدام بايد جاي خود بررسي شوند، اما دقت کنيم بحث احتمال بحث عذاب اخروي که شما فرموديد يعني به روشي که شما فرموديد براي کسي است که بعد از دين دار شدن به اين احتمال بپردازد اما بحث دفع ضرر محتمل براي کسي است که مي خواهد تازه شروع کند که اصلا چرا دين نياز داريم و آنجا مطرح خواهد شد که اين احتمال وجود دارد. که دليل اين احتمال هم مي تواند اين باشد که بالاخره کساني اين مهم را مطرح کرده اند که عذاب آخرت وجود دارد بر اين اساس مي گوييم پس احتمال عذاب هست به عنوان فقط يک احتمال و ساير ماجرا موفق باشيد

بي دل;231751 نوشت:
دوست عزيز حق گو
موارد ذکر شده توسط شما صرفا يک ادعا هستند و هر کدام بايد جاي خود بررسي شوند، اما دقت کنيم بحث احتمال بحث عذاب اخروي که شما فرموديد يعني به روشي که شما فرموديد براي کسي است که بعد از دين دار شدن به اين احتمال بپردازد اما بحث دفع ضرر محتمل براي کسي است که مي خواهد تازه شروع کند که اصلا چرا دين نياز داريم و آنجا مطرح خواهد شد که اين احتمال وجود دارد. که دليل اين احتمال هم مي تواند اين باشد که بالاخره کساني اين مهم را مطرح کرده اند که عذاب آخرت وجود دارد بر اين اساس مي گوييم پس احتمال عذاب هست به عنوان فقط يک احتمال و ساير ماجرا موفق باشيد

با سلام و عرض ارادت خدمت حضرت عالی
ادعای بنده این بود که یک شخصی که هیچ دروغی نمی گوید و هیچ نفعی از خواسته و دعاوی خود نمی برد و به پاک بودن شهره است حال اگر بگوید که معاد و عذاب و عقابی وجود دارد به نظر شما این گفته او حتی باعث احتمال ضرر و خطر هم نمی شود؟
خواه من دیندار باشم یا بی دین چون همه این موارد که ذکر شد موارد عقلایی و انسانی است نه دینی و الهی
.

حق گو;232420 نوشت:
با سلام و عرض ارادت خدمت حضرت عالی
ادعای بنده این بود که یک شخصی که هیچ دروغی نمی گوید و هیچ نفعی از خواسته و دعاوی خود نمی برد و به پاک بودن شهره است حال اگر بگوید که معاد و عذاب و عقابی وجود دارد به نظر شما این گفته او حتی باعث احتمال ضرر و خطر هم نمی شود؟
خواه من دیندار باشم یا بی دین چون همه این موارد که ذکر شد موارد عقلایی و انسانی است نه دینی و الهی
.

اینکه گفتید این برهان برای اثبات خدا نیست
من هم قبول دارم
اما این را قبول ندارم که این برهان فقط محرکیست برای تحقیق
بلکه ادعا این است که راهی است برای اینکه به اموزه های دینی عمل شود
و امام صادق علیه اسلام هم در برابر ملحدها از این برهان استفاده کرده اند
اما در مورد سخنی که الان گفتید پاسختان :

اشکال مهم این است که یک شخص ممکن است عمری پاکدامن بماند برای اینکه یک دروغ بزرگ بگوید و از موارد کوچک و پول و مقام و شهرت و شهوت و... صرف نظر کند تا یک روز بزرگترین دروغ تاریخ را بگوید . همیشه اولین دروغ،اولین دروغ است.اگر کسی چهل یا پنجاه سال دروغ نگفته باشد نشان نمی دهد که بعداً هم دروغ نخواهد گفت .ممکن است این ادعا که :من پیغمبر خدا هستم اولین دروغ وی باشد و در تاریخ نیز چنین مواردی دیده شده است که فلان شخص یک عمر نقش بازی کرده تا یک روز حیله بزرگ به کار برد(در این باره رجوع کنید به کتاب کارگران دریا اثر ویکتور هوگو ترجمه اردشیر نیکپور،در این کتاب یک نمونه از این افراد آمده است)این مطلب شبیه این است که من 10 تومان از شما قرض بگیرم و در موعد مقرر برگردانم ،دفعه دیگر 100 تومان بگیرم و در موعد مقرر برگردانمو به همین ترتیب بعد از دهها بار یک مرتبه 10 ملیون بگیرم و فرار کنم،در مورد مدعیان نبوت هم ممکن است چنین وضعی باشد.

velayat;233106 نوشت:
اینکه گفتید این برهان برای اثبات خدا نیست
من هم قبول دارم
اما این را قبول ندارم که این برهان فقط محرکیست برای تحقیق
بلکه ادعا این است که راهی است برای اینکه به اموزه های دینی عمل شود
و امام صادق علیه اسلام هم در برابر ملحدها از این برهان استفاده کرده اند
اما در مورد سخنی که الان گفتید پاسختان :

اشکال مهم این است که یک شخص ممکن است عمری پاکدامن بماند برای اینکه یک دروغ بزرگ بگوید و از موارد کوچک و پول و مقام و شهرت و شهوت و... صرف نظر کند تا یک روز بزرگترین دروغ تاریخ را بگوید . همیشه اولین دروغ،اولین دروغ است.اگر کسی چهل یا پنجاه سال دروغ نگفته باشد نشان نمی دهد که بعداً هم دروغ نخواهد گفت .ممکن است این ادعا که :من پیغمبر خدا هستم اولین دروغ وی باشد و در تاریخ نیز چنین مواردی دیده شده است که فلان شخص یک عمر نقش بازی کرده تا یک روز حیله بزرگ به کار برد(در این باره رجوع کنید به کتاب کارگران دریا اثر ویکتور هوگو ترجمه اردشیر نیکپور،در این کتاب یک نمونه از این افراد آمده است)این مطلب شبیه این است که من 10 تومان از شما قرض بگیرم و در موعد مقرر برگردانم ،دفعه دیگر 100 تومان بگیرم و در موعد مقرر برگردانمو به همین ترتیب بعد از دهها بار یک مرتبه 10 ملیون بگیرم و فرار کنم،در مورد مدعیان نبوت هم ممکن است چنین وضعی باشد.

با سلام خدمت حضرتعالی و متشکر از حسن توجه شما
اینکه فرمودید امام صادق ع از این برهان در برابر ملحدها استفاده فرمودند لطفا مأخذ خودتون رو ذکر کنید و البته غیر قابل جمع با حرف بنده نیست.
دوم این که بنده در عرایضم گفتم که شخصی که عمری پاک زندگی کرده منظورم یک نفر نبود بلکه یک نفر را مثال زدم برای نمونه منظورم همه پیامبران بودند.
بعد هم عرض شد که هیچ چشمداشت و مزدی از کسی نمی خواهد تا این شبهه پیش نیاید که خودش ذی نفع است. مانند مثالی که شما زدید.
و بعد این که پیامبران مردم را به سوی خودشان دعوت نمی کردند تا سوال شما پیش بیاید بلکه مردم را به سمت خدا دعوت می کردند.
و در موردکتاب« کارگران دریا» تا جایی که بنده سراغ دارم یک کتاب داستان است و واقعیت ندارد و مناسب نیست در بحث های عقلی از کتب تخیلی مثال بزنید.

ممنون

خوب این دفعه می خواهیم راجع به یکی از قوی ترین برهان ها و عقلی ترین برهان های اثبات وجود خدا بپردازیم ،

دوست عزيز اين برهان عقلي در اصل براي براي اثبات قيامت مي باشد نه يكي از برهانهاي قوي براي اثبات خداوند چون قبل از اين مرحله با براهين قوي تري مثل برهان صديقين،امكان ووجوب،برهان نظم،برهان حدوث عالم وديگر براهين اثباط مي شود لذاناميدن برهان دفع ضررمحتمل به يكي ازقوي ترين براهين صحيح نمي باشد.
اما راجع به محتواي سخنان شما دوستان جوابهاي لازم را دادندولي بنده به چند نكته اشاره مي كنم:
1-اولاً در باب اثباط قيامت وحسابرسي در آنجا برهانهاي زيادي اقامه شده كه از برهان دفع ضررمحتمل به مراتب قوي تر مي باشندكه مهمترين آنها برهان عدالت وبرهان حكمت مي باشد.وبرهان دفع ضرر محتمل براي اينست كه اگر برفرض احتمال وجود قيامت خيلي ضعيف باشدچون محتمل قوي است مربوط به زندگي دائمي انسان است چرا كه اين دنيا گذراوفاني است لذا ارزش آنرا دارد كه ما براي سعادتمندي در آن سراي دائمي در اين دنيا به تكاليف ديني عمل كنيم چون بر فرض محال هم كه قيامت نباشد چيز زيادي از دست نداده ايم تنهامقدار كمي ازعمر خودرا به عبادت مشغول بوده ايم با توجه به اينكه عبادت اثرات دنيوي زيادي هم دارد وآمارها نشان مي دهد ياس ونااميدي كه بعضي اوقات منجر به خودكشي مي شود در بين دينداران كمتر است وفوايد ديگر كه مورد بحث ما نيست.
2-مانبايددر بررسي يك برهان عقلي وبحث علمي مباحث ديگر اعم از سياسي وغيره واحساسات دروني خودمان را دخالت دهيم چرا كه موجب مي شود به نتيجه منطقي علمي نرسيم واينكه شخصيت فردي افراد راپيش فرض براي مباحث علمي قرار ندهيم چه بسا آدمهاي بي دين وجنايتكاري بوده اند كه حرفهاي خوبي هم زده اندبه قول مثل عربي كه لاتنظر الي من قال انظر الي ما قال،نگاه نكن گوينده سخن كيست بلكه ببين ارزش خود سخن چيست. وچقدر ارزش دارد.ومعصومين ما فرمو ده اند: كه حكمت وعلم گمشده مومن است لذا اگر ديديدحتي نزد غير مسلماني علمي است از او ياد بگيريد.تازه وقتي يك ادم غير معتقد به يك امر ديني واعتقادي اعتراف مي كند ارزش آن امربيشتر مي شود چون به قول ادباء:
الفضل ما شهدت به الاعداء، فضيلت آنچيزي است كه دشمنان به آن اعتراف كنند.
3-در عالم عالم آخرت براساس عدالت حكم مي شود وحق كسي ضايع نمي گرددوكسي كه سالها عليه بشريت جنايت كرده به صرف اينكه در ظاهر ابراز دينداري مي كرده وارد بهشت نمي شودبلكه قيامت كشف الاسرار است وبه همه اعمال انسان ريز ودرشت آن رسيدگي مي كنند فمن يعمل مثقال ذرّۀ خيرا يره ومن يعمل مثقال ذرّۀ شرايره
خلاصه در يك سخن بايدهمه ابعاد قيامت را مطالعه كرد آنوقت مي شود قضاوت كرد.كه توصيه مي كنم براي مطالعه در اين زمينه به به تفسير موضوعي قرآن كريم علّامه جوادي املي ج4و5باموضوع معاددرقرآن مراجعه كنيد.

حق گو;233318 نوشت:

با
سلام خدمت حضرتعالی و متشکر از حسن توجه شما
اینکه فرمودید امام صادق ع از این برهان در برابر ملحدها استفاده فرمودند لطفا مأخذ خودتون رو ذکر کنید و البته غیر قابل جمع با حرف بنده نیست.

بحارالانوار،ج3ٌص35

حق گو;233318 نوشت:

دوم این که بنده در عرایضم گفتم که شخصی که عمری پاک زندگی کرده منظورم یک نفر نبود بلکه یک نفر را مثال زدم برای نمونه منظورم همه پیامبران بودند.
بعد هم عرض شد که هیچ چشمداشت و مزدی از کسی نمی خواهد تا این شبهه پیش نیاید که خودش ذی نفع است. مانند مثالی که شما زدید.

به چه خیال کرده همه برای او دلا راشت شن و از همه سلاطین عالم او را بزرگتر بدانند این فایده نیست؟
به این همه قدرت در عربستان برسد نفع نیست؟
حاشا
حق گو;233318 نوشت:


و بعد این که پیامبران مردم را به سوی خودشان دعوت نمی کردند تا سوال شما پیش بیاید بلکه مردم را به سمت خدا دعوت می کردند.

به خدایی دعوت می کردند که جز خودشان راهی به او نیست!
مانند من که دروغکی خودم را جانشن حاکم یک کشوری معرفی کنم برای اینکه قدرتهای او را داشته باشم ولو اینکه می گویم پادشاه قبلی من را منتصب کرده و در حقیقت حرف من حرف پادشاه قبلی است
اما من بسیار از این ادعا سود می برم
بعد بر فرض اینکه همه حرفهای شما درست
امتناعی ندارد یک کسی بدون هیچ نفعی یک دروغ بگوید و هزاران کار خوب کند و اسمش یادم رفته این افراد دارای یک مرض روانی می باشند که با کمال اخلاص کار کرده اما...
حق گو;233318 نوشت:


و در موردکتاب« کارگران دریا» تا جایی که بنده سراغ دارم یک کتاب داستان است و واقعیت ندارد و مناسب نیست در بحث های عقلی از کتب تخیلی مثال بزنید.
ممنون

آیا همه داستانها تخیلی هستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد من ان را به عنوان شاهد نیاوردم به عنوان مثال اوردم
وگرنه این گونه مثالها را ما در زندگیمان صدها بار می بینیم!

velayat;233458 نوشت:

به چه خیال کرده همه برای او دلا راست شن و از همه سلاطین عالم او را بزرگتر بدانند این فایده نیست؟
به این همه قدرت در عربستان برسد نفع نیست؟
حاشا

ولی در واقع و با بررسی تاریخ خلاف گفته شما ثابت می شود چون پیامبران به جز معدودی از آنها بیشترین رنج و عذاب را کشیده اند و آن هم دقیقا به خاطر دعوتشان به سوی خدا بوده یعنی علی القاعده اگر می خواستند برای خودشان سود و منفعتی داشته باشند به این همه دردسر نمی ارزید و شاید کفار قریش هم چون فکر می کردند که پیامبر ص همه این افکار و عقاید و سخنان را برای منفعت خودش می گوید به او وعده پول و ثروت و جاه و مقام دادند تا دست از دعوت خود و مبارزه با عقاید باطل آنها بردارد.
همچنانکه در قرآن مجید در مورد قصص انبیا می خوانیم که و ما یاتیهم من رسول الا کانوا به نیستهزئون سوره مبارکه حجر آیه 11
یا حسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون سوره مبارکه یس آیه 30
کذلک ما آتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون سوره مبارکه ذاریات آیه 53
یعنی به همه پیامبران هم تهمت دیوانگی و جنون زدند و هم نسبت سحر و جادو و هم این که آنان را به سخره و استهزا گرفتند و این نتیجه کار آنان بود حال اگر این ادعا برای خودشان بود باید دست از این کار خود در همان ابتدا بر می داشتند نه این که در این راه شهید و یا تبعید شوند.


و باز هم به حرف اولم بر می گردم که این سود به آن ضرر و اذیت نمی ارزد.

velayat;233458 نوشت:

به خدایی دعوت می کردند که جز خودشان راهی به او نیست!
مانند من که دروغکی خودم را جانشن حاکم یک کشوری معرفی کنم برای اینکه قدرتهای او را داشته باشم ولو اینکه می گویم پادشاه قبلی من را منتصب کرده و در حقیقت حرف من حرف پادشاه قبلی است
اما من بسیار از این ادعا سود می برم
بعد بر فرض اینکه همه حرفهای شما درست
امتناعی ندارد یک کسی بدون هیچ نفعی یک دروغ بگوید و هزاران کار خوب کند و اسمش یادم رفته این افراد دارای یک مرض روانی می باشند که با کمال اخلاص کار کرده اما...

اگر پیامبران برای ادعاها خود دلیل و معجزه ای نداشتند من هم با شما موافق می شدم ولی دلیل صحت گفتار پیامبران معجزات آنها بوده پس با این پشتوانه می توان حرف آنها را احتمال ضرر و خطر به حساب آورد.
در مورد این مرض روانی که فرمودید یک نفر را به عنوان شاهد مثال ذکر کنید .

velayat;233458 نوشت:

آیا همه داستانها تخیلی هستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد من ان را به عنوان شاهد نیاوردم به عنوان مثال اوردم
وگرنه این گونه مثالها را ما در زندگیمان صدها بار می بینیم!

اشکال بنده به این حرف شما همچنان باقیست و جواب شما برای من فانع کننده نمی باشد. و حداقل می دانم که این داستان تخیلی است و جایی در مباحث عقلی ندارد حتی به عنوان مثال.

حق گو;233480 نوشت:
velayat;233458 نوشت:

به چه خیال کرده همه برای او دلا راست شن و از همه سلاطین عالم او را بزرگتر بدانند این فایده نیست؟
به این همه قدرت در عربستان برسد نفع نیست؟
حاشا

ولی در واقع و با بررسی تاریخ خلاف گفته شما ثابت می شود چون پیامبران به جز معدودی از آنها بیشترین رنج و عذاب را کشیده اند و آن هم دقیقا به خاطر دعوتشان به سوی خدا بوده یعنی علی القاعده اگر می خواستند برای خودشان سود و منفعتی داشته باشند به این همه دردسر نمی ارزید و شاید کفار قریش هم چون فکر می کردند که پیامبر ص همه این افکار و عقاید و سخنان را برای منفعت خودش می گوید به او وعده پول و ثروت و جاه و مقام دادند تا دست از دعوت خود و مبارزه با عقاید باطل آنها بردارد.
همچنانکه در قرآن مجید در مورد قصص انبیا می خوانیم که و ما یاتیهم من رسول الا کانوا به نیستهزئون سوره مبارکه حجر آیه 11
یا حسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون سوره مبارکه یس آیه 30
کذلک ما آتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون سوره مبارکه ذاریات آیه 53
یعنی به همه پیامبران هم تهمت دیوانگی و جنون زدند و هم نسبت سحر و جادو و هم این که آنان را به سخره و استهزا گرفتند و این نتیجه کار آنان بود حال اگر این ادعا برای خودشان بود باید دست از این کار خود در همان ابتدا بر می داشتند نه این که در این راه شهید و یا تبعید شوند.


velayat;233458 نوشت:

و باز هم به حرف اولم بر می گردم که این سود به آن ضرر و اذیت نمی ارزد.


به نظر من که به قدرت پیامبر بعد از فتح مکه درک همه این رنج ها می ارزد
حالا به فرض که ضررش بیشتر از سودش بوده
ما می گوییم قصدش ان سود بیشتر بوده که متاسفانه به ان نرسیده

velayat;233659 نوشت:
حق گو;233480 نوشت:

به نظر من که به قدرت پیامبر بعد از فتح مکه درک همه این رنج ها می ارزد
حالا به فرض که ضررش بیشتر از سودش بوده
ما می گوییم قصدش ان سود بیشتر بوده که متاسفانه به ان نرسیده


چرا شما فقط پیامبر اسلام ص را در نظر دارید من که گفتم منظورم همه پیامبران بود یعنی از حرفهایی که همه پیامبران به عنوان یک مجموعه زده اند این احتمال خطر و ضرر ایجاد می شود نه فقط پیامبر برزگ اسلام. در مورد پیامبر اسلام ص که فرمودید سوال من این است که ایشان از کجا می دانست که به این قدرت عظیم خواهد رسید ؟ اگر قصد ایشان رسیدن به قدرت بود ویا به قول شما رسیدن به سود بیشتر که نباید جان خود را در این راه به خطر می انداخت بلکه باید در همان اوایل دعوت پیشنهاد قدرت توسط کفار و مشرکین را می پذیرفت. اگر هم می گویید که ایشان این مطلب را میدانسته چون از طرف خدا به او الهام شده بوده که در اینصورت حرف من اثبات می شود مبنی بر الهی بودن دعوت پیامبران .
حالا اگر هم قصد یک پیامبری سود بیشتر باشه که به اون نرسیده خب وسطای راه
از تهدیدهای جانی و سوء قصدهایی که به او میشد (مثل لیلة المبیت) می فهمید که به اون سود بیشتر نخواهد رسید ، و باید از مسیر خود برگردد حساب دو دوتا چهارتاس خیلی هم سخت نیست ولی با این حال می بینیم که خیلی از آنها شهید شد ه اند یعنی با ارزش ترین دارایی خود را که زندگیشان بوده در این راه گذاشتند. پس این احتمال هم منتفی میشه.

حق گو;233716 نوشت:

چرا شما فقط پیامبر اسلام ص را در نظر دارید من که گفتم منظورم همه پیامبران بود یعنی از حرفهایی که همه پیامبران به عنوان یک مجموعه زده اند این احتمال خطر و ضرر ایجاد می شود نه فقط پیامبر برزگ اسلام. در مورد پیامبر اسلام ص که فرمودید سوال من این است که ایشان از کجا می دانست که به این قدرت عظیم خواهد رسید ؟ اگر قصد ایشان رسیدن به قدرت بود ویا به قول شما رسیدن به سود بیشتر که نباید جان خود را در این راه به خطر می انداخت بلکه باید در همان اوایل دعوت پیشنهاد قدرت توسط کفار و مشرکین را می پذیرفت. اگر هم می گویید که ایشان این مطلب را میدانسته چون از طرف خدا به او الهام شده بوده که در اینصورت حرف من اثبات می شود مبنی بر الهی بودن دعوت پیامبران .
حالا اگر هم قصد یک پیامبری سود بیشتر باشه که به اون نرسیده خب وسطای راه
از تهدیدهای جانی و سوء قصدهایی که به او میشد (مثل لیلة المبیت) می فهمید که به اون سود بیشتر نخواهد رسید ، و باید از مسیر خود برگردد حساب دو دوتا چهارتاس خیلی هم سخت نیست ولی با این حال می بینیم که خیلی از آنها شهید شد ه اند یعنی با ارزش ترین دارایی خود را که زندگیشان بوده در این راه گذاشتند. پس این احتمال هم منتفی میشه.

پیامبران؟
برای من غیر از حضرت محمد به تواتر وجود انها اثبات نشده است
اگر می توانی شما اثبات کن ما نوکرتیم
اما در مورد بقیه مطالب:
یعنی چه ایشان از کجا می دانستند؟
هدفشان رسیدن به ان بوده در همه کارهای دنیایی شکست و پیروزی هست
مثلا یک نفر میلیاردها سرمایه گذاری می کنه برای سود اما ممکنه برد کنه ممکنه ببازی
اما این منطقی نیست که گفته شود چون احتمال باخت است شخص نباید وارد بازی شود
بعد هم گفتید خب اگر این چنین است که شما می گویید باید بعد از مدتی سختی این هدف را ول می کرد
اما معلوم ست سخن شما غلط است
چون هر انسانی برای رسیدن به هدف والا باید سختی ها یی را متحمل شود
هر چه هدف والاتر سختی بیشتر
دیگر آن قدر مثال دنیایی دارد که حد ندارد

بعد شما فکر می کنید هر گزارش تاریخی مختصری که به شما رسیده عین واقعیت است در حالی که چنین نیست(برای مثال حدیث ماه وخورشید )
و تا تواتر هر کدام برای شما اثبات نشود نمی توانید به آن یقین کنید!

velayat;234489 نوشت:
پیامبران؟
برای من غیر از حضرت محمد به تواتر وجود انها اثبات نشده است
من با مبانی فکری شما آشنا نیستم بفرمایید:
قرآن رو قبول دارید یانه ؟
تواتر از نظر شما چه معنی داره ؟

اما در مورد بقیه مطالب:
یعنی چه ایشان از کجا می دانستند؟
هدفشان رسیدن به ان بوده در همه کارهای دنیایی شکست و پیروزی هست
مثلا یک نفر میلیاردها سرمایه گذاری می کنه برای سود اما ممکنه برد کنه ممکنه ببازی
اما این منطقی نیست که گفته شود چون احتمال باخت است شخص نباید وارد بازی شود
بعد هم گفتید خب اگر این چنین است که شما می گویید باید بعد از مدتی سختی این هدف را ول می کرد
اما معلوم ست سخن شما غلط است
چون هر انسانی برای رسیدن به هدف والا باید سختی ها یی را متحمل شود
هر چه هدف والاتر سختی بیشتر
دیگر آن قدر مثال دنیایی دارد که حد ندارد

در جواب این حرف شما باید بگویم که اهداف مادی موقعی معنی دارد که انسان در قید حیات باشد وقتی شخصی به دنبال قدرت و سود باشد باید خودش زنده و سلامت باشد تا آن سود و قدرت را درک کند یا نه ؟ من هم قبول دارم هرچه هدف والاتر باشد سختی بیشتر است ولی در مورد اهداف مادی باید همان پیش شرط یعنی زنده بودن طرف هم مطرح شود تا هدف معنی پیدا کند.
اگر شخصی به دنبال قدرت باشد حتما قبل از قدرت به دنبال ادامه زندگی خود است و هر عاقلی که هدف دنیایی دارد اگر به خاطر خطرات هدفی که دارد نشانه های مرگ را دید از هدف خود منصرف می شود ولی پیامبران اینگونه نبودند معلوم می شود هدفشان دنیایی نبوده.

مطلب بعد این که یک ریسک می تواند باخت داشته باشد و می تواند برد داشته باشد ولی فرد عاقل احتمال هر کدام را در نظر می گیرد بعد دست به ریسک می زند ، در زمان هیچ یک از پیامبران شرایط چنین ریسک و خطری مهیا نبوده ولی ایشان این کار را کردند. پس معلوم می شود هدف آنها دنیایی نبوده.
بعد شما فکر می کنید هر گزارش تاریخی مختصری که به شما رسیده عین واقعیت است در حالی که چنین نیست(برای مثال حدیث ماه وخورشید )

به نظر شما لیلة المبیت که هم اهل سنت گفته اند و هم شیعیان گزارش مختصر است؟


و تا تواتر هر کدام برای شما اثبات نشود نمی توانید به آن یقین کنید!

باز هم دو سوال اولم را تکرار می کنم .
1- شما قرآن را قبول دارید یا نه ؟
2- تواتر از نظر شما یعنی چه ؟

حق گو;234506 نوشت:
[/color]

باز هم دو سوال اولم را تکرار می کنم .
1- شما قرآن را قبول دارید یا نه ؟
2- تواتر از نظر شما یعنی چه ؟


در این بحث نه
یعنی در این بحث چنین پیش فرضی وجود ندارد
2.منظور از تواتر:مرحوم مظفر در منطق مظفر می گوید:
و هی قضایا التی تسکن الیها النفس سکونا یزول معه الشک و یحصل الجزم القاطع و ذلک بواسطه اخبار جماعه یمتنع تواطؤهم (اجتماعشان)علی الکذب و یمتنع اتفاق خطئهم فی فهم الحادثه
پس خبر متواتر باید شرایط زیر را داشته باشد:
1.اینکه شما ده ها یا صدها خبر که درکتب مختلف بیاورید که راویان آن هیچ تلاقی ای باهم نداشته باشند یعنی چنین نباشند که در دو نقل یک راوی مشخص در سلسله سند باشد
2.اثبات کنید اجتماعشان بر کذب محال است
3.اثبات کنید هیچ کدامشان در فهم حادثه خطا نکرده اند
توضیح مورد 3:مثلا مانند داشتان حضرت عیسی که تا زمان حضرت رسول همه اعناقد داشتند او مرده است (به تواتر)اما بعد از رسول اکرم معلوم شد چیز دیگری بوده و مردم اشتباه فهمیدند!(بر فرض قبول صدق سخن حضرت رسول)

velayat;234536 نوشت:
در این بحث نه
یعنی در این بحث چنین پیش فرضی وجود ندارد
شما قرآن رو قبول دارید یا نه ؟ در این بحث نه یعنی چه ؟ شما یا قبول دارید یا نه .
2.منظور از تواتر:مرحوم مظفر در منطق مظفر می گوید:
و هی قضایا التی تسکن الیها النفس سکونا یزول معه الشک و یحصل الجزم القاطع و ذلک بواسطه اخبار جماعه یمتنع تواطؤهم (اجتماعشان)علی الکذب و یمتنع اتفاق خطئهم فی فهم الحادثه

پس خبر متواتر باید شرایط زیر را داشته باشد:
1.اینکه شما ده ها یا صدها خبر که درکتب مختلف بیاورید که راویان آن هیچ تلاقی ای باهم نداشته باشند یعنی چنین نباشند که در دو نقل یک راوی مشخص در سلسله سند باشد

این شرط رو از کجای این جمله مرحوم مظفر آوردید؟

2.اثبات کنید اجتماعشان بر کذب محال است

این مطلب اثبات نمی خواهد از کثرت روات فهمیده می شود. یعنی اگر فهمیده نشود دیگر متواتر نیست.

3.اثبات کنید هیچ کدامشان در فهم حادثه خطا نکرده اند
این شرط رو فقط ایشان گفته اند و مشهور نیست.
لطفا در بحث از اقوال مشهور استفاده کنید.

توضیح مورد 3:مثلا مانند داشتان حضرت عیسی که تا زمان حضرت رسول همه اعناقد داشتند او مرده است (به تواتر)اما بعد از رسول اکرم معلوم شد چیز دیگری بوده و مردم اشتباه فهمیدند!(بر فرض قبول صدق سخن حضرت رسول)

از کدوم نقل تاریخی حضرت عالی فهمیدید که همه چنین اعتقادی داشتند آن هم به تواتر؟
ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن‏ سوره مبارکه نساء آیه 157
و حال آنكه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكردند بلكه امر برايشان مشتبه شد. هر آينه آنان كه درباره او اختلاف مى‏كردند خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند. تنها پيرو گمان خود بودند
این آیه به خوبی تصریح می کند که آنها در شک و تردید بودند و اعتقادی به این قضیه نداشتند.
پس این مثال شما تخصصا از بحث خارج می شود.
با همه این شرایطی که گفتید باز هم لیلة المبیت متواتر است نه گزارش مختصر. وجود پیامبران پیشین هم متواتر است نه خبر واحد پس چرا فقط تواتر را در مورد پیامبر بزرگ اسلام ص قبول دارید . یعنی به همان دلیلی که وجود پیامبر اسلام ص را به تواتر قبول دارید وجود پیامبران دیگر هم به همان دلیل اثبات می شود.

[=arial]این شرط رو از کجای این جمله مرحوم مظفر آوردید؟
پاسخ:از همان که اجتماعشان بر کذب محال باشد
یعنی مورد یک تفسیر مورد 2 است
[=arial]این مطلب اثبات نمی خواهد از کثرت روات فهمیده می شود. یعنی اگر فهمیده نشود دیگر متواتر نیست.
پاسخ:کجا از کثرت روات فهمیده می شود؟
یک کلاغ چهل کلاغ که می دونید چیه؟
[=arial]این شرط رو فقط ایشان گفته اند و مشهور نیست.
لطفا در بحث از اقوال مشهور استفاده کنید.
پاسخ:آیا هر نقل مشهور درست است یا هر نقلی که دلیل دارد؟
دلیل ایشان در پاورقی منطق مظفر آمده است فارجع
[=arial]از کدوم نقل تاریخی حضرت عالی فهمیدید که همه چنین اعتقادی داشتند آن هم به تواتر؟
ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن‏ سوره مبارکه نساء آیه 157
و حال آنكه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكردند بلكه امر برايشان مشتبه شد. هر آينه آنان كه درباره او اختلاف مى‏كردند خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند. تنها پيرو گمان خود بودند

این آیه به خوبی تصریح می کند که آنها در شک و تردید بودند و اعتقادی به این قضیه نداشتند.
[=arial] پس این مثال شما تخصصا از بحث خارج می شود.
پاسخ:اولا خیلی وقتها در عربی ن به معنای علم و یقین در قران استفاده می شود
بعد هم هنوز قران اثبات نشده حرفش مطابق باواقع است
بعد هم شاهد مهمش مسیحیان الان است که به عکس قران اعتقاد دارند و باز هم می گویند این نقل متواتر است

[=arial]با همه این شرایطی که گفتید باز هم لیلة المبیت متواتر است نه گزارش مختصر[=arial]. وجود پیامبران پیشین هم متواتر است نه خبر واحد پس چرا فقط تواتر را در مورد پیامبر بزرگ اسلام ص قبول دارید . یعنی به همان دلیلی که وجود پیامبر اسلام ص را به تواتر قبول دارید وجود پیامبران دیگر هم به همان دلیل اثبات می شود.
پاسخ:فقط ادعا!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آنچه که خبر واحد نیست که نمی شود متواتر !!!
بعد هم شما به هر حال باید اثبات کنید که اجتماعشان بر کذب محال است و قطعا کثرت روات خالی کافی نیست چون من می توانم 100 نفر را در الان پول دهم تا دروغی را وارد تاریخ کنند
پس باید مکانهایشان طوری باشد که نتوانند با هم ارتباط برقرار کنند
و همه رویات از یک نفر نباشد
یعنی مثلا نباشد
ابوهریره عن حسن عن حسین عن سوسف
ابوهریره عن تقی عن نقی عن هادی
ابوهریره عن زراره عن ابن عباس عن علی
البته وجود پیامبر متواتر است اما من تواتر را برای رسیدن به واقع کافی نمی دانم
مراجعه شود به پست روبه رو:
http://www.askdin.com/thread17219.html

[=&quot]
[/]
کجا از کثرت روات فهمیده می شود؟

یک کلاغ چهل کلاغ که می دونید چیه؟

وقتی بحث از راوی میشه یعنی کسی که حواسش هست که چی اشتباهه چی اشتباه نیست یعنی ثقه و موثقه نه این که نه فهم درستی داشته باشه و نه تحقیق درستی داشته باشه اسمش هم راوی بذارن.
این که کدام راوی موثق هست یا نه در کتب رجالی اومده و باید به اونجا رجوع کرد تا روات شناخته بشن و بعد از شناخت روات علی الفرض کثرت روات شناخته می شود.

آیا هر نقل مشهور درست است یا هر نقلی که دلیل دارد؟
دلیل ایشان در پاورقی منطق مظفر آمده است فارجع

بسیار ناامید کننده است که شما از منطق مظفر رفرنس می دهید ولی من به احترام حضرت عالی باز هم منطق مظفر را که ده سال پیش خوانده بودم دیدم آن دلیل برای شما قانع کننده است ولی برای من نبود از این به بعد از برهان شفا یا اساس الاقتباس یا جوهر النضید رفرنس دهید لطفا.

اولا خیلی وقتها در عربی ظن به معنای علم و یقین در قران استفاده می شود
ظن اگر فعل باشد با قرائنی معنی علم می دهد «تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَة» سوره مبارکه قیامت آیه 25 ولی این آیه علاوه بر این که ظن را به صورت اسمی یعنی الظن آورده سه قرینه دیگر دارد که احتمال این که ظن به معنی علم باشد را منتفی می کند
1-
شُبِّهَ لَهُمْ
2- لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ
3- ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ
[=&quot]
[/]
بعد هم هنوز قران اثبات نشده حرفش مطابق باواقع است

من اول از شما پرسیدم که قرآن را قبول دارید یا نه و شما جواب دادید و من جواب شما را نقد کردم که دیگر جواب ندادید که قرآن را قبول دارید یا نه ؟

بعد هم شاهد مهمش مسیحیان الان است که به عکس قران اعتقاد دارند و باز هم می گویند این نقل متواتر است
در این رابطه مسیحیان حرفی از تواتر نمی زنند آنها با رجوع به کتاب مقدس می گویند مسیح را مسلوب کردند و بعد ایشان مرد و بعد از سه روز از میان مردگان زنده شد و به آسمانها رفت و در مدت چهل روز گاه و بی گاه به حواریون خود سر می زد.
یعنی این اعتقاد آنها از تواتر نیست از کتاب مقدس است.

آنچه که خبر واحد نیست که نمی شود متواتر !!!
آنچه که نه خبر واحد است و نه متواتر چیست؟

بعد هم شما به هر حال باید اثبات کنید که اجتماعشان بر کذب محال است و قطعا کثرت روات خالی کافی نیست چون من می توانم 100 نفر را در الان پول دهم تا دروغی را وارد تاریخ کنند
آنچه من در رابطه با راوی گفتم این سوال شما را جواب می دهد پس وقتی چنین رواتی یک مسئله را نقل کنند قطعا اجتماعشان بر کذب محال خواهد بود.

پس باید مکانهایشان طوری باشد که نتوانند با هم ارتباط برقرار کنند
ادعای بی دلیل !!!

البته وجود پیامبر متواتر است اما من تواتر را برای رسیدن به واقع کافی نمی دانم

این که شما چه چیزی را کافی می دانید یا نه بحث شخصی است و به خودتان مربوط است ولی این که عقلا تواتر را کافی می دانند شکی درش نیست.

مطلب بعدی این که خیلی از بحث دور شدیم من ادعایم و دلایلم و جواب های سوال شما را به طور خلاصه می آورم و قضاوت درستی و نادرستی آن به عهده خوانندگان و کارشناسان باشد. ازاین بیشتر بحث ملال آور خواهد شد.

موضوع قفل شده است