اثبات منطقی و ریاضیاتی و فیزیکی خداوند

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات منطقی و ریاضیاتی و فیزیکی خداوند


باسمه تعالی

سلام

در مورد اثبات خدا یه سری موارد هست که بنده سعی می کنم به مرور اینجا بگذارم.
البته مثال خدا برای ما انسانها مثل مثال یه برنامه نویس برای یک بازی کامپیوتری هست که شخصیت درون بازی هیچ وقت نمی تونه به بعد خالقش پی ببره.ولی مواردی هست که کم کم و به تدریج می خوام بنویسم و پیش ببرم..

نظر به اینکه قصد داریم تایپیک کنونی فقط به ارسال اصل مقاله پرداخته شود،
لطفا نظرات و انتقادات و پیشنهادات و سوالات خود را در این تایپیک بنویسید:

http://www.askdin.com/thread52400.html

با تشکر

برچسب: 

باسمه تعالی

مقدمه:
نگاه به بحث خلقت، موضوعی بسیار مهم است و تأثیر بسزایی در اخلاقیات، افکار، رفتار و گفتار و کردار انسانها دارد.
چیزی که مشهود است، آنست که جوانان دهه شصت شمسی و قبل از آن، در موراد دینی و اعتقادی به جهت کمبود منابع آموزشی و امکانات ارتباطی و دشواریهای جنگ و ... نسلی قانع و سازگارتری بوده اند. ولی در سالهای اخیر به جهت افزایش ابزار ارتباطی و مسایل انتقال ذهنیت و تفکرات و کنترل ذهن ها و افول برخی اخلاقیات توسط رسانه ها و ... معمولا نسل های دهه های هفتاد و بعد از آنها فارغ از تعصبات مذهبی و اعتقادی، به آزاد اندیشی و دگر اندیشی و ... روی آورده و با عناوینی چون روشن فکری و ... تفکرات فلاسفه شرقی و غربی را به سادگی تقبل می نمایند و دیدگاههای انتقادی و گاه تهاجمی به عقاید آبا و اجدادی پیدا می کنند که صد البته هیچ چیز جز منابع عالی آموزشی، برطرف کننده عطش آنها نخواهد بود.
بنده حقیر هادی عباسی با وجود اینکه خود یک دهه شصتی هستم، ولی از ابتدا با کنجکاوی زیاد و نگاهی انتقادی بزرگ شده ام و معمولا سوالات زیادی را برای خود ایجاد می کردم و آنها را به روش های گوناگون حل می نمودم.
بنده در گذشته مقاله ای را با روش های علمی و منطقی (ریاضی-فیزیک و ...) در اثبات اصول دین نوشته ام و اینک می خواهم مقاله مد نظر را با رفع ایرادات و افزودن مطالب مفید تر و پر بارتر و در قالب یک وب سایت عالی با جلوه های خاص ارائه دهم. این مقاله پیش روی شما قسمتی از بخش توحید و اثبات خدای مقاله مذکور است. سعی بنده در این مقاله کاملا علمی و منطقی و به دور از هر گونه دیدگاه تعصبی است. شما را به خواندن این مقاله دعوت می نمایم و پیشاپیش از توجه شما به این مقاله تشکر می کنم... امیدوارم از خواندن این مقاله لذت ببرید...(ادامه دارد)
التماس دعا

اثبات وجود خداوند بزرگ به روش های گوناگون علمی
بخش 1
امروزه یکی از مهمترین نظریاتی که در مقابل نظریه خدا محوری قد علم کرده است، مساله خلقت تصادفی می باشد که توسط گروههای فکری همچون آتئیست ها رواج یافته و حامیان زیادی را پیدا کرده است. آنها در مراحل اولیه خلقت عالم مادی، به انفجار بزرگی با عنوان Big Bang یا مهابانگ معتقدند که جنب و جوش های اتمی بسیار سریعی را بوجود آورده و در طول زمان 14 میلیارد سال، با بالاترین سرعت انتشار و جنب و جوش، تمام احتمالات موجود را بوجود آورده است و موجودات اعم از منظم و بی نظم را شکل داده که زمین و انسان و موجودات دیگر، نمونه هایی از وقوع احتمالات بینهایت ضعیف می باشد. وقتی فردی، نمی خواهد وجود خداوند را بپذیرد، پس با مطرح کردن زمانی بالغ بر 14 میلیارد سال و با مطرح کردن انفجاری در حد بیگ بنگ، وقوع احتمالات ناشدنی را شدنی فرض کرده و همین موارد زمانی و مکانی در مقیاس بینهایت بالا، تسلی بخش وقوع احتمالات ناشدنی برای وی خواهد شد. شروع آن نیز با دیدگاههایی چون خلا کوانتوم و یا نیروی گرانش شناخته می شود که دانشمندانی چون استیون هافکینگ و ... ، در جهت کشف و شناخت آن، تلاشهای زیادی را انجام می دهند.
مرحله پس از تشکیل زمینی با امکان وجود حیات حاصل از بینهایت جنب و جوش، مرحله فرگشت و تکامل است. آنها فرگشت و تکامل را دو بازو و محور اصلی در جهت تشکیل گونه های مختلف موجودات زنده و سازگاریشان با محیط های گوناگون می دانند. دیدگاه تکامل گرایان در این مرحله تحت تأثیر اندیشه های افرادی چون چارلز داروین و ریچارد داوکینز و ... می باشد. این نظریات به از بین رفتن موجودات ضعیف و ناقص و معیوب و بهینه شدن موجودات زنده در طول نسل های آینده و تکامل و سازگاری موجودات با شرایط گوناگون و تولید سلول ها و هورمونهای مفید یا مضر و در نتیجه از بین رفتن بسیاری از موجودات و ادامه حیات برخی از آنها اشاره دارد.
دو موضوع مهمی هم که خدا پرستان به آنها چنگ می زنند، عبارتند از:

  1. برهان نظم
  2. برهان علیت
در این مقاله سعی می کنیم این دو برهان را باز تر کرده و به برخی موارد دیگر نیز بپردازیم...(ادامه دارد)

باسمه تعالی

اثبات وجود خداوند بزرگ به روش های گوناگون علمی
بخش 2
در این مقاله سعی می کنیم بیشتر به موضوع براهین نظم بپردازیم.
در کتاب توحید مفضل، امام صادق (ع) به مورد خاصی اشاره نموده اند که باب جدیدی را در حوزه اثبات وجود خدا باز کرده است و آن مطلب عبارت است از اینکه چگونه منکرین خدا با دیدن یک چرخ آسیاب نمی توانند ادعای تصادفی بودن ساخت آنرا باور کنند ولی با دیدن چرخ فلک(آسمان-زمین و ...)، گمان می کنند تماما به تصادف و بدون نیاز به خدایی خالق، آفریده شده است.
این مطلب، عمقی به درازای اعماق اقیانوس های عالم دارد.
استنباط ها و مثالهای زیبایی که می توان از آن برداشت کرد:
چگونه می توان به طرق عقلی پذیرفت که مجسمه ای زیبا و صیقلی یا کتاب دیوان حافظ یا یک دستگاه موبایل اپل از وسط یک پدیده تصادفی بزرگ یا یک انفجار مهیب (مانند آتشفشان) یا از میان یک گردباد عظیم به وجود آید؟ آیا می توان نتیجه ای غیر از فروپاشی و طغیان و خرابی را حاصل از انفجار یا گرد باد یا ... دانست؟ آیا احتمالات ناچیز را می توان پایه خلقت این همه نظم عالم دانست؟
فرد هویل: اعتقاد به خلقت تصادفی مانند آنست که قائل باشیم با وزیدن گردبادی مهیب به داخل یک انبار آهن قراضه، یک هواپیمای بوئینگ 747 پدید آید. این موارد از منظر عقل و شهود و بدیهیات، سخت و نشدنی هستند. اگر از منظر علم احتمال، نتوانیم بگویم نشدنی، بلکه می توانیم بگوییم احتمالاتی بینهایت ضعیف در حدی که ریاضیات، آنها را تقریبا برابر احتمالات صفر می داند.
چرا که خلقت هر کدام از موارد مذکور، یک مرحله ای نمی باشند، بلکه مرحله به مرحله می باشند، برای رسیدن به هر مرحله ای باید مراحل قبل با موفقیت طی شوند.
مسأله:
فرض کنیم برای بوجود آمدن شیی با نام Object سه مرحله نیاز است :
مرحله اول: احتمال موفقیت در این مرحله 1 بر روی عدد بینهایت بزرگی مانند n است.
مرحله دوم: احتمال موفقیت در این مرحله 1 بر روی عدد بینهایت بزرگی مانند m است.
مرحله سوم: احتمال موفقیت در این مرحله 1 بر روی عدد بینهایت بزرگی مانند p است.
پس برای خلقت شی object باید احتمالی ناچیزی در حد عدد زیر به وقوع بپیوندد:
c_Object=1/(n*m*p) 1
حال اگر فرض کنید n برابر است با 10 به توان 100 و m برابر است با 10 به توان 200 و p برابر است با 10 به توان 300، پس احتمال به وجود آمدن شی p برابر می شود با 1 بر روی 10 به توان 600. یعنی عددی بزرگ با تعداد 600 صفر را در نظر بگیرید و بدانید موفقیت در این آزمون یعنی بوقوع پیوستن تصادفی یک عدد از میان این همه اعداد. آن هم نه به سادگی انتخاب تصادفی یک عدد از میان 10 به توان 600 گزینه، بلکه باید مرحله به مرحله، مرحله اول با موفقیت تمام شده و به مرحله دوم برسیم، مرحله دوم نیز با موفقیت تمام شده و بعد به مرحله سوم برسیم، و مرحله سوم نیز با وفقیت تمام شود. چرا که این بازی، یک بازی سه مرحله ای است.
ساخت شی object مفروض، بسیار ساده است و تنها سه مرحله دارد...
به نظر شما ساخت یک هواپیما به تصادف چند مرحله دارد؟
حال به نظر شما ساخت یک فیل به تصادف چند مرحله دارد؟
به نظر شما ساخت یک نوزاد انسان به تصادف با خاصیت رشد بالقوه چند مرحله دارد؟؟؟!!!!
البته منکرین خدا، زمانی بالغ بر 14 میلیارد سال و تعداد ذراتی به وسعت کل عالم و پدیده ای به وسعت انفجار مهابانگ یا بیگ بنگ تئوری را منجر به توجیه این تصادفات و بوجود آمدن جهان تصادفی با این همه نظم می دانند.
سوالی فلسفی: با دادن آوانس به شما و قرار دادن شعوری دانا به وسعت کل انسانهای جهان به جای خلقت تصادفی بی شعور، چگونه می توان خودآگاه و شعور انسانی را مهندسی کرد و شروع به ساخت آن کرد؟ چگونه می توانم به گوشی موبایلم، شعور و خود آگاهی در حد انسان دهم که فقط و فقط، بتواند خویش را از درون حس کند؟ یا چگونه عضوی یا انسانی بسازم که خویش را از درون حس کند؟ خود آگاه خویش را داشته باشد؟
در مراحل بعد به این مطلب خواهیم رسید که خودآگاه انسان، راهی به سوی پی بردن خداگاه انسانی است.
ادامه دارد...

باسمه تعالی

بخش 3
خود آگاه، راهی به سوی خداگاه


(توجه: لطفا اجازه دهید تایپیک کنونی فقط به ارائه مقاله پرداخته شده و نظرات و پیشنهادات و انتقادات و سوالات خود را در تایپیک نظرات به آدرس مد نظر قرار دهید... از توجه شما سپاسگزارم..)

در قوانین طبیعی جهان، وقتی قصد داریم سازه ای را طراحی نماییم، در وهله اول، شروع به چینش مراحل انجام آن نموده و گام های اساسی را تعیین کرده و در وهله بعد، هر گام را به گام های کوچکتر تقسیم نموده و وارد طراحی جزئیات می شویم و در درجات بعدی، به جزئیات بیشتر و بیشتر می پردازیم.
معمولا می گویند فیل را چگونه می خوریم؟ جواب: لقمه لقمه...
در حقیقت همچنانیکه با نقشه های آنلاین همانند google map , google earth ابتدا قاره ها را می بینیم و با زوم بیشتر و مشاهده جزئیات بیشتر، کشور ها و سپس شهر ها و سپس تقسیمات شهری و .... و در نهایت کوچه ها و خانه ها نمایان می شوند، در طراحی مراحل انجام کار نیز ابتدا گامهای اصلی را تعیین کرده و سپس گامهای اصلی را به جزئیات و گام های ریزتری خرد می کنیم و گام های ریز نیز بخش بخش شده و به گام های ریز تر و ... تا اینکه همه مراحل در پایه ای ترین و ریزترین حالت خود به نمایش در می آید. این روش را روش حل مساله به طرق بالا به پایین می گویند.
در دنیای برنامه نویسی به این روش حل مساله در اصطلاح، روش ساخت یافته می گویند. این روش یکی از پایه های اساسی حل مسایل برنامه نویسی می باشد و از روشهایی همچون نوشتن pseudo code و سپس طراحی دیاگرام های UML و نهایتا طراحی فلوچارت و الگریتم و نهایتا نوشتن کد می توان به نتیجه نهایی مطلوب رسید. پس برای مهندسی کردن هر طرحی، نیاز به تعیین و تبیین تمام گام ها و روش های حل آن از مبدأ به مقصد می باشد.
ولی برخی طرح ها وجود دارند که مهندسی کردن آنها به روش های بالا کاملا دور از دسترس به نظر می رسد. البته شاید بنا به ادعای برخی افراد، بشر در هزاره های پیشین نیز نمی توانسته در مورد طراحی رایانه و ربات هوشمند و تلویزیون و اینترنت و ... حتی به اولین گام های حل آنها فکر کند، ولی مسایل استثنایی، چیزی وسیع تر از بحث ابزار و آلات است. برای مثال طراحی:
1- ماشین زمان با امکان سفر در زمان
2- طراحی موجودی با خود آگاه شبه انسانی که از درونش، جریان حیات و شعور خود را در زمان و مکان کنونی همانند انسان حس کند..
از این دست موارد می باشد. البته در مورد سفر به زمان، برخی دانشمندان فیزیک کوانتوم همچون انشتین و ... ایده هایی همچون شکستن دیوار زمان با سرعت بالاتر از سرعت نور را داده اند که هنوز در حد نظریه باقی مانده اند، اما نمی توان به طور کلی و به این سادگی برای آنها روش های صحیحی را در نظر گرفت.
وقتی انسان به این موارد تفکر می نماید، در همان شروع کار ساخت آنها، به یک عجز توان و شناخت و درک چیستی ماهیت آنها و ارائه روش برای حل آنها می رسد. برای مثال اگر قرار باشد یک ماشین توسط یک گروه متخصص مکانیک، طراحی شود، آنها از نقطه شروع، روش های طراحی آنرا چیده و سپس آنرا تولید می نمایند.
ولی در مورد حس درونی سازه و خود آگاهی زنده...
تعریف خود آگاه انسان:
روی تخت خوابت دراز بکش... در سکوتی تاریک و بی انتها...
چشمانت را ببند. به هیچ چیز فکر نکن...هیچ چیزی را حس نکن...
حال فرض کن در چنین حالتی، با زدن یک تیک کل حواس پنجگانه را از شما بگیرند...
یعنی نه چشمی برای دیدن داری، نه گوشی برای شنیدن، نه لامسه ای برای حس اشیای پیرامون، نه حس چشایی و نه حس بویایی، اینک در این سکوت و تاریکی وصف ناپذیر، یکی از حالات زیر برایت با بقیه تفاوت دارد:
1- حالت بیداری
2- حالت خواب
3- حالت بی هوشی(غش)
4- حالت مرگ
بله در حالتی که حواس پنجگانه ات را نداری، حالت بیداری با بقیه برایت فرق دارد.
بر خلاف حالات دیگر، در حالت بیداری، از اعماق درونت، وجود خود، جریان حیات خود، چیستی و هستی خود و گذر زمان را در زمان و مکان فعلی حس می کنی، لابد با خودت می گویی من اینجا هستم.. این خود خود من است...
خوب! اگر در آن حال دوباره حواست را به دست آوری و چشمانت را باز کنی و جلوی آینه، ببینی که در بدن دوست نزدیکت، حلول کرده ای، آیا این خود خود تو هستی که به آینه نگاه می کند و یا این دوست نزدیکت است که در جلوی آینه قرار دارد؟
آیا فکر نمی کنی، چیستی درونی ما، چیزی جدای از بدن و کالبدی است که در درونش محصور شده ایم؟
آیا فکر نمی کنی، همه ما نفوس بشر همانند کانال های تلویزیونی هستیم که هر کداممان در بدنی منحصر به فرد حلول کرده ایم که از درون آن، خود و جریان حیات خود و زمان و مکان وقوعمان را تجربه می کنیم؟
چرا من درون بدن فلانی حلول نمی کنم؟؟؟ هی...بیدار شو، این خود خود تو هستی! چرا من منم، چرا برادرم جای من نیست؟ چرا من جای او نیستم؟ چرا من به درون برادرم نفوذ نمی کنم؟ من چه کنم که سر از کشوری دیگر در آورم؟ سر از فردی در اروپا یا شاید آمریکا؟ آیا امکان دارد؟
اگر خالقی وجود داشته باشد، تو را از میان بینهایت حالت کشف کرده و به وجود آورده و تو را به فعلیت رسانده است و گرنه تو هم می توانستی وجود نداشته باشی... یا تو می توانستی وجودت را در ترکیبی از موجودات دیگر بازیابی... شاید نیمی در سنگهای زیر باغچه و نیمی در درختهای باغچه ... ولی صبر کن، به صورت مجتمع در یک بدن جمع شده ای... خود را به صورت منحصر به فرد از اعماق درون حس می کنی. اینطور نیست؟ اصولا وجود خویش را از چه زمانی حس کرده ای؟ آیا می توانی تصوری از قبل از زمان تولدت داشته باشی؟ قبل از تولد چه وضعیتی داشتی؟ میلیارد ها سال بدون حضور تو...و آخر تو آمدی...و خودت را شروع کردی..
به گفته برخی فیلسوفان بزرگ همچون آیت ال... طباطبایی، همه ما از درون نجوای درونی خود را به صورت منحصر به فرد و کامل حس می کنیم و در انتهای این حس درونی، همه ما نفوس بشر به یک مبدأ متصل می شویم که آن، همان روح واحد الله است. (مورد بحث در کتاب طریق عرفان آیت ال... طباطبایی (ره))
به نظر شما روح چیست؟ آیا فقط همان شبحی است که از گذشته های دور از آن می ترسیدیم؟
همه ما انسانها، سیستمهایی شبه کامپیوتری هستیم. کامپیوتر هایی با سخت افزار بدن و نرم افزار سیستم عامل روح، و روی این سیستم عامل روح، چه نرم افزار ها و اپلیکیشن هایی باید نصب شود؟ آیا باید ویروس کش نصب شود؟ بهترین ویروس کش سیستم عامل روح چیست؟
آیا باید برنامه های آلوده به ویروس نصب شود؟ آیا فقط تفریح و بازی و سرگرمی کافی است؟ خود این سیستم عامل روح که جریان بدن را راه اندازی کرده است، در مقایسه با سیستم عامل های دست ساز بشری چه تفاوت هایی دارد؟ آیا نه اینکه زنده و پویاست؟
بدن ما نمونه ای از کل طبیعت است، ما در بدنمان رودهایی از جنس رگهای خونی داریم و پوشش گیاهی و درختی از نوع مو داریم و خاک بدنمان، پوست است و سنگهایمان از جنس استخوان، ما چشمانی داریم بسیار بیننده و گوشهایی بسیار شنونده، با این وجود، من خودم را به صورت واحد حس می کنم. وحدت درونی ما به نوعی می باشد که در یک آن واحد، تمامی این بخش ها را حس و تجربه می کنم که به آن، وحدت در کثرت می گویند. حال اگر روح در قسمتی از بدن نباشد، آن عضو می میرد. آیا به این نتیجه می توان رسید که وجود روح در جای جای بدن، همانند وجود خدا در طبیعت است؟

تفاوت هوش طبیعی و هوش مصنوعی:
وقتی رباتی قصد دارد اشیا را از هم تشخیص دهد، تصاویر را به صورت پیسکل های رنگی گرفته و آنها را با فیلتر گذاری و محاسبات ریاضی، به شکل های اصلی یا رنگهای اصلی و ... تبدیل کرده و از طریق پردازش رنگها و یا شکل دور آنها و با مقایسه بین تمام الگوهای معرفی شده برای آنها، شناسایی کرده و پس از محاسبات بسیار سنگین ریاضی و استفاده از قوانینی همچون سیگنال پروسسینگ و روش های هوش مصنوعی همچون شبکه های عصبی و سری فوریه و ... آنها را تشخیص می دهد. این مراحل برای یک انسان در کسری از ثانیه و به صورت آنی اتفاق می افتد. وقتی شما می خواهید برای یک ربات، مفهوم خشم و نفرت و عشق و محبت را تعریف نمایید، آنها را به صورت قانون تعریف می نمایید. ربات بی چاره کور کورانه بدون کوچکترین حس زنده و حقیقی و به صورت قوانین تعریف شده آنها را اجرا می کند ولی شما به بهترین وجه ممکن، معنی نفرت و عشق و خشم و ترس و ... را درک و به بیان بهتر حس می کنید. بله، شما یک موجود کاملا زنده و حقیقی هستید. ولی واقعا سرمنشأ حیات موجودات زنده، چه چیزی می تواند باشد.
پرسشی مهم: آیا به باور خدا ناباورانی که همه چیز را به ماده و طبیعت و مکانیک و فیزیک و ریاضی پیوند می دهند، یک روش تصادفی بی شعور می تواند با گزینش روش های طبیعی و مادی، حالاتی همچون شعور و خود آگاه انسانی را بوجود آورد؟ آیا نه اینطور است که برخی موارد را نمی توان با هیچ منطق زمینی و مادی، استدلال کرد؟
من چطور می توانم موبایلم را زنده کنم؟ چگونه می توان عروسکی چوبی همچون پینوکیو را به صورت طبیعی زنده کرد؟ چطور می شود که DNA و ژن و سلولهای زنده، به جایی برسند که خود را از درون حس کنند؟
من چه کار کنم که کسی دقیقا مثل خود من، درون سازه ای از نوع چیپست الکترونیکی یا سلولی زندگی کند و خود را در زمان و مکان خودش حس و تجربه کند، آیا تجربه جریان حیات و شعور را می توان با روش های مادی تبیین و مهندسی کرد؟؟؟ آیا می توانم به موبایل و ربات و لپ تاپم و یا سازه ای از سلول های مصنوعی، خود آگاهی همچون خود آگاه خود را دهم؟ خود آگاهی که باعث شود دستورات مرا به صورت زنده اجرا نماید نه مانند رباتی که کورکورانه برنامه ریزی شود.
از مشخصه های اساسی تفاوت شناختی میان ربات بی شعور زنده و انسان با شعور زنده، آنست که در از کار افتادن ربات، حس دلسوزی برای ما دست نمی دهد ولی در مرگ یک کودک بی گناه، حس دلسوزی درون ما بیدار می شود.
دو آوانس برای تمام خدا ناباوران:

  1. به جای اینکه میلیارد ها سال صبر کنیم تا گوشت و سلول و ... به شکل امروزی بوجود آید، بدن یک جنازه انسان و یا یک ربات کامل را به شما دهیم.
  2. به جای خلقت تصادفی، تمام دانشمندان زمین و اموال را بسیج نمایید.(خلقت با شعور به جای خلقت بی شعور).
آیا می توان با بسیج کردن کل دانشمندان روی زمین و با دادن یک گوشت مرده و بی جان همانند جنازه یک انسان یا بدن یک ربات، آنرا دوباره به جریان زندگی وارد کرد و به آن، خود آگاهی همانند خود آگاه انسان داد؟ کمی به شکل حقیقی به مسأله بیندیشید...
فرض کنید یکی از عزیزترین افرادتان فوت کرده باشد. آیا گمان می کنید که بتوانید با روش های مکانیکی و بیولوژیکی و مادی، دوباره عزیز از دست رفته را باز گردانید؟ ریشه زندگی و شروع جریان آن از کجا رقم خورده که معمولا موجود زنده، توسط موجود زنده پدید می آید؟ آیا می توان به بازگشت دوباره مادری عاشق فرزند با روش های دست ساز فکر کرد؟ کمی به درون خود تفکر کنید و سپس جواب دهید. شاید نیاز به چند روز فکر کردن داشته باشد. البته جواب این سوال نیاز به پاسخی مهندسی شده دارد نه اینکه آنرا به مواردی چون کراتی که دیگر وجود ندارد و یا حباب هایی مملو از گاز هایی که رفته رفته به سلول تبدیل شده اند ارتباط دهید.
پاسخی که شامل تمام مراحل مهندسی شده از اولین گام تا آخرین گام باشد.
معمولا انسان در مقابل جهل خود، موارد خارج از عقل را به مواردی مرتبط می دارد که خود را آسوده می نماید و صورت مسأله را پاک می نماید. چرا که خدا ناباوران نیز همین اشکال را به خدا باوران می گیرند.
انسان موجودی به عنوان ابر سیستم:
سیستم یا نظام چیست؟
در دانش نرم افزار، یک سیستم را به اشکال مختلف تعریف می نمایند که چکیده آنها به صورت زیر می باشد:
یک سیستم، مجموعه ایست هدفمند از اجزای جدا از هم و مرتبط با هم که هر جز، وظایف و تخصص های خاص خود را دارد و میان آنها(معمولا توسط یک مدیر سیستم) نظم و هماهنگی وجود دارد. هر کدام از اجزا می توانند به تنهایی سیستم های کوچکتری باشند که خود از اجزای دیگر تشکیل شده اند و معمولا هر سیستم می تواند در دل سیستم های بزرگتری قرار گیرد. سیستم هایی که خود در سیستم های بزرگتر، ایفای نقش می کنند را زیر سیستم می گویند. معمولا اجزای هر سیستم در یک بدنه فیزیکی یا منطقی قرار دارند. همچنین معمولا یک سیستم شامل ورودی ها و خروجی ها به درون یا بیرون محیط یا مرز سیستم می باشد. همین منطق باعث شد، دیدگاه برنامه نویسی OOP یا شی گرایی بوجود آید.

می توان برای سیستم، مثالهای مختلفی را آورد. برای مثال:

  1. یک شرکت توسعه نرم افزار
  2. یک سیستم تلویزیون
  3. یک رادیو
  4. یک انسان
  5. یک جامعه انسانی
برای مثال در یک تلویزیون، بلندگو متخصص تبدیل سیگنال الکتریکی به صوت و ال سی دی متخصص تبدیل سیگنال الکتریکی به تصویر و آنتن متخصص دریافت امواج آنالوگ و تبدیل به سیگنال های قابل پخش دیجیتال و .. می باشد. همچنانیکه می بینیم هر قسمت به تنهایی یک زیر سیستم است که در دل سیستم کلی قرار گرفته و هدف این سیستم، تهیه مایحتاج یک رسانه می باشد و همه قطعات با هم هماهنگی دارند و همه آنها در یک جعبه قرار دارند و بین آنها ارتباط و هماهنگی وصف ناپذیری وجود دارد. همچنانیکه شاهد هستید هم ورودی هایی از نوع فرامین انسانی و یا اطلاعات امواج ورودی دارد و هم خروجی هایی از نوع پورت های خارجی و صوت و تصویر و ... این روند را برای یک شرکت تجاری که شامل بخش های مدیریتی و بازاریابی و مالی و اداری و فنی و ... می باشد و برای یک انسان با قلب و مغز و کبد و ریه و ... و نیز برای یک جامعه انسانی با میلیونها و میلیارد ها انسان و شرکت و ... شاهد هستیم. حتی یک دانه لوبیا که در زمین کاشته می شود نیز شامل همه موارد مذکور یک سیستم می باشد. برای مثال تمام ساختارش در غشایی پروتئینی قرار دارد و با ورودی هایش، شرایط را سنجیده و به سمت بالا رشد می کند و تبدیل به ساقه یا درختی تنومند می شود.
قلب انسان، زیر سیستمی خارق العاده:
قلب موجودات زنده یک زیر سیستم است که دو ورودی و دو خروجی اصلی دارد:
الف- خروجی خون تمیز به سرخرگها: این خروجی، خون تمیز و تصفیه شده و شامل اکسیژن و مواد غذایی را به سوی سلولها و اندام بدن پمپاژ می نماید.
ب- ورودی خون کثیف توسط سیاهرگ ها: این خون همان خون استفاده شده توسط سلول ها و اندام های بدن می باشد و حاوی دی اکسید کربن و مواد زاید مصرف شده و اوره و اسید های مضر و سموم بدن می باشد.
ج- خروجی خون کثیف توسط سیاهرگ: این خون همان خونی کثیفی است که به سمت کلیه می رود و کلیه تمام آنرا گرفته و فقط قسمتهایی را که بدن به آنها نیاز دارد به به خون برگردانده و الباقی را از طریق ادرار دفع می نماید.
د- ورودی خون تمیز: این قسمت، ورودی خون تصفیه شده از کلیه می باشد.
همچنانیکه می بینید، اگر اختلالی در این ورودی ها و خروجی ها و یا حتی در ترتیب تپش قلب پدید آید، حیات موجودات به ورطه نابودی کشیده می شود.
گلوی انسان به عنوان مثالی دیگر:
گلوی انسان یک چهار راه است که راه به چهار بخش دارد:

  1. دهان
  2. بینی
  3. ریه ها
  4. معده
این چهار راه به صورت پیش فرض در همه انسانها، مسیر ریه ها را باز گذاشته و امکان تنفس از طریق دهان و بینی را می دهد. البته در برخی شرایط مسیر ها تغییر می نماید، برای مثال در زمان قورت دادن آب و غذا، مسیر بینی و ریه کاملا مسدود شده و فقط مسیر دهان به معده باز می شود. در هنگام سرفه، مسیر ریه به دهان باز شده و در هنگام استفراغ، مسیر معده به دهان و بینی دوباره باز می شود. حال فرض کنید برای همیشه مسیر معده باز بود و فقط هنگام حالتی شبیه قورت دادن، مسیر شش ها باز می شد. چه بلایی بر سر موجوداتی همچون انسانها می آمد؟ برای رسیدن به عمق مطلب، در هنگام قورت دادن، سعی کنید تنفس کنید...
چشم انسان، زیر سیستمی بینهایت خارق العاده:
حتما در فیزیک دوره دبیرستان، در مورد ساختار عدسی و تصاویر حاصل از آن مطالبی را فرا گرفته اید. ساختار چشم انسان شامل مایعاتی برای بالا بردن وضوح تصاویر و یک عدسی قابل تنظیم و عنبیه با ساختار دایره ای کاملا هندسی و یک پرده به نام شبکیه می باشد که تصاویر روی آن قرار گرفته و اعصاب چشم، اطلاعات تصویر حاصل از آنرا به سمت مغز هدایت کرده و مغز با پیچیدگی با شکوهی، آنرا پردازش می کند.
مغز انسان، زیر سیستمی ورای همه سیستم ها:
در علوم هوش مصنوعی و رباتیک، مغز انسان را به عنوان ماشین هوشی پیچیده مورد مطالعه قرار می دهند و سعی می کنند با الگو گرفتن از آن، سیستم های هوشمندانه ای بسازند و ارتقا دهند. ولی هنوز انسان در ابتدای راه قرار دارد، شاید بتوان گفت که اینک انسان در مقدمه ای از تکنولوژی AI (هوش مصنوعی) قرار دارد. چرا که مغز انسان شامل حافظه ای با ظرفیت بینهایت بالا و مراکز محاسبه و منطق بینهایت خارق العاده است که هم احساسات را برای انسانها معنا می کند و هم موارد منطقی را برای انسان قابل حل می نماید.
چیزی که به صورت منطقی از این نوشته بر می آید، آنست که معمولا هر سیستم، مدیر و مدبری آگاه نیاز دارد تا آنرا مهندسی و طراحی نماید. سیستم های دست ساز بشر، معمولا نیاز به آپدیت و به روز رسانی و بهبود روند دارند، پس باید مدبر و سازنده آنها، مدام روی آنها کار کرده و باگها و اشکالاتشان را برطرف کرده و حتی امکانات جدید به آنها بیفزایند.
پس اگر انسان به جایی برسد که به جای تهیه یک سیستم تک منظوره، سیستمی را بسازد که خودش را تکمیل نماید و تکامل یابد و ایراداتش را رفع نماید و خود را بهبود بخشد و رشد یابد و بدون دخالت انسان سازنده، خودش مسیر کمالش را طی کند، در این حال، انسان به یک ابر سیستم دست یافته است.
طراحی یک انسان با هوش انسان امروزی بدون قدرت رشد و تکامل مغزی از طراحی یک انسان همتایش با هوش انسان سه قرن بعد، ساده تر است. ولی طراحی یک سلول یا نطفه یا ... با امکان رشد و بقا و تکامل و فرگشت و ... از طراحی یک انسان هوشمند هزاره بعد بدون قدرت رشد و تکامل مغزی (صرفا مانند کامپیوتر) نیز دشوارتر است. چرا که این سلول یا نطفه در ده هزار سال بعد، انسان ده هزار سال بعد را خواهد ساخت ولی طراحی یک سیستم تک منظوره انسانی با قدرت هوش انسان صد سال بعد، یعنی سیستمی با رشد برای نسل های بعد که نیاز به بازبینی ها و رفع ایراداتش توسط خالقش دارد. پس تمامی خدا ناباورانی که خلقت انسان را به فرگشت و تکامل و ... ربط داده و گمان می کنند خلقت سلولی با قدرت رشد صفر تا صد ساده تر از خلقت یک انسان با قدرت امروزی می باشد، سخت در اشتباهند. چرا که با روش هایی شبه بازگشتی و روش های تست و تکامل و آزمون هر چیزی و گاه با ترشح هورمونها و مواد کشنده ای که نمونه هایی از خود را به ورطه نابودی می کشاند، تمام حالات را آزموده و مسیر رشد بقای گونه های موفق را می پیماید و این یعنی ابر سیستمی که مدام سعی به تکمیل و تکامل و بهبود شرایط دارد. چرا که این سیستم وقتی نیاز دارد، بهترین پر ها را برای پرواز و بهترین چشم ها را برای دیدن و بهترین گوشها را برای شنیدن بوجود می آورد ...(با توجه به تفکراتی چون فرگشت و تکامل)
جالب تر آنکه خدا ناباوران خلقت چنین سیستمی را در مراحل آغازین به تصادفات و در مراحل بعد به فرگشت و تکامل نسبت می دهند...
نتیجه گیری:
انسان یک ابر ماشین و ابر سیستم می باشد. ماشینیی به صورت پکیج سخت افزاری و نرم افزاری (پلتفرم مانند گوشی اندرویدی) بسیار خارق العاده... سیستمی با سخت افزار بینهایت پیچیده و با سیستم عاملی بینهایت پیچیده تر (روح)... اگر خلقت به قانون طبیعت و تصادفات و ... باشد، شاید بتوان مجسمه ای را به صورت نسبی بوجود آورد، ولی نمی توان چنین سیستم پیچیده ای را بوجود آورد. چون که نمی توان ساخت آنرا به صورت طبیعی و با هوش انسانی نیز مهندسی کرد...
چگونه می توان گرمای وجود پدر یا مادری را که سالیان درازی زیر گور آرمیده اند، با قوانین طبیعت دوباره احیا کرد؟ چرا جریان حیات که مانند الکتریسیته درون سلول و بدن موجودات زنده در جریان است، یک طرفه است؟ چرا پس از مرگ نمی توان آنرا به روش های دست ساز، به حیات بازگرداند؟ آیا حیات بشری، پدیده ای تمام شیمیایی است؟
به راستی که در پس چنین خلقت بینهایت هوشمندانه و پیچیده ای، خالقی دانا و بینهایت هوشیار را حس نمی کنید؟ آیا تویی که نمی توانی خلقت یک مجسمه صیقلی را به پدیده های تصادفی نسبت دهی، می توانی خلقت چنین ابر سیستمی را به تصادف تصور نمایی؟
ادامه دارد...
(التماس دعا - مشکلی بر سر هارد و اطلاعاتم آمده که به شدت التماس دعا دارم)

21/8/1394

باسمه تعالی

به راستی که انسان فلز شناس متبحری است...

(توجه: لطفا اجازه دهید تایپیک کنونی فقط به ارائه مقاله پرداخته شده و نظرات و پیشنهادات و انتقادات و سوالات خود را در تایپیک نظرات به آدرس مد نظر قرار دهید... از توجه شما سپاسگزارم..)

بازی های شانسی، به گونه ای هستند که حالات ساده تر به وفور اتفاق افتاده و احتمالات پیچیده تر و نشدنی تر، کمتر و کمتر به وقوع می پیوندند. برای درک بهتر مطلب، فرض کنید دریک بازی پرتاب تاس(پنیر بازی منچ)، قرار است وقوع عدد 6 را پیروزی و وقوع اعداد دیگر را شکست بدانیم. حال اگر قرار باشد یک تاس را بیندازیم تا عدد 6 بیاید (پیروزی) احتمال پیروزی برابر یک ششم یا 1/6 می باشد.
اگر تعداد تاس ها را به دو عدد تاس افزایش دهیم و فرض پیروزی را در پرتاب دو تاس (در کنار هم و در یک زمان) برابر وقوع عدد 6 برای هر دو تاس بدانیم، احتمال وقوع پیروزی برابر یک سی و ششم یا 1/36 می شود.
چرا که به صورت ضرب کارتزین، احتمالات وقوع همه اعداد به تعداد 6*6 (6 به توان 2) می باشد:
تاس دوم------------- تاس اول
1 ------------- 1
2 ------------- 1
3------------- 1
و ..
و..
1 ------------- 2
2------------- 2
3------------- 2
و..
و..
6------------- 6
پس می بینیم که از بین 36 حالت مختلف، تنها یک حالت برابر با مقدار 6 و 6 برای هر دو تاس است.
حال اگر تعداد تاس ها را سه کنیم و شرط پیروزی برابر نمایان شدن عدد 6 برای هر سه تاس باشد، احتمال وقوع پیروزی برابر یک بر روی 6*6*6 یعنی یک بر روی 216 حالت مختلف می شود و اگر تعداد تاس ها را بالاتر ببریم، احتمال موفقیت مدام پایین و پایین تر آمده و به جایی می رسد که در نهایت به عدد صفر گرایش پیدا می کند. چرا که اگر 100 تاس را به شما بدهند و بخواهند که همه آنها را با هم پرتاب نمایید و نهایتا شرط پیروزی را وقوع عدد 6 برای همه تاس ها در نظر بگیرند(پیروزی به شرطی که در یک پرتاب، روی همه 100 تاس، عدد 6 نمایان شود )، احتمال بسیار ضعیفی وجود دارد که پیروزی اتفاق بیفتد. پس پیروزی برای این حالت، یک بر روی 6 به توان 100 خواهد بود. یعنی احتمالی در حد 0.
با این پیش گفتار:
فرض کنید در وسط یک بیابان پهناور به یک مار بزرگ بر بخورید.
اگر به خلقت تصادفی معتقد باشید، فوری به تصادفات و فرگشت و تکامل می اندیشید. حال اگر در همان حال، یک مار مکانیکی فلزی ربات را در کنار مار واقعی مشاهده نمایید، ذهن شما خلقت آنرا به فرد یا شرکتی خاص نسبت می دهد. چرا که مار دوم:

  1. فلزی است نه سلولی و زنده
  2. دو لنز دوربین در کمال ظرافت و دقت در آن وجود دارد که تصاویر را با وضوح بالا دریافت کرده و آنها را پردازش می نماید.
  3. با قدرت مکانیکی اعجاب آوری روی زمین می خزد.
  4. به خوبی از خود دفاع می کند.
  5. مسیر یابی هوشمند و اتوماتیک دارد.
و ...
بیاییم این دو مار را با هم مقایسه نماییم:

  1. مار واقعی قدرت رشد و نمو و درک زندگی را (هر چند غریزی) دارد ولی مار فلزی آنرا ندارد.
  2. مار واقعی قدرت تولید نسل و تخم گذاری دارد ولی مار فلزی آنرا ندارد.
  3. مار طبیعی قدرت بینایی بالا دارد که شاید در مقایسه با قدرت بینایی یک لنز معمولی، بیشتر است.
  4. مار واقعی قدرت بالا رفتن از در و دیوار و دار و درخت دارد، ولی مار فلزی شاید نتواند شامل همه آنها باشد.
  5. مار طبیعی به صورت زنده، مسیر یابی و شناسایی را انجام می دهد ولی مار فلزی با قدرت هوش مصنوعی...
  6. مار طبیعی با قدرت دم خود (نفس) و یا هیپنوتیزم و ... می تواند حیوانات را شکار کند ولی اگر مار فلزی مذکور فاقد این امکانات نیز باشد، باز هم آنرا مخلوق انسان می دانید.
  7. مار واقعی قدرت خوردن گوشت و ... و تجزیه آنها و رشد بدن و ترمیم زخم و ... دارد در صورتیکه اگر مار فلزی بتواند مواد بلعیده شده را به عناصر اولیه تجزیه نماید و سپس از عناصر اولیه، در ترمیم و رشد خود استفاده نماید، قطعا هوش و تدبیر کارخانه سازنده اش را تقدیر و ستایش می کنید.
و ...
حال با این گفتار به این نتیجه می رسیم:
به راستی که انسان، فلز شناس متبحری است. چرا که حقیقت مخلوق فلزی دست ساز خود را می شناسد ولی حقیقت سازه ای پیچیده تر از مخلوق خود را درک نمی کند.
حال با توجه به شرح پیچیدگی:

  1. آیا خلقت مار طبیعی سخت تر و پیچیده تر است یا خلقت مار فلزی؟ قطعا مار طبیعی
  2. تعداد مراحل طراحی مار طبیعی بیشتر و پیچیده تر است یا تعداد مراحل مار فلزی؟ قطعا مار طبیعی
  3. آیا احتمال تولید مار طبیعی به تصادف کم و نشدنی تر است یا احتمال وقوع مار فلزی؟ قطعا احتمال وقوع مار طبیعی
بیاییم به جمع بندی برسیم:
با فرض خلقت تصادفی و احتمالات در خلقت دو موجود همسان (یکی فلزی و دیگری گوشتی و پولکی)
پیچیدگی خلقت مار واقعی بسیار بسیار بیشتر از پیچیدگی خلقت مار رباتیک است.
به بیان ریاضی:
پیچیدگی خلقت مار واقعی >> پیچیدگی خلقت مار رباتیک

  1. چطور می توان خلقت یک مار فلزی با احتمالات نزدیک تر و شدنی تر را به دست انسان (نیازمند خالق-نیازمند طراحی هوشمند و کار درست با هوشی سرشار) دانست ولی خلقت یک مار طبیعی با احتمالات ضعیف و نشدنی تر را به تصادف و طبیعت و ...؟
  2. چرا باید خلقت تصادفی، فقط موجوداتی با احتمالات کم و نشدنی از جنس گوشت بیافریند؟آیا نمی توانست موجوداتی از جنس فلز با احتمالات نزدیک تر و شدنی تر بیافریند؟ آیا می توان تصور کرد که یک اتومبیل بسیار حرفه ای در وسط یک کوه، توسط پدیده های تصادفی خلق شده باشد؟
  3. چرا مغز انسان اینگونه تصور می نماید؟ آیا نه اینکه مغز انسان نیز در صدی خطا دارد؟
  4. چرا وقتی انسان در یافتن پاسخ معمای خدا، به عدم درک مغز انسان از حقیقت ذات خدا می رسد، فورا در مقابل این نوع عقیده، گارد می گیرد؟
  5. آیا امکان دارد خلقت تصادفی صرفا یک وهم و خیال باشد؟
به راستی که انسان فلز شناس متبحری است...
ان شاء ال.. ادامه دارد...
1394/09/05

باسمه تعالی

منحنی تدریجی تصادفات در خلق اشیا

(توجه: لطفا اجازه دهید تایپیک کنونی فقط به ارائه مقاله پرداخته شده و نظرات و پیشنهادات و انتقادات و سوالات خود را در تایپیک نظرات به آدرس مد نظر قرار دهید... از توجه شما سپاسگزارم..)
توجه: در این وب سایت آپلود سنتری ندیدم و ترجیح می دهم برای نمایش اشکال و تصاویر، فایل pdf را هم آماده دانلود بگذارم...
پس لطفا برای دیدن تصاویر، PDF را نیز دانلود نمایید!

یکی از استدلال های معروف ملحدین در توجیه خلقت و حیات، مبحث خلقت تصادفی می باشد، به بیان بهتر یعنی بینهایت ذره و گرد و غبار در برخورد به هم و در فواصل زمانی 14 میلیارد ساله، حالات و اجرام مختلف از جمله زمین و خورشید و .. را بوجود آورده اند. آنها معتقدند بسیاری از این اجرام، زاید و بی حاصلند و فقط یک یا چند نمونه از آنها، به شکل زمین کنونی، در فاصله مناسب کمربند سبز، به دور ستاره خورشید خاص خود در حال گردش هستند. این اجرام حیاتی، با داشتن شرایط نسبتا مساعد برای حیات و دخالت برخی عملیات شیمیایی، حیات را در شکل سلول های اولیه بوجود آورده اند و سپس به جهت بازوی تکامل و فرگشت، موجودات زنده سلولی، اندک اندک به موجودات درشت و تنومند و بهتر تبدیل شده اند. عامل اصلی این نوع نظریه ها، وجود فسیل میلیارد ها نمونه از موجودات ضعیفی است که تلف شده اند، همچنین گونه های قوی که با خوردن ضعیف تر ها، یا تولید برخی هورمونها، خود را حفظ کرده و تکامل یافته اند و یا در برخی شرایط از بین رفته اند.
حال به بررسی یک بازی شانسی پرداخته و سپس منظور خود را در مورد این قسمت بیان می نماییم.
فرض کنید یک تاس سالم 6 تایی دارید.(پنیر منچ) اگر شرط برنده شدن ما، پرتاب تاس و حصول عدد 6 باشد، احتمال اینکه عدد 6 ظاهر شود یک ششم یا 6/1 می باشد. حال اگر دو تاس را به ما دهند و بخواهند تا هر دو را با هم پرتاب کرده و به دو عدد 6 در کنار هم برسیم، احتمال برنده شدن کمی سخت تر از حالت قبل می شود. به بیان بهتر احتمال برنده شدن می شود یک سی و ششم یا 36/1 .
فضای نمونه و حالات کلی که در پرتاب دو تاس پیش می آید:
تاس اول: 1 تاس دوم: 1
تاس اول: 1 تاس دوم: 2
تاس اول: 1 تاس دوم: 3
...
تاس اول: 1 تاس دوم: 6
تاس اول: 2 تاس دوم: 1
تاس اول: 2 تاس دوم: 2
...
تاس اول: 2 تاس دوم: 6
..
..
تاس اول: 6 تاس دوم: 6
در تمام 36 حالت ممکن، یک حالت یعنی حالت آخر (حصول دو عدد 6 در کنار هم) برای ما مساوی پیروزی و بقیه حالات برابر شکست می باشد، پس احتمال پیروزی یک سی و ششم یا 36/1 می باشد،
حال اگر موفقیت در پرتاب سه عدد تاس به شرط آوردن سه وجه 6 باشد، موفقیت سخت تر از اینها نیز می شود. چرا که 6*6*6 حالت یعنی 216 حالت ممکن برای ما بوجود می آید و شانس موفقیت ما، یک بر روی 216 یا 216/1 خواهد بود. همینطور الی آخر...
حال فرض کنید یک تاس را به شما بدهند و از شما بخواهند تاس را آنقدر بیندازید که هزار بار پشت سر هم (متوالی)، عدد شش را ببینید، شرط آن نیز اینست که اگر به هر عددی غیر از 6 برخورد نمایید، باید بازی را از اول شروع نمایید. برای مثال اگر 205 بار متوالی عدد 6 را دیده باشید و در 206 امین پرتابتان به عدد 4 برخوردید، بازی از اول شروع شده و باید از آن لحظه، 1000 بار دیگر عدد 6 متوالی ببینید تا برنده شوید. اگر فرض کنیم در انتها به هزار عدد 6 متوالی رسیدیم و تمام وقایع بازی را ثبت نمودیم، نتیجه می گیریم:
تعداد کلی موفقیت در اولین پرتاب هایمان، حدودا شش برابر بیشتر از تعداد موفقیت در دومین پرتاب هایمان است و تعداد موفقیت در دومین پرتابهایمان حدودا شش برابر بیشتر از تعداد موفقیت در سومین پرتاب هایمان است و ...و نهایتا در پرتاب هزارم، فقط یک بار توانسته ایم به موفقیت برسیم. پس می بینید که هر چه جلوتر می رویم، کار سخت تر و سخت تر می شود. ذات این بازی، موفقیت در هر مرحله برای رفتن به مرحله بعد می باشد. وقتی مرحله ای را با موفقیت رد می کنم، می توانم به مرحله بعد بروم و چون در مرحله بعد، احتمال برد برابر 6/1 می شود، پس تعداد هر مرحله برد، حدود 6 برابر کمتر از مرحله قبل و حدود 6 برابر بیشتر از مرحله بعدش است.



در شکل بالا فرض کنید موفقیت در مرحله آخر یا هزارم(سمت چپ) برابر 1 و مرحله 999 ام برابر 6 و مرحله 998 ام برابر 36 و ... می باشد. البته این ارقام تقریبی و حدودی هستند.
با این پیش مقدمه:
فرض کنید می خواهید شاهد تولید یک موبایل ساده در یک اتفاق تصادفی باشید. پس گام ساده اول، تولید مکعبی با ابعاد موبایل می باشد و گام سخت تر دوم، تولید مکعبی به شکل موبایل و گام سخت تر سوم، .... تا در گام نهایی، شاهد موبایل مد نظر باشیم. پس با توجه به بازی شانسی مذکور باید در این جریان شاهد هزاران مکعب ساده و شاید صدها مکعب به شکل موبایل و دهها و ....... و نهایتا یک یا دو یا سه موبایل کامل باشیم...چرا که امکان و احتمال موفقیت در گام اول بالاتر و در گام دوم پایین تر و گام سوم بسیار سخت تر و ..... و گام های نهایی بینهایت سخت است.
تشریح مثال در مورد خلقت:
بازی احتمالاتی تاس مذکور، یک بازی شانسی بسیار ساده می باشد و تمام نیازهایش یک پرتاب ساده می باشد. در حالی که در ساخت اشکال و اشیا و موجودات، به موفقیت در مراحل پشت سر هم بسیار سخت تری نیاز داریم، برای مثال فراهم کردن مواد اولیه و دادن گرما به آنها و خرد کردن اشیا به اندازه های لازم و ترکیب با مواد دیگر و فرو کردن یک ماده در ماده ای دیگر و پیچ کردن و ... در این روند، هر مرحله نیاز به موفقیت در مراحل قبل دارد و حصول نتیجه نهایی، نیاز به پیمودن موفق تمامی مراحل از ابتدا تا انتها دارد. با این اوصاف، تعداد موفقیت در هر مرحله به نسبت مراحل قبل تر از خود، همانند بازی شانسی مذکور، سخت تر و به نسبت مراحل بعدتر از خود، ساده تر می باشد.
نتیجه مهم: اگر در یک بازی شانسی بینهایت بزرگ، از برخورد بینهایت ذره و گرد و غبار و آتش و حرارات و انفجار و ... شاهد بوجود آمدن کتاب شاهنامه حکیم بزرگ باشیم، آیا نه اینکه باید بسیار بیشتر از آن کتاب، شاهد کاغذ پاره ها و کارتون و دفاتر سفید یا چیزهایی شبه کتاب بوده باشیم؟ قطعا جواب شما بله است!
چرا که ساخت دفتر و کاغذ و ... در طول ساخت شاهنامه می باشد و در احتمالات پایین تر و رسیدنی تر و حالات اولیه، می توان به آنها رسید.
آیا می توان تقبل کرد که در بازی شانسی مذکور، پس از چند سال پرتاب تاس، بالاخره به اولین عدد 6 رسید و با مشاهده اولین 6 مذکور، تا 1000 پرتاب بعدی همگی 6 بیاید؟؟!!!
حال اگر در این روند، حاصل تصادفات برابر تولید یک کتاب شاهنامه و یک کتاب بوستان باشد، چیزی از مسأله کم نمی شود. ضرب المثل معروف می گوید: آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب! وقتی حاصل این تصادفات برابر با خلق شاهنامه ای با ظرافت تمام شده، پس اینکه شاهد یک بوستان سعدی هم باشیم، دور از ذهن نیست! ولی با توجه به توزیعات نرمال در مباحث آماری و با توجه به مسأله احتمالاتی مذکور، آیا می توان خلقت یک شاهنامه و یا یک بوستان و یا هر دو را در کنار تلی از خاک و خاشاک در شرایطی تصور کرد که فقط خاشاک با درجه 0 و شاهنامه بادرجه 100 حاصل آن باشد؟؟؟ آیا نباید سازه های بین خاک تا شاهنامه را نیز در این بین دید؟ آیا سازه های بین خاک تا شاهنامه ساده تر از شاهنامه نیستند؟ آیا نباید موارد اولیه ساده را به کررات بیشتر از موارد نهایی دید؟آیا نباید در کنار بوستان و شاهنامه مذکور، شاهد بینهایت کاغذ پاره از مراحل اولیه تا دفاتر کثیف و دفاتر سفید و ... و کتب بی نظم تا رسیدن به بوستان و شاهنامه باشیم.
حال فرض کنید یکی از صفحات شاهنامه مذکور، یک تبلت الکتریکی و بقیه صفحاتش کاملا کاغذی می باشد. آیا نباید در صفحات دیگرش شاهد روند هایی بین کاغذ و تبلت باشیم؟ قطعا جواب بله است. چون تولید کاغذ از تولید تبلت ساده تر می باشد و احتمالات اولیه، تولید کاغذ بوده و احتمالات پیچیده برابر تولید تبلت می باشد.
نتیجه کلی: اگر قرار است موجودی توسط یک پدیده کاملا تصادفی خلق شود، به جهت نیازمندی خلقت آن موجود به کسب موفقیت در مراحل متعدد و متوالی خلقتش، می بایست شاهد تعداد بسیار بیشتری از مخلوقات بین مواد اولیه تا موجود مد نظر در کنارشان باشیم. این ساختار به گونه ای همانند تپه بردار توزیعات نرمال است با این تفاوت که بردار نرمال در مورد فراوانی رده های میانی می باشد ولی در این مورد، فراوانی موجوداتی که در مرحله نهایی به موفقیت رسیده اند مد نظر قرار می گیرد، پس در نمودار مذکور، باید شاهد بینهایت ذره و تعداد کمتری کاغذ و تعداد بسیار کمتری کتاب و نهایتا یک یا دو یا چند شاهنامه یا بوستان باشیم:




با تمام این تفاسیر:
انسانی متمایز (در کنار موجودات زنده) در زمینی متمایز (در کنار کرات دیگر) به وقوع پیوسته است. البته شاید دهها یا صد ها یا هزاران یا میلیونها زمین سان را معرفی نمایند، ولی اینکه به تصادف، انسان روی زمین بدون رقیب، همانند بوستان در دل شاهنامه یا همانند یک تبلت در میان صفحات شاهنامه به وجود آمده باشد، آیا مورد قبول است؟
زمینی که در میان کرات دیگر (حد اقل کرات شناخته شده) بسیار منحصر به فرد است و یا انسانی که در میان میمونها و ... زندگی کرده ولی نیازهای میمون و ... هنوز خوردن و نمردن و روی درخت بودن و شپش همنوع خوردن است حالی که نیازهای انسان امروز، چیرگی به سرعت نور و شکستن دیوار زمان و جابه جایی سریع از نقطه ای به نقطه ای دیگر و ساخت تصاویر هلوگرافیک و گوشی های سریع و تبلت ها و کامپیوتر های هوشمند در حد انسان می باشد.
چیزی که مهم است، آنست که در این دو مورد نمی توان رده های بینابینی از صفر تا صد را مشاهده کرد. به بیان بهتر ما فقط شاهد نمونه های صفر یا صد هستیم و نه شاهد نمونه های بینا بینی، در حقیقی ترین حالت و فرضیات، شاهد نمونه های 0تا 10 هستیم و یک دفعه، تنها نوع نمونه 100 را مشاهده می نماییم ، آن هم بدون مشاهده موارد بین 10 تا 100...
این مورد در مورد تکامل نیز صادق است. با وجود اینکه تکامل و تصادف کاملا با هم متمایز می باشند و امر تکامل، هیچ گاه برابر اوامر تصادفی نیست. ما در تکامل موجودات، شاهد وجود میمون و شاهد وجود انسان هستیم. شاید تبدیلات آنها را به بازه های زمانی خاص نسبت می دهند ولی در حال حاضر هم میمون در پایین رده ها را می بینیم و هم انسان در بالاترین رده ها.
میمون ها توانایی حل پازل هایی را دارند که انسانها از عهده شان بر نمی آید:
فرض کنیم حرف شما صادق باشد، ولی آیا در جامعه میمونها یا حیوانات دیگر، شاهد ساخت شهر یا ابزار یا موارد دیگر بوده اید به صورتیکه هزاران سال پیش آنرا نساخته باشند؟ آیا کاری را کرده اند که دردی از دردهایشان را دوا کرده باشد، آیا در جهت خورده نشدن، یا در مورد شکار حرفه ای تر، پیش رفت چشمگیری را به صورت نسلی داشته اند؟ برای مثال اینکه زنبور عسل کندو می سازد، آیا هزاران سال پیش نمی توانست آنرا بسازد؟ آیا حیوانات توانسته اند با هوش و ذکاوت و کشف و آزمون و خطا، چیزهایی را بسازند که قبلا نساخته باشند؟اگر بله، آیا این روند همانند انسانها به صورت نسل به نسل بهبود یافته؟ و آیا نسل های بعدی، موارد مذکور را ارتقا داده اند؟ پس چرا هنوز در طبیعت، چالش بزرگ حیوانات، خوردن و خورده نشدن و حفظ حیات می باشد؟ چرا در اولین نیاز یعنی نیاز به جریان حیات و خوردن و کشته نشدن، همچنان همانند هزاره های پیشین رفتار می کنند؟
در مورد زمین سانان، اگر به فرض زمین سانانی پیدا شوند که درونشان حیات دیده شود، تعدادشان در میان اجرام محدوده کشف، به چه تعداد است؟ آیا دیدن سه سیاره زمین سان دارای حیات در میان میلیارد ها میلیارد ذره، (با توجه به مسأله احتمالاتی مذکور) عادلانه است؟ آیا نباید در این بین شاهد موارد صفر تا صد بود؟ برای مثال آیا نباید به تعداد نسبتا زیادی، کراتی دارای زندگی سلولی یا باکتریایی مشاهده کرد؟
نتیجه:
اگر در یک جریان تصادفی، شاهد تولید یک شاهنامه باشیم، باید به کررات شاهد تولید کاغذ پاره با تعداد بسیار زیاد و شاهد تولید دفاتر بی نظم با تعداد کمتر از کاغذ پاره ها و ... و نهایتا یک یا چند شاهنامه یا بوستان باشیم، ذات خلقت تصادفی، تدریجی است، نه مطلق!
آیا نباید با دیدن خلقت صریح، پی به خالقی دانا برد؟
آیا دیدن مجسمه ای صیقلی یا فلزی حاصل تصادفات، قابل تصور است که خلقت موجودات زنده و هوشمند و پیچیده را حاصل خلقت تصادفی می دانید؟
(اثبات کلی و نهایی این مبحث به گستره بیشتر علوم بشری و کشف حیات و عدم آن نیاز دارد...)

ان شاء الله.. ادامه دارد...

1394/09/05

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=palatino linotype]باعرض سلام و تشکر بابت مطالب خوبی که جناب هادی مطرح کردند.
تاپیک جهت تکمیل و نیز بحث و گفتگو میان کاربران باز میشود.
امید که مباحث خوب و سودمندی مطرح شود.

موفق باشید.

باسمه تعالی
بخش 6
منافع خداباوری

با سلام و تشکر از جناب استاد صدیق جهت لطفی که به بنده و مقاله ام داشتند...
(توجه: لطفا اجازه دهید تایپیک کنونی فقط به ارائه مقاله پرداخته شده و نظرات و پیشنهادات و انتقادات و سوالات خود را در تایپیک نظرات به آدرس مد نظرقرار دهید... از توجه شما سپاسگزارم..)
این مقاله بیش از آنکه برای مخالفین نظریه خداباوری همچون آتئیست ها موثر باشد، به ندانم گراهایی همچون آگنوستیک ها می تواند موثر باشد. در این مقاله به ذکر وزن منافع نظریه خدا باوری در مقابل نظریه الحاد می پردازیم.
پاسکال ریاضی دان خداباوری بود که نظریه جالبی را در منفعت خداباوری ذکر کرده بود که ما آنرا به صورت ریاضی وار بیان می کنیم.
وجود خدا دو حالت دارد:
1- وجود دارد!
2- وجود ندارد!
عقیده ما به خدا نیز دو حالت کلی دارد:
1- به وجود خدا معتقدیم.
2- به وجود خدا معتقد نیستیم.
ضرب کارتزین این دو گزاره یعنی "وجود خدا * اعتقاد من به خدا" ، نتایج زیر را دارد:
1- خدا وجود دارد، من به وجود خدا معتقدم.
2- خدا وجود دارد، من به وجود خدا معتقد نیستم.
3- خدا وجود ندارد، من به وجود خدا معتقدم.
4- خدا وجود ندارد، من به وجود خدا معتقد نستیم.
الف- اگر خدا وجود داشته باشد:
1- اگر در عین وجود خدا، من معتقد به خدا باشم که اوضاع به نفع من است. چون اگر آخرتی وجود داشته باشد، احتمال موفقیت و بخشش من بالاتر می رود و می تواند نتیجه سعادت من باشد. در عین حال من به حقیقت نزدیکتر هستم.
(منفعت 100 %)

2- اگر در عین وجود خدا، معتقد به وی نباشم، به ضرر من است، چون اگر آخرتی در کار باشد، من دوزخی می شوم و در کل من از حقیقت دور می شودم و عدم اعتقاد به خدا یعنی عدم امید به خدا در مشکلات و عدم امید به جاویدان بودن حیات و ... (ضرر 100%)
در این گزاره، با دو مفهوم موفقیت صد در صد و شکست صد در صد مواجه بودیم!
ب- اگر خدا وجود نداشته باشد:
1- اگر در عین عدم وجود خدا، من به وجودش معتقدم باشم، سر خود را شیره مالیده ام و در بسیاری موارد محدود می شودم، ولی شدت ایمان به خدا می تواند باعث محدود شدن اعمال و بهبود رفتار های اخلاقی من شده و در دشواری ها و مصیبت ها، امیدی به نام خدا برایم می باشد. خداباوری، لذت های سرشار را از من دریغ نمی کند، بلکه مرا از عصیان و اسراف و مضرات جسمی و روحی دور می کند، ولی در برخی موارد دیگر محدودتر می شوم!(منفعت نسبتا بالا در کنار برخی محدودیات نه چندان مهم)
2- اگر در عین عدم وجود خدا، به وی معتقد نباشم، باز از یک طرف به نفع من می باشد، چون به حقیقت نزدیک ترم و از طرف دیگر از فرصتی که برای زندگی به دست آورده ام کمال لذت را می برم منتها دیگر در سختی ها و مصایب، امیدی به خدا ندارم و انتهای زندگی را مرگ و فنا و خود مساله حیات را پوچ می بینم، این دیدگاه در برخی افراد می تواند منجر به افسردگی و طغیان و خود کشی شود!(منفعت در کنار معایب)
پس همچنان که می بینید، با داشتن اعتقاد به خدا، وزن منفعت برای ما بیشتر است، چرا که اگر خدایی در کار نباشد و معتقد به وی باشیم، ما ضرر نکرده ایم و از طرفی برخی منافع همچون زندگی هدفمند و امید به خدا و حیات جاودانه و دیدار دوباره عزیزان از دست رفته را به دست آورده ایم، ولی چنانچه خدایی در کار باشد، با داشتن اعتقاد به وی به منفعت صد در صد می رسیم و با عدم اعتقاد به وی، به ضرر صد در صد می رسیم!
از نظر قوانین علم نظریه بازی ها و با دیدگاه استراتژیک نیز نظریه خداباوری، وزن منفعت بالاتری به نسبت عدم خداباوری دارد!

ادعای یک دانشمند خداناباور در مخالفت با این نظریه:
ریچارد داوکینز، زیست شناس و تکامل گرای مشهور بریتانیایی، در مقابل این نظریه، گارد گرفت و ادعا کرد، اگر خدایی عادل و آگاه هم در کار باشد، چرا به تلاش ما در جهت آزاد اندیشی و کنجکاوی و حقیقت خواهی پاداش ندهد؟ اصلا چه کسی گفته که خدا باید حتما شبیه خدای ادیان و مذاهب باشد؟
در پاسخ به این دانشمندان عزیز می توان نکات زیادی را در قبال خدای خیالی مذکور گفت، از جمله اینکه:
آیا همه انسانها توان و شرایط این را دارند که مانند شما یا جناب استیفن هافکینگ، در علومی همچون زیست شناسی و یا فیزیک کوانتوم یا اختر شناسی به درجات دکترا برسند تا حقایق را درک نماید!!؟
آیا نباید چنین خدایی حال و شرایط همه انسانها را در اقصی نقاط زمانها و مکانها رعایت نماید؟
آیا انسانهای بدوی یا انسانهای قرون پیش، به مانند شما به علومی دست یافته بودند که بتوانند وجود خدارا موشکافانه نقد نماید؟
آیا خدای مذکور نباید راههایی را برا شناخت مردم عامه از خودش قرار دهد؟
و سوالات دیگر که خود شما بهتر از بنده می توانید آنها را مطرح نمایید!
به راستی آیا وزن منافع خداباوری بالاتر نیست؟
ان شاءال... ادامه دارد...
هادی عباسی
1395/15/15

باسمه تعالی

قسمت 7

تسلسل باطل


با سلام

(توجه: لطفا اجازه دهید تایپیک کنونی فقط به ارائه مقاله پرداخته شده و نظرات و پیشنهادات و انتقادات و سوالات خود را در تایپیک نظرات به آدرس مد نظر قرار دهید... از توجه شما سپاسگزارم.. )

تسلسل در لغت به معنای روان شدن آب و هر امری است که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد.

اتصال و پیوستگی بهم مانند زنجیر. زنجیربندی و توالی و انتظام و هر امری که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد. (ناظم الاطباء). (1)

به بیان بهتر شی یا عامل A برای وقوع و وجود یا انجام کاری، نیازمند شی یا عامل B باشد و شی یا عامل B برای همان امر، نیازمند شی یا عامل C و C نیز برای همان امر نیازمند شی یا عامل D و ...


شکل 1

در این حالت اگر همه این اشیا، برای تحقق آن امر، نیازمند شی یا عامل دیگری باشند، چه وقت و کجا می توان شیی را یافت تا وابسته و نیازمند نباشد تا جریان مد نظر را شروع کند و از شی مستقل غیر وابسته تا شی A ، جریان سلسله وار پیش رود و تحقق یابد؟

برای مثال اول، بازی دومینو را فرض کنید. اگر عاملی شروع کننده سقوط مهره اول بازی دومینو نباشد، چه وقت این بازی شروع می شود و چه وقت تمام می شود؟ پاسخ: هیچ وقت!


شکل 2


پس دومینو مثالی از تسلسل می باشد!

در مثال بعدی، قرار است تیری توسط سربازی به یک جانی اعدامی شلیک شود. ولی این سرباز برای شلیک نیاز به دستور مافوقش دارد. اگر نام سرباز A باشد، و مافوقش B باشد، پس A برای شلیک وابسته به دستور B است. حال فرض کنید B هم برای دستور، نیازمند دستور مافوقش یعنی C است و C نیز برای اجرای دستور، نیازمند دستور مافوقش D باشد و D نیز همچنین و ... اگر همه اینها برای اجرای دستور نهایی نیازمند مافوقشان باشند، پس در این حالت هیچ گاه این تسلسل زنجیر وار به اتمام نرسیده و درنهایت هیچگاه تیر شلیک نخواهد شد.



شکل 3

به این نوع حالات (تسلسل) در زبان انگلیسی، sequential یا continuum می گویند. در این نوع رابطه، وقوع هر اتفاق، نیازمند وقوع اتفاق قبلی است، به بیان بهتر، روابط موازی نیست بلکه سری است.

سوال
: حال با توجه به دو مثال گفته شده بالا، شلیک گلوله مد نظر و یا افتادن مهره های دومینو نشانگر چیست؟

پاسخ: نشانگر وجود یک فرمانده برای جوخه اعدام و وجود یک فرد شروع کننده برای دومینو می باشد.

سوال: چرا جهان هستی را بازی تسلسلی همانند دومینو بدانیم؟

برخی توجیهات علم فیزیکی در تسلسلی بودن جهان:

در فناوری نرم افزار و برنامه نویسی، علت انجام کار را رویداد یا Event می گویند. برای مثال، در برنامه تان، برای نمایش واژه سلام، یک دکمه می سازید و روی رویداد یا Event کلیک شدنش، گوش می دهید و به محض اجرای کلیک شدن دکمه توسط کاربر، تابع مدنظر را اجرا کرده و کاربر، واژه سلام را می بیند.



Button.addEventListener(MouseEvent.Click,showHello);               //گوش دادن به رویداد کلیک روی دکمه //
function showHello(evt: MouseEvent)            //تعریف تابعی که قرار است به کلیک شدن دکمه حساس باشد//
{
    trace(“Hello World!”);//نمایش واژه سلام دنیا//
}


در این حالت، علت نمایش واژه سلام، رویداد کلیک روی دکمه است و تا وقتی دکمه مد نظر کلیک نشود، واژه سلام هم به نمایش در نمی آید!

موضوع تسلسل همان چیزی است که برهان علیت را منجر می شود و نهایتا مجبوریم قبول کنیم باید فرمانده یا دستی برای شروع جریان هستی وجود داشته باشد که جنس او برخلاف همه چیزهای دیگر، وابسته نباشد، پس این فرد یا جریان، باید مستقل و غیر قابل درک برای موجوداتی همانند انسان باشد که مخلوق است و نیازمند علت... چرا که هیچ راه دیگری را نمی توان برای شروع هستی در نظر گرفت.

عدم درک موضوع خالق یا علت بی نیاز، همانند آنست که جای یکی از مهره های بازی دومینو باشید و با ذهنیت خود، نتوانید ذات عامل مستقل شروع کننده بازی را درک نمایید، چرا که یک مهره دومینو، برای شروع جریان بازی، همواره وابسته است!

قانون اول نیوتن: در یک دستگاه مرجع لخت، جسمی که تحت تأثیر یک نیروی خارجی نباشد، یا ساکن است، یا با سرعت ثابت در حال حرکت قبلی خود می ماند. به بیان بهتر اگر به جسمی نیرویی وارد نکنیم، حالت سکون و یا حرکتی قبلی خود را حفظ می کند.(2)

قانون پایستگی انرژی: انرژی بوجود نمی آید و از بین نمی رود، بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود، به بیان بهتر، مقدار انرژی در یک سیستم تک‌افتاده (ایزوله، منزوی) ثابت می‌ماند. پیامد این قانون این است که انرژی از بین نمی‌رود و به وجود نمی‌آید. تنها چیزی که در سیستم تک‌افتاده رخ می‌دهد، تبدیل شکل انرژی است. مثلاً انرژی جنبشی به انرژی گرمایی تبدیل می‌شود. از آن‌جا که در نظریه نسبیت خاص، انرژی و جرم به هم وابسته‌اند، پایستگی انرژی در حالت کلی می‌گوید که مجموع انرژی و جرم یک سیستم تک‌افتاده پایسته است.(3)

نکته ای که از پایستگی انرژی برای این بخش لازم است، آنکه تبدیلات انرژی از حالتی به حالت دیگر در بسیاری حالات به غیر از گرانش، نیازمند عامل و علت خاصی می باشد. برای مثال برای تبدیل انرژی پتانسیل شیمیایی درون باروت، نیاز است آتشی روشن شود و انرژی گرمایی آتش، عاملی واسط برای تبدیل انرژی پتانسیل شیمیایی درون باروت به انرژی نور و گرما باشد. تقریبا تمام حالات تبدیلات انرژی، نیازمند صرف نیرو و یا صرف انرژی یا ماده یا به هر عنوان، عاملی واسط است تا تبدیل میسر شود.

انرژی گرانش، نوعی انرژی خاص است که بسیاری از معادلات را بر هم می زند. طبق قوانین فیزیک کلاسیک، گرانش حاصل جرم اشیا است و هر جسمی که جرم بزرگتری داشته باشد، نیروی گرانش بیشتری دارد. بر طبق این قانون، همه اجسام حتی خود ما نیز مقداری نیروی گرانش خاص به نسبت جرممان داریم که در مقابل انرژی گرانش زمین بسیار ناچیز است.
اگر سیاره زمین را در کنار سیاره مشتری قرار دهیم، مشتری به جهت جرم بالا و در نتیجه جاذبه بالایش، زمین را به سمت خود جذب خواهد کرد. ولی اگر ماه را به صورت ثابت در کنار زمین قرار دهیم، این بار زمین به جهت جرم و جاذبه بالایش، ماه را به سمت خود می کشد. اگر هم یک سفینه فضایی را در کنار ماه قرار دهیم، ماه به جهت جرم و در نتیجه جاذبه بیشترش، سفینه به سمت خود می کشد.
یکی از علل مهم زلزله ، گرانش می باشد، چرا که لایه های زیرین زمین، با فشار حاصل از گرانش، روی هم کشیده می شوند و فشار ناشی از آن، باعث آزاد شدن انرژی می شوند و نهایتا زلزله را عامل می شود. علت گداخته بودن مرکز زمین نیز به جهت میزان فشار بالای جاذبه آن، از سطوح به سمت مرکز زمین است.

سوال: چرا باید گرانش به جرم اجسام ارتباط داشته باشد؟ فیزیک مدرن به این سؤال جواب می دهد.

تعریف مدرن گرانش: در علم فیزیک مدرن، اصطلاح Spacetime به در هم تنیده بودن فضا و زمان در هم گفته می شود که یک جهان سه بعدی مادی و یک بعد چهارم زمانی را بوجود می آورد. هر جسمی که جرمی را در این فضا داشته باشد، یک خمیدگی در این فضای 4 بعدی ایجاد می کند. به صورت بسیار ساده، این فضای چهار بعدی همانند یک پارچه نازک است که وقتی یک توپ سنگین و یک توپ سبک را روی آن و در کنار هم قرار می دهیم، توپ سنگین تر، به نسبت توپ سبک تر روی پارچه انحنای بیشتری ایجاد می کند و اگر این دو در کنار هم باشند، مسلما توپ سبکتر، به جهت انحنای بیشتر حاصل ازتوپ سنگین تر (روی پارچه)، به سمت آن کشیده می شود و جذب می شود. این تعریف مدرن، توسط آلبرت انشتین معرفی شد. در این مثال، منظور از پارچه همان بافت 4 بعدی فضا و زمان است که هم وابسته به زمان است و هم وابسته به فضای 3 بعدی. (4)



شکل 4

حال سؤالی اساسی که در مورد موضوع مطرح شده خمیدگی زمان و مکان می توان پرسید آنست که وقتی زمانی در کار نباشد، این جاذبه و این گرانش از کجا باید حاصل شود؟
در نتیجه گرانش، نیازمند وجود زمان و مکان و جرم است. با توجه به پایستگی انرژی، آزاد سازی یا تبدیلات انرژی به انرژی های دیگر، نیازمند ماده یا انرژی یا نیروی واسطه و یا هر عامل دیگری است، و بر طبق قانون اول نیوتن، همواره در جایی که (خلا) هیچ نیرویی به جسمی وارد نشود، آن جسم ثابت می ماند مگر اینکه تحت تأثیر نیروی دیگری، به حرکت واداشته شود.. پس همچنانیکه شاهد هستید، هر حرکت و هر تبدیل انرژی و البته خود گرانش، نیازمند علت و عامل هستند.


دانشمندان، پیدایش عالم را حاصل انفجار بزرگ Big Bang می دانند و به لحظه شروع آن، به اصطلاح، زمان صفر نام می دهند. در این لحظه، کل عالم در کوچکترین اندازه فشرده بوده و ناگهان انفجاری رخ داده و کل عامل، منبسط شده و زمان شروع می شود و با حرکات تصادفی ذرات مختلف، حالاتی همچون زمین و فضا و ... بوجود آمده اند.

زمان صفر، یعنی عدم وجود زمان، کما اینکه زمان مد نظر وابسته به انتشار فضا و بسط آن می باشد، حال سؤالی که باید پرسید آنکه، در جایی که زمانی در کار نبوده، گرانش چگونه تعریف می شده؟ وقتی هر عامل برای ایجاد تغییر در نوع انرژی، نیازمند انرژی یا عامل دیگری به عنوان واسط می باشد، عامل واسط، خود توسط چه عامل سومی، تحریک شده و تغییر ایجاد کرده، اگر عامل سومی در کار بوده، عامل سوم خود با چه عامل واسط چهارمی، تغییر یافته تا خود عامل تغییر گردد، و آن چهارمی و ...؟؟؟

پس می بینیم در این نوع دیدگاه، هر حرکتی، طبق قوانین نیوتن، نیازمند حرکت و نیروی دیگری است. هر تغییری در انرژی برای تبدیل شدن، بر طبق قوانین پایستگی انرژی، نیازمند یک عامل واسط است که که آن نیز وابسته به عامل یا انرژی دیگری است، بر طبق تعریف انشتین نیز گرانش، وابسته به زمان و مکان است، پس هر چه عقب تر برویم، مجبوریم به یک سری قوانین فیزیکی به عنوان ثوابت بنگریم که معمولا هر کدام از آنها، خود نیازمند قوانین و ثوابت دیگری هستند که در نهایت همه چیز در هاله ای از ابهام گیر می کند. انرژی که عامل تحریک انفجار بزرگ بوده، چیست؟ عامل آزاد سازی و تغییرات آن چیست؟؟ و این یک تسلسل بزرگ است!

یکتایی خدا با فرض وجود خدا:
اگر به فرض، خدایی وجود داشته باشد، خالق خدا کیست؟
به فرض اگر خدا خالقی داشته باشد، خالق خالق خدا کیست؟
به فرض اگر او نیز خالقی داشته باشد، خالق خالق خالق خدا کیست؟ و الی آخر...
پاسخ نهایی این پرسش، تا بینهایت تکرار می شود و در نتیجه... نه خدایی وجود خواهد داشت و نه مخلوقی...
در قوانین برنامه نویسی، به این گونه عوامل، حلقه های بینهایت گفته می شود. کما اینکه اگر یک حلقه بینهایت بنویسید و هیچ شرطی برای بیرون رفتن از آن قرار ندهید، برنامه آن thread، در همان نقطه گیر خواهد کرد و درنتیجه، آن thread تمام نخواهد شد. (حلقه بی نهایت در برنامه نویسی با دور باطل متفاوت است!)




while(true)
{}


پس باید شرطی برای بیرون رفتن از این منجلاب داشته باشیم تا آفرینش از سر آغاز شده و تا پایین ترین نقطه ها پیش رود.
پس در نتیجه عاملی پایانی و مستقل به اسم خدای نهایی باید وجود داشته باشد تا آفرینش را آغاز کند و سلسله وار، خدایان در پشت سر هم، حیات را جریان دهند. ولی این با فرض اولیه مساله (خدای نیازمند خالق) سازگار نیست و در نتیجه، این نوع خدا، از جنس مخلوقات نیست(برهان خلف). پس اگر چنین خدایی وجود داشته باشد، باید ازلی و ابدی و همیشگی و بدون نیاز به خلق شدن باشد و به همین جهت، به وی، واجب الوجود می گویند. پس خدای مد نظر برای آفرینش به سایر خدایان سلسله مراتبی نیز می تواند نیاز نداشته باشد، پس خدا یکی است!

سوال: چرا باید به واجب الوجود ایمان داشته باشیم؟
درست همانند اینکه سقوط مهره های بازی دومینو یا شلیک سلاح سرباز مذکور را ببینید و از مشاهده نتیجه بپرسید، به راستی چرا باید به وجود عاملی جهت سقوط مهره ها یا فرماندهی جهت دستور شلیک معتقد باشم... همچنانیکه گفته شد، در سایر حالات، مساله گیر می کند و حل نمی شود.
چرا نباید به خدایان چندگانه در عرض و کنار هم معتقد باشیم.... این مساله را در قسمت بعدی پاسخ خواهیم داد.
ان شاءال... قسمت بعدی در مورد دور باطل است و به اشکالات تثلیث مسیحیت و دور باطل در دیدگاه تکامل گرایان خواهیم پرداخت.
ان شاءال... ادامه دارد...

منابع


  1. http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%84
  2. https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%86_%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA_%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%AA%D9%86
  3. https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C_%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C
  4. - http://bigbangpage.com/?p=2134

ان شاءال... ادامه دارد...

1395/8/5


باسمه تعالی


قسمت 8


دور باطل

با سلام

(توجه: لطفا اجازه دهید تایپیک کنونی فقط به ارائه مقاله پرداخته شده و نظرات و پیشنهادات و انتقادات و سوالات خود را در تایپیک نظرات به آدرس مد نظر قرار دهید... از توجه شما سپاسگزارم.. )

دور (به فتح اول و سکون ثانی) از اصطلاحات فلسفه و منطق است و عبارت است از این که موجود شدن چیزی توقف داشته باشد بر موجود بودن خودش (با واسطه و یا بدون واسطه)
فرض اولیه در مباحث این بخش از مقاله: موجود A و B و ... Z همگی ممکن الوجود هستند و همگی نیازمند تولد و بوجود آمدن!
فرض کنید موجود A برای بوجود آمدنش نیاز به وجود موجود B داشته باشد (متوقف بر B باشد – مثلا B درون ساختار A باشد یا به بیان بهتر B جزئی از A باشد یا A شامل B باشد) و موجود B نیز برای بوجود آمدن، نیاز به وجود موجود A داشته باشد(وجودش بر A توقف داشته باشد – مثلا A در ساختار B استفاده شود).
البته می توان واسطه های بیشتری را هم در نظر گرفت. یعنی A به B نیاز داشته باشد و B به C نیاز داشته باشد و C به D و ... نهایتا Z که آخرین عضو زنجیره دور است، برای بوجود آمدن به A نیاز داشته باشد. اگر منطق دور را قبول داشته باشیم، به این معنا است که با خلاصه کردن دور، بتوان گفت وجود A به وجود A وابسته است و این یک خطای منطقی است!

در اصطلاح فلسفی، به دور بی واسطه (A به A نیاز داشته باشد) دور مصرح و به دور با واسطه (A به B نیاز داشته باشد و .... به A نیاز داشته باشد) دور مضمر گفته می شود.[1]

در بطلان دور اختلافی وجود ندارد، زیرا لازمه آن تقدم شیء بر نفس است. با این بیان که اگر وجود A متوقف بر B و وجود B متوقف بر A باشد، پس برای موجود شدن A باید قبلاً B موجود باشد و A معدوم، و چون وجود B هم متوقف به وجود A است، پس باید در همان لحظه A موجود باشد. در نتیجه لازم است A در آنِ واحد هم باشد و هم نباشد. وجود و عدم یک چیز در آنِ واحد یعنی اجتماع نقیضین، و اجتماع نقیضین محال است.

شکل 1


دور باطل در قوانین برنامه نویسی:

در برنامه نویسی، دور باطل را Circular Dependency به معنی وابستگی دوار می گویند. Circular Dependancy در برنامه نویسی در شرایطی رخ می دهد اگر ساختار یا سیستمی (کلاس) به نام A داشته باشیم که درون آن از ساختار یا سیستم (کلاس) دیگری به نام B استفاده کرده باشیم، و درون ساختار یا سیستم (کلاس) B نیز از A استفاده کرده باشیم. یعنی A جزئی از اعضای سیستم B است و B نیز جزئی از اجزای سیستم A است.

مشکل اصلی این مسأله برنامه نویسی از آنجایی است که برای هر ساختار یا سیستم (کلاس و اشیایش)، باید میزان خاص و مورد نیاز حافظه تعلق گیرد و این میزان حافظه، وابسته به اشیا و زیر سیستم هایی است که در آن ساختار وجود داشته و آنرا ساخته اند. حال اگر A شامل شی یا اشیایی از B باشد و B نیز شامل شی یا اشیایی از A باشد، چه میزان حافظه باید برای هر کدام از این اشیا تخصیص داد؟ جواب: مسأله گیر می کند!!! چرا؟؟؟
برای حافظه گیری ساختار A نیاز است بدانیم میزان حجم مورد نیاز برای B چقدر است و برای دانستن میزان حافظه B به جهت اینکه شامل ساختار شی A است، نیاز به دانستن حجم مورد نیاز حافظه A هستیم و باز دور و دور و دور...

این دور هیچ گاه به پایان نمی رسد و به همین جهت به آن دور باطل می گویند!
به همین جهت، ساختار طرح سیستم ها (کلاس ها) در زبانهای برنامه نویسی، درختی (بدون دور) است نه شبکه ای و دوار! همین علت باعث می شود در بیشتر زبانهای برنامه نویسی سعی کنند یک کلاس را فقط از یک کلاس دیگر ارث بری نمایند، نه از چند کلاس (که می تواند منجر به دور شود)! البته در ++C ارث بری چندگانه در آن واحد وجود دارد ولی این کار به جهت نداشتن قابلیت Interface و برخی دلایل دیگر است!
برای حل کردن مسأله دور در زبان ++C از Forward declaration استفاده می شود که به نوعی شکستن دور است و اشاره اضافی به آن از حدود این مقاله خارج است![2,3]




شکل 2

مثالی از دور های باطل در زندگی بعضی از ما:

فرض کنید در یک دنیای خیالی شرایط زیر حکم فرماست:
وقتی پسری می خواهد به خواستگاری دختری برود و خانواده عروس از وی می خواهند در ابتدا سند اجاره یا خرید خانه ای برایشان بیاورد. سپس خواستگار محترم، برای تهیه خانه، به دنبال اجاره خانه می رود ولی صاحب خانه ها می گویند، فقط به متاهلین با شناسنامه عقد شده خانه می دهیم. (تأمین مسکن داشتن همسر)
برای مثالی دیگر، جوانی برای شروع کار به واحد نیروی انسانی شرکتی سر می زند و کارمند نیروی انسانی به وی می گویند باید سه سال سابقه کار داشته باشی، ولی اگر همه جا برای استخدام سه سال سابقه کار می خواهند، معلوم نیست چطور باید شروع کرد تا سه سال سابقه کار کسب کرد! (شروع کار داشتن 3 سال سابقه کار)

به طور کلی برای حل دور باطل، باید در یکی از بخش هایش، آنرا از دور خارج کنیم (بشکنیم) تا جریان گره نخورد!

به فرض اگر همه صاحب خانه ها یا خانواده دختر خانم ها یا بخش نیروی انسانی مشاغل همانند موارد مذکور در مثالهای فوق باشند، این دور هرگز حل نخواهد شد!
پس می بینیم مشکلات برخی از ما، از نوع دور های باطل است که می توان آنها را به نوعی حل کرد! برای مثال در مورد اول، هر دو طرف یا حداقل یکی از دو طرف (صاحب خانه- پدر عروس خانم) تخفیف داده و فرض را بر صحت حرف داماد گرفته و از وی بخواهد یک هفته بعد از عقد قرارداد، سند مربوطه را بیاورد
در مورد دوم شرکتی بخواهد به صورت کارورزی با میزان درآمد کم، کارمند مد نظر را استخدام نماید تا در عین تأمین برخی نیازهای اولیه و فوری کارآموز مد نظر، از وی استفاده نماید و در عین حال به او، کار یاد داده و در هزینه های خود صرفه جویی نماید !
البته مسایل دور باطل فقط به اینجاها ختم نمی شوند!
تسلسل خداباوران در مقابل تسلسل و دور باطل خداناباوران :
یکی از دلایل بسیار مهمی که خداناباوران، به نظریه خدامحوری ایراد می گیرند، عدم درک چگونگی بوجود آمدن خدا می باشد. آنها معتقدند، نظریه خداباوری یک اشکال بزرگ علمی و فلسفی دارد و آن تسلسل است.
سوال مهم آنها این است: اگر خدا خالق و علت همه چیز است، پس خالق خدا کیست؟
اگر پاسخ دهید خدا خالق ندارد، می گویند چه خوب، پس می توان چیزی را تصور کرد که خالق ندارد، حال چرا باید جهان را بی نیاز به خالق تصور نکنیم!
از نظر خداباوران، منشاء این سوال، عدم درک وجود خالقی مستقل و ذات واجب الوجود می باشد.
سپس خدا ناباوران، به جریانات خود محور و بی نیاز چنگ می زنند و به نوعی آنها را برای شروع و علت همه چیز توجیه می کنند. سعی آنها، توسل به پدیده های علمی کوانتومی است تا بگویند منشأ بوجود آمدن عالم به جهت پدیده های علمی بی نیاز به علت و محرک است!
برای مثال با تکیه بر پدیده هایی همچون خلا کوانتوم (همه چیز از هیچ) یا نیروی گرانش و یا ارتعاشات الکترونی یا برخی پدیده های کوانتومی دیگر که گفته می شود بی نیاز به علت هستند شروع پدیده انفجار بزرگ یا Big Bang را توجیه می کنند
در مورد ظهور موجودات زنده نیز به تکامل و فرگشت می پردازند... [4,5] یکی از مشکلات بزرگ علمی و فلسفی دیدگاه تکاملی و فرگشتی، غیر از تسلسل در دو کلمه خلاصه شده است:

دور باطل

همچنان که ذکر نمودیم، دور باطل منجر به این می شود که یک موجود، هستی اش را از خود داشته باشد. حال اگر به گونه ای طراحی شود که خود را با محیط پیرامونش وقف داده و سازگار شود تا حیاتش نجات یابد و همچنین به نوعی پیچیدگی مورد نیاز خویش را برای ادامه حیات فراهم کرده باشد، آیا مفهوم پایداری و بقای به نوعی هوشمند را نمی رساند؟

منشأ تسلسل مد نظر از آنجایی است که با توجه به قوانین دنیای مادی، چیزی که تکامل می یابد باید نقطه صفر و شروعی داشته باشد ولی شروع مادی حیات زنده، مشخص و قابل توجیه نیست (تسلسل از تقسیمات سلولهای قبل) و باید نقطه شروعی بین عناصر غیر زنده تا سلولهای زنده داشته باشد
همچنین سلول، ساختار خویش را تکمیل کرده و پیچیدگیش بیشتر و بقایش بهتر شده و با جهش ژنتیکی، به یک موجود ابر هوشمند تبدیل شده است و با فرض خداناباوران، این کار با تأثیرات محیط و تماما توسط خود سلول (بدون مدبر) صورت می گیرد (دور)
تنها وجه تکامل و فرگشت که می تواند قابل دفاع باشد، تأثیرات خارج از سلول به آن و شروع برخی جهش ها یا ترشح برخی هورمونها و آنزیم ها در جهات تصادفی مختلف است که در برخی موارد موجب شانس بقا و سازگاری موجودات زنده با شرایط زیست محیطی جدید اطرافشان شده و در بسیاری از حالات، موجب نابودی موجودات می شود!
حتی اگر قبول کنیم چنین امری وقوع یافته، آیا نباید به خالقی هوشمند پی ببریم که ابر سیستمی طراحی نموده که به تدریج تکامل یابد و اشکالاتش رفع گشته و ساختارش بهبود یابد؟ آیا وجود خالق واجب الوجود باعث از بین رفتن مشکل دور و تسلسل مذکور روی موجودات ممکن الوجود نمی شود؟
در علم هوش مصنوعی، گونه ای الگریتم های تکاملی با نام الگریتم های ژنتیک وجود دارد که از دیدگاههای تکاملی داروینیسم و انتخاب طبیعی و رفتار تکاملی سلولها نشات گرفته است. [6] در این نوع الگریتم ها، گروهی از قوانین اولیه به خورد سیستم داده می شود و مجموعه جوابهای اولیه (الگریتمیک یا تصادفی) توسط همان ها ساخته می شوند (همانند کروموزومها و ژن ها و ...) و آنها با هم ترکیب شده و در وقوع مثالهای بعدی، اشکالاتشان به تدریج رفع می شوند! به این صورت که مدل های موفق، پیروز شده و مدل های معلول و ضعیف، شکست خورده و از بین می روند... برای مثال اگر یک کارخانه خودرو سازی بخواهد با چینش ها و مشخصات مختلف، خودروهایی را تولید نماید تا بهترین نتیجه را در بر داشته باشد، می تواند با چنین الگریتم هایی، مشخصه ها و مؤلفه های مختلف را به صورت تصادفی یا الگریتمیک تغییر داده و ترکیب نماید و در نهایت بهترین نتایج را بررسی نماید! چیزی که جالب است، آنکه این نوع سیستم ها در ابتدا نیاز به طرح قوانین اولیه و اصلی خود دارند تا بتوان از روی آنها ، نتایجی بدست آورد حال آیا نمی توان پرسید، اگر ابر موجودی مانند انسان توسط تکامل و فرگشت تک سلولی ها به چنین جایگاهی رسیده، ساختار اولیه سلول و قوانین مذکور در آن چگونه پدید آمده و چگونه بوده که در انتها به موجودی همچون انسان رسیده است؟ آیا خلقت انسان سخت تر است یا خلقت سلولی که با تکامل، نهایتا به انسان و حیوانات دیگر دست یافته است؟ آیا خلقت سلول با قابلیت رشد به سمت انسان و حتی ماورای انسان (هزاران سال بعد) سخت تر از ساخت یک انسان نیست؟
آیا مجاز هستیم بپرسیم سلولی که مدام در حال تقلای تصادفی یا هوشمندانه برای ارتقا است تا نیازهای موجودات پیچیده را تأمین نماید از کجا شروع به کار کرده؟ اگر شروعی برایش بوده، با توجه به قانون پیچیدگی کاهش ناپذیر، باید در ابتدای نقطه صفر خود، جریان حیاتش را با نوعی از پیچیدگی شروع می کرد تا برای اولین گام بتواند رشد و تکاملش را شروع نماید؟ چگونه از مرحله قبل از آن که امکان رشدش فراهم نبوده، به این نقطه می رسد! پس برای توجیه دفعی نبودن و تدریجی بودن خلقت (به نیت رد خدا)، به تکامل سلول ها پرداختند غافل از اینکه ساخت چنین سلولی، از ساخت خود انسان و موجودات دیگر، سخت تر و پیچیده تر است و پذیرش آن بدون داشتن خالقی مدبر، نیاز به پذیرش منطق تسلسل و همچنین دور باطل دارد! چرا که نه منشأ آن معلوم است و نه چگونگی ارتقای آن برای بهبود خویش آن هم بدون مدبر!
پس نباید فریب داستان چشم هایی را خورد که بدون خالقی دانا و توانا، در ابتدا فقط قادر به درک روشنایی و تاریکی بوده اند و کم کم با تکامل به وضوح 576 مگا پیکسل رسیده اند... پس نباید فریب وجود موجودات زنده ای را خورد که گفته می شود در ابتدا تک سلولی بوده اند و به خودی خود و به تدریج و بدون هیچ تدبیری، تکامل یافته اند و اینک در پی ساخت ابر سیستم های هوشمند کامپیوتری هستند!
آیا نمی توان دور های باطل را با کلیدی به نام خدای واجب الوجود شکاند؟
ان شاءال... ادامه دارد...
1395/12/02

منابع:


  1. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa4182
  2. https://en.wikipedia.org/wiki/Circular_dependency
  3. https://en.wikipedia.org/wiki/Forward_declaration
  4. https://en.wikipedia.org/wiki/Natural_selection
  5. https://en.wikipedia.org/wiki/Evolution
  6. https://en.wikipedia.org/wiki/Evolutionary_algorithm



باسمه تعالی

قسمت 9

زمین یکتاست!


با سلام

(توجه: لطفا اجازه دهید تایپیک کنونی فقط به ارائه مقاله پرداخته شده و نظرات و پیشنهادات و انتقادات و سوالات خود را در تایپیک نظرات به آدرس مد نظر قرار دهید... از توجه شما سپاسگزارم..)

خلاصه نیت بنده برای نوشتن این سری مقالات:
بنده حقیر هادی عباسی سر یک اتفاق عجیب و معجزه آسایی که در زندگیم به چشم دیدم و ارتباط اون معجزه رو با امام هشتم شیعیان یعنی امام رضا (ع) به خوبی درک کردم، همان روزها با خود عهد کردم در راه رضای خداوند بزرگ، سعی خواهم کرد تا حد توان، مقالاتی را در راه اثبات خدا و هدایت بندگانش به راه خدا ارائه کنم و خدا را شاکرم تا حدودی توفیق این سعادت را داشته ام و ان شاءال... باز هم این تلاشها ادامه خواهد داشت... چه در این تایپیک و چه در عرصه های دیگر...
در سالهای اخیر شاهد ظهور شبهات ضد اسلامی زیادی در صفحات اجتماعی همچون فیسبوک و ... بودم و تا حدودی سعی کردم در مقابل آتئیست ها و ملحدین، تلاشهایی را برای دفاع از دین مبین اسلام انجام داده و در نتیجه در مناظرات زیادی شرکت کردم. در این بین با گروهها و افراد بسیاری آشنا شدم که درد و اهداف مشترک داشتیم و یکی از این افراد، دوستی به نام جناب محمد حقیت مدیر گروه اثبات خدا بود. این افراد با جمع آوری افراد با ایمان و با سواد و محقق و تشکیل گروه های تلگرامی و فیسبوکی و ... و تحقیق و جمع آوری مطالب بسیار مفید در حوزه دین، کوانتوم، نجوم، زیست شناسی و... و همچنین ارائه تحقیقات دانشگاهی جدید و موثق از دانشمندان و اندیشمندان معبتر داخلی و خارجی، سعی به مبارزه با اندیشه های الحادی داشتند و بنده هم با جریان این موج همسو شدم و در کانال ها و گروههای این دوستان شرکت می کردم. یکی از مشخصه های بسیار عالی این دوستان، تقبل و سازش بسیار نرم و اخلاقی با بزرگان آتئیستی داخلی بود، حتی اجازه می دادند تا افرادی با اندیشه های الحادی، مطالب و سوالات و شبهات خودشان را در این گروهها ارائه کنند و این افراد به صورت منطقی و استدلالی با منابع معتبر، بحث های آنها را به چالش بکشند و یا به درستی رد نمایند.
متن زیر از تحقیقات بسیار عالی این دوستان در گروه تلگرامی نقد الحاد و آتـِـئیسم می باشد، می توانید این دوستان را از راههای ارتباطی زیر دنبال کنید:


<br />
@Pv_Naghde_elhad<br />
imam-sadeq.com<br />
instagram.com/_u/naghde_elhad<br />
l1l.ir/108k<br />
https://t.me/Naghde_Elhad<br />


محقق و گرد آورنده این مقاله، دوستی به نام جناب سینا می باشد.
-------------------------------------------------------------------------------


باسمه تعالی

برای اولین بار محققان دانشگاه سوئد تمام جهان به همراه همه‌ی 700 کوانتیلیون سیاره‌ی موجود در آن را به طور دقیق شبیه سازی و مورد بررسی قرار داده و نتایج حیرت‌انگیز خود را در ژورنال فیزیک نجومی و ژورنال Scientific American منتشر کردند. این تحقیق نشان داد که سیاره‌ی زمین در میان همه‌ی 700 کوانتیلیون سیاره‌ی خاکی موجود در جهان منحصر به فرد است. این محققان اطلاعات درباره‌ی سیارات شناخته شده و همچنین اکتشافات ناسا را با اطلاعات موجود از جهان اولیه و قوانین فیزیک ترکیب کرده تا همه‌ی 13.8 میلیارد سال گذشته( بعد از بیگ بنگ) را بازسازی و شبیه سازی کنند. نتیجه‌ی غیرمنتظره‌ی بدست آمده این است که زمین میتواند در میان همه‌ی 700 کوانتیلیون سیاره‌ی موجود در تمام گستره‌ی جهان منحصر به فرد باشد.
لینک مقاله در ژورنال Scientific American:


لینک مقاله در ژورنال فیزیک نجومی:

iopscience.iop.org/article/10.3847/1538-4357/833/2/214

این خبر در حجم وسیعی بازتاب پیدا کرده است. اکثر سایت‌های علمی و خبری به این مقاله پرداخته‌اند که تعدادی از آنها را می‌آوریم.
سایت علمی Tech Times:
یک تیم سوئدی از دانشمندان به سرپرستی ستاره شناس اریک زاکرسون تمام سیاره‌های خاکی احتمالی موجود در جهان قابل مشاهده را بررسی کردند. این تیم از همه‌ی اطلاعات بدست آمده از تلسکوپ فضایی کپلر ناسا و سایر اکتشافات ناسا استفاده کردند. تقریبا 700 کوانتیلیون سیاره‌ی خاکی در جهان وجود دارد. دانشمندان مدت‌ها تصور میکردند که سیاره‌های زیادی شبیه به زمین در جهان وجود دارند که قابلیت حمایت از حیات دارند . این نظریه با اصل کوپرنیک شناخته میشود و بیان میکند که زمین سیاره‌ای معمولی است در گستره‌ی جهان است. اما(اکنون) دانشمندان دریافتند که سیاره‌ی زمین در تمام جهان قابل مشاهده منحصر به فرد است و هیچ سیاره‌ی دیگری از بین 700 کوانتیلیون سیاره‌ی خاکی موجود در جهان شبیه خانه‌ی ما(زمین) نیست.


دیلی میل(Daily Mail):
زمین واقعا ویژه و خاص است: تحقیقات نشان دادند هیچکدام از 700 میلیون ترلیون سیاره‌ی موجود در جهان شناخته شده‌ی ما شبیه‌ زمین نیست. اصل کوپرنیک میگوید که زمین دارای امتیاز خاصی در جهان نیست اما آخرین تحقیقات با شبیه سازی همه‌ی جهان هستی این باور را به چالش کشید. هیچکدام از 700 کوانتیلیون سیاره‌ی احتمالی شبیه زمین نبودند.


سایت علمی Science Alert:
تحقیقات نشان دادند که زمین میتواند در بین 700 کوانتیلیون سیاره‌ی موجود در جهان منحصر به فرد یاشد.


صدای آمریکا(VOA):
احتمالات پیشنهاد داده بودند که فقط در کهکشان خودمان( کهکشان راه شیری) باید 50 بیلیون سیاره شبیه سیاره‌ی ما وجود داشته باشد. اما طبق مدل اریک زاکرسون, زمین خلاف قائده‌ی آماری است. نتیجه‌ی غیرمنتظره‌ی بدست آمده این است که زمین میتواند منحصر به فرد باشد.


سایت علمی Discover Magazine:
مدل اریک زاکرسون اطلاعات درباره‌ی سیارات شناخته شده را با دانش و فهممان از جهان اولیه و قوانین فیزیک ترکیب کرد تا همه‌ی 13.8 میلیارد سال گذشته( بعد از بیگ بنگ) را بازسازی کند. این تحقیقات جدید نشان داد که تقریبا 700 کوانتیلیون سیاره در جهان وجود دارد اما زمین منحصر به فرد است.

blogs.discovermagazine.com/d-brief/2016/02/22/earth-is-a-1-in-700-quintillion-kind-of-place/#.WUoba8b_rIV

دانشگاه می سی سی پی آمریکا:
برخلاف اصل کوپرنیک( که ادعا میکرد زمین یک سیاره‌ی معمولی در جهان بی کران است) این یافته‌های جدید به ما میگوید که زمین یک مکان بسیار ویژه و خاص در تمام جهان است.


لینک خبر در سایت علمی phys. Org:

phys.org/news/2016-02-earth-unique-thought.html

پ.ن: هر روزه ناسا خبر از شناسایی سیاره‌های خاکی در گستره‌ی جهان میدهد که بعضی از آن‌ها به زمین شباهت‌هایی دارند. اما نکته‌ی جالب حاصل شده از این تحقیق این است که از بین همه‌ی 700 کوانتیلیون سیاره‌ی خاکی موجود در جهان که ناسا تاکنون فقط تعداد اندکی از آن‌ها را شناسایی کرده, احتمال فوق‌العاده بالایی وجود دارد که زمین منحصر به فرد باشد.

-------------------------------------------------------------------------------

در انتها این جانب هادی عباسی نظر شما را جلب می کنم به قسمت پنجم از مقاله حاضر به آدرس زیر و با عنوان " منحنی تدریجی تصادفات در خلق اشیا ":

لینک



در این مقاله بنده در پی اثبات یکتایی زمین از نظر حیاتی و ... بودم تا با مطالب آن، سعی به اثبات وجود خداوندی قادر و متعال برای خلقت زمین و آسمان و اجرام و انسانها و ... نمایم و مقاله ارائه شده توسط گروه نقد الحاد تا حدودی مکمل بسیار عالی بر مقاله بنده حقیر می باشد!
با توجه به بخش پنجم مقاله ارائه شده اینجانب، جهش عظیم در ساختار زمین در میان دیگر اجرام عالم و همچنین در ساختار انسان در میان دیگر موجودات زنده زمین، نشان از وجود آفریدگاری دانا و توانا و مافوق هوش دارد. آیا با تفکر به این این تفاوت ها، یاد آیه 53 سوره فصلت نمی افتید؟

"سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ "

به زودى نشانه‏ هاى خود را در افقها[ى گوناگون] (کائنات) و در دلهايشان (درونشان – خودآگاه-وجود هوشیاری بی نظیر در میان آفریدگان دیگر) بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.
و نهایتا نظر شما را به آیه زیر جلب می کنیم:

«وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لَّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (الجاثیه، 13)

ترجمه: و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است همه را براى شما مسخر كرد و همه ‏اش از او است و در اين خود آياتى است براى مردمى كه تفكر كنند.

به راستی زمینی یکتا در میان اجرام دیگر و نیز انسانی یکتا در میان موجودات دیگر نشان از خدایی یکتا و آگاه و هوشمند و نابغه در میان ادعاهای دیگر همچون تصادفات و ... ندارد؟ ان شاءال... ادامه دارد...
1396/04/01