حدیث ثقلین

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حدیث ثقلین

اِنی تارِکٌ فیکُمُ الثَقَلَین،کِتابَ اللهِ و عِترَتی (اهلِ بَیتی) وَ اِنَّهما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا علَیَّ الحَوض.



همانا من بین شما دو چیز گرانبها از خود برجای میگذارم،کتاب خدا و اهل بیت خود را و همانا این دو هرگز از هم جدا نمی گردند تا در کنار حوض (چشمه کوثر) بر من وارد شوند.

برچسب: 

ثقل به دو فتحه: هر شي ء نفيس و گران قيمت است كه بايد در حفظ آن اهتمام شود.

به همين معني است در حديث«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»

يعني:همانا من بين شما دو چيز گرانبها را باقي مي گذارم. كتاب خداي و عترت خود را (قاموس، فيروز آبادي، 470 و ساير كتب لغت) در حديثي ديگر آمده است:

«ان لكل نبي اهلا و ثقلا و هولاء (يعني عليا و فاطمة و الحسن و الحسين) أهل بيتي و ثقلي»

يعني: هر پيغمبري را اهلي و كالاي نفيس و گرانبهايي است و اينان (علي و فاطمه و حسن و حسين) اهل بيت من و كالاي گرانبهاي منند.

باز در حديثي روايت شده كه:«من كان له من انبيائه ثقل فعلي و فاطمة و الحسن و الحسين ثقلي»

يعني:هر كه را از پيامبرانش كالاي گرانبهايي در دست است پس علي و فاطمه و حسن و حسين نيز متاع گرانبهاي منند،

كه در اين دو حديث نيز ثقل به معني شي ء نفيس گرانبها است كه بايد در حفظ آن اهتمام شود (مجمع البحرين، طريحي، 427) .

بعضي هم احتمال داده اند ثقل در اين حديث به معني شي ء سنگين وزن است.

اشاره به آن است كه عمل به قرآن و متابعت اهل بيت وظيفه اي سخت و دشوار است (الصواعق المحرقه، ابن حجر ميثمي، 90) .

حديث ثقلين، كه چون قرآن و اهل بيت در آن ثقلين خوانده شده اند به اين نام معروف شده، حديثي است صحيح كه نزد علماي همه مذاهب اسلامي معتبر است و شيعيان آن را از دلايل امامت و خلافت بلافصل امير المؤمنين علي بن ابي طالب (ع) مي شمارند.

اين حديث را مسلم در صحيح و ترمذي در صحيح و ابن حنبل در مسند و ثعلبي نيشابوري در تفسير و ابن مغازلي شافعي در مناقب و سمعاني در

فضائل الصحابه و ابن حجر ميثمي در صواعق و ساير علماي اهل سنت، همچنين محدثين شيعه ـ به هشتاد و دو طريق ـ با عبارات و صور گوناگون از
رسول الله (ص) روايت كرده اند، (اعيان الشيعه، 1/370) ذيلا بعضي از اين روايات نقل مي شود:

1) مسلم بن حجاج نيشابوري (م 261 ق) در صحيح كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علي بن ابي طالب به روايت از زيد بن حيان حديثي آورده است كه ترجمه آن چنين است:

«همراه با حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم. بعد از اين كه در كنار او نشستيم.حصين گفت: اي زيد! ترا خير بسيار نصيب شده است. پيغمبر را ديده اي و حديث او را شنيده اي و همراه با آن حضرت جهاد كرده اي. اي زيد! تو خير بسيار ديده اي. براي ما شمه اي از آن چه از رسول الله (ص) شنيده اي باز گوي.

زيد گفت: اي برادرزاده! به خدا سوگند كه سال من بزرگ و عهدم با رسول الله (ص) كهن شده و بسياري از آنچه از او شنيده بودم فراموش كرده ام. پس آن چه براي شما مي گويم بپذيريد و آن چه را نمي گويم مرا به گفتن آن مجبور نسازيد. پس گفت: روزي پيغمبر خداي بين ما براي خواندن خطبه برخاست. ما در مكاني بين مكه و مدينه بوديم كه «خم» خوانده مي شود.
پس حمد خداي و ثناي او را به جاي آورد و به وعظ و ذكر پرداخت.

سپس گفت: اما بعد، بدانيد اي مردم كه من هم بشرم و به زودي فرستاده خداي پيش من مي آيد و دعوت او را اجابت مي كنم.


ادامه دارد .

من بين شما دو چيز گرانبها از خود بر جاي مي گذارم. نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است. كتاب خدا را محكم در دست بگيريد و آن را رها نكنيد ـ پس درباره قرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ
سپس گفت: و اهل بيت من. درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سه بار فرمود)
حصين از زيد پرسيد: اهل بيت او چه كساني هستند؟ مگر زنان او اهل بيت او نيستند؟
_گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بيت رسول الله (ص) كساني هستند كه بعد از او صدقه برايشان حرام است ـ
حصين گفت: آنان چه كسانند؟ ـ گفت آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس. حصين گفت: آيا صدقه بر همه ايشان حرام است؟
ـ گفت: آري.
مسلم به اسناد ديگري از زيد بن ارقم روايت كرده است كه از او پرسيدند: آيا زنان پيغمبر هم اهل بيت او هستند؟
ـ گفت نه ـ به خدا قسم ـ زن تا مدتي از زمان با مرد است. بعد او را طلاق مي دهد و نزد پدر و مادر خود بر مي گردد. اهل بيت او اصل و جماعت او هستند كه صدقه بر ايشان حرام است. »
حديث فوق را احمد بن محمد بن حنبل در المسند (4/366) احمد بن حسين بيهقي در سنن (2/148) و عبدالله بن عبدالرحمن دارمي در سنن (2/431)
علي متقي در كنز العمال في سنن الاحوال و الافعال (1/45) احمد بن محمد طحاوي در مشكل الآثار (4/368) و ساير محدثين نيز روايت كرده اند.

آنچه در اين مقاله مورد استناد است قسمت اول حديث، يعني برابر بودن و تلازم اهل بيت با قرآن و پيوستگي جاوداني اين دو با يكديگر است. \

2) محمد بن عيسي ترمذي (م 279 ق) در صحيح (2/308 ق) به روايت از ابو سعيد و اعمش، آن دو از حبيب بن ابي ثابت و از زيد بن ارقم حديث ثقلين را چنين آورده است:

«قال رسول الله صلي الله عليه (و آله) و سلم: اني تارك فيكم ما ان تمسكتم لن تضلوا بعدي: احدهما اعظم من الآخر. كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي و لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما»

ـ يعني ـ رسول الله (ص) فرمود: من چيزي بين شما بر جاي مي نهم كه اگر بدان چنگ زنيد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يكي از آن دو از ديگري عظيم تر است: كتاب خدا رشته اي است كه از آسمان به زمين كشيده شده است. و ديگري عترت كه اهل بيت منند. اين دو هرگز از هم جدا نمي گردند تا بر سر حوض (كوثر) نزد من وارد شوند. پس بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي كنيد

ـ اين حديث را عزالدين ابن اثير در اشد الغابه (2/12) و سيوطي در الدر المنثور در تفسير آيه مودت (شوري، 23) نيز روايت كرده اند.

3) همچنين ترمذي در صحيح (2/308) از جابر بن عبدالله انصاري روايت كرده است كه

«رأيت رسول الله صلي الله عليه (و آله) و سلم في حجته يوم عرفه و هو علي ناقيه القصوي يخطب فسمعته يقول: ايها الناس اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا كتاب الله و عترتي اهل بيتي»

ـ يعني ـ رسول الله را در حجة الوداع، در روز عرفه ديدم كه بر ناقه قصواي خود سوار بود و خطبه مي خواند. از او شنيدم كه مي گفت ايها الناس!
همانا من چيزي را بين شما بر جاي مي گذارم كه اگر نگاه داريد و بدان عمل كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد. آن كتاب خدا و عترت من يعني اهل بيت من است.

ـ اين حديث را متقي هندي نيز در كنز العمال (1/48) از ابن ابي شبيه و خطيب بغدادي روايت كرده است.

4) محمد بن عبدالله معروف به حاكم نيشابوري (م 405 ق) در كتاب، المستدرك علي الصحيحين (3/109) به اسناد خود از ابو الطفيل و از زيد بن ارقم چنين حديث كرده است:
«لما رجع رسول الله (ص) من حجة الوداع و نزل غدير خم امر بدوحات فقمن فقال: اني قد دعيت فاجبت. اني قد تركت فيكم الثقلين احدهما اكبر من الآخر. كتاب الله تعالي و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. ثم قال: ان الله عز و جل مولاي و انا مولي كل مؤمن. ثم اخذ بيد علي فقال: من كنت مولاه فهذا وليه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه»

ـ يعني ـ چون رسول الله (ص) از حجة الوداع بازگشت و در «غدير خم» فرود آمد دستور داد زير درختها را از خار و خاشاك پاك كردند... سپس فرمود: گويا كه مرا فرا
خوانده اند و من اجابت كرده ام. همانا من بين شما دو شي ء گرانبها بر جاي گذاشته ام كه يكي از آنها از ديگري بزرگتر است، كتاب خداي تعالي و عترت من. پس بنگريد كه بعد از من با آن دو چگونه رفتار مي كنيد، كتاب خدا و عترت من از هم جدا نمي شوند تا در كنار حوض (كوثر) نزد من بيايند. سپس گفت: همانا خداي عز و جل مولاي من است و من مولاي همه مؤمنانم.

پس دست علي را گرفت و فرمود: هر كه را من مولاي اويم پس علي هم ولي و سرور اوست. خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كه با او دشمني كند.



حاكم نيشابوري تمام اين حديث را مفصلا نقل كرده و آن را صحيح شمرده است.
اين حديث را نسائي، احمد بن علي (م 303 ق) در كتاب خصائص امير المؤمنين علي بن ابي طالب (93) آورده و اضافه كرده است:

«به زيد گفتم آيا تو خود اين سخن را از رسول الله (ص) شنيدي؟
گفت: در آن درختستان هيچ كس نبود مگر آن كه رسول الله (ص) را به چشم خود ديده و سخنش را به گوش خود شنيده است»

همين حديث را متقي در كنز العمال (1/48) از زيد بن ارقم و ابو سعيد خدري روايت كرده است،

5) حاكم در روايت ديگري (المستدرك، 3/109) از سلمة بن كهيل از پدرش از ابوالطفيل از وائله از زيد بن ارقم چنين حديث كرده است:

«نزل رسول الله (ص) بين مكه و المدينة عند شجرات خمس دوحات عظام فكنس الناس ما تحت الشجرات. ثم راح رسول الله (ص) عشية فصلي ثم قام خطيبا فحمد الله و اثني عليه و ذكر و وعظ فقال ما شاء الله ان يقول (ثم قال) ايها الناس. اني تارك فيكم امرين لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما كتاب الله و اهل بيتي عترتي (ثم قال) اتعلمون اني اولي بالمؤمنين من انفسهم؟ (ثلاث مرآت) قالوا نعم. فقال رسول الله (ص) :
من كنت مولاه فعلي مولاه»

ـ يعني ـ رسول الله (ص) بين مكه و مدينه نزديك پنج درخت بزرگ پر شاخ و برگ فرود آمد. پس مردم زير درختها را جارو كردند.

سپس رسول الله (ص) شامگاهان به آن جا رسيد و بعد ازنماز براي ايراد خطبه برخاست.
ابتدا حمد و ثناي الهي را به جاي آورد وسخناني در ذكر و وعظ بيان كرد و آنچه را خداي مي خواست كه او بگويد گفت. سپس فرمود: ايها الناس، من دو امر را بين شما باقي مي گذارم كه اگر از آندو پيروي كنيد هرگز گمراه نمي شويد:


كتاب خدا و عترت و اهل بيتمن.

(سپس گفت) آيا ميدانيد كه من بر مؤمنان از جانهاي خودشان اولي ترم؟

(سه بار) گفتند: آري. پس رسول الله (ص) فرمود: هر كه را من مولي و سرورم علي هم مولي و سروراوست.

حاكم نيشابوري (به روايت سيد مرتضي فيروزآبادي در كتاب فضائل الخمسة في الصحاح الستة 2/46) و ابنحجر هيثمي (الصواعق المحرقه، 89) اين حديث را صحيح شمرده اند.

6) حاكم نيشابوري (المستدرك، 3/148) ازمسلم بن صبيح از زيد بن ارقم چنين حديث كرده است:

«قال رسول الله صلي آله عليه و آله و سلم: اني تارك فيكمالثقلين، كتاب الله و اهل بيتي. و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض»

ـيعني ـ همانا من بين شما دو شي ء (يادگار) گرانبها از خود بر جاي مي گذارم، كتاب خدا و اهل بيت خود را و همانا اين دو هرگز از هم جدا نمي گردند تادر كنارحوض بر من وارد شوند ـ حاكم اين حديث را صحيح دانسته است.

7) ابن حنبل در مسند (3/17) حديث ثقلين را از ابو سعيدخدري، از رسول الله (ص) را چنين روايت كرده است:

«اني اوشك ان ان ادعي فاجيب و اني تارك فيكم الثقلين. كتابالله عز و جل و عترتي كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهلبيتي.و ان اللطيف اخبرني انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروبمتخلفوني فيهما؟»

ـ يعني ـ نزديك شده است كه مرا فرا خوانند و من اجابت كنم. و همانا من دو شي ء گرانبها را بين شما باقي مي گذارم، كتاب خداي عز و جل وعترت خود را. كتاب خدا رشته اي است كه از آسمان به زمين كشيده شده و عترت من اهل بيت منند. همانا خداي مهربان مرا خبر داده كه اين دو هرگز از هم جدا نميشوند تا در كنار حوض نزد من بيايند. پس بنگريد بعد از من با اين دو چگونه رفتار مي كنيد.

اين حديث را با جزئياختلاف، ابن حنبل در موارد ديگري از مسند (3/14 به بعد، 4/371، 5/181) فخر رازي درتفسير كبير ذيل آيه«و اعتصموا بحبلالله و لا تفرقوا»(آل عمران، 103) متقي دركنز العمال (1/47 به بعد) هيثمي در مجمع الزوائد (9/163) و ابن سعد در طبقات (2،قسم 2، ج 2) روايت كرده اند،

8) حافظ ابو نعيم احمد بن عبدالله اصفهاني (م 430 ق) در حلية الاولياء (1/355) ازحذيفة بن اسيد غفاري از رسول الله (ص) چنين حديث كرده است:

«ايها الناس اني فرطكم و انكم واردون علي الحوض. فاني سائلكمحين تردون علي عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما. الثقل الاكبر كتابالله.سبب طرفه بيد الله و طرفه بايديكم. فاستمسكوا به لا تضلوا و لاتبدلوا. و عترتي اهل بيتي. فانه قد نبأني اللطيف الخبير انهما لن يفترقا حتي يرداعلي الحوض»

ـ يعني ـ ايها الناس همانا من پيشگام و پيشاهنگ شمايم. و شماهمه در كنار حوض نزد من خواهيد آمد. وقتي بر من وارد شديد از شما درباره ثقلين پرسش خواهم كرد. بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي كنيد ـ ثقل (وزنه) بزرگ كتاب خدا است. ريسماني است كه يك طرفش در دست خداست و طرف ديگرش در دستهاي شماست. پس بدان چنگ بزنيد تا گمراه نگرديد و دگرگون نشويد. وعترت من كه اهل بيت منند زيرا خداي مهربان دانا مرا خبر داده است كه اين دوگوهر گرانبها از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد گردند.

اين حديث را ـ به الفاظ مختلف ـ ابونعيم در حلية الاولياء (9/46) ابن اثير در اسد الغابة (3/147) متقي در كنز العمال (1/47 و 96)

نور الدين هيثمي در مجمع الزوائد (9/163) ابن حجر در صواعق (75) ... و ساير محدثين اهل سنت روايت كرده اند.
اما محدثين شيعه چنان كه اشاره شد در تواتر آن اجماع دارند و آنرا به هشتاد و دو سند از طريق ائمه اطهار (ع) ازرسول الله (ص) روايت كرده اند و اين حديث را از
دلائل استوار و روشن خلافت و امامت بلافصل امير المؤمنين (ع) مي دانند و گويند اگر شيعيان براي اثبات خلافت آنحضرت حجتي جز همين حديث نداشتند ايشان را بسنده بود (فضائل الخمسه، 2/53،اعيان الشيعه، 1/370) .

حديث ثقلين حديثي است صحيح بلكه متواتر سند آن محكم و دلالت آن واضح و غير قابل انكار است.




بزرگان صحابه مانندعلي بن ابي طالب (ع) و ابوذر غفاري و جابر بن عبدالله انصاري و زيد بن ثابت و حذيفةبن اسيد غفاري و زيد بن ارقم و ابو سعيد خدري
و عبدالله بن حنطب و ابوهريره دوسي و جمع كثير ديگر (فيض القدير، تأليف مناوي، 3/14) كه تعدادشان از بيستافزون است (صواعق، 136) آن را روايت كرده اند.
كمتر حديثي در صحاح و مسانيدبه اين قوت و اعتبار وجود دارد. دلالت آن نيز واضح و در اعلي مراتب قوت است.

اين حديث در حجة الوداع بر زبان رسولالله (ص) جاري شده و در الفاظ مختلف آن آمده است كه:

من مقبوض ـ يعني در شرف مرگم ـ من مانند شما بشرم و به زودي دعوت حق را لبيك خواهم گفت ـ من دو وديعه گرانبها از خود باقي مي گذارم
ـمن دو خليفه بين شما باقي مي گذارم ـ قرآن و اهل بيت هميشه با همند.
چيزي رابر ايشان مقدم نداريد تا هلاك نشويد ـ چيزي به آن دو مياموزيد كه هر دو از شماعالمترند...

اينها همه قوانين قطعي است كه پيغمبر وفات خود را نزديك مي ديده و وصيت مي كرده و قرآن و اهل بيت را بهجانشيني خود منصوب مي داشته است.
اما بين اهل بيت و عترت تنها فردي كه صلاحيت خلافت رسول الله (ص) داشته علي (ع) بوده است خود رسول الله (ص) اين حقيقت راضمن حديث ثقلين با
صراحت روشن كرد. يعني دست علي را گرفت و فرمود هر كه رامن مولي و سرورم و هر كه را من از جان او به او نزديكترم پس علي نيز بايد كه مولاي اوو ولي او و سرور او باشد. بنابراين به استناد حديث ثقلين شكي در تقدمعلي بر اهل بيت و ساير مسلمانان و تعيين او براي خلافت و امامت بلافصل باقي نمي ماند.ابن حجر، احمد بن محمدهيثمي (م 947 ق) در كتاب خود الصواعق المحرقة في الرد علي اهل البدع و الزندقه كهدر رد بر شيعه نوشته است
بعد از بيان مطالب مشروحي درباره حديث ثقلين و وجوب تمسك به اهل بيت تا قيام قيامت و اين كه آنان همسنگ كتاب خدا و امان براي اهلزمينند
(اهل بيت)گويد:

«... پس شايسته ترين كس از اهل بيت كه بايد بود تمسك نمود پيشوا و عالم اهل بيت بود و عليبن ابي طالب كرم الله وجهه است كه علمش از همه بيشتر و
مدركات و دريافتهاياو از همه دقيق تر بود.» از اين رو ابوبكر مي گفت: «علي عترت رسول الله يعني همانكس است كه تمسك بدو را مؤكدا دستور فرموده است»

(صواعق، 90) به علاوه حديث ثقلين كه اهل بيت (علي و فاطمه وحسن و حسين) را به طور لا ينفك و همسنگ و همتاي قرآن و واجب الاطاعه مقرر فرموده و
تصريح نموده است. كه پيروان ايشان هرگز گمراه نمي گردند نزد علماي شيعهدليل قاطعي بر عصمت ايشان است.
مرحوم مير حامد حسين كنتوري نيشابوري كليهروايات حديث ثقلين و ادله معصوم بودن اهل بيت را به استناد همين حديث در مجلددوازدهم از منهج دوم
عبقات الانوار جمع آوري كرده است.

---------پی نوشت---------

مشايخ فريدني - دايرةالمعارف تشيع، ج 6، ص 158

منبع: مرکز نشر اعتقادات

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم

یا فاطمه(س) و موحد از شما بسیار متشکرم به خاطر این اطلاعات.

خدا از شما راضی باشه.

فرایند تکاملی حدیث ثقلین ( 1 )

سر سلسله راویان حدیث ثقلین دو نفر هستند : جابر بن عبدالله ( دو نسخه ) و مالک بن انس.

دو نسخه متفاوت نسبت داده شده به جابر بن عبدالله به شرح زیر است:

الف. از جابر بن عبدالله روایت شده است که حضرت پیامبر در سخنرانی روز عرفه فرمودند: ( چیزی را در میان شما باقی گذارده‌ام که اگر به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن کتاب خداست، شما در مورد من پرسیده می‌شوید پس چه خواهید گفت؟ گفتند: گواهی می‌دهیم که پیام خدا را به صورت کامل و صحیح رسانده‌ای و نصیحت کرده ای، آنگاه حضرت سه بار انگشت سبابه‌اش را به سوی آسمان بلند ‌کرد و سپس آن را به سوی مردم پائین ‌آورد و در هر بار فرمودند: بار خدایا گواه باش.)

ب. از جابر بن عبدالله روایت شده است که حضرت پیامبر در سخنرانی روز عرفه فرمودند: ( چیزی را در میان شما باقی گذارده‌ام که اگر به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن کتاب خداست و آنچه شما از طریق پرسش از من کسب کرده اید ( حدیث یا سنت ).

مطمئنا جابر بن حیان تنها یکی از روایات فوق را می تواند نقل کند و روشن است که کلمات اضافی نسخه دوم بعدا به نسخه اصلی اضافه شده است تا توجیه گر نوآوریها و توجیه و برحق جلوه دادن فرقه ای توسط اهل تسنن باشد چرا که آنها که نمی توانستند قران را تحریف کنند به احادیث روی آورده اند و هر رطب و یابسی را به حضرت پیامبر نسبت داده اند تا خود را برحق جلوه دهند.

ج. دومین و یا در حقیقت سومین حدیث به انس بن مالک نسبت داده شده است : ( دو چیز را در میان شما باقی گذارده‌ام که اگر به آن دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن کتاب خدا وسنت من است.)

جالب است بدانیم که این حدیث آخری را برخی محدثان به عنوان حدیث ضعیف طبقه بندی کرده اند ولی اهل سنت آن را همانند آیات قران وحی منزل تلقی می کنند. برای روشن شدن این مطلب به روایت ابن اسحاق توجه کنیم : ( الزهری از انس بن مالک روایت کرد که در روز پس از رحلت پیامبر که مردم با ابوبکر بیعت می کردند عمر به پا خواست و گفت : خداوند کتابش را در میان شما گذاشته است که با آن خداوند پیامبرش را هدایت کرد.)

اضافه کردن واژه سنت به حدیث ثقل به احتمال قوی پس از مرگ عمر و به هنگام ریشه دار شدن اختلاف بین شیعیان و سنیان از طرف اهل سنت روی داده است. منتها باز در این جا هم قران است که حرف آخر را می زند. در قران اصلا ذکری از حدیث یا سنت پیامبر نیامده است. واژه حدیث و مشتقات آن 36 بار در قران به کار رفته است که یازده مورد از آنها بر قران دلالت می کند و اگر با دقت به آیاتی که این واژه در آنها به کار رفته است بنگریم متوجه می شویم که از احادیث در دسترس انتقاد نیز شده است.

الجاثیه : تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ 6

الزمر : اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم‏ . . . 23

آیه 6 سوره الجاثیه به صورتی روشن ما را از پذیرش هر چیزی به استثنای قران به عنوان منبع هدایت منع می کند. آیه 23 سوره الزمر هم بر این نکته مهم اشاره می کند که قران بهترین حدیث است.

فرایند تکاملی حدیث ثقلین ( 2 )

احتمالا تبدیل حدیث ثقل به ثقلین از طرف اهل تسنن در جذب شیعیان و همراهی و یا از میدان به در بردن آنها چندان موثر واقع نشده است چون شیعیان می توانستند ادعا کنند که آنها نیز از سنت رسول و بلکه حتی از سنت صحیح رسول پیروی می کنند و یا به دیگر سخن اهل سنت واقعی آنها هستند و اهل سنت نامی و عنوانی که برای خود برگزیده اند نام و عنوانی بی مسماست و از این رو اهل تسنن دست به کار شده و حدیث دیگری و البته نه در قالب حدیث ثقلین و نه حتی در محل روایت آن جعل کرده اند.
امام احمد و ابن‌ماجه و ابوداود و ترمذی و ابونعیم و غیره از عرباض بن ساریه روایت کرده‌اند که گفت: پیامبر خدا روزی بعد از نماز صبح سخنرانی شیوا و مؤثری برای ما ایراد نمود که اشک‌ها از چشمان جاری شدند و دلها به هراس افتادند، مردی گفت: این موعظه‌ای است که نشانة خداحافظی است پس ای پیامبر خدا ما را به چه چیز سفارش می‌کنی؟ فرمود: شما را به تقوای الهی و اطاعت از امیر گرچه امیرتان برده‌ای حبشی باشد وصیت می‌کنم. هر کس از شما بعد از من زنده باشد اختلاف زیادی را خواهد دید، از بدعت‌ها و امور تازه ایجاد شده بپرهیزید که گمراهی هستند، هرکس از شما در چنین روزگاری قرار گرفت از سنت من و سنت خلفای راشدین راهیافته اطاعت کند و با دندان محکم آن را بگیرد.
همانگونه که ملاحظه می فرمایید در این حدیث جعلی چنگ زدن به کتاب الله یا همان پیام اصلی به باد فراموشی سپرده شده و علاوه بر سنت پیامبر که در حدیث ثقلین ذکر شده بود سنت خلفای راشدین راهیافته نیز اضافه شده است و مشخص نیست که اگر حضرت پیامبر واقعا این مطلب را فرموده اند چرا سفارش در خصوص کتاب الله که ابلاغ روشن آن ماموریت اصلی ایشان بوده است را از یاد برده اند و باز مشخص نیست که اگر حضرت پیامبر این مطلب را فرموده اند چرا پس از رحلت آن حضرت در جریان کشمکش های انتخاباتی به این حدیث استناد نشده است.
احتمالا جعل این حدیث از طرف اهل تسنن نیز در جذب شیعیان و همراهی و یا از میدان به در بردن آنها چندان موثر واقع نشده است چون شیعیان می توانستند ادعا کنند که امامان آنها همان خلفای ( جانشینان حضرت پیامبر ) راشدین راهیافته هستند و عنوانی که اهل تسنن در مرحله اول برای سه خلیفه اول ( ابوبکر و عمر و عثمان ) برگزیده اند عنوانی بی مسماست و احتمالا در مرحله دوم اهل تسنن مجبور شده اند که نام حضرت علی را به لیست سه خلیفه راشدی اضافه کنند تا شیعیان را در محصور قرار دهند و از این رو اهل تسنن باز دست به کار شده و حدیث دیگری و این بار با ذکر نام و مشخصات جعل کرده اند تا دیگر عذری باقی نماند هر چند که باور آن خیلی مشکل باشد و معلوم نیست اگر حضرت پیامبر اینگونه فرموده اند چرا در جریان کشمکش های انتخاباتی به این حدیث استناد نشده است.
امام احمد و ابن‌ماجه و ترمذی و ابن حسان و غیره از حذیفه روایت کرده‌اند که گفت: پیامبر خدا فرمود: نمی‌دانم تا چه مدتی در میان شما باقی خواهم ماند، بعد از من به دو کسی که بعد از من هستند اقتدا کنید و آنگاه به ابوبکر و عمر اشاره کرد، و از رهنمود عمار پیروی کنید، و آنچه ابن‌مسعود به شما گفت او را تصدیق نمائید.

موحد;53887 نوشت:
فرایند تکاملی حدیث ثقلین ( 2 )

[=0 nazanin bold]احتمالا تبدیل حدیث ثقل به ثقلین از طرف اهل تسنن در جذب شیعیان و همراهی و یا از میدان به در بردن آنها چندان موثر واقع نشده است چون شیعیان می توانستند ادعا کنند که آنها نیز از سنت رسول و بلکه حتی از سنت صحیح رسول پیروی می کنند و یا به دیگر سخن اهل سنت واقعی آنها هستند و اهل سنت نامی و عنوانی که برای خود برگزیده اند نام و عنوانی بی مسماست و از این رو اهل تسنن دست به کار شده و حدیث دیگری و البته نه در قالب حدیث ثقلین و نه حتی در محل روایت آن جعل کرده اند.

[=Century Gothic]با سلام
آن چه که از بررسی اخبار و احادیث به دست می‏آید و به حد تواتر رسیده است این است که از پیامبر اکرم(ص) به نام حدیث ثقلین صادر شده است.:Sham: (مقصود از دو ثقل اکبر همان کتاب خدا و اهل بیت پیامبر(ص) می‏باشد).
:Sham:

[=Century Gothic]این حقیقت را می‏توان در منابع حدیثی فریقین به وضوح مشاهده کرد و ما نمونه‏هایی را در ذیل، از منابع معتبر اهل سنت در این زمینه نقل خواهیم کرد.

اما این که گفته می‏شود کلمه سنت به جای عترت و یا اهل بیت آمده باید بگوییم که:اولاً کلمه سنت در خطبه غدیر که حاوی حدیث ثقلین هم هست وجود ندارد و ثانیاً اگر در کتاب‏های اهل سنت چنین تعبیری هم دیده شود مؤلفین آن در وجود چنین واژه‏هایی در خطبه غدیر و در تفسیر کلمه ثقلین تردید کرده‏اند که به عنوان نمونه می‏توان از سخن حاکم نیشابوری در مستدرک شاهد آورد. :Sham:
[=Century Gothic]وی در کتاب مستدرک خویش حدیثی را از ابوهریره نقل کرده که در آن جا از زبان پیامبر روایت شده است:«یا ایها النّاس انّی قَدْ تَرَکْتُ فیکُمْ ما انْ اِعْتَصَمْتُمْ بِهِ فَلَنْ تضلّوا ابدا کتاب اللَّه و سنة نبیّه»، ای مردم من بین شما چیزی را امانت می‏گذارم که اگر به آن تمسک بکنید هیچ گاه گمراه نخواهید شد کتاب خدا و سنت پیامبرش.

این محدث بعد از نگارش چند سطر از وجود واژه سنت پیامبر، به جای عترت پیامبر در این حدیث تعجب کرده و می‏گوید:و ذکر الاعتصام بالسُّنه فی هذِه الخُطبَةِ غریبٌ، اعتصام به سنت به جای کلمه عترت در خطبه غدیر شگفت‏آور است.{1}

همچنین «شمس‏الدین ذهبی» از محدثین و شخصیت نگاران اهل سنت در قرن هشتم در کتاب «المیزان الاعتدال فی نقد الرجال» حدیثی را توسط صالح بن موسی، از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که:«انّی قَدْ خَلَفْتُ فیکُمْ ثِنَتینِ لَنْ تَضلُّوا بَعدهُما:کتابَ اللَّهِ و سنتی. و لن یَفْتَرقا حَتّی یَرَدا عَلَی الحوض»؛ همانا دو چیز را در میان شما به امانت می‏گذارم که بعد از آنها دیگر گمراه نخواهید شد.
کتاب خدا و سنت خودم و این دو تا قیامت از همدیگر تفکیک ناپذیرند.
وی علاوه بر این که حدیث را مرفوع می‏داند - زیرا تعدادی از سلسله اسناد ذکر نشده است - صالح بن موسی، راوی حدیث را که در سند روایت قرار دارد فردی ضعیف، غیر قابل اطمینان و احادیث او را هم غیر قابل اعتنا می‏داند.{2}
بنابراین کلمه سنتی در حدیث ثقلین مورد تردید جدّی است.

[1].المستدرک، ج 1، ص 93.
[2].میزان الاعتدال، ج 2، ص 2 - 3.

موضوع قفل شده است