خاتمیت نبی اکرم (ص)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاتمیت نبی اکرم (ص)

با سلام خدمت کارشناس محترم کلام :
لطفا با توجه به شبهات مطرح شده در خصوص خاتمیت، دلایل مبرهنی در این رابطه بیان نمایید.
با تشکر فراوان

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پاسخ:كمتر مسأله اى از نظر بداهت و روشنى به پايه ى مسأله «خاتميت» مى رسد و اين كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)، خاتم پيامبران و آيين او خاتم شرايع وآيين ها و كتاب او آخرين كتاب سماوى است و اين كه با درگذشت او، باب وحى وتشريع به روى امّت بسته شد وپس از او نه پيامبرى خواهد آمد و نه تشريعى انجام خواهد گرفت ونه بر كسى وحى فرود خواهد آمد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين حقيقت در قرآن مجيد، در احاديث متواتر اسلامى و خطب وسخنان بزرگان و سروده ى شعرا وارد شده تا آنجا كه يكى از القاب آن حضرت «خاتم النبيين» مى باشد و در آن جز يك حزب سياسى به نام بهائيت ـ كه به رنگ دين فعاليت تفرقه افكنى خود را آغاز كرده ـ كسى شك نكرد و پس از فاصله اندكى در هند (موزه ى مذاهب) حزب سياسى ديگرى (قاديانى ها) كه وابستگى آنها به دولت استعمارى انگليس كاملاً معلوم است تخم شك وترديد را در اذهان مردم ساده لوح آن قاره افشاند وبه تأويل وتفسير بس نارواى آيات پرداخت.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هدف در اين بحث، پاسخ گويى به شبهات و يا پرسشهاى خاتميت نيست، بلكه مقصود، از ارايه ى نظر قرآن در اين باره است ودر اين مورد فقط بعضى از آيات را كه وضوح بيشترى دارند وارد بحث مى كنيم.([1])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خاتميت پيامبر در قرآن [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]درباره ى خاتميت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آيات فراوانى در قر قرآن كريم وارد شده است، براى نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. (مَا كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجَالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِوَ خاتَمَ النَّبِيّينَ وَ كَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيماً).([2])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه پيامبر خدا و ختم كننده ى پيامبران است وخدا به همه چيز دانا است».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]توضيح: از رسم ها وسنّته هاى غلط زمان جاهليت اين بود كه پسر خوانده ى خود را به منزله ى فرزند حقيقى خود مى دانستند وبا او بسان فرزندان واقعى خود رفتار مى كردند، مثلاً اگر پسر خوانده اى همسر خود را طلاق مى داد به خود اجازه نمى دادند كه با همسر او ازدواج كنند. اسلام براى كوبيدن اين نوع سنتهاى غلط، پيامبر را مأمور كرد كه با زينب، همسر زيد (كه پسر خوانده ى آن حضرت بود وهمسر خود را طلاق داده بود) ازدواج كند.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) با زينب ازدواج كرد. اين ازدواج در ميان مردمى كه به خدا ورسول او ايمان راستين نداشتند وبه اين عادات ورسوم خود به شدّت گرفتار بودند جنجالى برپا كرد، به طورى كه مى گفتند كه چرا پيامبر با همسر سابق پسر خوانده ى خود ازدواج كرد؟[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خداوند براى كوبيدن اين افكار، در آيه ى مذكور چنين مى فرمايد:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«محمّد پدر هيچ يك از مردان شما كه از نسل او نيستند، نيست وزيد هم يكى از آنان است از اين لحاظ ازدواج با همسر سابق زيد براى او اشكالى ندارد، آرى او پيامبر وفرستاده ى خدا است وپيوسته از اوامر خدا پيروى مى كند واين ازدواج هم به فرمان خدا بوده است; آرى او پدر شما نيست، بلكه خاتم پيامبران وآخرين پيامبر الهى است كه باب نبوت وپيامبرى به وسيله ى او ختم شده وپس از او پيامبر ديگر و شريعت ديگرى نخواهد آمد و شريعت وپيامبرى او تا روز قيامت باقى خواهد ماند».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2. (تَبارَك الَّذي نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذِيراً).([3])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«بزرگ است خدايى كه "فرقان" (قرآن) را بر بنده ى خويش نازل كرد، تا بيم رسان جهانيان باشد».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين آيه آشكارا مى رساند كه هدف از نازل شدن قرآن بر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اين است كه قرآن يا خود پيامبر ، نذير وبيم رسان همه ى مردم از روز نزول قرآن تا روز قيامت باشد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امام صادق (عليه السلام) فرموده است كه منظور از «عالمين» انسانها هستند وخداوند هرانسانى را عالمى جدا به حساب آورده است و نيز آن حضرت فرموده است:عالم دو عالم است، عالم بزرگ كه منظور جهان خلقت است وعالم كوچك كه منظور انسان است زيرا نقشه ى خلقت انسان با نقشه ى خلقت جهان شباهت دارد.([4])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]3. (إِنَّ الّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيرٌ* لايَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ و َلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيم حَميد).([5])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«كسانى را كه موقع نزول قرآن به انكار آن برخاستند، مجازات خواهيم كرد، به راستى قرآن كتابى ارجمند وعزيز است، باطل هرگز به آن راه ندارد نه از پيش و نه از پشت سرش، واين كتاب از جانب خداى حكيم و ستوده نازل شده است».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در اين آيه شريفه مقصود از «ذكر» قرآن است به دليل آياتى كه ذيلاً نقل مى شود:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ).([6])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«ما قرآن را نازل ساختيم و ما حافظ ونگهدار آن هستيم».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ) .([7])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) گفتند: اى كسى كه قرآن به او نازل شده است تو مجنون هستى».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّروُنَ).([8])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«ما قرآن را به تو نازل ساختيم تا براى مردم آنچه را كه براى ايشان نازل شده است بيان كنى شايد انديشه كنند».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در تمام اين آيات مقصود از «ذِكْر» قرآن مجيد است وضمير «لا يأتيه» به «ذِكر» بر مى گردد. وبنابر اين معناى آيه اين مى شود: قرآن كتابى است كه به هيچ وجه، باطل به آن راه ندارد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نفوذ باطل به قرآن به چند صورت متصوّر است:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. تحريف آيات قرآن.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2. احكام آن به وسيله ى كتاب ديگر نسخ وباطل شود.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]3.جريان هايى كه قرآن خبر داده است مطابق با واقع نباشد وبطلان آن براى مردم روشن شود.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از آيه به طور روشن استفاده مى شود كه هيچ كدام از اينها به قرآن مجيد راه ندارد و اين كتاب بر اثر حقانيت پيوسته تا روز رستاخيز حجّت مى باشد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و نيز همين معنا از آيه (إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ)([9]) استفاده مى شود.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]طبق مفاد اين دو آيه، قرآن كتاب حق و استوارى است كه باطل به آن راه ندارد و تا روز قيامت از نفوذ باطل به آن مصون و محفوظ مى باشد ونتيجه اين مى شود كه حجيّت قرآن ابدى باشد و ابدى بودن حجّيت قرآن مساوى است با ابدى بودن رسالت پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم)و شريعت اسلام و اين كه پس از او پيامبر و شريعت ديگرى نخواهد آمد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به بيان ديگر: هنگامى كه حقانيّت هميشگى قرآن و شريعت اسلام تا روز رستاخيز ثابت شد اگر كتاب وشريعت ديگرى بيايد يا عين شريعت اسلام خواهد بود ويا غير آن، اگر عين آن باشد، نياز و احتياجى به دوّمى نيست واگر مخالف شريعت اسلام باشد يعنى قسمتى از احكام آن مخالف و نقيض احكام اسلامى باشد يا بايد هر دو حق يا يكى حق و ديگرى باطل.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اگر بگوييم هر دو حق است نتيجه اين مى شود كه دو حكم متناقض هر دو حق باشد و اين محال است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس بايد يكى حق باشد و ديگرى باطل و از آنجا كه قرآن به صراحت كامل حقانيت ابدى شريعت اسلام وقرآن مجيد را تصديق نموده است، نتيجه اين مى شود كه كتاب و شريعت بعدى باطل باشد يعنى كتاب وشريعت آسمانى نبوده و آورنده ى آن به دروغ چنين نسبتى را به خداى متعال داده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]4. (وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرانُ لأُنْذِرَكُمْ بِهِ و َمَنْ بَلَغَ).([10])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«بگو اين قرآن به من وحى شده است تا شما و هر كه را قرآن به او مى رسد به وسيله ى اين قرآن بيم دهم و انذار كنم».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مرحوم شيخ طبرسى در تفسير اين آيه مى نويسد:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«يعنى اين قرآن به من وحى شده است تا به وسيله ى آن شما و تمام كسانى را كه تا روز قيامت قرآن به آنها مى رسد از عذاب الهى بترسانم و از اين رو پيامبر گرامى فرمود: هركس از دعوت من به توحيد و خداپرستى با خبر شود قرآن به او رسيده است يعنى بر او اتمام حجّت شده است حتى بعضى از دانشمندان گفته اند:هركس قرآن به او برسد مانند آن است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را ديده و از شخص آن حضرت معارف و حقايق اسلام را شنيده باشد و اصولاً خود قرآن هر كجا باشد مردم را به خداپرستى دعوت مى كند و از عذاب الهى مى ترساند».([11])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بنابراين از اين آيه هم به خوبى استفاده مى شود كه رسالت پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) تا قيامت ادامه دارد، البته اين معنا كه براى آيه ذكر شد در صورتى است كه (مَنْ بَلَغَ) را عطف بر ضمير (لأُنْذِرَكُمْ)بگيريم.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گاهى تصوّر مى شود كه جمله ى (وَ مَنْ بَلَغَ)عطف بر ضمير فاعل در (لأُنذِرَكُمْ)است و مفاد آيه در اين صورت چنين مى شود: من و هر كس كه قرآن به او برسد بايد مردم را از عذاب خدا بترسانيم.بنابر اين احتمال، آن كس كه قرآن به او مى رسد تبليغ كننده ى قرآن مى شود نه تبليغ شونده.ولى اين احتمال از نظر قواعد عربى غير صحيح است، زيرا هيچ گاه عطف بر ضمير مرفوع متصل بدون فاصله قرار گرفتن يك ضمير منفصل انجام نمى گيرد چنانكه مى گويند:«نَصَرْتَ أَنْتَ وَ زَيْدٌ : تو و زيد كمك كرديد» در اين مثال زيد عطف بر ضمير متصل«نصرتَ» است امّا چنانكه ملاحظه مى فرماييد لفظ «أنت» بين معطوف و معطوف عليه فاصله شده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]5. (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كافّةً لِلنّاسِ بَشيراً وَ نَذِيراًوَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ).([12])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«وما تو را به عنوان بشارت دهنده و بيم رسان براى همه ى مردم فرستاديم ولى بيشتر مردم نادانند».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنچه پس از دقّت و تأمّل در اين آيه معلوم مى شود اين است كه كافّة به معناى عامه، حال از براى «الناس» مى باشد و تقدير آيه اين است «وما أرسلناك إلاّ للنّاس كافّة: يعنى ما تو را مبعوث نساختيم ونفرستاديم مگر براى همه ى مردم» و اين جمله مساوى است با اين جمله كه گفته شود:«رسالت تو عمومى و جهانى و ابدى است» زيرا در غير اين صورت پيامبر همه ى مردم نخواهد بود.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امّا احتمال اينكه «كافة» به معناى «بازدارنده مردم از گناه» وحال از «ك» (أَرْسَلْناكَ) باشد بسيار ضعيف است به دو دليل:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1.با بودن كلمه ى (نذيراً) در ذيل آيه نيازى به كلمه ى «كافّة» به آن معنا نيست زيرا اگر «كافّة» به معناى بازدارنده است منظور اين است كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) با تذكر و يادآورى عذابهاى الهى كه براى گناهان و كارهاى زشت مقرّر شده است مردم را از گناه باز دارد مثلاً بگويد: شراب نخوريد زيرا شرابخوار به عذابهاى دردناك الهى گرفتار خواهد شد و روشن است كه معناى «انذار» هم همين است زيرا انذار به معناى ترساندن مردم است از عذاب الهى.[/]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2. در قرآن مجيد همه جا كلمه ى كافّه به معناى عامّه استعمال شده است مانند:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](يا أَيُّهَا الّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كافَّةً).([13])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كافَّةً).([14])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كافَّةً).([15])[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در تمام اين آيات «كافة» به معناى «عامه» آمده است و نيز در روايتى كه ذيلاً نقل مى شود همين معنا را تأييد مى كند:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. ابوهريره مى گويد: رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«أُرْسِلتُ إِلَى النّاسِ كافَّةً وَبِيَ خُتِمَ النَّبِيُّونَ». ([16]) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من به سوى همه ى مردم مبعوث شده ام وپيامبران الهى با من ختم شدند و پس از من پيامبر ديگرى نخواهد آمد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2.خالد بن معدان مى گويد: رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«بُعِثْتُ إلَى النّاسِ كافَّةً».([17]) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«من به سوى همه ى مردم مبعوث شده ام».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]توجّه داريد كه در اين دو روايت كافّه به معناى عامّه وحال براى «النّاس» مى باشد و اين خود دليل روشنى است بر اين كه كافه در آيه ى مورد بحث هم، به معناى عامه و حال از «النّاس» مى باشد و در حقيقت بايد گفت پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) در اين دو روايت مضمون همين آيه را بازگو كرده اند.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در پايان اين بحث بايد اين نكته را گوشزد كنيم كه:آياتى كه به آنها براى خاتميت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)استدلال شده است از نظر دلالت بر دو نوع مى باشد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1ـ آيه ى (وَلكِنْ رَسُولَ اللّهِ و َ خاتَمَ النَّبِيينَ) كه با صراحت كامل مى رساند كه باب نبوت به طور مطلق بسته شده، خواه دارنده آن داراى كتاب وشريعت باشد ويا تنها مروّج شريعت پيامبر پيشين شمرده شود.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2ـ چهار آيه ديگر، فقط اين اندازه دلالت دارد كه پس از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)وشريعت اسلام شريعت، و كتاب آسمانى ديگر كه ناسخ قرآن وشريعت اسلام باشد نمى آيد وبيش از اين دلالت ندارند و منظور ما هم از استدلال به اين چهار آيه همين بوده است يعنى خواسته ايم ادعاى كسانى را كه پس از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) ادعاى نبوت وآوردن كتاب و شريعت جديدى كرده اند، باطل سازيم([18]).([19])[/]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][1] . مفردات راغب، ص 345 ـ گفتار امام صادق (عليه السلام) كه فرمودند: مقصود از «عالمين» «انسانها» است آياتى از قرآن آن را تأييد مى كند مانند:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](أَوَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمينَ)(حجر/70) مردم به لوط گفتند: آيا ما تو را از حمايت كردن «انسانها» نهى نكرديم؟[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](أَتَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمينَ) (شعراء/165): «حضرت لوط به مردم مى گويد آيا از انسانها به مردها رو مى كنيد و از سنّت طبيعى و شرعى كه ازدواج با زنها است رو مى گردانيد؟» در اين دو آيه مقصود از «عالمين» همان «انسانها» است .[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][2] . احزاب/40.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][3] . فرقان/1.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][4] . مجمع البيان، ج4، ص 282.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][5] . فصلت/41 و 42.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][6] . حجر/9.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][7] . حجر/6.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][8] . نحل/44.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][9] . ما قرآن را نازل ساختيم و آن را تا روز قيامت از باطل شدن و آن را ـ در مقابل راه پيدا كردن هر باطلى به آن ـ نگهدارى و حفظ خواهيم كرد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][10] . انعام/19.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][11] . مجمع البيان، ج4، ص 282. [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][12] . سباء/28.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][13] . بقره/208.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][14] . توبه/36.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][15] . توبه/122.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][16] . الطبقات الكبرى، ج1، ص 128.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][17] . همان.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][18] . لازم است تذكر دهيم كه در قرآن مجيد غير از اين 5 آيه آيات ديگرى هم در اين زمينه وارد است كه براى رعايت اختصار از ذكر آنها صرف نظر مى نماييم.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][19] . منشور جاويد، ج7، ص 317 ـ 336.[/]

بنام خدا

پاسخ:

ظـهـور دين اسلام با اعلام جاودانگى آن و پايان بعثت پيامبران و تکمیل و اتمام دین، همراه بوده است و مسلمانان همواره خـتـم نـبـوت را امـرى مـسـلّم تـلقـى كـرده و حـتـى بـراى آنـان قـابـل تـصـور هـم نيست كه پس از حضرت محمّد(ص) پيامبرى ديگر خواهد آمد، چرا كه قرآن با صراحت، پايان يافتن نبوت را اعلام داشته و پيامبر بارها آن را تكرار كرده است. و کلام پیامبر به تعبیر قرآن چیزی جز وحی نخواهد بود.(1)

البته شبهه افکنان و مشککان، شبهات بسیاری در بحث خاتمیت حضرت رسول (ص) طرح نموده اند تا نورانیت این حقیقت تابناک را تیره و تار و شعاع آن را محدود سازند اما به مدد الهی، متفکران و اندیشمندان اسلامی، پاسخ های روشن و دقیقی به این شبهات داده اند که در آینده به برخی از آنها اشاره خواهیم نمود.

در این مجال به ذکر ادلۀ خاتمیت نبی مکرم اسلام حضرت محمد بن عبدالله (ص) از 3 طریق خواهیم پرداخت:

الف ـ آيات

در قرآن آيه اى با صراحت كامل بر خاتميت پيامبر اسلام دلالت مى كند كه پيرامون آن به بحث مى پردازيم .

1 ـ ((مـا كـانَ مُحَمَّدٌ اءَبا اءَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبيّي نَ وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلي ماً)) (2)؛ محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ، بلكه فرستاده خدا و خاتم انبياست و خداوند به همه چيز داناست.

((خـاتم )) بر وزن ((حاتم )) آن گونه كه اهل لغت (3) گفته اند به معناى چيزى است كه به وسيله آن به چيزى پايان دهند. مهرى را كه پس از بسته شدن نامه بر روى آن مى زدند و بـديـن وسـيـله پـايـان آن اعـلام مـى شـد، خـاتـم مـى نـامـيـدنـد و چـون بـطـور مـعمول بر روى نگين انگشترى نام يا شعارى مخصوص نقش مى كردند و همان را روى نامه ها مى زدند، انگشترى را خاتم مى ناميدند.

بنابراين ، معناى ختم نبوت اين است كه نبوت به مرحله نهايى رسيده و به وسيله پيامبر اسلام ، باب نبوت و دريافت وحى از خدا به عنوان ((نبى )) مهر شده و به روى هيچ كس تا قيامت باز نخواهد شد.

مـمـكـن اسـت كـسـى بگويد: اين آيه ، اشاره به ((خاتم النبيين )) دارد و به ((خاتم المرسلين )) اشاره نكرده است . بنابراين ، پيامبر اسلام ختم كننده انبياى الهى است نه ختم كننده ((رسولان )) پس ممكن است بعد از پيامبر اسلام ، رسول ديگرى بيايد.

پاسخ اين است كه چون هر رسولى ، نبى نيز هست ، وقتى در آيه مزبور، آمدن ((نبى )) بعد از پـيـامـبـر اسـلام نـفـى مـى شـود، آمـدن ((رسـول )) هـم نـفـى مـى شـود، چـون رسـول كـسـى اسـت كـه حـامـل پـيـام خـدا بـراى مـردم اسـت و نـبـى كـسـى اسـت كـه حامل خبر غيبى (دين ) است و چون رسالت و پيام الهى براى مردم از خبرهاى غيبى است ، پس وقتى نبوّت قطع شد، رسالت و پيام براى مردم نيز قطع مى شود. (4)

2 ـ خداوند در آیه ای دیگر از قرآن کریم می فرماید: ((تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً))(5)؛ مـبـارك اسـت خـدايـى كـه فـرقـان را بـر بـنـده خـويـش نازل كرد تابيم رسان جهانيان باشد. در تفسیر المیزان مراد از عالمین چنین ذکر شده است: عـالم بـه مـعـنـى خـلق و آفـريـده اسـت و ((عـالمـيـن)) هـر چـنـد شـامـل جـمـادات و گـيـاهـان و حـيـوانـهـا مـى شـود ، امـّا چـون هـدف از نزول فرقان ، انذار ((عالمين)) است ، قرينه مى شود كه مراد از ((عالمين)) آفريدگان مكلّف اسـت يـعـنـى آفريدگانى كه شايسته تحمّل تكليف و مسؤ وليت هستند و آنان به اين اندازه كه براى ما معلوم است ، دو طايفه جن و انس هستند.(6)

3 ـ در آیه ای دیگر به صراحت می فرماید: ((وَمـا اءَرْسـَلْنـاكَ اِلاّ كـافَّةً لِلنـّاسِ بـَشـيـراً وَنـَذيـراً وَلكـِنَّ اءَكـْثـَرَالنـّاسِ لايَعْلَمُونَ))(7)؛ ما تو را نفرستاديم جز براى اينكه عموم بشر را (به رحمت خدا) بشارت دهى و از عذاب او بيم دهى، لكن بيشتر مردم نمى دانند.

بـر ايـن اسـاس، و با ضمیمۀ آيـات فراوان ديگری نظیر: ((ما اءَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ))(8) ما تو را نفرستاديم مگر اينكه رحمت براى عالميان باشى يا آيه ((اِنْ هُوَ اِلاّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ))(9) اين قرآن نيست مگراندرز و پندى براى جهانيان ، و نمونه هاى فراوان آن در قرآن برختم نبوت دلالت مى كنند.

از اين گونه آيات بخوبى استفاده مى شود كه رسالت و بشارت و انذار پيامبر گرامى اسلام و پـنـد و انـدرز بودن قرآن، مربوط به تمام زمانها و همه مردم است و براى زمان خاص و مردم معينى نيست، زيرا هر دو آيه بدون هيچ قيد و شرطى مى گويد: پيامبر را براى اين فرستاديم تـا بـيـم دهـنـده و بـشـارت دهـنـده هـمـه جـهـانـيـان بـاشـد. از ايـن آيـات فـهـمـيـده مـى شـود كـه رسـول اللّه (ص ) آخـريـن پـيـامـبـر و آيـين او آخرين مكتب الهى است ، چون اگر محدود به زمانى بـاشـد و پـس از او پـيامبرى بيايد، ديگر ((لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ)) و ((ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ)) صدق نمى كند. بنابر اين خاتميت از اطلاق اين گونه آيات استفاده مى شود.

نكته قابل توجه اين است كه خداى متعال در كتب پيامبران پيشين وعده به پيامبر بعدى داده است. اگر بنا بود پس از رسول گرامى اسلام پيامبر ديگرى بيايد بايد در اين كتاب الهى نيز به آمدن آن وعده مى داد و چون چنين وعده اى در قرآن نيامده پس پيامبر اسلام خاتم پيامبران است.(10)

ب ـ روايات

بـاايـنـكـه قـرآن كريم با صراحت هرچه تمامتربه خاتميّت نبوّت تصريح كرده، پيامبراكرم (ص) و پـيـشـوايـان مـعـصـوم (ع) نـيـز در فرصتهاى مناسبى پيرامون آن سخن گفته اند. اينك برخى از آنها را ذکر مى كنيم:

1 ـ پـيـامـبـر اكـرم (ص) هـنـگام حركت به سوى تبوك اميرالمؤ منين على (ع) را براى مقابله با تـوطـئه هـاى احـتـمـالى منافقين و دشمنان اسلام و حراست از شهر به عنوان جانشين خود در مدينه گـذاشـت. امـا مـخـالفـان كـه نـقـشـه هاى خود را با حضور على (ع) نقش بر آب ديدند، شايعه پراكنى پيرامون شخصيّت على (ع) و اتّهام فرار و سستى آن حضرت از شركت در جنگ را مطرح سـاخـتـنـد. عـلى (ع) نـزد پـيـامـبـر(ص) آمـد و گـزارش سخنان نابجاى آنان را به حضرت داد. پـيامبر(ص) در مقام تاءييد و موقعيّت على (ع) فرمود: به مدينه برگرد تو خليفه من در ميان اهلبيت، خانه هجرت و قوم من هستى، آنگاه فرمود: ((اَما تَرْضى اَنْ تَكُونَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى)) (11)؛ آيا خوشنود نيستى كه نسبت تو به من همانند منزلت هارون به موسى باشد. جز اينكه پيامبرى پس از من نيست .

اين روايات ضمن اين كه مقام والاى ((امامت على (ع ))) را بيان كرده ، موضوع نبوّت بعد از خود را نيز نفى نموده است.

2 ـ حضرت على (ع ) هنگام غسل و تجهيز بدن رسول خدا(ص ) فرمود: ((بـِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى يا رَسُولَ اللّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاْنْباءِ وَ اِخْبارِ السَّماءِ)) (12)؛ پـدر و مـادرم فـداى تـو اى رسـول خدا! به تحقيق با مرگ تو قطع شد آنچه با مرگ غير تو از انبیاء و رسل، قطع نشده بود، و آن نبوّت و خبر دادن از آسمان است.

ج- دليل عقلى بر ختم نبوت

تـجـديـد نـبـوتـها و بعثتها درگذشته عللى داشته است كه با منتفى شدن آنها، به طور قهرى دليـلى بر لزوم بعثت پيامبر جديد نخواهد بود و ختم نبوت امرى حتمى و ضرورى خواهد بود و آن علل مى تواند امور زير باشد:

1 ـ بـشـر قديم در اثر نداشتن رشد و بلوغ فكرى قادر به حفظ كتاب آسمانى خود نبود و كتب آسمانى درگذشته مورد تحريف قرارمى گرفت يا به كلّى از بين مى رفت ، ازاين رو لازم بود ايـن پـيـام تـجـديـد شـود، امـّا زمـان نـزول قـرآن وقـتـى اسـت كه بشر دوره كودكى خود را پشت سـرگـذارده و مـى تـوانست آثار و ميراثهاى علمى و دينى خود را حفظ كند. از اين رو وقتى قرآن نـازل مـى شـد مـسـلمـانـهـا چنان به حفظ و ضبط آيات آن اهتمام مى داشتند كه موجب گردیده قرآن تا به امروز از تحريف مصون بماند و يكى از علل تجديد نبوت منتفى گشت.

2 ـ بـشـر قـبـل از اسـلام در اثـر نـداشـتـن بلوغ فكرى قادر نبود كه يك نقشه كلى براى مسير زندگى خود دريافت كند و با راهنمايى آن نقشه، راه خود را پيدا كند بلكه لازم بود همانند يك كـودك، مـرحـله به مرحله راهنمايى شود و راهنمايانى او را همراهى كنند ولى مقارن دوره رسالت كـه آغـاز دوره بـلوغ و رشـد فـكـرى بـشريّت است، آن توانايى در بشر پيدا شده و نياز به راهـنـمـاييهاى منزل به منزل از بين رفت؛ طرح كلى و جامع در اختيار بشر قرار گرفت و علماى مـتـخـصص امت موظف شدند كه با استفاده از نقشه كلى راهنمايى كه اسلام به دست مى دهد، وظايف مـردم را طـبـق شـرايـط زمـان و مـكـان تـعـيـيـن كـرده و احـكـام خـدا را از اصـول و كـليـات قـرآن و سـنـت اسـتـنـبـاط و تـفـسـيـر نـمـايـنـد. بـه ايـن تـرتيب يكى ديگر از علل تجديد نبوت منتفى گشت.

3 ـ غـالب پـيامبران ، پيامبر تبليغى بوده اند، نه تشريعى. كار پيامبرانِ تبليغى ترويج و تفسير و اجراى شريعتى بوده كه حاكم بر زمان آنها بوده است و عدد پيامبران تشريعى بسيار اندك است.(13)

4- دین الهی در همۀ زمانها یکی و آن اسلام بوده و تنها شریعت هائی که در هر زمان، توسط پیامبری صاحب شریعت آورده شده، بر حسب سطح فهم و شناخت مردم هر زمان متفاوت بوده اند. از آنجائیکه شریعت های مختلف در طول حیات بشر به منزلۀ یک کلاس برای دین بوده، با تکمیل و اتمام آن و رسیدن این کلاس به بالاترین سطح ممکنِ مورد نیاز همۀ انسان ها، در همۀ زمان ها، ضرورت ارسال نبی و پیامبر بعدی منتفی می شود.

و در این راستا عـلمـاى شـايـسـتـه، وظـايـف پـيامبران تبليغى را با عمل اجتهاد و تبليغ و تفسير وحى آسمانى، بـراى مـردم انـجام مى دهند و مى توانند جامعه را با استفاده از مبانى كلى اسلام رهبرى كنند و از اين جهت است كه در روايت، علماى دين، وارثان انبيا معرفى شده اند؛ زيرا آنان دانش پيامبران را به ارث برده و وظيفه تبليغى را كه بر عهده انبيا بود، انجام مى دهند. امام صادق (ع ) فرمود: ((اِنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الاَنْبِياءِ ... ))(14)؛ همانا دانشمندان (دين ) وارثان پيامبرانند.

نـتـيـجـه : در عـيـن حالیكه نياز به دين در زندگی بشر امری بدیهی و همواره باقى است امّا نياز به تجديد نبوت، با توجه به دلائل یاد شده از قرآن، روایات و عقل براى هميشه منتفى گشت و پيامبرى پايان يافت.

برای مطالعۀ بیشتر می توانید به منابع زیر رجوع کنید:
1. خاتميت از ديدگاه عقل و قرآن ، جعفر سبحانى ، ترجمه رضا استادى ، دارالكتب الاسلاميه.
2. خدمات متقابل اسلام و ايران ، مرتضى مطهرى ، صدرا.
3. فروغ ابديت ، جعفر سبحانى ، دارالتبليغ.
4. تاريخ پيامبر اسلام ، محمد ابراهيم آيتى ، دانشگاه تهران.

موفق باشید ...

پاورقی________________________

1. و ما ینطق عن الهوی* ان هو الا وحی یوحی، نجم، آیات 3 و 4.
2. احزاب ، آيه 40.
3. از جـمـله در مـقـابِسُ اللّغة ، ج 2 ، ص 245 آمده است : ختم به پايان هر چيز گفته مى شـود . (( خـَتـَمـْتُ الْعـَمـَلَ )) يـعـنى كار را به پايان رساندم و ختم (( خَتَمَ الْقارِى السُّوْرَةَ)) يعنى خواننده سوره را به پايان رسانيد.
4. الميزان ، ج 16 ، ص 345.
5. فرقان ، آيه 1.
6. (الميزان ، ج 15 ، ص 187)
7. سباء ، آيه 28.
8. انبياء ، آيه 107.
9. ص ، آيه 87.
10. ر.ک: کتاب نبوت خاصه، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، بحث خاتمیت، با دخل و تصرف.
11. بحارالانوار، ج 21 ، ص 207.
12. نهج البلاغه ، خطبه 235.
13. ر.ک: کتاب نبوت از دیدگاه قرآن و روایات، برگرفته از نرم افزار گنجینه معارف، با دخل و تصرف.
14. اصول كافى ، ج 1، ص 32،

[=Times New Roman]با عرض سلام خدمت دوستان و کارشناسان محترم:Gol:

[=Times New Roman]آیا در زمان خود پیامبر کسی ادعای نبوت کرده است به گونه ای که خبرش به پیامبر برسد؟ در صورت مثبت بودن جواب، واکنش پیامبر چه بوده است؟ آیا در این مورد آیه ای نازل شده است؟

[=Times New Roman]

با سلام
حالا یه سوال پیش میاد:Ealam: و اون اینکه علت خاتميت پيامبر اسلام چيست؟ با توجه به اين كه مردم نياز به راهنمايي دارند؟
:Narahat:

ابوتراب;70816 نوشت:
حالا یه سوال پیش میاد و اون اینکه علت خاتميت پيامبر اسلام چيست؟ با توجه به اين كه مردم نياز به راهنمايي دارند؟

با سلام به ابو تراب بزرگوار:Gol:
جواب شما تقریبا در جواب کارشناسان محترم دیده می شد اما بنده هم مجزا به سوالتون جواب خواهم داد تا قانع شوید انشاءالله.
برای علل خاتميت اسلاممی توانیم به موارد زیر اشاره کنیم :
1 - از حكمت هاي بعثت پيامبر جديد، حفظ و صيانت محتواي دعوت پيامبر قبلي، از تحريف و نابودي است اما از آن جا كه خداوند، خود نگاهباني قرآن را از تحريف ضمانت كرده است (چنان كه فرموده: ‌نا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ايم و نگهبان آن خواهيم بود و...)(1)
ديگر نياز به پيامبر جديد نيست.
2 - اديان گذشته كامل نبودند و مردم به پيامبر جديد نياز داشته اند تا همخوان با شرايط آنان، شريعت كامل تري را عرضه كند اما قرآن كريم اين عامل را نيز در اسلام منتفي مي داند، چون دين كامل است و تمام آن چه را كه آيندگان بدان نيازمندند، آورده است.
3 - يكي از موجبات ظهور پيامبر جديد، لزوم تبيين و تفصيل شريعت و استمرار ارتباط بين حجت خدا و مردم است كه اين مسئله در اسلام ، از سوي پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمين مي گردد.(2) البته خاتميت به معناي عدم نياز به دين و آيين جديد است كه برخي متأسفانه خاتميت را به ختم شريعت و دين معنا كرده اند، موضوع هدايت و رهبري مسئله ديگري است كه انسان هيچ وقت از آن بي نياز نخواهد بود، از اين رو از نظر شيعه، امامت ادامه نبوت است و پيشوايان دين، وظيفه هدايت و راهنمايي مردم را برعهده دارند.
امامان هر چند مقام نبوت ندارند و به آنان وحي نمي شود، اما با عالم غيب مرتبط اند و حقايق الهي به آن ها الهام مي گردد. سلسله امامت تا روز قيامت تداوم خواهد يافت تا آن جا كه اگر تنها دو نفر روي زمين زنده بمانند، يكي از آنان حجت خداوند خواهد بود.
به پيوست جزوه اي ضميمه شده است. آن را نيز مطالعه فرماييد.

پي نوشت ها :
1 - حجر (15) آيه 9.
2 - محمد تقي مصباح يزدي ، راهنماشناسي ، ص 188 - 184 ، با تلخيص.

abcdefg;70430 نوشت:
آیا در زمان خود پیامبر کسی ادعای نبوت کرده است به گونه ای که خبرش به پیامبر برسد؟ در صورت مثبت بودن جواب، واکنش پیامبر چه بوده است؟ آیا در این مورد آیه ای نازل شده است؟

با سلام
کتاب های تاریخی، اسامی تعدادی از این پیامبران دروغین را چنین بر می شمارند:
1- اسود عنسی،او اولین فردی بود که در سال 11 هجری با اعلام ارتداد خود در منطقه ی کهف خبسان یمن به همراه قبیله ی عنس شورش نمود.در منطقه ای مابین صنعاء و عمان و طائف قدرت را دردست گرفت.در زمان حیات حضرت رسول(ص) مسلمانان طی جنگی او را شکست دادند.تمام افرادش کشته شدند و شورش سرکوب شد.قیام او سه ماه به طول انجامید.
2- طلحه بن خویلد اسدی،در زمان پیامبر(ص) مرتد شد و ادعای پیامبری نمود.مسلمانان با او جنگ کردند،تا قوای او در هم شکست؛اما پس از وفات پیامبر(ص) تجدید قوا کرد و سر به شورش برداشت.اکثر هوادران او را قبایل اسد، غطفان، طیء، عبس و ذبیان تشکیل می دادند.مسلمانان با او جنگیدند.پس از شکست به شام گریخت.بعد از آن دوباره مسلمان شد و ایمان آورد.
3- مسیلمه، مشهور به مسیلمه ی کذاب، مسیلمه در قبیله ی بنی حنیفه یک کاهن بود.قبیله ی بزرگ بنی حنیفه در آن زمان در محلی میان نجد و احقاف به سر می برد و کیش مسیحیت داشت.مسیلمه در زمان حیات حضرت پیامبر(ص) ارتداد خود را آغاز و قیام کرد.بعد از وفات پیامبر (ص) همچنان به تبلیغات خود ادامه داد، تا اینکه در جریان جنگ های رده، شکست خورد.
4- سجاح دختر حارث بن سوید،قبیله ی او(بنی تغلب)مسیحی بودند.او در شناخت دین مسیحی آگاهی و اطلاعات زیادی داشت.نزد مسیلمه رفت و با او هم پیمان شد. بعضی نیز می گویند با مسیلمه ازدواج نمود.بعد از آنکه در جنگ با مسلمانان شکست خورد، گفته می شود به بصره گریخت و در زمان حکومت معاویه ایمان آورد.بعضی نیز می گویند او بعد از شکست به جزیره رفت و در آن جا بی آنکه نام و نشانی از خود بر جا بگذارد نزد دایی هایش وفات کرد.
این چهار نفر مشهورترین و قدرتمندترین کسانی بودند که ادعای پیامبری نمودند، از تبعیت دولت اسلامی خودداری کردند و در برابر یکپارچگی سرزمین اسلامی و اولین دولتی که مسلمانان در شبه جزیره تشکیل داده بودند اعلام استقلال نمودند.
این چهار نفر مشهورترین و قدرتمندترین کسانی بودند که ادعای پیامبری نمودند، از تبعیت دولت اسلامی خودداری کردند و در برابر یکپارچگی سرزمین اسلامی و اولین دولتی که مسلمانان در شبه جزیره تشکیل داده بودند اعلام استقلال نمودند.
(
منبع : اسلام و جنگ و جهاد،مؤلف: دکتر محمد عماره ،مترجم: احمد فلاحی)

با سلام و تشکر از عمار گرامی
در مورد آیه هایی که به ختم رسالت اشاره مستقیم و غیر مستقیم دارند، آیا در بین این آیات ، آیه های مکی نیز وجود دارد؟ یا همگی مدنی هستند؟
با سپاس مجدد

موضوع قفل شده است