مناظره با سنی ها چرا ؟

تب‌های اولیه

158 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

arezo;225140 نوشت:
دوما عمر گفته است رهايش كنيد اين مرد هذيان ميگويد: به من پاسخ دهيد اين آيه چه معني ميدهد؟قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَي مگر نه اين كه پيامبر مانند هر بشر ديگري است پس بيماري و هذيان گفتن به هنگام بيماري هم ممكن است رخ دهد -شما به چه دليل ميگوييد كلمههذيان توهين بزرگي است و اين اصلا چه چيزي را مشخص ميكند؟

اولا قل انا بشر مثلكم يوحي الي،‌همه دعوا سر يوحي الي است مثل ما است ولي بر ايشان وحي مي شود .
ثانيا :وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
مريضي و غير مريضي را شامل مي شود

عماد;225705 نوشت:
دوما عمر گفته است رهايش كنيد اين مرد هذيان ميگويد: به من پاسخ دهيد اين آيه چه معني ميدهد؟قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَي مگر نه اين كه پيامبر مانند هر بشر ديگري است پس بيماري و هذيان گفتن به هنگام بيماري هم ممكن است رخ دهد -شما به چه دليل ميگوييد كلمههذيان توهين بزرگي است و اين اصلا چه چيزي را مشخص ميكند؟

سلام
دوست عزیزمان جناب عماد و رضا پاسختان را دادند .
1-اخه خواهر من مگر می شود پیامبر نعوذبالله هذیان بگویند ایا با عقل جور در میاید ؟ یکی از صفات پیامبر مبری بودن از هر خطایی است ان هم پیامبر اسلام که نباید هیچ گونه نقصی داشته باشد چون اسلام دین اخری است که می اید
2- اگر اینطور است پس ابوبکر هم هذیان میگفت و نباید به وصیت اش عمل میشد و عمر جانشین نمیشد در ضمن عمر هم هذیان می گفته و نباید شورا تشکیل میشد
3- لطفا تعصب رو بگذارید کنار و خوب فکر کنید دوستان مستند با شما بحث می کنند و هر چه دلیل میاورند متاسفانه شما حرف خودتان را میزنید حال خوب است از کتب خودتان است
4- از زمره کسانی نباشید که ایه 7سوره بقره برایشان صدق می کند
5-در ضمن حضرت زهرا کسی هست که به خاطر او سوره کوثر نازل شد .
6-شما هم یک دلیل قرانی برای اثبات حق بودن و نمونه بودن خلفاتون بیارید ما هم می اوریم

اگر بدترین حالت رو در نظر بگیریم و بگوئیم که شخصی چنین سخنی گفته و آن شخص عمر بوده و کلمۀ "لیهجر" را به هذیان ترجمه کنیم و .....
به نظر بنده هیچ چیز عوض نمی شود و این سخن از جمله ساده ترین سخنانی است که ممکن است بین دو انسان رد و بدل شود ، با این توضیح که رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آن ایام در بستر بیماری بودند. هر که بیمار شود لاجرم رنگش عوض می شود ، قدرتش کم می شود چشمانش تار می بیند و اگر بیماری سخت باشد ، بیمار هذیان نیز می گوید.
اگر هذیان گفتن در زمان بیماری را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم جائز ندانیم و ایده آلیستی این را نوعی توهین بدانیم ، می بایست که از همان ابتدا با بیمار شدن پیامبر اکرم مخالفت کنیم یعنی اصلاً نباید قبول کنیم که پیامبر هم ممکن است بیمار شود!!! اما نمی توانیم، چرا؟ چون پیامبر اکرم ، «بشر» است و بشر بیمار می شود و از پیامدهای بیماری هذیان گویی است ، با این تعاریف ، چه جای بحث و مناقشه و طول و تفصیل؟؟
شیعه هايي مثل شما معمولاً در این بحث یک آیه را چاشنی سخن خود می کند و می گوید پیامبری که خداوند در موردش می فرماید: «وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» هذیان می گوید؟؟ جواب او در این باره این است که مسلماً تمام سخنان رسول خدا وحی نیست . مثال: زمانی که رسول خدا وارد خانه می شد و به همسرش عائشه می فرمود: غذا چه داریم؟؟ و عائشه می گفت: حریره پخته ام یا رسول الله و.... » مسلماً احدی این دیالوگ و گفتگو را وحی فرض نمی کند یا زمانی که رسول خدا به یکی از یارانش می رسد و می گوید پسرت که بیمار بود حالش چطور است .... فلانی خانه ات به کجا رسید سقفش را تمام کردی؟؟ و ..... تمام اینها دیالوگهای متعارف است که در جامعۀ مدنی میان مردم رد و بدل می شود و احدی این سخنان را که از رسول خدا در طول بیست و سه سال دعوتش بارها صادر شده وحی فرض نکرده!

نکتۀ مهم: من نمی گویم که سخنان رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آن حالت هذیان گویی و فشار بیماری بوده است ؛ سخن من تنها این است که اگر شخصی در آن بین، آن سخنان را هذیان قلمداد کند کفر گویی نکرده یا به رسول خدا توهین نکرده است بلکه حالتی را بیان کرده که ممکن است برای هر بشری دست دهد و اگر این سخن توهین به حساب می آمد اولین کسانی که بر گوینده ایراد می گرفتند ، دیگر اشخاصی بودند که در خانه قرار داشتند که البته حضرت علی هم جزء آنان بود.
نکتۀ آخر: تمام سخنان من همونطور در ابتدا گفتم ، بنابر در نظر گرفتن بدترین حالت و قبول کردن کل افسانۀ شیعه است

[=Book Antiqua]با سلام
به شما گفته شد که سیاه نمایی نکنید و تا اینکه نتیجه از این سوال نگرفتیم سوالهای آبکی وهابیون را مطرح نکنید که همش در سایت قبلا جواب داده شده !
مثل اینکه به این سخنان نگاه نکردید !!
که نظر شما این سخن عمر گستاخی نبوده !!ا
[=Book Antiqua] نظر شما هیچ اهمیتی برای ما ندارد !بزرگان شما معترف به این گستاخی بوده اند !
البته غیر از این هم نمیتوانیم از شما انتظار داشته باشیم
که معصوم ب
ودن پیامبر را زیر سوال ببرید !!!!!

رضا;225160 نوشت:
[=century gothic]

ابن حجر عسقلانی در " فتح الباری " ج 8 ص 101 در مورد آن جمله که گفته است ( ان الرجل لیهجر یا قد غلبه الوجع ) می گوید :

[=book antiqua]" لأنه معصوم في صحته ومرضه لقوله تعالى وما ينطق عن الهوى ولقوله صلى الله عليه وسلم إني لا أقول في الغضب والرضا إلا حقا "

[=book antiqua]

(

پيامبر ، چه در سلامتي و چه در هنگام بيماري معصوم است [=arial narrow] و از روي هواي نفس سخن نمي*گويد ؛ زيرا آن حضرت فرموده*اند : « سخني غير از حق از زبان من خارج نمي*شود ؛ چه در ناراحتي و چه در رضا)

عینی در " عمده القاری " ج 18 ص 62 می گوید :

[=book antiqua]" قلت نسبة مثل هذا إلى النبي لا يجوز لأن وقوع مثل هذا الفعل عنه مستحيل لأنه معصوم في كل حالة في صحته ومرضه لقوله تعالى * ( وما ينطق عن الهوى ) * ولقوله " إني لا أقول في الغضب والرضا إلا حقا "

(

چنين نسبتي به پيامبر جايز نيست ؛ زيرا انجام چنين چيزي از رسول خدا محال است ؛ [=book antiqua]چرا كه آن حضرت در حالي ؛ چه در سلامي و چه در بيماري معصوم هستند ؛ به دليل آيۀ « ما ينطق .... و به خاطر سخن آن حضرت كه فرمودند : " سخني غير از حق از زبان من خارج نمي*شود ؛چه در ناراحتي و چه در رضا )

وی در همان کتاب ج 24 ص 81 نیز می گوید :

"[=book antiqua] ولم يكن ، يقول في الغضب والرضا إلا حقا ، قال الله تعالى : ( وما ينطق عن الهوى ) "

سخن جناب عمر ، از هر لحاظ غلط بوده و مردود است ب[=book antiqua]ه طوری که خود علمای اهل سنت هم مجبور به رد کردن ان شده اند .

روایت فوق ( مبنی بر عدم اطاعت جناب عمر از امر پیامبر و اعتراض به پیامبر) آنقدر مشهور و معروف است که ابن ابی الحدید شافعی در " شرح نهج البلاغه " ج 6 ص 51 می گوید :

" و اتفق المحدثون کافه علی روایته "



arezo;226155 نوشت:

نکتۀ مهم: من نمی گویم که سخنان رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آن حالت هذیان گویی و فشار بیماری بوده است ؛

ما که ذکر کردیم اصلا نظر شما اینجا بی معنی است !! و اصلا موضوع سر نظر شما نیست !!
خلیفه شما چنین توهینی کرده !!
شما نظر میدهید!!!!!!!!!!!!:Moteajeb!:

arezo;226155 نوشت:

اگر بدترین حالت رو در نظر بگیریم و بگوئیم که شخصی چنین سخنی گفته و آن شخص عمر بوده و کلمۀ "لیهجر" را به هذیان ترجمه کنیم و .....
به نظر بنده هیچ چیز عوض نمی شود و این سخن از جمله ساده ترین سخنانی است که ممکن است بین دو انسان رد و بدل شود ، با این توضیح که رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آن ایام در بستر بیماری بودند.
هر که بیمار شود لاجرم رنگش عوض می شود ، قدرتش کم می شود چشمانش تار می بیند و اگر بیماری سخت باشد ، بیمار هذیان نیز می گوید.
اگر هذیان گفتن در زمان بیماری را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم جائز ندانیم و ایده آلیستی این را نوعی توهین بدانیم ، می بایست که از همان ابتدا با بیمار شدن پیامبر اکرم مخالفت کنیم یعنی اصلاً نباید قبول کنیم که پیامبر هم ممکن است بیمار شود!!!
اما نمی توانیم، چرا؟ چون پیامبر اکرم ، «بشر» است و بشر بیمار می شود و از پیامدهای بیماری هذیان گویی است ، با این تعاریف ، چه جای بحث و مناقشه و طول و تفصیل؟؟
شیعه هايي مثل شما معمولاً در این بحث یک آیه را چاشنی سخن خود می کند و می گوید پیامبری که خداوند در موردش می فرماید: «وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» هذیان می گوید؟؟
جواب او در این باره این است که مسلماً تمام سخنان رسول خدا وحی نیست . مثال: زمانی که رسول خدا وارد خانه می شد و به همسرش عائشه می فرمود: غذا چه داریم؟؟ و عائشه می گفت: حریره پخته ام یا رسول الله و.... » مسلماً احدی این دیالوگ و گفتگو را وحی فرض نمی کند یا زمانی که رسول خدا به یکی از یارانش می رسد و می گوید پسرت که بیمار بود حالش چطور است .... فلانی خانه ات به کجا رسید سقفش را تمام کردی؟؟ و ..... تمام اینها دیالوگهای متعارف است که در جامعۀ مدنی میان مردم رد و بدل می شود و احدی این سخنان را که از رسول خدا در طول بیست و سه سال دعوتش بارها صادر شده وحی فرض نکرده!

نکتۀ مهم: من نمی گویم که سخنان رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آن حالت هذیان گویی و فشار بیماری بوده است ؛ سخن من تنها این است که اگر شخصی در آن بین، آن سخنان را هذیان قلمداد کند کفر گویی نکرده یا به رسول خدا توهین نکرده است بلکه حالتی را بیان کرده که ممکن است برای هر بشری دست دهد و اگر این سخن توهین به حساب می آمد اولین کسانی که بر گوینده ایراد می گرفتند ، دیگر اشخاصی بودند که در خانه قرار داشتند که البته حضرت علی هم جزء آنان بود.
نکتۀ آخر: تمام سخنان من همونطور در ابتدا گفتم ، بنابر در نظر گرفتن بدترین حالت و قبول کردن کل افسانۀ شیعه است

[=Century Gothic]خب دوستان مشاهده میکند که این کاربر سنی مسلک قبول کرد که این سخن گفته شده !و گفتن جمله هذیان گویی را توهین و گستاخی به پیامبر نمیدانند !!

arezo;226155 نوشت:

اگر هذیان گفتن در زمان بیماری را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم جائز ندانیم و ایده آلیستی

این را نوعی توهین بدانیم ، می بایست که از همان ابتدا با بیمار شدن پیامبر اکرم مخالفت کنیم

از پیامدهای بیماری هذیان گویی است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شیعه هايي مثل شما معمولاً در این بحث یک آیه را چاشنی سخن خود می کند و می گوید پیامبری که خداوند در موردش می فرماید: «وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» هذیان می گوید؟؟


[=Century Gothic]
[=Century Gothic]هم شیعه و هم سنی نیاز دارد که بداند جناب عمر چگونه جسارت کرد و در محضر پیامبر به ایشان توهین کرد .[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]اما گویا کاربر arezo معنی معنای لغت " لَیَهجُر " نمیداند[=Century Gothic] و ان را توهین به پیامبر نمیداند

علامه ادیب و محدث شریف ، ابوالبقاء العکبری ،در " شرح دیوان المتنبی " ج 1 ص 9 می گوید :

" الهجر : القَبيحُ من الكلام و الفُحش وهجر إذا هَذى !:Sham::Sham:

[=Book Antiqua]وهو ما يقوله المحموم عند الحمى ،[=Book Antiqua]

فقال عمر بن الخطاب عند مرض رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) : "إن الرجل ليهجر" قاله : على عادة العرب . "

این عالم اهل سنت به صراحت اشاره می کند که " الهجر " از کلمات دور از ادب و قبیح است و از جمله ناسزاها و فحشهاست و زمانی که فرد هذیان بگوید ، به او این کلام را می گویند . :Sham:

و صراحتا اشاره می کند که جناب عمر بن خطاب [=Book Antiqua]در هنگام مرض پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به ایشان گفت : این مردک هذیان می گوید .

ترجمه " ابوالبقاء العکبری " :

ذهبی در " تاریخ الاسلام " ج 44 ص 294 می گوید :

" الإمامالعلامة محب الدين أبو البقاء العكبري الأصل ، البغدادي ، الأزجي ، الضرير ، النحوي ، الحنبلي ، الفرضي ، صاحب التصانيف . ولد سنة ثمان وثلاثين وخمسمائة ...........
ال ابن النجار : قرأت عليه كثيرا من مصنفاته ، وصحبته مدة طويلة .
وكان ثقة ، حسن الأخلاق ، متواضعا . ذكر لي أنه أضر في صباه بالجدري . "

ابن کثیر دمشقی سلفی در " البدایه و النهایه " ج 13 ص 101 می گوید :

" أبو البقاء صاحب الاعراب واللباب عبد الله بن الحسين بن عبد الله ، الشيخ أبو البقاء العكبري الضرير النحويالحنبلي صاحب : " إعراب القرآن العزيز " وكتاب " اللباب في النحو " ، وله حواش على المقامات ومفصل الزمخشري وديوان المتنبي وغير ذلك ، وله في الحساب وغيره ، وكان صالحادينا ، مات وقد قارب الثمانين رحمه الله ، وكان إماما في اللغةفقيها مناظراعارفا بالأصلين والفقه .... "

arezo;226155 نوشت:

نکتۀ آخر: تمام سخنان من همونطور در ابتدا گفتم ، بنابر در نظر گرفتن بدترین حالت و قبول کردن کل افسانۀ شیعه است

با ما باشید تا افسانه ها را نشانتان دهیم !!

با سلام
دوستان گرامی این گستاخی
عمر بن الخطابحتی در صحیح ترین کتاب اهل سنت هم آمده !!!

لما أشتد برسول الله(ص)وجعه وذلك قبل وفاته بثلاثة أيام طلب
منهم أن يأتوه بالكتف والدواة ليكتب لهم كتابا لا يضلوا بعده
أبدا،فقال عمر بن الخطاب ان رسول الله ليهجر وحسبنا كتاب الله
اخرج هذا الحديث من علماء السنة :


1ـ صحيح البخاري ج1 /ص38 كتاب العلم
2ـ صحيح البخاري ج5 /ص138 باب مرض النبي ووفاته
3ـ صحيح البخاري ج7 / ص155 كتاب الطب
4ـ صحيح البخاري ج9 / ص137 كتاب الأعتصام
5ـ صحيح مسلم ج2 / ص95 كتاب الوصية
6ـ مسند أحمد ابن حنبل ج1 / ص222،293،336،355
7ـ المستدرك ج3 / ص477
8ـ مجمع الزوائد ج5 / ص181 وج4 /ص 214

با سلام

نگاهی بکنیم که سخن غزالی

بررسی سخن غزالی ، و اینکه آیا کلام وی در ذم عمر ، آیا در علم الحدیث اهل سنت مقبول است یا خیر ، [=Book Antiqua]مطلبی را از نظام معتزلی بیان می کنیم و در ضمن بررسی کلام وی ( و اشاره به کلام غزالی ) مرتبه قبول کلام هر دو را در اهل سنت بیان می کنیم .

شهرستانی در " الملل و النحل " ج 1 ص 57 در ضمن بیان عقاید " نظام معتزلی " می گوید :
[=Book Antiqua]"
[=Book Antiqua] [=Book Antiqua]قال أولا لا امامة الا بالنص والتعيين ظاهراً مكشوفاً وقد نص النبي صلى الله عليه وسلم على على رضى الله عنه في مواضع واظهر اظهاراً لم يشتبه على الجماعة الا ان عمر كتم ذلك وهو الذي تولى بيعة أبى بكر يوم السقيفة[=Book Antiqua] ."

" نظام گفته : [=Arial Narrow]اولاً : امامت و جانشيني محقق نميشود مگر با نص و تعيين ، مشخص و آشكار ، كه در باره علي عليه السلام بارها از طرف رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به صورت آشكار و علني اين كار انجام شد تا براي هيچ كس شبهه و ايرادي باقي نماند ؛ اما پس از وفات آن حضرت ، عمر آن را انكار و كتمان كرد و در سقيفه بني ساعده براي به خلافت رساندن ابوبكر نهايت تلاشها را انجام داد . ":Sham:

اين عبارت اختصاص به نظام ندارد ؛ بلكه بسياري از بزرگان اهل تسنن ؛ از جمله امام الحرمين غزالي نيز به آن تصريح كرده است ؛ چنانچه مينويسد : :Sham:

" ... [=Book Antiqua] [=Book Antiqua]واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول: « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: « فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا » . [=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]ولما مات رسول الله صلى الله عليه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواة وبيضاء لأزيل لكم إشكال الأمر واذكر لكم من المستحق لها بعدي.
قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر ":Sham::Sham::Sham:

[=Arial Narrow] [=Arial Narrow]از خطبه هاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عيد غدير خم است كه در آن فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم ، علي مولا و سرپرست او است . عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت :
«افتخار ، افتخار اي ابوالحسن ، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي:Sham::Sham:

اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي ها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمينهاي ديگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد
و [مصداق اين آيه قرآن شد :]

[=Book Antiqua]پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله اى كردند. [=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]و زماني كه رسول خدا از دنيا رفتند ، قبل از رحلت شان ، فرمودند : كاغذ و دواتي براي من بياوريد تا مشكل شما را در امر خلافت بعد از خودم حل و كسي را كه مستحق آن است ، براي شما ذكر نمايم .
اما عمر گفت : به سخنان اين مرد توجه نكنيد كه او هذيان ميگويد . ":Sham::Sham::Sham:

.

بررسی توثیق " نظام " در اهل سنت :

[=Book Antiqua]صفدي در ابتداي ترجمه نظام مي گويد : [=Book Antiqua] [=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]وكان إبراهيم هذا شديد الذكاء . [=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]ابراهيم ، آدم باهوش و زيركي بود .[=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]الوافي بالوفيات ـ صفدي ـ ج 6، ص 13 ، ترجمه النظام المعتزلي [=Book Antiqua]

خطيب بغدادي از علماي بزرگ اهل سنت در مورد او مي گويد :

[=Book Antiqua]إبراهيم بن سيار ، أبو إسحاق النظام : ورد بغداد وكان أحد فرسان أهل النظر والكلام على مذهب المعتزلة ، وله في ذلك تصانيف عدة ، وكان أيضا متأدبا ، وله شعر دقيق المعاني على طريقة المتكلمين ، وأبو عثمان الجاحظ كثير الحكايات عنه .[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua] [=Book Antiqua]
[=Book Antiqua] [=Book Antiqua]ابراهيم بن سيار معروف به نظام از صاحب نظران دانش كلام و بر مذهب معتزله بود، كه آثاري هم در اين رشته از وي باقي مانده است ، علاوه بر اين ، او دانشمندي اديب و شاعري زبردست بود كه در اشعارش ذوق كلامي خودش را نشان داده است و از كساني كه به فراواني از وي حكاياتي نقل كرده ، جاحظ است .


تاريخ بغداد ج6، ص 94 ، ترجمه إبراهيم بن سيار ، أبو إسحاق النظام ، رقم 3131 .

ابن ماکولا در مورد او مي گويد :

[=Book Antiqua]وأما نظام بتشديد الظاء فهو إبراهيم بن سيار أبو إسحاق النظام مولى بني الحارث بن عباد من بني قيس بن ثعلبة وكان أحد فرسان المتكلمين وله شعر مليح رقيق . [=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]نظام از بنوقيس بن ثعلبه است ، او يكي از قهرمانان ميدان علم كلام و انساني توانمند در اين رشته بود و اشعاري لطيف و روان مي سرود . [=Book Antiqua]

اکمال الکمال ج7، ص 357، ناشر : دار إحياء التراث العربي

در نتيجه : برخي از علماء ، نظام را جرح و برخي ديگر وي را توثيق كرده اند .

:Sham:

زماني روايت يك راوي مردود است كه تمام علما وي را جرح كرده باشند :

[=Book Antiqua]با فرض قبول جرح برخي از علماء در باره نظام ، بازهم روايتهاي وي را نمي توان ترك كرد ؛ چرا كه طبق قواعد اهل تسن ، زماني روايت يك راوي را مي توان مردود دانست كه تمامي علماي علم رجال وي را جرح كرده باشند .
[=Book Antiqua]

سيوطي در اين باره ميگويد :

[=Arial Narrow]فقال النسائي لا يترك الرجل عندي حتى يجتمع الجميع على تركه، فأما إذا وثقه بن مهدي وضعفه يحيى القطان مثلا، فانه لا يترك؛ لما عرف من تشديد يحيى ومن هو مثله في النقل .

نسائي ميگويد : حديث كسي را ترك نمي كنم مگر آن كه همه محدثان و ناقلان وي را ترك گفته و نقل نكنند ؛ ولي ا گر ابن مهدي شخصي را توثيق كند و يحيي بن قطان مثلا او را تضعيف نمايد ، چنين راوي و نقلش بي ارزش نميشود ؛ زيرا يحيي در قبول و نقل روايات بسيار سخت گير است . :Sham:

السيوطي، شرح سنن النسائي، ج 1 ص 3.

حكم حديث راوي مختلف فيه :

اكثر اهل فن در علم رجال معتقد هستند كه روايت راوي مختلف فيه كه برخي وي را جرح و برخي توثيق كرده اند ، حسن ميشود و روايت حسن نيز همانند روايت صحيح از ديدگاه اهل تسنن حجت و قابل قبول است .

ابن حجر عسقلاني در ترجمه قزعة بن سويد بن حجير باهلي ميگويد :

[=Book Antiqua]قال فيه ابن معين مرة ضعيف ومرة ثقة، وقال أبو حاتم محله الصدق وليس بالمتين ، يكتب حديثه ولا يحتج به وقال ابن عدي ، أرجو انه لا بأس به وقال البزار ليس بالقوي وقال العجلي لا بأس به وفيه ضعف .

ابن معين يكبار در باره وي ميگويد ضعيف است و دفعه دوم ميگويد ثقه و قابل اعتماد ميباشد . ابوحاتم گفته : آدم درستي است ؛ ولي قابل اعتماد نميباشد ، حديث نوشته ميشود و به آن استدلال نبايد بكنيم . ابن عدي گفته است : اميدوارم كه در وي مشكلي نباشد ، بزاز گفته است : در نقل حديث قوي نيست ، عجلي گفته است : اشكالي در وي نيست ؛ ولي اندكي ضعف دارد .

ابن حجر با وجود اين اختلافات در باره وي ، اين گونه حكم ميكند :

ان حديثه في مرتبة الحسن.

ابن حجر العسقلاني- القول المسدد في مسند احمد - ص 50

[=Book Antiqua]و نيز در تهذيب التهذيب در ترجمه عبد الله بن صالح كاتب الليث به نقل از ابن قطان ميگويد:

[=Book Antiqua] [=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]هو صدوق، ولم يثبت عليه ما يسقط حديثه ؛ إلا انه مختلف فيه فحديثه حسن.

تهذيب التهذيب ابن حجر ج5 ص 229 .

و در ترجمه هشام بن سعد ميگويد:

[=Book Antiqua]هشام بن سعد قد ضُعّف من قبل حفظه، واخرّج له مسلم فحديثه في رتبة الحسن . [=Book Antiqua]

النكت على بن صلاح ج1 ص 464

و در تلخيص الحبير ميگويد :

[=Book Antiqua]هاب بن خراش اختلف فيه والأكثر وثقوه، ثم حسن حديثه .

تلخيص الحبير ج4 ص 602 .

......

وقتی که برخی از علما ، امثال " نظام " را جرح کرده و برخی دیگر وی را توثیق کرده اند و احوال روایات وی مختلف فیه شده و فهمیدیم که روایات مختلف فیه در نزد اهل سنت در مرتبه حَسَن می باشد ، پس چه می توان گفت در مورد سخنان امام الحرمین غزالی که مورد توثیق کافه اهل سنت است و در نزد علمای اهل سنت ( علی الخصوص شافعیه ) در مرتبه بالایی می باشد .؟؟؟!!!!!!!

موضوع قفل شده است