··▪▪••●●:گزارش لحظه به لحظه از ولادت امام زمان (عج):●●••▪▪··
تبهای اولیه
بسم رب المهدي (عج)
سلام و درود خدمت سروران گرامي
حقير تصميم دارم كه كتاب گزارش لحظه به لحظه از ولادت امام زمان (عج) را به مرور در اين تايپيك قرار دهم. خوشحال ميشم كه دوستان هم نظرشون را در اينباره بفرمايند.
«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»
كسي كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.
محمدرضا انصاري ماجراي تولد امام زمان (عج) را در قالب داستان نوشته است.
كتاب گزارش لحظه به لحظه از ولادت امام زمان (عج) 5 فصل به هم پيوسته دارد كه از روم، محل زندگي نرجس، مادر آن حضرت شروع ميشود و به روزهاي ولادت آخرين امام شيعيان ميرسد.
«بانويي از روم»، «خانه امامت»، «در آستانه ولادت»، «ميلاد قائم آل محمد» و «روزهاي ولادت» عنوان فصلهاي اين كتاب خواندني هستند.
نويسنده در مقدمه يادآور شده است كه تمام اين كتاب با مراجعه به منبعهاي معتبر تنظيم شده است.
پينوشتهاي هر فصل كتاب و ارجاع به منابع، درستي اين ادعا را ثابت ميكند.
در صفحه 38 كتاب ميخوانيم:
«امام حسن عسكري (ع) در روز سوم ولادت ، فرزندش را به اصحاب خاص خود نشان داد و فرمود:
اين پيشواي شما پس از من و جانشينم بر شماست. اين است آن قائمي كه گردنها براي فرج او كشيده ميشود و هنگامي كه زمين از ظلم و جور پر شود، آن را مملو از عدل و داد ميكند.»
انتشارات دليل ما كتاب «گزارش لحظه به لحظه از ولادت امام زمان (عج)» را در 40 صفحه و 5 هزار شمارگان با قيمت 450 تومان منتشر كرده است.
قدومت بر چشم ما اي اميدي که آرزوي ظهورت قرنها را در نورديده و دلها را به انتظار گذاشته است.
خوش آمدي اي پيامآور عدل، که روزگاران در انتظار دست پر برکتت سپري گشته و به اميد آرامش، نگاه بر دروازه ظهور دارد.
کي ميشود بيايي که فاطمهعليها السلام منتظر است؛ حسينعليه السلام صدايت ميزند؛ شيعه تو را ميخواند؛ نگاهها با اشک جاري تو را جستجو ميکند!
شيعيانت را بنگر که جشن ولادتت را در زيباترين و گستردهترين صورت برپا ميکنند، و در غيبت تو حضورت را باور دارند و در روز ولادت تو براي ظهورت دعا ميکنند.
اکنون 1171 سال از ولادت آخرين حجت الهي ميگذرد، و برکات حضرتش از سرداب غيبت و مسجد سهله و ميعادگاه جمکران تا بيکرانِ عالم جلوهگر شده است. هر لحظهاي که از غيبت قائم آلمحمدعليهم السلام ميگذرد بيشتر مشتاق شنيدن داستان کامل ولادت آن محبوب دلها ميشويم.
در کتاب حاضر گزارشي به صورت لحظه به لحظه با تمام جزئيات ولادت امام زمانعليه السلام در قالب داستاني تقديم ميشود؛ تا بدانيم مادر او از کجا و چگونه به خاندان امامت آمده و چه گذشته تا موعود انبيا و اوصيا قدم در جهان گذاشته است.
آنچه پيش روي شماست جمع بندي و تدوين يک صورت کامل از ماجراي ولادت امام زمانعليه السلام در 5 مرحله است، که با مراجعه به کليه منابع مربوط به موضوع تنظيم گرديده، و حتي يک کلمه به عنوان تخيل آورده نشده است.
اي اميد دلها...! روزي که قدم در اين جهان نهادي چه کسي ميدانست که چنين غيبت طاقت فرسايي در پيش داري. اي کاش روزگار فراق به سر آيد و وجود مبارکت را زيارت کنيم و بر گِرد آن چراغراه هدايت در طواف آييم و در حضور تو روز ولادتت را به جشن نشينيم.
قم، محمد رضا انصاري
سالروز ولادت امام زمانعليه السلام
15 شعبان 1426
29 شهريور 1384
تصميم قيصر روم بر ازدواج دو نوهاش و برپايي جشن عظيم براي اين عروسي آغاز ماجراست، اما درهم ريختن آن بساط شادي آغاز پيوند نرگس با خاندان امامت است. بيماري نرگس از غم دوري امام حسن عسکريعليه السلام و درخواست او از قيصر قسمت ديگري از ماجراست. مسلمان شدن پنهاني نرگس ديدار او را با همسرش فراهم مينمايد تا آنجا که راهنمايي امام براي آمدن نرگس به عراق آخرين فراز اين ماجرا را تحقق ميبخشد.
مجلس عروسي
حضرت نرگس دختر يشوعا فرزند قيصر روم بود، که نسب مادر او به شمعون الصفا وصي حضرت عيسيعليه السلام ميرسيد.
هنگامي که نرگس به سيزده سالگي رسيد، پدربزرگ او قيصر تصميم گرفت وي را به عقد يکي از نوههاي خود که پسرعموي نرگس ميشد درآورد.
براي اين منظور، دستور داد تا سيصد نفر از کشيشان و راهبان و عدهاي از نسل حواريين گرد هم آيند. همچنين از بزرگان روم نهصد نفر را نيز دعوت کرد و سرلشکران و فرماندهان و سرکردگان عشاير را - که چهار هزار نفر ميشدند - نيز به اين مجلس عروسي فراخواند.
سقوط صليبها
سپس تختي را به صحن قصر آوردند که بلندي آن چهل پله بود و با انواع جواهر تزيين شده بود که از اشياء ارزشمند قصر قيصر روم به حساب ميآمد. آنگاه صليبها را دور آن چيدند و داماد قدم بر روي تخت گذاشت. همين که او بالاي تخت رفت اسقفها به احترامش برخاستند و به حالت تعظيم ايستادند.
سپس به دستور قيصر انجيلها را باز کردند تا مراسم عقد را شروع کنند. اما ناگهان صليبها از بالاي تخت سرنگون شدند و بر زمين افتادند و پايههاي بسيار بلند آن تخت عظيم از زير آن لغزيدند و تخت در حالي که داماد بر بالاي آن بود بر زمين افتاد، و داماد از ترس بيهوش شد.
اسقفها با ديدن اين مناظر ترسيدند و بدنهايشان به لرزه افتاد و رنگهايشان تغيير کرد، چرا که سقوط صليبها در لحظه شروع عقد خبر از واقعهاي ناگوار براي مسيحيان ميداد. بزرگ کشيشان که امر عظيمي را ميديد نزد قيصر آمد و گفت:
اي پادشاه، ما را از انجام اين ازدواج منحوس معاف بدار! چرا که بر زوال دين و حکومت مسيحي دلالت ميکند.
امتحاني دوباره
پادشاه که با ديدن منظره سقوط تخت و بيهوش شدن داماد متحير شده بود به غلامان گفت:
تخت را بالا ببريد و پايههاي آن را دوباره بر پا کنيد. آنگاه صليبها را بر روي آن بگذاريد و برادر اين داماد بخت برگشته سرنگون شده را حاضر کنيد، تا نرگس را به ازدواج او درآورم. شايد نحوست اين برادر با سعادت آن ديگري از بين برود.
کارگزاران قصر که در بهت و حيرت فرو رفته بودند با دستور قيصر دوباره به جنب و جوش درآمدند و غلامان تخت را آماده کردند و آراستند. سپس پسرعموي ديگر نرگس را آوردند و او نيز بالاي تخت رفت. هنگامي که اسقفها و کشيشان برخاستند تا مراسم عقد را شروع کنند دوباره پايهها لغزيد و تخت بر زمين افتاد.
قيصر که از اين ماجرا درمانده شده بود و چارهاي براي آن نمييافت، بسيار غمگين شد و با متفرق شدن مردم از مجلس بازگشت و به استراحتگاه خود رفت. آن روز به پايان رسيد در حالي که همگان متحير بودند و نرگس نيز از وقوع اين حوادث در تعجب بود.
پيامبر در روم
همان شب نرگس در عالم رؤيا ديد که حضرت عيسيعليه السلام همراه شمعون و عدهاي از حواريين در صحن قصر جمع شدند. سپس در همان مکاني که صبح به دستور قيصر تخت جواهرنشان چهل پله گذاشته شده بود، به دستور حضرت عيسيعليه السلام منبري گذاشتند که سر به آسمان ميساييد.
سپس پيامبرصلي الله عليه وآله و اميرالمؤمنينعليه السلام و عدهاي از فرزندانش همراه با جواني وارد قصر شدند. هنگامي که پيامبرصلي الله عليه وآله و همراهان وارد صحن قصر شدند حضرت عيسيعليه السلام به احترام پيامبرصلي الله عليه وآله از جا برخاست و نزديک رفت و معانقه نمود.
خواستگاري از نرگس
آنگاه حضرت به آن جواني که همراهشان آمده بود اشاره کرد و خطاب به حضرت عيسيعليه السلام فرمود:
اي روح اللَّه، من براي خواستگاري دختري از نسل وصي تو شمعون براي فرزندم ابومحمد آمدهام.
حضرت مسيحعليه السلام با شنيدن اين سخن به شمعون گفت: «عزت و شرف به تو روي آورده است. نسل خود را با نسل محمد پيوند بده». شمعون نيز گفت: قبول کردم.
هنگامي که شمعون پاسخ مثبت خود را اعلام نمود، پيامبرصلي الله عليه وآله از آن منبر بسيار بلند بالا رفت و خطبه عقد نرگس و پسرش امام حسن عسگريعليه السلام را خواند و اين در حالي بود که فرزندانش و مسيحعليه السلام و حواريين شاهد ازدواج اين عروس و داماد بودند.
بيماري نرگس
نرگس از خواب برخاست و آنچه را که ديده بود در ذهن خود مرور کرد. هنگامي که علت سرنگون شدن تخت عروسي را دانست با خود تصميم گرفت که رؤياي صادقهاش را براي هيچ کس حتي پدربزرگش نگويد و آن را در سينه نگاه دارد؛ زيرا ميترسيد آنها با شنيدن عقد او و فرزند پيامبرصلي الله عليه وآله تصميم به قتل او بگيرند.
چند روزي گذشت و نرگس همچنان در فکر همسر خود امام حسن عسکريعليه السلام بود و رازش را با کسي نيز در ميان نميگذاشت. انتظار ديدار امام حسنعليه السلام لحظه به لحظه و روز به روز در دل او شعله ميکشيد و نرگس را بيتاب ميکرد.
او به قدري از دوري امام حسنعليه السلام و نديدن چهره ماه پاره او غمگين شده بود که عاقبت در بستر بيماري افتاد و لب به طعام و نوشيدني نزد، و تا آنجا پيش رفت که از نظر بدني بسيار رنجور و ضعيف شد.
قيصر که سلامتي نوهاش را در خطر ميديد به فکر چاره افتاد. او تمام اطباي روم را حاضر کرد و از آنان دارويي براي بيماري نرگس طلبيد، اما هيچکدام بيماري او را ندانستند.
درخواست از قيصر
هنگامي که قيصر تمام معالجات را بياثر ديد و گمان کرد که وفات نرگس نزديک شده روزي نزد او رفت و گفت: اي نور چشمم، آيا آرزويي در اين دنيا داري که برآورم؟ نرگس که منتظر اين فرصت بود پاسخ داد:
اي پدربزرگ، درهاي آسايش را به روي خود بسته ميبينم، اگر از اسيران مسلماني که در زندان تو هستند شکنجه را برداري و زنجيرها را از ايشان بگشايي و بر آنان رحم کني و ايشان را آزاد کني اميد دارم که حضرت مسيح و مادرش به من عافيت و شفا دهند.
قيصر تنها درخواست نرگس را به سرعت انجام داد و براي خوشحالي او اسيران مسلمان را گرامي داشت و دستور داد با آنان مهربانتر برخورد کنند.
نرگس که سخن خود را انجام يافته ديد براي انيکه پدربزرگش همچنان به کار خود ادامه دهد، کمي بهبودي از خود نشان داد و مقداري غذا تناول کرد. قيصر با ديدن سلامت او، بيش از پيش مسلمانان را اکرام نمود.
نرگس و بانوي بانوان
چهارده شب پس از درخواست نرگس از قيصر و ملايمت با اسيران مسلمان، در عالم رويا حضرت زهراعليها السلام نزد او آمد. حضرت مريمعليها السلام نيز همراه هزار کنيز بهشتي در خدمت او به ديدار نرگس آمدند. حضرت مريمعليها السلام به نرگس گفت: «اي نرگس، اين شخص سيده زنان و بهترين بانوان حضرت زهراعليها السلام مادر شوهر تو امام حسن عسکريعليه السلام است».
نرگس با شنيدن اين سخن، تاب از کف داد و سر به دامان حضرت زهراعليها السلام گذاشت و بسيار گريه کرد و درباره همسرش سؤال کرد که به ديدار وي نميآيد و او از دورياش بيمار گشته است. حضرت فرمود:
فرزندم چگونه به ديدن تو آيد حال آنکه بر مذهب مسيحيان هستي، و خواهرم مريم نيز از مذهب تو بيزاري ميجويد. اگر ميل داري که من و مسيح و مريم از تو خشنود و راضي شويم و فرزندم حسن به ديدار تو آيد اين کلمات را بر زبان جاري کن «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمداً رسول اللَّه».
نرگس که شوق ديدار همسر، سراسر وجودش را فراگرفته بود گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمداً رسول اللَّه. سپس حضرت زهراعليها السلام با خوشحالي او را در آغوش گرفت و فرمود: اي نرگس، از هم اکنون منتظر آمدن حسن باش که به ديدار تو خواهد آمد.
ديدار با همسر
نرگس از خواب بيدار شد و رؤياي خويش را به ياد آورد و دانست که از فرداي آن شب امام حسنعليه السلام را خواهد ديد. لذا همان شهادتي را که در خواب گفته بود دائم بر زبان جاري ميکرد.
فرداي آن شب نرگس به خواب رفت و در رؤيا امام حسنعليه السلام نزد او آمد. او عرض کرد: «چرا پس از آنکه دلم مملو از محبت تو شد بيوفايي کردي و نزدم نيامدي با آنکه خود را در راه عشق تو تلف کردم»؟ حضرت فرمود:
اي نرگس، اينک که مسلمان شدهاي هرگز ملاقات تو را ترک نخواهم کرد و هر شب به ديدار تو خواهم آمد.