»»»»مفاهیم دینی و فرهنگ پایداری برای کودکان

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
»»»»مفاهیم دینی و فرهنگ پایداری برای کودکان

یک مراسم لذت بخش خانوادگی


می خواهید یک مراسمِ خانوادگیِ شیرین و دوست داشتنی رو با هم یاد بگیریم، و در واقع با یک تیر حداقل سه نشان بزنیم؟
همه می دانیم که دل کودکان پاک و باصفاست، چرا که آنها هنوز به گناه آلوده نشده اند و برای همین آنها به خداوند نزدیکتر هستند. امام باقر(ع) هرگاه دچار غم و غصه ای می شد اهلِ خانه ی خویش را گرد هم جمع می کرد و آنگاه دعا می نمود و از کودکان می خواست تا «آمین» بگویند. به راستی در آمین گفتن کودکان چه سری است که امام باقر (ع) با اینکه اسم اعظم خدا را می داند برای رفع مشکل خویش از این برنامه استفاده می کند؟ پیامبر اسلام (ص) فرمودند: دعای کودکان امت من ، تا زمانیکه به گناه آلوده نشده اند مستجاب است. راستی داشت یادم می رفت به این نکته اشاره کنم که امام باقر (ع) ، همسر خود را نیز برای این مراسم فرامی خواند. یکی از صحنه هایی که خدا خیلی دوست دارد این است که کل خانواده با عشق و محبت در کنار هم نشسته اند و از صمیم قلب به دعای هم آمین می گویند. پدر خانواد ه با صدای بلند خواسته ی خود و خانواده را از خدا می خواهد و به این ترتیب اطمینان را به قلب همسر خود هدیه می کند و همچنین به کودکان خود مفهوم دعا و خدا را آموزش می دهد. بعد از تمام شدن مراسم دعا، کودکان خود را در آغوش بگیرید و روی آنها را ببوسید و به این ترتیب مراسم دعای خانوادگی را برای کودک خود شیرین تر جلوه دهید و در خاطره ی او تصویر زیبایی از دعا را باقی بگذارید. و البته می توانید هدیه ی کوچکی را پس از اتمام مراسم به فرزند خود هدیه کنید. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند به حاجت های بندگان خود آگاهی دارد و می داند که آنها چه حاجتی دارند ، اما او دوست دارد که بندگانش هنگام دعا ، حاجت های خود را به زبان آورده و از او تقاضا کنند.

شما با این مراسم دعای خانوادگی : 1- تولد دیگری برای کودک خود رقم می زنید و عشق به دعا را در وجود او روشن می کنید و راه دوست داشتن خدا را به او نشان می دهید. 2- محبت زن و شوهر به یکدیگر بیشتر می شود، چرا که هر دو با یکدیگر با خدای خود تماس گرفته اند و برای مستجاب شدن خواسته هایشان، هم آنها را در حضور یکدیگر بیان می کنند و هم آمین می گویند. 3- این نوع دعا کردن بیشتر در معرض اجابت قرار می گیرد. موفق و موید در پناه حق باشید و آرزو می کنیم که دعاهای خوبتون به بهترین نحو مورد اجابت قرار بگیره.

لالایی های مذهبی

در این قسمت چند تا لالایی گذاشتیم ، امیدواریم که زمزمه ی خوابیدنِ کودکانمان دارایی های معنوی آنها را بالا ببرد.



یکی از راه های انتقال مفاهیم دینی به کودک و قرار دادن دوستی و علاقه به دین در ضمیر ناخودآگاه کودک، خواندن لالایی های است که کودکان را با آن مفاهیم از نوزادی مانوس می کند.

با توجه به اینکه به ایام محرم نزدیک می شویم، برای آشنا سازی کودک دلبندتان با امام حسین (علیه السلام) دو لالایی با این عنوان و برای آشنا سازی کودکان با فرهنگ انتظار یک لالایی قرار داده ایم.[SPOILER]

****************************************

لالايي اي گل زيباي مادر
لالايي اي همه دنياي مادر

لالاکن تا بگويم من برايت
حسين است سومين برج امامت

حسين ، دلبند زهرا و علي بود
پيمبر نام او را امر فرمود

حسن چون زين جهان ديده فروبست
حکومت حق محبوبش حسين است

حسين بر مسند حق تکیه فرمود
مدينه جايگاه عدل او بود

پس از مرگ معاويه به جايش
يزيد ، در شام مي پوئيد راهش

به شهر کوفه هم مردي جفاکار
ستم بنمود بر مردم چه بسيار

چو عرصه تنگ شد بر مردم آنجا
فرستادند نامه سوي مولا

که آقا گر به شهر ما بيايي
تو را ياري کنيم آن سان که خواهي

لالا لالا لالا لالا لالا لالايي
نخواهم بعد تو من زندگاني

حسين آن دم که فرمانِ سفر داد
به شهر کوفه مسلم را فرستاد

که تا مردم شوند زين نکته آگاه
به عزم کوفه آقا هست در راه

يزيد از سوي کوفه شد خبردار
که با عزم حسين شد کار دشوار

نمودند بهر جنگ ، لشکر مهيا
ببستند در بيابان راه مولا

ز کوفه نامه آمد متنِ آن اين:
که مسلم کشته شد اندر ره دين

به دشت کربلا شد خيمه برپا
کمک از کوفيان مي خواست مولا

ولي افسوس که آن قوم ستمکار
نمودند بي وفايي هاي بسيار

لالايي اي عزيز جان مادر
بخواب آرام در دامان مادر

لالاکن تا بگويم از جفاها
ببستند آب را بر روي مولا

زبان در کام طفلان خشک گرديد
چون عباسِ علمدار ، آن جفا ديد

به کامش زندگي گرديد چون زهر
پس آن دم شد روان او سوي آن نهر

ولي آن کوفيانِ دور از ايمان
ابوالفضل را نمودند تير باران

لالا لالا لالا لالا لالايي
نترسيدند از خشم خدايي

دو دستش قطع شد آن ياور دين
شهيدش کرد قوم فتنه و کين

بشد چون ظهر عاشورا پديدار
دگر بالا گرفت آن جنگ و پيکار

بدست کوفيانِ پَست و ملعون
همه ياران حق خفتند در خون

پس از آن جمله فرزندان زهرا
روان گشتند سوي جنگ اعدا

علي اکبر ، علی اصغر کجايند
کنون هر دو به نزديک خدايند

حسين چون دید ديگر ياوري نيست
بفرمود: آنکه ياريم کند کيست؟

سوار ذوالجناحش شد به ميدان
پر از خون بود هر جاي بيابان

بدست شمر ذي الجوشن چنين شد
جدا سر از تن آن شاه دين شد

لالاکن وقت خوابيدن رسيده
تو بايد خواب باشي تا سپيده


***********************************************************



لالايي عاشورا



مدينه بود و غوغا بود

اسيرِ ديوِ سرما بود
محمد سر زد از مکه

که او خورشيدِ دلها بود
لا لا خورشيدِ من لا لا

گلِ اميدِ من لا لا

خديجه همسرِ او بود

زني خندان و خوش خو بود
براي شادي و غم ها

خديجه يارِ نيکو بود
لا لا لا شاديم لا لا

گل آزاديم لا لا

خدا يک دخترِ زيبا

به آنها داد لا لا لا
به اسمِ فاطمه زهرا

اميدِ مادر و بابا
لا لا لا کودکم لا لا

قشنگ و کوچکم لا لا

علي دامادِ پيغمبر

براي فاطمه همسر
براي دخترِ خورشيد

علي از هر کسي بهتر
چراغِ خانه ام لا لا

گلِ گلدانِ من لا لا

علي شيرِ خدا لا لا

علي مشکل گشا لا لا
شبِ تاريک نان مي برد

براي بچه ها لا لا
لا لا مشکل گشاي من

گل باغِ خداي من

حسن فرزند آنها بود

حسن مانندِ بابا بود
شهيدِ زخم دشمن شد

حسن يک کوه تنها بود
لا لا کوه بلند من

تو شيرين تر ز قند من

علي فرزند ديگر داشت

جواني کوه پيکر داشت
هميشه حضرت عباس

به لب نامِ برادر داشت
لا لا نازک بدن لا لا

عصاي دستِ من لا لا

گلِ پرپر حسينم کو

گلِ سرخ و گل شب بو
کنار رود و لب تشنه

تمامِ غنچه هاي او
لا لا لا غنچه ام لا لا لا لا لا لا

گلِ تنها

حسين و اکبرم لا لا

علي اصغرم لا لا
کجايي عمه جان زينب

سکينه دخترم لا لا
لا لا لا لا گل لاله

نکن گريه نکن ناله

شبي سرد است و مهتابي

چرا گريان و بي تابي
برايت قصه هم گفتم

چرا امشب نمي خوابي
لا لا لا جان من لا لا

گل باران من لا لا

[/SPOILER]

قبل از هفت سالگی



تربیت دینی یکی از قسمت های مهم تربیتی زندگی هر فردی است. اگر در این قسمت والدین با قدرت و توانایی ظاهر شوند و مسایل دینی را بصورت قابل فهم برای کودک بیان کنند، می توان اطمینان داشت که آن آموزش ها در جانِ کودک رسوخ کرده و او را همیشه نگهبان خواهد بود. اما بهترین روش برای این کار چیست؟ از کجا و چگونه شروع کنیم؟...

[/HR][SPOILER]


بازه ی زمانی تربیتِ دینی را می توان به زمانِ قبل از هفت سالگی و بعد از هفت سالگی تقسیم بندی کرد. در حقیقت آموزش رسمی دین بعد از هفت سالگی بروز خواهد کرد و قبل از آن باید به صورت غیررسمی باشد و به گونه ای نباشد که تصور شود کودک تحتِ آموزشِ زیاد، قرار گرفته است. قبل از هفت سالگی برای اینکه آموزش های ما، بعد از هفت سالگی شروع شود و تاثیرگذار باشد ، باید قبل از هفت سال کودک از محبت پدر و مادر به خودش مطمئن باشد و به او آرامش و اطمینان دهیم. محبت را شرطی (مانند برخورد پائولو با سگ خودش که در روانشناسی معروف شده است) و کوپنی (یعنی بخواهیم نوبتی به او محبت کنیم) نکنیم ؛ بلکه کودک را همیشه در آغوش گرم آزادی و امنیت و آرامش قرار دهیم تا جایی که در هفت سالگی کودک دوست داشته باشد که حرف گوش کند و از آزادی خسته شده باشد . کودک در حالیکه به محبت پدر و مادر مطمئن شده باشد دیگر بعد از هفت سال از امر و نهی کردن پدر و مادر به هم نمی ریزد. تا هفت سالگی باید این اجازه را به کودک داده باشیم تا در این دنیا خود را تامین کرده باشد و خود را یافته باشد، بعد از آن در هفت سالگی «اَدَبستان» کودک آغاز می شود (در خانه و مدرسه). حتی می توان از 6 ماه قبل از اینکه کودک به هفت سالگی رسید به او بگوئیم که : «از 6 ماه دیگه قراره خودت لباست رو مرتب کنی، آخه دیگه داری بزرگ می شی» ؛ به این ترتیب یکسری انضباط های نه چندان سخت و کاملا متفاوت با قبل را برای کودک تبیین کنیم. در این سنین باید برای بچه ها ثابت شود که ما بر آنها دلسوز و مهربان هستیم، به این ترتیب ، از آموزش هایی که در هفت سال دوم می دهیم پذیرش خواهند داشت. در قسمت بعدی ، نحوه ی آموزش ها در 7 سال دوم زندگی بیان خواهد شد. این آموزش ها را از دو جنبه بررسی خواهیم کرد، با ما همراه باشید....
[/SPOILER]

بسترسازی و ایجاد مقدمات روحی



در ابتدای بحث سخنی ارزشمند از امام پنجم يا ششم عليهما السلام درمورد آماده سازی کودک برای نماز را بیان می کنیم و امیدواریم که از اون در تربیت کودکانمان استفاده کنیم:
« چون كودك سه ساله شود هفت بار به او بگو بخوان «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» بعد، واگذارش تا به سن سه سال و هفت ماه و بيست روز رسد، هفت‏ بار باو بگويند: بگو «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، و ديگر تا چهار سالگى او را واگذار، و چون چهار سالش تمام شد هفت بار بگويد: «اللهم صل على محمد و آل محمد» و ولش كنيد تا پنج سالگى به او گفته شود دست راست و چپ كدامست؟ وقتى فهميد، رو به قبله واداشته شود، و سجده كند، و باز واگذارش كنيد تا 6 سالگى چون شش ساله شد ركوع و سجود آموزد تا هفت ساله شود، در اين سن دستور دهند تا دست و صورت را بشويد وضو بگيرد، بعد به نمازش وادارند، و چون نه ساله گردد، وضو يادش دهند و اگر ترك كرد تنبيه گردد و به نماز فرمانش دهند، و بر ترك آن تنبيهش كنند. و چون نماز و وضو فرا گيرد، و والدينش آمرزيده شوند ان شاء اللَّه‏»[SPOILER]
مكارم الأخلاق-ترجمه مير باقرى، ج‏1، ص: 425 بعد از هفت سالگی بعد از 7 سالگی آموزش ها به طور رسمی شروع خواهد شد. این آموزش ها شامل دو جنبه است، جنبه ی اول بسترسازی و ایجاد مقدماتِ روحی و جنبه ی دوم استفاده از ادبیات کودکانه و متناسب و ملموس برای کودک و نوجوان می باشد. در این قسمت به بررسیِ جنبه ی اول خواهیم پرداخت. الف) بسترسازی و ایجاد مقدمات روحی مقدمات روحی ، مبنای تربیت از هفت سال به بعد را شکل می دهد، این مقدمات فضا را برای درک یک مفهوم در کودک ایجاد می کند. برای اینکه کودک در دریافت مفاهیم دینی بهتر عمل کند و حتی این کار برایش جذابیت داشته باشد باید یکسری مقدمات روحی در او ایجاد شده باشد تا آماده ی پذیرش مفاهیم دینی گردد و حتی این مفاهیم برایش جذاب باشد، به سهولت یاد بگیرد و هم اجرا کند، چون این دستورات مطابق با فطرتش خواهد بود . آموزش هایی که در قسمت بسترسازی باید انجام گیرد ، ظاهر دینی ندارند ولی به طور غیرمستقیم مفاهیم دینی را انتقال می دهد. مثلا اگر بعد از هفت سال کودک گفت: «مامان! من فلان کار رو دوست دارم» شما به او بگویید: «خب! حالا دیگه وقتشه که باهاش مبارزه کنی» (یعنی مبارزه با نفس از هفت سالگی شروع می شود) ، مبارزه با نفس یعنی مبارزه با یکسری دوست داشتنی ها ؛

مثال: چرا کودکان فحش دادن و ناسزا گفتن را بهتر و زودتر از کلمات خوب یاد می گیرند؟ جواب: کودکان در مورد هر کاری که انجام می دهند یکسری زمینه و عاداتِ روحی دارند ، مثلا زمینه روحی ناسزا گفتن این است که کودک دوست دارد هر کاری که دوست دارد انجام دهد ، تخلیه هیجان کند، خودش را راحت کند، شفای صدر پیدا کند و.. کسی که دارای این خلقیات باشد خیلی راحت ناسزا گفتن را انجام خواهد داد، چون برای آن آمادگی روحی دارد. همانطور که می دانیم آموزش های دینی مطابق با فطرت انسان است ، ولی این ناسزا گفتن بر خلاف فطرت است. ولی چون فطرتِ ما پشت پرده عادات روحیِ ما پنهان می شود، پس این فطرت فعال نیست و باید کشف شود، وظیفه ی ما بعنوان مربی این است که برای کودکان «کشف فطرت» کنیم؛ ولی متاسفانه مهم ترین مساله برای ما این است که «کشف استعداد» کنیم؛ غافل از اینکه اگر فطرت کشف شود، همین فطرت، انسان را برای جلو بردن و پیشرفت سوق خواهد داد، حتی انسان را تشویق خواهد کرد که به دنبال علم برود و از استعدادهای خود استفاده کند. برای ایجاد زمینه ی روحی باید یک نقشه ی راه داشته باشیم تا کودک مسایل دینی را در وجود خود تقاضا کند نه اینکه بخواهیم آن ها را به کودک یاد دهیم و آنها بپذیرند. پس، زمینه سازی باید انجام گیرد؛ مثلا مودب یعنی کسی که هر کاری که دوست دارد نمی کند و دوست دارد طبق آئین نامه عمل کند که سن 7 تا 14 سال فطرتا کودک دوست دارد طبق ضابطه عمل کند مگر اینکه این فطرت دستکاری شده باشد. حال اگر فرزند خود را مودب بار بیاوریم ، ناسزا گفتن برایش سخت است و کلماتی را که برای اظهار ادب می شنود خیلی راحت تر فرا می گیرد و اجرا می کند. اگر ترس این را داریم که پس از آموزش مسایل دینی ، کودک آن را پس بزند، نباید مستقیم به سراغ دین برویم، بلکه ابتدا باید زندگی را برای کودک تبیین کنیم. به این ترتیب که : زندگی یعنی هر وقت ، هر غذایی را که دوست داشتی نمی توانی بخوری، زندگی یعنی هر غذایی را که دوست داشتی ، هر مقدار که می خواهی نمی توانی بخوری. زندگی یعنی از خوشیِ خود بگذری و به دیگری بدهی و... و این همان مقدمات است. یعنی خارج از دین محدودیت های زندگی را به بچه نشان دهیم و او ببیند که دورانی که ما در آن زندگی می کنیم محدودیت های بسیاری دارد ، آنگاه می توان دین را به عنوان یک منجی که او را از مشکلات نجات می دهد معرفی کنیم. دین می گوید: « محدودیت های این دنیا سخت است، من به تو یک برنامه می دهم که خیلی قشنگ از این محدودیت ها عبور کنی» در واقع دین به انسان محدودیت نمی دهد، بلکه دنیا محدودیت می دهد. دین راه گذر کردن از محدودیت های دنیا را به انسان نشان می دهد و راهِ لذت بردن از زندگیِ با محدودیت های فراوان را پیش روی انسان می گذارد. این تلقیِ غلطی است که فکر می کنیم باید محدودیت های دینی را به کوذکان انتقال دهیم. ابتدا باید این تلقیِ غلطِ خودمان را درست کنیم و بعد با تمامِ وجود آن را انتقال دهیم. این مساله را با مثالی روشن می سازیم: مساله ی خواب و بیداری در انسان را در نظر بگیرید (البته این مساله ی کاملا بی دردسری است). ما دوست داریم از خوابِ خود لذت ببریم، دوست داریم آرام بخوابیم، دوست داریم به مقدارِ لازم بخوابیم و بقیه ی روز را سرحال باشیم و... .برای اینکه به همه ی این منظورها برسیم باید چه کار کنیم؟ برنامه ای که اسلام برای رسیدن به این منظور پیش روی ما گذاشته به این ترتیب است که: بین الطلوعین را نخوابیم. (خواب در بین الطلوعین مکروه است)، شب ، اول وقت بخوابیم، با شکم پر نخوابیم، یک ساعت خوابِ پیش از ظهر سفارش شده است و... . خواصی که این دستورات دارد این است که باعث می شود تا در روز بانشاط تر باشیم و لذت بخش ترین خواب و لذت بخش ترین بیداری را داشته باشیم. در واقع دین راه و برنامه ای برای گذر از محدودیت های مربوط به خواب را داده است. حال تصور کنید که بخواهیم این مسایل دینی مربوطه را بدون مقدمه به کسی انتقال دهیم و یکدفعه بگوییم: «اسلام گفته است که بین الطلوعین نخواب» ممکن است با این جواب رو به رو شویم که: «اسلام با خواب و بیداریِ ما هم کار داره و می خواد با نخوابیدن بین الطلوعین، حالِ ما رو بگیره». به طور کلی اگر گوشه ای از دستورات اسلام را بدون توجه و نشان دادن محدوددیت های زندگی مربوط به آن انتقال دهیم ، ممکن است طرف مقابل زده شود. پس دین مانند یک فرشته ی نجات در بستر محدودیت های زندگی ، برنامه ی بهره برداری خوب از موقعیت ها را به ما می دهد و اول زندگی را برایت شیرین می کند ، سپس بندگی را شیرین می کند و مجددا زندگی را شیرین می سازد. تا در آن زندگی بتوانی بهتر رشد کنی ، از خدا تشکر کنی و بندگی بیشتری نسبت به خدا داشته باشی. اگر بخواهیم در یک کلام این مقدمه سازی را تبیین کنیم باید بدانیم که این مقدمه همان درک حقیقت زندگی است. اولین و بهترین نامه ای که در صدر تاریخ اسلام برای تبیین دین نوشته شده است ، نامه ی 31 نهج البلاغه است. امیرالمومنین (ع) در اولِ نامه 14 وصف از واقعیت های زندگی را بیان می کند، در واقع وصف تلخی های زندگی را می کند. این نامه مهربان ترین نامه به یک جوان است چون در آغاز، او را با واقعیتِ زندگی رو به رو می کند. یک نمونه از آن این است که می فرمایند: «الی المولود المومل ما لا یدرک: به فرزندم که به آرزوهایش نخواهد رسید». درست است که این حرف همراه با تلخی است ولی باید بدانیم که واقعیتی است که تکلیف ما را در زندگی روشن می سازد. اگر کسی اینگونه با ما سخن بگوید، مسلما در ذهنِ ما این سوال ایجاد خواهد شد که :«چه کار کنم؟ چگونه به آرزوهایم برسم؟و...» . سپس اگر برنامه های دین در این راستا را به ما انتقال دهند با دل و جان برای گذر از محدودیت تلخی که گفته شده خواهیم پذیرفت. مشکل اینجاست که هنوز زندگی را نشناخته، می خواهیم بندگی را بشناسیم، اینگونه است که مشکل پیدا خواهد شد. سوال: زندگی را چگونه و کی می شناسیم؟ جواب: 7 سال اولِ زندگی، زیبایی های زندگی را می شناسیم (چه مامانِ خوبی، چه بابای خوبی، چقدر اطمینان بخش، چه جامعه ی خوبی و...) و حسن ظن پیدا می کنیم و مثبت نگری ما تقویت می شود و از هفت سال دوم به بعد یک برنامه ی اختیاری-انتخابی برای درگیر شدن با سختی های زندگی داریم . در این موقع است که می توانیم برای کودک زندگی را به مثابه ی یک کیسه بُکس نشان دهیم ، به این ترتیب که زندگی اینگونه است که باید با آن دست و پنجه نرم کنی. گاهی اوقات تو به آن مشت می زنی و او را پرتاب می کنی و گاهی اوقات او صورتِ تو را زخمی خواهد کرد. اینگونه واقع گرایانه زندگی را نشان می دهیم. به کودکِ خود دروغ نگوییم؛ که مثلا عروسی خوبی خواهی داشت، بهترین خانه و شغل برایت خواهد بود، همیشه سلامت هستی، ان شاءالله هیچ مشکلی برایت پیش نمی آید، ان شاءالله هیچ وقت بدهکار نمی شوی و... چرا از برخورد با واقعیت ها و سختی ها ترس داریم و نمی خواهیم آن را برای کودکانمان بیان کنیم؟! چرا نگوییم: ان شاءالله در برخورد با مشکلاتِ زندگی قوی باشی، ان شاءالله هر مشکلی که برات پیش می آید باعث رشدِ تو بشه و... حقیقت دنیا را باید از ابتدا شرح دهیم و بگوییم که انسان در سختی آفریده شده است. خوب است آیه ی « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ ﴿بلد/٤﴾: به راستى انسان را در رنج و محنت كشيدن آفريده‌ايم‌ » را به نوجوانان بیاموزیم تا تکلیف خود را با زندگی بدانند. بدانند که نیامده اند تا چند صباحی را خوش بگذرانند. به این ترتیب همیشه برای برخورد با مشکلات آمادگی خواهند داشت. وقتی کسی متوجه شد که زندگی یعنی مبارزه با هوای نفس، زمانیکه دین برنامه ی این مبارزه با هوای نفس را می دهد ، به راحتی آن را می پذیرد. در آینده جنبه ی دوم یعنی استفاده از ادبیات کودکانه و متناسب و ملموس برای کودک و نوجوان را مورد بررسی قرار خواهیم داد. با ما همراه باشید...

[/SPOILER]


چگونگی رفتار با کودک در 7 سال اول

[SPOILER]


[/HR]


اصلی ترین نکات این است که ما بدانیم در تربیت چه کاری می خواهیم بکنیم . و چه چیزی را باید به فرزندان خود منتقل کنیم . قبل از تربیت دینی باید زندگی را به بچه آموزش داد . نحوه ی برخورد ما با آنها می تواند تلخی های زندگی را کاهش دهد ولی هیچ وقت از بین نمی برد . ما باید با این روش شروع کنیم . ما در هفت سال دوم وقتی که می خواهیم ناخوشی ها را به بچه نشان داده و در کنار آن ازبچه ادب بخواهیم و دلم می خواهد ها را یک مقدار تضعیف کرده و کنار بزنیم . باید در هفت سال اول به قدر کافی به بچه محبت کرده باشیم . در هفت سال اول به قدر کافی به بچه آزادی داده باشیم تا زمانی که درهفت سال دوم با سختی ها مواجه می شود مشکل پیدا نکند و به راحتی تلخی های زندگی را پذیرفته و ادب را که به معنای «ضابطه مند کردن فرد» و جلوگیری از خودخواهی ها است بپذیرد . ما باید بنا را با آسایش و راحتی بچه در هفت سال اول محکم کنیم .امیرالمومنین (ع) می فرماید فرزند تو تا هفت سال ریحانه ی تو است . ریحانه لطیف بوده و نیاز به مراقبت بیشتر دارد . مثلاً اگر شما یک گلدانی داشته باشید که برگ های آن به سمت آفتاب رفته باشد ، زمانی که گلدان را جابجا می کنید ، اجازه می دهید که برگ آرام آرام تغییر جهت دهد . بنابراین برخورد با ریحانه شیوه ی خاصی دارد . باید در هفت سال اول امنیت خاطر ، محبت و پناهگاه محکم خانوادگی را برای بچه ایجاد کرده باشید . خیلی اوقات پدر و مادرها با بچه ی خود مدارا می کنند، اما با یک یا دو دعوا ، بچه پشتوانه ی امنیتی خود را درخانه از دست می دهد . بچه به سهولت به سمت پنهان کاری رفته و چون احساس دشمنی می کند به سرعت به سمت دشمنی کردن می رود چون نباید احساس امنیت او از بین می رفت . مثلاً اگر بچه با چاقوی تیزی بازی می کند نباید او را رها کنیم و بگذاریم هر کاری می خواهد انجام دهد، ما باید با زیرکی از «روش حواس پرت کردن» استفاده کنیم و به گونه ای چاقو را از دسترس او دور کنیم که او اصلا متوجه ی این رفتار ما نشود. بچه باید با کمال آرامش به هفت سالگی برسد و از «دلم می خواهد ها» سیراب باشد . ما فقط این «دلم می خواهد ها» را جهت می دهیم و بعد با او همراهی می کنیم . همانطور که قبلا اشاره کردیم، کودک در این سنین نقش پادشاه و والدین نقش وزرای زیرکِ او را بازی می کنند. باید به بچه اطمینان داد پدر و مادر با او جنگ و دعوا ندارند . از هفت سالگی به بعد که پدر و مادرها می خواهند برای این «دلم می خواهد ها» برنامه بگذارند ، بچه احساس می کند که یک بازی جدید است که شروع شده . ما می توانیم در سخت ترین شرایط بچه را اداره و مدیریت کنیم، ولی باید مراقب باشیم که بچه چه برداشتی می کند . ما قبل از هفت سال اول اسیر برداشت های بچه هستیم . اگر در مقابل فرزند خود به دیگری محبت کردیم و او برداشت غلط کرد، باید رفتار خود را به گونه ای اصلاح کنیم که این برداشت غلط برای او ایجاد نشود . محبت کردن به دیگری در مقابل چشم بچه ی سه ساله اشکالی ندارد. ما نباید از ترس حسادت او ، به بچه دیگری محبت نکنیم، ولی باید این مسئله ی حسادت را حل کنیم . موضوع این است که برداشتی که بچه می کند ، برداشت مناسبی باشد . در هفت سال اول تعلیم و تربیت باید باشد . اما باید انعطاف پذیر بوده و «آئین نامه ای» نباشد . همانطور که قبلا اشاره شد در روایتی داریم: « چون كودك سه ساله شود هفت بار به او بگو بخوان «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» بعد، واگذارش تا به سن سه سال و هفت ماه و بيست روز رسد، هفت‏ بار باو بگويند: بگو «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، و ديگر تا چهار سالگى او را واگذار، و چون چهار سالش تمام شد هفت بار بگويد: «اللهم صل على محمد و آل محمد» و ولش كنيد تا پنج سالگى به او گفته شود دست راست و چپ كدامست؟ وقتى فهميد، رو به قبله واداشته شود، و سجده كند، و باز واگذارش كنيد تا 6 سالگى چون شش ساله شد ركوع و سجود آموزد تا هفت ساله شود، در اين سن دستور دهند تا دست و صورت را بشويد وضو بگيرد، بعد به نمازش وادارند، و چون نه ساله گردد، وضو يادش دهند و اگر ترك كرد تنبيه گردد و به نماز فرمانش دهند، و بر ترك آن تنبيهش كنند. و چون نماز و وضو فرا گيرد، و والدينش آمرزيده شوند ان شاء اللَّه‏»پس ما باید قبل از هفت سال آموزش داشته باشیم . وقتی که فرزند شما به سمت خطر می رود باید به او آموزش دهید که این وسیله خطرناک است . نباید بچه این ها را تجربه کند ، شاید به این وسیله به خود صدمه ی سنگینی بزند . در این هفت سال پدر و مادر باید عمیقاً وقت گذاشته و به او توجه کنند و با بچه حرف بزنند . معمولاً پسرها دیرتر زبان باز می کنند اما در همان موقع نیز خیلی چیزها را فهمیده و درک می کنند .
پدر و مادر باید با بچه ی خود گفتگو کرده و بفهمند که او چه چیزی می خواهد . اگر چیزی را که می خواهد به او دادید ، امنیت خاطر پیدا کرده و فکر می کند هرچه بخواهد پدر و مادر به او می دهند . پدر و مادر با شیوه ی گفتگو با یکدیگر باید به بچه ادب یاد بدهند . به شیوه ی ریحانه با او برخورد کرده و به او امر و نهی نکنند . اگر بچه در سن پنج سالگی کاری کرد و عذر خواهی نکرد، نباید او را مجبور به این کار بکنید . این روش یعنی تربیت بالای هفت سال را در سنی کمتر، اجرا کردن . اگر می خواهید در این سن به بچه عذرخواهی کردن را یاد بدهید، باید پدر و مادر یک نمایش اجرا کرده و مدام در آن از هم عذر خواهی کنند و این موضوع را با رفتارشان به صورت عملی به فرزند خود یاد بدهند. خداوند متعال یکی از روش های تربیتی برای فرزندان را تئاتر قرار داده و بازیگران آن نیز پدر و مادر هستند . وقتی پدر و مادر به یکدیگر اعتنا نداشته و یا رفتارهایی را در مقابل نگاه این بچه انجام دهند نباید انتظار داشته باشند که فرزندشان رفتاری غیر از این رفتار را انجام دهد و آنگاه بخواهند با بچه به صورت امر و نهی برخورد کنند. در روایت داریم که بچه در هفت سال اول زندگی امیر است و نباید به او امر و نهی کرد . البته بعد از هفت سال نیز می توانید از این روش «نمایش» استفاده کنید با این تفاوت که در این زمان [/SPOILER]می توانید امر و نهی هم بکنید. ان شاء الله خداوند متعال خانه های ما را محل تربیت سربازان امام زمان (عج) قرار دهد .

[="Tahoma"][="Blue"]مراقب کودکان خود باشیم[/]

موضوع قفل شده است