جانباز ۱۳۵٪ !!!
تبهای اولیه
مسئولین سپاه با توجه به مجروحیت زیاد من، درصد جانبازیام را 135 اعلام کردند اما وقتی به کمیسیون پزشکی بنیاد شهید رفتم گفتند قطع پایت به خاطر عفونت ترکش نیست بدلیل قند خون است! ترکش سرم را عارضهای قدیمی گفتند و 50 درصد مجروحیت آن را قبول نکردند و ناراحتی اعصاب و روان را هم 15 درصد حساب کردند. جانباز جعفری منش علی رغم از دست دادن دو کلیه 4 سال در نوبت پیوند کلیه به سر میبرد؛ پیوندی که هزینهاش 7 میلیون است و او ناتوان از پرداخت آن.میگوید: بنیاد شهید قول تأمین تنها 5/2 میلیون از هزینه را داده است. در روز 18 قرص و کپسول فشار خون، قند، نارسایی قلبی، اعصاب و روان باید مصرف کنم. کام دهانم را در اثر عفونت حاصل از وجود ترکش در مغز برداشتهاند و بسیاری از غذاها به خصوص مواد غذایی آبدار را که میخورم از پشت چشم تخلیه میشود.
محمد جعفریمنش جانباز ورامینی علیرغم آسیبهای شدید جسمی و روحی به اطرافیانش نیز انگیزه ادامه حیات میبخشد. جعفریمنش در گفتوگو با خبرنگار فارس با مرور خاطراتش از دوران دفاع مقدس اینگونه روایت میکند: سال 1340 در قم بدنیا آمدم. پدرم شاطر نانوایی و مادرم خانهدار است. اوایل سال 1347 به ورامین مهاجرت کردیم. سال 1357 دیپلم گرفتم.
با آغاز جنگ بعنوان مسئول گزینش و اعزام نیروی بسیج ورامین انتخاب شدم و نیروهای زیادی از اقشار مختلف و سنین پایین را اعزام میکردم. کار سختی بود چرا که باید موارد بسیاری از جمله رعایت مسائل دینی و مذهبی، احکام و نکات دیگری را رعایت میکردم.
[SPOILER]یه خواهشی که دارم اگر قراره پست ها ادیت بشه بی زحمت به طور کامل حذف بفرمایید تایپیک رو!... :Gol:[/SPOILER]
از میان 1400 شهید ورامین، مسئول اعزام 700 نفرشان بودم
مسئولیت مستقیم بنده در گزینش و اعزام نیروها باعث شده بود مسئولین سپاه با رفتنم به جبهه به شدت مخالفت کنند اما اعلام کردم اگر اجازه رفتن به جبهه را ندهید از سپاه جدا میشوم. آنها با مأموریت 3 ماههام به جبهه موافقت کردند.
اولین حضور در قلاجه کردستان
19 تیر 62 در 22 سالگی عازم جبهه شدم و مناطق قلاجه، مریوان و ارتفاعات کانیمانگا اولین مناطقی بود که حضور داشتم. در این منطقه همراه بچههای ورامین در قالب گردان مالکاشتر لشگر حضرت رسول(ص) با فرماندهی شهید کارور، مناطق کردنشین از جمله شیخ صالح را پاکسازی کردیم.
درگردان مالک هم با توجه به تجربیاتم مسئول گزینش بودم و بعد از آموزش بعنوان تکتیرانداز انتخاب شدم. هنگامی که آبان 62 عملیات والفجر4 در کردستان آغاز شد بدلیل اندام درشت و قدرت بدنی که نسبت به دیگران داشتم دو موشک آرپیجی7 در کوله پشتیام میگذاشتم و پیشاپیش گردان حرکت میکردم. در ارتفاعات کانیمانگا، قله پنجوین و دشت شیلر از جلوداران گردان مالک بودم؛ مناطقی که اگر دشمن موفق به تصرف آن میشد شهرهای سلیمانیه، نفتشهر و کرکوک یعنی مهمترین شهرهای نفتخیز عراق تصرف میشد.
[="Tahoma"][="DarkGreen"]مخالفت صریح امام (ره) با انهدام سد دربندیخان عراق
با شروع مجدد عملیات والفجر 4 و شهادت عده زیادی از نیروها، گردان کمیل بدلیل تسلط بر سد دربندیخان قصد انهدام سد را داشت؛ اما بعد از اطلاع شهیدهمت از موضوع، طی تلگرافی موضوع را به حضرت امام اطلاع داد؛ امام (ره) به شدت با این موضوع مخالفت کرده و اعلام کردند شما با نظامیان روبرو هستید نه مردم.
سال 62 در عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق از ناحیه سر مجروح شدم و 4 شبانه روز در منطقه بیهوش بودم. یکی از همرزمانم بنام آجرلو که امدادگر بود بالای سرم میرسد و یک سرم یک لیتری به اندازه 50 سی سی به بدنم تزریق میکند. بدلیل کمبود شدید دارو باقیمانده سرم را به مجروح دیگری تزریق کرد اما همان مقدار اندک مرا نجات داد.
مجروحیتم طوری بود که حشمتالله خانی از همرزمانم وقتی مرا دید چند سیلی به صورتم زد اما چون عکسالعملی ندید گویا برایم فاتحهای میخواند و میرود چون بنا به دستور فرمانده نیروها حق توقف بالای سر مجروحین و شهدا را نداشتند. بعد از به هوش آمدنم و انجام معالجات اولیه مرا به بیمارستان امدادی مشهد انتقال دادند.
نماز جماعت به یاد ماندنی همراه شهیدان همت و عباس ورامینی
یکبار در منطقه با حشمتالله خانی به نمازجماعت لشکر 27 محمد رسولالله رفتیم آن موقع شهیدان همت و ورامینی را نمیشناختم، هنگام نماز در صف جلو ایستاده بودم و دو بسیجی در چپ و راست من ایستاده بودند. بعد از پایان نماز حشمتالله گفت: این دو نفر بسیجی که کنارت بودند را شناختی؟ گفتم خب بسیجی بودند دیگه؛ گفت: درست ولی یکی همت فرمانده لشگر و دیگری ورامینی، مسئول ستاد لشگر بود.
[/]
[="Tahoma"][="DarkGreen"]درخواست آیتالله مشکینی از بسیجی 14 ساله
سال 62، آیتالله مشکینی (ره) برای بازدید از لشگر 27 محمد رسولالله به منطقه آمدند؛ آن شب یک بسیجی 14 ساله وقتی در رزم شبانه لشگر شرکت کرده بود آرنج دستهایش در اثر برخورد به زمین زخمی و خونآلود شد. بدلیل نبود آب، بسیجی به حضور ایشان رسید و گفت حاج آقا با این وضعیت که نمیتوانم وضو بگیرم آیا نمازم قبول است؟ آیتالله مشکینی گفت:حاضرم تمام نمازهای عمرم را با این دو رکعت نماز صبح تو آن هم با این وضعیت عوض کنم. بسیجی هم با حالت خاصی گفت اگر خدا این نمازم را با این شرایط قبول میکند عوض نمیکنم.
[/]
20 سال زمان برای ترمیم پوسته مغز
حالا ترکشهای فراوانی در سرم پراکنده است و هر از گاهی از جایشان تکان میخورند الان نه فقط سر بلکه پای راست، چپ، ساعد و مچ دستان هم ترکش دارد. در بیمارستان امدادی مشهد سرم را جراحی و ترکشهایی را بیرون آوردند اما در حین جراحی پرده مغزی توسط ترکش پاره شد. در کنار ترکشهای دیگر، ترکش عدسی شکلی روی پوسته مغزم وجود دارد که پزشکان گفتهاند اگر جراحی شود و دست بخورد مرگم حتمی است و برای جراحی نیاز به جمع شدن یک لایه چربی در اطراف آن است که برای شکلگیری آن 20 سال زمان لازم است! این ترکش عامل تشنج و بیهوشی است به شکلی که هر وقت حرکت کرده و فعال شود بسیار آزاردهنده است و تنها راه کنترل آن مصرف دارو است.
4 سال در نوبت کلیه 7 میلیونی و بی مهری بنیادشهید
جانباز جعفری منش علی رغم از دست دادن دو کلیه 4 سال در نوبت پیوند کلیه به سر میبرد؛ پیوندی که هزینهاش 7 میلیون است و او ناتوان از پرداخت آن. بنیاد شهید قول تأمین تنها 5/2 میلیون را داده است. در روز 18 قرص و کپسول فشار خون، قند، نارسایی قلبی، اعصاب و روان باید مصرف کنم. کام دهانم را در اثر عفونت حاصل از وجود ترکش در مغز برداشتهاند و بسیاری از غذاها بخصوص مواد غذایی آبدار را که میخورم از پشت چشم تخلیه میشود.
بی مهری نسبت به تعیین درصد جانبازی
با وجود همه جراحتها و سختیهایی که تحمل میکنم بیمهریهای زیادی دیدهام. مسئولین سپاه با توجه به مجروحیت زیادم درصد جانبازیام را 135 اعلام کردند اما وقتی به کمیسیون پزشکی بنیاد شهید رفتم، گفتند قطع پای تو به خاطر عفونت ترکش نیست بلکه به دلیل قند خون است، ترکش در سرم را عارضهای قدیمی گفتند و 50 درصد مجروحیت آن را قبول نکردند و ناراحتی اعصاب و روان را هم 15 درصد حساب کردند. در حالی که شرایط جسمی و روحی من مثل جانبازان قطع نخاع است و باید تمام مزایای آن ها نیز برایم لحاظ شود.
:Ghamgin:
[="Tahoma"][="DarkGreen"]وظیفهای که به آن افتخار می کنم
مرضیه اصفهانی، همسر این جانباز دلاور است. همدم اصلی و یار مخلصی که علاوه بر وظیفه همسری همچون پروانه برگرد او میچرخد. اصفهانی میگوید: 6 سال است که با عفونت پای راست همسرم و قطع آن تمام کارهای او بر عهده من است. او به دلیل وجود ترکش در مچ و ساعد دستان و کف پا توانایی حتی شانه کردن موهای سرش را هم ندارد؛ در این مدت 6 سال که توانایی انجام کارهای شخصیاش را ندارد مجبورم تمام لحظات در کنارش باشم و به همین خاطر به ندرت به برنامههای شخصی خودم میرسم.
[/]
[="Tahoma"][="DarkGreen"]معروف به روحیه زیاد و شاد بودن در ورامین
با وجود همه جراحاتی که در نقاط مختلف بدن مثل سر و دو پا، عفونت و قطع پای راست از زانو و تعدا زیادی ترکش، از دست دادن دو کلیه، برداشتن کام دهان و مصدومیتهای دیگر دارم، اما هیچ وقت روحیه ام را از دست ندادم بلکه باعث روحیه دادن به دیگران نیز شدهام و بارها در مراسم و برنامههای مختلف ادارات، مراکز فرهنگی و مدارس برای مردم صحبت کردهام، چرا که معتقدم اولین تأثیر روحیه قوی من بر خانوادهام بویژه همسرم است؛ او که 6 سال است 24 ساعته پرستاریام میکند و تنها مونس دلتنگیهای من است.
به نقل از : http://www.ammarname.ir/link/18090
منبع : فاش نیوز [/]
همسنگر بسیجی نوشت:
چیزی ندارم برای گفتن. من گیجم. مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم. خدایا چطوری من زندگی کنم وقتی اینها زندگی نمی کنند.
مرد دیروز، فراموش شده امروز ... شعار نیست واقعیت محض حاصل روزمرگیهای ما
[SPOILER]
قضاوت با خودمون!!! :Ghamgin:
[/SPOILER]