بغداد شهری با نامی ایرانی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بغداد شهری با نامی ایرانی


بَغداد نامی است ایرانی به معنای خُداداده. این واژه پیش از اینکه بر این شهر گذارده شود در اوستا به گونه صفت آورده شده بود. این واژه در اوستا به ریخت بغوداته bağō-dâta و به همان معنا در بخش‌هایی از اوستا از آن دسته وندیداد آورده شده‌است. در پارسی میانه این واژه باز به همان معنا و اینبار به ریخت بَغ‌دات آورده شده‌است. نام‌های دیگری نیز با همین شکل ساخته شده‌است مانند خداداد, مهرداد, تیرداد, یا الله داد, محمدداد, علی داد و «بغ» یعنی خدا چنانکه به پادشاهان چین «بغ پور» و به شکل معرب آن فغفور میگفته اند؛ و نامهای دو مکان «بجستان» و «بیستون» نیز هردو دگریدهٔ «بغستان» است.
برخی دیگر از زبان‌شناسان عقیده دارند بغداد از دو کلمه بغ مخفف باغ و داد مخفف دادار به معنی ایزد و پروردگار تشکیل شده‌است و بغداد به معنی باغ خدا است.
اگرچه در خصوص ریشه‌های ایرانی هیچ شبهه‌ای وجود ندارد، کلمه بغداد دو نوع ریشه اصلی متفاوت داشته‌است. قابل اطمینان‌ترین موردی که توافق بیشتری بروی آن گردیده لفظی است که از ترکیب کردی باستان با نام «باگا» (=بت، خدا) +داتا (=معلوم مسلم) بوجود آمده که کلمهفارسی میانه «بگدات / بگداد» (= داده شده توسط خداوند) از آن گرفته شده؛ و سرانجام به کلمه فارسی مدرن و عربی «بغداد» تغییر یافته‌است. ریشه دیگر نیز از فارسی «باگ – داد» یا «بگ-دا-دو»(ترجمه «باغ خداوند») گرفته شده‌است. در عین حال، برخی اقلیت‌ها اعتقاد دارند که این نام از عبارت آرامی گوسفند اخذ شده‌است.
این شهر پیشتر «مدینةالسلام» نامیده می‌شد. در خراسان جنوبی شهرستان سرایان بخش آیسک روستایی با نام «بغداده» هست که ایرانی بودن این نام را بیشتر تأیید میکند


مقدسی تصویر زیبایی از بغداد ارائه می دهد: «مركز اسلام است و مدينة السلام در آنجا است. با همه ويژگى‏ها، ظرافت، ذوق، بذله‏گوئى، دانش دقيق و هواى لطيف دارند. همه خوبى و زيبائى، و هر ظرافت در آنجا و هر ماهرى از آنجا است. هر دل هواى آن دارد، هر جنگ براى بدست آوردن آن، هر دفاع براى نگاهبانى آن است. مشهورتر از آنست كه وصف شود، بهتر و برتر از آنست كه ستايش شود. ابو العباس سفّاح آنرا بنياد نهاد و سپس منصور مدينة السلام را در آن بساخت، خليفگان پس از او بر آن افزودند. هنگام ساختمان مدينة السلام درباره زمستان و تابستان و باران و پشه و هواى آن بررسى كردند، مردانى در آنجا چهار فصل سال را خفتند تا آنرا بشناسند، چون با خردمندان راى‏زنى كرد، گفتند: صلاح چنين است كه در چهار تسوج دو سوى دجله فرود آيى، در خاور بوق و كلواذى، در باختر قطربّل و بادوريا، تا در نخلستان و نزديك آب باشى، هر گاه در يك تسوج خشك سالى يا ويرانى رخ دهد، ديگرى آنرا جبران كند، و چون تو در «صراة» باشى، آذوقه از فرات بوسيله كشتى و بوسيله كاروانها در خشكى از مصر و شام و باديه به تو خواهد رسيد، محصولات چين نيز از راه دريا و محصولات موصل و روم از راه دجله خواهند رسيد. پس تو در ميان چند نهر خواهى بود كه دشمن جز با كشتى يا از راه پل يا بر دجله و فرات به تو نخواهد رسيد».(حسن‏التقاسيم ،ج‏1،ص:165)

به هر صورت، این شهر توسط منصور دوانیقی در سال 141 هجری قمری (762 – 766 میلادی)، در کنار رود دجله، بنا نهاده شد و نامش را "مدینه السلام " گذاشت و پایتخت حکومتی خویش را به آنجا منتقل کرد.
او از نظر شهرسازی دست به آزمایش جالبی زد و شهر را به شکل یک دایره کامل که به وسیله یک دیوار اصلی با برج های مدور و یک خندق احاطه شده بود بنیان نهاد.
این شهر تا سال 262 هجری رونق داشت و پایتخت چندین خلیفه‌ی عباسی ( منصور، مهدی، هادی، هارون، امین و مأمون ) بود، اما از زمانی که معتصم پایتخت خود را به سامرا منتقل کرد، رو به ویرانی نهاد و مجدداً در سال 271 هجری پایتخت شد.
بغداد بعدها در سال 637 هجری به دست هلاکو خان و سپس در سال 979 هجری به‌دست تیمور لنگ و در سال 1017 به دست ترک‌ها تخریب شد و از آن پس میان ایرانیان و ترکان عثمانی دست به دست می گشت. در سال 1917 انگلیسی‌ها بر این شهر دست یافتند، در 1921 پایتخت کشور عراق شد و از آن روز تاکنون نیز همچنان پایتخت عراق است.
شهر بغداد بزرگترین شهر این کشور است و بر کرانه‌های رودخانه دجله و 40 کیلومتری فرات قرار دارد. از روزگار سومریان، بغداد نقطه مهمی برای ارتباطات تجاری و سفرهای کاروان‌های بازرگانی بوده است.
اوج رواج و ترقی بغداد در زمان هارون خلیفه بود و به دلیل وجود علما و هنرمندان آثار علمی و هنری پر ارزشی در این شهر پدید آمد.
بغداد نام‌های دیگری از جمله: مدینه المنصور، مدینه الخلفاء، الزوراء، المدینه، المدوره و مدینه السلام داشته است.

بغداد 1) پیشینه . شهری در عراق . این شهر در دو سوی دجله ، در 33 درجه و 18 ، 26 دقیقه عرض شمالی و 44 درجه و 9 ، 23 دقیقه طول شرقی قرار دارد. بغداد که در قرن دوم بنا شده ،تا انقراض سلسلة عباسیان مرکز خلافت ایشان بود و قرنها مرکز فرهنگی جهان اسلام به شمار می رفت . پس از 656، به مرکز «ولایت » تبدیل گردید و در عهد عثمانیها نیز به صورت مرکز ولایت بغداد باقی ماند. در 1339/1921 پایتخت عراق جدید شد.بغداد، واژه ای پیش از اسلامی است و با اقامتگاههای پیشین در این محلّ ارتباط دارد. مؤلّفان مسلمان با آگاهی ازاین نکته ، در پی یافتن منشأ ایرانی برای نام این شهرند ( رجوع کنید به مطهرمقدسی ، ج 4، ص 101؛ ابن رسته ، ص 108). آنان تبیینهای فرضی گوناگونی عنوان می کنند، که معمولترین آنها «خداداد» یا «هدیة خداوند» (یا «بت ») است ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج 1، ص 58ـ59؛ یاقوت حموی ، ج 1، ص 678ـ679؛ ابوالفداء، ج 1، ص 292؛ ابن جوزی ، مناقب ، ص 6؛ بکری ، ج 1، ص 262؛ ابن فقیه ، نسخة خطی ، گ 29پ ). نویسندگان معاصر عموماً به طرفداری از این اشتقاق فارسی گرایش دارند ( رجوع کنید به سالمن ، ص 23ـ24؛ لسترنج ، ص 10ـ11؛ اشترک ، ج 1، ص 49ـ50؛ هرتسفلد ، ص 153؛ باج ، ج 1، ص 178).

بعضی دیگر منشأ آن را آرامی و به معنای «جایگاه یا محلّ گوسفندان » می دانند (ی . غنیمه و ا. کرملی در لغة العرب ، ج 4، ص 27، ج 6، ص 748؛ اشارة طبری ، سلسلة سوم ، ص 277، به سوق البقر در محل بغداد ملاحظه شود). دلیچ (ص 206، 238)، بدون اینکه به معنای آن اشاره کند طرفدار منشأ آرامی برای آن است .

در یک سند قضایی عهد حمورابی (1800 پیش از میلاد)، نام شهر بگدادو آمده است (شر ، ش 197) که نشان می دهد این نام پیش از حمورابی و قطعاً پیش از هرگونه نفوذ ایرانی به کار می رفته است . بَغ و حُو را با یک علامت نشان داده اند. اما در یک سنگ مرزی متعلق به زمان نَزیماروتّاش (1341ـ 1316 ق م )، پادشاه کاسی ، از شهر پلاری در ساحل «نهر شَرّی » در ناحیة بگدادی نام برده شده است (مورگان ،ج 1، ص 86ـ92). این نکته با ذکر مکرّر بگدثا در تلمود، قرائت «بگ » را قابل قبولتر می سازد (اوبرمایر ، ص 147

به بعد؛ جودائیکا ، ذیل ماده ). سنگ مزار دیگری متعلق به عهد سلطنت مردوک بلادان ، پادشاه بابل (1208ـ1195ق م )،از شهر بغداد یاد می کند (مورگان ، ج 3، ص 32ـ39). اَدَد ـ نِراری دوم (911ـ891ق م ) چندین محل از جمله بگدا(دو)را غارت کرد. در قرن هشتم پیش از میلاد، بغداد تبدیل به اقامتگاهی آرامی شد. تِگلات پِلاسر سوم (745ـ727ق م ) از بگدادو در پیوند با قبیله ای آرامی یاد می کند (دلیچ ،ص 238).

بنابراین ، منشأ این نام روشن نیست . اینکه ایرانیان درحدود قرن هشتم پیش از میلاد بغ را به معنای خدا به کار می برده اند، یا در نام افراد به کار می رفته ، وضع را تغییر نمی دهد ( > دایرة المعارف تخصصی آشورشناسی

در شمال صَراة (طبری ، سلسلة سوم ، ص 277) بوده است . بعضی آن را همان روستای بادوریا می دانند و به بازار سالانة آن اشاره می کنند (خطیب بغدادی ، ج 1، ص 25ـ27؛ ابن جوزی ، همان ، ص 6؛ یعقوبی ، همان ، ص 275) که روشن می سازدچرا کرخ بعدها محلّة بازرگانان شد. شماری از سکونتگاههای پیشین ، بویژه آرامی ، در بخش غربی در مجاورت کرخ قرار داشت . در میان اینها، خَطّابیه (نزدیک باب الشام ) و شَرَفانیّه و در شمال آن وَرْدانیّه بود که در محلّة حربیّه قرار داشت ،و صونایا نزدیک ملتقای صراة با دجله (بعداً العتیقه )، و قَطُفتادر گوشه ای که نهر رُفَیل به دجله می ریزد، و بَراثا * در جایی که نهر کَرخایه از نهر عیسی منشعب می شود واقع بود. سه کوچ نشین کوچک ، یعنی سال ، وَرْثالا (بعدها محلّة قَلاّعین )و بَناوْرا، در میان شهر کرخایه و صراة قرار داشت . نام کرخ (در آرامی کرخه به معنای شهر مستحکم است ) خود از نام دهکده ای کهن گرفته شده است که بنابه روایات ایرانی به شاپور دوم (309ـ379 میلادی ) نسبت داده می شود (حمدالله مستوفی ، ص 40؛ رجوع کنید به طبری ، سلسلة سوم ، ص 278ـ279؛ ابن اثیر، ج 2، ص 342ـ343؛ یاقوت حموی ، ج 3، ص 613؛ ابن جوزی ، همان ، ص 7).

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی متعلق به بنياد دايرة المعارف اسلامي


به گفتة گزنفون ، هخامنشیان باغهای وسیعی در ناحیة بغداد (در سِتّاکه ) داشته اند. مؤلّفان مسلمان به دو باغ از این باغها اشاره می کنند ( رجوع کنید به حمدالله مستوفی ، همانجا). نزدیک دهانة نهرعیسی ، قصری ساسانی (قصر شاپور) قرار داشت ، و منصور بعدها پلی در آنجا ساخت . قنطرة قدیمی (القنطرة العتیقة )بر روی نهرصراة ، در جنوب غربی دروازة کوفه ، متعلق به دورة ساسانی بود. در بخش شرقی ، سوق الثلاثا و قبرستان خیزران متعلّق به دورة قبل از اسلام بود؛ در این منطقه تعدادی دیر قرار داشت که متعلق به عصر جاهلی بود؛ مانند دیر مارفثیون (الدیرالعتیق )،محلّی که قصر خالد در آنجا بنا شد، دیربستان القُّس ، و دیرالجاثلیق * که معروف کرخی در مجاورت آن مدفون شد (طبری ، سلسلة سوم ، ص 274، 277؛ ابن فقیه ، گ 36ـ37ر؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 96، 121، 125؛ مسعودی ، التنبیه ، همانجا؛ ذهبی ، ج 1، ص 76؛ حمدالله مستوفی ، همانجا).

هیچیک از این سکونتگاههای قدیمی اهمیّت سیاسی یا بازرگانی نداشت ؛ بنابراین ، می توان شهر منصور را نوبنیاد به شمار آورد. جهانگردان اروپایی در قرون وسطی غالباً بغداد را با بابل و گاهی با سلوکیه یکی می دانستند، و آن را در گزارشهای خود بابل ، بابلونیا و مانند آن می خواندند. به کار بردن نادرست نام اخیر در مورد بغداد در تفسیرهای تلمودی گئونیم بابل (در دورة عبّاسی ) و همچنین در نوشته های یهودیان بعدی نیز معمول بوده است . پیترو دلاّواله * که در 1025ـ1026/ 1616ـ1617 در بغداد به سر می برد، نخستین کسی بود که به این اشتباه رایج عهد خود پی برد. تا قرن یازدهم /هفدهم ، نام بغداد معمولاً در غرب به صورت تحریف شدة بلدخ (بَلدَکو ) شناخته شده بود که ممکن است از صورت چینی آن نام مشتق شده باشد ( رجوع کنید به برتشنایدر ، ج 1، ص 138، ج 2، ص 124؛ پولو، ص 29، 126).

عباسیان متوجه شرق شدند و برای نشان دادن شکوه دولت خویش در جستجوی پایتخت جدیدی برآمدند. سفّاح ، نخستین خلیفة عباسی ، از کوفه به انبار تغییر مکان داد. منصور به هاشمیّه نزدیک کوفه نقل مکان کرد، ولی بزودی دریافت که کوفه با جمعیّتی آشوبگر و طرفدار علی علیه السّلام ، تأثیر نامطلوبی بر سپاه او خواهد داشت ؛ و هاشمیّه نیز، همان گونه که شورش راوَندیه نشان داد، آسیب پذیر بود ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج 1، ص 680ـ681؛ طبری ، سلسلة سوم ، ص 271ـ272؛ ابن طقطقی ، ص 143). بنابراین ، در صدد یافتن محلی سوق الجیشی برآمد. وی پس از تجسّس دقیق ، با توجّه به ملاحظات نظامی و اقتصادی و اقلیمی ، محلّ بغداد را برگزید. این محل در دشتی حاصلخیز واقع بود که در آنجا کشت و زرع در دو سوی

رودخانه رونق داشت ، بر سر راه خراسان واقع و محل تلاقی راههای کاروانرو بود، و بازارهای ماهانه در آن محل تشکیل می یافت ؛ بنابراین در آنجا آذوقه برای ارتش و مردم بوفور به دست می آمد. شبکه ای از نهرهای متعدد وجود داشت که در کشاورزی از آنها استفاده می شد و به منزلة استحکامات شهر نیز بود. بغداد در وسط بین النهرین قرار داشت و ازآب و هوایی معتدل و سالم برخوردار و نسبتاً بدون پشه بود (یعقوبی ، 1892، ص 235ـ238؛ همو، 1883، ج 2، ص 449؛ طبری ، سلسلة سوم ، ص 272ـ275؛ یاقوت حموی ، ج 1، ص 679ـ 680؛ ابن جوزی ، مناقب ، ص 7ـ8؛ محمد مقدسی ، ص 119ـ 120؛ ابن اثیر، ج 5، ص 426ـ427؛ ابن طقطقی ، ص 143ـ 145). دربارة امتیازات بغداد و اینکه مقدّر بود به دست منصور ساخته شود بعدها حکایاتی جعلی رواج یافت ( رجوع کنید به یعقوبی ، 1892، ص 237؛ ابن طقطقی ، ص 144؛ طبری ؛ ابن جوزی ، همانجاها).

بغداد جانشین بابل و سلوکیه و تیسفون شد و همة آنها را تحت الشعاع قرار داد. یعقوبی (در 278) و ابن فقیه (در 290) نخستین توصیفهای مفصّل از بغداد را به دست می دهند، و سهراب (در حدود 287) نیز شبکة نهرهای آن ناحیه را وصف می کند. این شهر با استحکامات و طرح داخلی آن شبیه قلعه ای بزرگ است . در آغاز خندقی عمیق به عرض 40 ذراع (=27ر20 متر) وجود داشت که شهر را دربر می گرفت و سپس باراندازی آجری و آنگاه نخستین دیوار به قاعدة 18 ذراع (= 9 متر) و بعد فضایی خالی به عرض 100 ذراع (9ر56 متر) (در مورد اندازه ها رجوع کنید به رَیِّس ، الخراج ) که برای مقاصد دفاعی به کار می رفت . سپس دیوار اصلی قرار داشت که از خشت ساخته شده بود و دارای 14ر34متر ارتفاع ، 2ر50متر عرض پایه و 22ر14 متر عرض بالا بود. بین هر دو دروازة این دیوار 28 برج بزرگ واقع بود، جز میان دروازه های کوفه و بصره که دارای 29 برج بود. بر فراز هر یک از دروازه ها، قبّه ای ساخته بودند که مشرف بر شهر بود

و در پایین آنها اقامتگاههایی برای نگهبانان بنا شده بود.سپس نوبت به محوطّه ای می رسید به عرض 7ر170 متر که در آن خانه هایی ساخته بودند و تنها صاحب منصبان و نزدیکان (موالی ) اجازه داشتند که در آنجا خانه بسازند. با وجوداین ، هر راه دارای دو دروازة مستحکم بود که می توانستند آنها را قفل کنند. آنگاه دیوار سادة سومی دیده می شد که محوّطة وسیع داخلی را دربر می گرفت ، و جایی بود که فقط قصر خلیفه (باب الذّهب )، مسجد جامع ، دیوانها و خانه های فرزندان خلیفه و دو سقیفه یکی برای رئیس نگهبانان ] صاحب حرس [ و دیگری برای صاحب شرطه ، در آنجا ساخته شده بود. به منظور نظارت بر شهر و تسهیل ارتباط در داخل و مراقبت از راههای کاروانرو در خارج ، شهر به چهار بخش مساوی تقسیم می شد و هر بخش را نیز دو راه که از دروازه های متساوی البُعد آن آغاز می شد تقسیم می کرد. دروازة خراسان (که آن را باب الدّوله نیز می نامیدند) در شمال شرقی ، دروازة بصره در جنوب غربی ، دروازة سوریّه در شمال غربی ، و دروازة کوفه در جنوب شرقی قرار داشت . برای راه یافتن به دایرة داخلی ، می بایست از خندق عبور کرد و از پنج در گذشت : دو در در دیوار خارجی و دو درِ عظیم در دیوار بزرگ و دری دیگر در دیوار داخلی ( رجوع کنید به یعقوبی ، 1892، ص 238ـ242؛ همو، 1883، همانجا؛ طبری ، سلسلة سوم ، ص 322ـ323؛ ابن جوزی ، مناقب ، ص 9ـ10؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 72ـ74؛ ابن اثیر، ج 5، ص 427ـ428، 439؛ ابن فقیه ، گ 33 ر).

سنتهای باستانی امپراتوری نیز در این طرح قابل ملاحظه است . جدایی خلیفه از مردم ، طرح با شکوه قصر و مسجد برای نشان دادن عظمت دولت جدید، و تقسیم مردم در محلاّت جداگانه ای که دروازه های آنها را می بستند و محافظت می کردند، همگی گواه این مطلب است .

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی متعلق به بنياد دايرة المعارف اسلامي

مظهر شکوه این شهر مدوّر، «قبة الخضرا» بود که 36ر68 متر ارتفاع داشت و مشرف بر قصر بود و بر فراز آن پیکرة سواری به چشم می خورد. این سوار در 329 در شبی طوفانی ، شاید براثر اصابت صاعقه ، سرنگون شد (صولی ، ص 229؛ ابن جوزی ، المنتظم ، ج 6، ص 317ـ318؛ همو، مناقب ، ص 11؛ ابن تغری بردی ، ج 3، ص 270؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 73). اما دیوارهای آن مدتی بیشتر باقی ماند و سرانجام در 653 فروریخت (ابن فُوَطی ، ص 303؛ سبط ابن جوزی ، ج 8، ص 67). در ساختمان اب الذّهب ، مرمر و سنگ به کار بردند و دروازة آن را با طلا آراستند. این محلّ تا نیم قرن اقامتگاه رسمی بود و اگرچه هارون الرشید به آن اعتنایی نکرد، امین ، جناح جدیدی به آن افزود و در پیرامون آن «میدانی » ساخت . در محاصرة بغداد در 198 ] توسط طاهر، سردار مأمون [ این ساختمان آسیب بسیار دید و از آن پس ، اقامتگاه رسمی نبود و به آن توجهی نمی شد ( رجوع کنید به ابن فوطی ، همانجا).

مسجد (جامع المنصور) پشت قصر ساخته شد و لذا قدری نسبت به قبله انحراف داشت ( رجوع کنید به طبری ، سلسلة سوم ، ص 321ـ322؛ ابن اثیر، ج 5، ص 439). در 191 هارون الرشید آن را خراب کرد و با آجر ساخت . در 260ـ261 و در 280آن را توسعه دادند. معتضد حیاط دیگری به آن افزود و بخشهایی از آن را تعمیر کرد (ابن جوزی ، المنتظم ، ج 5،ص 21، 143؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 107ـ108). مسجد دارای مناره ای (خطیب بغدادی ، ج 5، ص 125) بود که در303 طعمة حریق گشت (ابن جوزی ، همان ، ج 6، ص 130)، ولی دوباره ساخته شد ( رجوع کنید به همان ، ج 7، ص 284). این بنا در دوران خلافت ، همچنان مسجد جامع بغداد بود. در 653 سیلاب آن را فراگرفت ، و این واقعه و حملة مغول را نیز پشت سر نهاد.

نقشة شهر بغداد منعکس کنندة اندیشه های اجتماعی است . مسؤولیت هر محلّه را شخصیّتی برجسته برعهده داشت ، و محله ها معمولاً از لحاظ قومی (ایرانی ، عرب ، خوارزمی ) یا شغلی ، همگن بودند. خانه های سربازان در خارج از محوّطة دیوارها و معمولاً در شمال غرب شهر بود، و حال آنکه مراکز بازرگانان و صنعتگران در جنوب صراة در کرخ قرار داشت ( رجوع کنید به ابن فقیه ، گ 29 پ ، 33 پ ، 37 پ ).

بازارها در نقشة بغداد سهمی عمده داشتند. در آغاز، در طول هر یک از چهار راهها، از دیوار بزرگ تا دیوار داخلی ،اتاقهایی با طاقهای بلند (طاقات ) قرار داشت که در آنها دکانهایی تعبیه کرده و بدین ترتیب چهار بازار به وجود آورده بودند ( رجوع کنید به طبری ، سلسلة سوم ، ص 322). گذشته از این ، خلیفه دستور داد که هر یک از چهار بخش خارج دیوار فضای کافی برای بازار داشته باشد، به طوری که هر بخش دارای بازاری بزرگ باشد (یعقوبی ، 1892، ص 242). ملاحظات امنیّتی منصور را در 157 بر آن داشت تا دستور دهد که بازارها از شهر مدوّر به کرخ انتقال یابند. وی می خواست بدین وسیله آشوبگران را از شهر دور نگاه دارد و اطمینان یابد که شبها دروازة محله ها برای بازارها باز نماند، و از ورود جاسوسان احتمالی به شهر جلوگیری به عمل آید. وی نقشه ای طرح کرد که بازارها در حدّ فاصل صراة و نهرهای عیسی ساخته شود (طبری ، سلسلة سوم ، ص 324ـ325؛ ابن جوزی ، مناقب ، ص 13ـ14؛ یاقوت حموی ، ج 4، ص 254).

بنابر روایتی که در دست است منصور می خواست بخشی از دیوار کاخ سفید تیسفون را خراب کند و آجرهای آن را در ساختمانهای خود به کار برد، ولی به دلیل هزینة بسیار از این اقدام چشم پوشید. بنابر روایتی دیگر، منصور قصد داشت آن کاخ را تعمیر کند ولی فرصت این کار را نیافت . این هر دو روایت یادآور مناقشات شعوبیه است . ] به هر حال [ بیشتر شهر از خشت ساخته شد.

یعقوبی اشاره می کند که نقشة شهر در 141 کشیده شد (1892، ص 238) ولی کار در اول جمادی الاولی 145 آغاز گشت (گزارش خوارزمی در خطیب بغدادی ، ج 1، ص 7، 66ـ67). چهار معمار نقشة شهر را کشیدند. حَجّاج بن ارطاة معمار مسجد بود (طبری ، سلسلة سوم ، ص 276؛ یعقوبی ، همان ، ص 241). منصور صدهزار کارگر و صنعتگر جهت ساختمان آن گرد آورد (یعقوبی ، همان ، ص 238؛ طبری ، سلسلة سوم ، ص 277). از نهر کرخایه نهری به آن محل کشیده شد تا آب لازم برای آشامیدن و کارهای ساختمانی در دسترس باشد (یعقوبی ، همانجا). ظاهراً در 146 لااقل ساختمان قصر و مسجد و دیوانها به پایان رسید و منصور به بغداد نقل مکان کرد (طبری ، سلسلة سوم ، ص 313؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 67). پیش از 149 ساختمان شهر مدوّر به پایان رسید (طبری ، سلسلة سوم ، ص 353؛ خطیب بغدادی ، همانجا).

شهر مدوّر منصور نمونة جالبی از شهرسازی است ؛ بغداد چنان مدوّر بود که مرکز آن نسبت به بخشهای مختلف ، دارای فاصلة مساوی بود و بسهولت از آن مراقبت یا دفاع می شد. احتمالاً معماران شهر مدوّر از طرح شهرهای مدور آگاهی داشته اند. ابن فقیه خاطرنشان می کند که باید از میان طرح مربّع و طرح مدوّر یکی انتخاب می شد، و طرح اخیر کاملتر بود (گ 33پ ). اما احتمال قویتر آن است که طرح قلعة مدوّر بر نقشة شهر اثر گذاشته باشد. طبری (سلسلة سوم ، ص 276) می گوید «منصور چهار دروازه (برای شهر) به اقتباس از اردوگاههای نظامی ساخت ».

دربارة ابعاد شهر منصور روایات متفاوتی در دست است . رَباح ، یکی از معماران شهر، فاصلة هر یک از دو دروازه را یک میل (یا 000 ، 4 ذراع مُرسَله یا 848 ، 1متر؛ رَیِّس ، ص 278؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 71) آورده است (این تخمین در ابن جوزی ، مناقب ، ص 9؛ یاقوت حموی ، ج 1، ص 235؛ ابن تغری بردی ، ج 1، ص 341؛ و اربلی ، ص 54 آمده است ). این تخمین با اندازه گیریی که به فرمان معتضد صورت گرفت و بدرالمعتضدی به آن اشاره کرده است مطابقت دارد (خطیب بغدادی ، ج 1، ص 69؛ ابن تغری بردی ، همانجا). این امر نشان می دهد که قطر شهر 352 ، 2متر بوده است . تخمین یعقوبی در بارة فاصلة میان هریک از دو دروازة خارج از خندق ، یعنی 000 ، 5 «ذراع سَوْداء» (یا 5ر2534متر)، با توجه به این نکته محتمل می نماید (1892، ص 238ـ239).

روایات گوناگونی دربارة مخارج منصور برای این شهر نقل شده است . اما بنا به گزارش رسمی و مستند دستگاه خلافت ، منصور چهار میلیون و هشتصد و هشتاد و سه درهم برای «شهر مدوّر» خرج کرد (طبری ، سلسلة سوم ، ص 326؛ محمد مقدسی ، ص 121؛ خطیب بغدادی ، همانجا، نیز رجوع کنید به ابن اثیر، ج 5، ص 419؛ ابن جوزی ، مناقب ، ص 32). اگر میزان پایین دستمزد و هزینة اندک مصالح ساختمانی و سختگیری منصور را در نظارت بر محاسبات در نظر بگیریم ، این رقم قابل قبول خواهد بود.

در 157 منصور قصری در کنار دجله و پایینتر از دروازة خراسان با باغهای وسیع ساخت و آن را خُلد نامید. این محل بدون پشه بود و به سبب خنکی هوایش شهرت داشت . این نام یادآور بهشت بود (طبری ، سلسلة سوم ، ص 379؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 75؛ یاقوت حموی ، ج 2، ص 783؛ ابن جوزی ، همان ، ص 12؛ ابن اثیر، ج 6، ص 71؛ ابن فقیه ، گ 37پ ).

ملاحظات سوق الجیشی و سیاست منصور در مورد تقسیم لشکر و کمبود فضا بزودی خلیفه را بر آن داشت که اردوگاهی برای وارث خود مهدی در بخش شرقی دجله بسازد. اردوگاه مهدی در بخش مرکزی قرار داشت (بعدها به تقلید از قصری که هارون ساخت رُصافَه نامیده شد)، و قصر او و مسجد نیز در همان جا ساخته شد، و پیرامون آنها را منازل صاحب منصبان و ملتزمان احاطه کرده بود. بخش بازرگانی بزودی در سوقهای مشهور باب الطاق شکل گرفت . دیوار و خندق پیرامون اردوگاه مهدی بخش نظامی را آشکار می ساخت . کار در 151 آغاز شد

و در 157 به پایان رسید. رصافه تقریباً مقابل شهر منصوربود (یعقوبی ، 1892، ص 251ـ253؛ اصطخری ، ص 83ـ84؛ خطیب بغدادی ، ج 1، ص 82ـ83، ابن جوزی ، همان ، ص 12ـ 13؛ محمد مقدسی ، ص 121؛ ابن تغری بردی ، ج 2، ص 16؛ یاقوت حموی ، ج 2، ص 78).

بغداد از حیث بناها، فعالیتهای بازرگانی ، ثروت ، و جمعیّت بسرعت توسعه یافت . تراکم جمعیت در شرق بغداد بود، زیرا مردم بر اثر هدایای مهدی و بعدها برمکیان که محلّه ای مخصوص در دروازة شمّاسیّه داشتند، به سوی آنجا جذب می شدند (یعقوبی ، همان ، ص 251؛ ابوالفرج اصفهانی ، ج 5، ص 8، ج 6، ص 78؛ ابن خلّکان ، ج 1، ص 474). یحیی برمکی قصری باشکوه ساخت و نام فروتنانة قصرالطّین بر آن نهاد (ابوالفرج اصفهانی ، ج 5، ص 8). جعفر قصر عظیم و مجللی در پایین بغداد شرقی ساخت که بعدها به مأمون داده شد. در زمان هارون الرشید، بخش شرقی از دروازة شمّاسیّه (مقابل دروازة قَطْرَبُّل ) تا مُخَرِّم (که حدّ جنوبی آن ، پل جدید مأمون است ) امتداد یافت (یعقوبی ، همان ، ص 253ـ254). از سوی دیگر، امین از قصر خلد که اقامتگاه رشید بود به باب الذّهب بازگشت و آن را تعمیر کرد و جناحی به آن افزود و در پیرامون آن حیاطی ساخت ( رجوع کنید به جهشیاری ، ص 193؛ ابن اثیر، ج 11، ص 152). ملکه زُبَیده مسجدی در کنار دجله و نزدیک قصرهای سلطنتی (که به نام او شهرت یافت ) و همچنین مسجد باشکوه دیگری در قطیعة خود در شمال شهر بنا کرد (ابشیهی ، ج 1، ص 289). وی قصری نیز به نام القرار در نزدیکی خلد ساخت . بخش غربی میان دروازة قَطرَبُّل در شمال و محلّة کرخ توسعه یافت ، که به نوبة خود تا نهر بزرگ عیسی امتداد داشت (این نهر در تُلول خَشْم الدَّورة کنونی به دجله می ریخت )؛ این بخش در غرب تقریباً تا مُحَوَّل ادامه داشت ( المشرق ، 1934، ص 89؛ رجوع کنید به شعری در یاقوت حموی ، ج 1، ص 686؛ مسعودی ، مروج ، ج 6، ص 454؛ طبری ، سلسلة سوم ، ص 874، 876). شاعران ، زیبایی بغداد را ستوده و آن را «بهشت روی زمین » نامیده اند. باغهای شگفت انگیز و حومة سرسبز و قصرهای مرتفع و باشکوه آن با تزیینات مجلل در دروازه ها و تالارها و لوازم گرانبها و نفیس آنها شهرت داشت ( رجوع کنید به طبری ، سلسلة سوم ، ص 873ـ874؛ قالی ، ج 2، ص 237؛ یاقوت حموی ، ج 1، ص 686).

بنقل از پایگاه اطلاع رسانی بنياد دايرة المعارف اسلامي

موضوع قفل شده است