یک صحابی بدکار
تبهای اولیه
یک صحابی بدکار
[="]عبد الرزاق از يحيي بن جعده نقل ميکند: مردي از اصحاب پيامبر خداصلي الله عليه وآله از زني ياد کرد، در حالي که همراه پيامبرصلي الله عليه وآله نشسته بود. سپس از پيامبرصلي الله عليه وآله براي کاري اجازه خواست، پيامبرصلي الله عليه وآله هم اجازه داد. آن مرد در پي آن زن بيرون رفت ولي او را نيافت. در حال برگشتن بود تا مژده آمدن باران را به پيامبرصلي الله عليه وآله بدهد، آن زن را کنار برکهاي يافت. به سينه او زد و خواست تا با وي درآميزد ليکن نتوانست. آنگاه پشيمان برخاست و نزد پيامبرصلي الله عليه وآله آمد و آنچه را کرده بود بازگفت. رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: از پروردگارت آمرزش بخواه و چهار رکعت نماز بخوان. سپس آيه «وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ...» را بر او تلاوت کرد.[="][1][/][/]