■▫■ سالروز شهادت سردار شهید اسلام حاج احمد کاظمی ■▫■
تبهای اولیه
خوش باد دوباره یادی از جنگ شده ست
دریاچه ی خاطرات خونرنگ شده ست
امروز دوباره می گدازد این دل
این دل که برای شهدا تنگ شده ست
:Gol:شادی روح شهید حاج احمد کاظمی صلوات:Gol:
زندگی نامه سردار شهید حاج احمد کاظمی
سردار سرلشکر پاسدار شهيد احمد کاظمي شهيد احمد کاظمي در سال 1337 در نجف آباد اصفهان ديده به جهان گشود و همچون ساير جوانان، سرگرم تحصيل گرديد. با پيدايش جرقه هاي انقلاب اسلامي دوشادوش ملت به مبارزه عليه رژيم ستم شاهي پرداخت و در بيست و سومين بهار زندگي خود، در اوايل سال 59 به کردستان رفت تا با رزمي بي امان، دشمنان داخلي انقلاب را منکوب نمايد. او دوران جواني خود را با لذت حضور در جبهه هاي نبرد از کردستان گرفته تا جاي جاي جبهه هاي جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثي در سِـمت هايي چون: دو سال فرماندهي جبهه فياضيه آبادان، شش سال فرماندهي لشکر 8 نجف، يکسال فرماندهي لشکر 14 امام حسين(ع)، هفت سال فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهي نيروي هوايي سپاه را به عهده داشت. رزمندگان و ايثارگران بسياري، خاطراتي شيرين و به يادماندني از رشادت ها و شجاعت هاي اين دلاور زمان بياد دارند. حضور مستقيم در خط مقدم جبهه و ارتباط صميمانه با پاسداران و رزمندگان بسيجي تا بدانجا بود که از ناحيه پا، دست، و کمر بارها مجروح گرديد و يک بار نيز انگشتش قطع شد. در طي سالها با استفاده از مجال هايي از عشق به تحصيل بهره جست و کارشناسي خود را در رشته جغرافيا و کارشناسي ارشد را در رشته مديريت دفاعي گذراند و موفق شد دانشجوي دکتري در رشته دفاع ملي گردد. کفايت و شجاعت آن بزرگوار تا بدانجا بود که مقام معظم رهبري 3 مدال فتح بر سينه پر عطش شهادت ايشان نصب نمودند. وي در اواسط سال 84 از سوي فرمانده کل سپاه، به فرماندهي نيروي زميني منصوب شد و توفيق خدمت را در سنگر ديگري يافت. اين فرمانده قهرمان در آخرين ديدار خود با محبوب خويش فرمانده معظم کل قوا، تقاضاي دعا براي شهادت خويش را نمود، زيرا مرغ جانش بيش از اين تحمل ماندن بر اين کره خاکي را نداشت و سرانجام در پروازي دنيوي به پرواز اخروي شتافت. اوج گرفت و به ملکوت اعلي پيوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. سردار شهيد سرلشكر پاسدار "احمد كاظمي" سردار شهيد سرلشكر پاسدار "احمد كاظمي" در سن ۱۸سالگي ، پس از تحصيلات دوره دبيرستان در صف مبارزين و جبهههاي جنوب لبنان حضور پيدا كرد و مبارزه با استكبار و اشغالگران را آغاز نمود.
وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه به سپاه پاسداران پيوسته و از فرماندهان شجاع ، پر انرژي ، مدير و خلاق بود و به همين دليل حكم مسووليتهاي زيادي را از دست مبارك مقام معظم رهبري دريافت كرد. شهيد كاظمي ، با شروع جنگ تحميلي ، با يك گروه ۵۰نفره در جبهههاي آبادان حضور يافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز كرد. وي، از همان اول فرماندهي يكي از جبهههاي آبادان را برعهده گرفت و در عمليات حصر آبادان و در يكي از محورهاي عمليات مسووليت مهمي برعهده داشت . وي در پايان جنگ تحميلي همان گروه ۵۰ نفره روز اول جنگ را تبديل به يكي از لشكرهاي قوي و مهم سپاه كرد و لشكر را با سلاحهاي به غنيمت گرفته شده از عراقيها به يك لشكر زرهي با صدها تانك و نفربر و توپخانه و ماشين آلات ، تحويل نظام داد. وي در راهاندازي و شكلگيري نيروي زميني سپاه به عنوان معاون عملياتي نيروي زميني سپاه خدمات شاياني داشت . سردار كاظمي همچنين در سال ۱۳۷۲با حضور در منطقه شمال غرب كشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حكم فرماندهي را از دست مقام معظم رهبري دريافت كرد . مقام معظم رهبري در همان دوران مسووليت سردار كاظمي در استان آذربايجان غربي و كردستان حضور پيدا كردند و از برقراري امنيت منطقه توسط سردار كاظمي تقدير به عمل آورد . در سال ۱۳۷۹حكم فرماندهي نيروي هوايي سپاه را از رهبر معظم انقلاب دريافت كرد و نيروي هوايي را از نظر سازمان ، ساختار و سازماندهي و سازمان موشكي ارتقا داده تا جايي كه دشمنان جمهوري اسلامي ايران از توانمندي موشكي كشور حيرت زده بودند . وي پس از ۵سال خدمت ارزنده در نيروي هوايي سپاه ، در سال ۱۳۸۴حكم فرماندهي نيروي زميني سپاه را از مقام معظم كل قوا دريافت كرد و طي سه ماه فعاليت شبانهروزي، بيش از ۱۰۰سفر به تمامي يگانهاي نيروي زميني داشت و وضعيت يگانهاي نيروي زميني را از نزديك بررسي ميكرد. سردار شهيد كاظمي محور عمده فعاليتهاي نيروي زميني را تقويت و ارتقاي يگانهاي صفي نيروي زميني سپاه اعلام كرد و در اين زمينه ،خدمات ارزندهاي را ارايه داد. وي ، شب شهادت در جلسهاي ، ضمن آنكه كه حسرت ميخورد كه چرا شهيد نشده و ياران او رفتهاند ، سفارش كرد ، " شهدا خيلي به گردن ما حق دارند ، بايد تلاش زيادي كنيم " بايد در اردوهاي راهيان نور از همه شهدا (ارتش ، سپاه ، بسيج) بگوييد ، از خودتان نگوييد از ديگران بگوييد.از نيروي هوايي ارتش از هوانيروز ارتش ، از شهداي ارتش و جهاد بگوييد . وي صبح روز شهادت عازم منطقه شمال غرب شد. حضرت آيت ا... خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيامي شهادت سردار رشيد اسلام، سرلشگر احمد كاظمي و تعدادي از سرداران و افسران سپاه را در حادثه سقوط هواپيما تسليت گفتند. متن پيام مقام معظم رهبري به اين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم فقدان شهادت گون سردار سردار رشيد اسلام، سرلشكر احمد كاظمي و تعدادي از سرداران و افسران سپاه در حادثه هواپيما، اينجانب را داغدار كرد. اين فرمانده شجاع و متدين و غيور از يادگارهاي ارزشمند دوران دفاع مقدس و در شمار برجستگان آن حماسهي بينظير بود. تدبير و قدرت فرماندهي او در طول جنگ هشت ساله كارهاي بزرگي انجام داده و او بارها تا مرز شهادت پيش رفته بود. آرزوي جان باختن در راه خدا در دل او شعله ميكشيد و او با اين شوق و تمنا در كارهاي بزرگ پيشقدم ميگشت. اكنون او به آرزوي خود رسيده و خدا را در حين انجام دادن خدمت ملاقات كرده است. اينجانب شهادت اين سردار رشيد و نامدار و ديگر جان باختگان اين حادثه را به همهي ملت ايران به ويژه مردم عزيز و شهيد پرور نجف آباد، تبريك و تسليت ميگويم و از خداوند متعال براي بازماندگان اين شهيدان، بردباري و قدرت تحمل و پاداش صابران و براي خود آنان علو درجات اخروي را مسالت ميكنم. سيد علي خامنهاي سردار صفوي درخصوص شهداي سانحه سقوط هواپيماي فالكن گفت: سردار" احمد كاظمي" فرمانده نيروي زميني سپاه، از اولين پاسداراني بود كه در سال ۵۸به سپاه پيوست و رشادتهاي زيادي در دوران دفاع مقدس از خود نشان داد . وي اظهار داشت : سردار كاظمي جانباز ۴۵درصد، فرماندهي مدبر و شجاع بود كه با پذيرفتن مسووليتهاي مختلف در ردههاي فرماندهي سپاه ، نقش موثري در پيروزيهاي عمليات جنگي نظير، عمليات آزادسازي مناطق شمال غرب از دست ضد انقلاب ، عمليات شكست حصر آبادان ، فتح خرمشهر ، فتحالمبين ايفا كرد . وي گفت: سردار كاظمي كه حدود پنج ماه فرماندهي نيروي زميني سپاه را برعهده گرفته بود از نيروهاي تحصيل كرده بود كه سه مدال فتح و شجاعت را بعد از جنگ گرفت و اين اواخر نيز شديدا به ياد شهداي دفاع مقدس خصوصا ، شهيد خرازي و باكري بود.
مقام معظم رهبری هنگام حضور بر جنازه شهید کاظمی :
چشمهايش پُرِ از اشك شد...
دو هفته پيش شهيد كاظمى پيش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: يكى اينكه دعا كنيد من روسفيد بشوم، دوم اينكه دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم شماها واقعاً حيف است بميريد؛ شماها كه اين روزگارهاى مهم را گذرانديد، نبايد بميريد؛ شماها همهتان بايد شهيد شويد؛ وليكن حالا زود است و هنوز كشور و نظام به شما احتياج دارد. بعد گفتم آن روزى كه خبر شهادت صياد را به من دادند، من گفتم صياد، شايستهى شهادت بود؛ حقش بود؛ حيف بود صياد بميرد. وقتى اين جمله را گفتم، چشمهاى شهيد كاظمى پُرِ اشك شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند!
فاصلهى بين مرگ و زندگى، فاصلهى بسيار كوتاهى است؛ يك لحظه است. ما سرگرم زندگى هستيم و غافليم از حركتى كه همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مىكنند؛ هر كسى يك طور؛ بعضىها واقعاً روسفيد خدا را ملاقات مىكنند، كه احمد كاظمى و اين برادران حتماً از اين قبيل بودند؛ اينها زحمت كشيده بودند.
ما بايد سعىمان اين باشد كه روسفيد خدا را ملاقات كنيم؛ چون از حالا تا يك لحظهى ديگر، اصلاً نمىدانيم كه ما از اين مرز عبور خواهيم كرد يا نه؛ احتمال دارد همين يك ساعت ديگر يا يك روز ديگر نوبتِ به ما برسد كه از اين مرز عبور كنيم. از خدا بخواهيم كه مرگ ما مرگى باشد كه خود آن مرگ هم انشاءاللَّه مايهى روسفيدى ما باشد.
انشاءاللَّه خدا شماها را حفظ كند.
بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشييع پيكرهاى فرماندهان سپاه 21/10/1384
خاطرات :
بسيجى بىترمز
شنيدهايد در جنگ مىگفتند بسيجى بىترمز است، اين يك معنا و حرف ديگرى داشت؛ اينها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمين مىكوبيدند. همين شهيد عزيزمان، احمد كاظمى را من در جبهه ديده بودم؛ آنچنان اقتدارى داشت كه اشاره مىكرد، بسيجىها حرفش را گوش مىكردند. اينطور نيست كه بسيجى كه عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محيط زندگى، يك حركت بىانضباطى انجام بدهد؛ بهخصوص كه دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خيلى قيمت قائليم.
مقام معظم رهبري (مدظله العالي)
سفارش
بابا هميشه به ما ميگفت:
«صبحها بعد از خواب و شبها قبل از خواب حتماً يک صفحه قرآن بخوانيد، اگر وقت نداريد حتماً يکي دو آيه را بخوانيد » روي خواندن زيارت عاشورا هم خيلي تأکيد داشت.بعد از نماز صبح من کمتر ميديدم که بابا بخوابد. هميشه براي نماز و قرآنخواندن و همچنين بعضي اوقات رسيدگي به نامهها ميرفت. در اتاق پذيرايي و در را ميبست و ما فقط ميديديم که چراغ روشن است..
حاج احمد هميشه يک دفترچه همراه داشت نکاتي که به ذهنش ميرسيد، مينوشت
حتي اگر پاي تلويزيون نشسته بود و نکته مهمي را ميشنيد که ما فکر ميکرديم به سپاه ربطي ندارد با دقت تمام گوش می کرد و با جزئیاتش می نوشت! وقتی سئوال می کردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد ميگفت:«اين يک طرحي است که اگر ما در سپاه روي آن کار کنيم، خوب است» نوشتهها معمولاً دو الي سه سطر بود . خوبي دفترچه اين بود که اگر ابهامي در مسئلهاي داشت يا نکتهاي به ذهنش نميرسيد، سراغ دفترچهميرفت و آن را پيدا ميکرد.حتي اگر در حين صحبتهاي فردي مطلبي توجهاش را جلب ميکرد، وقتي آن فرد می رفت سريع مطلب را یادداشت می کرد.
شب شهادت
شب شهادتش نشسته بوديم دور هم و حرف مي زديم. حالا که فکر مي کنم، مي بينم چه لحظات شيريني بود.
وقتي رسيد خانه، يک سي دي با خودش آورده بود. گفت محمد، اين سي دي را بگذار ببينيم چيست ! به قول خودش " مشق" هايش را هم پهن کرده بود روی زمین . سي دي يک گزارش ويديويي بود از عمليات ثامن الائمه . بابا مي گفت من خودم تا حالا اين فيلم را نديده ام . هر کس را که در فيلم نشان مي داد، مي گفت خصوصياتش اين بوده و چه طوري شهيد شده است . بيشترشان شهيد شده بودند. در فيلم نشان مي داد که بابا داشت نيروهايش را توجيه عملياتي مي کرد و فقط يک زير پيراهني تنش بود. ريش هايش هم خيلي بلند و به هم ريخته شده بود. حتماً وقت نکرده بود به خودش برسد. اما آن ها که مي گفت شهيد شده اند، اغلب خيلي تميز و مرتب و شيک بودند . سعيد به شوخی به بابا گفت:« ببين، اين جور آدم ها شهيد مي شوند! تو مي خواهي با اين قيافه به هم ريخته و نامرتب ات شهيد هم بشوي؟!» . بابا به اين حرف سعيدخيلي خنديد . البته احساس کردم ياد شهادت هم کرده و دلش گرفته و مي خواهد با خنديدن هایش ما متوجه نشويم. فيلم که تمام شد، بابا گفت 25 سال از وقتي که اين فيلم را گرفته اند مي گذرد. ما براي چه مانده ايم و ... يک خرده از اين چيزها گفت. شب هم سعيد را برد پيش خودش خواباند. صبح که مي خواست برود، من ديگر نديدمش. اما سعيد که صبح زود بيدار شده بود که برود امتحان بدهد، بابا را ديده بود و به او گفته بود:«مواظب خودت باش!» پيش نيامده بود سعيد چنين حرفي به بابا بزند. هميشه وقتي چيزي به بابا مي گفتيم، به همان شکل نظامي جواب مي داد:«چشم قربان!». آن روز صبح هم به سعيد يک « چشم قربان» محکم گفته بود و رفته بود.
الله اكبر
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهيد ان علياً ولي الله
خداوندا فقط ميخواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت ميخواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق.
نميدانم چه بايد كرد، فقط ميدانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت ميباشد. واقعاً جايي براي خودم نمييابم هر موقع آماده ميشوم چند كلمهاي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نميدانم كدام را بنويسم، از درد دنيا، از دوري شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا، هزاران هزار حرف ديگر، كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد ميكرديم. اگر سخت است، خدا را داريم اگر در سپاه هستيم، خدا را داريم اگر درد دوري از شهداي عزيز را داريم، خدا داريم. اي خداي شهدا، اي خداي حسين، اي خداي فاطمة زهرا(س)، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت شهيدم كن، اي خدا يا رب العالمين.
راستي چه بگويم، سينهام از دوري دوستان سفر كرده از درد ديگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا خود ميدانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب ماندهام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.
گرچه بدم ولي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا ميبيني، دوست دارم بنده باشم، بندگيام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا ميكنم، از روي سركشي نيست. بلكه از روي ناداني ميباشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هر چه فكر ميكنم، ميبينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري شهدا، كار خوب نكردن، بندة خوب نبود،... ديگر...
حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. ولي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه ميكنم. از درد سختي كه تمام وجودم را ميگيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بيمنتهاي حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همة بندگان خوبت قسم ميدهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيقام بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم، انشاء الله تعالي.
منزل ظهر جمعه 6/4/82
بــه پايان آمد اين دفتر
حكايت همچنان باقی است
صوتی درخواست از پرودرگار و حضرت زهرا سلام الله برای شهادت-شهید کاظمی
خـداونـدا! فقـط میخواهم شهیـد شـوم؛ شهیـد در راه تـو.خدایـا مـرا بپـذیـر و درجمع شهدا قرار بـده.
خداونـدا روزی شهـادت میخواهـم که از همه چیـز خبـری هسـت الا شهـــادت...
شهیـد کاظمـی
خوشا پر گشودن ،پرستو شدن.
یاد ایشان و همه شهدا بخیر.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
با همه وجود می خواستم بدانم بر حاج احمد و آقا مهدی در ان مکالمه چه گدشته!!!!
حاج احمد زیاد از آن روزها نمی گفت... و ما نمی دانیم چرا ؟!
اما یک کلام همیشه ورد زبانش بود:من حسرت آن روز را می خورم که از رفقای خود جاماندم
ما می دانستیم منظورش همان روزی بود که آقا مهدی از او خواست تا پیشش برود، تا همیشه باهم باشند!
...
این بار انگار فرق می کرد!!دعوتش که کردیم گفت:....می آیم!!...
حاج احمد آمد منطقه ...
بردیمش طلائیه!!!...
روبه روی مجنون که ایستاد.... انگار ...بغضش شکسته شد....
گفت و گفت و گفت....
انگار بغضش به درازای یک قرن سکوت بود....
از منطقه که برگشت دیگر همان آدم قبلی نبود...کلی فرق کرده بود...
حاج احمد همیشه سردار بود و دلاور...همیشه هم عزیز بود برای همه...
اما انگار این حاج احمد همان حاج احمد پشت جبهه شده بود...همان که خستگی برایش مفهوم نداشت و برای شهادت سر از پا نمی شناخت!!!!
دیگر جا نمی شد در جسم خاکی اش....
در تب و تاب افتاده بود..
یک سال آخر زیاد می آمد منطقه....
می شد حدس زد که چه نوایی گوش هایش را پر کرده بود....
پرستو شو...زود بیا
چه زیبا !
امروز 18 دی سالگرد تولد اوست.
فردا 19 دی سالگرد شهادتش.
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
آرزوی شهادت در دل او پر میکشید
(مقام معظم رهبری)
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
و چه خوش به آرزویش رسید.
بخشی از پیام سید حسن نصرالله به مناسبت شهادت سردار سرلشکر پاسدار حاج احمد کاظمی:
شهادت حاج احمد کاظمی دل ما را به درد آورد و مصیبت بزرگی را در دلمان تکرار کرد. ما که از نزدیک حاج احمد کاظمی را می شناختیم اذعان می کنیم که او به حق فرماندهی نمونه و مجاهدی بزرگ و عبدی صالح و برادری وفادار برای ما بود. از خداوند متعال عاجزانه خواستاریم که حاج احمد کاظمی وشهدای همراه او را با حضرت امام حسین(ع) و اصحاب و یاران او محشور نماید.
[="Tahoma"][="Black"]
دلم برای سادگی ام میسوزد وقتی
دستانت را برایم مشت میکنی
میپرسی: گل یا پوچ ؟
در دلم میگویم : دستهای تو
سری جدید پیشوازهای شهید کاظمی
سایت شهید کاظمیبه مناسبت ۱۹ دی ماه هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمیفرمانده نیروی زمینی سپاه و شهدای عرفه دومین سری از پیشواز و آوای انتظار با صدای شهید کاظمیبرای اپراتورهای ایرانسل و همراه اول را برای استفاده کلیه مشترکین و کاربران تولید و ارائه نموده است . یقینا طنین انداز شدن صدای شهدا با استفاده از تکنولوژیهای روز جامعه ما میتواند در گسترش و نشر فرهنگ ایثار و شهادت تاثیری عمیق داشته باشد ، از این رو سایت شهید کاظمیدر حرکتی نو اقدام به ساخت کلیپهای صوتی این شهید بزرگوار نموده که با استقبال بی نظیر دوست داران فرهنگ شهید و شهادت روبرو شد . به همین مناسبت در آستانه هشتمین سالگرد شهدای عرفه در سری دوم تعداد ۵ کلیپ صوتی با عنوانهای تکلیف ، توسل ، شهید زنده ، آزمایش و ناظر تولید و کدهای آن در اختیار کلیه کاربران قرار گرفته است . کلیه مشترکین اپراتورهای همراه اول و ایرانسل میتوانند از طریق راهنماهای فعال سازی پیشواز ایرانسل و آوای انتظار همراه اول مخاطبین خود را از صحبتهای ارزشمند این شهید بهره مند سازند .
علاقه مندان میتوانند سایر کلیپهای صوتی تولیدی این سایت که بصورت پیشوازهای تلفن همراه قابل استفاده است را در برگه اختصاصی ” پیشواز شهید کاظمی ” مشاهده و کدهای آن را دریافت کنند .
[SPOILER]متن سخنان شهید کاظمیدر سری جدید پیشوازها :
تکلیف : جائی معامله ما با خدا خواهد بود که ما خودمون رو فدا بکنیم ، فدای راه خدا بکنیم فدای اون مسئولیتی که براش پذیرفتیم این رو بدانیم اگه همه عالم رو اب بگیره ولی یک سر سوزنی از خاک بالا باشه اون خاک نموداره اون خاک هست میگن همه جا رو آب گرفته ولی این هست پس ببینید ما یک مسئولیتی پذرفتیم ما نمیتونیم به جاهای دیگه دل خوش بکنیم خب این هم چی شده … هیچگاه تکلیف از ما ساقط نمیشه .
توسل : ما اهل اینجا نیستیم ما اهل جای دیگه هستیم باید برای اونجا خیلی ما تلاش بکنیم ، ما یک صف بزرگی جلومون وایسادن ماها رو تحویل میگیرن اون صف رو ما کاری نکنیم رو برگردونه از ما ، دلها رو بسپارید به خدای متعال متوسل بشید به ائمه اطهار در راس اونها امام حسین شهید عزیز ، پرچم دار این حرکته ما و افتخار بکنیم که ما سربازان فرزند او حضرت مهدی هستیم و امروز زیر پرچم حضرت ایت الله العظمیخامنه ای داریم این لشکر و این سپاه و این سازمان رو اداره میکنیم که تحویل بدیم به حضرت مهدی .
شهید زنده : اگر میخواهید تاثیر گذار باشید اگر میخواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم . اول خودتونو آماده بکنید ، خودتونو آماده بکنید یعنی چه ، یعنی یه شهید همت باشید یعنی یه شهید خرازی باشید کاری بکنید که وقتی یه نفر میخواد بیاد تو دفترتون بگه میرم برم پیش فلانی در تصورش بیاد که اگر همت بود من میرفتم پیشش چه خصوصیاتی داشت از اون خصوصیات بسیاری شو در شماببینه .
آزمایش : برادرا حیفه از ما که وارد اون دنیا بشیم و صف شهدا جلوی ما نباشن حیفه بر ما واقعا حیفه ، هیچ دنیا برا ما برادرا قانع کننده نیست ، نمیدونم چرا ما موندیم من خودم واقعا خیلی فکر میکنم چرا ؟ نمیدونم فقط اینو میدونم در آزمایش بسیار سهمگینی قرار گرفته ام بعد از شهدا ولی احساس میکنم اینو به شما میگم در این حسینیه حضرت فاطمه زهرا (س) که شهدا هستن واقعا با تمامیوجود احساس میکنم که شهدا هستن و مبا ما هستن .
ناظر : لحظه به لحظه ما کار ما حرکت ما نیت ما رفتار ما گفتار ما این شهدا نظارت و کنترل روش دارن خلوت ما جلوت ماعبادت ما همه اینا نیت ما ، ما نیتمون چیه تو سپاه دنبال چی هستیم چی رو میخوایم به نتیجه برسونیم کجا رو اشغال کردیم چه جایی قرار گرفتیم همه اینا رو میدونن اون وقت اونهایی که در راستا هست میگن خدایا ما به این همرزم خودمون به این آشنای خودمون مباحات میکنیم و خدیا بهش کمک کن و اگه خدای نکرده برعکسش باشه روشونو بر میگردونن و میگن که خدا ازتون نگذره .[/SPOILER]
سبک زندگی شهدا
از بیت المال خرج نکنیم
فرازی از زندگی سردار شهید حاج احمد کاظمی
خیلی کم پیش می آمد که بچه هایش را همراه خود بیاورد. آنروز ظاهرا خانواده جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمد مهدی را همراه خود بیاورد. صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمد مهدی را پیش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود. یکی را به محمدمهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم. نمی دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمدمهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد، وقتی بچه اش را دید چهره اش برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم. با صدای بلند گفت: کی به شما گفت به او موز بدهید؟ گفتم حاجی این بچه صبح تا حالا هیچی نخورده یه موز که بیشتر به او نداده ایم. تازه از سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود. دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همین الان میروی و جای آن موز را می خری و می گذاری . البته به جای یک موز یک کیلو.
کتاب احمد صفحه 137
شادی روح امام و شهدا صلوات
[/HR]
[/HR]
به گزارش خبرگزاری مهر، متن این دلنوشته به شرح زیر است: امروز سالروز تولد مردی است که اگر زمینی بود، ۵۷ ساله محسوب میشد. شهید احمد کاظمی. چرا نمیگویم سردارسرلشکر یا سردارسپهبد شهید احمد کاظمی! چون حتماً این عناوین برای مردی که در ۲۲ سالگی و در اوایل سخت جنگ، دسته چند نفره خودساختهاش را در محاصره شهر آبادان به گردان تبدیل و سپس همین گردان سیصدنفره و سپس تیپ را، تنها در عرض کمتر از یک سال و در چند عملیات پی در پی رزمی برای آزادی وجب به وجب مناطق وطن و شهرهای از دست رفته و در چنگال دشمن بعثی مانده همچون بستان، سوسنگرد، خرمشهر و مناطق شوش و رقابیه...، به لشکری واقعی و جنگ آزموده تبدیل نمود، صفتهایی کوچک و بیارزشاند... .
در ارتشهای دنیا لشکری آماده است و تو تنها به عنوان فرمانده جدید، همراه با آجودانت راهی ساختمان مجلل فرماندهیاش میشوی ... ولی برای این مردان ساختن لشکری جدید تنها با یک کاغذ و حکم نصفه و نیمه در دستشان و در یک جلسه خودمانی سپاه در سنگری در خط مقدم شروع و سپس بنیان آن با بهترین دوستان از جان گذشته و مجروح در عملیات قبلی شکل میگرفت... و از روز بعد مردمان و جوانان استان و دیارش، تک تک عناصر یک لشکر را به عشق این فرمانده پُرمیکردند... و تا عملیات بعدی که چه عزیزانی بر سر این ارادت و عشق و لبیک جان فدا میکردند...
و چه سخت است بهجای فرماندهی بر لشکری از غریبهها، بار سنگین شهادت دوستان و یارانی را تحمل کردن که به عشق و اعتماد به همچون تویی پای به میدان نبرد گذاشتهاند و چه سخت است در پای بیسیم شب عملیات، تصمیم گرفتن انتخاب بین عافیت و نجات جان یاران؟ و یا نه تکلیف و مصلحت بیرحم آوردگاه را پذیرفتن و سپس شهادت هم محرمان را؟ ...
و در فردای خاموشی چکاچک آن توپها، چه سختتر بوده نتیجه آن انتخاب را چشم در چشم شده با صدها صد مادر و همسر آن شهیدان آشنایی که عزیزانشان را به تو سپرده و یا در اشک غلطان و بیقرار فرزندان یتیم شدهشان، دیدن و باز هم با تمامی سنگینی و تکرار کابوس گونه لحظه لحظه این بار، برای عملیات بعدی فرو نریختن! ...
آری اینگونه فرمانده لشکر عزیزان شدن، سخت و سنگین بود که هر امروزت را، بیقرارتر از همه آن دیروزت میکرد... به عنوان یکی از آن هموطنانت که شهرش را از سقوط نجات دادی و نیز برای قبول و تحمل بار سنگین فرماندهی لشکری از آشنایان شهید شدهات تا ابد از توی بزرگوار به عنوان حاج احمد صمیمی خودم سپاسگزارم و تا آخر عمر خود و شهرم آبادان و نیز کشورم ایران را مدیون تو و دیگر یاران زنده و شهیدت و نیز فرزندان و خانوادههایتان که خورشید حضورتان را در ظاهر از آنان دریغ کردید تا سایه شوم دشمن بر شهر و دیارما نیفتد، میدانم... اُف بر ما اگر فراموشتان کنیم که... من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله... حاج احمد تولدت برتاریخ این کشور و جهان مبارک.
*تمنای خاموش*
بی گمان مثل او بودن سخت است اما محال نیست!
خوش نام است و “گم،نام”! شهید کاظمیرا میگویم…
سردارشهید حاج احمد کاظمی… کسی که گرمای وجودش، سرمای بی کسیِ خرمشهر سوزان را گرم کرد! حدوداً ۲۰ سال قبل از پیروزی انقلاب بود که دوم مرداد ماه، مزین به ولادتش شد. آن روزها همه در سایه ی ظلم طاغوت بودند. “او” هم همین!
تازه پنج ساله شده بود که صدای “هیهات من الذله” رهبرِ سالهای جوانی اش، پایههای طاغوت را لرزاند. شاید آن روزها، پیِ بازیهای کودکانه اش بود اما ندای دادخواهی مردی از جنس نور، تمنای خاموش مردم کشورش را تا سالهای نوجوانی او و دوستانش، فریاد زد. روزهای ۲۰ سالگی اش را پشت سر گذاشته بود که به “هل من ناصر” همان مرد لبیک گفت و وارد فضای انقلابی شد. کم شکنجه ندید بخاطر مبارزه با ارزشهایش اما همان شکنجهها، مرهمیبود بر زخمهای جانش!
تازه میرفت پشتش را از خستگیِ تلاش برای پیروزی انقلاب و سروسامان گرفتنِ نسبیِ وضعیت نابه سامان کشور، روی زمین بگذارد که صدای بمبهای دشمن خواب را از چشمانش گرفت! ۸ سال نخوابیدن، کم زمانی نیست برای پاسداری از حد دین و مرز وطن. به خودش که آمد، دید گرد و خاک جبهه در عملیاتهای متعدد، دیگر از روی صورتش پاک نشد. چهره اش با آن خندههای ناب و پر انرژی و موهای جوگندمی، دوست داشتنی تر از قبل شده بود؛ اما سپیدی موهایش سندی برای بازنشستگی اش نشد! بعد از پیرجماران، نگاهش به دهان سیدخراسانی بود. آشنایی شان از همان سالهای جنگ شروع شد. دلش میخواست بعد از شهید صیاد، خبر او را هم برای مقتدایش ببرند. خودش را یک مسافر جامانده از قافله ی پرشور شهدا میدانست و دیگر تحمل دوری از حسین را نداشت. همیشه میگفت یک درِ بهشت از کنار مزار حسین باز میشود. زمان و مکانی نبود که برای مادر سادات اشک نریزد و طلب شفاعت برای شهادت نکند. هنوز ۴۷ سالگی اش تمام نشده بود که در روز عرفه خدا را ملاقات کرد…
روحش شاد و راهش پررهرو باد…
رهبر انقلاب اسلامی: «روزبهروز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکتهیابی و نکتهسنجی زندگی شهدا در جامعهی ما رواج پیدا کند.»
پایگاه KHAMENEI.IR
رهبر انقلاب اسلامی: [دو هفته قبل از شهادت] شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی اینکه دعا کنید
من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم که شماها واقعاً حیف است بمیرید؛
شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد.
بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهی شهادت بود؛ حقش بود؛
حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشمهای شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه
خبر من را هم بهتان بدهند! ۱۳۸۴/۱۰/۲۱
[=RTNassim]به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان،
بیش از ۱۳ سال از که از عروج ملکوتی شهید احمد کاظمی میگذرد. ۱۳ سال پیش و در روز نوزدهم دیماه ۱۳۸۴ سردار حاج احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه به همراه ده تن دیگر
از معاونان این نیرو و فرماندهان سپاه اسلام، در اثر سقوط هواپیما به دلیل نقص فنی به آنچه سالها در پی آن بودند، رسیدند
و به جمع یاران صدیق شهیدشان پیوستند.[=RTNassim]سردار حاج قاسم سلیمانی یکی از همرزمان شهید احمد کاظمی بود که در دوران دفاع مقدس فرماندهی بسیاری از عملیاتها را بر عهده داشتند
و در مقابل رژیم بعثی عراق شجاعانه جنگیدند و از خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران دفاع کردند.[=RTNassim]حال و به مناسبت سیزدهمین سالگرد شهادت سردار احمد کاظمی ویدئویی در فضای مجازی منتشر شده است که در آن وداع حاج قاسم سلیمانی با پیکر این سردار شهید قابل مشاهده است.
[FLV]https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1397/10/20/9243234_909.mp4[/FLV][=RTNassim]
[FLV]ببینید[/FLV][video]http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/41376/13971018_22764.mpg[/video]
"اگر می خواید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید، ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم"
(شهید احمد کاظمی)
شادی روح شهدا صلوات