*آيا همه علوم بشري در قرآن وجود دارد؟
تبهای اولیه
با سلام
در اين مورد سه ديدگاه عمده وجود دارد که به صورت مختصر بدانها اشاره ميکنيم و دلايل آنها را مورد بررسي قرار ميدهيم:
ديدگاه اول: همه علوم بشري در قرآن وجود دارد.
براي اولين بار اين انديشه در کتاب «احياء العلوم» و «جواهر القرآن» ابوحامد غزالي (م 505 ق) ديده شده است.
او سعي کرد که نشان دهد همه علوم را ميتوان از قرآن استخراج کرد.
او مينويسد:
«پس علوم، همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال ذات و صفات خود را توضيح ميدهد و اين علوم بينهايت است و در قرآن به اصول و کليات (مجامع) آنها اشاره شده است». (2)
سپس ابوالفضل المرسي (655 ـ 570 ق) که صاحب کتاب تفسير است اين ديدگاه را به صورت افراطي ميپذيرد و ميگويد: «همه علوم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد.»(3)
آنگاه بدرالدين زرکشي (م 764 ق) در «البرهان» اين نظريه را ميپذيرد.(4)
و پس از او جلال الدين سيوطي (م 911 ق) در کتاب «الاتقان في علوم القرآن» و «الاکليل في استنباط التنزيل» ديدگاه غزالي و المرسي را ميپذيرد و تقويت ميکند. (5)
و مرحوم فيض کاشاني (م 1091 ق) هم در مقدمه تفسير «صافي» اين ديدگاه را به صورت خاصي در قسمتي از علوم ميپذيرد. (6)
در عصر جديد هم با پيشرفت علوم اين ديدگاه تقويت شد و کساني مثل طنطاوي جوهري (متولد 1862 م) در تفسير مشهور «الجواهر في تفسير القرآن» سعي کرد تا بسياري از علوم جديد را به قرآن نسبت دهد.
و جديدترين تمايل نسبت به اين نظريه از طرف شخصي به نام رضا نيازمند در سال گذشته (1375 ش) اظهار شد که در مقالهاي نوشت:
«کسي که قرآن را قبول داشته باشد، بايد قبول کند که مطالب آن شامل کليه علوم هم هست و در آن هر چيزي بر اساس دانش تفصيل داده شده است». (7)
دلايل ديدگاه اول:
1. ظاهر برخي آيات قرآن دلالت بر اين دارد که همه چيز در قرآن وجود دارد. مثل: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ) (8) «و کتاب را بر تو نازل کرديم در حالي که بيان کننده همه چيز است.»
2. آياتي که اشاره به علوم مختلف ميکند. مثل: آيهاي که از حساب سخن ميگويد اشاره به علوم رياضي دارد: (وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ) (9) و از آيه (رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ) (10) با حساب ابجد 360 درجه بودن درجات دايره در هندسه استخراج ميشود. و علم پزشکي از آيه (وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ) (11) به دست ميآيد.
3. روايتي که دلالت ميکند همه علوم در قرآن کريم وجود دارد. مثل: از امام باقر (ع) روايت شده که فرمودند: «ان الله تبارک و تعالي لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا نزّله في کتابه و بيّنه لرسوله». (12)
خداوند تبارک و تعالي هيچ چيزي را که مسلمان به آن محتاج باشند، فروگذار نکرده است مگر آنکه آنها را در قرآن نازل فرمود و براي پيامبر (ص) بيان کرده است.
4. دليل ديگر بر وجود همه علوم در قرآن، مسأله بطون آن است که در روايات متعددي وارد شده که قرآن داراي بطون مختلف است. (13)
غزالي در «احياء العلوم» به همين مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذکر کرده است. و بعد ميگويد اين عدد چهار برابر ميشود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد. (14)
تذکر: دلايل اين ديدگاه را در هنگام ذکر دلايل ديدگاه دوم و سوم مورد بررسي و نقد قرار ميدهيم.
ديدگاه دوم: قرآن فقط کتاب هدايت و دين است و براي بيان مسائل علوم تجربي نيامده است.
اين ديدگاه را ميتوان از سخنان برخي از صاحب نظران و مفسران استفاده کرد.
براي مثال ابواسحاق شاطبي (م 790 ق) که اولين مخالف با نظريه غزالي و المرسي بود ميگويد:
«قرآن براي بيان احکام آخرت و مسائل جنبي آن آمده است». (15)
نويسندگان تفسيرهاي «مجمع البيان» و «کشاف» نيز مينويسند:
«منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل مربوط به هدايت و دين است». (16)
تذکر 1: دلايل اين ديدگاه همراه با ديدگاه سوم بيان ميشود.
تذکر 2: سخنان اين بزرگان قابل توجيه و تأويل است و نميتوان گفت که آنان متمايل به ديدگاه سوم نبودهاند و گرنه ظاهر سخن آنان با ظواهر آيات قرآن ناسازگار ميآيد چرا که در قرآن احکام و حدود و حتي قوانين ارث و دستورات جنگ و حکومت و اقتصاد و ... بيان شده است که مربوط به دنياي مردم است. (17)
ديدگاه سوم: ديدگاه تفصيل؛ يعني از طرفي همه علوم بشري در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلي قرآن نيز هدايتگري بشر به سوي خداست.
و از طرفي ديگر قرآن کريم دعوت به تفکر و علم ميکند و برخي از مثالها و مطالب علمي صحيح و حق را بيان ميکند که بيانگر اعجاز علمي قرآن است.
دلايل اين ديدگاه، همراه با ردّ دلايل و ديدگاه اول را چنين ميتوان خلاصه کرد:
1. قرآن کتاب هدايت، اخلاق، تربيت و دين است و نازل شده است تا انسانها را به سوي فضليتها و خداشناسي هدايت کند. بنابراين ضرورتي ندارد که قرآن، همه مسائل علوم تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمولهاي آنها، بيان کند. هر چند که اين موارد گاهي اشارات حق و صادقي دارد.
اين مطلب مورد تأکيد مفسران قديمي (18) و صاحبنظران معاصر (19) است.
2. ظهور آياتي که ميفرمايد: «همه چيز در قرآن است» قابل استناد نيست چرا که:
اولاً: اين ظهور بر خلاف بداهت است چون بسياري از فرمولهاي شيمي و فيزيک در قرآن نيست.
ثانياً: ظهور اين آيات مورد انکار صريح برخي از مفسران قرار گرفته است و گفته اند که منظور وجود چيزهايي است که در مورد هدايت انسان لازم است و اينها در قرآن وجود دارد (20) (کل شيء = امور ديني)
ثالثاً: لفظ «کتاب» در آيات مورد بحث (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ) (21) ممکن است به چند معنا باشد: «قرآن کريم، لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبين» (22) پس نميتوان گفت که حتماً مراد قرآن است و همه چيز در آن است.
و همين اشکال در مورد رواياتي که مورد استناد واقع شده بود نيز وارد است.
رابعاً: اين آيات با دليل عقل (قرينه لبّي) تخصيص ميخورد و محدود ميشود. چون عقل انسان حکم ميکند که قرآن در مورد هدف خود (هدايت معنوي انسان) بيان همه چيز باشد نه در اموري که خارج از حوزه هدف اوست.
3. آياتي از قرآن که اشارتي به علوم طبيعي دارد هدف آنها کشف فرمولهاي هندسه و شيمي و ... نيست بلکه اين اشارات را به طور استطرادي و حاشيهاي مطرح کرده است.
يعني صرفاً ذکر مثال (البته حق و واقعي) و هدف آن آموزش علوم نيست.
علاوه بر آنکه برخي از آياتي که مورد استشهاد طرفداران ديدگاه اول قرار گرفت از لحاظ موازين تفسيري قابل نقد است بريا مثال: آيه «رفيع الدرجات» ربطي به درجات دايره ندارد. و حمل آيات بدون قرينه عقلي يا نقلي معتبر بر يک مطلب موجب تفسير به رأي ميشود.
4. مسأله بطون قرآن و علم ائمه: از مورد بحث ما خارج است چون موضوع بحث در اينجا اين است که آيا همه علوم بشري را ميتوان از ظواهر قرآن استخراج کرد يا نه؟
[=Verdana]جمع بندي و نتيجهگيري::Sham:
بنابر آنچه بيان کرديم به اين نتيجه ميرسيم که ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشري (با تمام فرمولها و جزئيات آن) دلالت ندارد.
بلي در قرآن، اشاراتي به بعضي از علوم و مطالب علمي شده است که استطرادي و عرضي است ولي همه علوم بالفعل در قرآن مذکور نيست و آياتي که در اين زمينه است (مثل آيه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر اين مطلب دارد که تمام احتياجات ديني و هدايتي مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذکر شده است. (23)
پينوشت:
1. برگرفته شده از: پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمد علي رضايي، رشت: کتاب مبين، 1381، ص 35 ـ 39.
2. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفه، بيروت.
3. ر.ک: التفسير والمفسرون، ج 2، ص 478 ـ 482.
4. البرهان في علوم القرآن، ج 2، ص 181، چاپ دارالمعرفه، بيروت.
5. الاکليل في استنباط التنزيل، ص 2، و الاتقان، ج 2، ص 271 ـ 282 دارالکتب العلميه، بيروت.
6. تفسير صافي، ج 1، ص 57.
7. مجله بينات، سال سوم، شماره 10، ص 21، تابستان 1375 ش.
8. نحل / 89 .
9. انبياء / 47.
10. غافر / 15.
11. شعراء / 80 .
12. نورالثقلين، ج 2، ص 74.
13. بحارالانوار، ج 92، ص 95.
14. احياء العلوم، ج 1، ص 289.
15. الموافقات،ج 2، ص 76 ـ 79 به نقل از التفسير والمفسرون، ج 2، ص 485.
16. طبرسي، مجمع البيا، ج 4، ص 289 و زمخشري،کشاف، ج 2، ص 628.
17. آيات مربوط به آيات الاحکام حدود پانصد آيه است که در کتابهايي تحت همين عنوان جمعآوري شده است.
18. ر.ک: مجمع البيان، ج 3، ص 298 و کشاف، ج 2، ص 628.
19. ر.ک: الميزان، ج 14، ص 325 و معارف قرآن، مصباح يزدي، ص 229 و تفسير نمونه، ج 11، ص 361 ـ 362.
20. ر.ک: تفسير القرآن الحکيم (معروف به المنار)، ج 7، ص 395 و تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 8، ص 130 و التفسير و المفسرون، ج 2، ص 489.
21. نحل / 89 .
22. ر.ک: مجمع البيان، ج 4، ص 298 و ج 6، ص 380 و کشاف، ج 2، ص 628 و الميزان، ج 14، ص 325 و تفسير نمونه، ج 11، ص 381 و ... .
23. براي اطلاعات بيشتر در اين زمينه و بررسي تفصيلي دلايل طرفين ر.ک: درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از نگارنده، انتشارات اسوه، 1375 ش، قم.
دکتر محمد علي رضايي اصفهاني
به نظر بنده ، "همه چیز" در قرآن هست و هیچ شی ایی نیست که در قرآن نباشد، اما نه به عیان و عینیت. بلکه "مفهوم" هر چیزی در قرآن هست. حال این مفهوم ، در عرصه محسوس ، در چه قالبی تعیین پیدا کند، این امر دیگری است.
به عبارت دیگر، اشیائی که در عالم محسوس و معقول وجود دارند، از "حقیقت" هایی نازل گشته اند که آن "حقیقت"ها ریشه این اشیاء هستند. آن حقایق در قرآن ذکر شده اند. البته ممکن است که برخی اشیاء در قرآن ، نه به عیان و عینیت ذکر شده باشند و نه با ذکر حقیقت، بلکه بوسیله ذکر یک امر دیگری که به نوعی با آن شیء همخوانی دارد. به نحوی که انسان خردمند اهل تأمل و تدبر، می تواند از طریق آن امر دیگر، به این شیء مورد نظر برسد........
همه علوم بشری هم در قرآن هست اما نه به شکلی که تمام جزئیات را ذکر کرده باشد، بلکه "ریشه" هایش در قرآن هست.
و نیز چیزهایی (نشانه هایی و سرنخ هایی از آن علوم) در قرآن هست که انسان خردمند را به سوی کشف آن علوم رهنمون می سازد.
عرض سلام و ادب
دوستان بزرگوار
بهتر است ابتدا اندکي حول معني و مفهوم اين سوال به شکل خاص و نوعا همه سوالاتي که مطرح ميکنيم، بينديشيم.
از علوم بشري سخن به ميان آمده است. گستردگي معنا و مفهوم اين مهم بايد مورد توجه قرار گيرد. کافي است تنها به تعداد شاخههاي علوم در عصر حاضر توجه کنيم. و اندک بذل توجهي به يکي از اين شاخهها داشته باشيم. به عنوان مثال کليات علومي که يک پزشک متخصص جراح چشم در عصر حاضر دارد را در نظر آوريد.
آيا همه علوم بشري! در قرآن وجود دارد!
آيا چنين سوالاتي حتي در مقام طرح سوال، ميانه اي با تعقل و خرد دارد؟
مشهور است که در دوره هايي از تاريخ اسلام، گنجينههاي بسياري از علوم و معارف در قالب کتابها و کتابخانههاي آن دوران به آتش کشيده شده اند تنها به استناد آنکه همه چيز در قرآن هست و احتياجي به مکتوب ديگري نميباشد!
طرح چنين سوالاتي ، احترام و اکرامي هرچند به اشارت و معني ! به ايده و تفکر ناب قرآني آن سرداران فاتح نيست؟؟!
دهشتناک و غمانگيز نيست؟
مشهور است که در دوره هايي از تاريخ اسلام، گنجينههاي بسياري از علوم و معارف در قالب کتابها و کتابخانههاي آن دوران به آتش کشيده شده اند تنها به استناد آنکه همه چيز در قرآن هست و احتياجي به مکتوب ديگري نميباشد! طرح چنين سوالاتي ، احترام و اکرامي هرچند به اشارت و معني ! به ايده و تفکر ناب قرآني آن سرداران فاتح نيست؟؟! دهشتناک و غمانگيز نيست؟
سلام
آنکه جاهلان چیزی را بیان می کنند و برداشت غلطی از ان دارند دلیل بر عدم حقیقت نیست
در قران همه چیز هست
اما نیاز به تفسیر و تفکر و تدبر دارد و این کار هر کسی نیست
و اکثر این علوم را معصومین که با علم خدا در ارتباط اند می توانند استخراج نمایند
خود قران کافی است اما نه برای همه و برای فهمش باید به ثقلین تکیه کرد:Gol:
عرض سلام و ادب
و اکثر این علوم را معصومین که با علم خدا در ارتباط اند می توانند استخراج نمایند خود قران کافی است اما نه برای همه و برای فهمش باید به ثقلین تکیه کر
دوست بزرگوار
اينکه فرموده ايد : «اکثر علوم را » منظور همه علوم بشري است؟ اگر منظور از اکثر همه است که نبايد تعارف کنيد! پس بايد گفت :
همه علوم بشري را معصومين که .... ميتوانند از قرآن استخراج نمايند .
اگر غير از اين است ، پس آيا «اقلي از علوم بشري» استثنا هستند و ائمه از استخراج آن ناتوانند ؟!
در ثاني ، قائليد که معصومين چون با علم خدا در ارتباطند ميتوانند استخراج نمايند. در اينصورت نقش قرآن يا به طور دقيقتر متون قرآن چيست؟ مثلا آيا بدون استفاده از متن قرآن و آيات قرآن ، ائمه قادر به استخراج يا تببين علوم مذکور نيستند؟ در اين امر چه وزني و اصالتي براي خود متن قرآن بيان ميشود؟
به نظر ميرسد وقتي ارتباط ائمه و تمتع آن بزرگواران به علم خدايي مطرح باشد ، نياز به هر گونه شي ثالث (مثل قرآن) منتفي است . لذا اگر بدون ياري از قرآن ،استخراج چنان علومي ميسر باشد ، پس آن علوم هيچ ارتباطي با قرآن ندارد ومنشا آن جاي ديگري خارج از قرآن بوده و لذا وجود همه علوم در قرآن بي معني و منتفي است.
ثالثاً
آيا يک نمونه استخراج مطلب علمي توسط ائمه يا هر شخص ديگري نقل شده است؟
به نظر ميرسد هيچ سند تاريخي دال بر استخراج يا تبيين حتي يک نمونه مطلب علمي يا فرضيه علمي يا يافته علمي توسط ائمه يا هر شخص ديگري قبل از کشف و تببين آن مطلب علمي توسط دانشمندان مربوطه وجود ندارد.
قبلا یک ریاضی دان، عقلا ثابت کرده است که مجموعه محدود از قوانین نمی نتواند هم "همه چیز" را در بر داشته باشد و در عین حال صحت و دقت کامل داشته باشد.
بنابراین این نظر (مسئولیتش با صاحب نظر)، چون قرآن نامحدود نیست، پذیرش اینکه همه چیز از فیزیک و شیمی و الهیات و ... درآن است، به عدم صحت قرآن منجر می شود....
و چون مطمئن هستیم که هیچ شکی در قرآن نیست. پس باید بپذیریم که همه چیز در قرآن نیست.
در عین حال صحت و دقت کامل
سلام جناب دکتر.
مسلم است که "همه چیز" به صورت کاملاً دقیق ( به این معنا که تمام جزئیات آن ذکر شده باشد) در قرآن نیست. این امر از راه مشاهده حسی و مستقیم قرآن قابل درک است! مثلاً شما در کتاب قرآن فرمولهای مختلف فیزیک و شیمی و یا تکنیکهای فلان عمل جراحی را نمی یابید. یا مثلاً اسمی از الکترون و کوانتوم و ماهواره و CPU و ... در قرآن نیست. اگر قرار باشد کتابی ، "همه چیز" را در خود جا بدهد، حجم آن کتاب بسیار بسیار زیاد خواهد بود!
بنابراین ، کسانیکه می گویند "همه چیز" در قرآن آمده، اصلاً چنین منظوری ندارند که جزئیات همه علوم در قرآن به طور دقیق ذکر شده باشد. لذا احتمالاً این نظر، مشمول آن قانون ریاضی (به فرض صحتش) نخواهد شد. بنده در پست اولم:
http://www.askdin.com/showpost.php?p=130736&postcount=6
چند نکته در این خصوص ذکر کردم (البته به عنوان نظر شخصی).
شاید برای رفع ابهام چنین تعبیری (همه علوم در قرآن وجود دارد) ، بهتر باشد بگوییم: از قرآن می شود به همه سرشاخه های علوم رسید.
( پیش رفتن در آن سرشاخه ها، دیگر به عهده تلاش عقلی خود انسان است)
لینک زیر هم مطالب مفیدی در این زمینه دارد:
http://www.hawzah.net/fa/QuestionView.html?QuestionID=63250
سلام علیکم یاقوت احمر عزیز.
اون نظری که مطرح کردم در اصل برای کتاب اصول برتراند راسل و وایتهد بود. طبیعتا در کتاب اونها هم همه فرمول های ریاضی ممکن دنیا وجود نداشت. بلکه منظور از کامل و جامع بودن اون کتاب این بود که شما میتونید هر چیزی رو در دنیای ریاضیات بر اساس اون کتاب بسنجید و یا با اون فرمول ها بهش برسید.
به اون صورتی که قرار باشه مثلا فرمول های شیمی در قرآن آمده باشه که محال عقلی هست! چون لازمه اش اینه که اصلا قرآن نامحدود باشه.
گرچه بگذریم که بعضی ها اینطور مطرح میکنند که فقط همینی که در قرآن هست علم هست و دیگه چیزای دیگه ای که تو قرآن نیست علم نیست! و اینطور با پاک کردن صورت مسئله اصلا وارد این مسئله نمی شن
ممکنه کسی بگه مثلا چون در قرآن توصیه به تفکر در طبیعت هست، این ریشه و حقیقت تمام علوم تجربی هست. این پذیرفته هست.
اما به این صورت که بگیم همه چیز در قرآن هست و شما برای سنجش و اثبات هرچیزی می تونید به قرآن مراجعه کنید مثلا اگر کسی گفت آب از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده میتونید با کمک قرآن صحت اون رو بسنجید. این با اون نظر سازگار نیست.
حتی به نظر من اگر قرآن رو + سنت معصومین که به ما رسیده هم با هم جمع کنیم باز هم همه چیز رو در بر نمیگیره، و الا اصلا ضرورت وجود امام معصوم در زمان ما زیر سوال میره.
البته اینها رو در گروه علم هایی که ذلک علم لایضر بجهله عرض میکنم یعنی همون شیمی و فیزیک و .... و در آن چیزی که بشر به اونها برای وظیفه اصلی یعنی بندگی احتیاج داره فکر میکنم ماجرا متفاوت هست.
بنابر آنچه بيان کرديم به اين نتيجه ميرسيم که ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشري (با تمام فرمولها و جزئيات آن) دلالت ندارد. بلي در قرآن، اشاراتي به بعضي از علوم و مطالب علمي شده است که استطرادي و عرضي است ولي همه علوم بالفعل در قرآن مذکور نيست و آياتي که در اين زمينه است (مثل آيه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر اين مطلب دارد که تمام احتياجات ديني و هدايتي مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذکر شده است. (23)
سلام
این نتیجه خلاف تبیانا لکل شی بودن قرآن است چه اینکه از این آیه عمومیت استنباط می شود . البته برای ذکر حقایق علوم زبان فهم حقیقی آن یعنی امام معصوم علیه السلام لازم است .
قرآن کریم همان علم الهی در مقام لفظ است چگونه می توان تصور کرد در علم الهی چیزی ناگفته بماند ؟
موفق باشید
به نام خدا
سلام
در پس آیات قرآن با استفاده از علمی که امروزه به آن رمزنگاری گفته می شود، مطالب بسیار زیادی پنهان شده است که برای دسترسی به آنها باید کلید این رموز را داشت. این کلید به دست نااهلان نمی افتد و برای دستیابی به آن باید از آزمایشها سربلند بیرون آمد. دلیل اینکه امامان چیزی از این علوم را به این راحتی افشا نمی کرده اند این بوده که بسیاری از مردم آن دوران نااهل بوده اند و برای افشا شدن قسمتی از این رموز و اسرار باید منتظر ظهور امام زمان بود.
ضمنا با عمل به تمامی دستورهای ظاهری قرآن (البته تعداد افرادی که اینچنین باشند بسیار کم است) انسان به علمی خاص (علم الکتاب) دست می یابد که علوم کنونی با زحمت زیاد دنبال محقق کردن قسمت کوچکی از دستاوردهای این علم هستند. از جمله این دستاوردها جاودانه کردن انسان، دوری از درد و رنج و بیماری، طی مسافتهای زیاد در مدت کم، تهیه مواد غذایی و ... است.
نهایتا باید گفت که این دو مقوله مطرح شده در بالا چندان از هم جدا نیستند.
سلام
این نتیجه خلاف تبیانا لکل شی بودن قرآن است چه اینکه از این آیه عمومیت استنباط می شود . البته برای ذکر حقایق علوم زبان فهم حقیقی آن یعنی امام معصوم علیه السلام لازم است .
قرآن کریم همان علم الهی در مقام لفظ است چگونه می توان تصور کرد در علم الهی چیزی ناگفته بماند ؟
موفق باشید
یا سلام
بررسي نظريه وجود همه علوم بشري در قرآن کريم / دکتر محمد علي رضايي اصفهاني
الحمدلله رب العالمين وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين
درآمد:
در آن هنگامه تاريکيها و بيعدالتيها که بشريت در سراشيبي سقوط بود و شبه جزيرة عربستان را ظلم و تعصب و جهل فرا گرفته بود و اروپا در خواب قرون وسطايي فرو رفته بود،نوري از آسمان به زمين تابيد و بشريت را به سوي علم و عدالت فراخواند.
آري، قرآن آن زماني به علم و بزرگداشت دانشمندان دعوت ميکرد که در اروپا دادگاههاي تفتيش عقايد (انگيزاسيون) برپا بود و گاهي با نظريههاي جديد علمي برخورد ميشد.
همچنين دعوت به علم و تشويق عالمان توسط رسول الله (ص) بود که باعث رشد دانشهاي بشري در دامن پر مهر اسلام شد، به طوري که پس از گذشت چهار قرن، جهان اسلام پرچم علم و تمدن بشري را به دست گرفته و به پيش ميتاخت.
و همين نزديکي قرآن و علم به هم بود که توجه مسلمين را به مطالب علمي قرآن کريم، معطوف داشت و در همين راستا بود که برخي به اين باور رسيدند که همه علوم در قرآن کريم موجود است.
اينک در اين پژوهش قرآني بر آنيم تا اين نظريه را بررسي کنيم و ديدگاههاي صاحب نظران را در مورد آن بيان نماييم.
اما قبل از ورود به مطلب ناگزيريم چند نکته را يادآور شويم:
1. جدا کردن دو مطلب در اين مبحث ضروري است:
الف: آيا همه علوم بشري در متن ظواهر و نصوص قرآن وجود دارد؟
ب: آيا همه علوم بشري در قرآن (با توجه به بطون آن و يا علم ائمه (ع)) وجود دارد؟
[=Verdana]موضوع مرود بحث ما در اين نوشتار، مطلب اول است؛ اما مطلب دوم از موضوع مورد بحث خارج است، هر چند در ضمن بحث اشاراتي به آن خواهد شد. البته هر چند موضوع نوشتار اعم از علوم تجربي، نقلي، عقلي و شهودي است، اما تکية اين مقاله بر علوم تجربي است.
2. مسأله بطون قرآن و علم ائمه (ع) در مورد آن، از موارد مشکل (حديث صعب مستصعب) (1) است که طرح آن در هر محفلي و براي هر مخاطبي سزاوار نيست و چه بسيار افرادي که نتوانند مطلب را يه صورت کامل هضم کنند و يا گوينده مجال بيان همه ابعاد بحث را نداشته باشد و مشکلات و شبهاتي براي مخاطب ايجاد کند.
3. اگر کسي بگويد: همه علوم بشري در ظواهر قرآن وجود ندارد، اين مطلب بدان معنا نيست که علم و دين دو مقوله جدايند که ربطي به هم ندارند؛ بلکه وجود برخي مطالب علمي در قرآن، اعجاز علمي قرآن را اثبات ميکند و رابطة علم و دين، سازگاري و ياري به هم ديگر است و در عين حال، جهت نظارتي دين بر انسان و اعمال او هميشه محفوظ است. (2):Sham:
[=Verdana]
[=Verdana]بخش اول:Sham:
تاريخچه
در بررسي سير تاريخي، اولين جرقههاي اين نظريه را ميتوان در کتابهاي ابوحامد غزالي (م 505 ق) ديد.
او در کتاب «احياء العلوم» و «جواهر القرآن» سعي ميکند تا نشان دهد که ميتوان همه علوم را از قرآن استخراج کرد. (3)
بعد از او، مرحوم امين الاسلام طبرسي (م 548 ق) در تفسير بزرگ «مجمع البيان» اين ديدگاه را به عنوان يک احتمال ذکر ميکند. (4)
و آن گاه ابوالفضل المرسي (570 ـ 655 ق) ـ که صاحب کتاب تفسيري است ـ اين ديدگاه را به صورت افراطي ميپذيرد و ميگويد: همه علوم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد. (5) بدر الدين زرکشي (م 764 ق) نيز در «البرهان» (6) اين نظريه را ميپذيرد، ولي در قرن بعد ابواسحاق شاطبي (م 790 ق) به شدت ديدگاه المرسي را ردّ ميکند. (7)
جلال الدين سيوطي (م 911 ق) در کتاب «الاتقان في علوم القرآن» و «الا کليل في استنباط التنزيل» ديدگاه غزالي و المرسي را ميپذيرد و آن را تقويت ميکند. (8)
فيض کاشاني (م 1091 ق) هم در مقدمه تفسير «صافي» اين ديدگاه را به صورت خاصي در قسمتي از علوم ميپذيرد. (9)
آن گونه که ملاحظه ميشود، اين ديدگاه در ميان عامه از قرن پنجم به بعد طرفداران بزرگي دارد،اما در ميان شيعه از جايگاهي برخوردار نبوده است؛ البته برخي خواستهاند با توجه به مسأله بطون قرآن، اين مطلب را به قرآن نسبت دهند، لکن اين ديدگاه چيز ديگري ميشود و ربطي به ظواهر قرآن ندارد.
از اين رو، آن را به صورت جداگانه بررسي خواهيم کرد.
در قرن حاضر با توجه به کشفيات سريع و جديد در علوم تجربي و انطباق يافتههاي علوم با آيات قرآن اين ديدگاه تقويت شده است،تا آن جا که طنطاوي (متولد 1862 ميلادي) در تفسير مشهور «الجواهر في تفسير القرآن» سعي کرد بسياري از علوم جديد را به قرآن نسبت دهد؛ ولي در بين مفسران متأخر شيعه و عامه کسي پيدا نشد که اين ديدگاه را به طور کامل بپذيرد (حتي طنطاوي هم اين ديدگاه را به طور کامل نميپذيرد).
جديدترين تمايل نسبت به اين ديدگاه در سال (1375 ش) اظهار شد صاحب اين نظريه (رضا نيازمند) در مقالهاي نوشت:
«کسي که قرآن را قبول داشته باشد، بايد قبول کند که مطالب آن شامل کليه علوم هم هست و در آن هر چيز بر اساس دانش تفصيل داده شده است. (10)
[=Verdana]
[=Verdana]ريشهيابي اين نظريه:Sham:
چرا بين مسلمانان اين ديدگاه پيدا شده و خواستگاه آن کجاست؟ و چرا در برخي از زمانها رشد کرده و مورد توجه قرار گرفته است؟
پاسخ اين پرسشها را ميتوان از دلايل و سخنان طرفداران اين نظريه به دست آورد.
ريشههاي اصلي اين تفکر را ميتوان اين گونه بر شمرد:
1. ظواهر برخي از آيات قرآن که از آنها استفاده ميشود که همه علوم در قرآن وجود دارد، مثل:
(وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ)، (11) (لاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ). (12)
2. مسأله بطون قرآن که در برخي روايات آمده است، گاه با ظواهر قرآن خلط ميشود و ممکن است افرادي گمان کنند که همه چيز در ظواهر آيات وجود دارد.
جدا کردن اين دو موجب ميشود که بسياري از ابهامات اين بحث روشن شود.
3. حيرت انگيز بودن مطالب علمي که در برخي از آيات قرآن بدانها اشاره شده است و سالها بعد توسط دانشمندان علوم تجربي به عنوان کشفيات علمي منتشر گرديده، باعث شده است تا برخي گمان کنند که همه علوم در قرآن وجود دارد.
در ادامه اين پژوهش قرآني، دلايل و اسناد اين مطالب را ذکر خواهيم کرد.
4. بيمهري نسبت به علوم تجربي: هر چه اين ديدگاه در بين مسلمانان مورد توجه واقع ميشد، رشد سريع علوم تجربي ـ تا قرن پنجم هجري در بين مسلمانان به اوج خود رسيده بود ـ کمتر ميگرديد، تا آن جا که در قرنهاي بعدي، رشد علوم تجربي در بين مسلمانان متوقف شد و در نهايت غربيها ـ که خود وامدار علوم مسلمين بودند ـ گوي سبقت را در اين ميدان از دست اسلاميان ربودند.
(هر چند عقب ماندگي علمي مسلمانان دلايل ديگري نيز دارد، ولي بيرابطه با اين نظريه نيست).
مبادا روزي بيايد که استعمارگران تلاش کنند تا از اين نظريه سوء استفاده کنند و با تبليغ اين ديدگاه، مسلمانان را از قافله علم جديد جدا نمايند.
شايد در راستاي همين سياست بود که به مستر همفر ـ آن جاسوس انگليسي ـ توصيه ميشود: کتاب هايي نظير «احياء العلوم غزالي» را در بين مسلمانان رايج کنند تا مسلمانان يک سره معطوف به آخرت شوند و از دنيا غافل گردند. (13)
همان طور که گذشت اولين کسي که اين نظريه را به صورت جدي مطرح کرد، غزالي در «احياء العلوم» بود.
[=Verdana]
[=Verdana]ديدگاهها درباره اين نظريه
در مورد اين نظريه که گفته ميشود: همه علوم بشري از اول تا آخر ـ که شامل علوم تجربي، عقلي، نقلي و شهودي ميگردد ـ در قرآن وجود دارد، سه ديدگاه وجود دارد:
الف) همه علوم بشري در قرآن وجود دارد.
اين ديدگاه برخي از صاحب نظران مثل ابو حامد غزالي، ابوالفضل المرسي، بدرالدين زرکشي، سيوطي و بعضي از معاصرين است.
ب) قرآن فقط کتاب هدايت و دين است و براي بيان مسائل علوم تجربي نيامده است.
اين ديدگاه را ميتوان از سخنان برخي از صاحبنظران و مفسران استفاده کرد؛ براي مثال ابواسحاق شاطبي ميگويد: «قرآن براي بيان احکام آخرت و مسائل جنبي آن آمده است». (14)
نويسندگان تفسير «مجمع البيان» و «کشاف» نيز مينويسند، «منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل مربوط به هدايت و دين است». (15):Sham:
هر چند سخنان اين بزرگان قابل توجيه و تأويل است و نميتوان گفت که آنان تمايل به ديدگاه سوم نبودهاند.
ج) ديدگاه تفصيل. از آن جايي که همه علوم بشري در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلي قرآن نيز هدايتگري بشر به سوي خداست، اما قرآن کريم دعوت به تفکر و علم ميکند و برخي از مثالها و مطالب علمي صحيح و حق را بيان ميکند که اين، اعجاز علمي قرآن را نشان ميدهد.
ما در ادامه اين پژوهش سخنان و دلايل هر سه ديدگاه را بيان ميکنيم و مورد نقد و بررسي قرار ميدهيم و در ضمن بررسي دلايل، ثابت خواهد شد که ديدگاه سوم صحيح است و دو ديدگاه ديگر دلايلي متقن به همراه ندارند.
[=Verdana]
بررسي دلايل
الف) دلايل موافقين
دلايل کساني که معتقدند، همة علوم در قرآن کريم موجود است، به تعدادي از آيات و روايات استناد کردهاند که ما آنها را به چهار بخش تقسيم کرديم که عبارتند از:
1. ظاهر آيات قرآن، دلالت بر اين دارد که همه چيز در قرآن وجود دارد؛ مانند آية (وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ)؛ (16) و هيچ تر و خشکي در جهان نيست مگر آنکه در کتاب مبين (مسطور) است.»
در آيهاي ديگر چنين آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ)؛ (17) «و کتاب را بر تو نازل کرديم در حالي که بيان کنندة هر چيز است».
و همچنين (مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ) (18)؛ «هيچ چيزي را در کتاب فرو گذار نکرديم».
قرآن وجود کتبي جهان تکوين و خلاصهاي از اسرار آفرينش است، پس همة علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است؛ حتي مسائل فيزيک، شيمي و رياضي در قرآن وجود دارد و اگر نمي توانيم آنها را پيدا کنيم، علتش اين است که عقل ما، از درک و استخراج آنها قاصر است و در آينده بشريت پيشرفت کرده و همة مسائل را از قرآن به دست خواهد آورد.
مرحوم فيض کاشاني، در استدلال به آية دوم، اين طور ميفرمايد: «علوم انسان دو گونه است: اول، علوم مستفاد از حس که به وسيلة تجربه و حواس به دست ميآيد و اين علوم متغيّر، فاسد شدني، محصور و متناهي است و بيشتر علوم اين گونه است.
دوم، علومي که از مبادي، اسباب و غايات به صورت علوم واحد کلي بسيط بر وجه عقلي و غير متغير به دست ميآيد و آن علم به مسبب الاسباب است. اين علم ضروري، کلي و محيط به امور و احوال است و شک، تغيير و غلط در آن وجود ندارد و اين علم مانند دانش خدا به اشياء، علم ملائکه، انبياء و اوصياست که به احوال موجودات، در گذشته و آينده آگاهي دارند و هر کس خدا را، با اوصاف کمالياش بشناسد پس علم او، محيط به همة امور و احوال است و هر کس کيفيت اين علم را بداند، معناي آية «تبياناً لکل شيء» را خواهد فهميد و متوجه خواهد شد که همه علوم و معاني، در قرآن هست و هر امري خودش يا مقومات، اسباب، مبادي و غايات آن در قرآن وجود دارد». (19)
بعضي اين طور استشهاد ميکنند که: بعد از جملة «لکل شيء» در آية شريفه آمده است: «هديً و رحمةً»؛ پس معلوم ميشود که هدايت قرآن غير از بيان همه چيز است.
از اين رو نميتوان گفت: بيان همه چيز، عبارت است از بيانات تربيتي و هدايتي قرآن که براي بشر آورده است.
اين امر (وجود همة علوم دنيايي، علوم بشري و معارف ديني در قرآن) در تفسير «مجمع البيان»(20) به عنوان يک احتمال ذکر شده است.
جلال الدين سيوطي در «الاتقان» نيز همين ديدگاه را انتخاب کرده و به آيات فوق الذکر استشهاد نموده است. (21)
غزالي در «احياء العلوم» نيز ميگويد: «پس علوم، همة آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال، ذات و صفات خود را توضيح ميدهد و اين علوم بينهايت است و در قرآن به
2. دليل ديگر، بر اينکه تمام معارف بشري، در قرآن وجود دارد، آياتي است که اشاره به علوم مختلف ميکند براي مثال:
علوم رياضي، قال الله تعالي: (وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ)(23)؛ چون در آيه از حساب و اندازه، سخن گفته است، پس اشاره به علوم رياضي دارد.
علوم ماشينسازي و ميکروبشناسي، قال الله تعالي: (وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)؛ (24) چون در آيه اشاره به خلق وسايل نقليه شده است.
که اعراب آن زمان اطلاعي نداشتند، پس منظور وسايل نقليه جديد، ماشين، هواپيما و ... است و شايد اشاره به خلق ميکروبها و ويروسها است که در آن زمان مردم از آنها اطلاعي نداشتهاند.
علوم شيمي، از آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) که چهار مرغ را ذبح کرد و بر سر چهار کوه گذاشت، (25) استفاده ميشود که اجزاي موجودات و ترکيبات آنها، مورد توجه قرآن بوده و علم جديد، اين تجزيه و ترکيبها را شيمي مينامد.
علم هندسه، از آية شريفة (رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ) (26) به دست ميآيد؛ زيرا اين آيه دليل بر اين است که خداوند، به درجات توجه داشته و با توجه به اينکه «رفيع» به حساب ابجد 360 ميشود و «درجات» هم، اشاره به درجه است و محيط دايره هم 360 درجه است، پس اين آيه، شايد اشاره به علم هندسه داشته باشد. (27)
بنابراين، هر چند قرآن فرمولهاي شيمي، هندسه و... را بيان نميکند، اما گاهي به يک مورد در آيهاي اشاره ميکند که ده ها فرمول، احتياج دارد.
غزالي در کتاب «جواهر القرآن» بر اين مطلب اصرار ميورزد و مثالهايي فراوان ميزند که علوم مختلف، از قرآن نشأت گرفته است.
او بعد از اينکه بيان ميکند؛ «منشأ تمام علوم ديني و علوم وابسته به آنها (مانند لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسير، علم قصص اولين، علم کلام، علم فقه، علم اصول، فقه و ..) از قرآن است»، معتقد ميشود که ساير علوم نيز همه از قرآن شروع ميشود، مانند: علم طب، نجوم، علم هيئت، بدن حيوان و تشريح اعضا، علم سحر، طلسمات و ... .
آن گاه ميگويد: «اين علوم اوائل و اصول آنها، از قرآن است و براي منشأ علم طب آية (وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ) (28) را که خداوند از زبان حضرت ابراهيم (ع) نقل ميکند، مورد استناد قرار ميدهد و معتقد ميشود که اين فعل واحد را کسي نميشناسد، مگر آنکه علم پزشکي را کامل بداند و ... . (29)
دکتر ذهبي نيز، در کتاب «التفسير والمفسرون» مثالهاي زيادي از ادعاي کساني که معتقدند، همة علوم در قرآن، يا از قرآن است، آورده است؛ مانند: علم طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر، مقابله و ... و براي هر مورد نيز، آياتي ذکر ميکند. (30)
او از ابوالفضل المرسي نقل ميکند که:
«قرآن، علوم ديگري هم دارد، مانند: طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر و مقابله و براي علم طب مثال ميزند به آيات شريفة (وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً)(31)، (شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ)(32) که آية اول حفظ نظام صحت بدن و استحکام قدرت آن را بيان ميکند که همراه با اعتدال مزاج است و آية دوم چگونگي پيدايش سلامت بعد از بيماري را بيان مينمايد (و علم طب همين دو مطلب است).
اما علم هندسه، از آية شريفة (انطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلاَثِ شُعَبٍ لاَ ظَلِيلٍ وَلاَ يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ)(33) استفاده ميشود که در آن، يک قاعدة هندسي بيان کرده که شکل مثلث، سايه ندارد.
و اما علم هيئت، از آياتي که در آنها راجع به ملکوت آسمانها و زمين سخن گفته شده، استفاده ميشود و حتي گفته ميشود: «در قرآن اصول صنايع و اسم وسايلي که مورد احتياج ضروري انسان است وجود دارد وبراي خياطي،(34) نجاري،(35) صيد،(36) آهنگري،(37) کشاورزي(38) و
3. دليل سوم، بر وجود همة علوم در قرآن رواياتي است که در اين زمينه وارد شده و مؤيد عموميت مستفاد، از ظاهر آيات است و به علاوه ائمه(ع) در مورد علوم مختلف (مانند: پزشکي، فضايي و...) سخن گفتهاند و سپس فرمودهاند: تمام علوم ما، از قرآن است. بر اين اساس معلوم ميگردد که علوم مختلف، در قرآن وجود دارد؛ لکن افراد خاصي از آن مطّلع هستند، براي مثال به چند روايت اشاره ميشود.
امام باقر(ع) فرمود: «ان الله تبارک و تعالي لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامة الانزله في کتاب و بينة لرسوله؛(41) خداوند تبارک و تعالي هيچ چيز را که مسلمانان، به آن محتاج باشند، فروگذار نکرده است و نها را در قرآن، نازل فرموده و براي پيامبر(ص) بيان کرده است».
امام صادق(ع) فرمودهاند: «انّي لَاَعلم ما في السموات وما في الارض واعلم ما في الجنة واعلم ما في النار واعلم ما کان وما يکون قال: ثم مکث هنيئة فرأي ان ذلک کبر علي من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزّوجلّ انّ الله عزّوجلّ يقول: فيه تبيان کل شيء؛(42) به درستي که من هر چه در آسمانها و زمين است ميدانم، هر چه در بهشت و جهنم است ميدانم، هر چه واقع شده يا مي شود ميدانم، سپس کمي مکث فرمود و ملاحظه کرد که اين مطلب براي شنوندگان دشوار آمده پس فرمودند: اين مطالب را از قرآن، ميدانم که خداوند ميفرمايد:
«قرآن بيان کنندة همه چيز است».
4. دليل ديگر، بر وجود همة علوم در قرآن، مسألة بطون قرآن است.
پيامبر(ص) فرمودهاند:
«ما انزل الله عزّوجلّ آيةً الاّلها ظهر و بطن...؛ (43) خداوند عزوجل هيچ آيهاي را فرو نفرستاد مگر آنکه ظاهر و باطني دارد».
امام باقر(ع) فرموده است:
«ان للقرآن بطناً و للبطن بطن، و له ظهر وللظهر ظهر، ...؛ (44) همانا براي قرآن باطني است که خود باطني دارد و براي آن ظاهري است که خود ظاهري دارد».
در بسياري از روايات اسلامي، به بطون قرآن و اينکه هر آيه يک بطن دارد اشاره شده است. (45)
پس اين اعجاز قرآن است که از يک آيه، هر کس يک مطلب ميفهمد و به بطن آن آگاهي مييابد و عارف، فقيه، فيلسوف، فيزيکدان و ... هر کدام برداشت جداگانه، از آيههاي قرآن دارند و هر کدام از يک آيه، چيزي متوجه ميشوند که ديگران از آن غافلند، پس هيچ کدام نبايد برداشت ديگري را رد کند؛ زيرا اگر فيلسوف هم يک فيزيکدان بود مثل او برداشت ميکرد.
غزالي در «احياء العلوم» به اين مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را، تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذکر کرده است و بعد ميگويد:
«اين عدد چهار برابر ميشود، چون هر کلمه ظاهر وباطن دارد و حد و مطلع دارد». (46)
ب) دلايل مخالفين
در اينجا دلايل و شواهد کساني که معتقدند، همة علوم بشري، در قرآن کريم موجود نيست را همراه با ردّ دلايل ديدگاه اول (موافقين) ارائه ميکنيم:
اول، قرآن کتاب هدايت اخلاقي، تربيتي و ديني است و نازل شده است تا انسانها را به سوي فضيلتها و خداشناسي هدايت کند، تا از خرافه پرستي دور شوند و حقوق (افراد، خانواده و اجتماع) را به صورت کلي بيان کرده، تا مردم با رعايت احکام الهي، زندگي سالم داشته باشند و بر جهان شناسي و معرفت طبيعت، تکيه ميکند، تا رابطة انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت بهتري نسبت به خدا پيدا کنند.
بنابراين ضرورتي ندارد که قرآن، همة مسائل علوم تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمولهاي آنها، بيان کند؛ بلکه اشاراتي به آيات الهي، در زمين و آسمان براي سير در ملکوت و تفکر در صنع الهي کافي است، تا به هدف تربيت و تزکية انسانها، نايل شود و بعيد نيست منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل ديني و هدايتي مردم باشد، همان طور که بعضي از مفسران هم گفتهاند.(47)
خلاصة کلام اينکه هدف قرآن، تربيت معنوي انسانهاست و در اين راه، لازم نيست همة معارف تجربي و غير تجربي را براي بشر بيان کند؛ چون انسان عقل و احساس دارد و خود ميتواند،مسائل تجربي و علوم را، به دست آورد؛ به علاوه اين علوم، لازمة لاينفک تربيت معنوي انسان نيست.
يکي از اساتيد صاحب نظر ميفرمايد: «لازم نيست قرآن در يک مسألة علمي، حتماً نظريه داده باشد؛ زيرا قرآن در صدد و در جايگاه حل مسائل علمي نيست. البته آنچه فرموده باشد حق است و اگر اشارهاي به نکتهاي علمي داشته باشد و به راستي، لفظ قرآن بر آن دلالت کند، حق است و جاي هيچ حرفي نيست». (48)
و نيز در تفسير «نمونه» اين گونه آمده است: «از اين تعبير (تبيان) با توجه به وسعت مفهوم «کل شيء» به خوبي ميتوان استدلال کرد که در قرآن، بيان همه چيز هست، ولي با توجه به اين نکته که قرآن يک کتاب تربيت و انسانسازي است که براي تکامل فرد و جامعه در همه جنبههاي معنوي و مادي نازل شده است، روشن ميشود که منظور از همه چيز، تمام اموري است که براي پيمودن اين راه لازم است، نه اينکه قرآن يک دائرةالمعارف بزرگ است که تمام جزئيات علوم رياضي، جغرافيايي، شيمي، فيزيک، گياهشناسي و ... در آن آمده است.
هر چند قرآن يک دعوت کلي به کسب هم علوم و دانشها کرده که تمام دانشهاي ياد شده و غير آن در اين دعوت کلي جمع است.
به علاوه گاه گاهي به تناسب بحثهاي توحيدي و تربيتي، پرده از روي قسمتهاي حساسي از علوم و دانشها برداشته است، ولي با اين حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شد و هدف اصلي و نهايي قرآن را تشکيل ميدهد، همان مسأله انسان سازي است و در اين زمينه چيزي را فروگذار نکرده است...» (49).
دوم، ظهور آياتي که دلالت بر اين دارد که «همه چيز، در قرآن است» قابل اخذ نيست؛ يعني، نميتوان عموميت آنها را پذيرفت و گفت: همة علوم بشري و همة معارف ديني با هم و به صورت مفصل، در قرآن موجود است و براي رفع اين ظهور، چند شاهد داريم:
الف) اين ظهور خلاف بداهت است؛ چون بسياري از مسائل علوم جديد مانند: فرمولهاي شيمي، فيزيک و رياضي در ظواهر قرآن، موجود نيست و اين مطلب را هر کس که يک بار، قرآن را با دقت مطالعه کند، متوجه ميشود (البته مسأله بطون قرآن و علم ائمه (ع) بحث ديگري است که مستقلاً به آن اشاره خواهد شد).
ب) ظهور اين آيات با برخي آيات قرآن معارض است. براي مثال در سورة نساء (آيه 164 ميخوانيم: (وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ) که از مضمون آن بر ميآيد که تاريخ برخي پيامبران براي پيامبر اسلام بيان نشده است و يا حداقل قصة آنان در قرآن نيامده است در حالي که تاريخ يکي از علوم انساني است و اگر همة علوم در قرآن ميبود ميبايست تمام تاريخ در آن ذکر ميشد.
پ) بعضي از مفسران قرآن، صريحاً اين ظهور را، انکار کردهاند و جالب اينکه در ميان اين مفسّران کساني به چشم ميخورند که از سردمداران تفسير علمي قرآن هستند.
براي مثال: سيد محمد رشيد رضا، در ذيل آية شريفة (مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ)(50) ميگويد: «اگر مراد از کتاب، علم الهي، يا لوح محفوظ باشد، پس عموميت آيه به ظاهرش محفوظ است (يعني تمام چيزها و امور دين و دنيا در علم الهي موجود است)؛ اما اگر منظور از کتاب، قرآن باشد «شيء» منظور، موضوع ديني است و آن هدايت الهي است.
پس همه چيز که مربوط به اقسام هدايت است، در قرآن بيان شده است و اين قول را که بعضي ميگويند: قرآن تمام علوم موجودات را در بر دارد، کسي از صحابه و علماي تابعين و غير آنها نگفته است و هيچ کس آن را قبول نميکند، مگر کسي که قائل شود هر چه در کتابهاي گذشتگان است حق است، اگر چه مخالف عقل، نقل و لغت باشد».(51)
طنطاوي در تفسير خود «لکل شيء» را امور ديني ـ که گاهي به طور تفصيل اجمال ذکر شده ـ ميداند.(52)
ابواسحاق ابراهيم بن موسي الشاطبي (790 ق) در کتاب «الموافقات»، ظهور آيات را شديداً انکار ميکند(53) و دکتر ذهبي نيز، در «التفسير والمفسرون» با او همراهي مينمايد.(54)
ابواسحاق شاطبي ميگويد:
«بسياري از مردم از حد خود تجاوز کرده، ادعا ميکنند که در قرآن، همة علوم گذشتگان و آيندگان وجود دارد، مانند: علوم طبيعي، هندسه، رياضي، منطق و علم حروف؛ ولي اين صحيح نيست. سپس براي ادعاي خود دليل ميآورد که: از سلف صالح، کسي اين ادعا را نکرده است و قرآن هم، براي بيان احکام تکاليف و احکام آخرت و مسائل جنبي آن آمده است».(55)
پس از آن دلايل قائلان به تفسير علمي را که به آيات قرآن تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْء،(56) مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ(57) استناد کردهاند، رد ميکند و ميگويد: اين آيات مربوط به تعبّد و تکليف است و مراد از کتاب در آيه دوم، لوح محفوظ است و در مورد حروف فواتح سورهها هم ميگويد: عدد جمل (حروف ابجد و تطبيق آن با آيات) اثبات نشده و اين از معارف اهل کتاب است و فواتح را از متشابهات ميداند.(58)
ت) در مورد لفظ «کتاب» در آيات شريفه، مفسرين چند احتمال ذکر کردهاند که عبارتند از:
1. منظور از کتاب، قرآن کريم باشد، پس همة امور دين و دنيا در قرآن موجود است يا اينکه منظور از کتاب، قرآن کريم باشد؛ اما فقط امور شرعي و ديني در قرآن موجود است، چنان چه در تفسير «مجمع البيان»(59) «کشاف»(60) «الميزان»(61) و «نمونه» آمده است.
2. منظور کتابي است که نزد خداست و همة امور گذشته و آينده را، در بردارد و آن لوح محفوظ است، همان طور که در بعضي از تفاسير شيعه(62) و عامه به آن تصريح شده است.(63)
3. منظور از کتاب، در آية شريفة (مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ) اجل باشد؛ يعني، هيچ چيزي را ترک نکرديم، مگر آنکه مرگ او را واجب ساختيم(64) و چنين احتمالي را نيز در آية شريفه (وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ) دادهاند(65) و «مجمع البيان» غير آن احتمال را ذکر نکرده است.
4. منظور از کتاب علم خدا باشد؛ چنان چه بعضي به آن تصريح کردهاند. البته شايد منظور از علم خدا، همان لوح محفوظ باشد، ولي در بعضي از تفاسير جدا شده است.(66)
5. در بعضي از روايات ـکه در تفسير برهان آمده است ـ کتاب را به امام مبين معنا فرمودهاند.(67)
پس به طور قطع نميتوان گفت که قرآن کريم ميفرمايد: همه چيزها، علوم و معارف ديني و دنيايي، در قرآن موجود است. بلي اين يکي از احتمالات در مورد آيه شريفه است؛ ولي چون اين ظهور، مخالف بداهت است آن را کنار ميگذاريم.
سوم: آيات قرآن که اشاراتي به علوم طبيعي، تجربي و شناخت طبيعت دارد، آيا هدف آن بيان کشف فرمولهاي هندسه و شيمي است؟
يا به طور استطرادي و حاشيهاي، اين بحثها را مطرح کرده است. در اينجا بسياري معتقدند که ذکر مثالهاي علمي در قرآن، موضوعيت ندارد؛ يعني صرف مثال است و هدف، آموزش علوم نيست؛ بلکه مثال را براي هدفي ديگر آورده است.
لازم به ذکر است آياتي را که براي پيدايش علوم شيمي، ماشينسازي و هندسه، استشهاد کردهاند، دلالت بسيار ضعيفي دارد و يا اصلاً بر موارد فوق دلالت ندارد. براي مثال آية «رفيع الدرجات» هيچ ربطي به دايره و 360 درجه بودن آن ندارد و حمل آيات قرآن بدون قرينة عقلي يا نقلي بر يک مطلب تفسير به رأي است. در اين مورد درجات دايره، يک قرارداد و اعتبار رياضي است و آية شريفه هم اشارهاي، به دايره ندارد و استفادة عدد 360 از اعداد ابجد، هر چند که در حساب ابجد و جمل مناسب باشد ولي نسبت دادن آن به قرآن بدون دليل است و هيچ دليل نقلي يا عقلي نداريم که قرآن بر اساس حروف ابجد، صادر شده باشد و در معناي لغوي هم مراد معناي عددي نيست.
بلي بعضي آيات قرآن، اشاراتي به علوم دارد و يا حتي تشويق به علم ميکند و گاهي ممکن است اشارة قرآن به يک مطلب، موجب توجه انسان به رشتة علمي شده باشد؛ اما اين مطلب غير از اين است که کسي ادعا کند، تمام فرمولها و طرز ساخت ماشين و هواپيما در قرآن آمده است.
چهارم، در مورد بطون قرآن و اينکه آيا منشأ علم ائمه(ع) به تمام معارف و علوم گذشته و آينده از طريق قرآن است و يا علم به مبادي و مقومات اسباب که فيض کاشاني، در مورد قرآن مطرح فرموده است؟
به چند صورت ميتوانيم پاسخ دهيم:
الف) در ضمن احتمالات در تفسير آيات شريفه، بيان کرديم که بعضي کتاب را به معناي امام، يا لوح محفوظ، يا علم الهي گرفتهاند. بنابراين تفسير مسأله حل ميشود؛ چون علوم و معارف، نزد امام مبين است، يا همة علوم در علم الهي يا لوح محفوظ است که پيامبر(ص) و امام(ع) از آن اطلاع دارند.
بنابراين مسألة وجود جميع علوم در قرآن، مطرح نميشود و اگر در روايات هم اشارهاي به کتاب الله (و اينکه منشأ علوم ائمه(ع) از آنجا ميباشد شده است، اشاره به همان لوح محفوظ يا علم الهي است (که شايد منظور فيض کاشاني هم، همين مطلب باشد) و قرينة جالب اين است که در روايتها کلمة «کتاب الله» (نه کلمة قرآن) آمده است.
ب) احتمال دارد که علوم ائمه(ع) يا باطن قرآن هم، مربوط به همان چيزي باشد که ظواهر قرآن، مربوط به آن است؛ يعني، در ارتباط با احکام الهي و هدايت الهي باشد، نه اينکه تمام علوم و معارف بشري، مانند: شيمي و فيزيک در باطن قرآن وجود داشته باشد.
اين مطلب، از بعضي از روايات ـ که در ذيل آيات مورد بحث آورده شده ـ استشمام ميشود؛(68) چون در اين روايات، مثال به حلال، حرام و حدود زده شده است و سپس «کل مايحتاج اليه الناس» (هر چيزي را که احتياج دارند) را ذکر ميکنند، پس ممکن است منظور، احتياجات ديني و هدايتي مردم باشد، هر چند علم پيامبر(ص) و امام(ع) به علوم و معارف بشري، ممکن است از طريق باطن قرآن، يا از ناحية وحي و يا الهام باشد؛ اما بحث در اين است که آيا اين آيات دلالت بر اين مطلب دارد يا نه؟
ج) ممکن است در اين جا قائل به تفصيل شويم؛ يعني، بگوييم:
1. ظواهر قرآن که مردم ميفهمند، عبارت است از بيان معارف ديني و هر چه که مربوط به هدايت انسان است، پس بيان علوم جديد، با تمام جزئيات آن هدف ظاهر قرآن نيست.
2. قرآن ـ که شامل ظاهر و باطن ميباشد ـ همة علوم و معارف ديني و غير ديني را در بر دارد؛ و مخاطب آن امثال پيامبر(ص) و ائمه(ع) است و آنان ميتوانند اين علوم را استخراج کنند؛ يعني، قرآن تبيان همه چيز است (اعم از علوم ديني و بشري)، ولي براي بندگان خاص او تبيان است.
در اين مورد، علامه طباطبايي(ره) کلام جالبي دارند. ايشان در ذيل آية شريفة (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ) (69) ميفرمايد: «ظاهراً مراد از کل شيء هر چيزي است که به هدايت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شرايع الهيه، قصص و موعظهها احتياج دارند، قرآن به آن هدايت کرده و بيان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن، همين مطلب را متوجه ميشويم.
اما در روايات نقل شده است که در قرآن، علم گذشته و آينده، تا قيامت موجود است. اگر اين روايات صحيح باشد، منظور، از «تبيان» اعم از دلالت لفظي است، پس شايد اشاراتي از غير طريق دلالت لفظي دارد و اسراري را کشف مي کند که فهم عرفي، به آنها راهي ندارد». (70)
بنابراين اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه(ع) اين طريق باشد، از محل بحث ما خارج است؛ چون اختلاف در اين بود که آيا همين قرآن موجود ـ صرف نظر از روايات و بيان پيامبر(ص) و ائمه(ع) ـ ظواهرش جميع علوم بشري و ديني را در بردارد يا ندارد؟
اگر شما بگوييد: پيامبر و ائمه(ع) از باطن ورموز قرآن، همة علوم را در مييابند، ربطي به بحث ما ندارد و شايد اين وجه جمع بين دو ديدگاه (موافق و مخالف) در اين مسأله باشد. (71)
پنجم، دليل ديگر بر اينکه نميتوان گفت: همة علوم بشري، در قرآن وجود دارد،اين است که بر اساس اين ديدگاه؛ اشکالات و محظورات متعددي به وجود ميآيد که ما به آنها اشاره ميکنيم:
الف) تفسير به رأي خطر اين ديدگاه است؛ چون قرآن در همة مسائل علمي صراحت ندارد و کسي که ميگويد همة مسائل در قرآن وجود دارد، گاهي ناچار ميشود آيات را از معاني صحيح و روشن خود منحرف کند و قرآن را به طور واژگونه تفسير نمايد، ر حالي که پيامبر(ص) و ائمه(ع) از تفسير به رأي، نهي کردهاند و وعدة آتش به آن دادهاند (72) (که نمونة آن در تفسير آية «رفيع الدرجات» ذکر شد).
ب) اين ديدگاه باعث ميشود تا قرآن ـ که کتاب مبين و هدايت است ـ به صورت يک کتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار کشف نشده نشان داده شود؛ زيرا بسياري از علوم و جزئيات آنها در قرآن يافت نميشود. از اين رو بعضي افراد ناچار ميشوند، دامنة بحث را توسعه دهند و کم کم بگويند: ظواهر قرآن را نميفهميم و براي ما حجت نيست.
ج) تعصب، جمود و تهمت به طرف مقابل، از پيامدهاي اين تفکر است؛ زيرا بسياري از مطالب علمي، در قرآن قابل اثبات نيست، از اين جهت بعضي از افراد اظهار نظرهايي ميکنند که دليل ندارد و در مقابل انکار مخالفان به تهمت عدم ايمان به قرآن، ملحد، معاند و ...) دست مييازند. (73)
د) الفاظ قرآن، معاني معيّني دارد که در لغت و اصطلاحات شرعي و معاني عرفي مذکور است و اگر بگوييم: قرآن بر تمام علوم دلالت دارد، لازم ميآيد الفاظي که در عصر نزول نازل شده، معاني جديدي که در نسلهاي بعد ميآيد (مانند فرمولهاي شيمي و فيزيک) را قصد کرده باشد و اين مطلب در نظر هيچ انسان عاقلي، صحيح به نظر نميرسد که اعراب با يک فهم مشخص خطاب به الفاظ معين شوند، ولي معاني هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد. (74)
هـ) چون علوم جديد و نظريات علمي، در معرض خطا و تغيير است و هر چند سال که ميگذرد يک نظريه، باطل و نظر جديدي ارائه ميشود ـ که گاهي اين نظريات با هم تنافي و تضاد دارند ـ اگر قرآن بر اين نظريات، تطبيق شود و گفته شود که همة علوم در قرآن وجود دارد لازم ميآيد که الفاظ و آيات قرآن هم، در معرض اين آفات قرار گيرد، در حالي که قرآن از باطل به دور است. (75)
[=Verdana]جمعبندي و نتيجهگيري:Sham::Sham:
از تمام مطالب گذشته، به اين نتيجه ميرسيم که ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشري (با تمام فرمولها و جزئيات آن) دلالت ندارد و اگر با توجه به بطون و علم پيامبر(ص) و ائمه(ع) کسي چنين چيزي را اثبات کند، از محل بحث ما خارج است و علم آن، مختص به پيامبر(ص) و ائمه(ع) است.:Sham:
بلي در قرآن، اشاراتي به بعضي از علوم و مطالب علمي شده است که استطرادي و عرضي است و در بحث آينده، مقصود از مثالهاي علمي قرآن را بررسي خواهيم کرد؛ ولي همة علوم بالفعل در قرآن مذکور نيست و اين آيات (مانند آية 89 سورة نحل و 38 و 59 سورة انعام) دلالت بر اين مطلب دارد که تمام احتياجات ديني و هدايتي مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذکر شده است.
در پايان لازم است به دانشوران مسلمان تذکر دهيم که مواظب باشند که اين گونه آيات، وسيلهاي براي فريب مردم و مانعي در جلوگيري از پيشرفت علمي و انجام تحقيقات تجربي و يا بهانة سستي علمي بعضي افراد نگردد.:Sham::Sham::Sham:
استعمارگران ممکن است با تمسک به اين آيات و ايجاد اين ذهنيت که تمام علوم اولين و آخرين و معارف بشري در قرآن موجود است، در صدد برآيند که مسلمانان را از تحقيق و کشف مطالب و علوم جديد،دور نگه دارند و از جهل آنان به نفع خود و براي سلطه بر آنها استفاده کنند. مسلمانان احتياج به علوم جديد و پيشرفتهاي علمي دارند، تا در ساية قرآن و هدايت پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) قلّههاي سعادت و کمال را يکي پس از ديگري طي کنند.
بخش دوم::Sham::Sham:
آيا مطالب و مثالهاي علمي قرآن استطرادي است:
بعد از اينکه در بخش اول روشن شد که قرآن داراي مطالب و اشارات علمي است ولي همة علوم و مطالب علمي در قرآن وجود ندارد، اينک به دنبال اين هستيم که بدانيم آيا اشارات علمي قرآن هدف اصلي آن است و يا اصلاً به صورت سمبليک سخن گفته است.
در اين مورد ممکن است سه نظريه ارائه کنيم:
اول، ذکر مطالب و مثالهاي علمي در قرآن کريم، هدف اصلي و نهايي قرآن نيست؛ بلکه هدف اصلي قرآن، هدايت انسان به سوي خداست.
اما براي مثال زدن و شاهد آوردن، از مطالب علمي حق و واقعي استفاده ميکند. اين ديدگاه مطابق نظر بعضي از بزرگان و کساني است که ميگفتند: قرآن تبيان (بيان کنندة) هر چيزي است که در رابطه با هدايت ديني باشد. (76)
[=Verdana]
يکي از بزرگان تفسير ميفرمايد:
«بر طبق اين ديدگاه گرچه قرآن در ظاهرش علوم و دانشهاي ديگر را مطرح نکرده اما آيات قرآن انگيزه براي علم و معرفت ايجاد نموده است که به چهار طريق انجام گرفته است:
اول: تجليل از علم و دانش.
دوم: مهمترين راه شناخت خدا مطالعة آيات آفاقي و انفسي است.
سوم: تکية قرآن بر منابع شش گانه شناخت که اين به معناي لزوم به کارگيري اين منابع است.
چهارم: بحث از صفات خدا و جنبة تربيتي آن که وقتي سخن از صفات خداوند به ميان ميآيد معنايش اين است که اين صفات در انسان هم منعکس شود. (77)
دوم: هدايت و بيان مطالب علمي دو هدف اصيل قرآن: همان طور که بيان هدايت ديني و معنوي انسان و معارف الهي، از اهداف اوليه و اصيل قرآن کريم است، بيان مطالب علمي هم،از هدفهاي اصيل قرآن ميباشد.
اين کلام ميتواند مطابق نظر کساني باشد که ميگفتند: در قرآن همة معارف ديني و علوم بشري وجود دارد. (78)
چون در بحث قبل، وجود همة علوم در ظواهر قرآن را رد کرديم، بر اين اساس مبناي ديدگاه دوم باطل شده است.
اما براي روشن شدن مطلب، کلام يکي از نويسندگان را در مورد مطالب علمي قرآن ميآوريم.
«بعضي از بزرگان معاصر اين طور فرمودهاند: در قرآن کريم، بحث دربارة جهان، طبيعت و انسان به طور استطرادي و تطفلي (حاشيهاي) به ميان آمده است و شايد هيچ آيهاي نيابيم که مستقلاً به ذکر آفرينش جهان و کيفيت وجود آسمانها و زمين پرداخته باشد.
هماره اين بحثها به منظور ديگر عنوان شده است. در موارد بسيار گفتوگو از آفرينش جهان وانواع آفريدهها براي آگاهانيدن انسان و رهنموني اوست به عظمت الهي و سترگي حکمتهايي که خدا در آفرينش به کار برده است.
در همه جا نيز اين هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم ـ از آن جهت که آفريدة خدا و در چنبرة تدبير اوست ـ معرفت فطري و شناخت حضوري خود را شکوفايي دهد و شدّت و نيروي بيشتري بخشد (و عقربة دل او را در جهت خدا نگه دارد).
به عبارت ديگر، قرآن کتاب فيزيک، گياهشناسي، زمين شناسي و يا کيهان شناسي نيست.
قرآن کتاب انسانسازي است و نازل شده است، تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقيقي (تقرب به خداي متعال) نياز دارد و به او بياموزد، و لذا آيات مربوط به جهان و کيهان در هيچ زمينه، هيچ گاه به بحثهاي تفصيلي، در مورد موجودات نپرداخته است؛ بلکه به همان اندازهاي که هدف قرآن در هدايت مردم تأمين ميشده، بسنده کرده است.
به همين جهت بر خلاف بسياري از آيات ديگر، اين آيات داراي ابهامهايي است و کمتر ميتوانيم يک نظر قطعي به قرآن نسبت دهيم». (79)
سوم، قرآن در داستانها و مثالهاي علمي، به صورت سمبليک و طبق فرهنگ مخاطبين خود، سخن ميگويد و هدف آن، بيان مطالب علمي، به صورت اصلي يا عرضي نيست.
در اينجا به نمونهاي از اين کلمات اشاره ميشود:
«به زبان قرآن سخن ميگويم که عميقترين و مترقيترين اومانيسم را در قصة آدم و خلقت وي يافتم. آدم مظهر نوع انسان است، حقيقت نوعي انسان به معناي فلسفي نه بيولوژيک ... .
در آفرينش آدم زبانش زبان متشابه پر معنا و رمزي و فلسفي است. خلقت انسان؛ يعني حقيقت و سرنوشت معنوي و صفات نوعي او، در قصة آدم فرمول دارد: روح خدا ـ لجن متعفن ـ انسان.
لجن متعفن و روح خدا، دو رمز است، دو اشارة سمبليک است. انسان واقعاً نه از لجن بد بو (حَمَإٍ مَّسْنُونٍ) (80) ساخته شده و نه از روح خدا؛ بلکه اولي پستي، رکود و توقف مطلق را نشان ميدهد و ديگري تکامل بينهايت و برتري لايتناهي را ميرساند. براي رساندن اين معناي ترکيبي، بهتر از روح خدا نميتوان يافت». (81)
در جاي ديگر ميگويد: «اگر قصههاي متشابه را، به عنوان وقايع تاريخي بگيريم، نامفهوم و بينتيجه است، اما اگر به عنوان حقايق سمبليک بگيريم، مملوّ از اسرار علمي، انسانشناسي و تاريخ شناسي است. پس وقتي داستان هابيل و قابيل گفته ميشود: داستان آغاز بشريت را ميخواهد، به صورت رمزي و سمبليک (همانطور که آلبرکامو، در داستان اوران ميگويد) بگويد. پس هابيل نمايندة يک مرحله از تاريخ بشري است.
انسانها در آن دوره هابيلي هستند؛ دورهاي که اصولاً همة منابع اقتصادي در اختيار همة انسانها، به تساوي بوده است.
قابيل نمايندة دورهاي است که يک قطعه زمين خدا را، محصور ميکند و نام خودش را بر آن منبع توليد ميگذارد و بعد ديگران را به استثمار و بردگي ميکشد و با از بين رفتن هابيل و ماندن قابيل، ما همه فرزندان قابيل هستيم». (82)
برايت ويت يکي از طرفداران تحليل زباني، در مورد داستانهاي خاص، نظير سيرة مسيح ميگويد: «در واقع يک داستان، شايد اگر بي انسجام باشد، پشتوانة بهتري براي سلوک علمي دراز مدت، ايجاد ميکند، داستانها مجعولات مفيدند که نه تأکيد اکيدي در باب آنها هست و نه ايمان شديدي، ولي همواره چون منبع الهامي براي عمل بودهاند. دين يک نقش ارزشمند ايفا ميکند، بيآنکه احکامي راجع به واقعيت صادر کرده باشد». (83)
[=Verdana]بررسي: اين نظريه ريشه در همان نظريات تحليل زباني اروپا، دارد؛ زيرا يکي از نظريات آنان اين است که زبان دين، واقعيت تاريخي يا علمي را نشان نميدهد؛ بلکه احکامي راجع به واقعيت ندارد.(84)
يکي از بزرگان در اين جا سخني دارند، ايشان ميفرمايند: «مسأله رمزي بودن آيات و شکل سمبليک به آنها دادن، در حالي که هيچ مانع عقلي و نقلي وجود ندارد که انسان در اصل از لجن متعفن آفريده شده باشد، همان چيزي که به عقيدة زيستشناسان آمادهترين مادة بيجان براي پيدايش حيات و زندگي انسان است و نخستين جوانه حيات در جهان، طبق تحقيقات دانشمندان، به احتمال قوي از آن پيدا شده است و نيز هيچ مانع عقلي و نقلي، براي اينکه يک روح الهي، در انسان قرار گرفته باشد، وجود ندارد و با نبودن هيچ قرينهاي بر خلاف مفهوم اصلي لغات و جملههايي که در زمينة خلقت انسان به کار رفته، آنها را به صورت رمزي و سمبليک تفسير کردن، چيزي جز تفسير به رأي نيست.
فتح اين باب، سبب ميشود که يکي موسي را، کنايه از روح انقلاب تودههاي زحمتکش و فرعون را اشاره به رژيمهاي جبار ميگيرد و ديگري، عيسي را به معناي افکار زنده کنندة اجتماع و مريم را، کنايه از روح پاکي و عفت مي داند و کم کم دامنة اين تفسير به رأي، به احکام و قوانين اسلام کشيده ميشود. يکي ميگويد: منظور از نماز توجه باطني به خداست، ديگري ميگويد: روزه به معناي خويشتنداري از گناه است و به اين ترتيب، همة قوانين، زير چرخهاي تفسير به رأي، در هم کوبيده ميشود.(85)
علاوه بر آن مثالهاي علمي قرآن گاهي به صورت گزارههاي خبري (نه قصه و مثال) است و لذا قابل حمل بر مثالهاي سمبليک نيست. براي نمونه: آية شريفه (الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا)(86) که به حرکت بلکه جريان خورشيد اشاره مي کند و امروزه از نمونههاي اعجاز آميز قرآن محسوب ميشود چرا که خورشيد از نظر دانشمندان کيهانشناسي از حرکت وضعي و انتقالي برخوردار است و چون به صورت تودهاي گازي شکل است و در اثر انفجارات هستهاي در حرکت خود مثل آب در جريان مداوم ـ نه حرکت گلولهاي ـ است.(87)
فوايد ذکر مثالهاي علمي در قرآن کريم:Sham:
1. راه قرآن را در زمينة خداشناسي هموار ميکند؛ چون هدف قرآن، بيان آيات الهي و توجه دادن مردم به جلوههاي فيض و قدرت الهي است، تا مردم را بيشتر متوجه خدا کند. اين مطلب از راه ذکر مثالهاي علمي و آيات الهي، در آسمانها، زمين، درياها، عجايب خلقت انسان و جانوران تأمين شده است، از اين رو احتياج به ذکر فرمولها و تفاصيل هر مطلب نيست؛ بلکه اشارة ضمني کافي است.
2. اعجاز علمي قرآن را ثابت ميکند، اين مثالهاي حق و واقعي ـ که با مطالب اثبات شده و يقيني علوم (نه نظريات متزلزل و ظني) مطابقت دارد ـ ما را متوجه ميکند که قرآن، اين مسائل را از محيط اجتماعي خود، الهام نگرفته است؛ چون نزول قرآن در جزيرة العرب فاقد تمدن بوده است و حتي تمدنهاي آن زمان که در ايران و روم بر پا بوده است. ـ چنين پيشرفتهاي علمي نداشتهاند تا بتوانند نظريات علمي قرآن را، به پيامبر(ص) القا کنند.
بنابراين قرآن از طرف خداي حکيم و عالم نازل شده است.
نکتة جالب اين جاست که بعضي از مسائل مطرح شده در قرآن مثل حرکت زمين، يا زوجيت گياهان، يا تودة عظيم گازها(88) با تفکر علمي موجود در عصرهاي بعد از نزول قرآن، مطابقت نداشت، ولي قرآن با شجاعت، مطالب علمي، محکم و به دور از خرافات را بيان ميکند.
3. مثالهاي علمي واقعي در قرآن، موجب کنجکاوي بشر و تفکر او، در عجايب آسمانها، خلقت انسان و ديگر موجودات ميشود و بشر را متوجه نيروهاي ناشناختة طبيعت ميکند؛ يعني، کار مهم قرآن ايجاد سؤال در ذهن انسان است؛ زيرا تا انسان سؤال نداشته باشد، به دنبال کشف علمي نميرود؛ چون فکر ميکند همه چيز را ميداند و دچار يک جهل مرکب ميگردد. ولي قرآن مسائل ناشناخته کهکشانها و موجودات ناشناخته را، بزرگ جلوه مي دهد و دعوت به تفکر در طبيعت ميکند و اين موجب پيشرفت علوم و صنايع بشر ميگردد؛ چنان که در چند قرن اوليه تمدن اسلامي، همين امر موجب پيشرفت؛ بلکه جهش علمي مسلمانان شد.(89)
4. همين توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمي است که منشأ بسياري از علوم شد (هر چند بيان کرديم که تمام علوم، با جزئيات آنها در قرآن وجود ندارد) و الهام بخش بسياري از معارف بشري گرديد و رشد علوم را تسريع کرد.
براي مثال توجه اسلام، به آسمانها، حرکت خورشيد، ستارگان و سيارات موجب شد، تا علم نجوم در ميان مسلمانان، به سرعت رشد کند. هر چند مسأله قبله در نماز و احتياج به جهتشناسي، هم در آن تأثير زيادي داشت.
[=Verdana]
[=Verdana]جمع بندي و نتيجهگيري:Sham::Sham::Sham:
در اين جا به چند مطلب مهم اشاره ميکنيم:
اول، در مورد مطالب علمي قرآن چند هدف قابل توجه است:
الف) ظاهر مطالب علمي قرآن، گاهي در رابطه با شناخت آيات الهي و توجه به مبدأ هستي است. قال الله تعالي: (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ)؛(90) در پيدايش آسمانها و زمين آمد و شد شب و روز، نشانههايي براي صاحبان خرد وجود دارد».
ب) گاهي آيات علمي قرآن، نشانة عظمت آن مطلب است؛ يعني، گويندة سخن به ظاهر قصد دارد که اهميت يک مطلب علمي را برساند، پس آن را ذکر ميکند؛ براي مثال قسمهاي قرآن به خورشيد و ماه و ... (91) از اين قبيل است.
ج) گاهي آيات علمي قرآن، براي اثبات معاد است؛ براي مثال ميفرمايد: (فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ)؛ (92) پس آدمي بنگرد از چه چيز آفريده شده، از آبي جهنده آفريده شده است که از ميان پشت و سينه بيرون ميآيد، خداوند به بازگردانيدن او قادر است».
دوم، مطالب علمي قرآن را، تا حد مثالهاي ساده، پايين آوردن خلاف انصاف است؛ چون مثال براي ساده کردن فهم مطالب گوينده است و گاهي واقعيت و حقيقت ندارد، اما مطلب علمي قرآن حقايق کشف نشدهاي را در بر دارد که پس از قرنها دانشمندان را به اعجاب وا ميدارد.
اين ساده انديشي است که بگوييم قرآن براي بيان يک مطلب، يک مثال علمي زده است و اتفاقاً صحيح از آب در آمده، علاوه بر آن بيان کرديم اين مطالب علمي، يک بعد از اعجاز قرآن را نشان ميدهد، پس از حد مثال بالاتر است،
سوم، امکان دارد اين طور گفته شود که قرآن، يک هدف اصلي و عمده دارد و آن به کمال رساندن انسان ـ که همانا تقرّب الي الله است ـ ميباشد و اهداف فرعي ديگري هم دارد که در طول و راستاي همان هدف اصلي است، از جملة آن اهداف اثبات معاد، نبوت و اعجاز خود قرآن ـ که مقدمهاي براي پذيرش وحي، توسط مردم است ـ ميباشد.
بر اين اساس بيان مطالب علمي، از اهداف قرآن است؛ چون اعجاز قرآن را ثابت ميکند، ولي هدف اصلي و عمدة قرآن نيست.
اين مطلب خصوصاً با اين نکته روشن ميشود که آياتي که همه چيز را به قرآن نسبت ميدهد، در مورد هدايت و دين است.
پس هدف اصلي، هدايت انسان و بيان معارف ديني است؛ ولي يکي از اموري که مربوط به دين است، اثبات اعجاز قرآن است و يکي از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز علمي آن است. از اين رو مطالب علمي قرآن (در بعضي موارد) خود از اهداف قرآن است، اما هدف عمده و اصلي نيست.
چهارم، در تطبيق آيات قرآن با نظريات و قوانين علمي کاملاً با احتياط عمل کنيم تا به تحميل نظريات اثبات نشده علمي بر قرآن کريم و يا استخراج علوم از قرآن، گرفتار نشويم، بلکه استخدام علوم تجربي در فهم قرآن صحيح است که آن هم شرايط متعددي دارد. (93)
پينوشت:
1. ر.ک: اصول کافي، ج 1، ص 401، دارالکتب الاسلاميه، تهران، طبع سوم، 1388 ق (کتاب الحجة، باب فيما جاء انّ حديثهم صعب مستعصب، حديث 1 ـ 2)
2. براي اطلاعات بيشتر در مورد رابطه علم و دين به کتاب: درآمدي بر تفسير علمي قرآن، نگارش محمد علي رضايي اصفهاني، مراجعه فرماييد.
3. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة، بيروت و جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
4. مجمع البيان، ج 4، ص 289، ذيل ايه 38 سورة انعام (چاپ اسلاميه).
5. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 478 ـ 482.
6. البرهان في علوم القرآن، ج 2، ص 488.
7. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 488.
8. الاکليل استنباط التنزيل، ص 2 و الاتقان، ج 2، ص 271 ـ 282. دارالکتب العلميه، بيروت.
9. تفسير صافي، ج 1، ص 57.
10. مجله بينات، سال سوم،شماره 10، ص 21، تابستان 1375.
11. نحل / 89.
12. انعام / 59.
13. خاطرات همفر جاسوس انگليسي در ممالک اسلامي، ترجمه دکتر محسن مؤيدي، ص 76، مؤسسه انتشارات اميرکبير، تهران، 1361.
14. الموافقات، ج 2، ص 69 ـ 76، به نقل از التفسير والمفسرون، ج 2، ص 485.
15. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 289 و تفسير کشاف، ج 2، ص 628.
16. سورة انعام / 59.
17. سورة نحل / 89 .
18. سورةانعام / 38.
19. تفسير صافي، ج 1، ص 57 (فيض کاشاني (ره))
[=Verdana]20. تفسير مجمع البيان،ج 4، ص 289، ذيل آية شريفه 38 سورة انعام (چاپ اسلاميه).
21. الاتقان، ج 4، ص 38، چاپ رضي در قم.
22. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة، بيروت.
23. سورة انبياء / 47.
24. سورة نحل / 8 .
25. بقره / 260.
26. سورة غافر / 15.
27. رابطة علم و دين، عباسعلي سرفرازي، ص 47 ـ 49، با تلخيص.
28. سورة شعراء / 80 .
29. کتاب جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
30 التفسير والمفسرون، دکتر ذهبي، ج 2، ص 474 ـ 485.
31. سورة فرقان / 67.
32. سورة نحل / 69.
33. سورة مرسلات / 30 و 31. (اشاره به آتش جهنم است که از سه جانب مجرمين رااحاطه ميکند ودر آنجا سايه وجود ندارد واز شرار آتش نجاتي نخواهد بود).
34. سورة اعراف / 22.
35. سورة هود / 37.
36. سورة ص / 37.
37. سورة کهف / 96.
38. سورة واقعه / 63.
39. سورة کهف / 79.
40. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 478 ـ 482.
41. تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 74.
42. اصول کافي، ج 1، ص 388 حديث دوم (چاپ تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت (ع) باب ان الائمة (ع) اين گونه باشد وگرنه در قرآن تبياناً لکل شيء است).
43. ميزان الحکمه، ج 8،ص 94.
44. بحار، ج 92، ص 95.
45. ميزان الحکمه، ج 8، ص 94 ـ 95.
46. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة.
47. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298؛ تفسير کشاف، ج 2، ص 628؛ الميزان، ج 14، ص 325.
48. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، ص 229.
49. تفسير نمونه، ج 11، ص 2 ـ 361، تحت آيه 89، سورة نحل، (تبياناً لکل شيء)، چاپ سيزدهم،1373، دارالکتب الاسلاميه.
50. سورة انعام / 38.
51. تفسير القرآن الحکيم (معروف به المنار)، ج 7، ص 395.
52. تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 8،ص 130، ذيل آيه 89، سورة نحل.
53. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 489.
54. همان، ص 488 (با تلخيص).
55. سورة نحل / 89 .
56. سورة انعام / 38.
57. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 489.
58. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298 و ج 6، ص 380، (چاپ اسلاميه).
59. تفسير الکشاف، ج 2، ص 628، ذيل آيه 89 سورة نحل (چاپ بيروت).
60. تفسير الکشاف، ج 2، ص 628، ذيل آيه 89 سورة نحل (چاپ بيروت).
61. الميزان، ج 14، ص 325 (چاپ بيروت)؛ نمونه، ج 11، ص 381 (دارالکتاب الاسلاميه).
62. مجمع البيان، ج 4، ص 298.
63. الکشاف، ج 2، ص 21 و 31 و الجواهر، ج 4، ص 37.
64. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298، ذيل آية شريفه 38 سورة انعام (چاپ اسلاميه).
65. همان / ص 311.
66. تفسير الکشاف، زمخشري، ج 2، ص 21 و ص 31، سورة انعام (چاپ بيروت) و تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 4، ص 37 (چاپ اسلاميه).
67. تفسير البرهان، ج 1، ص 529.
68. تفسير البرهان، ج 1، ص 524.
69. سورة نحل / 89 .
70. الميزان، ج 14، ص 325، (چاپ بيروت) با تلخيص.
71. ما در اين جا در صدد بررسي اساد و متون احاديث، بطون و علم ائمه (ع) نيستيم و به بحث ما هم ربطي ندارد و اين مطلب بايد در جاي خود، بررسي شود؛ چون روايات زيادي در اين مورد وارد شده است.
72. تفسير البرهان، ج 1، ص 19؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 199.
73. رابطة علم و دين، عباسعلي سرفرازي، ص 49 به بعد.
74. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 491، با تلخيص و اضافات.
75. همان، ج 2، ص 492، با تلخيص و اضافات.
76. الميزان، ج 14، ص 325؛ مجمع البيان، ج 4، ص 298 (در يک احتمال که ذکر کرده)؛ کشاف، ج 2، ص 21 و 31.
77. مجموعة سخنرانيهاي سومين کنفرانس دارالقرآن کريم ـ قم ـ ، ص 40، سخنراني استاد آيت الله مکارم شيرازي دامت برکاته (با اندکي تصرف در عبارات).
78. تفسير صافي، ج 1، ص 57؛ مجمع البيان (در يکي از احتمالاتي که ذکر کرده است) ج 4، ص 298.
79. معارف قرآن، استاد محمد تقي مصباح يزدي، ص 225، 226 و 228 با تلخيص.
80. سورة حجر / 26.
81. براي اطلاع بيشتر به کتابهاي تفسير به رأي، نوشتة استاد مکارم شيرازي، 73 ـ 75 و اسلام شناسي دکتر علي شريعتي، جزوههاي 15 و 16 حسينيه ارشاد 43 به بعد مراجعه فرماييد.
82. همان، ص 78.
83. علم و دين، اثر ايان باربور، ص 283، ترجمة بهاء الدين خرمشاهي (نشر دانشگاهي).
84. از بزرگان اين مکتب ميتوان از «برتراند راسل» و «مور» نام برد. شعار آنها اين بود: از مفهوم يک گزاره سؤال نکن از کاربرد آن بپرس، وبراي زبان ديني و علمي نقشهاي جداگانهاي قائل بودند. براي اطلاعات بيشتر ر.ک: تاريخ فلسفه کاپلستون، ج 8، از بنتام تا راسل، ترجمه خرمشاهي، ص 535 ـ 438 و نيز کتاب در آمدي بر تفسير علمي قرآن کريم، نگارنده، ص 256 به بعد.
85. تفسير به رأي، استاد مکارم شيرازي، ص 73 به بعد.
86. يس / 36.
87. ر.ک: تاريخچة زمان، استفن ويليام هاوکينگ، ترجمة دادفرما، انتشارات کيهان، 1372 ش، ص 13 و 15.
88. سورة نمل / 89، يس / 36 و دخان / 10 براي اطلاع بيشتر رجوع کنيد به درآمدي بر تفسير علمي از نگارنده، ص 417 به بعد از انتشارات اسوه، 1375 ش.
89. رابطة علم و دين، سرفرازي، ص 43 به بعد،با تلخيص و اضافات.
90. سورة آل عمران / 190.
91. سورة شمس آية 1 به بعد.
92. سورة طارق / 5 ـ 8.
93. براي اطلاع از روشها و معيارهاي انطباق قرآن با علوم تجربي ر.ک: مقاله علم محوري در تفسير قرآن، مجله بينات، ش 9، بهار 1375، به قلم نگارنده.
همه علوم بشري را معصومين که .... ميتوانند از قرآن استخراج نمايند .
سلام
فکر کنم یک اشتباه شده بود
معصومین همه علوم را به اذن خدا و تا جایی که خدا می خواهد را می توانند استخراج کنند
و فکر کنم نتیجه این شه که تمامی علوم در قران را می توانند خارج کنند
در ثاني ، قائليد که معصومين چون با علم خدا در ارتباطند ميتوانند استخراج نمايند. در اينصورت نقش قرآن يا به طور دقيقتر متون قرآن چيست؟ مثلا آيا بدون استفاده از متن قرآن و آيات قرآن ، ائمه قادر به استخراج يا تببين علوم مذکور نيستند؟ در اين امر چه وزني و اصالتي براي خود متن قرآن بيان ميشود؟
من فکر کنم ارتباط معصومین با قران مثل آموزگاری باشد با کتاب آموزشی اش
چرا که هر آموزگاری نیازمند یک کتاب برای آموزش است(به جز استثناء ها)
آیا یک آموزگار به کتاب احاطه ندارد؟
به نظر ميرسد وقتي ارتباط ائمه و تمتع آن بزرگواران به علم خدايي مطرح باشد ، نياز به هر گونه شي ثالث (مثل قرآن) منتفي است .
برای خودشان شاید اما برای مردم خیر (به پاسخ چند خط قبل مراجعه کنید)
پس آن علوم هيچ ارتباطي با قرآن ندارد ومنشا آن جاي ديگري خارج از قرآن بوده و لذا وجود همه علوم در قرآن بي معني و منتفي است.
برای کشف علم چند مرحله می توانیم در نظر بگیریم
1.ثبت علم در کتاب بعد از وقوع آن
2.به وجود آمدن علم بعد از ثبت ان در کتاب به صورت محسوس و غیر محسوس
حال چه دلیلی وجود دارد که علوم موجود در کتاب خدا را نفی کنی؟
آيا يک نمونه استخراج مطلب علمي توسط ائمه يا هر شخص ديگري نقل شده است؟ به نظر ميرسد هيچ سند تاريخي دال بر استخراج يا تبيين حتي يک نمونه مطلب علمي يا فرضيه علمي يا يافته علمي توسط ائمه يا هر شخص ديگري قبل از کشف و تببين آن مطلب علمي توسط دانشمندان مربوطه وجود ندارد.
هرچن مخالفان (نمی دانم چه اسمی بگذارم) یا محتاطان احادیث پزشکی و علمی معصومین را به دلابل مختلف رد می کنند
اما خود آن احادیث دال بر صحت آن است
و چون مطمئن هستیم که هیچ شکی در قرآن نیست. پس باید بپذیریم که همه چیز در قرآن نیست.
بله در قران هیچ شکی نیست
و این آبه را ببینید
وَيوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَيءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ(النحل/89)
(به ياد آوريد) روزي را که از هر امتي، گواهي از خودشان بر آنها برميانگيزيم؛ و تو را گواه بر آنان قرارميدهيم! و ما اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است!
می گوید بیان گر همه چیز حال منظور چیست؟ :Gol:
هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب مبين ثبت است" (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).(59انعام)
اين جمله با عبارتى كوتاه وسعت بىانتهاى علم خدا را به همه موجودات بيان مىكند. و هيچ چيز از آن مستثنى نخواهد بود، زيرا منظور از" تر" و" خشك" معنى لغوى آن نيست بلكه اين تعبير معمولا كنايه از عموميت مىباشد.
در مورد كِتابٍ مُبِينٍ احتمالات مختلفى از ناحيه مفسران داده شده است ولى بيشتر به نظر مىرسد كه منظور از" كتاب مبين" همان مقام علم پروردگار است يعنى همه موجودات در علم بىپايان او ثبت مىباشند، و تفسير آن به" لوح محفوظ" نيز قابل تطبيق بر همين معنى است، چه اينكه بعيد نيست كه لوح محفوظ نيز همان صفحه علم خدا باشد.
اما قبل از ورود به مطلب ناگزيريم چند نکته را يادآور شويم: 1. جدا کردن دو مطلب در اين مبحث ضروري است: الف: آيا همه علوم بشري در متن ظواهر و نصوص قرآن وجود دارد؟ ب: آيا همه علوم بشري در قرآن (با توجه به بطون آن و يا علم ائمه (ع)) وجود دارد؟
سلام
تفکیک این دو مطلب از یکدیگر صحیح نیست . آنگونه که از بحث تنزل قرآن در مقامات وجودی رسول اکرم ص تا مرحله لفظ در بیان بزرگان اهل معرفت آمده است و آنچه درباره ظهور حقایق عالیه در مراتب نازلتر گفته می شود فهمیده می شود هرچند مراتب با هم تفاوت دارند اما هریک شرح دیگری است به عبارت دیگر هرچند قرآن کریم در مقام لفظ ظاهر شده است اما در همین الفاظ به نحو متراکم همه حقایق مندرج است . وقتی ما از علم ائمه ع از قرآن سخن می گوییم معنایش آن نیست که الفاظ قرآن در نظر ایشان بر مطالب علمی دلالت ندارد . خیر دلالت دارد اما ما نمی دانیم نحو دلالت آن چگونه است .
از بیانات شریف ائمه ع در استدلالات قرآنی بر کلام خود ظرافتهای از قرآن فهمیده می شود که اغلب دانشمندان یا از آن اطلاع ندارند یا به آن توجه نمی کنند . پس سخن این است که ائمه ع بعنوان مفسران رسمی قرآن از مقام لفظ این حقایق را استخراج می کنند هرچند ما از ابزارهای این نوع استنباط اطلاع نداریم .
موفق باشید
هيچ علمی جز قرآن مجید نیست
با سلام
و قرآن کریم نیز می فرماید:
(و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب)(حشر/7)
«آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و آنچه نهى كرده خوددارى نمائيد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است»
( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم)(نساء/59)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خداى را فرمان بريد و پيامبر و صاحبان امر را، كه از شمايند، فرمان بريد، پس اگر در باره چيزى ستيزه و كشمكش كرديد آن را به خدا- كتاب خدا- و پيامبر باز گردانيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، كه اين بهتر است و سرانجام آن نيكوتر.
عرض سلام و ادب
دوست عزیز جناب حامد و سایر بزرگواران:
پس به عبارت دیگر الفاظ قرآن به نحو متراکم همه حقایق را دارد که در نظر ائمه این الفاظ بر مطالب علمی دلالت دارند! البته ناگفته نماند که ما نمی دانیم نحو دلالت آن چگونه است !
البته ما فقط میدانیم که باید بدانیم که اینگونه باید باشد.
بزرگوار اینگونه دانستن چندان چنگی به دل مخلص نمیزند. شما را سیراب میکند خوشا به سعادتتان.
چگونه انتظار دارید در این عصر که من و شما از خدمات علمی دانشمندان در حوزه های فن اوری و تکنولوژی و پزشکی و صنایع و .....که همگی به برکت خردگرایی بوجود آمده بهره مند باشیم و به عوض آنکه ما نیز سعی کنیم تا با اندکی تلاش و پژوهش علمی بر غنای این موهبت بیافزاییم ، تلویحا تمام تلاشهای محققان و دانشمندان و مخترعین و مکتشفین و ......هزاران هزار اساتید و پژوهشگران دانشگاههای دنیا را تحقیر نماییم و سپس تمامی این دستاوردها را چون ذره ای ناچیز بدانیم که نوع اکمل آن علمی است که در میان الفاظ قرآن متراکم شده! که نه ما میدانیم چگونه تراکمی است و نه ائمه از این تراکم چیزی برای نیازهای علمی بشر برای ما به یادگار گذاشتهاند و فقط میدانیم که حتما باید آنگونه باشد و لاغیر!
شما دلنگرانید که ما انسانها از این الفاظ مقام علمی اش را درک نمیکنیم . بنده عرض میکنم که ما تشنگان به کمترین دستگیری های این منبع لایزال علم و دانایی و چراغ دانش و آگاهی راضی میشویم ولی دست نمی یابیم و همواره حواله به همان تراکم و اختصاصی بودن مضامین ناب در نزد ائمه میشویم.
پس اقلا در این الفاظ قرآن یک چند آیه ای به شکل روشن و واضح به نام و کنیه این ائمه اشارتی میشد.
انتظار زیادی است؟؟؟ وجدانتان را قاضی کنید!
جز این است که بسیاری گمراه نمیشدند. حتما میدانید که از ما دو میلیارد مسلمان ظاهرا یک میلیارد و نهصد میلیون به خطا رفته ایم فقط به خاطر اینکه چنین جمله واضح و روشنی در مورد آن دوازده گوهر آسمان امامت و ولایت در این قرآن وجود ندارد!
حال آنکه شما که حتما قرآن بسیار قرائت میفرمایید...حتما خوانده اید که در این الفاظ به عنوان مثال در سوره احزاب امکان ازدواج حضرت رسول و حتی ترتیبات تمتع زید و سپس ایشان از همسرش آنهم باذکر نام مستقیم آنان و مسائل مترتبه در چندین آیه تشریح شده است؟!
به نظر شما دست کم چنین اشاره مستقیمی به مساله به آن مهمی لازم نبوده......
بفرمایید در سوره احزاب:
فلما قضی زید منها وطراً زوجناکها لکی لا یکون علی المؤمنین حرج فی أزواج أدعیائهم اذا قضوا منهن وطراً و کان أمر الله مفعولاً »
(پس چون زید از اوحاجت خویش بگزارد، به همسری تواش درآوردیم، تا مؤمنان را در زناشویی با زنان فرزند خواندگان خود، اگر حاجت خویش از او بگزارده باشند(طلاق داده باشند.)، منعی نباشد و حکم خداوند شدنی است.)
و چندین و چند آیه دیگر که به تشریح جزئیات ماجرا و صحت و سقم ماجرا پرداخته است. مفسرین هدف از این آیات را برانداختن سنت جاهلی حرمت ازدواج با زن پسر خوانده عنوان میکنند . خوب قبول!
این آیات با اینکه شفاها و یا به قول شما در لفظ قرآن به تفصیل بیان شده و امکان هیچ تفسیر نابجای دیگری نمیرفت ولی باز هم خداوند دستور فرموده که حضرت رسول عملا هم زینب را به عقد خود درآورد و با او ازدواج کند و به دستور شفاهی بسنده نمیکند! آنگاه انتظار زیادی است کوچکترین اشاره مستقیمی در این الفاظ قرآنی به نام ائمه یا اصلا به نام اولین امام برحق میشد ؟!!! که با سرنوشت مسلمین و چه بسا کل جهانیان حقمدار آن هم در کلیت حقانیت عقایدشان تا روز قیامت گره خورده و زیر سوال رفته!(برادران اهل تسنن)
آنوقت شما مخلص نادان را به قبول قدرت ائمه در فهم ظرافتهای از قرآن و استدلالات قرانی در کلام رهنمون میشوید که هیچ نکته علمی دندانگیری نیز به ودیعه برای ما شیعیانشان نمانده ....و یا اصلا ما نفهمیده ایم ......
و یا خرده میگیرید به اغلب دانشمندان که یا از آن اطلاع ندارند یا به آن توجه نمی کنند .
و .....اینکه ائمه ع بعنوان مفسران رسمی قرآن از مقام لفظ این حقایق را استخراج می کنند هرچند ما از ابزارهای این نوع استنباط اطلاع نداریم .
و انتظار دارید که این گفته ها مجاب کننده باشد؟!!
شاید امثال مخلص بسیار گمراهیم و نادان
.....ولی شما را به خدا اگر به نیت حقیقت جویی اینجایید شما نیز اندکی بیاندیشید ...
اگر باز هم بر موضع قبلیتان ماندید ، امید که سعادت و دانایی همواره قرین شما باشد ، دست کم درکی از احساس واقعی ما داشته باشید و مخالفان فکریتان را متهم به مسئولیت گریزی و .....ننمایید.
متشکرم...
سلام فکر کنم یک اشتباه شده بود معصومین همه علوم را به اذن خدا و تا جایی که خدا می خواهد را می توانند استخراج کنند و فکر کنم نتیجه این شه که تمامی علوم در قران را می توانند خارج کنند
خوب بزرگوار این استخراج کجا به کار آمده! حال که فقط ائمه قادر به استخراج آنهم به اندازه اذن خدا بودند خوب راحتتر این بود که کل علم را خداوند به ائمه آموزش میداد
اذن خدا به چه مفهومی است؟ صحبت از علم است. یعنی فهمیدن و دانستن. یعنی اگر خداوند اجازه میداد میفهمیدند و اگر اجازه نمیداد نمیفهمیدند!!!!
....اصلا فرمایش شما کمترین پایه منطقی ندارد
من فکر کنم ارتباط معصومین با قران مثل آموزگاری باشد با کتاب آموزشی اش چرا که هر آموزگاری نیازمند یک کتاب برای آموزش است(به جز استثناء ها) آیا یک آموزگار به کتاب احاطه ندارد؟ نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : Manmehdiam به نظر ميرسد وقتي ارتباط ائمه و تمتع آن بزرگواران به علم خدايي مطرح باشد ، نياز به هر گونه شي ثالث (مثل قرآن) منتفي است . برای خودشان شاید اما برای مردم خیر (به پاسخ چند خط قبل مراجعه کنید) نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : Manmehdiam پس آن علوم هيچ ارتباطي با قرآن ندارد ومنشا آن جاي ديگري خارج از قرآن بوده و لذا وجود همه علوم در قرآن بي معني و منتفي است. برای کشف علم چند مرحله می توانیم در نظر بگیریم 1.ثبت علم در کتاب بعد از وقوع آن 2.به وجود آمدن علم بعد از ثبت ان در کتاب به صورت محسوس و غیر محسوس حال چه دلیلی وجود دارد که علوم موجود در کتاب خدا را نفی کنی؟
بزرگوار این مقایسه شما معالفارق است.
کسی که به علم لاینتاهی متصل باشد اگر تحصیل آن علم نیازمند چیز دیگری باشد که دیگر لایتناهی نیست. اصلا در برابر علم لدنی اعطایی خداوند الفاظ و کلمات چه ارزشی میتواند داشته باشد!
برای خودشان شاید....یعنی چه؟؟؟ برای مردم نیاز به قران داشتند که استخراج علم کنند ولی برای خودشان نیاز نبود؟!!!
حال چند نظریه علمی معتبر از این بابت نسیب بشریت شده است. ؟ میشه لطفا نام ببرید ؟ لطفا بیشتر بیاندیشید. هدف از این مباحث کمک به اندیشیدن است.
هرچن مخالفان (نمی دانم چه اسمی بگذارم) یا محتاطان احادیث پزشکی و علمی معصومین را به دلابل مختلف رد می کنند اما خود آن احادیث دال بر صحت آن است
برای آشنایی بیشتر ما لطفا چند نمونه از نظریات علمی که تبینن شده را بیان فرمایید. مثلا نظریه نسبیت انیشتین یا نظریات فیزیک کوانتم. یا اصلا همان فیزیک کلاسیک نیوتن ...یا ساختار دی ان ای جانداران و جزئیات علم ژنتیک و یا معادلات لاپلاس یا نظریات کپلر و داپلر و دیگران ......
اینها عملا باید در برابر نظریه ای که شما نقل خواهید کرد ناچیز و بی مقدار باشند. حقیر و جامعه علمی بشریت منتظریم ...بفرمایید نقل کنید.
متشکرم.
با عرض و سلام و ادب
و اما مخلص به جمع بندی نرسیدم دلیل سکوت کارشناسان محترم در باب عرایضم چه میتواند باشد؟!!
مخلص قابل نیستیم؟! یا عزیزان مشغولیات دیگری دارند ...یا ...
و البته شاید به معنی آن است که عرایض حقیر خود جواب است!
شکی نیست که ما نمی توانیم همه علوم بلکه اصول علوم تجربی را از قرآن کریم استنباط کنیم اما این دلیل قابل قبولی بر عدم توانایی افراد دیگر مانند معصومین ع نیست
بطور مثال از امام باقر ع نقل است که فرمودند من می توانم تمام احکام را از سوره توحید استنباط کنم اما هیچ فقیهی قادر نیست چنین کاری بکند
پس بر مبنای صریح : تبیانا لکل شی در قرآن تمام علوم وجود دارد الا اینکه ما از زبان علمی قرآن اطلاع نداریم و نمی دانیم چطور می توان از ظاهر قرآن برای این امر بهره مند شد .
خلاصه اینکه عدم توانایی ما دلیل بر نبود این علوم در ظواهر قرآنی نیست بخصوص که آیات صریحی هم بر خلاف آن ادعاست .
والله الموفق
خلاصه اینکه عدم توانایی ما دلیل بر نبود این علوم در ظواهر قرآنی نیست بخصوص که آیات صریحی هم بر خلاف آن ادعاست
بزرگوار سپاس گذارم که بالاخره صحبتی در این باب کارشناسی فرمود ولی شما را به همان خدایی که معتقدید این ها که فرموده اید جواب سوالات من است؟؟؟ شما را به همان ایمان قوی تان اصلا توانستید لحظاتی بدون پیش قضاوت صحبتهای این مخلص را بخوانید؟ اصلا خواندید؟
آیا این سخن من با منطق شما متفاوت است:
اینجانب مدعی ام که تمام علوم در حروف داخل گیومه زیر مستتر است ولی کسی قادر به فهم آن نیست:
« .ز ی یب شی قل فاف سبس لقف ضهضصث صثقر قثق »
شما دلیل بیاورید که حرف من بی منطق است!عدم توانایی شما از استخراج علوم که دلیل بر نبود تمام علوم بشری در عبارات داخل گیومه نیست! هست؟
شما را به خدایتان بیاندیشید!
و یا هم اینکه اگر ادعای دینداری و فهم قرآن دارید عرایض این مخلص را که همچون شما تشنه دانستن و حقیقت و آگاهی ام بخوانید و یا راهنمایی کنید و یا قبول کنید ....