مگر سیرۀ ابوبکر و عمر مشکلی داشت؟!

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مگر سیرۀ ابوبکر و عمر مشکلی داشت؟!

بسم الله الرحمن الرحیم
مگر سیرۀ ابوبکر و عمر رضی الله عنّا مشکلی داشت که حضرت علی کرّم الله وجهه برای قبول خلافت شرط تبعیت از سیرۀ شیخین را نپذیرفت؟
:Gig:

دوست بزرگوار شما را به خواندن اين کتب شديدا دعوت مي کنم که از منابع اهل سنت است

نام کتاب : چراغ راهنما
مولف : حسين تهراني
:ناشر : نشر حاذق
تلفن مرکز پخش: 09121518076

جواب تمامي سئوالاتتان را خواهيد يافت

نی نوا;71518 نوشت:
ابوبکر و عمر رضی الله عنّا

نی نوا;71518 نوشت:
کرّم الله وجهه

سلام
نكته دقيق: به همين القاب دقت كنيد تا به خيلي چيزها برسيد:
رضي الله عنهم و
كرم الله وجهه

خيلي عميق است

سلام :Gol:
حضرت علامه سید شرف الدین از علمای شیعه کتابی دارد به نام اجتهاد در مقابل نص که در آن اجتهادات بی مبنای شیخین را در مقابل سنت پیامبر ص و نص قرآنی آورده است . اگر مطالعه بفرمایید خواهید دانست علی عالی اعلی که جان و نفس پیامبر است چرا تبعیت از سنت آندو را نپذیرفت .
یکی از اجتهادات جناب عمر که در گفتار خود ایشان مشهود است جریان متعه است . او در این باره گفت :
متعتان فی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب علیهما متعه النساء و متعه الحج :Ghamgin:
دو متعه در زمان رسول الله بود که من آندو را حرام می کنم و افراد خاطی را عقوبت می نمایم . متعه زنان و متعه حج
این نقل قول که بسیار در کتب خود اهل سنت نقل شده است به وضوح نشان می دهد در سنت شیخین مخالفت صریح با سنت رسول و قرآن وجود داشته است . :Sham:
موفق باشید

نی نوا;71518 نوشت:
[=arial][=garamond]بسم الله الرحمن الرحیم
[=arial][=arial]مگر سیرۀ ابوبکر و عمر رضی الله عنّا مشکلی داشت که حضرت علی کرّم الله وجهه برای قبول[=arial] خلافت[=arial] شرط تبعیت از سیرۀ شیخین را [=arial]نپذیرفت[=arial]؟
[=arial]:gig:

[=century gothic]با سلام
جواب اين مطلب از خود كلمات اميرالمؤمنين روشن‏ است.
در نهج البلاغه آمده است که وقتي مردم آمدند با حضرت بيعت كنند، آن حضرت فرمودند: "دعوني والتمسوا غيري‏ فإنا مستقبلون أمرا له وجوه وألوان" يعني مرا رها كنيد برويد دنبال‏ كس ديگري كه ما حوادث بسيار تيره‏اي در پيش داريم؛ كاري را در پيش داريم كه چندين چهره دارد ـ يعني آن را از يك وجهه‏ نمي‏شود رسيدگي كرد، بلکه از وجوه مختلف بايد رسيدگي كرد.
بعد مي‏گويند: "إن الآفاق قد أغامت والمحجة قد تنكرت" يعني راه شناخته شده‏اي كه پيغمبر تعيين كرده‏ بود الان نشناخته شده، و فضا ابرآلود و تيره گرديده است.
و در آخر مي فرمايند: و لكن‏ من اگر بخواهم بر شما حكومت كنم آن طوري كه خودم‏ مي‏دانم عمل مي‏كنم نه آنطور كه شما دلتان مي‏خواهد."ركبت بكم ما اعلم"("نهج البلاغه"،خطبه91)
اين مطلب نشان مي‏دهد كه اميرالمؤمنين اين مطلبي را كه از نظر تاريخي‏ نيز بسيار قطعي است، كاملا روشن مي‏ديده كه الان با زمان بعد از پيغمبر زمين تا آسمان فرق كرده؛ يعني اوضاع، بسيار تغيير كرده و خراب شده است‏.
به همين خاطر امام جمله مورد سؤال را براي اتمام حجت مي‏گويند؛ يعني مي خواهند بيعت مردم را تحکيم ببخشند و تعهد محکمي از آنها بگيرند.
بيعت در سنت عرب و اسلام نوعي تعهد دو جانبه است مبني بر اطاعت از ولي. مسئله بيعت در سنت عرب و اسلام لزوما به معناي انتخاب نيست، بلکه تعهدي است بر اين كه‏ تو هر كاري بكني ما پشتيبان تو خواهيم بود.
اين مطلب را همه شيعه و سني نوشته‏اند كه بعد از عمر قضيه شورا كه پيش‏ آمد يكي از شش نفر اعضاي شورا علي(ع) بود.
در اين شورا سه نفر به‏ نفع سه نفر كنار رفتند.
زبير به نفع علي(ع) كنار رفت، طلحه به نفع‏ عثمان، و سعد ابي قاص به نفع عبدالرحمن بن عوف.
وقتي سه نفر ماندند، عبدالرحمن گفت من خودم داوطلب نيستم.
دو نفر باقي ماندند: علي(ع) و عثمان.
كليد كار افتاد به دست عبدالرحمن، چون اگر او با هر کدام از اين دو نفر بيعت مي کرد، او حائز اکثريت شورا مي گشت.
اول آمد سراغ اميرالمؤمنين، و گفت: من حاضرم با تو بيعت كنم به اين شرط كه به كتاب خدا، سنت رسول و سيره شيخين رفتار بكني.
امام(ع) فرمودند: من حاضرم بپذيرم ولي به كتاب خدا و سنت رسول(ص) عمل مي‏كنم، ولي التزام به سيره شيخين را نپذيرفت.:Sham:
عبدالرحمن بعد از امام به سراغ عثمان رفت و همين سخن را گفت.
عثمان همه شرط او را پذيرفت. (با اينكه به قول آقاي محمد تقي شريعتي، عثماني كه گفت من به‏ سيره شيخين رفتار مي‏كنم، اتفاقا به سيره شيخين رفتار نكرد!) :Sham:
به هر حال، اميرالمؤمنين(ع) از آنجا که مي دانست اگر الان شرط مزبور را قبول بكند، تعهد کرده که انحرافاتي را هم كه در دوره شيخين پيدا شده امضا كند، و بالطبع ديگر نمي‏توانست با آنها مبارزه كند، آن شرط را نپذيرفت. :Sham:
از جمله انحرافاتي که در زمان خلفاي قبل واقع شده بود، تبعيض در تقسيم بيت المال بين مهاجر و انصار، عرب و عجم و .. بود.
اين بدعتها در زمان عمر پايه گذاري شد و اميرالمؤمنين با آن سخت مخالف بود.
اگر مي‏گفت من به سيره شيخين عمل مي‏كنم مجبور بود آنچه را كه در زمان عمر پيدا شده تثبيت كند و حال آنكه نمي‏خواست چنين كند.:Sham::Sham:
دروغ هم كه‏ نمي‏خواست بگويد كه امروز بگويد عمل مي‏كنم، و فردا تخلف از وعده کند؛ که اين با شرف انساني و ديني امام ـ که مي بايست اسوه همه فضائل باشد ـ سازگار نبود.
وقتي كه علي(ع) بعد از عمر حاضر نيست به مردم بگويد كه من‏ به سيره اين دو خليفه ـ با اين كه انحرافات زمان آنها خيلي كمتر از بعديهايشان بود ـ عمل مي‏كنم طبيعي است كه بعد از عثمان كه اوضاع به كلي دگرگون شده بود، و به قول‏ امام آينده چندين چهره نشان مي‏داد و مردم نيز مي‏خواستند كه علي(ع) آن طوري كه آنها دلشان مي‏خواهد عمل كند، به ايشان بگويد كه من اگر حكومت را در دست بگيرم، آن طوري كه خودم مي‏فهمم عمل مي‏كنم، نه آن‏ گونه‏اي كه شما دلتان بخواهد.

یا علی ع

نی نوا;71518 نوشت:
مگر سیرۀ ابوبکر و عمر رضی الله عنّا مشکلی داشت که حضرت علی کرّم الله وجهه برای قبول خلافت شرط تبعیت از سیرۀ شیخین را نپذیرفت؟

با سلام

بزرگوار
رسولي از طرف خدا براي هدايت بشر قوانين را مي اورد و ديني را در مكاني از اين دنيا به مردم عرضه مي دارد و در اخر همين قوانين، به امر خدا فردي را به جانشيني معرفي مي كند

دقت نماييد
-- پيامبر خدا
-- به امر خدا
-- جانشين خود را معرفي مي كند

اين يعني هركسي غير از جانشيني كه خدا انتخاب كرده است و پيامبر ان را معرفي كرده است بر راس حكومتي باشد كه معصوم ان را بنا نهاده است خطاست واشتباه و عاملان ان گناه كار اند

غاصبين خلافت گناه كار اند بدون اغماض و چشم پوشي

هر كاري هرچند درست را انجام دهند خلاف است زيرا بر مسندي نشسته اند كه غصبي است

شيعه معتقد است اگر تمام دستورات دين مبين اسلام به اجرا گذاشته مي شد و مردم از دستورات پيامبر خود تبعيت مي كردند و به دنبال جانشين رسول خدا مي رفتند
وضع كنوني جهان الان اين نبود كه شاهد ان هستيم

غاصبان خلافت ، غاصبان مسند نبوت بودند
جانشين پيامبر بايد فردي باشد كه خدا ان را تعيين مي كند نه هر عرب بيابان گرد جاهل و ناداني كه بخش اعظمي از عمر خود را در كفر بسر برده بود

حاكم اسلامي مجري احكام الهي است و حاكمي كه نادان است و جاهل از كجا مي تواند مجري قوانين اسلام باشد

مولا علي (ع) فردي بود معصوم
امام بود
منتخب خدا بود
حجت الله بود
و......

فرد معصوم مي تواند از غير معصوم تبعيت كند؟؟
فرد عالم مي تواند از اعمال جاهلانه شخصي غاصب تبعيت كند؟؟

بزرگوار
غاصبان خلافت نادان بودند و جاهل
هنوز تفكرات جاهليت از فكرشان بيرون نرفته بود
در تاريخ است كه اين غاصبان چقدر بر عليه پيامبر توطئه كردند
چقدر از دستورات پيامبر سرپيچي كردند
خليفه دوم بارها گفته كه بنده در چند جا به نبوت محمد (ص) شك كردم

انتظار داريم كه مولا علي (ع) از اعمال جاهلانه عده اي تبعيت مي كرد و ان را سرلوحه برنامه هاي خود قرار مي داد؟؟؟

سلام :Gol:
:Sham:سیره شیخین مخالف قرآن و سنت پیامبر ص بوده است . علامه شرف الدین 200 مورد از آنها را با سند و مدرک در کتاب "اجتهاد در مقابل نص " آورده است .
آنرا مطالعه کنید آنوقت نظری به عقل و قلب خود بیندازید و ببینید حتی شما می توانید پیرو سیره ایشان باشید چه رسد به علی عالی اعلی که نفس و جان پیامبر معصوم است .
موفق در پناه حق:Gol:

با سلام و تشکر از جواب خوب دوستان
سیره ابوبکر و عمر و عثمان در بدعتهای آنان نیز مشخص است:
بنده برای روشن شدن مطلب تنها روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع) را نقل میکنیم که به تمامه بدعتها و رفتار و کردار این سه خلیفه را بیان می کند بعد ببینید که آیا با وجود چنین اعمال و رفتاری اینان حق غصب امامت را داشته اند؟ و آیا با وجود چنین بدعتهایی در اسلام آیا می تواند این اعمال آنان مورد پسند رسول خدا باشد؟
امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه ای فرمودند:... خلفاي قبل از من (ابوبکر و عمر و عثمان) کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند . پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي مي مانم و يا با عده کمي از شيعه ام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم – را مي دانند .
چگونه خواهید اگر دستور مي دادم که مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را به همان مکاني که رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار داده بود ، بازگردد) عمر ، مقام ابراهیم را از جای خود تغییر داد) و فدک را به ورثه فاطمه باز مي گرداندم و مقدار پيمانه ( براي کشيدن مقدار زکات ) را به همان حالت قبل باز مي گرداندم ؛ و زمين هاي هديه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را که به عده اي داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند ، به ايشان مي دادم. و خانه جعفر را به ورثه اش بازمي گرداندم و آن را از مسجد خراب مي کردم ( زيرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند ) ؛ و عده اي از زناني را که به غير حق همسر مرداني شده اند پس گرفته و ايشان را به همسرانشان بازمي گرداندم !!! .
و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ايشان جاري مي کردم ؛ و مردمان بني تغلب را به اسارت مي گرفتم ( زيرا ايشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ايشان دادند )
و آن مقدار از زمين هاي خيبر را که بين مردم تقسيم شده است باز مي گرداندم ( زيرا اين زمين ها در اصطلاح فقهي مفتوح عنوة است يعني براي گرفتن بيشتر زمين هاي خيبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامي مسلمانان است نه عده اي خاص و کسي حق تملک آن را ندارد ) . و دفاتر هديه هاي ماهانه را پاک مي کردم ( زيرا خلفا دفاتري داشتند که در آن در مورد افراد خاصي ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهريه داده شود ) و همانطور که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تقسيم مي کرد همانطور يعني به صورت مساوي ( اموال را بين مردم ) تقسيم مي نمودم و آن را فقط سبب آبادي زندگي ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گيري زمين ايشان را کنار مي انداختم ( زيرا با آن مقدار هديه هاي رسول خدا به خود را افزايش مي دادند ) ؛ و ازدواج ها را يکسان قرار مي دادم ( زيرا ايشان دستور داده بودند که غير عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم مي فرمودند مسلمان کفو مسلمان است) و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاري مي نمودم ( نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خليفه رسول خدا مي دانستند ) .
و مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهايي را که به سوي آن گشوده گشته بود مي بستم ( هر کسي از بزرگان صحابه که خانه ايشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، براي خود از خانه خويش دري خاص به درون مسجد کشيد تا درب اختصاصي او باشد) و درهايي را که بسته شده بود باز مي نمودم ( رسول خدا صلي الله عليه وآله در زمان حيات خويش تنها دستور دادند که دربي از خانه امير مومنان و ناوداني از خانه عباس عموي ايشان به مسجد باز باشد و ساير درها بسته شود اما اين درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ايشان مسدود گشت ) . و مسح از روي کفش را حرام مي نمودم ( خلفا اين کار را جايز دانستند ) و به خاطر نوشيدن نبيذ حد الهي را جاري مي ساختم ( خلفا نبيذ را که نوعي شراب خفيف شده است جايز دانستند )
و دستور مي دادم که همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جايز بدانند و دستور مي دادم که بر جنازه ( هنگام نماز ميت ) پنج تکبير بگويند ( خلفا چهار تکبير مي گفتند )

ادامه دارد...

سلام مجدد
...و مردم را وادار مي نمودم که بسم الله الرحمن الرحيم را ( در نماز ) بلند بگويند ؛ و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بيرون ( تبيعد ) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بيرون مي نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعيد کرده اما خلفا ايشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!)
و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله ايشان را در مسجد خويش جاي داده بود و بعد از ايشان بيرون شدند به مسجد مي آوردم ( عده اي از صحابه جايگاه و خانه اي جز صفه و ايوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ايشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ايشان را از مسجد بيرون کردند ) و مردم را بر حکم قرآن وادار مي کرده و ايشان را وادار مي کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آيه قرآن ازدواج احتياج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتياج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند ) و صدقات را بر گروه ها و مرزهاي خودش باز مي گرداندم ( صدقات بايد بر گروه هاي مختلفي تقسيم مي شد اما خلفا آن را فقط به بعضي از ايشان مي دادند ) ؛ و وضو و غسل و نماز را به زمان خويش ( در مورد نماز ) و روش خويش ( در مورد غسل ) و جايگاه خويش ( در مورد وضو ) باز مي گرداندم ( زيرا نماز هاي يوميه را مي توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرايط وجوب غسل را تغيير دادند و نيز محل وضو را عوض کردند زيرا در وضو دست بايد از بالا به پايين شسته مي شد وبرعکس نمودند ، بعضي از سر بايد مسح مي شد آن را نيز تغيير دادند ، پا نيز بايد مسح مي شد آن را شستند ) و مردمان نجران را به محل خويش باز مي گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرين روز اين بود که لشکريان اسامه را راهي کنيد ، خدا هر کس را که به اين لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خويش به اين لشکر نرفته و براي پوشاندن اين قضيه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهي کنيد ، و در جزيرة العرب دو دين باقي نگذاريد .
و به همين جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسيحي بودند از جزيرة العرب بيرون کنند اما با يهود که روابط خوبي با خلفا داشتند کاري نداشتند و حتي کعب الاحبار يهودي توانست نفوذ زيادي در دربار خلافت پيدا کند) و اسيران فارس و باقي ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمي گرداندم ( ايشان دستور دادند که هيچ برده اي از ساير کشورها حق ورود به بلاد اسلامي ندارد مگر آنکه مولايش مجوز بگيرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولايش در صورتي که مولا وارثي نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اينکه هر دوي آنها خلاف احکام اسلامي بود ) در اين صورت از گرد من پراکنده مي شدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است ؛ پس عده اي از لشکريان که همراه من جنگيده بودند ندا دادند : اي اهل اسلام سنت عمر تغيير کرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز مي دارند !!!
و ترسيدم که بر من از سمت لشکرم شوريده همانگونه که از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت کنندگان به سوي آتش ديدم .
و نيز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را مي دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ايم ايمان آورده بوديد در روز جدايي ( حق از باطل) ، روزي که دو لشکر با يکديگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنايم خمس را پرداخت کنيد) . پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستيم ، کساني هستيم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (اين خمس) براي خدا و رسولش و براي بستگان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان است و اين آيه را در مورد ما نازل کرد تا مبادا سبب فزوني دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا براي شما آورده است پس آن را بگيريد و آنچه شما را ( از آن ) نهي کرده است پس دست از آن برداريد و از خدا بترسيد در مورد ظلم نمودن به اهل بيت رسول خدا ؛ بدرستيکه خداوند صاحب عقوبت شديدي است براي کساني که به ايشان ظلم کند ؛ (اين عمل خدا در اعطاي خمس به اهل بيت) رحمتي بود از جانب او براي ما و ثروتي بود که خدا بوسيله آن ما را بي نياز ساخته بود و در اين زمينه به فرستاده اش توصيه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدين سبب فرستاده اش را گرامي داشت و ما اهل بيت را نيز گرامي داشت تا مبادا به ما از کثيفي هاي مردمان ( صدقه ) بخوراند .
پس خدا و فرستاده او را تکذيب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن مي گفت انکار نمودند و ما را از مالي واجب که خدا براي ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا ديديم ، خاندان هيچ پيغمبري از امت آن پيغمبر نديدند ؛ و خداوند ياري کننده ماست در مقابل کسي که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم
در همين يک روايت حضرت بيش از بيست مورد از بدعت هاي خلفاي سابق را مطرح نموده و علت عدم مخالفت خويش را با آنها به طور حکومتي مشخص ساخته اند .

(الكافي للشيخ الكليني ، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21، تحقیق علی اکبر غفاری، طبع حیدری،دوم 1348ش)

نینوا;71874 نوشت:
نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : طاها غاصبان خلافت نادان بودند و جاهل هنوز تفكرات جاهليت از فكرشان بيرون نرفته بود در تاريخ است كه اين غاصبان چقدر بر عليه پيامبر توطئه كردند چقدر از دستورات پيامبر سرپيچي كردند خليفه دوم بارها گفته كه بنده در چند جا به نبوت محمد (ص) شك كردم برای ادعاهایتان مدرکی هم دارید؟!

با سلام وکسب اجازه ازطاهای عزیز
در مورد توطئه هایشان به این پست ها رجوع کنید:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9213
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=1257&bank=question&startrec=1
ودر موردشک در نبوت باید عرض کنم:
عمر مکرر در نبوت رسول خدا ص شک مي کرد. از جمله شک هاي وي در روز حديبه بود که حميدي در جمع بين الصحيحين اعتراف به آن کرده که عمر گفت:
ما شککت في نبوة محمد قط کشکي يوم الحديبية !
يعني هرگز به اندازه شکي که در روز حديبيه در نبوت پيامبر اکرم ص کردم شک نکرده بودم.
اين کلام وي خود نشان دهنده آن است که وي مادام و هميشه در نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه واله شک مي کرده است. ولي شک وي در روز حديبيه با بقيه شک ها فرق مي کرده است.

علت شک عمر آن بود که پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله فرموده بودند که به مکه مي رويم و اعمال حج انجام خواهيم داد.
و به همين منظور به همراه جمع کثيري از اصحاب به سوي مکه به راه افتادند. ولي مشرکان که از طرفي نمي خواستند که مسلمانان به حج بيايند و از طرفي هم خود را قادر به مقابله و جنگ با ايشان نمي دانستند تصميم گرفتند که با پيامبر عظيم الشان اسلام صلح کنند.
براي همين مشرکان چندي از بزرگان خود را پيش پيامبر اکرم ص فرستادند. پيامبر اکرم ص نيز صلاح ديدند که به مدينه برگردند و به حج نروند و با ايشان صلح کنند.
که البته مفاد و شروط اين صلح منافع بسياري بعدها براي مسلمانان به وجود آورد. ولي عمر که از شروط صلح نامه خمشگين شده بود به محضر پيامبر اکرم ص رسيد و مثل هميشه با تندي و توهين با ايشان سخن گفت.
بخارى ماجراي توهين عمر را در آخر كتاب شروط صحيح خود نقل مى كند كه عمر مى گويد:
به پيغمبر گفتم : آيا تو پيغمبر بر حقّ خدا نيستى ؟
فرمود: چرا هستم .گفتم : آيا ما بر حقّ و دشمن ما بر باطل نيستند؟
فرمود: چرا.گفتم : پس چرا در دين خود پستى و خفت نشان دهيم ؟
در اين هنگام پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: من پيغمبر خدا هستم و نافرمانى او را نخواهم كرد! و خدا هم ياور من است.
عمر گفت : به پيغمبر گفتم : مگر تو نمى گفتى كه ما بزودى به خانه خدا مى رسيم و آن را طواف مى كنيم ؟
فرمود: چرا، ولى آيا گفتم امسال چنين خواهد شد؟گفتم : نه .فرمود: پس اين را بدان كه به خانه خدا مى آيى و آن را طواف مى كنى. (1)
اين نوع سخن گفتن وي با پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله خود دليل واضح و روشني است بر عدم اعتقاد وي به نبوت ايشان.
و به همين دليل در روز حديبيه عمر حقيقت درون خودش را بيان مي کند و اظهار مي دارد که در نبوت پيامبر شک دارد و در واقع اصلا عقيده ندارد.
اسناد:
(1) صحيح البخاري ك الشروط باب الشروط في الجهاد ج 2 / 122 ط دار الكتب العربية بحاشية السندي وج 3 / 256 ط مطابع الشعب، مسند أحمد ج 4 / 330 ط 1.

نمیدونم اگه امام علی با سیره ی اهل سنت مخالفت داشت چرا اسم پسرانش رو ابوبکر و عثمان گذاشت؟؟؟اگر عمر در حق امام علی ظلم کرد چرا امام سر تسلیم فرود اوردند و فقط به شعار دادن اکتفا کردند؟؟؟مگه برای اولین بار عمر نبود که اسلام رو اشکار کرد؟؟؟و قبل از اون حتی پیامبر هم نتوانست اشکارا با مسلمانان خانه ی کعبه رو طواف کنن....مگر عمرو عثمان و ابوبکر(رض عنهمی)به زور خلیفه شدند یا مجمع انصار و مجاهدین اونها رو انتخاب کرد؟؟؟ اهل سنت مگه مخالفتی داره با امام علی(ع)؟؟؟
امام علی خلیفه ی چهارم ماست.اگر مسلمانید پس شما نباید به خودتون اجازه ی داوری در مورد کسی رو بدید چون داوری با خداست نه انسانهای بی انصاف....اگر مسلمانید حق ندارید به کسی تهمت بزنید و بگید حکومت رو غضب کردند اونها هرکاری کردند به خودشون مربوطه شما چرا غیبت اونا رو میکنید و گناهانتون رو زیادتر میکنید؟؟؟حق حمله به بزرگای دین رو نه من دارم نه شما اگه اونا گناهی کردن شما به بزرگیه خودتون ببخشید!!!!!!!!!!
اخ اخ اخ پیامبر هم که دوتا از دخترانشو به عقد عثمان دراورد....
امام علی هم که دخترش رو به عقد عمر دراورد
امام علی هم که بعداز فوت ابوبکر با همسرشون ازدواج کرد اخه چه کاریه این؟؟؟!!!!!!
اول فک کنین همه ی منابع رو بخونید(اهل سنت) و وقتی هم که دارید تحقیق می کنید فک کنید که با دشمنتون طرف نیستین که خدایی نکرده فقط جنبه های بد طرف دستتون نیاد

[=Century Gothic]با سلام
دوست عزیز شما که اهل تحقیق هستید این لینکها را که اکثرا از منابع اهل سنت گرفته شده را مطالعه کنید تا در حقانیت شیعه شک نکنید!و حقایق روشن شود!!

رکسانا;71924 نوشت:
نمیدونم اگه امام علی با سیره ی اهل سنت مخالفت داشت چرا اسم پسرانش رو ابوبکر و عثمان گذاشت؟؟؟


چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبكر و عثمان گذاشت؟

رکسانا;71924 نوشت:
اگر عمر در حق امام علی ظلم کرد چرا امام سر تسلیم فرود اوردند و فقط به شعار دادن اکتفا کردند؟؟؟

چرا در شورای 6 نفره علی ع به خلافت نرسید ؟
حضرت علی ع کی و چرا با ابوبکر بیعت نمود ؟
آيا على عليه السلام خلافت خلفاء را مشروع مى‏دانست؟؟؟
چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟
على ( ع ) ، ابوبكر و عمر را خائن میداند؟

رکسانا;71924 نوشت:
مگه برای اولین بار عمر نبود که اسلام رو اشکار کرد؟؟؟
و قبل از اون حتی پیامبر هم نتوانست اشکارا با مسلمانان خانه ی کعبه رو طواف کنن....مگر عمرو عثمان و ابوبکر(رض عنهمی)به زور خلیفه شدند یا مجمع انصار و مجاهدین اونها رو انتخاب کرد؟؟؟
اهل سنت مگه مخالفتی داره با امام علی(ع)؟؟؟

اگر منظور رسول خدا (ص) از حديث غدير، امامت امير مؤمنان (ع) بود، چرا صحابه دچار اختلاف شدند؟

رکسانا;71924 نوشت:
امام علی خلیفه ی چهارم ماست.اگر مسلمانید پس شما نباید به خودتون اجازه ی داوری در مورد کسی رو بدید چون داوری با خداست نه انسانهای بی انصاف....اگر مسلمانید حق ندارید به کسی تهمت بزنید و بگید حکومت رو غضب کردند اونها هرکاری کردند به خودشون مربوطه شما چرا غیبت اونا رو میکنید و گناهانتون رو زیادتر میکنید؟؟؟حق حمله به بزرگای دین رو نه من دارم نه شما اگه اونا گناهی کردن شما به بزرگیه خودتون ببخشید!!!!!!!!!!
اخ اخ اخ پیامبر هم که دوتا از دخترانشو به عقد عثمان دراورد....

آيا ازدواج دو دختر پيامبر (ص) با عثمان صحت دارد ؟
آيا عثمان قاتل دو دختر پيامبر (ص) بوده ؟

رکسانا;71924 نوشت:
امام علی هم که دخترش رو به عقد عمر دراورد

بررسي شبهه ازدواج ام كلثوم با عمر (ويرايش جديد)
اثبات ازدواج عمر فاروق با ام كلثوم

رکسانا;71924 نوشت:
امام علی هم که بعداز فوت ابوبکر با همسرشون ازدواج کرد اخه چه کاریه این؟؟؟!!!!!!
اول فک کنین همه ی منابع رو بخونید(اهل سنت) و وقتی هم که دارید تحقیق می کنید فک کنید که با دشمنتون طرف نیستین که خدایی نکرده فقط جنبه های بد طرف دستتون نیاد

[=Century Gothic]یا علی ع

دوستان عزیز
فرض رو بر این می گیریم که حکومت ابوبکرو عمرو عثمان حق نبود و اونها همه ظالم بودن. سکوت در مقابل ظلم دزسته؟ یعنی علی شاگرد بزرگ پیامبر ظلم رو بر همه مسلمانان زمان تحمل کرد که چی؟ که بین مسلمانان دو یا چند دستگی ایجاد نشه؟ {این نمی تونه باشه چون الان که سنی و شیعه و ..... داریم }
پیامبر به علی سکوت در مقابل ظلم رو یاد داد یا قرآن؟ مسلما هیچ کدوم
پس حکومت 3 خلیفه اول مشکلی نداشته . اگه اعتقادتون به غیر از این باشه که خودتون کار امامتون رو نفی کردید.

:Gol:با سلام به دوستان محترم شیلا و رکسانا و اساتید بزگوار:Gol:



الف:اميرمؤمنان(عليه السلام) در رويارويى با حوادث پيش آمده پس از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و بويژه در رابطه با خلفا، سه راه پيش روى داشت:

1- امام اقدام به قيام علنى كرده و با ايجاد درگيرى به منظور احقاق حق خويش و تغيير مسير جامعه به سمت اهداف اصلى و حقيقى خود به پا مى خاست، كه اين نظر گرچه از سوى برخى كه در صداقت و خيرخواهى آنان ترديد جدى وجود داشت ـ نظير ابوسفيان ـ ابراز مى گرديد، ولى براى آن حضرت به وضوح معلوم بود كه چنين حركت و اقدامى در آن موقعيت حساس و سرنوشت ساز كه جامعه اسلامى هنوز مراحل نخستين رشد و كمال خود را مى گذرانيد و خطر ارتداد و از هم پاشيدگى براى آن وجود داشت تا چه اندازه مى توانست خطرناك باشد.
در شرايطى كه فقدان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)دل هاى بسيارى را لرزان و اميدهايشان را كم رنگ كرده بود نزاع بر سر جانشينى آن حضرت مى توانست چشم انداز آينده را در ديدگاه بسيارى از مردم تيره و تار سازد و بى شك در صورت بروز چنان تشنجى، دشمنان اسلام چه در درون سرزمين اسلامى و چه از خارج آن انگيزه بيشترى مى يافتند تا به اسلام ضربه وارد كنند.
در چنين شرايطى اگر كسى عشق به دين داشته و جاه طلبى چشم او را از ديدن واقعيت ها نپوشانده باشد، هيچ گاه دست به حركتى كه نهايت آن برچيدن اساس مكتب است، نخواهد زد
به روشنى پيداست كه با وجود انگيزه هاى بسيار قوى در برخى از صحابه براى ممانعت و امتناع از قبول ولايت امام على(عليه السلام) و عزم و تصميم جدى آنها بر مخالفت با آن، اقدام به حركتى تند و مسلحانه، بسيار خطرناك و تاريك جلوه مى نمود و بديهى است انجام چنين اقدامى از آن حضرت بسيار بعيد به نظر مى آيد.

2- دومين راهى كه پيش روى آن حضرت وجود داشت انزوا و گوشه نشينى مطلق بود، به صورتى كه در هيچ يك از مسايل داخلى و خارجى امت اسلامى كوچكترين دخالتى نكرده و بى تفاوت نسبت به هر آنچه پيش مى آيد، تنها به زندگى و معيشت خود بپردازد.
چنين رويه اى گرچه زيان كمترى نسبت به شيوه نخست داشت، ولى اتخاذ چنين روشى با روح ايمانى و تقواى على(عليه السلام) سازگار نبود، چرا كه اين روش مخصوص كسانى است كه در هواى قدرت و رياست و در پى تحقق اميال و آرزوهاى نفسانى خويش اند،آنان كه با به ميدان آمدن و پيروزى رقيب به كلى خود را از تمامى جريانات كنار كشيده و با قهر و ناز، گوشه گيرى مطلق گزيده و از هر مشكلى كه براى جامعه و حكومت پيش آيد استقبال مى كنند تا شايد اين معضلات به تضعيف موقعيت رقيب و تقويت شخصيت و موضع ايشان منجر شود، و چه بسا خود نيز در ايجاد و يا تشديد آن مؤثر و سهيم باشند. چنين افرادى گاهى حتى به بهاى آسيب جامعه و از هم گسيختگى پايه هاى آن به چنين شيوه هايى متوسل مى شوند.
سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه و برخى از هم عصران آن حضرت، گوياى اين نكته است كه آن حضرت كوچكترين علاقه و محبتى نسبت به حكومت و مظاهر دنيا نداشته و زاهدترين فرد زمان خويش بوده اند و اگر گاهى نيز از حكومت سخن گفته اند، فقط مصالح اسلام و امت اسلامى را درنظر داشته اند.
از سوى ديگر على(عليه السلام)23 سال در كنار پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى رشد و كمال نهال اسلام جهاد و تلاش نمود، با اين اوصاف، چگونه ممكن است آن حضرت چنين رويه اى در پيش گيرد؟

3- راه ديگرى كه پيش روى آن حضرت وجود داشت، انزوا و گوشه گيرى نسبى بود. با اين شيوه از طرفى خود را از دخالت مستقيم در جريان ها و حوادث بركنار مى داشت، و از طرفى آن گاه كه مصالح مسلمانان اقتضا مى كرد از مشاوره و راهنمايى دريغ نمى فرمود. آن حضرت به جاى پذيرفتن مسؤوليتى در سازوكار حكومت حاكم، كار اصلى خويش را هدايت مردم و نظارت براى حفظ دين قرار داد و با وجود آن كه نارضايتى و مخالفت خود را در وقايع پيش آمده از خليفه اول نشان مى داد ولى خود را از درگير شدن در جنگى خونين و بنيان برانداز به شدت برحذر مى داشت. ايشان با كمال شجاعت روحى و مناعت طبع و با يك دنيا عظمت و بزرگوارى، آن گاه كه پاى مصالح دين و آبروى مسلمانان و شوكت اسلام به ميان مى آمد، بى هيچ دغدغه و ترديدى نظرهاى خيرخواهانه و مصلحت آميز خود را نثار امت اسلامى و خليفه مسلمين مى كرد و حتى با همان كسانى كه آنان را بانيان غصب حق خويش مى دانست، به گونه اى رفتار مى كرد كه به نقل شيعه و سنى خليفه دوم در موارد متعددى گفته است: «لولا على لهلك عمر»اگر على نبود عمر هلاك مى شد.



ب:انتقادات امام علی«علیه السلام» از خلفا

اگر چه امام على(عليه السلام) بنا به مصلحت آن روز دنياى اسلام، سياست سكوت و انزوا در پيش گرفته بودند ليكن هرگاه كه همين مصلحت اقتضا داشت سكوت شكسته شود از برآوردن فرياد دريغ نمى كردند. اين فرياد امام(عليه السلام) گاه در قالب انتقادى كلى ـ بدون ذكر نامى از شخص و يا گروه خاصى ـ مطرح مى شد و گاه با صراحت تمام و با ذكر نام اشخاص بيان مى گرديد. براى نمونه:
الف) امام على(عليه السلام) هنگامى كه مالك اشتر را به فرماندارى مصر منصوب نمودند، در نامه اى خطاب به وى، آشفتگى دوران پيش از حكومت خود را چنين توصيف كردند:
«فان هذا الدين قد كان اسيراً فى ايدى الاشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا»[1]
همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود، با نام دين به هواپرستى پرداخته و دنياى خود را به دست مى آوردند.

[1]. نهج البلاغه، نامه 53، بخش 70 ـ 71.

سلام
و اما جواب را هم بخوانید آقاجان
1- علی ع در برابر انحراف سکوت نکرد . مخالفت کرد . بیعت نکرد . به در خانه اش ریختند و در خانه اش را آتش زدند . سیده نساء عالمین را مضروب کردند . علی را دست بسته برای بیعت بردند .....
2- علی ع خود فرمود اگر یاران کافی برای گرفتن حقم داشتم قیام می کردم
3- و اما علی ع مقام پدری امت را دارد و نباید پدر دست از فرزندش بردارد ولو اینکه فرزند نادرست باشد
4- سکوت علی در بقیه دوران خلافت بخاطر تجربه اقدام بی حاصل بود و حکیم اقدام بی حاصل را تکرار نمی کند
5- همراهی علی ع با خلفا در عین از دست رفتن عمده نتایج مصداق این مثل است که : آب دریارا اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید باید از اسلام محمد ص چیزی به نسلهای آینده برسد یا نه باید کاری کرد که نتیجه اش حذف اسلام باشد
6- و اما جواب اساسی اینکه شما بجای رفتن سر جزییات اصل مطلب را حل کنید که آیا خدا و رسول امت را به خود رها می کند ؟ یا امام معین می کند ؟ قرآن در مورد مقام امامت چه فرمود ؟ چگونه ابوبکر و عمر عثمان که بخش قابل توجهی از عمر را در کفر و شرک گذرانده اند بر علی بن ابیطالب مولود کعبه که در دامان پیامبر کودکی را سپری کرده و یک لحظه به خدا کافر و مشرک نشده است برتری می یابد ؟
احادیث ثقلین و منزلت و غدیر و یوم الدار و غیره را که بر مرجعیت و امامت و خلافت علی ع تصریح دارند و در کتابهای معتبر خودتان آمده چه می کنید ؟
چرا باید امت تابع فراریان جنگهای احد و خیبر و حنین باشد و از امامت شیر بیشه توحید محروم ؟
چرا باید امت تابع بی خبران از معارف دین باشد و از باب علم نبی محروم ؟
چرا ؟
چرا ؟

ب) امام(عليه السلام) در جايى ديگر، بدون آن كه به فرد خاصى تصريح نمايند، رفتار برخى را به افشاندن بذر گناه تشبيه مى كنند و مى فرمايند: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور»[1]. كسانى كه تخم گناه افشاندند و با آب فريب، آبيارى كردند و محصول آن را كه جز عذاب و بدبختى نبود، برداشتند.
ج) يكى ديگر از انتقادهاى كلى امام اين است كه آنها، منافقان را با آن كه مى شناختند، به حكومت و ولايت مى گمارشتند:
«ثم بقوا بعده، فتقربوا الى ائمة الضلالة و الدعاة الى النار بالزور و البهتان، فولّوهم الاعمال و جعلوهم حكاماً على رقاب الناس، فأكلوا بهم الدنيا»[2].
آنان ـ منافقان ـ پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى ماندند و به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديك شده، پس به آنان ولايت و حكومت بخشيدند و بر گردن مردم سوار گرديدند و به وسيله آنان به دنيا رسيدند.

[1]. همان، خطبه 2، بخش 12.

[2]. همان، خطبه 210، بخش 6 ـ 7.

هـ) امام على(عليه السلام) در نامه اى به عثمان بن حنيف به داستان غصب فدك اشاره مى كند و مى نويسد: «بلى، كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين و نعم الحكم الله»[1] آرى، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردم بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟

:Gol:

و) امام على(عليه السلام) در نامه اى به مردم مصر در خصوص علت بيعت با خلفا نوشتند:
«فلما مضي صلي الله عليه و آله و سلم (يعني محمدا) تنازع المسلمون الامر من بعده. فوالله ما کان يلقي في روعي و لا يخطر ببالي ان العرب تزعج هذا الامر من بعده «صلي الله عليه و آله و سلم» عن أهل بيته، و لا انهم منحوه عني من بعده، فما راعني الا انثيال الناس علي فلان يبايعونه، فامسکت‏ يدي حتي رايت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محق دين محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما تکون المصيبة به علي اعظم من فوت ولايتکم التي انما هي متاع ايام قلائل يزول منها ما کان کما يزول السراب او کما يتقشع السحاب، فنهضت في تلک الاحداث حتي زاح الباطل و زهق، و اطمان الدين و تنهنه»[2].
:Gol:

آنگاه که پیامبر «صلی الله علیه وآله» به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر در گیر شدند ،سوگند به خدا نه در فکرم می گذشت،ونه در خاطرم می آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا«صلی الله علیه وآله»از اهل بیت او باز دارند،تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.
من دست باز کشیدم،تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام باز گشته می خواهند دین محمد«صلی الله علیه وآله» را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم،رخنه ای درآن ببینم یا شاهد نابودی آن باشم،که مصیبت آن بر من سختتر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روزۀ دنیاست و به زودی ایّام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شودیا چونان ابر که زود پراکنده می گردد.

[1]. . همان، نامه 45، بخش 7 ـ 8.

[2].نامۀ 62،بخش 1تا7.

ز) در سال چهلم هجرى امام على(عليه السلام) دستور دادند تا براى روشن شدن وقايع تاريخى، مجموعه اى از آن مطالب افشاگرانه از زبان ايشان نوشته شود. در فرازهايى از آن نوشته ها، امام(عليه السلام) به غصب حق خود و پايين آوردن منزلت بلند ايشان توسط قريش اعتراض مى كنند و مى فرمايند:
«اللهم انّى استعديك على قريش و من اعانهم! فانهم قطعوا رحمى و صغّروا عظيم منزلتى و اجمعوا على منازعتى امراً هو لى»[1].

بار خدايا! از قريش و از تمامى كسانى كه يارى شان كردند به پيشگاه تو شكايت مى كنم زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند و در غصب حق من با يكديگر هم داستان شدند.

:Gol:

ح) امام على(عليه السلام) در جايى ديگر، از گمراهى گروهى و هدايت و يقين خود ياد مى كنند و مى فرمايند: «و انّى من ضلالهم الذى هم فيه و الهدى الذى انا عليه لعلى بصيرة من نفسى و يقين من ربى»[2];
من به گمراهى آنان و هدايت خود كه بر آن استوارم، آگاهم و از طرف پروردگارم به يقين رسيده ام.
:Gol:

ط) امام على(عليه السلام) از فضاى اجتماعى و سياسى دوران خلافت خود كه متأثر از دوران گذشته است چنين انتقاد مى كنند: «واعلموا ـ رحمكم الله ـ انكم فى زمان القائل فيه بالحق قليل و اللّسان عن الصدق كليل و اللازم للحق ذليل. اهله معتكفون على العصيان، مصطلحون على الادهان»[3]. خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه شما در روزگارى هستيد كه گوينده حق اندك، زبان از راستگويى عاجز و حق طلبان بى ارزشند و مردم گرفتار گناه و به سازشكارى هم داستان شده اند.


[1]. . همان، خطبه 172، بخش 4.

[2]. همان، نامۀ62، بخش 8.

[3]. همان، خطبه 233، بخش 2.

دوست عزیز
2 تا انتقاد از یک حکومت موجب این نمیشه که بگیم علی کلا با آن ها مخالفت داشت .
و اینکه علی بعد از خلیفه شدن جنگ داخلی نکرد؟ این جنگ ها برای اسلام خطری نداشت ؟
دوست عزیز یک طرفه به قاضی نرید.
خب گفتید موقعیت اسلام بعد از رحلت پیامبر اسلام جوری بود که سلاح این بود . قبول از خلافت اول گذشت
دوم و سوم چی؟ جهاد در راه خدا چی شد؟
اگه هرکسی که در طول تاریخ جهاد کرد این تفکر شما رو داشت که کلمه جهاد در راه خدا به افسانه تبدیل می شد

shela;72004 نوشت:
دوستان عزیز
فرض رو بر این می گیریم که حکومت ابوبکرو عمرو عثمان حق نبود و اونها همه ظالم بودن. سکوت در مقابل ظلم دزسته؟ یعنی علی شاگرد بزرگ پیامبر ظلم رو بر همه مسلمانان زمان تحمل کرد که چی؟ که بین مسلمانان دو یا چند دستگی ایجاد نشه؟ {این نمی تونه باشه چون الان که سنی و شیعه و ..... داریم }
پیامبر به علی سکوت در مقابل ظلم رو یاد داد یا قرآن؟ مسلما هیچ کدوم
پس حکومت 3 خلیفه اول مشکلی نداشته . اگه اعتقادتون به غیر از این باشه که خودتون کار امامتون رو نفی کردید.


بنابراین دوست بزرگوار
1- سکوت امام«علیه السلام» ب معنای انزوای کلی از مسائل جامعه نبوده بلکه به معنای این است که امام قیام به سیف ننمودبرای احقاق حق خود ،چون اساس اسلام که اهمیّت آن از هرچیزی مهمتر است در معرض خطر جدی بودواگر امام اقدام به چنین عملی می زدند و اساس اسلام اسیب می دید جای سؤال بود .
2-بعد از اینکه عمر به خلافت رسید «بواسطه تعیین ابوبکر؟؟؟در حالی که خلافت امری الهی است»وی خطبه ای دارد که در تمام متون عامه آمده وآن این بود که عمر خلافت ابوبکر را امری ناگهانی بیان نمود که خداوند شر این امر ناگهانی را از سر مردم کم نمود.یعنی از دیدگاه خلیفۀ دوم بیعت با ابوبکر کار اشتباهی بوده.حال شما چگونه می فرمایید خلافت آنها مشکلی نداشته است؟.در حالی که عمر چنین دیدگاهی نداشته
.:Gol:

اصل سوال من از شما این بود که چرا بعد از ابوبکر دیگر اسلام در خطر نبود ایشان جهاد نکردند؟ در مورد خلیفه اول فرض برین نهاده شد که بعد از رحلت رسول الله اسلام در خطر بود
در ضمن یک سوال دیگه که کرده بودم و جوابشو نگرفتم در مورد دستاورد این سکوت بود .

shela;72029 نوشت:
دوست عزیز
2 تا انتقاد از یک حکومت موجب این نمیشه که بگیم علی کلا با آن ها مخالفت داشت .
و اینکه علی بعد از خلیفه شدن جنگ داخلی نکرد؟ این جنگ ها برای اسلام خطری نداشت ؟
دوست عزیز یک طرفه به قاضی نرید.
خب گفتید موقعیت اسلام بعد از رحلت پیامبر اسلام جوری بود که سلاح این بود . قبول از خلافت اول گذشت
دوم و سوم چی؟ جهاد در راه خدا چی شد؟
اگه هرکسی که در طول تاریخ جهاد کرد این تفکر شما رو داشت که کلمه جهاد در راه خدا به افسانه تبدیل می شد


عزیزم داستان مخالت امام علی علیه السلام با خلفا امری اظهر من الشمس است که بخاری و مسلم و دیگران آنرا آورده اند .وامر سادهای نیست که به راحتی از آن چشم پوشی نمود.
جهاد در راه خدا شرایط ویژه ای می طلبد وامام وظیفه خود را از همه بهتر می دانست .همچنان که وقتی حضرت به حکومت رسیدند سه حنگ حمل و صفین و نهروان اتفاق افتاد و جبهۀ مقابل هم مشخص است که چه کسانی بودند.

shela;72034 نوشت:
اصل سوال من از شما این بود که چرا بعد از ابوبکر دیگر اسلام در خطر نبود ایشان جهاد نکردند؟ در مورد خلیفه اول فرض برین نهاده شد که بعد از رحلت رسول الله اسلام در خطر بود
در ضمن یک سوال دیگه که کرده بودم و جوابشو نگرفتم در مورد دستاورد این سکوت بود .

متن بالا را با دقت بخوانید اگر قانع نشدید بیان بفرمایید فردا در خدمت شما هستم.
و دستاورد سکوت نیز حفظ اسلام و اهل بیت «علیهم السلام» بود.

shela;72029 نوشت:
دوست عزیز
2 تا انتقاد از یک حکومت موجب این نمیشه که بگیم علی کلا با آن ها مخالفت داشت .
و اینکه علی بعد از خلیفه شدن جنگ داخلی نکرد؟ این جنگ ها برای اسلام خطری نداشت ؟
دوست عزیز یک طرفه به قاضی نرید.
خب گفتید موقعیت اسلام بعد از رحلت پیامبر اسلام جوری بود که سلاح این بود . قبول از خلافت اول گذشت
دوم و سوم چی؟ جهاد در راه خدا چی شد؟
اگه هرکسی که در طول تاریخ جهاد کرد این تفکر شما رو داشت که کلمه جهاد در راه خدا به افسانه تبدیل می شد

در ضمن بزرگوار هنگام نام بردن از حضرت علی «علیه السلام» احترام آن حضرت را رعایت بفرمایید و اسم تنها را نیاورید که خلاف ادب است.

متشکرم

جناب صدر گرامی
مگر کسی از شما به عمر و ابوبکر و ...... حضرت گفته یا می گه که شما یک چنین درخواستی می کنید
من قصد توهین ندارم و نداشتم و نخوهم داشت ولی به سبب اینکه شما مرید کسی هستید نمیشه همه اظهار ارادتمندی کنند

:Gol:با سلام به شیلای گرامی:Gol:

محبت اهل بیت در قرآن فرض وواجب و مزد رسالت پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» شمرده شده است و احترام آنها واجب است ِ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْنا ؛ بگو: من از شما بر اين (رسالت خود) هيچ مزدى جز مودّت نزديكانم را نمى ‏خواهم و هر كس كار نيكى انجام دهد، براى او در نيكويى آن مى ‏افزاييم. همانا خداوند بسيار آمرزنده و قدردان است» لذا هیچکدام از بزرگان اهل سنت به خود اجازه نمی دهند نام امام علی«علیه السلام» را بدون مدح ذکر نمایند.
نکته دیگر اینکه:فضائل و مناقب اهل بیت«علیهم السلام»مورد اتفاق فریقین است و آنچه هست قلیلی از روایات صادره از پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله»است.



اما در مورد خلفا چنین امری مشاهده نمی شود بلکه در روایات شیعه جز مذمت چیزی مشاهده نمی شود و در متون عامه هم مدح وجود دارد و هم ذم.بنابراین اهل سنت باید اهل بیت را دوست داشته باشند و اکرام نمایند و اگر نکنند مخالفت با قرآن نموده و اجر رسالت را نادیده گرفته اند.اما شیعه هیچ الزامی به محبت و اکرام خلفا ندارد اعتقادا.
اما ما از بی احترامی به خلفا احتراز می کنیم چون به هر حال در نزد اهل سنت گرامی اند .اما آیا نقل کارهای خلاف آنها هم که در متون صحیح خود اهل سنت آمده بی احترامی محسوب می شود؟یا آیا نقل تاریخ بی احترامی است؟در این صورت یعنی چشم بسته ،تابع افرادباشیم، بدون اقامۀ دلیل و این امر مطلوبی نمی باشد.
با تشکر از جنابعالی.

ممنون از توصیحات
نه گفتن تاریخ به صورت شایسته و با منابعی که هر دو طرف آنها را قبول دارند خیلی هم پسندیده است
از نظر من و بسیاری از دوستانم تنها پیامبر معصوم است و خلفا از آنجا که انسانند اشتباهات بسیاری دارند ولی این سبب توهین به شخصیت های برجسته آن ها نیز نمیشود

shela;72343 نوشت:
از نظر من و بسیاری از دوستانم تنها پیامبر معصوم است و خلفا از آنجا که انسانند اشتباهات بسیاری دارند ولی این سبب توهین به شخصیت های برجسته آن ها نیز نمیشود


با سلام

تنها پيامبران معصوم اند و جانشينان پيامبر اكرم (ص)

12 امام دين اسلام و جانشينان پيامبر هم معصوم اند

و خلفايي كه غاصب جايگاه جانشيني پيامبر بودند اشتباه كردند

در ضمن خلفاي سه گانه غاصبان خلافت رسول خدا (ص) اعمالي را مرتكب شده اند كه بدون توهين و تهمت و افترا و دروغ هم مي شود انها را ثابت كرد

فکر کنم که اینجا ما با هم هیچ تفاهمی نداریم
می خواهید درباره معصومیت امامان بحث کنیم یا یه تاپیک دیگه درین باره باز کنیم؟
هیچ کس هم چیزی رو از کسی غصب نکرده دوست من
حالا اگر امام اول شما خلیفه اول هم میشد کلا خلافت بر مسلمین به سلطنت تغییر نام پیدا می کرد ( پدر به پسر ..... )
می دونم جای این بحث هم اینجا نیس و دستم بستس

shela;72361 نوشت:
فکر کنم که اینجا ما با هم هیچ تفاهمی نداریم
می خواهید درباره معصومیت امامان بحث کنیم یا یه تاپیک دیگه درین باره باز کنیم؟
هیچ کس هم چیزی رو از کسی غصب نکرده دوست من
حالا اگر امام اول شما خلیفه اول هم میشد کلا خلافت بر مسلمین به سلطنت تغییر نام پیدا می کرد ( پدر به پسر ..... )
می دونم جای این بحث هم اینجا نیس و دستم بستس

[=Century Gothic]با سلام
[=Century Gothic]قندوزى حنفى از كتاب «مناقب‏» موفق بن احمد خوارزمى و حموينى با اسناد خود از ابى عثمان نهدى از اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام روايت كند:

[=Century Gothic]قال: كنت امشى مع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فاتينا على حديقة فاعتنقنى و اجهش باكيا فقلت: ما يبكيك يا رسول الله؟ فقال: ابكى لضغائن فى صدور قوم لا يبدونها لك الا بعدى!

[=Century Gothic]فقلت فى سلامة من دينى؟

[=Century Gothic]فقال: فى سلامة من دينك (1)

[=Century Gothic]اميرالمؤمنين عليه السلام فرمايد: من با پيغمبر خدا راه مى‏رفتيم، تا در باغى داخل شديم، حضرت يكباره مرا در آغوش گرفت، و شروع كرد به گريه كردن.

[=Century Gothic]من عرض كردم: علت گريه شما چيست؟
[=Century Gothic]فرمود: گريه كردم بر كينه‏ها و حقدهائيكه در سينه‏هاى جماعتى است از تو، و ظاهر نمى‏كنند آنها را بر تو مگر بعد از رحلت من! :Sham::Sham:

[=Century Gothic]من عرض كردم يا رسول الله!
[=Century Gothic]آيا در آنوقت دين من سالم خواهد بود؟ (يعنى به هواى نفس مبتلى نمى‏شوم، و در اثر انتقام از آنها ميل نفس و رياست را بر ميل خدا ترجيح نمى‏دهم، و بر همين رويه و صراط مستقيم خواهد بود؟) :Sham::Sham:

[=Century Gothic]فرمود: بلى، در آن هنگام در سلامت دين خواهى بود.

[=Century Gothic]و نيز اشعارى از آن حضرت روايت كرده است، قال و فى ديوانه كرم الله وجهه:

[=Century Gothic]تلكم قريش تمنانى لتقتلنى فلا و ربك ما بزوا و لا ظفروا

[=Century Gothic]اما بقيت فانى لست متخذا اهلا و لا شيعة فى الدين اذ فجروا

[=Century Gothic]قد بايعونى فلم يوفوا ببيعتهم و ما كرونى فى الاعداء اذ مكروا (2)

[=Century Gothic]حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در ديوان شعرى كه منسوب به آن حضرت است چنين سروده‏اند:

[=Century Gothic]اين جماعت قريش بودند كه آرزو داشتند مرا بكشند، سوگند به پروردگار تو كه ابدا آنها چنين غلبه‏اى ننمودند و چنين ظفرى بدست نياوردند.

[=Century Gothic]اگر در من حياتى باشد و از اين پس بقائى داشته باشم، من آن مردى نيستم كه براى خود در دين خدا، از اين مردم فاجر گروه و دسته‏اى قرار دهم و شيعه وپيروانى بسازم.

[=Century Gothic]آنها با من بيعت كردند ولى وفا به عهد و بيعت‏خود ننمودند، و در هنگامى كه دشمنان با من مكر و خدعه مى‏كردند، آنان نيز با دشمنان همدست و همداستان شده و با من از در مكر و خديعت درآمدند.

[=Century Gothic]

1- «ينابيع المودة‏» صفحه 134
2-«ينابيع المودة‏» صفحه 135

کل مسلمانان و یاران آن روز پیامبر کافر شدند و دشمن امام اول شما!!!طرح قابل قبولی می تواند یا شاید بتواند باشد:Gig:

shela;72361 نوشت:
فکر کنم که اینجا ما با هم هیچ تفاهمی نداریم می خواهید درباره معصومیت امامان بحث کنیم یا یه تاپیک دیگه درین باره باز کنیم؟ هیچ کس هم چیزی رو از کسی غصب نکرده دوست من حالا اگر امام اول شما خلیفه اول هم میشد کلا خلافت بر مسلمین به سلطنت تغییر نام پیدا می کرد ( پدر به پسر ..... ) می دونم جای این بحث هم اینجا نیس و دستم بستس



با سلام

خب دوست عزيزاين طور بحث ها به سليقه و تفاهم ربطي ندارد
بحث هاي عقلي و نقلي و تاريخي است و براي تمام مطالب كه مي گوييم استدلال و برهان داريم و از هر كدام از مذاهب هم بخواهيد برايتان استدلال و سند مي اوريم

فقط براي اين كه بحث مان با هدف پيش رود ، و در اخر به نتيجه اي منتهي شود كه مفيد براي همه باشد
كمي از عقايد خود بفرماييد كه مسلمانيد؟ اگر هستيد شيعه ايد ؟ از اهل سنت هستيد؟ اگر هستيد از كدام فرقه؟

خب دوست عزيز

در صورت تمايل بحثي را در تايپكي اغاز كنيد فقط قبل از شروع تايپك در نوار بالا جستجو كنيد و اكر با موضوع شما همخواني داشت در ادامه ان تايپك مطالب خود را بفرماييد

در ضمن براي تمام سوالاتي كه مطرح كرديد به موقع پاسخ مقتضي را خواهيم داد

موضوع قفل شده است