یک سئوال درباره میت
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
یک سئوال داشتم
چرا دست و پای میت را می بندند و دهانش را محکم می بندند؟
دلیل روائی یا قرانی دارد؟
با کسب اجازه از دوستان عزیز در گروه فقه و احکام
چنان که امام صادق(ع) میفرماید:
«لأنّ حرمته میّتاً کحرمته وهو حیٌّ؛(1) حرمت نهادن و احترام گذاشتن مؤمنی که مرده ، همانند زنده بودنش لازم است».
در برخی روایات بیحرمتی به بدن مردة مؤمن بیشتر از زندهاش مذمت شده است.(2)
از این رو در روایات معصومین علیهم السلام هر کاری را که بیانگر احترام به میّت باشد، مورد توصیه قرار گرفته و از هر عملی که باعث بیحرمتی به آنان شود، نهی شده است. در ضمن برخی از اموری که نشان دهنده نوعی حرمت نهادن به آنان است، در کلمات معصومین علیهم السلام ذکر شده که بر اساس آنها فقهای بزرگوار شیعه فتوا دادهاند : «بعد از مرگ مستحب است دهان میت را هم بگذارند و چشمها و چانة میت را ببندند و دست و پای او را دراز کنند و پارچهای روی او بیندازند...».(3)
1. التهذیب، ج 10، ص 273.
2. همان، ص 272.
3. رسالة توضیح المسائل امام خمینی، احکام بعد از مرگ، مسأله 541.
در برخی روایات بیحرمتی به بدن مردة مؤمن بیشتر از زندهاش مذمت شده است.(2)
زمانی عده ای صبر را دست روی دست گذاشتن معنا کردند و مسلمین ضربه خوردند. در حالی که صبر، تحمل راه سخت است و ادامه دادن راه......
فلذا تعریف حرمت جسم میت متفاوت از حرمت جسم زنده است.(با توجه به تفاوتی که جسم زنده و مرده دارند و.....) ....
یعنی اگر جسم میتی کمکی به انسانیت و بشریت و دین است زیر خاک کردنش عین بی حرمتی و نادیده انگاشتن آن است........... به این ترتیب اهدا ء عضو و کالبد شکافی و پیشرفت علوم روز به نفع دنیای اسلام با فتاوایی از جمله فتاوی امام خمینی آغاز شد و شکل گرفت...............
نقلی هست در بین عوام که میت بعد از خاک ششدن برای لحظه ای زنده شده و سعی در برخاستن می کند و لی سرش به لحد می خورد و می فهمد مرده است
واقعیت دارد؟
نقلی هست در بین عوام که میت بعد از خاک ششدن برای لحظه ای زنده شده و سعی در برخاستن می کند و لی سرش به لحد می خورد و می فهمد مرده است واقعیت دارد؟
با سلام خدمت به دوستان خوبم
این نقل درست نمی باشد .هنگامي كه مرده را در قبر ميگذارند، مرده (به آن مفهومي كه نزد شماست) زنده نمي شوند؛ زيرا اگر چنين باشد و مرده در قبر زنده شود، در اين صورت نبش قبر واجب است تا وي به دنيا برگردد و به زندگي خود ادامه دهد.
لذا این گفته بی اساس است و سازگار با روایات و آیات ما نمی باشد.
شاید این گفته کنایه از این باشد که مرده در عالم قبر دوست دارد زنده شود و اعمال خوب انجام دهد.
پس دلیل محکم بستن دست و پای میت چیست؟و محکم بستن چانه؟اگر بنا بر پوشاندن باشد که بستن دستن و پا لازم نمی باشد.
پس دلیل محکم بستن دست و پای میت چیست؟و محکم بستن چانه؟اگر بنا بر پوشاندن باشد که بستن دستن و پا لازم نمی باشد.
آنچه مستحب است بستن دهان و چانه است (1) نه محكم بستن آن اما مردم بخاطر اينكه بعد از بستن ، دهان دوباره باز نشود و مرده حالت زشتي نگيرد ، چانه را محكم مي بندند . در مورد بستن دست و پاي مرده ، تنها چيزي كه وارد شده اين است كه پارچه اي دور كمر و ران هاي او بپيچند (2) كه به نحو مخصوصي اين كار را انجام مي دهند اما بستن دست به همراه آن مستحب نيست .
پي نوشت:
1. امام خميني ره ، توضيح المسائل م 530
2. امام خميني ره ، تحرير الوسيله ج 1 مستحبات كفن
[=Times New Roman] گروهى، سؤالهايى درباره فلسفه احكام مىكنند؛ به عنوان مثال، مىپرسند: چرا بايد نماز بخوانيم؟ ....پاسخ: براى اين كه پاسخ تمام سؤالهاى فوق و نظاير آنها روشن شود، بهتر است كه يك اصل اساسى و قاعده كلى در باره فلسفه احكام بيان شود تا در همه موارد، قانع كننده باشد. ما وقتى به زندگى روزانه خود مىنگريم، مىبينيم هنگامى كه بيمار مىشويم و به دكتر مراجعه مىكنيم، دكتر نسخهاى مركب از چند داروى مخصوص، مانند آمپول، كپسول، و قرص براى ما مىنويسد و دستور مىدهد كه هر روز يكى از اين آمپولها را تزريق كنيد و هر چهار ساعتيكى از اين كپسولها و هر شش ساعتيكى از اين قرصها را ميل نماييد و اضافه مىكند كه از ترشيها و غذاهاى سرخ كرده پرهيز كنيد و... ما بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤالى نماييم به دستورهاى او عمل مىكنيم، زيرا به علم و دانش و تخصص وى در رشتهطب معتقديم و مىدانيم كه او جز معالجه و بهبود ما منظور ديگرىندارد. همين طور وقتى به يك مهندس ساختمان مراجعه مىكنيم و از او مىخواهيم كه براى ما ساختمان زيبايى بسازد، او مىگويد اين نقشه در زمين شما جالب از كار در مىآيد و لازم است كه لوازم و مصالحى را كه صورت مىدهم، تهيه كنيد؛ ما چون به تخصص او در رشته ساختمان ايمان داريم و مىدانيم كه او نمىخواهد به ما ضرر و زيانى برساند، بنابه دستور او مصالح را طبق صورتى كه به ما داده است، تهيه مىكنيم و در اختيار او مىگذاريم و هيچ در كار او چون و چرا نمىكنيم. اين دومثال و نظاير آن روشن مىكند كه اگر انسان به علم و دانش كسى ايمان داشته باشد و او را در رشته خود متخصص بداند و نيز بداند كه نظر سويى در كار نيست، قطعا دستورات او را در آن رشته بدون اينكه از او توضيحات زيادى بخواهد، مورد عمل قرار مىدهد. اكنون كه اين مقدمه روشن شد مىگوييم: احكام و مقررات دينى هم نسخههايى است كه پيامبران الهى و پيشوايان دينى از طرف خدا براى بشر آوردهاند تا سعادت و خوشبختى آنان را از هر جهت تامين نمايند. بديهى است هنگامى كه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بىپايان خداى تبارك و تعالى سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهربانى خدا ايمان داشته باشيم و نيز بدانيم كه پيامبران الهى در تبليغ و رساندن احكام به هيچ وجه گرفتار خطا و لغزش نمىشوند، (به معصوم بودن آنان معتقد باشيم) در اين صورت با كمال جديت و بدون هيچ گونه اضطرابى در عمل به دستورهاى دينى مىكوشيم و هيچ نيازى نمىبينيم كه از فلسفه احكام و مقرراتى كه قرار داده شده استسؤال نماييم؛ زيرا مىدانيم كه خدا علم برآغاز و انجام همه چيز دارد و هرچه مقرر كرده به خير و صلاح ما بوده است و انبياى الهى، در بيان احكام، اشتباهى نكردهاند. سؤال در اصل اعتقاد به خدا و صفات كماليه او و حقانيت پيامبران الهى و صفات ايشان وارد بحثشود. بنابراين، كسانىكه پايه توحيد خود را محكم ساختهاند و طبق دلايل قطعى عقيده دارند كه قانونگذار اسلام يعنى، خداوند متعال، بىنياز مطلق و داراى علم و حكمتبىپايان است، هيچگونه ترديدى نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاى اسلامى كه پيامبر اسلام از طرف خداى متعال براى بشر آورده است، داراى مصالح و فوايدى مىباشد، زيرا علم و حكمتخداى بزرگ ايجاب مىكند كه هيچ فرمانى را بدون رعايت مصالح بندگانش ندهد و چنين افرادى هميشه در صدد پيروى از دستورهاى الهى هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفه احكام در روحيه آنان اثرى نخواهد داشت. بنابراين، اگر ما تمام كوششهاى لازم را براى آگاهى از فلسفه يك حكم به كار برديم، ولى مطلب قابل توجهى به دست نياورديم، هرگز نمىتوانيم آن حكم را ناديده بگيريم و يا بگوييم اين حكم هيچ فايده و مصلحتى در بر ندارد، زيرا عدم درك مصلحت غير از آن است كه مصلحتى نداشته باشد. حضرت رضا -عليه السلام مىفرمايد:«انا وجدنا كل ما احل الله تبارك و تعالى ففيه صلاح العباد وبقائهم ولهم اليه الحاجة التى لايستغنون عنها ووجدنا المحرم من الاشياء لاحاجة للعباد اليه ووجدنا مفسدا داعيا الى الفناء والهلاك»[1]همانا ، چنين يافتيم كه هر آنچه را كه خداى تبارك و تعالى حلال فرموده صلاح و بقاى بندگان در آن بوده است و به آن احتياج دارند و بىنياز از آن نيستند و در آنچه حرام نموده است نيازى براى بندگان به آن نيافتيم بلكه مايه فسادى است كه ايشان را به سوى نابودى و هلاكتسوق مىدهد.»اين طور نيست كه خدا مثلا شراب را بىهيچ مفسده و ضررى حرام و يا نماز صبح را بىهيچ مصلحت و فايدهاى واجب كرده باشد. البته وقتى گفته مىشود، فلان كار به مصلحتبشر است، نبايد تنها به فوايد جسمى و بهداشتى آن توجه داشت، بلكه فوايد، روحى، فردى، اجتماعى، دنيوى، اخروى و ديگر فوايد آن را نيز ملاحظه كرد كه، همه جزو مصالح بندگان است وچه بسا يك حكم، فايده جسمى براى بشر نداشته باشد، ولى روحيات او را تهذيب نمايد؛ به عنوان مثال شايد گذاشتن پيشانى برروى خاك اثر بهداشتى نداشته باشد، ولى اين كه روح تواضع و بندگىانسان را در مقابل خداوند پرورش مىدهد و كبر و خودبزرگبينى را از وى دور مىكند، خود ، بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مىشود. و نيز ممكن است فايده يك حكم از نظر فردى معلوم نباشد؛ فرض كنيد اسلام مىگويد: استعمال ظروف طلا و نقره حرام است؛ شايد به ظاهر اين حكم، مصلحت فردى نداشته باشد، ولى عمومى شدن اين كار موجب مىشود كه قسمت مهمى از ثروت مملكت در خانهها متمركز شود و در نتيجه، زيانهاى اقتصادى زيادى براى جامعه و ملتبه بار آورد همچنين اگر عدهاى غذا نداشته باشند، در مقابل، دسته ديگر در ظروف طلا غذا بخورند، اختلاف طبقاتى فاحشى پيش مىآيد و چه بسا مشكلاتى به وجود مىآورد كه ممكن است گاهى اجتماعى را به خاك و خون بكشد و اتفاقا همين اختلاف طبقاتى و رفع خصومتهاى بين طبقات، يكى از فوايد و فلسفههايى است كه اسلام در قانون وجوب زكوت در نظر گرفته است. و شايد يك جهت اين كه پيشوايان دينى ما زياد در موضوع فلسفه احكام و جزئيات آن وارد نشدهاند، همين باشد كه خواستهاند مقررات اسلامى به عنوان يك سلسله قوانين مقدس الهى پيروى شود و از اين راه روح ايمان، خداشناسى، بندگى و اطاعت در افراد تقويت گردد تا در مقابل فرمان خداى دانا و حكيم و مهربان، هيچ چون و چرايى نداشته و كاملا مطيع باشند. در خاتمه، لازم استبه دو نكته زير توجه شود:. فلسفههايى كه در بعضى از روايات وارد شده، اغلب به عنوان يكى از فلسفهها و فوايد حكم ذكر شده است؛مانند روايت زير: «امروا بدفن الميت لئلا يتاذى به الاحياء بريحه وبمايدخل عليه من الآفة والفساد»در این روایت فلسفه لزوم دفن ميت اين است كه مردم از بوى تعفن او اذيت نشوند و نيز موجب امراض و بيماريها نگردد. اين سخن بدان معنا نيست كه تنها فلسفه وجوب دفن ميت همين است، بلكه منظور بيان يكى از فلسفههاى آن بوده است. 2. در بيان فلسفه احكام فقط به دو اصل مىتوان تكيه كرد: الف) آنچه از قرآن مجيد و كلمات پيشوايان دينى به ما رسيده است كه بيشتر آنها را مرحوم شيخ صدوق، يكى از علماى بزرگ شيعه (متوفاى 381ه.ق.) در كتابى به نام «علل الشرايع» جمع آورى كرده و به چاپ نيز رسيده است. ب) آنچه از نظر علم بطور قطع ثابتشده است، مانند اين كه امروزه ثابت گرديده است كه شراب براى جسم و روان انسان ضررهاى زيادى دارد يا گوشت مردار، كانون ميكرب و منشا بيماريهايى مىباشد كه خوردن آن خطرناك است. اين دو اصل بايد در فلسفهيابى احكام، هميشه مورد نظر باشد، امامطالبى كه فقط در حد احتمال مىباشد، به هيچ وجه نبايد در مورد فلسفه احكام، مورد اعتماد قرار گيرد و به عنوان فلسفه احكام ذكر شود، زيرا همانطور كه احكام دينى حقايقى است صددرصد ثابت، بايد فلسفههايى هم كه براى آنها بيان مىگردد، جنبه قاطعيت و ثبوت داشته باشد. بنابراين، تئورى و فرضيهاى كه اساس محكمى ندارد و ممكن است چند روز بعد، تغيير پيدا كند، نبايد در فلسفه احكام مورد اعتماد قرار بگيرد.شيخصدوق،علل الشرايع، ج1، ص93. [1]وسائل، ج6، ص3 - 5. [2][=Times New Roman]
گروهى، سؤالهايى درباره فلسفه احكام مىكنند؛ به عنوان مثال، مىپرسند: چرا بايد نماز بخوانيم؟ .... ما وقتى به زندگى روزانه خود مىنگريم، مىبينيم هنگامى كه بيمار مىشويم و به دكتر مراجعه مىكنيم، دكتر نسخهاى مركب از چند داروى مخصوص، مانند آمپول، كپسول، و قرص براى ما مىنويسد و دستور مىدهد كه هر روز يكى از اين آمپولها را تزريق كنيد ....ما بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤالى نماييم به دستورهاى او عمل مىكنيم، زيرا به علم و دانش و تخصص وى در رشتهطب معتقديم و مىدانيم كه او جز معالجه و بهبود ما منظور ديگرىندارد. احكام و مقررات دينى هم نسخههايى است كه پيامبران الهى و پيشوايان دينى از طرف خدا براى بشر آوردهاند تا سعادت و خوشبختى آنان را از هر جهت تامين نمايند. بديهى است هنگامى كه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بىپايان خداى تبارك و تعالى سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهربانى خدا ايمان داشته باشيم و نيز بدانيم كه پيامبران الهى در تبليغ و رساندن احكام به هيچ وجه گرفتار خطا و لغزش نمىشوند، (به معصوم بودن آنان معتقد باشيم) در اين صورت با كمال جديت و بدون هيچ گونه اضطرابى در عمل به دستورهاى دينى مىكوشيم و هيچ نيازى نمىبينيم كه از فلسفه احكام و مقرراتى كه قرار داده شده استسؤال نماييم؛ . بنابراين، اگر ما تمام كوششهاى لازم را براى آگاهى از فلسفه يك حكم به كار برديم، ولى مطلب قابل توجهى به دست نياورديم، هرگز نمىتوانيم آن حكم را ناديده بگيريم و يا بگوييم اين حكم هيچ فايده و مصلحتى در بر ندارد، زيرا عدم درك مصلحت غير از آن است كه مصلحتى نداشته باشد. حضرت رضا -عليه السلام مىفرمايد:«انا وجدنا كل ما احل الله تبارك و تعالى ففيه صلاح العباد وبقائهم ولهم اليه الحاجة التى لايستغنون عنها ووجدنا المحرم من الاشياء لاحاجة للعباد اليه ووجدنا مفسدا داعيا الى الفناء والهلاك» [1]همانا ، چنين يافتيم كه هر آنچه را كه خداى تبارك و تعالى حلال فرموده صلاح و بقاى بندگان در آن بوده است و به آن احتياج دارند و بىنياز از آن نيستند و در آنچه حرام نموده است نيازى براى بندگان به آن نيافتيم بلكه مايه فسادى است كه ايشان را به سوى نابودى و هلاكتسوق مىدهد.»اين طور نيست كه خدا مثلا شراب را بىهيچ مفسده و ضررى حرام و يا نماز صبح را بىهيچ مصلحت و فايدهاى واجب كرده باشد. البته وقتى گفته مىشود، فلان كار به مصلحتبشر است، نبايد تنها به فوايد جسمى و بهداشتى آن توجه داشت، بلكه فوايد، روحى، فردى، اجتماعى، دنيوى، اخروى و ديگر فوايد آن را نيز ملاحظه كرد كه، همه جزو مصالح بندگان است وچه بسا يك حكم، فايده جسمى براى بشر نداشته باشد، ولى روحيات او را تهذيب نمايد؛ به عنوان مثال شايد گذاشتن پيشانى برروى خاك اثر بهداشتى نداشته باشد، ولى اين كه روح تواضع و بندگىانسان را در مقابل خداوند پرورش مىدهد و كبر و خودبزرگبينى را از وى دور مىكند، خود ، بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مىشود. و شايد يك جهت اين كه پيشوايان دينى ما زياد در موضوع فلسفه احكام و جزئيات آن وارد نشدهاند، همين باشد كه خواستهاند مقررات اسلامى به عنوان يك سلسله قوانين مقدس الهى پيروى شود و از اين راه روح ايمان، خداشناسى، بندگى و اطاعت در افراد تقويت گردد تا در مقابل فرمان خداى دانا و حكيم و مهربان، هيچ چون و چرايى نداشته و كاملا مطيع باشند. در خاتمه، لازم استبه دو نكته زير توجه شود:. فلسفههايى كه در بعضى از روايات وارد شده، اغلب به عنوان يكى از فلسفهها و فوايد حكم ذكر شده است؛مانند روايت زير: «امروا بدفن الميت لئلا يتاذى به الاحياء بريحه وبمايدخل عليه من الآفة والفساد»در این روایت فلسفه لزوم دفن ميت اين است كه مردم از بوى تعفن او اذيت نشوند و نيز موجب امراض و بيماريها نگردد. اين سخن بدان معنا نيست كه تنها فلسفه وجوب دفن ميت همين است، بلكه منظور بيان يكى از فلسفههاى آن بوده است. 2. در بيان فلسفه احكام فقط به دو اصل مىتوان تكيه كرد: الف) آنچه از قرآن مجيد و كلمات پيشوايان دينى به ما رسيده است كه بيشتر آنها را مرحوم شيخ صدوق، يكى از علماى بزرگ شيعه (متوفاى 381ه.ق.) در كتابى به نام «علل الشرايع» جمع آورى كرده و به چاپ نيز رسيده است. ب) آنچه از نظر علم بطور قطع ثابتشده است، مانند اين كه امروزه ثابت گرديده است كه شراب براى جسم و روان انسان ضررهاى زيادى دارد يا گوشت مردار، كانون ميكرب و منشا بيماريهايى مىباشد كه خوردن آن خطرناك است. اين دو اصل بايد در فلسفهيابى احكام، هميشه مورد نظر باشد، امامطالبى كه فقط در حد احتمال مىباشد، به هيچ وجه نبايد در مورد فلسفه احكام، مورد اعتماد قرار گيرد و به عنوان فلسفه احكام ذكر شود، زيرا همانطور كه احكام دينى حقايقى است صددرصد ثابت، بايد فلسفههايى هم كه براى آنها بيان مىگردد، جنبه قاطعيت و ثبوت داشته باشد. بنابراين، تئورى و فرضيهاى كه اساس محكمى ندارد و ممكن است چند روز بعد، تغيير پيدا كند، نبايد در فلسفه احكام مورد اعتماد قرار بگيرد. شيخ صدوق،علل الشرايع، ج1، ص93. [1]وسائل، ج6، ص3 - 5. [2]
[=Times New Roman] البته مطلب دوستمان سجهد در بالا نیز مورد تائید است
یک سئوال داشتم چرا دست و پای میت را می بندند و دهانش را محکم می بندند؟
سلام
همه آنچه که در مورد میت پس از مرگ گفته شده و می شود در خصوص روح اوست و جسمش اصلا موضوعیت ندارد مگر اینکه گفته شود روح به جسم نظری دارد که صحیح است .
لذا این کارهایی که برای دفن جسد میت انجام می شود ترتیباتی است که شرع مقدس به اعتبار اینکه این بدن زمانی مرکب بنده مومن بوده توصیه فرموده است .
شاید این صورت از جسد میت ( غسل داده بودن ، تمیز بودن ، مرتب بودن ، پوشیده بودن ووو ) وضعیتی است که مورد توجه روح مومن نیز قرار می گیرد چه اینکه همه این امور از مستحسناتی است که پیش از این هم مومن بدان عنایت داشته لذا مشاهده جسد به این وضع و حال برای روح میت نیز جنبه مثبتی دارد و اگر غیر این باشد چه بسا اسباب اذیت او فراهم گردد .
البته جنبه های دیگر مثل اندرز گیری سایر مومنین نیز می تواند حکمت انجام بعضی امور باشد .
و آخر اینکه :
همانطور که در بدو تولدش تحویل گرفتیم تحویل می دهیم صاف و ساده
موفق در پناه حق
بستن دهان و چانه میت به چه شکل است؟ منظورم این است با پارچه میبندند؟
من ندیدم که به پارچه ببندند
من دیدم گردن میت را میبندند ایا معمولا گردن میت را میبندند؟
کلا در مورد نحوه بستن ها منو راهنمایی کنید
بسم الله الرحمن الرحیمیک سئوال داشتم
چرا دست و پای میت را می بندند و دهانش را محکم می بندند؟
دلیل روائی یا قرانی دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد وآل الطاهرین
این حرفها درست ، ولی در شب اول جسم باید جواب دهد و جسم هم با اراده روح جواد می دهد ، و شروع اعمال پرسش و جواب میت بعد از این که دفن شد از غروب مغرب یا همان اذان مغرب و عشاء تا 20 دقیقه تا اذان صبح است و چون شب سختی و پر وحشت است هر لحظه ممکن است درون جسم تغییر و تحولی ایجاد شود. گویند شب اول قبر چنان وحشت به میت دست می دهد که قدرت جواب دادن ندارد اگر اهل بیت به دادش برسند . از امام صادق علیه السلام روایت هست : زمانی که شخص گناهکار را داخل قبر می گذارند زمانی قبر را می پوشانند چنان فشار قبر زیاد است که اولین غذایی که توی دنیا خورده (همان شیر مادر ) از استخوانهاش میاد بیرون.
(( یا حسین اولین غذایی که دهان من گذاشتند تربت شما بوده ))
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد وآل الطاهرین
این حرفها درست ، ولی در شب اول جسم باید جواب دهد و جسم هم با اراده روح جواد می دهد ، و شروع اعمال پرسش و جواب میت بعد از این که دفن شد از غروب مغرب یا همان اذان مغرب و عشاء تا 20 دقیقه تا اذان صبح است و چون شب سختی و پر وحشت است هر لحظه ممکن است درون جسم تغییر و تحولی ایجاد شود. گویند شب اول قبر چنان وحشت به میت دست می دهد که قدرت جواب دادن ندارد اگر اهل بیت به دادش برسند . از امام صادق علیه السلام روایت هست : زمانی که شخص گناهکار را داخل قبر می گذارند زمانی قبر را می پوشانند چنان فشار قبر زیاد است که اولین غذایی که توی دنیا خورده (همان شیر مادر ) از استخوانهاش میاد بیرون.
(( یا حسین اولین غذایی که دهان من گذاشتند تربت شما بوده ))
بستن دهان و چانه میت به چه شکل است؟ منظورم این است با پارچه میبندند؟ من ندیدم که به پارچه ببندند
با تشکر از سئوال شما کاربر محترم
بله دهان و چانه میت را با پارچه می بندند .
من دیدم گردن میت را میبندند ایا معمولا گردن میت را میبندند؟
در مورد بستن گردن میت دستوری نداریم .
در کتاب اسرار ال محمد صلی الله علیه و اله حضرت زهرا سلام الله علیه می فرماید پدر حق تو را غصب کردند در حالی که هنوز چشم خود را در قبر نگشوده ای
میت در قبر چشم میگشاید؟
در کتاب اسرار ال محمد صلی الله علیه و اله حضرت زهرا سلام الله علیه می فرماید پدر حق تو را غصب کردند در حالی که هنوز چشم خود را در قبر نگشوده ای میت در قبر چشم میگشاید؟
مسلما میت در قبر چشم باز می کند اما نه چشم مادی جسد خود را بلکه چشم بدن برزخی و مثالی اش باز می شود و ...
سلام...
سوالاتی داشتم می پرسم لطفا" پاسخ بدید؟
چرا باید به برخی قسمت های میت کافور مالید؟ حالا چرا کافور؟
بدن میت رو با چی غسل می دن؟ چرا؟
دو تکه چوبی که همراه میت می زارن واسه چیه؟
چرا برخی پول همراه میت می گذراند؟
اصلا" چرا کفن می کنن میت رو؟
چرا وقتی یکی تو جاده تصادف می کنه و می می ره روی اون پول می ریزند؟
چرا برخی شهدا که بعد از سالها پیدا میشن رو غسل نمی دن؟
اینا رو واسه من روشن کنید؟
سلام... سوالاتی داشتم می پرسم لطفا" پاسخ بدید؟
با سلام خدمت جناب عاشق حضرت فاطمه س و تشکر از سوالات شما
در خدمت حضرتعالی هستیم
چرا باید به برخی قسمت های میت کافور مالید؟ حالا چرا کافور؟
مالیدن کافور به مواضع هفتگانه میت که حنوط نام دارد واجب است چون اهل بیت علیهم السلام اینگونه دستور داده اند (1)
بدن میت رو با چی غسل می دن؟ چرا؟
بدن میت ابتدا با آبی که با سدر مخلوط است و سپس با آبی که با کافور مخلوط است و سپس با آب خالص غسل می دهند . (2)
دو تکه چوبی که همراه میت می زارن واسه چیه؟
گذاشتن دو چوب تر و تازه همراه میت مستحب است و در روایت هست تا اینها خشک نشده اند میت عذاب نمی شود . (1)
چرا برخی پول همراه میت می گذراند؟
دلیلی ندارد .
اصلا" چرا کفن می کنن میت رو؟
کفن کردن میت مسلمان واجب است (1)
چرا وقتی یکی تو جاده تصادف می کنه و می می ره روی اون پول می ریزند؟
دلیلی ندارد .
چرا برخی شهدا که بعد از سالها پیدا میشن رو غسل نمی دن؟
چون غسل دادن شهدایی که با شرایط شرعی آمده در کتب فقهی ، شهید شده اند ، واجب نیست . (5)
پی نوشت:
1. آیت الله سیستانی ، توضیح المسائل م 574
2. همان م 539
3. همان م 582
4. همان م 559
5. آیت الله سیستانی ، منهاج الصالحین ج 1 ص 100 م 282