سکولاریسم

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سکولاریسم

در معنی یعنی دین از دنیا و سیاست جداست اما بحث مفصلی دارد این تفکر بصورت کلی ریشه در عصر روشنگری اروپا دارد فلسفهٔ سکولاریسم بر این پایه بنا شده‌ است که زندگی با در نظر گرفتن ارزش‌های پسندیده‌است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری، بهتر می‌توان توضیح داد.یا به عبارتی برای توجیه پدیده ها ما باید از دلایل علمی کمک بگیریم نه الهی.در نتیجه سکولاریسم باعث روشنفکری می شود و جامعه به سمت خرد و منطق و دوری از خرافات را باعث می شود
جالب ترین حرف را دکتر سروش در مورد سکولاریسم زده در دانشگاه هاروارد آمریکا
اوسکولاریسم را به چهار دسته تقسیم کرده
1-
چنانچه مورخان گفته اند سكولاريسم در ابتدا معناى ساده اى داشت و به مفهوم ترك زهد بود. سكولاريسم به معناى دنياگرايى به معناى كنار نهادن زهد و شيوه زاهدانه بود و در برابر كسانى كه زندگى راهبانه اى را پيش گرفته بودند، راهبانى كه شرط سعادت اخروى را نفى كامجويى هاى دنيوى مى دانستند.» نهضت اومانيسم پاسخى به اين زهد راهبانه بود: «اومانيسم يا انسان گرايى بر اين مبنا بنا شده بود كه آدمى بايد به خودش برسد. كانت گفته بود من انسانم و هيچ چيز انسانى با من بيگانه نيست. همان طور كه علم يك متاع دنيوى است و بايد از آن استفاده برد، لذات دنيوى نيز چنين اند. دانشمندانى مثل اراسموس كه از اومانيست هاى مشهور بودند يكى از ويژگى هاى عمده شان اين بود كه به ادبيات رومى توجه مى كردند. آنها به ادبيات گذشته برمى گشتند چون ادبيات قديم، ادبيات كامجويانه اى بود. آنها مى گفتند ما به اين جهان آمده ايم كه زندگى كنيم نه اينكه زندانى باشيم.»

سروش سكولاريسم را به اين معنا در مقابل انديشه هاى صوفيانه اى خواند كه ما در تاريخ خود داشته ايم و آنگاه براى اينكه داستان سكولاريسم غربى را براى مخاطبين شرقى اش آشناتر كند مثالى نيز از فرهنگ ايرانى زد: «حافظ در برابر غزالى مترادف با همان سكولاريسم است در برابر زهد قرون وسطايى. غزالى طرفدار زهد بود و معتقد بود كه هر كامجويى در اين دنيا، نتيجه اى منفى در آن دنيا دارد. گويى اگر اينجا مصرف كنى آنجا كم بهره ترى و برعكس. غزالى از صوفيان تعريف مى كند كه براى نماز صبح جايى مى ايستادند كه عمداً از نسيم صبحگاهى بهره نبرند. اما اين طرز تفكر كه تفكر صوفيانه بود و غزالى هم طرفدار آن بود، به هيچ وجه مورد توجه بزرگى چون حافظ نبود. حافظ اشاره هاى انتقادآلودى به غزالى دارد. غزالى كتابى به نام كيمياى سعادت دارد و حافظ به كنايه مى گويد كه كيمياى سعادت آن شيوه اى نيست كه غزالى در كيمياى سعادت پى گرفته بود.
حافظ مى گفت من آدم بهشتى ام اما، حالى در اين سفر اسير عشق جوانان مهوشم. او بدين ترتيب اگرچه بهشتى بود اما از زندگى دنيايى تاسف نمى خورد و حق زندگى را ادا مى كرد.» عبدالكريم سروش بدين ترتيب تاويل كرد كه غزالى را بايد فردى آنتى سكولار و حافظ را هم فردى سكولار دانست و بدين ترتيب از معناى اول سكولاريسم سخن گفت: «به اين معناى اول جهان صنعتى كنونى كاملاً سكولار است. شما اگر در آن سو از زمين مدتى زندگى كرده باشيد به رايجى شنيده ايد كه ما فقط يك بار زندگى مى كنيم. آنها از اين سخن نتيجه مى گيرند كه لذا بايد خوش باشند. پس اصل لذت يك معنا از سكولاريسم است. به اين معنا چرا كه آن منش هاى زاهدانه و صوفيانه به واقع ربطى به دين ندارد. فيض كاشانى به غزالى مى گفت كدام سخن پيامبر و آيه قرآن دلالت بر اين سخت گيرى دارد كه تو تجويز مى كنى.
2-سكولاريسم در معناى دوم آن به مفهوم نفى دخالت روحانيت در امور كشور است كه البته براى ما مسلمان ها شايد معناى چندان روشنى نداشته باشد. اما اگر به مسيحيت رجوع كنيد اين مسئله را بهتر درك مى كنيد. ما در اسلام هيچ قانونى نداريم كه براى اجرايش حضور يك روحانى شرط باشد. در تئورى نداريم اگرچه شايد در عمل داشته باشيم. اما در مسيحيت چنين نيست و به عنوان مثال براى يك عقد شرعى حضور يك كشيش الزامى است كه اگر او نباشد آن عقد صورت شرعى به خود نخواهد گرفت. چرا كه آن كشيش نماينده خدا در زمين است. حضور روحانى شرطى لايتخلف در دين مسيحيت است. شما جايگاه كشيشان كاتوليك و آمرزش گناهان توسط آنها را به ياد داريد.
حال شايد روحانيت در ميان ما هم اكنون چنين جايگاهى را پيدا كرده باشد اما ذاتاً داراى چنين جايگاه ويژه اى نبوده است و اين آيه قرآن است كه: ان اكرمكم عندالله اتقيكم» استاد روشنفكرى دينى پس از اين به مخاطبانش گفت كه در هنگام تدريس در دانشگاه هاى هاروارد و پرينستون نيز وقتى بحث به سكولاريسم مى رسيده او به دانشجويانش مى گفته كه دين اسلام يك دين سكولار است و در آن كامجويى نفى نشده است و خود مسلمانان مى توانند اعمال روحانيون را انجام دهند و از اين جهت ميان اسلام و مسيحيت تفاوت بسيارى وجود دارد و البته اين سخن استاد در آنجا مقدمات تعجب دانشجويان را هم در پى داشته است. اكنون سروش معناى دوم سكولاريسم را چنين جمع بندى مى كند: «سكولاريسم به اين معنى در غرب رخ داد. روحانيون را محدود به حرفه خودشان كردند و نقش آنها را بسيار فرو كاستند و دستشان را از بسيارى جاها كوتاه كردند. دور واتيكان يك ديوار كشيدند و گفتند اين منطقه مال روحانيون و بقيه مال بقيه مردم.»
3-
سروش در تعريف معناى سوم سكولاريسم به سراغ سكولاريسم سياسى رفت كه از نظر او به مفهوم جدا كردن دين از حكومت است: «مى گويم جدا كردن دين از حكومت و نه سياست، چرا كه جدا كردن دين از سياست حقيقتاً نشدنى است. در اين معنا حكومت يا كسانى كه حكومت مى كنند، حق حاكميت را از دين و ديندارى برنمى گيرند.»یا به عبارتی«در جهان امروز، سكولاريسم را بى طرفى ايدئولوژيك حكومت ناميده اند.
يعنى حكومت نه تنها مبتنى بر اديان نيست بلكه طرفدارى هم نمى كند. بر اين مبنا در آمريكا اگرچه جامعه سكولار نيست ولى حكومت سكولار است. حكومت نمى تواند از ماليات مردم، مراكز و معابد دينى بسازد و ساختن مراكز و كليساها به مردم واگذار شده است.» اما سروش معتقد بود كه سكولاريسم سياسى لزوماً محصول تحميل فيلسوفان نيست كه بخش عمده اى از آن در نتيجه يك تجربه عملى حاصل شده است. منظور او در معناى دقيق تر آن چنين بود: «در يك جامعه پلوراليستى دولت خودش را موظف به بى طرفى مى داند. در لبنان حكومت نمى تواند طرف يك فرقه دينى را بگيرد چرا كه نظم اجتماعى برهم خواهد خورد. در اروپا هم پس از پيدايش پروتستان ها در برابر كاتوليك ها بود كه بحث از سكولاريسم جدى تر شد و چنين بود كه حكومت تصميم گرفت مبتنى بر هيچ فرقه اى از مسيحيت نباشد.» ديگر مشخص بود كه چرا سكولاريسم در ايران پا نگرفته است: «اينكه به لحاظ علتى، حكومت پلوراليستيك و سكولار در كشور ما شكل نمى گيرد به اين خاطر است كه ما اكثراً از يك دين و فرقه ايم و در چنين شرايطى علت لازم براى شكل گيرى يك حكومت سكولار به وجود نمى آيد.»
4-سکولاریسم فلسفی یا علمی
«يعنى اينكه شما جهان را بر وفق مفاهيم دينى تبيين نكنيد و در تبيين هايتان براى پديده هاى اجتماعى و علمى پاى خدا را به ميان نكشيد.» اينك سروش بايد مثالى مى زد تا سخنش آشكارتر شود: «اواخر جنگ بود.
ما فاو را از عراقى ها گرفته بوديم و بعد از مدتى شكست خورديم و آنها فاو را پس گرفتند. يادم است كه در نماز جمعه، امام جمعه اى گفت: اينكه آنها توانستند فاو را پس بگيرند به خاطر گناهان ما بود. آن فرد تمام رشادت ها و فداكارى ها و شهادت ها را ناديده مى انگاشت تا به هدفش برسد. اين همان تفسير و تحليل غير علمى و غيرسكولار است.» اما آيا از نظر سروش فلسفه اسلامى هم فلسفه اى غيرسكولار بوده است؟ «جالب است كه بگويم فلسفه اسلامى فلسفه اى سكولاراست. اينكه فقيهان در ميان فلاسفه اسلامى ما جايگاهى نداشتند بدان دليل بود كه فلسفه اسلامى فلسفه سكولار بود و تبيين پديده هاى نظام هستى را براساس ماهيت پديده ها انجام مى داد. امروز هم مى بينيد كه در جامعه ما علم و فلسفه سكولار مغرب زمين رايج و مطرح است و در مقابل اين فلسفه سكولار، كلام اسلامى عقب نشينى هم كرده است.» سروش دو نكته ديگر براى گفتن داشت كه اگرچه از آنها به اختصار سخن گفت اما به واقع بيشترين درگيرى ذهنى را در سال هاى گذشته براى او به همراه داشته است. اما آن دو نكته آخرين: «دو مطلب را مى خواهم بگويم و تمام كنم. مطلب اول در خصوص عرفان ماست. عرفان دينى ما خيلى غير سكولار است و مطلب دوم در خصوص مفهوم آخرت و معاد است كه به نظر من غير سكولارترين عنصر دين همين مفهوم عنصر آخرت و زندگى اخروى است. حرف اصلى من اين است: به ميزانى كه شما در زندگى فردى تان جهت گيرى به سمت آخرت داشته باشيد، زندگى شما غير سكولار است. اما اگر معادى نباشد، همه چيز مى تواند دنيايى باشد و خدا هم دنيايى خواهد بود.»

نظر شما چیه؟آیا سکولاریسم علمی باعث پیشرفت ایران میشه؟

این نکته را یادآور میشوم که دوستان قبلآ تعاریفی از سکولار کرده اند که همه ی آنها به عنوان تعریف سکولار قابل پذیرش نیست و آن تعاریف کاملآ غیر منطقی است و در واقع اونا مخصوصآ این تعاریف رو کردن که کسی نره طرف سکولار در صورتی که به نظر من سکولار حتی می تونه اسلامی بشه.

به نظر من اسلام سکولار ترین دین دنیاست

mj na;27808 نوشت:
در معنی یعنی دین از دنیا و سیاست جداست اما بحث مفصلی دارد این تفکر بصورت کلی ریشه در عصر روشنگری اروپا دارد فلسفهٔ سکولاریسم بر این پایه بنا شده‌ است که زندگی با در نظر گرفتن ارزش‌های پسندیده‌است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری، بهتر می‌توان توضیح داد.یا به عبارتی برای توجیه پدیده ها ما باید از دلایل علمی کمک بگیریم نه الهی.در نتیجه سکولاریسم باعث روشنفکری می شود و جامعه به سمت خرد و منطق و دوری از خرافات را باعث می شود

mj na;27808 نوشت:
سکولاریسم فلسفی یا علمی «يعنى اينكه شما جهان را بر وفق مفاهيم دينى تبيين نكنيد و در تبيين هايتان براى پديده هاى اجتماعى و علمى پاى خدا را به ميان نكشيد.» اينك سروش بايد مثالى مى زد تا سخنش آشكارتر شود: «اواخر جنگ بود. ما فاو را از عراقى ها گرفته بوديم و بعد از مدتى شكست خورديم و آنها فاو را پس گرفتند. يادم است كه در نماز جمعه، امام جمعه اى گفت: اينكه آنها توانستند فاو را پس بگيرند به خاطر گناهان ما بود. آن فرد تمام رشادت ها و فداكارى ها و شهادت ها را ناديده مى انگاشت تا به هدفش برسد. اين همان تفسير و تحليل غير علمى و غيرسكولار است.»

mj na;27808 نوشت:
«دو مطلب را مى خواهم بگويم و تمام كنم. مطلب اول در خصوص عرفان ماست. عرفان دينى ما خيلى غير سكولار است و مطلب دوم در خصوص مفهوم آخرت و معاد است كه به نظر من غير سكولارترين عنصر دين همين مفهوم عنصر آخرت و زندگى اخروى است. حرف اصلى من اين است: به ميزانى كه شما در زندگى فردى تان جهت گيرى به سمت آخرت داشته باشيد، زندگى شما غير سكولار است. اما اگر معادى نباشد، همه چيز مى تواند دنيايى باشد و خدا هم دنيايى خواهد بود.»


با سلام

راستش بنده بین این جملات که صدر و ذیل مباحث بالا را ترتیب داده است هماهنگی ندیدم
برادر بزرگوار می شود این مطالب را یه توضیحی بفرمایید

بیشتر از توضیح بفرمایید این مطالب حتما در یک جا گفته شده ؟؟

اخه این مطالب اخری که فرمودن با تعریف شون نمی سازه

به نظر تا به یک تعریف جامع و مانع نرسید که نمی شود بحث کرد

یه تعریفی بفرماین که با بقیه مطالبتون بسازه

تا پاسخ این سوالتان هم داده شود

mj na;27808 نوشت:
نظر شما چیه؟آیا سکولاریسم علمی باعث پیشرفت ایران میشه؟


و این مطلب

mj na;27812 نوشت:
این نکته را یادآور میشوم که دوستان قبلآ تعاریفی از سکولار کرده اند که همه ی آنها به عنوان تعریف سکولار قابل پذیرش نیست و آن تعاریف کاملآ غیر منطقی است و در واقع اونا مخصوصآ این تعاریف رو کردن که کسی نره طرف سکولار در صورتی که به نظر من سکولار حتی می تونه اسلامی بشه. به نظر من اسلام سکولار ترین دین دنیاست

طاها;27814 نوشت:

با سلام

راستش بنده بین این جملات که صدر و ذیل مباحث بالا را ترتیب داده است هماهنگی ندیدم
برادر بزرگوار می شود این مطالب را یه توضیحی بفرمایید

بیشتر از توضیح بفرمایید این مطالب حتما در یک جا گفته شده ؟؟

اخه این مطالب اخری که فرمودن با تعریف شون نمی سازه

به نظر تا به یک تعریف جامع و مانع نرسید که نمی شود بحث کرد

یه تعریفی بفرماین که با بقیه مطالبتون بسازه

تا پاسخ این سوالتان هم داده شود

و این مطلب

چشم عزیزم
اول از همه باید بگم که هرچی که راجع به سکولار قبلآ بهت گفتن رو دیلیتش کن.
شما بارها و بارها از سکولار استفاده می کنید بدون اینکه بفهمید.
مثلآ میگید که پیغمبر تو 1400 سال پیش گفته بود که مثلآ گوشت خوک رو نخورید توش شیطانه!
امروزه علم حرف پیغمیر(ص) رو ثابت کرده منتها براش دلیل علمی میاره.مثلآ نمیگه توش شیطانه میگه توش ویروسه میکروبه.همین یعنی سکولار!
یعنی با علم گفتن نه با این جور چیزا گفتن.علتش هم که واضحه پیغمبر که نمی تونست باسه ی اون عرب جاهل اون زمان بگه که تو این میکروبه .مجبور بود بگه که شیطانه!
از طرف دیگه قرآن هم گفته که برید دنبال اسرار آفرینش برید رو آفریده های خداوند فکر کنید.
وقتی که علم بشر زیاد شد انسان ها دیگه با دلایل علمی چیز ها رو توصیف می کنن.
پس سکولار پس از مدتی وقتی که علم زیاد شد ظهور می کنه.یعنی سکولار نتیجه اسلامه!بخاطر همین میگم سکولار در اسلام هم هست!

در مورد پیشرفت هم وقتی که شخصی به سکولار رو میاره دیگه اصلآ به هیچ خرافاتی معتقد نیست.در اسلام هم جادوگری و خیلی از چیزای خرافاتی طرد شده(مثلآ جادوگری و هم چنین بر اساس اون واقعه ای که پس از مرگ پسر پیغمبر رخ داد و کسوف و خسوف و نماز آیات)
یعنی اینکه ما دیگه ما اسلامو به شکل منطقی تر می پذیریم.برای خدا اثبات منطقی میاریم.(اگه اثبات منطقی خدا رو می خوای یه سری به وبلاگم بزن تو امضامه )
مثلآ دیگه نمی گیم که زلزله اومد چون عذاب الهیه.امروزه اگه به خیلی از جغرافی دان های ایرانی هم بگی که زلزله عذاب الهیه می خندن بهت! می گن اگه عذاب الهیه پس حتمآ آدمای خوبی هم تو اون شهر بودن.همه که بد نبودن.مثلآ 30 درصد خوب که توشون بوده تو این همه زلزله که تو دنیا اومده لااقل می دونیم که این طوری بوده.
از طرف دیگه ما میریم دنبال دلایل علمی زلزله و با اون مبارزه می کنیم.تو همین جنگ خیبر که آقای سروش مثال زد اگه اونا بجای اینکه بجای دلایل خرافی می رفتن دنبال دلایل علمی هم تجربه می گرفتن که دیگه این کارو انجام ندن هم علمشون زیاد میشد و ...

سکولار یعنی پایان خرافات و رفتن به سمت منطق و علم

یک شخص سکولار صرفآ بی دین نیست بلکه اگه دلیل منطقی برای دینش نداشته باشه بی دین است!
ولی اگه بدونه که خداپرستی و دین داری هم به نفعشه خب میشه یک آدم دین دار سکولار!

به نظر من باید در اصلاحات حزب سکولار اسلامی هم تشکیل بشه!نظر شما چیه؟

[=Century Gothic]با سلام
فکر کنم دوست گرامی شما توجه به معانی واژهها ندارید!و از وصل کردن چند تا مطلب یک نتیجه مورد پسند خود را گرفدید؟!! حالا بپردازم به واژهها؟!

واژه سكولاریسم (secularism) از ماده «secular» اخذ گردیده است این واژه نیز از (seculum) كه لاتینی است، مشتق شده است واژه (seculum) به معنای گیتی و دنیا بویژه دنیا در برابر مسیحیت (دین) تعریف می‌شود.
برای واژه سكولار (secular) معادل‌های متفاوتی در زبان فارسی ذكر شده است. از جمله این معادل‌ها بشری، زمینی (غیر معنوی)، دنیوی، غیر مذهبی، این دنیایی، عرفی و این جهانی می‌باشد.بر این اساس سكولاریسم (secularism) به معنای عرفی گرایی، دنیایی گرایی، دنیوی گرایی و ... می‌باشد.

واژه دیگری كه در فرهنگ غرب كنار سكولاریسم ذكر می‌شود لائیسیسم (laicism) است. این واژه از دو كلمه لاتینی (laos) به معنای مردم و (lacus) به معنای عامه مردم مشتق شده است. هرچند عده‌ای تفاوت‌هایی در كاربرد این دو واژه در فرهنگ غرب می‌آورند. مثل اینكه سكولار در كشورهای با مذهب پروتستان رواج دارد ولائیك در كشورهای با مذهب كاتولیك و یا اینكه ... اما ظاهراً این دو واژه دارای مفهومی متشابه‌اند و صرفاً تفاوتهایی در ریشه لاتینی و یونانی آندو است.
اصطلاح دیگری كه توجه به آن ضروری است سكولا یزاسیون ( secularization) می‌باشد این واژه به معنای عرفی شدن و دنیوی شدن و غیر دینی شدن بیان‌گر فرایندی است كه در طی آن دین نفوذ خود بر حوزه‌های مختلف زندگی اجتماعی را از دست می‌دهد.
سكولاریزاسیون جنبه‌ها یا ابعاد متعددی دارد. یكی از ابعاد آن به سطح و میزان عضویت و مشاركت در سازمان‌های دینی مربوط می‌شود. یعنی در طی این فرایند اعضای این سازمانها كاهش پیدا می‌كند و از سوی دیگر میزان فعالیت اعضا نیز كاهش می‌یابد.
بعد سوم این فرایند به اعتقادات و ارزش‌های دینی باز می‌گردد یعنی تا چه اندازه‌ای مردم در حفظ و نهگداری ارزش‌های دینی خود سست شده‌اند و سكولاریزاسیون، توصیف‌گر این فرایند است.

[=Century Gothic]چیستی سكولاریسم
تعاریف متعددی از اصطلاح سكولاریسم ارائه گردیده است كه در‌ این جا بعد از آوردن چند تعریف، تعریف خودمان را مطرح خواهیم نمود.
ماكس وبر (max weber) سكولاریسم را به معنای «جدا بودن جامعة دینی از جامعة سیاسی» می‌داند به طوری كه دولت، حق هیچ گونه اعمال قدرت در امور دینی نداشته باشد و كلیسا نیز نتواند در امور سیاسی مداخله كند.
تعریف دیگر این است كه «سكولاریسم» نظامی عقلانی است كه روابط بین افراد، گروهها، مؤسسات را با دولت براساس مبادی و قوانین عمومی كه متضمن تساوی افراد جامعه در قبال آن است تنظیم می‌كند كه برخی از مهم‌ترین شاخصه‌های آن: جدایی دین از دولت، برقراری مساوات بین افراد ملّت علی‌رغم اختلاف دینی كه محاكم مدنی عمومی آن را تنظیم می‌كنند

این لینک در همین سایت میباشد ملاحضه بفرمایید

سکولاریسم چه مکتبی است؟
.

reza;27819 نوشت:
با سلام
فکر کنم دوست گرامی شما توجه به معانی واژهها ندارید!و از وصل کردن چند تا مطلب یک نتیجه مورد پسند خود را گرفدید؟!! حالا بپردازم به واژهها؟!

واژه سكولاریسم (secularism) از ماده «secular» اخذ گردیده است این واژه نیز از (seculum) كه لاتینی است، مشتق شده است واژه (seculum) به معنای گیتی و دنیا بویژه دنیا در برابر مسیحیت (دین) تعریف می‌شود.[1]
برای واژه سكولار (secular) معادل‌های متفاوتی در زبان فارسی ذكر شده است. از جمله این معادل‌ها بشری، زمینی (غیر معنوی)، دنیوی، غیر مذهبی، این دنیایی، عرفی و این جهانی می‌باشد.[2]بر این اساس سكولاریسم (secularism) به معنای عرفی گرایی، دنیایی گرایی، دنیوی گرایی و ... می‌باشد.

واژه دیگری كه در فرهنگ غرب كنار سكولاریسم ذكر می‌شود لائیسیسم (laicism) است. این واژه از دو كلمه لاتینی (laos) به معنای مردم و (lacus) به معنای عامه مردم مشتق شده است.[4] هرچند عده‌ای تفاوت‌هایی در كاربرد این دو واژه در فرهنگ غرب می‌آورند. مثل اینكه سكولار در كشورهای با مذهب پروتستان رواج دارد ولائیك در كشورهای با مذهب كاتولیك و یا اینكه ... اما ظاهراً این دو واژه دارای مفهومی متشابه‌اند و صرفاً تفاوتهایی در ریشه لاتینی و یونانی آندو است.
اصطلاح دیگری كه توجه به آن ضروری است سكولا یزاسیون ( secularization) می‌باشد این واژه به معنای عرفی شدن و دنیوی شدن و غیر دینی شدن بیان‌گر فرایندی است كه در طی آن دین نفوذ خود بر حوزه‌های مختلف زندگی اجتماعی را از دست می‌دهد.
سكولاریزاسیون جنبه‌ها یا ابعاد متعددی دارد. یكی از ابعاد آن به سطح و میزان عضویت و مشاركت در سازمان‌های دینی مربوط می‌شود. یعنی در طی این فرایند اعضای این سازمانها كاهش پیدا می‌كند و از سوی دیگر میزان فعالیت اعضا نیز كاهش می‌یابد.
بعد سوم این فرایند به اعتقادات و ارزش‌های دینی باز می‌گردد یعنی تا چه اندازه‌ای مردم در حفظ و نهگداری ارزش‌های دینی خود سست شده‌اند و سكولاریزاسیون، توصیف‌گر این فرایند است.

چیستی سكولاریسم
تعاریف متعددی از اصطلاح سكولاریسم ارائه گردیده است كه در‌ این جا بعد از آوردن چند تعریف، تعریف خودمان را مطرح خواهیم نمود.
ماكس وبر (max weber) سكولاریسم را به معنای «جدا بودن جامعة دینی از جامعة سیاسی» می‌داند به طوری كه دولت، حق هیچ گونه اعمال قدرت در امور دینی نداشته باشد و كلیسا نیز نتواند در امور سیاسی مداخله كند.[7]
تعریف دیگر این است كه «سكولاریسم» نظامی عقلانی است كه روابط بین افراد، گروهها، مؤسسات را با دولت براساس مبادی و قوانین عمومی كه متضمن تساوی افراد جامعه در قبال آن است تنظیم می‌كند كه برخی از مهم‌ترین شاخصه‌های آن: جدایی دین از دولت، برقراری مساوات بین افراد ملّت علی‌رغم اختلاف دینی كه محاكم مدنی عمومی آن را تنظیم می‌كنند

سکولاریسم چه مکتبی است؟
.


تمام نظراتی رو که گفتید رو نه تنها از قبل تو ویکیپدیا نوشته بود بلکه من یه مروری هم این تاپیک های شما رو کردم.یعنی هرچی رو که گفتید برام تکراری بود وی ظاهرآ شما می خواین همه رو از سکولار دور کنید بخاطر اینکه از این واژه بدتون میاد!ما سکولارو این طور که تعریف کردیم بکار می بریم.که البته ما از تعاریف معتبر تری هم استفاده کردیم.چون هیچ سکولاری سکولارو با تعریف شما به کار نمی بره حتی بی خدا ها ! من خودم قبلآ همون طور که گفتم با چند تا بی خدا بحث کردم و اونا هم همین نظر منو داشتن.البته با این استدلال استقرایی نمیشه به این نتیجه رسید اما غالب سکوار ها این طور که من می بینم سکولار رو به دو صورت جدایی دین از سیاست و سکولار علمی می بینن.بهتره که شما هم در مورد سکولار علمی بحث کنی در اینجا.
خب حاج آقای عزیز نظر شما در مورد سکولار علمی چیه؟

mj na;27821 نوشت:
ت

خب حاج آقای عزیز نظر شما در مورد سکولار علمی چیه؟

جوادي‌آملي:علم سکولار نداریم، علم یا الهی است یا الحادی


؛ آیت الله جوادی آملی با اشاره به خطبه 221 نهج البلاغه که در وصف مرگ و برزخ است، ابراز داشت: مرگ عامل پویایی است و همه حیات انسان بعد از مرگ است که در آن از ضوابط و روابط خبری نیست.
وی افزود: انسان بعد از مرگ کاملا زنده است و می بیند که تمام اعضای بدنش مورد تغذیه حیوانات قرار گرفته و تمام نگرانی انسان این است که مدت ها برای این بدن زحمت کشیده است و امروز از بین می رود.
مفسر قرآن کریم با بیان اینکه اگر انسان در زمین بجای مزرعه چمن بکارد در هنگام گرسنگی بهره ای از محصول خود ندارد، اظهار داشت: افرادی که دردنیا به خوش گذرانی محض می پردازند به چمن کاری زمینه ای که خداوند در اختیار اوقرار داده است می پردازد.
وی برهان عقلی، شهود و علم حضوری اهل معرفت و گوش سپردن به فرمایشات اهل بیت(ع) را راه های معرفت قبر و بعد از مرگ معرفی کرد.
استاد عالی حوزه علمیه قم، در پایان این خطبه با اشاره به اینکه ادبیات فارسی و ادبیات عرب مدیون نهج البلاغه است، گفت: بسیاری از بزرگان و ادیبان که سعدی و حافظ دنباله روی آن بزرگانند، وام دار نهج البلاغه هستند.
وی در بخش دیگر سخنان خود با بیان اینکه علم سکولار نداریم و علم یا به صورت الهی یا الحادی است، بیان داشت: هر علمی مبانی و مبادی خود را از فلسفه مضاف می گیرد و این فلسفه از فلسفه مطلق مبانی و مبادی موضوع خود را دریافت می کند و بنابراین فلسفه مطلق نیز به صورت الهی یا الحادی است.
آیت الله جوادی آملی در ادامه خاطر نشان کرد: اخلاق علم الهی برهان پذیر است و خداوند بهترین فرد برای اظهار نظر در فن اخلاق است.
وی با بیان اینکه هر انسانی به عنوان مستمع خوب باید به سراغ قرآن برود، اظهار داشت: هر کس خویشتن خود را ارزیابی کند می تواند دریایی از دریای رحمت الهی را ببیند.

..

ابتدا لازم است تعريفي از حقوق سكولار ارائه شود تا سپس چالش‌هاي حقوق سكولار يا دلائل رد حقوق سكولار وضوح و روشني بيشتر پيدا كند.
براي آشنايي با حقوق سكولار كافي است به معناي سكولاريسم توجه شود زيرا حقوق سكولار ريشه در سكولاريسم دارد سكولاريسم مكتب يا انديشه‌اي است كه به جدايي دين از دنيا و در معنايي خشن به انكار دين و خرافي پنداشتن آن معتقد است از اين رو از ديدگاه سكولار حقوق يعني حق‌هايي كه منشأ الزام آنها و جعل‌شان دين نيست و از تمامي مكاتب حقوقي كه دين را منشأ الزامات حقوقي به شمار نمي‌آورند به اسم حقوق سكولار مي‌توان نام برد خواه مكتب حقوق طبيعي[1] و خواه حقوق پوزيستي[2] از آن رو كه گرايش غالب و مسلط بر فلاسفه حقوق و حقوق‌دانان اين روزگار، ديدگاه كساني است كه براي قوانين حقوقي پشتوانه حقيقي قائل نيستند به تبيين و نقد اين ديدگاه مي‌پردازيم.

از نظر اين مكاتب حقويقي قوانين حقوقي هيچ واقعيتي، در وراء خود ندارند، واقعيت آنها همين واقعيت جعلي و اعتباري و وضعي است كه قانونگذار به آنها مي‌بخشد و از ديدگاه مكاتب تاريخي و پوزيستي مردم تنها قانونگذار معتبرند و آنان هستند كه اگر قانوني را پذيرفتند مشروعيت مي‌يابد و اعتبار پيدا مي‌كند و اگر موافق با خواست مردم نبود فاقد اعتبار و ارزش است به تعبير ديگر مقبوليت مردمي قانون عين مشروعيت و ارزش‌مندي آن است.[3]

كوتاه سخن اين كه ملاك ارزشمندي قوانين حقوقي از ديدگاه حقوق سكولار، مقبوليت آنها از سوي مردم است هم به اين دليل كه منطقاً و عقلاً بايد به رأي مردم اعتبار داد و هم به اين دليل كه ـ عملاً ـ چاره‌اي جز اين نيست (اگر مردم قانوني را نپذيرند اجرا هم نخواهند كرد و وضع چنين قانوني لغو خواهد بود) و اين ديدگاه امروزه بر محافل حقوقي جهان غلبه و سيطرة چشمگير دارد كه شاهد بر اين مدعا، كثرت و تعدد كشورهاي دموكراتيك در سطح جهان مي‌باشد.

اكنون با تأملي در حقوق سكولار چالش‌هاي اين حقوق و دلائل نپذيرفتن حقوق سكولار ذكر مي‌شود.

1. براساس اين ديدگاه در جامعه‌اي صدميليوني اگر پنجاه ميليون و يك تن به كاري رضايت دادند و باقي ناراضي بودند بايد سخن بقيه را رد كرد و تقريباً نيمي از مردم ناراضي خواهند ماند و بدين ترتيب هدف اصلي اين حقوق كه به ظاهر رضايت مردمي را مي‌طلبيد تأمين نشده است و كثيري از جامعه از اعمال نظرشان محروم مانده‌اند.

2. حقوق سكولار تأكيد بر آزادي انسان در رأي نموده و رأي آزاد مردم را بر هر قانونگذاري ترجيح مي‌دهد و بررسي جوامع غربي و نظام‌هاي سياسي آنها فيلسوفان سياسي را به اين اعتراف كشانده است كه رأي آزاد و دمكراسي پنداري بيش نيست و در حقيقت اين شيوه، به ابزاري مناسب براي تأمين اهداف سرمايه‌داري غرب تبديل شده است چرا كه آنان با ترفندهاي پيچيده تبليغات مردم را به همان سمت و سويي كه تأمين كنندة منافع سرمايه‌داران است سوق مي‌دهند و اين است كه برخي از دانشمندان غربي گفته‌اند آزاد بودن رأي تنها به آزاد بودن دست و قلم نيست بلكه انديشه و مغزها نيز بايد آزاد باشند تا بتوان با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد به انتخاب و «در ظاهر گزينش بپردازند براي نمونه اسوالد اشپنگلر يكي از فيلسوفان سياسي دربارة وضعيت حق رأي و دموكراسي در غرب مي‌نويسد: «اختلاف بسياري در بين دموكراسي پارلماني مغرب زمين و دموكرسي‌هاي قديمي مصر و چين واعراب مشاهده مي‌شود ولي در حقيقت در عصر كنوني هم ملت در دست نفوس مقتدر آلتي بيش نيست... موضع «حق حاكميت ملت» يعني كه جامعه بتواند برحسب اراده خود مقدارت خويش را بدست گيرد، فقط حرفي است مؤدبانه، ولي حقيقت اين است كه با تعميم حق رأي به عموم افراد (و بدانيد كه «عموم افراد» جسم بي‌روحي است) انتخابات معناي اوليه خود را از دست داده است ... رهبران ارادة خود را به وسيله تمام دستگاه‌هاي تبليغاتي و تلقينات بر مردم تحميل كرده و براي تفوق بر يكديگر به طريقه‌هايي مبارزه مي‌كنند كه انبوه مردم به هيچ وجه قادر به ادراك و فهم آن نخواهند بود. اينان افكار عمومي را ابزار كار دانسته و در مبارزه با هم ديگر از آن استفاده مي‌كنند.»

3. اشكال ديگر آن است كه گاه مردم شخصي را به نمايندگي در وضع قانون بر مي‌گزينند و سپس روشن مي‌شود كه آرائي برخلاف خواست مردم دارد ولي بر اساس اين حقوق نمي‌توانند او را از مقامش عزل كنند و از اين رو براساس اين حقوق هرگاه مردم كسي را نصب به نمايندگي كردند از حق عزل او محروم‌اند.

4. در اين ديدگاه مقبوليت مردم تنها معيار صحت و اعتبار يك قانون دانسته شده است و از آن رو كه ميان مقبوليت مردمي و حقانيت تلازمي وجود ندارد وجود ميان اعتبار و مشروعيت يافتگي از سوي مردم با حقانيت فاصله خواهد افتاد و از اين رو اين ديدگاه حقوقي براساس حقانيت و حقگرايي شكل نخواهد گرفت.

5. اشكال اساسي ديگر حقوق سكولار آن است كه هدف اين حقوق را تأمين نظام اجتماعي معرفي مي‌كند و چنين ديدگاهي اين زمينه خطرناك را فراهم مي‌سازد كه مصالح مردم فداي خواسته‌هاي نابخردانه گردد و كشتار مصلحان اجتماعي به دليل برهم زدن نظم جامعه معقول و درست انگاشته شود.[4]

بهرحال عدم توفيق در كسب رضايت همگاني و ناكارآمدي اين حقوق در جوامع بشري و معضلاتي همچون محروميت از حق عزل نمايندگان منتخب و مبني نبودن اين حقوق بر حق‌گرايي و مصالح مردم برخي دلائل مهم متفكران مسلمان در نپذيرفتن حقوق سكولار مي‌باشد.
معرفي كتاب: حقوق و سياست در قرآن، استاد محمدتقي مصباح يزدي، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، زمستان 1377، فصل دوم.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . در آمدي بر حقوق اسلامي، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، ص80، بهار 1376.
[2] . فلسفه حقوق، مؤسسه آموزش و پژوهش امام خميني، ص69، پايز 1377.
[3] . همان، ص52.
[4] . اقتباس از حقوق و سياست در قرآن، تأليف استادمحمد تقي مصباح يزدي با تغييراتي در برخي عبارات و استدلال‌ها، ص92ـ86، مؤسسة آموزش و پژوهش امام خمين(ره)، زمستان 1377. .

reza;27822 نوشت:
جوادي‌آملي:علم سکولار نداریم، علم یا الهی است یا الحادی

؛ آیت الله جوادی آملی با اشاره به خطبه 221 نهج البلاغه که در وصف مرگ و برزخ است، ابراز داشت: مرگ عامل پویایی است و همه حیات انسان بعد از مرگ است که در آن از ضوابط و روابط خبری نیست.
وی افزود: انسان بعد از مرگ کاملا زنده است و می بیند که تمام اعضای بدنش مورد تغذیه حیوانات قرار گرفته و تمام نگرانی انسان این است که مدت ها برای این بدن زحمت کشیده است و امروز از بین می رود.
مفسر قرآن کریم با بیان اینکه اگر انسان در زمین بجای مزرعه چمن بکارد در هنگام گرسنگی بهره ای از محصول خود ندارد، اظهار داشت: افرادی که دردنیا به خوش گذرانی محض می پردازند به چمن کاری زمینه ای که خداوند در اختیار اوقرار داده است می پردازد.
وی برهان عقلی، شهود و علم حضوری اهل معرفت و گوش سپردن به فرمایشات اهل بیت(ع) را راه های معرفت قبر و بعد از مرگ معرفی کرد.
استاد عالی حوزه علمیه قم، در پایان این خطبه با اشاره به اینکه ادبیات فارسی و ادبیات عرب مدیون نهج البلاغه است، گفت: بسیاری از بزرگان و ادیبان که سعدی و حافظ دنباله روی آن بزرگانند، وام دار نهج البلاغه هستند.
وی در بخش دیگر سخنان خود با بیان اینکه علم سکولار نداریم و علم یا به صورت الهی یا الحادی است، بیان داشت: هر علمی مبانی و مبادی خود را از فلسفه مضاف می گیرد و این فلسفه از فلسفه مطلق مبانی و مبادی موضوع خود را دریافت می کند و بنابراین فلسفه مطلق نیز به صورت الهی یا الحادی است.
آیت الله جوادی آملی در ادامه خاطر نشان کرد: اخلاق علم الهی برهان پذیر است و خداوند بهترین فرد برای اظهار نظر در فن اخلاق است.
وی با بیان اینکه هر انسانی به عنوان مستمع خوب باید به سراغ قرآن برود، اظهار داشت: هر کس خویشتن خود را ارزیابی کند می تواند دریایی از دریای رحمت الهی را ببیند.

..

فکر می کنم ابتدا من باید خدا رو از نظر منطقی ثابت کنم:

نیای اطراف ما از ماده و انرژی تشکیل شده.طبق قانون پایستگی ماده و انرژی آیا ما می توانیم چیز جدید بیافرینیم؟خیر.
ماده:اتم_پروتون و الکترون و نوترون_پوزیترون و کوارک و ..._ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_......_ماده اولیه
این ماده اولیه رو خدا باید آفریده باشد.
پس ما چیزی رو نیافریدیم و آفرینش جهان احتمالآ باید بصورت فوق باشد.

انتقاد مخالفین:ماده اولیه بی نهایت در گذشته بوده و چون بی نهایت بوده خدا یا یک چیز ماورای طبیعه نمی تواند علت آن باشد و از یک مبدا آغاز شده باشد.
در واقع اگه خدا جهان را آفریده حتمآ جهان مبدا زمانی داشته در غیر اینصورت خدا نمی تواند وجود داشته باشد.که بی خدا ها می گن:

ماده اولیه:همیشه بوده_بی نهایت بوده
نظر یک بی خدا:
خوب خدا رو کی درست کرده؟
میخوای بگی از اول وجود داشته؟
خوب یه ماده ای هم از اول وجود داشته

اما همان طور که می دانیم طبق چیزایی که در مورد تابع و زمان خوندیم زمان همیشه مبدا داره.
می دانیم زمان هیچ گاه نمی تونه بی نهایت به گذشته برگرده.فقط در یک صورت می تونه برگرده و اون اینکه زمان مبدا داشته باشه! اونوقته که می تونیم بی نهایت به گذشته برگردیم و گذشته منفی میشه.خدا در اون زمان منفی جای داره.که اون زمان منفی بی نهایته!پس خدا هم بی نهایت وجود داشته!
بزار یک مثال بزنم بهتر متوجه بشی.
اگه ما ساعت 8 رو مبدا در نظر بگیریم ساعت ده میشه مثبت دو و هم چنین ساعت شش میشه منفی دو.
گفتم که امکان نداره جهان بدون مبدا باشه چون زمان بی نهایت به عقب برنمی گرده.پس جهان مبدا داره.چون مبدا داره می توانیم زمان منفی هم داشته باشیم که در اون زمان منفی خدا وجود داره.اگه فیزیک خونده باشی می تونی اینو راحت درک کنی."

خب حالا می بینی که دنیای اطراف ما از ماده تشکیل شده و به چه صورتی است:
اتم_پروتون و الکترون و نوترون_پوزیترون و کوارک و ..._ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_......_ماده اولیه

ابتدایی ترین چیز رو خدا آفریده و دنیا رو طوری آفریده که مانند ساعت کوک شده عمل می کنه (هر چند که استثنا هایی وجود داره مثلآ قیامت که اون یک چیز ماورای طبیعه هستش.)
از همین نکته ما می فهمیم که چرا سکولار بکارمان می آید!
فقط یک مورد آفرینش که اونم به خیلی چیزای ابتدایی برمی گرده رو خدا آفریده و یک سری استثنا ها همین و بس.
بازم می گید سکولار به کار بشر نمیاد؟

mj na;27824 نوشت:

ماده:اتم_پروتون و الکترون و نوترون_پوزیترون و کوارک و ..._ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_......_ماده اولیه
این ماده اولیه رو خدا باید آفریده باشد.
پس ما چیزی رو نیافریدیم و آفرینش جهان احتمالآ باید بصورت فوق باشد.

انتقاد مخالفین:ماده اولیه بی نهایت در گذشته بوده و چون بی نهایت بوده خدا یا یک چیز ماورای طبیعه نمی تواند علت آن باشد و از یک مبدا آغاز شده باشد.
در واقع اگه خدا جهان را آفریده حتمآ جهان مبدا زمانی داشته در غیر اینصورت خدا نمی تواند وجود داشته باشد.که بی خدا ها می گن:

ماده اولیه:همیشه بوده_بی نهایت بوده
نظر یک بی خدا:
خوب خدا رو کی درست کرده؟
میخوای بگی از اول وجود داشته؟
خوب یه ماده ای هم از اول وجود داشته

اما همان طور که می دانیم طبق چیزایی که در مورد تابع و زمان خوندیم زمان همیشه مبدا داره.
می دانیم زمان هیچ گاه نمی تونه بی نهایت به گذشته برگرده.فقط در یک صورت می تونه برگرده و اون اینکه زمان مبدا داشته باشه! اونوقته که می تونیم بی نهایت به گذشته برگردیم و گذشته منفی میشه.خدا در اون زمان منفی جای داره.که اون زمان منفی بی نهایته!پس خدا هم بی نهایت وجود داشته!
بزار یک مثال بزنم بهتر متوجه بشی.
اگه ما ساعت 8 رو مبدا در نظر بگیریم ساعت ده میشه مثبت دو و هم چنین ساعت شش میشه منفی دو.
گفتم که امکان نداره جهان بدون مبدا باشه چون زمان بی نهایت به عقب برنمی گرده.پس جهان مبدا داره.چون مبدا داره می توانیم زمان منفی هم داشته باشیم که در اون زمان منفی خدا وجود داره.اگه فیزیک خونده باشی می تونی اینو راحت درک کنی."

خب حالا می بینی که دنیای اطراف ما از ماده تشکیل شده و به چه صورتی است:
اتم_پروتون و الکترون و نوترون_پوزیترون و کوارک و ..._ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_ماده ای دیگر_......_ماده اولیه

ابتدایی ترین چیز رو خدا آفریده و دنیا رو طوری آفریده که مانند ساعت کوک شده عمل می کنه (هر چند که استثنا هایی وجود داره مثلآ قیامت که اون یک چیز ماورای طبیعه هستش.)
از همین نکته ما می فهمیم که چرا سکولار بکارمان می آید!
فقط یک مورد آفرینش که اونم به خیلی چیزای ابتدایی برمی گرده رو خدا آفریده و یک سری استثنا ها همین و بس.
بازم می گید سکولار به کار بشر نمیاد؟


[=century gothic]نخیر آقا نشود اینطور!؟تناقض پشت تناقض!!؟و بی ربط بودن این نوشتها با موضوع !!!
ببخشید من این نتیجگیری و نظریه جدیدی که دادید را متوجه نشدم!
عزیز برادر سخن پشتوانه!!میخواهد!!
شما ما را یاده دوستی میاندازد که چند وقت پیش در این سایت آمد و نظریهای جدید دادو موقع پاسخگوی که شد کمی سفسطه و مغلطه و بدم خداحافظی کرد!!!
و اما در مورد ان بی خدای که گفتید!!
اصل اساسي و بنيادين كمونيسم از لحاظ اعتقاد كه بسان ركن ركين براي بقيه ي اصول كمونيسم به حساب مي آيد ماترياليسم است و به همين خاطر كمونيستها با توجه به اين اصل اعتقاديشان گاهاً ماترياليست نيز خوانده مي شوند.

ماترياليسم يعني طرفداران ماده اصطلاحاً به كساني گفته مي شود كه معتقدند ماده تنها واقعيت موجود است و به جز ماده در جهان هيچ چيز ديگري وجود ندارد اگر مواردي هم چون ذهن و عواطف و عقل و … مشاهده گردد ناشي از ماده و تركيبات ماده است
و در تعريف ماده نيز رهبران اين مكتب اعلام مي دارند ماده چيزي است كه حجم دارد و فضا را اشغال مي كند
و در زمان موجود است و با اين تعريف خط بطلان بر تمامي انديشه ها و عقايد ديني مي زند چون وقتي واقعيت موجود را در ماده منحصر مي گرداند ديگر در چنين انديشه اي جايي براي حضور ايمان به غيب و اعتقاد به وجود خداوند و مسئله اي به نام جهان آخرت مطرح نخواهد شد
حال صرف نظر از نادرستي آن هركس كه ماترياليست شد بدين معني است كه با تمام عقايد ديني در شكل درستش كه انبياء الهي واسطه تبليغ آن بوده اند وداع كرده است چون ممكن نيست كسي ماترياليست باشد و به خدا و رسالت پيامبران و قيامت و عوالم غيب نيز معتقد باشد لذا اين فكر و انديشه با دين، درست در مقابل هم قرار دارند و اجتماعشان محال است و بت پرستان و مشركان عرب و عجم در قديم و جديد وجه اشتراكشان با اهل اسلام بسيار زيادتر از نزديكي يك موحد معتقد به رسالت محمدصلی الله علیه وسلم از يك كمونيسم است

بنابراين بر هر مسلماني لازم است كه طرفداران اين ايده و عقيده را تا زماني كه بر آن قرار دارند كافر بنامد و معاملات زندگي خويش را با آنها بر مبناي روابطي كه اسلام ما بين يك مسلمان و كافر مقرر كرده است، قرار دهد.

اما كمونيستها واقعيت عقايد خويش را به شكل صحيح مطرح نمي كنند حتي در كتابهايي كه رهبران فكري آنها در آن به طرح مسئله مي پردازند خواننده را در دو راهي قرار مي دهند و مسائل را به طوري نادرست مطرح مي كنند كه انسان در انتخاب دچار اشتباه مي گردد

مي‌گويند انديشمندان و فلاسفه جهان با توجه به اينكه آيا معتقد به وجود عيني ماده هستند يا نه به دو دسته تقسيم مي شوند آنها كه واقعيت خارج از ذهن يعني ماده قائلند، رئاليست واقع گرا و ماترياليست مي باشند اما كساني كه معتقدند جهاني وجود ندارد و دنيا خواب و خيالي بيش نيست اينها ذهن گرا و خيالباف و ايدئاليست مي باشند يا به قول انگلس بنيانگذار ماترياليسم دياليتيكي آنها كه معتقدند ماده مقدم بر روح و انديشه است ماترياليسم و ديگران كه معتقد به تقدم روح و انديشه بر واقعيت مادي هستند ايدئاليست مي باشند.
اما راستي آيا اينگونه است؟
آيا يك مسلمان حق ندارد كه بگويد من معتقد به وجود عيني ماده هم هستم و در عين حال ماترياليست هم نيستم يا معتقد به تقدم ماده بر انديشه بشري هستم و در عين حال ماترياليست هم نيستم اين همه فريب و منحرف ساختن اذهان براي چيست؟ چرا از مواجه شدن با حقيقت مي ترسند؟ در كدام كتاب صحيح ديني ذكر شده كه خداوند روح است تا در صورت تقدم ماده بر روح، ماترياليسم پيروز گردد! اين امر تنها براي اين است كه آنچه كمونيست ها در صدد انكار آن هستند چيزي به روشني روز است چون انسان فطرتاً به خدا و آفرينش گرايش دارد به همين دليل اگر معبود حقيقي را هم تحت بد آموزيهاي محيط گم كند به عبادت معبودان باطل روي مي آورد.

[=1]

  • [=century gothic] كمونيستها در هيچ كتابي دليلي بر رد خداوند ندارند و همه جا در صدد بيان چيزي هستند كه قبل از پيدايش آنها مورد اذعان و توجه بشر بوده است
  • [=century gothic].چون انسان در دنيا زندگي كرده و با ديگران و طبيعت در ارتباط بوده و محال است در چنين وضعي منكر چنين حقيقتي باشد تنها چيزي كه مورد استناد آنها قرار مي گيرد اين است كه ما در بررسيهاي خويش خدا را نيافته ايم و نه او را ديده ايم، نه حس كرده و نه در آزمايشگاه مشاهده نموده ايم اما واقعيت اين است كه نيافتن و نديدن، هيچ وقت دليل بر نبودن نيست خدايي كه اهل اسلام به آن معتقدند خالق ماده و جسم است بنابراين قابل مشاهده ي جسماني و اشاره ي حسي نيست و اگر در آزمايشگاه هم چيزي يافت شود آن خدا نيست، بلكه نشاني بر اثبات خداست.ما همچنان كه از فعل به فاعل و از اثر با مؤثر پي مي بريم با عقل خويش، خدا را مي يابيم، ماده ي نيازمند و فاقد شعور و ادراك را نمي توانيم خالق طبيعت و هستي با آن همه تنوع و كثرت و نظم و ارتباط و هماهنگي بدانيم.چيزي كه در ذات خويش فاقد همه چيز است نمي تواند واجد آن هم باشد. [/]
    [=century gothic] ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش
    قرآن مي فرمايد:«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (7) عقل بشري نمي پسندد كه انسان از هيچ خلق شود و معلول تصادف باشد و ماده با اين همه نقص كه ناشي از ذات او است نمي تواند واجد صفت خالقيت باشد لذا جهان را خالقي است به نام الله كه انسان و جهان مخلوق او هستند و او ذاتي است متصف به همه صفات و خالق اين همه نظم و هماهنگي و آفريدگار همه چيز است.:Sham:
  • reza;27823 نوشت:
    ابتدا لازم است تعريفي از حقوق سكولار ارائه شود تا سپس چالش‌هاي حقوق سكولار يا دلائل رد حقوق سكولار وضوح و روشني بيشتر پيدا كند.
    براي آشنايي با حقوق سكولار كافي است به معناي سكولاريسم توجه شود زيرا حقوق سكولار ريشه در سكولاريسم دارد سكولاريسم مكتب يا انديشه‌اي است كه به جدايي دين از دنيا و در معنايي خشن به انكار دين و خرافي پنداشتن آن معتقد است از اين رو از ديدگاه سكولار حقوق يعني حق‌هايي كه منشأ الزام آنها و جعل‌شان دين نيست و از تمامي مكاتب حقوقي كه دين را منشأ الزامات حقوقي به شمار نمي‌آورند به اسم حقوق سكولار مي‌توان نام برد خواه مكتب حقوق طبيعي[1] و خواه حقوق پوزيستي[2] از آن رو كه گرايش غالب و مسلط بر فلاسفه حقوق و حقوق‌دانان اين روزگار، ديدگاه كساني است كه براي قوانين حقوقي پشتوانه حقيقي قائل نيستند به تبيين و نقد اين ديدگاه مي‌پردازيم.

    از نظر اين مكاتب حقويقي قوانين حقوقي هيچ واقعيتي، در وراء خود ندارند، واقعيت آنها همين واقعيت جعلي و اعتباري و وضعي است كه قانونگذار به آنها مي‌بخشد و از ديدگاه مكاتب تاريخي و پوزيستي مردم تنها قانونگذار معتبرند و آنان هستند كه اگر قانوني را پذيرفتند مشروعيت مي‌يابد و اعتبار پيدا مي‌كند و اگر موافق با خواست مردم نبود فاقد اعتبار و ارزش است به تعبير ديگر مقبوليت مردمي قانون عين مشروعيت و ارزش‌مندي آن است.[3]

    كوتاه سخن اين كه ملاك ارزشمندي قوانين حقوقي از ديدگاه حقوق سكولار، مقبوليت آنها از سوي مردم است هم به اين دليل كه منطقاً و عقلاً بايد به رأي مردم اعتبار داد و هم به اين دليل كه ـ عملاً ـ چاره‌اي جز اين نيست (اگر مردم قانوني را نپذيرند اجرا هم نخواهند كرد و وضع چنين قانوني لغو خواهد بود) و اين ديدگاه امروزه بر محافل حقوقي جهان غلبه و سيطرة چشمگير دارد كه شاهد بر اين مدعا، كثرت و تعدد كشورهاي دموكراتيك در سطح جهان مي‌باشد.

    اكنون با تأملي در حقوق سكولار چالش‌هاي اين حقوق و دلائل نپذيرفتن حقوق سكولار ذكر مي‌شود.

    1. براساس اين ديدگاه در جامعه‌اي صدميليوني اگر پنجاه ميليون و يك تن به كاري رضايت دادند و باقي ناراضي بودند بايد سخن بقيه را رد كرد و تقريباً نيمي از مردم ناراضي خواهند ماند و بدين ترتيب هدف اصلي اين حقوق كه به ظاهر رضايت مردمي را مي‌طلبيد تأمين نشده است و كثيري از جامعه از اعمال نظرشان محروم مانده‌اند.

    2. حقوق سكولار تأكيد بر آزادي انسان در رأي نموده و رأي آزاد مردم را بر هر قانونگذاري ترجيح مي‌دهد و بررسي جوامع غربي و نظام‌هاي سياسي آنها فيلسوفان سياسي را به اين اعتراف كشانده است كه رأي آزاد و دمكراسي پنداري بيش نيست و در حقيقت اين شيوه، به ابزاري مناسب براي تأمين اهداف سرمايه‌داري غرب تبديل شده است چرا كه آنان با ترفندهاي پيچيده تبليغات مردم را به همان سمت و سويي كه تأمين كنندة منافع سرمايه‌داران است سوق مي‌دهند و اين است كه برخي از دانشمندان غربي گفته‌اند آزاد بودن رأي تنها به آزاد بودن دست و قلم نيست بلكه انديشه و مغزها نيز بايد آزاد باشند تا بتوان با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد به انتخاب و «در ظاهر گزينش بپردازند براي نمونه اسوالد اشپنگلر يكي از فيلسوفان سياسي دربارة وضعيت حق رأي و دموكراسي در غرب مي‌نويسد: «اختلاف بسياري در بين دموكراسي پارلماني مغرب زمين و دموكرسي‌هاي قديمي مصر و چين واعراب مشاهده مي‌شود ولي در حقيقت در عصر كنوني هم ملت در دست نفوس مقتدر آلتي بيش نيست... موضع «حق حاكميت ملت» يعني كه جامعه بتواند برحسب اراده خود مقدارت خويش را بدست گيرد، فقط حرفي است مؤدبانه، ولي حقيقت اين است كه با تعميم حق رأي به عموم افراد (و بدانيد كه «عموم افراد» جسم بي‌روحي است) انتخابات معناي اوليه خود را از دست داده است ... رهبران ارادة خود را به وسيله تمام دستگاه‌هاي تبليغاتي و تلقينات بر مردم تحميل كرده و براي تفوق بر يكديگر به طريقه‌هايي مبارزه مي‌كنند كه انبوه مردم به هيچ وجه قادر به ادراك و فهم آن نخواهند بود. اينان افكار عمومي را ابزار كار دانسته و در مبارزه با هم ديگر از آن استفاده مي‌كنند.»

    3. اشكال ديگر آن است كه گاه مردم شخصي را به نمايندگي در وضع قانون بر مي‌گزينند و سپس روشن مي‌شود كه آرائي برخلاف خواست مردم دارد ولي بر اساس اين حقوق نمي‌توانند او را از مقامش عزل كنند و از اين رو براساس اين حقوق هرگاه مردم كسي را نصب به نمايندگي كردند از حق عزل او محروم‌اند.

    4. در اين ديدگاه مقبوليت مردم تنها معيار صحت و اعتبار يك قانون دانسته شده است و از آن رو كه ميان مقبوليت مردمي و حقانيت تلازمي وجود ندارد وجود ميان اعتبار و مشروعيت يافتگي از سوي مردم با حقانيت فاصله خواهد افتاد و از اين رو اين ديدگاه حقوقي براساس حقانيت و حقگرايي شكل نخواهد گرفت.

    5. اشكال اساسي ديگر حقوق سكولار آن است كه هدف اين حقوق را تأمين نظام اجتماعي معرفي مي‌كند و چنين ديدگاهي اين زمينه خطرناك را فراهم مي‌سازد كه مصالح مردم فداي خواسته‌هاي نابخردانه گردد و كشتار مصلحان اجتماعي به دليل برهم زدن نظم جامعه معقول و درست انگاشته شود.[4]

    بهرحال عدم توفيق در كسب رضايت همگاني و ناكارآمدي اين حقوق در جوامع بشري و معضلاتي همچون محروميت از حق عزل نمايندگان منتخب و مبني نبودن اين حقوق بر حق‌گرايي و مصالح مردم برخي دلائل مهم متفكران مسلمان در نپذيرفتن حقوق سكولار مي‌باشد.
    معرفي كتاب: حقوق و سياست در قرآن، استاد محمدتقي مصباح يزدي، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، زمستان 1377، فصل دوم.


    قبل از اینکه جوابتون رو بگم اول یک توصیه از سر دل سوزی بهت میگم که خیلی دنبال مصباح یزدی نرو من خودم بشددددددددددتتتتت مخالفشم.
    در مورد حقوق سکولار هم تمام اظهارات شما غلط بود.حقوق سکولار یعنی اینکه بر اساس علم ساخته بشه حالا فرقی نمیکنه که این حقوق به حقوق اسلامی شباهت داشته باشه یا نه.
    اما به تک تک برهینتون پاسخ میدم.
    1-در حکومت های دموکراسی همیشه سیاست مدار گفته های خودش را اثبات می کنه و مردم قانونی رو می پذیرن که اثبات بهتری داره.اگر چیزی گنگ بود کارشناسان هم توضیح میدن و در نتیجه در مورد قانون راحت تر پذیرفته میشه تا انتخابات ریاست جمهوری!
    این اختلاف ها معمولآ در حکومت های دموکراسی کمتر پیش میاد.ولی در حکومت های غیر دموکراسی شما شاهد این خواهید بود که خیلی بیشتر مردم مخالف قانون هستن.چون به سیاست مدار ها کمتر فشار میاد تا قانون رو اثبات کنن.در نتیجه اختلاف ها بالا میگیره.در نتیجه رژیم دچار بحران مشروعیت میشه.حتی اگه قوانین اسلامی هم که باشه مردم از دست اسلام می برند.مثلآ فرض کن که تو جامعی قبلش چندتا زن گرفتن ممنوع باشه.بعد انقاب میشه و حکومت اسلامی میشه و چند تا زن گرفتن آزاد میشه.بعد فرض کن خانومی که میبینه شوهرش ازدواج میکنه چی میشه! حتی ساره همسر حضرت ابراهیم هم نتونست چنین چیزی رو تحمل کنه!
    برو سرنوشت اونایی که آته ایست شدن رو بخون.
    از طرفی مردم با حقوق جامعه شون بیشتر آگاه میشن
    2-در جوامع دموکراسی مناظره ها و بحث های کارشناسان وجود داره.خصوصآ بحث های کارشناسان و تفسیرها و تحلیل های اونا.انتظار داریم که اونا بتونن این مشکلات رو حل کنن و چیزای پیچیده رو برای مردم باز کنن.
    3-وقتی که مردم یک راهپیمایی چند میلیونی می کنن انتظار می رود که انتخابات بطور مجدد برگزار بشه و یاز در صورت شکست چهار سال باید آن سیاست مدار را تحمل کنن.
    4-وقتی که یه آدمی میاد قانونی رو اثبات میکنه و مردم می فهمن که اگه بد رای بدن بدبخت میشن و مردم پخته و آگاه میشن(در این جور حکومت) چرا قانونی بر مبنای حق نباشه؟
    5-همه چیز رو کارشناسان و سیاست مداران روشن می کنن.
    حتی اگه همین کارشناسان هم با پول بخرن باز انقدر مناظره و چیزایی درست می کنن که جلوی اینو بگیره حالا اگه باز کسی حق طلب پیدا نشد و از تمام پله ها بالا بره (مثلآ در سایتی نظری برخلاف اون قانون دادن و همین طور در سایت های بیشتری مطرح شد و .... )باز اگه نشد دیگه انسان ها به اشتباه می افتن ولی بازم قانون دموکراسی بهترینه!

    کلآ من برای شما میگم چرا دموکراسی:
    "1-برای اینکه یک کشور پیشرفت کندباید مردمش بخواهند.رشد یک کشوربه مردمش وابسته است.اگرمردم سیاسی باشند احتمالآ باید راندمان کارها افزایش یابد.زیرا مثلآ حکومت تعیین می کند که مردم باید بیشتر صرفه جویی کنند پس مردم چون سیاسی هستند و بهتر ارزش حرف حکومت را می فهمند بهتر به حرف حکومت گوش می دهند.

    2-رقیب دموکراسی حکومت نوابغ است. نکته ای که در اینجا بارز است این است که دلیل نمی شود که همیشه نوابغ بهترین تصمیمات را بگیرند.بلکه مردم با تعیین مسیری با مشارکت همه قشر ها نظر قوی تری بوجود می آورند
    یا می توان گفت از رقابت نوابغ با یکدیگر یک نفر بهترین ایده را دارد و آن ایده درست تر است و آن ایده می تواند درست تر باشد که مردم بیشتری به آن رای بدهند چون صحیح تر است و شخص آنرا اثبات می کند و مردم می پسندند. در واقع فرد باید ایده اش را اثبات کند . در نتیجه مردم آنرا می پسدند.این اثبات باید از طریق مناظره و دادن وقت کافی به شخص کاندید باشد تا بتواند کامل حرف هایش را بزند و ایده هایش را اثبات کند.
    پس از حرف های شخص کاندید چون ممکن است ایده هایش پیچیده باشد و مردم نتوانند به خوبی نتیجه بگیرند باید انواع کارشناسان(اقتصاد دانان جامه شناسان تاریخ دانان سیاست دانان و غیره)
    در رسانه ها حرف هایشان را تفسیر کنند .هم چنین باید نظرات موافق و مخالف مطرح و سپس آنان با هم مناظره کنند.
    3-یک وقت حکومت با بحران مشروعیت مواجهه نشود. در نتیجه حکومت باید همواره نظر مردم را به خود جلب کند "

    دموکراسی به نظر من یکی از مهم ترین چیزایی هستش که در پیشرفت کشور تاثیر داره.به همین علت من به شدت مخالف شاه و حکومت پهلوی و هر دیکتاتوری دیگری هستم.هر چقدر که جامعه دموکراسی تر باشه بهتره.
    من واقعآ تاسف خوردم که چرا از منابع مصباح یزدی استفاده می کنید.باز امام خمینی خیلی بهتر از اونه.خیلیای دیگه هستن که انصافآ نظرات و ایده های بهتری دارن.مثل آیت الله صانعی انصافآ از نظر عقلی فتواهای اون بهتر نیست؟از نظز دینی بهتر نیست؟اگه شما شیعه اید و قبول دارید که بعضی از قوانین اسلام لازمه که با مرور زمان و شرایط با فتوای مراجع تغییر کنه (مثل قانون برده داری!)خب دیگه من فکر نمی کنم جای تردیدی باشه که استفاده از منابع آیت الله صانعی فوق العاده باشه عزیز!
    خیلیا معتقدن که امثال تند رویی که حالا نام نمی برم باعث عقب موندگی کشور میشن.برو سایت های مختلفو بخون ببین چطوری مردم خونشون به جوش اومده!

    REZA;27829 نوشت:
    [=century gothic]نخیر آقا نشود اینطور!؟تناقض پشت تناقض!!؟و بی ربط بودن این نوشتها با موضوع !!!
    [=century gothic]ببخشید من این نتیجگیری و نظریه جدیدی که دادید را متوجه نشدم!
    [=century gothic]عزیز برادر سخن پشتوانه!!میخواهد!!
    [=century gothic]شما ما را یاده دوستی میاندازد که چند وقت پیش در این سایت آمد و نظریهای جدید دادو موقع پاسخگوی که شد کمی سفسطه و مغلطه و بدم خداحافظی کرد!!!
    [=century gothic]و اما در مورد ان بی خدای که گفتید!!
    [=century gothic]اصل اساسي و بنيادين كمونيسم از لحاظ اعتقاد كه بسان ركن ركين براي بقيه ي اصول كمونيسم به حساب مي آيد ماترياليسم است و به همين خاطر كمونيستها با توجه به اين اصل اعتقاديشان گاهاً ماترياليست نيز خوانده مي شوند.

    [=century gothic]ماترياليسم يعني طرفداران ماده اصطلاحاً به كساني گفته مي شود كه معتقدند ماده تنها واقعيت موجود است و به جز ماده در جهان هيچ چيز ديگري وجود ندارد اگر مواردي هم چون ذهن و عواطف و عقل و … مشاهده گردد ناشي از ماده و تركيبات ماده است
    [=century gothic]و در تعريف ماده نيز رهبران اين مكتب اعلام مي دارند ماده چيزي است كه حجم دارد و فضا را اشغال مي كند
    [=century gothic]و در زمان موجود است و با اين تعريف خط بطلان بر تمامي انديشه ها و عقايد ديني مي زند چون وقتي واقعيت موجود را در ماده منحصر مي گرداند ديگر در چنين انديشه اي جايي براي حضور ايمان به غيب و اعتقاد به وجود خداوند و مسئله اي به نام جهان آخرت مطرح نخواهد شد
    [=century gothic]حال صرف نظر از نادرستي آن هركس كه ماترياليست شد بدين معني است كه با تمام عقايد ديني در شكل درستش كه انبياء الهي واسطه تبليغ آن بوده اند وداع كرده است چون ممكن نيست كسي ماترياليست باشد و به خدا و رسالت پيامبران و قيامت و عوالم غيب نيز معتقد باشد لذا اين فكر و انديشه با دين، درست در مقابل هم قرار دارند و اجتماعشان محال است و بت پرستان و مشركان عرب و عجم در قديم و جديد وجه اشتراكشان با اهل اسلام بسيار زيادتر از نزديكي يك موحد معتقد به رسالت محمدصلی الله علیه وسلم از يك كمونيسم است

    [=century gothic]بنابراين بر هر مسلماني لازم است كه طرفداران اين ايده و عقيده را تا زماني كه بر آن قرار دارند كافر بنامد و معاملات زندگي خويش را با آنها بر مبناي روابطي كه اسلام ما بين يك مسلمان و كافر مقرر كرده است، قرار دهد.

    [=century gothic]اما كمونيستها واقعيت عقايد خويش را به شكل صحيح مطرح نمي كنند حتي در كتابهايي كه رهبران فكري آنها در آن به طرح مسئله مي پردازند خواننده را در دو راهي قرار مي دهند و مسائل را به طوري نادرست مطرح مي كنند كه انسان در انتخاب دچار اشتباه مي گردد

    [=century gothic]مي‌گويند انديشمندان و فلاسفه جهان با توجه به اينكه آيا معتقد به وجود عيني ماده هستند يا نه به دو دسته تقسيم مي شوند آنها كه واقعيت خارج از ذهن يعني ماده قائلند، رئاليست واقع گرا و ماترياليست مي باشند اما كساني كه معتقدند جهاني وجود ندارد و دنيا خواب و خيالي بيش نيست اينها ذهن گرا و خيالباف و ايدئاليست مي باشند يا به قول انگلس بنيانگذار ماترياليسم دياليتيكي آنها كه معتقدند ماده مقدم بر روح و انديشه است ماترياليسم و ديگران كه معتقد به تقدم روح و انديشه بر واقعيت مادي هستند ايدئاليست مي باشند.
    [=century gothic]اما راستي آيا اينگونه است؟
    [=century gothic]آيا يك مسلمان حق ندارد كه بگويد من معتقد به وجود عيني ماده هم هستم و در عين حال ماترياليست هم نيستم يا معتقد به تقدم ماده بر انديشه بشري هستم و در عين حال ماترياليست هم نيستم اين همه فريب و منحرف ساختن اذهان براي چيست؟ چرا از واجه شدن با حقيقت مي ترسند؟ در كدام كتاب صحيح ديني ذكر شده كه خداوند روح است تا در صورت تقدم ماده بر روح، ماترياليسم پيروز گردد! اين امر تنها براي اين است كه آنچه كمونيست ها در صدد انكار آن هستند چيزي به روشني روز است چون انسان فطرتاً به خدا و آفرينش گرايش دارد به همين دليل اگر معبود حقيقي را هم تحت بد آموزيهاي محيط گم كند به عبادت معبودان باطل روي مي آورد.

    [=1]

  • [=century gothic]كمونيستها در هيچ كتابي دليلي بر رد خداوند ندارند و همه جا در صدد بيان چيزي هستند كه قبل از پيدايش آنها مورد اذعان و توجه بشر بوده است
  • [=century gothic].چون انسان در دنيا زندگي كرده و با ديگران و طبيعت در ارتباط بوده و محال است در چنين وضعي منكر چنين حقيقتي باشد تنها چيزي كه مورد استناد آنها قرار مي گيرد اين است كه ما در بررسيهاي خويش خدا را نيافته ايم و نه او را ديده ايم، نه حس كرده و نه در آزمايشگاه مشاهده نموده ايم اما واقعيت اين است كه نيافتن و نديدن، هيچ وقت دليل بر نبودن نيست خدايي كه اهل اسلام به آن معتقدند خالق ماده و جسم است بنابراين قابل مشاهده ي جسماني و اشاره ي حسي نيست و اگر در آزمايشگاه هم چيزي يافت شود آن خدا نيست، بلكه نشاني بر اثبات خداست.ما همچنان كه از فعل به فاعل و از اثر با مؤثر پي مي بريم با عقل خويش، خدا را مي يابيم، ماده ي نيازمند و فاقد شعور و ادراك را نمي توانيم خالق طبيعت و هستي با آن همه تنوع و كثرت و نظم و ارتباط و هماهنگي بدانيم.چيزي كه در ذات خويش فاقد همه چيز است نمي تواند واجد آن هم باشد. [/][=century gothic]ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش
    [=century gothic]قرآن مي فرمايد:«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (7) عقل بشري نمي پسندد كه انسان از هيچ خلق شود و معلول تصادف باشد و ماده با اين همه نقص كه ناشي از ذات او است نمي تواند واجد صفت خالقيت باشد لذا جهان را خالقي است به نام الله كه انسان و جهان مخلوق او هستند و او ذاتي است متصف به همه صفات و خالق اين همه نظم و هماهنگي و آفريدگار همه چيز است.:Sham:

  • دوست عزیز من این مطلب آخری به دردم میخوره چون در همین براهین ماتریالیسم و زمان دقیقآ همین حرف قرآن بکار میاد.
    اما در مورد کمونیزم ها که من به شدددددددددت با کمونیزم مخالفم و کمونیزم یک چیز نابود شده است و رد شده.
    حالا نمی دونم چرا شما مایلید نظرات منو سفسطه بدونید ولی من همه این ایده هامو قبلآ پیش کسای دیگه مطرح کردم و خب اونا هم آدمای با سوادی بودن دیگه و تئوری های منو تا حالا ندیدم که کسی سفسطه بگه.من مدعی می شوم که در هیچ مسئله ای هنوز دچار سفسطه نشدم و خیلی راحت میتونم بحث کنم.این پنبه رو از گوشت بیار بیرون.:Labkhand:
    در مورد عقاید دینی هم من ایده های خودم رو دارم و چیزای جدید رو از خودم به وجود آوردم یا از کسان دیگر آموختم.همه اینا تو نوشته هام هستش.
    در مورد ماتریالیسم و اینا هم همه این تعاریف شما رو قبلآ در ویکیپدیا خوندم.
    من خدا رو این طور تعریف می کنم:
    "چیزی غیر از ماده و انرژی چیزی ماورای طبیعه و زمان که جهان را خلق کرده"
    حالا من تعریف روح شما رو درک نمی کنم.من ماتریالیسم رو طوری تعریف کردم که هم عینآ خودش باشه و هم عینآ به خدا برسم.آیا تعریف ماتریالیسم من برای اثبات خدا اشتباه بود؟! اگه غیر از اینه به من بگید؟!خب این جزو تعاریف علمیه که جهان از ماده و انرژی تشکیل شده.
    من از ایده آلیسم بیزارم.زیرا آن هم کفر هست و هم اشتباه.
    بی خداها غالبآ یا ماتریالیسم اند یا انسان گرا.ولی صرفآ هر ماتریالیسمی بی خدا نیست.
    فکر می کنم علت تفاوت در تعاریفمون باشه ولی به هر حال من طبق تعاریف و ایده هایی که به اون رسیده ام خدا به احتمال بالای نود درصد و شاید هم صد در صد وجود داره! و هم سکولار صحیح است و هم ماتریالیسم.
    اگه این حرف من غلطه خب مرا راهنمایی کنید.در غیر این صورت تایید کنید.
    هر چقدر که شما بخواین بحث کنید من حاضرم.

    Mj na;27830 نوشت:
    قبل از اینکه جوابتون رو بگم اول یک توصیه از سر دل سوزی بهت میگم که خیلی دنبال مصباح یزدی نرو من خودم بشددددددددددتتتتت مخالفشم.
    در مورد حقوق سکولار هم تمام اظهارات شما غلط بود.حقوق سکولار یعنی اینکه بر اساس علم ساخته بشه حالا فرقی نمیکنه که این حقوق به حقوق اسلامی شباهت داشته باشه یا نه.
    اما به تک تک برهینتون پاسخ میدم.
    1-در حکومت های دموکراسی همیشه سیاست مدار گفته های خودش را اثبات می کنه و مردم قانونی رو می پذیرن که اثبات بهتری داره.اگر چیزی گنگ بود کارشناسان هم توضیح میدن و در نتیجه در مورد قانون راحت تر پذیرفته میشه تا انتخابات ریاست جمهوری!
    این اختلاف ها معمولآ در حکومت های دموکراسی کمتر پیش میاد.ولی در حکومت های غیر دموکراسی شما شاهد این خواهید بود که خیلی بیشتر مردم مخالف قانون هستن.چون به سیاست مدار ها کمتر فشار میاد تا قانون رو اثبات کنن.در نتیجه اختلاف ها بالا میگیره.در نتیجه رژیم دچار بحران مشروعیت میشه.حتی اگه قوانین اسلامی هم که باشه مردم از دست اسلام می برند.مثلآ فرض کن که تو جامعی قبلش چندتا زن گرفتن ممنوع باشه.بعد انقاب میشه و حکومت اسلامی میشه و چند تا زن گرفتن آزاد میشه.بعد فرض کن خانومی که میبینه شوهرش ازدواج میکنه چی میشه! حتی ساره همسر حضرت ابراهیم هم نتونست چنین چیزی رو تحمل کنه!
    برو سرنوشت اونایی که آته ایست شدن رو بخون.
    از طرفی مردم با حقوق جامعه شون بیشتر آگاه میشن
    2-در جوامع دموکراسی مناظره ها و بحث های کارشناسان وجود داره.خصوصآ بحث های کارشناسان و تفسیرها و تحلیل های اونا.انتظار داریم که اونا بتونن این مشکلات رو حل کنن و چیزای پیچیده رو برای مردم باز کنن.
    3-وقتی که مردم یک راهپیمایی چند میلیونی می کنن انتظار می رود که انتخابات بطور مجدد برگزار بشه و یاز در صورت شکست چهار سال باید آن سیاست مدار را تحمل کنن.
    4-وقتی که یه آدمی میاد قانونی رو اثبات میکنه و مردم می فهمن که اگه بد رای بدن بدبخت میشن و مردم پخته و آگاه میشن(در این جور حکومت) چرا قانونی بر مبنای حق نباشه؟
    5-همه چیز رو کارشناسان و سیاست مداران روشن می کنن.
    حتی اگه همین کارشناسان هم با پول بخرن باز انقدر مناظره و چیزایی درست می کنن که جلوی اینو بگیره حالا اگه باز کسی حق طلب پیدا نشد و از تمام پله ها بالا بره (مثلآ در سایتی نظری برخلاف اون قانون دادن و همین طور در سایت های بیشتری مطرح شد و .... )باز اگه نشد دیگه انسان ها به اشتباه می افتن ولی بازم قانون دموکراسی بهترینه!

    [=Century Gothic]آقا انگار یه پدیدی جدید پیدا شده؟! کجا بودید شما تا بحال!!؟چه ادلهای متافیزیکی دارید !!؟
    چه جالب ؟!!چه دیالکتیک جدیدی!!به!به!!؟!!!!
    بچه ها فیلسوفهای مادرزاد هستند: آنها گرسنه دانستن هستند، ذهنی باز دارند و هنوز از دنیای اطراف خود حیرت زده می شوند. به قول اکهارت مارتنس* (Ekkehard Martens)، پروفسور فلسفه که می گوید !کنجکاوی طبیعی کودکان راجدیتر بگیریم و در ماجراجویی "فکر کردن فلسفی" با آنها همراه شویم.
    فلسفه بافی با کودکان، شاید طبیعی ترین امر دنیا باشد، ولی به عنوان راهی برای فکر کردن زنده و با تحرک، چیزی است که باید یاد گرفته شود و احتیاج به وسائل و دانش مخصوص به خود دارد. فلسفه بافی با کودکان باید بتواند در گروههای داخل مدرسه یا خارج از آن با کمک نیروهای حرفه ای به اجرا در آید. شاید بتوان از روش سقراط درس گرفت: ابتدا صحبت را با مسائل عملی و موضوعات عادی زندگی شروع کرد، طرف صحبت را قدم به قدم از باورهای خود(که برایش بیشتر نا خود آگاه هستند) رها کرد، با همراهی یکدیگر دلیلها را آنالیز و تحلیل کرد، آنها را وارد بحث کرد و با کمک تصویرها، مقایسه ها و یا آزمایشهای فکری، به نظرها و دیدهای جدید دست پیدا کرد. سقراط با روش خود، هم صحبتانش را وارد یک کرست محدود فکری از پیش ساخته شده وارد نمی کرد، بلکه تنها به پروسه های فکری آنها نیرو و زندگی تازه می داد

    reza;27837 نوشت:
    آقا انگار یه پدیدی جدید پیدا شده؟! کجا بودید شما تا بحال!!؟چه ادلهای متافیزیکی دارید !!؟
    چه جالب ؟!!چه دیالکتیک جدیدی!!به!به!!؟!!!!
    بچه ها فیلسوفهای مادرزاد هستند: آنها گرسنه دانستن هستند، ذهنی باز دارند و هنوز از دنیای اطراف خود حیرت زده می شوند. به قول اکهارت مارتنس* (ekkehard martens)، پروفسور فلسفه که می گوید !کنجکاوی طبیعی کودکان راجدیتر بگیریم و در ماجراجویی "فکر کردن فلسفی" با آنها همراه شویم.
    فلسفه بافی با کودکان، شاید طبیعی ترین امر دنیا باشد، ولی به عنوان راهی برای فکر کردن زنده و با تحرک، چیزی است که باید یاد گرفته شود و احتیاج به وسائل و دانش مخصوص به خود دارد. فلسفه بافی با کودکان باید بتواند در گروههای داخل مدرسه یا خارج از آن با کمک نیروهای حرفه ای به اجرا در آید. شاید بتوان از روش سقراط درس گرفت: ابتدا صحبت را با مسائل عملی و موضوعات عادی زندگی شروع کرد، طرف صحبت را قدم به قدم از باورهای خود(که برایش بیشتر نا خود آگاه هستند) رها کرد، با همراهی یکدیگر دلیلها را آنالیز و تحلیل کرد، آنها را وارد بحث کرد و با کمک تصویرها، مقایسه ها و یا آزمایشهای فکری، به نظرها و دیدهای جدید دست پیدا کرد. سقراط با روش خود، هم صحبتانش را وارد یک کرست محدود فکری از پیش ساخته شده وارد نمی کرد، بلکه تنها به پروسه های فکری آنها نیرو و زندگی تازه می داد

    البته که من نمی تونم فلسفه بگم.من اصلآ کارم تو این حیطه نیست.
    تمام اثبات هایی هم که گفتم همگی از نظریه های دانشمندان است که در واقع من یک یادآوری کردم و اونا رو بهم وصل کردم.
    ایده هایی هم که گفتم اغلب ساده اند ولی به هر حال یه جورایی بکار اندشه های اصلیم میاد.حالا اونقدر شاید به بزرگی و مشکلی نظریه های فیلسوفان بزرگ دنیا که هیچی فیلسوفان معمولی هم نباشه اما بکار میاد.در طول زمان و با یادداشت برداری و شرایط مختلف به ذهن من رسیده که همه رو به هم متصل می کنم و ه یه شکلی در میارم.
    در مورد نظریه علمی هم که نه تنها من و نه تنها شما حتی یک مرجع تقلید هم نمی تونه بگه.چون نیازمند یک اثبات قوی تجربی هستش.
    حالا که شما تو هر پستتون جز بد و بیراه به من نگفتید ولی من بحث رو ادامه میدم.
    آیا هنوز هم با ماتریالیسم و سکولار طبق تعاریفی که گفتم مخالفید؟

    با سلام و درود
    1- جای این بحث در بخش کلام است نه علوم قرآنی. از همینجا مشخص شد که
    کار هر کس نیست خرمن کوفتن .... گاو نر میخواهد و مرد کهن
    2- جواب این مکتب و بهتر است بگویم نحله ، مفصلا در کتب و منابع فلسفی داده شده و بحث دوباره کاری و اتلاف وقت است.

    عرفان;27859 نوشت:
    با سلام و درود
    1- جای این بحث در بخش کلام است نه علوم قرآنی. از همینجا مشخص شد که
    کار هر کس نیست خرمن کوفتن .... گاو نر میخواهد و مرد کهن
    2- جواب این مکتب و بهتر است بگویم نحله ، مفصلا در کتب و منابع فلسفی داده شده و بحث دوباره کاری و اتلاف وقت است.

    من خیلی فلسفه های شما رو نخوندم.ولی میدونم که تا اینجا قبولشون ندارم.حالا اگه هست منو راهنمایی کنید.

    mj na;27816 نوشت:
    امروزه علم حرف پیغمیر(ص) رو ثابت کرده منتها براش دلیل علمی میاره.مثلآ نمیگه توش شیطانه میگه توش ویروسه میکروبه.همین یعنی سکولار!


    با سلام

    برادر این سکولار نیست این یعنی با اندازه و فکر افراد صحبت کردن
    پیامبر اگر ان موقع می فرمودن میکروب کسی حرف ایشان را قبول نمی کردن و می گفتند .........

    mj na;27816 نوشت:
    امروزه علم حرف پیغمیر(ص) رو ثابت کرده منتها براش دلیل علمی میاره.مثلآ نمیگه توش شیطانه میگه توش ویروسه میکروبه.همین یعنی سکولار! یعنی با علم گفتن نه با این جور چیزا گفتن.علتش هم که واضحه پیغمبر که نمی تونست باسه ی اون عرب جاهل اون زمان بگه که تو این میکروبه .مجبور بود بگه که شیطانه! از طرف دیگه قرآن هم گفته که برید دنبال اسرار آفرینش برید رو آفریده های خداوند فکر کنید. وقتی که علم بشر زیاد شد انسان ها دیگه با دلایل علمی چیز ها رو توصیف می کنن. پس سکولار پس از مدتی وقتی که علم زیاد شد ظهور می کنه.یعنی سکولار نتیجه اسلامه!بخاطر همین میگم سکولار در اسلام هم هست!

    ان زمان هم به میکروب اسم شیطان می دادند این اشکالی دارد؟؟؟ بحث ما که سر لفظ نیست میکروب یا شیطان

    بزرگوار

    اگر مردم ان عصر صاحب علم بودند که معصومین دریای علم خود را به سوی انها روان می کردند و اگر این طور بود و همان موقع یه اسمی برای ان میکروب امروزی در می اوردند و یا اصلا اسم شیطان روی ان می موند باز شما مشکلی داشتید؟؟؟؟

    mj na;27816 نوشت:
    در مورد پیشرفت هم وقتی که شخصی به سکولار رو میاره دیگه اصلآ به هیچ خرافاتی معتقد نیست.در اسلام هم جادوگری و خیلی از چیزای خرافاتی طرد شده(مثلآ جادوگری و هم چنین بر اساس اون واقعه ای که پس از مرگ پسر پیغمبر رخ داد و کسوف و خسوف و نماز آیات) یعنی اینکه ما دیگه ما اسلامو به شکل منطقی تر می پذیریم.برای خدا اثبات منطقی میاریم.(اگه اثبات منطقی خدا رو می خوای یه سری به وبلاگم بزن تو امضامه )

    لاز م هم نیست کسی سکولار باشه تا خرافه را قبول نکنه طبق برنامه ها و قوانین اسلام هم کسی خرافه را قبول ندارد و از طرفی

    mj na;27816 نوشت:
    مثلآ دیگه نمی گیم که زلزله اومد چون عذاب الهیه.امروزه اگه به خیلی از جغرافی دان های ایرانی هم بگی که زلزله عذاب الهیه می خندن بهت! می گن اگه عذاب الهیه پس حتمآ آدمای خوبی هم تو اون شهر بودن.همه که بد نبودن.مثلآ 30 درصد خوب که توشون بوده تو این همه زلزله که تو دنیا اومده لااقل می دونیم که این طوری بوده.


    برای این مطلب هم استدلال داریم که بوده هرچند برخی از جغرافیدانان بخندند اگر گناه زیاد شود زلزله می شود مشکلی نیست

    مشکل در جای دیگر است و ان این که سکولار ها نمی خواهند وجه معنوی و قوانین معنوی اسلام را که در ناموس خلقت جاری است را قبول کنند و به قول شما همه چیز را وجهه علمی می دهند

    ما در ان بحث ها هم حرف های جدی داریم برادر

    mj na;27816 نوشت:
    از طرف دیگه ما میریم دنبال دلایل علمی زلزله و با اون مبارزه می کنیم.تو همین جنگ خیبر که آقای سروش مثال زد اگه اونا بجای اینکه بجای دلایل خرافی می رفتن دنبال دلایل علمی هم تجربه می گرفتن که دیگه این کارو انجام ندن هم علمشون زیاد میشد و ...

    دنبال دلایل علمی رفتن مطلب جدیدی نسیت که 1400 سال است دین به ما می گوید ولی یه فرق دارد و ان این که علم را خدا برای خود نمی دانیم که هر چه گفت قبول کنیم اولا و

    مطالب معنوی دین که در احادیث و روایات هستند و برای خیلی از ما حکم همان شیطان را دارند که در خوک است و دلیل اش را نمی دانیم را کنار نمی کذاریم

    mj na;27816 نوشت:
    سکولار یعنی پایان خرافات و رفتن به سمت منطق و علم یک شخص سکولار صرفآ بی دین نیست بلکه اگه دلیل منطقی برای دینش نداشته باشه بی دین است! ولی اگه بدونه که خداپرستی و دین داری هم به نفعشه خب میشه یک آدم دین دار سکولار!

    پایان خرافه گرایی و رفتن به سوی علم را دین گفته نه سکولار

    دین همه اش استدلال و منطق نیست و نباید باشد برای پایه ها و اصول دین استدلال بیاوریم کافی است تا مطالب بعدی دین را بپذیریم هرچند اکر استدلال باشد که نعم المراد

    در مورد سوال اخر به موقع اش چشم به انجا هم می رسیم

    از طرفی مطالبی را که رنگ ابی دارند را با دقت مطالعه فرمایید لطفا

    و در مورد پیشنهاد اول شما عارض ام خدمتتان که نمی توانم چون در این صورت باید بحث را کنار گذاشت و فقط بله بله گفت برای ان هم شرمنده ام از محضرتان شما بفرمایید اگر عقول ما را قانع کردید به روی چشم والا شما باید هر چه در مورد سکولار یاد دارید شیفت دیلیت کنید

    طاها;27905 نوشت:

    با سلام

    برادر این سکولار نیست این یعنی با اندازه و فکر افراد صحبت کردن
    پیامبر اگر ان موقع می فرمودن میکروب کسی حرف ایشان را قبول نمی کردن و می گفتند .........


    بله این در سطح فهم مردم اون زمان است.مردم اون زمان نه تنها علم نداشتن بلکه با چیزهای ضد سکولار پدیده ها رو توجیه می کردن.و بنده عرض کردم که سکولار زمانی ظهور می کنه که علم بشر به اندازه کافی بشه.
    یعنی اینکه بشری که هیچ علمی نداره نمیتونه تو جامعش سکولار باشه.وقتی که قرآن میگه برید دنبال دلایل علمی چیز ها یعنی اینکه برید دنبال سکولار! غیر از اینه؟! به من بگید!

    طاها;27905 نوشت:

    ان زمان هم به میکروب اسم شیطان می دادند این اشکالی دارد؟؟؟ بحث ما که سر لفظ نیست میکروب یا شیطان


    اگه پیغمبر یه اسم دیگه ای رو میگفت حرف شما درست بود.ولی وقتی که میگه شیطان یعنی چیزی غیر از ماده و انرژی(اگر شیطان را با توجه به اینکه قرآن میگه آتش از انرژی در نظر بگیریم اونو راحت میشه در آینده از بین برد.بسیاری معتقدن شیطان همان نفس انسان است)یعنی یک چیزی که تقریبآ ماورای طبیعت و بعد میکروب رو به آن نسبت دادن یعنی استفاده از چیزی غیر از ماده و انرژی و فرا طبیعی یعنی ضد سکولار.
    طاها;27905 نوشت:

    بزرگوار

    اگر مردم ان عصر صاحب علم بودند که معصومین دریای علم خود را به سوی انها روان می کردند و اگر این طور بود و همان موقع یه اسمی برای ان میکروب امروزی در می اوردند و یا اصلا اسم شیطان روی ان می موند باز شما مشکلی داشتید؟؟؟؟


    هردومون گفتیم که سکولار در سطح مردم اون زمان نبود.

    طاها;27905 نوشت:

    لاز م هم نیست کسی سکولار باشه تا خرافه را قبول نکنه طبق برنامه ها و قوانین اسلام هم کسی خرافه را قبول ندارد و از طرفی


    دیدیم که در اسلام هم به ناچار از چیز های ضد سکولار استفاده شده و با سکولار اینها از بین می ره.کلآ وقتی یک کلمه ای به صورت کلیدی استفاده بشه بهتر جواب میده.

    طاها;27905 نوشت:

    برای این مطلب هم استدلال داریم که بوده هرچند برخی از جغرافیدانان بخندند اگر گناه زیاد شود زلزله می شود مشکلی نیست


    تو رو خدا حتمآ این استدلال ها رو بگید. من قبلآ به دوستمم گفتم که باسه ی من این سواله که چرا اسلام برای زلزله ها از چیز های ضد سکولار استفاده کرده.نهایتش اختلاف قرآن و سکولار هم سر این هستش.(شاید یکی)
    انصافآ افکار ضد سکولار ما را در فهمیدن دلایل علمی جهان دور نمی کند؟! اگه ما به دنبال دلایل علمی زلزله باشیم در زندگی موفق تریم یا دلایل غیر علمی و خرافی یا معنوی!(ما با سکولار زودتر به علم میرسیم تا با ضدسکولار مثلآ شما اگه به نکته آخر آقای سروش نگاه کنید می بینید که ما اگه پیرو افکار اون آخونده باشیم دیرتر به علم می رسیم تا اینکه سکولار باشیم.)
    طاها;27905 نوشت:

    مشکل در جای دیگر است و ان این که سکولار ها نمی خواهند وجه معنوی و قوانین معنوی اسلام را که در ناموس خلقت جاری است را قبول کنند و به قول شما همه چیز را وجهه علمی می دهند

    ما در ان بحث ها هم حرف های جدی داریم برادر


    آهان حالا رفتیم سر یک قسمت مهمتر
    منم قبلآ دقیقآ مثل شما بودم و تمام این حرفایی را که زدین رو قبول داشتم.ولی الآن در اعتقادات خودم پیشرفت کردم.
    اتفاقآ به نظر من معنویات به اون شکلی که شما فکرمی کنید نیست.
    یکی از چیز هایی که جزو معنویات است توکل به خدا و یاری خواستن از خدا است.یاد خدا انسان را آرامش می بخشد.
    شما فرض کنید که تو یه جنگلی هستید.اگه تو این جنگل با اسلحه باشید بیشتر اضطراب می گیرید یا بدون اسلحه!
    دقیقآ یاد خدا هم همین است.اون کسی که ایمان قوی به خدا دارد کمتر اضطراب می گیرد.خب حالا کجای این یک چیز ماورای طبیعه بود؟!
    در مورد پاک بودن روح انسان
    اگر انسان دارای ارزش ضد فحش دادن باشه می گن دهان پاکی داره! اگه دارای ارزش حجاب باشه میگن آدم پاک دامن و مومنیه و وقتی که بدحجابی رو می بینه دچار بحران ارزش میشه و از اون بدش میاد!خب کجای این یک چیز ماورای طبیعه هستش!
    به نظر من همه چیزهای معنوی با علم قابل توجیه هستش!
    طاها;27905 نوشت:

    دنبال دلایل علمی رفتن مطلب جدیدی نسیت که 1400 سال است دین به ما می گوید ولی یه فرق دارد و ان این که علم را خدا برای خود نمی دانیم که هر چه گفت قبول کنیم اولا و

    مطالب معنوی دین که در احادیث و روایات هستند و برای خیلی از ما حکم همان شیطان را دارند که در خوک است و دلیل اش را نمی دانیم را کنار نمی کذاریم


    وای خدای من این خودش یک دنیا حث داره.بزار بعدآ اول اینا رو جواب بده.

    طاها;27905 نوشت:

    پایان خرافه گرایی و رفتن به سوی علم را دین گفته نه سکولار


    یعنی دین سکولار رو گفته!
    طاها;27905 نوشت:

    دین همه اش استدلال و منطق نیست و نباید باشد برای پایه ها و اصول دین استدلال بیاوریم کافی است تا مطالب بعدی دین را بپذیریم هرچند اکر استدلال باشد که نعم المراد



    این هم با مورد قبلی بهتون پاسخ میدم

    در کل نتیجه ای که میتونم بگیرم از صحبت های شما اینه که شما از کلمه سکولار خیلی بدتون میاد.
    ولی حتمآ باید با بی طرفی و بر مبنای حق هردومون قضاوت کنیم.
    البته به نظرم شما خوب جواب میدید و بحث منطقی رو آغاز کردید.از شما مچکرم.

    درباره سکولاریسم بخوانید
    http://www.askdin.com/showthread.php?p=37974&posted=1#post37974

    موضوع قفل شده است