چطور میشه تو سختی های زندگی محکم شد ؟؟؟
تبهای اولیه
با عرض سلام خدمت کارشناس محترم سایت و سایر دوستان ...
قبل از اینکه بخوام به طرح سوالم بپردازم ... اجازه بدین یه مساله ای رو عنوان کنم ...
آقایونی هستند که میرن بدنسازی ... روزی 2 ساعت تمرین میکنن و بعدش میان خونه ...
کارگران ساختمانی ... روزی 10 ساعت کار میکنن ... ولی همشون صورتهای خسته و کوفته دارن و بازوهای مردنی ...
کشاورزها هم سخت ترین کارها رو میکنن ولی بدن هایی رنجور و صورت هایی خسته دارن ...
پس هر سختی باعثه تقویته بدن نمیشه ....
میخواستم از کارشناسه سایت بپرسم ... که چه جور سختی ها و چه جور تمرینهایی باعثه محکم شدن انسانها تو سختی های زندگی میشه ...
چه چیزهایی رو باید رعایت کنم ... تا سختی های زندگی من رو محکم تر کنن ... تا این که شکننده ترم کنن ...
از دوستان هم خواهش میکنم اگر کسی تجربه ای داشته عنوان کنه ... که چجوری تو زندگی محکم تر و خوددارتر شده ...
با تشکر ...
سلام و عرض ادب خدمت همه خوانندگان این تاپیک. عزاداری شما قبول خداوند رحمان.
به قول الکسیس کارل انسان موجودی ناشناخته است. توان و استعداد آدمی در پرورش نیروهای و استعدادهای فطری و جسمی عجیب است.
از نظر جسمی با فنون بدن سازی در ورزش های مختلف می تواند قدرت بدنی خود را افزایش دهد. به گونه ای که در شرایط سخت به شدت مقاوم می شود و در برابر استرس های درونی(گرسنگی و تشنگی و درد) و استرس های بیرونی( شکنجه و ...) مقاوم می شود.
از نظر تقویت اراده نیز می تواند با پرورش استعدادهای خود توانایی هایی زیادی کسب کند. که نمود این کار را در مرتاض های هندی می بینیم.
مرتاض های هندی از لحاظ جسمی نحیف هستند ولی با پرورش نیروهای درون کارهایی خارق العاده انجام می دهند.
اسلام به عنوان دینی جامع با برنامه های حیات بخش و متعادل خود انسان را همه بعدی تربیت می کند. از نظر اسلام افراط در هرکاری ناپسند است. افراد با انجام دستورات اخلاقی و شرعی در پرتو باورهای توحیدی رشدی متعادل و همه بعدی و نه کاریکاتوری می کنند. برخی از بزرگان عرفان اسلامی و شیعی در ملاقات با مرتاض ها به آنها ثابت کرده اند که آنها با رعایت وظایف و تکالیف شرعی به کرامات و مقاماتی می رسند بدون این که رهبانیت و گوشه نشینی را انتخاب کنند و از نظر خورد و خوراک و خواب به خود فشار نامتعارف بیاورند.
چه چیزهایی ما را در برابر مشکلات مقاوم می کند؟
برخی از اهم چیزهایی که ما را در برابر مشکلات زندگی مقاوم می کند عبارت است از:
1- باورهای سالم توحیدی: جهان بینی توحیدی و اعتقاد به قضا و قدر الهی قدرترین مسکن است که انسان را دربرابر مشکلات و پوچی و احساس تنهایی مقاوم می کند.
در پرتو «نگرش توحیدی» است که افراد با تقوا با رعایت دستورات دین روزه می گیرند. سحرخیز می شوند. امیال و خواسته های خود را مدیریت می کنند و برای رسیدن به لذائذ باقی از لذائذ آنی که مورد رضای خدا نیست می گذرند.
انسان ناور باورهای خودش را می خورد فردی که باور دارد که کارش بدون مزد نیست و خدا را در نظر دارد از کار فرار نمی کند. برای ارزش هایی که دارد در برابر دشمنان می ایستد و حتی زندان و شکنجه را تحمل می کند و لب به شکایت نمی گشاید.
2- ناز و نعمت: افرادی که در ناز و نعمت زندگی می کنند با اندک ناملایمتی خم می شوند. ولی افرادی که با سختی ها زندگی کرده اند به آنها عادت دارند مقاون تر هستند. مانند درختان کوهستان که در برابر تندباد و بی آبی مقاوم هستند ولی درختان لب جوی تاب دو روز بی آبی را ندارند.
3- کار و فعالیت بدنی: کارهای بدنی و ورزش مقاومت ما را در برابر میکروب ها و سردی و گرمی و عفونت ها و تحمل درد و... بالا می برد. طبیعی است اگر کار بیش از حد باشد و انسان به خود فشار آورد اثرنامطلوب دارد و بدن تحلیل می رود.
4- تغذیه مناسب: استفاده به موقع از ویتامین ها و کالری ها و مواد معدنی سهم زیادی در مقاومت بدن دارد.
5- همانندسازی با افراد مقاوم: اگر با افراد مقاوم معاشرت و انس داشته باشیم و آثار آنها را بخوانیم و فیلم مربوط به آنها را ببینیم در ما اثر زیادی دارد. در روایت داریم اگر حلیم و بردبار نیستید خودتان را به حلم وادار کنید تا بردبار شوید.
6- تلقین: خودگویی های مثبت و مقابله ای توان ما را در برابر سختی ها می تواند افزایش دهد. برخلاف آن اگر پیوسته آیه یأس بخوانیم و یا بشنویم تاب و تحمل خود را از دست می دهیم.
7- دستورات دینی مانند نماز، دعا، روزه، خمس، جهاد و سحر خیزی....سهم زیادی در پرورش بعد جسمی و روانی و روحی ما دارند.
8- مدیریت زمان: در روایتی از امام کاظم می خوانیم: تلاش کنید اوقات شبانه روزتان را چهار بخش کنید: کار و کسب حلال، عبادت، معاشرت سالم و استفاده از تفریح و لذائذ حلال. و بخش آخری ما را در سه قسم قبل فعال تر و با نشاط تر می کند. فردی که افراط و تفریط می کند مثلا به کار و کسب زیاد اهمیت می دهد یا برعکس تن پرور است و عیاش طبیعی است که در برابر استرس ها و فشارهای زندگی مقاومت کمتری دارند
[="]دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر دو شب، افطار کردی و دگری قوی که روزی سه بار خوردی، قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانهای کردند و در به گل برآوردند. بعد از دو هفته معلوم شد که بیگناهند. قوی را دیدند که مرده و ضعیف جان سالم به در برده. در این عجب ماندند. حکیمی گفت: خلاف این عجب بودی، یکی بسیار خوار بود، طاقت بینوایی نیاورد و به سختی هلاک شد، وین دگر خویشتندار بود، لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و سلامت ماند.
:Ghamgin:ازمواردی که دربالاذکرکردین موردصبرش خیلی خیلی سخته .تنهاموردی که میتونم درهنگام مشکلات طاقتموتاحدی بالاببرم وصبرم لبریزنشه یادمصیبتهای حضرت زینب س میفتم
با عرض سلام خدمت کارشناس محترم سایت و سایر دوستان ...قبل از اینکه بخوام به طرح سوالم بپردازم ... اجازه بدین یه مساله ای رو عنوان کنم ...
آقایونی هستند که میرن بدنسازی ... روزی 2 ساعت تمرین میکنن و بعدش میان خونه ...
کارگران ساختمانی ... روزی 10 ساعت کار میکنن ... ولی همشون صورتهای خسته و کوفته دارن و بازوهای مردنی ...
کشاورزها هم سخت ترین کارها رو میکنن ولی بدن هایی رنجور و صورت هایی خسته دارن ...پس هر سختی باعثه تقویته بدن نمیشه ....
میخواستم از کارشناسه سایت بپرسم ... که چه جور سختی ها و چه جور تمرینهایی باعثه محکم شدن انسانها تو سختی های زندگی میشه ...
چه چیزهایی رو باید رعایت کنم ... تا سختی های زندگی من رو محکم تر کنن ... تا این که شکننده ترم کنن ...
از دوستان هم خواهش میکنم اگر کسی تجربه ای داشته عنوان کنه ... که چجوری تو زندگی محکم تر و خوددارتر شده ...با تشکر ...
سلام
سختیها خود بخود ادم و محکم می کنه
ولی یک سری باورها و عقاید هست که باعث میشه ادم راحت تر و بهتر سختیها رو تحمل کنه
تا زیاد در این مواقع اذیت نشه
از مهمترین این باورها ایمان و اعتقاد و باور قلبی به خداوند است چگونه ؟
اگر باور داشته باشی خداوند مهربانترین کس نسبت به توست
اگر یقین داشته باشی هیچ کاری بدون حکمت نیست
....
مثال می زنم
از کارت اخراج می شی
می تونی دادو هوار راه بیندازی و زمین و زمان و نفرین کنی و یا افسرده بشی و ...
راه دیگه اینه که بگی مگر خدا مهربان ترین فرد نسبت به من نیست
پس او کاری نمی کنه که به ضرر من باشه حتما خدا می خواد به این وسیله
منو به شغل بهتری راهنمایی و هدایت کنه
حتما وسیلشو خودش جور می کنه چون او تواناست
با این فکرو اندیشه قسمت زیادی از ناراحتیت برطرف میشه
موفق باشید
[="Tahoma"][="Indigo"]سلام
فقط باید از خداوند کمک بگیرید و مطمئن باشید کمکتون میکنه
هر مشکلی تو زندگی یه امتحانه یعنی تک تک لحظات داریم امتحان میشیم
از نظر بدنی هم هر چی فشار و مشکلات بیشتر بشه آدم از نظر بدنی مقاوم تر میشه[/]
سلام
.....
از نظر بدنی هم هر چی فشار و مشکلات بیشتر بشه آدم از نظر بدنی مقاوم تر میشه
سلام بر شما
خب همیشه این طوری نیست. خود فشار هم اندازه ای داره و تاب و توان ما هم اندازه ای. ولی اگر فشارهای زندگی متناسب با توان ما باشد و به تدریج افزایش یابد تحمل و مقاومت ما به تدریج بیشتر و بیشتر می شود.
[="]تأثير روح بر[="]
[="]حركات ورزشي[="]
[="]
[="]
[="]
[="]
[="] اگر روح كسي بر بدنش حكومت نكند، روح او اسير بدن است و ميلهاي بدن تكليف روح را تعيين ميكنند. چنين آدمي از ظهور زيباييهاي روح در بدنش محروم ميشود. اگر روح نتوانست در بدن حكومت كند، شكم هر جا دلش خواست ميرود و روحِ بيچاره هم دنبال شكم راه ميافتد و ديگر فرماندة واقعي كه بايد روح باشد، از فرماندهي عزل شده و در زندان ميلهاي بدن قرار ميگيرد. [="] شما تا نمردهايد ميتوانيد بدنتان را تدبير كنيد و زيباترين بدن را براي خود بسازيد، ولي اگر روحتان را بر بدنتان حاكم و مسلّط نكنيد، دنبال هوسهاي بدنتان راه ميافتيد و هر چه بدن خواست ميخوريد، آن وقت قلب و ريه و شكم و بقية بدنتان پر از چربي ميشود و تبديل به يك انسان تنبل ميشويد، يعني در نتيجة تنبلي اوّليه، تنبلي ثانويهاي براي خود به وجود ميآوريد و آن تنبلي همينطور ادامه خواهد يافت. روحِ بيچاره هم همينطور روز به روز بيشتر اسير بدن ميشود. [="]
[="]
[="]وقتي روح [="]بر[="] بدن حاكم باشد[="]
[="] حالا اگر بدن تابع روح باشد، يعني روحتان حاكم بر بدنتان باشد، چقدر غذا ميخواهد؟ هر قدري كه روح، بدن خودش را بتواند زيبا نگه دارد، چون روح زيباست، امّا اگر بدن بر روح حكومت كند، چقدر غذا ميخواهد؟ هر قدر به او غذا بدهي، وقتي سير شد باز هم ميخواهد، چون حرصِ خوردنش تمام نميشود. وقتي حرصِ خوردن به ميدان باشد، انسان سير نميشود. به شكمت ميگويي: اي شكم! آيا بس است؟ ميگويد: نه باز هم غذا ميخواهم. حالا اگر روح حاكم باشد، به اندازهاي كه بدنش غذاي مناسب را بخورد، ميگويد بس است، ديگر غذا نميخواهم، ناخودآگاه ميبيند به موقعاش سير است. مثلاً روزي كه عاقلانه و روي حساب ورزش ميكنيد و در حين ورزش تمركز روي بدنتان را از دست نميدهيد و وقتي هم سر سفرة غذا نشستيد از آن حالت تمركز خارج نشديد، آن مقدار غذاي مورد نياز بدنتان را ميخوريد و حرصِ غذاي بيشتر را نداريد، ولي روزي كه روي حساب ورزش نميكنيم و فقط به فكر بردن و نگران باختن هستيم، بيحساب هم غذا ميخوريم. به همين جهت است كه بايد عرض كنم، اگر ورزش جهت و هدف صحيحي نداشته باشد نهتنها نفع ندارد، بلكه ضرر هم دارد. نمونهاش هم آدمهايي كه فقط ورزش ميكنند كه زورشان زياد شود، پس از مدّتي يك هيكل بدقواره، همراه با انواع بيماريها دارند. [="]ورزش يكي از روشهايي است كه ميتوان از طريق آن، روح را بر بدن حاكم كرد. البته به شرطي كه در ورزشكردن جهتگيري شما اين باشد كه روحتان بر بدنتان حاكم باشد. [="]چگونه[="] روح را بر بدن حاكم كنيم؟[="]
[="]تمركز روح در حين حركات ورزشي و در كنار تمرينات منظم ميتواند بدن را در اختيار روح بياورد و همة انضباطهايي را كه روح براي بدن تصوّر ميكند در بدن بهوجود آورد. البته بايد قصدتان از ورزش تسلّط پيدا كردن بر بدنتان و بر ميلهاي افراطي آن باشد. ولي اگر هدفتان قوي شدن بدن و خودنمايي شد، از ورزش كردن هيچ نتيجهاي نميگيريد، نه روحتان عالي ميشود نه بدنتان در اختيار روح ميماند و نه قلبتان صيقل ميخورد. [="]وقتي روح را جهت ندهيد و فقط بدن را حركت و تمرين بدهيد، حرص غذا خوردن را نميتوانيد كنترل كنيد. ولي وقتي روح را جهت داديد، بدن را كه مانع روح است ميتوانيد از طريق تمرين و فرمانهاي دائمي كه به آن ميدهيد، به كنترل و تسلّط خود در آوريد. يعني با اين هدف كه روحتان را بر بدنتان حاكم كنيد تا بر بدنتان نظر داشته باشيد، وارد تمرينات ميشويد نه اينكه صرفاً هدف از تمرينات اين باشد كه بدنتان خوشتركيب و خوشاندام شود. كسي كه ورزش ميكند تا اندام زيبا پيدا كند، پس از مدّتي اندامش بد تركيب ميشود. يعني وقتي 50 ساله شد اينهمه ورزش و تمريني كه داشت بينتيجه و بيثمر ميشود. شايد بگوييد كه چون ديگر ورزش نميكند اينجور شده است. بله درست ميگوييد ولي بايد روح طوري آماده ميشد كه وقتي اين ورزشكار در 50 سالگي ميخواهد غذا بخورد براساس روحي غذا بخورد كه آن غذا خوردن، بدن مناسب روح و زيبايي يك انسان را تنظيم كند. [="]اگر روحتان بزرگ و با همّت شود ناخودآگاه غذايي كه ميخوريد، در بدنتان بر اساس روحتان تنظيم و تقسيم ميشود. روحي كه جهت ندارد به هر عضوي به اندازة مناسب غذا نميرساند، به همين جهت ملاحظه ميكنيد يك دفعه گردن طرف بسيار نازك و شكمش بزرگ شد. [="] اگر روحتان مدير تنتان شد به هر جا بيشتر كار ميكند غذاي بيشتر و مناسبي ميدهد، مثلاً شكم كه كار كمتري ميكند، پس غذاي كمتري به آن ميدهد و به ماهيچههاي دست و پا، غذاي بيشتري ميدهد، و در نتيجه ميبينيد انسان شكم ندارد، ولي ماهيچههاي دست و پاي خوبي دارد. ولي روحي كه به جهت نداشتن تمركز ناتوان بود به كمر و شكم چربي بيش از حد ميدهد و به ماهيچههاي پا غذاي كمتري ميدهد، آن وقت تناسبي بين شكم و ماهيچهها وجود ندارد. [="]نتايج [="]حاكميت[="] روح بر بدن[="]
[="] اگر توانستيد روحتان را مدير و حاكم تن بكنيد، دو نتيجه دارد؛ يك نتيجه موقّت دارد كه بدنتان منظم ميشود و يك نتيجة دائم دارد كه بعد از مدّتي ارادهتان قوي ميشود و بر بدن و ميلها و حرصهاي افراطي آن حكومت ميكند و نهتنها به اندازهاي كه هر عضوي نياز دارد غذا ميدهد بلكه ديگر تحت تأثير هوسهاي خود قرار نميگيرد و قلبش براي فهم مسائل معنوي و توحيدي آماده ميشود. [="] انسان مؤمن، اولاً؛ روحش را اسير بدن و شهوت نميكند، ثانياً؛ بدنش را به كار ميگيرد و نميگذارد تنبل باشد، اين بدن را به كار ميگيرد براي اينكه روحش بزرگ و عالي شود. [="]دائم توجّه داشته باشيد كه چرا ورزش ميكنيد؟ آيا ميخواهيد براي ديگران قيافه بگيريد يا ميخواهيد بر بدنتان مسلّط شويد و اجازه ندهيد بدنتان بر شما حكومت كند و ارادهتان قوي شود؟ اگر اراده قوي شد، بدن تحت تسلّط شماست، حرصِ غذا خوردن كنترل ميشود و به قدر نياز غذا ميخوريد. اينجاست كه مقدار نياز را خود روح به جهت آن شعور معنوي و خدادادي كه دارد، تعيين ميكند. گاهي وقتها ميبينيد دلتان غذا ميخواهد، هر چند ميدانيد كه سير هستيد و بدنتان نياز به غذا ندارد، ولي دلتان ميگويد غذا ميخواهم، اين حرص و شهوت است كه ميگويد غذا ميخواهم، ولي روح ميداند كه نبايد بخورد، چون نياز ندارد. حرص ميگويد بايد غذا بخوري چون بالأخره بايد بخوري. وقتي ميتواني از دست اين حرص نجات پيدا كني كه روحت عالي شود، وگرنه مينشيني غذا ميخوري. [="] وقتي روح، بزرگ و متعالي شد ميتواند از حرصها و ميلهايِ بيجا رها شود. بهعنوان مثال؛ روحِ بزرگ حاضر نيست به نامحرم نگاه كند، هرچند شهوتش بگويد نگاه كن. بين شهوت و روح جنگ و نزاع است، وقتي چشمت به نامحرم افتاد شهوت ميگويد: ادامه بده، روح تربيت شده ميگويد: حرام است. اگر تمرين كردي كه نگاه نكني، دفعات بعد به راحتي نگاه نميكني و بر ميل شهوانيات مسلّط ميشوي. موضوع تسلّط بر ساير ميلها هم همينطور است. بايد راه كنترل ميلها را پيدا كنيم، و ورزش در اين راه ميتواند به ما كمك كند. [="]
[="]
[="]ورزش و تقويت اراده[="]
[="] نتيجة ديگر ورزش اين است كه مقاومت بدن را در برابر فرمان روح كم ميكند. اگر خوب ورزش كردي و به خانه رفتي و ديدي ليوان آب در چند متري شماست، حالا اگر به مادرت كه نزديك ليوان است گفتي ليوان آب را به من بدهيد، تو در ورزش مردود شدهاي! چون عموماً كسي كه نميتواند بر بدنش حكومت كند، در كارهاي عاديِ زندگي كه خودش ميتواند انجام دهد به ديگران دستور ميدهد، چون بدنش بيحال و تنبل است و فرمان روحش را نميپذيرد. او قدرت فرمان دادن به اين بدن را در خود رشد نداده است، در حالي كه كسي كه ورزش ميكند نبايد بدنش در مقابل روحش قدرت مقاومت داشته باشد و در فرمان دادن به بدنش ناتوان باشد و به ديگران دستور بدهد كه كارهاي مرا انجام دهيد. [="]شخصي نزد پيامبر اكرم[="]«صلواةاللهعليهوآله»[="] آمد و گفت: «چه كار كنم تا به بهشت بروم؟» پيامبر اكرم[="]«صلواةاللهعليهواله»[="] فرمودند: «به كسي دستور نده و كارهاي خودت را خودت انجام بده» او تلاش كرد توصيه پيامبر[="]«صلواةاللهعليهوآله»[="] [="]را عمل كند. در يكي از جنگها وقتي سوارِ بر اسب در حال جنگيدن بود و در حاليكه شمشيرش به دست راستش بود، دشمن دست راستش را قطع كرد. دست و شمشير روي زمين افتاد. خواست به كسي دستور بدهد كه شمشير مرا بردار و به دست چپ من بده تا در حالي كه سوار بر اسب هستم جنگ را ادامه دهم، يكدفعه يادش آمد كه تصميم گرفته به كسي دستور ندهد. خودش با زحمت بسيار از اسب پياده شد و شمشير را به دست چپ گرفت و سوار اسب شد و جنگ را ادامه داد و بعد از جنگ خوشحال بود كه در آن حال هم نصيحت پيامبر اكرم[="]«صلواةاللهعليهوآله»[="] [="]را عملي كرده، هم به خوبي جنگيده است، اين آدم به خوبي از عهده حكومت و تسلّط بر بدنش برآمده و پيامبر اكرم[="]«صلواةاللهعليهوآله»[="] [="]شرط نجات او را همين نكته ميدانستند. [="] نكتة آخر اينكه: وقتي روح بزرگ شد، تصميمهاي سبك و بيهوده نميگيريد. بعضيها آنقدر پست هستند كه افتخارشان كار نكردن و از زير كار در رفتن است. از افتخارات پيامبر اكرم[="]«صلواةاللهعليهوآله»[="] و ائمه[="](عليهمالسلام)[="] [="]اين است كه كار و فعاليت ميكنند نه براي اينكه فقط پول درآورند، بلكه كار كردن خودش يك قدرت روحي است. حضرت علي[="](عليهالسلام)[="] ميفرمايند: انتقال دادن سنگها تا نوك قلّهها براي من بهتر از اين است كه بقيه براي من كار كنند. روح كه بزرگ شد انسان ديگر عمل زشت و حرام انجام نميدهد، چون پوچي و بيهودگي اين نوع كارها را ميفهمد. [="]
[="]ورزش؛ [="]عامل[="] سير به عالَم معنا[="]
[="] اگر ورزش كردن مبناي فكري نداشته باشد و فقط بر اساس تحريك خيالات انجام شود، آن نتيجة عالي را بهدنبال ندارد، ولي اگر بدن با تمركز و تمرينِ ورزشي، حكومت روح را پذيرفت، روحتان به راحتي ميتواند با غيب ارتباط پيدا كند. روح حضرت علي[="](عليهالسلام)[="] [="]ميتوانست به راحتي با غيب ارتباط پيدا كند چون حاكم بر بدن بود. چون جسم حضرت دائم ايشان را به طرف خودش نميكشيد و لذا حضرت فرصت سير به سوي عالم غيب هم داشتند. ورزشكاري كه نتواند از طريق ورزش، بر بدن خود حاكم شود و پس از مدّتي بدن بر او حاكم شود، ديگر سير به سوي عالم معنويت نخواهد داشت. [="]گفتيم كسي كه فقط مشغول بدنش است، چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بدن ميشود و در نتيجه روحش اسير بدن ميشود و روح چنين آدمي قدرت پرواز و سير به سوي عالم غيب را از دست ميدهد و ديگر روح بزرگ و عظيمي ندارد. چرا جهان پهلوان تختي اين همه عزيز بود؟ براي اين كه عظمت روحي داشت. او در مسابقات جهاني كشتي وقتي فهميد دست راست رقيبش آسيب ديده است، در آن مدّتي كه با رقيبش در حال كشتي گرفتن بود مواظب بود به دست راست او دست نزد. اين نوع پيروز شدن بسيار بزرگتر از پيروز شدنهاي ديگر او بود و اين كارها او را جهان پهلوان تختي كرد. اصلاً او يك عمر تلاش كرد تا بتواند بر بدنش حاكم شود و براي اينكه بر بدنش حاكم شود بايد جلو غرايز خود بايستد و آنها را كنترل كند. در راستاي حاكم بر بدن خودشدن است كه به ميدان مسابقه وارد ميشود تا بر بدن رقيبش هم حاكم شود، ولي اگر كبر و خودخواهياش بر او حاكم شد كه در واقع كبر و خودخواهياش قهرماناند و او شكست خورده است؛ اصلاً مسابقههاي ورزشي در عرف اهل معنا و پهلوانان حقيقي، يك نحوه تمرين براي تسلّط بر ميلهاي سركش خود است. آنها در ميدان مسابقه، رقيب را در واقع خودشان ميگيرند و تلاش ميكنند با همه فنون بر خودشان كه ميخواهد از دست خودشان در رود پيروز شوند، و بههمين جهت هم پس از پيروزي، متواضعتر ميشوند، چون بر كبر خود مسلّط شدهاند. [="]اگر روحتان را جهت بدهيد –[="] با رياضتهاي جسمي و روحي-[="] ميتوانيد آنقدر قوي شويد كه بدنتان را مثل يك پركاه بلند كنيد. حضرت عيسي[="](عليهالسلام)[="] [="]روي آب راه ميرفتند و مهمتر اين كه آن حضرت و حضرت ادريس[="] [="]به آسمان رفتند. البته چنين قدرتي نياز به معنويت بسيار دارد، چون حيات مربوط به روح است، روح اگر در بدن نباشد بدن ميميرد. از طرفي؛ حيات واقعي و اصيل از خداوند است حالا اگر روح شديداً به خدا وصل شود، حياتش شديد ميشود، آنوقت تمام بدن به طور مطلق در دست انسان است. حضرت علي[="](عليهالسلام)[="] درِ قلعة خيبر را بنا به فرمايش خودشان، با قدرت الهي از جا درآوردند و چهل ذرع پرتاب كردند.[="][2] اگر با حيّ قيّوم ارتباط پيدا كنيد روح و جسمتان هر دو قدرت عجيبي پيدا ميكنند و ورزش حقيقي در اسلام براي همين حاكميت بر بدن و غرايز بدني از طريق ارتباط با خداي حيّ قيّوم است، در حقيقت هدفمان از ورزش، هموار كردن راه ارتباط با خداي حيّ قيّوم است. [="]آرزومندم از طريق ارتباط با حيّ قيّوم، ورزشكار قدرتمندي شويد تا در حقيقت به علي[="](عليهالسلام)[="] اقتدا كرده باشيد.
[/HR] [="]6- آيه 7 سوره شمس
[="]7- [="]حضرت اميرالمؤمنين[="]«عليهالسلام»[="] ميفرمايند: «قَلَعْتُه بِقُوَّةٍ رَبّانيّةٍ، لا بِقُوَّةٍ جِسْمانيةٍ» يعني آن در را با قوّت ربّاني معنوي از جاي كندم، و نه با قوّت جسم و بدن.
دانلود کتاب
[="Tahoma"][="Indigo"]سلام بر شما
خب همیشه این طوری نیست. خود فشار هم اندازه ای داره و تاب و توان ما هم اندازه ای. ولی اگر فشارهای زندگی متناسب با توان ما باشد و به تدریج افزایش یابد تحمل و مقاومت ما به تدریج بیشتر و بیشتر می شود.
سلام
من در مورد خودم میگم در مورد بقیه نمیدونم اما تو موقعیت های خیلی سختی بودم که واقعا بیشتر از حد توان من بود اما دووم آوردم و مقاوم تر شدم
بعضی موقع ها انقدر زندگیم به هم پیچ می خورد که فکر میکردم دارم از داخل منفجر میشم اما هیچی نشد و محکم تر شدم
همه ی آدما پتانسیل بالایی دارن اما فکر میکنن که ندارن[/]
سلام
من در مورد خودم میگم در مورد بقیه نمیدونم اما تو موقعیت های خیلی سختی بودم که واقعا بیشتر از حد توان من بود اما دووم آوردم و مقاوم تر شدم
بعضی موقع ها انقدر زندگیم به هم پیچ می خورد که فکر میکردم دارم از داخل منفجر میشم اما هیچی نشد و محکم تر شدم
همه ی آدما پتانسیل بالایی دارن اما فکر میکنن که ندارن
سلام ...
میتونم ازتون بپرسم با چی جلویه سختی ها وایسادین ... اگر اون چیزها رو ازتون بگیرن چی کار میکنین ...
خیلی آدم ها هستن ... که هیچ چیزی به غیر از ایمانشون رو ندارن که باهاش جلوی سختی ها دووم بیارن ...
اون زمان حتی مغزت مثله الان کار نمیکنه ... اراده ای نداری که باهاش بخوای جلوی سختی ها وایسی ...
اگر 1000 بار اعتماد کنی و 1000 بار شکست بخوری بازم میتونی اعتماد کنی ... بازم میتونی اراده کنی ...
من الان نه اراده ای دارم ... نه اعتمادی ... ولی میدونم اراده چه رنگی هست و اعتماد به چی میگن ...
من اراده رو شبیه سازی میکنم ... اعتماد رو شبیه سازی میکنم ... تا بتونم جلوی سختی هام دووم بیارم ...
وگرنه نه اراده ای برام مونده ... نه اعتمادی ...
[="Tahoma"][="Indigo"]سلام ...
میتونم ازتون بپرسم با چی جلویه سختی ها وایسادین ... اگر اون چیزها رو ازتون بگیرن چی کار میکنین ...
خیلی آدم ها هستن ... که هیچ چیزی به غیر از ایمانشون رو ندارن که باهاش جلوی سختی ها دووم بیارن ...
اون زمان حتی مغزت مثله الان کار نمیکنه ... اراده ای نداری که باهاش بخوای جلوی سختی ها وایسی ...
اگر 1000 بار اعتماد کنی و 1000 بار شکست بخوری بازم میتونی اعتماد کنی ... بازم میتونی اراده کنی ...
من الان نه اراده ای دارم ... نه اعتمادی ... ولی میدونم اراده چه رنگی هست و اعتماد به چی میگن ...
من اراده رو شبیه سازی میکنم ... اعتماد رو شبیه سازی میکنم ... تا بتونم جلوی سختی هام دووم بیارم ...
وگرنه نه اراده ای برام مونده ... نه اعتمادی ...
سلام
اول اعتماد به خدا بعد اراده
لازم نیست به آدما اعتماد کنید چون هیچ آدمی قابل اعتماد نیست
فقط کافیه به خدا اعتماد کنید خودش همه چیزو به بهترین شکل براتون تغییر میده
بعدم هر کاری که مد نظرتون هست رو انجام بدید و تو اون راه نذارید هیچی مانع تون بشه
از خدا کمک بخواید و منتظر کمکش باشید[/]
[="Microsoft Sans Serif"]درود بر محمدی گرامی :Gol:
آقایونی هستند که میرن بدنسازی ... روزی 2 ساعت تمرین میکنن و بعدش میان خونه ...
کارگران ساختمانی ... روزی 10 ساعت کار میکنن ... ولی همشون صورتهای خسته و کوفته دارن و بازوهای مردنی ...
آن آقایان، از خوراکیهای کمکی استفاده میکنند و باد در زیر پوستشان میافتد وگرنه کسی که بدون آنچیزها بدنسازی کند، چندان نمود نمیکند؛ البته پوشیدن لباستنگ نیز بزرگنمایی بیشتری میکند.
پس هر سختی باعثه تقویته بدن نمیشه ....
اصل آدمی، رفتار و روح اوست. با سختی، رفتار آدم پخته میشود، اگرچه بدن شکسته شود.
و برعکس، در آسایش، بدن پروار و نیرومند میشود، ولی رفتار و روح آدمی، لاغر و سست میشود:
همی میرَدَت عیسی1 از لاغری /// تو در بند آنی که خر2 پروری؟
[/HR]1. عیسی: منظور روح آدمیست
2. خر: منظور، جسم آدمیست
[/HR]
چه بسیار پیلپیکرانی که آدمی خیرهی جسم آنان میشود ولی توانایی شنیدن یک سخن ناروا را ندارند و زود از کوره به در میروند.
اینان تنها پوسته هستند.
در گلستان سعدی آمده است: مردی، پهلوانی را دید که کف بر دهان آورده است و خود را بر در و دیوار میکوبد.
پرسید: او را چه شده است؟
گفتند: کسی به او دشنام داده است.
گفت: این فرومایه، هزارمَن سنگ بر میدارد ولی تاب یک سخنی را ندارد؟
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار /// عاجز نفس فرومایه؛ چه مردی؟ چه زنی؟
بله، با سختی، پوستهی آدم سست میشود، ولی درون، استوار میشود:
پس به صورت آدمی، فرع جهان /// وز صفت، اصل جهان؛ اینرا بدان
ظاهرش را پشّهای آرد به چرخ /// باطنش باشد محیط هفتچرخ