سلام
من یه تحقیقی برای آیینزندگی داشتم گفتم اینجا بذارم که هم نقد بشه و هم برای یه عده مفید باشه.
هنوز ارائه ندادم دوستان خواهشاً اگر انتقاد و پیشنهادی دارن بگن که من اصلاح کنم -----------------------------------------------------------------------
موضوعی که من میخوام امروز در موردش صحبت کنم، «شیوههای غیر اخلاقی در القای پیام» هست. به طور دقیقتر یعنی اینکه از چه راههایی میتوان مطالب نادرست را به صورت ناخودآگاه به افراد تلقین کرد، به طوری که خودِ فردِ شنونده متوجه نشود.
به صورت دقیقتر: چگونه میتوان درستی یک مطلبی را به ذهن کسی خوراند؟
البته قبل از شروع بحث، باید بگویم که روشهایی که اینجا مطرح میکنیم روشهایی کاملاً غیر اخلاقی و به دور از انصاف هستند، لذا استفاده از آنها هیچگونه نتیجهای جز نادیده گرفته شدن منطق نخواهد داشت.
قصد ما از بررسی کردن این روشها، صرفاً آشنا کردن شما با این نوع ترفندها است.
اینکه باید یاد بگیریم به صحبتهای دیگران با دید نقد گوش کنیم و در کل شیوهی گوش دادنمون به مطالب رسانهها رو تغییر بدیم.
خب، یکی یکی به بررسی روشها میپردازیم:
روش اول: مخفی کردن بخشی از واقعیت
در این روش فقط یک جنبه از واقعیت به شنونده ارائه میشود و از مطرح کردن بخشی دیگر از واقعیت خودداری میشود.
به طور مثال: از شما میخواهم کلیهی اطلاعاتی که از قبل در مورد موسیقی دارید رو کنار بذارید (برای چند لحظه) و فقط به این جمله دقت کنید:
«دانشمندان طی آزمایشی دریافتند که پخش موسیقی در گاوداریهای مدرن، باعث افزایش شیردهی گاوها میشود»
خب، با توجه به این گزاره چه تصوری برای شما در مورد موسیقی پدید میآید؟
کاملاً مشخص است، میگویید موسیقی خوب و مفید است چون باعث افزایش شیردهی گاوها شده است دیگر.
اما زود قضاوت نکنید، این فقط بخشی از واقعیت است...
حالا من به جملهی قبلی جملهای دیگر اضافه میکنم: «پخش موسیقی و افزایش شیردهی حاصل از آن باعث از بین رفتن همهی گاوها در گاوداریهای مورد آزمایش شد»
یعنی همهی گاوهایی که این آزمایش روی آنها انجام گرفته بود، بعد از مدتی از بین رفتند.
خب، حالا با این دو جمله، چه تصوری برای شما در مورد موسیقی پدید میآید؟ کاملاً مشخص است، عقل در اینجا حکم میکند که موسیقی بد و مخرب است، چون باعث کم شدن عمر مفید گاوها و همچنین کاهش چشمگیر کیفیت شیر میشود.
خب، حالا نظرتون چیه؟ . . .
(خب ببینید این جملهی اول یه بستهی اطلاعاته که به ذهنتون میرسه و جملهی دوم یه بسته از اطلاعاته. و برای قضاوت درست و عادلانه باید هر دو بستهی اطلاعات رو در اختیار داشته باشیم، اما این رسانهها چیکار میکنن؟ فقط جملهی اول رو در اختیار شما قرار میدن. OK? )
این یک مثال ساده بود، دیدید که در بخش اول فقط بخشی از واقعیت را در اختیار شما قرار دادم و نظر شما در مورد قضیهی فرضی مثبت بود، اما وقتی همهی واقعیت را در اختیار شما گذاشتم نظرتان منفی بود.
یعنی با این روش، میتوان تنها جنبهای از واقعیت را در اختیار مخاطب قرار داد و ذهن مخاطب را کاملاً کنترل کرد.
OK?
دقت کنید که در این ترفند هیچگونه دروغی گفته نمیشه و فقط مخفی کردن تکهای از واقعیت است که چنین تأثیری روی ما داره.
این ترفند در مورد بعضی از شخصیتهای باستانی که اسمش رو نمیارم هم به صورت کاملاً داره استفاده میشه و در رسانههای مثل روزنامهها، اینترنت، شبکههای تلویزیونی داخلی و شبکههای برونمرزی فارسی زبان به خصوص شبکههای خبری از مدتها قبل، شاید از موقع جنگجهانی، کاملاً مورد استفاده قرار میگرفته و همچنان هم مورد استفاده قرار میگیرد.
روش دوم: تخریب شخصیت
روش بعدی، روش تخریب شخصیت یا حملهی شخصی است.
یعنی چه؟ یعنی اینکه، در بحث و نقد، از بد بودن رفتار یک فرد نتیجه میگیرد که ادعایی که او مطرح کرده نیز نادرست است.
یعنی اینکه، چون شخصیت علی بد و منفور است پس حرف او هم نمیتواند درست باشد.
توجه کنید که این شیوه هم در بحث و هم نقد کاربرد دارد. (اگر دقت کنید بخشی از کتاب آیینزندگی هم به این مطلب البته کاربرد آن در نقد را بررسی کرده بود.
این روش به ظاهر ساده و قابل تشخیص است، اما در رسانهها، بسیار پر کاربرد و کارامد است. (خیلی هم تأثیر گذاره)
علاوه بر رسانههای جمعی در بعضی مناظرههای شخصی هم این ترفند به کار برده میشود.
مثلاً وقتی که دو جناح در یک موضوع مورد اختلاف، در منطق و آوردن دلیل ناتوان میشوند سعی در تخریب کردن و زیر سؤال بردن مقبولیت شخص یا جناح مقابل میکنند. به زبان ساده میگویند چون شخصیت شما بد و نادرسته پس حرف شما هم بد یا نادرسته.
راه پیشگیری از گرفتار آمدن به این ترفند این است: «همواره حرف منطقی را بپذیرید حتی اگر هیتلر و صدام آن را گفته باشند.»
و همواره این جمله را به یا دداشته باشید: «حرف منطقی منطقیه چه من بگم چه یه آمریکایی بگه چه پستترین ردهی جامعه»
در این روش، فرد مغلوب سعی میکند با توهین و تحقیر شخص مقابل خود را از پاسخگویی به اشکالات مطرح شده، بینیاز ببیند. در حالی که زهی خیال باطل! توهین و تحقیر شخص ذرهای از منطق حرفهایش نمیکاهد!
روش سوم : استفاده از بار معنایی کلمات
در این روش، برای القای نتیجه، و برای جهتدادن به نتیجهگیریهای مخاطبان، از بار معنایی کلمات استفاده میشود.
میدانیم که هر کلمه از نظر روانشناسی، یک بار معنایی دارد و افراد جامعه با شنیدن آن واژه حس مثبت یا حس منفی میگیرند.
یعنی ممکن است دو واژه هممعنی باشند، اما احساس متفاوتی را در شنونده ایجاد کنند. معمولاً این اختلاف برداشتها در جامعه باعث ایجاد سؤتفاهمهایی هم میشود.
این معناهای متفاوت باعث افزایش احساسات منفی یا احساسات مثبت در مخاطب خواهد شد و این افزایش احساسات به صورت ناخودآگاه بر نتیجهگیری و قضاوت شنونده تأثیر میگذارد.
مثال واضح آن هم همان مثل معروفی است که سه کلمهی متفاوت با معنی نشستن را معرفی میکند.
این روش کجاها به کار میرود؟
البته ممکناست من و شما در صحبتهای روزانهی خود ناخودآگاه از این روشها استفاده کنیم، اما این ترفند اکثراً در کتب تاریخی و مخصوصاً کتب تازهنشر فراوان مشاهده میشود.
به طور مثال، در یک متن نویسنده، در مورد حملهی خارجیها به کشورشان با کلماتی مثل «یورش»، «حمله»، «هجوم»، «وحشیانه»، «خشونتبار»، «تصرف کردن»، «نابود کردن»، «منقرض کردن» و ... استفاده میکند.
میبینید که همهی این کلمات دارای بار منفی هستند و حس نفرت را در ضمیر ناخوآگاه شما تحریک خواهند کرد.
اما در همان متن، نویسنده، برای توجیه و مثبت نشاندادن حملهی هموطنانش از کلماتی مثل «فتحکردن»، «گسترشدادن قلمرو»، «پایداری»، «سعی و تلاش»، «فداکاری»، «حکومتهای ظالم» و ... استفاده میکند تا بار مثبت را به خواننده القا کند.
روش چهارم : توسل به تجدد
در این روش برای نشاندن مطلب در ذهن مخاطب، از نو و جدید بودن یک اندیشه، درست بودن آن را نتیجه میگیرد. در واقع با این پیشفرض که «هر چیز نویی، نتیجه پیشرفت و ناشی از آن است، پس خوب است و باید آن را پذیرفت».
این یک اصل روانی است که «روان انسان نوگرایی را میپسندد» و گوینده در واقع سعی میکند از خواستنیبودن و محبوب بودن پیشرفت و نوگرایی نتیجه بگیرد که هر تغییری در جهت مثیت است، پس هر تغییری پیشرفت محسوب میشود. در حالی همهی ما میدونیم که تغییر دو نتیجه در پی خواهد داشت یکی پیشرفت است و دیگری پسرفت!
در واقع این خاصیت روانی که انسان هم مایل به نوگرایی است و هم آراستگی را دوست میدارد، او را به پذیرش تجدد گرایی وا میدارد.
مثلاً شخصی میگفت : «شماها که با نظرات من مخالفت میکنید آیا میدانید که این جزو جدیدترین نظریهها و تحلیلهای جامعهشناسان است؟»
خوب به این جمله دقت کنید، نویسندهی آن جدید بودن یک نظریه را به عنوان برتری آن در نظر گرفته است. در حالی جدید بودن یک نظریه ملاک برتری و منطقی بودن آن نمیشود. اما ناخودآگاه خواننده و شنونده را تحت تأثیر قرار میدهد. یا این مورد
«اگه میخوای لاغر کنی از جدیدترین رژیمغذایی پیروی کن.»
در حالی که جدید بودن یک رژیم دلیل بر مؤثر بودن آن نمیشود.
راه حل چیست؟ برای جلوگیری از اینگونه احساسات، این جمله را در نظر داشته باشید که «نه جدید بودن و نه قدیمی بودن هیچیک دلیل بر منطقی و درست بودن نیستند».
همین روش در بسیاری از رسانههای تصویری و گفتاری به کَرّات مشاهده میشود. مثلاً سعی میشود تا جدید و نو بودن یک تفکر را دلیل بر پیشرفتهتر بودن و در نتیجه دلیل بر بهتر بودن آن جلوه دهد.
در واقع در این روش تجدد یک نظریه مساوی با پیشرفته بودن آن در نظر گرفته میشود و دلیل آن هم این است که چون علم در حال پیشرفت است پس هرچه جدید باشد پیشرفتهتر است.
درحالی که این یک قانون کلی نیست و ممکن است نظریهی در زمان حال ارائه شود ولی مقبولیت علمی و قدرت نظریههای گذشته را نداشته باشد.
از طرفی جنبشهای مردمی و مسائل اجتماعی هیچگاه کاملاً از قانون خاصی پیروی نمیکردهاند و علوم اجتماعیِ حال حاضر، فقط سعی در شناخت این عکسالعملها دارند.
روش پنجم : ایجاد فضای نمایشی دموکراسی رسانهای
این روش در آن سری از برنامههای زنده که با شرکت مخاطبان همراه است کاربرد دارد. مثلاً اگر به یکی از این برنامهها دقت کنیم، متوجه میشویم که با استفاده از این ترفند هم در رساندن پیام خود موفقتر خواهند بود و هم به طور ضمنی جذب مخاطب را هم به همراه خواهد داشت. در مرحلهی بعد این برنامهها بینندگاه را دعوت به شرکت در بحث میکنند و به گونهای فضا سازی میکنند که مخاطب حس میکند که تمام نظراتش در این برنامه قابل انعکاس است و به همین دلیل ترغیب به تماس میشود.
اما موضوع به این سادگی نیست، چرا که بحث توسط مجری یا مجریان به گونهای هدایت میشود که شخص به نوعی در برابر آنها تسلیم میشود و گاهی حتی دچار خودباختگی میشود و همهی اینها باعث میشود که مخاطب شرکتکننده در بحث حرفهای مد نظر آنها را بگوید.
اگر دقت کنیم همواره از عباراتی مثل «به نظر میرسه که ...»، «من فکر میکنم ...»، یا «مگر نه؟» و «درست نمیگویم؟» و جملاتی حرفهای از این دست، برای جهتدادن به تصمیمات شرکتکننده بهرهگیری میشود.
با اینجملات اولاً به شنونده این احساس کاذب دست میدهد که دیگر تنها شنوندهی خبر نیست. و ثانیاً به مخاطب تلقین میشود که کاملاً در یک بحث آزاد و منطقی شرکت میکند. در حالی که این یک «تلهی رسانهای» و یا به اصطلاح حرفهای «Media Trap» است.
روش ششم : از زبان یک مخاطب به مخاطبان دیگر یا تلهی رسانهای (Media Trap)
در این روش مجری برنامه به دنبال ارسال پیام از زبان یک مخاطب به مخاطبان دیگر است. به گونهای که در این تاکتیک یک بحث ترتیب داده میشود و مخاطبان (که عمدتاً از قشر معمول و متوسط وت تحریکپذیر جامعه هستند) دعوت به بحث میشوند. آنگاه توسط مجری یا مجریان صاحب فن بحث هدایت میشود تا به نقطهی دلخواه برسد. آنگاه مجریان یا یکی از آنها اقدام به نتیجهگیری به دلخواه خود، میکند، با اینکه این نتیجهگیری شاید جملهای کوتاه باشد، اما چون خودِ مخاطب در بحث حضور داشته آن را میپذیرد. اما تأثیر اصلی این بحث این است که مخاطبان عام بیننده، توسط این بحث به نوعی قانع میشوند که نتیجهی به دست آمده یک نتیجهی کاملاً منطقی و حاصل تعاملات دو تفکر متضاد و برایند آنهاست.
اما به چه دلایلی مخاطبان به سمت تسلیم شدن در برابر نتیجهگیری پیش میروند؟
به همان دلایلی که یک بار اشاره کردیم. 1-ایجاد حس کاذب مشارکت در بحث و 2-تلقین اینکه بحث کاملاً آزاد و منطقی است.
روش هفتم : مراجعه به مردم مثل مراجعه به کودک
در اکثر بیانات تبلیغاتی فراگیر خطاب به تودهی مردم از دلایل، کلمات، لحنبیان و گفتاری استفاده میشود که گویا مردم کودک دبستانیاند و آنها دارند با یک کودک دبستانی سخن میگویند.
این شیوهی مراجعه، نه تنها باعث ایجاد حس خودباختگی در مردم میشود، بلکه ناخودآگاه این پیام را میرساند که «همهی اطلاعات درست در دست ماست و شما مانند اطفالی هستید که چیزی نمیدانید». به علاوه این ترفند حتى اظهارنظرهای احتمالاً درست مخاطبان را نیز بیارزش جلوه خواهد داد، چون شما مردم هستید و مردم هیچ چیزی نمیدانند.
یعنی اظهار نظر درست یک مخاطب در آن رسانه در نظر شیفتگان بینندهی آن بیارزش و از روی سادهلوحی تلقی میشود
در این روش رسانه خود را دانایکل و دایهی عزیزتر از مادر جا میزند لذا افرادی که با این ترفندها آشنا نباشند، گامبهگام بیشتر شیفتهی ارتباط با آن رسانه خواهند شد.(چون اولاً داره بهشون اطلاعات میده و هم بیننده توجه به این شبکه را راهی برای درآمدن از این سادهلوحی خواهد دید و این مساویاست با افزایش بیننده) و این همان چیزی است که مدیران یک رسانه آن را نشانهی موفقیت خود میدانند.
در آخر
از اینگونه روشها و شیوهها، فراوان، و نحوهی به کار گیری آنها به تعداد انسانهای روی زمین است. لذا هرگز نمیتوانستم همگی را در یک صحبت (متن) کوتاه جا دهم، شاید هم عقلم به همهی آنها قد ندهد، ولی آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید...
اما، سؤالی که دوست دارم در ذهن شما باقی بگذارم، این است، که اگر واقعاً (این جناحها) جناح، تفکر و مکتبی حق است پس چرا از این ترفندها استفاده میکند؟ اگر به ادعای خودشان تابع منطقاند پس چرا بازار مغالطه اینقدر گرم است؟
خب.
و امّا ما ...
ما باید چه کنیم؟
اما ما باید در این آشفتهبازار تلاش کنیم که درگیر بازی احساسات نشویم (، تکرار میکنم: درگیر بازی احساسات نشویم) و سعی کنیم تا بیشتر از پیش تابع عقل خود باشیم.
همان عقلی که پروردگار آن را چراغ راه من و تو قرار داده است.
گاهی از اوقات بعضی از افراد که به روحانیت تمایل ندارند ، حرفی که یک روحانی میزند را صرف آنکه روحانی زده قبول نمیکنند(عناد) حتی اگر عقلشان در اعماق وجودشان آن حرف را تصدیق کند. حال آنکه اگر شخص دیگری در لباس متجدد حرفی بزند که حتی عقلشان در اعماق وجود به نادرستی حرف پی ببرد ، صرق آنکه ظاهر شخص متخدد و روش فکرانه ست ، حرفش را قبول میکنند و این است مشکل جوانان امروز...
سلام
مقاله بايد منبعش ذكر شود
بايد مقدمه داشته باشد
كليد واژه هاش مشخص شود.
بايد دايره بحث مشخص شود (عنوان خيلي كلي است در صورتي كه ترفند ابعاد مختلف شناختي، هيجاني، رفتاري را پوشش مي دهد بهتر بود مي نوشتيد برخي از ترفندهاي رسانهها
از سويي چون بحث شما غير اخلاقي بودن اين ترفندها است بهتر بود غير اخلاقي در عنوان گنجانده مي شد
مثلا
برخي از ترفندهاي غير اخلاقي رسانهها در القاء پيام
سلام
مقاله بايد منبعش ذكر شود
بايد مقدمه داشته باشد
كليد واژه هاش مشخص شود.
بايد دايره بحث مشخص شود
جاااااااااااااااان؟؟؟ :moteajeb::khobam:
بابا یه کنفرانس:Sokhan: سادهاست، کنفرانس کلاسی،
حامی;172628 نوشت:
عنوان خيلي كلي است در صورتي كه ترفند ابعاد مختلف شناختي، هيجاني، رفتاري را پوشش مي دهد بهتر بود مي نوشتيد برخي از ترفندهاي رسانهها
از سويي چون بحث شما غير اخلاقي بودن اين ترفندها است بهتر بود غير اخلاقي در عنوان گنجانده مي شد
مثلا
برخي از ترفندهاي غير اخلاقي رسانهها در القاء پيام
ولي در كل موضوع كاربردي و مفيدي است موفق باشيد
ممنون ممنون،:frind:
بابت این که از تجربیات خود در اختیار من گذاشتید
حتماً منابع را ذکر خواهم کرد. (هم اینجا و هم در مقاله البته اگه بشه اسم مقاله:Narahat az: روش گذاشت!)
حتماً عنوان آن را هم تغییر خواهم داد، «برخي از ترفندهاي غير اخلاقي رسانهها در القاء پيام»،
ممنون again.:Cheshmak:
گاهی از اوقات بعضی از افراد که به روحانیت تمایل ندارند ، حرفی که یک روحانی میزند را صرف آنکه روحانی زده قبول نمیکنند(عناد) حتی اگر عقلشان در اعماق وجودشان آن حرف را تصدیق کند. حال آنکه اگر شخص دیگری در لباس متجدد حرفی بزند که حتی عقلشان در اعماق وجود به نادرستی حرف پی ببرد ، صرق آنکه ظاهر شخص متخدد و روش فکرانه ست ، حرفش را قبول میکنند و این است مشکل جوانان امروز...
حق با شماست
اینه که میگن عقل مردم به چشمشونه!
چون ظاهر روشنفکرانه است حرفش را قبول میکنند
کاملاً قبول دارم
جاااااااااااااااان؟؟؟ بابا یه کنفرانس سادهاست، کنفرانس کلاسی،
خيلي عالي بود و كاربردي:Kaf:
خيلي ها جرأت قلم به دست شدن را ندارند من اگه نكته اي نوشتم
خواستم نور علي نور شود.:ok:
هيچ ايرادي هم ندارد اين مقاله را كمي كار كنيد و براي يه مجله بفرستيد يا به نام خودتان در وبلاگي درج كنيد تا مردم هم بفهمند دنياي دست كيه:Cheshmak:
خيلي عالي بود و كاربردي:Kaf:
خيلي ها جرأت قلم به دست شدن را ندارند من اگه نكته اي نوشتم
خواستم نور علي نور شود.:ok:
هيچ ايرادي هم ندارد اين مقاله را كمي كار كنيد و براي يه مجله بفرستيد يا به نام خودتان در وبلاگي درج كنيد تا مردم هم بفهمند دنياي دست كيه:Cheshmak:
کاربردری بود اما عالی نبود!! :khandeh!:
کمکم دارم به ناپخته بودن حرفام پی میبرم، حس میکنم خیلی زبانم بچهگانه است، سعی میکنم بهترش کنم
مهم نیست.
دست شما درد نکنه
ارائه دادم.
بچهها تعریف کردن، گفتن موضوعش به روز بود...
استاد هم گفت یکی از بهترین کنفرانسها بود... اما نمیدونم چرا من فک میکنم داشتن منو دلداری میدادن!!:khandeh!: