صحیفه ی سجادیه- امام سجاد علیه السلام
تبهای اولیه
ششمین تصنیفی كه در اسلام صورت گرفته, صحیفه سجادیه است; زیرا چنین نقل گردیده است:
الصحیح ان اول من صنف امیرالمومنین ثم سلمان ثم ابوذر ثم الاصبغ بن نباته ثم عبیدالله بن ابی رافع ثم صنف الصحیفه الكامله. بدین سبب, علمای مسلمان اهتمام بسیار به این كتاب داشته, شرحهای زیادی بر آن نوشتهاند. یكی از نویسندگان در كتاب خود تعداد 68 شرح صحیفه را معرفی كرده است.
شیخ آقابزرگ نیز در كتاب الذریعه (ج 13, ص 345 به بعد) شروح صحیفه سجادیه را معرفی كرده است.
به هرحال صحیفه سجادیه ای كه اكنون در دسترس ماست, پنجاه و چهار دعا دارد كه دعای اولش فی التحمید لله عزوجل و دعای آخرش دعاوه فی استكشاف الهموم است. متوكل بن هارون گفته است كه امام صادق(ع) هفتاد و پنج دعا به من املا فرمود. یازده باب آن از دستم رفت و شصت و چند باب آن را حفظ كردم... .
سید محسن امین(ره) میگوید: صحیفه كامله 61 دعا دارد كه در باره انواع خیر و عبادت و طلب سعادت است و كیفیت توجه به پروردگار و طلب حوائج از او و چگونگی عمل كردن به قول خداوند ادعونی استجب لكم را میآموزد.
و از دعاهاى آن حضرت (عليه السلام) است در تذلل براى خداى عزوجل
― اى پروردگار من! گناهان من زبان مرا بسته است و سخن مرا بريده، حجتى نتوانم آورد. من گرفتار مصيبت خود و در گرو عمل خويشم، در خطاهاى خود غوطه ور و راه خود را گم كرده و فرومانده ام.
― خويشتن را در جاى گناهكاران سرشكسته و بدبختان شوخ چشم كه وعيد تو را سبك شمردند باز داشتم.
― پاكا خداوندا! چه گستاخى كردم با تو و خود را در چه مهلكه انداختم
― اى خداى من! برافتادگى و لغزش من رحمت آور و به حلم خود از نادانى من درگذر و به احسان خود بد كردارى مرا عفو كن، كه من به گناه اقرار دارم و به خطاى خود معترفم، اينك دست من و اين موى پيشانى من. به زارى و نياز از تو مى خواهم مرا به قصاص گيرى، به موى سپيد شده، عمر سپرى گشته، و نزديكى مرگ، و ناتوانى و درويشى و بيچارگى من رحمت آور.
― آن هنگام كه نشانى از من در اين جهان نماند و ياد من از انديشه ى آفريدگان بدر رود و از فراموش شدگان شوم، مانند ديگران بر من ببخشاى.
― اى مولاى من! آن هنگام كه صورت و حال من برگردد و تن من پوسيده گردد و اندام من از هم گسيخته و پراكنده شود، و پيوندهاى من بگسلد، بر من رحم كن. واى از بيخبرى كه نمى دانم با من چه خواهند كرد!
― اى مولاى من! در روز رستاخيز بر من رحم فرما و آن روز مرا با اولياى خود بدار و در ميان دوستان خود بگمار و در پناه خود مسكن ده اى پروردگار جهانيان
كتب دعا بسیار است و دعاهاى رایج و منقول هم فراوان؛ ولى دعاهایى كه داراى سند محكم باشد و یقیناً از زبان معصوم تراویده باشد، سندیت بیشترى دارد و مضامین آن هم دلنشینتر خواهد بود.
دوره حیات امام سجاد علیه السلام، یكى از سختترین و خفقان بارترین دورهها براى اهلبیت و ائمه علیهم السلام بود و محدودیتهاى بسیارى از سوى امویان براى امامان شیعه اعمال مىشد. از این رو براى امام سجاد علیهالسلام زمینه دایر كردن جلسات بحث و تفسیر و فقه و علوم دیگر میسر نبود.
محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول میفرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهدهام بود و به همین دلیل احتیاط میکردم و نمیخواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق میکند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمیرسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»
فرمود:« برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را میشناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و میگریستم که از خواب بیدار شدم.
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله ی صحیفه سجادیه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می خواهی میرسی.»
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاجا را دیدم که از آشنایان قدیمم بود. مرا که دید گفت:« ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمدهام. کتاب را از من میگیرند و پس نمیدهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانهاش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:« هر کتابی را که میخواهی بردار!»
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت:« باز هم بردار!»
گفتم:« همین بس است.»
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم میفرماید:« مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانهای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهرهمند شوند.»
منابع:
امام شناسی، ج 15، ص 49و 50
بحارالانوار، ج 110، ص 51 به بعد